ابواب السّمآء یا سیاهچالگان در قرآن

16
قرآن سياهچالگان در) لسماءواب ا ابBLACK HOLES ( فهرست مطالب:اله چيست؟ سياهچوند شكلگير ر ی سياهچالگانيدگاه قرآن كريم د چيست؟ادافق رويد رابط هچاله و عرش سياه شمار سـيـاهچـالـگانچالهافتن سياه روش يها اندازه یهاچاله سياه يك نظـريه فروپـاشيگـويد؟ قرآن چـهمـي نميشوده، زنده مرد سر ی گريبان در در ی در ميانسان به ژرفا عروج ان ی كيهانشتاين: آينميدها علم خود را فها هنگامي موضوع تنه ی كه بتوان ی بفهمان راهت آن راان سر انس به اولين ی. اله چيست؟ سياهچندي است كه ازله فراي سياهچا مرگ ستاره ناشيميشود؛ن، و چگـاليز، و جـرمي كل ناچي با قطريد چرخشي.تاور شديترومنيتيك و گشر الكنهايت؛ با باك به بي نزدييد در آغاز بايد پس د ستارهز كجا بهدستميآورد:ي خود را ا و گرما نور چيست، و1 . ستاره،ك پيشس در يس. فشسردگي ستندما هس ساز و پلس تسودهاي از گسند خورشيد مساها درست مان ستارهل هيسدروژن تبسدي ستهاياي هس، واكنشهس نقطهد و در اينجه بالميبر تا دهميليون دري آن را گرماتر، آغازميشود.يدار هليوم پايدار به ناپا2 . يخ، آب،، حالتهسايآب. در مثسالشناسيمه ميلت را همست. سه حاده ا ماا حالت چهارم پلسمت. پس سي آن استمهساري از اشدن شسماي آب و آزادكولها آن، تجزية مل ولي حالت چهارم و بخار؛ميشسوند آزادلكترونهساري از اد و شسماها ميرس به تجزيهشدن اتمكولها، نوبت تجزيهشدن مل از(‹و هي دخان› :ه تعبير قرآنب) .وليدشدهاست تپلسماين حالت كه در ا

Transcript of ابواب السّمآء یا سیاهچالگان در قرآن

سياهچالگان در قرآن)BLACK HOLESابواب السماء (

فهرست مطالب:سياهچاله چيست؟

سياهچالگانیروند شكل گيرديدگاه قرآن كريم

‹افق رويداد› چيست؟ سياهچاله و عرش هرابط

شمار سـيـاهچـالـگانروش يافتن سياهچاله

سياهچاله هایاندازه هافروپـاشي يك نظـريهقرآن چـه مـي گـويد؟

مرده، زنده نمي شود در گريبانیسر در ميانیدر

كيهانیعروج انسان به ژرفا

آينشتاين:.ی به اولين انسان سر راهت آن را بفهمانی كه بتوانی تنها هنگامي موضوع علم خود را فهميده ا

سياهچاله چيست؟با قطري ناچيز، و جـرمي كلن، و چگـالي ناشي مي شود؛ ستاره مرگسياهچاله فرايندي است كه از

نزديك به بي نهايت؛ با بار الكترومنيتيك و گشتاور شديد چرخشي. چيست، و نور و گرماي خود را از كجا به دست مي آورد:ستارهپس در آغاز بايد ديد

ستاره ها درست مانند خورشيد مسا تسوده اي از گساز و پلسسما هسستند. فشسردگي در يسك پيش سستاره،.1گرماي آن را تا ده ميليون درجه بالمي برد و در اين نقطه، واكنش هساي هسسته اي تبسديل هيسدروژن

ناپايدار به هليوم پايدارتر، آغازمي شود.پلسما حالت چهارم ماده است. سه حالت را همه مي شناسيم. در مثسال ‹آب›، حالت هساي يخ، آب، .2

و بخار؛ ولي حالت چهارم آن، تجزية ملكولهاي آب و آزادشدن شسماري از اتمهساي آن اسست. پساز تجزيه شدن ملكول ها، نوبت به تجزيه شدن اتم ها مي رسد و شسماري از الكترون هسا آزادمي شسوند

كه در اين حالت ‹پلسما› توليدشده است. (به تعبير قرآن: ‹و هي دخان›)

نسود درصسد سستاره ها از پلسسماي هيسدرژن تشكيل شسده اند. در سستاره يسك اتفساق مهم رخ مي دهسد؛.3هيدروژن مي سسوزد و گرمسا و نسور مي پراكنسد. البتسه سسوختن نيساز بسه اكسسيژن دارد، ولي در اين

فرايند هسته اي، تنها هيدرژن ناپايدار به هليوم پايدارتر تبديل مي شود.پلسماي تشكيل دهندة ستاره زير تأثير دو نيرو قراردارد: .4

اول، نيروي جاذبه كه به سمت داخل ستاره عمل مي كنسد؛ ولي ماننسد پايسة نگهدارنسده، از ريسزش مسوادبه داخل ستاره جلوگيري مي كند.

دوم، نسيروي تخليسة انسرژي داخلي كسه بسه سسوي خسارج عمل مي كنسد. بسدين تسرتيب سستاره از انقبساضمي ايستد و پايدار مي ماند.

. توازن بين توليد انرژي و گرانش چنان پايدار است كه ستاره براي ميليون ها سال يا بيشتر يكسان5مي مانسسد. چسسون سسستارگان در اين مرحلسسه ويژگي هسساي تقريبسساً يكسسساني دارنسسد و از الگسسوي مشخصسسي

پيروي مي كنند و داراي حيات پايداري هستند، ‹ستارة توالي اصلي› ناميده مي شوند.

سياهچالگانیروند شكل گير. هنگامي كه عمر ستارة توالي اصلي رو به فزوني گذارد و پيرشود، و تاب وتوان، يعني انرژي خود1

را از دست بدهد، دو حالت پيش مي آيد: س اگر از اول كوچك باشد، پس از تمام شدن سسوختش سسرد و سسردتر شسده، ومسوادش بسه سسوي داخسلجمع شده، رنگ پريده، بي رمق، كوچك و سفيد مي شود. در اين حالت به آن ‹كوتولسة سسفيد› مي گوينسد.كوتولة سفيد با گذشت زمان گرماي خود را به فضا مي تابانسد و سسرانجام زنسدگي را سسرد و تاريسك وفراموش شده به صورت يك ‹كوتولة سياه›(به تعبير قرآن ‹غثاًء احوي›) به پايسان مي بسرد. يعسني ماننسد

بری آگساهی‹شمع› و ‹مردان خدا› مي سوزد و محفل ها را روشنايي مي بخشد و در گمنامي مي ميرد. از چندوچون يک کوتوله سفيد به شکل زير و توضيح آن توجه کنيد.

س ولي اگر بزرگتر باشد، هنگام جمع شدن، مقداري از انرژي داخلي در آن زنداني شسده، ورم مي كنسد، بزرگ و قرمز مي شود؛ كه به آن ‹غول قرمز› مي گويند.

. اگر ستارة تسوالي اصسلي بسازهم بزرگستر باشسد، هنگسام مسرگ و همگسرايي بسه سسمت درون، مقسدار2بيشتري انرژي را زنداني مي كند، تا آنجا كسه مسوجب انفجسار باقي مانسدة سستاره مي شسود. بسدين تسرتيبستاره در فضا پخش مي شود؛ و از آن چيز زيادي جز گازهاي پراكنده باقي نمي ماند. كه به آن ‹نوا›

تصسوير زيسر و توضسيحهای آن کسه البتسه مربسوط بسه يسک ابرنواخستر اسست اينيسا نواخستر مي گوينسد. موضوع را نشان ميدهد:

. اگر ستارة تسوالي اصسلي بسازهم بزرگستر باشسد، بسا انفجسار مهيب تسري بسه نسام سسوپرنوا(ابرنواخستر)3دچسار مي شسود، كسه از فاصسله هاي بسسياردور هم ديسدني اسست. در اين حسالت درخشسندگي سستاره، بسهبالترين اندازة خود رسيده، نيمي از موادّ جرم خود را با سرعت ده هزاركيلومتر در ثانيه بسه بسيرونپرتاب مي كند!! در اين حسالت از مسواد باقي مانسده در درون ابرنواخستر، يسك سستارة بسسياركوچك، ولي

مانند اين ابرنواختر:بسيارفشرده و بسيارسنگين باقي مي ماند.

. نيروي جاذبة بسيار قوي اين ستارة بسياركوچك ، همراه با فشار طبقه هاي خارجي سبب مي گردد4كه الكترون ها و پروتون هاي اتم ها بار اتمي خسود را ازدسست داده و تبسديل بسه ذرة نسوترون شسوند، كسه

همراه با نوترونهاي ازپيش موجود، ستارة نوتروني را تشكيل مي دهند.

اينی اسـت كـه تمـامی نوتروني كمتر از سه برابر جرم خورشيد است؛ و اين در حالهجرم يك ستار به قطر بيست كيلومتر متمركز شده است. يك سانتي متر مكعب از چـنينهجرم عظيم، تنها در يك كر

حدود يك ميليارد تن وزن دارد!!یكره ا

وع سـتاره فضا ه فاصلی بين اتمیدر اين ـن وط ـب ه مرـب ه،ه ـك بين الكـترون و هسته اسـت از بين رفـتــنگين شده اســـت. ــتاره كوچـــك ولي بسيارسـ اين سسسستاره هنسسسوز كمي انسسسرژي دروني در خسسسودوسـ

ذخيره كرده كه زير تأثير فشردگي بي نهايت مادّه، مانند فنر عمل مي كند. از يك سو زير بار جاذبسه بسهسوي درون كشيده مي شود و از سوي ديگر انرژي داخلي، فشرده شده، جلو انقباض و تسراكم بيش ازاندازة آن را مي گيرد. و بدين ترتيب ستاره منقبض و منبسط مي شود. اين حالت موجب مي شود كه آن

را ‹پالسار› يا ‹ستارة تپنده› و يا به گونة كوتاه، ‹تپ اختر› نامند.

زمين را نسيز از فضساي درونشسان تهي كسنيم، كسرة زمين بسا همينه كرهاگسر اتمهساي مسواد تشسكيل دهندوزن كنوني به اندازة يك پرتقال خواهدشد. يعني همان تراكمي كه براي ستارة نوتروني در بال آمد و

يك سانتي مترمكعب آن بيش از يك ميليسارد تن وزن داشست. ممکن اسست آن شساعر نسيز بسه اين حقيقترسيده بوده كه سروده است:

الهي تو آني كه آني تواني تپاني جهاني ته استكاني نكاهيده جوي از جهان و نه وسعت ببخشي ته استكان را

سسستارگان تپنسسده يسسا سسستارگان نسسوتروني بسسا سسسرعتي بسساورنكردني به گردخودمي چرخنسسد. يكي از اين بار در ثانيسه به دورخسودمي گردد!! بسر اثسر اين642 كشف شد، با سرعت 1982ستارگان كه در سال

چرخش ها ، تابشي مي پراكنند كه به نظر مي رسد برق مي زننسد. آنهسا غالبساً پرتوهسايي از نسوع ايكس وگاما مي تابانند.

اگسر سستاره اي كسه در درون ابرنواخستر بساقي مي مانسد، جسرمش بيش از سسه برابر خورشسيد باشسد،. 5انقبساض و تسراكم آن از انسدازة يسك سستارة نسوتروني بسسيار فراتررفتسه و بسا مهيب تسرين صسدا و تخليسةانرژي همراه است؛ و از مرز نيروهاي نگهدارندة ماده درمي گذرد و ماده را تا بي نهايت مي فشسسارد.در واقسع سستاره بسه جسايي مي رسسد كسه بسه آن نقطسة ‹سسينگولر› يسا ‹تكينسه› مي گوينسد؛ در اين حسالت،

انتشار هرگونه انرژي از آن قطع شده و مرگ ستاره فرامي رسد.چنين ستارة مرده اي بر اثر مرور زمسان بيش از پيش مستراكم تر و كوچك شسده و درنتيجسه بيش از. 6

پيش جرم و چگالي آن افسزايش مي يابسد. هرچسه چگسالي جسسمي بيشستر شسود، سسرعت فسرار آن بيشسترمي شسود. يعسني فسرار از آن مشسكل تر مي شسود. هرگساه سسرعت فسرار از روي سستاره از سسرعت نسور

بيشتر شود، حتي نور نمي تواند از آن بگريزد.

ستارة پرنور و درخشان و ما كه از راه دور به ستاره نگاه مي كنيم، عظمت موضوع در همين است.‹حفرة سياه› بدين ترتيب فعالي را مي بينيم كه به يك باره خاموش و سپس كاملً از ديد محومي شود.

ه به وجودآمده اسست. ‹سـياهچاله›يسا ك ‹سـوراخ فضـائي› اسـت كـه تمـام مـواد جهـان مـا را ـب و اين ـيجهان ديگري تخليه مي كند.

ديدگاه قرآن كريمحال ببينيم خداوند كسريم چگونسه بسا گسزينش و به كسارگيري تنهسا يسك واژة سسه حرفي همسة اين نكته هسايظريفي را كه در روند شكل گيري سياهچاله رخ مي دهد، به ما گوشزد و تفهيم كرده، و به دليسسل اهميت

موضوع، با يك آية سه واژه اي، به آن سوگندخورده است تا بيشتر به آن توجه كنيم.

)1(نجم: آن واژة سه حرفي، ‹هوي›، و آن آية سه واژه اي، «والنجم اذا هوي» است.

يكي از ويژگي هسساي قسسرآن كسسريم ايجسساز اسسست، گسساهي يسسك دنيسسا مطلب را درون ظسسرفي كسسه حتسسا؛ دنيسايي در يسك پيالسه استوصسف گنجانيسدن، كسه تشسکيل سسياهچالگانبه چشم نمي آيد، مي ريزد؛ مانند

که يک قاشق آن ده ميليارد تن است. بويژه آنكه نام سسوره را نسيز ‹نجم›، يعسني ‹سستاره›ساهچاله ایقرارداده است؛ ولي متأسفانه مترجمين قرآن كريم، معمولً تنها يك نكتة بسيارسساده از واژه را گرفتسه

و ترجمه مي كنند، و با اين كار، جلو انديشيدن ديگران را نيز مي گيرند.

مثلً مي گوينسسد ‹هسسوي› يعسسني غروب كسسرد، چگونسسه سسستارگان غروب مي كننسسد؟ سسستارگان هنگسسامي كسسهدر نقطه ای ديگسر از زمين يسا هسر سسيارهخورشيد (كه خود يك ستاره است)، ظاهراً غروب مي كنسد،

برای ستارگان بيمعناست. طلوع مي كنند و غروب ديگری که ساکنانی داشته باشد،هرگاه كه از ديدة ما ناپديدشوند،(همان گونه كسه خداونسد در قصسة خداشناسسي حضسرتاز سوی ديگر

ــوي›ي پرمعناخداونسسد، ابسسراهيم از آن يادمي كنسسد.) را به كسسارنمي برد؛ بلكسسه واژه ‹افسسل› راواژه ‹ه نسسام نمي برد؛ بلكسسه از عنسسوان مجسسازي آن يعسسني ‹كسسوكب›ســتاره واقعي يــا ‹نجم›برمي گزينسسد. و از

يادمي كند؛ كه تنها برق و سوسومي زند. و يا هنگامي كه از ناپديدشسدن سستاره واقعي يادمي كنسد، واژةــار› يعــني پشــت كردن را به كسسارمي گيرد، همچنانكسسه اين واژه را بسسراي ‹شسسب› به كسسارمي برد:‹ادب

يعسنی هسست ولی بسه مسا پشست کسرده و مسا نميبيسنيمش!! جسل الخسالق از بسه. ادبـارالنجوم و ادبارالليلکارگيری واژگانی دقيق برای تفهيم بسه مسا کسه کمستر بسه اين واژگسان دقيسق و محاسسبه هسای دقيقستر آن

توجه ميکنيم.‹فسرود› ترجمسه مي كننسد منظورشسان چيسست؟ سستاره درهسوی را كسه از ترجمه هاو نيز برخي ديگسر

كجا فرودمي آيد؟ خداوند چه منظوري از فرود ستاره را مي خواهد بسه مسا تفهيم كنسد؟ فسرود سستاره چسه مصسسداقنجم، حتسسا بسسراي مفسسسرانارزشسسي دارد؟ بگسسذريم از مترجميسسني كسسه بسسه پسسيروي از بسسرخي

مي كنند.ثريامي آورند و آن را محدود به ستارة

شسسايد پاسسسخ دهند منظسسور از فسسرود سسستاره، شسسهاب اسسست؛ ولي در مسسورد شسسهاب، آيه هسساي زيسسادي بسسامنظورهاي متفاوت آمده و تا آن اندازه اهميت نداشته كه خداوند براي آن سوگنديادكند.

شهاب نسبت به ستاره، مانند سرسوزني است نسبت به كرة زمين. ه انداز

چه لزومي داشته تا در اينجا در اول سوره به آن سوگنديادكند؟ پس:

سوره طه است.81 را به کار برده و آن آيه هویقرآن کريم تنها در يک آيه ديگر واژه پس از جست و جو در سه ترجمه قرآن که در دسترس بود، متوجه شدم مترجمين سه ترجمه برای آن

. زيسرا اگسر خداونسدنـابود، هلکا، و تبـاهآورده انسد کسه هيچيسک بسه منظسور خداونسد نزديسک نيسست: ميخواست اين گونه معنی را تفهيم کند واژگسان بهستری را بسه کسار ميسبرد. تنهسا واژه ای کسه در اين آيسه

وچمفهومتر و به معنای اصلی آن که در سسوره نجم آمسده نزديکستر اسست، اسست. يعسنیتهی شـده و ـپکسی که خداوند بر او خشم گيرد، پوچ و تهی ميشود، نه اينکسه نسابود، يسا هلکا و يسا تبساه شسود. البتسه

را نميدهد.نابودی و هلکات به پوچ و تهی شدن نزديکتر است، و معنای تباه شدن

از المنجد (نرم افزار): ‹هوي› معناهاي (كسه بي نورشسدن و ازديده پنهان شسدن سستاره را مي رسسانند. نقسل دوبسارة گفتسارپنهان شد. .غروب كرد،1

دانشمندان: ستارة پرنور و درخشان و فعالي را مي بينيم كسه به يك بساره خساموش و سسپس كساملً از ديسدمحومي شود.)

(كه درهم فرونشيني ستاره از آن استنباط مي شود.).سرفرود آورد.2

.فرودآمد، هلكا شد، مرد.3

(كسسه گويسساي تهي شسسدن سسستاره از مسسوادهرچــه توخــالي با شــد.ي(توخسسالي) و هسسواء: . مهــوًي: فضا4دروني است كه با انفجار به بيرون ريخته مي شود؛ و پس از آن است كه سياهچاله شكل مي گيرد.)

(كه فروريزي ستاره از درون و تبديل شدنگودال عميق. فضا و جّو ميان زمين و آسمان، . اهويّه:5به سياهچاله را مي رساند.)

(كه آغاز شكل گيري سياهچاله است. زيرا ستاره ازافتادن از بلندي به پستي و درگذشتن . نهوي:6اوج عزت به حضيض ذلت مي گرايد)

د، وپس مي توان آيه را چنين معني كرد: ه پسـتي گراـي ه سـتاره؛ آنگـاه كـه از اوج عـزت ـب سـوگند ـبدرهم فرورود، و مرگ آن فرارسد، و از ديدگان برود و به گودالي ژرف و تهي شبيه شود.

؟نميرسانند را ی فضائه اينها مفهوم يك سياهچالهآيا هم

افق رويداد چيست؟در انقباض سستاره، لحظه اي فرامي رسسد كسه سسرعت فسرار از روي سستاره، درسست به انسدازة سسرعتنور است؛ درنتيجه دايره اي ايجادمي شود كه مرز سياهچاله است. هرچسيزي كسه وارد اين مسرز شسودبسسسه درون نقطه اي بي نهايت كوچسسسك، بسسسا چگسسسالي بي نهايت زيسسساد كسسسه در دل سسسسياهچاله وجسسسودداردكشيده مي شود و به درون اين چاه گرانشي مي افتسد و بسراي هميشسه از جهسان فسيزيكي جدامي مانسد. اين

دايره را ‹افق رويداد› ناميده اند.قطر افسق سسياهچاله اي بسا جسرم سسه برابر خورشسيد، هجسده كيلومستر اسست. اگسر جسرم سسياهچاله بيشستر

باشد، قطر افق آن نيز به تناسب افزايش مي يابد. امسا همسة داسستان سسياهچاله پس از افسق رويسداد رخ مي دهسد. يعسني تسا پيش از آن مسا بسا يسك مساجرايمعمولي يا متداول نجومي س رياضي سروكار داريم، ولي پس از افق رويداد، همه چيز به هم مي ريسسزد.مكان چندبعدي همة بعدهاي خود را از دست مي دهد، يا يك بعدي مي شود. زمان چندبعسدي مي شسود وشسما مي توانيسد بسه اطسراف زمسان سسفركنيد. و حستي بسه گذشسته برويسد. در درون افسق رويسداد، حستي

لبسة افسق رويسداد جسايي اسست كسه فضسانورد شسجاعي كسه در آنجسارياضسيات و منطسق به هم مي ريسزد. گرفتارشسده ، تسا ابسد بي حسركت بسه نظرمي رسسد. در واقسع رفتن فضسانورد بسه سسمت مركسز داراي هيج

حركتي نيست وماندن آرام و متعالي روي لبة افق رويداد، نيز داراي هيچ سكوني نيست.

رابطه سياهچاله و عرشالف س در مركز كهكشان راه شيري يك سياهچالة بزرگ وجوددارد.

) است.1ب س كهكشان راه شيري يك كهكشان حلزوني(ج س عرش در مركز حلزون كيهاني قرارگرفته و گرانش كيهان در آن است.

د س پس:

كوچكي از عرش است. هس سياهچاله نمون عرش و سياهچاله شباهت هاي بسياري با يكديگر دارند؛ از جمله: گرانش، سنگيني، و مركزيت يسسا-

كانون چيزي بودن س چيستي هردو ناشناخته است و احتمالً با پيشرفت در مكانيك كوانتمي شناخته شوند.

آيا اين برابرگذاري شناخت ما را از هريك از اين دو بيشتر نمي كند؟

شمار سياهچالگانتنها در كهكشان مسا(راه شسيري) دسستكم ده ميليسون سسياهچاله وجسوددارد كسه از باقي مانسدة انفجارهساي

گمان دانشمندان در مورد تعسداد سسياهچالگان1975ابرنواختري پرجرم به وجود آمده اند. ولي از سال تغييركرده، مي گوينسد ممكن اسست شسمار آنهسا بيشستر از سستارگان مسرئي باشسد، زيسرا محاسسبات نشسانمي دهد كه جرم ستارگان مرئي كه شمارشان به صد ميليارد در كهكشان ما مي رسسد، به تنهسايي بسرايچرخش كهكشان با سرعت كنوني به دور خود كافي نيست؛ و نيروي گرانشي سسياهچالگان مي توانسدمكمل نيروي گرانشي لزم براي چنين چرخشي باشد. بدين ترتيب، سسياهچاله بسراي تشكيل شسدنش از

) 2مكانيك كوانتمي سودمي برد و براي نمود و تظاهرش از نسبيت عام.(

روش يافتن سياهچالهبراي دانستن روشي كه كيهان شناسان براي يافتن سياهچاله ها به كارمي برند، شايسسته اسست بخشسي از

مقالة ‹وبالنجم هم يهتدون› در اينجا آورده شود:گويندة تلويزيون: «از آنجا كه سياهچالها از مرگ ستارگان به وجود مي آيند، پس در طول عمر كيهانبايستي ميليون ها سياه چاله به وجود آمده باشسد؛ ولي مسا جسز تعسداد انگشت شسماري از آنهسا را نمي يسابيم.چرا؟ زيرا نوري از خود بروز نمي دهند تا ديده شوند… سپس يك كيهان شناس با چراغ قسوه اي كسه دردست داشت، نسور آن را بسر چيزهسايي كسه در تساريكي نسسبي قرارداشستند افكنسد؛ در اين حسالت بسرخيچيزهايي كه نور اندكي داشتند، ونيز يسك حفسرة سسياه نمايسان شسد. وي ادامه داد: روش يسافتن سسياه چالهنسيز همين اسست. اگسر سستاره اي ماننسد اين چراغ قسوه در حسالتي قرارگسيرد كسه نسور آن بسه سسياه چاله ايتابانده شود، آن سياهچاله نمايان مي شود. بدين ترتيب بسود كسه راه يسافتن سسياهچاله را پيسداكرديم؛ و بساتلسكوپي قوي پس از هشت سسال توانسستيم از اين راه، سسياهچاله اي را بيسابيم... پس، سستاره اسست كسه

سياهچاله را مي نماياند.»

اندازه هاي سياهچاله هاچون ‹جرم خورشيد› مقياس اندازه گيري سياهچاله است، از نظر اندازه پنج دسته سياهچاله داريم:

.كوچك كه چندبرابر خورشيدند.1.متوسط كه چندصدبرابر خورشيدند.2.بزرگ كه چندميليون برابر خورشيدند.3.بسياربزرگ كه چندصد ميليون برابر خورشيدند.4.بسياربسياربزرگ كه بيش از يك ميليارد برابر خورشيدند.5

) 3مورد چهارم را اخيراً يافته اند؛ و مشاهده كرده اند كه از آن گاز متصاعدمي شده است.( و درN.G.Cمسورد پنجم را محققسان دانشسگاه مريلنسد گسزارش كرده انسد: در مركسز كهكشسان

ميليسارد2/1فاصلة يكصدميليون سال نوري از زمين، يك سياهچاله بسياربسياربزرگ وجوددارد كه برابسسر خورشسسيد اسسست. آنسسان بسسراي اولين بسسار گريسسز انسسرژي از ميسسدان قسسوي گسسرانش سسسياهچاله هايبسياربزرگ را رصدكردند. به گفتة رينولدز انرژي توليدشده در طسول اين فراينسد، گازهساي اطسراف

)4را كه دماي آنها حدود يك ميليارد درجه است، داغترمي كند.(نكتة عجيب اينجاست كه از اين سياهچاله ها گاز و انرژي بيرون مي آمسده كسه اين موضسوع بسا

ويژگي هايي كه پيش از اين براي سياهچاله ها مي گفتند همخواني ندارد.

فروپاشي يك نظريهپديدة بال نشان مي دهد كه فرضية ‹مانع شدن سياهچاله از خروج چيزي از آن› كه در تابستان گذشته

آشكارا توسط پديد آورنده آن پروفسور هاوكينگ اصلحا شد، كاملً از اعتبار افتاده است. ، شسسبكه اول صسسدا و سسسيما از منسسابع خسسبري انگليس گزارش كسسرد كسسه1383روز اول مسسرداد

«پروفسسسور اسسستفان هاوكينسسگ در يسسك كنفسسرانس كيهان شناسسسي كسسه در دوبلين برگزارشسسده بود، طيمقاله اي اعلم كرده است فرضية خود را مبني بر اينكه قدرت جاذبة سياهچاله ها بسه آن انسدازه اي اسستكه حتي نور نمي تواند از آن فرار كند، پس از سسي سسال اصسلحا كرده و بسه اين نتيجسه رسيده اسست كسهسياهچاله ها به گونه اي عمل مي كنند كسه گساهي ممكن اسست بسرخي اطلعسات، قسدرت گريسز از آنهسا را

داشته باشند و برخي مواد مي توانند از آن خارج شوند».

: پس از نقل شنيداري اين اصلحا نظر، اكنون به نقل نوشتاري آن مي پردازيم«يكي از مشهورترين نظريه هاي فضائي عصر حاضسر دايسر بسر اينكسه هيچ چسيزي قسادر بسه فسرار ازسياهچاله ها نيست، توسط خالق اين نظريه نقض شده است. استفان هاوكينگ فيزيكدان مشهور و استاددانشسگاه كمسبريج مي گويسد نظريسة مشسهور او دربسارة سسياهچاله ها تساكنون اشستباه بوده اسست. وي دركنفرانسي با موضوع جاذبه در دوبلين گفت كسه او در نظسريه اش دايسر بسر اينكسه هرچسه كسه بسه درونسياهچاله ها سقوط كند نابود مي شود، تجديدنظركرده است… اكنون هاوكينگ به اين بساور رسيده اسستكسه سسفر بسه سسياهچاله ممكن اسست؛ و چنانكسه تساكنون تصورمي شسد، سسفري يك طرفسه نيسست. ‹گسريگيبسونز› فيزيكسدان و اسستاد دانشسگاه كمسبريج گفت براسساس تعريسف تسازة هاوكينسگ، «افسق رويسداد»سسياهچاله ها از مسرز مشخصسي كسه كليسه محتويسات دروني سسياهچاله را از جهسان بسيرون مجزاكنسد،برخسسوردار نيسسست. تصورمي شسسد زمسساني كسسه چسسيزي بسسه داخسسل سسسياهچاله بيفتسسد بسسراي هميشسسه گم وناپديدشده است و تنها اطلعاتي كه دربارة سياهچاله باقي مي ماند، جسرم و سسرعت چسرخش آن اسست.

‹فيزيسك كسوانتم› كسه رفتسار جهسان را در كسوچك ترين ابعساد توضسيح مي دهد،امسا اين فسرض بسا قسوانين مغايراست. اين قوانين حكم مي كنند كسه اطلعسات نمي توانسد بسراي هميشسه از دسست برود و نابودشسود.

)5اينكه اطلعات ازدست برود يا نه، داراي پيامدهاي مهم علمي و فلسفي است».(

قرآن چه مي گويد؟ ان تك مثقال حبه من خردل فتكن في صخره او في السموات او في الرض يأت بهااانّها

ترجمه: همانا اگر ذرة نساچيزي، پس باشسد در صسخره اي يسا در آسسمان ها يسا در زمين، خداونسد آن را)16(لقمان: مي آورد.

عالم الغيب ليعزب عنه مثقال ذّره في السموات ولفي الرض ولاصغرمن ذلك ولاكبرالّ في كتاب مبين ترجمسسه: دانسساي ناپيسسدا، از او ذّرة نسساچيزي وانمي مانسسد چسسه در آسسسمان ها، وچسسه در زمين باشسسد، چسسه

)3(سبأ: مگر در كتابي آشكارساز ثبت است. ؛كوچكتر از آن، و چه بزرگتر باشد

يعني هيچ چيز از چرخة طبيعت بيرون نمي رود. اگر هم چيزي ناپديد شود بسراي مسا ناپيداسست؛ ولينزد خداوند پيدا و حاضر است. از آيات ‹يفعل ما يشساء› و ‹فعّسال لمسا يريسد› نسيز بسر مي آيسد كسه اصسلعسدم قطعيت كسه مبنساي فيزيسك كسوانتمي اسست، در امسور كيهسان از تسأثير زيسادي برخسوردار اسست. وبسسياري از امسور را نسيز نمي تسوان طبسق ‹قسوانين بنيسادي طسبيعت› يعسني ‹سسنن الهي› پيش بيسني كسرد.

بنابراين متافيزيك با فيزيك كوانتمي همخواني بيشتري دارد تا با فيزيك نسبيتي. از سوي ديگر وجود سياهچاله با آموزه هاي قرآني همخواني دارد؛ زيرا با توجه بسه ويژگي هسايي كسهدانشسمندان بسراي سسياهچاله برشسمردند، چسيزي كسه مفهسوم سسياهچاله را در قسرآن برسساند، ‹در›هساي

آسمان است؛ و ويژگي ‹در› آن است كه دوسويه باشد و نه تك سويه.قرآن كريم در دو آيه بده بسستان يسا دوسسويگي ميسان ‹آسسمان› و ‹زمين› يسا جهسان پيسدا و پنهسان را نسيز

تأييدكرده است:)4 و حديد:2يعلم ما يلج في الرض و مايخرج منها و ماينزل من السماء و مايعرج فيها(سبأ:

در حالت كنوني كه بده بسستان بين آسسمان و زمين كم اسست، درهساي آسسمان يسا سسياهچاله ها بسسته اند واگر روزي باز شوند، همه چيز را به درون خود مي كشند، چنانكه در روز قيامت چنين خواهدشد:

يوم ينفخ في الصور فتأتون افواجاً و فتحت السماء فكانت ابواباً و سيرت الجبال فكانت سراباً ترجمه: روزي كسه در صسور دميده شسود، پس گسروه، گسروه مي آينسد. و آسسمان گشوده شسود، پس آن را

)20 تا 18درهايي است. و كوه ها سرنگون شوند پس سرابي خواهندبود. (نبأ:

و در مورد وقايع پيش از قيامت مي فرمايد:ماءو لــو فتحنــا عليهم بابــاً ٌ فظلّــوا فيــه يعرجــون لقــالوا انمــا ســّكرت ابصــارنا بــل نحن قــوممن الســّ

)15 و14(حجر: مسحورون ترجمسسه: اگسسر دري از آسسسمان بسسرروي آنسسان مي گشسسوديم، پس همسسواره در آن بالمي رفتنسسد. هراينسسه

مي گفتند همانا كه ديدگان ما بسته و چشم بندشده ايم، بلكه ما گروهي جادوشدگانيم!!

افسق رويسداد جسايي اسست ه «لبساين آيه نظر دانشمندان در مورد افق رويداد را براي ما تداعي مي كنسد: كسسه فضسسانورد شسسجاعي كسسه در آنجسسا گرفتارشسسده ، تسسا ابسسد بي حسسركت بسسه نظرمي رسسسد. در واقسسع رفتن

افسق رويسداد، نسيز ه فضانورد به سمت مركز داراي هيج حركتي نيست وماندن آرام و متعالي روي لبداراي هيچ سكوني نيست… و از عجايب دنيا اينكه تنها جايي كه نه در رفتن حركت هست؛ و نه در

ه زيرا به عالم پنهان پيوسته است؛ و در اصل ‹درواز ) 6 افق رويداد است.»( ه ماندن سكون، همان لبعالم بالستي›.

داد› ممكن ق روـي ه ‹اـف رآن، رسـيدن انسـان ـب از اين آيه و ديگر آيات مشابه درمي يابيم كه از نظر ـق است.كرده جمله را شرطی بيان است؛ هرچند قرآن كريم

پيشسين هاوكينسگ، ادغسام فضسا و زمسان در پوسست گسردو، همسان چسيزي اسست كسه درهبرمبناي نظريبه محض آنكه شخص به افق رويداد سسياهچاله برخسورد مي كنسد، بسه نقطه ايسياهچاله روي مي دهد.

اين مفهوم، معيساري فسيزيكي از سسياهچاله ها، بسه همسانمي رسد كه راه برگشتي براي آن وجودندارد.شيوه اي است كه تئسوري گسرانش اينشستين يسا تئسوري نسسبيت عسام ارائه مي كنسد… در مركسز سسياهچالهتكينگي وجوددارد… چنين تكينگي هايي هيچگاه در دسترس يا عريان نيستند. سياهچاله ها هميشسه در

)7پوشش افق رويداد سياهچاله پنهان شده اند.(

اين سسخنان هاوكينسگ بسسيار دقيسق و درسست بيسان شسده. وي سسخن خسود را بسا مثال هسا و تعبيرهساييبيسان كرده تسا ديگسران بفهمنسد، ولي بسازهم سساده نشسده، و كسسي كسه بسا سسخن قسرآن آشناباشسد، سساده تر

موضوع را درك مي كند، هرچند كه تعبيرهاي او با تعبيرهاي قرآني تفاوت بسياردارد. او بسراي تفهيم وضسعيت فضسا سس زمسان در جهسان پنهسان، رسسيدن فرضسي انسسان بسه افسق رويسداد يسكسياهچاله را بيان مي كند، كه خداوند در اين زمينه مثالي براي عروج فرضي و نزديك شدن يك انسسسان

به درهاي آسمان آورده است. كوششي را كه وي در اين راه به خرج مي دهد، از اين جهت كه بسه الهسام قلسبي شسباهت بيشستري دارد تسا بسه دانش عقلي، قابسل تحسسين

است.

مرده زنده نمي شوداز اين مثال هاي علمي و قرآني مي توان نتيجه گرفت كه چرا مي گوينسد ‹هيچكس بسه آن دنيسا نرفتسه كسهبازگشته باشد›. هنگامي كه روحا از بدن جدامي شسود، تسا زمساني كسه در همين جهسان پيسدا(آسسمان دنيسا)هست، ممكن است بازگشت پذير باشد؛ ولي هنگامي كه به درهاي آسمان(سياهچاله و افق آن) رسسسيد،يعني جايي از سياهچاله كه به دليل گرانش قوي خود، نور و حتا روحا را كسه از جنس نسور اسست، درخود فرومي برد، تكينگي( رويدادي كه تنها يك بار روي مي دهد و قابسل آزمسايش نيسست) رخ داده اسستو ديگر جاي بازگشتي نمي ماند. هنگامي كسه ‹روحا›، آن جهساني شسد، ديگسر امكسان نسدارد اين جهسانيشود،؛ زيرا در جهان ناپيدا، يا خود روحا ماهيتاً دگرگون مي شود كه راه بازگشتي ندارد؛ و يا فضسا سزمسان آنجسا بسه گسونه اي اسست كسه راه بازگشستي باقي نمي گسذارد.(رجوع شسود بسه مبحث ‹افسق رويسدادچيست؟›) زيرا ويژگي آنجا(جهان پنهان)، ‹بودن› و ثابت ماندن اسست و ويسژگي اينجسا(جهسان پيسدا)،

‹شدن› و دگرگوني است.

سري در گريبانهمسان گونسه كسه در بسال آمسد هم دوسسويه بودن كساركرد سسياهچاله بسا مثال هساي علمي و قسرآني مسورد

تأييدقرارگرفت، و هم تك سويه بودن آن. اين چگونه مي شود؟ آيا چنين چيزي ممكن است؟

در يك صورت ممكن است؛ و آن اين است كه سياهچاله ها را به دو گونه تقسيم بندي كنيم: پاسخ:

درصدي كيهان راه دارند.75سياهچاله هايي كه مستتقيماً به بخش .1 درصدي كيهان پيوسته اند.21سياهچاله هايي كه به بخش .2

تاريسسكهدر مقالسسة ‹سسسازمان كيهسسان› آورديم كسسه كيهان شناسسسان جهسسان ناپيسسدا را كسسه پيش از اين مسساد درصسد كيهسان، از انسرژي تاريسك75ناميده بودنسد، بسا كشسفي تسازه بسه دو بخش تقسسيم كرده و گفته انسد

درصدي داراي مادة تاريك است. 21تشكيل شده و تنها بخشي

23 درصسسدي كيهسسان را بسسا عسسرش و بخش 73در آن گفتسسار بسسا توجسسه بسسه آموزه هسساي قسسرآني، بخش درصسدي آن را بسا ‹ملكسوت› برابسر دانسستيم. بنسابراين اگسر سسياهچاله ها را بسه دو دسسته تقسسيم كرده و

73نوعي از آن را كسه منطبسق بسر نظريسة سي سسالة هاوكينسگ اسست، سسياهچاله هاي متصسل بسه بخش درصدي بسدانيم، پاسسخ23درصدي و دستة ديگر را كه منطبق بر نظر تازة اوست، پيوسته به بخش

خسسسود را يافتسسسه و درسسسسي بسسسه كيهان شناسسسسان داده ايم. بسسسويژه آنكسسسه در آن گفتسسسار، كسسساركرد جهسسسانملكسسوت(نورونسسيرو) و يكي از وظسسايف فرشسستگان را ستاره سسسازي عنسسوان كرديم كسسه بسسا نظريسسة جديسسدپسيرامون سسياهچاله ها همخسواني دارد، نسه بسا نظريسة قسديم. اگسر چسنين فرضسي درسست باشسد مي تسوانبسزرگي و كسوچكي سسياهچاله ها را نسيز در اين ارتبساط دانسست؛ و بسدين تسرتيب اگسر كيهان شناسسان در

آينده به يافته هاي ديگري دست يافتند، مشكل از پيش رفع شده است.

در ميانیدر درصسدي مي مسيرد و4ممكن است اين پرسش پيش آيد كه چگونه ستاره اي در ميانة اين جهان پيسداي

ما بپذيريم كه اين ستارة مرده، بسه دري از درهساي آسسمان تبديل مي شسود؟ اگسر دري باشسد بايسد در حسدفاصل دو جهان پيدا و ناپيدا باشد.

تمام كيهان و به تعبيري حلزون كيهساني يسك كسل منسسجم و به هم پيوسسته را تشسكيل مي دهنسد كسهپاسخ: هيچ منفذ و جاي خسالي در آن نيسست. قسرآن كسريم ضسمن آوردن يسك آيسه اين موضسوع را بيسان كرده و

مردم را به انديشيدن و پژوهش در سازمان كيهان و ستارگان آن، تشويق كرده است:

)6افلم ينظروا الي الّسماء فوقهم كيف بنيناها و زيّنّاها و مالها من فروج(ق: ترجمه: آيا نمي نگرند به آسمان بالي سرشان كه چگونه سازمان داديم و آراستيم آن را و هيچ شسكاف

و جاي تهي ندارد؟ همان گونسسه كسسه يسسك اتم غسسير از اجسسزاي سسسه گانة آن، داراي فضسساي خسسالي بسسسياري اسسست ولي اينخالي بودن آشكار نيست، جهان پيداي ما نيز اگسر در ظساهر جاي خسالي دارد، ولي بسه گفتسة قسرآن همسهبه هم پيوسته و يكپارچه، همچون ظاهر يك اتم است. خورشيدها همچون هستة اتم و سسياره ها همچسون

الكترون ها گرد خورشيدها مي گردند.

در اين زمينه توجه به يك نكتة علمي مفيد به نظرمي رسد: كلية اجسام و اجرام، نيرويي بر يكديگر واردمي كنند كه اين نيرو با جرم اجسسام نسسبت مسستقيم، و بسامجذور فاصلة آنها نسبت معكوس دارد… نيوتن اين قاعده را دربارة كرات آسماني تعميم داد و ثابت

كسسرد كسسه هريسسك از كسسرات در مسسسير خسسود زيسسر اثسسر نسسيروي جاذبسسه و دافعسسة كسسرات ديگسسر هسسستند…دانشمندان بعدي مانند ‹كلمب› اين قاعسده را دربسارة الكترون هسا و جرم هساي مغناطيسسي ثابت كردنسد و

)8قانون كلمب كه به طور كامل شبيه قانون جاذبه نيوتن است، اين موضوع را آشكار مي سازد.(

بنابراين هنگامي كه ستاره اي مي ميرد و سياهچاله اي بسه وجودمي آيسد كسه جسرم آن بسياربسسيار بيشستراز جرم ستارة نوتروني مي شود، ديگر نمي توان آن را با معيارهاي اين جهاني مطسابقت داد؛ و بيشستر

نسداريم،آگساهیآن جهاني مي شود. بويژه آنكه چون ما از انتهاي سياهچاله و اينكه به كجا پيوسته اسست هسان كسه ويژگي هساي سسياهچاله را دارنسد، نسسبتکي یشايسته تر آن است كه آن را بسه بخش هساي ناپيسدا

دهيم؛ و بدين ترتيب مي توان آن را ‹دري به سوي آن جهان› ناميد. بسدين تسرتيب اين گفتسة دانشسمندانو اين يك ‹سوراخ فضائي› است كه تمام مـواد جهـان مـا را بـه جهـانكه در بال آمد، تأييدمي گردد:

ديگري تخليه مي كند.

عروج انسان به ژرفاي كيهان اينشتين و همكارش ‹روسن› نشسان دادند كسه يسك سسياهچاله مي توانسد جهسان مسا را بسه 1930 در سال «

در واقسع، هنگسامي كسه وارد سسياهچالهجهان ديگري كه كاملً با جهان مسا متفساوت اسست، متصسل كند.مي شويم، به تسونلي قيف ماننسد بسا فضسا- زمساني بسسيار پيچيسده واردمي شسويم، كسه در انتهساي آن، تونسلديگري قراردارد كه مثل تصوير آينه اي آن است، و سر ديگر تونل دوم ما را به همان جهان ديگري

اين تونل كسه در ابتسدا نسام پسل اينشستين سس روسسن بسر آن نهاده شسده بود، بعسدها ‹كرمچالسه›متصل مي كند. نام گرفت».

«سسياهچاله همچسنين مي توانسد دهانه هساي راهسرويي باشسند كسه يسك نقطسه از فضسا سس زمسان در جهسانخودمان را به نقطه اي با فضا س زمان متفاوت در همين جهسان متصسل كنند… سساده ترين سسياهچاله ها،سسياهچاله هايي هسستند كسه چسرخش و بسار الكستريكي ندارنسد؛ و بسه افتخسار اخترشناسسي آلمساني كسه بسه

) 9توصيف هندسة اين گونه سياهچاله ها پرداخته است، شوارتز شيلد ناميده شده اند».(

زير نيز گوياي مسائلي است در زمينه ‹ابواب الّسماء› بسودن ‹سسياهچالگان› كسه جهسان مسا را بسههمقالجهان يا جهان هاي ديگري پيوند مي دهد:

«سياهچاله ها ممكن است از راه تونل هسايي در ‹فضسا- زمسان› راهي بسه كائنسات(جهان هساي ديگسر) بسهروي مسسا بگشسسايند. بسسه اعتقسساد ‹اومسسوس اوري› از مؤسسسسة تكنولسسوژي كاليفرنيسسا پيشسسرفت در فيزيسسككوانتم، زمينة تسونل زدن و عبسور از سسطح پسيرامون يسك سسياهچاله و پاگذاشستن در قلمسرو ديگسري ازفضا و زمان را ميسرساخته است. فيزيكدانان پنجاه سال است كه مي دانند شسرحا و تعسريف رياضسي ازيك سياهچاله در فضاي معمولي(فضاي مسطح) در واقع سياهچاله را به صورت نسوعي تونسل يسا پسلتصويرمي كند كه دو قلمرو جداازهم فضاي مسطح را به يكديگر متصل مي سسازد. اينشستين بعضسي ازمحاسبات پيشگامانه را در اين چارچوب انجام داد… اخيراً بعضي نظريه پردازان به بررسي احتمسال

وجود چنين تونل هايي در ساختار و كالبد ‹فضا س زمان› پرداخته اند».

«نظريه هاي اخير، احتمال عبور از سد سياهچاله ها را از راه نوع ديگري از تسونل زدن يعسني ‹تونسلكسوانتمي› مطرحا مي سسازند. براسساس تئسوري كسوانتم، ذره اي ماننسد يسك الكسترون مي توانسد از يسك سسد

انرژي عبوركند». مي گويد هنگامي كه ما به يك نظريه قانع كنندة كوانتمي درباره جاذبه زمين دسست پيسداكنيم، آن اوري «

نظريه به ما خواهدگفت چگونسه يسك جسسم مسادي مي توانسد از سسد يسك سسياهچاله بگسذرد و وارد قلمسروديگر ‹فضا س زمان› در وراي سياهچاله شود».

‹كيپ ثسورن›، 1985 «او مي گويد: به نظرمي رسد سياهچاله تونلي به جهان هاي ديگر باشد. در سال ‹مايكل موريس› و ‹اولري يورتسور› در مؤسسة تكنولوژي كاليفرنيسا در ‹پاسسادنا› درمسورد احتمسالانجسام يسسك سسفر بين سسستاره اي از راه ‹مارپيچ هسا›ي فضسائي به تحقيق پرداختنسسد. اين گسروه پس از حسلمعادلت مربوط به ميدان جاذبه، به اين نتيجه رسيدند كه هرمارپيچي كه بتوان از درون آن به چسنينسسفري دسست زد، بايسد از مسادة ناشسناخته اي تشكيل شده باشسد كسه خسواص ويسژه اي ماننسد ‹فشسار منفي›

) 10 داشته باشد. اما فيزيكدانان تاكنون نتوانسته اند به وجود چنين ماده اي پي ببرند».(

مطلب زير نيز در اين زمينه حرف هايي براي گفتن دارد:«زماني كه ‹كارل ساگان› مي خواست روشي بسراي سسفر فضسا سس زمساني در رمسان ‹تمساس› بيابسد، بسا

اين ايسسده تبسسادل نظركرد، كسسه بسسراي ممكن كسسردن اين سسسفر، ازه‹كيپ ثسسورن› كيهان شسسناس، دربسسار نسسسبيت عمسسومي ه نظريسسسسسياهچاله ها اسسستفاده كند. ثسسورن بسسا اين روش مخسسالف بود و اسسستدلل كرد كسسه

اينشتين امكان به وجود آمدن تنها يك ‹سوراخ كرم› را مي دهد؛ آنهم اگر تمدني كساملً پيشسرفته موجسود)11.(باشد كه بتواند انرژي منفي كافي براي بازنگه داشتن اين سوراخ را فراهم كند»

لينک ويدئوی بسيار جالبی پيرامون سياهچالگان: https://www.youtube.com/watch?v=OrDeDsrZWU0

بازگشت ها س از آنجا كه در زبان انگليسسي واژه هساي ‹مسارپيچي› و ‹حلسزوني› از يكسديگر جسدا نشسده، و هسردو1

واژه را به جاي يكديگر به كارمي برند، اين اشتباه در ترجمه هاي فارسي نير رعايت نشسده، و متأسسفانه فارسي نيز سسرايت كرده اسست. مسارپيچي شسكلي اسست كسه شسبيه پيچش مسار به ی به زبانبه نوشته هاي

؛ درصسورتي كه حلسزوني، شسكلي اسست كسه لك يسك حلسزوناست فيلم ه و حلقسی)،چمسبره ا (گسرد خسودطسسبيعي داراسسست؛ و اين دو تفسساوت بسسسيارزيادي بسسا يكسسديگر دارنسسد. تمسسام كهكشسسان هايي كسسه به نسسام‹مسارپيچي› مشهورشسده اند، هيچيسك شسكل مسارپيچي ندارنسد بلكسه همسه حلزوني شسكل هسستند. بنسابراين

ترجمسه كرده انسد، خواننسدة محسترم،مـارپيچي واژه ای را مترجمان در متنهسای کيهانشناسسی،هرجا كه تصوركند. یحلزون

: اين مقالهـ برخي منابع 2 زمان س استفان هاوكينگ ه س تاريخچ

257 تا 254 س مادّه، انرژي و جهان هستي س دكتر منوچهر بهرون، صص س مقالة زندگي و مرگ ستارگان1365 س پسيسام يسونسسكسو س مسسهسر

س گفت وگو با كيهان شناس مسعود خيام1370 س ماهنامة فضا س دي و بهمن س مقالة سياهچاله ها آيا هستند؟ 1374 س ماهنامة دانشمند س فروردين

77 س برخي شماره هاي ماهنامة نجوم بويژه: خرداد

17/10/83 س 5 س برنامة تلويزيوني مستند 35/8/80 س روزنامة كيهان 47/5/83 س روزنامة شرق س 5 س ماهنامة فضا س پيشين6 – روزنامة شرق س جهان در پوست گردو7 – مقالة سيبي كه دنيا را تكان داد1371 س ماهنامة فضا س آذر 884س مجلة نجوم س شهريور 9

س مقالة تونلي به جهان ديگر1370 – ماهنامة فضا س دي و بهمن 10 16/10/83 س روزنامة شرق، 11