مجله تخصّصى الهيات و حقوق

276
ج فهرست مطالبت نبوي در چشم مخالفان حكوم انداز قرآني................................ ................................ ........................... 3 آرايه قرآن مجيدبي در ترتي هاي/ خرقاني حسن................................ ................................ ................... 33 مباني و مبادي ترجمه و تفسير قرآن ازيدگاه دم ابوالك احمد آزاد/ ينمد حسن شيخ مح....................... 33 زول دفعي قرآن؛ شبهات و پاسخها ن/ علياصحيان اصغر ن................................ ................................ ...... 13 نگاهي به تفسير فقهيئد ق الدرر في بيان آياتحكام اثر با/ ي نوراي محسن................................ ..... 33 قرآنيت درمي و مصداقي ورسي مفهو بر/ فر علوي سيدجع................................ ............................ 393 يدگاه قرآن و حديث عفو از ده مدارا و خاستگا/ رواني جواد اي................................ ........................... 313 اني در آموزهت ايم اخوميي اس ها/ رضا وطن دوست................................ ................................ ...... 381 سيد جمال نگرة قرآنيشي در نواندي/ لدغامينحمد ايل م دكتر زياد خل/ ترجم ي خياط علي................ 933 معرفي كتابهايرشدة منتش مركز پژوهشنشگاه دا علوممي اس رضوي................................ .............. 971 ترجمة عربي( تلمقا موجز ا/) ميحمد س م................................ ................................ ................... 913 سي ترجمة انگلي(Abstracts) / دابراهيمحم م روشن ضمير................................ ................................ .. 969

Transcript of مجله تخصّصى الهيات و حقوق

ج

فهرست مطالب

3 ........................................................................................... انداز قرآني مخالفان حكومت نبوي در چشم

33 ................................................................................... حسن خرقاني /هاي ترتيبي در قرآن مجيد آرايه 33 ....................... شيخ محمد حسنين /آزاد احمد ابوالكالم ديدگاه از قرآن تفسير و ترجمه مبادي و مباني

13 ...................................................................... اصغر ناصحيان علي /نزول دفعي قرآن؛ شبهات و پاسخها 33 ..................................... محسن نورايي/ باالثر االحكام آيات بيان في الدرر قالئد فقهي تفسير به نگاهي

393 ............................................................ سيدجعفر علوي /بررسي مفهومي و مصداقي واليت در قرآن 313 ........................................................... جواد ايرواني/ خاستگاه مدارا و عفو از ديدگاه قرآن و حديث

381 ...................................................................... دوست رضا وطن /هاي اسالمي اخوت ايماني در آموزه

933 ................ علي خياط يترجم/ دكتر زياد خليل محمد الدغامين /نوانديشي در نگرة قرآني سيد جمال

971 .............................................. رضوي اسالمي علوم دانشگاه پژوهش مركز منتشرشدة كتابهاي معرفي

913 ................................................................................... محمد سالمي(/ موجز المقاالت)ترجمة عربي 969 .................................................................. ضمير روشنمحمدابراهيم / (Abstracts)ترجمة انگليسي

ج

ج

راهنماي پذيرش مقاالت

:رعايت گردد يكه بايد در مقاالت ارسال ينكات .باشد ينوآور ي، مستند و داراي، پژوهشيعلم ــ .ارسال شده باشد يا مجله يچاپ يا برا يديگر ةنبايد در نشري ــ .دار نباشد و دنباله يمتناسب با يك شماره آماده شود و طوالن ــ .نيز ارسال گردد ياالت ترجمه شده با نقد و تحليل تكميل شده باشد و متن اصلمق ــ كلمـه باشـد و در صـورت 311تـا 391 يحاو يفارس ةپنج كليد واژه و چكيد يحداقل دارا ــ .ترجمه شده باشد يو انگليس يامكان به عرب .صفحه باشد 31ـ91حجم مقاله حداكثر ــ .صورت تايپ شده به همراه ديسكت يا لوح فشرده ارسال گردددو نسخه از مقاله به ــ

.شود ــ مقاالت ارسال شده به هيچ وجه عودت داده نمي .مالك قرار گيرد يالخط فرهنگستان زبان و ادب فارس تسريع در چاپ بايد رسم يبرا ــ .تنظيم گردد يتخصص ةمجل يپانوشتها مطابق الگو ــ :جداگانه آورده شود يا ابع و مآخذ به شكل زير در صفحهدر پايان مقاله، فهرست من ــ مؤلف، نام مؤلف، عنوان اثر، مترجم، تعداد جلـد، نوبـت چـاپ، محـل انتشـار، يخانوادگ نام .ناشر، سال انتشار نام ، شماره تلفـن ي، سمت، آدرس كامل پستيعلم ةنگارنده يا مترجم، درج ينام و نام خانوادگ ــ .نيز ارسال گردد (E_mail) يرونيكو پست الكت .مجله در ويرايش و كوتاه كردن مقاالت آزاد است ــ .مقاالت مندرج در مجله، صرفا بيانگر ديدگاه نويسندگان است ــ پست يو يا به نشان( 33131 ـ763: صندوق پستيمشهد، )دفتر مجله يمقاالت و مطالب به نشان ــ .ارسال گردد ([email protected]) يالكترونيك

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ قالهسرم

م

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلة

/قالهسرم

انداز قرآني مخالفان حكومت نبوي در چشم

نياز جامعه به نظم اجتماعي و دستگاه حكومتي و مديريت، از مسائل بـديهي و مسـل م نزد همة محق قـان و انديشـمندان اسـت؛ چنـان كـه گزارشـهاي تـاريخي و تحقيقـات

گوياي ايـن حقيقـت اسـت كـه جوامـع شناسي، همه، شناختي و شواهد باستان جامعهگاه از نهاد حكومـت و دسـتگاه رهبـري و مـديريت سياسـي و اجتمـاعي بشري هيچ

.خالي نبوده استتبيين فلسفي اين امر نيز ايـن اسـت كـه در زنـدگي اجتمـاعي، وجـود قـانون كـه

همچنين . حدود، وظايف و حقوق اجتماعي افراد را تعيين كند، امري ضروري استانون بدون پشتوانة اجرايي نيز فاقد تأثير است؛ از اين رو، الزم است كـه فـرد وجود ق

زمينـة ،كارگيري ابزارهاي الزم يا گروهي بر اجراي قانون نظارت كرده، با تدبير و بهاجراي آن را فراهم آورند و اين، همان حكومت و رهبري جامعه است كه در طـول

.ر بين بشر معمول بوده استتاريخ با اشكال ساده و پيچيدة آن، دبا توجه بـه ايـن واقعيـت تـاريخي و فطـري و اينكـه اسـالم دينـي الهـي و نظـامي

م اسـت و بـا قـرار مـرد كنندة منـافع اي براي زندگي است كه تأمين اجتماعي و برنامهدادن آنهـا در يـك مسـير تكـاملي دائمــي، سـعادت مـادي و معنـوي آنـان را فــراهم

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

ه به روح كل ي اسـالم و گسـتردگي احكـام و ضـرورت اسـتمرار و سازد و با توج ميرود و پيـامبر شـمار مـي تداوم آن، برپايي حكومت از ضروريات اولية دين اسالم بـه

نيز به دستور خـدا و بـر اسـاس همـين ضـرورت، بـه تشـكيل حكومـت اسالمغ مبادرت ورزيد؛ حكومتي كه ضوابط و شرايط ادارة آن از سـوي خـدا بـه وي ابـال

.گرديدجانبـة ديـن در عرصـة سياسـت و ادارة جامعـه، در حكومت نبوي، موقعيت همـه

هاي امري پذيرفته شده است و دولت و نهادهاي مختلف آن، خود را در برابر آموزهكوشـند كـه در تـدبيرها و تصـميمات خـود، دانند و مـي متعهد ميدين و تعاليم آن،

معيشـت و تنظـيم روابـط اجتمـاعي، د د ـة وضع قوانين، شيوة سلوك با مردم، نوعدين داشته باشند و در همـة شـنون حكـومتي از تعـاليم دينـي الهـام گيرنـد و روابـط

هـاي دينـي اجتماعي، اعم از فرهنگي، اقتصادي، سياسـي، نظـامي، بـر اسـاس آمـوزه .شكل گيرد

ر صاحبان مناصب حكومتي در اين نظام، التزام عملي و نظري بـه ديـن دارنـد و د اوامر و تدبيرهاي حكومتي را همساز و هماهنگ با دين و انطباق ،كوششند تا قوانين

.وجهة همت آنان باشد ،عملكردها با تعاليم اسالمدر حكومت نبوي، خطوط و چارچوبهاي كل ي حكومت را ديـن و احكـام دينـي

كند؛ هرچند مصاديق و خطوط جزئي و روشهاي خاص حكومت از طريـق تعيين ميقل، تجربه و دانش بشري تنظيم شود؛ چراكه در حكومت نبوي هرگز نفي عقـل و ع

.دانش بشري از صحنة حكومت و مديريت جامعه مطرح نيستدر اين حكومت، حق تشريع و تقنين از آن خداست و وظيفة رهبران و حاكمـان،

گـوهر تفسير، تبيين و اجراي قوانين در چارچوب قانون الهي است؛ چنان كه روح و احكام الهي در همة آنها نمـودار باشـد؛ چـه اينكـه مشـروعيت حكومـت و سياسـت بشري به استناد و انتساب به خدا و خواست او منوط است و فلسفة حكومت نبوي نيز تأمين خير و سعادت افراد جامعه در بعد مادي و معنوي و سـاحت دنيـوي و اخـروي

.استلت و مل ت يا حكومت و امـت، دوجانبـه در اين حكومت، حق و تكليف ميان دو

ج

شمر چي د

نبومتكون ح

الفامخ

آنيز قر

اندا/

قالهسرم

در چنين نظامي از آنجا كه حكومت، مظهر ارادة خداست و حـاكم، حـامي و . است

مجري احكام و قوانين الهـي اسـت، حمايـت و دفـاع از ايـن دو، وظيفـة دينـي امـت اسالمي است و چون ايت و انگيزة حكومت، تأمين خير و سعادت امـت اسـت، در

و رهبري ديني خـدمتگزار مـردم اسـت؛ يعنـي حكومـت بـر پايـة حقيقت، حكومت .دوجانبة رهبري و مردم، و امامت و امت استوار استنظارت

در نظام نبوي، به منظور جلوگيري از استبداد و خودكـامگي، فاـايل اخالقـي و ــرر شــده كــه در ــي و رجــال حكومــت مق ــر دين ــراي رهب صــفات نفســاني مهمــي ب

ريق عصمت و در ديگران از طريق عدالت، تقوا، زهد و از ط و ائمه پيامبراز طرف ديگر، از هرگونه استبداد و انانيت به عنـوان صـفتي . شود پارسايي تأمين مي

.زشت و رفتاري ناروا به شدت پرهيز داده شده استرفتاري با مردم و برخورد متواضعانه و خيرخواهانه بـا آنـان، در نظام نبوي، خوش

مشاركت دادن مردم در امور و پذيرش انتقاد سازنده و خيرخواهانة آنـان مشاورت و از سوي رهبري و رجال حكومت، از حقوق مردم، بلكه مشاورت، مشاركت و انتقاد

.سازنده از وظايف آنان استفرماسـت و از منـابع و در ادارة جامعه و روابـط بشـري، عـدالت و انصـاف حكـم

منـديها و بهزيسـتي مـردم و تـرويج ارزشـها و محـو امكانات دولت بـراي تـأمين نياز ارتقاي معنويت در جامعه، تعالي روح مردم، دعوت به خدا، . شود پليديها استفاده مي

/ ؛ بقره93/ اسراء)جانبة مردم ، امنيت همه(33/ حديد)هموار كردن راه تقرب به خدا ــور)، حفــح حــريم حقــوق اشــخاص (39/ ؛ حجــرات388 مــردم از و آزادي ( 91/ ن

.وظايف مسل م حكومت استاحترام به افكار عمومي، حق تعيـين سرنوشـت جمعـي، حفـح اسـتقالل، رعايـت حقوق و حمايت از اشخاص در مقابل اقدامات خودسرانه، برابري و عدالت در رفتار با شهروندان، فراهم كردن راه و زمينة رشد و تعالي انسانها در چارچوب حكومـت و

ادسازي انسانها از قيود بازدارنده از تكامل با گشودن راههاي تقرب عمل سياسي، آزبه خدا و تربيت انسانهاي رهيده از بند اسارت و تمايالت نفسـاني و يـر عقالنـي، از

.ديگر وظايف مسل م حكومت نبوي است

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

و هـا طبيعي است كه تركيب دين و دولت و برپايي حكومـت نبـوي بـا مشخصـه خي از آنها اشاره شد، مخالفاني را برانگيزاند و آنان را به مقابله و ويژگيهايي كه به بر

اين مخالفتها گاه در قالـب انكـار نظـري حكومـت و . برخورد با اين حكومت واداردگــاه در قالــب مخالفتهــاي عملــي، همچــون مبــارزة سياســي، اقتصــادي، اجتمــاعي و

رار نظـام نبـوي، اينـان بـراي شود؛ از اين رو، از همان آ از اسـتق فرهنگي، نمايان مي .حفح منافع نامشروعشان، از هيچ تالشي در زوال و فروپاشي آن فروگذار نكردند

ورزد و آن را دور از انتظار نيست، وقتي حكومت نبوي بر اصل عدالت تأكيد ميو برقـراري آن را يـك ( 91/ حديـد )كنـد از اركان محوري انديشة ديني معرفي مـي

شـمارد، مترفـان و زالوصـفتان ي و هدف بعثت خويش برمـي ضرورت قطعي اجتماعيا وقتي كه احقاق حقوق و دفاع از مظلوم و سـتيز . اجتماع با آن به مخالفت برخيزند

گيري با ظالم، سرلوحة حكومت نبوي باشد، متجاوزان به حق و حقوق مردم به جبههز هرگونه دخالت در در برابر آن روي آورند و يا وقتي دست ستمگران و ظالمان را ا

.سرنوشت مردم كوتاه كند، آنان نيز به مقابله با آن برخيزندترديدي نيست كه كساني كه عدالت، آزادي و حمايت از مستاعفان را برنتابنـد

طلبـان، جويـان، قـدرت با حكومت نبوي به مخالفت برخيزند و نيز مستكبران، برتـري تعهـد، كـافران، ديشـان، انديشـمندان بـي ان گرايان، طوا يت، مأل و مترفان، كـج جهل

اي از هـر كـدام بـه گونـه ... مشركان، فاسدان، فاسقان، منافقان، يهوديان، مسـيحيان و در . مخالفان حكومت نبوي، چه از لحاظ نظري و چه از لحاظ عملي، به شـمار آينـد

اين مجال، به دو نماد مخـالف حكومـت نبـوي، يعنـي جريـان يهـود و نفـاق، اشـاره .گذاريم كنيم و تبيين ديگر مخالفان را به فرصتي ديگر وامي مي

مخالفتهاي يهود با حكومت نبويهايي از يهـود در ايـن سـرزمين مسـكن گزيـده قبيله ،در زمان ظهور اسالم در حجاز

پناه آوردن اينان به اين سرزمين، داليل مختلفـي داشـت، امـا بـا فـراهم شـدن . بودندبــا بــه خــدمت گــرفتن امكانــات، در گســترش ديــن خــود هــايي بــراي آنــان و زمينــه

هـا، باورهـاي موهـوم و آداب و رسـوم بسـياري از اسـطوره اي كه به گونه. كوشيدند

ج

شمر چي د

نبومتكون ح

الفامخ

آنيز قر

اندا/

قالهسرم

.خرافي را در ميان اعراب رواج دادند

محق قان يكي از علل مهاجرت اين قوم به سرزمين حجاز را مسـنلة انتظـار منجـي قـرآن . دانند يها و نام او اشاره شده است، ميبه ويژگ عهدينموعود و پيامبري كه در

را يهوديان نيز خود وجـود پيـامبر اسـالم .كريم نيز به اين موضوع اشاره دارد .بردند دادند و در انتظار ظهور او به سر مي به مردم بشارت مي

به مدينه و تشكيل حكومت، پيمان ترك تعرض و همزيستي با ورود پيامبردر مدينـه ا آنان اماا كرد؛ با اين مامون كه مسـلمانان و يهوديـان آميز را ب مسالمت

و يهوديان نيز در انجام دادن مراسم مذهبي خود آزادنـد؛ در هستندچون امتي واحد برابر تجاوز، دفاع مشترك داشته باشند و هرگونه صلح با دشمن بـا مشـورت طـرفين

.باشداز ايـن قـوم بـه عمـل آمـد، از و حمايتهايي كه به ر م اين عملكرد پيامبر

آنجا كه روح حاكم بر كيش يهود نژادپرستي و قوميت است، به مخالفـت جـدي بـا هـاي در برابـر گسـترش اسـالم، بـه بهانـه و و حكومت نبوي پرداختنـد پيامبر

و بـه طـور رسـمي، قـريش و مختلف، پيمان ترك تعرض و توطنه را نقض كردنـد ؛ بـدين ترتيـب، پيمـان نبـوي تحريـك كردنـد و حكومـت قبايل مك ه را عليه اسـالم

مسـنلة تيييـر . آميز به طور كامل از سوي يهوديان مدينه نقض شـد همزيستي مسالمت، بخشي از داليل مخالفـت شـديد ...گرايي و قبله با لجاجت، حسادت، رور، قوميت

.رود به شمار مي آنان با اسالم و پيامبر اسالمو جريـان يهـود و نفـاق در برابـر حكومـت نبـوي، يـك جالب توجه است كـه د

اي كه در اقدامات و عملكردهاي اين دو جريـان، موضوع به هم تنيده است؛ به گونه

تاريي يعقـوب، ؛ نيز احمد بن ابي93ـ99/ ؛ توبه87و 11، 13، 68، 11/ ؛ مائده333و 81/ بقره: ك.ر. .911، ص3، جيعقوبي

. 83/ بقره. .371 ـ377، ص9، جوييالسيری النبابن هشام، : ك.براي آگاهي از مفاد اين پيمان، ر. .بقره 36و 83، 89، ذيل آيات 3، جتفسير كرشف: ك.ر. .373، صتجريب االمم؛ ابن مسكويه، 91، صفتوح البلداناحمد بن يحيي بالذري، : ك.ر. .331ـ336، صتريي تحليلي صدي اسالممحمد نصيري، : ك.ر.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

خورد؛ چنان كـه بـر پايـة نظـر قـرآن و داليـل ديگـر، مشتركات فراواني به چشم ميشـدن مدينه كشتزار دو جريان نفاق و يهود بود و عل ت عمـدة ايـن دشـمني، پديـدار

.اجتماعي مسلمانان و تشكيل حكومت نبوي بود ـ قدرت متشكل و سازمان سياسي :ترين اقدامات يهود در برابر حكومت نوپاي نبوي به شرح ذيل است مهم .مخالفت با ايدئولوژي انقالب و اسالم و حكومت. 3تخريــب رهبــري اســالم و تــالش بــراي تــرور فيزيكــي و تخريــب شخصــيتي . 9 . پيامبر .(مشركان و منافقان) همكاري با دشمنان حكومت نبوي. 3 .ت آنانيانكار حق سپس تهاجم فرهنگي عليه اسالم؛ با پذيرفتن اسالم و. 7 .تالش در جهت تفرقه و پراكندگي مسلمانان. 1 .نبوي اقتصادي حكومتاوضاع تاعيف . 6

مخالفتهاي منافقان با حكومت نبويايـن مسـنله از . ومـت نبـوي، جريـان نفـاق و منافقـان اسـت دومين گروه مخالف حك

.ترين مسائل اجتماعي و سياسي در جامعة اسالمي است پيچيدهبه مدينه و تشكيل جامعة ايماني كه مقارن بـا تأسـيس با ورود پيامبر اسالم

اي كه دولت و حكومت اسالمي بود، آيات بيشتري دربارة منافقان نازل شد؛ به گونههـاي مـدني، آيـات مفص ـلي دربـارة منافقـان و خصوصـيات روحـي، سوره در ا لب

و رهبري سياسـي فكري، اجتماعي و سياسي آنان نسبت به شخص رسول خدا

ــن اســحاق، ؛ 61و 13، 77/ نســاء: ك.ر. ، 9، ج(السااير ا الازاار ی) اسااحر ساايری اباان محمــد ب .311، صاسبرب النزال؛ واحدي نيشابوري، 931ـ913ص

.318 ـ311، صپيرمبری ا حكومتالدين فارسي، جالل؛ 87و 11/ نساء. محمـد بـن اسـحاق، ؛313، ص3، جالازر یمحمد بن عمر واقـدي، ؛333، صپيرمبری ا جهردهمو، .

.19، ص3، جسيری ابن اسحر .13ـ13، صاسبرب النزال؛ واحدي نيشابوري، 16ـ19/ رانآل عم. .391ـ311/ آل عمران. ، پيرمبری ا جهردالدين فارسي، ؛ جالل311ـ361، ص9، جسيری ابن اسحر محمد بن اسحاق، : ك.ر.

.31ـ96ص

ج

شمر چي د

نبومتكون ح

الفامخ

آنيز قر

اندا/

قالهسرم

.ـ نظامي او در جامعة اسالمي وجود دارد

دهندة چهـره، تاكتيكهـا و شده دربارة اين جريان، نشان بررسي آماري آيات نازلشـده دربـارة نمـودار آيـات نـازل . هاي مبارزه با آنهاسـت هاي فريب آنان و راه شيوه

شود، با توجه به كل آيات قرآن، نسبتي جالب توجه منافقان كه حدود سيصد آيه ميآيه در ايـن بـاره نـازل شـد، در ، 13؛ به طوري كه پيش از هجرت پيامبراست

.ه بوده استپس از هجرت و در مدين ،حالي كه الب آيات نازل شده در اين بارهنكتة ديگر اين است كه برخورد قرآن با منافقان و معرفي چهرة آنهـا در سـالهاي

، «منـافقون »چنان كه نزول يك سـورة مسـتقل بـه نـام شود؛ آخر رسالت شديدتر مي .خواند مسلمانان را به دقت و تدبير در آيات خويش فرامي

وم ليـويش ارتبـاطي اي عربي اسـت و معنـاي اصـطالحي آن بـا مفهـ واژه« نفاق»اند كه مفهـوم قرآنـي آن در فرهنـگ پژوهشگران علوم قرآني بر آن. تنگاتنگ دارد

.اسالمي رقم خورده است و در واقع، تطور معنايي يافته استو به معناي طرف پنهاني النة موش صحرايي « نافقاء»شناسان نفاق را مشتق از ليتسطحي زمين را از داخل تخريـب كـرده، از آن اند كه هنگام فرار، الية نازك دانسته

شود؛ بدين صورت كه راههاي مختلفي به النه راه دارد و هرگاه از سـويي خارج ميكند و گويا نام منافق هم به همين مناسـبت احساس خطر كند، از سوي ديگر فرار مي

دهـد و بـا رويهـاي گونـاگوني است؛ چراكه خود را با هر جهت و محيطي تطبيق ميبـودن « مخادع»فريبد؛ چنان كه خداوند در سورة بقره، كه دارد، به نوعي مردم را مي

پنهان شـدن جـانور »را از ويژگيهاي آنان ذكر كرده است و يكي از معاني خدعه نيز .است« و كفتار در النه

از ديگر معاني نفاق، ايجاد تشتت و فاصله و شكاف است و منافق كسي است كه اندازد و نيز بين عمل و گفتار و نيز اعتقاد و ردم، شكاف و فاصله ميدر يكپارچگي م

آميـز در نفاق در فرهنگ اسالمي، يك نوع كانال زدن شـرك . رفتارش، فاصله است

؛ 313، ص31، جلسرن العارب ؛ ابن منظور، 313، ص3، جالازهر في علوم اللزيالدين سيوطي، جالل. .71 ـ77، ص3، جفي ظالل القرآند قطب، سي

.11، ص3، جپرتوی ا قرآنمحمود طالقاني، .

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

از نفاق اسـت؛ معنا كه شرك در صورت پيچيدگي آن، پوشش اسالمي است؛ بدينوارد شـدن بـه ديـن »ه معناي شناسان بنام مسلمان، نفاق را فعل منافق و ب اين رو، ليت

انـد و منـافق را كسـي دانسـته « اسالم از يك طرف و خارج شدن از دين از در ديگـر دارد، ولـي بـه زبـان اظهـار ايمـان اند كه كفر خـود را در دل پنهـان مـي معرفي كرده

/ انعـام ) فإن استطعت أن تبتغي نفقا في األرض أو سلما فيي اسميما از آية .كند مي .شايد بتوان همين معنا را يافت( 31

شـود و شود كه در هر لباس و شكلي ظاهر مـي بنابراين، منافق به كسي اطالق ميكنـد براي جلب اعتماد مردم و حكومت و فريب دادن آنان، از هر راهي استفاده مـي

.جويد و براي رسيدن به هدف خود، از هر ابزاري بهره مياحساسـات و . گويـد اش مـي الف فكر و انديشهمنافق كسي است كه زبانش بر خ

در دل به خدا ايمـان . عواطفش در يك جهت، ولي ظاهرش در جهت ديگري استپيامبر و قـرآن را قبـول نـدارد، امـا متظـاهر بـه . ندارد، اما متظاهر به خداپرستي است

باشد؛ چه اينكـه نفـاق، يعنـي كفـر در زيـر پـرده و منـافق، يعنـي احترام به آن دو مي .كافري كه كفر خويش را در پس پرده مخفي كرده است

سقراط براي نفاق و منافق تشبيه لطيفي دارد كه اينان همچـون فـردي هسـتند كـه اي هسـتند كـه پيكـره همچـون گويا جانوران گوناگون در درون آنان جاي گرفته يا

در آورد؛ گـاه سرهاي مختلف دارد كه بر حسب هر محيط و زماني، سري بيرون ميخواه و گاه در چهـرة درنـدة گـر و پلنـگ در برابـر جو و عدالت چهرة انسان حقدهنـد؛ گـاه همچـون روبـاه در برابـر قـدرتهاي بـزر و نشان مـي زيردست خود راگويـد و از چشـمش آثـار ضـعف و فروتنـي ظـاهر جنباند و تملق مـي ظاهري دم مي

و گاه تنها چون يك جانور دواند گردد و گاه چون خوك به هر حرامي پوزه مي مي

.318/ توبه: ك.ر. ، تهذيب اللزي؛ محمد بن احمد ازهـري، 3891، ص3، جكترب العينخليل بن احمد فراهيدي، : ك.ر.

، 31ج، لسارن العارب ؛ ابـن منظـور، 317، ص7، جمجاع البحارين ؛ فخرالدين طريحي، 771، ص1ج .13، ص1، جترج العراس من جواهر القرموس؛ 313ص

.917/ آل عمران: ك.ر.

ج

شمر چي د

نبومتكون ح

الفامخ

آنيز قر

اندا/

قالهسرم

شود و گاه بازيگر و استهزاگر هـر ضـعيف و مخـالف بـا هـر عمـل ديده مي يشهوان

.ثابت و جدي استدر مجموع، اقدامات و عملكرد منافقـان را در مخالفـت بـا حكومـت نبـوي طبـق

:توان چنين برشمرد شود، مي آنچه از قرآن استفاده مي .يتوطنه در براندازي حكومت نبو. 3 .اجتماعي ـ تاعيف حكومت نبوي در قالب اقدامات سياسي. 9مشركان، يهوديان و قـدرتهاي اسـتكباري )همكاري با دشمنان حكومت نبوي . 3

(.مثل روم (.پيامبر)تالش در ترور فيزيكي و شخصيتي رهبري . 7اندركاران حكومـت، ايجاد شايعات گوناگون عليه حكومت، رهبري، و دست. 1

. هاي فعال حكومت مثل امام علي چهره به ويژهكـه آيـات ( سال ششـم هجـري )مصطلق محاصرة اقتصادي پس از رويداد بني. 6

.اول سورة منافقون اين توطنه را افشا كردمحاصرة نظامي و تاعيف قدرت دفاعي حكومـت نبـوي و روحيـة مجاهـدان . 1

.مسلمان در زوة احد و تبوك .بريم ين سؤال به پايان ميسرانجام، سخن را با ا

با توجه به خصوصيات شناخته شده و انواع دشـمنيها و حاـور فعـال منافقـان در ، يكي از مسائل كليدي تبيين تجربيات تاريخ اسالم اين است زمان رسول خدا

كه اين گروه بعد از انقطاع وحي، چگونه به حيـات خـود ادامـه داد و كـدام جريـان دار استمرار مواضع آنان يا دفـاع عهده بعد از رحلت پيامبر ،سياسي و اجتماعي

!از آن مواضع گرديد؟ آيا اين جريان گسترده، برچيده و نابود شده بود؟

.11، ص3، جپرتوی ا قرآنمحمود طالقاني، . .به بعد 39، ص33، جبحرياالنواي؛ محمدباقر مجلسي، 931، ص9، جالسيری النبوييابن هشام، : ك.ر.

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ قالهسرم

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/شهاژوهپ

هاي ترتيبي در قرآن مجيد آرايه

حسن خرقاني عاو هينت علمي دانشگاه علوم اسالمي رضوي

چكيده يسبك قرآن و بالغت فائق آن نقش دارد، چگوونگ يايكه در زيب ياز عناصرتلفيوق يوا تفكيوك موضووعات و ةموضوع و شويو يبا چندگونگ يطرح مطالب

.نحوه ارتباط آنها با يكديگر استو كاربرد آنهوا يصنايع بديع ،ها بخش از آرايهآن يدر اين نوشتار به بررس

چيوونش و عرضووه يونگپووردازيم كووه در ارتبوواط بووا چگوو يمووكووريم در قوورآن ، «جموع »، «تقسويم »، «و نشر لف» يموضوعات و بسط و گسترش آنها در قالبها

آوردن يپيواپ »و «اجموا و تفصوي »، «از آنهوا يبه هم پيوستن برخو »، «تفريق» در اين جستار كوشوش شوده . باشد يم «كلمات با يك نقش خاص در تركيب

مناسوب يهوا و شوود و نمونوه جو ها در قرآن جست است تا هريك از اين آرايه .ذكر شودهر عنوان

.هاي ادبي، لف و نشر، تقسيم قرآن، علوم بال ت، بديع، آرايه :كليد واژگان

. [email protected]

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

و نشر لفبـدين ؛است «پيچش و گسترش»، آن يكه معادل فارس« و نشر يط»يا «لف و نشر»

هـر يـك، يو سپس برا( لف)د آيكه در سخن، نخست دو يا چند چيز ياد معناستو شـناخت ايـن بدون تعيين وابستگي هر يك به ديگـري ؛ (نشر)بيان شود يوابستگان

.ذوق شنونده و به آشكار بودن آن واگذارند امر را به فهم و يذهـن بـرا يمطالب و درگيـر يبه دليل چينش هنر ،حاصل از اين آرايه يزيباي

.يافتن ارتباط لفها و نشرهاست

مرتب و نشر لفطـور آيد، ممكـن اسـت بـه يدر بخش لف م در يك سخن، كه يا گانهامور چند

تك شود، ياد گردد و ممكن است اين امور، تك يكه شامل همه م ياجمال و با لفظو قاسوا سن يدخل اسجنة إال من كان هيواا : مورد نخست؛ ماننـد . و به تفصيل بيان شود

إال مـن كـان یاليـدخل الجنـ »: مقصود آيه آن است كه يهوديان گفتند . أو نصاريله روشن اسـت ناين مس« يإال من كان نصار یاليدخل الجن»: و نصرانيان گفتند« هودا

از ؛از اهـل بهشـت دانـد، نـه يم يرا در گمراه يكه هر يك از يهود و نصارا، ديگرذكر گرديـد كـه شـامل هـر دو گـروه شـود و سـپس آنچـه ياين رو، نخست ضمير

.آمد يود، به صورت تلفيقب يكمربوط به هر شـود، يدر صورت دوم كه هريـك از آن امـور چندگانـه لـف جداگانـه بيـان مـ

سامان است و ترتيب توزيع نشرها مانند ترتيب لفهاست و يا بهآمده، يتوضيحات درپ

االتقرن في ،يالدين سيوط ؛ جالل313 ، ص9 ، جشرح الاختصر، يدالدين تفتازانسع: ك.باره ردر اين . ا علاوم يالطرا الاتضاان الساراي البال ا ، ييمن يبن حمزه علو ي؛ يحي391 ، ص3 ، جعلوم القرآن

علاوم ، يمرا ـ ي؛ احمـد مصـطف 393 ، صيجاواهر البال ا ، ي؛ احمد هاشم167 ، صق االعجر ئحقرنگرهي ؛ سيروس شميسا، 913 ، صفنون بال ت ا صنرعرت ادبي، يالدين هماي ؛ جالل331 ، صيالبال

.391 ، ص3 ، ج يبرشنرسي سخن پريسي، يالدين كز از ؛ مير جالل331 ، صتر ه به بديعالبتـه ايـن . گرفتـه شـده اسـت ( بخـش بـديع ) يبرشنرسي سخن پريسياين معادل از جلد سوم كتـاب .

تـوان ترجمـه يمـ «پيچيـدن و گسـتردن »، مصدر است كه آن را بـه «و نشر لف»معادل، اسم مصدر و .كرد

(.333/ بقره)« باشد ييا نصران يكه يهود يشود مگر كس يداخل بهشت نم ،و گفتند».

ج

رايهآ

جيد

ن مقرآدر بي ترتياي ه

/ شهاژوهپ

« لف و نشر مرتب»قسم نخست، . سامان است و ترتيب آن دو با هم تفاوت دارد ييا ب

آن، مشـوش نـوع و نشـر مرتـب، از لـف . نـام دارد « نشر مشـوش لف و»و قسم دوم، .استتر هنري

ي لف و نشر مرتبها نمونه3 . ستميكنوا فييه و ستبتغيوا مين ف يله هيار سنو ا ييل لو من رحمته جعل سكم اس؛

، مربـوط بـه روز يو فال الهـ يآرامش و سكون يافتن، مربوط به شب و طلب روز .است9 . فتقعيد ملوميا يدك مغلوسية إسيي قنقي و التبميطها كيلس اسبمي و التجعل

داننـد؛ يرا متفرع بر دو جمله قبل م« محسور»و « ملوم»از مفسران، يبرخ ؛محموراــ ــد دســت و حســرت يبخــل و تهــ ةش و مالمــت، نتيجــنســرز ييعن زده شــدن، پيام

شر مرتب به كـار رفتـه و اسراف است كه بنابراين نظر، در اين آيه لف و ن يرو زياده .دانند يم التبمطها ، هر دو را متفرع بر يطباطباي ةمي ديگر؛ مانند عالاست و برخ

3 . و وجيدك قيا فيي ني ٭و وجدك ضاال فهيدي ٭يجدك يتيما فآوي أسم؛ سـه دسـتور را بـر ، خداوند متعال پس از يادكرد اين سه نعمت به رسول اكـرم

:كند يآنها مترتب م و أما بنعمة رب فحدث ٭و أما اسمال ف تنهر ٭فيما اسيتيم ف تقهربنا بر نقل ؛

شـود و در پيشين متفرع مي ةسيوطي، اين سه آيه به طريقه لف و نشر مرتب بر سه آيداند تا بـا هـدايت تناسـب داشـته كننده علم مي فقره دوم، مراد از سائل را درخواست

.(13/ قصص) «و از رحمت خويش، شب و روز را براي شما نهاد تا در آن بياراميد و از فال او بجوييد». زده زده و حسـرت اش منما كـه مالمـت و نيز بسيار گشاده( بخل ياز رو)مبند و دستت را بر گردنت ».

.(93/ اسراء) «يبمان يبر جا . 83 ، ص33 ، جفي تفسير القرآن الايزان، يمحمدحسين طباطبايسيد: ك.ر. و تـو را ٭كـرد يو تـو را سرگشـته يافـت و راهنمـاي ٭پـس سروسـامانت داد ،آيا تو را يتـيم نيافـت ».

.(8 ـ 6/ يضح) «نياز ساخت يست يافت و بد يته/ يضح) «يو از نعمت پروردگارت سخن گو ٭كننده را مران و درخواست ٭مكن يبا يتيم تند پس».

.(33ـ3

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

.باشدو أميا ةر مشـوش بـدانيم و آيـ شـ ارنده، اگر دو مورد آخـر را لـف و ن به نظر نگ و أما بنعمة ربي فحيدث ةو آي و وجدك قا في ني ةرا به آي اسمال ف تنهر

.آيد به دست مي يتر روشن ييم، معناردانبازگ و وجدك ضاال فهدي ةرا به آي :نويسند يو بخش مارتباط اين د در توضيح يعالمه طباطباي

بر پيامبر ياله يگانه پيامد آيات پيش است كه الطاف و نعمتها اين آيات سه، يا يتـيم را چشـيده يو خـوار يتو طعم افسـردگ : شود؛ گويا فرموده يرا يادآور م

نياز گمگشته يمكن و او را يا مالش را خوار مشمار و تلخ يتند يپس با هيچ يتيمرا كه يا ، پس هيچ درخواست كنندهيا را دريافته يدارايدست به يبه هدايت و ته

يخواهان برطرف كردن نياز و يا هدايت است، از خود مران و نيز الطاف و نعمتهادن آنهــا سپاسشــان را بــدار و كــر، پــس بــا بــازگو يا پروردگــار را مشــاهده كــرده

.مپوشانشان

چندگانـه ذكـر يكه امور ياز موارد، زمان ييم كه در بسياربين يدر قرآن كريم مآنچه در ،شود يا به طريقه مقابله يبيان م يشود و سپس درباره آنها نكات و مطالب يم

شـود؛ يلـف و نشـر مرتـب اسـتفاده مـ آرايـة از ،گـردد يياد م ،برابر آنها قرار دارد .نگيرد يآن جا يهرچند ممكن است در قالب اصطالح

آن يهـا خانواده مانند تقسيم و هم يهاي يه، لف و نشر، زيرساخت آرايطور كل بهها اشاره از اين نمونه يتر شدن بحث لف و نشر، به برخ روشن يبرا ،از اين رو است؛

:شود يمشـود، پـس از يـادكرد يكهـف بـازگو مـ ةو خار كه در سور يدر داستان موس

ن ، كشتن پسربچه و ساختن ديوار، حقيقـت و تأويـل آ يسوار شدن در كشت يماجراو ... و أما اسمفينة فكانت سمماكين :شود يكه آمده است، بازگو م يماجراها به ترتيب

. ...ينيتيم ينو أما اسجدار فكان سغ م ... أما اسغ م فكان أبواه مؤمنين

.393 ، ص3 ، جاالتقرن في علوم القرآن، يالدين سيوط جالل. .333 ، ص91 ، جفي تفسير القرآن الايزان، يمحمدحسين طباطبايسيد. .38 ، ص1از نگارنده در همين نشريه، شماره « يتناسب يها آرايه»مقاله :ك.ربحث مقابله، يبرا. . 89ـ13/ كهف.

ج

رايهآ

جيد

ن مقرآدر بي ترتياي ه

/ شهاژوهپ

كند كه اعمال كافران را يپس از آنكه خداوند ياد م محمد ةدر آ از سور

مؤمنـان را خواهـد زدود و كارشـان را بـه ي، بـديها تباه خواهـد سـاخت و در مقابـل از حق را دليـل ايـن باطل و مؤمنان از كافران يپيرو ،صالح خواهد آورد، به ترتيب

أضيل هللاسييين كفيروا و يدوا قين سيبيل ا : فرمايـد كنـد و مـي دو عمل ذكر مـي محمد و هو اسحق من نوا بما نزل قلينوا و قملوا اسصاسحات و آم و اسيين آم ٭أقماسهم

ذس بيين اسييين كفيروا اتبعيوا اسبا يل و أن ٭ربهم كفر قنهم سيئاتهم و ألح باسهم . سلنا أمااسهمهللنوا اتبعوا اسحق من ربهم كيس ي رب ااسيين آم

گيـرد؛ چـون ارتبـاط يمـ يجـا « تقسـيم »ذيل عنـوان ااصطالح ،آياتاين گرچه عنصـر ترتيـب در چيـنش و ربـط تـوان مـي ها مشخص شده اسـت، آن ينشرها با لف ها

.دكرمشاهده يمطالب به يكديگر را در آنها به روشنفميعلمون م ن هو شر مكانا و أضعف جندا ديگـر، يا نمونه

ات عبـار اسـت كـه شر مكانا و أضعف جندا مقابـل به ترتيب در مقاما خير و نديا أحمن ةر آيـ د ين خيير مقاميا و اسفريق تلي قليهم آياتنا بينات قال اسيين كفروا سليين آمنوا أيو إذا ت

أحمن نديا

.قرار گرفته است

٭كساني كه كفر ورزيدند و مردم را از راه خدا بازداشـتند، خـدا اعمـال آنـان را تبـاه خواهـد كـرد ». ــان كــه ايمــان آورده و كارهــاي شايســته كــرده ــر محمــد و آن ــه آنچــه ب ــد و ب ــازل شــده، ان ن

اند كه آن خود، حق و از جانب پروردگارشان است، خدا نيز بديهايشان را زدود و امور آنهـا گرويدهاين بدان سبب است كه آنان كه كفر ورزيدند، از باطل پيروي كردند و كساني كه ٭را بهبود بخشيد

/ محمـد )« زنـد ايش را مـي گونه خدا براي مـردم مثالهـ اين. ايمان آوردند، از همان حق پيروي كردند (.3ـ3مـريم و يهـا سوره ةكهف و نيز از نمون ةسور ةاز نمون ،التفرسير یصفودر كتاب يصابون يمحمدعل.

يـاد كـرده اسـت كـه اگـر مقصـود، لـف و نشـر « لـف و نشـر »آيـد، بـا عنـوان يدهر كه بعد از اين م .(731 ، ص3 و ج 998 و 919 ، ص9 ، جالتفرسير یصفو: ك.ر) باشد، خطاست ياصطالح

(.11/ مريم)« تر است به زودي خواهند دانست جايگاه چه كسي بدتر و سپاهش ناتوان». يـك از بايد ديد كـدام : و چون آيات روشنگر ما بر آنان خوانده شود، كفرپيشگان به مؤمنان گويند».

تـر و بدمرتبـه يت كه چه كسخواهند دانس يبه زود... تر است آراسته تر و محفل مرتبه نيك ،دو گروه (.13/ مريم)« نيروتر است سست

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

مشوش لف و نشر يها نمونهاين . از قسم مرتب آن كمتر است ،وجود لف و نشر مشوش در قرآن كريم به مراتب

يل و جعلنا لين فمحونا آية اسيل و اسنهار آيتسلو جعلنا ا : از اين قسم است يا آيه، نمونه ستبتغوا ف من ربكم و ستعلموا قدا اسمنين و اسحماب و كيل شيي آية اسنهار مبصرة . فصلناه تفصي

مترتب بـر ايـن تفسـير اسـت كـه بازگشـت ،وجود لف و نشر مشوش در اين آيهسـالها و حسـاب را ةو دانسـتن شـمار سنهيار مبصيرة و جعلنا آيية ا ابتياء فال را به

يدر اين زمينـه بحـث مفص ـل يعالمه طباطباي. بدانيم يللفمحونا آية اس مربوط به و جعلنيا آيية دهند كه هـر دو مـورد بـر ينظر م چنيندارند و براساس سياق آيات،

تقريـر يا ه گونـه مطلب را بـ ،يكنند كه فخر راز ياست و ياد ممتفرع اسنهار مبصرةديگر احتمال . ب هر دو مورد نشر بر هر دو مورد لف استآن، ترت ةكند كه الزم يم

باشد، امـا متفرع و جعلنا آية اسنهار مبصرة بر ستبتغوا ف من ربكم است كه اين ستعلموا قدا اسمنين و اسحماب ه بـه مـه بـا توجـ عال. باشـد عبـر هـر دو مـورد متفـر

.پذيرند يكه از سياق دارند، اين نظر را نم ياشتبردش بـه كـار رفتـه لـف و نشـر مشـو ،كه گذشـت ينيز بنا بر وجه يضح ةدر سور

.استنيـز يافـت يترتيبـ يهـا از آرايـه يديگـر يدر قالبهـا ،مشوشلف و نشر چينش

:شود يشود كه به دو مورد اشاره م يمبه دو گروه شاكر و كفـور يهدايت اله در سوره دهر پس از آنكه مردم در برابر

إنا هديناه اسمبيل إما شاكرا و إما كفيورا : شوند يتقسيم م

نخسـت از مـورد دوم و ي ال و أقتيدنا سلكيافرين س سيل و أإنا : آيـد يسپس از مورد اول سخن به ميان م

بخش گردانيـديم يروز را روشن ةگون و نشان شب را تيره ةنشان. و شب و روز را دو نشانه قرار داديم». بـاز يتا از فال پروردگارتان بجوييد و تـا شـمار سـالها و حسـاب را بدانيـد و هـر چيـز را بـه روشـن

.(39/ اسراء) «نموديم .13ـ 11 ، ص33 ، جفي تفسير القرآن الايزان، يمحمدحسين طباطبايسيد. (.3/ انسان)« ما راه را به او نشان داديم، چه سپاسگزار باشد و چه ناسپاس».

ج

رايهآ

جيد

ن مقرآدر بي ترتياي ه

/ شهاژوهپ

. إن األبرار يشربون من كي كان مزاجها كافورا ٭سعيرا« شـاكر »شود كه ممكن است به دو دليل، يدق ت در اين آيات كريمه، روشن م با :م شده باشدمقد« كفور»بر

در برابر لطف پروردگار نسبت يو طبيع يو شاكر بودن، اصل اول يسپاسگزار. 3 .انسان است و مطلوب و مقصود از هدايت نيز همان است يبه راهنماي

،ديگر فواصل سوره سازگارتر اسـت؛ از ايـن رو با ياز نظر آواي« كفور»كلمه . 9 .ر شده است تا در پايان آيه قرار گيردمؤخ

ابرار و شاكران و پاداش آنان اسـت، ةسوره دربار ةكه بحث عمدآن سببلكن به .آمده استو به دليل رعايت انسجام، ابتدا از كافران سخن به ميان يطور طبيع به

انسـانها را بـه سـه ، نخسـت ت كـه خداونـد متعـال واقعه اس ةسور ،ديگر يا نمونهفييحاب اسميمنية ميا أيحاب ٭و كنيتم أوواجيا ث ثية : ده استكرصنف تقسيم

سـپس ،...و اسميابقون اسميابقون ٭و أحاب اسمشئمة ما أحاب اسمشئمة ٭اسميمنة: كند يآ از م (سابقون)ر آخ صنف، نخست از گروه هنگام بسط و تفصيل احوال هر

مين اخخيرين و قليل ٭من االوسين ثلة ٭في جنات اسنعيم ٭وسئ اسمقربونأ... . ايـناز 71تـا 91 ةاز آيـ در ادامـه، . ادامه دارد 96 ةو تا آي شود يشروع م 33 ةبخش از آي

فيي سيدر ٭و أحاب اسيميين ميا أيحاب اسيميين : گويـد ياصحاب يمين سخن م . ...و لح من وا ٭مخ وا

:يابـد ميادامه 11د كه تا بيش از آيه وش يگو مو ان از اصحاب شمال گفتدر پاي و ظل من يحموم ٭في سموم و حميم ٭و أحاب اسشمال ما أحاب اسشمال... .

كـه يديگر و به همـان ترتيـب اخيـر يا به گونه ،نيز اين سه گروهسوره در پايان و أما إن كان من ... ٭من اسمقربين فيما إن كان :گردند يمطرح م ،تفصيل داده شدند

كـه آميـزه ينيكان از جـام ،گمان يب. ايم لها و آتش فروزان آماده كرده ،كافران، زنجيرها يما برا». (.1 ـ7/انسان)« دنوشن يآن كافور است، م

روزان، چـه و گروه تيـره ! يباشيد، گروه خوشبختان، چه گروه خوشبخت يا گانه سه يو شما گروهها». .(31ـ1/ واقعه) «گيرندگان، پيشگامانند و سبقت! يروز گروه تيره

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

. ...و أما إن كان من اسمكيبين اس اسين... ٭أحاب اسيمينكـه ييادشده طبق ترتيب گروههايكه چرا بيان حال مطرح است اين سؤال حال،

كـه در آخـر يدر حال ،در آ از آورده شد، نيست، بلكه نخست از سابقان شروع شد :نويسد يم ي در پاسخفخر راز. ذكر شده بود

م كرد كه ذكر احوال قيامـت را مقد يكه از آن واقعه قيامت ياد شد، صنف يهنگاممشـيول پروردگـار و سابقان را كه خود دل( اصحاب يمين)به حال آنان سود دارد

يامـا هنگـام . آنان يكسان است، در آخر آورد بارةند و بيم و اميد دادن درا خويشم حالشان، مقد يفايلت و برتر سبببيان كند، سابقان را به كه خواست حالشان را

.كرد

تقسيمدو يـا چنـد چيـز يـاد ،كـه نخسـت ؛ بـدين صـورت همانند لف و نشر اسـت « تقسيم»شـود؛ بـا ايـن تفـاوت كـه در يآورده مـ يوابسـتگان يـك، هر يشود و سپس برا يم

بـه ؛به كدام فقره اسـت دهد كه كدام وابسته مربوط يتقسيم، سخنور آشكارا نشان مارتبـاط فقـرات نشـر بـا فقـرات ،است كـه در آن يعبارت ديگر، تقسيم، لف و نشر

.مشخص شده باشد ،لف، به طور دقيق

هاي تقسيم نمونه3 .و أما قياا فييهلكوا ٭فيما ثموا فيهلكوا باسطا ية ٭كيبت ثموا و قاا باسقارقة

نخست از تكذيب ثمود و عاد يـاد شـد و سـپس در اين آيه، ؛...بريح رر قاتية .طور جداگانه و مشخص بيان شد كدام به كيفر هر طبق ترتيب يادكردشان،

.37ـ 88/ واقعه. .376 ، ص93، جالتفسير الكبير، يراز الدينفخر. ، يجواهر البال احمد هاشمي، ؛ 311 ، ص9 ، جشرح الاختصرلدين تفتازاني، سعدا :ك.ر ،در اين باره.

حدائق السحر في دقرئق ؛ رشيدالدين وطـواط، 339 ، صيعلوم البال احمد مصطفي مرا ي، ؛ 391 صنگارهي سـيروس شميسـا، ؛ 989 ، صفنون بال ت ا صنرعرت ادبيالدين همايي، جالل؛ 16 ، صالشعر

.333 ، ص3 ، ج يبرشنرسي سخن پريسيالدين كز ازي، ير جاللم؛ 336 ، صتر ه به بديعو عاد بـا ٭، نابود گشتنديسركش ياما ثمود به سزا ٭كوبنده را دروغ انگاشتند ةثمود و عاد آن حادث».

.(6ـ7/ حاق ه) «كن، هالك شدند سخت سرد و بنيان يتندباد

ج

رايهآ

جيد

ن مقرآدر بي ترتياي ه

/ شهاژوهپ

است، نخست از عاد و سپس از ثمود ياد شـده و آيهديگر كه نظير اين يدر آيات

:آنگاه به همان ترتيب، احوال هركدام بيان گرديده است9 . إذ جا تهم اسرسيل ٭قة مال اققة قاا و ثموافإن أقرضوا فقل أنيرتكم اق

فيما قاا فاستكبروا فيي األرض بغيير ٭...هللمن بين أيديهم و من خلفهم أال تعبدوا إال او أما ثموا فهديناهم ٭...فيرسلنا قليهم ريحا ررا ٭...اسحق و قاسوا م ن أشد منا قوة

. ...عياب اسهونفاستحبوا اسعمي قلي اسهدي فيخيتهم اققة اس3 . يوم تبيض وجوه و تموا وجيوه فيميا اسييين اسيوات وجيوههم أكفيرتم بعيد

هللو أما اسيين ابي ت وجوههم ففي رحمية ا ٭إيمانكم فيوقوا اسعياب بما كنتم تكفرونمـردم در روز قيامـت بـه دو گـروه يهـا چهره اين آيات در آ از ؛هم فيها خاسدونرويـان و سـپيدرويان بـه وقـوع سـياه ةسپس آنچه دربـار ،شود يقسيم مسپيد و سياه ت

.شود يپيوندد، با طريقه مشوش، تفصيل داده م يم7 . و أميا ٭و أنا منا اسمملمون و منا اسقاسطون فمن أسلم فيوسئي تحيروا رشيدا

. اسقاسطون فكانوا سجهنم حطبا1 . ن و من شا فليكفر إنيا أقتيدنا سلاياسمين و قل اسحق من ربكم فمن شا فليؤم

نارا أحاط بهم سرااقها و إن يمتغياوا يغاثوا بما كاسمهل يشوي اسوجوه بئس اسشراب و . إن اسيين آمنوا و قملوا اسصاسحات إنا الن يع أجر من أحمن قم ٭سا ت مرتفقا

ــر رو». ــما را از صــاعقه يو اگ ــد، بگــو ش ــد يا برتافتن ــ ةصــاعقمانن ــذر م ــود برح ــاد و ثم ٭دارم يعآنـان آمدنـد كـه جـز خـدا را يبـه سـو ،هم در عصر خودشان و هم پس از ايشان ،چون رسوالنشان

٭ ...از مـا نيرومنـدتر كيسـت؟ : كردند و گفتنـد يلكن عاديان به ناحق در زمين گردنكش ٭...نپرستيدرا بر يكوردل يكرديم، ول يآنان را راهبراما ثموديان پس ٭...توفنده فرستاديم يپس بر آنان تندباد

/ فصـلت ) «گرفتاخواركننده آنان را فر يعذاب ةكردارشان، صاعق سبب پس به. هدايت ترجيح دادند .(31ـ33

رويان گويند آيا بعـد از ايمانتـان سياه گردد، آنگاه به سياه ،يهاي سپيد و چهره ،يهاي كه چهره يروز». و امـا سـپيدرويان در ٭كه ورزيده بوديد، بچشيد يكفر سببرا به آورديد؟ پس عذاب يبه كفر رو

.(311ـ316/ عمران آل) «ندا جاويدان يبهشت رحمت الهرا برگزيـده يهـركس اسـالم آورد، راه رسـتگار .نـد ا منحـرف يمسلمان و برخـ يو از ميان ما برخ».

.(31 ـ37/ جن) «اما منحرفان، هيزم دوزخ خواهند بود ٭استپروردگارتان، هركس خواست، ايمان بياورد و هركس خواست، كـافر ياين حق است از سو ،بگو».

گيـرد و اگـر يهـايش آنـان را دربرمـ ايـم كـه سـراپرده آمـاده كـرده يسـتمكاران آتشـ يما برا. شود

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

6 . سييين آمنيوا و قمليوا أميا ا ٭أفمن كان مؤمنيا كمين كيان فاسيقا اليميتوونو أميا اسييين فميقوا فمييواهم ٭اسصاسحات فلهم جنات اسميوي نزال بما كيانوا يعمليون

. ...اسنار

تفصيل بعد از اجمال .اسـت هاي تقسيم، بيان و تفسير يا تفصيل بعد از اجمال و ايااح بعـد از ابهـام از شاخه

شـود، بياورنـد و يا عدد بيان ممجمل را كه معموال ب يبدين صورت كه نخست مطلب :كنيم هاي اين قسم از تقسيم را ذكر مي حال نمونه. سپس آن را تفصيل دهند

و أخيري كيافرة هللين استقتيا فئية تقاتيل فيي سيبيل ا قد كان سكم آية في فئت ... . يپنـدگير ةمايـ ،مسـلمانان يهم قرار گرفتند و برا يكه رويارو يدو گروه ،نخست

كـه در راه خـدا يمجمل بيان شد و سپس با تقسيم به دو گـروه مـؤمن ةناست، به گو .د و طرف ديگر كه كافر است، تفصيل داده شدنكن ينبرد م ن فلة من أهلها فوجد فيها رجلين يقتت ن هيا من شيعته و حي و اخل اسمدينة قلي

د شهر مردم وار يخبر ي، در هنگام بيكه حارت موس يزمان ؛...هيا من قدوهقـرآن نخسـت در . كند يكردند، برخورد م يديگر نزاع مهمشود، با دو مرد كه با يم

از يكنـد كـه يكـ يمـ بيانكند، سپس يقالب تثنيه به طور اجمال اين دو مرد را ياد م

چه ؛شوند يم يكند، يار يها را بريان م همچون فلز گداخته كه چهره يفريادرس و آب جويند، به آبانـد، مـا شايسـته كـرده ياند و كارها كه ايمان آورده يكسان! است يو چه زشت جايگاه ييدنبد نوش

.(31ـ93/ كهف) «پاداش نيكوكاران را ضايع نخواهيم كردكـه ايمـان ياما كسـان ٭است كه فاسق است؟ يكسان نيستند يكه مؤمن است، همانند كس يآيا كس».

يكـه در آن جـا يدادنـد، در با هـاي ياش آنچـه انجـام مـ اند، بـه پـاد شايسته كرده يآورده و كارها «انـد، پـس جايگاهشـان آتـش اسـت كـرده يكه نافرمـان يو اما كسان ٭گردند يم يگيرند، پذيراي يم .(91ـ38/ سجده)يحيـي بـن حمـزه علـوي يمنـي، ؛ 979 ، ص3 ، جاالتقرن في علوم القارآن ، يالدين سـيوط جالل: ك.ر.

الفوائد الاشو الي ، ی؛ ابن قيم جوزي717 ، صعجر البال ي ا علوم حقرئق االسراي الاتضان ال الطرا .336 ، صنگرهي تر ه به بديعسيروس شميسا، ؛ 968 ، صعلوم القرآن

.33/ آل عمران. .31/ قصص.

ج

رايهآ

جيد

ن مقرآدر بي ترتياي ه

/ شهاژوهپ

.دهد يماجرا را شرح م ةو ادام او بود از دشمنان يو ديگر يپيروان موس

عت سهم ثياب مين طفي ربهم فاسيين كفروا قهيان خصمان اختصموا در تفسير آية از يگونه كـه برخـ آن ؛... يدخل اسيين آمنوا و قملوا اسصاسحات جناتهللإن ا ٭...نار

گـردد يبرمـ يبه دو گروه كـافر و مـؤمن هيان خصمان كنند، اشاره يمفسران بيان مبـه نظـر ين و قـو امـا ايـن احتمـال نيـز روشـ .آيـد يكه از آيات گذشته به دست م

باشـد، از سـخن حـذف گرديـده هيان خصيمان كه تفسير يرسد كه دو گروه يمكه بعد يسپس با تفصيل. است تا بر حالت اجمال و ايجاد پرسش در مخاطب بيفزايد

.تبيين گرديده است آمده،فيحاب اسميمنة ما ٭و كنتم أوواجا ث ثة واقعه، ذيل آيات ةدر سور يفخر راز

:نويسد يگذشت، م نيز كه در بحث لف و نشر ...حاب اسميمنةأاست كه صورت يآيد، نسبت به تقسيم يكه م يكند كه تفسير و بيان يفاء داللت مو أصـحاب یأصـحاب الميمنـ : یأزواجـا ثالثـ »گويا گفتـه شـده اسـت . گرفته است

كــه يپــس تقســيم. گــردد يســپس حــال هــر يــك بيــان مــ ،«و الســابقون یالمشــنم« یفأصحاب الميمن»كه از يا خواست در آ از بيايد، رها شده و به اقسام سه گانه يم

.آيد، اكتفا گرديده است يشود و همراه با احوالشان م يشروع م

قيل ييا أهيل اسكتياب آيـة آيد؛ ماننـد يگاه تفصيل بعد از اجمال در ير عدد م و ال نشرك به شيئا و اليتخي بع ينا هللا الإنعبد البيننا و بينكم أ تعاسوا إسي كلمة سوا

ــه، . ...هللبع ييا أربابييا ميين اون ا ــدا كلمــهدر ايــن آي ــان مســلمانان و يا ابت كــه ميو سپس اجمـال آن، تفصـيل داده شدهبيان يكل ياهل كتاب يكسان است، به صورت

.شده استيين هم قن اسلغو و اس ٭اسيين هم في تهم خاشعون ٭قل أفلح اسمؤمنون در آية

.93ـ33/ حج. .361 ، ص37 ، جفي تفسير القرآن الايزانسيدمحمدحسين طباطبايي، : ك.ر. .379 ، ص93، جالتفسير الكبير، يراز الدينفخر . جـز خـدا را نپرسـتيم و ؛آوريد كه ميان ما و شما يكسـان اسـت يرو يبه سخن !اهل كتاب يا ،بگو».

آل) «نگيـرد ييكتا به خداي يخدا يديگر را به جا ياز ما برخ يرا شريك او نگردانيم و برخ يچيز .(67/ عمران

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

معرضون

كـه رامؤمنـان يويژگيهـا ،«مؤمنـون » يبرا يدنيز با آوردن صفات متعد .شمارد برمي ،آنان است يموجب رستگار

،و تفسير و تفصيل آن، بدين صورت است كـه در آ ـاز يو گاه اين اجمال گوي يبـرا د و زمينـه مناسـب كنه شنونده را به خود جلب گردد تا توج يمطرح م يپرسش

دريافت پاسخ را در او فـراهم سـازد، سـپس مطلـب پرسـش شـده در ضـمن پاسـخ، يا أيها اسيين آمنوا هل أاسكم قليي تجيارةت تنجييكم مين :شود؛ مانند يتوضيح داده م . ... بيمواسكم و أنفمكمهلل و رسوسه و تجاهدون في سبيل اهللتؤمنون با ٭قياب أسيمنطفةت خلقه فقدره من ٭ خلقه شي يأمن آية

اي ديگر از ايـن نـوع از نيز نمونه .تقسيم است

تفصيل بعد از اجمـال يرا برا يفراوان يها نمونه پيشوايان معصوم سخناندر الااواع در كتـاب ي مشكينهللا یو آي الخصرلشيخ صدوق در كتاب . توان يافت يم

.اند گونه روايات پرداخته اين يبه گردآور ،يالعدديدارد، ياست كه در ميان مردم كاربرد زياد يطبيع يسخن گفتن بدين شيوه، امر

له به صـورت مجمـل بـه شـنونده، در او نمس ياست كه با القا يمعنو ياما اين موسيقكنـد و سـخن را دلپـذيرتر يدريافت سخن گوينده را ايجـاد مـ يجاذبه و كشش برا

.سازد يم

ء يكامل آوردن اقسام يك شكـه يا ء بـه گونـه ياقسـام و حـاالت يـك شـ ( استيفا يا استقصا)كامل يه گردآورب

.شود ياطالق متقسيم نيز ،فروگذار نگردد يچيز

«نـد ا نان كه در نمازشان فروتن و آنان كه از بيهوده رويگـردان ؛ آكه مؤمنان رستگار شدند يبه راست». .(3ـ3/ مؤمنون)دردنـاك يمـايم كـه شـما را از عـذاب راه ن يآيـا شـما را بـر تجـارت ! ايـد كه ايمان آورده يكسان يا».

.(33ـ31/ صف) «به خدا و فرستاده او بگرويد و در راه خدا با مال و جانتان جهاد كنيد ٭رهاند يم .(33ـ38/ عبس) «مقرر كردرا اش آفريد و اندازه يا از نطفه ٭او را از چه آفريده است؟». فاي علاوم االتقارن الـدين سـيوطي، جـالل ؛ 369 ، ص9 ، جشرح الاختصرسعدالدين تفتازاني، : ك.ر.

.393 ، ص3 ، ج يبرشنرسي سخن پريسيالدين كز ازي، مير جالل؛ 311 ، ص3 ، جالقرآن

ج

رايهآ

جيد

ن مقرآدر بي ترتياي ه

/ شهاژوهپ

كامل آوردن اقسام يك شيء يها نمونه

3 . رض و ما بينهما و ما تحيت اسايري سه ما في اسمماوات و ما في األدر ايـن ؛از يهمتاسـت، در يكـ يآن آفرينشگر بـ از آنكه يتمام هستآيه بيان شده است كه

.زيرزمين و آسمانها، زمين، ميان آن دو: دي دارچهار مكان جا9 . أورثنا اسكتاب اسيين اطفينا من قباانا فمنهم ظاسم سنفمه و منهم مقتصد و ثم

سـه در ايـن آيـه، خداوند احوال وارثان كتـاب را ؛...هللمنهم سابق باسخيرات بإذن ابـر ةكننـد گنهكـار و سـتم : رد و مردم از اين سه گـروه خـارج نيسـتند اشم يمربگونه

.اين دو گروهند ةميان خيرات يا حد يبه سو ؛ شتابانخويشاز سوره واقعه است كه مردم را به سه گروه اصحاب ميمنـه، ي، آياتآيهنظير اين .كند يو سابقان تقسيم م همناصحاب مش

3 . رض يخلق ما يشا يهب سمن يشا إناثيا و يهيب سمين مل اسمماوات و األهللايـن ؛و يزوجهم ذكرانا و إناثا و يجعل من يشا ققيما إنه قليم قديرأ ٭يشا اسيكور

خداوند دانا و توانا، مردم را از نظر نسل، چهار گونه قـرار داده كند كه آيات بيان ميرا هـر دو نصـيب كـرده و يروهـ را پسـر بخشـيده و گ يرا دختر و برخ يبرخ: است .ده استكررا عقيم يجمع7 . قياما و قعواا و قلي جنوبهم و يتفكرون في خلق اسميماوات هللاسيين ييكرون ا

است كه از آفـرينش يدر اين بخش از آيه كه در توصيف خردمندان ؛...و األرضا را ياد كرد، گـرد توان خد يكه م يمختلف يگيرند، حالتها يآسمانها و زمين درس م

.ايستاده، نشسته و آرميده: آمده است1 . بقيوم يحيبهم و هلليا أيها اسيين آمنوا من يرتد منكم قن اينيه فميوي يييتي ا

و اليخافون سومة هلليحبونه أذسة قلي اسمؤمنين أقزة قلي اسكافرين يجاهدون في سبيل ا

.6/ طه. .39/ فاطر. .11ـ73/ شوري. .333/ آل عمران.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

ةرا كـه وعـد ياوصاف گونـاگون كسـان كريمه، خداوند متعال ةدر اين آي ؛...المتخداوند آنـان را دوسـت دارد و آنـان نيـز خـدا را : شمرد يمدهد، بر يآوردنشان را مدر راه خـدا ؛فرازنـد در برابر مؤمنان، فروتن و در برابر كافران، گـردن ؛دوست دارند

.هراسند ينم يكنند و از نكوهش هيچ نكوهشگر يجهاد م

جمعو حكـم، يد را در يـك ويژگـ نده، دو يـا چنـد مـورد متعـد جمع، آن است كه گويــد ــرار ده ــه. مشــترك ق ــع را گون ــد يا جم ــبيه و همانن ــ يتش ــز م ــوان دانســت يني ت

از مــوارد آن، تشــبيه اســت؛ گرچــه در ظــاهر، تشــبيه يبســيار زيرســاختكــه .نمايد ينم

ي جمعها نمونه3 . اسمال و اسبنون وينية اسحيياة اسيدنياو فرزنـدان يميـان دارايـ در ايـن آيـه، ؛

اسـت كـه امـوال يا ، آيـه آيـه نظير اين . جمع شده است ـ در صفت زينت دنيا بودن ـو اقلميوا أنميا أميواسكم و أوالاكيم : دانـد يانسان م يو اوالد را فتنه و موجب ابتال

. فتنة9 . يهب و وين سلنا حب اسشهوات من اسنما و اسبنين و اسقنا ير اسمقنطرة من اسي

قنيده حمين هللاسف ة و اسخيل اسممومة و األنعام و اسحرث ذس متاع اسحياة اسيدنيا و ا

.17/ مائده. شارح سـعدالدين تفتـازاني، ؛ 337 ، ص3 ، جفاي علاوم القارآن االتقارن الدين سـيوطي، جالل: ك.ر.

الاتضان السراي البال ي ا علوم حقرئق الطرا يحيي بن حمزه علوي يمنـي، ؛ 316 ، ص9 ، جالاختصر؛ 937 ، صيجواهرالبال احمد هاشمي، ؛ 11 ، صحدائق السحردالدين وطواط، رشي؛ 166 ، صاالعجر

، فنون بال ات ا صانرعرت ادباي الدين همايي، جالل؛ 333 ، صيعلوم البال احمد مصطفي مرا ي، يبرشنرساي ساخن الـدين كـز ازي، مير جـالل ؛ 13 ، صنگرهي تر ه به بديعسيروس شميسا، ؛ 989 ص

.331 ، ص3 ، جپريسي .76/ فكه. .76/ انفال.

ج

رايهآ

جيد

ن مقرآدر بي ترتياي ه

/ شهاژوهپ

. بآاسم

3 . يها اسيين آمنوا إنما اسخمر و اسميمر و األنصاب و األوالم رجس مين قميل أيا . اسشيطان فاجتنبوه سعلكم تفلحون

7 . رض و اسشمس و اسقمر و ن في األ يمجد سه من في اسمماوات و مهللتر أن ا أسم . و كاير من اسنا اسنجوم و اسجبال و اسشجر و اسدواب

1 . و اسييوم هللن و اسنصياري مين آمين بيا وإن اسيين آمنوا و اسيين هااوا و اسصابئ . اخخر و قمل اسحا ف خوي قليهم و ال هم يحزنون

6 . و قياا و فرقيون و إخيوان ٭ميوا و ث اسير كيبت قبلهم قوم نوحت و أحاب . تبع كل كيب اسرسل فحقس وقيد و أحاب األيكة و قوم ٭سوط1 . سوط ةنوحت و امرأ ةمرأا ما سليين كفروا هللضرب ا... .

تفريقدر . افكننـد يتفريق، آن است كه ميان دو امر همبسته از يك گونه، فرق نهاده، جداي

.كار شباهت ميان دو چيز استواقع، تفريق، ان

نشـاندار و راههـا و يعالقه به خواستنيها از جمله زنان و پسران و اموال فراوان از زر و سـيم و اسـبها ». و سـرانجام نيـك، نـزد اسـت اينها دسـتمايه ايـن جهـان . كشتزارها، در چشم مردم آراسته شده است

.(37/ عمران آل) «خداست ي، پليـد و عمـل شـيطان (مخصـوص تفـأل يتيرها)و ازالم ( هابت)انصاب شراب و قمار و ! مؤمنان يا».

.(31/ مائده) «از آن پرهيز كنيد تا رستگار شويد ،پس ؛استكه هر كه در آسمانها و زمين است و خورشيد و ماه و ستارگان و كوهها و درختان يا آيا نينديشيده».

.(38/ حج) «ندنك يسجده م را از مردم، خداوند يو جانوران و بسياركـه بـه خـدا و روز بازپسـين ايمـان آورنــد و يآورنـدگان و يهـود و نصـارا و صـابنان، كســان ايمـان ».

.(63/ مائده) «بر آنهاست و نه اندوهگين شوند يكنند، نه بيم ينيكوكارو و اصـحاب ايكـه ٭و عاد و فرعون و برادران لوط ٭قوم نوح و اصحاب رس و ثمود ،پيش از آنان».

، فرستادگان ما را دروغ شـمردند، پـس آنگـاه تهديـد بـه وقـوع يبع به تكذيب پرداختند، همگقوم ت .(37ـ39/ ق) «پيوست

.31/ ؛ رعد36/ ؛ اسراء81ـ 83/ انعام: ك.رهمچنين ؛39ـ31/ تحريم. ؛ 166 ص، جر عالاتضان السراي البال ي ا علوم حقرئق اال الطرا يحيي بن حمزه علوي يمني، : ك.ر.

، 9 ، جشارح الاختصار سـعدالدين تفتـازاني، ؛ 11 ، صحادائق الساحر رشيدالدين وطواط، ؛ 166 ص؛ 399 ، صيعلاوم البال ا احمد مصـطفي مرا ـي، ؛ 397 ، صيجواهر البال احمد هاشمي، ؛ 316 ص

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

تفريق هاي نمونه3 . و ما يمتوي اسبحران هيا قيب فرات ساغ شرابه و هيا ملح أجيا ةايـن آيـ ؛

گرچـه هـر دو درياينـد و در . شور و شيرين، فرق نهاده است يميان دو دريا ،كريمهن كـه در نـد، چنـا ا مشـترك يرانـ يو كشـت يدرياي يصيد از آنها و استخراج زيورها

و من كل تيكلون سحما ريا و تمتخرجون حلية تلبمونها وتري :آيه آمده است ةادام . اسفل فيه مواخر ستبتغوا من ف له و سعلكم تشكرون

9 . هللال يمتوي اسقاقدون من اسمؤمنين ير أوسي اس رر و اسمجاهدون فيي سيبيل ا نفمهم قلي اسقاقدين ارجة و كي أمواسهم و يب اسمجاهدين هللبيمواسهم و أنفمهم ف ل ا

در اين آيه، ميـان ؛ اسمجاهدين قلي اسقاقدين أجرا قايماهلل اسحمني و ف ل اهللا وقدآنـان كـه بـا مـال و جـان دو گروه از مؤمنان فرق نهاده شده است، بدين صورت كه

؛انـد ر خانـه نشسـته د ياند و آنان كه بدون هيچ عـذر خويش در راه خدا به پا خاستهنهـد و مجاهـدان را بـا يتفـاوت مـ نشانند، خداوند متعال مياا چه هر دو از مؤمنانگر .نهد يبزر ارج م ياجر

3 . و رفع بع هم ارجات و هللتل اسرسل ف لنا بع هم قلي بعضت منهم من كلم ا يپيـامبران الهـ ة گرچـه همـ . ...آتينا قيمي ابن مريم اسبينات و أيدناه بيروح اسقيد

يبر برخ يبرخ .يكسان نيست ة آنهاند، مرتبا و مفتخر به فايلت رسالت ة خدافرستادو ( يحاـرت موسـ )سـخن گفتـه يبا برخـ خدا . دارند يها و امتيازاتيديگر برتر

يو بـه برخـ ( الشـأن اسـالم پيامبر عظـيم )را چندين درجه باال برده است يبرخ (.يحارت عيس) د ساخته استالقدس مؤي روحكرامت عطا كرده و او را با

7 . قال أنا خير منه خلقتني من نارت و خلقته من ينت .

.989 ، صفنون بال ت ا صنرعرت ادبيالدين همايي، جاللشور و تلخ است و ،ر كه نوشيدنش گواراست و آن يكيو دو دريا برابر نيست، اين يك شيرين خوشگوا».

پوشيد و كشـتي را در آوريد كه آن را بر خود مي خوريد و زيورهايي بيرون مي گوشت تازه مي ،از هر دو .(39/ فاطر) «جو كنيد و اميد كه سپاس بگذاريدو بيني تا از فال او جست آن موج شكاف مي

.31/ نساء. .913/ بقره. .16/ ؛ ص39/ فاعرا.

ج

رايهآ

جيد

ن مقرآدر بي ترتياي ه

/ شهاژوهپ

آشكار، فرق نهـاده و بـه تفاوت باافتد كه قرآن كريم ميان دو صنف بسيار اتفاق مي

. كند ميمطرح پردازد و يا از اين نابرابري روشن، پرسش انكاري انكار همانندي آنها مي .ندا افل آنيابند يا مردمان از درك ييا اين تفاوت آشكار را نابخردان در نمگو

آورد تـا بفهمانـد كـه تفــاوت مـي يو كنـاي يتعبيـرات اسـتعار قـرآن گـاهي نيـز ــد ايمــان و كفــر و كــوردل يواقعيتهــاي ــنش صــحيحمانن ــه روشــني و بي تفــاوت ي، ب

:است يو بيناي يمانند نور و ظلمت و كور يهاي پديده1 . و ال اسايل و ال ٭و ال اسالميات و ال اسنيور ٭و ما تمتوي األقميي و اسبصيير . ...و ما يمتوي األحيا و ال األموات ٭اسحرور6 . مال اسفريقين كاألقمي و األم و اسبصير و اسمميع هل يمتويان ما . 1 . أفمن يخلق كمن اليخلق أف تيكرون . 8 . و من روقناه منا روقا حمنا فهيو قبدا مملوكا اليقدر قلي شي ما هللضرب ا

ميا هللو ضيرب ا ٭كايرهم اليعلميون أ بل هلل ينفق منه سرا و جهرا هل يمتوون اسحمدت بخير هل يل قلي مواله أينما يوجهه الي و هو ك رجلين أحدهما أبكم اليقدر قلي شي

. هو قلي راط ممتقيم من ييمر باسعدل و ويمتوي هو 3 . أفمن يمشي مكبا قلي وجهه أهدي أم من يمشي سويا قلي راط ممتقيم .

، سـه آرايـه ياز به هم پيوستن هر يك از سه آرايه جمع، تفريق و تقسيم با ديگربـه « جمـع و تفريـق و تقسـيم »و « جمـع و تقسـيم »، «جمع و تفريق» يديگر با عنوانها

و زندگان و ب٭آفتا يگرمانه و نه سايه و ٭يروشناينه ها و يو نه تاريك ٭و نابينا و بينا يكسان نيستند». .(99ـ33/ فاطر) «...مردگان برابر نيستند

.(97/ هود) «ند؟ا ل يكسانثل اين دو گروه، چون نابينا و كر با بينا و شنواست، آيا در مثم». .(31/ نحل) «گيريد؟ يآفريند؟ آيا پند نم ياست كه نم يآفريند، مانند كس ين كه مآيا آ». از جانـب خـود اوكـه بـه يندارد و كس يزند كه توان بر هيچ كار يمثل م را يمملوك ةخداوند برد».

نـد كند؛ آيا اين دو برابرنـد؟ سـپاس خداو يايم و او از آن، در نهان و آشكار انفاق م نيكو داده يروزگنگ اسـت و قـدرت بـر يزند كه يك يو خداوند دو مرد را مثل م ٭يابند يبيشترشان درنم ،يآر .را

آورد؛ آيـا يبه بار نمـ ي، خيرفرستد يماو را هر جا كه .ندارد و سربار سرور خويش است يهيچ كار .(16ـ11/ نحل) «رود، برابرند؟ يدهد و در راه راست م يكه به او فرمان م ياو و كس

كـه ايسـتاده يتر است يا كسـ يافته پيمايد، هدايت يكه به رو در افتاده و نگونسار راه م يپس آيا كس». .(99/ ملك) «رود يبر راه راست م

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

. پردازيم يآن م يقرآن يها كه به شرح و توضيح هر يك با نمونه آيد يوجود م

جمع و تفريقسـان كـه بـدين ؛شـود يدر جمع و تفريق، دو آرايه جمع و تفريق با هم به كار برده م

ديگر، ميـان آنهـا يشود و سپس از ديد يجمع م ،صفتيك ميان دو يا چند چيز در .شود يافكنده م يجداي

كه ميان دو يا يجا از پيوند يق با تفريق در آن است كه در اينتفاوت جمع و تفرو حكـم مشـترك يگردد و نخست ويژگـ يء است، آشكارا در سخن ياد م يچند ش

.شود يافكنده م يشود، سپس ميان آنها جداي يآورده م

ي جمع و تفريقها نمونه3 . ة اسنهيار مبصيرة و جعلنا اسليل و اسنهار آيتين فمحونا آية اسليل و جعلنا آي...؛

گذاشـته ، فـرق گرد آمده است، سپس ميان ايـن دو ـ در نشانه بودن ـميان شب و روز يبخشـ يو عالمت روز، روشـن يگون عالمت شب، تيره ؛ بدين صورت كهشده است

.است9 . قليه فمنهم من ق ي نحبه و منهم من هللمن اسمؤمنين رجال دقوا ما قاهدوا ا

در ميان مؤمنان، مردماني هستند كه بر پيمان با خـدا صـادقانه ؛سوا تبدي ينتار و ما بدبا اين تفاوت كه برخي پيمان خود را به آخر رسـاندند و جـان خـويش را ؛وفادار ماندند

.اند اي در انتظارند و هرگز تييير و تبديلي در عهد و پيمان خود نداده هند و عدكردفدا

هاي مربوط بـه علـم بـديع ر است، اما در نوشتهتصومنيز « تفريق و تقسيم» ةافزون بر سه مورد يادشده، آراي. .كه در بحث تقسيم گذشت توان ياد كرد مي سوره سجده 91ـ38آيات براي نمونه، از ؛مطرح نشده است

االتقارن الـدين سـيوطي، جالل؛ 361ـ318 ، صشرح الاختصر سعدالدين تفتازاني،: ك.، ربارهاين در. احمد مصطفي مرا ـي، ؛ 396 ، صيجواهر البال احمد هاشمي، ؛ 331 ـ337 ، ص3 ، جفي علوم القرآن

فنون الدين همايي، جالل؛ 11ـ16 ، صحدائق السحررشيدالدين وطواط، ؛ 337ـ333 ، صيعلوم البال ميـر ؛ 81ــ 13 ، صنگارهي تار ه باه باديع سـيروس شميسـا، ؛ 981 ــ 987 ، صبال ت ا صنرعرت ادبي

.397ـ399 ، ص يبرشنرسي سخن پريسيالدين كز ازي، جالل .39/ اسراء. .93/ احزاب.

ج

رايهآ

جيد

ن مقرآدر بي ترتياي ه

/ شهاژوهپ

3 . ه فمنهم من أرسلنا قليه حابا و منهم مين أخيتيه اسصييحة و أخينا بينب فك

آيات پس از يـادكرد عـاد، اين در ؛...رض و منهم من أ رقنامنهم من خمفنا به األ سـبب ثمود، قارون، فرعون و هامان و كردارشان، نخست همه را در عقوبت شدن به

ه و به طريقـه لـف و افكند يآنان جداي يكند و سپس ميان عذابها يگناهشان جمع مجمع ». دارد يكه ياد شدند، نوع عذاب هر كدام را بيان م ينشر مرت ب، به همان ترتيب

خود در آيات مـذكور بـه تصـوير كشـيده يدر كمال زيباي ،«لف و نشر»و « و تفريق .شده است

7 . و درثنا اسكتاب اسيين اطفينا من قباانا فمنهم ظاسم سنفمه و منهم مقتصوثم أ . ...هللمنهم سابق باسخيرات بإذن ا

1 . تهما اسنبوة و اسكتاب فمنهم مهتد و ريو سقد أرسلنا نوحا و إبراهيم و جعلنا في ذ . كاير منهم فاسقون

6 . مما منهم اسصاسحون و منهم اون ذس أرض و قطعناهم في األ... . 1 . نهو اسيي خلقكم فمنكم كافر و منكم مؤم... .

مشـترك يكل ـ ة، نخست افـراد مـورد اشـاره در يـك خصيصـ در آيات ياد شده يانسـانها از سـو ييـا آفـرينش تمـام تكتـاب و نبـو ي؛ ماننـد اعطـا انـد شدهشمرده

گيرنـد، يكـه در پـيش مـ ينيـك يـا بـد وشه بـه ر خداوند، سپس ميان آنها با توجـ .اند گشتهگانه تقسيم سهدوگانه يا يها شود و به دسته يانداخته م يجداي

يرا فريـاد يفرو فرستاديم و برخـ ياز آنان تندباد يبر برخ ؛رديمو هر يك را به گناهش گرفتار ك». .(71ـ38/ عنكبوت) «را رق كرديم يرا در زمين فرو برديم و بعا يمرگبار فرا گرفت و برخ

سپس اين كتاب را به بندگان خود كه برگزيده بوديم، به ميراث داديم؛ پس برخي از آنان بـر خـود ». (.39/ فاطر)« ...رو و برخي ديگر در كارهاي نيك در فرمان خدايند ن، ميانهستمكارند و برخي از ايشا

و در حقيقت، نوح و ابراهيم را فرستاديم و در ميان فرزندان آن دو، نبوت و كتـاب را قـرار داديـم؛ » . (.96/ حديد)« يابند و بسياري از آنان، بدكارند برخي از آنان، راه

رت گروههايي پراكنده ساختيم؛ برخي از آنان درستكارند و برخـي ديگـر و آنان را در زمين به صو». (.368/ اعراف)« جز اينانند

(.9/ تيابن)« ...اند اوست آن كس كه شما را آفريد؛ برخي از شما كافر و برخي مؤمن».

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

جمع و تقسيمبـه ؛بـه كـار بـرده شـده باشـد يدر سـخن ،جمع و تقسيم، آن است كه هـر دو آرايـه

هـر يجمع كند، سپس بـرا يكه سخنور، نخست دو يا چند چيز را در حكم يا گونه .بياورد يوابستگان يك،

تفـاوت كـه در مانند جمع و تفريق اسـت؛ بـا ايـن هاي ترتيبي، گونه از آرايهاين ـ راكـدر جهت اشتـ ـ يجمع و تفريق، بين آنچه نخست گفته شده است و مورد بعد

شـود، يلكـن در جمـع و تقسـيم، آنچـه در تقسـيم آورده مـ ،شـود يفرق گذاشته مـ اسناد هر با همراه ، لكناست از آنچه در جمع آورده شده است يگزارش و گسترش

.شمربوط ةوابسته به فقروجود دارد؛ از يزياد يشباهت و نزديك ،«جمع و تفريق»و « تقسيم جمع و»ميان صـورت يآن، تـداخل و جابـه جـاي يهـا نگاران، ميـان نمونـه در كالم بديع ،اين رو

.گرفته است

تقسيم جمع و يها نمونه3 . و مطهرك من اسيين كفيروا و توفي و رافع إسيم يا قيمي إني هللإذ قال ا

ميرجعكم فييحكم بيينكم إسي سي يوم اسقيامة ثمإعوك فوق اسيين كفروا جاقل اسيين اتبفيما اسيين كفروا فيقيبهم قيابا شديدا في اسدنيا و اخخرة و ما ٭فيما كنتم فيه تختلفون

اليحيب هللو أما اسيين آمنوا و قملوا اسصاسحات فيوفيهم أجورهم و ا ٭سهم من نارين، همـه را در يبـه حاـرت عيسـ شخداونـد در خطـاب ، در اين آيات ؛اسااسمين

من باز خواهيـد گشـت و يهمه شما به سو: فرمايد ييك حكم مشترك قرار داده، مكافران ةم، سپس حكم ياد شده درباركن داوري مي ـايد در آنچه اختالف كرده ـميانتان .دهد يتفصيل مرا آورندگان و ايمان

ــام». ــت يهنگ ــدا گف ــه خ ــ يا :ك ــد ! يعيس ــن فراگيرن ــنده ةم ــو و بركش ــو ت ــه س ــويش و يات ب خدارم، سپس بازگشـت شـما يات از كافرانم و پيروان تو را تا روز قيامت از كافران برتر م دهنده يرهاي

آنگاه كافران را در دنيا و آخـرت ٭خواهم كرد يمن است و در آنچه اختالف داريد، داور يبه سوشايسـته يرا كـه ايمـان آورده و كارهـا يكسان يول ٭ندارند يكنم و ياوران يشديد دچار م يبه عذاب .(11ـ 11/ عمران آل) «دهم و خداوند ستمكاران را دوست ندارد يم يتمام اند، پاداشهايشان را به كرده

ج

رايهآ

جيد

ن مقرآدر بي ترتياي ه

/ شهاژوهپ

9 . فيميا مين أوتيي كتابيه ٭اح إسي رب كدحا فم قييه يا أيها اإلنمان إن كاو أميا مين أوتيي ٭و ينقلب إسي أهله مميرورا ٭فموي يحاسب حمابا يميرا ٭بيمينه

. و يصلي سعيرا ٭فموي يدقو ثبورا ٭كتابه ورا ظهره3 . فيما اسيين آمنوا و قملوا اسصياسحات فهيم ٭و يوم تقوم اسماقة يومئي يتفرقون

و اما اسيين كفروا و كييبوا بآياتنيا و سقيا اخخيرة فيوسئي فيي ٭ي روضةت يحبرونف . اسعياب مح رون

7 . فمن ثقلت مواوينه ٭أنماب بينهم يومئي و ال يتما سون فإذا نفخ في اسصور فو من خفت مواوينه فيوسئ اسيين خمروا أنفميهم فيي جهينم ٭فيوسئ هم اسمفلحون

. خاسدون1 . هللا من شا رض إالو يوم ينفخ في اسصور ففزع من في اسمماوات و من في األ

و ٭من جا باسحمنة فله خير منها و هم من فزعت يومئيي آمنيون ... ٭و كل أتوه ااخرين . ما كنتم تعملون إالون من جا باسميئة فكبت وجوههم في اسنار هل تجز

6 . و يعمل اسحا يكفير هلليوم استغابن و من يؤمن بايوم يجمعكم يوم اسجمع ذس قنه سيئاته و يدخله جنات تجري من تحتهيا األنهيار خاسيدين فيهيا أبيدا ذسي اسفيوو

و اسيين كفروا و كيبوا بآياتنا أوسئي أيحاب اسنيار خاسيدين فيهيا و بيئس ٭اسعايم

هـر كـس ٭كرد يو او را مالقات خواه يدر تالش يبه سخت تپروردگار يتو به سو! انسان يهان ا». و شادمان بـه ٭آسان با او محاسبه گردد يحساب يبه زود ٭اش به دست راستش داده شود كه كارنامه

كـه سـت ا زود ٭اش از پشت سرش به او داده شـود كه كارنامه ياما كس ٭اش باز گردد خانواده يسو .(39ـ 6/ انشقاق) «و به دوزخ در آيد ٭سر دهد يزار

كـه ايمـان آورده و يامـا كسـان ٭كه رستاخيز بر پا گردد، آنگاه است كه از هم جدا شوند يو روز». كه بـه آيـات مـا و ديـدار آخـرت كـافر يو كسان ٭سرخوشند يد، در بوستانان شايسته كرده يكارها

.(36ـ37/ روم) «حاضر آيند يشدند، در عذاب الهپـس ٭ديگر نپرسـند همـ در ميان نيسـت و از حـال يآنگاه كه در صور دميده شود، در آن روز، نسب».

ميزانشـان سـبك باشـد، ةكف ـ كـه يو كسـان ٭نـد ا ميزان آنان سنگين باشد، رستگاران ةكه كف يكسان .(313ـ313/ مؤمنون) «مانند ياند و جاودانه در جهنم م ند كه بر خود زيان زدها يكسان

كه در صور دميده شود، پس هر كه در آسمانها و زمين است، هراسـان شـود، جـز آن كـه يو روز». بهتر يپيش آورده، پاداش يهر كس كار نيك... ٭ نزد او آيند يت و خوارخدا بخواهد و همگان با ذل

به ميان آورد، به رو در آتـش يو هر كس كار بد ٭از آن يابد و آنان از هراس آن روز، ايمن هستند .(31ـ 81/ نمل) «شويد؟ يكرديد، جزا داده م يآيا جز آنچه م. سرنگون شود

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

. اسمصيربيـان و دلپـذير و تأثيرگـذار يع و گونـاگون با وجود تنـو ـآيات ياد شده همةدر

ةكـه انسـانها در صـحن نخسـت آن ؛اشتراك وجود دارد ةدو نقط ـ بودن جمع و تقسيمگيرنـد و يقـرار مـ يهمگـان يدر وضعيت ياله يرستاخيز و قرار گرفتن در برابر داور

يشوند و برخـ يه به كردارشان، به دو گروه تقسيم مسپس با توج ايشان، ديگر آنكه .فرجام عمل زشت خويش را خواهند ديد يار نيك و برخپاداش كرد

جمع و تفريق و تقسيم ؛گـرد آيـد يبـا هـم در كالمـ ،جمع و تفريق و تقسيم آن است كه هر سه آرايـه

با هم جمـع كننـد، سـپس ميـان يدو چيز را در يك ويژگ ،بدين صورت كه نخست :؛ مانندرا نسبت دهند يافكنند، آنگاه به هر يك، امر يآن دو جداي

فيما اسيين شيقوا ففيي اسنيار ٭و سعيد ذنه فمنهم شقيإيوم ييت التكلم نفس إال ب ما شا رب إن ماوات و األرض إالخاسدين فيها ما اامت اسم ٭سهم فيها وفير و شهيقو أما اسيين سعدوا ففي اسجنة خاسدين فيها ما اامت اسميماوات و ٭رب فعال سما يريد

. ير مجيوذ اإال ما شا رب قطا األرض ،كـه در قيامـت زدسـا مـي اين آيات كريمه، ميان تمام جانها را در اين نكته جمع

كـه بـه يسروز جمع گرد آورد، آن روز، روز حسرت خوردن است و هر ك يكه شما را برا يروز». كند كـه يوارد م يزدايد و او را به بوستانهاي يكند، گناهانش را از او م ينيكوكار و خدا ايمان آورد

كـه كفـر يو كسان ٭بزر است ياست و جاودانه در آن باشد؛ اين رستگار يجويباران در آن جارهنـد بـود و چـه بـد انـد، آنـان دوزخياننـد و در آن مانـدگار خوا ورزيده و آيات ما را تكذيب كـرده

.(31ـ3/ تيابن) «است يسرانجام و 73ــ 37/ ؛ نازعـات 93ـ38/ ه؛ حاق 71 ـ73/ ؛ روم11ـ 16و 13ـ73/ حج: ك.، ربيشتر يها نمونه يبرا.

.3ـ7 /هقارع يروز و برخـ تيـره يسخن نگويد و از آنان، برخ يكه چون فرا رسد، هيچ كس جز به اذن و يروز».

تا آسمان و زمـين برپاسـت، جاودانـه در ٭دارند يا روزان در آتش، فرياد و ناله هاما تير ٭سعادتمندند ٭آن ماندگار خواهند بود، مگر آنچه پروردگارت بخواهد؛ زيرا پروردگار تو همان كند كـه خواهـد

و اما سعادتمندان، تا آسـمانها و زمـين پـا برجاسـت، در بهشـت جاوداننـد، مگـر آنچـه پروردگـارت .(318 ـ311/ هود) «است پيوسته يبخشش بخواهد و اين

ج

رايهآ

جيد

ن مقرآدر بي ترتياي ه

/ شهاژوهپ

يســخن نگوينــد مگــر بــا اذن پروردگــار، ســپس آنهــا را در دو گــروه ســعيد و شــق

آنـان كـه يتفصيل داد كه بـرا يجدا كرد، آنگاه در تقسيم( بخت خوشبخت و تيره) .جاودان فراهم است يآنان كه سعيد باشند، بهشت يو برا يدائم يآتش باشند، يشق

:نيز هر سه آرايه جمع گشته است يدر اين كالم امام حسن مجتبــدر ــي ق ــق ف ــت الخالئ یخلق

ـــیي راحــفف يــا السخــمأف و مــنهم بخيــل فمــنهم ســخي

لـطوي زنـل فحـا البخيـو أم

ك نظام خاصآوردن واژگان بر ي يدرپ يپدر اين نوع، واژگان در يك نظم خاص و بر يـك سـياق، پشـت سـر هـم آورده

اين عنوان، گسترده است و شامل آوردن صـفات، حالهـا، قسـمها، شـرطها، . شود يمآوردن )« تنسيق الصـفات » ، از قبيلشود و انواع بديع يم ...د ومتعد يمبتداها و خبرها يآوردن يـك صـفت يـا فعـل بـرا )« االعـداد یسـياق »و ( يك نام يچندين صفت برا

خواهـد يا ويـژه ي، زيبـاي يپيداسـت كـه چنـين نظمـ .گيرد يرا در بر م( چندين نام ،از ايـن آرايـه . برخـوردار خواهـد بـود يو معنـو يلفظـ يموسـيق يداشت و از نـوع

يو كمال معنو يدر قرآن وجود دارد كه با حفح رساي ينظير يفراوان و ب يها نمونه .نواز است كننده و گوش آن، خيره يو جمال لفظ يوايو شي

درپي آوردن واژگان بر يك نظام خاص هاي پي نمونه3 . هللهيو ا ٭ال هو قاسم اسغيب و اسشهااة هيو اسيرحمن اسيرحيم إ اسيي ال إسه هللهو ا

. ...اسيي ال إسه إال هو اسمل اسقدو اسم م اسمؤمن اسمهيمن اسعزيز اسجبار اسمتكبر

انـد، امـا آن كـه بخشـنده بخشنده ياز آنان بخيل و برخ ي، پس برخيآفريد يآفريدگان را در تواناي. ، تنار أئامحمـد دخيـل، يعل) دارد يطوالن ياست و اما آن كه بخيل است، اندوه ياست، در آسودگ

.(376 ، ص3 ج، يكـدكن ي؛ محمدرضا شفيع981و 971 ، صالاشو الي علوم القرآن الفوائدابن قيم جوزيه، : ك.ر.

سـيروس ؛ 939ــ 933 ، صفنون بال ت ا صانرعرت ادباي الدين همايي، جالل؛ 339 ، صموسيقي شعر، 3 ، ج يبرشنرساي ساخن پريساي الـدين كـز ازي، ميـر جـالل ؛ 331 ، صباديع هنگرهي تر ه بشميسا،

.36ـ31 ص ٭مهربـان اسـت او بخشـندة پنهان و پيدا، اوسـت، يجز او نيست، دانا يياست كه خدا ياو خداوند».

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

9 . استابون اسعابدون اسحامدون اسماحون اسراكعون اسماجدون اخمرون بياسمعرويدر ايـن آيـه، خداونـد ؛ و بشر اسمؤمنينهللو اسناهون قن اسمنكر و اسحافاون سحدوا اتوبـه، عبـادت، ) يسـتايد و از صـفات فـرد يسبحان مؤمنان را با زيباترين صـفات مـ

امـر بـه ) راآنـان يكنـد و سـپس صـفات جمعـ يآ ـاز مـ (سياحت، ركوع و سـجود بـودن را بـه آنـان ي، حافح حدود الهـ سرانجامكند و يياد م (ي از منكرمعروف و نه

.اين خصيصه را دارايندجمع، در و چه يدهد كه چه در حالت تنهاي ينسبت م3 . إن اسمملمين و اسمميلمات و اسميؤمنين و اسمؤمنيات و اسقيانتين و اسقانتيات و

اسصااقين و اسصااقات و اسصابرين و اسصابرات و اسخاشعين و اسخاشيعات و اسمتصيدقين هللو اسمتصدقات و اسصامين و اسصامات و اسحافاين فروجهم و اسحافاات و اسياكرين ا

. سهم مغفرة و أجرا قايماهللكايرا و اسياكرات أقد ا7 . قتل بعد ٭مناعت سلخير معتد أثيمت ٭بنميمتهماو مشا ٭و ال تطع كل ح ي مهين

. أن كان ذا مال و بنين ٭ذس ونيمت1 . بإذنيه و هللو ااقييا إسيي ا ٭إنا أرسلناك شاهدا و مبشرا و نيييرا يا أيها اسنبي

. سراجا منيرا

ــ ــر عيب ــز ياز ه ــ من ــه كس ــت، ب ــ يه اس ــتم نم ــه يس ــب هم ــت بخــش و مراق ــد، امني ــت، كن ــز اس چي «كنـد و صـاحب كبرياسـت يرا اصـالح مـ ينافذ خود، هر امـر ةناپذير كه با اراد شكست يقدرتمند

.(93ـ99/ حشر)، نمـازگزاران، اهـل (داران يـا روزه )پرستشـگران، سپاسـگزاران، سـيركنندگان كننـدگان، آنان، توبه».

/ توبـه ) «ند؛ و مؤمنان را بشارت دها يسجود، آمران به معروف و ناهيان از منكر و پاسداران احكام اله339).

.336 ، ص3 ، جفي تفسير القرآن الايزان سيدمحمدحسين طباطبايي، . مردان و زنان مسلمان، مردان و زنان باايمان، مـردان و زنـان فرمـانبردار، ةمه يگمان، خداوند برا يب».

بخش، مردان و مردان و زنان راستگو، مردان و زنان شكيبا، مردان و زنان فروتن، مردان و زنان صدقهكننـد، آمـرزش و يكه خداوند را بسيار ياد مـ يدار، مردان و زنان پاكدامن، و مردان و زنان زنان روزه

.(31/ احزاب) «بزر آماده ساخته است يپاداش يچينـ سـخن يدر پـ كنـد و ي مييجو عيب هميشه كه ٭پيروي مكن يا فرومايه ةخورند و از هر قسم».

و افـزون بـر آن، ناپـاكزاد گسـتاخ ٭پيشـه ، تجـاوزگر، گنـاه ياز نيك ةبازدارند٭ كسي كه روانه است .(37ـ31/ قلم)« براي اينكه مال و فرزندان بسيار دارد ٭است

خداونـد بـه اذن او و همچـون يدعوتگر به سـو ٭رسان، هشداردهنده ما تو را گواه، مژده! پيامبر يا». (76ـ71/ احزاب) «تابان فرستاديم يچرا

ج

رايهآ

جيد

ن مقرآدر بي ترتياي ه

/ شهاژوهپ

6 . ا يريدفعال سم ٭ذو اسعرش اسمجيد ٭و هو اسغفور اسواوا ٭إنه هو يبد و يعيد . 1 . و اسلييل إذا ٭و اسنهيار إذا ج هيا ٭و اسقمير إذا ت هيا ٭و اسشمس و ضيحاها . و اسمما و ما بناها ٭يغشاها8 . و إذا ٭و إذا اسجبييال سيييرت ٭و إذا اسنجييوم انكييدرت ٭إذا اسشييمس كييورت

. اسعشار قطلت3 . ...و أنيه هيو أميات و ٭يضح و أبكي أو أنه هو ٭و أن إسي رب اسمنتهيو أن قلييه اسنشيية ٭إذا تمنيي مين نطفية ٭و أنه خلق اسزوجين اسيكر و األنايي ٭أحيا

. ...و أنه هو رب اسشعري ٭و أنه هو أ ني و أقني ٭األخريخـاص و يآهنگ ياد شده و آيات قبل و بعد از آن، با دارا بودن نظم ةآيات كريم

قـرار دارد و بـه يطباق و جناس، در اوج زيباي يها هبرخاسته از آراي يمعنو يموسيقموصـوله ي«مـا »رود و به عنوان بـدل از يفه به تأويل مصدر ممخف « أن»يا « أن» ةوسيلأم سم ينبي بما في حف موسي ةدر آي

رديـف آورده يدرپـ ييا عطف بر بـدل، پـ .شده است

ظام خاص، دنبال هم بيان كه بر يك ن يكه ذكر شد، موارد يديگر يها در نمونه .همچون نعت، اسم إن، حال، خبر، قسم و شرط دارد يشود، نقشهاي يم

به صورت ،گروه كه ازدواج با آنان ممنوع است 37نساء، ةسور 97و 93 ةدر آي

صاحب عـرش ٭دوستدار ةو اوست آن آمرزند ٭گرداند يكند و برم ياوست كه آفرينش را آ از م». .(36ـ33/ بروج) «خويش ةكردگار خواست ٭ارجمند

و سـوگند بـه روز، ٭دبرآيـ آن پـي و سوگند به ماه، چـون از ٭اش يسوگند به خورشيد و پرتوافشان». و سـوگند بـه آسـمان و آن كـه آن را ٭و سـوگند بـه شـب، چـون فـرو پوشـد ٭چون روشنش دارد

.(1 ـ3/ شمس) «برافراشتو آنگـاه كـه كوههـا ٭نهـد يرو به خاموش ،و آنگاه كه ستارگان ٭آنگاه كه خورشيد، تاريك شود».

.(7ـ3/ تكوير) «دننهاده شوآبستن، وا و آنگاه كه شتران ٭روان شودو اوسـت كـه ٭گريانـد يخندانـد و مـ يو اوست كه م ٭و اينكه سرانجام كار با پروردگار توست... ».

كـه فـرو ريختـه يا ز نطفـه ا آفرينـد٭ مي و اوست كه دو زوج نر و ماده را ٭دارد يميراند و زنده م يمو ٭دهـد يكنـد و سـرمايه مـ ينيـاز مـ يو اوست كه ب ٭آخرت با اوست نةو پديدآوردن نش ٭شود يم

.(73ـ79/ نجم) «يعراوست پروردگار ش .36/ نجم.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

.رديف شده است« حرمت»نايب فاعل ا توانـد زينـتش ر يمحرم آورده شده است كـه زن مـ 33نور نيز ةسور 33 ةدر آي

.آنان بنماياند يبراخانه كه انسان مجاز است از آنها آزادانـه ـذا تنـاول 33همين سوره، 63 ةدر آي .هم بيان شده است يكند، در پ

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ قالهسرم

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/شهاژوهپ

مباني و مبادي ترجمه و تفسير قرآن

از ديدگاه ابوالكالم احمد آزاد

شيخ محمد حسنين دانشجوي دكتري فلسفه و كالم اسالمي

كيدهچ هواي مختلوف علموي، فرهنگوي و ابوالكالم از انديشمنداني است كه در عرصه

در بعد علمي، برخي از ديودگاههاي وي از سووي . سياسي شهرت جهاني دارداسوت ترجارن القرآناز آثار وي، تفسير . دانشمندان اسالمي پذيرفته شده است

بواور اسوت كوه ابوالكالم بر ايون . كه ديدگاههاي وي در آن مطرح شده استبراي آشنايي با حقيقت قرآن، بايد موانع موجوود بور سور راه رسويدن بوه آن را برداشت؛ از اين رو، براي تفسير و ترجمة قرآن كريم، به اصولي قائ است كه

.آنها را در تفسيرش ذكر كرده استفهم در اين نوشتار، افزون بر استخراج و بيان اصو مورد نظر ابوالكالم در

مبوادي »، برخوي از ديودگاههاي او را بوا عنووان ترجارن القارآن قرآن از تفسير ... منودي آفورينش و از قبي دعوت به تعق و تفكور، هود « استداللهاي قرآن

.كنيم بيان مي .ابوالكالم، ترجمه، تفسير، فهم قرآن، ترجمان القرآن :كليد واژگان

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

مقدمههـاي علمـي، فرهنگـي و سياسـي ست كه در عرصهابوالكالم احمد آزاد از رهبراني ا

.شهرت جهاني دارد، ولي احوال، آثار و آراء وي هنوز ناشناخته استدر اين نوشتار، افزون بر معرفي اجمالي ابوالكالم آزاد و آثار او، اجماال برخي از

اش ابـوالكالم، در بعـد سياسـي، نقـش عمـده . شـود ديدگاههاي علمي وي بيـان مـي .ستيزي است و در بعد علمي، در زمرة يك اديب، مفسر و متكل م قرار دارداستعمار

ابوالكالم، گرچه با منطق، فلسفه و حكمت آشنايي كامل دارد، بر اين باور اسـت هاي رايج فلسفي و كالمـي كه در تبيين استداللهاي قرآني و تفسير آيات، نبايد شيوه

ا بايـد بـا همـان شـيوة فطـري و سـادة آن را به كار برد و استداللهاي قرآنـي را صـرف تبيين كرد، نـه بـا عقـل و منطـق ( اي كه با وجدان بشري ارتباط تنگاتنگ دارد شيوه)

ابوالكالم با مكاتب عرفاني نيز به خوبي آشنا بود، ولي معتقـد بـود عقايـد . ارسطويي .ديني را به هيچ وجه نبايد بر اساس اين گونه از تجربيات شخصي بنا نهاد

نتيجة بعد علمي ابوالكالم، به جاي گذاشـتن آثـاري اسـت كـه آنهـا را در قالـب هاي او، ناپديد شـده و برخـي برخي از رساله. هايي تدوين كرده است كتاب و رساله

. به چـاپ رسـيده اسـت البالغو الهاللهاي و مجله تذكرهديگر در كتابهايي همچون بصائر، تحصيل السعادتين، مراتب هدايت ال: هاي وي، از اين قرار است فهرست رساله

و شقاوت امم و ملـل از نظـر قـرآن، تفسـير سـورة واقعـه، خصـائص المسـلم، امثـال القرآن، اتحاف الخلف بطريقی السـلف، الكلـم الطيـب، القـول الثابـت، قـانون نشـو و ارتقا، البرهان، الدين الخالص، حقيقت ايمان و كفر و نفاق، سيری النبويی مأخوذی مـن

.القرآن و تفسير سورة تينهند آ ادی ، تذكره: از ابوالكالم كتابهاي مستقلي نيز به جاي مانده است؛ از جمله

. ...، تفسير ترجارن القرآن، بري خرطر، گرفت

تفسير ترجمان القرآنمعرفي اين كتاب كه ترجمه و تفسير قرآن كريم است، در واقع، به دو قسمت عمده تقسـيم

.«ترجمان القرآن»و « القرآن ام»: شود مي

ج

آنر قر

فسي و تجمه

ي ترمبادي و

مبان.../

شهاژوهپ

، در حقيقت تفسير سورة مباركة حمد است كه حدود (ام القرآن)قسمت نخست ، (ترجمان القرآن)قسمت دوم . صفحه از جلد اول را بخود اختصاص داده است 911

صـفحه از جلـد نخسـت و دو 991ترجمة قرآن كريم با حواشي آن است كه حدود از سوي آكادمي اسالمي الهـور . م 3389ين كتاب در سال ا. جلد ديگر را دربردارد .به چاپ رسيده است

او بـر . ابوالكالم احمد آزاد، فعاليتهاي قرآني خويش را در سـه محـور انجـام داد اساس نياز جامعه، ترجمة قرآن كريم را به زبان اردو در اولويت گذاشت و چاپ آن

چراكـه معتقـد بـود ترجمـه، از نظـر را بر چاپ تفسير و مقدمة تفسير مقـدم داشـت؛ .هدف، لزوم و اهميت بيشتري دارد و تفسير و مقدمة تفسير نيز مبتني بر آن است

سپس وي به ترجمه، حواشي را نيز افزود و تفسير را هم شـروع كـرد و آن را تـا .سورة آل عمران كامل كرد

قـرآن كـريم از شود، مباني و مبادي ترجمه و تفسير آنچه در اين مقاله عرضه مي .است ترجارن القرآنتفسير ديدگاه ابوالكالم احمد آزاد بر اساس

٭٭ ٭

اصول ترجمه و تفسير از ديدگاه ابوالكالم آزادابوالكالم آزاد بر اين باور است كه براي آشنايي با حقيقت قرآن، بايد موانع رسـيدن

پذير است كـه در رتي امكانبه اين حقيقت را از ميان برداشت و اين امر، تنها در صو :ترجمه و تفسير قرآن كريم، اصول زير را رعايت كرد

تمسك به فطرت و پرهيز از افتادن در چنگ وضع و صناعت. 1نخستين اصل الزم براي رسيدن به حقيقت قـرآن، از ديـدگاه ابـوالكالم، تمسـك بـه

وي در . اسـت آاليش انساني و پرهيز از افتادن در چنگ وضـع و صـناعت فطرت بي :نويسد اين باره مي

قرآن كريم نه در وضع و سبك، نـه در نحـوة بيـان و روش خطـاب و نـه در شـيوة اي، به اصول وضعي و صناعي ما پايبند نيسـت استدالل و اقامة برهان، در هيچ جنبه

اي، سبكي فطـري و سـاده دارد و همـين امـر، قرآن در هر جنبه. و نبايد چنين باشد

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

.از شيوة وضعي علم و حكمت است ة هدايت پيامبرانامتياز شيو

ابوالكالم بر آن است كه چون مخاطبان عصر نزول، هنوز لباس وضـع و صـناعت را بر تن افكار خويش نياراسته بودند، با نزول قرآن كريم، اعماق وجود و افكارشان تحـت

شتند، اما وقتي افكار تأثير قرار گرفت؛ از اين رو، در فهم حقيقت قرآني هيچ مشكلي ندامسلمانان و مخاطبان بعد از عصر نزول قرآن، با فرهنـگ روم و ايـران و ترجمـة علـوم و فنون يوناني آشنا شد، تـالش بـراي ريخـتن حقيقـت قرآنـي در قالـب اصـول وضـعي و صناعي آ از گرديد و اين، آ از مشـكل فهـم قـرآن بـود؛ از ايـن رو، در دورة نخسـت

.رسيدند يل نبود اين مشكل، اسالف به سادگي به حقيقت قرآن ميتفسير قرآن به دلولي در دورة دوم تفسير قرآن كه همزمان با مرحلة تدوين و كتابت علوم اسالمي

كم شروع كردند اين جامه را براي قـرآن ببافنـد و در نهايـت، يابيم كه كم است، مي، تفسير كبيرخرالدين رازي، در ف. اين حرفه با اشاعة فلسفه و علوم، به اوج خود رسيد

ولي بايد به ياد . به طور جدي تالش كرد تا بتواند قرآن را با اين لباس تصن عي بيارايدتـوانيم هاي تصن عي را كنار بزنيم، بيشتر مـي داشته باشيم كه هر اندازه بتوانيم اين پرده

.با حقيقت قرآن آشنا شويمسـبك خواهيم قرآن كريم را به است كه مياز ديدگاه ابوالكالم مشكل اساسي اين

تأليفات بشري ترتيب دهيم؛ بنابراين، اگر نسبت بـه زبـان قـرآن ايـن همـه بـر حجـم .ايم ايم، بدين سبب است كه استعداد فهم فطريات را از دست داده مباحث افزوده

اي بسيار آسان براي وجدان ماست، بـدين دليـل مسنلة بال ت قرآن هم كه مسنله. خواهيم بال ت قرآن را با ترازوي افكـار خـويش بسـنجيم ده شده است كه ميپيچي

نامـد، بـدين سـبب پوشـيده داليل و براهين قرآني كه قرآن آنها را حجـت باليـه مـي تواند است كه استيراق در وضعيت، منطقي را به دست داده است كه اين براهين نمي

.در دايرة اصول و مبادي اين منطق بگنجدبراين، از اصول عمدة رسيدن به حقيقت قرآن، تمسـك بـه فطـرت و پرهيـز از بنا

، 3، ج.م 3316، آكـادمي اسـالمي، اردو بـازار، الهـور، تفسير ترجارن القارآن احمد ابـوالكالم آزاد، . .31ص

.39ـ33ن، صهما.

ج

آنر قر

فسي و تجمه

ي ترمبادي و

مبان.../

شهاژوهپ

.افتادن در چنگ وضع و صناعت است

ترجيح فهم سلف بر فهم خلف. 2ابوالكالم آزاد بر اين باور است كه در فهم قرآن، بيشـتر بايـد بـه فهـم اسـالف تكيـه

شـب و روز تـالوت كرد؛ زيرا كساني كه قرآن در عهد آنان نازل شد، آيـات آن را شـدند، از شـخص پيـامبر اكـرم كردند و اگر در فهم آن، دچار مشكلي مي مي

ولـي . گـاه متـأخران باشـد بنابراين، طبيعتا بايد فهـم آنـان تكيـه . گرفتند جواب را مياسالف در ايمان قوي هستند، ولي در علـم، راه و »: برعكس كساني مدعي شدند كه

برخـي . ين سخن، پوشيده ماندن حقيقت قرآن استالزمة ا. «روش خلف قوي استبا دستاويز قرار دادن اين ادعا، پيوسته شروح، حواشي، تنبيهات و تعليقات خويش را

هـاي تأويـل بر متن قرآن افزودند و كار به جايي رسيد كه حقيقـت قـرآن زيـر پـرده .قرار گرفت ظلمات بعاها فوق بعض ها مصداق پنهان گشت و اين پرده

پيراستن قصص قرآني از اسرائيليات. 3ابوالكالم آزاد مدعي است كه با وجود تحقيق دربارة اسرائيليات و تفكيك خرافات از حقيقت، هنوز هم پيكرة تفسير از آفات ايـن خرافـات آسـوده نيسـت؛ از ايـن رو،

.بايد تفسير را از اين اساطير پاك كرد

تحقيق دربارة روايات تفسيري. 4دگاه ابوالكالم آزاد، از موانـع رسـيدن بـه حقيقـت قرآنـي، روايـاتي اسـت كـه از دي

دربارة آن بررسي كامل صورت نگرفته و برخـي مفسـران، ايـن قبيـل روايـات را بـه ولي ايـن . اند نحوي به يكي از تابعان نسبت داده و بر اساس آن، قرآن را تفسير كرده

كه رواياتي مورد استناد قرار بگيرد كـه كار، كار درستي نيست و بنابراين الزم است .بررسي الزم بر آنها صورت گرفته باشد

.39همان، ص. .33ـ39همان، ص. .33همان، ص.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

پرهيز از منطق ارسطويي. 5اي با اصل نخست ارتباط دارد، پرهيـز از اقامـة اسـتدالل بـر اصل ديگري كه به گونه

ابوالكالم اقامة استدالل بر اسـاس قواعـد . اساس اصول و مباني منطق ارسطويي استكند اگـر از ايـن را از مشكالت بسيار عمدة فهم قرآن تلق ي كرده، ادعا مي اين منطق

.دهيم كار نپرهيزيم، همة استداللها و براهين قرآني را از دست ميگاه منطقي نبوده، بلكه آنان به گفتة ابوالكالم، راه و روش استدالل پيامبران، هيچ

تـرين فاـيلت راي مفسـران، بـزر بـ . انـد از راه فطري تلقين و اذعان استفاده كـرده ترين عظمت قرآن را در پيامبران در آن است كه آنان را منطقي جلوه دهند و بزر

.اند كه هر سخن آن، در قالب منطق ارسطويي بگنجد كه چنين نيست آن ديدهخالصه آنكه از ديدگاه ابوالكالم، داليل و براهين قرآني را نبايد در قالب منطـق

.جاندارسطويي گن

كارگيري اصطالحات قرآني دقت در به. 6از ديدگاه ابوالكالم، به كار نگرفتن اصطالحات قرآني در معاني مستحدثه از اصـول عمده و مورد توجه در ترجمه و تفسير قرآن كريم است و بايـد ايـن اصـطالحات را

اين در همــان معــاني كــه هنگــام نــزول قــرآن مــراد بــوده اســت، بــه كــار بــرد؛ بنــابر را نبايـد بـه ... اصطالحاتي مانند خلود و حجـت، برهـان، تأويـل، احـديت، مثليـت و

معنايي كه در علـم كـالم و فلسـفه مـراد اسـت، بـه كـار بـرد؛ زيـرا معـاني فن ـي ايـن .اصطالحات، به هيچ وجه، به اذهان مسلمانان صدر اسالم خطور نكرده بود

وابسته نبودن به تحقيقات علمي. 7ر اصول عمدة تفسير قرآن كريم از نظر ابوالكالم، عدم وابستگي تفسير قـرآن از ديگ

به تحقيقات علمي است؛ بنابراين، تالش براي همگام كردن قرآن با تحقيقات علمـي اند، هيأت بطلميوسي را بر قـرآن كـريم روز درست نيست تا آنجا كه برخي كوشيده

.همان. .همان.

ج

آنر قر

فسي و تجمه

ي ترمبادي و

مبان.../

شهاژوهپ

فروشان امـروز در تفسـير، روش دانش» :گويد ابوالكالم در اين باره مي. تحميل كنند .«اين است كه مسائل موجود علم هيأت را آويزة قرآن قرار دهند

(بازگرداندن متشابه به محكم)بازگرداندن فروع بر اصول . 8از ديدگاه ابوالكالم در تفسير قرآن كريم بايد آيات محكم كـه حكـم اصـول دارد،

وي معتقـد اسـت . د، محور و مبنا قرار گيـرد در تفسير آيات متشابه كه حكم فرع داريد اهلل مغلوسة مطالب سستي كه برخي در تفسير آياتي از قبيل

و ما كان سنبي و يا أن يغل

.اند، منشأ اعراض از اصل مذكور است آورده

آشنايي دقيق با لغت و ادب عربي. 9دب زبان عربي اسـت كـه بـه از اصول عمدة ترجمه و تفسير، آشنايي دقيق با ليت و ا

.عقيدة ابوالكالم، در دورة اخير به داليلي كمرنگ شده است

پرهيز از تقليد. 11اصـل عمـدة ديگــر در تفسـير قـرآن كــريم، دوري و پرهيـز از تقليـد كوركورانــه از

ابوالكالم مدعي است كه از سدة چهارم هجري به بعد، عصـر اجتهـاد . متقدمان استاند كه اگر راه تحقيـق را و ا لب مفسران راه تقليد در پيش گرفتهرخت بربسته است

و جاللاين او تفسير . شدند گرفتند، مرتكب اشتباهات مفسران متقدم نمي در پيش مي .داند حوصلگي مؤلفان اين دو اثر مي را نشانة كم بيضرای

دقت در انتخاب متون. 11اي مبهم اسـت، ابـوالكالم بـر ايـن اندازهاگرچه اصل بودن اين امر در تفسير قرآن تا

او . باور است در انتخاب متون تفسيري براي تدريس، بايد دق ت كـافي بـه خـرج داد

.37همان، ص. .67/ مائده. .363/ آل عمران. .37، صتفسير ترجارن القرآنابوالكالم احمد آزاد، . .همان. .31همان، ص.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

مدعي است كه از سوء انتخاب، تفاسيري بـراي درس و بحـث متـداول اسـت كـه از :در همين باره گفته است. محاسن قدما عاري است

و تفتـازاني را بـر سـك اكي تـرجيح دهنـد، اي كه سك اكي را بر جرجـاني از مدرسه .يابند مسل ما كساني امثال بيااوي و جاللين ترجيح مي

پرهيز از تفسير به رأي. 12 :گويد ابوالكالم مي. يكي از اصول عمدة تفسير قرآن، پرهيز از تفسير به رأي است

ز عقـل و مقصود از ممانعت از تفسير به رأي اين نيست كه در فهم مطالب قرآني، ابصيرت كمك نگيريم، در ير ايـن صـورت، درس و مطالعـة قـرآن هـيچ سـودي نخواهد داشت، در حالي كه خود قرآن از اول تا آخـر، سـراپا دعـوت بـه تعق ـل و

در اين اصطالح بـه معنـاي ليـوي آن بـه كـار نرفتـه « رأي»در واقع، . ...تفك ر استسـيري اسـت كـه نـه بـر اسـاس است، بلكه مصطلح شارع است و مقصود از آن، تف

فرض خاص ي از قرآن به عمـل آيـد و تـالش سخن خود قرآن، بلكه بر اساس پيش .اي هماهنگ شود فرض به گونه شود تا قرآن با آن پيش

توجه به مقتضيات زمان. 13ابوالكالم معتقد است دانشمندان مسلمان و مفسران قرآن، بايد پاسخگوي مقتايات زمان

توان افكـار مـردم را از تـأثير پيشـرفتهاي علمي و فن ي زمان باشند؛ زيرا نمي و پيشرفتهاي .علمي و فن ي مصون داشت؛ بنابراين، بايد با اين پيشرفتها با زيركي و دق ت برخورد كرد

:نويسد وي بعد از نقل اين اصول و ذكر موانع بر سر راه تفسير درست قرآن كريم ميام تا از عهدة اين مراحل بـرآيم، امـا اينكـه تـا كوشيده تا جايي كه من توان داشتم،

آري، بـه . تـوانم خـودم قاـاوت كـنم ام، نمـي چه اندازه در اين تالش موف ق بـوده توانم بگويم كه راه جديدي براي تدبر در مطالعة قرآن باز شده اسـت و جرئت مي

در آن حركـت اهل نظر، اين راه را راهي كامال متفاوت با مسيري كـه تـا بـه حـال .اند، خواهند يافت كرده

.همان. .همان. .37همان، ص. .36همان، ص.

ج

آنر قر

فسي و تجمه

ي ترمبادي و

مبان.../

شهاژوهپ

مبادي استداللهاي قرآن :گويد به عقيدة ابوالكالم احمد آزاد، قرآن در اقامة براهين، شيوة خاص ي دارد و مي

چيسـتي )توان در اينجـا شـرح داد، ايـن گونـه از مطالـب قرآنـي به داليلي كه نميگشـته است، اين حقيقت گم بيشتر مهجور مانده است و الزم( مبادي براهين قرآني

.را از نو دريابيم

:مبادي استداللهاي قرآني از نظر ابوالكالم به قرار ذيل است

دعوت به تعقل و تفكر. 1. ترين مبدأ در استداللها و براهين قرآني، دعوت به تعق ل و تفك ر است نخستين و مهم

:گويد ابوالكالم در اين باره ميخواهد حقيقت را دريابد، بايد از عقل دارد كه اگر انسان مي قرآن بر اين امر تأكيد

و بصيرتي كه خداوند به وي موهبت كرده است، بهـره گيـرد و پيرامـون آنچـه در و فييي األرض آيييات : يابــد، بــه تأمــل و تــدبر بپــردازد درون و بيــرون خــويش مــي

ن از موهبـت عقـل گويد چون انسا قرآن مي . و في أنفمكم أف تبصرون ٭سلموقنينإن اسميمع و : و بصيرت برخوردار است، اگر از آن اسـتفاده نكنـد، مسـنول اسـت

. اسبصر و اسفؤاا كل أوسئ كان قنه ممؤوالقرآن مدعي است كه در هر چه كه در زمين و آسمان است و در هر تيييري كه در

، مشروط به اينكه هايي براي شناخت حقيقت وجود دارد دهد، نشانه زندگي رخ ميو كيين من آية في اسميماوات و : ها روي برنگرداند و فلت نكند انسان از اين نشانه

األرض يمرون قليها و هم قنها معرضون

.

وقتي قرآن نازل شد، تصوراتي كه در باب تدين و خداپرستي وجود داشـت، نـه عقلي نيز مبتني بـود؛ در حـالي تنها از آميزش عقل تهي بود، بلكه بر عقايد صرفا ير

.78همان، ص. (.93ـ91ذاريات )« بينيد؟ و در خود شما پس مگر نمي ٭هايي است و در زمين براي اهل يقين، نشانه». (.36/ اسراء)« به درستي، گوش، چشم و قلب كه از همه بازخواست خواهد شد». گذرنـد، در حـالي كـه از آنهـا روي هايي در آسمانها و زمين است كه بر آنهـا مـي و چه بسيار نشانه».

(.311/ يوسف)« گردانند يبرم .71، ص3، جتفسير ترجارن القرآنابوالكالم احمد آزاد، .

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

كه قرآن براي خداپرستي، تصوري عقلي و بنيـاني فكـري ارائـه كـرد؛ چراكـه بنيـان .دعوت قرآن، تنها بر تعق ل و تفك ر استوار است

مندي آفرينش هدف. 2داند، موضوع تعق ل و تفك ر را با وجود اينكه قرآن، بنيان دعوت را بر تعق ل استوار مي

. طور خاص ي مطرح كرده و انسانها را به مطالعة خلقت كائنات فراخوانده استنيز به :گويد ابوالكالم در اين باره مي

منـدي هـدف »كند، اصـل اساسـي و جهـاني نخستين حقيقتي كه بر انسان تجل ي ميتـك اجـزاي آن، بـه بينـد كـه عـالم هسـتي و تـك است؛ يعني انسان مي« آفرينش

هر موجـودي بـا نظـم و ترتيـب خاص ـي در نظـم و قـانون اي آفريده شده كه گونهخاص ي درآمده است و هيچ موجـودي در عـالم آفـرينش از حكمـت و مصـلحت

. ...هـدف خلـق شـده باشـد امكان ندارد عالمي با اين همه عظمت، بي. خالي نيستپردازند، در سـورة زبان حال دانشمنداني كه در خلقت آسمانها و زمين به تفك ر مي

ربنا ما خلقت هيا با : باركة آل عمران چنين استم

.

مندي آفرينش، از مبادي مهم براهين قرآنـي بنابراين، از ديدگاه ابوالكالم، هدفكنـد كـه هـيچ موجـودي از اي كه قرآن كريم، نخسـت، گوشـزد مـي است؛ به گونه

اسيي جعل اسشيمس هو : تأثير و تأث ر نيست و داراي بركاتي اسـت موجودات عالم بيضيا ا و اسقمر نورا و قدره مناول ستعلموا قدا اسمنين و اسحماب ما خليق اهلل ذسي إال

. باسحق يفصل اخيات سقوم يعلمون( معـاد )به نظر ابوالكالم، قرآن، اين امر را از مبادي برهـان بـراي قـانون مجـازات

.11همان، ص. هدفـداري »اسـت كـه آن را بـه « تخليـق بـالحق »تعبيري كه ابوالكالم در اينجـا بـه كـار بـرده اسـت، .

.برگردانديم« آفرينش (.333/ آل عمران)« اي پروردگارا، اينها را بيهوده نيافريده». .78، ص3، جتفسير ترجارن القرآنابوالكالم احمد آزاد، . اوست فرمانروايي باقدرت كه خورشيد را روشنايي بخشيد و ماه را تابان كرد و سپس براي گـردش ».

خدا اينهـا را جـز بـا حكمـت و مصـلحت . ماه، منزلهايي معين كرد تا شمارة سالها و حساب را بدانيد« كنـد داننـد، بـه روشـني بيـان مـي را براي گروهي كـه مـي ( علم و معرفت)هايي هنشان. نيافريده است

(.1/ يونس)

ج

آنر قر

فسي و تجمه

ي ترمبادي و

مبان.../

شهاژوهپ

:نويسد كند و مي معرفي مي. كند استناد مي« مندي آفرينش هدف»نيز به اصل ( معاد)ت قرآن، براي قانون مجازا

نتيجـه نيسـت و همـة خاصيت و بـي بينيد هيچ موجودي از موجودات هستي، بي ميحال، چگونه ممكـن اسـت اعمـال انسـاني داراي . اين خواص و نتايج، قطعي است

( منـدي آفـرينش اصل هـدف )نتايج قطعي، حتمي و خوب نباشد؟ اين اصل فطري در همة موجودات هستي امتياز خوب و بد قائل است، آيـا ممكـن اسـت بـراي كه

أم حمب اسيين اجترحوا اسميئات أن نجعلهم اعمال انساني، چنين امتيازي قائل نباشد؟ و خليق اهلل ٭كاسيين آمنوا و قملوا اسصاسحات سوا ا محياهم و مماتهم سا ميا يحكميون

المونكل نفس بما كمبت و هم الي اسمماوات و األرض باسحق و ستجزي

.

ابوالكالم احمد آزاد، بعد از ذكر اين دو مبدأ مهم براي براهين قرآنـي، بـه تبيـين اين دو برهان عبارت است . پردازد دو برهان مهم قرآني بر توحيد، رسالت و معاد مي

.«برهان فال و رحمت». 9؛ «برهان ربوبيت». 3: از

ربوبيت در قرآنكنـد كـه كريم در موارد بسياري، برهان ربوبيت را به كار برده است و ادعا مي قرآن

هر حركتي كه در جهان . فرماست هاي هستي، يك نظام ربوبي حكم در تمامي پديدهاگـر انسـان در نظـام ايـن عـالم . بخش است شود، به نوبة خود، هستي هستي ديده مي

تنها وجود يك پروردگار الزم اسـت، ، نهگيرد كه در اين جهان تأمل كند، نتيجه مييابد؛ بلكه اين پروردگار به صفاتي مت صف است كه بدون آنها جهان هستي دوام نمي

شـود شود مخلوق باشد و خالق نباشد، نظم باشد و ناظم نباشد، نمي طور كه نمي همانفطـرت اين چيزي است كه. نباشد« رب»پروراندن و ربوبيت باشد، ولي پروردگار و

دهـيم كـه كنند كه آنان را مانند كساني قرار مي اند، فكر مي آيا كساني كه مرتكب كارهايي بد شده». اگـر )د؟ شان يكسان باشـ اند، به طوري كه زندگي و مر ايمان آورده و كارهايي شايسته انجام دادهكنند و حق آن است كه خـدا آسـمانها و چه بد داوري مي( فهم و دانش آنان اين گونه قااوت كند

زمين را مبتني بر حكمت و مصلحت و بدان سبب آفريده است تا هر كسي به آنچـه بـه دسـت آورده (.99ـ93/ جاثيه)« شود است، پاداش يابد و به آنان ستم نمي

.73، ص3، جفسير ترجارن القرآنتابوالكالم احمد آزاد، .

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

:گويد ابوالكالم در اين باره مي. گذارد بشري و روح قرآن بر آن صحه ميشيوة قرآن اين نيست كـه از مقـدمات نظـري و مسـل مات ذهنـي، شـكلهاي قياسـي

مخاطب قرآن، صـرفا . بسازد و سپس مخاطب خويش را به رد يا تسليم آنها واداردخداپرستي، خميرماية فطـرت قرآن مدعي است كه حس . وجدان فطري بشر است

.انسان است

حال، اگر كسي منكر خدا باشد، در واقع، در خواب فلت است؛ از اين رو، بايد وجدان فطري وي را بيدار كرد كه در اين صورت، اثبات مـدعا بـه اسـتدالل نيـازي

:رساند ندارد؛ چراكه وجدان انسان، وي را به مدعاي قرآن مي و سو أسقي معياذيره ٭ه بصيرةبل اإلنمان قلي نفم . قـرآن كـريم وجـدان بشـري را

آسمان و از ( سفرة گستردة)كيست كه از »: پرسد بسيار مورد خطاب قرار داده، ميبخشد؟ كيست كـه حـاكم به شما روزي مي( آيد كه به دست مي)زمين ( نعمتهاي)

ز زنـده خـارج بر گوشها و ديدگان شماست؟ كيست كه زنـده را از مـرده و مـرده را ا سازد؟ اين كارگاه آفرينش با اين همه نظم و نظامي كه دارد، با تدبير چه كسـي در مي

حاال كه اين حقيقـت را : پس بگو. «اهلل»: البته خواهند گفت!( اي پيامبر)گردش است؟ پروردگـار حقيقـي ورزيد؟ اين است خدايي كه قبول داريد، چرا فلت و عصيان مي

. «كار شدن حقيقت، انكار آن جز گمراهي نيستشماست و بعد از آش

كنـد و قرآن كـريم بـراي اثبـات وجـود بـاري تعـالي بـر نظـام ربـوبي تكيـه مـي ٭ثم شيققنا األرض شيقا ٭أنا ببنا اسما با ٭فلينار اإلنمان إسي عامه : فرمايد مي

٭و فاكهية و أبيا ٭ق لبيا و حدا ٭و ويتونا و نخ ٭و قنبا و ق با ٭فينبتنا فيها حبا . متاقا سكم و ألنعامكم

.13، ص3، جتفسير ترجارن القرآنابوالكالم احمد آزاد، . (.31 ـ37/ قيامت)« بلكه وجود خود انسان، بر او حجت است؛ هرچند عذرهاي متعددي بياورد». .از سورة يونس 39ـ33ترجمة آيات . .13، ص3، جتفسير ترجارن القرآنابوالكالم احمد آزاد، . ٭ ما نخست آب را بـه (كند ذايي كه شب و روز از آن استفاده مي)انسان بايد به ذاي خود بنگرد ».

٭ رويانيم ٭ سپس در آن، دانه ميشكافيم ٭ سپس سطح آن را ميفرستيم ورت باران بر زمين فروميصوسـيلة ( نكـه بـراي آ )٭ ٭ و ميوه و چراگاه٭ و با هاي انبوه٭ و زيتون و درخت خرماانگور و سبزي و

(.39ـ97/ عبس)« استفادة شما و دامهايتان باشد

ج

آنر قر

فسي و تجمه

ي ترمبادي و

مبان.../

شهاژوهپ

:نويسد ابوالكالم آزاد بعد از ذكر اين آية مباركه ميانسان هر . وجود دارد، خوب دق ت كنيد فلينار اإلنمان به تأكيدي كه در عبارت

اي گسترده هاي حقيقت به اندازه اندازه در خواب فلت باشد و اعراض كند، نشانهتواند از هـر چيـزي صـرف انسان مي. شود يع است كه باز هم بر او آشكار ميو وس

بـه . كنـد، چشـم بپوشـد روز مصـرف مـي تواند از ذايي كه شبانه نظر كند، اما نمي ذايي كه پيش رو داريد، توجه كنيد كه حقيقتش چيست؟ آيا چيزي يـر از دانـة

دسـت بگيريـد و تمـامي گندم است؟ كافي است تنها يك دانة گنـدم را بـر كـف اگـر تمـامي دسـتگاه . اوضاع آن را از هنگام روييدن تا به ثمر رسيدن بررسي كنيد

كرد، آيا به آفرينش با نظم و ترتيب خاص ي براي تكوين اين دانة گندم فعاليت نميآمد؟ اگر در عالم هستي براي به ثمر رساندن دانة گندم، اين نظام ربـوبي وجود مي

است، وجود نداشته باشد؟« رب»يا آمكان دارد موجودي كه وجود دارد، آ

تنهـا وجـود بـاري تعـالي، بلكـه ابوالكالم آزاد معتقد است با برهـان ربوبيـت، نـه و أوحيي ربي إسيي وي بـا اشـاره بـه آيـة شـريفة . شـود صفات باري نيز اثبات مي

:نويسد مي ...اسنحلگونه كـه هـر موجـودي بـه اخـتالف همان در اينجا بايد به اين اصل توجه شود كه

توانـد در آن واحـد بـه هاي مختلفي دارد، استشـهاد قـرآن نيـز مـي ديدگاهها، جنبه .هاي مختلفي ناظر باشد جنبه

اي از ربوبيـت و نظـام ربـوبي خواهد بگويد كه توليـد عسـل، نمونـه ابوالكالم ميا با نهايت هوشمندي و دق ـت اي اين كار مهم ر حاكم بر هستي است، اما اينكه حشره

دهد، خود نشانة حكمت و قدرت پروردگار است و اينكه اين نظـام ربـوبي انجام ميهسـت، لزومـا حكـيم و « پروردگاري»با حكمت و قدرت همراه است؛ بنابراين، اگر

:نويسد وي در اين باره مي. قادر استنقـص اسـت؛ پـس ربوبيت و پرورشي كه در اين جهـان وجـود دارد، كامـل و بـي

تـوان گفـت، همـة تـر، مـي نقص باشد؛ به عبـارت روشـن نيز بايد كامل و بي« رب»

.17ـ 13، ص3، جتفسير ترجارن القرآنابوالكالم احمد آزاد، . .63ـ 68/ نحل. .17، ص3، جتفسير ترجارن القرآنابوالكالم احمد آزاد، .

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

پروردگـار اشياي اين جهان به پرورش و تربيت نياز دارد، ولي مسـل ما پـرورش بـي حـال ايـن پروردگـار . دهنده نيز وجود داشته باشـد ناممكن است؛ پس بايد پرورش

يافتـه و نيازمنـد بـه پـرورش كه خودش پرورش تواند كسي باشد كيست؟ البته نمي .باشد

استدالل بر توحيد :نويسد ابوالكالم آزاد دربارة توحيد مي

گونه كـه پروردگـاري كند؛ بدين قرآن از راه نظام ربوبي بر توحيد نيز استدالل ميكه تمام هستي، آفريدة اوست و همه به ربوبيتش اعتراف دارند، آيـا كسـي جـز او

يا أيهيا : گويد دهد و مي بندگي را دارد؟ قرآن، مردم را خطاب قرار مي شايستگياسيي جعل سكم األرض ٭اسنا اقبدوا ربكم اسيي خلقكم و اسيين من قبلكم سعلكم تتقون

فراشا و اسمما بنا ا و أنزل من اسمما ما ا فيخر به من اسامرات روقا سكم ف تجعلوا هلل . علمونأندااا و أنتم ت

استدالل بر لزوم وحي و رسالتاز نظر ابوالكالم آزاد، قرآن كريم از راه نظام ربوبيت بـر لـزوم وحـي و رسـالت نيـز

:نويسد استدالل كرده، ميطوري كه خداوند براي رفع نيازهـاي مـادي بشـر، نظـام ربـوبي را بـه وجـود همان

. ، در اختيارش گذاشته اسـت آورده، براي رشد و تكامل روح نيز هرچه الزم استاگر زمين شادابي را از دست داده، به كام مر برود، سن ت ربـوبي پروردگـار آن

حال . است كه باران رحمت خويش را فروفرستد و ذره ذرة زمين را زندگي بخشدآيا سزاوار است كه وقتـي عـالم بشـريت از سرچشـمة هـدايت و سـعادت محـروم

آري، ايـن ! د و ارواح مرده را با پيام زندگي آشـنا نسـازد؟ باشد، باران هدايتش نبارنيسـت؛ بنـابراين، نبايـد از نـزول بـاران وحـي الهـي « وحي الهـي »باران، چيزي جز

.11همان، ص. شما را آفريـده . است، پرستش كنيد پروردگاري كه شما و مردمان پيش از شما را آفريده! اي مردم».

و آسـمان را بنـاي ( گسـترده )همان پروردگاري كه زمين را براي شما فرشـي . است تا به تقوا گراييدهاي گونـاگون رزقـي بـراي شـما بيـرون قرار داد و از آسمان آبي فروفرستاد و بدان از ميوه( افراشته)

(.99ـ93/ بقره)« ز اين حقيقت به درستي آگاهيدآورد؛ پس براي خدا همتاياني قرار ندهيد و شما ا .16ـ 11، ص3، جتفسير ترجارن القرآنابوالكالم احمد آزاد، .

ج

آنر قر

فسي و تجمه

ي ترمبادي و

مبان.../

شهاژوهپ

إذ قاسوا ما أنزل اهلل قلي بشر من شي ٭و ما قدروا اهلل حق قدره : تعجب كرد

.

استدالل بر معاد :نويسد راه نظام ربوبيت مي ابوالكالم دربارة استدالل بر معاد از

. كنـد قرآن از راه مظاهر ربوبيت در جهان هستي بر معاد و آخرت نيز استدالل مـي توان كاربرد بيشـتر اگر در ساختار چيزي اهتمام و مراقبت بيشتري به عمل آيد، مي

حـال، . صنعتگر خوب كسي است كه صنعتش پركاربردتر باشد. آن را كشف كردمخلوقات و عصارة زنجيرة خلقت و آفرينش است و خالق هسـتي انسان كه اشرف

براي رشد و كمال مادي و معنوي وي اهتمام ورزيده است، آيا ممكن است، صرفا براي زندگي چندروزة دنيا خلق شده و هدف بهتـري نداشـته باشـد؟ بعـالوه، اگـر

مكن اسـت خالق هستي، پروردگار است و ربوبيتش هيچ نقص و عيبي ندارد، آيا مرا بيهـوده و بـدون هـيچ ـرض خاص ـي ( انسان)هاي هستي يكي از بهترين پرورده

أفحمبتم أنما خلقناكم قبايا و أنكيم إسينيا : فرمايد آفريده باشد؟ از اين رو، قرآن ميفتعاسي اهلل اسمل اسحق ال إسه إال هو رب اسعرش اسكريم ٭الترجعون

.

است كه در واقع، انسان آخرين و برترين زنجيرة آفرينش ابوالكالم آزاد بر اين باور، تكون يافتـه «انسان»فطرت، ميليونها سال فعاليت و تالش كرده تا موجودي به نام . است

است؛ از جدا شدن كرة خاكي از التهاب آفتاب تا سرد شدن آن، از سرد شدن آن تا بـه ز آ ـاز دورة حيـات تـا نخسـتين و ا (پروتوپالسـم )وجود آمدن نخستين نشانة زنـدگي

حلقة زندگي حيواني و از شروع آن تا به وجود آمدن وجود انساني و از ظهور جسـماني حال، سؤال آن است كه آيا اين همـه اهتمـام . انسان تا دورة ارتقاي ذهني و اجتماعي او

د؟صرفا براي آن بوده است تا انسان، چند روز زندگي كند و سپس بميرد و نابود شو

خدا چيزي بـر بشـر نـازل نكـرده : بزرگي كارهاي خدا را چنان كه بايد، نشناختند؟ آنگاه كه گفتند». (.33/ انعام)« است

.18 ـ 16، ص3ج، تفسير ترجارن القرآنابوالكالم احمد آزاد، . ٭ پـس برتـر اسـت خـدايي كـه گرديـد؟ آيا پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريديم و به سوي ما برنمـي .

. معبـودي جـز او نيسـت . رواي بر حق است از اينكه همچون كاري بيهـوده و عبـث انجـام دهـد فرمان (.336ـ331/ مؤمنون)« اوست پروردگار عرش بزر جهانداري و حاكميت

.18، ص3، جتفسير ترجارن القرآنكالم احمد آزاد، ابوال. . Protoplasm.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

بعالوه، طرح اين پرسش نيز طبيعي اسـت كـه اگـر وجـودي در گذشـته و حـال، همواره دستخوش تييير و تحول و همواره رو به تكامل بوده است، چـرا در آينـده از

أسم ي نطفة من منيي ٭أيحمب اإلنمان أن يترك سدي اين سير تكاملي باز ايستد؟ . ثم كان قلقة فخلق فموي ٭يمني

:فرمايد خود، در پاسخ مي قرآن، فو رب اسمما و األرض إنه سحق مايل ميا أنكيم تنطقيونسـوگند بـه پروردگـار ؛

گونـه كـه حق است؛ همـان ( يعني جزا و سزا)ترديد، اين امر آسمان و زمين كه بي (.داريد و در آن ترديدي روا نمي)سخن گفتن شما حق است

:نويسد ابوالكالم ذيل آية مذكور ميخداوند در اين آيه، براي اثبات جزا، به وجود مقدس خويش قسم ياد كرده اسـت

شاهد قـرار »به معناي « قسم»در زبان عربي، . تعبير كرده است« رب»و از آن با لفح شود كه ربوبيت پروردگار، بـر پس معناي آيه اين مي. است« دادن چيزي به چيزي

. شهادت، همان شهادت ربوبيـت اوسـت درست بودن اين مطلب شاهد است و اين اي هست كه مستلزم وجود پروردگـار اسـت؛ پـس امكـان يافته اگر در دنيا پرورش

قرآن هنگـامي كـه از . ...هدف رها شود در بين نباشد و انسان بي« جزا»ندارد مسنلة ايـن واژه، . بـرد را بـه كـار مـي « رب»گويـد، تعبيـر باري تعالي سـخن مـي « وجود»

او . نه كه بيانگر يكي از صفات باري است، بيانگر دليل وجود او نيز هستگو همانپـس چگونـه بـه خـود . است و ربوبيتش شما را از هر سو احاطه كرده اسـت « رب»

، چه كسـي «رب»است و جز « رب»دهيد كه هستي او را انكار كنيد؟ او جرئت مي تواند استحقاق و شايستگي عبادت را داشته باشد؟ مي

:آورد ابوالكالم در ادامه مياقبدوا اهلل ، يا أيها اسنا اقبدوا ربكم در مواردي كه قرآن كريم با عباراتي نظير

و بعـد از ايـن زنـدگي، زنـدگي ديگـري نخواهـد )شـود هدف رهـا مـي كند، بي آيا انسان گمان مي». ٭ و سـپس علقـه شـد و پـس از آن، بـه صـورت اي نبـود ٭ آيا او قبل از اينكه به دنيا بيايد، نطفه(بود؟

(.38 ـ36/ قيامت)« را موزون ساختاش درآمد و آن ظاهري .93/ ذاريات. .63ـ 61، ص3، جتفسير ترجارن القرآنابوالكالم احمد آزاد، . (.93/ بقره)« پروردگارتان را پرستش كنيد! اي مردم».

ج

آنر قر

فسي و تجمه

ي ترمبادي و

مبان.../

شهاژوهپ

إن هييه ، ذسكم اهلل ربكم فاقبيدوه ، إن اهلل ربي و ربكم فاقبدوه، ربي و ربكم ،ننا في اهلل و هيو ربنيا و ربكيم قل أتحاجو ، أمتكم أمة واحدة و أنا ربكم فاقبدون

دهد، نبايد اين عبارات را صرف امر و خطاب تلق ـي كـرد، مردم را خطاب قرار مي« برهـان ربوبيـت »، بـه «رب»بلكه اين خطابها، با دليل نيز همـراه اسـت؛ چـون لفـح

.اشاره دارد

فضل و رحمت در قرآنن كريم آن را در مـوارد بسـياري بـه دومين برهان كه ابوالكالم آزاد معتقد است قرآ

هاي هستي به نظر ابوالكالم، اگر در پديده. است« برهان فال و رحمت»برد، كار ميشـويم و آن، همـان حقيقـت رو مـي دق ت كنيم، با حقيقتي فراتر از ربوبيت نيـز روبـه .تزيين، آرايش و سودمندي مظاهر هستي است

:گويد ابوالكالم ميتر است، قـرآن آن تر و گسترده رايش و فياان، از ربوبيت نيز عامحقيقتي كه در آ

.نامد مي« رحمت»را

ــت ــاختار آن اس ــتي، س ــان هس ــاي جه ــل ما راز بق ــوالكالم، راز . مس ــدة اب ــه عقي بنهفتـه اسـت؛ زيـرا سـاختار جهـان، نتيجـة « رحمـت الهـي »اين ساختار پيچيده نيز در

يابـد كـه در تركيـب هنگـامي تحق ـق مـي تركيب عناصر اوليه است و ايـن تركيـب، اجزاي آن، اعتدال باشد، اما سؤال اين است كه چرا اعتدال به مـواد عـالم اختصـاص

يافته است؟ :نويسد ابوالكالم در پاسخ اين پرسش مي

(.331و 19/ مائده)« پروردگار من و پروردگار خودتان را بپرستيد». (.13/ آل عمران)« پروردگار شماست؛ پس او را بپرستيد در حقيقت، خداوند پروردگار من و». (.3/ يونس)« اين خداست؛ پروردگار شما، پس او را بپرستيد». (.39/ انبياء)« اين است امت شما كه امتي يگانه است و منم پروردگار شما؛ پس مرا بپرستيد». « نكه او پروردگار ما و پروردگار شماسـت كنيد؟ با آ وگو مي آيا دربارة خدا با ما بحث و گفت: بگو».

(.33/ بقره) .63ـ 61، ص3، جتفسير ترجارن القرآنابوالكالم احمد آزاد، . .63همان، ص.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

سـر : گويـد در برابر اين پرسش، دانش بشر راه به جايي نبرده است، ولي قرآن مـي است و رحمـتش فياـان دارد « رحيم»خالق جهان اين همه اعتدال در آن است كه

و هر رحيمي كه رحمتش پيوسته ظهـور داشـته باشـد، چيـزي جـز خـوبي، كمـال، شـود، اعتـدال و تناسـب شود و هر آنچه صـادر مـي حسن و جمال از او صادر نمي .دارد و ير از اين، امكان ندارد

اـل و رحمـت الهـي به عقيدة ابوالكالم، ضرورت اعتدال، در واقـع، ضـرورت ف مقتااي رحمت الهي لزوم خوب بودن و نافع بودن هر چيزي است كه تحق ـق . استآيـة . قل سمن ما في اسمماوات و األرض قل هلل كتب قليي نفميه اسرحمية : يابـد مي

. و رحمتي وسعت كل شي : كند ديگر نيز به اين مهم اشاره مي

استدالل بر وجود خداالم، قرآن كريم از راه رحمت الهي، بر وجـود خداونـد نيـز اسـتدالل به عقيدة ابوالك

اي در جهـان، مصـداقي از مصـاديق كرده است؛ چراكه بنا به گفتة قـرآن، هـر نشـانه امكـان نـدارد، كسـي فراگرفته است« رحمت»رحمت است و اگر سراسر هستي را

: فرمايـد ، قرآن مـي كه اين رحمت تجل ي ارادة اوست، وجود نداشته باشد؛ از اين رو و إسهكم إسه واحد ال إسه إال هو اسرحمن اسرحيم... فرمايد اي ديگر مي و در آيه : ميا

ثيم ارجيع اسبصير ٭تري في خلق اسرحمن من تفاوت فارجع اسبصر هل تري من فطيور . سي اسبصر خاسئا و هو حميرإكرتين ينقلب

.67همان، ص. از آن خداست كه رحمت را بر خـويش فـرض : آنچه در آسمانها و زمين است، از آن كيست؟ بگو».

(.39/ انعام)« كرده است (.11/ اعراف)« همه چيز را فراگرفته است و رحمت من». : در آ از دعاي كميل اين مطلب را با اين عبارت بيـان فرمـوده اسـت حارت اميرالمؤمنين علي.

.«الل هم إن ي أسألک برحمتک التي وسعت كل شيء»داراي و )اوست بخشنده و مهربـان . اي است كه ير از او معبودي نيست و خداي شما، خداي يگانه».

(.363/ بقره)« (رحمت عام و خاصبار ديگـر نگـاه كـن، آيـا هـيچ شـكاف و . بيني در آفرينش خداي بخشنده، هيچ تفاوت و عيبي نمي».

وجـوي خلـل و نقـص ناكـام كـه در جسـت )چشمانت ،٭ بار ديگر نگاه كن، سرانجامبيني؟ خللي مي (.7ـ3/ ملك)« ن استگردد، در حالي كه خسته و ناتوا به سوي تو بازمي( مانده

ج

آنر قر

فسي و تجمه

ي ترمبادي و

مبان.../

شهاژوهپ

استدالل بر لزوم تنزيل

باور است كه قرآن كريم از راه رحمت الهي، بر لزوم تنزيل نيز استدالل ابوالكالم بر اينبا وجود رحمت فراگير الهي، امكان ندارد خداي رحيم براي هدايت معنوي . كرده است

از ايـن رو، قـرآن بشر وحي نفرستد و پيامبران را براي هدايت انسانها مبعـوث نگردانـد؛ ٭تنزييل اسعزييز اسيرحيم : كنـد معرفي مي« رحمت»كريم، وحي و ارسال پيامبران را

؛و من قبله كتاب موسي إماميا و رحمية ؛ستنير قوما ما أنير آباؤهم فهم افلونهيييا بصييار سلنييا و هييدي و رحميية سقييوم يوقنييون؛ و مييا أرسييلناك إال رحميية

. سلعاسمين

استدالل بر لزوم معادمقتاـاي . كنـد ت معاد نيز اسـتدالل مـي قرآن كريم از راه رحمت الهي بر ضرور

رحمت آن است كه زندگي انسان در همين دنيا تمام نشـود، بلكـه بايـد بـه صـورتي قلي أن يخليق قاار أوسم يروا أن اهلل اسيي خلق اسمماوات و األرض : ديگر ادامه يابد

ملكيون قيل سيو أنيتم ت ٭و جعل سهم أج ال ريب فيه فيبي اساياسمون إال كفيورا مالهم . خزان رحمة ربي إذا ألممكتم خشية اإلنفاق

مسئلة شروراگر رحمت الهي، سراسر گيتي را فراگرفته و فال او ضروري است؛ پس چـرا ايـن همه شر و فساد در جهان وجود دارد؟ ابوالكالم در اين باره نيز نسـبتا بحـث مفص ـلي

٭ تا قومي را بيم دهـي كـه پدرانشـان انـذار اين قرآن از سوي خداوند عزيز و رحيم نازل شده است». (.6ـ 1/ يس)« اند دند و آنان افالننش

(.31/ هود)« و پيش از آن، كتاب موسي كه پيشوا و رحمت بود». ايت و رحمت اسـت بـراي مردمـي كـه بـه آن اين قرآن و شريعت آسماني، وسائل بينايي و ماية هد».

(.91/ جاثيه)« يقين دارند (.311/ انبياء)« ما تو را جز براي رحمت جهانيان نفرستاديم». دانند خدايي كه آسمانها و زمين را آفريده، قادر است مثـل آنـان را بيافرينـد؟ و بـراي آنـان آيا نمي».

اگـر : بگـو . اما ظالمان، جز كفر و انكار را پذيرا نيستنداجلي كه شك ي در آن نيست، قرار داده است، شما مالك خزائن رحمت پروردگار من بوديد، در آن صـورت، بـه سـبب تـرس از فقـر و درويشـي،

(.311ـ33/ اسراء)« كرديد امساك مي

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

:نويسد وي در بخشي از اين بحث مي. داردوقتي يك سـاختمان . ...موش كرد كه اين جهان، جهان كون و فساد استنبايد فرا

هـا به چه معناست؟ آيا جز اين است كه بسياري از سـاخته « ساختن»سازيد، اين ميپختنـد، درختـان را شكستند، آجر را نمـي ها را نمي شده است؟ اگر صخره« ويران»

دانيد، روند راحتي و رفاهي آمد؟ آيا مي كردند، اين ساختمان به وجود مي اره نميشـود، چيسـت؟ در پاسـخ بايـد كه با ساختن يك ساختمان براي انسـان فـراهم مـي

گفت، اين روند، روند تخريب است كه تا مدتي در قالب تـالش و كوشـش بـراي نبـود، آن راحتـي و ( تخريب)اگر اين شر . تهية مصالح ساختماني ادامه داشته است

؛ ...فعاليت ساخت و ساز فطرت نيز همين گونه اسـت . نبودرفاه منازل مسكوني هم كنـد، در اگرچه اين ساخت و سـاز، گـاهي بـه صـورت تخريـب و شـر جلـوه مـي

طوفـان . گاه تخريبي وجود نداشته است و هرچه هست، ساختن است حقيقت، هيچتان و بندان زمستان، باد سموم تابس فشانها، يخ ها، فوران آتش درياها، طييان رودخانه

هـر . رسـد هايي است كـه شـر بـه نظـر مـي آسا از پديده وزش بادها و بارانهاي سيلها، به همان اندازه براي ساخت و ساز عـالم هسـتي ضـروري اي از اين حادثه حادثه

.رسد يكي از مفيدترين اشياي ضروري است است كه به نظر مي

روح حاكم بر قوانين فطرت و اجل در قرآند آزاد بعد از بيان خير بـودن هـر شـري و منافـات نداشـتن بـا رحمـت ابوالكالم احم

وي ادعـا . پـردازد واسعة الهي، به بيان حقيقت قوانين فطرت و روح حاكم بر آن مـي كنيم، اين رحمي احساس مي كند كه اگرچه در برخي از قوانين فطرت، نوعي بي مي

:دنويس روح حاكم، چيزي جز رحمت نيست و در اين باره مياي اسـت كـه اگـر بخواهيـد ماهيـت آن را بيـان هر قانوني از قوانين فطرت به گونه

هـيچ قـانوني از قـوانين . تعبيري براي آن نداريد« فال و رحمت فطرت»كنيد، جز فطرت هرچـه انجـام دهـد، در آن تـدريج و امهـال . كند فطرت، ناگهاني عمل نمي

هر قانوني از قـوانين فطـرت، . برد اي كه جهان هستي از آن سود مي هست؛ به گونهاي از حوادث آن تا آخرين لحظـه در عفـو و افزايد و هر حادثه مهلتي بر مهلت ميگذارد؛ با اين حال، قوانين آن در زمان اجرا قطعـي اسـت و هـيچ گذشت را باز مي

.63، ص3، جتفسير ترجارن القرآنابوالكالم احمد آزاد، .

ج

آنر قر

فسي و تجمه

ي ترمبادي و

مبان.../

شهاژوهپ

نين شما در قاطعيت اجراي ايـن قـوا . ما يبدل اسقول سدي : تيييري در آن راه ندارد

ايد كه قوانيني كه در اجراي آنها، اين درجه بينيد، ولي آيا دق ت كرده رحمي مي بياش از عفو، گذشت، مهلت و اصـالح سرشـار اسـت؟ از قاطعيت وجود دارد، روح

و ما أنا با م سلعبيد : فرمايد بدين سبب است كه در ادامة همين آيه مي

.

:افزايد ابوالكالم در ادامه ميبينيـد كـه زنـدگي بـه گر دربارة قوانين زندگي و مر خوب دق ت كنيـد، مـي ا...

بايد توجه داشت كه مر يك رونـد فرسـودگي و . تدريج در حال نشو و نماستحكـم سـاير . ...پـذيرد اي پايان مي شود و به نقطه اي آ از مي فساد است كه از نقطه

يييرات و انفعاالت، چه كون باشد اين ت. ...تييرات و انفعاالت هستي نيز چنين است« اجـل ». و چه فساد، امكان ندارد بدون گذشت زماني خاص و ناگهاني پديـد آيـد

يعني مدتي كه براي ظهور يك پديده مقرر گرديده است و اين مدت بـه اخـتالف .اوضاع متفاوت است

تكوير در قرآنا توجه بـه آيـاتي از قـرآن ابوالكالم دربارة روند تدريجي كه در جهان وجود دارد، ب

:نويسد مي« پيچيـدن »نامد و اين تكوير به معنـاي مي« تكوير»قرآن روند تدريجي فطرت را ...

فطرت هستي به جاي ظهور ناگهاني نور آفتاب و فرارسيدن ناگهاني تاريكي . استتـوان حـس كـرد اي كه مي شب، مراحل تدريجي آن را وضع كرده است؛ به گونه

خليق اسميماوات و : پيچنـد و روز را بـر شـب آرام آرام روي روز مـي كه شـب را األرض باسحق يكور اسليل قلي اسنهار و يكور اسنهار قلي اسليل و سيخر اسشيمس و اسقمير

. كل يجري ألجل مممي

(.93/ ق)« ي در آن راه نداردداريم، هيچ تبدل ما آنچه مقرر مي». (.93/ ق)« كنم و به بندگان ستمي نمي». .11ـ16، ص3، جتفسير ترجارن القرآنابوالكالم احمد آزاد، . .11همان، ص. ـ را يكي پس از ديگـري او آمدن شب و روز ـ . خدا آسمانها و زمين را با حكمت و مصلحت آفريد».

خورشـيد و ( بـا نظـم خاص ـي )قدرتش . پيچد وز و روز بر شب ميطوري قرار داد كه گويي شب بر ر (.1/ زمر)« تا مدت معيني در حركت است( در مدار خاص ي)هر كدام . ماه را مسخ ر كرده است

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

قرآن كريم همچنين اين روند تدريجي را فرصت، تسامح، عفو، گذشـت و مجـال تة قرآن، اگر در جهان هسـتي ايـن تـدريج و امهـال نبـود، به گف. ...نامد زندگي مي

هيچ موجودي، مجالي بـراي زنـدگي نداشـت و هرگونـه اشـتباه، ضـعف، نقـص و و سيو يؤاخيي اهلل اسنيا بميا : شـد فسادي، هالكت و ويراني ناگهاني را موجب مـي

جلهيم فيإن كمبوا ما ترك قلي ظهرها من اابة و سكن يؤخرهم إسي أجل مممي فإذا جا أاهلل كان بعبااه بصيرا

.

توانـد مـي خالصه، اگر انسان رحمت و مهلت را در قوانين فطرت مد نظر قرار دهد، هر نقصي را جبران كند؛ در ير اين صورت و با ناديده انگاشتن انذار مكرر فطـرت،

و فييإذا جييا أجلهييم اليمييتيخرون سيياقة : آيــد ايــن قــوانين قاطعانــه بــه اجــرا درمــياليمتقدمون

.

رحمت الهي، بنيان عقايد دينيابوالكالم احمد آزاد معتقد است قرآن كريم، رحمت و محبت را بنيان عقايـد دينـي

اي كه بين خداي متعال و بندگان او وجود دارد، رشتة قرار داده است؛ بنابراين، رشتهو : ت باشـد يابد كه سرشـار از محبـ محبت است و عبادت حقيقي زماني مصداق مي

. من اسنا من يتخي من اون اهلل أندااا يحبونهم كحب اهلل و اسيين آمنوا أشد حبا هللبنا به اعتقاد ابوالكالم، قرآن كريم بر اين امر تأكيد دارد كه الزمة ايمان به خـدا،

يييتي يا أيها اسيين آمنوا من يرتد منكم قن اينه فميوي : محبت و محبوبيت اوست

اي بـر روي دهند، مجازات كنـد، هـيچ جنبنـده اگر خداوند انسانها را به سبب كارهايي كه انجام مي». تا سرآمد معيني مجال زنـدگي بخشـيده اسـت، امـا هنگـامي كـه ( رحمتش)ولي . ماند زمين باقي نميچشـم خـدا در هـر حـال و در هـر . خبر نيست او نسبت به كارهاي بندگانش بي( بدانيد)اجل فرارسد

(.71/ فاطر)« لحظه، مراقب كارهاي شماست .18، ص3، جتفسير ترجارن القرآنابوالكالم احمد آزاد، . يعنـي در اجـراي آن تقـديم و تـأخيري )شود ارسد، ساعتي از آن پس و پيش نميو چون اجلشان فر».

(.63/ نحل)« (نيست .13، ص3، جتفسير ترجارن القرآنابوالكالم احمد آزاد، . كنند و آنها را همچون خدا دوسـت بعاي از مردم، معبودهايي ير از خداوند براي خود انتخاب مي».

(.361/ بقره)« دارند، محبتشان به خدا شديدتر استدارند، اما آنها كه ايمان

ج

آنر قر

فسي و تجمه

ي ترمبادي و

مبان.../

شهاژوهپ

. اهلل بقوم يحبهم و يحبونهبه نظر ابوالكالم الزمة محبت الهي، محبت و رأفت بـا بنـدگان خـدا و مخلوقـات پروردگار است؛ بنابراين، الزمة ايمان بـه خـدا حتـي رأفـت و سـعة صـدر نسـبت بـه

اسكاظمين اسغيظ و اسعافين قن اسنا و اهلل يحب اسمحمنين : باشد مخالفان نيز مي

.

اوصاف خدا در قرآن و ساير اديان :گويد ابوالكالم آزاد دربارة سورة مباركة فاتحه مي

اين سوره، نخستين تبيين از صفاتي است كه قرآن كريم بـه خداونـد متعـال نسـبت . عمدة صفات بيان شده در اين سوره، ربوبيت، رحمت و عدالت خداست. دهد مي

.مفهوم آنها را دريابيم توانيم با تفك ر در اين صفات، ما مي

ابوالكالم معتقد است تصور خدا همواره مدار و محور زندگي اخالقي و روحاني بشر بوده است و اين سؤال را مطرح كرده كه اين تصور در اديان و مذاهب مختلـف چگونه بوده است و اين تصورات بـا تصـور قرآنـي از خـدا و صـفات او چـه نسـبتي

را بـه پاسـخ ايـن پرسـش ترجاارن القارآن پنجاه صـفحه از كتـاب دارد؟ وي تقريبا .كنيم كه به اختصار به برخي از پاسخهاي او اشاره مي اختصاص داده است

تصور ابتدايي انسان از خدا و صفات الهي، تصوري برتر بوده است و با اينكـه . 3از فعاليتهاي فكري و هاي متعدد پيشرفتهاي خوبي داشته، در اين زمينه انسان در زمينه

تصور اولية انسان از خـدا و صـفات الهـي، تصـوري . فلسفي خويش تنز ل يافته استاين مطلب، ادعاي . توحيدي بوده، ولي بعدها شرك و الحاد جاي آن را گرفته است

كند كه باور دارند آ از عقايد ديني انسـان، شناساني را ابطال مي شناسان و جامعه دين

[ رسـاند بـه خـدا زيـاني نمـي ]هر كس از شما از آيين خود بـازگردد ! ايد اي كساني كه ايمان آورده». (.17/ مائده)« آورد كه آنها را دوست دارد و آنان او را دوست دارند خداوند گروهي را مي

آل )« گذرنـد و خـدا نيكوكـاران را دوسـت دارد اي مردم درميبرند و از خط و خشم خود را فرومي». (.337/ عمران

.316ـ 63، ص3، جتفسير ترجارن القرآنابوالكالم احمد آزاد، . .393همان، ص: ك.ر. .313ـ393همان، ص.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

.پرستي بوده است اوهام اساطير وشناسي در اواخر قرن هيجدهم آ از شد و نخستين ديدگاه دانشمندان اين دين. 9

بنيان خداپرسـتي را فـراهم «اساطير فطرت»علم، دربارة آ از خداپرستي اين بود كه كرده است، ولي با كشف اوضاع قبايل آمريكايي و آفريقايي در نيمـة نخسـت قـرن

به (نظرية پرستش اشياي مرتبط با ارواح جن ي)باره، نظرية جديدي نوزدهم، در اين و «كاميـت »سپس . مطرح شد «بروسي»اين نظريه، نخستين بار از سوي . وجود آمد

.خويش قرار دادند« خداپرستي»، اين نظريه را پاية نظرية «سر جان لبك»بـر اسـاس آن، مطـرح شـد كـه «نظرية اجـداد پرسـتي »در اواخر قرن هيجدهم،

پرســتيدند و ســپس تــدريجا بــه انســانها در آ ــاز، نياكــان و اســالف خــويش را مــي مبـدل « هربـرت اسپنسـر » «نظريـة آسـيبي »سپس ايـن نظريـه بـه . خداپرستي رسيدند

دربـارة پيـدايش عقايـد . بود« تيلر. بي. آ»از سوي «نظرية آنيميسم»همزمان، . گشتتـر بـود؛ از ايـن اي كامـل ين نظرية علمي و نسبتا نظريهديني، اين نظريه احتماال نخست

.شناسي مقبول افتاد رو، تا اواخر قرن نوزدهم از سوي دانشمندان دينها و آثار كهن تمدن مصر، بابل و آشور، در كنار رود نيـل و دجلـه و با كشف كتيبه

كتب، بنيان بر اساس اين م. فرات، مكتب جديدي به وجود آمد كه مخالف آنيميسم بودنظريـة »نظرية ديگـر، .خداپرستي بر مظاهر فطرت، به ويژه اجرام آسماني، استوار بود

بود كه براي برخي حيوانات مانند گاو، گوساله و خرس، تقدس خاص ي «توتميسم

.393همان، ص. . Nature Myths.

. Fetish–worship.

. De Brosses.

. A. Comete.

.397، ص3، جتفسير ترجارن القرآناحمد آزاد، ابوالكالم. . Manism.

. Ghost Theory.

. Animism.

.391، ص3، جتفسير ترجارن القرآنابوالكالم احمد آزاد، . . Totemism.

ج

آنر قر

فسي و تجمه

ي ترمبادي و

مبان.../

شهاژوهپ

نظريـة . مطـرح شـد . م 3881در سـال « رابرتسن اسميت»اين نظريه از سوي . قائل بوديان خداپرستي بر تصـوراتي دربـارة طلسـم و جـادو اسـتوار ديگر كه بر اساس آن، بن

هـا، ريشـة خداپرسـتي در خالصه، بر اسـاس ايـن نظريـه . مطرح شد. م 3839بود، در .يك سلسله از اين قبيل تصورات بود و انسان تدريجا به توحيد و خداپرستي رسيد

بـود، استوار « ديمكتب ارتقاي ما»هاي فوق، در واقع، براساس بسيار سست نظريه. 3در حالي كه در باب عقايد ديني، به ويژه خداپرستي، قانون ارتقا هيچ نقشي نداشت؛

اصل ا ايتقری در كتاب معروف . ها سريعا به اثبات رسيد از اين رو، بطالن اين نظريهبه طور مفص ل، نظرية ارتقاي مذهب نقد شده و بطالن آن به اثبـات رسـيده ،مذهبدهد كه انسـانهاي قـرون اوليـه، بـه ة آثار تمدن استراليا و مصر نشان ميمطالع .است

مردم مصر و ساكنان ساحل رود نيل، به هستي ير قابل . اند خداي يگانه اعتقاد داشتهمعبـود »، صفاتي از قبيل «اوسيريز»به اين . اعتقاد داشتند« اوسيريز»رؤيت يگانه، به نام

.نسبت داده شده است« دشاه و مالك آخرتپا»، «ازلي»، «الخير»، «اعظمدر شبه قارة هند، گواه بر ايـن مطلـب اسـت « مهنجودارو»كشف آثار باستاني در

صـفت عمـدة . انـد اعتقاد داشـته « اون»كه ساكنان اين منطقه نيز به خداي يگانه به نام .بود (كند گاه خواب بر او لبه نمي كسي كه هيچ)« ويدوكن»اين معبود يگانه

، «اهلل»، «ال ـ االه »تمام اقوام سامي نيز به خداي يگانـه و يـر قابـل رؤيـت بـه نـام اند؛ بنـابراين، انسـانهاي اوليـه، در عهـد نخسـتين، اعتقاد داشته« االهيا»و « الوه»، «ايل»

.اند و سپس شرك و الحاد به عقايدشان سرايت كرده است پرست بوده يگانههرگاه . به سبب محدوديت عقل و ادراك انساني استآري، ليزش در اين جاده

انسان بخواهد يك هستي ير قابـل رؤيـت و نامحـدود را تصـور كنـد، نـاگزير ايـن شود؛ از اين رو، انسان وقتي قصـد پذيري متصف مي تصور به صفاتي همچون رؤيت

.391ـ396، ص3، جالقرآن ترجارنتفسير ابوالكالم احمد آزاد، . . The Origin and Growth of Religion.

.398، ص3، جتفسير ترجارن القرآنكالم احمد آزاد، ابوال. .393همان، ص. . التيخيه سنة و ال نوم (916/ بقره.) .331، ص3، جتفسير ترجارن القرآنابوالكالم احمد آزاد، .

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

او اقتاـا كند كه شرايط اي تصور مي تصور خداي يگانه و نامحدود را دارد، به گونههـاي فكـري و فرهنگـي وي، ايـن كند و با تييير اين شرايط و دگرگوني اندوخته مي

كند، هر صورت و تصوري كه در آيينة تفك ر انسان جلوه مي. كند تصور نيز تييير ميكند؛ در حالي كه ايـن صـورت، انسان آن صورت را صورت معبود خويش تلق ي مي

.هن و صفات خودش استصورت معبودش نيست، بلكه پرتو ذخالصه، از ديدگاه ابوالكالم، تنوع اوضـاع و شـرايط انسـانها و تفـاوت فكـري و فرهنگي ملل و قبايل، تنوع اديان را موجب شده است و انسانها به تدريج از وحـدت

اند، لكن پـس از افتـادن در ورطـة و توحيد الهي به شرك و تعدد معبودها تنز ل يافتهانـد تـا از اي كوشيده ، همگام با پيشرفتهاي فكري و فرهنگي، به گونهشرك و تجسم

.تجسم به تنزيه و از تعدد به توحيد برگردنداين سير نزولي را به توضيح ترجارن القرآنصفحه از كتاب 99ابوالكالم حدود

وي پـس از تحليـل بسـيار دقيـق . و صعودي اديـان و مـذاهب اختصـاص داده اسـت و اديان و مذاهب مختلف، بـه توضـيح و تشـريح تصـوري كـه قـرآن مكاتب فلسفي

پردازد و مـدعي اسـت كـه ايـن تصـور، كريم از خداوند متعال ارائه كرده است، مي .اند ترين تصورهايي است كه ساير اديان و مذاهب ارائه كرده بلندترين و جامع

:الزم و ضروري استاز نظر ابوالكالم، توجه به نكات زير در اين باره، بسيار

تكميل تنزيه. 1ترين مرتبة تنزيه، پرستش خدايي كه ديـده نشـود، بـه جـاي قبل از نزول قرآن، عالي

پرستش بتها بود، لكن هيچ مذهب و مكتبي، نتوانست تصوري از او ارائه كند كـه از . تشبه و تمث ل به صفات و احساسات بشري و تجسم و جسمانيات انسـاني منـز ه باشـد

ترين تصوير تنزيه را ارائـه يهوديت، تنها مذهبي بود كه توانسته بود تا آن زمان، عالي .كند، لكن اين تنزيه، سراسر آلوده به تشبه و تمث ل بود

اي پرورش داد كه بتواند جلوة صفات الهـي را قرآن كريم فكر انساني را به گونه

.333ـ339همان، ص. .311 ـ333همان، ص.

ج

آنر قر

فسي و تجمه

ي ترمبادي و

مبان.../

شهاژوهپ

:كند اين تنزيه را بيان ميآيات زير . بدون بار تشبيه و تمثيل مشاهده كند3 . سيس كماله شي . 9 . التدركه األبصار و هو يدرك األبصار و هو اسلطيف اسخبير . 3 . و سم يكن سه كفوا أحد ٭سم يلد و سم يوسد ٭اهلل اسصمد ٭قل هو اهلل أحد .

منز ه از ناپذير و شود كه قرآن كريم، خداوند متعال را رؤيت بنابراين، مالحظه مي :گويد داند، در حالي كه تورات مي تجسم مي

بر اين صخره بايست، و . ببين، اينجا به من نزديك است! اي موسي: خداوند فرموددهـم هنگامي كه جالل من از اينجا عبور كرد، تو را در شكاف اين صخره قرار مي

نگاه دسـتم را آ. دارم و تا وقتي كه عبور نكنم، تو را زير پوشش كف دستم نگه ميدارم و تو خواهي توانست پشت سر من را نظاره كني، لكن نخـواهي توانسـت برمي

.صورتم را ببيني

قال رب أرني أنار إسي قال سين : تعبير قرآن در بارة رؤيت خداوند چنين است . تراني و سكن انار إسي اسجبل

دار مستقيم با خداوند متعال بنابراين، بنا به گفتة ابوالكالم، در حالي كه تورات ديدارد، از ايـن رو، تنزيـه را بـه نهايـت كند، قرآن كريم تجل ي او را ابراز مي را بيان مي

.رساند درجة كمال ميبه عقيدة وي، لو در . شود كه بين تنزيه و تعطيل فرق هست ابوالكالم يادآور مي

انجامـد و تشـبه، انسـان را مياثبات صفات، به تشبيه، و لو در نفي صفات، به تعطيل بنـابراين، بايـد . سازد از حقيقت افل، و تعط ل، وي را از روح يك عقيده محروم ميهسـتي مطلـق خـدا را . از افراط و تفريط بر حذر بوده و راه ميانه را در پـيش گرفـت

(.33/ شوري)« هيچ چيز همانند او نيست». (.313/ انعام)« بيند و او بخشنده و آگاه است بيند، ولي او همة چشمها را مي چشمها او را نمي». و هنـزاد ( هرگـز )٭ كننـد قصد او مينيازمندان ة٭ خداوندي كه همخداوند، يكتا و يگانه است: بگو».

.(7ـ3/ توحيد) «گاه شبيه و مانندي نبوده است ٭ و براي او هيچنشد زاده .91:33سفر خروج، . هرگز مـرا نخـواهي ديـد، ولـي بـه : گفت. خودت را به من نشان ده، تا تو را ببينم! پروردگارا: تگف».

(.373/ اعراف)« كوه بنگر .311ـ316، ص3، جتفسير ترجارن القرآنابوالكالم احمد آزاد، .

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

توان تصور كرد مگر در پردة مشخ ص صفات ايجابي، ولي در عين حـال مطلـق، نمي .تواند مطلق را ترسيم كند ست و مشخ ص نميمطلق ا

تكميل صفات رحمت و جمال. 2هنگام نزول قرآن، در يهوديت، صفت قهر و اب و در مسيحيت، صفت رحمت و

در مجـوس، نـور و ظلمـت دو قـدرت مسـتقل از . محبت بر ساير صفات الـب بـود نبـود صفت رحمت اگر در مذهبي، صفت قهر و اب بود، . رفت يكديگر به شمار مي

و اگر صفت رحمت بود، عدالت نبود؛ در حالي كه قرآن كريم تصوري از خداونـد صفت رحمـت و جمـال، . كند كه در آن، قهر و اب جاي ندارد متعال را ارائه مي

اي در اين تصور است، در عين حال، بحـث از جـزاي عمـل نيـز اگرچه صفت عمدهقهار و جبار را نيز براي خداي متعـال اثبـات قرآن صفاتي مانند. اهميت خاص ي دارد

كرده است، ولي همين صفات را نيز با صفات قدرت و عدالت كه از صـفات جمـال :گويد قرآن كريم، دربارة همة صفات خداي متعال مي. است، پيوند داده است

قل ااقوا اهلل أو ااقوا اسيرحمن أييا ميا تيدقوا فليه األسيما اسحمينيرا « اهلل»بگـو ؛ .هر كدام را بخوانيد، براي او بهترين نامهاست. را« رحمان»بخوانيد يا

فهميم كه هيچ صفتي از صفات خداي متعال نيست كه مصـداقي از از اين آيه مياسـماء »حسن و جمـال الهـي نباشـد؛ از ايـن رو، قـرآن كـريم همـة صـفات الهـي را

.نامد مي« الحسني

تكميل توحيد. 3اد معتقد است اگرچـه همـة مـذاهب و اديـان پـيش از اسـالم، بـه نـوعي ابوالكالم آز

توحيـد فـي »دادنـد، مـورد عنايـت و توجـه ايـن اديـان، صـرفا توحيد را آموزش ميبوده است؛ چراكه تأكيد اين اديان جنبة ايجابي توحيد بـوده اسـت، نـه جنبـة « الذات

نبة سلبي آن، اين اسـت جنبة ايجابي بدين معناست كه خدا يكي است و ج. سلبي آن

.318همان، ص. .331/ اسراء. .367ـ363، ص3، جتفسير ترجارن القرآنابوالكالم احمد آزاد، .

ج

آنر قر

فسي و تجمه

ي ترمبادي و

مبان.../

شهاژوهپ

.كه در صفات، كسي با او شريك نيستچون اديان و مذاهب از جنبة سلبي توحيد افل بودند، انواع شـرك در آنهـا راه

در اديان هندي، پرستش بتها براي مردم عادي گريزناپذير بـود و مقـام توحيـد . يافتخت حقيقـت فالسفة يونـان هـم جـز سـقراط، بـا وجـود شـنا . مختص به خواص بود

پرستي و براي حفح عقايد مردم از هرج و مرج، آن را نه فقـط مجـاز، بلكـه الزم بتدانستند؛ از اين رو، وقتي فيثا ورث، قاعـدة معـروف رياضـي خـويش را كشـف مي

.كرد، صد گوساله را براي بتها قرباني كرديزشها كند كه هيچ راهي براي اين ل قرآن كريم توحيد صفاتي را چنان ترسيم مي

قـرآن، تنهـا خـداي متعـال را شايسـتة دعـا، . مانـد و انجام دادن اعمال مشـركانه نمـي استعانت، ركوع، سجود، نياز، اعتماد و توك ل دانسـته و توحيـد را بـه كمـال رسـانده

. إياك نعبد و إياك نمتعين : فرمايد است، ميرت محمـد دهـد كسـي مقـام معل ـم بشـريت، حاـ قرآن كريم حتـي اجـازه نمـي

را از بندگي و عبوديت باالتر برده و برايش معبوديت و الوهيت قائـل مصطفيشود؛ از اين رو، تا كسي شهادتين را همزمان بر زبان جـاري نكنـد، داخـل در دايـرة

.شود اسالم نمي

تصوري همگاني از خداي متعال در قرآن كريم. 4تنهـا علـوم و فنـون مخـتص بـه طبقـة هابوالكالم مدعي است كه پيش از نزول قرآن ن

اشراف و خواص بود، بلكه در عقايد ديني هـم بـين خـواص و عـوام چنـين امتيـازي تصور حقيقي خدا مختص به خواص و تصور مجـازي او، مخـتص بـه . وجود داشت

:خداشناسي در شبه قارة هند، سه مرتبه داشت. عوام الناس بود .ستيدندپر عوام الناس كه بتها را مي. 3 .پرستيدند خواص كه مستقيما خدا را مي. 9 .كردند اخص الخواص كه وحدی الوجود را مشاهده مي. 3

(.1/ حمد)« جوييم پرستيم و تنها از تو ياري مي تنها تو را مي! پروردگارا». .361ـ366، ص3، جتفسير ترجارن القرآنابوالكالم احمد آزاد، .

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

در يونان هم تصور خدايي ير مرئي و ير مجسم به اهل حكمت اختصاص داشـت .ديدند كه مردم عادي را به پرستش بتها مشيول دارند و مصلحت عمومي را در آن مي

تصـوري كـه قـرآن از . امتياز عـام و خـاص را از ميـان برداشـت قرآن كريم اين توانـد آن را سـرماية تفك ـر خـويش خداوند متعال ارائه كرد، هم عارف و حكيم مي

.تواند آن را سرماية آرامش جان خويش بداند قرار دهد و هم چوپان و دهقان ميوجـدان »را بـر بنا به گفتة ابـوالكالم، قـرآن كـريم سـاختار ايـن تصـور همگـاني

دهد كه براي جهان هستي، صـانع و وجدان هر انساني گواهي مي. نهاده است« بشريبخشي الزم است؛ بنابراين، تصور عام قرآني از خداونـد متعـال بـر عموميـت و هستي

.يكسان بودن وجدان بشري استوار استل، تصـوري ابوالكالم آزاد بعد از بيان اين مطلب كه تصور قرآنـي خداونـد متعـا

شود كه فرق اساسي ميان تصور قرآني و تصور ساير اديان همگاني است، يادآور مياز خدا در آن است كه ساير اديان بـين عـوام و خـواص امتيـاز گذاشـته و تصـوراتي

انـد؛ در حـالي كـه قـرآن كـريم تصـوري ناسازگار براي ايـن دو گـروه ارائـه كـرده آري، اين تصور وجداني، در عـين وحـدت و . كند وجداني از خداي متعال ارائه مي

. 3 :سه مرتبة عمـده از ايـن مراتـب، عبـارت اسـت از . سازگاري، مراتب زيادي دارد .مرتبة احسان. 3 مرتبة ايمان؛. 9 مرتبة اسالم؛

به اين « حديث جبريل»، به نام صحيح مسلمو صحيح بخريیحديثي متفق عليه از اسالم، مرتبة اقرار به عقايد اسالمي و عمل به چهار ركن مرتبة . كند مراتب اشاره مي

مرتبة ايمان، مرتبة حق اليقين نسبت به عقايد اساسي . نماز، روزه، حج و زكات است :گويد اسالم و مرتبة احسان آن است كه اين حديث مي

ان اهلل تبـارك و تعـالي را چنـ أن تعبد اهلل كأن ک تراه، و إن لم تكن تراه فإن ه يـرا؛؛ .بيند بيني، او تو را مي بيني و اگر تو او را نمي پرستش كن كه گويا او را مي

دانـد و بـه عقيـدة مـي « تجربة شخصـي »ابوالكالم آزاد، مرتبه و مقام سوم را مقام

.311ـ361همان، ص: ك.ر. ؛ مسـلم بـن 91، ص6و ج 38، ص3، بيروت، دار الفكـر، ج صحيح بخريیمحمد بن اسماعيل بخاري، .

.93، ص3، بيروت، دار الفكر، جصحيح مسلم حجاج نيشابوري،

ج

آنر قر

فسي و تجمه

ي ترمبادي و

مبان.../

شهاژوهپ

اگر كسي بـه ايـن مقـام رسـيد، تنهـا . گنجد وي، اين مقام، در حيطة بحث و نظر نمي .«توانيد ببينيد ينيد، آنچه ميمثل من شويد و بب»: تواند بگويد مي

:گويد ابوالكالم در خاتمة اين بحث ميتوانـد بـا تصـور تكل ـف مـي در قرآن كريم تصريحات متعددي وجود دارد كه بـي

هيو وحدت وجود سازگار باشد؛ براي نمونه، قائالن به توحيد وجودي، از آيـات نحن أقيرب إسييه مين ؛ا فام وجه اهللأينما توسو ؛األول و اخخر و اسااهر و اسبا ن

حبل اسوريد

كل يوم هو في شين و

و ديگر تصريحات مشـابه در بازگشـت همـة كننـد؛ چنانچـه شـاه وجودات به خداوند متعال بر مسنلة وحدت وجود استدالل مي

تـوانم اگر بخواهم مسنلة وحدت وجود را به اثبات برسـانم، مـي »: نويسد اهلل مي ولي .«از همة نصوص و ظواهر قرآن و حديث بر آن استدالل كنم

كنـد و ابوالكالم در ادامه، نظر خويش را دربارة اين آيات و تصريحات ابراز مـي :نويسد مي

مسل م است كه همة اين تصريحات را بايد بر محامل نزديك آن حمل كرد و نبايـد ايـن . پـا را فراتـر گذاشـت فهميدنـد، از آنچه مخاطبان صدر اسالم از اين آيات مي

شود، اين تصريحات، تا آنجا كه به مرتبه و مقام كشف و عرفان حقيقت مربوط ميانسانهاي خاص ي كه به مقـام . ...مرتبه به هيچ وجه با تصور الهي قرآن منافاتي ندارد

توانند ببينند و به نهايت ها نيز مي هاي حقيقت را از پس پرده رسند، جلوه احسان مي .«من لم يذق لم يدر»: درجة تفك ر انساني نيز برسند

گيري و نقد آراء علمي ابوالكالم آزاد نتيجهاز ويژگيهاي علمي ابوالكالم احمد آزاد، تسل ط وي بر زبانهاي عربـي، فارسـي، اردو

.319ـ313، ص3، جتفسير ترجارن القرآنابوالكالم احمد آزاد، . .3/ حديد. .331/ بقره. .36/ ق. .93/ رحمن. .319، ص3، جتفسير ترجارن القرآنابوالكالم احمد آزاد، . .313همان، ص.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

دهد كه با زبانهاي آلماني و چيني نيز آشنا مطالعة آثار وي نشان مي. و انگليسي استاسـت؛ بـراي « ابـوالكالم »از اين رو، برخي بر ايـن باورنـد كـه وي واقعـا بوده است؛

داننـد، اي بسيار عالي براي ادب اردو مـي وي را نمونه بري خرطرنمونه، برخي كتاب اي رسـد ايـن كتـاب نـه نمونـه در حالي كه با قااوت بر اساس اين كتاب، به نظر مي

ربي؛ زيرا يـك اردوزبـان كـه بـا زبـان عالي از ادب اردو است و نه ادب فارسي يا عتواند به طور شايسته از اين كتاب فارسي و عربي، به خوبي آشنايي نداشته باشد، نمي

بنـابراين، زبـان . زبـان زبـان يـا عـرب همين گونه است براي يـك فارسـي . بهره گيردكتاب، نه اردو است، نه عربي و نه فارسـي و ايـن، خـود، نـوعي نقـص اسـت، لكـن

.ان آن را نمونة خوبي از امتزاج زبان اردو با فارسي و عربي دانستتو ميرسد بعاي از اصول ترجمه و تفسـير ابـوالكالم نقدپـذير اسـت؛ بـراي به نظر مي

داند و از سوي را اصل مي« ترجيح دادن به فهم اسالف»نمونه، ابوالكالم از يك سو، ؤال مطرح است كه آيـا بـين ايـن حال، اين س. را اصلي ديگر« پرهيز از تقليد»ديگر،

دو اصل، ناسازگاري و تااد وجود دارد؟« پرهيز از منطق ارسطويي»همچنين يكي از اصول ترجمه و تفسير از ديدگاه وي،

مسل م است كه حقيقت قرآن، حقيقتي نيست كه بتـوان همـة ظرايـف و دقـايق . استالزمة چنـين ديـدگاهي آن آن را در قالب منطق ارسطويي گنجاند؛ با وجود اين، آيا

است كه قرآن كريم با آن سازگاري ندارد؟عـدم »از ديدگاه ابوالكالم، از ديگر اصول ترجمـه و تفسـير قـرآن كـريم، اصـل

را نيز « توجه به مقتايات زمان»است؛ در حالي كه وي « وابستگي به تحقيقات علميبـا هـم سـازگار اسـت؟ يكي از اين اصول دانسته است؛ بنـابراين، آيـا ايـن دو اصـل

رسـد در ابوالكالم هيچ توضيحي در اين باره ارائه نكرده است؛ از اين رو، به نظر مياصول ترجمه و تفسير وي، نوعي ناهماهنگي وجود دارد، مگـر اينكـه برخـي از ايـن

.اصول را تأويل كنيمزبـان او هـم بـر . در نهايت بايد گفت، ابوالكالم احمد آزاد، شخصيتي ذوفنون است

هاي فلسـفي و كالمـي اردو و فارسي و عربي و حتي انگليسي تسل ط دارد و هم از نظريه. آگاه استاو با روح ايمان آشناست و با حقيقت عرفان نيز . اطالعات بسيار دقيقي دارد

ج

آنر قر

فسي و تجمه

ي ترمبادي و

مبان.../

شهاژوهپ

ابوالكالم، هم مرد ميدان سياست است و هم مرد ميدان علـم، تحقيـق و پـژوهش؛ از .ه بيشتر با آثار و افكار و ديدگاههاي وي آشنا شويماين رو، سزاوار است هرچ

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ قالهسرم

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/شهاژوهپ

نزول دفعي قرآن؛ شبهات و پاسخها

اصير ناصحيان علي كارشناس ارشد علوم قرآن و حديث

چكيده ترين آراء دربوارة چگوونگي نوزو در اين مقاله، نخست، گزارشي اجمالي از مهم

. گردد نحصار نزو قرآن به نزو تدريجي ارائه ميسپس نقد و رد ديدگاه ا قرآن واي قورآن پس از آن، با استناد به شواهد بسياري از قرآن و حديث، نزو دومرحلوه

در . شوود رسد و به شبهات مربوط به آن پاسخ مناسوب داده موي كريم به اثبات ميناد بوه و اسوت بخش پاياني، با بررسي آراء گوناگون دربارة نزو دفعي قرآن كريم .گردد قرآن و حديث، ديدگاه برتر و صحيح در اين موضوع بيان مي

قـرآن، نزول قرآن، نـزول دفعـي، نـزول تـدريجي، آ ـاز بعثـت، :كليد واژگان .حديث

بـه تـدريج و در موقعيتهـاي گونـاگون و قرآن كريم طي مدت رسالت پيـامبر قرآن آخر رسالت، نزول مناسبتهاي مختلف بر آن حارت نازل گرديد، تا آنكه در سال

. [email protected]

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

در ايـن ليكن مورد بحث و اختالف ،اين مطلب مسل م و مورد اتفاق است .كامل شدبراسـاس .قرآن پيش از مرحلة نزول تدريجي آن اسـت ةنزول دفعي و يكبار باره، مسنلة

بيـت المعمور يـا يكباره به بيت ،شماري از احاديث و روايات، قرآن كريم در شب قدر .به حارت وحي شد در طول رسالت پيامبر ،گرديد و سپس به تدريج نازل یالعز

زمخشـري، سيد مرتاي، شيخ مفيد، از جمله عامر شعبي، ؛جمعي از بزرگان ديگر؛گروهي ،در مقابل. اند دهكرنزول دفعي را انكار و بيااوي، ابن شهرآشوب

زنجــاني،هللابوعبــدا عالمــه مجلســي، فــيض كاشــاني، از جملــه شــيخ صــدوق،بـه سـبب اهـل سـن ت، و بسياري از علماي عالمه طباطبايي محمدجواد بال ي،

،دفعـي و تـدريجي ،دو مرحله درظهور آيات و تصريح روايات معتقدند نزول قرآن در تبيين چگـونگي نـزول دفعـي قـرآن در ،ديدگاه اين طرفداران. انجام گرفته است

.اند ابراز داشتهرا متفاوتي ءآرا باره،در اين اتفاق نظر ندارند، بلكه ،شب قدردر اين جسـتار، نخسـت بعثـت و آ ـاز نـزول قـرآن كـه در روشـن شـدن بحـث

ديـدگاه )كنيم و سپس براي تثبيت و تحكيم ديدگاه صـحيح بااهميت است، بيان مي .كنيم ، شواهد و داليل الزم را ذكر و بررسي مي(اي بودن نزول دو مرحله

.373ـ376، ص3، تحقيق محمد ابوالفال ابراهيم، جالتقرن في علوم القرآناسيوطي، : ك.ر. .913، ص38ج ،بحرياالنوايمحمدباقر مجلسي، : ك.ر. .713ـ719، ص3، جيسرئل الشريف الارتضيسيد مرتاي، : ك.ر. .991، ص3، ج.ق 3336، بيروت، دار الكتاب العربي، الكشرفزمخشري، محمود بن عمر : ك.ر. .63، ص3، جا مختلفه متشربهرت القرآنبن شهر آشوب، محمد : ك.ر. .931، ص3، جتفسير بيضرایبيااوي، : ك.ر. .913ـ911، ص38ج ،بحرياالنواي ،محمدباقر مجلسي: ك.ر. .11، ص3، ج.ق 3333علمي، اانتشارات ل، بيروت،، چاپ اوتفسير صرفيفيض كاشاني، : ك.ر. .917ـ913، ص38ج ،حرياالنوايب. محمدباقر مجلسي: ك.ر.

.33و 38، ص.ق 3717 ،ي، تهران، سازمان تبلييات اسالمتريي القرآن، ي زنجانهللابوعبدا: ك.ر. ، 3ج وجـداني، ، چاپ دوم، قـم، انتشـارات تفسير القرآن يآالء الرحان فمحمدجواد بال ي، : ك.ر.

.361ص 3333، چاپ سوم، بيـروت، انتشـارات اعلمـي، آنفي تفسير القر الايزانمحمدحسين طباطبايي، سيد.

.38 ـ31، ص9، ج.ق .373ـ376، ص3، جاالتقرن في علوم القرآنسيوطي، : ك.ر . .آراء گوناگون در چگونگي نزول دفعي قرآن كريم در بخش پاياني اين مبحث خواهد آمد.

ج

خهاپاست و

شبهان؛ قرآعي دف

نزو /

شهاژوهپ

آن؛ي قر

دفعو ز

خه پاست و

شبها

شهاژوهپ

نزول قرآن بعثت و آغاز

به رسالت مبعوث گرديـد ،رجب 91در ،در چهل سالگي پيامبر گرامي اسالماين ديـدگاه مبتنـي بـر احاديـث و . و بعثت آن حارت با آ از نزول قرآن همراه بود

:كنيم كه به چند نمونه اشاره مي است بسياريشواهد تاريخي :فرمود امام باقر

، فكـان مقامـه یمن الهجر عشر یين في سنو هو ابن ثالث و ست هللقبض رسول ا یسن یثالث عشر یثم نزل عليه الوحي في تمام األربعين و كان بمك یربعين سنأ یبمك رحلت از دنيا ،سالگي در سال دهم هجرت 63رسول خدا در ی؛هاجر إلي المدين ثم

ه اقامت داشت و در چهل سالگي وحي بـر وي آن حارت چهل سال در مك .كرد .ه بود و سپس به مدينه هجرت كردسيزده سال در مك (پس از آن) نازل شد و

:نيز روايت شده كه فرمود از امام هاديچهـل سـالش كامـل شـد و خداونـد قلـب او را برتـرين، [محمـد ]آنگاه كه

تـرين قلبهـا يافـت، درهـاي آسـمان را ترين و خاضـع ترين، خاشع ترين، مطيع عظيمفرشـتگان را اذن داد تـا فـرود آمدنـد و . نگريسـت مـي بدان محمد گشود وبه فرمان خداوند رحمت الهي از ساق عرش بر او . كرد به آنها نظر مي محمد

اي از كه در هاله ،االمين روح ،به جبرئيل. فرود آمد و سراسر وجودش را فراگرفتكـانش جبرئيل به سوي او فرود آمد و بـازوي وي را گرفتـه و ت .نگريست ،نور بود

اقيرأ باسيم ! اي محمـد : چه بخوانم؟ گفت ،بخوان، گفت !اي محمد: داد و گفتقليم ٭اسيي قليم بياسقلم ٭اقرأ و رب األكرم ٭خلق اإلنمان من قلق ٭رب اسيي خلق

ده بـود، بـه آن حاـرت كـر سپس آنچه خداوند بـه او وحـي . اإلنمان ما سم يعلم .پس باال رفتسوحي كرد و

، مـاه هجـرت الهاه مبـدأ سـ در اين حديث، بـه ايـن اعتبـار باشـد كـ « سال دهم هجرت»شايد تعبير به . صـفر، 98در با اين حساب، رحلت پيامبر .بوده است( االول ربيع) ه به مدينهاز مك پيامبر

.االول در اواخر دهمين سال پس از هجرت آن حارت خواهد بود پيش از فرارسيدن ربيع .113، ص99، جبحرياالنواي، يمحمدباقر مجلس: ك.ر. بخـوان كـه پروردگـارت آفريـد٭ انسـان را از خـون بسـته ٭دگـارت كـه آفريـد نـام پرور ه بخوان ب».

(.1 ـ3/ علق) «دانست آموخت به انسان آنچه نمي ٭او كه با قلم آموخت ٭ترين است گرامي .911، ص38ج ؛313، ص31، جبحرياالنواي، يمحمدباقر مجلس: ك.ر.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

ةوقوع بعثت در چهل سالگي با نزول پنج آيه از آ از سـور ،ين حديثبراساس ا .علق همراه بوده است

ةسوركه آيات آ ازين همچنين احاديثي از امام سجاد، باقر، صادق و امام رضاتقارن بعثت با نزول ده است،ذكر كر شده بر پيامبر علق را نخستين آيات نازل

علـق ةسور نخستران و مورخان نوعا نزول آيات سكند؛ زيرا مف قرآن را تقويت مي :آوريم نمونه، اظهارات برخي از آنان را مي براي ؛دانند را همزمان با بعثت مي

:گويد مي االسالم طبرسي امينحـراء ـار ن روزي كه جبرئيـل بـر پيـامبر در نخستيران بر اين باورند كه اكثر مفس

.را به وي تعليم داد علق ةنازل شد، پنج آيه از آ از سور

:كند بيان مي مسعودي .بود اسيي خلقاقرأ باسم رب نازل شد اي از قرآن كه بر پيامبر آيهنخستين

ين نخسـت او را به رسالت برانگيخت و آنجـا ،در حراء ،خداي متعال در روز دوشنبهقلم علق تا ةسور نخستينمكاني بود كه قرآن در آن نازل گرديد و پيامبر با آيات

.مورد خطاب قرار گرفت يعلم اإلنمان ما سم

:گويد مي يعقوبيه را بر فرشي از فرشهاي بهشتي نشانيد و به وي اعالم كرد كـه بـ ( پيامبر) جبرئيل او

.را به وي تعليم داد اسيي خلقاقرأ باسم رب راستي او رسول خداست و

:نيز آورده است طبريين بار در شب شنبه و يكشـنبه نـزد پيـامبر آمـد و سـپس در روز نخستجبرئيل براي

، چاپ دوم، قم، رضا مشهدي، ري الرضرعيون اخب، (شيخ صدوق)محمد بن علي بن بابويه قمي : ك.ر. علي بـن ابـراهيم، ;1، ح698، ص9، جكرفيالمحمد بن يعقوب كليني، ; 39، ح6، ص9، ج.ش 3363

.36، ص3، جفي علوم القرآن االتقرنالدين سيوطي، جالل; 798، ص9، جتفسير قاي، 1ج، .ق 3713مرعشـي، نجفـي هللا یآيـ ة، قم، انتشارات كتابخانـ مجاع البيرنفال بن حسن طبرسي، .

.137ـ 133ص .916، ص9، ج.ق 3381، ، دار اندلس، بيروتمراج الذهبعلي بن حسين مسعودي، . ، 9، جنشـر فرهنـگ اهـل بيـت ة، قم، مؤسستريي يعقوبييعقوب بن جعفر يعقوبي، احمد بن ابي.

.93ص

ج

خهاپاست و

شبهان؛ قرآعي دف

نزو /

شهاژوهپ

آن؛ي قر

دفعو ز

خه پاست و

شبها

شهاژوهپ

اقرأ باسم رب وضو و نماز و ،دوشنبه، رسالت خدا را بر او آشكار ساخت و به او

.را تعليم داد اسيي خلق

و به تبع ايشان رأي معصومو امامان پيامبرصحيح از براساس احاديث .ب رخ داده استماه رج 91بعثت در بزرگان اماميه،

گرچه ديدگاه مشهور اهل سـن ت، وقـوع بعثـت در مـاه رماـان اسـت؛ احاديـث در اين باره، از ارزش و اعتبار بيشتري برخوردار اسـت؛ و اهل بيت پيامبر

.كنيم از اين رو، احاديث اماميه را در اين باره ذكر مي

احاديث اماميه دربارة زمان بعثت :فرمود امام صادق. 3

91نبوت در روز ؛هللعلي رسول ا یاليوم السابع و العشرين من رجب نزلت النبو في .نازل گرديد رجب بر رسول خدا

:به ابواسحاق فرمود امام هادي. 9أولهن يوم السـابع یام التي يصام فيهن و هي أربعسحاق جنت تسألني عن األيإ يا أبا

؛...للعالمين یإلي خلقه رحم حمدا تعالي مهللو العشرين من رجب يوم بعث اشـود، نـزد مـن براي پرسش از روزهايي كه در آن، روزه گرفته مـي ! اي ابواسحاق

رجب اسـت كـه خداونـد 91نخستين آن، روز . اين ايام، چهار روز است. اي آمده . ...را كه براي جهانيان رحمت است، به سوي آفريدگانش برانگيخت محمد

:روايت شده كه فرمود از امام كاظم. 3

بيروت، روائـع التـراث العربـي، ، تحقيق محمد ابوالفال ابراهيم،تريي طبریمحمد بن جرير طبري، . .383، ص9ججهـاني شـيخ مفيـد، ة، چـاپ اول، قـم، كنگـر يالاقنع، (شيخ مفيد)محمد بن محمد بن نعمان : ك.ر.

فقـه ی، چاپ اول، بيروت، مؤسسـ مصبرح الاتهجد، (شيخ طوسي)محمد بن حسن ; 313ص، .ق 3733اسـالمي، يفروشـ ، چاپ اول، تهران، كتابالعقول یمرآمحمدباقر مجلسي، ; 83ص، .ق 373، هالشيع .361ص، 36، ج.ش 3367

.383، ص38، جبحرياالنوايمحمدباقر مجلسي، . ، 7، ج.ق 3713دار التعـارف، ــ ، بيـروت، دار صـعب تهذيب االحكرم، (شيخ طوسي)محمد بن حسن .

.311ص

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

اليـوم کللعالمين في سبع و عشرين من رجب فمـن صـام ذلـ یدا رحم محمهللبعث ارا كه رحمتـي بـراي جهانيـان خداوند محمد ؛ له صيام ست ين شهراهللكتب ا

رجـب برانگيخـت و كسـي كـه آن روز را روزه بـدارد، خـدا ثـواب 91است، در .نويسد ميشصت ماه روزه گرفتن را براي او

:روايت شده كه فرمود از امام جواد .7سبع و عشرين من رجـب، یا طلعت عليه الشمس و هي ليلخير مم یإن في رجب ليلدر مـاه رجـب شـبي اسـت كـه از آنچـه ؛فـي صـبيحتها هللفيها نبئ رسـول ا

رجب است كه در صبح آن، رسـول 91خورشيد بر آن تابيده بهتر است و آن شب .پيامبري رسيدبه خدا

:فرمود امام صادق. 1 91رسـول خـدا در روز ؛ هللو عشرين من رجب نبـئ فيـه رسـول ا یيوم سبع

.رجب به پيامبري رسيد

:فرمود امام صادق. 6علـي یو عشرين من رجب فإن ه هو اليوم الذي أنزلـت فيـه النبـو یو التدع صيام سبع

روزي اسـت كـه در آن، نبـوت بـر رجب را وامگذار؛ چون 91روزة روز ؛محمد .فرود آمد محمد

بارة زمان بعثتاهل سنت دراحاديث از اهل سن ت نيز احاديثي ذكر شده است كه ديـدگاه مـورد نظـر مـا را دربـارة زمـان

.آوريم كند كه برخي از اين روايات را مي بعثت تأييد مي :فرمود رسول خدا. 3

كان كمن صام مـن الـدهر یالليل کوم و قام تلالي کمن صام ذل یفي رجب يوم و ليل

.373، ص7، جالكرفيمحمد بن يعقوب كليني، . . 833، صمصبرح الاتهجد، (سيشيخ طو)محمد بن حسن . .763، ص3، جالكرفيمحمد بن يعقوب كليني، . التعـارف، دار ـ، بيروت، دار صـعب من اليحضره الفقيه، (شيخ صدوق)محمد بن علي بن بابويه قمي .

.11ص، 9، ج.ق 3713

ج

خهاپاست و

شبهان؛ قرآعي دف

نزو /

شهاژوهپ

آن؛ي قر

دفعو ز

خه پاست و

شبها

شهاژوهپ

در مـاه ؛دا محمـ هللو هو لثالث بقين من رجب و فيه بعـث ا یسن یو قام مائ یسن یمائ

رجب شب و روزي است كه هر كس آن شب را به عبادت سپري كنـد و آن روز را روزه بگيرد، مانند كسي است كه صـد سـال عبـادت كـرده و همـة ايـام را روزه

ه است و آن، هنگامي است كه سه روز از ماه رجب باقي مانـده باشـد كـه در گرفت .مبعوث گردانيد( به پيامبري)را آن روز خداوند محمد

:فرمود رسول خدا. 9ين شهرا و هو اليوم الذي له صيام ست هللمن صام يوم سبع و عشرين من رجب كتب ا

رجـب را روزه 91كسـي كـه ی؛بالرسـال فيه جبرائيل علـي محمـد هللأهبط انويسـد و آن، روزي اسـت كـه بگيرد، خداونـد بـراي او، روزة شصـت مـاه را مـي

.نازل كرد خداوند جبرئيل را براي ابالغ رسالت بر محمد

رأي از نشــان داردرجــب تصــريح 91احاديــث يادشــده كــه بــه وقــوع بعثــت در نـزول قـرآن دارد كـه آ ـاز ، اين نتيجـه را در پـي بنابراين; است بارهصحيح در اين

.ده استبورجب 91كريم همراه با بعثت در

نقد ديدگاه انحصار نزول قرآن به نزول تدريجيرا در ماه رماان و شب قـدر آ از آن نحصار نزول قرآن به نزول تدريجي،عيان امد :اين آيات استدانند و دليل آنان بر اين مطلب مي

3 . اسقرآن شهر رم ان اسيي أنزل فيه...؛ 9 . إنا أنزسناه في سيلة مباركة ٭و اسكتاب اسمبين ٭حم...؛ 3 . إنا أنزسناه في سيلة اسقدر .

، .ق 3713ه، ، چـاپ اول، بيـروت، دار الكتـب العلميـ الاتقاين یتحرف سردامحمد بن محمد زبيدي، . .163، ص1ج، 3، بيـروت، دار احيـاء التـراث العربـي، ج هالحلبيا یالساير الـدين حلبـي، ؛ علي بن برهان166همان، ص.

.938ص، چـاپ التاهيد في علاوم القارآن محمدهادي معرفت، : ك.براي آگاهي از آراء ديگر در اين باره، ر.

.339ـ317، ص3، ج.ق3739اول، قم، انتشارات جامعه مدرسين، .(381 /بقره) «...ماه رماان همان ماهي كه قرآن در آن نازل گرديد». (.3ـ3 /دخان)« ...را در شبي پربركت فروفرستاديمكتاب ما آن ٭سوگند به كتاب روشنگرحم٭ ».

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

آن گفتـه گـاهي بـه بخشـي از قـرآن و گـاهي بـه كـل « قـرآن »از آنجا كـه واژة ه فيي إنا أنزسنيا وآية ...شهر رم ان اسيي أنزل فيه اسقرآن ظاهر آية بنا به شود، مي

:دو احتمال وجود دارد ، سيلة اسقدر .بخشي از قرآن در ماه رماان و شب قدرنزول .3 .رقرآن در ماه رماان و شب قد كل نزول . 9

مـاه يـت آية يادشده، بيـانگر اهم چراكه; نيست فتنياحتمال نخست پذير بايد گفت، ةنشـان شب قدر، طبعا نزول چند آيه يا يك سوره در و مبارك رماان و شب قدر است

چه اينكه نزول چند آيه يا يك سوره در سـاير ماههـا و ؛رود شمار نميه يت آن باهماحتمال ، افزون بر آن. يت آنها شمرده نشده استايام نيز بسيار اتفاق افتاده، ولي نشانة اهم

و اسكتياب ٭حيم بـا ظهـور روشـن آيـات در شـب قـدر، تمام قـرآن دفعي نزول ،دومزيـرا ضـمير در ; گـردد وبي تأييـد مـي ه خـ بـ ...إنا أنزسناه في سيلية مباركية ٭اسمبين أنزسناه به اسكتاب اسمبين بـديهي . گـردد برمـي اسـت، كه بدان سـوگند يـاد شـده

بدان سوگند ياد شده، مجموع كتاب آسماني اسالم است، نه چند آيه يا است، آنچه. شـود گفتـه نمـي اسكتاب اسمبين قرآن، اينكه به بخشي ازويژه ه ب ،يك سوره از آن

نيور هللقد جاكم من ا : گردد آشكار مي« كتاب» از موارد كاربرد واژة برداشت،اين و هييا كتياب أنزسنياه ؛ذس اسكتاب ال ريب فيه هيدي سلمتقيين ؛و كتاب مبين . مبارك فاتبعوه

.ناظر به تمام قرآن است« كتاب»واژة ،بينيد، در آيات يادشده كه مي چناناين آيات از آ از نزول قرآن در ماه رماـان و شـب در تفسير اين آيات گفته شده،

.استيت و عظمت شب قدر و ماه رماان اهم ةيقينا نشان ،اين امر حكايت دارد وقدر يـا « القـدر یإن ا أنزلناه من ليل»هيچ تعبيري مانند ،آياتاين در ،گوييم ميدر پاسخ

(.3/ قدر)« همانا ما قرآن را در شب قدر فروفرستاديم». .3ـ3 /دخان. (.13 /مائده)« كتابي روشنگر به سوي شما آمدراستي از طرف خدا نور و ه ب». .(9 /بقره)« هدايت پرهيزگاران است ةهيچ ترديدي نيست، ماي ،آن[ حقانيت]اين است كتابي كه در ». .(311 /انعام)« و اين كتابي است پربركت كه ما آن را فروفرستاديم، پس آن را پيروي كنيد».

ج

خهاپاست و

شبهان؛ قرآعي دف

نزو /

شهاژوهپ

آن؛ي قر

دفعو ز

خه پاست و

شبها

شهاژوهپ

وجـود ،كـه ظهـور در آ ـاز نـزول داشـته باشـد « القدر ینزال القرآن في ليلإإن ا بدأنا »

ي بـر ارتكـاب فتنپـذير ير اين معنا خالف ظاهر اسـت و دليلـ بحمل ،ندارد؛ بنابراينمعتبـري بلكه شواهد تاريخي و احاديـث ،خالف ظاهر در اين آيات ارائه نشده است

ديگـري بـر گـواه كنـد، رجـب ثابـت مـي 91در را كه آ ـاز نـزول تـدريجي قـرآن .عاي آ از نزول قرآن از شب قدر استنادرستي اد

یحمل آيات يادشده بر نزول دفعي قرآن به بيت المعمور يـا بيـت العـز ،در مقابلاحاديث فـراوان شـيعه و سـني در تفسـير هماهنگ باو هم با ظاهر آياتسازگار هم .است آياتاين

كه ديدگاه انحصار نزول قرآن به نزول تدريجي بـه سـه خالصة مطلب اين است :دليل نادرست است

.دهد ناسازگاري با ظهور آياتي كه از نزول قرآن در شب قدر گزارش مي. 3ناسازگاري با شواهد تاريخي و احاديث معتبري كه آ از نزول تدريجي قرآن . 9 .كند رجب ثابت مي 91در را

قـرآن كـريم مبنـي بـر اينكـه ي روايـات شـيعه و سـن ناسازگاري با احاديـث و . 3نازل گرديد و یالعز المعمور يا بيت يكباره به بيت ،نخست در ماه رماان و شب قدر

.بر قلب آن حارت نازل شد رسالت پيامبر در طول ،سپس به تدريجاي بـودن نـزول قـرآن دو مرحله حال، پرسش اين است، چرا برخي با ثابت شدن

آن را نپذيرفتـه وآيـات را بـر خـالف ظـاهر حمـل آيات و شـواهد يادشـده، با ظاهر ، برخي شـبهات اسـت است رسد آنچه آنان را به اين امر واداشته به نظر مي اند؟ كرده .پردازيم ميآنها به بررسيكه

و نقد آن شبهات منكران نزول دفعيزول قـرآن نـ ، روشـن بـود كـه اسـالمي فرهنـگ چون در نخستين شبهه اين است كه

است كه شـروع معن بدين، طبعا إنا أنزسناه في سيلة اسقدر ة آي ، تصريحتدريجي است

.آوريم ميبه تفصيل را مربوط احاديث ،در بخشهاي بعدي.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

.است نزولش در شب قدر بودهاين است كه به صرف شناخته شده بودن نزول تدريجي قرآن بـراي مـردم، پاسخ

دليل بر اين نيست كه سخن خداي متعال از نزول قرآن در هر جـايي از كالمـش، بـه مراحلـي مان نزول شناخته شده در نزد مردم ناظر است؛ زيرا اگـر نـزول قـرآن، در ه

مـردم، مـانع از بيـان آن در برايمراحل آن انجام يافته باشد، نامأنوس بودن برخي از سـخن بلكه قرآن كريم در مـوارد فراوانـي از امـور مـاوراء طبيعـت ،گردد قرآن نمي

ف به تفسـير و بيـان را موظ است و پيامبركه براي بشر شناخته شده نبوده گفته . ...و أنزسنا إسي اسيكر ستبين سلنا ما نزل إسيهم :ده استكرقرآن

آيـات ديگـر و ...شهر رم ان اسييي أنيزل فييه اسقيرآن ة آي دومين شبهه اينكه هشود، پس اين آي نمي آيهاي كه شامل خود مشابه، از گذشته حكايت دارد، به گونه

توضـيح اينكـه . شروع نزول قرآن است ،دهد و آن ، جز خود خبر ميياز چيز ديگركه در شب قدر نـازل دادهو اگر از تمامي قرآن خبر است جزء قرآن ،خود ه،اين آينيـز در شـب ه ، اين است كـه ايـن آيـ اش هپس الزم. است از خود نيز خبر داده ،شده

صورت گفته بدين دباي زمان حال باشد، اينكه حكايت از برايقدر نازل شده باشد و دهد و ايـن نيسـت از ير خود خبر مي هولي اين آي ،«إن ا ننزله» يا« الذي ينزل»: شد مي

ةنـه اينكـه همـ ،جز آنكه بگوييم منظور از نزول در شب قدر، آ از نزول بوده اسـت .قرآن يكجا در اين شب نازل شده باشد

اشـت كـه تعبيـرات قـرآن نوعـا بـا زمـان نـزول ه دبايـد توجـ گوييم مي پاسخدر از نـزول، چه اينكـه در ايـن مرحلـه ؛باشد ميمتناسب تدريجي آيات بر پيامبر

آن حاـرت بـر به واسطةتا دش وحي مي آيات قرآني در قالب الفاظ به پيامبر براسـاس روايـات، نـزول دفعـي قـرآن كـريم بـه بيـت ؛ از اين رو،مردم تالوت شود

، مهر و 39 ة، شماركيهرن انديشه، «كيفيت نزول قرآناي دربارة نظريه»آبادي، صالحي نجفهللا نعمت. .11، ص.ش 3363آبان

« كنـي و ما اين قرآن را بر تو نازل كرديم تا براي مردم آنچه به سوي ايشان فروفرسـتاده شـده، بيـان ». (.77/ نحل) .38، ص.ش 3311ل، سمت، ، چاپ اوتريي قرآن، محمدهادي معرفت.

ج

خهاپاست و

شبهان؛ قرآعي دف

نزو /

شهاژوهپ

آن؛ي قر

دفعو ز

خه پاست و

شبها

شهاژوهپ

طبعـا پـس . ه اسـت بود، پس از آن اش در گذشته رخ داده و نزول تدريجيالمعمور،

كـار گرفتـه هبايد تعبير ماضي بـ ،دهد مي خبردر آياتي كه از نزول دفعي قرآن كريم كامال طبيعي و سازگار با ديدگاه نزول دفعـي ،تعبير آيات مورد بحث ،بنابراين ؛شود

ر است كـه بگـوييم تعبيـرات قرآنـي وتنها در صورتي متص ،اشكالاين قرآن است و ولي از آنجا كه به هنگـام نـزول دفعـي، .ناسب با زمان نزول دفعي انشاء شده استتم

القا نشده و كسي مورد خطاب قرار نگرفته قرآن كريم در قالب الفاظ به پيامبر .كار بردن تعبيرات مناسب آن زمان، امري عبث و نامعقول است هاست، ب

در عصر نزول، بخشي از قرآن هنوز نـازل نشـده ين است كه چونسومين شبهه افهميدنـد، بلكـه بخشـي از آن را اراده ، قرآن كامل را نمـي «قرآن»بود، مردم از واژة

را به معناي قرآن « قرآن»، واژة عصر نزولخداي متعال هم طبق فهم مردم . كردند ميدر آيـات مـورد بحـث، «قـرآن نزول»مقصود از ؛ از اين رو،كامل به كار نبرده است .نه نزول قرآن كامل ،آ از نزول قرآن است

گرچـه واژة قـرآن، در شـماري از آيـات، بـه بخشـي از توان گفت، مي پاسخدر شده است، لكن اينكـه خـداي متعـال ايـن واژه را هميشـه بـه معنـاي اطالق هللا كتاب

را از آن از همـين معنـ نـزول نيـ عصـر بخشي از كتاب به كار برده باشـد و معاصـران حكايـت دارد از آن ،شماري از آيـات چونرسد؛ ، نادرست به نظر ميفهميده باشند

كـار كه هم معاصران نزول و هم خود قرآن، ايـن واژه را بـه معنـاي قـرآن كامـل بـه و ؛زل قليه اسقرآن جملة واحدةو قال اسيين كفروا سوال ن در آياتي از قبيل. اند برده . ين قايمتمن اسقريت وا سوال نزل هيا اسقرآن قلي رجلتقاس

توان به معنـاي چنـد آيـه يـا را نمي «قرآن»واژة در هر دو آيه، بينيد، كه مي چنان ،اعتراض كافران اين بود كه چرا تمام قـرآن در آية نخست، زيرا ؛يك سوره گرفت

يادشـده بـه ةرا در آيـ «رآنقـ »واژة چه اينكـه اگـر ؛يكباره بر پيامبر نازل نشده استچـرا بخشـي از سخن كافران در آيـه بـدين معناسـت كـه معناي بخشي از آن بدانيم،

.31ن، صهما. (.39/ فرقان)« چرا قرآن يكجا بر او نازل نشده است: گفتند ،آنان كه كافر شدند». (.33 /زخرف)« نازل نشده است( ه و طائفمك )چرا قرآن بر مردي بزر از اين دو شهر : و گفتند».

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

دوم نيز پرسش مشركان اين است كه چرا ةدر آي. يكجا بر او نازل نشده است ،قرآن .ه يـا طـائف نـازل نشـده اسـت بر يكـي از بزرگـان مك ـ ،كتاب آسماني اسالم ،قرآن

.معنايي از دو آيه مقصود نيست بديهي است كه چنينشـود مـي اين دو آيه كه حكايت قول برخي از معاصران نزول قرآن است، روشن از

.اند برده كار مي به« قرآن كامل»را به معناي « قرآن»كه معاصران عصر نزول، واژة بـه « قـرآن كامـل »در آنها به معناي « قرآن»آيات بسياري نيز وجود دارد كه واژة

:كنيم ته است؛ براي نمونه، چند آيه را ذكر ميكار رف3 . و ما كان هيا اسقرآن أن يفتري من اون اهلل؛ 9 . إن هيا اسقرآن يهدي سلتي هي أقوم...؛ 3. إنا أنزسناه قرآنا قربيا سعلكم تعقلون .

:استيادشده ةد نكتمؤي حديث ذيل نيزالقـرآن ء واحد؟ فقال و شيأهما شينان ن أفرقان عن القرآن و ال اهلل عبد بوأسنل پرسـش شـد از امام صادق ؛الكتاب و الفرقان المحكم الواجب العمل به یجمل

اند يا هر دو به يك معني است؟ با يكديگر متفاوت« فرقان»و « قرآن»كه آيا ، محكمـات «فرقان»است، ولي ( آسماني اسالم)همة كتاب « قرآن»: فرمود امام .باشد است كه عمل به آن واجب مي آن

مبنـي بـر عل ـت در پاسخ به اعتـراض كـافران ،خداي متعال شبهة ديگر اين است كهدر اسـت، از فوايد نزول تدريجي سـخن گفتـه ، قرآن بر پيامبر نازل نشدن يكبارة

آنـان، نـزول يكبـارة حالي كه اگر قرآن يكباره نازل شده بود، مناسب بود كه در پاسـخ كـافران روشـن از جواب اعتراض ،بنابراين آن؛فايدة نزول تدريجي ن بيان شود، نه قرآ ةاستدالل به آيبنابراين، اين گروه با .نزول دفعي نبوده استداراي شود كه قرآن مي و قال اسيين كفروا سوال نزل قليه اسقرآن جملة واحدة كيس سنابت به فيؤااك... بـا

(.31/ يونس) «نب ير خدا به دروغ ساخته شده باشدچنان نيست كه اين قرآن از جا» . .(3 /اسراء) «كند هدايت مي ،به راهي كه استوارترين راههاست ،اين قرآن» . (.9/ يوسف)« باشد كه بينديشيد ،ما آن را قرآني عربي نازل كرديم». .631، ص3، جالكرفيكليني، محمد بن يعقوب . نازل ( آن را به تدريج)را قرآن يكجا بر او نازل نشده است؟ اين گونه چ :آنان كه كافر شدند، گفتند».

ج

خهاپاست و

شبهان؛ قرآعي دف

نزو /

شهاژوهپ

آن؛ي قر

دفعو ز

خه پاست و

شبها

شهاژوهپ

.اند معناي خالف ظاهر، نزول دفعي قرآن را انكار كردهحمل آيات مورد بحث بر

نـزول آشـكار بـودن و شـناخته شـده بـودن ه بـه اوال بـا توجـ گوييم مي پاسخدر در مقـام بيـان فايـدة نـزول تـدريجي بـوده و صـرفا تدريجي قرآن، آية مورد استناد،

مگر اينكه بين كند، نفي ماعدا نمي ،ء نسبت به نزول دفعي، ساكت است و اثبات شيبين وجود نـزول تـدريجي ، در حالي كهوجود يك چيز و عدم ديگري مالزمه باشد

.نيست اي مالزمه( قبول آنمبه معناي )و عدم نزول دفعي ، در قالـب داللـت ايـن ، آية مزبور بر عدم نزول دفعي قرآن داللتبر فرض ،ثانيا

ا عدم نزول معارف و حقايق آن المعمور ي الفاظ است، نه عدم نزول دفعي آن به بيتدر ]تمام قرآن ، سؤال از نازل نشدن يكبارة؛ زيرا اعتراض كافرانآن حارتبر قلب

عدم نـزول دفعـي قـرآن در يرشروشن است كه پذ .بود بر پيامبر [قالب الفاظالمعمور يا نـزول معـارف آن بـر نزول دفعي آن به بيت شقالب آيات و سور با پذير

.ندارد منافاتي پيامبر قلبتوانـد نمـي عبارات و خصوصياتش، ،قرآن با اين الفاظ شده است كهگفته مچنينه

هللو سقد نصركم ا آيـة زيرا آيات بسياري مانند; يكجا و در يك شب نازل شده باشداشـاره بـه ... قول استي تجااس فيي ووجهيا هللقد سمع ا و آية ...ببدر و أنتم أذسة

اگر اين قبيـل آيـات كـه بنابراين،. كه سالها پس از بعثت رخ داده است دارد وقايعيصـورت ه در شب قدر نازل شده باشد، بايد ب و در آ از بعثت ،در قرآن فراوان است

زيرا پـيش ؛گردد سخن از حالت صدق خارج مي در ير اين صورت،مستقبل بيايد، وقـوع پيوسـته ه ادثه در گذشته بدهد كه آن ح اي رخ دهد، قرآن خبر مي حادثهاز آنكه

.است

(.39/ فرقان)« كرديم تا قلبت را بدان استوار گردانيم (.393/ آل عمران) «در حالي كه شما ناتوان بوديد ،خداوند شما را در بدر ياري كرد». (.3 /مجادله) «شنيد ،كرده بود هشوهرش به تو مراجع ةخداوند سخن زني را كه دربار». در رد شـكال يادشـده را شـيخ مفيـد مشـابه ا . 31ــ 36، صتريي قرآنمحمدهادي معرفـت، : ك.ر.

محمد بن محمد بن : ك.ر) اي بودن نزول قرآن بيان كرده است در دو مرحله ديدگاه شيخ صدوقم، بيـروت، دار ، تحقيـق حسـين درگـاهي، چـاپ دو يتصحيح اعتقاردات االمارمي ، (شيخ مفيد)نعمان

.(913، ص38، جبحرياالنواي محمدباقر مجلسي، ;397ـ393، ص.ق 3737 المفيد،

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

قرآن در قالب الفـاظ ةاگر نزول دفعي را به معناي نزول يكبار اين است كه پاسخخطابات قرآنـي در آ ـاز بعثـت نسـبت بـه ةاي كه هم بدانيم، به گونه بر پيامبراشـكال يادشـده ،ن فعليـت يافتـه باشـد، در ايـن صـورت اناو ساير مسلم پيامبر

، نـزول اسـت لكن آنچه راجع به نزول دفعي قـرآن در احاديـث مطـرح ،موجه است طباطبـايي هاست كه برخي همچون عالمـ یالمعمور يا بيت العز دفعي قرآن به بيت

تأويـل بـر قلـب پيـامبر [بدون قالب لفظـي ]دفعي حقيقت قرآن آن را به نزولنيسـت و نيپـذيرفت در قالـب الفـاظ اما نزول يكبارة قـرآن بـر پيـامبر .اند دهكر

بديهي است كه براسـاس ديـدگاه يادشـده، پـيش از . نداردهم براي آن وجود دليلي ; اسـت با آيات قرآن مورد خطـاب قـرار نگرفتـه مرحله نزول تدريجي، پيامبر

.است مورد اشكال يادشده بي بنابراين،ا أنزسنياه إني ةآشكار گرديد كه داليل مزبور براي حمل آي ،براساس آنچه بيان شد

في سيلة اسقدر

; بر آ از نزول قـرآن در شـب قـدر، ناتمـام اسـت ،و آيات مشابه آن دليلـي ثابت شـد، كه زيرا چنان; اشكال است بي ظهور آيات در نزول دفعي ،بنابراين

.شود تأييد مي ، اين امر، در لسان روايات نيزبر منع آن وجود ندارد و افزون بر ايني كه آيات مورد بحث را بر آ ـاز نـزول قـرآن در شـب قـدر در مقابل، ديدگاه

توان ارائه كند، نه با ظاهر آيات هماهنگي دارد و نه حديثي در تأييد آن مي حمل ميدي بـراي تـوان مؤيـ نيز نمي و ائمه اصحاب پيامبر آراءداد، حتي در ميان

بن شراحيل شـعبي نخستين بار از سوي عامر ،اين رأي رسد بلكه به نظر مي ،آن يافت .ابراز گرديده است ،اهل سن تاز تابعين ، (.ق 313ـ91)

رجـب بـا 91در حث اثبات شد كه بعثـت پيـامبر بدر ابتداي ،افزون بر اينتوان آيات مـورد بحـث را چگونه مي ،آ از نزول قرآن همراه بوده است، با اين حال

!؟بر آ از نزول قرآن در شب قدر حمل كرد

.3/ قدر. ، .ق 3717، چـاپ اول، بيـروت، دارالفكـر، تهذيب التهذيباحمد بن علي بن حجر عسقالني، : ك.ر.

.61، ص1ج .378، ص3، جفي علوم القرآن االتقرنالدين سيوطي، جالل.

ج

خهاپاست و

شبهان؛ قرآعي دف

نزو /

شهاژوهپ

آن؛ي قر

دفعو ز

خه پاست و

شبها

شهاژوهپ

ول دفعياحاديث نز

ضـوع در احاديـث نـزول قـرآن، سـبب مطـرح شـدن ايـن مو انگيز بودن آيات سؤال. ت رسـيده اسـت ي از طريق شـيعه و اهـل سـن زيادروايات رو، از اين است؛گرديده

ولـي از حيـث اجمـال و ،تقريبـا همسـو و همگـون ،احاديث، از حيث مفاداين بيشتر نـزول دفعـي بـه بيـت بـه صـراحت از ايـن احاديـث، شماري از .ندا متفاوت ،تفصيل

و حكايـت دارد بـر پيـامبر يتـدريج نـزول ازو سـپس المعمور يا بيت العـز ی احاديـث حـال، . قرآن در شب قدر ظهـور دارد ةصرفا در نزول يكبار ،شماري ديگر

.كنيم مزبور را ياد مي

دربارة نزول قرآن احاديث اماميهشهر رم ان دربارة قول خداوند حفص بن ياث گويد از امام صادق. 3

قرآن از آ از نزول تا پايان آن، طي بيست سال : پرسيده، گفتم اسيي أنزل فيه اسقرآن :نازل گرديد؟ حارت فرمود

في شهر رماـان إلـي البيـت المعمـور ثـم نـزل فـي طـول یواحد یل القرآن جملنز مـن شـهر یأول ليلـ نزلت صحف إبراهيم في: قال النبي: ، ثم قالیعشرين سن

قرآن يكباره در مـاه ؛و أنزل القرآن في ثالث و عشرين من شهر رماان... رماان. فـرود آمـد ( بـه تـدريج )رماان به بيت المعمور نازل شد، سپس طي بيسـت سـال

براسـاس .در روايات اهل سن ت آمده اسـت « یالعز بيت»در احاديث شيعه و تعبير « المعمور يتب»تعبير . مطاف و حرم امن الهي بـراي فرشـتگان وس در آسمان چهارم مقد يالمعمور جايگاه احاديث، بيت

برخـي از مسـائل گرچـه ؛آور اسـت المعمور، متـواتر و علـم احاديث راجع به اصل وجود بيت. است: ك.براي آگاهي بيشـتر و ديـدن روايـات، ر . )استاختالف مورد و ويژگيهاي آن در روايات جنبي

، 38؛ ج311و 986، ص96؛ ج 83، ص31؛ ج331و 317، ص33، جبحارياالنواي محمدباقر مجلسـي، ؛ 18و 36، 1، ص18؛ ج398، ص73ج ؛317، ص36؛ ج983، ص91؛ ج381 و 311، 316، 396ص؛ محمـــد بـــن يعقـــوب 333و 389، ص37ج ؛381 و 391، ص 87؛ ج933، ص 89ج ;316، ص13ج

محمـد بـن علـي بـن ؛336و 388، ص7؛ ج787 و 339، 319، ص3؛ ج698، ص9، جالكرفيكلينـي، ، 337، ص.ق 3381، چاپ نجف، دار احيـاء التـراث العربـي، عئالشرا علل، (شيخ صدوق)بابويه قمي

، 3، ج.ق 3361، ه، چـاپ اول، جـده، دارالمعرفـ الدي الانثويالدين سـيوطي، جالل ؛793 و 716، 713 (.331 و 393، 398، 399ص

.698، ص 9، جالكرفيمحمد بن يعقوب كليني، .

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

صحف ابراهيم در نخسـتين شـب از مـاه رماـان : فرمود پيامبر: سپس گفت .نازل شد ماه رماان 93و قرآن در ... نازل گرديد

حارت . پرسيد إنا أنزسناه في سيلة مباركة دربارة آية حمران از امام باقر. 9 :فرمود

ينـزل في شـهر رماـان فـي العشـر األواخـر و لـم یالقدر و هي في كل سن یهي ليلمقصـود از ؛فيها يفرق كل أمير حكييم عز و جل هللالقدر، قال ا یال في ليلإالقرآن

باشـد و شب قدر است كه هر سال در دهة آخـر مـاه رماـان مـي ( باركیليلی م)آن در آن شـب هـر كـار مهمـي »: خداي عز وجـل فرمـود . قرآن جز در شب نازل نشد

.«شود تقدير مي

تنها در شـب را قرآن ، نزولبه صراحت ،اين حديث كه از حيث سند معتبر استاز نـزول دفعـي قـرآن در شـب روشني ه مفهوم اين حديث ب .نه ير آن داند، ميقدر ؛ بنـابراين، ماههاي سال رخ داده است ةزيرا نزول تدريجي در هم; حكايت داردقدر ولـي نـزول دفعـي طبعـا در يـك زمـان ،توان آن را به شب قدر منحصر دانسـت نمي

.بوده استخاص به نزول تفسير قرآن ناظر است كـه منحصـرا ،اين حديث اند كه برخي ادعا كرده

.دهد شب قدر رخ ميدر :زيرا ؛نيست فتنيعا پذيراين اد گوييم، در پاسخ مي

قرآن نـازل نشـد )« القدر یينزل القرآن إال في ليل لم»عبارت حديث،در متن اوال،حمـل ؛ بنابراين، ير از تفسير قرآن است ،يقينا قرآن آمده است و( مگر در شب قدر

در نيازمنـد دليـل اسـت، وخالف ظـاهر «رآنتفسير ق»در اين حديث بر « قرآن» واژة .وجود نداردچنين دليلي حالي كه

ثانيا، اين مطلب كه تفسير آيـات در عصـر نـزول قـرآن تنهـا در شـب قـدر نـازل اي كـه بايد بگوييم سـوره ،در اين صورت چراكه ؛نيست فتنيپذير است، نيزشده مي

ه ماه بعد در ماه رماان به پيامبر وحي تفسير آن د ،شد قعده نازل ميال مثال در ماه ذي

.318، ص9، جمن اليحضره الفقيه، (صدوق شيخ)علي بن بابويه قمي محمد بن .

ج

خهاپاست و

شبهان؛ قرآعي دف

نزو /

شهاژوهپ

آن؛ي قر

دفعو ز

خه پاست و

شبها

شهاژوهپ

.بودند ميبهره ن از بيان الهي بياناو مسلم پيامبر ،شد و در آن ده ماه مي

:فرمود امام صادق. 3 یليلـ یفي ست مات من شهر رماان و نـزل اننجيـل فـي اثنـي عشـر ینزلت التورا

هر رماـان و مات من شـ یثماني عشر یمات من شهر رماان و نزل الزبور في ليلتورات در ششم ماه رماان، انجيل در دوازدهم و زبـور ؛القدر ینزل القرآن في ليل

.در هيجدهم ماه رماان و قرآن در شب قدر نازل گرديد

نـزول ، زمانآنكند؛ زيرا در حديث نيز مامون احاديث گذشته را تأييد مي اينبـه شـب قـدر منحصـر ايـن زمـان، بديهي است كـه و قرآن شب قدر بيان شده است

.نيست؛ بنابراين، اين حديث، به نزول دفعي قرآن اشعار دارد :فرمود امام صادق. 7

:فرمايـد مـي قرآن طي بيست و سه سال نازل گرديد، در حالي كه خداونـد ! اي مفا ل شهر رم ان اسيي أنزل فيه اسقرآن

إنيا كنيا ةمبارك ةإنا أنزسناه في سيل : فرمايد ميو من قندنا إنا كنا مرسلين أمرا ٭يفرق كل أمر حكيم فيها ٭نيرينم

سوال : فرمايد ميو ! اي مـوالي مـن : مفا ل گفت . نزل قليه اسقرآن جملة واحدة كيس سنابت به فؤااك

اين تنزيلي است كه خداوند آن را در كتابش ياد كرده است، ولـي چگونـه وحـي خداونـد قـرآن را در مـاه ! آري، اي مفا ل: رمودف سال ظاهر شد؟ امام 93طي

جز در وقت مناسـب خطـاب و اعطا كرد، ولي پيامبر رماان به پيامبركرد؛ پس جبرئيل وحي را نازل كرد و آنچـه بـدان امـر امر و نهي، آن را ابالغ نمي

ه سميان ستعجيل بيه بي التحرك شد و قول خداي تعالي مي

پـس . را ابـالغ كـرد ايد و بـه قـدرت دهم كه شما از دانش خداوند تعليم شده گواهي مي: گفت مفا ل

.كنيد گوييد و به فرمان او عمل مي ايد و به حكمت او سخن مي او توانا گرديده

لة نـزول دفعـي و زمـان وقـوع آن در مـاه رماـان، بـا ناين حديث، در اصـل مسـ

.311، ص7، جالكرفيمحمد بن يعقوب كليني، . .381/ بقره. .1 ـ3/ دخان. .39/ نفرقا . .36 /هقيام. .38، ص 83، جبحرياالنوايمحمدباقر مجلسي، .

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

نزول دفعي قرآن بـه بيـت تفاوت كه در آن از ؛ با ايناحاديث پيشين هماهنگي دارد المعمور سخني به ميان نيامده، بلكه براساس آن، قرآن كـريم يكجـا بـه پيـامبر

مأذون نبوده است مگـر هنگـامي كـه ،ولي آن حارت در ابالغ آن است، داده شده ،كه در اين صـورت يافت ميامر يا نهي ضرورت خطاب شد يا ميابالغ فراهم ةزمين

ت مـد همچنين بر خالف برخي از احاديث پيشين، . دكر حي ميجبرئيل آن را به او و .سال بيان شده است 93، نزول تدريجي

نيز ديدگاه نـزول دفعـي را اهل سن ترواياتي از طرق ،افزون بر احاديث ياد شده .كنيم كه برخي از آنها را ذكر مي كند تأييد مي

ات اهل سنت دربارة نزول قرآنرواي :فرمود رسول خدا. 3

ماـين مـن ت سـ ل یمن رماـان و أنزلـت التـورا یل ليلأنزلت صحف إبراهيم في أو یخلت من رماان و أنـزل الزبـور لثمـان عشـر یرماان و أنزل اننجيل لثالث عشرصحف ابراهيم ؛ربع و عشرين خلت من رماانخلت من رماان و أنزل القرآن أل

در ســيزدهم، زبــور در در نخســتين شــب مــاه رماــان و تــورات در ششــم، انجيــل .هيجدهم و قرآن در بيست و چهارم ماه رماان نازل گرديد

:جابر بن عبداهلل گويد. 9خلـون علي موسي لست یمن رماان و أنزل التورا ی صحف إبراهيم أول ليلهللأنزل ا

خلت من رماان و أنـزل اننجيـل یمن رماان و أنزل الزبور علي داود الثنتي عشرني خلت من رماان و أنـزل الفرقـان علـي محمـد ألربـع و عشـرين علي عيسي لثما

خداوند صـحف ابـراهيم را در شـب اول رماـان نـازل كـرد و ؛خلت من رماانتورات را در شب ششم رماان بر موسي فروفرستاد و زبور را در دوازدهم رماان

رقـان را بر داود نازل كرد و انجيل را در هيجدهم رماان بر عيسي نازل فرمـود و ف .فروفرستاد در بيست و چهارم رماان بر محمد

االسالم طبرسي، حديثي با همـين ماـمون و بـا امين .383، ص3، جالدي الانثويالدين سيوطي، جالل. ، مجاع البيرنفال بن حسن طبرسي، )نقل كرده است اندكي تفاوت، به روايت ابوذر از پيامبر

.(916، ص3ج .383، ص3، جالدي الانثويالدين سيوطي، جالل.

ج

خهاپاست و

شبهان؛ قرآعي دف

نزو /

شهاژوهپ

آن؛ي قر

دفعو ز

خه پاست و

شبها

شهاژوهپ

:گويد مقسم مي. 3

عطيه به ابـن عبـاس گفـت، در دلـم شـك ايجـاد شـده اسـت؛ زيـرا خـداي تعـالي إنيا و إنا أنزسنياه فيي سيلية اسقيدر ؛شهر رم ان اسيي أنزل فيه اسقرآن :فرمايد مي

الحجه، محرم و القعده، ذي در شوال، ذي، در حالي كه قرآن أنزسناه في سيلة مباركة .ربيع االول نازل شده است

قرآن در ماه رماان، در شب قـدر و شـب مبـارك، يكجـا نـازل : ابن عباس گفت .شد، سپس به تدريج در ماهها و ايام ديگر نازل شد

:گويد ابن عباس مي. 7 هللماء الـدنيا فكـان ا القدر في رماان إلي السـ یفي ليل یواحد یأنزل القرآن كل ه جمل

قـرآن تمامـا يكبـاره در ؛رض شينا أنزله منه حت ي جمعـه إذا أراد أن يحدث في األفرمـود كـه در شب قدر به آسمان دنيا نازل گرديد، پس هرگـاه خداونـد اراده مـي

.كرد تا آنكه آن را گرد آورد زمين چيزي ايجاد كند، بخشي از آن را نازل مي

:ته استگفسعيد بن جبير . 1ثم أنزل یالقدر فجعل في بيت العز یفي شهر رماان في ليل یواحد ینزل القرآن جمل

قرآن در ماه رماان، در شب قـدر، ؛جواب كالم الناس یفي عشرين سن علي النبييكباره نازل شد و در بيت العـز ی نهـاده شـد، سـپس طـي بيسـت سـال در پاسـخ بـه

.نازل گرديد پرسش مردم بر پيامبر

از ابـن عبـاس نقـل شهر رم ان اسييي أنيزل فييه اسقيرآن ابن جريح دربـارة . 6 :كند مي

؛القـدر، فكـان ال ينـزل منـه إال بـأمر یجبريل في ليل يعل یواحد یأنزل القرآن جملقرآن در شب قدر يكباره بر جبرئيل نازل شد، پس جبرئيل چيـزي از آن را جـز بـه

.كرد نازل نمي( خدا)امر

.همان. .همان. ، 9، ج.ق 3716، هدارالمعرفـ ، بيـروت، جرمع البيرن فاي تفساير القارآن محمد بن جرير طبري، ; همان.

. 81ص .331، ص9ان، جهم.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

:گويد مي ا أنزسناه في سيلة اسقدرإن ي دربارةشعب. 1به ما رسيده كه قرآن يكباره بـه ؛السماء الدنيا يإل یواحد یالقرآن نزل جمل بلينا أن

.آسمان دنيا نازل شده است

:كند كه گفت نقل مي ا أنزسناه في سيلة اسقدرإن ضحاك از ابن عباس دربارة. 8. گرديـد ر لوح محفوظ بر فرشتگان گرامي در آسـمان نـازل قرآن يكباره از نزد خدا د

پس فرشتگان گرامي، آن را طي بيست شب بر جبرئيل فرود آوردند و جبرئيـل بـه به همـين معنـا اشـاره دارد . نازل كرد تدريج، طي بيست سال آن را بر محمد

إنيه ٭اييم و إنه سقمم سو تعلميون ق ٭ف أقمم بمواقع اسنجوم : اين قول خداي تعـالي (.كه به تدريج نازل شده است)يعني بخشهاي قرآن « نجوم» ؛سقرآن كريم

قرآن نازل شد، كافران گفتند، چرا چون قرآن يكباره بر پيامبر: ابن عباس گفتت به فؤااككيس سناب : پس خداي تعالي فرمود. يكباره بر او نازل نشده است

.

ابوري با سند صحيح از ابن عباس نقل كـرده شماري از اين روايات را حاكم نيشت، در اصل نزول دفعي قرآن در شب قدر، با احاديـث شـيعه روايات اهل سن .است

تنهـا در با اين تفاوت كه نزول دفعي قرآن به بيت العز ی بوده است و ؛هماهنگ است «آسـمان دنيـا »بـه كـه آن هـم المعمور آمـده نزول به بيت ،يك روايت از ابن عباس

.تفسير شده استبه اين مامون رسيده كـه بسـياري از آنهـا موقـوف بـه ابـن ديگر چندين روايت

ايـن روايـات، بر اعتبـار ،منرهل العرفرن، صاحب يكي از داليل زرقاني .عباس استاز اخبـار يبـي اسـت و جـز از طريـق ی، يقينـا العـز نزول قرآن بـه بيـت اين است كه

ابـن عبـاس شخصـي نيسـت كـه بـه ،از سـوي ديگـر .شـود دانسـته نمـي معصوم

.398ص ،3همان، ج. .11ـ11/ واقعه. .39/ فرقان. .93، ص33، جتفسير القرطبيالقرطبي، . ، .ق 3716، ه، دارالمعرف، تحقيق يوسف مرعشلي، بيروتمستديك الصحيحينحاكم نيشابوري، : ك.ر.

.131 و 711، 999ص ،9ج .363ص ،9، ججرمع البيرن في تفسير القرآنمحمد بن جرير طبري، : ك.ر. . 81و 87همان، ص.

ج

خهاپاست و

شبهان؛ قرآعي دف

نزو /

شهاژوهپ

آن؛ي قر

دفعو ز

خه پاست و

شبها

شهاژوهپ

مصدر اصلي ايـن روايـات بايـد خـود پيـامبر ،اسرائيليات اعتماد كند؛ بنابراين

.باشد

گيري از احاديث نزول دفعي تيجهناي ديـرين دارد و احاديـث فراوانـي راجـع بـه نـزول نزول قرآن پيشينه ةلنبا اينكه مس

حتـي يـك حـديث اسـت، سـنت رسـيده قرآن در شب قـدر از طريـق شـيعه و اهـل بـدء إنـزال » يـا « القـدر یأنزل القرآن من ليلـ » :تعبيري مانند ،توان يافت كه در آن نمي

.آمده باشد«القدر یالقرآن من ليلبـود، حـداقل در برخـي از مـي اگر مقصود از نزول قرآن در شب قدر آ از نزول آن

ولي در احاديث معصـومان .شد يافت مي ،تعبيري كه گوياي آن باشد ،احاديث .شود و حتي روايات صحابه نيز چنين تعبيري ديده نمي

:آيد ميدست ه نتايج ذيل ب شد،بيان از آنچه تا كنون بر مبناي احاديث .استبوده رجب 91در ـ همزمان با بعثت ـ آ از نزول قرآن بر پيامبر. 3حكايـت ل دفعـي آن ظاهر آيات مربوط به نزول قـرآن در شـب قـدر، از نـزو . 9 .دارد .گوياي نزول دفعي قرآن در شب قدر است ،داحاديث متعد. 3 ، سســت و متزلــزلراجــع بــه نــزول دفعــي مطــرح شــده اشــكاالت و شــبهات. 7 .است

در چگونگي نزول دفعي ديدگاههاي مهمبررسي از ديگر موارد اختالف دربارة نزول دفعي، اختالف در چگونگي اين نزول است كه

در ايــن مجــال، بــه بررســي . هــايي نيــز شــده اســت زمينــة بــروز آراء و انديشــه خــود .پردازيم ديدگاههاي مهم در اين باره مي

،هالعلميـ الكتـب بيروت، دار اول، اپچ ،في علوم القرآن العرفرن منرهلزرقاني، عبدالعظيمبن محمد . .71ص ،3ج ،.ق3713

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

ديدگاه شيخ صدوق :نويسد مي دربارة نزول دفعي قرآن شيخ صدوق

المعمـور يكباره به بيـت ،در شب قدرو اعتقاد ما اين است كه قرآن در ماه رماان نـازل شـد و [ بر پيامبر]طي بيست سال ،المعمور بيتنازل گرديد و سپس از

،را يكجـا بـه پيـامبرش عنايـت كـرد [قرآن] راستي خداي تبارك و تعالي دانشه بو « شـتاب مكـن ،نسبت به قرآن پيش از آنكه به تو وحي شـود »: سپس به او فرمود

.«حركت مده ،عجله در خواندن آن ه سببزبانت را ب» :فرمود

در ذيـل ايـن سـخن و رد شـيخ مفيـد و اشكاالت نقد با آوردن عالمه مجلسي صـدوق شـيخ وي در تبيـين ديـدگاه .ده استرا برگزي صدوقشيخ ديدگاه آن، :نويسد مي

مقصود صدوق اين است كه بين مفـاد آيـات و روايـات سـازگاري ايجـاد كنـد و ن در شب قـدر زيرا ظاهر آيات گوياي نزول قرآ; تنافي ظاهر آنها را برطرف سازد

آثار و اخبار، از نزول تدريجي قرآن طي بيست يا بيسـت و سـه ، در حالي كهاستشـب مـاه نخستينكه قرآن در استدر برخي از روايات چنين . حكايت داردسال

.است آ از نزول قرآن مبعث ، روزبرخي ديگر در رماان نازل شده است وقرآن در شب قـدر يكجـا : دكن ميمرحوم صدوق اين گونه بين آنها سازش برقرار

از لوح محفوظ به آسمان چهارم نازل گرديد تا از آنجا به تـدريج نـازل شـود و در نـه ،ين شب ماه رماان يكجا بر پيامبر نازل گرديد تا خود آن حارت بدانـد نخست

سوره از مبعـث يـا يـر آن، آيه و سوره سپس نزول آن، آيه . اينكه بر مردم بخواند .تا آن را بر مردم تالوت كندآ از شد

ده اسـت، در ايـن كـر همان باشـد كـه مجلسـي بيـان صدوقشيخ اگر مقصود امـا اگـر . شماري از اشكاالت منكران نزول دفعي بـر آن وارد خواهـد بـود ،صورت

ايـن « یواحد یه العلم جملوتعالي أعطي نبي ؛اهلل تبار نإ»از بگوييم مقصود صدوق

محمـدباقر ; 18، صياالعتقاردات فاي ديان االمارمي ، (شـيخ صـدوق )محمد بن علي بن بابويه قمـي . .913و 911، ص38، جبحرياالنوايمجلسي،

.917ـ911، ص38، جبحرياالنواي محمدباقر مجلسي، . .917ـ913همان، ص.

ج

خهاپاست و

شبهان؛ قرآعي دف

نزو /

شهاژوهپ

آن؛ي قر

دفعو ز

خه پاست و

شبها

شهاژوهپ

را ي قـرآن معـارف كل ـ ،ال، همراه با نزول قرآن به بيت المعمـور است كه خداي متع

نازل كرده، اشكاالت يادشده به سخن بر قلب پيامبر (معاني قرآن نه الفاظ آن) .يستشيخ صدوق وارد ن

ديدگاه فيض كاشاني :نويسد فيض كاشاني مي

برنزول معناي آن بـر قلـب پيـام ،المعمور گويا مقصود از نزول قرآن به بيتنزل به اسروح األمين قلي قلب : فرمايد است، چنان كه خداي تعالي مي

.

گوياي آن است كه وي نسبت بـه تأويـل مزبـور قـاطع نبـوده ،تعبير مرحوم فيض .« كأن ه أريد به نزول معناه علي قلب النبي» :گويد است؛ زيرا مي

بيـان ،را به گونة احتمال زنجاني نيز رأيي مشابه رأي مرحوم فيض هللشيخ ابوعبدا :كرده است

در شـب قـدر بـر ،ي آن اسـت ممكن است بگوييم روح قرآن كه همان اهداف كل .ه استيافتتجلي قلب شريف پيامبر

:ديدگاه مرحوم فيض از دو جهت مورد اشكال استاز . س آسـماني اسـت طبق روايات، يك جايگاه مقد نخست، اينكه بيت المعمور

، خـود احاديـث اسـت، در ايـن مـورد نيـز امـور در شـناخت ايـن معتبرمنبع آنجا كهكـه احاديـث در بـاب گذشتپيش از اين . توان بر تأويالت اجتهادي تكيه كرد نمي

و دليلـي در كنـد را بيان ميخالف ديدگاه مرحوم فيض ،بيت المعمورنزول قرآن به المعمـور بـه رسد تأويل بيت به نظر مي بنابراين،در دست نيست؛ نيز تأييد رأي ايشان

.مصداق قول بيير علم است قلب پيامبررا بدون « نزول قرآن»تعبير است؛ بنابراين،لفح و معن قرآن متقوم به دو ركندوم، .توان بر نزول معناي قرآن حمل كرد دليل نمي

.333 /شعراء . .11، ص3، جتفسير صرفيفيض كاشاني، . .33 و 38، صتريي القرآن زنجاني، هللابوعبدا.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

ديدگاه عالمه طباطبايي :فرمايد دربارة نزول دفعي قرآن مي عالمه

حقيقتـي بسـيط و ، داراي كنـيم آنچه ما با فهم عادي خود درك مـي قرآن فراتر ازبرتـر ،مقام ارجمنـد آن . بدون اجزا و فصول است كه هيچ تيييري در آن راه ندارد

آلود بدان دست يابـد و قرآنـي كـه در قالـب الفـاظ بـه از آن است كه افكار هوسو همچـون كـي بـر آن حقيقـت يادشـده نازل شده اسـت، مت تدريج بر پيامبر

آياتي كه از نـزول قـرآن در شـب قـدر سـخن . لباسي براي آن و مثالي از آن استداراي ،لگويد، ظهور در نزول دفعـي آن دارد، لكـن از آنجـا كـه قـرآن مفص ـ مي

ي است كه به تدريج ناسخ و منسوخ بوده و آيات بسياري از آن ناظر به وقايع خاص آن در ةنـزول يكبـار ؛ بنـابراين، ه اسـت سـال رخ داد بيست و سـه يا بيستدر طول

،آنچه در شب قدر به طور دفعـي نـازل شـده رو، اين ؛ از آ از بعثت، معقول نيستمنزلة لبـاس آن و ه ل بحقيقت بدون اجزا و فصول قرآن است كه الفاظ قرآن مفص

.استهمچون مثالي براي آن

ز آنهـا را ذكـر برخـي ا اين ديـدگاه و داليـل آن مطـرح اسـت كـه براشكاالتي .كنيم مي

همچـون ،قرآن مشهود كـه در قالـب الفـاظ اسـت طباطبايي، براساس رأي عالمهآنچه ما بـا آن سـروكار ،بنابراين ؛آيد اي براي حقيقت قرآن به شمار مي مثال و آيينه

طـور دفعـي بـر قلـب ه اما آنچه در شب قدر بـ .مثال و آيينة كتاب مبين است ،داريمكليـات اصل و حقيقت كتاب مبين بود كه امري فراتر از دريافت ،دنازل ش پيامبر

، نزول حقيقت قرآن بر قلـب پيـامبر ويزيرا طبق ديدگاه ؛معارف قرآن استآن حارت به جزئيات و آگـاهي از قـرآن ملفـوظ ةاي بود كه موجب احاط به گونه .گرفت به هنگام وحي در تالوت آيات، بر جبرئيل پيشي مي ، پسگرديد

كه قرآن را در قالـب در مرحلة نزول تدريجي بر مبناي اين ديدگاه، پيامبر

.38 ـ31، ص9، جالايزان في تفسير القرآنمحمدحسين طباطبايي، سيد. داخلاي ةنشاري ، «كاوشي در چگونگي نـزول قـرآن » اصير ناصحيان، علي: ك.براي آگاهي بيشتر، ر .

.66ـ71ص ،.ش 3311 ،1و 6 ةمار، شدانشگره علوم اسالمي يضوی .931 ـ937ص، 37ج ؛38، ص9، جالايزان في تفسير القرآنمحمدحسين طباطبايي، سيد: ك.ر.

ج

خهاپاست و

شبهان؛ قرآعي دف

نزو /

شهاژوهپ

آن؛ي قر

دفعو ز

خه پاست و

شبها

شهاژوهپ

نبايد نيازمند تفسير و بيان آيات از سـوي خداونـد متعـال باشـد؛ ،الفاظ دريافت كرد

نزول دفعـي، حقيقـت ةاين است كه آن حارت پيش از آن، در مرحلبر زيرا فرض دريافـت حقيقـت ]عـالي ةن بـه مرحلـ يـافت گمان معرفت قرآن را دريافت داشته و بي

كـن ايـن مطلـب بـا ل .است( دريافت مثال)داني ةكامل به مرحل ةمستلزم احاط[ ء شيثم إن قلينا بيانه شريفة ةظاهر آي

ةآيـه و چنـد آيـ ايـن سازگار نيست؛ زيرا ظاهر پيش از آن، گوياي آن است كه پس از نزول آيات و استوار شدن قرائت آن بر زبان

رسد و تفسير آيات نيز به آن حاـرت وحـي بيان و تفسير فرامي ة، مرحلپيامبر .شود مي

آن، بنـا بـر نظـر ، اگـر حقيقـت و اصـل مبـين قرآن به زبان عربي نزوله به با توجنـازل شـده بـود، جـايي نزول دفعي بر قلـب پيـامبر عالمه طباطبايي، در مرحلة

زنجاني هللگونه كه ابوعبدا آري، اگر آن. بودبراي بيان آيات از سوي خداوند متعال ني قـرآن بـوده آنچه در شب قدر نازل شد، اهـداف و مقاصـد كل ـ ، احتمال داده است

ي، نه حقيقت قرآن، ايـن اشـكال وارد نخواهـد بـود؛ زيـرا دانسـتن معـاني كل ـ است .شود را موجب نميدانستن جزئيات نيازي از بي

اليمميه ٭في كتاب مكنيون ٭إنه سقرآن كريم ةشريف اتعالمه طباطبايي طبق آيإال اسمطهرون

پوشـيده قرآن موجـود در لـوح محفـوظ از پيـامبر معتقد است نيست، بلكه آن حارت چون از مصاديق مطهرون است، روح مطهرش با آن تمـاس

از حيـث معنـوي روح مطهر پيامبر ،براساس اين رأي .و بدان عالم است دارداي باشد كه بتواند به قـرآن در رتبه دست كماي فوق لوح محفوظ و يا رتبهبايد در م

بــراي ،تمــاس و ارتبــاط بــا آن ،در يــر ايــن صــورت ،موجــود در آن، احاطــه يابــدايـن اسـت كـه امـا الزمـة پـذيرش چنـين ديـدگاهي . حارتش ممكن نخواهـد بـود

.33 /قيامت. ؛ محمـود بـن عمـر زمخشـري، 331ــ 336، ص31، جالتبيرن في تفسير القرآنمحمد بن حسن طوسي، .

.663، ص7، جالكشرف .33ـ38، صآنتريي القرابوعبداهلل زنجاني، . .13ـ11 /واقعه. .331، ص33؛ ج31، ص9، جالايزان في تفسير القرآنمحمدحسين طباطبايي، سيد.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

در پيـامبر حقيقت قرآن از لوح محفوظ نازل نشود؛ زيرا در اين صورت، قلبتر از لوح محفوظ نيست تا حقيقت قرآن بر آن نازل شود، بلكـه درمرتبـه مرتبه پايين

ــاالتر از آن اســت ــا ب ــوح محفــوظ ي ــن رو،; ل ــزول حقي از اي ــن ــب ق ــر قل ــاب ب ت كتمترت ـب آن بـر افزون بر اين، فايـده و اثـري . در اين فرض نامعقول است پيامبررت پـيش از نـزول حقيقـت قـرآن در شـب ؛ زيرا فرض اين است كه آن حاـ نيست

به حقيقـت قـرآن در لـوح محفـوظ احاطـه داشـته يشقدر، به سبب مقام معنوي خومقصــود از نــزول قــرآن در شــب قــدر، عــروج روح ،امــا اينكــه گفتــه شــود. اســتخـالف ظـاهر بـر زيـرا ; نيسـت فتنيو دريافت حقيقت قرآن است، پذير پيامبر .دليل استخالي از و آيات

ديدگاه عالمه محمدجواد بالغي به موضوع چگونگي نزول قرآن نپرداختـه آن،در مقدمة آالء الرحانصاحب تفسير

:ه استگفت بقره سورة 381ولي در تفسير آية است،قرآن در ماه رماان به بيت المعمور در آسمان نازل گرديد، سـپس جبرئيـل آن را

از امـام كارفي ايـن مطلـب در شـبيه . كـرد نـازل مـي به تدريج بر رسول خدااز ابن عبـاس آمـده اسـت و حـاكم الدي الانثويو تفسير طبریو نيز در صادق

آمده، صـحيح شـمرده « بيت العز ی»نيشابوري روايت آن را از ابن عباس كه در آن، .«است

كرفيدر وي در انتخاب اين ديدگاه به حديث امام صادق ،بينيد كه مي چناندي الا و تفسير طبریدر اهل سن تبه روايات ،و سپس در تأييد آن است استناد كرده

.كند اشاره مي الانثويپس از بيان ايـن قـول بـا ونيز به همين ديدگاه گرايش نشان داده شيخ طوسي

راجع بـه ايـن نيز سيوطي .ده استكردفع اشكال از آن، تمايل خود را بدان آشكار

ميرزا يداهلل : ك.ر ،نزول قرآن بارةطباطبايي در هديدگاه عالموارد بر اشكاالت ازبراي آگاهي بيشتر . .حول نزال القرآن ييسرلدوزدوزاني،

.361، ص3، جرحان في تفسير القرآنآالء المحمدجواد بال ي، . .399ـ393، ص9، جالتبيرن في تفسير القرآن، (طوسيشيخ )محمد بن حسن .

ج

خهاپاست و

شبهان؛ قرآعي دف

نزو /

شهاژوهپ

آن؛ي قر

دفعو ز

خه پاست و

شبها

شهاژوهپ

:نويسد ديدگاه مي

.ترين و مشهورترين رأي در نزول قرآن است حيحاين قول ص

ديدگاه برگزيدهبـيش از سـاير وتـرين رأي ، مقبـول از مباحث پيشين آشكار گرديد كه ديدگاه اخير

شـود، استفاده مي ه از كالم صدوقك چنان; استهماهنگ آراء با قرآن و حديث يات معارف قرآن نيـز كل ،المعمور رسد همزمان با نزول دفعي قرآن به بيت به نظر مي

ي منصب رسالت و هدايت چه اينكه براي تصد ؛نازل شده است بر قلب پيامبرقرآن كريم يات و اصول معارف الهي كه دراز كل خلق، الزم بود پيامبر اسالم

.آگاه شود رد،وجود دا

شبهاتي ديگرتناد شـده اخبـار رواياتي كه در اثبات اين ديدگاه بدان اسـ : فرمايد مي سيد مرتاي

از سوي ديگر، شـمار بيشـتري از روايـات .شود آحاد است و موجب علم و قطع نمي .تر است، گوياي آن است كه قرآن به تدريج نازل شده است كه شهرت آنها افزون

رسـد، همـاهنگي تـواتر نمـي روايات مورد استناد به حـد گوييم، گرچه پاسخدر روايـات و گـردد صول اطمينان به صدور آنها مـي موجب ح ،مفاد آنها با ظاهر آيات

؛بسياري كه داللت بر نزول تدريجي قرآن دارد، با ديدگاه مورد نظر ما تنـافي نـدارد كند كه مـورد قبـول همـه زيرا اين روايات صرفا از نزول تدريجي قرآن حكايت مي

ه اثبـات بديهي اسـت كـ .كند المعمور را رد نمي ولي نزول دفعي قرآن به بيت ،استالمعمـور تنـافي با نـزول دفعـي آن بـه بيـت نزول تدريجي قرآن بر قلب پيامبر

.نداردشهر رم ان اسيي أنزل فيه اسقيرآن هيدي شريفة ةآيشبهة ديگر اينكه با توجه به

.376، ص3، جاالتقرن في علوم القرآنالدين سيوطي، جالل. .18، صياالعتقردات في دين االمرمي، (شيخ صدوق)محمد بن علي بن بابويه قمي . ، 3، ج.ق 3711القــرآن، ، تحقيــق ســيدمهدي رجــائي، دارتضااييساارئل الارســيد مرتاــي، : ك.ر.

.399، ص3، جالتاهيد في علوم القرآنمحمدهادي معرفت، ; 713ص

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

المعمـور در آسـمان چهـارم نـازل شـده اگر قرآن در ماه رماان به بيـت ،...سلنا چگونـه ،ت؟ و قرآن در حالي كه در آسمان چهارم اسـت اين نزول چيس ةباشد، فايد

نـزول قـرآن در مـاه ،يادشـده ةعالوه، در آيـ بتواند هادي و راهنماي مردم باشد؟ مياگر بگوييم قرآن در مـاه حال،. رماان نشانة عظمت ماه رماان به شمار آمده است

مـردم از در حـالي كـه ،المعمور در آسمان چهـارم نـازل شـده اسـت رماان به بيتتوانــد چگونــه مــي ينزولــ پــس چنــينانــد، بهــره بــوده بخــش آن بــي پيامهــاي حيــات ؟باشدماه اين بزرگداشتي براي

آيـه مطـرح اسـت، ايـن هـادي و راهنمـا بـودن قـرآن كـه در اين است كه پاسخ، هادي و راهنماي تمام طبق اين آيه ؛ زيرا قرآنآن نه فعلي ،وصف شأني قرآن است

هدي سلنيا با وصف فعلي بودن ااين معن و حيات است ةخرين دورابناي بشر تا آ سازگار نيست؛ زيرا وصف مزبور حتي پس از نزول قرآن و اوج دعوت پيامبر

ت هدايت تنها نسـبت بـه برخـي از فعلي ه اينكهچ ؛ن نيز به فعليت نرسيدآو هدايت قر. ن بـه آنهـا رسـيده بـود كردنـد و تعـاليم قـرآ كساني بود كه در آن عصر زندگي مي

حتي اگر نزول قرآن در ماه رماان و شب قدر را نزول بر قلب پيامبر ،بنابراينزيرا در اين فرض نيز هادي بودن ؛وصف شأني قرآن باشد هدي سلنا بدانيم، بايد

بايـد ملتـزم شـويم كـه ايـن از ايـن رو، . ت نـدارد قرآن نسبت به تمام افراد بشـر فعليـ وصـف مزبـور در حـال ،شأني قـرآن كـريم اسـت، در ايـن صـورت وصف، وصف

.ق استالمعمور نيز متحق وجود قرآن در بيت، بايـد نزول قرآن به آسمان چهارم چه بـوده اسـت ةپاسخ اين پرسش كه فايددر

يقينـا بنـا بـه مصـلحت و اقتاـاي و چندان براي مـا روشـن نيسـت گفت كه اين امر، ،آ از نزول تـدريجي ه بودن برايممقد حيثو از استحكمت الهي صورت گرفته

بسياري از امور عالم با طي مراحلي صـورت گونه كه همان. مبارك و ارزشمند استدر . المعمور، يك مرحله از مراحل نزول آن بوده اسـت گيرد، نزول قرآن به بيت مي

نيسـت، مجـوزي بـراي انكـار آن ،آگاهي ما از حكمت و فايده اين امـر نا ،عين حال

.381/ بقره.

ج

خهاپاست و

شبهان؛ قرآعي دف

نزو /

شهاژوهپ

آن؛ي قر

دفعو ز

خه پاست و

شبها

شهاژوهپ

.كه راز بسياري از حقايق در عالم تكوين و تشريع بر ما پوشيده استگونه همان

نـزول قـرآن بـه آسـمان چهـارم يـا دليلسبب بزرگداشت و عظمت شب قدر به المعمور، آن آسمان اول، از آن روست كه با نازل شدن قرآن از لوح محفوظ به بيت

مــده اســت و اصــول معــارف آن بــه كتــاب بســيار مبــارك و نــوراني بــه ايــن عــالم آوقـوع ،گمـان بـي . آ ـاز گـردد ايشانبخش داده شده تا رسالت سعادت پيامبر

ــد موجــب عظمــت و عظيمــي در مــاه رماــان و شــب قــدر، مــي ةچنــين حادثــ توان .بزرگداشت آن گردد

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ قالهسرم

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/شهاژوهپ

نگاهي به تفسير فقهي

قالئد الدرر في بيان آيات االحكام باالثر

محسن نورايي كارشناس ارشد علوم قرآن و حديث

چكيده تفسير فقهي قالئد الدرر في بيوان آيوات االحكوام بواالثر، اثور احمود بون اسوماعي جزايري، فقيه و مفسر بلندآوازة اماميه، در قرن دوازدهم هجري، از آثار ارزشومند

ر از تأكيود و اهميت ايون اثو . رود اماميه در عرصة تفسير آيات االحكام به شمار ميدر هواي اهو البيوت كارگيري احاديوث و آمووزه تكية فراوان مؤلف آن بر به

تعامو شايسوتة جزايوري بوا انبووه روايوات . شوود االحكوام نمايوان موي تفسير آياتواردشده و ارائة نمونة معتدلي از تفسير فقهي و روايي، اين كتاب را از ديگور آثوار

در حالي است كه او به ارزش و كوارايي ابزارهوايي اين، . مشابه متمايز ساخته استدر تفسير آيوات االحكوام بواور ... مانند دانش ادب عربي، اصو فقه، علوم قرآن و .احكام سود برده استداشته و به نيكي از آنها در تبيين آيات و استنباط

م و ايم تا شيوة جزايري را در تفسير آيوات االحكوا در اين نوشتار، كوشيده .ديگر ويژگيهاي اثر بررسي كنيم

. [email protected]

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

قالئد الدرر، احمد بن اسماعيل جزايري، آيات االحكـام، تفسـير :كليد واژگان .روايي، قرآن

نامة جزايري زندگي و رمفسفقيه، محدث، .( ق 3313متوفاي )احمد بن اسماعيل بن عبدالنبي جزايري نجفي

او در نجف اشـرف ديـده . ي استقرن دوازدهم هجردر از دانشمندان بزر اماميه اي خاندان وي از خاندانهاي اصيل عرب و تيره. به جهان گشود و در همان ديار باليد

گاه نخست خود آنان از سكونت .استدر عراق « بني اسد»از قبيله بزر و مشهور دنـد و بـه سـبب وجـود عالمـان بـزر در كرهجـرت نجـف بـه ( جزاير خوزستان)

نجـف شـده و برجسـتة جـزء خانـدانهاي شـناخته ،ل قرن دهم هجرييميانشان، از اواخاندان جزايري، خانداني اصـيل، اهـل »: است چنين آمده اعيرن الشيعهدر . گرديدند

.«باشند دانش و فال بوده و از نامدارترين بيوتات علمي در نجف ميحب و پس از او، عالماني بزر و صـا جزايري احمد بن اسماعيلپيش از عالمه

( .ق 3193متوفاي )عالمه شيخ عبدالنبي جزايري : تأليف در اين خاندان بوده است؛ مانندمد بن احمد بن اسماعيل جزايـري ، مححرای االقوالكتاب رجالي معروف ةنگارند

محمـدجواد بـن شـيخ ،ابهاي اوو شارح كتجزايري فرزند ( .ق 3933 از بعد متوفاي)عالمه محمد بن علي بن كـاظم ،الحكم اآلياء ا الطالسم، حل ةعلي جزايري نگارند

. ...و جزايري

استادان و شاگردانمحمدصـــالح تـــوان از افـــرادي همچـــون از اســـتادان وي در دانـــش حـــديث مـــي

و بادي، ابوالحسن شريف عـاملي، محمدقاسـم بـن محمدصـادق اسـترآبادي آ خاتون .گرفته استوايت نقل ر ةاز آنان اجاز نام برد كه حسين بن عبدالعلي خمايسي

.و ، ص3النجاح، ج ی، مكتب، نجفقالئد الديي في بيرن آيرت االحكرم برالثراحمد جزايري، . نيـز ؛713، ص9، ج.ق 3713، دارالتعارف، ، بيروت، تحقيق حسن امينالشيعهاعيرن سيدمحسن امين، .

. 83، ص9، جمرضي النجف ا حرضرهرآل محبوبه، جعفر بن باقر :ك.ر

ج

دررد القالئهي

ر فقفسيبه تهي

نگا.../

شهاژوهپ

، محمـد بـن مانند نصراهلل مدرس حائري شهيد، شبر بن محمـد بـن ثنـوان افرادي

، از شاگردان اويند كه عدة زيادي از آنان از او اجازة نقل روايـت ...احمد جزايري و .اند كسب كردهجزايـري، گويـاي جايگـاه علمـي وي نگـاران از دانشوران و شرح حـال گزارش

از او بـا اوصـافي از حدائقو صاحب «المجتهدين یاتمخ»و با عنوان از ابرخي . است .دكن ياد مي «ق فاضلمحق » قبيل

دوران جزايرينگاهي به فضاي حـداقل در )دو حادثـه مهـم در جهـان اسـالم ،با ظهور صفويان در قرن دهم هجري

:آمد پديد( بخش مهمي از آنه تشـيع كـه از مند بـ هفكري عالق برقراري ارتباط دوسويه بين ايران و طيف (الف

ه بـا توجـ ،و از سـوي ديگـر شيعي جبـل عامـل بـه ايـران يك سو با هجرت علماي .ق يافتمااعف حكومت صفويه به نجف تحق

گذاري و ارزشنمود بيشتر تقابل موجود ميان دو تفك ر اخباري و اصولي كه در ( بپيروز اين معركه بـود و ،وه نخستگر. ميزان اعتماد به احاديث باهم ناسازگار بودند

حفـح (ده، يازده و دوازدهـم هجـري )متوالي قرن سه اش را در توانست برتري نسبيتـدوين اخبـاريگري ر آثار زيادي در علوم مختلف با گرايش به تفك ،از اين رو ؛دكنشناسـيم صـد اثـر تفسـيري را مـي يك نزديك به ،در قرن دوازدهم، نمونهبراي ؛شد

، ، چـاپ دوم، قـم نقـي منـزوي ، تحقيـق علـي طبقارت اعاالم الشايعه هرانـي، تشيخ آقا بزر : ك.ر. ، تحقيـق یالطارهر یفاي احكارم العتار یرالحادائق النارظ محقق بحراني، ؛31، ص6ج اسماعيليان،

محمـدعلي :ك.؛ همچنـين در ايـن بـاره، ر 38، ص6، جشـارات اسـالمي نتا، ، قـم محمدتقي ايروانـي ، تحقيـق محمـدعلي الكتب آیمراالسالم تبريـزي، یثق ؛311، ص3، جاالدب يييحرنمدرسي تبريزي،

ماع علاارء النجاف مـد ـروي، مح ؛933، ص.ق 3737اهلل المرعشـي، یآي ی، مكتب، چاپ اولحائري .319، ص3ج، .ق 3791بيروت، دار الثقلين، ،االشرف

.911، ص3، جمع علارء النجف االشرف، محمد روي . ، چـاپ اول، تهـران، پژوهشـگاه فرهنـگ و تجدد دي ايران ةنجف ا فلسف ةحو موسي نجفي، : ك.ر.

.79، ص3313انديشة اسالمي،

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

.نيز يادگاري از اين دوران است قالئد الديي .ي استيرآنها تفاسير رواكه بيشت

آثار جزايريقالئد الديي في بيرن كتابترين آنها از جزايري آثاري به جاي مانده است كه از مهم

وي در ديباچـة كتـاب، انگيـزة خـويش را از تـأليف آن، . است آيرت االحكرم برالثر :كند چنين بيان مي

آنچـه . ز در بسياري از اوقات انديشه تأليف آيات االحكـام در سـر داشـتم از دير باانداخت، اهميت زيادي بود كه براي گسـترش علـوم خير ميأق اين مهم را به تتحق

.پنداشتم اين علوم در عصر خويش ميديني و آموزش آن به جويندگان

.، دو كتاب ديگر وي استتبصری الابتدئينو يالشرفيكتاب ياد شـده من الرسرئل يمجاوع نگاريهايي نيز دارد كه از آنها با نام ري تكجزاي

تفصـيل بعـض و مـا يحصـل بـه و االرتداد في یرسال» :كه مشتمل بر اين رسائل استقليل مـن مسـائل الثالث و تفي الطهارا یرسال»، «یفي ارتداد الزوج یرسال»، «حكامهأ

.«صلي حد الترخ إ في خروج المقيم في بلد یرسال»و « یالصال .نام دارد« آداب المناظری»و « ميزان المقادير» دو رسالة ديگر وي،

از ديگر آثار وي، حواشي و شروحي است كه بر كتابهاي ديگر نگاشته است؛ از .شرح التهذيبو حرشيه بر كرفي ؛یالحواشي علي الصال: قبيل

و بررسـي شـيوة حكرم برالثرقالئد الديي في بيرن آيرت االحال به معرفي تفصيلي .پردازيم جزايري در تأليف اين كتاب مي

.987، ص3، ج3313، قم، دفتر نشر نويد اسالم، ران شيعهطبقرت مفس عقيقي بخشايشي،عبدالرحيم . .7، ص3، جقالئد الديياحمد جزايري، . خويش در گزارش هرانيتمرحوم آقابزر وجود ندارد، ولياثري بدين نام ،ميان آثار مؤلف در .

«مـن رسـائله یمن مجموعيته ضأر»يا «من رسائله یتوجد في ضمن مجموع»تي مانند اعبار ،اين آثاراز .آورده است

.است (.ق 3393توفاي م)سليمان بن عبداهلل سراوي ماحوزي از یكترب الصال اي بر حاشيه ،اين اثر. .383، ص6، ج.ق 3713، چاپ سوم، بيروت، دار االضواء، يالذييع، هرانيتر زآقاب. .316، ص33ن، جهما.

ج

دررد القالئهي

ر فقفسيبه تهي

نگا.../

شهاژوهپ

قالئد الدرري ساختار كل

شـده در ايـن زمينـه، پـس از شـروع شـدن بـا همچون ديگر آثار نگاشـته الدييقالئد فقهي، در هفـده ابهايكت اساس تبويب و ترتيب رايج مباحث در اي كوتاه، بر ديباچهجزايري در آ از هر بخـش، پـس از ذكـر آيـة . ه استرسيدبه سامان ( كتاب)بخش

كند، سپس با بيان احاديث مورد نظر، نكات ادبي و اختالف قرائات آن را بررسي مي .پردازد ، به استنباط از آيه مي واردشده از اهل بيت

آنهـا، نظـر و پـس از بررسـي كنـد مـي او همچنين اقوال و آراء ديگران را نيز ياد .گزيند برتر را بر مي

:كوتاه و گويايي كه بر قالئد نگاشته، آورده است ةمآقاي احمد حسيني در مقدجزايري چنين است كه نخست آيه را ياد و سپس مباحث ادبي مرتبط بـا آيـه ةشيو

را به همراه اختالفات مهم قرائـات را بررسـي نمـوده پـس از آن بـه بيـان احاديـث او اقوال . آورد روي ميبه استنباط از آيه آن گاه . پردازد مي وارده از اهل بيت

.گزيند و آراء ديگران را نيز ياد و پس از بررسي سخن برتر را برمي

جمـع . باشـد چشمگير و برجسته مي ،در ميان بخشهاي مختلف آن ييمباحث روافقـه ةدرايت درست حديثي، ايـن اثـر را بـه منبـع ثانويـ ةميان روايات متعارض و ارائ

.كرده استل مبد الحديث شيعه

گسترة آيات االحكام از نظر جزايريتعيـين هاي دين است، شيوة عملـي فقيهـان در ترين منبع آموزه گرچه قرآن كريم اصلي

بـراي .يكسان نيسـت ،در استنباط احكام سود جست هاتوان از آن شمار آياتي كه مي .ه سودمند استآگاهي از نظر جزايري در اين باره توجه به نكاتي كه در پي آمد

تنهـا بـه آيـاتي كـه در آن بـه روشـني از نزد جزايـري، گسترة آيات االحكام . 3از ،اي كه بتوان با ابـزار درسـت اسـتنباط ، بلكه هر آيهيستمحدود ن ،احكام ياد شدهوي بـا در آيـات االحكـام اسـت؛ بـراي نمونـه، داخـل استخراج كرد،آن حكمي را

. ه ، ص3ج ،قالئد الديياحمد جزايري، .

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

فيها معايش و من سمتم سه براوقينو جعلنا سكم ة استناد به آي

:نويسد مي فات و تمام تصـر محل معاش و ارتزاق است و ،شود كه زمين از اين آيه آشكار مي

جز در مواردي كه دليل بر ممنوعيـت آن ]به هر شكل ،امكانات آن برداري از بهره .رواست[ داشته باشيم

سبيت و إسيماقيل ربنيا تقبيل منيا و إذ يرفع إبراهيم اسقواقد من ا ةذيل آي در يوإن أنت اسمميع اسعليم

عبادت و يـا دن پس ازكراستحباب دعا آيه بر»: نويسد مي .«دكن ميان آن داللت مي

:نويسد قوانين اديان پيشين در اسالم مي به اعتباراعتقاد جزايري با . 9ما بـه پـذيرش واست ده، معتبركراديان پيشين بازگو تمام آنچه خداوند بزر از

.دليلي ويژه استثنا شده باشد اجز در مواردي كه ب ،باشيم ملزم مي هاآن

نيـز بـه اسـتنباط احكـام جزايري با اسـتناد بـه آيـات قصـص انبيـا ،از اين روقال إني أريد أن أنكح إحدي ابنتي هياتين قليي ؛ براي نمونه، ذيل آيـة پردازد مي

أن تيجرني ثماني حجج

.«دكن اين آيه بر مشروع بودن اجاره داللت مي»: نويسد يم را بـه آيه 391 تقريبا ،قرآن ةسور هفتاداز ميان قالئد الدييجزايري در كتاب .3

پيرامـون آن مباحـث بـه اسـتنباط احكـام شـرعي و عنوان آيات االحكام برگزيـده و .ر داردقراهاي مدني سوره در آيه 933 از اين تعداد،. پرداخته است

منابع استنباط فقهي جزايري در اســتنباط احكــام و (اجمــاع ت، عقــل وكتــاب، ســن )منــابع چهارگانــه جزايــري از

وي . اي كـه بيشـترين اسـتفادة وي از سـن ت اسـت بـه گونـه بـرد تحكيم آن سود مـي

.91 /حجر . .931و 398، ص9، جقالئد الديي، احمد جزايري. .391 /بقره. .393، ص9ج ،قالئد الديي، احمد جزايري. .311همان، ص. .91 /قصص . .311 و 313، ص9ج ،قالئد الديي، احمد جزايري.

ج

دررد القالئهي

ر فقفسيبه تهي

نگا.../

شهاژوهپ

.كند از دانشهايي مانند اصول فقه نيز استفاده ميهمچنين

كتاب ةقرآن در استنباط احكام، نخسـت شـيو ي جزايري ازگير بيان چگونگي بهره پيش از

مـورد نظـر را بـه ةآيـ ،جزايـري در بيشـتر مـوارد . گردد او در نقل آيات گزارش مي و كنـد ذكر مـي به طور خالصه آيه را ،اما در برخي موارد ،نگارد كامل مي صورت

،مونهراي نآورد؛ ب آنها به صورت مزجي ميآيات را با توضيحات تفسيري ي نيزگاهتيران اسحييوة ن كنيتن إوواجي قيل أل ها اسنبييأيا : گاشته استدر موردي چنين ن

و ـ الطـالق یمتعـ عطـيكن أي أ ــ عكنمتأفتعاسين ـالنعم فيهاـ و یي السعأ ـ اسدنيا ووينتها . یمشاجر ي فراقا بالأ ـ جمي سراحا حكنسرأ

از آيـات در مقايسـه بـا احاديـث زايـري گيـري ج همراجعه و چگونگي بهر مقداراسـتنباط درآن قـر شايسته از آيات اي هبه گون، وي توان گفت اما مي متفاوت است،ه اطـالق ك بـ استناد بـه تصـريح، تمسـ از قبيلي يها شيوه كرده است؛احكام استفاده

. ...آيه، ارجاع به عموم آيه و

به داللت صريح آيه استناد. 1 وي ذيـل . از قرآن، استناد به داللت صريح آيه است گيري جزايري هرهاي به از گونه

وسي اس ررأمنين ير ؤاليمتوي اسقاقدون من اسم ةآي

بـر اآيـه صـريح »: نويسـد مي و وييل سلمشيركين اسييين ةذيـل آيـ همچنين .«داللت دارد برتري و فايلت جهاد

ر وجـوب زكـات بـراي كـافران صريح بـ به طور اين آيه »: گويد مي «ةاتون اسزكؤالي

احمـد : ك.ر) ةمني ؤم ةأو امير ـ لـه لـي قو إ ـ س يي وواجي ا أحللنيا سي أا نإ ها اسنبييأيا : براي نمونه. (.333 و 987، 917 ،917، ص3، جقالئد الديي، جزايري

.919 و 331، ص3ج ؛317 و 931، 936، ص9، جهمان. ممكـن اسـت هريـك . ..ام تدوين اثر، ساختار فكري جزايـري و گموضوع كتاب، اوضاع فرهنگي هن.

.ي اين واقعيت باشديپاسخگوي بخشي از چرا .31 /نساء. .379، ص9ج ،قالئد الديياحمد جزايري، . .1ـ 6/ فص لت.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

.«دكن داللت مي

ك به اطالق آيهتمس .2 كند؛ براي نمونه، ذيل آيـة استفاده ميبسيار جزايري در استنباط احكام از اطالق آيه

مواسكم بينكم باسبا لأكلوا يالت

:نگاشته است سبب به عقد، رضايت دو طرف معامله بدون نياز توان دريافت كه از اطالق آيه مي

اطـالق . يا چيـزي بـاارزش باشد كوچك ،خواه مورد معامله است؛ت حصول ملكيم اسربااهلل اسبيع و حر حلأ ةآي

.ديگري از اين داللت است ةنيز نمون

:آورد مي ارقاتلوا اسيين يلونكم من اسكف ةآي در پيهمچنين نبـرد بـا كـافران و كشـتن ،توان گفت مي ،با استناد به اطالق اين آيه و آيات ديگر

امـا روايـات مستفياـه و اجمـاع اسـت، آنان حتي بدون حاور امام عادل واجـب .روا نيست امام ةعلما، گوياي آن است كه جهاد جز با حاور و اجاز

استناد به عموم آيه. 3 آورده «ربياع فانكحوا ما اب سكم من اسنما ماني و ث ث و آيةجزايري به دنبال

:استعموميـت ،جواز ازدواج با تعـداد يادشـده از زنـان كه شود از عموم آيه استفاده مي

كـه و ناصبي زناني مانند كافر مگر ،د نيستمقي نمعي يتو به زناني با خصوصي رددا .يستازدواج با آنان روا ن خاص،دليل اب

تسناز ط احكـام فقهـي اسـتنبا تفسـير آيـات و در قالئد الديياز منابع مهم مؤلـف سن ت،

.98، ص3ج ؛971، 379، ص9ج ؛961، 331، ص3ج ،قالئد الديياحمد جزايري، . .93 /نساء. .911/ بقره. .931، ص9، جقالئد الديي، احمد جزايري. .393 /توبه. .313 و 39، ص9ج ؛379، ص3ج ،قالئد الديياحمد جزايري، . .3 /نساء. .933و 17، ص3، جقالئد الديياحمد جزايري، .

ج

دررد القالئهي

ر فقفسيبه تهي

نگا.../

شهاژوهپ

اساسـا ، كميت و كيفيت استفاده از اخبار تا بدانجاسـت كـه برخـي عالمـان .آنهاست

، ابهـاي آيـات االحكـام در مقايسه با ديگـر كت را قالئد الدييتفاوت برجسته و امتياز هماننـد، يي اين اثـر بـا آثـار تطبيق مباحث رواي .دانند ي آن مييبرجستگي بعد روا

برتـري آن بـر ديگـر از ،اردبيلي البيرن ی بدراوندي و فقه القرآن، فرنكنز العرمانند تنها در تبيين آيـات و اسـتنباط جزايري نه. حكايت داردي ة مباحث روايزمين آثار در .كند تكيه مي ، به اخبارادبيات، علوم قرآني و مباحث ديگر حتي در ،احكام

ت نزد جزايريجايگاه سن. اسـت معتقـد واال و محوري براي احاديث اهـل بيـت جزايري به جايگاهي بس

معـارف قرآنـي مبـين وحي و دانش الهـي و سـخنان ايشـان را ةخزان و آنان را معدنتأكيـد نـزد آنـان در ويـل قـرآن أاو بـه وجـود دانـش حقيقـي و رمزهـاي ت .داند مي :گويد مي ،بدين سبب ورزد؛ مي

ي و تلق ـ هبلكـه همـرا ،و خودسرانه« يهشت»بايد برداشتها در مسائل ديني نه از روي .باشد معصومدريافت از امامان

مندي شخصي و ارادت قلبي خويش به ايشـان را نيـز در ميـان مباحـث هوي عالق .ده استكربازگو شكتاب

قالئد الاديي كامال روشني درسراسر كتـاب صورتپايبندي عملي به احاديث به ، گويـاي ايـن حجم كتاب به نقل و تبيين احاديث نيمي ازشتمال تقريبا ا. نمايان استوي از احاديث در تمام مباحـث كتـاب ماننـد مباحـث تفسـيري، علـوم . مطلب است قالئاد الاديي در توان گفـت، مؤلـف مي ،بنابراين ؛برد ادبي سود مي و قرآني، فقهي

.دكنتدوين تفسير آيات االحكام را با تكيه بر روايات خوبي از نمونة است توانسته

.6، ص.ش 3318، ، سمتآيرت االحكرمچي، شانه ركاظم مدي.

.791و 713، 391، 66، 3، ص3؛ ج361، ص9، جقالئد الديياحمد جزايري، . .311و 913، 3؛ ج333و 361، 9همان، ج. .66، ص3همان، ج. .313، ص9جهمان، : ك.ر.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

.دكن ةن جاسـت كـه رفتـار و سـير آاين توسـعه تـا . استت گسترده دامنة استناد به سن

ذا تداينتم بدين إ ةجزايري به دنبال آي ،مثال؛ براي گيرد را نيز دربرمي معصومان :نگاشته است يجل مممأسي إ

نخسـتين آن، روا بـودن قـرض دادن و قـرض . آيه بـر احكـام زيـادي داللـت دارد و امـام حسـين و امام حسـن پيامبر ثابت شده است كه. استتن فگر

ثبوت جواز دين و انجام آن ،توان گفت بالجمله مي. مقروض بودند ،پس از رحلت .است ناپذيرترديد از سوي اهل بيت

و إن افتان من اسمؤمنين اقتتليوا فييلحوا بينهميا همچنين بعد از آية

آورده :است

دو گـروه از دن كربر وجوب اصالح و نصحيت فيلحوا بينهما آيه اين بخش ازحاـرت عملكـرد . ...كنـد با يكديگر داللـت مـي اختالف مراحل اوليةدر مؤمنان

.داللت دارداين امر جنگها نيز بر در برخي از علي

و سـاالر شـهيدان ةمانند دعـاي عرفـ ،مأثور ةتبيين آيات از ادعي جزايري در .گرفته استنيز بهره ميرالمومنينخطب ا

ل جزايري با احاديثچگونگي تعام

حديثال یرواي (الفسند اسـتوار ةسلسل بيان منبع وذكر ت در نقل، دق روايت حديث بر جزايري در ةشيويت را كامل و گاه به گونة تلخيص، تقطيـع و نقـل بـه امتن رو ،در بيشتر موارد. است

.كند معنا گزارش مي

.7، ص3، جالدييقالئد احمد جزايري،. .989 /بقره. .11 و 911، ص9ج ،الدييقالئد احمد جزايري،. .3 /حجرات. .361، ص9ج ،الدييقالئد احمد جزايري،. .313، ص3ج ،همان: ك.ر.

ج

دررد القالئهي

ر فقفسيبه تهي

نگا.../

شهاژوهپ

ت مراجعـه بـه مصـادر مختلـف روايـي، نشـانگر دق ـ :ت دي نقل ياايات دق. 1

ةمالحظـ پـس از ،اي از مـوارد در پـاره وي. ستو ارزشمندي گزارشات اوجزايري قال فـي و»؛ براي نمونه، ذيل روايت ندك ي، حديث را گزارش مييمنابع مختلف روا

:سدنوي مي« العصر یصال ،الوسطي یحافظوا علي الصال یبعض القراء تهاذيب آمده است، اما آنچه در « واو»بدون « صالی العصر»عبارت الفقيهو كرفيدر

نـوعي ،اين تعبير ،بنابراين ؛...آمده است« واو» ايعني ب ؛است« العصر یصال و» ،آمده .باشد« الوسطي یصال»همان ،اين نماز هنه اينكاست، تشويق براي نماز عصر

نقلـه »: نويسـد مـي « شقي» ةدر ضبط واژ« ال شقيإني ما ز... »ذيل روايت همچنين بالفـاء ثـم السارائر و ضبطه ابـن ادريـس فـي یدالياء المشد كثير بالقاف بعد الشين ثم

.« یلف المقصوراأل؛ براي نمونـه، شود يك منبع را نيز يادآور مي هاي هگاه اختالف در نسخجزايري

روايـت را صـحيح ،زيـادي از دانشـمندان ةمـا هماننـد عـد »: نويسـد مـي روايتي ذيل .«...ديدم ه الفقيهمن اليحضرو تهذيبهاي زيرا آنچه در بيشتر نسخه ؛دانستيميـادكرد ،قالئاد الاديي از امتيـازات :ذكر منبع ياايت ا بيرن سلسلة ساند . 2

،منبـع سـي تعداد .از آنها روايت نقل شده است منبع است كه هفتادنشاني نزديك به بهره گرفته جزايري در بخشهاي مختلف كتاب از اين منابع . حديثي است ابهايكتاز

و كارآمدي اين شيوه، ( .ق 39قرن )ه به دوران حيات مؤلف با توجعمل، اين . استتـوان مي، برد را نمي يدر مواردي كه نام منبع و سزامند تحسين استو ه توج ةشايست

.معتبر دانست ،ي مؤلفيان رواوااجازات فر سبببه تا حد زيادي آن را

كتـب ال ، دار، چـاپ دوم اكبـر فـاري علـي تصـحيح ، كارفي االصول من ال، كلينـي محمد بن يعقوب. .919، ص3ج ،.ق 3388 ،هسالميالا، چـاپ اكبـر فـاري علـي تصحيح ، من اليحضره الفقيه، (شيخ صدوق)محمد بن علي بن بابويه قمي .

.336، ص3، ج.ق 3717، مدرسين ة، جامعدوم . 83، ص3، جقالئد الديياحمد جزايري، . .كم، اندك: شفي. .63، ص9نيز ج؛ 61، ص3، جهمان. .911، ص3ج: ك.؛ نيز ر913، ص3، جنهما.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

.كند سند احاديث را نيز ذكر مي ،جزايري در بيشتر مواردمـوارد، مـتن روايـت را بـه جزايـري در بيشـتر :گزايش كرمل متن ياايات . 3

اي پسـنديده و در برخـي شـيوه ،خـود ،ايـن روش . دكنـ صورت كامل گـزارش مـي ، در دريافت درسـت مقصـود بسا صدر يا ذيل روايت زيرا چه ؛ي استرضرو ،موارد

يك نمونه . سازد و تقطيع آن، خواننده را دچار مشكل مي ردروايت نقش محوري دا :چنين است قالئد الديياز اين نوع گزارشهاي حديثي در

وهـو يطـاف بـه حـول بـا عبـداهلل أشهدت : عن الربيع بن خيثم قال الكرفيو في مرهم فوضعوه أ ،بلغ الركن اليماني مافكان كل .في محمل وهو شديد المرض یالكعب: يقـول ثـم ،رضهـا علـي األ المحمـل حتـي يجر یخرج يده مـن كـو أف ،رضفي األ

هـذا يشـق نإ !بن رسول اهللايا : قلت له ،شوط مرارا في كل کا فعل ذلفلم .ارفعونييا منـافع الـدن :فقلت . سيشهدوا منافع سهم :يقول ي سمعت اهللن إ: فقال .کعلي .«الكل :؟ فقالیخرو منافع اآلأ

را مانند تلخـيص و در نقل حديث شيوه ديگري ،ي از مواردخربالبته در جزايري طويـل في حديث »: تقطيع احاديث برگزيده است؛ براي نمونه، در موضعي آورده است

في حديث طويل عن علـي »: است در جاي ديگر نوشتهوي .«...يقول في آخرهاحاديـث را ياو همچنين گـاه .«...حدكمأي جار علي باب حت . ..بيبيسمعت ح: قال

.«...ذا صامتإ أیالمر نأا رواه ابن بابويه عن نشيط مم»: ؛ مانندكند مي انقل به معن یبخـش روايـ ه درتوجـ جالـب از ديگر نكـات وجود منقوالت روايي از فريقين،

ب دور از تعص ه قانه و بمحق ةر روحيبيانگامر، اين .است قالئد الدييالحديث كتاب همـة امامـان ، تقريبـا از شـيعي منـابع از در ميان احاديث منقـول . استب مؤلف تعص

.319، ص3جهمان، : ك.ر . .33، ص9، جهمان. .371، ص9جهمان، : ك.ر. .361، ص3ج ؛33، ص3ج ،همان: ك.ر. .991 و 8، ص3ج ؛31، ص9ج ؛333، ص3ج ،همان: ك.ر. .389و 68، ص3؛ ج938و 87، ص3همان، ج: ك.براي نمونه، ر.

ج

دررد القالئهي

ر فقفسيبه تهي

نگا.../

شهاژوهپ

.ده استكرروايت نقل معصوم

. در يك موضوع اسـت متعارض نقل احاديث فراوان و قالئد الدييگيهاي از ويژزان توانمنــدي و ميــ. ســتودني اســت ،عميــزان اطــالع وي از احاديــث فــراوان و متنــو

بحثـي جـدا و هـا درسـت از آن يتصـوير ةاو در جمع ميـان احاديـث و ارائـ موف قيتبياع فات خيه شيأفمن قفي سه من ة جزايري در تفسـيرآي . نيازمند مجالي ديگر است

حمانإسيه بإاا أباسمعروي و

قولي از مرحوم طبرسي كه بيـانگر قـول اكثـر با ذكر :نويسد هست، مين نيز ارمفس

از امــام ناحمرعبــدال ةصــحيح اننـد اســت؛ مروايـات فراوانــي گويــاي ايـن مطلــب در ايـن . ديگـران و هاررز تروايـ ،و همانند آن... والد ابي ةصحيحو ... صادقو ... والد حنـاط ابـي ةصـحيح اننـد ؛ مروايات مخالف ديگري نيز وجـود دارد باره،

.ديگر اخبار و... اجبن در جميل ةصحيح

منيا ؤن يقتل مأوما كان سمؤمن ةآيذيل اهل كتاب، ةدر تعيين مقدار ديايري جز :نويسد پس از نقل نظر مشهور مي ، يال خطإ

. ...و هسـماع ةقـ بصير و موث واب ةصحيح كند؛ مانند اخبار زيادي بر اين مطلب داللت مياهـل ةدي تاز روايا در برخي. در دست استدر اين باره اخبار مخالف ديگري نيز

چهار هـزار درهـم و ديگر، در برخي . مسلمان تعيين شده است ةدي كتاب، همچون . ...قتل ذمي بيان شده است برابركشته شدن مسلمان در ديگري، در روايات

فقه الحديث (باز اهميت بسياري برخوردار اسـت؛ از ايـن رو، حقيقي از احاديث، ة مرادي و ارائتلق

فهم درست يك روايت از نقـل چنـدين حـديث بـاالتر صومدر كالم امامان مع زايري، حاور و پويايي جقالئد الدييمباحث مختلف حديثي در .دانسته شده است

.797و 79، ص3؛ ج933و 333، ص9؛ ج393و 398، 936، 98، ص3ان، جهم: ك.براي نمونه، ر. .318/ بقره. .711، ص3ج ،قالئد الديياحمد جزايري، . .39 /نساء. .739، ص3، جقالئد الديي، احمد جزايري: ك.براي نمونه، ر . .373، صوق، تهران، مكتبی الصداكبر فاري ، تحقيق عليالزيبهبن ابراهيم نعماني، محمد.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

ه در اكثـر مـوارد كـ خـورد مـي به چشم ي از حديثدرايت درست ةارائ براي زايريجفقـه گـون اهـاي گونـ به درايت حديث از شيوهيابي وي براي دست. موفق بوده است

:هايي از قبيل ؛ شيوهبرد سود ميحديثي ال ؛روايتزبان تعيين . 3 ؛ه به فااي صدور روايتتوج .9 .تكيه برقرائن خارجي خبر. 3صـدد روايت دربه اين پرسش كه آيا يك پاسخ درست :تعين برن ياايت. 1

تواند شخص مي ،ستروايت چياز مراد معصوماينكه يا ، استواقعي حكم انبياز االتي ؤيافتن جواب س در پيجزايري . هدايت كنديافت صحيح از روايت را به در

را در معنـايي يـر از منطـوق زبان صـحيح روايـت ، شماري از احاديث در، قبيل ايندر كـه را مراد حقيقي در حديثي از حارت امام رضا ،نمونهراي ب ؛داند مي هاآن

بـه داسـتان حاـرت ، هـدي ع گيري ديگران راجع بـه پـذيرش واليـت پاسخ به خرده :نگارد و ميداند مي چيزي ير از ظاهر آن، دكن تكيه مي يوسف

دن كرتنها براي ساكت به كار حارت يوسف استشهاد حارت امام رضازيرا منصب حكومت براي ايشان از جانب خداوند و از طريـق اجـداد است؛خصم

.نيازمند نيستمون أماز جانب آن به ايشان رسيده است و به پذيرش طاهرينش

فقـه از نكـات مـورد توجـه جزايـري در :توجه به فضری صاداي حادي . 2جـواب در رضـا امـام حاـرت . حـديث اسـت ه به فااي صـدور الحديث، توج

زن را از آن، تمـامي امـوال وارثي نـدارد ،همسر چگونگي تقسيم ارث فردي كه جزو عالمه در يكي نهريهبابويه و شيخ در مانند ابن ،برخي از دانشمندان بزر . داند مي

حمـل حكم در روايت را بـر زمـان يبـت امـام معصـوم ،لاز آثارش و شهيد او :دويسن داند و مي جزايري اين حمل را نادرست مي. اند كرده

اي باشد و هيچ قرينه از امام زنده مي منقولزيرا خبر ؛اين حمل در نهايت بعد است

.933، ص9، جقالئد الديي، احمد جزايري.

ج

دررد القالئهي

ر فقفسيبه تهي

نگا.../

شهاژوهپ

.يمكنبر زمان يبت حمل در دست نيست تا آن را

بـراي واحاديث مربوط بـه قـرائن تشـخيص قبلـه جزايري دربارة ناهماهنگي بين :نويسد و مي دهد چنين احتمال مي آنهازدودن اختالف و جمع ميان

بعـدي بـراي تمـام نقـاط ةفـه و نشـان براي اهل كو ،نخست حديثموجود در ةقرين .است كوفي ،نخست حديثزيرا راوي است؛عراق

ها و واقعيتهاي خـارجي در ه به برخي قرينهتوج :تكيه بر قراين خريجي خبر. 3جزايري نيز در درايت حـديث بـه . استدرست از روايت، بسيار مفيد يتصوير ةارائ

در بحث يافتن جهت قبله اين پرسش مطرح ،نمونه يارب ؛دكن قرائن خارجي تكيه مي كـه ت الزم است؟ برخي بر اين باورند دق اندازه چه ، تادر يافتن سمت قبله كه است

گيـري و اسـت، بلكـه نـوعي آسـان گيـري فـراوان نشـده سخت ،در يافتن سمت قبلهداتي بـراي يـ ؤه و ماو ادل . نيز بر اين نظر است جزايري. توسعه در اين امر وجود دارد

:نويسد آورد و مي مياثبات نظر خود سخن بر درستي و مسجد سهله و قبور امامان وجود اختالف ميان قبلة مسجد كوفه

؛پنداري نارواسـت ،برخي از اين مكانهاي يادشده ةپذيرش اشتباه قبل. ستگواه ا ماو و ايـن مكانهـا در زمـان امامـان رداي بـراي تحريـف وجـود نـدا زيرا انگيزه

.است صورت نگرفتهمنعي در اين باره، اصحاب ثقه با همين حال وجود داشته و

تلوا اسييين يليونكم مين قيا ةآيـ ذيل روايتـي تفسـيري كـه مـراد از در مچنينه :گويد يداند، م ميرا مردم سر زمين ديلم اراسكف

زيــرا ديلــم در ؛نــه هنگــام نــزول آيــه ،اســت ظــاهرا مــراد زمــان امــام صــادق بـه لحـاظ ،در زمـان نـزول آيـه مردم ايـن سـرزمين، سرزمينهاي فارس قرار دارد و

بـر اسـاس ؛باشـند « يلونكم»نزديك مسلمانان نبودند تا مراد از ،ت جيرافياييموقعي

.371، ص3ج همان،. .331، ص3ج و 331، ص3، جهمان. .331، ص3همان، ج. .393/ توبه.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

.روايت را بايد روايتي تأويلي دانست ،اين

احاديثگذاري سنجش و ارزشعلمـي ةشـد دست داشتن اصول و قواعد پذيرفتـه مند اخبار، تنها با در سنجش ضابطهچگـونگي يـن ضـوابط و گـزارش ميـزان اطـالع مؤلـف از ا ،بنـابراين ؛ممكن اسـت ؛ از ايـن ضروري است از سوي وي، در معرفي كتابنمونه عملي آن ةاستفاده و ارائ

.كنيم را از نظر جزايري ذكر ميعوامل تاعيف و تقويت احاديث رو،

عوامل تضعيف حديث :از نظر جزايري، عوامل تاعيف حديث دو گونه است

ي؛ضعف سند (الف .ضعف داللي( بجزايري، ضـعف سـندي روايـات را در سـه چيـز :ياايرت ضعف سندی( الف

:داند مي ناشناخته بودن راوي؛. يك اشتراك راويان حديث؛. دو .ارسال در سلسلة سند روايت. سهيـك روايـت نقـل جزايري در كتـاب حـج پـس از :نرشنرخته بودن ياای. يك

فـردي كـه وجـود دارد بن احمد علوي محمددر سلسله سند اين روايت »: نويسد ميدر يو .«روايت شايستگي تقييـد قـرآن را نـدارد ،اين؛ بنابراست( مجهول)ناشناخته

ديگـر هـاي اين روايت با وجود جهالت در سـند و ايراد »: آورد ميذيل حديثي ديگر .«و قبول آن، اكل از قفاست ندارد داللت روشني يادشدهعاي بر ادنقـل روايتـي پـس از يـراث و جزايـري در بحـث م :اشتراك ياايرن حدي . دا

در سـند ،بعـالوه ،از ايرادهاي اين روايت آن است كه سند درستي نـدارد »: آورد مي

.39، ص3ج ؛319، ص9، جقالئد الديي، احمد جزايري. .71، ص9ج همان،. .31صهمان، .

ج

دررد القالئهي

ر فقفسيبه تهي

نگا.../

شهاژوهپ

.«حسن بن موسي وجود دارد كه نامي مشترك است ،روايتسـند بـه سلسـلة پيوسته نبودن آخـرين فـرد :ايسرل دي سلسلة سند ياايت. سهن بـه ارسـال در سـند تعبيـر سـندي روايـات اسـت كـه از آ هـاي از ايراد معصوم

.روايات، به ارسال سند آنها نيز توجه داشته استتوجيه جزايري در كه شود مي قالئد الدييبراي ضعف داللي روايات، مواردي در :ضعف داللي ياايرت( ب

اضطراب .مخالفت با ظاهر كتاب و اخبار مستفياه؛ دو. يك: بيان شده است؛ از قبيل .متن حديثناهماهنگي مفاد يـك خبـر بـا :رلفت بر ظرهر كترب ا اخبري مستفيضهمخ. يك

اسـت؛ از ايـن رو، جزايـري ظاهر قرآن كريم و ديگر احاديث، بيـانگر نادرسـتي آن :نويسد ذيل روايتي مي

روايـت مخـالف ظـاهر قـرآن و اخبـار ،در نادرستي استناد بـه روايـت بايـد گفـت .يستايسته نعمل بدان ش از اين رو، ؛...مستفياه است

:نويسد وي در جايي ديگر ميپس از مر شوهرش نبايـد ،زن ير مدخول است كه در برخي اخبار چنين آمده

شايســتگي ،از ايــن رو ؛مخــالف ظــاهر قــرآن اســت ،ايــن ســخن. ه نگــه داردعــد .تخصيص زدن اخبار ديگر را ندارد

ي از خـ رب، در ي خبـر اهمساني در قالب و محتو نا :اضطراب دي متن حدي . داث بايـد آن را محـد كنجكاوانـه و تيـزبين كه نگـاه است موارد، گوياي نادرستي آن

ت بـا تكيـه بـر ت كـه اهـل سـن جزايري در نادرسـتي نظـر حرمـت ازدواج موق ـ . بيابد :نويسد رند، مياحاديثي بدان باور دا

در ت اسـتوار اسـت و ن بـر روا بـودن ازدواج موق ـ اناو مسـلم ع اهل بيـت اجمانسـخ شـده ،هت اوليـ مشروعي ،گويد خصم مي. مشروعيت آ ازين آن نزاعي نيست

.337ص ،3جهمان، . .38، صهمان: ك.ر. .973، صهمان. .973همان، ص.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

،ي نسـخ انـوعي درايـت اسـت و دعـو ،عاي ثبوت جـواز اد ،اين بر اساس كه استتـوان مقابلـه بـا ايـن درايـت را اسـت و روايـت، عي آنروايتي است كه عامه، مـد

گر بـين آنهـا بـا يكـدي نيسـت و گزارشهاي آنـان نيـز همسـان ،افزون بر اين. نداردد؟ كـر توان به رواياتي با چنين اضـطرابي تكيـه پس چگونه مي. داردوجود منافات

ايـن نسـخ ،روايـات آنـان از در برخـي . ماطرب استنيز گزارشهاي آنان از نسخ الـوداع گـزارش یدر حج آناباحه و نسخ برخي ديگر،در و خيبر جنگحكم در

. ...است شده

يثعوامل تقويت حدايـن . كند جزايري افزون بر عوامل تاعيف حديث، عوامل تقويت آن را نيز بيان مي

:ازعوامل عبارت است ؛فقدان معارض و صحت سند .3 ؛موافقت با ظاهر كتاب و كثرت اخبار. 9 .داللت صريح .3نقل روايـات ، پس ازجزايري در كتاب حج :صحت سند ا فقدان معريض. 1

:نويسد در اين باره ميمختلف . روشن اسـت ،صحيح و داللت آن بر مطلب ،كوتاه سخن اينكه سند روايت زراره

، اين روايت، معارضي نيز ندارد؛ از اين رو، عمل كردن بـدان صـحيح افزون بر اين .است

از جزايـري در گـزينش نظـر برتـر :كثرت اخبري ا موافقت بر ظرهر كترب. 2 :دويسن مي محصور فرد حاجي دنكردر مكان قرباني مختلف ميان اقوال

داللـت ،ي اين نظر به سبب كثرت اخباريمستند روا. قول اكثر ظاهرتر است ،به نظر .بر ديگر روايات برتري دارد ،روشن و توافق آن با ظاهر قرآن

ي يبه تنهـا در يك موضوع، روشن است كه كثرت روايت شود البته يادآوري مي

.63همان، ص. .11، ص9همان، ج. .76و 3همان، ص.

ج

دررد القالئهي

ر فقفسيبه تهي

نگا.../

شهاژوهپ

.نيستدر آن موضوع ت ادليل درستي رواي

،ت خبـر صـح يداللت صريح روايت در كنار ديگـر معيارهـا :داللت صريح. 3: نويسد در ذيل حديثي مي قالئد الديي مؤلف. استترين عامل تقويت حديث روشن

عمـل بـدان ،بنـابراين ؛صـريح اسـت آن، صحيح و داللت ،سنداز حيث اين روايت » .«استدرست

و در دانـد مـي آنرا منجبر ضـعف تبه يك رواي ي همچنين عمل مشهورجزايرضـعف ،با عمل اصـحاب ،...گرچه اين روايت ضعيف است»: نويسد ميذيل روايتي

ضـعف ،رچه روايت ضـعيف اسـت گ»:نويسد وي همچنين مي .«گردد آن جبران مي .«شود به مامون آن برطرف مياصحاب آن به سبب عمل

دو وي پـس از ذكـر . استي جزايرعامل ديگر انجبار ضعف روايت نزد اجماع، روايـاتي ،مجهـول و در نتيجـه ،گرچه سـند ايـن دو روايـت »: نويسد ميخبر ضعيف

.«شود بلكه اجماع آنان زدوده مي ،اين ضعف با عمل اصحاب ،ندا ضعيف

قالئد الدررجزايري در مباني تفسيري هاي مـورد يوهشده و ش شناختهمباني تفسيري از ابهايهمانند ديگر كت قالئد الدييدر اسـت تفسيري جزايري عبـارت مباني .تبيين مفاد آيات استفاده شده است براييد أيت، آيات كارگيري علوم ادبي، تفسير قرآن به قرآن، استفاده از سياق، ظهر و بطن هب :از

ران و اسـتفاده از علـم ه بـه علـوم قرآنـي، گـزارش اقـوال مفسـ تكيه بر احاديث، توج .نطقم

در تفسير و تبيين آيات يري علوم ادبيكارگ هب. 1، از يك طرف با تكيه بر بيش از ده منبـع نهاتبيين مراد آ جزايري براي تفسير آيات و

كوشد تا تصويري روشـن از مي ،اجتهاد با اعمال نظر و ،ديگرسوي شناسي و از واژه

.11و 39همان، ص. .76همان، ص. .96، ص3همان، ج. .39، ص9همان، ج.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

شـناختي اي كه گسـترة واژه به گونه ؛دست دهده برا آيه مفهوم واژگان موجود در .گيرد كتاب، ارائة شواهدي روايي براي تأييد معناي واژة قرآني را نيز دربرمي

نيز بهـره بـرده اسـت؛ بـراي نمونـه، صرف و نحو، از ي همچنين در تبيين آياتوشهر معلوماتأ اسحج ذيل آية

:نويسد مي جملـه ،پـيش از حـذف ماـاف محذوف است كه ،مااف آن ومبتدا «حج» ةواژ

خبـر بـراي مبتـداي «شـهر أ» ةكلمـ و« زمان الحج»يا «شهر الحجأ»: بوده است چنين ةكه جمع است بر كلم «شهرأ»حذف مااف براي آن است تا حمل . يادشده است

. «البرد شـهران »: اند سخن اديبان كه گفتهاين مانند ؛روا باشد ،است كه مفرد «حج»در ايـن . «شـهر أ حـج الحـج » :تاسـ تقدير جمله چنـين ،يميبگوتوانيم همچنين مي

بلكه پذيرش اين حمـل حتـي بـدون ،ساع استبر اساس ات ،يم اضافهيگو ميفرض جملـه نـوعي از مجـاز خواهـد ،حذف نيز ممكن است كه در آن صورت فتنپذير .بود

زيـرا وجـوه ؛باشـد ر در گرو اسـتفاده از علـوم بال ـي مـي مفس موف قيت بخشي ازمندي از اطالعات گسترده و عميق بال ـي در و بهرهاست قرآن بال ي از ابعاد اعجاز

ي در و .داشـته اسـت ه جزايري نيز به اين مهم توجـ . تبيين مفاد آيات ضروري است :نويسد كتابش مي ةمقدم

انـواع فنـون و صـنايع ادبـي ،از آن رو كه قرآن به زبان عربي است و در ايـن زبـان ده و بـر كـر اسـتفاده وجـه تـرين فنون به شايستهوجود دارد و قرآن كريم نيز از آن

دريافـت كامـل معـارف و اسـت، هاي بال ت و فصاحت ايسـتاده هفراز بلندترين قل . ...يستمسلمانان ميسور ن آن براي تك تكاحكام

تفسير قرآن به قرآن .2بـرد، تفسـير قـرآن بـه قـرآن كه جزايري در تفسير آيات از آن سود ميهايي شيوهاز

.31، ص3همان، ج. .331 /بقره . .19، ص9ج ،قالئد الديياحمد جزايري، . .361، ص3همان، ج. .3، ص3همان، ج.

ج

دررد القالئهي

ر فقفسيبه تهي

نگا.../

شهاژوهپ

دربـارة ايـن . اسـت آيـات و تفسـير هاي كارآمد در تبيـين شيوه اين اسلوب از. تاس

:شيوة تفسير گفته شده استنيـز هسـت، تفسير اهل بيـت وةتفسير قرآن كه شي ةبهترين و كارآمدترين شيو

هر ،اين روش در. ي است كه به تفسير قرآن به قرآن مرسوم شده استروش خاص گيـري از آنهـا بـاز و شـكوفا ر در ساير آيات قرآن و بهـره آيه از قرآن كريم با تدب

.شود مي

قالئاد الاديي هاي مختلفي از تفسير قرآن به قرآن در گونه شود كه يادآوري ميتحكيم استنباط فقهي حاصـل ديگر، ةتبيين معنايي يك آيه با آي :مانند ؛وجود دارد

. ...و ديگر ةآيه با آييك تخصيص عموم ديگر، ةآيه با آييك از

آيات ظهر و بطن. 3زيـرا معتقـد اسـت آيـات ؛دانـد د از يك آيه را روا مـي جزايري برداشت معاني متعد

تـوان بـه مـي در تفسير، درست كارگيري شيوة بهكه با است قرآن داراي ظهر و بطن :نويسد وي در اين باره مي. دست يافت( هاي معنايي ير آشكار اليه)بطن آيه

زيرا همـان گونـه كـه ؛بر معاني مختلف و اراده تمامي آنان استبعاد ندارد حمل آيه .«القرآن ذو وجوه» :در روايات آمده

:نويسد ميي آن يو مستند روايك آيه د معاني متعد فتنپس از پذيري همچنين وگـو اينكـه ؛توان پذيرفت تمامي معاني مستند و مختلف يادشده اراده شده باشد مي

بـراي قـرآن »: انـد فرمـوده ما ةزيرا ائم ؛يگر نيز چنين كاري رواستدر آيات د .«ظهري است و بطني

،د از آيـات به سبب جواز برداشت معاني متعد ،جزايري رسد از اين رو به نظر مي

.63، ص3، جاء، اسرتسنيم جوادي آملي، عبداهلل. .311و 397 ،393، ص3ج ؛333، ص9ج ؛391، ص3، جقالئد الديي احمد جزايري،: ك.ر. .361، ص9همان، ج: ك.ر. .63، ص3؛ ج317، ص3همان، ج: ك.ر. .313، ص3همان، ج. .33، ص9همان، ج.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

ي اويلي را معنـ أروايـات تـ البتـه . بـرد ميكار بهنيز در تفسير آيات را روايات تأويلي اين روايات را ،از اين رو ؛دآميز هم نمي و آن را با تفسير در كند ميي نآيه تلق ةيگان

.كند مربوط ذكر مي ا و در پايان بحثمجز به صورت

در تفسير و تبيين آيات كارگيري دانش منطق هب. 4گرچـه . ه اسـت بردنيز سود آناصطالحات دانش منطق جزايري براي تبيين آيات از

،كارگيري آن، از يك سو هب، حات گسترده نيستوي از اين اصطال گيري دامنة بهرهعينـي از كارآمـدي منطـق در ةنمونـ ديگر، وي و از سوي گستردة گوياي اطالعات

اسييين هيم و ةآيـ ،از آيـات مربـوط بـه بـاب نكـاح . اسـت تبيين آيات قرآن كريم هم ير ملوميننإيمانهم فأو ما ملكت أوواجهم أال قلي إ ٭سفروجهم حافاون

.اسـت ي از زنان يجو بهره ةدو سبب جداگانه براي اباح ،ازدواج و ملك يمين ات،در اين آي

فـردي تنهـا مـثال د؟ وشـ آيا اين دو در كنار هم نيز سبب اباحه مي. شمرده شده استآيـا . اسـت ملـك يـر يـا آزاد او، مالك نيمي از رقبه يك كنيز است و نيم ديگر از

اباحـه كنيـز سـبب ،در كنار هم( نيم ديگر در)ين ملك يم و( آزاد ةدر نيم رقب)عقد براي مالك خواهد بود؟

:نويسد پردازد و مي ميجزايري با استناد به اصطالحات منطقي به بررسي مسنله اجتمـاع )اي، منع جمـع چه در چنين قايه؛ گرحقيقيه است ةمنفصل ةقاي ،مفاد آيه

اجتمـاع ليو ،محال امر هر دو رفع)و منع خلو ( ولي رفع هر دو جايز ،دو امر محال ن و منع خلـو، تنهـا در حـد متيق ،اما در اين جا، منع جمع. وجود دارد( جايزهر دو

ه به اهميت نكاح، درگزينش ميان اين دو، بايـد با توج ،بنابراين ؛يك احتمال استعقد و ملك يمن : و گفت بسنده كرداز احتمال دست كشيد و به قدر متيقن حكم

.ي گرددي از كنيز تلق جوي بهره ةسبب اباح ممكن نيستهم در كنار

.336و 331، ص3؛ ج331، ص3همان، ج: ك.ها ر نمونهبراي . .6ـ 1/ مؤمنون . .13، ص3، جقالئد الديي، احمد جزايري.

ج

دررد القالئهي

ر فقفسيبه تهي

نگا.../

شهاژوهپ

و علوم قرآني قالئد الدرر

بـردن بـه شـنون آگاهي از علوم قرآني كه به بحثهاي مقدماتي به شناخت قرآن و پيبـه شـمار يابي به معـارف قرآنـي پردازد، از ابزارهاي الزم براي دست مختلف آن مي

،است كـه تـا قـرآن كـامال شـناخته نشـود سبب ، بدينضرورت اين آگاهي. رود مي قالئاد الاديي ةبـا مطالعـ . ميسـور نخواهـد بـود ،يـابي و نمايانـدن محتـواي آن دست

ط بـر مباحـث علـوم قرآنـي قبولي از آگاهي و تسل م ةجزايري به انداز كه يابيم مي دربرخـي از . شايسته از آن بهره گيردطور به است در اين اثر، برخوردار بوده و توانسته

نسخ، اسباب نـزول و اخـتالف : بدين قرار است قالئد الدييعلوم قرآني در وانهايعن .پردازيم قرائت كه به بررسي آنها مي

نسخ. 1نيـز پركاربرد علوم قرآني در تفسـير موضـوعي آيـات االحكـام و وانهايعن نسخ، از

زوايـاي ر يا فقيـه از سدقيق مف، آگاهي بنابراين است؛ثيرگذار در استنباطهاي فقهي أتكــارگيري درســت آن، از اهميــت بــااليي هي در بــيمختلــف اصــطالح نســخ و توانــا

.برخوردار استوي ذيـل . پـذيرد را مي نسخ حكم بدون نسخ تالوتنسخ، انواعميان جزايري از

حكم پيشين در آ ـاز »: نويسد مي تينين يكن منكم قشرون ابرون يغلبوا مإ آيةالنسخ »به گونة نسخ،از اين . ...تي برداشته شدولي پس از مد است، ر بودهاسالم معتب .«شود ميتعبير «یال التالو

.كند ، حمل بر تقيه ميداردوي رواياتي را كه بر وقوع نسخ حكم و تالوت داللت اصطالحات نزديك به نسخ ده وكرت جزايري در به كارگيري اصطالح نسخ دق

قاتلوا اسيين يلونكم من اسكفيار ةاو نسخ آي. نبرده استار ك به جاي آن به را

را بـه

.61 /انفال. .311، ص9ج ،قالئد الديياحمد جزايري، . .318، ص3همان، ج. .393 /توبه.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

قاتلوا اسمشركين كافة ةآي

دوم، ناسـخ ةآيـ »گفتار برخـي »: نويسد مي پذيرد و مين ؛نخسـت بيـانگر ترتيـب جنـگ اسـت ةزيـرا آيـ ؛درسـت نيسـت ،نخست اسـت ةآي

شود كه اسـتفاده نين يادآور ميهمچ او .«د آيه دوم خواهد بوداين آيه، مقي ،بنابراين .است معصوم امامان سخنان امري رايج در ،ي تخصيصانسخ به معن ةواژاز

اسصييام ةأحيل سكيم سيلي او ذيل آيـة . داند كتاب را روا مي ت باجزايري نسخ سن اسرفث إسي نماكم

و مين ةآيـ ذيـل و نيـز كند به جواز اين نوع از نسخ اشاره مي وجه شطر اسممجد اسحرام فولحيث خرجت

:است نوشته ت بـا اي از نسـخ سـن نمونه ،خود ،و اين المقدس است ه به بيتآيه ناسخ حكم توج

روشني در قـرآن كـريم يـاد نشـده ةالمقدس به گون ه به بيتزيرا توج ؛كتاب است .است

حييث اقتليوهم و ةدانـد و ذيـل آيـ نسخ چند آيه با يك آيه را روا مـي جزايريثقفتموهم

ناسخ تمامي آياتي است كه در برخـورد مسـلمانان بـا ،اين آيه»: آورد مي .«ده استداداري را كافران دستور خويشتن

كنـد؛ و براي آن، داليلـي را ذكـر مـي پذيرد جزايري به آساني وقوع نسخ را نميو من كان فقيرا فلييكل باسمعروي براي نمونه، ذيل آية

:نويسد مي كييل يوميين كييان فقيييرا فلي ة نســخ آيــةآنچــه عياشــي در تفســيرش از رفاعــه دربــار

صريح روايـت آيه و زيرا با ظاهر ؛نيست فتنيپذيركرده است، گزارش باسمعروي

.36 /توبه. .313، ص9، جقالئد الديي، احمد جزايري. .391، ص3همان، ج: ك.ر. .381 /بقره. .368، ص3ج ،د الدييقالئاحمد جزايري، . .311/ بقره. .336ـ331، ص3ج ،قالئد الديياحمد جزايري، . .333 /بقره. .319، ص9ج ،قالئد الديياحمد جزايري، .

.6 /نساء.

ج

دررد القالئهي

ر فقفسيبه تهي

نگا.../

شهاژوهپ

.ناسازگار است

اسباب نزول .2از ي ويـژه بـوده اسـت؛ داد نزول قرآن كريم تدريجي و در برخي آيات به دنبـال رخ

آنهــا آگــاهي از ســبب نــزول بــهدانســتن معنــا و تفســير كامــل آيــات بــراي ايــن رو،راه داللـي روايـات موجـود، هـايي ماننـد ضـعف سـندي و تاـاد اما ايراد نيازمنديم،

چگـونگي، نقـل، بنـابراين، ؛سـازد نـاهموار مـي أن نـزول درسـت را يابي به ش دستمعنـاي درسـت آيـه و ةاي در ارائـ كننده نيپذيرش، رد يا نقد اين روايات، عنصر تعي

.رود مير به شمار ميزان درستي كار مفسبـه نقـل اسـباب نـزول ،جزايري به دنبال بسياري از آيات با تكيه بر منابع مختلف

در اسباب نزول به نقل از منـابع تفسـيري ماننـد را گزارشهاي خوداو . پردازد ميآنها عياون ، تهذيب االحكرمچون و منابع حديثي مجاع البيرن، تفسير عيرشي، تفسير قاياسابرب نازال كتابهـايي ماننـد . دكنـ مـي ذكر من اليحضره الفقيهو اخبري الرضر

نيز از منابع جزايري در گزارش اسباب نزول تفسير بيضرایو رفكش تفسير، ااحدینيـز ديـدگاههاي اهـل سـن ت بـه نقـد ،در برخي موارد با تكيـه بـر ايـن منـابع است و

.پردازد ميگـاهي ذيـل . پيش نگرفته اسـت را در يكساني ةدر گزارش اسباب نزول روي ويخيوا ممجدا اسيين ات و آورد؛ براي نمونه، ذيل آية ميدي را روايات متعد ،آيهيك ة چكيـد بدين صـورت كـه گـاهي نخسـت، كند؛ ميچهار گزارش را نقل ضرارا

مم قلي ووج أ ةذيل آي ؛ براي مثال،دهد ميروايت را به دست

: نويسد مي زينـب بنـت ،كلبـي ومـاجراي او بـا همسـرش ةزيد بـن حارثـ ةآيه دربار»: نويسد مي

.978، ص3ج ؛361، ص9؛ ج316، ص3ج ،قالئد الديياحمد جزايري، . .971، ص3، جالتاهيددهادي معرفت، محم: ك.ر. .368، ص3ج ،قالئد الدييي، احمد جزاير. .311 /توبه. .913، ص3ج ؛938، ص9ج ؛378 ، ص3ج ،قالئد الديياحمد جزايري، . .31 /احزاب.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

در سـه صـفحه بـه نقـل ،سپس با استناد به روايات مختلف ،«نازل شده است ،جحش؛ كنـد به نقل يك روايت بسـنده مـي ،زماني ديگر .پردازد ميآيه ل سبب نزول مفص

يين يمارقون في اسكفرال يحزن اس مثال ذيل آية

تنها يـك مجاع البيرنبه نقل از .كند گزارش را ذكر مي

كه به تاـاد )اختالفات جزئي ميان آنها را ، گاهيدر نقل اقوال مختلف جزايريچند ندر موردي پس از ياد كرد؛ براي نمونه، شود نيز يادآور مي( انجامد داللي نميامـا ،ناهماهنگي و تنافي وجـود دارد ،ي نقل شدهميان روايتها»: نويسد ميسبب نزول

.«نيستزدودن آن چندان مشكل رسد ميبه نظر وي . برد بهره مياستنباط احكام فقهي وتبيين معناي آيه آيه، در جزايري از نزول

ها اسرسول ال يحزن اسيين يمارقون في اسكفريأيا ةدر پي آي

اين آيه »: نويسد مي ــه اعتبــار ســبب ــه ب ــزولش آي ــانگر ثبــوت حكــم رجــم اســت ،ن ــز در .«بي گــاهي ني

اسييين ةذيل آي ؛ براي نمونه،گيرد مي بهرهسبب نزول ازاستوارسازي استنباط فقهي ليل و اسنهارسمواسهم باأينفقون

:نگارد مي كننـده فرد انفـاق از سويانفاق تمامي اموال ، استحباب ظاهر اطالق موجود در آيه

گوياي آن اسـت كـه ،اما آيات ديگر ،نيز به اين معنا اشاره دارد؛ سبب نزول است .روي در بخشش مستحب است نهميا

در ،نمونـه كنـد؛ بـراي مييد برداشتهاي ادبي نيز استفاده أيوي از سبب نزول در تيمتفتون قل اهلل يفتيكم في اسك سة ةتبيين وجوه ادبي آي

:آورد مي گرچـه ايـن . «پرسـند مـي « كاللـه »از تو درباره » :اشدي آيه چنين باممكن است معن

.937ـ939، ص3ج ،قالئد الديياحمد جزايري، . .73/ مائده. .67، ص 83، ص3ج ؛333، ص9ج ،قالئد الديياحمد جزايري، . .931، صهمان. .73 /مائده. .367، ص3ج ،قالئد الديياحمد جزايري، . .917 /بقره. .93، ص9ج ؛317، ص3ج ،قالئد الديياحمد جزايري، . .316 /نساء.

ج

دررد القالئهي

ر فقفسيبه تهي

نگا.../

شهاژوهپ

. ، گوياي پرسـش محـذوف اسـت در آن پاسخ موجود است، عبارت در آيه نيامده

: است ن آمدهآدر سبب نزول ؛ چراكهسبب نزول نيز گواه درستي اين سخن استاو از . بـه عيـادت او تشـريف بردنـد جابر بن عبداهلل بيمار بود و رسول اكـرم

. ...كالله پرسيد ةدربار حارت

اختالف قرائت. 3اي از بـه گونـه ،همان تـالوت و خوانـدن قـرآن كـريم اسـت و در اصـطالح ،قرائت

گرچـه قـرآن داراي نـص . دارد يگـي خاص ـ شـود كـه ويـژ تالوت قرآن اطالق مـي اسـتوار سـبعه اجتهـاد يكـي از قـراء اسـاس بر ي آنهر يك از قرائتها ،واحدي است

؛ بـدين نگـارد را مـي هـا ي به دنبال بسياري ازآيات، قرائـات مختلـف آن جزاير. استگاهي آدرس منبـع آن و گـاهي تنهـا گـزارش اقـوال را صورت كه گاهي نام قاري،

.كند بيان ميبـه ؛ براي نمونـه، كند برخي موارد نيز قرائت مشهور را از ير آن جدا مي وي در

بيين و ما قلمتم من اسجيوارح مكل ةدنبال آي

،قرائـت مشـهور در آيـه »: نويسـد مـي قرائـت ايـن ،ابـن مسـعود و حسـن از ابن عبـاس، . ...د استصورت مشده ب« بينمكل »

.«بدون تشديد روايت شده است ،واژه ة، ورود در معركـ هاتبيين و توضيح وجوه مختلف قرائات با تكيه بر جنبه ادبي آن

استوارسـازي اسـتنباط احكـام فقهـي بـا ،آراء و گزينش همراه با استدالل و سرانجامجزايـري بـه دنبـال ،نمونـه از ديگر ويژگيهاي اين كتاب است؛ براي قرائت برگزيده

فاقتزسوا اسنما في اسمحيض ةآي

پايـان زمـان »: نويسـد با تكيه بر قرائت مشهور مـي هرچنـد ؛حرام بودن نزديكي با زن در حال حيض هنگامي است كه ديگر خون نبيند

.«ده باشدكر سل ن

.373، ص3ج ،قالئد الديياحمد جزايري، . .911و 376، 391، 336، 63، ص3؛ ج989و 977، 933، ص9همان، ج: ك.ر. .7 /مائده. .313ـ319، ص3ج ،يقالئد الدياحمد جزايري، . .999 /بقره. .73، ص3ج ،قالئد الديياحمد جزايري، .

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

بـه اسـت، كه با استناد به وجوه قرائـت بيـان شـده را نيز او استنباط فقهي ديگرانيمئلون قن اسمحيض كند؛ براي نمونه، ذيل آية ت نقل و نقد ميدق

: نويسـد مـي به امكان استنباط وجـوب سـل حـيض از ،دبا استناد به قرائت مشد تهذيبشيخ در »

.«اما وجه اين سخن روشن نيست ،استده داقرآن، حكم

قالئد الدررمنابع كتاب ذكـر و بيش از هفتاد منبع را برده جزايري در كتاب خود، ازمنابع معتبر و متعدد سود

را اش شده و نگاشـته اواعتبار علمي در كنار قدمت منابع، سبب كاميابي . كرده استدر اسـتفاده از منـابع منفعالنـه موضع جزايري بايد گفت، . كرده استسزاوار تحسين

، ايـن منـابع . پـردازد ميآنها نقد و نقلگزينش از آنها، وان به ات فربلكه با دق نيست، .استادب ، فقه و، حديثتفسيرموضوع در چهار

منابع تفسيري. 1شناســي، علــوم قرآنــي و توضــيحات تفســيري از منــابع هــاي واژه جزايــري در زمينــه

:برخي از اين منابع عبارت است از. است تفسيري استفاده كرده ؛تفسير ابوحازه ثارلي: قرن دوم

؛قاي تفسير و عيرشي تفسير: قرن چهارم ؛اسبرب النزال ااحدی و التبيرن، البيرن الكشف ا: قرن پنجم ؛جوامع الجرمع و مجاع البيرن، الكشرف: قرن ششم ؛سراي التأايلا انواي التنزيل ا: قرن هفتم .نز العرفرن في فقه القرآنك: قرن نهم

مجااع تفسـير كتـاب در ميان منابع تفسيري، بيشترين ارجاعات جزايـري بـه سـه ، ازجملـه كنز العرفرن في فقه القارآن كتاب .است تفسير قايو عيرشيتفسير ، البيرن

و در برخي مـوارد نيـز استفاده كرده كتابهاي آيات االحكام است كه جزايري از آن

.999 /بقره. .13، ص3ج ،قالئد الديياحمد جزايري، .

ج

دررد القالئهي

ر فقفسيبه تهي

نگا.../

شهاژوهپ

.اخته استبه نقد آن پرد

و حديثي منابع رجالي . 2جزايري مطالب ايـن قسـمت . ي آن است، بخش روايقالئد الدييترين بخش برجسته

:ها بدين قرار استترين آن كه مهماست ده كررا با تكيه بر بيش از سي منبع تنظيم ؛سجرديه ةصحيف: لقرن او

؛ترمذیسنن ال و الاحرسن برقي، صحيح مسلم، صحيح بخريی: قرن سومثاواب ، عياون اخباري الرضار ، يالراضا ، الكرفي، قرب االسنرد: قرن چهـارم

مان ، الاتقاين يياضا ، معارني االخباري ، التوحياد ، علل الشرائع، الخصرل، االعارل ؛(كشي) الرجرل و امرلي، يتارم النعا كارل الدين ا، اليحضره الفقيه ؛شييجرل النجر و الواعظين يياض، ينهج البال : قرن پنجم ؛االحتجرج و الخرائج ا الجرائح: قرن ششم ؛امرن االخطري و في ريب الحدي يالنهري: قرن هفتم ؛ايشرد القلوب و االقوال يخالص: قرن هشتم . والي اللئرلي: قرن نهم

منابع فقهي. 3در مـوارد . ده اسـت كـر جزايري در تدوين مباحث فقهي نيز از منابع فراوان اسـتفاده

برخـي منـابع . ده اسـت كـر تنها به ذكر اقوال پرداخته و نشاني منبع را ياد نفراواني نيز :فقهي او چنين است

؛الاقنع: قرن چهارم، تهذيب االحكارم ، الابسوط في فقه االمرميه، یالعد، االنتصري، الاقنعه: قرن پنجم

؛الجال و الخالف، يالنهري ؛الاختلف و السرائر: قرن ششم ؛الاعتبر في شرح الاختصر و مع االسالئشرا: قرن هفتم، منتهي الاطلب في تحقيق الااذهب ، د االحكرمعقوا، حكرمتحرير اال: قرن هشتم

؛دعايضرح الفوائد في شرح القوا و يالدياس الشرعي، الفقهرء یتذكر

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

؛يالدمشقي يشرح اللاع و مسرلك االفهرم: قرن دهم .الارام ينهري: قرن يازدهم

منابع ادبي. 4در برخي مواضع . برد گون سود مياهاي ادبي از منابع گون ي نكتهيجو پي جزايري در

ماننـد ي،اديبـان نـامور و متبحـر . كنـد تنها به يادكرد نـام صـاحبان اقـوال بسـنده مـي فراء، اخفش، ابن سكيت اهوازي، موهـوب بـن زجاج، خليل، مبرد، سيبويه، كسائي،اوس بن ثابت معروف به ابـو سعدبن بن عباس يزيدي نحوي، محمد جواليقي، خارافـرادي هسـتند كـه جزايـري بـه اقـوال آنـان ابن قويطيه ،و سرانجام ابن اعرابي زيد،

نيـز بهـره كشارف و مجاع البيارن وي از بحثهاي ليوي ،افزون بر اين. كند استناد ميه در توجـ ة جالـب نكتـ . دكنـ جزايري در بيشتر موارد نام منابع ادبي را ياد مي. برد مي ةچهـار قـرن فاصـل ،به عصر جزايـري هاترين آن ست كه نزديكهان منابع قدمت آناي

:از استعبارت اين منابع . زماني دارد ؛يمجال اللز و يترج اللز، يتهذيب اللز، ياللز یجاهر: قرن چهارم و اللبارب الفارخر العبارب الزاهار ا ، مفترح العلوم، القرموس الاحيط: قرن هفـتم

؛يالصنرعرت البديع .الاصبرح الانير: قرن هشتم

ارزيابي نهايي اثره بـه بـا توجـ اسـت كـه شـيعه در آيـات االحكـام ةاز آثار برجسـت قالئد الدييكتاب گيهـاي ويـژ ةآقاي احمد حسيني دربـار . استبيشتر ي كه دارد، شايان توجههاي امتياز

:نويسد ، در مقدمة آن مياين اثرخشهاي مختلف با يكـديگر، روانـي تعبيرهـا، چينش نيكوي مطالب، پيوند منطقي ب

ايـن ... ي، پرهيـز از دراز نويسـي و شـيعي و سـن ةياد كرد نظرات دانشمندان برجست .دكن كتاب را از آثار همانند خود، متمايز مي

. ، ص ه3ج ،قالئد الديي احمد جزايري،.

ج

دررد القالئهي

ر فقفسيبه تهي

نگا.../

شهاژوهپ

ي، پـر يـ تفسير روا معتدل و مقبول از ةنمون ةارائ :امتيازهاي كتاب عبارت است از

هـاي فـراوان، به موضوع بحث و استفاده از اندوخته ط مؤلفبودن كتاب، تسل امحتونشـاني نـام و نن از علوم مرتبط، پر منبع بـودن، يـاد كـرد بردنگري و سود جانبه همه

جمالت با حفـح ت در نقل آراي ديگران، رواني و استواري متن، ايجاز درمنابع، دق ت ر برتـر، قـو نظـ ة، چينش درست ابواب، نقل آراء مختلف و گزينش يـا ارائـ امحتو

. ...وتقليد كوركورانه ب وتعص مداري مؤلف، دوري از حق استدالل، انصاف ونادرسـت برخـي آيـات، فقـدان فهرسـت مطالـب و لطهاي چاپي، ارجاعوجود

.اثر است اين مآخذ، پرداختن فراوان به استطرادات فقهي از كاستيهاي

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ قالهسرم

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/شهاژوهپ

بررسي مفهومي و مصداقي واليت در قرآن

سيدجعفر علوي دانشجوي دكتري فقه و مباني حقوق اسالمي دانشگاه فردوسي

چكيده تووان و مشتقات آن را در دو بخوش مفهووم قرآنوي و مصواديق موي « ولي»واژة

اين ماده، در قرآن در معواني گونواگوني بوه كوار بورده شوده كوه . بررسي كردايون رو، تعيوين معنواي هور موورد، بوه رسود؛ از تعداد آنها به شانزده مفهوم موي

.نيازمند است... قرائني مانند شأن نزو ، وحدت سياق وو مشتقات آن نيز با توجه به قرائن قرآني و روايي، بوه دو قسوم « ولي»مصاديق

شوود كوه بوراي هور يوك، تقسويم موي « واليتهاي مطورود »و « واليتهاي مقبو » .توان برشمرد دوازده مصداق قرآني را مي

واليــت، مفهــوم واليــت، مصــداق واليــت، واليتهــاي مقبــول، :كليددد واژگددان .واليتهاي مطرود، قرآن

.نويسندة مقاله از همكاري آقاي محمدعلي قاسمي در تهية اين مقاله كمال سپاسگزاري را دارد. . [email protected]

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

مقدمهخـود بررسي و يافتن معناي دقيق يك واژه در زماني خاص، روشهاي مختلف و خـاص

متـوني گيـري از هاي بنيادين و كارآمد براي رسيدن به اين هدف، بهـره از شيوه. را داردويژگي مهـم ايـن متـون، انعكـاس . ان زمان خاص شكل گرفته استاست كه در هم

هسـت از آنجا كه به طور معمول در اين متون، قرائنـي . كاربردهاي رايج آن زمان استتوان محدودة مفهـومي ليـات را كند، مي كه ابهامات احتمالي واژگان را برطرف مي

بررسي رآن و به تعبير ديگر، به ميزان زيادي به دست آورد؛ از اين رو، بررسي واژگان ق .قرآني واژگان، توجه پژوهشگران و عالمان ديني را به خود جلب كرده است

شود كه بررسي قرآني يك واژه، گرچه شرط الزم براي فهم معناي يادآوري ميويژه براي عصرهاي پـس وجه شرط كافي، به آن واژه در متون اسالمي است، به هيچ

آيد؛ زيرا تطور و دگرگوني ليات، واقعيتي است كه در معنـاي از نزول، به شمار نمي .ها تأثيرات شگرفي نهاده است بسياري از واژه

و مشـتق ات آن را از منظـر قـرآن، در دو « واليت»از اين رو، در اين نوشتار، واژة در بخـش نخسـت، مفهـوم يـا مفـاهيم . كنـيم ارزيابي مـي « مصداق»و « مفهوم»بخش

كنـيم و سـپس نتـايج ايـن استقصـا را مراه بـا شـواهد قرآنـي بيـان مـي قرآني آن را هدر بخش دوم، مصاديق اين معاني را كه آيات قرآني يا مفسران به آنها . شماريم برمي

تـر شـدن كـاربرد قرآنـي اند، با تقسيمات و توضيحاتي به منظور روشن تصريح كرده .كنيم اين واژه، ارائه مي

واليت در قرآن بررسي مفهومي: بخش نخستو مشتق ات آن را در معاني متعددي به كار برده است كه ممكن « واليت»قرآن مجيد

است در بسياري از موارد، بتوان آنها را به يكديگر ارجاع داد يا برخي را بـه معنـايي معنـاي يابي واژه است و با وجود گونه ارجاعات، همان ريشه تر بازگرداند، ولي اين كل ي

از سـوي . اي در زمانهاي بعدي دليلي وجـود نـدارد براي استمرار معناي ريشهجديد، متعـددي ديگر، كتابهاي ليت نيز در ترجمة اين واژه، به يك معنا بسنده نكرده و معـاني

اند؛ از اين رو، در اين نوشتار، هر مفهوم را با توجـه بـه وجـود را براي آن ذكر كرده

ج

آنر قر

ت دواليقي صدا

و ممي فهوي مررس

ب/

شهاژوهپ

ايم تا مفـاهيم مسـتقل، از يكـديگر اوت در نظر گرفتهمستقل آن در ليت، معنايي متف

.تفكيك گردد و در نتيجة شناخت آنها، مصاديق در رديف مفاهيم قرار نگيردو مشتق ات آن در قرآن، پانزده معناست كه هر يـك را « ولي»مجموع معاني واژة

.كنيم كم با يك نمونة قرآني بيان مي دست

تدبير امور. 1ما رجلين أحدهما أبكم اليقدر قلي شي و هيو كيل قليي ميواله و ضرب اهلل ـ

. أينما يوجهه ال ييت بخيرإنما وسيكم اهلل و رسوسه و اسيين آمنوا اسيين يقيمون اسصي ة و يؤتيون اسزكياة و ـ

. هم راكعونسييا ه إن و ما سهم أال يعيبهم اهلل و هم يصدون قن اسممجد اسحرام و ما كيانوا أو ـ

. أوسياؤه إال اسمتقون و سكن أكارهم اليعلمون

برگزيدن سرپرست و رهبر. 2 . كتب قليه أنه من تواله فينه ي له و يهديه إسي قياب اسمعير ـ

تر و سزاوارتر شايسته. 3 يا أيها اسيين آمنوا كونوا قوامين باسقم شهدا هلل وسو قلي أنفمكم أو اسواسدين ـ

ايـن و مشتق ات آن اتفاق نظـر ندارنـد؛ از « ولي»توجه به اين نكته ضروري است كه مفسران در تمام معاني . .آمده است الايزان في تفسير القرآنمرحوم طبرسي يا مجاع البيرنرو، معاني ذكرشده بر اساس كتاب

كه يكي از آنها گنگ مادرزاد است و بـر هـيچ كـاري زده است؛ دو نفر را[ ديگر]و خداوند مثالي ». ، چـاپ مجاع البيرنفال بن حسن طبرسي، : ك.؛ ر(16/ نحل)« ...توانا نيست و سربار اربابش است و

.118، ص6، ج.ق 3716اول، بيروت، دارالمعرفی، كـه نمـاز را بـه پـا اند؛ آنهـايي سرپرست و ولي شما تنها خداست و پيامبر او و آنان كه ايمان آورده».

.396و 393، ص3؛ همان، ج(11/ مائده)« دهند دارند و در حال ركوع، زكات مي ميكنند؛ ميمسجدالحرام جلوگيري [ عبادت موحدان در كنار]چرا خداوند آنها را مجازات نكند با اينكه از » .

/ انفال)« دانند آنان نمي اند، ولي اكثر سرپرست آن فقط پرهيزكاران. در حالي كه سرپرست آن نيستند .19، ص3، قم، مؤسسة نشر اسالمي، جالايزان في تفسير القرآن؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، (37

نوشته شده است كه هر كس او را بـه سرپرسـتي برگزينـد، بـه طـور مسـل م گمـراهش [ شيطان]بر او ». .373ص، 37؛ همان، ج(7/ حج)« كند سازد و به آتش سوزان راهنماييش مي مي

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

. ...و األقربين إن يكن نيا أو فقيرا فاهلل أوسي بهما . قليم و أوسوا األرحام بع هم أوسي ببعض في كتاب اهلل إن اهلل بكل شي ... ـ اسنبي أوسي باسمؤمنين من أنفمهم و أوواجه أمهياتهم و أوسيوا األرحيام بع يهم ــ

. ...اجرين إال أنأوسي ببعض في كتاب اهلل من اسمؤمنين و اسمه

مالك. 4 . ...قل أ ير اهلل أتخي وسيا فا ر اسمماوات و األرض ـ . قل سن يصيبنا إال ما كتب اهلل سنا هو موالنا و قلي اهلل فليتوكل اسمؤمنون ـ كل نفس ما أسلفت و راوا إسي اهلل موالهم اسحق و ضيل قينهم ميا اهناس تبلو ـ

. كانوا يفترون

(گيرد آنچه پس از شيء قرار مي)پيرو . 5 . و إن اسشيا ين سيوحون إسي أوسيا هم سيجااسوكم ـ

به عدل و داد برخيزيد و در راه رضاي خدا شاهد باشيد؛ گرچه به زيان خودتان يا پدر و ! اي مؤمنان». دسـت باشـد، خداونـد بـر آنـان چه توانگر و چـه تهـي [ خواهان گواهي. ]مادر يا خويشاوندانتان باشد

.939، ص3، جمجاع البيرن؛ فال بن حسن طبرسي، (31/ نساء)« ...سزاوارتر استبـه درسـتي خداونـد . ترند نزديك[ براي ارث بردن]و در حكم خداوند، خويشاوندان به يكديگر ... ».

. 861، ص7؛ همان، ج(11/ انفال)« بر هر چيزي داناستاز خود مؤمنان به آنها سزاوارتر اسـت و همسـران او در حكـم مـادران ايشـان هسـتند و پيامبر».

مؤمنان و مهاجران، در آنچه خداوند مقرر داشته است، ولي هسـتند خويشاوندان نسبت به همديگر از، الايزان في تفسير القرآن؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، 131، ص 8؛ همان، ج(6/ احزاب)« ...مگر اينكه

.916، ص36ج ؛(37/ انعـام )« ...كه آفرينندة آسمانها و زمين اسـت؟ [ خدايي]آيا ير خدا مالك انتخاب كنم؛ : بگو».

.733، ص7، جمجاع البيرنفال بن حسن طبرسي، او مالـك ماسـت و . دهد مگر آنچه خداوند براي ما نوشته است اي براي ما رخ نمي هيچ حادثه: بگو».

.18، ص1؛ همان، ج(13/ توبه)« مؤمنان بايد تنها بر خدا توك ل كنندو همگي به سوي خدا، مالك حقيقي آزمايد در آنجا هر كس عملي را كه قبال انجام داده است، مي».

شوند و چيزهايي را كـه بـه دروغ، همتـاي خـدا قـرار داده بودنـد، گـم و نـابود خود، بازگردانده مي .339، ص1، جالايزان في تفسير القرآن؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، (31/ يونس)« شود مي

؛ فال بن حسـن طبرسـي، (393/ انعام)« دهند تا با شما مجادله كنند و شياطين به پيروان خود پيام مي». .113، ص7، جمجاع البيرن

ج

آنر قر

ت دواليقي صدا

و ممي فهوي مررس

ب/

شهاژوهپ

و إني خفت اسمواسي من وراي و كانيت امرأتيي قياقرا فهيب سيي مين سيدن ـ . وسياو يوم يحشرهم جميعا يا معشر اسجن قد استكارتم من اإلنس و قال أوسياؤهم من ــ . ...نس ربنا استمتع بع نا ببعض واإل

قرار دادن به دنبال شيء. 6و من يشاقق اسرسول من بعد ما تبين سه اسهدي و يتبع ير سبيل اسميؤمنين نوسيه ـ

. ما توسي و نصله جنهم و سا ت مصيرا

قرب و نزديكي. 7اسييين آمنيوا و اهلل وسيي إن أوسي اسنا بإبراهيم سليين اتبعيوه و هييا اسنبيي و ـ

. اسمؤمنين . ما سكم من اونه من وسي و ال شفيع أف تتيكرون ـ فإن قار قلي أنهما استحقا إثما فآخران يقومان مقامهما من اسيين استحق قلييهم ـ

. ...األوسيان

و من پس از خويش، از وارثان بيمناكم و همسرم نازاست؛ پس، از پيشگاه خود، به من شخصي كـه ». .116، ص6؛ همان، ج(1/ مريم)« ، عنايت كن[فرزند]پس از من آيد

؛ (398/ انعـام )« ...مند شـديم ما از همديگر بهره! راو پيروان آنان از ميان انسانها پاسخ دهند، پروردگا». .167، ص7همان، ج

مخالفت كنـد و راهـي جـز و هر كس پس از آنكه حق و هدايت برايش آشكار شد، با پيامبر». آوريم و چه بـد گذاريم و به دوزخش درمي راه مسلمانان را در پيش گيرد، او را با مراد خويش وامي

.363، ص3؛ همان، ج(331/ نساء)« سرانجامي است« ترين افراد به ابراهيم، همانا پيروان او و اين پيامبر و مؤمنان هستند و خدا ياور مؤمنـان اسـت نزديك».

.917، ص3، جالايزان في تفسير القرآن؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، (68/ آل عمران)وجـود [ كـه شـفاعت كنـد ]گـري و شـفاعت [ كه نفـع برسـاند ]براي شما ير از او، شخص نزديكي ».

.131، ص 8، جمجاع البيرن؛ فال بن حسن طبرسي، (7/ سجده)« ندارداند، پس دو تن از كساني كه بر آنان جفا رفتـه شده[ خيانت]و اگر معلوم شود كه آنان مرتكب گناه ».

دحسـين ؛ سيدمحم(311/ مائـده )« ...هسـتند، بـه جـاي آنـان قيـام كننـد [ متـوفي ]است و از نزديكـان ، چـاپ اول، بيـروت، التفساير الكبيار ؛ فخـر رازي، 338، ص6، جالايزان في تفسير القرآنطباطبايي،

.311، ص39، ج.ق 3793انتشارات دار الكتب العلميی،

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

ياري كردن، ياري خواستن و ياور. 8 . من اون اهلل فقد خمر خمرانا مبينا و من يتخي اسشيطان وسيا... ـ يا أيها اسيين آمنوا التتخيوا اسيهوا و اسنصاري أوسيا بع هم أوسيا بعض و مين ـ

. يتوسهم منكم فإنه منهم إن اهلل اليهدي اسقوم اسااسمين . إن وسيي اهلل اسيي نزل اسكتاب و هو يتوسي اسصاسحين ـ

گرفتن دوست و دوست. 9 . ...أسم تر إسي اسيين توسوا قوما ب اهلل قليهم ما هم منكم و ال منهم ـ . ...يا أيها اسيين آمنوا التتوسوا قوما ب اهلل قليهم ـ . و التتخيوا منهم وسيا و ال نصيرا ـ

وارث و ميراث. 11 . ...يتهم من شي حتي يهاجرواو اسيين آمنوا و سم يهاجروا ما سكم من وال... ـ . ...و سكل جعلنا مواسي مما ترك اسواسدان و األقربون ـ

/ نسـاء )« و كسي كه شيطان را به جاي خداوند يار و ياور برگزينـد، آشـكارا زيانكـار شـده اسـت ... ». .317، ص3، جمجاع البيرن ؛ فال بن حسن طبرسي،(333

آنها اولياي يكديگرنـد و . يهود و نصارا را ولي و ياور انتخاب نكنيد! ايد اي كساني كه ايمان آورده». / مائده)« كند خداوند ستمكاران را هدايت نمي. كساني كه از شما از آنان كمك بخواهند، از آنهايند

.337، ص3؛ همان، ج(13من، خدايي است كه اين كتاب را نازل كرده است و او همـة صـالحان را كمـك به يقين يار و ياور ».

.186، ص7؛ همان، ج(336/ اعراف)« كند مياي كساني را كه با قومي كه خداوند بر آنان خشم آورده است، و نه از شما هسـتند و آيا نگاه نكرده».

.381، ص3؛ همان، ج(37/ مجادله)« ...اند؟ ، دوستي ورزيده[يهوديان]نه از آنان « ...قومي را كه خداوند بر آنان خشم آورده است، به دوستي نگيريـد ! ايد اي كساني كه ايمان آورده».

.973، ص33، جالايزان في تفسير القرآن؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، (33/ ممتحنه)، مجااع البيارن سـي، ؛ فال بن حسـن طبر (83/ نساء)« و از ميان آنها دوست و ياوري انتخاب نكنيد».

.337، ص3جو آنان كه ايمان آوردند و مهاجرت نكردند، شما را از ميراث آنان، چيـزي نيسـت تـا زمـاني كـه ... ».

. 869، ص7؛ همان، ج(19/ انفال)« ...هجرت كنند؛ (33/ نساء)« ...برند و براي هر كسي وارثاني قرار داديم كه از ميراث پدر و مادر و نزديكان ارث مي».

.66، ص3همان، ج

ج

آنر قر

ت دواليقي صدا

و ممي فهوي مررس

ب/

شهاژوهپ

پيمان و حليف هم. 11

و أوسوا األرحام بع هم أوسي ببعض في كتاب اهلل من اسميؤمنين و اسمهياجرين ... ـ . إال أن تفعلوا إسي أوسياكم معروفا كان ذس في اسكتاب ممطورا

آزادشده. 12ااقوهم خباهم هو أقم قند اهلل فإن سم تعلموا آباهم فيإخوانكم فيي اسيدين و ـ

. ...مواسيكم

(پسرعمو)ابن عم . 13 نيت امرأتيي قياقرا فهيب سيي مين سيدن ي و كاو إني خفت اسمواسي من ورا ـ . وسيا

برگشتن و اعراض كردن. 14 . فتول قنهم فما أنت بملوم ـ . فتول قنهم يوم يدع اسداع إسي شي نكر ـ . و إن تتوسوا كما توسيتم من قبل يعيبكم قيابا أسيما... ـ

[ بـه ارث بـردن ]و خويشاوندان در كتاب الهي به همديگر از ساير مؤمنان و مهاجران سزاوارترند، ... ». « پيمانان خود وصيتي نيـك كننـد و ايـن در كتـاب آسـماني نوشـته شـده اسـت مگر آنكه در حق هم

.133، ص 8؛ همان، ج(6/ احزاب)شناسـيد، تر است و اگر پدرانشان را نمـي خوانيد كه اين كار نزد خدا عادالنهآنها را به نام پدرانشان ب».

.198؛ همان، ص(1/ احزاب)« ...آنها برادران ديني و آزادشدگان شمايندو همسـرم نيـز [ كه حق پاسداري از آيين تو را نگـاه ندارنـد ]و من از پسرعموهاي بعد خود بيمناكم ».

؛ سيدمحمدحسـين 117، ص6؛ همـان، ج (1/ مـريم )« يني به مـن بـبخش تو از نزد خود، جانش. نازاست . 8، ص37، جالايزان في تفسير القرآنطباطبايي،

؛ فاـل بـن حسـن طبرسـي، (17/ ذاريـات )« پس، از آنان روي بگردان كه تو سزاوار سرزنش نيستي». .973، ص3، جمجاع البيرن

« نده به چيزي ريـب و ناشـناخته دعـوت كنـد كن پس، از آنان روي بگردان تا روزي كه آن دعوت». .983، ص3؛ همان، ج(6/ قمر)« كنـد تر هم روي برتافته بوديد، به عـذابي دردنـاك عـذابتان مـي و اگر روي برتابيد، چنان كه پيش».

.316، ص3؛ همان، ج(36/ فتح)

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

برگردانيدن و منصرف كردن. 15 . ...سيقول اسمفها من اسنا ما وسيهم قن قبلتهم استي كانوا قليها ـ . ...قبلة ترضيهاقد نري تقلب وجه في اسمما فلنوسين ـ

گيري نتيجهتـوان مفهـومي كار نرفته است و نمي در سراسر قرآن به يك معنا به« ولي»مادة . 3

واحــد را بــه عنــوان معنــاي عمــومي آن مشــخص كــرد، بلكــه در بســياري از مــوارد، شده از اين ماده، مشترك لفظي است؛ بنابراين، تعيين معنـايي خـاص هاي ساخته واژه

.همچون شأن نزول و وحدت سياق نياز دارد به قرائنياسـم و )، تفعيـل (اسم و فعـل )استعمال قرآني اين واژه، به بابهاي ثالثي مجرد . 9 .منحصر است( فعل)و تفعل ( فعلممكن است برخي از معاني را بتوان به يك ريشه برگرداند؛ چنان كه پـيش از . 3

اني اين واژه را معنايي مستقل در نظر شناسان هر كدام از مع اين اشاره شد، چون ليت .اند؛ از اين رو، اين معاني را بايد از يكديگر تفكيك كرد گرفتهاي اين واژه است؛ يعنـي سـه اين مفاهيم در برخي از موارد، همان معاني ريشه. 7

.«قرب و نزديكي»و « قرار دادن به دنبال شيء»، «پيرو»معناي يك معنا، از مشتقات متعدد اين واژه اسـتفاده شـده در برخي موارد، براي بيان . 1

« اولياء» ،(336/ اعراف)« يتول ي»: در مشتقاتي چون« ياري كردن»است؛ مانند معناي در « قـرب و نزديكـي »و همچنـين معنـاي (71/ انفـال )« موال»و (6/ جمعه)« اولياء»

ه بـر آن بودنـد، اي كـ خرد، به زودي خواهند گفـت، چـه چيـز آنـان را از قبلـه گروهي از مردم كم». .338، ص3، جالايزان في تفسير القرآن؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، (379/ بقره)« ...بازگرداند؟

اي كــه از آن خشــنود شــوي، بينــيم، بـه درســتي روي تــو را بــه قبلـه مـا توجــه تــو را بـه آســمان مــي ». .791، ص3، جمجاع البيرن؛ فال بن حسن طبرسي، (377/ بقره)« ...گردانيم مي

هاي قرآني را داراي معنايي ويژه ندانيم؛ ولي اگـر بگـوييم اسـتعماالت اين در صورتي است كه واژه. .اشكال است ها معنايي خاص بخشيده است، تصور مفهومي واحد، بي قرآني به برخي از اين واژه

.186، ص7همان، ج. .733، ص31همان، ج. . 833، ص7همان، ج.

ج

آنر قر

ت دواليقي صدا

و ممي فهوي مررس

ب/

شهاژوهپ

(.68/ آل عمران)« أولي»و (7/ سجده)« ولي»: مشتقاتي مانند

تر شايسته»: معاني مذكور در قرآن، هفت مورد آنها، تنها معاني اسمي است از. 6، «پيمـان و حليـف هـم »، «ارث و ميـراث و»، «قرب و نزديكـي »، «مالك»، «و سزاوارتر

.«ابن عم»و « آزادشده»كـه در بحثهـاي « مـديريت و تـدبير امـور »كاربرد قرآني واژة ولـي در معنـاي . 1

اين معاني، از باب تفعل فقط به صـورت . ت، فراوان استكالمي و فقهي نيز رايج اس« مـوال »و « واليـی »، («أولياء»و جمع آن )« ولي»فعل و از باب ثالثي مجرد به شكلهاي

.رسد كاربردهاي قرآني اين معنا در قرآن، به بيش از چهل مورد مي. است

بررسي مصداقي: بخش دومتـوان قرآن، افزون بر معاني مفهومي، مـي و مشتقات آن در« واليت»با تتبع و بررسي

مـؤثر اسـت؛ بـراي نمونـه، « ولـي »مصاديق آنها را نيز يافت كه در تبيين معنـاي مـادة اشاره كـرد كـه مفهـوم متبـادر از ( برگزيدن سرپرست و رهبر)توان به معناي دوم مي

و اين معنا به ذهن، اين است كه فردي از روي توجه از شخص ديگري تبعيـت كنـد كتب قليه أنه من تواله فينه ي يله و او را راهبر خويش بداند، ولي با مراجعه به آية

يهديه إسي قياب اسمعير

شود كه اين مفهوم، و در نظر گرفتن مصداق آن معلوم مي شـود، بلكـه اگـر شخصـي بـدون توجـه هـم از به تبعيت از روي توجه محـدود نمـي

« تـول ي »رود و بر چنين شخصي، مفهوم به شمار مي ديگري پيروي كند، مصداق اينتنهـا بـه پيرويشـان تـوجهي صادق است؛ بدين سبب كـه پيـروان شـيطان، معمـوال نـه

.ندارند، بلكه از پذيرش اين حقيقت نيز گريزانندبنابراين، با رجوع به قرآن و تفاسير در ذيل آيات مربوط، نام افراد يا گروههـايي

اين افـراد، در برخـي مـوارد . اند داق خارجي اين ماده معرفي شدهبينيم كه مص را ميآميز بـه يـك اند و گاهي به طور ابهام با نام و خصوصياتي كامال روشن مشخص شده

.131، ص 8همان، ج. .917، ص3، جالايزان في تفسير القرآنسيدمحمدحسين طباطبايي، . .7/ حج.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

ويژگي آنها اشاره شده است و در برخي موارد نيز يـك عنـوان كل ـي، مصـداق ايـن .ماده بيان شده است

به مصاديق واليت و پذيرش يا رد آنها، دو گونه به هر حال، به طور كل ي با توجه :واليت وجود دارد

واليتهاي مقبول؛( الف .واليتهاي مطرود( ب

واليتهاي مقبول( الفمنظور از واليتهاي مقبول، واليتهايي است كه اعمال يا پذيرش آنها نسبت به فـرد يـا

.افرادي مطرح شده و خداي تعالي آن را تأييد كرده استكم يك بار بـراي واليتهـاي مقبـول بيـان شـده، در يقي كه در قرآن، دستمصاد

:شود هاي قرآني ذكر مي مجموع سيزده مورد است كه همراه با نمونه

خداي تعالي. 1 أسم تعلم أن اهلل سه مل اسمماوات و األرض و ميا سكيم مين اون اهلل مين وسيي و ال

. نصيردر قرآن آمده است كه « ولي»تلفي از مادة گونه كه روشن شد، مشتقات مخ همان

خـداي . رساند و هر كدام از آنها مصـداق خـاص خـود را دارد معاني متفاوتي را ميتعالي، بيشتر از ديگران مصداق اين واژه و مشتقات آن و معـاني مختلـف آنهـا قـرار

قـرب »، «لكما»، «تر و سزاوارتر شايسته»، «تدبير امور»: گرفته است؛ مفاهيمي از قبيل .«نصرت و ياري»و « و نزديكي

؛ يعنـي معنـاي نخسـت «تـدبير امـور »مصداقي براي معنـاي « خداوند»در اين آيه، .است

نيست، بلكه واليـت و مشـتقات آن در هـر معنـايي كـه در قـرآن « واليت»تنها واژة « واليت»مراد از . .كار رفته است، مد نظر است بهبراي شما جـز خداونـد، مـدبر و روايي آسمانها و زمين از آن خداوند است و داني كه فرمان آيا نمي».

(.311/ بقره)« ياوري نيست؟

ج

آنر قر

ت دواليقي صدا

و ممي فهوي مررس

ب/

شهاژوهپ

پيامبر اكرم. 2 اسنبي أوسي باسمؤمنين من أنفمهم و أوواجه أمهاتهم... .

مصداقي مائده، پيامبر اكرم 16و 11آل عمران، 68در اين آيه و در آيات .اند معرفي شده... و« ولي»، «أولي»هاي ز واژها

شود كه در اين آيه، نسبت بـه گسـترة اولويـت پيـامبر اسـالم يادآوري ميتـدبير امـور نسـبت بـه »برخي اولويت را بـه مسـنلة . ديدگاههاي متفاوتي وجود دارد

« اطاعـت كـردن از فرمـانش »يا « قااوت»منحصر دانسته و بعاي آن را به « يكديگرشـده در و چون در اين آيه هيچ قيدي وجود ندارد، محدوديت بيـان اند فسير كردهت

.تفسير آن، به دليلي روشن نيازمند است

امير مؤمنان علي. 3 إنما وسيكم اهلل و رسوسه و اسيين آمنوا اسيين يقيمون اسصي ة و يؤتيون اسزكياة و هيم

. راكعوندر « ولـي »مفسران اهل سن ت نيز مصـداق سـوم افزون بر مفسران شيعه، بسياري از

دانسته و شأن نزول آن را بخشـش انگشـتر بـه وسـيلة آن آيه را امير مؤمنان عليمعنـاي نخسـت )« تدبير امور»اين واژه در اين آيه، در معناي .اند حارت ذكر كرده

.كار رفته است به( آنو اسح اسميؤمنين و اسم كية بعيد فإن اهلل هو مواله و جبريل ... همچنين در آية

ذس ظهير

ذكر شـده اسـت، بـه ( به معناي ياور)« موال»مصداق « مؤمنان صالح»كه

(.6/ احزاب)« ...از خود مؤمنان به آنها سزاوارتر است و همسران او مادران ايشان هستند پيامبر». .393، ص 8، جمجاع البيرنفال بن حسن طبرسي، : ك.ر. انـد؛ آنـان كـه نمـاز را بـه پـا ان آوردهسرپرست و ولي شما تنها خداست و پيامبر او و آنهـا كـه ايمـ ».

(.11/ مائده)« دهند دارند و در حال ركوع، زكات مي مي؛ واحـدي 383، ص6، جتفساير طباری ؛ ابـن جريـر طبـري، 673، ص3، جكشارف زمخشري، : ك.ر.

؛ ثعـالبي، 933، ص3، جشاواهد التنزيال ؛ حـاكم حسـكاني، 333، صاسبرب نزال اآليرتنيشابوري، .993، ص6، جتفسير قرطبي؛ قرطبي، 336، ص9ج ،تفسير ثعرلبي

هستند و پس از آن، فرشتگان [ پيامبر]پس به يقين خداوند، جبرئيل و مؤمنان صالح ياور او ... ». (.7/ تحريم)« باشند مي[ او]يار و پشتيبان

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

.تفسير شده است امير مؤمنان علي

و امير مؤمنان پذيرندة واليت خداي تعالي، رسول او. 4

و من يتول اهلل و رسوسه و اسيين آمنوا فإن حزب اهلل هم اسغاسبون .

مطـرح شـده و بـر آن تأكيـد ... و در قرآن كريم، واليت خدا، پيامبر اكرمشـده از شده است و بايسته است كه جامعة اسـالمي، واليـت خداونـد و افـراد تعيـين

اما پذيرش واليت طـا وت و . پذيرا باشد...( و و امامان پيامبر)سوي او را در ايـن آيـه، . بينـي شـده اسـت شياطين، مذمت شده و سرانجام بدي بـراي آن پـيش

پــذيرش واليــت مطــرح شــده اســت؛ بنــابراين، هــر كــس واليــت خداونــد، پيــامبر پـذيري تواند مصداقي از موارد واليت را بپذيرد، مي و حارت علي اكرم

مـرتبط ( برگزيـدن رهبـر و سرپرسـت )« ولـي »در قرآن معرفي شود كه با معناي دوم .است

پرهيزگاران. 5 ال يعيبهم اهلل و هم يصيدون قين اسمميجد اسحيرام و ميا كيانوا أوسييا ه إن و ما سهم أ

. أوسياؤه إال اسمتقون و سكن أكارهم اليعلموناز نگـاه قـرآن، هـر كسـي . ترين مكانهـاي اسـالمي اسـت مسجدالحرام از مقدس

وآمـد شايستة سرپرستي و تدبير امور اين مكان مقدس نيسـت و حـق نـدارد از رفـت دانـد و ان جلوگيري كند، بلكه فقط پرهيزگـاران را سـزاوار سرپرسـتي آن مـي ديگر

.دارد ديگران را از اين عمل بازمي

(انصار)مؤمنان مهاجر و مجاهد . 6 إن اسيين آمنوا و هاجروا و جاهدوا بيمواسهم و أنفمهم في سيبيل اهلل و اسييين آووا و

سيدمحمدحسـين )اسـت در ايـن آيـه بـه قرينـة آيـة قبـل، حاـرت علـي اسييين آمنيوا مراد از . (.31، ص6، جالايزان في تفسير القرآنطباطبايي،

حزب و جمعيت [ پيروزند؛ زيرا]و افراد باايمان را بپذيرند و كساني كه واليت خدا و پيامبر او». (.16/ مائده)« خدا پيروز است

.37/ انفال.

ج

آنر قر

ت دواليقي صدا

و ممي فهوي مررس

ب/

شهاژوهپ

. ...نصروا أوسئ بع هم أوسيا بعض

در« اوليـاء »در مفهـوم . از مصاديق مشترك اين آيه و آيـة بعـدي اسـت « انمؤمن»اين آيه، مانند برخي آيات ديگر، در بين مفسـران وحـدت نظـر وجـود نـدارد، ولـي

را مفهومي مناسب براي آن دانست؛ يعني آيه، نوعي « نصرت و ياري»توان معناي ميدر آ از حكومـت ( جران و انصارمها)تعهد و مسنوليت را بين دو ركن نظام اسالمي

كند و اين دو گروه را مصداق ايـن نصـرت طرفينـي معرفـي نوپاي اسالمي ايجاد مي .كند مي

مؤمنان. 7 إن أوسييي اسنييا بييإبراهيم سليييين اتبعييوه و هيييا اسنبييي و اسيييين آمنييوا و اهلل وسييي

. اسمؤمنينمختلـف از عظمـت و پيامبري است كه نزد پيـروان مـذاهب حارت ابراهيم

در گذشته نيز قرابت و پيونـد بـا او، افتخـار بـه شـمار . احترام خاص ي برخوردار استاي، خداونـد پيونـد مكتبـي را افتخـارآميز معرفـي در پاسـخ چنـين انديشـه . رفـت مي .كند مي

بــه معنــاي « أولــي»مصــداقي بــراي واژة « مؤمنــان»در هــر صــورت، در ايــن آيــه، .تسزاوارتر ذكر شده اس

جبرئيل. 8 ...و إن تااهرا قليه فإن اهلل هو مواله و جبريل و اسح اسمؤمنين... .

است تا بـا حمايـت « يار و ياور»در اين آيه، جبرئيل مصداقي براي موال به معناي در جريان توطنة دو خداوند، جبرئيل و مؤمنان صالح، قلب مبارك پيامبر اكرم

ردند، و آنهـا كـه كساني كه ايمان آوردند و هجرت كردند و با اموال و جانشان در راه خدا جهاد ك». (19/ انفال)« پناه دادند و ياري كردند، آنها ياوران همديگرند

انـد كـه از او پيـروي كردنـد و ايـن پيـامبر و كسـاني كـه ايمـان سزاوارترين مردم به ابراهيم كساني». (.68/ آل عمران)« اند و خداوند ولي و سرپرست مؤمنان است آورده

دست هم دهند، پس به يقـين خداونـد يـاور اوسـت و همچنـين جبرئيـل و و اگر عليه او دست به... ». (.7/ تحريم)« ...مؤمنان صالح

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

.بيشتري يابدتن از همسران حارت تسكين

پيروان حضرت ابراهيم. 9 إن أوسييي اسنييا بييإبراهيم سليييين اتبعييوه و هيييا اسنبييي و اسيييين آمنييوا و اهلل وسييي

. اسمؤمنين

خويشاوندان. 11 ... و أوسوا األرحام بع هم أوسي ببعض في كتاب اهلل من اسمؤمنين و اسمهاجرين إال أن

. تفعلوا إسي أوسياكم معروفابين مهاجران و انصار، پيمان پس از هجرت مسلمانان به مدينه، پيامبر اسالم

اخوت و برادري ايجاد كردند كه طبـق آن، همچـون دو بـرادر حقيقـي از همـديگر اين آيه ايـن تـوارث را نسـخ كـرد و اولويـت در ارث و ماننـد آن را . بردند ارث مي

ــدين تر ــرار داد؛ بـ ــي قـ ــاوندان حقيقـ ــوص خويشـ ــريم مخصـ ــرآن كـ ــب، در قـ تيـمرتبط است، به شمار « ولي»كه خود نيز با مادة « أولي»، مصداقي براي «خويشاوندان»

.رود مي

ولي دم. 11 ...و من قتل مالوما فقد جعلنا سوسيه سلطانا... .

اين معنا بر مصاديق . از مفاهيم بسيار پركاربرد واژة ولي است« تدبير امور»مفهوم اسـت؛ چـه اينكـه مسـائل مربـوط بـه « ولـي دم »نطبق شده كه يكي از آنها مختلفي م

شـود كـه آن فـرد بايـد در آنهـا انديشـه و خاص ي مرتبط مـي ( يا افراد)مقتول، به فرد ، مدبر امـور مقتـول و مصـداقي بـراي معنـاي «ولي دم»گيري كند؛ از اين رو، تصميم

.نخست اين واژه است

.68/ آل عمران. .6/ احزاب. (.33/ اسراء)« ...و آن كسي كه مظلوم كشته شده، براي وليش حق قصاص قرار داديم... ».

ج

آنر قر

ت دواليقي صدا

و ممي فهوي مررس

ب/

شهاژوهپ

فرزند. 12 ...رأتي قاقرا فهب سي من سدن وسياو كانت ام .

بـه فرزنـد نيـز بـدين . ذكـر شـد « ولي»، پنجمين معنايي است كه براي مادة «پيرو»شود، اطالق دار برخي امور وي مي گيرد و عهده سبب كه پس از پدر، جاي او را مي

در آيـة مـورد نظـر، درخواسـت حاـرت زكريـا از . و جانشين صـحيح اسـت « پيرو» .بيان شده است« ولي»راي فرزند با واژة خداوند ب

موال و ارباب. 13 و ضرب اهلل ما رجلين أحدهما أبكم اليقدر قلي شي و هو كل قلي مواله... .

داري كه در زمان نزول بسيار رايج بوده است، به اربابان بدين سـبب در نظام بردهبـدين شـده اسـت؛ اطـالق مـي « مـوال »انـد، دار بـوده كه تدبير امور بردگان را عهـده

مصـداق قرآنـي ديگـري بـراي معنـاي نخسـت واژة ولـي ( اربابان)ترتيب، اين افراد .بيان شده است« موال»است كه با واژة ( تدبير امور)

.1/ مريم. .16/ نحل. .118، ص6، جالبيرن مجاعفال بن حسن طبرسي، : ك.ر. داري را تجويز كرده است، پاسخهاي متعددي از طرف در پاسخ به اين سؤال كه چرا اسالم نظام برده.

بـه . انديشمندان اسالمي مطرح شده است كه در جاي خود به تفصيل به شرح آنها پرداخته شده است :كنيم دو نمونه از اين پاسخها اشاره مي

داري، يك اصل ثابت و مسل م بـود كـه بسـياري از نهادهـاي قرآن، نظام بردهدر زمان نزول ( الف مدني و فعاليتهاي اقتصادي جوامع بر آن استوار بود؛ از اين رو، نفي سريع و صريح اين اصل اخـتالل

وجـه كـار معقـول و شد كه در شرايط ناج و شكوفايي اسالم، به هـيچ ناگهاني در آنها را موجب ميترين كار، حذف اين نظام در درازمدت بـود كـه بـا تـدابير آمد؛ بنابراين، مناسب ر نميمنطقي به شما

.بيني شده در دستورات اسالمي به انجام رسيد پيششد كه در آنها افراد بسياري از سـپاهيان دشـمن بـه در صدر اسالم، جنگهاي متعددي برپا مي( ب

ورد صحيح و منطقي با آنان ناگزير بودند؛ از اين رو، آمدند و مسلمانان به برخ اسارت مسلمانان درميداري بود؛ زيرا در اين روش، هم نظارت كامل بر اسير بهترين برخورد با اين اسيران، اعمال نظام برده

وجود داشت و هم در ضمن اسارت، آموزشها و تربيتهاي عملي و الزم دين مبين اسالم بـه وي ارائـه .م در او به وجود آيدشد تا زمينة پذيرش اسال مي

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

واليتهاي مطرود( بمنظور از واليتهاي مطرود، واليتهايي است كـه دربـارة شـخص يـا اشخاصـي آمـده

مصـاديق قرآنـي واليتهـاي مطـرود بـه دوازده . تني نيستاست كه واليت آنها پذيرف :شود هايي از قرآن ذكر مي رسد كه هر يك با نمونه مورد مي

(مالئكه، جنيان و بتها) معبودهاي غير الهي. 1 أال هلل اسدين اسخاسص و اسيين اتخيوا من اونه أوسيا ما نعبيدهم إال سيقربونيا إسيي اهلل

. ...ينهم في ما هم فيه يختلفونوسفي إن اهلل يحكم بدانسـتند و در مشركان عصر نزول، خداي تعالي را خالق و پديدآورنـدة اشـيا مـي

عين حال، معتقد بودند تـدبير امـور ايـن جهـان را بعاـي موجـودات ديگـر از قبيـل فرشتگان، جن يان و حتي به زعم برخي از جـاهالن عـرب، بتهـا بـر عهـده دارنـد و در

انـد؛ بنـابراين، شـرك ايـن افـراد بـه دليـل شـريك قـرار دادن در مستقل عمل كامالگونـه كـه خداونـد را مالـك و ربوبيت و مالكيت استقاللي خداي تعالي است؛ بدين

.دانستند رب معبودها و معبودها را مالك و رب مستقل مخلوقات ديگر ميــراد از ــي م ــي»برخ ــن « ول ــك، ج ــم از مل ــودي اع ــه را معب ــن آي ــتدر اي و ب

.اند دانستهكار بـرده شـده و معبودهـاي به« مالك»در معناي « أولياء»به هر حال، در اين آيه،

. ير الهي، مانند فرشته، جن و بت، مصاديق قرآني آن است

.سورة حج دانست 33توان مصداق بارز اين معبودها در آية را مي« بت»مفهوم . و دليلشان ]اند آگاه باشيد كه دين خالص از آن خداست و آنان كه ير خدا را ارباب خود برگزيده».

خداوند روز قيامت در آنچه . پرستيم مگر اينكه ما را به خداوند نزديك كنند اينها را نمي[ اين بود كه (.3/ زمر)« ...كند اختالف داشتند داوري مي

التفساير ؛ فخـر رازي، 937، ص31، جالايزان فاي تفساير القارآن سيدمحمدحسين طباطبايي، : ك.ر. .931، ص96، جالكبير

.937، ص31، جالايزان في تفسير القرآنسيدمحمدحسين طباطبايي، .

ج

آنر قر

ت دواليقي صدا

و ممي فهوي مررس

ب/

شهاژوهپ

كافران. 2 اليتخي اسمؤمنون اسكافرين أوسيا من اون اسمؤمنين... .

« سرپرسـتان »يا « ياوران»، «دوستان»ي در اين آيه ممكن است به معنا« أولياء»واژة در هـر صـورت، . باشد و صالحيت پذيرش هر يـك از ايـن سـه مفهـوم را داراسـت

.است« كافران»مصداقي كه در اين آيه براي آن مطرح شده است،

طاغوت. 3 ...و اسيين كفروا أوسيا هم اسطا وت، يخرجونهم من اسنور إسي اسالمات... .

« تدبيركنندگان امور»هم مفهوم . توان معنايي مختلفي دارد« أولياء» در اين آيه نيز؛ در هـر صـورت، مصـداق «انصار»كه معنايي سازگار با سياق آيه است و هم مفهوم

.در اينجاـ جمع است است كه در لفح، مفرد و در معنا ـ« طا وت»يقيني آن،

شيطان. 4 ...فقد خمر خمرانا مبيناو من يتخي اسشيطان وسيا من اون اهلل .

شيطان و مسائل مرتبط با آن، از بحثهاي مورد توجه قرآن كريم است؛ از اين رو، خــواهي و تحــت قــرآن كــريم در مــوارد متعــددي، از جملــه نفــي دوســتي، نصــرت

در اين آيه شيطان، مصداقي . سرپرستي و رهبري او قرار گرفتن را مطرح كرده استياري كردن، يـاري خواسـتن »، «دوست و دوست گرفتن»معناي براي يكي از آن سه

.قرار گرفته است« برگزيدن سرپرست و رهبر»و « و ياور

/ آل عمـران )« ...به جاي مؤمنان، كافران را دوست و سرپرست خود انتخاب كننـد افراد باايمان نبايد ». 98.)

و به هر چه از حـد تجـاوز كـرد، اطـالق ( ير خداوند)است و به هر معبودي « طيي»اين واژه از مادة . (.317، ص.ق 3717، چاپ اول، دفتر نشر كتاب، الافرداترا ب اصفهاني، : ك.ر)شود مي

/ بقره)« ...برند ي كه كافر شدند، طا وتها اولياي آنهايند كه آنها را از نور به ظلمتها بيرون ميكسان... ». 911.)

.639، ص9، جمجاع البيرنفال بن حسن طبرسي، : ك.ر. (.333/ نساء)« و هر كس شيطان را به جاي خدا ولي خود برگزيند، زيان آشكاري كرده است... ».

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

پذيرندة واليت شيطان. 5 كتب قليه أنيه مين ٭و من اسنا من يجاال في اهلل بغير قلم و يتبع كل شيطان مريد

. تواله فإنه ي له و يهديه إسي قياب اسمعيرپذيري نيز خود، مفهومي از مفاهيم قرآني طور كه قبال نيز اشاره شد، واليت همان

پذيري شيطان، از اين موارد است؛ از آنجا كه اصل واليـت شـيطان، است كه واليتاز ايـن رو، بـراي . واليتي منفي است، پذيراي آن نيز فـردي مطـرود و مـذموم اسـت

نين شخصي از مصاديق قرآني واليـت به كار رفته است و چ« تول ي»چنين فردي واژة ( شخصـي را بـه سرپرسـتي و رهبـري برگزيـدن )رود كـه در معنـاي دوم به شمار مي

.استعمال شده است

(اخنس بن شريق)منافقان . 6 و إذا توسي سعي فيي األرض سيفميد فيهيا و يهلي اسحيرث و اسنميل و اهلل اليحيب

. اسفماابسـياري مطلبي به صورت عمومي مطرح شده، بر افراد در بسياري از آيات، با اينكه

اي پذير است؛ در حالي كه علت نزول آيه، حادثـه در زمان نزول و پس از آن انطباقخاص دربارة فرد يا افرادي مشخص بوده كه در خـود قـرآن كـريم و يـا تفاسـير، بـا

فردي منافق اي است كه مفسران، آية مذكور، نمونه. عنوان شأن نزول بيان شده استدر زمـان نـزول « تـول ي »، مخاطـب و مصـداق بـارز كلمـة «اخنس بن شريق»را به نام

خيزنـد و از هـر شـيطان سركشـي پيـروي يچ علمي به مجادله دربارة خـدا برمـي برخي مردم بدون ه». نوشته شده كه هر كس كه واليتش را گردن نهد، بـه طـور حـتم، گمـراهش [ شيطان]٭ بر او كنند مي (.7و 3/ حج)« كند سازد و به آتش سوزان راهنماييش مي مي

از اظهار اسالم كـرد و پيـامبر آمد و اخنس بن شريق ثقفي در مدينه نزد حارت رسول. ام و خداوند داناست كه چون اسالم را دوست دارم، اينجا آمده: اخنس گفت. عمل او تعجب كردند

اخـنس از خـدمت . نازل شـد ...و يشهد اهلل قلي ما في قلبه گويم كه در اين حال، آية من راست ميكشـت و زرع را . سـلمانان بـود، رسـيد حارت بيرون رفت به كشت و زرع و شتراني كه متعل ـق بـه م

الـدين محمـد بـن احمـد جالل: ك.ر)خداوند اين آيه را نازل كرد . آتش زد و شتران را هم پي كرد (.73، بيروت، انتشارات دارالمعرفی، صتفسير الجاللينالدين سيوطي، محل ي و جالل

عتهـا و چهارپايـان را نـابود كنـد و زرا و هنگامي كه برگـردد، در راه فسـاد در زمـين، كوشـش مـي ». (.911/ بقره)« خداوند فساد را دوست ندارد[ داند با اينكه مي]سازد مي

ج

آنر قر

ت دواليقي صدا

و ممي فهوي مررس

ب/

شهاژوهپ

در عـين حـال، عموميـت و شـمول آن را بـراي ديگـر منافقـان محفـوظ .انـد دانسته .كار رفته است به« برگشتن و اعراض كردن»در اين آيه، در معناي « تول ي». اند دانسته

مسر پيامبرزنندة اتهام به ه دامن. 7 و اسيي توسي كبره منهم سه قياب قايم... إن اسيين جاؤوا باإلف قصبة منكم .

سلول و برخي او را عبداهلل بن ابي. در كيستي اين فرد، بين مفسران اختالف استمتهم را عايشه و گروهي نيز عايشه را متـولي تهمـت و ماريـة قبطيـه را مـت هم معرفـي

بـه عملـي زشـت مـت هم ورت، همسـري از همسـران پيـامبر در هر صـ . اند كردهتوان مفهـومي مناسـب بـراي واژة يعني نخستين معنا را مي« تدبير امور»معناي .است

.در اين آيه دانست« تول ي»

پدران و برادران كافر. 8 مان و يا أيها اسيين آمنوا التتخيو آباكم و إخوانكم أوسيا إن استحبوا اسكفر قلي اإلي

. من يتوسهم منكم فيوسئ هم اسااسموندر زمان نزول، برخي مسلمانان بودند كه هنوز پدران يا برادرانشان در حـال كفـر

بردند و شركت در بعاي ميدانهاي نبرد، مقابله و مبارزة با آنان بـود از ايـن به سر مير ايمـان تـرجيح دهـد كـه كسـاني كـه كفـر را بـ رو، اين آيه، به اين گروه تذك ر مي

.دهند دوست و ياور خود انتخاب نكنند ميانـد، مصـاديقي از اوليـاء بنابراين، پدران و برادراني كه بر كفر خويش باقي مانده

به شـمار « دوست و دوست گرفتن»يا « ياري كردن، ياري خواستن و ياور»در معناي

.11، ص9، جمجاع البيرنفال بن حسن طبرسي، . و از آنان، كسي كه بخش مهم آن را به ... مسل ما كساني كه آن تهمت بزر را زدند، از شما بودند».

(.33/ نور)« اوستعهده داشت، عذاب سختي براي ؛ 313، ص31، جالايزان فاي تفساير القارآن ؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، 911، ص1همان، ج: ك.ر.

3736، تحقيق حسين اعلمـي، چـاپ دوم، قـم، مؤسسـة الهـادي، تفسير الصرفيمحسن فيض كاشاني، تـي، ، تصحيح هاشم رسـولي محال نوي الثقلين؛ عبد علي بن جمعی عروسي حويزي، 793، ص3، ج.ق

.183، ص3، ج.ق 3739چاپ چهارم، قم، مؤسسة اسماعيليان، هرگاه پدران و برادران شما كفر را بر ايمـان تـرجيح دهنـد، آنهـا را ! ايد اي كساني كه ايمان آورده».

(.93/ توبه)« ولي خود قرار ندهيد و كساني از شما كه آنها را ولي خود قرار دهند، ستمگرند

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

.رود مي

ترجيح دهندگان پدران و برادران كافر بر ايمان. 9 يا أيها اسيين آمنوا التتخيو آباكم و إخوانكم أوسيا إن استحبوا اسكفر قلي اإليمان و

. من يتوسهم منكم فيوسئ هم اسااسمون« يتـول هم »توضيح اين آيه در مورد قبل گذشت، با اين تفاوت كه واژة مورد نظـر

ر ايمـان تـرجيح اند كه پدران و برادران كافر خويش را بـ است و مصداق هم كساني .دهند مي

دو قبيلة اشجع و بني ضمري. 11 ... ف تتخيوا منهم أوسيا حتي يهاجروا في سبيل اهلل فإن توسيوا فخييوهم و اقتليوهم

. حيث وجدتموهم و التتخيوا منهم وسيا و ال نصيرا دل بــه حمايــت از افــراد بــه ظــاهر در صــدر اســالم، گروهــي از مســلمانان ســاده

دانسـتند؛ مسلمان برخاستند و از آنها شفاعت كردنـد و آنهـا را دوسـت خـويش مـي ــافق ناميــد و مســلمانان را از دوســتي و حمايــت ــراد را من ــد آن اف از ايــن رو، خداون

را « بنـي ضـمری »و « اشـجع »در اين باره، برخي مفسران، دو قبيلـة . آنها برحذر داشتانـد كـه بـه معنـاي دانسـته « ولي»و « أولياء»ة منافقان مورد نظر آيه، يعني مصاديق واژ

بـه معنـاي « تول وا»توان مصاديق واژة البته اين دو قبيله را مي. كار رفته است دوستي بهكار رفته نيز دانست كه در همين آيه به( معناي چهاردهم)« برگشتن و اعراض كردن»

.است

.93/ توبه. ، تصحيح سيدطيب جزايري، چـاپ سـوم، قـم، مؤسسـة دارالكتـب، تفسير قايي بن ابراهيم قمي، عل.

.376، ص3، ج.ق 3717هرگاه از اين كـار سـر . بنابراين، از آنها دوست انتخاب نكنيد مگر اينكه در راه خدا هجرت كنند... ».

ميان آنها دوست و يار و ياوري اختيـار باز زدند، هرجا آنها را يافتيد، اسير كنيد و به قتل برسانيد و از (.83/ نساء)« نكنيد

ج

آنر قر

ت دواليقي صدا

و ممي فهوي مررس

ب/

شهاژوهپ

آتش دوزخ. 11 ين كفيروا مييواكم اسنيار هيي ميوالكم و بيئس فاسيوم اليؤخي منكم فدية و ال من اسي

. اسمصيرشـود تـا اميـد ، سرپرست يا ناصر منافقان در قيامت معرفي مـي «آتش»در اين آيه

يـا )آنان در آن روز از هر كس و هر چيزي قطع گـردد و تنهـا پناهگـاه و سرپرسـت مصــداقي از مفهــوم « آتــش دوزخ»آنــان، آتــش دوزخ باشــد؛ بنــابراين، ( ناصــر

در قـرآن بيـان « مـوال »است كه بـا واژة ( معناي نخست و هشتم)« ياور»يا « سرپرست» .شده است

حضرت ابراهيم( عموي)پدر . 12 يا أبت إني أخاي أن يمم قياب من اسرحمان فتكون سلشيطان وسيا .

در . در آية كريمه بين مفسران، وحدت نظر وجود ندارد« أبت»در كيستي مراد از هـاي يا جـد مـادري او باشـد، نظريـه عموي حارت ابراهيم« أبت»ينكه مراد از ا

« والـد »برخـي از دانشـمندان اهـل سـن ت، منظـور از آن را . متفاوتي ارائه شـده اسـت بيـان اند، ولي مفسران شيعه، مراد را عمو و يا جد مادري حارت ابـراهيم دانستهرا هر كس كه بدانيم، حارت ابراهيم در هر صورت، در اين آيه، پدر. اند كرده

.بيان شده است« ولي»است كه با واژة « دوست»مصداقي براي معناي نهم،

گيري نتيجهو مشتق ات آن بيان شد كه سيزده مورد « ولي»مصداق براي واژة 91در اين پژوهش،

بـه شده از سـوي خـداي تعـالي و دوازده مـورد آن آن در واليتهاي مقبول و پذيرفته .واليتهاي مطرود و مردود از نگاه قرآن مربوط است

كار رفته از اين واژه و مشتق ات آن در قرآن كريم، تأمل با توجه به تعدد معاني به

شود و نه از كافران و جايگاهتان آتش است و همـان يـار و اي پذيرفته مي پس امروز، نه از شما فديه». (.31/ حديد)« سرپرست شماست و چه بد جايگاهي است

بـه تـو رسـد؛ در نتيجـه، از دوسـتان ترسم كه از سوي خداوند رحمان عـذابي من از اين مي! اي پدر». (.71/ مريم)« شيطان باشي

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

. سزايي دارد در مصاديق آنها در تعيين مفهوم صحيح هر يك از اين واژگان، تأثير بهي، فااي معنايي ايـن واژگـان را اين امر، افزون بر آشنا ساختن مخاطبان با آيات اله

كند كـه ايـن، خـود، روايـات نبـوي را كـه در آنهـا ايـن در عصر نزول مشخص مي .سازد تر مي كار رفته است، روشن واژگان به

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ قالهسرم

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/شهاژوهپ

خاستگاه مدارا و عفو از ديدگاه قرآن و حديث

جواد ايرواني عاو هينت علمي دانشگاه علوم اسالمي رضوي

دهچكي فوردي، آراموش ترين عناصر استوارسازي ارتباطوات ميوان از مهم« مدارا و عفو»

با اين حا ، ضورورت مرزبنودي و بازشناسوي . فردي و فضيلتهاي اخالقي استكواري و تسواه و حوزة اين فضويلت اخالقوي، از محودودة سوازش و مجاملوه

.تسامح ناروا بسيار ضروري استه مفهووم مودارا و عفوو، محودودة شودت عمو و اين نوشتار، بوا نگواهي بو

قاطعيت و همچنين حوزة هور يوك را بازشناسوانده و مووارد آنهوا را برشومرده گاه ضمن تبيين ارزش و جايگاه مدارا و عفو، آثوار مببوت آنهوا را در آن. استيابي به شخصيت مدارا هاي مختلف زندگي بررسيده و راهبردهاي دست عرصه

.نتر خشم را ارائه كرده استو عفو و راههاي ك .مدارا، عفو، خشم، قرآن، حديث :كليد واژگان

. [email protected]

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

ديآمدبنيـان ت و برو محب ، رابطة خداوند با موجودات بر اساس رحمتيدر انديشة اسالم

«اخـوت » يديگر بر پيوند ناگسستنهماستوار گشته و ارتباط افراد جامعه با ربوبيتفرهنگ كه تقويت و تحكيم آن، با گسترش و نهادينه شدن بنا نهاده شده است؛ پيوندي

رابطـة اسـت، كـه ميـوة شـيرين آن، صـلح، صـميميت و وحـدت « مدارا و گذشـت »حوزة مدارا و گذشـت، يو بازشناس ي، ضرورت مرزبنداينوجود با .دارد يمستقيم

پوشيده يتساهل و تسامح ناروا، بر كسهمچنين و يكار از محدودة سازش و مجاملهبا تمـام امتيـازات و محاسـنش، گـاه نـامطلوب و « نرمش و بخشش»چه اينكه ؛نيست

ق تحق ـ بـه مدارا و گذشت، فايلت به يياب ديگر، دست ياز سو. است آور زيان يحت يراهكارهـا يكـارگير بـه نيز در فرد و جامعه و يو روان ي، اخالقيعقيدت يها زمينه

، در كنـار يو اجتمـاع يه آثار مثبت فـرد ب توجه ،است كه در اين ميانمنوط مناسب .در اين باره استمدارا و گذشت، از مؤثرترين عوامل يمعنو آثار

مدارا و عفو يشناس مفهوم يمعنـا كه هـم « رفق»واژگان مدارا و عفو، و نيز واژة يشناس م است به مفهومابتدا الز

اصليشان يآنها را با معنا از و پيوند مفهوم مورد نظر ، بپردازيمرود يآن دو به شمار م .روشن سازيم

مدارا. 1است به معناي آگاهي و شناختي « دري». اشتقاق يافته است« درأ»يا « دري»از مادة مدارا

صيد آهـو از بارةاز اين رو، در ؛آيد كه از راه مقدماتي پنهان و يرمعمول به دست مينيز در اصل به معناي «درأ» .«ت الظبيدري» :شود راه حيله و مقدمات يرمعمول گفته مي

.1/ ؛ افر39/ انعام: ك.ر. .ياد شده است يبار، و بيش از صفات ديگر اله 311، حدود يدر قرآن كريم، از صفت ربوبيت اله. .31/ حجرات: ك.ر. .368ص، دارالمعرفه، ، بيروتيق محمد سيدگيالن، تحقيالافردات في ريب القرآن، يرا ب اصفهان. .911، ص37، ج.ق 3737، سوم، چاپ بيروت، دار صادر، لسرن العربابن منظور، .

ج

يثحدن وقرآگاه

ديد از عفورا ومداگاه

استخ

/ شهاژوهپ

«مالطفـت و برخـورد نـرم » كه به معنـاي « مدارا»، واژة اساس اينبر .است« دفع كردن»

تناسب دارد، گويي « ت الظبيدري» باشد با معناي اصلي آن در« دري»مادة اگر از است،ت خـويش د محبـ آدمي با تحمل طرف مخالف و برخورد ماليـم بـا او، وي را در كمنـ

مشتق باشد به اين مناسبت اسـت كـه آدمـي بـا برخـورد « درأ»سازد؛ و اگر از گرفتار مينهفته « پرهيز و احتياط» بنابراين، در مدارا، مفهوم .كند ، بدي او را دفع مييشماليم خو

كـه « رفـق »، بر خالف استمخالفان و دشمنان بارةدر آن بيشتركاربرد از اين رو، ؛است .كاربرد دارد يرمخالفان بيشتر از آن، دربارةموافقان و دوستان و بارةدر ا الب

عفو. 2 بـراي بيـان از ايـن رو، ؛است« دنكرصرف نظر كردن و رها » يدر اصل به معناعفو

يدر مـورد پشـم و مـو .رود يبه كار مـ « عفا عنه»صرف نظر كردن از عقوبت گناه، ي، عفـو معنـا را موجـب شـده افـزايش آن ،آن پيـرايش و عدم توجهي يحيوان كه ب

به كـار رفتـه اسـت و در نيز « نمو و افزايش» يدر معنا ،مناسبت بدين ؛دهد يم« تكث ر»حتي قفوا و قاسوا يعبارت قرآن

نيـز « خـاك » يبـه معنـا « عفـا » .به همين معناست

.913، ص9تا، ج ، بيروت، دار الجيل، بيمعجم مقرييس اللزيابن فارس، . .331ص، 3ج، مجاع البحرين، ي؛ فخرالدين طريح911ص، 37ج، لسرن العربابن منظور، . .911ص، 37ج، لسرن العربابن منظور، :ك.ر. :ك.ر)« شـيعتنا و ارفقـوا بهـم يال تحملـوا علـ »: است اين باره در روايات چنين آمدهدر ،نمونه يبرا.

:ك.ر)« یو أمــا المخــالفون فــيكل مهم بالمــدارا»، (337ص، 8ج، الكاارفي، يمحمــد بــن يعقــوب كلينــرود و يوسيع به كار مـ يگاه در معناي ة مداراالبته واژ( 713ص، 11ج، بحرياالنواي، يمحمدباقر مجلس

، يمحمـد بـن يعقـوب كلينـ :ك.ر)« النـاس یبمدارا يرب يأمرن» :مانند ؛شود يهر دو گروه را شامل م (.313ص، 3ج، الكرفي

چـاپ اول، بيـروت، ، العاين خليـل بـن احمـد، : ك.؛ نيـز ر 16، ص7، جمعجم مقرييس اللزيابن فارس، . ابن فـارس هرچنـد . 19ص، 31ج، لسرن العرب؛ ابن منظور، 918ص، 9ج، .ق 3718، يعلمالا یؤسسمرا مـوارد اسـتعمال ،دوم يمعنـا يكند، اما بـرا يعفو ذكر م يبرا ياصل يدو معنا را« طلب»و « ترك»

، 7ج، يمعجم مقرييس اللز: ك.ر) رد و تمايل دارد آن را نيز به معناي نخست بازگردانـد اشم برمي ياندك .(63ص

(.31/ اعراف)« تا انبوه شدند و گفتند». .13ـ 18، ص7ج، معجم مقرييس اللزيابن فارس، .

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

.شود ينم توجهياست كه به خاك بدين جهت يآمده است كه چنين معناي

رفق. 3 در .اسـت « ت و خشـونت شـد »در مقابـل ،«و لطافـت ينرم» يبه معنا ،در اصلرفق طـور جـا كـه بـه از آن .را دربـردارد « يو راحتـ ينرم»موارد كاربرد آن، مفهوم همة

و اسـتحكام ينيك وآنها دادن نجاما كارها، سهولت دادن در انجام يرو معمول، ميانهو « عمـل دادن حسـن انجـام »، «يرو ميانـه » يق بـه معنـا ، واژة رفـ را در پي داردعمل

.نيز به كار رفته است« حكام عملا»

، خشونت و صالبتيگير محدودة مدارا و آساناز يگيـر مـدارا و آسـان يشناس و حوزه ي، مرزبندمدارا و گذشت ياز مباحث اساس

تمـايز .ديگر است ياز سو يگير سو و تفاوت خشونت ناروا با صالبت و سخت يك .سـازد يآنهـا را دشـوار يـا نادرسـت مـ يميان محدودة هريـك، ارزشـگذار ننهادن

و يانسـان يواال يكه به آن خواهيم پرداخت، از ارزشها چنان مدارا و عفو گمان، يب ،از نظـر عقـل و شـرع يو سازشـكار مداهنـه يولـ ،و مورد تأكيد اسالم است يدين

.18همان، ص. ؛ 738ص، 9ج، معجاام مقاارييس اللزاايابــن فــارس، :ك.ر؛ 373ص، 1ج، العااينخليــل بــن احمــد، .

.363ص، 1ج، مجاع البحرين، يفخرالدين طريح .738، ص9، جمعجم مقرييس اللزي؛ ابن فارس، 373ص، 1ج، نالعيخليل بن احمد، : ك.ر. رفـق در ي، گـاه يبر اساس چنين معناي .319ـ363، ص1ج، مجاع البحرين، يفخرالدين طريح :ك.ر.

.(389ص، 3ج، الكرفي، يمحمد بن يعقوب كلين :ك.ر)گيرد يقرار م« تبذير»مقابل . دارد يرا در پـ يحاصـل يو ب ينده، منازعات طوالنالفاظ و عدم شفافيت مقصود گوي يابهام در معان.

بـه ،در مقولة خشونت و تسامح، و حسن و قبح آن در سطح جامعـه ياخير، مباحث فراوان يدر سالهااصـير :ك.ر. )مطـرح شـده كـه متأسـفانه الـب آنهـا معلـول همـين واقعيـت اسـت ،ويژه مطبوعات

.(93ـ9ص ،3313بهار و تابستان ،31 ـ37، شمارة كترب نقد، «يشناس خشونت»، يافتخاراست و به همين مناسبت رو ن را دهن گوينـد و ادهـان و «و سهولت ينرم» يدر اصل به معنا« دهن».

ايـن .(318ص، 9ج، معجم مقرييس اللزيابن فـارس، :ك.ر)است «نرمش و سازش» يمداهنه به معنارسيدن يكه برا يا به گونه ؛رود يوم به كار ممنافقانه و مذم يسازشكاربارة واژه، به طور معمول، در

مجااع ، يفخرالدين طريح :ك.ر)از حق و حقيقت، مورد معامله قرار گيرد ي، بخشيبه منافع شخص 3716، دار المعرفـه، ل، بيـروت او چاپ، مجاع البيرن، ي؛ فال بن حسن طبرس911ص، 6ج، البحرين

ج

يثحدن وقرآگاه

ديد از عفورا ومداگاه

استخ

/ شهاژوهپ

ت ، محكـوم، و صـالبت و قاطعيـ ظالمانه گونه كه خشونت همان؛ ناپسند است يكار

توان محدودة آنها را تشخيص داد؟ يچگونه م پس. مورد ستايش استنتيجـه توان بندي نصوص ديني و تأمل در سيرة پيامبران و امامان مي از تحليل و جمع

ت عمـل و و حـوزة شـد يكه محدودة تسامح و عفو و مدارا، در امور شخص گرفتو دفـاع از حـق و عـدالت يدينـ يائل مربوط به اصول و ارزشـها ت، دربارة مسقاطعياست و تسـامح و يناپسند و يراخالق ي، كارنخستدر مورد يو تند يدرشت. است

ــه و سازشــكار ــامبر اكــرم .يانعطــاف در مــورد دوم، عــين مداهن در ســيرة پير انتقـام نگرفـت، امـا اگـ يشـخص خـود از كسـ يگاه برا رسول خدا هيچ»: اند گفته

يـت ايـن بـه اهم توجهبا .«گرفت يخدا انتقام م يشد، برا يشكسته م ياله يحرمتها .ريماشم يپردازيم و موارد هر يك را برم يمآن ل به به طور مفص ،موضوع

تت عمل و قاطعيمحدودة شد (الف

حفظ اصول و ارزشها .1؛ از حقيقـت ين بخشـ است، نه زير پـا نهـاد ارائة بهتر حق يبرا يو مدارا، ابزار ينرم يبخشـ اگر و به بهانة مدارا، يرضايت خلق و يا رسيدن به منافع شخص يكه برا چرا

از نفـاق و تظـاهر، يا جلـوه بلكـه ديگـر ارزش نيسـت، ،از حقيقت زير پا نهاده شوداز سران يدر شأن نزول سورة كافرون آمده است كه جمع. است يمداهنه و چاپلوسيك سال تو خدايان ما را عبادت كـن و سـال : ، گفتندآمده مشرك نزد پيامبر

از خدايان مـا را لمـس يبعا ،يا دست كم ،...كنيم عبادت مي تو را يما خدا ،ديگرجـا بـود كـه سـورة ايـن . ...تا ما هم تـو را تصـديق كنـيم يك بجوكن و از آنها تبر

.دانست يرا منتف يدر اصول دين يكافرون نازل شد و هرگونه سازشكارگونه تسامح دهد كه حوزة اصول و ارزشها، هيچ يسان قرآن كريم هشدار م بدين

(.113ص، 31ج، .ق .993، ص1روت، مؤسسی الرسالی، ج، بيكنز العارلمتقي هندي، . خطاوات علاي اهلل، ؛ محمد حسـين فاـل 871ص، 31ج، مجاع البيرن، يفال بن حسن طبرس: ك.ر.

.63ـ 61، ص.ق 3719، چاپ سوم، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، طريق االسالم

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

را مـردود تابد و هرگونه پيشنهاد سازش و معاملـه بـر سـر اصـول يرا برنم يو سازش . واوا سو تدهن فيدهنون ٭ف تطع اسمكيبين : فرمايد يو م دانسته

بـا تسـاهل و تسـامح ياسالم يامدارو بين عفو ياساس ي، از تفاوتهايبه طور كل و يانسـان يمعتقدنـد اصـول و ارزشـها در همين نكته است؛ مناديان تولرانس ي ربحقيقـت و »بـه عنـوان يبه مسلخ تساهل و تسامح برد، بلكه اساسـا چيـز درا باي يدين

بر آن، به قيمت از دست دادن تسـامح و رويكـرد بـه يوجود ندارد تا پافشار« ارزش !باشد( )!خشونت

مقابله با دشمنان .2 و اسييين معيه أشيدا قليي اسكفيار رحميا بيينهم هللمحمد رسول ا يعبارت قرآن

از يكند؛ مؤمنان كـانون يت را مشخص ممحدودة شدت و خشونت و نيز عفو و محب

سـخت و سـوزان و يكيشان هسـتند و آتشـ ت نسبت به دوستان و همعواطف و محبانـد كـه يدر اين عبارت، كف ار اسكفار البته مراد از .رابر دشمنانمحكم در ب يسد

بـا آنـان يت و سرسختشد يصرف كفر عقيدت؛ چون عناد و توطنه دارند، سر جنگ يآميز بـا يرمسـلمانان تچرا كه قرآن كريم، بر ايجاد پيوند محب ؛شود ينمرا موجب

.كه سر جنگ ندارند، تصريح دارد

.933، ص38، ج.م 3366ي، دار احياء التراث العرببيروت، ، الجرمع الحكرم القرآنمحمد بن احمد قرطبي، . «تا آنها نيز نرمش نشان دهند يآنها دوست دارند نرمش نشان ده ٭كنندگان اطاعت مكن از تكذيب».

.(3و 8/ قلم) . Tolerance.

،3313، 97شـمارة ، انديشة حاو ه ، «يسماحت و سهولت يا تسامح و تساهل اسـالم »، ياكبر نواي يعل. .317ـ319ص

در برابـر كف ـار، سرسـخت و شـديد و در ميـان ،نديكه با او يو كسان دة خداستفرستا محمد». .(93/ فتح) «خود مهربانند

روشنيت و خشونت، چنان آشكار باشد كه دشمنان آن را به كند كه اين شد يقرآن كريم تصريح م. .(3 /؛ تحريم393و 13/ توبه :ك.ر) نندكاحساس

. 8/ ممتحنه: ك.ر.

ج

يثحدن وقرآگاه

ديد از عفورا ومداگاه

استخ

/ شهاژوهپ

گران منافق توطئه برخورد با .3

را در ســر يحكومــت اســالم ي، نقشــة برانــدازيافــراد و جريانــات ،در جامعــه يگــاهزنند و يا با اشاعة سخنان نادرست و پخـش يم يعمل يند و دست به اقداماتانپرور يم

قرآن كريم دستور باره، در اين . كنند يشايعات در جامعه، ايجاد اضطراب و تزلزل م بـا آنـان سخت و به دور از تسـامح يادامة اين شيوه، برخورد دهد كه در صورت يم

كـه ياسـت و نيـز كسـان يكه در قلبشان بيمـار ياگر منافقان و كسان»: صورت گيردما تو را بر ضد آنان ،دست از كارشان برندارند ،كنند ياخبار دروغ در مدينه پخش م

توانند در كنار تـو ينم يهت كوتاسپس جز مد. كنيم يشورانيم و بر آنها مسل ط م يم .«گرفته شده و به قتل خواهند رسيد ،در اين شهر بمانند، هر كجا يافت شوند

حكومـت . آموز است و درس برانگيز تأمل، با خوارج يعل امام شيوة برخوردآن حكومت انجام يدر جهت برانداز يكه مخالفان و منافقان، اقدام ي، تا زمانيعلو

برآمدنـد، بـه يگـاه كـه در صـدد اقـدام عملـ آن يول كرد،ا مدارا نداده بودند با آنه .ت با آنان برخورد كردشد

يحدود اله ياجرا .4 ياتو اصالح مجرمان، گرفتار شـدن در دام محبتهـا و احساسـ يحدود اله يدر اجراقرآن ،ين روا؛ از دارددربرن ياجتماع يجز فساد و آلودگ يا مورد، نتيجه يب يشدنهازن و مرد زناكار را هر يك صد تازيانه بزنيد و هرگز در دين خـدا »: فرمايد يمكريم اگر به خـدا و روز جـزا ايمـان داريـد و بايـد ،شما را نگيرد( ت كاذبو محب)رأفت «.ببيننداز مؤمنان مجازات آنها را يگروه

اب از افـراد بـه گنـاه و ارتكـ يبرخـ يداشت كه به هنگام آلـودگ توجهالبته بايد مبـادا د تـا كـر را از جامعـه طـرد هـا جرم نبايد در كيفر از حد الزم تجـاوز كـرد و آن

جوانــب امــر را يقــرآن كــريم كــه همــواره تمــام .بــه صــف دشــمن بپيوندنــدكــامال

.63ـ 61/ احزاب. ؛ 13و 36، ص7ج، يعلمـ بيـروت، مؤسسـی اال ، تريي االمم ا الالاوك ، يمحمد بن جرير طبر :ك.ر.

.716ـ373، ص33ج، بحرياالنواي، يمحمدباقر مجلس .9/ نور.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

پـس از گونـه كـه بـدين اسـت؛ توجـه داده مد نظر دارد، ما را بـه ايـن نكتـة حسـاس خـورده بـا القائـات منافقـان، شـخص از مسـلمانان فريـب يكـه جمعـ « افك»داستان

در نكـوهش يا آيـات كوبنـده ،ده بودنـد كـر عفت متهم يرا به عمل مناف يگناه يبكـه ياز كسان از صحابه سوگند ياد كردند كه به هيچ يك يو گروه آنان نازل شد

در اين هنگـام، ايـن آيـه نـازل شـد و .نكنند يكمك مال ،در اين ماجرا درگير بودندو ( يمـال ) يآنهـا كـه برتـر »: اين شدت عمل و خشونت باز داشت و فرمود آنها را ازمستمندان ،نبايد سوگند ياد كنند كه از انفاق به نزديكان را دارند، يزندگدر وسعت

آيا دوست . دكنند؛ آنها بايد عفو كنند و صرف نظر كننو مهاجران در راه خدا دريغ يو ايـن، ترسـيم .«رزنده و مهربان اسـت و خداوند آم داريد خداوند شما را ببخشدن

.است يبسيار زيبا از جاذبه و دافعة اسالم

عدالت ياجرا .5سـامح، موجـب تاـييع تعـدالت اسـت و نـرمش و يصالبت و قاطعيت، الزمة اجرا

، خـويش يدر تمام طـول زنـدگ عدالت، اميرمؤمنان يمناد بزر .حقوق انسانها يبرخـ يكه حتـ يا به گونه ؛دانست ياد روا نمرا در زمينة حقوق افر ياندك تسامح

. شـكوه كردنـد عـدالت، بـه پيـامبر يايشـان در اجـرا ياز صحابه، از سختگيرطالب برگيريد كه به يقـين او در يبن اب يزبان از شكوة عل»: ايشان در پاسخ فرمودند

سختگير است و اهل سازش و نـرمش در ديـن او ( اوامر او يو اجرا)ذات پاك خدا .«يستن

عـدالت را يدر اجـرا يعلامام از قاطعيت يفراوان يها تاريخ نمونه صفحاتنمونه، جريان نزديك كردن آهـن تفتيـده بـه دسـت بـرادرش يبرا. ثبت كرده است

.عقيل، معروف است

.99ـ33/ نور: ك.ر. .99/ نور. .381ص، 93ج، بحرياالنواي، يمحمدباقر مجلس. .997االسالم، خطبة مه و شرح فيض، ترجنهج البال ه، يسيد رض :ك.ر.

ج

يثحدن وقرآگاه

ديد از عفورا ومداگاه

استخ

/ شهاژوهپ

در برابر ستم . 6

ياز ضعف در برابر ستمگر قدرتمند، عين عجز و ذل ت و نوع يعفو و نرمش ناش ،رواز ايـن ؛كنـد ظالم زورگو را جسورتر ميرود و به شمار ميضايت به ظلم تسليم و ر

:فرمايند يمدر اين باره امام سجاد. داند يرا روا نم ياسالم چنين عفو و مدارايچرا كـه خداونـد ؛بطلب ييار( مقابله يبرا)كه بخشش، زيان دارد، يدان يو اگر م .ي بر او نيستطلبد، ايراد يم شدن، ياركه بعد از مظلو يو كس: فرمايد يمتعال م

است كه انسان، قدرت انتقام دارد و بخشـش او از موضـع يبنابراين، عفو در جايمظلوم پيروز كـه بـه او اعتمـاد بـه ياين عفو سازنده است، هم برا ؛ چهضعف نيستظـالم ميلـوب كـه او را بـه اصـالح خـويش يبخشد و هم بـرا يدل م ينفس و صفا

یفاجعـل العفـو عنـه شـكرا للقـدر ؛عدو يإذا قدرت عل»؛ حديث معروف دارد يوام بـه است كـه ظـالم يدر جاي نيز انتقام و مقابله. عاستمد خود، گواهي بر اين ،«عليهضـعف و موجـب تقويـت دهـد و عفـو و گذشـت، از موضـع خويش ادامه مـي ظلم

شايسته است كه بـه يعفو از كس»: فرمايند يم يعل ، اماماز اين رو ؛ستمگر استجـا، يعفـو بـ چرا كـه ؛«خود اعتراف دارد، نه آن كه بر عملش اصرار ورزد يخطا

همان به عفو »: فرمايند در اين باره مي اميرمؤمنان .ندارد يتباه جز فساد و يمدايپ .«انسان فرومايه است ياندازه كه موجب اصالح كريم است، باعث تباه

حوزة مدارا و عفو (بويژه در معاشـرت و به ،يدر مسائل شخص. گسترده است يمدارا و عفو بس حوزة ،نـرمش ،در تقابل نيسـت، اصـل بـر تسـامح كه با حقوق ديگران ياجتماع يهمزيست

از اين رو، توسل به خشونت و شدت، جز به هنگام ضـرورت ؛مدارا و گذشت است يجـاي »: دهـد يور ماز زمامداران حكومتش دست يبه يك اميرمؤمنان. مجاز نيست

.338، ص33ج العربي، دار احياء التراثبيروت، ، اسرئل الشيعه، يمحمد بن حسن حر عامل. 73 /يشور. ، نهج البال ه، يسيد رضـ ) «ساز ي، بخشيدن او را سپاس دست يافتن بر وياگر بر دشمنت دست يافت».

(.31االسالم، حكمت ترجمه و شرح فيض . 83ص، 11ج، بحرياالنواي، يدباقر مجلسمحم. .793، ص17همان، ج.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

مـوارد در مقـام عمـل، بنـابراين، .«پيش گيردر يدرشت ،به كار نيايد يكه جز درشت. تـر اسـت بيشـتر و گسـترده ت و خشونتنرمش، عفو و مدارا به مراتب از موارد شد

؛به حـد ضـرورت اكتفـا شـود ، بايدت و قاطعيت الزم استكه شد يدر موارد يحتانعطـاف و از عفـو ي، نمودهـاي ياسـالم يدود و مجازاتهـا حـ ينمونه، در اجرا يبرا

قبـل ةعفو مجرم در صورت توب الناس، تشويق به عفو در حق: وجود دارد، از جمله؛ ايـن ...و حـاكم در مـورد اقـرار، يعفـو بـرا حق ،ياز صدور حكم در حقوق اله

و لطـف ،نماد خشـونت كـه نمـود رحمـت حدود، نه يدهد كه اجرا يموارد نشان م .ي و به هدف اصالح جامعه استنسبت به جامعة انسان يكرامت اله

يابـد يضرورت م يهمچنين، توسل به زور و خشونت در برابر دشمنان در صورت در سيرة انبيـا نخستين گام. آميز و عفو و مدارا مؤث ر نباشد مسالمت يها كه شيوه

نكتـه، يـن ابـه توجـه بـا .در برخورد با مخالفان، همواره نرمش و مـدارا بـوده اسـت بنـابراين، ؛توان شيوة برخورد با مخالفان از ديدگاه قرآن را مورد تحليل قـرار داد يم

را درنورديده و به وسـعت يو فكر يعقيدت ي، عفو و مدارا، مرزهايدر بينش اسالم يانسانيت، گسترش يافته است و هرگز آن را به مؤمنان محدود نسـاخته، بلكـه تمـام

، خـود يدر جـا ( و نيز گناهكـاران و مشرك، يا اهل كتاب مسلمان)را نهاانسا .داند يگذشت و مدارا مزاوار س، خود

.76االسالم، نامة ، ترجمه و شرح فيضنهج البال ه، يسيد رض. .318/ بقره: ك.مانند عفو از قصاص، ر. .37ـ33/ مائده. و إن شـاء انمـام إن شـاء عفـا يإلـ کفذل ینفسه بسرق يو إذا أقر الرجل عل»: فرمايند يم يعلامام .

(.37ص، 38ج، .ق 3718، ، آل البيت، قمچاپ اول، مستديك الوسرئل، يحسين نور :ك.ر)« عاقب . 83/ ؛ زخرف 81/ ؛ حجر93ـ93/ ؛ شعراء77/ ؛ طه71ـ79/ ؛ مريم61ـ 66و 63ـ 61/ اعراف: ك.ر. .336، ص9، جالكرفي؛ محمد بن يعقوب كليني، 337/ آل عمران: ك.ر. .931/ ؛ بقره93/ ؛ فتح313/ انآل عمر: ك.ر. .33/ ؛ مائده386/ ؛ آل عمران313/ بقره: ك.ر. . 81/ ؛ حجر 83/ ؛ زخرف37/ جاثيه: ك.ر.

.73/ ؛ مؤمنون93/ ؛ رعد318/ ؛ بقره99/ نور: ك.ر.

ج

يثحدن وقرآگاه

ديد از عفورا ومداگاه

استخ

/ شهاژوهپ

ارزش و جايگاه مدارا و عفو

نشـانة و نيـز يو انسـان ياخالقـ يعفو و مدارا و تحمل ديگران، از واالتـرين ارزشـها قدرتمنـد در منسـجم و يا ايجاد جامعـه . است يروح و عظمت شخصيت آدم يتعال

و از كنـار كننـد ل مختلف را تحمـ يها ها و سليقه گرو آن است كه افراد آن، انديشههـا را بـه سفيهانه، با اخالق كريمانه درگذرند و با عفو و بخشـش، كينـه يبرخوردها

از آيـات قـرآن و يمناسب است به طـرح و تحليـل شـمار حال. مبدل سازند محبتو بـر تبيـين كـرده عفـو و مـدارا را يه ارزش واالبپردازيم كـ سخنان معصومان

.اند دهورزيتقويت و فراگير ساختن آن تأكيد

از تقوا يعفو، پرتو .1ط بـر خشـم و كشـد، تسـل يپارسايان را به تصوير مـ يكه قرآن كريم، سيما يهنگام

أقيدت : فرمايـد يشـمارد و مـ يترين صـفات آنـان برمـ عفو و بخشش را از برجستهاسيين ينفقون في اسمرا و اس را و اسكاظمين اسغيظ و اسعافين قين اسنيا و ٭ينسلمتق . يحب اسمحمنينهللا

كه همچون كند ميقيان به هنگام خشم اشاره به سه مرحله از برخورد مت ،اين آيه :اند پشت سر هم قرار گرفته ،ييك سلسله مراتب تكامل

است كه گـاه يخشم حالت خطرناك. غيظو اسكاظمين اس :بردن خشم فرو (الفاز تصميمها و جنايـات خطرنـاك يكند و بسيار يم يجنون خودنماي يدر شكل نوعدر تكامـل يا العاده فروبردن خشم، اثر فوق ،از اين رو ؛شود يانجام م يدر چنين حال

.و تقويت روح ايمان دارد يمعنو يفروبـردن خشـم بـه تنهـاي . و اسعافين قن اسنيا :مردم يگذشت از خطا (ب

؛كـن نسـازد را از دل انسـان ريشـه ينيسـت؛ زيـرا ممكـن اسـت كينـه و دشـمن يكاف .شو دادو الزم است با عفو و گذشت، كينه و تنف ر را از صفحة دل شست ،بنابراين

كننـد و خشـم يانفـاق مـ يپرهيزگاران آماده شده، همانها كه در وسعت و پريشان يبرا( كه يبهشت)». / آل عمـران ) «گذرنـد و خـدا نيكوكـاران را دوسـت دارد يمردم درم يبرند و از خطا يرا فروم خود (.337ـ333

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

بـاالتر از عفـو يا ايـن مرحلـه، مرحلـه . يحب اسمحمينين هللو ا :كردن ينيك (ج، بلكـه بـا زدايـد يتنها با عفو و گذشـت، كينـه را از دل خـود مـ ا نهانسان باتقو. است

د و زدايـ يدل او نيـز مـ ازرا يدشـمن ( آنجا كه شايسته اسـت )احسان به طرف مقابل .كند يمهربان م يشقلب او را نسبت به خو

چرا كه خشـم، جـزء ؛كنند يگويد مؤمنان اب نم يجالب اينكه قرآن كريم نممظلـوم ضـرورت دارد، خدا و احقـاق حـق يخود برا يدر جا طبيعت انسان است و

زنند، بلكه بـه يتنها دست به گناه و جنايت نم آنان به هنگام خشم، نه ،فرمايد يبلكه م . و إذا ما بوا هم يغفرون :روند يمنيز سراغ عفو و بخشش

يساز آمرزش و محبت اله عفو، زمينه .2ت، عواطـف پـاك مؤمنـان را لنشـين و آكنـده از محبـ د ،زيبا يقرآن كريم با جمالت

آيا دوست نداريد خداوند شما را ببخشد؟ پـس »: فرمايد يسازد و م يمخاطب خود مو سيعفوا و سيصفحوا أال تحبيون أن يغفير :«شما نيز از خطا و ليزش ديگران درگذريد

عفـو و گذشـت كـه قـرآن كـريم، است جالب اين نكتة . فور رحيمهلل سكم و اهللافبميا : فرمايـد يشمارد و م يبرم يت الهبرابر يرمسلمانان را ماية جلب محب در يحت

. يحب اسمحمنينهللفاقف قنهم و افح إن ا... نق هم ميااقهم سعناهم

يپاداش اله .3سـامان يـافتن امـور سـبب را كـه بـه يافزون بر آمرزش گناهان، خداوند پاداش كس

.(31/ شوري) «كنند يهستند كه به هنگام اب، عفو م يكسان( مؤمنان)». سـنگ و ؛ از ايـن رو، اسـت « يپهنا، پهلو و سـطح هـر چيـز » يدر اصل به معنا« صفح»واژة . 99 /نور.

هرگـاه . ه استنيز از همين ماد( دست دادن)« مصافحه». گويند« صفيحه»پهن را يرق فلزشمشير و و را« يگردانـ ياعـراض و رو » ي، معنـا (مجـاوزه )مفهـوم عـن يبه كار رود، به مقتاـا « عن»با « صفح»ابن فارس، :ك.ر) گذشت بزرگوارانه سبباست و گاه به ياعتناي يقهر و بسبب د كه گاه به رسان يم؛ ناصـر مكـارم 386ص، 9ج، مجاع البحارين ، ي؛ فخرالدين طريح933ص، 3ج، عجم مقرييس اللزيم

، 3ج ،.ش 3317و دوم، تهـران، دار الكتـب االسـالميه، يسـ چـاپ ، تفسير ناونهو ديگـران، يشيراز (.711ص

صـرف پس از آنان درگذر و ؛...را از رحمت خويش دور ساختيم[ يهود]، آنها يشكن پيمانسبب به ». (.33/ مائده) «داردنيكوكاران را دوست ،نظر كن كه خداوند

ج

يثحدن وقرآگاه

ديد از عفورا ومداگاه

استخ

/ شهاژوهپ

فمن قفيا و أيلح اش درگذرد، خود به عهده گرفته اسـت؛ يشخص جامعه، از حقكـه مايـة انسـجام يگذشـت سـبب ضايع گشته، به از او يگرچه حق . هللفيجره قلي ا

است، خداوند پاداش او يت و آرامش اجتماعافزايش محب، ها كم شدن كينه ،جامعهاينكه دليل، به مام صادقپايانش بر عهده گرفته است و به فرمودة ا يرا از فال ب

خـويش لبريـز يخشمش را اعمـال نكـرده، خداونـد در قيامـت دلـش را از خشـنود .سازد يم

امـام . يسـت اداش نپـ نيـز بـي ايمـان يافراد ب يبرا يرفق و مدارا با بندگان خدا حت :بن يقطين فرمود يبه عل كاظم

بـا او همسـاية كـافر .داشـت يبـود كـه همسـاية كـافر ييل مرد باايمانئاسرا يدر بن ،از دنيـا رفـت يوقتـ . دورزيـ يمـ يد و به او نيككر يپيوسته به رفق و مدارا رفتار م

اش را از يآتـش شـود و روز يبنا كرد كـه مـانع از گرمـا يا او خانه يخداوند براتـو يرفتـار ايـن، بـه سـبب رفـق و نيـك : شد يرساند و به او گفته م يديگر م يجا

.استنت نسبت به همساية مؤم

برترين مكارم اخالق ،عفو .4گردد و به صورت ملكه درآيد، نشـان يآدم يو بخشش هرگاه خلق و خو يبردباراز امـام صـادق . رود يبـه شـمار مـ يروح داشته و برترين مكارم اخالقـ ياز تعال

:كنند كه فرمود ينقل م رسول خداكه بر تو سـتم يشت از كسگذ !آيا برترين اخالق دنيا و آخرت را به شما نگويم؟

ده و كـر يكه بـا تـو بـد شخصيبه يروا داشته و پيوند با آن كه از تو بريده و نيك .كه تو را محروم ساخته است يبخشش به كس

ده آمشمار به در برابر جاهالن از مكارم دنيا و آخرت يبردبار ديگر، يدر حديث .است

.(71/ شوري) «هر كس عفو و اصالح كند پاداش او با خداست». .331، ص9، جالكرفيمحمد بن يعقوب كليني، : ك.ر. .373ص، 8ج، بحرياالنواي، يمحمدباقر مجلس. .311ص، 9ج، الكرفي، يمحمد بن يعقوب كلين. .همان.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

مكمل قانون ،عفو .5كنـد يرا تحريك م يگير دهد كه حس نزاع و انتقام يم يور يگاه در جامعه حوادث

له را بـه طـور نتوانـد مسـ ينم ،روح است يقانون كه طبعا خشك و ب يو صرف اجرا ،عفـو و گذشـت نيز ماننـد «ياخالق اسالم»در اين موارد، . دكنو فصل حل يا ريشهچنـين امـري، آن ؛ نتيجـة كنـد ي، خأل موجود را پر مـ بوده ينظام حقوق ي برايمكمل

تـوان بـه ينمونـه، مـ يبـرا . يابد يارزش و اهميت عفو و مدارا بيشتر نمود ماست كه :موارد زير اشاره كرد

عفو از قصاص (الف ،دارنـد قاتـل را قصاص مقتول، حق يدر قتل عمد، قصاص است و اوليا يلحكم او

باز ( بدون آن بها يابا گرفتن خون)در كنار آن، قرآن كريم راه عفو و گذشت را يولفمن قفي سه من : كند يمقتول را به عفو تشويق م ي، اوليايعاطف يبا تعبيرات ،هشتگذا

. فاتباع باسمعروي و أاا إسيه بإحمان ذس تخفيف من ربكم و رحمة أخيه شيرا در ميــان يشـود كــه قـرآن، رشــتة بـرادر يدر آيــه، اسـتفاده مــ « أخيـه »از واژة بعـد از ريخـتن خـون بـه نـاحق، بـاز يداند كه حت يمستحكم م اي اندازهه مسلمانان ب

مقتول، آنهـا را بـرادران قاتـل يتحريك عواطف اوليا يبرا ،از اين رو ؛برقرار استديگر يا در آيه .دكن يبه عفو و مدارا تشويق م ، آنان راكند و با اين تعبير يم يمعرف

خود در مورد قصـاص بگـذرد و كه از حق يسك»: فرمايد يتشويق به عفو م ينيز برا .«درو يم به شمارگناهان او يبرا يا ببخشد، كف اره

...است كه بر اثر هيجان احساس خشم و يكسان بارةالبته واضح است كه عفو دركه به جنايـت ياما جنايتكاران ،اند دست زده و از كار خود نيز پشيمان يبه چنين عمل

.71/ ؛ مائده318/ بقره: ك.ر. و حكم قصاص با رضايت طرفين تبديل به خونبهـا )شود عفو يشخو ياز ناحية برادر دين ياگر كس».

نيزو او ( نگذاردطرف را در فشار ،پرداخت ديه يو برا)كند يپيرو يا بايد از روش پسنديده( گردد (.318/ بقره) «پروردگارتان است سوياز ينكند و اين، تخفيف و رحمت يدر پرداختن ديه كوتاه

.739، ص3، قم، جامعة مدرسين، جالايزان في تفسير القرآنمحمدحسين طباطبايي، . .318ص، 1ج، الكرفي، يمحمد بن يعقوب كلين :ك.ر؛ 71/ مائده.

ج

يثحدن وقرآگاه

ديد از عفورا ومداگاه

استخ

/ شهاژوهپ

ندارند، نه شايستة نام برادرند و نه مستحق عفو و ياز آن ندامت كنند و يخود افتخار م

.گذشت

عفو و گذشت بعد از طالق (بدو طـرف و هر زن و شوهر، روح نزاع و كشمكش بر يمعموال هنگام طالق و جداي

كند كه در اين مورد نيـز يقرآن كريم تأكيد م ،از اين رو ؛شود يحاكم م شانبستگانو إن لقتموهن مين : فراموش نكنيد يشرا در ميان خو يكارهرگز گذشت و نيكو

قبل أن تمموهن و قد فرضتم سهن فري ة فنصف ما فرضتم إال أن يعفون أو يعفو اسييي . بيده ققدة اسنكاح و أن تعفوا أقرب سلتقوي و ال تنموا اسف ل بينكم

ي، جنبة اخالقـ له و توصيه به عفو و احساننمس يپرداخت نصف مهر، حكم قانونكردن در گـرفتن نصـف يآيد كه سرسخت يپيش م يگاه موارد .است آن يو عاطف

دار ، ممكن اسـت احسـاس شـوهر و اقـوامش را جريحـه ياز عروس پيشمهر آن هم حفح مصلحت دختـرش يجاست كه پدر برا برآيند، اين يكند و در صدد انتقامجوي

.دكناو گذشت بيند از حق يالزم م، بـدين كنـد يوظيفة مردان را بيـان مـ ،و أن تعفوا أقرب سلتقوي جملة در مقابل

همـة ،انـد پس نگيرند و اگر نپرداخته يچيز ،اند كه اگر تمام مهر را پرداخته صورتضـربة ،شـود يكه از شوهر خود جدا مـ يم است دختر يا زنزيرا مسل ؛آن را بپردازند

گمـان، بـي . شـود رو مي روبه يا مشكالتب يو اجتماع يخورد و از نظر روان يم يسختبـه هـر . نهـد يبر اين جراحات مرهم مـ يگذشت شوهر و پرداخت تمام مهر، تا حد

از يو بـه داليلـ آميز داشته باشـند مسالمت ينتوانند با هم زندگ يحال، اگر مرد و زن .حاكم گردد يعداوت و دشمنميانشان ندارد كه يهم جدا شوند، دليل

.639ص، 3ج، تفسير ناونهو ديگران، يناصر مكارم شيراز :ك.ر. ايـد، آنها تعيين كـرده يبرا يكه مهر يطالق دهيد، در حال( و آميزش)تماس و اگر زنان را پيش از ».

در )را ببخشـند و يـا يشخـو به آنها بدهيد مگر اينكـه حـق ، ايد نصف آنچه تعيين كرده( الزم است)آن را ببخشـد و گذشـت ،كـه گـره ازدواج بـه دسـت اوسـت يكس( كه صيير و سفيه باشند يصورت

«...را در ميان خود فرامـوش نكنيـد يو گذشت و نيكوكار تر است نزديك يكردن شما به پرهيزگار (.931/ بقره)

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

ر انفاقجوه ،عفو . 6نيازمنـدان، از بهتـرين نـوع انفـاق بـه يويژه در برابر پرخاشگر ، بهيگذشت و بردبار

كـه ياز اين رو، هنگام ؛باالتر استنيز يرود كه گاه ارزش آن از انفاق مال يشمار م، قـرآن كـريم بـه آن حاـرت كننـد را انفاق يپرسند كه چه چيز يم از پيامبريمئلون ماذا ينفقيون قيل :انفاق كنند را «عفو»: يددهد كه در پاسخ بگو يدستور منظر به اهميت عفـو و گذشـت، سـؤال آنـان از انفـاق قرآن كريم سان، بدين . اسعفواز مـوارد فصـاحت و ، بـه نوبـة خـود، فرمايـد و ايـن يپاسخ مـ « انفاق عفو»را با يمال

.بال ت استبيان كـرده و فرمـوده يبيشترصراحت اين مطلب را با در جاي ديگري، قرآن كريم

آنها بـر اثـر . ني حليمهللقول معروي و مغفرة خير من دقة يتبعها أذي و ا : استشـده و ممكـن اسـت سـخنان هجوم گرفتاريها و فشار فقر، گاه پيمانة صبرشان لبريز

ن جبران افـراد مـتمك ميزان كمترين . سازند يبر زبان جار يآميز بار و خشونت اهانتآتـش درون يهـا اين است كـه سـخنان آنـان را كـه زبانـه ،ت آنانر برابر محروميد

.بشنوند و آن را با ماليمت خاموش سازند يل كنند، با بردبارتحم ،آنهاست

مدارا و عفو يراز ارزشمنددر هـا بـه آثـار مثبـت آن توجـه اسـالم را بـا ياز فايلت عفو و مدارا در نظام ارزشـ ر

:جو كردو توان جست ي، در اين دو نكته مياجتماعو يفرد يها عرصه

.933/ بقره. يبرخـ داننـد، مي« مازاد بر نيازمنديها»يا « حد وسط» را جا در اين« عفو»مراد از ،گرچه الب مفسران.

نيـز مـراد « ديگـران گذشـت از ليـزش » ييعن ،معروفش يندارد همان معنا ياند كه مانع تصريح كردهاين يكارگير به ،به هر حال. (393ص، 9ج، تفسير ناونهو ديگران، يناصر مكارم شيراز :ك.ر)باشد

.در آن نهفته است يكه باشد، اشارة لطيف يواژه، به هر معنايبـه يكه آزار ياز بخشش( آنان يو گذشت از خشونتها)، و عفو (در برابر نيازمندان)گفتار پسنديده ».

.(963/ بقره) «نياز و بردبار است يبهتر است و خداوند ب ،دنبال آن باشد، يمحمدحسـين طباطبـاي سيد؛ 393ص، 9ج، تفساير ناوناه و ديگـران، يناصر مكـارم شـيراز :ك.ر.

.383ص، 9ج، في تفسير القرآن الايزان

ج

يثحدن وقرآگاه

ديد از عفورا ومداگاه

استخ

/ شهاژوهپ

تــرين ر اثــر كوچــكدو وحيــة ســماحت و گذشــت اســتكــه فاقــد ر يكســ. 3

، خــود را درگيــر نــزاع و كشــمكش بــا افــراد و اعمــال خشــم و خشــونت يبرخــورد ،از گناهـان يبسـيار بـه كـه بلشـود، ياز او سـلب مـ يتنها آسايش زنـدگ كند، نه يم

گردد كه تا ابد در آتش نـدامت آن خواهـد يگرفتار م بزر يتليزشها و گاه جنايا اسـت در روايات، حلم و مدارا در رديف ورع و تقوا ذكر شـده ،از اين رو ؛سوخت

بـه يهيچ عمل نيكـ ،بدون آن يو حت كند ميدر برابر گناهان عمل يكه به سان سپر: فرمودنـد كنند كه ينقل م از رسول خدا امام صادق. رسد يكمال خود نم

( يو تقواي)ورع : از او كامل نگردد يهيچ عمل ،هر كس كه در او سه خصلت نباشد»و )و حلـم كنـد كـه بـا مـردم مـدارا يخدا بازدارد، اخـالق نيكـ يكه او را از نافرمان

دو مسـلمان كـه يقهـر و جـداي نـابراين، ب .«دسـاز نـادان را دفـع يكه نادان( يبردبارمانع قبول شدن اعمال نيـك ديگـر يحت ،سماحت است بازتاب فقدان روحية عفو و

و ياز جـداي ! ابـوذر يا»: فرمايـد يبه ابوذر م چنان كه رسول خدا ؛شود ينيز م .«شود يقبول نم (ينيك)ترك برادرت بپرهيز كه در اين حال، عمل

ياهميـت زيـاد ،ت ميان افراد جامعهو پيوند محب يهمبستگ ،حادات ياسالم برا .9در قهر و ، اندك يو فرد باايمان جز زمانددهد يكه اجازه نم يا به گونه ؛استقائل :فرمايند يم در اين باره امام باقر .به سر برند يجداي

خـود را بگسـلند، روز سـوم از هـر يبيش از سه روز پيوند بـرادر ،هرگاه دو مؤمن

آرامـش »و «يارخودنگهد» يدر اصل به معنا« حلم» .336ص، 9ج، الكرفي، يمحمد بن يعقوب كلين. بـه خشـم نيايـد و هنگـام يبـه راحتـ ،كه شـخص يا به گونه ؛است «نفس در برابر خشم و احساسات

بـه آن ،وجـود نـدارد يخشم، فروبردن آن دشوار نباشد و چـون در وقـت خوابيـدن، خشـم و هيجـان . دنامنــ« حلـم »كنـد، يفـروكش مــ يگوينـد و زمـان بلــوغ را كـه هيجـان و اضــطراب كـودك « حلـم »

،گويند يم ،برد يخشم خود را فروم يرا كسب نكرده و با دشوار« حلم»كه فايلت يكس ،سان بدين، ي؛ حسـن مصـطفو 387ص، 1ج، معجم مقرييس اللزيابن فارس، :ك.ر). دكن يتحل م و كظم يح م

، 3ج، احيرء علوم الدين، ي؛ محمد بن احمد زال917ـ913، ص9ج، التحقيق في كلارت القرآن الكريم .(363ص

.181ص، 8ج، اسرئل الشيعه، يمحمد بن حسن حر عامل. ؛ 311ــ 313/ آل عمـران :ك.ر ،اسـالم يگـذار با جايگاه رفيـع وحـدت در نظـام ارزش يآشناي يبرا.

.37/ ؛ طه76/ انفال

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

مظلـوم چـه سـتمگر اسـت، امـا بـارة اين در: عرض شد! جويم يم يآنها بيزار يدومـن سـتم ،گويـد يرود و بـه او نمـ يچرا مظلوم نزد ظـالم نمـ : دارد؟ فرمود يگناه

برقرار شود؟ يتا صلح و آشت( من بودم ،و مقص ر)كردم

و )د كنهر كدام زودتر سر صحبت با برادرش را باز »: خوانيم يروايت ديگر مدر .«گردد يقيامت زودتر وارد بهشت م( پيشقدم شود يدر آشتاز

ديگر دور باشـند تـا همـ كوتـاه از يتمـد يطـرفين نـزاع بـرا ،البته گاه الزم استو بـا انديشـيدن يـا را بيابنـد بـا خـود خلوتو فرصت كند اب فروكش يها شعله

را يشخـو يبا اين كار، نارضايت همچنين تا .برند يتذك ر ديگران، به اشتباه خويش پدر روايـات، ،از ايـن رو ؛بـه او بفهماننـد ،كه طرف مقابل انجام داده يبه عمل خالف

.كمتر از سه روز مجاز شمرده شده است يجدايعمـل اي به گونـه ،با اين حال، آنان كه از درجات عالي ايمان و اخالق برخوردارند

ايـن در رسـول خـدا .نيازي نيستت نيز مد ين جدايي كوتاهاكنند كه البا به مي .«اخالق نيك است يباگذشت و دارا ،ماليم ،خو من، نرممؤ انسان»: فرمايد باره مي

جز خشونت ندارند، از يا خود، شيوه ياجتماع يطبق روايات، آنان كه در زندگ .ندا خارج« يشيعيان واقع»جرگة

يآثار مثبت مدارا و عفو در زندگن تـري مهـم . انسـان دارد يو اجتماع يفرد يدر زندگ يعفو و مدارا آثار مثبت فراوان

:شود اين آثار، در دو بخش فردي و اجتماعي بيان مي

.186ص، 8ج، اسرئل الشيعه، يمحمد بن حسن حر عامل. .181همان، ص. .133همان، ص. .719همان، ص.

ج

يثحدن وقرآگاه

ديد از عفورا ومداگاه

استخ

/ شهاژوهپ

يآثار فرد( الف

يو جسمان يسالمت روان. 1عفـو و گذشـت و تـأثير آن در سـالمت بارة ي درا در دهة گذشته، تحقيقات گستردهگرفته بيانگر تأثير مستقيم عفو و گذشت صورت يروان انجام شده و ا لب پژوهشها

دهد كه عفو و ياين تحقيقات نشان م .است مت روان بودهبا ابعاد تأثيرگذار در سال ي، اختالالت عـاطف ي، عصبانيت، پرخاشگريدر كاهش اضطراب، افسردگ گذشت،

. مـؤث ر اسـت يو درمان اختالالت روان يو افزايش اعتماد به نفس، اميدوار يرفتارـ مواد مخـدر ، استفاده از يافزون بر آن، نقش مؤث ر عفو و گذشت در كاهش بزهكار

، يهمچـون كمرويـ ياجتمـاع ضـد يبخش و نيز كاستن از رفتارهـا آرام يو داروها .استتأييد شده يپژوهشگران رب از سوي يو لجباز يبدبين

ياز بيماريهـا يانـد كـه بـروز يـا تشـديد برخـ ديگر، دانشمندان دريافتـه ياز سوفـرد يحـاالت روانـ از . ..عروق كرونر، قلب، سرطان، آسـم و يمانند بيمار يجسمان يتجزيه و تحليلها براي نمونه، ؛برند ينام م« يتن اختالل روان»كه از آن به است متأث ر بين خصـومت و خشـم و انسـداد عـروق دهندة همبستگي معناداري نيز نشان ،يآمارو يروانـ ياز بيماريهـا يا خشم و خشونت عامل بروز يا تشديد پاره ،بنابراين .است .شده استاسالم تجويز از سوي كه است يدارويعفو و مدارا است و يجسمان

آرامش و آسايش .2آميخته است كه از تـزاحم منـافع افـراد بـا يبا ناماليمات و نزاعهاي ياجتماع يزندگ

ينـزاع و درگيـر و نيـز يدر اين حال، خشم و پرخاشـگر كه شود ناشي مييكديگر در چنـين . دبـر يمـ از بـين فـرد را يروانـ ـ يآرامش روح نخست،مورد، در وهلة يب

، سـال هشـتم، حو ه ا دانشاگره ، «...رابطة عفو و گذشت با ميزان اضـطراب »بناب، يباقر بار :ك.ر. .16ص، 3383، تابستان 33شمارة

.13همان، ص: ك.ر. ت انسـداد عـروق كرونـر تحليل رابطة خصومت و خشم با شد»، ي رستگارهللبهنام بهراد و يدا :ك.ر.

.به بعد 3ص، .ش 3311 ،9ـ3، شمارة ختيشنر پژاهشهری ياان، «در قلب

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

از آرامـش و يتنها راه برخوردار ، البا عفو و ا ماض و تحمل و سعة صدر ،وضعيآميـز بـه ايـن كوتـاه و حكمـت يدر كالمـ اميرمؤمنان. است يآسايش در زندگ

وگرنــه هرگــز خرســند ،رنــج و آزار را تحمــل كــن»: واقعيــت اشــاره فرمــوده اســت .«ي بودنخواه

يروز يبركت و فزون .3 يروز يبركـت و زيـاد ،، موجـب خيـر ياخالقـ رفق و خوشهاي اسالمي در آموزه

و يهمانـا در رفـق، زيـاد »: فرماينـد يم اسالم يرسول گرام. استمعرفي شده امـام .«بركت است و هر كس از فايلت رفـق محـروم باشـد، از خيـر محـروم مانـد

، سـرزمين را آبـاد ياخالقـ و خـوش يهمانـا رفـق و نيكـ »: انـد نيز فرمـوده كاظم .«دهد يرا افزايش م يسازد، و روز يم

معامله با آنان، و در نتيجه، كسب اعتمـاد و است كه مدارا با مردم و حسن يبديهافزون بر آن، ممكـن اسـت .است يترين اسباب كسب روز ، از مهمياعتبار اجتماع

.نيز باشد يبركت و افزايش روز يمعنو و يمل يبو مدارا، از عوا ياخالق خوش

يآثار اجتماع (ب

يها و دشمنيها به محبت و دوست تبديل كينه. 1 يكـه آدمـ يدارد، امـا هنگـام را انتظار مقابله به مثـل ،كند يبد يمعموال هرگاه كس

يكـ و ني يدهد، بلكه با خـوب يپاسخ نم يرا با بد يتنها بد ، نهبيند كه طرف مقابل يمگـردد و يشود و وجدانش بيدار مـ يدر وجودش برپا م يكند، طبعا توفان يمبرخورد

تنف ـر و يجاسـت كـه سـرد شود، اين يقائل م شخصيت و بزرگي ،طرف مقابل يبرا. گرايد و اين، از آثار مهم عفو و احسـان اسـت يمحبت و صميميت م يكينه به گرم

.933االسالم، حكمت ، شرح و ترجمة فيضنهج البال ه، يسيد رض. .333ص، 9ج، الكرفي، يمحمد بن يعقوب كلين. .331ص ،.ق 3717ي، مؤسسة انتشارات اسالم دوم، قم،چاپ ، تحف العقول، يابن شعبه حران. ، 8ج، .ش 3361دار الكتـب االسـالميه، ل، تهـران، اوچـاپ ، مرآی العقول، يمحمدباقر مجلسـ :ك.ر.

.933ص

ج

يثحدن وقرآگاه

ديد از عفورا ومداگاه

استخ

/ شهاژوهپ

و ال تمتوي اسحمنة و ال اسميئة اافيع : كنـد يقرآن كريم اين واقعيت را چنين بيان م

حمييم و ميا يلقاهيا إال اسييين يباستي هي أحمن فإذا اسيي بين و بينه قداوة كينه وس . بروا و ما يلقاها إال ذو حظ قايم

به اين مطلـب اشـاره دارد كـه اگـر طـرف مقابـل ،در آيه كينه وسي حميم تعبير يدر ظـاهر، دسـت از دشـمن ،كـم هم درنيايد، دسـت يصميمواقعا در صف دوستان

.دارد يبرمو اثر مطلـوب آن ياز اين روش عال يموارد فراوان معصومان يدر سيرة عمل

:كنيم بسنده مياز آن يا ذكر نمونهبه خورد كه يبه چشم منشسـته يافتـاد كـه در كنـار يچشمش به مرد. از اهل شام به مدينه آمد يشخص

. «يحسين بـن علـ »: اين مرد كيست؟ گفته شد: پرسيد و جلب شد به او شجهتو .بود، ديگ خشمش به جـوش آمـد و يبر اثر تبلييات سوء امويها در شام عليه آل عل

امـام .هرچه خواست گفت و عقدة دل را گشود. با قصد قربت، بسيار به او دشنام دادهـر و پـر از م ينگـاه كنـد، يبـدون آنكـه خشـم بگيـرد و اظهـار نـاراحت حسين

حسـن خلـق و عفـو و دربـارة ) كه چند آيـه از قـرآن عطوفت به او كرد و پس از آن. ايـم هر نوع خدمت و كمك به تو آماده يما برا: به او فرمودو كرد قرائت (ا ماض

مـن بـا ايـن خلـق و : فرمـود . يآر: ؟ جـواب داد يآيا از اهل شام: گاه از او پرسيد آن، اگـر يتو در شهر ما ريب: سپس فرمود. دانم يرچشمة آن را مسابقه دارم و س يخو

يم، تو را كن يدر خانة خود از تو پذيراي ،حاضريم به تو كمك كنيم ،يدار ياحتياج يـر از ايـن يالعمـل شـديد كه منتظر عكـس يمرد شام. بپوشانيم و به تو پول بدهيم

شـد و بـه ين شكافته مزمي ،آرزو داشتم در آن وقت: چنان منقلب شد كه گفت ،بودن و پـدرش ياز حسـ يكسـ ،زمـين يمـن در رو يتا آن ساعت برا .رفتم يزمين فروم

كـه بـا تـو آن ،بهتر دفع كن كه در اين صورت يا را با شيوه يبد .يكسان نيست يو بد يهرگز نيك». ،انـد صبر و استقامت يكه دارا يگردد و اين خصلت را جز كسان يصميم يدارد، بسان دوست يدشمن

.(31ـ37/ فصلت) «نخواهد يافت( از ايمان و تقوا)بزر يا صاحب بهرهيابند و آن را جز ينم .983ص، 91ج، تفسير ناونهو ديگران، يناصر مكارم شيراز :ك.ر. .919ـ333/ اعراف.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

تـر نزد مـن از او و پـدرش محبـوب يتر نبود، و از آن ساعت بر عكس، كس مبيوض !نيست

چـرا كـه هميشـه ؛ياست نـه هميشـگ ييك قانون الب ،البته روشن است كه اينكنند و جـز بـا زور، دسـت از يسوء استفاده م ،وة برخوردهستند كه از اين شي ياقليت

.دارند يبرنم يشاعمال زشت خو

محبوبيت .2چـرا كـه ؛سـت ن ااز آثار مثبت مدارا و عفو با مردم، كسـب محبوبيـت در ميـان آنـا

در مقابـل، .سـازد يارزش مـ يرا در نظر مـردم پسـت و بـ يبا جاهالن، آدم يدرگير از اين رو، امام صادق ؛بخشد يمبزرگي او شخصيت و به ،يو بزرگوار يبردبار

يخـواه ينرمخـو بـاش و اگـر مـ ،يو محترم باش يگرام يخواه ياگر م»: فرمايند يم .«خشونت روا دار ،يخوار و ذليل گرد

امنيت .3ت ، پيوسـته آزار و اذيـ يورز يـا ـرض يكـه بـر اثـر نـادان هستند يدر جامعه، افراد

البا اثـر معكـوس دارد ،گونه افراد با اين برخورد متقابل. وندش يم را موجب ديگرانل و مدارا، تنها راه در امـان كه تحم يافزايد، در حال يو بر لجاجت و خشونت آنان م

:فرمايند يدر اين باره م يامام حسن عسكر. ماندن از شر آنان است. خـود و بـرادرانش اسـت همانا مدارا با دشمنان خدا، از بهترين نوع صدقة انسان بر

اجـازة ورود خواسـت، سلول ي بن ابهللعبدا .در منزل بود رسول خدا يروز يوقتـ . بگوييـد وارد شـود !خويشاوندان اسـت يبرا يبد برادر :فرمود پيامبر

؛ 997ص، 73ج، .ق 3731، دارالفكـر، يشـير ي، تحقيـق علـ تريي مديني دمشاق ابن عساكر، :ك.ر. ، .ق 3733، يمؤسسـة نشـر اسـالم چـاپ اول، ، يسيدياسين موسو، تحقيق منر ل اآلخری، يعباس قم

.(933ص، 38ج، مجاوعه آثري، يمطهر يمرتا: ترجمه به نقل از) 911ص .96ص، 3ج، الكرفي، يمحمد بن يعقوب كلين. در عصر پيـامبر مدينه سركردة منافقان( نام پدر و سلول نام مادرش است ياب)بن سلول ي بن ابهللعبدا.

ــود اكــرم ــ :ك.ر) ب ــن يعقــوب كلين ، ي؛ محمــدباقر مجلســ388ص، 3ج، الكاارفي، يمحمــد بچـاپ دوم، ، شرح مسالم ، ينـوو ؛ 83ص، 31ج؛ 336و 333، 69ص، 91ج؛ 63ص، 3ج، بحرياالنواي (.361ص، 31ج ،.ق 3711، يدار الكتاب العرببيروت،

ج

يثحدن وقرآگاه

ديد از عفورا ومداگاه

استخ

/ شهاژوهپ

پـس از رفـتن او . دكـر يوارد شد، حارت او را با احترام نشـاند و بـا او خوشـروي

يكـه بـد بـرادر ) يآن سـخن را گفتـ ،او بارةا درابتد! رسول خدا يا: عايشه پرسيدهمانا بـدترين ! عايشه يا: ؟ حارت فرموديدكر يدر برابر او خوشروي يول( است

در امـان مانـدن از شـرش، او را ياست كه بـرا يمردم نزد خدا در روز قيامت كس . ...ندكناكرام

: رمـود كنند كه ف يرا نقل م سخن حارت صادق عسكري در ادامه، اماموسـيله، خـود و و بـدين ... و اما مخالفان؛ پس مسلمان، با مدارا با آنان سـخن بگويـد »

.«ندكاش را از شر آنان حفح يبرادران دينگونه افراد، ناديده گرفتن جسـارت آنـان و سان، بهترين شيوة برخورد با اين بدين

هـيچ »: فرمايـد مي نامير مؤمناچنان كه ؛استايشان يتوأم با بزرگوار ياعتناي يب .«تواند احمق را كيفر دهد يچيز مانند سكوت نم

جذب افراد به دين .4ديـن و تـودة ياوليـا ، پيـامبر بزرگـوار اسـالم يلقـ خ به يقـين، مـدارا و خـوش

يترين عوامل گسترش اسالم و جذب مردم به دينـدار مسلمانان در طول تاريخ، مهمهمانان كه سالها بـه آزار و ـه بر مشركان مك كه پيامبر اكرم يروز. بوده است

پيـروز ـده بودندـ كرشكنجة مسلمانان پرداخته و آنان را از خانه و كاشانة خود بيرون .دفرمورا صادر يفرمان عفو عموم ،ال تاريب قليكم اسيوم آميز شد، با بيان محبت

و رأييت اسنيا :بـود ، گرويدن دسته دستة مـردم بـه اسـالم نتيجة اين عفو كريمانه پيـامبر يلقخ و خوش يخوي قرآن كريم، نرم ،از اين رو ؛ أفواجاهلليدخلون في اين ا

.379ص، م عسكریامر منسوب به تفسير؛ 713ص، 11ج، بحرياالنواي، يمحمدباقر مجلس. .همان. ، دار احيـاء ، بيـروت الجرمع الحكارم القارآن ، يقرطبـ ؛797ص، 13ج، بحرياالنواي، يمحمدباقر مجلس.

.369ص، 31ج، يالتراث العرب .(39/ يوسف) «بر شما نيست يگونه سرزنش و توبيخ امروز هيچ». ، 93ج، بحارياالنواي ، يقر مجلسـ ؛ محمـدبا 996ـ991، ص7ج، الكرفي، يمحمد بن يعقوب كلين :ك.ر.

.71ص، 3ج، .ق3313، یالمصري یالنها یمكتبقاهره، ، فتوح البلدان، يبالذر ي؛ احمد بن يحي339ص .(9/ نصر) «شوند يگروه به دين خدا وارد م كه مردم، گروه يبينبو ».

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

داند كه باعث گرايش مردم بـه ايشـان ياز جانب پروردگار م يرا رحمت اكرم سنت سهم و سو كنت فاا ليظ اسقلب النف يوا مين حوسي هللفبما رحمة من ا : شد يم

. ...و استغفر سهمفاقف قنهم بلند اسالم در تر يب بيشتر مردم، مدارا بـا مخالفـان از اهداف ي، يكيبه طور كل

: فرماينـد يمـ در اين باره امام صادق .جذب آنان به دين است يبرا يساز و زمينهمـوارد .«با مخالفان به مدارا سـخن بگوينـد تـا بـه ايمـان جـذب شـوند دمؤمنان باي»

.بسي فراوان است رد در سيرة ائمهگونه برخو اين ،دينداران در طول تـاريخ يو مدارا يلقخ با وجود اين، به همان اندازه كه خوش

ويـژه بـه ،، توسل به زور و خشونترا در پي داشتهدر ميان بشريت يگسترش دينداررا يو گرايش به مـاديگر يگريز اسباب دين، شده پيروان مسيحيت تحريف ياز سو .داريم يتفصيل بيان م ينظر به اهميت اين موضوع، آن را با اندك. كرده استم فراه

خشونت دينداران؛ آثار و پيامدهاكه ايمـان و يناميد؛ تمدن« يتمدن ماد»توان يدر عصر حاضر، تمدن رب را بحق م

تـرين از مهـم گمـان، يبـ . معنويت را به حاشيه رانده و ديـن را در انـزوا نهـاده اسـت ي، عملكرد نادرسـت كليسـا در قـرون وسـط يامل گرايش جهان رب به ماديگرعو

كليسـا عـالوه بـر . ه اسـت دشـ يآن، دامنگير اصل دين و ديندار يبوده كه پيامد منف يكـالم مسـيح يرا كه از فالسفة پيشين و علما يبشر يعلم ياز باورها يبرخاينكه

و مخالفـت بـا آنهـا را موجـب قـرار داد يبه ارث برده بود، در رديـف اصـول مـذهب يكرد، بلكه با نـوع يبا اين حال، كليسا صرفا به ظهور ارتداد اكتفا نم. ارتداد دانست

نيـز، يهـاي افراد بوده و با حيله يعقايد و باورها يجوو خشن، در جست يرژيم پليس

،يو سنگدل بود و اگر خشن يشد( و مهربان)در پرتو رحمت و لطف پروردگار، در برابر آنها نرم ». آل ) «...آمـرزش طلـب كـن آنهـا يآنهـا را عفـو كـن و بـرا ،بنابراين ؛شدند ياز اطراف تو پراكنده م

(.313/ عمران .713ص، 11ج، بحرياالنواي، يمحمدباقر مجلس. ، يمطهـر ي؛ مرتاـ 331ص، 3ج، الانرقب؛ ابن شهر آشوب، 983ص، 76ج، همان: ك.براي نمونه ر.

.911ص ،38ج، مجاوعه آثري ،«داستان راستان»

ج

يثحدن وقرآگاه

ديد از عفورا ومداگاه

استخ

/ شهاژوهپ

در فـرد يـا ياز مخالفـت بـا عقايـد مـذهب يا تـرين نشـانه كرد تا كوچك يكوشش م

.آن فرد يا جمع را آزار دهد ،يناشدن وصف يو با خشونت ا بيابدر يجمعفرانسـه، انگلسـتان، يدر كشـورها يمـيالد 33تـا 39اين فشار شديد كه از قـرن

اصل دين يبرا يناگوار يپيامدها ،آلمان، هلند، پرتيال، لهستان و اسپانيا معمول بود، يو اجتمـاع يسياس يها صهدين و حذف آن از عر ياز جمله، انزوا ؛آورد به وجود

، گرايش شـديد بـه يو مفاسد اجتماع يانحراف يكاهش شمار پيروان، رواج مسلكهاافزون بر آن، پيـدايش . زمين ويژه در مهد تمدن ميرب به ،و بحران معنويت يماديگر «ليبراليسـم »و «مسـ سكوالري» ،«پلوراليسم»و نتايج آن از جمله، « تولرانس»انديشة

.خشونت ارباب كليسا دانست توان محصول قرنها يرا م

رفق و مدارا در تربيتتأثير گمان، رفتارهاي خـارجي، بي. استعفو و مدارا، تأثير آن در مقولة تربيت ياثرها از

از ايـن رو، تـالش خيـزد؛ برمـي از نحوة نگرش و بينش اشخاص در مسـائل مختلـف اصالح بينش و نگرش آنـان بهكه ثمربخش است ، زمانياصالح رفتار ديگران براي

كه يچرا كه صرف تييير رفتار بر اثر اعمال فشار ديگران يا تقليد، تا زمان منجر شود؛ ياز سـو . يابـد نمينشود، دوام و ثبات يتييير حالت منته ،به تييير نگرش و در نتيجه

اشـخاص را دگرگـون يو فكـر يتوسـل بـه خشـونت و زور سـاختار عقيـدت ،ديگررفـق و ،تشـويق يكـارگير شيوة صحيح و مؤث ر در اين زمينـه، بـه ،بنابراين ؛سازد نمي

و مــدارا از عواطــف و يخــوي آگــاه بــا نـرم يمربــ. اسـت يتربيتــ يمـدارا در روشــها

ويـل ؛ 781ص، 3ج، .ش 3368صـدرا، چـاپ اول، انتشـارات ، مجاوعه آثري، يمطهر يمرتا :ك.ر. ، 3ج، مجاوعاه آثاري ، يمطهـر يمرتاـ :بـه نقـل از ) 313و 373، ص38ج، تاريي تاادن دورانت،

انديشة ، «و خشونتهاي آزادي مدارات نگرشي تحليلي بر مقوله»اكبر نوايي، علي: ؛ نيز نك(788صانگيزيسيون ير دادگره فـرال، . و. م: به نقل از) 393، ص3313، فروردين و ارديبهشت 93، شمارة حو ه

(.3، ترجمة لطفعلي بريماني، صتفتيش عقريد . Pluralism.

. Secularism.

. Liberalism.

.781ص، 3ج، مجاوعه آثري، يمطهر يمرتا: ك.ر.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

يرســول گرامــ. گيــرد يتيييــر نگرشــها و اصــالح رفتــار كمــك مــ ياحساســات بــراجالب .«كنيدرفتار يد به نرمبا معل م و متعل م خو»: فرمايند يمدر اين باره خدا

براي اصالح رفتار، بر اصالح نگـرش افـراد از راه عفـو و است كه در رواياتتوجه . شـكايت بـرد از خـدمتكاران خـود نـزد پيـامبر يمرد .مدارا تأكيد شده است

.«كنيآنان را اصالح يدلها ،وسيله از آنان گذشت نما تا بدين»: حارت فرمودتيييـر رفتـار، تنهـا در بـراي ه بـه عنـوان يـك محـرك آزاردهنـده استفاده از تنبي

رود كه از راه محبت و رحمت نتـوان بـه يبه كار م يكامال محدود و استثناي يمواردشايسـته يآن كـس را كـه مـدارا »: فرمايـد در ايـن بـاره مـي يامام عل .آن رسيد

.«به راه آوردوي را اصالح نكند، مجازات مناسب تأكيد اعااي خانواده و كودكان، ويژه به ،از شيوة رفق و مدارا در تربيتاستفاده

:شده است يبيشتر

خانواده ياعضا كارگيري رفق و مدارا در تربيت به( الفقـرآن تأكيـد .ول اسـت نمسـ يشانسان در قبال تربيت صحيح خانوادة خو گمان، يب

نشان داد، بلكـه د شدت عملكه در برابر رفتار نادرست آنان، نباي بر اين استكريم محبت و گذشت در امر تربيـت ،بايد در عين قاطعيت در حفح ارزشها، از شيوة عفو

يا أيها اسيين آمنوا إن من أوواجكم و أوالاكم قدوا سكم فاحييروهم و : استفاده كرد . فور رحيمهللإن تعفوا و تصفحوا و تغفروا فإن ا

مـد نظـر د دو نكته را باي رفق و مدارا با اعااي خانواده، كارگيري بنابراين، در به

.69ص، 9ج، حرياالنوايب، يمحمدباقر مجلس. .1ص، 3ج، .ق ،3718، آل البيت، چاپ اول، قممستديك الوسرئل، يحسين نور. 3311، ي، دفتر نشر فرهنـگ اسـالم يمحالت ي، ترجمة سيدهاشم رسول ري الحكم، يعبدالواحد آمد.

ــز ؛313ص، 3ج ،.ش ــه از منظــر روايــي، فقهــي »ســيدجواد حســني، :ك.رني و بررســي تحليلــي تنبي .61ـ 13، ص3313، فروردين و ارديبهشت 33، شمارة مجله معرفت ،«شناسي روان

.339/ ؛ طه6/ تحريم: ك.ر. ز آنها بر حذر باشيد ند، اياز همسران و فرزندانتان دشمنان شما يبعا !ايد كه ايمان آورده يكسان يا».

/ تيـابن ) «شنده و مهربـان اسـت چرا كه خداوند بخ( بخشد يخدا شما را م)و ببخشيد كنيدو اگر عفو 37).

ج

يثحدن وقرآگاه

ديد از عفورا ومداگاه

استخ

/ شهاژوهپ

:داشتخارج يرا از مسير اطاعت اله يعاطفه و احساسات يا اصرار زن و فرزند، آدم .3

نسازد؛با ابزار عفو و مدارا، آنـان را كرد وو خشونت پرهيز يدر عين حال، از بدخلق .9

.به اطاعت خدا رهنمون گرددتربيـت مـؤث ر يايـن شـيوه بـرا در پيش گـرفتن كه يوارد خاص حال، در م در هر

آمـده يتوان به طور محدود از تنبيه و قهر استفاده كرد؛ چنان كه در روايت ي، منباشدام خـانواده ! رسـول خـدا يا: آمد و عـرض كـرد نزد رسول اكرم يمرد: استمـرد عـرب . اگذشـت نمـ : م؟ فرمـود كـن كنند، چگونه آنان را كيفـر يمرا م ينافرمان

مرتبـة سـوم . بار دوم تكرار كـرد و حاـرت همـان پاسـخ را داد يسخن خود را برا .«...كن، تنها به مقدار گناه كيفر يدكراگر كيفر »: فرمود پيامبر

كودكان كارگيري رفق و مدارا در تربيت به( بنرم يبرخوردها بهطبع نازك و روحية لطيف و احساس پاك كودكان، بيش از همه

حسـاب، نفـرين و يبـ يپـدر و مـادر و سـختگيريها خشونت. است نيازمند يو عاطفسـوء چيـزي جـز كودك، خالف شرع و عقل است و نتيجة آن، يدشنام و تنبيه بدندر مقابـل، تحريـك ريـزة حـب ذات در آنـان بـا تشـويق و . سـت نيتربيت فرزندان

بهتـر يز هـر شـيوة ديگـر دادن به آينـدة درخشـان، ا يت، رفق و مدارا و دلگرممحبخـدا »: فرماينـد يمـ پيـامبر اكـرم تواند در تربيت صحيح آنان مؤثر باشـد؛ يم

ين شـيوه كـه از ؛ بـد سـازد ياش يار يفرزندش را بر نيكوكار كه يرحمت كند كس .«كندگناهش درگذرد و به درگاه خدا برايش دعا

وادار خـود وظايف نداد كودكان را به انجام ،يتمد يشايد برا يخشونت و تند

.189ص، 38ج، اسرئل الشيعه، يمحمد بن حسن حر عامل. ،.ش 3383، رشـد، پـانزدهم، تهـران چـاپ ، بهداشت يااناي سعيد شـاملو، :ك.رتوضيح بيشتر يبرا.

.336ـ337ص .38ص، 317ج، بحرياالنواي، يمحمدباقر مجلس.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

ترس از تنبيه تنهـا از .سازد نميباشخصيت و بزر يگاه از آنها افراد كند، اما هيچو يبــه فريــب دادن، درو گــويگــاهي يولــ ،دارد يخــالف بــازمآشــكار ارتكــاباز د بايـ يابـد، مـي هـم كـه تنبيـه ضـرورت يدر مـوارد . شـود منجر مـي نيز يرياكار

ينه پرخاشـگر ،ت بهره گرفتمد و قهر كوتاه توجهي يهمچون ب يعاطف يمجازاتهااز در حاور امـام كـاظم يكه در روايت آمده است كه مرد چنان ؛يو تنبيه بدن

ادب كردنش با او يفرزندت را نزن و برا»: حارت فرمود. فرزند خود شكايت كرد .«يكن يمواظب باش قهرت به طول نينجامد و هرچه زودتر آشت يول ،قهر كن

:ر شرح اين حديث گفته شده استدامام به پدر .اوست يو معنو يترين مجازات روح طفل بزر يقهر كردن پدر برا

زيرا اگر قهر پدر در روح طفـل اثـر عميـق ؛ينه طوالن يول ،فرموده، از او قهر كناثـر كـودك اسـت و اگـر كـم يشدنش باعث شكسـت روحـ يطوالن ،داشته باشد

شـود و در يهر، شخصيت پدر در نظـر طفـل كوچـك مـ باشد، در اثر طول مدت ق .ي نخواهد داشتو قهر او اثر يمند آينده گله

از ؛خشونت پدر و مادر است سوءاز آثار در كودك يتقويت روحية پرخاشگرنبايد به ،دهد يپرخاشگرانه از خود بروز م يكه كودك رفتار يهنگام يحت ،اين رو

رفتـار بـه وضـوح، اهميـت آن كـار ا كـه ايـن چـر ؛متوسل شد يخشونت و تنبيه بدن يپدر و مادر عصب. شود يسازد و باعث تشويق او م يروشن ماو يرا براپرخاشگرانه

و پرخاشـگر پـرورش خواهنـد داد؛ يعصـب يو پرخاشگر مطمنن باشند كه فرزنـدان خشـم به كودك در مقابلة صحيح با يعمل يدرس ،هنگام عصبانيت يحفح خونسرد

مكرر از رفتـار كـودك، تـاروپود يلفظ ينكته را نيز بيفزاييم كه انتقادها اين .است

3313، ، پـرديس ، چاپ دوازدهـم شنرسي يشد ياان، يجمال يالسادات بن و شكوه يحسن احد: ك.ر. .367ـ369، ص.ش

.33ص، 317ج، بحرياالنواي، يمحمدباقر مجلس. ، هينت نشر معارف اسـالمي، ، چاپ پانزدهم، تهرانا نظر اياثت ا تربيت كودك، يفلسف يمحمدتق.

(.با تلخيص) 783ص، 3ج، 3379ـ3373 .338 ـ336، ص.ش 3363، چاپ اول، تهران، معرفت، ي كودكشنرس ياان، يسيروس عظيم :ك.ر. ، .ش 3369، يانتشـارات اسـالم ، چـاپ پـنجم، تهـران، آيين تربيت، يابراهيم امينـ :ك.رباره، در اين .

.981ـ981ص

ج

يثحدن وقرآگاه

ديد از عفورا ومداگاه

استخ

/ شهاژوهپ

، سـرزنش اند تحقيق كرده دانشمندانطبق آنچه . سازد يرا نابود م ياعتماد به نفس و

.كند يبه مراتب بيش از كتك زدن، به اعتماد به نفس كودك لطمه وارد م يلفظويـژه به ،در برخورد با ديگرانت كه ة جالب توجه اين اسدر پايان اين بحث، نكت

از ناحيـة آنـان يفراوانـ يافراد تحـت تربيـت، بـا ليزشـها و ناهنجاريهـا يدر رفتارهادر يآنها واكنش نشـان دهـيم، تـأثير چنـدان يشويم كه اگر در برابر تمام يرو م روبه

ر بـه يـك رفتـا توجـه اظهار ،ديگر ياز سو. اصالح و تربيت آنان نيز نخواهد داشتآن را كمرنگ يآن شمرده شده، زشت براي تأييد ي لط و سكوت در برابر آن، نوع

؛گــاه الزم اســت رفتــار ناشايســت شــخص را ناديــده انگــاريم ،از ايــن رو ؛كنــد يمــويژه در تربيت كودكان كه اين مهم، به. ايم آن نشده توجهر كند مكه تصو يا گونه به

در . يابـد يضـرورت مـ ،دهنـد يانجـام مـ وجهتجلب براي لط را صرفا يگاه رفتار. له، اشـاره شـده اسـت نبه اين مس( انگاشتن ناديده) «تيافل»، با عنوان يروايات اسالم

:گويد يم ،يمعتزل دانشمند ،جاحح، اصـالح امـور دنيـا را در دو كلمـه جمـع (امام بـاقر )بن حسين يمحمد بن عل

اسـت يا دن پيمانـه كـر عاشرت، پـر و م ياصالح امور زندگ»: ده و فرموده استكر .«سوم آن، ناديده انگاشتن است و يك يكه دوسوم آن، زيرك

تــرين اخــالق شــخص كــريم، شــريف»: فرماينــد يمــ مؤمنــان اميــر همچنــين .«داند ياست كه م يانگاشتن چيز ناديده

، .ش 3313، يعلمـ ، ترجمـة تورانـدخت تمـدن، چـاپ دوم، معجزة تشويقمارستون، ياستفان: ك.ر. .333ـ338ص

ــ . ــاحح، عم ــر، ج ــن بح ــ361)رو ب ــه (.ق 911 ـ ــه از فرق ــة جاحظي ــيس فرق ــا ، رئ ــه و دارا يه يمعتزل ،نرماه لزات اكبـر دهخـدا، يعلـ :ك.ر)است البيرن ا التبيينو كترب الحيوانبسيار، از جمله يكتابهاي .(واژه ذيل

: يـز ؛ ن 87ص، 3ج، ، مصـر ، تحقيـق عبدالسـالم محمـد هـارون البيرن ا التبياين ر جـاحح، حعمرو بن ب. .983ص، 76ج، بحرياالنواي، يمحمدباقر مجلس

، ، چـاپ اول، تهـران يمحالتـ ي، ترجمة سيدهاشـم رسـول ري الحكم ا ديي الكلم، يعبدالواحد آمد. .916ص، 9ج ،.ش 3311، يدفتر نشر فرهنگ اسالم

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

دارا و عفوسزاواران به داشتن فضيلت مخـاص، يافـراد يبرا يزيبنده است، ولشايسته و يهمگان، فايلت يعفو و مدارا برا

:تر، از جمله شايسته

دانشمندان .1، بايسته است كه وجود خويش را از خشـم و به سبب آگاهيشان به حقايقدانشمندان

وقـار و »چـه اينكـه ؛را با حلم و وقار بياراينـد يشخشونت ناروا بپيرايند و دانش خوبـر را سـريع ي، خشـمناك ؤمنـان م اميـر .«، زينت علم و ثمـرة آن اسـت يبردبار

!اند دانسته تر همگان زشت و بر عالمان زشت

يمبلغان دين .2، نفوذ به درون دلها و جذب آنان است و نخستر تبليغ در افراد، در وهلة يراز تأث

را يقرآن كريم، اين ويژگـ . اعجازگونه دارد يو تحمل، اثر يدر اين راه، خوشخويو من أحمين قيوال : فرمايد يشمرد و م يخدا برم يبه سوكنندگان از صفات دعوت اافع باستي هي أحمن فإذا اسييي بيني و بينيه قيداوة كينيه وسيي ... هللممن اقا إسي ا

. حميمبا قوم خـود پيامبرانقرآن كريم در موارد فراوان، با گزارش شيوة برخورد

.كند يمبليان راستين ترسيم م يفرارورا آموز زيبا و درس يدر مسير تبليغ، تابلوي ،بـه عفـو ( ويژه در مكه به)شدة آ از بعثت در آيات نازلنكتة ديگر آن است كه

(مدينـه )شده در نيمـة دوم بعثـت و در آيات نازل از مشركان يگردان يل و روتحم

.933ص، 3ج، همان. . 83، ص3، ج.ق 3381، چاپ دوم، مصر، دار المعارف، دعرئم االسالمنعمان بن محمد، . را بـه نيكـوترين وجـه يهمـواره بـد ... كنـد؟ يخدا دعوت م يتر از آن كه به سو كيست نيكوسخن».

.(37ـ33/ فصلت) «گردد يصميم يبه سان دوست ،دارد يپاسخ ده تا آن كه با تو دشمنبـن يعقـوب ؛ محمد7/ ؛ قلم93ـ93/ ؛ شعراء77/ ؛ طه71ـ79/ ؛ مريم61ـ 66و 63و 61/ اعراف: ك.ر.

؛ 361، ص38و ج 339، ص93، جبحارياالنواي ؛ محمدباقر مجلسي، 996ـ991، ص7، جالكرفيكليني، .71، ص3، جفتوح البلداناحمد بن يحيي بالذري،

.37/ ؛ فصلت81/ ؛ حجر83/ ؛ زخرف37/ جاثيه: ك.ر.

ج

يثحدن وقرآگاه

ديد از عفورا ومداگاه

استخ

/ شهاژوهپ

ايـن تفـاوت در .بسيار دستور داده شده است دستور برخورد شديد با كافران و منافقان

گذشـت و در ابتداي نهات و تبلييات ديني، اينكه از جمله ؛دارد ي وجودعلل ويكرد،رالزم و بايسته است و توسل به زور در مواقـع نيـاز، يبرخورد كريمانه با دشمنان، امر

.مربوط است كه دعوت، مؤثر نيفتـد و تـرس از فسـاد و فتنـه باشـد يبه مراحل پايان .استدر امر تبليغ، فراتر از گنجايش اين مقال ي الهيياو اول پيامبرانسيرة مداراگونة

زمامداران .3پوشـيده يرهبـر و زمامـداران جامعـه، بـر كسـ يرمش، انعطـاف و مـدارا ضرورت ن

را در و خشونت حاكمان، سلب رضايت و حمايت مـردم يچه اينكه تندخوي ؛نيستطـاب بـه پيـامبر قرآن كريم خ. استحكومت يبه شكست و ناكام يو منتهپي دارد

و )در پرتـو رحمـت و لطـف پروردگـار، در برابـر آنهـا نـرم »: فرمايد يم اكرمشدند، پـس آنـان ياز اطرافت پراكنده م يو اگر خشن و سنگدل بود يشد( مهربان

دانـد يمـ يحكومت را شايسـتة شخصـ خدا از اين رو، رسول .«...را عفو كنمهربـان رفتـار يبا رعيـت بـه سـان پـدر ، بر خشم خويش چيره شود و يكه با بردبار

گونه مورد عنايـت و دلسوز جامعه را ايننوالن ديگر، مس يدر جا پيامبر .دكنبـر عهـده يوليتنمسـ ،هر كس در ميان امـت مـن ! بارالها»: دهد يخويش قرار م يدعا

ن ، تو نيز با او به رفق رفتـار كـن و هـر كـه بـر ايشـا كندگيرد و با مردم به رفق رفتار !«بر او سخت گير نيزتو ،سخت گيرد

.3/ ؛ تحريم13/ توبه: ك.ر. مركز انتشارات دفتـر تبلييـات چاپ اول، قم، ، اهنارتفسير يو ديگران، يرفسنجان ياكبر هاشم :ك.ر.

چاپ پنجم، بيروت، دار احياء التراث ، في ظالل القرآنسيد قطب، ؛983ص، 3ج، .ش 3318، ياسالم .973ص، 1ج، .ق 3386العربي،

، شـرح و نهج البال ه، يسيد رض: ك.ر ،در تبليغ يعلامام از برخورد مداراگونة يهاي نمونهبراي . .76ص، 93جو 396ص، 31ج، بحرياالنواي، ي؛ محمدباقر مجلس791االسالم، حكمت مة فيضترج

.313/ آل عمران. .711ص، 3ج، الكرفي، يمحمد بن يعقوب كلين. چـاپ اول، ، السانن الكباری ، ي؛ احمد بن شعيب نساي319ص، 19ج، بحرياالنواي، يمحمدباقر مجلس.

. 88و 81ص، 6ج، كنز العارل، يهند ي؛ متق911ص، 1ج، .ق 3733دار الكتب العلميه، بيروت،

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

به شخصيت مدارا و عفو يياب دست يراهبردها

يو اخالق يعقيدت يايجاد و تقويت مبان (الفبه فاـيلت عفـو و مـدارا، ايجـاد و تقويـت يياب ترين عامل دست مهمرسد يبه نظر م

وخو و قچرا كه در حقيقت، باورها زيرساخت خل ؛آن است يو اخالق يعقيدت يمباناز ايـن رو، قـرآن كـريم ؛يند اخـالق و حـاالت او آاست و رفتارها، بر يحاالت آدم

، نخست بـه ياسالم يا و تشكيل جامعه يايجاد تحول و اصالح در اعراب جاهل يبراشـده در نـازل يهـا چنـان كـه در سـوره ؛پـردازد يآنان مـ ياعتقاد يباورها يبازساز .آ ازين بعثت مشهود است يسالهااين از ؛كسب فاايل اخالقي از جمله عفو و مدارا نيز صادق است بارةله، درنين مسا .پردازيم كريم ميعفو و مدارا از ديدگاه قرآن يترين زيرساختها مهم ، به بررسيرو

روح در ساية ايمان بزرگيتقويت شرح صدر و .3كنـد، مشـركان را صـادر ن كـريم در سـورة جاثيـه، پـيش از آنكـه دسـتور عفـو قرآ

كنـد و بـا ايـن يزيبا را از عظمت پروردگـار در جهـان آفـرينش ترسـيم مـ يتصويرد و بـر سـاز يمؤمنان مجسم مـ يرا فرارو ياز شكوه جهان هست يهاي توصيفها، صحنه

خواهد تـا در برابـر يگاه از آنان م آن. افزايد يدرجة ايمان و باورشان به قادر متعال مخشـن و ي، گـاه برخوردهـا يايمان و تربيـت الهـ يمباد كفار كه بر اثر دور بودن از

و سـعة صـدر يدارنـد، بـا بزرگـوار يا زشـت و زننـده يو تعبيرهـا دارنـد نامطلوب سيجزي قوما بما كيانوا هللقل سليين آمنوا يغفروا سليين ال يرجون أيام ا : دكننـ برخورد آرامـش ايمـان و بلنـد و سرشـار از يكـه از روحـ يچنين عفو و گذشـت . يكمبون

و يتوز ، احساس ضعف و حقارت يا كينهيگاه رنجش و دلتنگ ، هيچگيرد نشنت ميبينـد كـه شايسـتة يمـ يگردد، بلكه فرومايگان را محرومان يموجب نم را يجوي انتقام

.ندا ترحم و بخشايش

هـر ،ند تا خداونـد در آن روز كنعفو ،ندارند( رستاخيز) اهلل را كه اميد به ايام يكسان: به مؤمنان بگو». (.37/ جاثيه) «جزا دهد ،دادند يرا به آنچه انجام م يقوم

.381ـ386ص، 1ج، في ظالل القرآنسيد قطب، :ك.ر.

ج

يثحدن وقرآگاه

ديد از عفورا ومداگاه

استخ

/ شهاژوهپ

آخرت يبه سرا اعتقاد. 2

جهـان يدار حكمـت و يمنـد و نيـز هـدف يالهـ ياعتقاد به روز واپسـين و پاداشـها را آفرينش، سهولت تحمل و ناديده گرفتن آزار مخالفان و فروبردن خشم و اـب

دن بـو يو حتمـ يمند هدفيادآوري اين از اين رو، قرآن كريم پس از در پي دارد؛ ي مشـركان دهـد تـا در برابـر نادانيهـا يدسـتور مـ ، به رسول اكرموعدة قيامت

و ما خلقنا اسميموات و األرض : گرداند يز آنان روا يماليمت نشان دهد و به زيباي ايـن تفريـع معنـادار، . و ما بينهما إال باسحق و إن اسماقة ختية فافح اسصفح اسجميل

و از جمله عفو، ايمان به مبدأ و معـاد يمسائل اخالق يآن است كه زيربنا دهندة نشان .گرداند ين متحمل خشونت مخالفان را آسااعتقادي، است و چنين

صبر و تقوا. 3قـرآن . است يعفو و مدارا از ديدگاه قرآن، صبر و پرهيزگار ياخالق ياز ديگر مبان

در برابـر سـخنان انل آنـ مؤمنـان و بـاالبردن ميـزان تحمـ يتقويت روحـ يكريم برابـه پاسـخ گاه كـه و آن دهد، صبر و تقوا پيشه سازند يآزاردهندة مخالفان، دستور م

در دهد، مباني اخالقي چنين برخوردهايي را ه بديها با حلم و مدارا دستور ميگفتن ب يكـه دارا يبه اين خصلت، جز كسان»: كند يكوتاه و پرمعنا اين چنين بيان م يعبارت

نايل ،دارند( ياز ايمان و تقوا و كماالت انسان) يصبر و استقامت هستند و بهرة بزرگ .«گردند ينم

خشم يتگاههامقابله با خاس (باز قـدرت، يناشـ يو خودخـواه يناروا، گاه برخاسـته از خـودبرتربين يخشونتها

؛ از است و گاه بر اثر عالقة شديد به كسب جاه و مقـام و ثـروت يثروت و نژادپرست

قطعـا ( قيامـت )ما آسمان و زمين و آنچه ميان آن دو است را جز به حق نيافريديم، و ساعت موعـود ». (.81/ حجر) «صرف نظر كن( بدون مالمت) يبه زيباي( دشمنان)فراخواهد رسيد، پس از آنان

.37/ ؛ جاثيه71/ ؛ شوري97و 93/ ؛ رعد336و 337/ آل عمران: ك.ر. .386/ آل عمران: ك.ر. .339، ص31، جالايزان في تفسير القرآنسيدمحمدحسين طباطبايي، : ك.؛ ر31/ فص لت.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

ينظـر ، تعص ب و تنگياز لجاجت، خودرأي يناش ي، زماني، جدال و درگيراين روعمــال خشــم را شــجاعت اد خشــمگين كــه ابــا افــر يدر اثــر همنشــين ياســت و گــاه

از قبيل احسـاس يروح ينيز خشم به دليل مشكلها يگاه! پندارند و عفو را ذل ت يمو يمفــرط، تشــنگ ي، خســتگيماننــد بيمــار ييــا جســم يو افســردگ ييــأس، ناكــام

علل يروشن است كه تا وقت. از اين قبيل است يو عوامل يخواب زياد و كم يگرسنگــعله ــل ش ــاي و عوام ــم، شناس ــش خش ــدن آت ــم يورش ــار خش ــوند، مه ــرل نش و كنت

.آسان نيست چندانشده برافروخته

به آثار مثبت مدارا و عفو توجه (جانسـان و نقـش يعفو و مدارا بـر جسـم و جـان و آرامـش روحـ آثار مستمر به توجه

ر هـا و دشـمنيها و تحكـيم پيونـدها، بـه همـراه آثـا در كاستن از كينـه شا اعجازگونهاز مـؤثرترين ،كه پيشتر بـه تفصـيل بيـان شـد ،آن ياخرو يو پاداشها يمعنو فراوان

ساز رويكرد به گذشـت و مـدارا و پرهيـز از اعمـال خشـم و خشـونت عوامل انگيزهبر همـين ،بيش از همه نيزآيات و روايات مربوط يكه شيوة ارشاد يا گونه به ؛است

.نكته متمركز است

تمرين و مراقبت (د. اسـت يدرپـ يدر دل، نيازمنـد تمـرين و مراقبـت مسـتمر و پـ يسوخ فاايل اخالقر

يعمال خشونت و واكنشهاد تا در حد امكان از ابكوشه، بايد شخص در مراحل اوليبا تكرار اين كار، بـه تـدريج تسـل ط بـر . را فرونشاند يشو خشم خو كندپرهيز يمنف

، خشـمگين يكـه بـه راحتـ يا گونـه به ؛آيد يخشم به صورت يك عادت مثبت درمكنـد؛ در ايـن توانـد آن را كنتـرل يگردد و در صورت خشم، بدون زحمـت مـ ينم

اميـر . گـردد يتـر مـ گـام بـه كسـب فاـيلت حلـم و مـدارا نزديـك بـه گـام صورت،چـه ؛وادار ي، خود را به بردبارياگر بردبار نيست»: فرمايند يمباره در اين مؤمنان

احيارء ، ي؛ محمـد ز الـ 931ـ 931ص، 3ج، جرمع الساعردات ، ينراقـ يمحمدمهد :ك.ر ،در اين باره. .361ص، 3جتا، يدارالقلم، ببيروت، ، علوم الدين

ج

يثحدن وقرآگاه

ديد از عفورا ومداگاه

استخ

/ شهاژوهپ

!«كند و از جملة آنان نشود يود را همانند گروهكه خ ياندك است كس

در مهار خشم يعمل هايراهكار :داردد كه انسان در راستاي كنترل نيروي خشم، دو وظيفه شاز بحثهاي پيش، روشن

اـب را يكه نيـرو يا به گونه ؛به ملكة حلم و مدارا يدستياب يتالش برا( الف .دخشم نگير يبه خدمت عقل درآورد و به سادگ

عمـال آن خشم، بتوانـد آن را فرونشـاند و از ا ينابجا هنگام برافروخته شدن (ب .بپرهيزديـابي بـه دست)وظيفة نخست يكه تا كنون مطرح شد، بيشتر در راستا يهاي شيوه

خشم و يمنفآثار كاستن از براي يعمل يبه راهكارهايحال . بود( ملكة حلم و مدارا :كنيم يفروخته شدن اشاره مفرونشاندن آن به هنگام برا

.تييير وضعيت فوري به هنگام اب. 3 .به خداوند و پناه بردن يها و تحريكات شيطان از وسوسه دنكراستعاذه .9 .ويژه با آب سرد به ،وضو گرفتن .3 .در حال خشم يو داور يگير از هرگونه اقدام، تصميم پرهيز جدي .7

.338م، حكمت االسال ، ترجمه و شرح فيضنهج البال ه، يسيد رض. چرا كـه در ؛كن ساختن اب بر فرض امكان، مطلوب نيست اند، ريشه كه عالمان اخالق گفته چنان.

و ي يرتـ يآن به ب يساز كن يابد و ريشه يضرورت م...( مال و ،جان ،خدا، دفاع از دين يبرا) يمواقعفريط، راه اعتدال پيموده شود و مطلوب آن است كه با پرهيز از افراط و ت. شود يم يمنته يپذير ذل ت

.931ـ986، ص3ج، جرمع السعرداتمحمدمهدي نراقي، : ك.ر)نيروي خشم در خدمت عقل قرار گيرد نقل شده اين دستور از پيامبر اكرم. اي بنشيند ناك، ايستاده است، لحظه مثال اگر شخص اب.

خود را سرگرم كار فيزيكـي ديگـري يا ( 361، ص3، جاحيرء علوم الدينمحمد ز الي، : ك.ر)است .كند و در صورت امكان، براي مدتي از آن موقعيت فاصله بگيرد تا خشمش فروكش كند

.« من الشيطان الرجيمهللأعوذ با»گفتن ييعن. .(همان :ك.ر)نقل شده است اين مطلب از پيامبر. « ...وضـو بگيـرد ( سـرد )آب از شـما خشـمگين شـد، بـا يهرگـاه يكـ »: فرمايند يم رسول خدا.

.(همان :ك.ر)سـلب از انسـان يقدرت دورانديشـ شود و ميخرد، مقهور اب ي، البا نيروخشم چرا كه در حال.

.در حال خشم بوده است يگير از طالقها، قتلها و خشونتها، تصميم يعامل بسيار .گردد يم

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

.و انتقام ي ير از پرخاشگر يآلود به طريق شمو احساسات خ يتخلية ناراحت .1

ديگر و بر سر افراد ديگـر ييدر جاآن را ، رندب يرا فروم يشت، خشم خوكه به طور موق يگاه كسان. ،از ايـن رو ؛سـازند ي، به درون خـود سـرازير مـ يعميق و طوالن يها كنند يا به صورت كينه يم يخال

مستقيم و به دور ازتوهين و تحقير، با ديگران در ،احساسات خود را سريع انسان خشمگين الزم استش مطـرح سـازد تـا احسـاس خشـم يبـا و يايط مطلـوب در شر ،شكوه دارد ياگر از كس .اردميان گذ

بـا ؛ چرا كهو اظهار تأسف بر زبان آورد يخواه دال بر معذرت يا فروكش كند و اگر الزم بود كلمه برسـد يخود را بدون رنج دادن ديگران از تأل م تخليه كند و به احساس بهتـر روان تواند يم ،اين كار

، .ش 3318نشــر دايــره، چــاپ دوم،، يدا ــ قراچــه يمهــد، ترجمــة ن، ماارد، ايتباارط، يجــان گــر)، ييوســف كريمــ :ك.رديگــران، يكنتــرل پرخاشــگر يهــا دربــارة شــيوه همچنــين ؛913ـــ911ص (.918 ـ919، ص.ش 3311نشر آرسباران، چاپ دوم،، شنرسي اجتارعي ياان

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ قالهسرم

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/شهاژوهپ

هاي اسالمي اخوت ايماني در آموزه

دوست رضا وطن پژوهشگر و نويسنده

چكيده جامعة بشري از همگراييها و پيوندهايي متنوع برخوردار است كه در اين ميان،

ايون پيونود كوه . آنهاست در جامعة ايماني استوارترين« برادري و اخوت»پيوند يابود، در گيرد و در سطوح مختلف زندگي گسترش موي از ايمان سرچشمه مي

قرآن و به دنبا آن، در سيرة پيشوايان دين، نموودي ويوژه يافتوه اسوت؛ از ايون رو، براي استوارسازي روابط اجتماعي بر پاية ايموان و تحقوق پيونود بورادري و

.گرديده استاخوت، راههايي كارآمد ارائه اين جستار كه با هد بررسي و بازگويي اين راههوا نگاشوته شوده اسوت،

هواي هواي آن، بوه بيوان شويوه پس از بيان كاربرد اخوت در قرآن و ذكر مؤلفهتوورين پووردازد و سوورانجام، مهووم تحكوويم بوورادري و اخوووت و آسوويبهاي آن مووي .شود را يادآور ميوظايف و حقوق متقاب برادري در جامعة ايماني

.قرآن، سن ت اجتماعي، روابط ايماني، اخوت، پيوند برادري، جامعة :كليد واژگان

. [email protected]

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

مقدمهفرهنـگ اخـوت و بـرادري ايمـاني را در جامعـة اسـالمي ةإنما اسمؤمنون إخيو آية ايـن . ريزي كرد و پيوندي عميق با محوريـت ايمـان در ميـان آنـان را پديـد آورد پي

المسـلم أخـو »و « المؤمن أخـو المـؤمن »از قبيل سخنان پيشوايان معصومپيوند با .تأكيدي مااعف يافت« المسلم

عميـق و روشن است كه اين پيوند، پيوندي صوري و تشريفاتي نيست، بلكه پيوندي آفرين است و بايسته است مسلمانان در جامعة خود، به ايـن بخـش اي مسنوليت رابطه

نا گردند و در تعامل با همديگر، رفتـاري مسـنوالنه در پـيش از مسنوليت خويش آشكرده و افسوس كه نه عموم مردم، اولويت و ضرورت اين اصل حياتي را درك . گيرند

.اند نظران براي احيا و اجراي آن كوششي جدي داشته نه انديشمندان و صاحبي تحكـيم هـا هـاي اخـوت ايمـاني، عوامـل و شـيوه در اين جسـتار كـه از مؤلفـه

وگـو شناسي، حقوق و وظايف متقابل برادري در جامعة ايماني گفت برادري، آسيبشود، گامي براي به تصـوير كشـاندن چهـرة اخـوت ايمـاني و تبيـين مسـنوليتهاي مي

.چندسوية افراد در جامعه اسالمي است

شناسي اخوت مفهومسـازد؛ از ايـن مرتبط مـي در ليت، پيوندي است كه دو يا چند چيز را به هم« اخوت»

رو، به ريسماني كه وسط آن به زمين، محكم شده و دو سـر آن بـه شـاخ يـا پـاي دو گوينـد و نيـز كسـي كـه دو شـيء را در امـري، مـي « أخيـی »حيوان بسته شـده باشـد،

.«آخيت بين الشينين»: گويد سازد، مي اي خاص، همانند مي مشترك و نقطهدهد، ممكن است پدر يا چند چيز را به هم پيوند مي اين دو نقطة مشترك كه دو

شود و يا ممكن است شير مادر باشـد تعبير مي« اخوت تني»يا مادر باشد كه از آن به خوانند، همچنان كه ممكن است ايـن نقطـة مشـترك، مي« اخوت رضاعي»كه آن را

أخـو »رتيـب باشـد كـه آنهـا را بـه ت ... اشتراك در قبيلـه، دوسـتي، شـركت، ايمـان و

.93، ص3، جمجاع البحرينفخرالدين طريحي، .

ج

وزه آم دراني ايموت

اخ

ميسالي اها

/ شهاژوهپ

.خوانند مي« أخو انيمان»و « أخو الشركی»، «أخو الصداقی»، «القبيلیاسـت؛ زيـرا در ايـن پيونـد، « برادري ايمـاني »گمان، استوارترين پيوندها پيوند بي

سپارند ميراهي يگانه و هدفي واحد وجود دارد كه همه در ساية ايمان به آن هدف، ره .«أصل األخ، أن األخ مقصده مقصد أخيه»: استآمده تبيرنچنان كه در تفسير

كاربردهاي قرآني اخوتقرآن كريم مفهوم اخوت را در چندين مورد به معنـايي كـه يـاد شـد، بـه كـار بـرده

يا تنها از طرف پدر، برادري تني، اعم از آنكه از طرف پدر و مادر باشد،. 3: استــادر؛ ــا م ــرادري رضــاعي؛. 9 ي ــي؛. 3 ب شــهروندي؛. 1 خويشــاوندي؛. 7 همراه

.اخوت شيطاني. 1 اخوت ايماني؛ .6اي كـور و دور از معنويـت، مشـترك باشـند و توضيح آنكه اگر انسانها در نقطـه

تعبيــر « اخــوت شــيطاني»پيونــدي خــالف ديــن و دينــداري را دارا باشــند، از آن بــه انـد از كسـاني تباهيهـا زنندگان بـه و دامن منافقان مشركان، كافران،. شود مي

.خوانده است« برادر شيطان»كه قرآن آنان را

، القارموس الاحايط ؛ محمد بـن يعقـوب فيروزآبـادي، 3، صالاصبرح الانيرحمد بن محمد فيومي، ا. .3، صالاعجم الوسيط؛ ابراهيم انيس و همكاران، 3333ص

.99، ص37، صالتبيرن في تفسير القرآنمحمد بن حسن طوسي، . .379/ ؛ اعراف31/ مائده: ك.ر. .18/ يوسف: ك.ر. .39/ نساء: ك.ر. .93/ نساء: ك.ر . .99/ ص: ك.ر. .36/ ؛ عنكبوت71/ ؛ نمل11/ ؛ هود61/ اعراف: ك.ر. .363/ شعراء: ك.ر.

.313/ ؛ آل عمران31/ حجرات: ك.ر. .316/ آل عمران: ك.ر. .919/ اعراف: ك.ر. .38/ ؛ احزاب361/ آل عمران: ك.ر. .91/ اسراء: ك.ر.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

و رفيـق حبيب، صديق، شود كه در قرآن، واژگاني مانند خليل، يادآوري ميوجود دارد كه برنوعي دوستي، رفاقت و همنشيني داللت دارد كه بنا و قرين رفيق

.مكني بنا به موضوع اين جستار، صرفا برادري ايماني را بررسي مي

هاي برادري ايماني مؤلفههايي اي برتر و آرماني است، عناصر و مؤلفه برادري و اخوت ايماني كه تجل ي جامعه

.سازد ويژه دارد كه جامعة ايماني را از هر جامعة ديگري، متمايز و ممتاز مي

ايمان. 1وة تـا ايمـان در دل آدمـي ريشـه نگيـرد، ميـ . هاي اخوت، ايمـان اسـت يكي از مؤلفه

كنـد و نشيند؛ چراكه ايمان دلها را به يكديگر مهربـان مـي شيرين اخوت، به ثمر نميافشاند و جامعة ايماني را بر هدف واحد بذر دوستي و عشق به يكديگر را در دلها مي

بخـش كـه هـم هـدف را آورد؛ چون ايمان نـوري اسـت روشـني و مشترك گرد ميو هدف، هر دو، روشن گردد، تمـامي اهـل سازد و هم راه را و هرگاه راه روشن مي

گيرند و در شعاع نور ايمـان تنهـا بـه سـوي همـان ايمان تنها همان راه را در پيش ميايماني، نوعي تاريكي و ظلمت است؛ در ظلمت در حالي كه بي. سپارند هدف ره مي

نه هدف معلوم است و نه راه روشن و بسيار مبـرهن و آشـكار اسـت كـه نتيجـة ايـن . تحمبهم جميعا و قلوبهم شتي : مت، چيزي جز بيراهگي و پراكندگي نيستظل

ايمـاني، كند كه ايمـان مايـة وحـدت اسـت و بـي قرآن اين حقيقت را روشن ميدر نگاه قرآن، پراكندگي و نابرادري، ويژة دورة پـيش از . پراكندگي را در پي دارد

گرايـي رنـگ يمـان در دلهـا، قبيلـه پذيرش ايمان است، ولـي همزمـان بـا راه يـافتن ا

.61/ ؛ زخرف98/ ؛ فرقان13/ ؛ اسراء391/ ؛ نساء917/ بقره: ك.ر. .313/ ؛ شعراء63/ نور: ك.ر. .38/ مائده: ك.ر. .63/ نساء: ك.ر. .91و 93/ ؛ ق38/ ؛ زخرف13/ صاف ات: ك.ر. .37/ حشر.

ج

وزه آم دراني ايموت

اخ

ميسالي اها

/ شهاژوهپ

او اذكيرو : دهـد بازد و اختالف و نابرادري، جايش را به يگانگي و بـرادري مـي مي

. فيسسف بين قلوبكم فيبحتم بنعمته إخوانا انعمت اهلل قليكم إذ كنتم أقدا

همگرايي. 2ماننـد ديگـر تنهـا در مفهوم اخوت ايماني اين حقيقت نهفته است كـه اهـل ايمـان نـه

انسانها در زندگي اجتماعي خود، فعاليتهاي مشترك دارند، بلكـه از تعـاملي سـالم و اي بايسته نيز برخوردارند؛ زيرا اخـوت ايمـاني كـه ميـان جامعـة ايمانمـدار همگرايي

سـازد، از دلبسـتگي روحـي و همگرايـي معنـوي حكايـت اي ژرف برقرار مـي رابطه .گرايي برتر است حاكم بر قوم و قبيلهگمان، از روح كند كه بي مي

اي واحـد و اسـتوار همين روح همگرايي ممكـن اسـت از افـراد پراكنـده جامعـه . بسازد؛ هرچند به لحاظ مكان و زمان از هم دور و از نظر نـژاد و زبـان بيگانـه باشـند

گرفته از سلمان ايراني، بالل حبشي، الم يمني، صهيب رومي، ابوذر اي شكل جامعههمچنـين افـراد بـه . اي از ايـن همگرايـي اسـت فاري، اويس قرني و ديگران، نمونه

دليل دلبستگي معنوي براي پيوستن به ديگر برادران ايماني، رابطة خود را با هر كس : گسلند؛ هرچند رابطـة آنـان، رابطـة پـدر فرزنـدي و خويشـاوندي باشـد ديگري مي

خر يوااون من حاا اهلل و رسوسه و سو كانوا آبياهم التجد قوما يؤمنون باهلل و اسيوم اخ . أو أبناهم أو إخوانهم أو قشيرتهم

گيـري و قرآن كريم نيـز بـه دليـل همگرايـي در جامعـة ايمـاني، هـر نـوع كنـاره دانـد و بـا ارائـة راهكارهـايي مـؤثر از همگـان نشيني را نادرست و ناپسـند مـي عزلت

اي ممتـاز از هـيچ معه حاور يابند و در سـاختن جامعـه خواسته است تا فعاالنه در جاكوششي دريغ نورزند؛ از اين رو، قرآن به منظور تحكيم همگرايـي در يـك جامعـة

ابروا و رابطيوا : ايماني، راهكارهايي را ارائه كرده است، از قبيـل

أنفقيوا فيي ؛

بوديد، ميان دلهاي شما الفت ا نداخت تا [ يكديگر]نعمت خدا را بر خود ياد كنيد، آنگاه كه دشمن ». (.313/ آل عمران)« او، برادران هم شويد به لطف

آورنـد بـا كسـاني كـه بـا خـدا و رسـولش يابي قومي را كه به خداوند و روز بازپسين ايمان مـي نمي». (.99/ مجادله)« اند، هرچند پدرانشان يا پسران و خويشاوندان آنها باشند، دوستي كنند مخالفت كرده

(.911/ آل عمران)« ني كنيدايستادگي ورزيد و مرزها را نگهبا».

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

سبيل اهلل

إنما اسمؤمنون إخوة فيلحوا بين أخويكم ؛

أميرهم شيوري بيينهم ؛

؛ وستكن منكم أمة يدقون إسي اسخير و ييمرون باسمعروي... و... .

دوستي و مواسات. 3هاي اخوت ايماني، دوستي مسلمانان و مواسات اهل ايمان يا يكـديگر از ديگر مؤلفه

رحماء بينهم است؛ زيرا به استناد آية

ي ويژگيها دوستي و مهرورزي به ديگران از :فرمايد در اين باره مي امام صادق. اهل ايمان است

.الزمة اين مهرورزي، دوستي و مواسات در ميان اهل ايمان است

:فرمايد ايشان در جاي ديگر مياز إن من حق المؤمن علي المؤمن المودی لـه فـي صـدره و المواسـای لـه فـي مالـه؛

.مالي استجمله حق مؤمن بر مؤمن، دوستي دروني و مواسات

پيشوايان ما در تأكيـد بـر ضـرورت دوسـتي و مواسـات در ميـان مسـلمانان، گـاه و گـاه كوتـاهي در مواسـات را نشـانة داننـد مواسات را نشانة كمال ايمان افراد مـي

.اند خيانت به رسول او و جامعة ايماني معرفي كرده بيرون شدن از واليت خدا، :فرمايد مي پيامبر اكرمبه من ايمان نياورده است، كسي ن بي من بات شبعان و أخوه المسلم طاويا؛ما آم

.كه شب را با شكم سير بخوابد، در حالي كه برادر مسلمانش گرسنه است

(.331/ بقره)« در راه خدا انفاق كنيد». (.31/ حجرات)« مؤمنان برادر همديگرند، پس ميان برادرانتان سازش دهيد». (.38/ شوري)« در ميانشان مشورت است». (.317/ عمرانآل )« ...و بايد كه از ميان شما گروهي به نيكي دعوت كنند و به كار شايسته وادارند». .93/ فتح. .311، ص9، جالكرفيمحمد بن يعقوب كليني، . .313همان، ص. .371همان، ص. .366همان، ص.

.389، ص11، جبحرياالنواي؛ محمدباقر مجلسي، 369همان، ص. .967، ص36، جمستديك الوسرئلحسين نوري، .

ج

وزه آم دراني ايموت

اخ

ميسالي اها

/ شهاژوهپ

كنـد كـه مؤمنـان همـديگر را سان روشن است، برادري ايماني ايجـاب مـي بدين

ره، مسـلمانان صـدر و در تكافل اجتماعي كوتاهي نكنند و در اين بـا دوست بدارنداسالم را الگوي خويش قرار دهنـد كـه چگونـه انصـار، مهـاجران را در امـوال خـود

.شريك ساختند

وحدت و انسجام. 4معنا نيست كه انسـانها هرچند انسان موجودي اجتماعي است، اجتماعي بودن او بدين

زيـرا اگـر هيچ پيوند فكري و معنوي، در كنار هم و در يك منطقه زندگي كننـد؛ بيگونـه باشـد، بايـد درختـان يـك بـاغ و معناي زندگي اجتماعي و تشكيل جامعه ايـن

حيوانات يك بيشه يا مزرعه را برخوردار از نوعي زندگي اجتماعي هماننـد زنـدگي انسان بدانيم، در حالي كـه نـه درختـان و نـه حيوانـات، زنـدگي اجتمـاعي نداشـته و

.دهند اي را شكل نمي جامعهرست در ترسيم زندگي اجتماعي و جامعـه، آن اسـت كـه بگـوييم جامعـه بيان د

داراي مفهومي تشكيكي است و بـه لحـاظ پيونـدهاي جـاري در آن، شـكل پلكـاني ترين معناي آن، اين است كه هر كسي در برابر خدماتي كـه از نخستين و ساده. دارد

كنـد يگران تأمين مـي دهد، نيازمنديهاي خود را از خدمات و دسترنج د خود ارائه ميهاي جامعه و زندگي اجتماعي، در برادري ايماني تجل ي ترين جلوه و جامعه در كامل

گيـرد كـه فـرد فـرد آن بـه اي منسجم شكل مي يابد؛ زيرا با اخوت ايماني، جامعه ميآيند و اين نيست جز آنكه جامعة ايماني در عين كثـرت، از مانند پيكري واحد درمي

:فرمايند مي كه امام صادق اي برخوردار است، چنان ام ويژهوحدت و انسجالمؤمن أخو المؤمن كالجسد الواحد، إن اشتكي شينا منه وجد ألـم ذلـک فـي سـائر

مؤمن برادر مؤمن است، مانند پيكري واحد كـه هرگـاه عاـوي از آن بـه جسده؛ .گردد درد آيد، ديگر اعااي آن نيز دردمند مي

.381، ص13، جبحرياالنوايمحمدباقر مجلسي، . .981، ص3، جالبدايي ا النهريهن كثير، اب. .333، ص9، جمجاوعه آثريمرتاي مطهري، : ك.ر. .968، ص17، جبحرياالنواي؛ محمدباقر مجلسي، 366، ص9، جالكرفييعقوب كليني، بن محمد.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

دانـد كـه جـان و روح به اين مطلب سبب آن را به اين مـي آن حارت در اشاره :فرمايد گيرد و مي اهل ايمان از روح خدايي كه روحي واحد است، سرچشمه مي

أرواحهما من روح واحدی و أن روح المؤمن ألشد ات صاال بروح اهلل من ات صال شعاع گيـرد؛ مـي جان و روح دو برادر ايمـاني، از روحـي واحـد سرچشـمه الشمس بها؛

.همانا پيوند روح مؤمن با روح خداوند، از ارتباط پرتو خورشيد با آن بيشتر است

جايگاه و اهميت برادري و اخوت ايمانياي نمونه و آرماني است، از جايگاهي خاص و اهميتـي اصل برادري كه تجل ي جامعه

:كنيم آن اشاره ميدر اين مجال، به بخشي از اهميت و جايگاه . ويژه برخوردار استسبب كه انسـان موجـودي اجتمـاعي اسـت و در بقـا و حيـات اجتمـاعي بدين. 3

خويش، ناگزير از تعامل دوسويه با ديگر افراد جامعـه اسـت، بـه برنامـه و دسـتورات خاص اجتماعي نياز دارد تا بر پاية آن، بتواند رابطة خود را با ديگران سـامان دهـد و

طرح انديشة اخوت ايماني از سوي مكتـب اسـالم، . يابد به زندگي دلخواهش دست .پاسخي به اين نياز انسان است

سـر اين واقعيت تلخ مسل م است كه از ديرباز، دشمنان اسالم، با اسالم و مسلمانان . 9ستيز داشته و دارند؛ دشمني يهود از صدر اسالم تا كنـون، جنگهـاي صـليبي، اشـيال

.ادعاستزر به كشورهاي اسالمي، دليلي روشن بر اين فلسطين و تهاجم قدرتهاي بــلمانان و ــومي از مس ــوان عم ــوعي فراخ ــي، ن ــة دين ــرادري در جامع ــوت و ب اخ

باوران به گرد آمدن در زير لواي توحيد است، تا با همدلي و يكرنگـي در برابـر دينايمـاني، دشمن بايستند و تهديدهاي دشمن را دفع كنند؛ چراكه تنها در ساية اخـوت

.شده، بر سر دشمن فرود آيد توان به وحدت دست يافت و مانند مشتي فشرده مياز آن رو كه كارها و اقدامهاي بزر جز با وحدت و همدلي شـدني نيسـت، . 3

مكتب اسالم ميان افراد جامعة ديني، پيوند برادري برقرار ساخته است تـا بـا تفـاهم و هـا و بـددليها، كن سازند و با دور كردن كينـه ريشهتعاون، تفاخر و تنازع را از جامعه

، گـواهي بـر ايـن حقيقـت اقدام پيـامبر اكـرم . پيوند برادري را تحكيم بخشند

.همان.

ج

وزه آم دراني ايموت

اخ

ميسالي اها

/ شهاژوهپ

سان كه در آستانة بنيان نهادن نظام اسـالمي و تشـكيل حكومـت دينـي، در است، آن

خواسـتة صدد ايجاد پيمان برادري و اخوت ميان مسلمانان برآمـد و بـا ايـن كـار، بـه :خويش، برطرف كردن كدورتها و اختالفات، جامة عمل پوشانيد و فرمود

.دو به دو در راه خدا برادر شويد تآخوا في اهلل أخوين أخوين؛

دانسـت كـه بـا وجـود اختالفـات عميـق ميـان برخـي از آن حارت به خوبي ميريـزي حكـومتي گروههاي انصار و نيز وجود كدورتهايي ميان انصار و مهاجران، پي

مسلمانان، با واحد و مقاوم، ناممكن است؛ از اين رو، با ايجاد پيمان برادري ميان تازهانگيز ها و اختالفات، خاكستر ديرينة آنها را به گلستاني دل خاموش كردن آتش كينه

.سان، دولتي پايدار و حكومتي مقاوم را بنيان نهاد تبديل كرد و بدينرابطـة پدرــ . تماعي و برخوردار از روابطـي فـراوان اسـت انسان، موجودي اج. 7

قـرآن كـريم . اي، شهروندي و مل ي، از جملة اين روابط اسـت فرزندي، قومي و قبيلههايي از اين روابط ياد كرده و بسياري از آنها را بـه رسـميت شـناخته هرچند به گونه

إنميا : فرمايـد كـه مـي سـان است، رابطة ايماني را سرآمد همة آنها دانسته است، آناين آيه، گوياي آن است كـه مؤمنـان، پـيش از آنكـه در زنـدگي . ةاسمؤمنون إخو

اي ويژه و فراگير، به نـام گفته برخوردار باشند، از رابطه اجتماعي خود از روابط پيش .برخوردارند كه بر پاية ايمان، استوار و بر ديگر روابط، مقدم است« اخوت ايماني»

اي و شهروندي، دوستي و رفاقت نيسـت كـه از اخوت ايماني مانند رابطة قبيله .1اي عميـق و اعتبـاري اي ساده و اعتباري بشري برخوردار باشـد، بلكـه از رابطـه رابطه

معنوي برخوردار است؛ زيرا برادري ايماني، ثمرة خجستة نور و رحمت است؛ چنان :فرمايد مي كه امام رضا

مؤمنان هم از سوي پـدر و ؤمن ألبيه و أمه، أبوه النور و أمه الرحمی؛المؤمن أخ الم .هم از سوي مادر برادرند، پدرشان، نور و مادرشان، رحمت است

.339، ص38، جبحرياالنواي؛ محمدباقر مجلسي، 313، ص9، جسيری النبيابن هشام حميري، : ك.ر. .31/ حجرات. ، بحارياالنواي ؛ محمـدباقر مجلسـي، 37، صالاسرئل العكبريه، (شيخ مفيـد )محمد بن محمد بن نعمان .

.17، ص67ج

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

گاه كه آن پدر، پدري كند و در كانون خـانوادة بـزر نيك روشن است تا آن، رحمـت دريـغ اسالمي، نور افشاند و تا آن هنگام كـه آن مـادر، مـادري كنـد و بـي

خويش را در فااي زندگي اين خانواده بگستراند، پيوند برادري نه در دنيـا و نـه در شود، در حالي كه هر پيوند ديگري حتي پيوند و بـرادري نسـبي آخرت گسسته نمي

گسستگي دنيوي ايـن . در دو جهان، در معرض نابودي و از هم گسيختگي قرار داردرحمانه، يكي بـه فرزندان آدم و يعقوب ديد كه بي توان در داستان تلخ پيوندها را مي

!افتد شود و ديگري با توطنة برادرانش به چاه مي دست برادرش كشته مياز نگاه قرآن، هر پيوندي در قيامت، گسيخته خواهد شد و در آن روز، هر كـس

گريزد، حتي هر گرفتاري حاضـر اسـت از برادر، مادر، پدر، دوست و فرزندانش مييوا اسمجيرم سيو يفتيدي مين : مر خود سازد رهايي خويش، ديگران را پيشبراي

و من في األرض جميعا ٭و فصيلته استي تؤويه ٭و احبته و أخيه ٭قياب يومئي ببنيهثم ينجيه

توانست از عذاب آن روز، پسران خـود را كند كه مي ؛ گناهكار آرزو مي دهـد و هـر اش را كه به او پنـاه مـي بيلههمسرش و برادرش را و ق[ نيز]عوض دهد، و

.كرد و آنگاه خود را رها مي[ داد عوض مي]كه را كه در روي زمين است، همه از ميان انواع پيوندها، تنها پيوند ايماني، گسستني نيست؛ چراكه پيونـد بـرادري و

.«إخوی الدين أثبت من إخوی النسب»: اخوت، استوارترين پيوندها نيست :فرمايد در اين باره مي اكرمپيامبر

در رسـتاخيز هـر پيونـد كل سبب و نسـب ينقطـع يـوم القيـامی إال سـببي و نسـبي؛ .شود، جز پيوند من خويشي و تباري گسسته مي

دين و تقواست، نه نسبت آب و در سخن پيامبر« نسب»ترديد، منظور از بي .بود ميهل نيز در آن نصيبي بود، ابولهب و ابوج گل؛ چراكه اگر منظور آب و گل مي

اصـل . هـاي انسـان، امنيـت و احسـاس آرامـش اسـت يكي از نيازها و خواسته. 6

.37ـ33/ معارج. .399، ص36، جالجرمع الحكرم القرآنقرطبي، . .978، ص91، جبحرياالنوايمحمدباقر مجلسي، . .968، ص3، جعدی االبراي كشف االسراي ارشيدالدين ميبدي، : ك.ر.

ج

وزه آم دراني ايموت

اخ

ميسالي اها

/ شهاژوهپ

سازد؛ زيرا با برادري و اخوت ايماني از راهكارهايي است كه اين نياز را برآورده مي

در امـام صـادق . يابـد گيرد و آرامش مي پيوند برادري، دلها به يكديگر انس مي :فرمايد مياين باره

براي هـر چيـزي لكل شيء شيء يستريح إليه و إن المؤمن يستريح إلي أخيه المؤمن؛ .يابد اش آرامش مي يابد و مؤمن با برادر ايماني اي است كه بدان آسايش مي وسيله

عوامل تحكيم برادري و اخوتجهـت پيوند برادري در جامعة ايماني، طرحي اسالمي و دينـي اسـت، لكـن اگـر در

تحكــيم ايــن پيونــد و اســتواري آن، اقــدامي جــدي انجــام نگيــرد، ســريعا بــه سســتي رود و بدون انديشيدن به جامعه و فـارغ از هرگونـه گرايد و هر كس به سويي مي مي

بنـدد؛ از ايـن رو، مكتـب نوعان خود، به زندگي فردي دل مي اي نسبت به هم د د هرا پي نهاده است، براي پيشگيري از اين آفـت، اسالم كه بنيان برادري اخوت ايماني

بيني كرده است و از همگان خواسته اسـت تـا بـراي تحكـيم هايي كارآمد پيش شيوه .اين پيوند، از هيچ كوششي دريغ نورزند

ايمان. 1بديهي است . هاي اخوت و برادري است پيش از اين گذشت كه ايمان يكي از مؤلفه

ه تقويت گردد، به همان اندازه، اخوت نيز استوارتر خواهـد به هر اندازه كه اين مؤلفسـخن . نهـد شد؛ چنان كه اگر ايمان ضعيف شود، پيوند برادري نيز رو به سستي مـي

:دليلي روشن بر اين ادعاست كه فرمود امام علياز آن رو كه سبب دوستي برادران ايماني پايدار است، دوستي آنان نيز پايدار است

جا كه سبب دوستي برادران دنيايي، سست و ناپايدار است، دوستي آنان نيز و از آن .سست و ناپايدار است

نيز در ايـن بـاره كـه هـر كـس، پيونـدش بـا ديـن محكـم باشـد، امام صادق

.31، صاالختصرص، (شيخ مفيد)محمد بن محمد بن نعمان . .11، ص9، جشرح ري الحكم ا ديي الكلممحمد خوانساري، .

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

:فرمايد تر است، مي اش نيز محكم پيوندش با برادران ايماني و دينيهر كس دينش را استخف بإخوانه؛من عظ م دينه عظ م إخوانه و من استخف بدينه

شمارد و هر كه دينش را سـبك اش را نيز بزر مي بزر شمارد، برادران ايماني .انگارد انگارد، برادرانش را نيز سبك مي

ادب معاشرت. 2. هـاي اخـوت و بـرادري اسـت گونه كه يادآور شديم، دوستي و محبـت از مؤلفـه همان

كيم محبت كمـك كنـد، در حقيقـت بـه اسـتواري روشن است كه هر چيزي كه به تحرعايت ادب معاشـرت از امـوري اسـت كـه سـبب تحكـيم . برادري كمك كرده است

اي كارآمد است كه هم بـه لحـاظ كيفـي، شود؛ زيرا ادب معاشرت، شيوه محبت ميو هم به لحاظ كمي، در فزوني برادران ايماني تأثير سازد پيوند برادري را استوار مي

.گذارد مياسالم براي تحكيم پيوند اخوت و برادري در جامعة ايماني به هر آنچه همگرايي

بخشد و مودت و محبت را افزايش دهد، سـفارش اجتماعي را حالوت و حرارت مي دگردوسـتي، گـذاري، حرمـت گمـاني، خـوش خوشرويي،: كرده است؛ از قبيل

. ...و دست دادن سالم كردن، حفح حقوق،

.36، ص3، جاالمرليمحمد بن حسن طوسي، . اري شارح محمد خوانسـاري، )« يابد بحسن العشری تدوم الوصلی؛ با معاشرت نيكو پيوندها دوام مي».

(.991، ص3، جالحكم ا ديي الكلممن حسنت عشرته كثر إخوانه؛ هر كس از معاشرت نيكو برخوردار باشـد، بـرادران او رو بـه فزونـي ».

(.778، صعيون الحكم ا الاواع علي بن محمد ليثي واسطي، )« نهد مي، 8، جلشايعه اسارئل ا ؛ محمد بن حسـن حـر عـاملي، 313، ص9، جالكرفيمحمد بن يعقوب كليني، .

.737ص .731، صعيون الحكم ا الاواع علي بن محمد ليثي واسطي، . .716، ص8، جاسرئل الشيعهمحمد بن حسن حر عاملي، . .333، ص3، جالنواديالدين راوندي، قطب. .33، نامة 333االسالم، ص ، ترجمه و شرح فيضنهج البال هسيد رضي، . .369، ص 8، جمستديك الوسرئلحسين نوري، .

.117، ص 8، جاسرئل الشيعهمحمد بن حسن حر عاملي، .

ج

وزه آم دراني ايموت

اخ

ميسالي اها

/ شهاژوهپ

صلح و آشتي. 3

صلح و آشتي از راهكارهايي عملي است كه در بهبود روابط اجتماعي نقش بسـزايي كنـد و در عـوض، دوسـتي و زدايد، دشمنيها را دور مي دارد؛ چراكه كدورتها را مي

.آورد محبت را به ارميان ميانديشي دربارة اختالفات و صلح و آشتي امري بايسته است كه هم ضرورت چاره

.گيرد آشتي دادن ديگران و هم آشتي كردن پس از قهر را در بر مي

انديشي دربارة اختالفات چاره( الفزاست و زمينة هالكت و نـابودي از آن رو كه اختالف و جدايي، امري زيانبار و فتنه

سازد، شريعت اسالم همگان را بر آن داشـته اسـت تـا در هر قوم و مل تي را فراهم ميكـارگيري راههـاي درسـت، انديشي دربارة اختالفات بكوشند و با بـه هاصالح و چار

دلهاي سرد شده را گرمي بخشند و آنها را پيوندي دوباره دهند؛ چنان كـه قـرآن در :بيان اين ضرورت فرموده است

فيلحوا بين أخويكم ةإنما اسمؤمنون إخودر حقيقت مؤمنان با هم برادرنـد، پـس ؛ .سازش دهيدميان برادرانتان

:فرمايد در تشويق به سازش ميان برادران ايماني مي امام صادق صــدقی يحبهــا اهلل، إصــالح بــين النــاس إذا تفاســدوا و تقــارب بيــنهم إذا تباعــدوا؛

اي كه خداوند آن را دوست دارد، صلح و آشـتي ميـان مـردم پـس از آنكـه صدقهنان به يكديگر اسـت، آنگـاه شان به تيرگي درآمده است و نزديك ساختن آ رابطه

.كه از هم دور شده باشند

آشتي پس از قهر( باز ايــن رو، در قهــر و جــدايي در فرهنــگ اســالمي، امــري زشــت و منفــور اســت؛

كننـد، آنـان را دور از هاي اسالمي، در نكوهش قهركنندگاني كه آشـتي نمـي آموزه

.31/ حجرات. .913، ص9، جالكرفيمحمد بن يعقوب كليني، . .931، ص11، جبحرياالنوايمحمدباقر مجلسي، .

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

نسته شده است؛ چنـان كـه و حتي سزاوار لعنت و نفرين دا محروم از بهشت ايمان، :فرمايد مي امام صادق

اليفترق رجالن علي الهجران إال استوجب أحدهما البـراءی و اللعنـی و ربمـا اسـتحق شوند مگر آنكـه يكـي كنند و از هم دور نمي دو نفر از هم قهر نمي ذلک كالهما؛

.خواهند بود بسا هر دو، مستحق آن دو گردد و چه از آنها شايستة طرد و نفرين مي

ديدار و مالقات. 4هاي تحكـيم پيونـد مالقات و ديدار برادران ايماني از همديگر از ديگر راهها و شيوه

بـراي ديدار با برادران ايماني فرصتي ميتـنم . برادري و اخوت در جامعة ديني است افشاندن بذر دوستي و محبت در دلهاست كه نتايجي از قبيـل مهربـان شـدن دلهـا بـه

.همديگر و ايجاد ارتباط دوستانه بين افراد را در پي دارد :فرمايد مي پيامبر اكرم

.روياند ديدار از همديگر، دوستي و مودت را مي الزياری تنبت المودی؛

:فرمايد نيز در اين باره مي امام صادقبعاـكم عطـف تزاوروا فإن في زيارتكم إحياءا لقلوبكم و ذكرا ألحاديثنـا و أحاديثنـا ت

و كنـد همديگر را ديدار كنيد كه ديدار و مالقات، دلهايتان را زنـده مـي علي بعض؛ .سازد آورد و احاديث ما شما را با همديگر نرم و مهربان مي احاديث ما را به ياد شما مي

ــادآوري مــي ــاي ي ــرادران ايمــاني، راهه ــا ب ــدار ب ــات و دي ــراي مالق شــود كــه بــاگوني وجــود دارد ــراي بهبــود روابــط اجتمــاعي انســانها مكتــ. گون ب اســالم كــه ب

ــه ــا و ب ــن راهه ــا نشــان دادن اي ــري دارد، ب ــا از همگــان كوشــش واف كــارگيري آنه حـم، خواسته است در ديدار و مالقات برادران ايماني خود كوتاهي نكننـد؛ صـلة ر

.371، ص9، جالكرفيمحمد بن يعقوب كليني، . .773، ص3، جالتر يب ا الترهيبمنذري، . .377، ص9، جالكرفيعقوب كليني، محمد بن ي. .313همان، ص. .311، ص17، جبحرياالنوايمحمدباقر مجلسي، . .386، ص9، جالكرفيمحمد بن يعقوب كليني، . .311ـ311همان، ص.

ج

وزه آم دراني ايموت

اخ

ميسالي اها

/ شهاژوهپ

اســتقبال از بــرادران و مهمــان، بدرقــة مســافر عيــادت بيمــاران، ديــدار دوســتانه،

.از جملة اين راههاست... و وارد تازه

حضور در اجتماعات سالم. 5از عوامــل مــؤثر در ايجــاد اخــوت دينــي كــه نبايــد از آن فلــت شــود، حاــور در

ايـن گردهماييهـا كـه در مكانهـاي خـاص و . اجتماعات و گردهماييهاي سالم اسـت همـدلي، همنـوايي، شود، آثار سازنده و فراواني از جمله زمانهاي مناسب تشكيل مي

. شناخت دوستان تازه، ديدار دوستان قـديم و تحكـيم پيونـد بـرادري را در پـي دارد نمونـة . بسياري از احكام عملي اسالم در راستاي تحق ق چنـين گردهماييهـايي اسـت

توان در ايام حج، نماز جمعه و جماعت مشـاهده كـرد؛ از ايـن بارز اين احكام را ميكيم روابط اجتماعي و استواري پيوندي برادري و اخوت، در رو، الزم است براي تح

گونه اجتماعات و گردهماييهاي سياسي، ديني و اجتماعي كـه تجل ـي وحـدت و اين .يكپارچگي جامعة اسالمي است، شركت كرد و در آن، حاور جدي داشت

انگاري ناديده. 6نگـاري نسـبت بـه بـرادران ا هرچند فلت امري ناپسند و زيانبار است، تيافل و ناديده

ايماني، امري پسنديده و سودمند است؛ زيرا تيافل كه به معناي عدم واكنش شتابزده در برابر رفتار نادرست ديگران است، اگـر در تعامـل بـا بـرادران ايمـاني، جـايگزين

در امام علي .آيد واكنش عجوالنه شود، عاملي مؤثر در بهبود روابط به شمار مي :فرمايد انگاري در زندگي اجتماعي مي ارگيري تيافل و ناديدهك ضرورت به

هر كـس بـه سـبب هـر گنـاهي، از من جانب انخوان علي كل ذنب قل أصدقائه؛

.313ـ311همان، ص. .993ـ937، ص 81، جبحرياالنوايمحمدباقر مجلسي، . .739، ص 8ج، اسرئل الشيعهمحمد بن حسن حر عاملي، . .161همان، ص. .113همان، ص. ، شرح اري الحكام ا ديي الكلام ؛ محمد خوانساري، 918، ص18، جبحرياالنوايمحمدباقر مجلسي، .

.973، ص1ج

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

.شوند اش فاصله بگيرد، دوستانش كم مي برادران ايماني

كنيم كه راههاي عملي بـراي حسـن همزيسـتي و اسـتواري در پايان يادآوري ميــرادري ــد ب ــر در حــق ديگــران، پيون ــاي خي ــيار اســت؛ دع ــرآوردن و اخــوت بس ب

مشـــورت و رايزنـــي، شـــاد كـــردن همـــديگر، نيازمنـــديهاي بـــرادران ايمـــاني، از جملـة ايـن راههاسـت كـه ... و نگاري بـه همـديگر نامه دستي و سخاوت، گشاده

در استوارسازي روابط اجتماعي و تحكيم پيونـد بـرادري و اخـوت، نقـش بنيـادي و .اساسي دارد

شناسي اخوت و برادري ايماني آسيب اگرچــه پيونــد بــرادري در خــانوادة بــزر اســالمي كــه بــر پايــة ايمــان اســتوار اســت،

دارد پيوندي عميق و پايدار است، آن نيز مانند هر پديدة ديگري، آفتهاي خاص خود را م نگيـرد، پيونـد هنگـام انجـا كه اگر شناسايي نشود و در دفع آن، اقدامي جـدي و بـه

حـال، برخـي از ايـن آسـيبها و آفتهـا را بيـان . شـود رو مي برادري با خطر جدي روبه :كنيم مي

انحراف عقيده. 1ايمـاني و رود، بـي گونه كه ايمان از اركان اخوت و برادري ديني به شـمار مـي همان

ني، ظلمـت ايما انحراف عقيده نيز سببي مؤثر در سست شدن اين پيوند است؛ زيرا بي .و عامل تيرگي و خموشي است

اند كـه ترين پيوندها معرفي كرده پيوندهاي فاقد ايمان را از سطحي امام علي :پاشد اي از هم مي با اندك بهانه

.713، ص 8، جاسرئل الشيعهمحمد بن حسن حر عاملي، . .181 ـ 116، ص33همان، ج. .339ـ388، ص9، جالكرفيمحمد بن يعقوب كليني، . .797ـ713، ص 8، جاسرئل الشيعهمحمد بن حسن حر عاملي، . .131، ص33همان، ج. .731ـ739، ص 8همان، ج.

ج

وزه آم دراني ايموت

اخ

ميسالي اها

/ شهاژوهپ

دنيازدگـان بـا [ عـاري از ايمـان ]دوسـتي مودی أبنـاء الـدنيا تـزول ألدنـي عـارض؛

.رود ترين عل تي از ميان مي كوچك

األخي يومئيي بع يهم سيبعض قيدو إال اسمتقيين فسير آيـة آن حارت در ت

، :اند گونه پيوندها را نوعي دشمني معرفي كرده و فرموده اين

مـردم برادرنـد، پـس الناس إخوان فمن كانت إخوته في ير ذات اهلل فهي عداوی؛ .هر كه برادريش به محوريت خدا نباشد، آن، عداوت و دشمني است

ناآگاهي. 2شود و گـاه اداني و ناآگاهي از آسيبهايي است كه به تيرگي روابط انسانها منجر مين

خداونـد در اشـاره بـه سـبب انكـار قـرآن از . انجامد به بروز دشمنيها و انكار حق مي :داند سوي كافران، آن را ناآگاهي آنان از قرآن و محتواي آن مي

يلهكيبوا بما سم يحيطوا بعلمه و سما ييتهم تيوچيزي را دروغ شمردند كه بـه علـم ؛ .آن احاطه نداشتند و هنوز تأويل آن برايشان نيامده است

در اين باره كه بسياري از تنشها و دشـمنيها از ناآگـاهي انسـان پيامبر اكرم :فرمايد گيرد، مي سرچشمه مي

فوقه؛صفی الجاهل أن يظلم من خالطه و يتعدي من هو دونه و يتطاول علي من هو كنـد؛ بـه آميـزد، سـتم مـي ويژگي نادان آن است كـه بـا هـر كـس كـه مـي فوقه؛

.كند زيردستان، تجاوز و نسبت به باالدستان، طييان و سركشي مي

:اند نيز فرموده امام صادقاز خـوي نـادان من أخالق الجاهل المعارضی قبل أن يفهـم و الحكـم بمـا اليعلـم؛

.كند داند، داوري مي كند و به آنچه نمي مياست كه پيش از آنكه بفهمد، مخالفت

.336، ص6، جشرح ري الحكم ا ديي الكلممحمد خوانساري، . .61/ زخرف. .361، ص17، جبحرياالنوايمحمدباقر مجلسي، . .33/ يونس. .98، صتحف العقولابن شعبة حراني، . .918، ص18، جبحرياالنوايمحمدباقر مجلسي، .

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

خودبيني. 3رسـان بـه از عوامـل آسـيب روحية زشت خودبيني كه نوعي ناداني و سفاهت است،

، كسي كـه در روابط اجتماعي و پيوند برادري است؛ زيرا بنا به گفتة امام صادقر و حق شـان را مقام ارزيابي نادرسـت، خـود را از ديگـران برتـر بدانـد، آنـان را خـوا

سـويه دارنـد و روشن است كه چنين افـرادي، توقـع تكـريم يـك .شمارد سبك ميخواهند برآورده سازند، توانند يا نمي جاي آنان را نمي هاي نابه چون ديگران، خواسته

شوند كه اين، خود، آسـيبي بـزر بـراي روابـط اجتمـاعي مورد كينة آنان واقع مي :اند ره فرمودهدر اين با امام علي. است

آن كه از دوستش جز بـا من لم يرض من صديقه إال بإيثاره علي نفسه دام سخطه؛ .اش هميشگي است گردد، خشم و ناراحتي تقديم خويش بر او خرسند نمي

قهر و جدايي. 4به لحاظ وجود تفاوتها در فهـم و انديشـة بشـر و نيـز ناهمسـاني در خصـلتهاي درونـي و

ــي، علقــه ــدگي اجتمــاعي، امــري طبيعــي و هــاي بيرون ــروز اخــتالف و چــالش در زن بگيري كرد و واكنش گريزناپذير است؛ از اين رو، نبايد در برابر هر نوع اختالفي، موضع

خـود نشان داد و يا هر مخالفي را به خودخواهي مت هم كرد و براي هميشه با برادر ايماني ، چالشها را برطرف كرد و دلهاي قهر كرد، بلكه الزم است تيرگيها را شفاف ساخت

:اند در اين باره فرموده پيامبر. از يكديگر سرد شده را گرمايي ديگر بخشيدپيوندها را التقاطعوا و التدابروا و التبا اوا و التحاسدوا و كونوا عباد اهلل إخوانا؛

دت را قطع مكنيد، از هم رو برمتابيد، كينة هم را به دل مگيريد و به همـديگر حسـا .مورزيد و بندگان خدا را برادر باشيد

به ضرورت پرهيز از هرگونه قهر و جدايي با برادر ايماني، در سيرة امام علينشـيني ايشـان را آن حارت به ابوموسي اشعري كـه زمينـة خانـه . خوبي نمايان است

.373، ص3، جشرح ري الحكم ا ديي الكممحمد خوانساري، . .331، ص9، جالكرفيمحمد بن يعقوب كليني، : ك.ر. . 81، ص13، جبحرياالنوايمحمدباقر مجلسي، . .771، ص3، جالتر يب ا الترهيبمنذري، .

ج

وزه آم دراني ايموت

اخ

ميسالي اها

/ شهاژوهپ

:فراهم آورد، فرمودند

ا تو قهـر كـنم و بـراي تـو شود كه ب با آن كه از تو ناراحتم، اين ناراحتي باعث نمي: شــنيدم كــه فرمــود از پيــامبر. نگــويم ســخني از ســخنان رســول خــدا

هرگاه كسي به عيادت برادر ايماني خود برود، گام در رحمت الهي نهاده اسـت و » .گيرد آنگاه كه نزد بيمار بنشيند، رحمت الهي او را فرامي

گريزي گيري و اجتماع گوشه. 5رابطة انسـان . ت دارد؛ شخصيت فردي و شخصيت اجتماعيهر كسي دو نوع شخصي

اش بـا ديگـران، عامـل دهـد و رابطـه با خود و خدا شخصيت فـردي او را شـكل مـي به خوبي روشن است كه شخصيت اجتماعي . گيري شخصيت اجتماعي اوست شكل

گر شود كه در معرض برخورد و تعامل با دي انسان، تنها زماني شكل گرفته، كامل ميسبب، بسياري از دستورات اسالم به اجتماع و چگونگي برخورد بدين. اشخاص باشد

با ديگران مربوط است و حتي دربارة برخي عبادات مانند نماز كه امري فردي است، .به انجام دادن گروهي آن دستور داده شده است

ري، گي در تأكيد بر ضرورت اجتماعي زيستن و پرهيز از گوشه پيامبر اكرم :اند گرايي را از ويژگيهاي اهل ايمان دانسته گاه الفت و مردم

.گرا و پيوندپذير است مؤمن دوست المؤمن ألف مألوف؛

:گريز را نفرين كرده است گيران جامعه و گاهي گوشهإن النبي لعن ثالثی؛ اآلكل زاده وحدی و الراكب في الفالی وحدی و النائم فـي البيـت

سه كس را نفرين كرده است؛ آن كس كـه ـذايش را كرمپيامبر ا وحدی؛اي، تنها رود و آن كه در خانه خورد، كسي كه در بيابان تنها به مسافرت مي تنها مي

.خوابد مي

خيانت و فريب. 6خيانت و فريب در بين اهل ايمان و در پيمان برادري جايي ندارد؛ زيرا پيوند برادري

. 818، ص3ج، تذكری الحفرظذهبي، . .711، ص 8، جمستديك الوسرئلحسين نوري، . .331، ص36همان، ج.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

اگـر ايـن خـو . ي است و خيانت و فريب، خويي شـيطاني اي از عهد و پيمان اله جلوهترين خصلتهاي شيطاني است، در روابط برادران ايماني راه يابد، پيونـد كه از برجسته

در امـام صـادق . رسـد نهد و به مرز از هم گسستگي مـي برادري رو به سستي مي :فرمايد ضرورت عاري بودن پيمان برادري از هرگونه فريب و نيرنگ مي

المؤمن أخو المؤمن، عينه و دليله، اليخونه و اليظلمه و اليفشه و اليعده عـدی فيخلفـه؛ كند و نه بر او نه به او خيانت مي. مؤمن برادر مؤمن است، مراقب و راهنماي اوست

.نكنددهد كه به آن وفا اي مي دهد و نه به او وعده دارد، نه او را فريب مي ستم روامي

ناسزاگويي. 7م آيين مهر و رحمت است و هرگونه ناسزاگويي حتي به دشمنان را امري زشت اسال

شمرده است؛ چراكه اين مكتب آيين پيامبري اسـت كـه در پاسـخ ايـن پيشـنهاد كـه :مشركان را نفرين كن، فرمودند

مبعوث نشدم كه نفرين كنم، بلكه براي مهـر إن ي لم أبعث لعانا و إن ما بعثت رحمی؛ .گيخته شدمو رحمت بران

تر است؛ چه اگر ناسزاگويي به دشمن، امري زشت است، به برادران ايماني زشتسازد و جز كينه و دشـمني اينكه ناسزاگويي پيوند برادري را با خطر جدي مواجه مي

:فرمودند آورد؛ چنان كه امام محمد باقر را به همراه نميرا ناسـزا نگوييـد كـه دشـمني ميـان مـردم التسبوا الناس فتكسـبوا العـدوای بيـنهم؛

.آوريد خويش را به ارميان مي

حقوق و وظايف اخوت و برادريبرادري در نظام ارزشي و حقوقي اسالم نه ارتبـاط ظـاهري و پيونـد صـوري صـرف

آفـرين اسـت كـه اي مسـنوليت است و نه امري عاطفي و دروني محض، بلكـه رابطـه ندگي اجتماعي، امـري انكارناپـذير اسـت؛ هاي عملي آن، در سطوح مختلف ز جلوه

.361، ص9، جكرفيمحمد بن يعقوب كليني، . .33، ص33، جالزدير؛ عبدالحسين اميني، 719، ص3، جالجرمع الصزيرعبدالرحمن سيوطي، . .363، ص19، جنوايبحرياال؛ محمدباقر مجلسي، 361، ص9، جالكرفيمحمد بن يعقوب كليني، .

ج

وزه آم دراني ايموت

اخ

ميسالي اها

/ شهاژوهپ

سان كه در نظام اجتماعي اسالم از برادري اهل ايمـان سـخني بـه ميـان از اين رو، آن

گـردد؛ چنـان كـه امـام درنگ بخشي از حقـوق بـرادري نيـز مطـرح مـي آيد، بي مي :فرمايند مي صادق

.ه و اليعده عدی فيخلفهعينه و دليله، اليخونه و اليظلمه و اليفش المؤمن أخو المؤمن،

مندي و رعايـت حقـوق بـرادران ايمـاني از نـوعي رابطـة انسـاني و هرچند وظيفهسبب كه اين رابطه، چون با محوريت ضرورت زندگي اجتماعي حكايت دارد، بدين

يابد؛ چنـان كـه گيرد، صورتي زيبا و پاداشي بزر مي حق در ميان مؤمنان انجام ميداند، بلكـه آن را برتـرين تنها عبادت مي حقوق برادري را نه، رعايت امام صادق

:عبادت نيز شناسانده استخداوند به عبادتي برتـر از اداي حـق ما عبد اهلل بشيء أفال من أداء حق المؤمن؛

.مؤمن، پرستش نشده است

راز اين واقعيت آن است كه مؤمنان در پيشگاه خداوند از جايگاه و منزلتـي برتـر :جا كه حرمت مؤمن برتر از حرمت كعبه معرفي شده است وردارند، تا آنبرخ

.المؤمن أعظم حرمی من الكعبی

دينـداري در اهميت حقوق برادران ايماني همين بس كه رعايت حقوق آنان، معيـار :اند فرموده امام صادق. و ضايع ساختن آن، نشانة ضعف ايمان معرفي شده است

.إخوانه و من استخف بدينه استخف بإخوانهمن عظ م دينه عظ م

پس از بيان اهميت رعايت حقوق بـرادري و اخـوت ايمـاني، مـواردي از حقـوق

، الكارفي محمد بـن يعقـوب كلينـي، : ك.ر)نيز آمده است « ...المسلم أخو المسلم»در احاديث، تعبير . ــن حســن حــر عــاملي، 361، ص9ج ؛ محمــدباقر مجلســي، 179، ص 8، جاساارئل الشاايعه؛ محمــد ب

(.993، ص17، جبحرياالنواي .366، ص9، جالكرفيمحمد بن يعقوب كليني، . نهج السعردی في مستديك ؛ محمدباقر محمودي، 998، نسخة خطي، صالتحفي السنيهكاشاني، فيض.

.337، ص3، جنهج البال ه .13، ص61؛ ج36، ص68، جبحرياالنوايمحمدباقر مجلسي، . .319، ص17همان، ج.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

.رسيم متقابل را برمي

مواسات. 1گونه كه گذشت، اخوت ايماني تنها امـري درونـي و پيونـدي عـاطفي نيسـت، همان

و معنـوي اهـل ايمـان بلكه ارتبـاطي عملـي اسـت كـه در فاـاي زنـدگي اجتمـاعي .هاست مواسات يكي از اين رابطه. اي خاص دارد جلوه

است، در سـخنان پيشـوايان « برابري برادران ايماني در مال»مواسات كه به معناي .اي يافته است بازتاب ويژه معصوم

:اند در پاسخ به سؤال از حق مؤمن بر مؤمن فرموده امام صادقاز جملـه حـق مـؤمن بـر المواسـای لـه فـي مالـه؛ ... ؤمنإن من حق المؤمن علي الم

.برابري در مال است... مؤمن

:به يكي از اطرافيان خود، در اين باره فرمودند امام باقرلبـاس باشـد، آيـا كسـي از شـما لبـاش اگر در ميان شما يكي از برادران ايماني بـي

.خير: وي پاسخ داد اضافي خويش را به او خواهد پوشاند؟ .اينان برادر نيستند ما هؤالء بإخوی؛: آن حارت دست به پاي خود زدند و فرمودند

حفظ كرامتها. 2رفتار و برخورد انسان در زندگي اجتماعي، يا بر اساس كرامت و تكريم انسانهاسـت

شيوة نخست، راه و رسم پيامبران است كه انسان را . و يا بر مبناي اهانت و تحقير آنهاداند، در حـالي كـه شـيوة دوم، مي دار الهي و امانت خليفة خدا ،موجودي شريف .شمارد مي مقدار گري است كه انسان را موجودي پوچ و بي بر مبناي فرعوني

.313، ص9، جالكرفيمحمد بن يعقوب كليني، . ، 17، جبحارياالنواي ؛ محمـدباقر مجلسـي، 737، ص 8، جعهاسرئل الشيمحمد بن حسن حر عاملي، . 3.

.333ص .1/ اسراء: ك.ر. .31/ بقره: ك.ر. .19/ احزاب: ك.ر. .17/ زخرف: ك.ر.

ج

وزه آم دراني ايموت

اخ

ميسالي اها

/ شهاژوهپ

اگر بر اساس شيوة پيامبران بـا ديگـران رفتـار شـود، آنـان نيـز بزرگوارانـه رفتـار

د، بـا رفتارهـاي شـو خواهند كرد؛ زيـرا آن كـه شـريف اسـت و بـه بزرگـي يـاد مـي :فرمايد مي امام علي. شكند ناشايست، شرافت و بزرگي خويش را در هم نميهـر كـس از كرامـت نفـس برخـوردار من كرمت عليه نفسه لم يحاها بالمعصيی؛ .كند ارزش نمي باشد، با انجام دادن گناه، آن را پست و بي

نيـز رفتـاري همسـان و گري رفتار شود، ديگـران و اما اگر بر اساس مرام فرعونيهمانند خواهند داشت؛ زيرا از كسي كـه تحقيـر شـده و شخصـيتش لگـدمال گشـته

:فرمايد در اين باره نيز مي امام علي. توان توقعي ير از اين داشت است، نميكسي كه شخصيت او خوار گشته است، از شر من هانت عليه نفسه فال تأمن شره؛

.او ايمن مباش

ريـزي شـده اسـت، پـي ايماني كه بر مبناي سيرة پيـامبر خـاتم اصل اخوتاي از اصل كرامت و شرافت است، تا آنجا كـه در آيـين آن حاـرت، تكـريم جلوه

:برادران ايماني با تكريم خداوند برابر شمرده شده استهر كس برادر مسلمان خـويش را من أكرم أخاه المسلم فإن ما يكرم اهلل عز و جل ؛

.كند، گويا خداوند بزر را تكريم كرده است تكريم

ستيز با خطا نه خطاكار. 3جوسـت و در اي مبارك و بر اساس فطرت دروني خويش، حق هرچند انسان آفريده

تعامل اجتماعيش، پايبند هنجارهاست، نبايد از اين واقعيت تلـخ فلـت كـرد كـه در : اند تهمعرض انواع خطاها و ليزشهاست؛ چراكه از ديرباز گف

.انسان محل سهو و فراموشي است اننسان يساوق السهو و النسيان؛ :اند و به دليل وجود احتمال خطا در انسان گفته

.933، ص33، جمستديك الوسرئلحسين نوري، . .311، ص19، جبحرياالنواي؛ محمدباقر مجلسي، 783، صتحف العقولابن شعبة حراني، . ؛ محمد بـن حسـن حـر 36، ص7، جمن اليحضره الفقيه، (شيخ صدوق)ن علي بن بابويه قمي محمد ب.

.183، ص 8، جاسرئل الشيعهعاملي، .913، ص3، جفوائد االصولمحمدعلي كاظمي خراساني، .

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

براي هر بخشايشگري، سقوطي اسـت و بـراي لكل جواد كبوی و لكل عالم هفوی؛ .هر دانشمندي، ليزشي

ا خطاكـاران نيسـت، بلكـه از منظر قرآن، روش برخورد با ليزشها و خطاها برخورد ببايد با تدابيري درست، آنان را به خطاهايشان آگاه ساخت، نه اينكـه بـرادر ايمـاني را از

و التمتوي اسحمنة : خود راند، بلكه بايد عمل نادرست او را با زيباترين وجه دفع كـرد و ال اسميئة اافع باستي هي أحمن

.است؛ چراكه دفع بدي با بدي، خود بدي ديگر قرآن پس از سفارش به دفع بدي و خطا با نيكي، به جاي ستيز بـا خطاكـاران، بـا

توز به دوستاني برهاني كردن اين حكم، ثمرة اين دستور را تبديل شدن دشمنان كينهفيإذا اسييي بيني و بينيه قيداوة كينيه وسيي : فرمايـد داند و مي گرم و صميمي مي

ي دفـع بـدي و خطـا، بـرادران خطاكـار پـس زده روشن است كه اگر به جا . حميم .ماند كه به دوستاني گرم و صميمي تبديل شوند شدند، ديگر كسي باقي نمي مي

بنابراين، اگر بپذيريم كه انسان جايزالخطاست و معصوم نيست، نبايد بـا مشـاهدة ن در ايـ امام علي. اي برخورد كرد كه از جامعة ديني ببرد يك خطا با او به گونه

:فرمايند باره درسي آموزنده داده، ميأنصحوا له المسلم مرآی أخيه فإذا رأيتم من أخيكم هفوی فالتكونوا عليه إلبا و أرشدوه و

مسلمانان برادر يكديگرند، پس هرگـاه و ترف قوا به و إياكم و الخالف فإن ه مروق؛پنـدش كنيد و به نيكي از برادرتان ليزشي ديديد، همگان او را مكوبيد، بلكه ارشادش

.دهيد و با او نرمي كنيد و مبادا اختالف كنيد كه آن، سبب خروج از دين است

پذيري مسئوليت. 4جامعة ايماني اساس آن، بر پيوند برادري است، همچون جوامعي نيست كه برخي در پي عافيت و زندگي مرفهانة خويش باشند و برخي ديگر، به دليل خيـل مشـكالت از

.77، صنزهي النرظر ا تنبيه الخرطرحسين بن محمد حلواني، . (.37/ فصلت)« بهتر است، دفع كن نيكي با بدي يكسان نيست، بدي را به آنچه». (.37/ فصلت)« گردد آنگاه كسي كه ميان تو و ميان او دشمني است، گويي دوست يكدل مي». .71، صيسرلت قرآنعبداهلل جوادي آملي، . .318، صتحف العقولابن شعبه حراني، .

ج

وزه آم دراني ايموت

اخ

ميسالي اها

/ شهاژوهپ

اي به هم تنيده است كه مشكل هـر فـرد، مشـكل اقل زندگي وامانند، بلكه جامعهحد

كند، هر يك از افراد جامعه، نسـبت همه است؛ از اين رو، حقوق برادري ايجاب ميبـا امـام صـادق . به ديگران احساس مسنوليت كند و از سر باز زدن به آن بپرهيزد

:ندا اي كل ي در اين باره فرموده بيان قاعدههر كس فرياد مسلماني را من سمع رجال ينادي يا للمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم؛

.دور استپاسخ گذارد از مسلماني به را بي اوخواهد و بشنود كه از مسلمانان ياري مي

دســتوراتي كــه از ضــرورت پــذيرش مســنوليت در برابــر ديگــر بــرادران ايمــاني اصـالح نصيحت كردن، معروف و نهي از منكر،حكايت دارد، بسيار است؛ امر به

.هايي از اين دستورات است نمونه... و برآوردن نياز ديگران ميان مردم،

دوستي مردم. 5از وظايف بسيار مهم در نظام زندگي اجتماعي انسان، محبـت و دگردوسـتي اسـت؛

اين نـوع زنـدگي زيرا انسان كه از تعامل با ديگران ناگزير است، در صورتي قادر به پيــامبر . اســت كــه جامعــه از ارتبــاط تــوأم بــا دوســتي و مهــرورزي برخــوردار باشــد

:فرمايد داند و مي مهرورزي را اساس خردورزي مي اكرماساس خرد پـس از ايمـان بـه خـدا، رأس العقل بعد انيمان باهلل التودد إلي الناس؛

.دوستي است مردم

:فرمايد مياين نوع ارتباط در ميان برادران ايماني نيز در بيان ضرورت امام باقراز جملـه حقـوق مـؤمن بـر مـؤمن، ؛...إن من حق المؤمن علي المـؤمن المـودی لـه

.مهرورزي به اوست

.333، ص17، جنوايبحرياال؛ محمدباقر مجلسي، 367، ص9، جالكرفيمحمد بن يعقوب كليني، . .317/ آل عمران: ك.ر. .363و 313، ص9، جالكرفيمحمد بن يعقوب كليني، : ك.ر. .31و 3/ حجرات: ك.ر. .366و 913، ص9، جالكرفيمحمد بن يعقوب كليني، : ك.ر. ؛ محمـد بـن حسـن حـر 38، ص3، جعيون اخبري الرضر، (شيخ صـدوق )محمد بن علي بن بابويه قمي .

.931، ص36، جاسرئل الشيعهي، عامل .373، ص3، جنوي الثقلينعبد علي بن جمعه حويزي، .

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

در نظام اجتماعي اسالم، حقوق و وظايف برادري بسيار است كه شمارش و ذكر كـه بخـش فراوانـي از بـا نقـل يـك حـديث .همة آنها در اين جسـتار ميسـر نيسـت

:فرمايد مي امام علي. بريم وظايف برادري را در بر دارد، سخن را به پايان ميــرادر : شــنيدم كــه فرمــود از پيــامبر خــدا ــر ديگــر ب هــر يــك از مســلمانان ب

ايـن . اش، سي حق دارد كـه بايـد آنهـا را ادا كنـد و يـا او از آنـان درگـذرد ايماني :حقوق عبارت است از

زشــتيهاي وي را بپوشــاند؛ . 3بــر او رحــم كنــد؛ . 9اي او درگــذرد؛ از خطــ. 3از يبـت او منـع كنـد؛ . 6پـوزش او را بپـذيرد؛ . 1ليزشهاي او را ناديده انگارد؛ .7وعـدة او را وفـا كنـد؛ . 3دوستي با او را تداوم بخشـد؛ . 8پيوسته او را پند دهد؛ .1

تشــييع جنــازة او حاضــر شــود؛ در. 33اش عيــادت كنــد؛ او را در بيمــاري. 31احسـان او را بـه نيكـي . 37هديـة او را بپـذيرد؛ . 33دعوت او را اجابـت كنـد؛ .39

ناموس . 31او را به خوبي ياري دهد؛ . 36سپاس گويد؛ نعمت او را. 31جبران كند؛ هـايش، در بـرآوردن خواسـته . 33نيـازش را بـرآورده سـازد؛ . 38او را حفح كند؛

ياري اش او را در يافتن گمشده. 93پس از عطسه، دعايش كند؛ . 91ند؛ ميانجيگري كسوگندهايش . 97با او به نيكي سخن گويد؛ . 93سالم او را جواب دهد؛ . 99دهد؛

او . 91از ستيز با او پرهيز كند؛ . 96با دوستانش دوستي ورزد؛ . 91را تصديق كند؛ اري كردن او در هنگام سـتم ايـن ي. را چه ستمكار باشد و چه ستمديده، ياري كند

است كه او را از ستم كردن بازدارد و ياري او آنگاه كه مورد ستم واقـع شـود، آن او را بـه چنـگ كسـي گرفتـار نسـازد؛ . 98است كه حق او را از ستمكار بازستاند؛

پسندد، براي او نيز بپسندد آنچه براي خود مي. 31او را خوار و تحقير نگرداند؛ .93 .پسندد، براي او نيز نپسندد هر آنچه براي خود نمي و

اگـر يكـي : شنيدم كه پس از يادآوري حقوق ياد شده، فرمـود از پيامبر خدااش را وانهد، وي حق خـويش را در قيامـت از شما چيزي از حقوق برادران ايماني

.خواهد خواست و به سود او حكم خواهد شد

.931ـ388، ص9، جالكرفيمحمد بن يعقوب كليني، : ك.ر. .111، ص 8، جاسرئل الشيعهمحمد بن حسن حر عاملي، .

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ قالهسرم

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/جمه

ترها

قرآني سيد جمال نوانديشي در نگرة

دكتر زياد خليل محمد الد امين علي خياط: مترجم

اشريهالدين اسدآبادي، از مصلحاني است كه متفك ر بزر و انديشمند مسلمان، سيدجمال

هاي قرآن و سـن ت نهـاده و شـاگردان و گري خويش را بر آموزه بنيان انديشة اصالحضـا و ديگـران را در مكتـب خـود پرورانـده مفسران بزرگي همچون عبـده، رشـيد ر

است، ولي از وي، هيچ اثري در زمينة تفسير به معناي خاص بر جاي نمانده اسـت تـا پژوهشيان عرصـة علـوم قرآنـي و تفسـير، روش و رويكـرد تفسـيري او را دريابنـد و

نش، از اين رو، مقالة حاضر كه با بررسي آثار، انديشه و تأثير وي بـر پيـروا . بياموزندكوشيده است اصول، مباني و رويكرد تفسيري سيدجمال را ترسـيم كنـد، كـاري در

.خور توجه است كه تا حال، ظاهرا در اين زمينه كاري انجام نشده است

شاريعي ا مجلاي ال خليـل زيـاد محمـد الـد امين، : شناختي مقاله به اين شرح است مشخصات كتاب. . 19ـ98م، ص 9113، سال 71، دانشگاه كويت، شمارة الدياسرت االسالميي

([email protected])عاو هينت علمي دانشگاه علوم اسالمي رضوي .

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

وي مصلحي متعل ـق بـه نيمـة دوم . گذرد از وفات سيدجمال، بيش از صد سال ميد زمـان خويشـتن اسـت، بـه از آنجا كه فرزن.(. م 3831ـ3838)ميالدي است 33قرن

دردها و مشكالت گريبانگير مسلمانان در زمان خودش توجه كـرد و اصـالحات در اش، به مسائل و ناهنجاريهاي آن زمان و رويـارويي بـا آنهـا نـاظر اسـت؛ ايـن انديشهو « گـري اصـالح »، «اصـالحات »اي است شايستة توجه بـراي اينكـه مفهـوم واژة نكته

قاله، با عنايت به شرايط و ساحت فكري سيدجمال در نظـر گرفتـه امثال آن در اين مكه امروزه در عرصة سياست جامعة مـا رواج يافتـه « اصالحات»شود تا با مفهوم واژة

.است، خلط نشود و سبب سوء برداشت نگرددنويسندگان عرب همواره به هنگام يادكرد از اين متفك ر مسلمان ايراني، از وي به

كننـد و از طرفـي، خواننـدگان و مخاطبـان ترجمـه، يـاد مـي « االفيـاني الـدين جمال»اند و چنين اسمي براي آنان ناشناخته است؛ بنابراين، هـر جـا نـامي از وي زبان فارسي

ترجمه شد تا هم اصطالحي قريب بـه ذهـن مخاطبـان « سيدجمال»برده شده، با تعبير يـت شـده و مراعـات نويسـندة اي امانـت در ترجمـه رعا زبان و هـم بـه گونـه فارسي .زبان اصل مقاله نيز شده باشد عرب

٭ ٭ ٭همت بلند، هوش سرشار و ارادة قوي سيدجمال، از وي مصـلحي توانـا و نوانديشـي

:گويد محمد زالي دربارة او مي. نادر ساخته بودوي عزيزالنفس، بلندنگر و متوك ل به خدا بـود و بـراي خـويش جايگـاهي در حـد

.قائل بود خليفه

اين ويژگيها دوست و دشمن را بر آن داشته بود تا از وي، خشيتي توأم با احتـرام دارد تـا نيـك در خاسـتگاه شخصـيت در دل داشته باشد و هر پژوهشـگري را وامـي

دهندة اين شخصيت بنگـرد و راهـي را بشناسـد كـه سيدجمال و ساختار فكري شكل .برنامة اصالحي او را رقم زده بود

گري خود را بر پاية رهايي امت از يوغ ظالمان سـتمگر سيدجمال رسالت اصالح

.313، ص3338، دارالقلم، دمشق، [ علل ا ادايمحمد زالي، .

ج

ما دج سيآنية قرگردر نشي

ندينوا

/ جمه

ترها

استوار ساخته بود؛ از اين رو، از يك سـو، عليـه حاكمـان ظـالم دعـوت بـه شـورش

انگيخـت و از سـوي ديگـر، همـة كرد و تودة مـردم را رويـاروي حاكمـان برمـي ميفرانگـرفتن سـنن الهـي دربـارة مسلمانان را به سختي به سبب ناآگاهيشان بـه قـرآن و

به باور وي، مسلمانان بايد در پرتو هدايت . كرد امتها و جوامع را از قرآن سرزنش ميقرآن به شرع مقـدس ملتـزم باشـند، بـه آيـات الهـي چنـگ زننـد و بـه دامـان سـن ت

.، به ويژه بخشي كه مبين و مفسر كتاب خداست، پناه برند پيامبر :گويد مسلمان، مي مالك بن نبي، متفك ر

گسيختگي روحي و فقر مـادي و معنـوي جهـان اسـالم را بـه سيدجمال چون ازهمگسيخته و افكار تخريبگـر درنگ عليه نظامهاي پوشالي و ازهم دق ت نظاره كرد، بي

نخستين هدف وي از اين اقدام، سست كـردن پايـة . آفرين اعالن جنگ داد و يأسان در آن زمان بـود و از ايـن راه، نظـام سياسـي نظامهاي حاكم بر سرنوشت مسلمان

را كه اسـتعمارگران آن را نـابود سـاخته بودنـد، بـر پايـة ( خالفت اسالمي)گذشته دومـين هـدف وي ايـن بـود كـه بـا . اخوت اسالمي در جهان اسالم از نو برپا كنـد .مذهب ماركسيسم و ماترياليسم به نبرد برخيزد

اهداف تفسير در نگرة سيدجمال سيدجمال بنيان تفسير و شيوة فهم خود را از قرآن كريم، از شيوة تفسير پيامبر

:الهام گرفت و بنا به گفتة رشيد رضا، در پي تحق ق بخشيدن به سه نكته بودنخست، بيان سن تهاي الهي دربـارة آفـرينش و جامعـة بشـري و بازكـاوي اسـباب

.ترقي و سقوط يا قوت و ضعف جوامعاختن اين نكته كه اسالم دين سـروري و حكومـت اسـت و دنيـا و دوم، روشن س

خواهـد؛ از ايـن رو، همزمـان كـه دينـي روحـاني اسـت، آخرت مردم را توأمان مـي اجتماعي هم هست و در عين اينكه مردمي است، نظـامي هـم هسـت كـه البتـه تـوان

يـان نظامي را نه براي وادار سـاختن قهـري مـردم بـه دينـداري، بلكـه بـراي حفـح ك .خواهد شريعت و حكومت عدل و هدايت عموم انسانها و عز ت و سربلندي دين مي

، .م 3383شاهين، دمشق، دارالفكـر، ، ترجمة عبدالصبورالعرلم االسالمي [ اجهمالك بن نبي، : ك.ر. .77ص

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

سوم، توضيح اين نكته كه هويت مسلمانان به دين آنان است؛ مسلمانان برادرند و .روا نيست كه روابط نسبي، زباني يا مناسبات حكومتها، بين آنان جدايي افكند

گمـان از وي، نيـز تجل ـي يافتـه، بـي گرچه اين نكات، در سـخنان عبـده، شـاگرد نشنت گرفته است؛ چه عبده در اين شيوة تفك ـر، راهنمايي، تدبير و انديشة سيدجمال

گيـري مقتااي طبيعي و ضروري اين شيوة تفك ر كه جهت .شاگرد و وامدار اوست .آگاهانه را در فهم مقاصد قرآن دارد، خيزش و بيداري جوامع اسالمي است

رسد بحث دربارة اهـداف تفسـير در جه به عملكرد سيدجمال به نظر ميالبته با توپـذيرد، بلكـه اصـول و مبـاني ديگـري نيـز نگرة او با تبيين همين چند اصل پايان نمي

گفتـه اسـت، كمتـر نيسـت و بـا نگـاهي الانريهست كه اهميت آن از آنچه صاحب تـه بـه طـور كل ـي و خالصـه الب. توان آنها را استنباط كرد ژرف به سيرة سيدجمال مي

تفسير سيدجمال بر پايـة تحق ـق بخشـيدن نهاـتي گسـترده در جهـان : توان گفت ميبخـش بيـداري اسالم استوار است و انتظار او از تفسير، آن است كه بـه نـوعي، الهـام

مسلمانان باشد؛ به عبارت ديگر، تفسير صحيح آن است كـه چنـين آثـاري را در پـي .پردازيم شرح اجمالي اين اصول و مباني مي حال به. داشته باشد

مباني تفسير نزد سيدجمال

ساماندهي تفسير به هددف اصدالح رابطدة مسدلمانان بدا قدرآن . 1 كريم

رسد در نگرة سيدجمال، قرآن به تفسير به شـيوة رايـج بـين مسـلمانان نيـاز به نظر ميصـهاي گونـاگون در اي كه دانشمندان مسلمان بـا تخص ندارد؛ به عبارت ديگر، شيوه

تفسير برگزيده و با بيان معناي واژگان، اشتقاق، صرف، نحو و اعراب، به ويژگيهـاي بخـش آن را بـا هاي فصاحت آيات پرداخته و اشارات و نكات روشني بال ي و جنبه

اند، شيوة مورد پسند سيد نيست؛ بنابراين، به ر م اصطالحات علوم و فنون درآميختهگـاه بـه االيي در علوم مختلف ادبي و ديگر علوم برخوردار بود، هـيچ اينكه از توان ب

.33، ص3، بيروت، دارالفكر، جتفسير الانريمحمد رشيد رضا، .

ج

ما دج سيآنية قرگردر نشي

ندينوا

/ جمه

ترها

عبـده بهـرة . اين شيوه، روي نياورد و تفسيري بر اساس آن از خود بر جاي نگذاشت

:كند علمي وي را چنين توصيف ميپس از آنكه سيد در مصر اقامت گزيد، به همراه شيخ حسن الطويـل بـه ديـدارش

سپس . ما را هم به شام دعوت كرد كه نپذيرفتيم. شام بوداو مشيول صرف . شتافتمدربارة برخي آيات و سخنان مفسران و صوفيه پيرامون آن آيات، سؤاالتي را از مـا پرسيد و آنگاه خود تفسيري جذ اب و بديع ارائه كرد كه جان و روانمان را سرشار

.داز محبت خويش ساخت و اشتياقمان را به سخنانش، دوچندان كر

اي عملي بر تفسير همة آيـات در عين حال و به ر م اين تواناييها معتقد بود فايدهآفـرين نيسـت و بـراي دردهـاي جامعـة مسـلمانان و مترتب نيست؛ چه اينكـه تحـول

اي ندارد و در سراشيبي سـقوطي واقعيتهايي را كه امت اسالم با آن روبروست، چارههـاي دليـل وي ايـن بـود كـه كتابخانـه . گيـرد ميكه با آن مواجه است، دست او را ن

سراسر جهان اسالم، مملو از تفاسيري است كه در آنها از آ از تا پايان قـرآن تفسـير . شده، ولي بسياري از آنها در ايجاد تحوالت اجتمـاعي اثـر مطلـوبي نبخشـيده اسـت

عي بـود تـا بـه حال آنكه سيدجمال با تمام توان و مجدانه، در پي ايجاد تحولي اجتما .قول خود، عصر هارون الرشيد را دوباره زنده كند

شاگردش محمد عبده نيز بر همين عقيده بود؛ از اين رو، وقتي محمد رشيد رضـا به نگارش تفسيري از سوي وي اصرار داشت، جوابش ايـن بـود كـه قـرآن، نيازمنـد

كـه برخـي از برخـي شـكل تفسيري ترتيبي از آ از تا پايان نيست؛ زيرا تفاسير بـدين ورتر و استوارتر است، كم نيست، بلكه آنچه امروز سخت مورد نياز است، ديگر مايه

.اي از آيات است تفسير جزئي قرآن در پاره

انتظار سيدجمال از تفسيرآنچه گذشت، نظر تفسيري سيدجمال و عبده است و بازگشت اين نظريه هم به شيوة

اري است كه از قرآن دارند؛ زيـرا آنـان در پـي ايجـاد برگزيدة آنان در تفسير و انتظ

.31، ص.م 3388، قاهره، دارالشروق، الدين االفزرني موق الشر افيلسوف االسالم جارلمحمد عماره، . .37، ص3، ج[ االعارل الكرملهمو، . .39، ص3، جتفسير الانريمحمد رشيد رضا، .

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

روند كه چنـين اند؛ از اين رو، سراغ آياتي مي تحول و دگرگوني اجتماعي و سياسيدر اين شيوه، مفسر به جاي آنكه به شكل معمـول، در . اي را در پي داشته باشد نتيجه

معارف باشـد و تفسـير هاي مختلف علوم و پي باال بردن اطالعات مسلمانان در زمينهرا طبق ميل خود حجيم سازد، هدفش آن است كه آيه، جنبة عملي به خـود گيـرد و

در نگـرة سـيدجمال، آنچـه روح و جـان مسـلمانان . در متن حـوادث جامعـه درآيـد سخت تشنة آن است، تفسيري متناسب بـا مقتاـاي زمـان اسـت كـه گـوهر ديـن را

اي درسـت است كه اگر قرآن و سن ت به شيوههمچنين وي بر اين باور . آشكار سازدو متناسب با مقتايات تفسير شده بود، پيشرفتي چشمگير و تحولي شـگرف را بـراي

.آورد اسالم به ارميان ميدر نگرة سيدجمال، كافي است از قرآن برداشتي ارائه كنـيم كـه مـا را در تحق ـق

رار دهد تا عز ت، سربلندي و مقاصد كل ي قرآن ياري دهد و آيه را در متن حوادث قاو در نگاه به آيه، در پي آن است كه چـه كنـد تـا . توانمندي مسلمانان را سبب شود

تأثيرگذاري و اثربخشي آن را در زندگي فردي يا اجتماعي كشف كند؛ از ايـن رو، گيرد كه چرا كند و بر آنان خرده مي بينيم كه مسلمانان را نكوهش مي براي مثال، مي

تـا ( اورانـا )صد ميليون جمعيت كه مرزهاي سرزميني آنها از اقصي نقاط تركيـه چند مرزهاي هند گسترده است، بايد دچار تفرقه باشند و به سوي ات حاد گام برندارند، در

انديشمند مسلمان، مالك بن نبي، بر اين باور است كه سيدجمال رهبر جنبش اصـالحي نـوين اسـت؛ . چه اينكه از راه بسيج مل تهاي مسلمان و اصالح قوانين، در پي بازگرداندن اقتدار سياسـي و حاكميـت

نهايي نبـود كـه اسالم است، ولي اشكال كـار وي، ايـن اسـت كـه او در پـي اصـالح شخصـيت انسـا شـكل گرفتـه اسـت؛ از ايـن رو، دعـوت او بـه ( دوران الئيـك )شخصيتشان در عصر مابعد موحدين

آفريند انقالب عليه آن نظامها و قوانين شكست خورد؛ زيرا انقالبها ارزشهاي اجتماعي جديدي را ميهايي كـه بتوانـد دجمال انگيزهولي سي. كه توانايي تييير انسانها و تبديل آنها به انساني انقالبي را دارد

همچنين معتقد است هر انقالبي اسالمي كه بـر . مردم را به انقالب سوق دهد، به خوبي تشخيص ندادپاية مؤاخات بنيان نهاده نشده باشد، تأثيري جدي بر جاي نخواهد گذاشت؛ چه اينكه فرق است بـين

ميكي و عملـي دارد و داراي اثـر خـارجي مؤاخات جنبـة دينـا . «اخوت اسالمي»با « مؤاخات اسالمي»تنها يك مفهـوم مجـرد و احساسـي اسـت كـه در صـفحة ادبيـات نقـش « اخوت»است، در حالي كه

ولي حـق ايـن اسـت كـه سـيدجمال بـر سـاختن (. 76ـ71، صالعرلم االسالمي [ اجه: ك.ر)بندد ميه است كه آنان را بـراي شـورش و انسانهاي انقالبي نيز اهتمام زيادي داشته است، ولي در حدي نبود

.انقالب عليه حكومتها و قوانين موجود آماده كند

ج

ما دج سيآنية قرگردر نشي

ندينوا

/ جمه

ترها

مگر نه اين است كـه : گويد وي مي. حالي كه ات فاق و ات حاد از اركان دين آنان است

سمؤمنون إخوةإنما ا مسلمانان بر اساس آية

اند، رعايـت حـال بـرادر دينـي موظ ف و با وحدت خويش، سدي محكم در برابر سيالبهايي كه از هر سوي ! خود را بكنند؟

!شود، بسازند؟ به سمت آنان سرازير ميالبته مقصود او از اين سخن، آن نيست كه امت اسالمي فقط يك حاكم سياسـي

كه حاكم حقيقـي همـة آنـان، قـرآن و مبنـاي داشته باشد، بلكه مقصودش اين است او همة توانايي خود را اعم از قدرت بيان، حكمت و فصـاحت . وحدتشان، دين باشد

كار گرفت و بر اين عقيـده بـود كـه قـرآن همـواره در گفتار، براي تحق ق وحدت بهبـه . كتـاب خـدا منسـوخ نگشـته اسـت . زنده است و نابودي به ساحت آن راه نـدارد

بازگرديد و قرآن را سرلوحة امور و حكم در ميان خويش قرار دهيـد؛ چـه سوي آن .گاه از كردار شما افل نيست اينكه خداوند هيچ

بازگشت به قرآن؛ اساس رهايي از بحران هويتانـد، مـورد بحـث ترين اموري را كه مسلمانان از آن فلت ورزيـده سيدجمال روشن

:گويد مي آيد، وحيد سخن به ميان ميهرگاه نزد وي، از ت. دهد قرار ميگرفتند و بر اگر مردم معناي توحيد را حقيقتا فهميده بودند، جز از خدا كمك نمي

چه بسيارند جرايد سياسي، علمي و ادبـي كـه : گفت وي مي. كردند ير، تكيه نميشود، در حالي كه مردم به جرايـدي بسـيار هر روزه منتشر مي( مصر)در اين كشور

چگونـه وضـو : اي نيازمندند كـه بـه آنـان بگويـد تر نيازمندند، آنان به روزنامه دهسا .بگيرند و آداب و فرايض ديني را انجام دهند

اين سخن سيدجمال، پند و اندرزي نيست كه بخواهـد مسـلمانان را بـدان ارشـاد انان اي است كه آن را براي حل بخشي از بحران هويت مسـلم كند، بلكه بيانگر شيوه

به نظر اوـ مشكل مسلمانان، از اشتباه در فهـم قـرآن كـريم انتخاب كرده است؛ زيرا ـ ترين فرايض ديني در زندگي خود آشنا اي كه حتي با ابتدايي شود، به گونه ناشي مي

.31/حجرات . .93و 98، ص 6، جمجاوعه آثريمحمد عماره، : ك.ر. .333، صثره في العرلم االسالمياالدين ا سيدجارلعبدالباسط محمد حسن، : ك.ر.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

ترين واجبات، يعنـي عمـل بـه شود كه وي به بيان مهم نيستند؛ از اين رو، مالحظه ميخواهد كه احكام قرآن را با زندگي خود به از مسلمانان مي پردازد و احكام قرآن مي

طور كامل تطبيق دهند و به پيشينيان خود و صحابه در سـالهاي نخسـت اسـالم اقتـدا كنند، نيتهاي خود را خالص كننـد و از صـفاي بـاطن برخـوردار شـوند، بـه خـدمت

ده قـانع باشـند، جامعه كمر بندند، از بخل، حسد و طمع دوري گزينند، به زندگي سابه واجبات عمل كنند و از محرمات بپرهيزند؛ زيرا ايـن امـور، راهكارهـاي مطمننـي

او همـواره در پـي .بوده است كه اسالف ما با پيروي از آن به توفيـق دسـت يافتنـد برانگيختن همت مردم براي عمل به قرآن بود؛ زيرا از لوازم اساسي و مهم نهات در

ــ ــي . آمــد ه شــمار مــيبرخــي از مراحــل آن ب ــه عقيــدة وي، الزم اســت روح انقالب بمسلمانان، ديگربار تحريك شود تا امكان تشخيص سـره از ناسـره و حـق از باطـل و

پـذير قشر از لب كه در شخصيت و شاكلة روحي مسلمانان به هم آميخته بود، امكانر خـود بـه كـرد تـا از حاصـل و نتيجـة كـا او در پرتو هدايت قرآن حركت مي. شود

.هنگام نهات اطمينان يابد

هر آيه، يك معنااي بـود كـه تنهـا يـك معنـا را شيوة استشهاد او به آيه يا تفسيرش از آن، به گونه

داد و التـزام بـه آن را گونه كه آيه را با واقعيـت موجـود تطبيـق مـي تابيد؛ بدين برميمانان صـدر اسـالم را در شد؛ براي نمونه، بلنـدهمتي و اقـدام سـريع مسـل خواستار مي

:گفت كرد و مي پرتو هدايت قرآن با كوتاهي و زبوني مسلمانان اين عصر مقايسه ميقياس كردن خودمان با سلف صالح، كاري بيهوده است و حتي قياسـي مـع الفـارق

بنـابراين، وقتـي . توان انجام داد؛ زيرا عملكرد ما كامال عكس آنان است را هم نميكردند و نه خلف وعده و بخـواهيم بـدانيم مـا ما نه نقض عهد ميگوييم، سلف مي

دهنـدة در اين باره، در چه وضعيتي هستيم، اگر مطلب را كامال برعكس كنيم نشاناي را محتـرم مانيم و نه وعـده كرد ما به عنوان خلف است؛ نه بر سر پيماني مي عملسـرعت عمـل آنـان در برابـر گونه است حال ما در ساير مسـائل؛ شماريم و اين مي

سـرايي مـا، صـبر گويي آنان و بلند و بيهـوده كندي و امروز و فردا كردن ما، كوتاه

. 61، ص9، جمجاوعه آثريمحمد عماره، .

ج

ما دج سيآنية قرگردر نشي

ندينوا

/ جمه

ترها

تابي ما، شجاعت و اقدام آنان در برابر ترس و استنكاف ما، عز ت آنان در مقابل بيــزر ــي مــا شــاء اهلل از نفــس و ب ــوني مــا، إل ــل خــواري و زب ــان در مقاب منشــي آنإن اهلل اليغيير ميا بقيوم حتيي يغييروا ميا . دامنگير ما مسلمانان اسـت بدبختيهايي كه

بينفمهم

.

دهـد؛ حقيقتـي كـه بـه او انسان مسلمان را در مقابل حقيقت روشن قرآن قرار مييقين صادقانه، اعتقاد و عزم جدي براي عمل به مامون آن مربوط است تـا زنـدگي

دامه يابد و امت اسالمي جايگاه حقيقـي خـود شده از سوي قرآن ا براساس راه ترسيمرا در ميان ديگر مل تها به دست آورد؛ از اين رو، با يادآوري اين نكته كه آيات قرآن

كند و جز انسانهاي گمراه، كسي در آن ترديدي نـدارد، حكيم، به حق راهنمايي ميود عمل نخواهد آيا خدا به وعده و وعيد خ: گويد مسلمانان را مخاطب قرار داده، ميدهنـده و توانـاترين تهديدكننـده اسـت؟ آيـا خـدا و كرد با آنكه راستگوترين وعـده

گويند؟ آيا خـدا بـه آفريـدگانش خيانـت كـرده، آنـان را گمـراه رسولش دروغ ميمگر نه اين است كه او، خود، قرآن را به زبان عربي و پيراسته از هر ! سازد؟ هرگز مي

ها رثرض ي ا في اسزبور من بعد اسيكر أن األو سقد كتبن : رمايدف انحرافي نازل كرده، ميقبااي اسصاسحون

و هلل اسعزة و سرسيوسه و سلميؤمنين : فرمايد و نيز مي

آري، ايـن . تابـد و جـز وعدة خداوند است در قالب آيات محكمـي كـه هـيچ تـأويلي را برنمـي

چنـين اسـت روح الـب بـر .گمراهان و تحريفگران، كسي در پي تأويل آن نيست .سيدجمال در تعامل با قرآن كريم و فهميدن و فهماندن معارف آناي در مقايسـه . كنـد او مسلمانان را در راه تحصيل سعادت، به بردباري توصيه مي

دارد، انسـان ربـي از انسـان شـرقي بردبـارتر اسـت و از بين شرق و رب اظهار مـي دانـد؛ در حـالي كـه لـزوم م صبر و بردبـاري مـي دست دادن هر حقي را ناشي از عد

معناسـت كـه بردباري و شكيبايي در قرآن، بارها يـادآوري شـده اسـت و ايـن بـدين

.33/ رعد. . 18، ص9، جمجاوعه آثريمحمد عماره، . .311/ انبياء. . 8/ منافقون. .13 ـ 18، ص9، جمجاوعه آثريمحمد عماره، : ك.ر.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

مسلمانان عموما و عربها خصوصا، به صبر و شكيبايي و ثبات قـدم در راه رسـيدن بـه .سعادت از هر چيزي بيشتر نيازمندند

، بر اين اصل استوار است كه او بحران به مايه روح الب بر گفتار سيدجمال جانروح مسلمانان با قرآن و وجودآمده براي امت اسالمي را از تعامل سرد، خشك و بي

بحـران، رفت از اين وي بر اين باور است كه براي برون. داند شيوة فهم آنان از قرآن ميمقايسة تفسيرها با ترين گام، به خود آمدن و دريافت پيام قرآن است، نه اينكه به مهم

بايد با همت بلند به قرآن عمل كنيم و بر سر يرت . يكديگر و ارزيابي آنها بپردازيمبرگرديم و هر مـانعي را از آييم و بار ديگر، به كتاب پروردگار و سن ت پيامبر

كند كه چرا مسلمانان مت حـد سر راه برداريم؛ براي مثال، بارها اين سؤال را مطرح ميشوند؛ در حالي كه آيات قرآن، صريح و قـاطع، مسـلمانان را بـه وحـدت كلمـه نمي

داند و در راستاي عمل به آيـة وي همكاري بين مسلمانان را واجب مي. خواند فراميو التكونوا كاسيين تفرقوا و اختلفوا من بعد ما جا هم اسبينيات و أوسئي سهيم شريفة

معناسـت ايـن بـدين . خوانـد راهي و همدلي ميفارس و افيان را به هم ،قياب قايمكه تفسير حقيقي اين آيه در نگـرة سـيدجمال، تحق ـق عملـي، خـارجي و عينـي آيـه

.بخش آن است است كه با مقصد و هدف آيه، همخوان و پاسخ به پيام هدايت

تفسير موضوعي قرآنري آيـات هاي سيدجمال در استشهاد به آيات و تفسير قـرآن، گـردآو از جمله شيوه

او به هنگام بحث از وحدت، اتفاق و بازداشتن مسلمانان . موضوع در يك جاست همإنميا : آورد از هجو يكديگر، با استشهاد به قرآن و سـن ت، آيـات زيـر را شـاهد مـي

ا بينهما فإن بغت إحداهما و إن افتان من اسمؤمنين اقتتلوا فيلحو ، اسمؤمنون إخوةإسي أمر اهلل ا استي تبغي حتي تفيخري فقاتلوقلي األ

و التكونوا كاسيين تفرقوا و و

.11همان، ص. .311/ آل عمران. .911، ص9، جمجاوعه آثريمحمد عماره، . .31/ حجرات. .3/ حجرات.

ج

ما دج سيآنية قرگردر نشي

ندينوا

/ جمه

ترها

. و اختلفوا من بعد ما جا هم اسبينات

المـؤمن »: آورد، از قبيـل دربـارة وحـدت را مـي او همچنين احاديث پيامبرلو دعيـت إلـي حلـف الفاـول »و « [ يد اهلل مع الجماع»، «للمؤمن كالبنيان المرصوص

.«لفعلتاو . توان بين نص و واقـع خـارجي، تفكيـك قائـل شـد ر نگرش سيدجمال، نميد

مسلماني كه در ديـن خـود اخـالص دارد و »دارد كه اين نكته را به صراحت بيان ميبـه ،إن تنصروا اهلل ينصيركم و يابيت أقيدامكم به مقتااي نص صريح آية مباركة

اطمينـان دارد، آيـا معقـول و وعدة خداوند در ياري كسي كـه خـدا را يـاري كنـد، .«!هرگـز ! پذيرفته است كـه از بـذل مـال و جـان خـود در راه خـدا كوتـاهي كنـد؟

كنيد، اين تعبير، از اطمينان، يقين و اعتقاد قوي وي به قرآن، همچنان كه مالحظه مي .عمل به آن و تجاوز نكردن از حدود الهي حكايت دارد

كــه از پيــروان خــود، اقامــة برهــان بــر قــرآن در نگــرة ســيدجمال، كتــابي اســت . كنـد طلبد و تمسك آنان به خرافات و اخذ به ظـن را نكـوهش مـي عقايدشان را مي

كند و در افكار پيروان خـود، كتابي است كه به فاائل و صفات پسنديده دعوت ميپاشــد؛ از ايــن رو، پرورانــد و در جــان آنــان، بــذر فاــيلت را مــي طلبــي را مــي حــق

تـر، ذهنـي بـارورتر و ، با تمسـك بـه اصـول ديـن خـود، از خـردي نـوراني مسلمانانمندتر و بر اخالق تر نسبت به ديگران، در نيل به كماالت انساني بهره استعدادي فزون .سليم استوارترند

توجه به مقاصد ديگر شرايع و نكوهش غير مسلمانانبود، توجه به مقاصـد همـة نكتة ديگري را كه سيدجمال وجهة همت خود قرار داده

اند تا با تبيين و قـرار دادن آنهـا شرايع است كه پيامبران براي تحق ق آنها مبعوث شده

.311/ آل عمران. .39ـ31، ص9، جوعه آثريمجامحمد عماره، . . /1محمد. .33، ص9، جمجاوعه آثريمحمد عماره، . .96، ص9همان، ج.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

وي بـر ايـن بـاور . فرمـا شـود در مسير زندگي بشر، امنيت و آرامش، بر جوامع حكمبينـيم، دعـوت بـه است كه ما در شرايع و تعاليم همة پيامبران، نخستين چيزي كه مـي

خت مبدأ حق يعني خداست و ديگر، تشـويق بـه فاـايل و انجـام دادن كارهـاي شنانيك و پرهيز دادن از رذيلتها و كارهاي پليـد و خبيـث اسـت؛ بـه عبـارت ديگـر، در

بينـيم، ولـي وقتـي بـه عملكـرد شرايع پيشين، جز امر به معروف و نهي از منكـر نمـي كنـيم كـه ايـن تعـاليم را بازيچـة نگريم، مالحظه مـي بسياري از پيروان آن شرايع ميانـد و ديـن را وسـيلة افـروختن افكنـي هزينـه كـرده خود ساخته، در راه نفاق و تفرقه

اند، تا آنجا كه شـاعر عـرب در توزي قرار داده هاي فتنه و القاي عداوت و كينه شعله :گويد اين باره مي

نا أفانيـن العـداواتإن الديانات ألقت بيننا إحنا و أورثتتوزيها را براي ما بـه ديانتهاي گوناگون، ميان ما عداوت افكند و انواع كينه: يعني .ارث نهاد

مثل اين مدعيان دينداري، مثل كسي است كه شمشير براي كشتن دشمن به كمر برد كه رفتاري بـه ايـت، نكوهيـده و بسته، ولي از آن، براي كشتن دوستان بهره مي

.زشت استسيدجمال براي آراي گوناگون و متراكم مفسران دربـارة آيـات، ارزش چنـداني

زيـرا بـه كاهـد؛ اند، نيز مي قائل نيست و از شأن و منزلت احكامي كه استنباط كردهنظر وي، پرداختن به اين امور، دوري از روح هـدايت قـرآن اسـت و بـاور دارد كـه

.شود گونه تأمين نمي قرآن آمده، اين منافع دنيا و آخرت انسان كه درسيدجمال نخستين اصلي است كه( تالش براي پياده كردن قرآن در زندگي)اين

كند؛ اصلي كه همه بـا او در تعامل با قرآن، بيش از هر اصل ديگري، بر آن تكيه ميهمراهند و فقيه، عالم، كوچك، بزر ، مرد، زن و آحـاد افـراد جامعـه و جامعـه بـه

، لنـدن، ريـاض الـريس للكتـب و النشـر، الدين للسيد جارل [ االعارل الاجهول [ سلسلعلي شـلش، . .13ص

، .ق 3737، [ لرسـال ا[ ، بيـروت، مؤسسـ في التفسير [ الحدي [ العقلي [ منهج الاديسفهد الرومـي، . . 86ص

ج

ما دج سيآنية قرگردر نشي

ندينوا

/ جمه

ترها

.كنند ن يك كل، همه و همه، او را همراهي ميعنوا

نقش علماي دين در نگرة سيدجمالبراي آنكه مردم برانگيخته شوند و نهات بازگشـت بـه قـرآن شـكل گيـرد و شـيوة تعاملشان با قرآن اصالح شود، نخست بايد علما و دانشمندان، بـه مسـنوليت خـود در

ينشان را به آنان بياموزند و آنـان را از برابر افالن و جاهالن عمل كنند، تا معارف دو يارانش برحذر دارنـد، بـدعتها را عاقبت ناگوار عدم بازگشت به سيرة پيامبر

همچنين . بپيرايند و به ترك عادات زشت و ير منطبق بر نصوص قرآن هشدار دهندسرگذشت و سرنوشت امتهاي پيشين و برخـورد سـخت خداونـد بـا آنـان بـه هنگـام

هم اهللفييذاق : از تعاليم دين و كنار گذاشتن اوامـر الهـي را يـادآوري كننـد انحرافخرة أكبر سو كانوا يعلمونفي اسحياة اسدنيا و سعياب اخ اسخزي

. تـالش : شـمارد امـوري را الزم مـي ( علمـاي ديـن )سيدجمال براي حامالن قرآن

راه خـدا، نهراسـيدن از كـس در اهلل، نهراسـيدن از نكـوهش هـيچ [ براي اعتالي كلمجباران در راه حق و نهراسيدن از قدرت و زور شمشير؛ چه اينكه كيان اسالم اكنـون

اي سـخت گرفتـار وار و گرايشهاي كفرآميـز در مخـاطره در چنبرة حركتهاي ديوانهعلماي اسالم كه بسان چشم هميشه بيدار، مصلحت مل ـت و كشـورها را .آمده استالدين، بايد مسنوليت بزر اصالح امـت را بـر بر عقيدة سيدجمالبينند، بنا نيك مي

عهده گيرند؛ چـه آنـان حاميـان ديـن و شـريعت و رهبـران مؤمنـان و حـزب خـدا و .لشكريان پيروز اويند

خواند، تا ستمي كه از ناحيـة عملكـرد سيدجمال علما را به دستگيري امت فراميآنكـه حامـل كتـاب خداسـت، . ف شـود ناصواب حاكمان بر ايشان رفته است، برطر

.ناگزير بايد هدايتگر امت و زبان گوياي حق باشدــه خلــع يــد عــده ــا تحميــل مالياتهــاي او علمــاي ديــن را ب اي از پادشــاهان كــه ب

.96/ زمر. . 61 ـ 67و 17، ص9، جمجاوعه آثريمحمد عماره، . .339، صالدين للسيد جارل [ االعارل الاجهول [ سلسلعلي شلش، .

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

وي ظلـم پادشـاهان تحـت . كند دارند، تشويق مي حدوحصر، بر مردم ستم روا مي بيداند و يـورمردان ن را مستحق پاسخ ميامر انگليس به حامالن قرآن و ديگر مسلمانا

.خواند مسلمان را به انقالب و قيام عليه حاكميت آنان و دفع ظلمشان فراميالدين در همين چارچوب، هم وظيفة آحاد مسلمانان و هم عالمان ديني سيدجمال

اش بـا فرد مسلمان بايد رابطـه . خواند را مشخص كرده، آنان را به اصالحگري فرامين و نگرشش را به آن تصحيح كند، يعنـي بـه آن ملتـزم شـود و عـالم دينـي كـه قرآ

حامل قرآن است، سزاوار است اصول انساني دين را به دق ت بكـاود و ميـدان عمـل، .اهداف و مقاصد قرآن را مشخص كند و براي تحق ق آن بكوشد

اهتمام به حل مشكالت بزرگ. 2قـدم در ل، داراي ارتباط قوي با خدا و ثابـت محمد زالي، سيدجمال را انساني متوك

:گويد وي در اين باره مي. داند دين ميهاي جهاني من كسي را نه قبل از سيدجمال و نه معاصر با او، سراغ ندارم كه توطنه

اي عليـه هـاي گسـترده ها را عليـه آن بشـوراند و حملـه صليبيان را فاش كرده، تودهطلـب خـويش در جـان مل تهـاي از روح عـز ت مستبدان و سـتمگران سـامان دهـد،

آري، . خاموش و خوارشده بدمد و آنان را به كار و تالش براي دين و دنيـا وادارد .آن مرد از چنين نفوذ كالمي برخوردار بود

داد، اموري اساسي بـود كـه تنهـا رنـگ و مسائلي كه او مردم را به آنها توجه ميرا كـه بـه نحـوي موجـب ات حـاد مسـلمانان بوي سياسي نداشت، بلكـه همـة مسـائلي

برانگيز را كه بر مبناي قوميت گرفت و در مقابل، همة مسائل اختالف شد، دربرمي مياي بر زند و به سوي جامعه يا سرزمين و ير آن به وجود آمده است، يكسره كنار مي

براسـاس خوانـد كـه در آن، ارتبـاط مسـلمانان بـا يكـديگر، تنهـا مبناي اسالم فرامـي .دستورات قرآن كريم شكل گرفته باشد

سيدجمال براي تحق ق آرزوي هميشگي خويش يعني ات حاد مسـلمانان، بـه رابطـة

.933و 983ـ913، ص9، جمجاوعه آثريمحمد عماره، . .319و 313، ص[ علل ا ادايمحمد زالي، .

ج

ما دج سيآنية قرگردر نشي

ندينوا

/ جمه

ترها

:گفت ديني مسلمانان در پرتو قرآن سخت اميد داشت و همواره مي

مادامي كه رابطة ديني بين مسلمانان مصر و ساير كشورها از رابطـة قـومي و زبـاني ادامي كه قرآن در ميان آنان تالوت شود و ماـامين آيـات آن در تر باشد و م قوي

اذهان مسلمانان و تاريخ نقش بندد، اگر همة عوامل روزگـار دسـت بـه دسـت هـم .نخواهد توانست، آنان را به ذل ت بكشاند[ هرگز]دهد،

از آنجا كه هدف سيدجمال تحق ق عيني قـرآن و آراسـتن مـردم بـه زيـور آيـات عمل است، قاايايي كه بدان توجه كرده است، جملگي، موضوعاتي الهي در ميدان

اي مستحكم دارد، آن هم نه در سطحي جزئـي و عيني است كه با عالم خارج، رابطه .فرعي، بلكه در سطحي كل ي و بنيادين

سـاز اسـت، اهتمـام بنابراين، سيدجمال به اموري كه براي امت اسالمي سرنوشتقاايايي مثـل همكـاري مسـلمانان بـا يكـديگر، بررسـي علـل اي مبذول داشته، ويژهماندگي مسلمانان، بررسي مباني شورا و نظـام حكـومتي، مسـلمانان و حاكمـان عقب

.را مطرح ساخته است... عدالت، نفي ستم و ستمگر،اينها قاايايي است كه با وجدان و ضمير هر فرد مسـلمان سـروكار دارد و ميـزان

رة لزوم برپايي نهاـت و رهـا شـدن از سـتم، اسـتبداد، بنـدگي و مسنوليت او را درباعنايت به اين مسائل سيدجمال را بـا عملكـردي درخشـان و . سازد بردگي روشن مي

بـه ر ـم اينكـه او در جهـت . اي جاويدان، در حافظة تاريخ ثبـت كـرده اسـت چهرهيكـرد تفسير قرآن به شـكل مرسـوم هـيچ تالشـي نكـرد و اثـري بـر جـاي ننهـاد، رو

هـاي اش بر شناخت عميقي اسـتوار بـود كـه آن را از اصـول و آمـوزه گرايانه اصالحرود، هم همـين قرآني فراچنگ آورده بود و اساسا آنچه از يك مفسر توانا انتظار مي

.استحال، برخي از مسائلي را كه سيدجمال به عنـوان راه حـل مشـكالت بـزر ، بـه

الي آن، فكر و روح الب بـر وي را رسيم تا از البه يآنها توجه نشان داده است، برم :در تفسير قرآن دريابيم

.373، ص9، جآثريمجاوعه محمد عماره، . .393و 69، 13، ص9همان، ج.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

نبرد با ستم و مقاومت در برابر استبداد( الف :گويد براي مثال، وي دربارة ستم مي

دهـد؛ از ايـن هاي بشري را به سوي نابودي سـوق مـي انحراف از عدالت، مجموعهرآن مجيد به كـرات از ظلـم و جـور نهـي رو، خداوند به عدالت فرمان داده و در ق

كرده است و حاكمان در هر جامعه، نخسـتين مخاطبـان اوامـر و نـواهي او در ايـن است كه خداوند به وجود آن، بر بنـدگانش من ـت « حكمتي»عدالت، همان . اند باره

و من يؤت اسحكمة فقد أوتيي : فرمايد وزن خير كثير قرار داده، مي نهاده و آن را هم . خيرا كايرا

حكمت يكي از برترين مظاهر تجل ي صفات برجستة خداوند است؛ چه اينكـه وي، .بين و آگاه است حكم عدل و باريك

تـوان احسـاس هايي از آراي ابـن خلـدون را مـي در اين كلمات سيدجمال، نشانه .كرد

ار، گـاه قـرآن را تعريـف نكـرد، ولـي در قالـب آثـ سيدجمال به طور نظري، هيچ. وظيفه و هدفي كه قرآن براي آن نازل شده است، بارهـا بـه معرفـي قـرآن پرداخـت

وي با چنين نگرشي به قرآن، حق ـا شايسـته اسـت كـه بـه استوارسـازي كجيهـا روي ... آورد، هر ستمي را رد كند و حق را در مقابل هر طيياني با تمام وجود فريـاد كنـد

ــال آن ــي باشــد و نه ــدايت اله ــادگر ه ــا و وجــدانها بنشــاند، فري ــاق جانه را در اعمگونه كه حق ا شايسته است، بسان نگهباني هوشيار با هر انحرافـي مبـارزه كنـد و همان

. مردم را به مقاومت در برابر آن وادارد تا حق و فايلت ظفر يابد و عدالت پا بگيـرد :گويد وي مي

بيگانگــان را قــرآن كتــابي اســت كــه ذل ــت و خــواري يــا ســقوط در برابــر ســلطة خواهد شأن، منزلت و برتري خـود را كتابي است كه از پيروان خود مي. تابد برنمي

در مقابل همة جهانيان آشكار سازند، ولي مسلمانان با ترك عمل به قـرآن، بعـد از هاي علمـي و صـنعتي پيشـتاز بودنـد، در زمينـة آنكه ساليان متمادي در همة عرصه

.963/ بقره. . 13، ص9، جمجاوعه آثريمحمد عماره، .

ج

ما دج سيآنية قرگردر نشي

ندينوا

/ جمه

ترها

.جانبه است قرآن شاهراه نهات فراگير و همه. معارف و صنعت عقب افتادند

ــر مقــاالت اصــالح او در . گرايانــة ســيدجمال، روح سياســي اســت روح الــب بمواجهه با خطرهاي سياسي استعمارگران اصب كه از هـر طـرف، امـت اسـالمي را

اهلل عليـه [ محاصره كرده بودند، تالش چشـمگيري انجـام داد و در راه اعـتالي كلـم العين قرار دادن قرآن، در تأييد اقدامات كرد و با نصب ر، به انقالب تشويق مياستعما

:گفت خود مياهلل و [ اي در قرآن كريم نيست مگـر اينكـه بـه تـالش بـراي اعـتالي كلـم هيچ آيه

خوانـد و بـا فريـاد بلنـد از گسترش قدرت و دايرة نفوذ و سروري مسلمانان فرامـي تحق ـق ايـن مهـم، جـديت داشـته باشـند و آنـان را از خواهـد، در راه مسلمانان مـي

از جملـه دسـتورات شـرع، ايـن . دارد كوتاهي و سستي در اداي تكليف برحذر مياست كه مسلمانان نبايد رشد، بالندگي و سروري دين و آيين خود را رها كننـد تـا

؛ چـه جـا پرتـو افكنـد كن شود و نورانيت دين خدا در همه آنكه فتنه از جهان ريشه .نيز گواه صدق آيات قرآن كريم است اينكه اقوال و رفتار پيامبر

دعوت به اصالح حكومت و كوتاه كردن دست اجانب از حكومت( بماندگي مسلمانان از عدم ات فاق كلمه در نگرة سيدجمال، ناتواني، پراكندگي و عقب

مل تي درگير مصالح شود؛ چون در حالت تفرق مسلمانان، هر و فقدان ات حاد ناشي ميحاصل اين تفـرق، نخسـت، انقسـام و انشـعاب دولـت و امپراتـوري . شود خويش مي

اي كـه از كوههـاي امپراتـوري . عرب به دولتهاي كوچك و سپس فروپاشي آن بـود هاي هيماليا و از قلمرو گستردة تيموريان تا هنـد شمال اسپانيا و جنوب فرانسه تا دامنه

خود داشت، تنها و تنهـا بـه سـبب تفـرق كلمـة مسـلمانان از هـم را زير نفوذ و سلطة .فروپاشيد

ضعف و ناتواني عثمانيهـا در ايـن روزگـار، فقـط از سسـت شـدن اركـان ات حـاد ر ما غيإن اهلل الي : فرمايد آري، اين سخن خداست كه مي. حقيقي مسلمانان ناشي شد

.96همان، ص. .39همان، ص.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

. همروا ما بينفمغيبقوم حتي يتـرين پسـتها در حكومـت عثمـاني از سـوي يـر مسـلمانان، سـخت لياشيال عـا

آمد ناگوار ايـن وضـع سيدجمال را نگران كرده بود؛ از اين رو، با هشدار دادن به پيهرگاه ديديد اجانب در اركان حكومتي نفوذ كرده و پستهاي عالي آن را »: گويد مي

: كنـد به اين آيه اسـتدالل مـي آنگاه . «اند، فاتحة آن حكومت را بخوانيد اشيال كرده يا أيها اسيين آمنوا التتخيوا بطانة من اونكم ال ييسونكم خباال واوا ما قنتم قد بيدت

يات إن كنتم تعقلوناسبغ ا من أفواههم و ما تخفي دورهم أكبر قد بينا سكم اخ

. زي، ناشي از او معتقد است سر قدرت، اعتبار و تداوم هر حكومتي، قبل از هر چي

وي . زند دين در اعتباربخشي و اقتدار حكومت، حرف اول را مي. است« دين»عنصر اعتبـاري و سـقوط با تصريح به اينكه ناديـده گـرفتن عنصـر ديـن، گـام آ ـازين بـي

:گويد دولتهاست، مي .«دين»و « مردم»: گيرد هر دولتي بر پاية دو عنصر شكل مي

قوط هر حكومتي، اهمال و كنار گذاشتن عنصري ترين و مؤثرترين عامل س اساسياست كه سبب تشكيل بالندگي و سربلندي آن حكومت شـده اسـت و آن، چيـزي جز كنار گذاشتن دين و عمل نكردن بـه آن نيسـت؛ چراكـه ديـن انگيـزه و محـور اجتماع مردم بـا هـر گـرايش و ديـدگاهي اسـت؛ از ايـن رو، ارزش آن در قـوام و

.نصر مردم و عصبيت قومي بيشتر استتداوم حكومت، از ع

دفاع از كيان اسالم( جشدگاني كه دين را مـانع پيشـرفت سيدجمال در برابر حمالت دگرانديشان و استحاله

كردنـد، بـه شـدت بـه مقابلـه علم و معرفت و مسبب ظلم و ستم و دشمني معرفي مي :گويد وي دربارة اين افراد مي. پرداخت

تـرين اسـتاد و توانـاترين ند؛ زيرا دين، نخستين معل م و فرهيختـه گوي اينان دروغ مي

.33/ رعد. .331ـ313، صالدين للسيد جارل [ االعارل الاجهولسلسلي علي شلش، . .338/ آل عمران . .71و 33، ص9، جمجاوعه آثريمحمد عماره، . .38و 31همان، ص.

ج

ما دج سيآنية قرگردر نشي

ندينوا

/ جمه

ترها

تـرين تـرين و آگـاه رهبر انسانها در مسير كسب دانش و توسـعة معـارف و مهربـان

مربي در مسير تربيت مردم و آراستن آنان به زيور كردار نيـك و اخـالق پسـنديده ساس مهرباني و شفقت گرداند و اح دين، بشريت را در جادة عدل استوار مي. است

ــه را در آنــان برمــي تــرين و ويــژه ديــن اســالم كــه توانســت از وحشــي انگيزانــد، بترين امتها يعني قوم عرب، امتي بسازد كه بلندترين پلكان ترق ـي، حكمـت و خشن

.ترين زمان بپيمايد مدنيت را در كوتاه

ه شرارتهاي آنان، برخي او نقاب را از چهرة واقعي انگليسيها برداشته و با هشدار بهايشــان را نســبت بــه مســلمانان، از قبيــل تــالش بــراي تخريــب شخصــيت از توطنــه

:گويد اي زشت از اسالم يادآوري كرده، مي و ارائة چهره پيامبرانگليسيها در هند پنجاه ميليون مسلمان را زير سلطة خود درآورده، هـيچ مسـنوليتي

گـاه بـه ذهنشـان خطـور كننـد و هـيچ نمـي در قبال آنان بر عهدة خـويش احسـاس . كنــد كــه بايــد حقــوق آنــان را ادا كننــد و بــه ديانــت آنــان احتــرام بگذارنــد نمــي

كشيشهاي ميـرور پروتسـتان، آزادانـه در خيابانهـاي شـهرهاي مختلـف هنـد تـردد دارنـد كـه مـوي بـر بـدن انسـان راسـت كنند و به اسـالم، اهانتهـايي را روا مـي ميآزارنـد و درو هـايي را ن اراجيف ساختگي خود، گوش مردم را ميبا بيا. شود ميهاي خود، پردازند كه حتي اوباش و اراذل از آن متنف ر و ناخرسندند و در نوشته مي

. دهنـد نسبت مـي آزاري را به حارت محمد تهمتهاي ناروا و سخنان وجدانيس صـورت رسواتر اينكه ايـن رفتـار و كـردار در حاـور حاكمـان و مـردم انگلـ

كند و نه حتي در چهرة آنان از ايـن پذيرد، ولي يك نفر از آنان، نه محكوم مي مي .شود همه تجاوز، اثري از ناراحتي مشاهده مي

دعوت به اصل مساوات و مقابله با تفرقة قومي( داي دارد و معتقـد العاده نگري اصول دين اسالم، نزد سيدجمال، اهميت فوق جانبه همه

هـاي روحـاني و دين، در دعوت مـردم بـه حـق و در نظـر گـرفتن جنبـه است اصولملكوتي انسان منحصر نيست، بلكه افزون بر اين، كامال حدود معامالت بـين بنـدگان

اش در اينجا بر او الـب شـده، سـيدجمال را بـه نويسندة مقاله كه گويا عصبيت عربي. 79همان، ص. عرب داراي خصال نيك و برخي فاائل هم بودند، نـه »: گويد مت هم كرده، مي دق تي گويي و بي مباليه

(.م)« ترين امتها باشند اينكه وحشي .336و 331، صالدين للسيد جارل [ االعارل الاجهولي سلسلعلي شلش، .

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

را هــم وضــع كــرده و حقــوق كل ــي و جزئــي انســانها، شــرايط، حــدود و اختيــارات . وبي تبيين كرده استحاكميتي كه بايد اجراي اين حدود را بر عهده بگيرد، نيز به خ

شارع مقدس هرگـز افتخـارات و امتيـازات ناشـي از حسـب و نسـب را بـه رسـميت نشناخته و آنهـا را در كنـف حمايـت قـوانين مـدني مربـوط قـرار نـداده اسـت و هـر

اي را جز آنچه بر پاية شرع و دين است، مليي دانسته، آنها را ناصـواب شـمرده رابطهپيـامبر . را نكوهيده و حمايت از آن را ناپسند خوانده اسـت و اعتماد بر چنان روابطي

از ما نيست آنكه به عصـبيت قـومي فراخوانـد يـا بـر »: فرمايد مي گرامي اسالماز ايـن قبيـل احاديـث و همچنـين آيـات قـرآن . «مبناي عصبيت بجنگد و كشته شود

.كريم فراوان استتقوا و پيـروي از دسـتورات آنچه در شرع، مالك برتري و شايستة احترام است،

كم قنداهلل أتقاكمإن أكرم : شرع است

.

(عوامل بقا يا سقوط دولتها و تمدنها)بيان سنتهاي الهي . 3بنا بـه گفتـة رشـيد رضاــ نسـبت بـه مندانه بايد اذعان داشت، مفسران گذشته ـ سو

رفع تعارض نصـوص آيات و احاديث مربوط به سن تهاي الهي دربارة امتهاي پيشين وانـد و اگـر بـه ايـن در اين باره و تشويق به عبرت گرفتن از آن سن تها كوتـاهي كـرده

كردند، نفع آن براي دين نكات، در حد توجهشان به مسائل فقهي و كالمي توجه ميهدف قـرآن كـريم از سـخن گفـتن از امتهـا، .بود و دنياي مردم به مراتب بيشتر مي

قوام پيشين اين است كه امت اسالمي را به آ از تاريخ بـرد تـا آن را جوامع بشري و ابه خوبي بكاود و فراگيرد و آنگاه كاروان بشريت را در مسيري استوار و با توجـه بـه

.تجارب همة امتهاي گذشته، به سوي كمال رهنمون باشدبه سيدجمال به بركت ذكاوت و هوش سرشار خود، از درك سن تهاي الهي راجع

امتها و جوامع گذشته افل نمانـده، بلكـه از پيشـتازترين شخصـيتهايي اسـت كـه در

.33/ حجرات. .73و 31، ص9، جمجاوعه آثريمحمد عماره، . . 111ـ733، ص1، جتفسير الانريمحمد رشيد رضا، .

ج

ما دج سيآنية قرگردر نشي

ندينوا

/ جمه

ترها

عصر حاضر، قرار گرفتن اين سن تها را به عنوان اصلي بنيادين در زمينـة فهـم و تفسـير

بـه نظـر وي، برپـايي نهاـت و ايجـاد تحـول در مسـير . قرآن ضروري دانسـته اسـت در قـرآن اسـت؛ از ايـن رو، وي همـة بـدبختيها و زندگي امت، از راه فهم اين سن تها

:گويد داند و مي روزيهاي امتها را در عصر حاضر از عمل نكردن به اين سن تها مي تيرهتـوجهي بـه بختي و خواري ما در مقابل بيگانگان، همـه و همـه بـه سـبب بـي نگون

. و سن تجد سمنة اهلل تبدي : سن تهاي الهي استــد دوا ــابودي و خداون ــه فاــيلتها و ن ــان ب ــدي آن ــا را در گــرو پايبن ــدگي امته م زن

خواهد با رجوع بـه داند؛ از اين رو، از ما مي هالكتشان را در پشت كردن به آن ميدرون خود، معارف و دريافتهايمان را از نو بررسيم و اخـالق خـود را بكـاويم و بـا

ف مـؤمن خـويش اسـتوار كنترل مسير زنـدگيمان دريـابيم كـه آيـا بـر مسـير اسـال ايم يا نه؟ مانده

سيدجمال به سن تهاي تكويني خداوند دربارة امتها و دولتها بسيار توجه نشـان داده دارد، فـراوان است؛ از اين رو، به آياتي كه ضرورت آگاهي بر اين سن تها را بيان مـي

: آياتي از قبيلكند تا حقيقتا چگونگي پندآموزي از آن آيات را دريابد؛ تمسك مي رض فتكون سهم قليوب يعقليون بهيا أو آذان يميمعون بهيا فإنهيا أفلم يميروا في األ

. بصار و سكن تعمي اسقلوب استي في اسصدورالتعمي األ :گويد وي در توضيح اين آيه مي

دستور سير في االرض بدان سبب است كه حكم قطعي و قااوت به حق و عادالنة تگان و آيندگان، به انسان نشان دهـد تـا دسـتوراتش را گـردن خود را دربارة گذش

نهد و از حدود الهي تجاوز نكند؛ در نتيجه، خير دنيا و سـعادت آخـرت را نصـيب كسي كه از قلبي آگـاه، چشـمي بينـا و عقلـي پويـا برخـوردار باشـد و . خود سازد

در اعمـاق گيري كند و چگونگي و دگرگوني امتها را بكاود و حوادث عالم را پيتــاريخ نســلهاي گذشــته، ژرف بينديشــد و از داســتانهاي زنــدگي گذشــتگان كــه

رسـد كـه هـر ترديد به اين نكته مي خداوند در قرآن آورده، به نيكي پند بگيرد، بيبدبختي كه به سراغ امتي آمده و هر باليي كه بر آنان نازل شده و هر مصـيبتي كـه

. 69/ احزاب. . 61، ص9، جمجاوعه آثريمحمد عماره، . .76/ حج.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

انـد؛ ستمي است كه خودشان بر خود روا داشـته به ايشان رسيده است، تنها به سبب معنا كه از حدود الهي تجاوز كرده، حرمتهاي الهي را شكسـته، بـه دسـتورات بدين

عادالنة او پشـت كـرده، از احكـام حـق و درسـت او منحـرف شـده، سـخنان او را تحريف كرده و آيات نـوراني او را طبـق هواهـاي نفسـاني خـود، تأويـل و توجيـه

.اند كرده

:دهد او در تثبيت و تأكيد اين معنا ادامه مينـه )هر كس به دق ت، در احوال گذشته و حال مل تها نظر افكند و از ضميري صاف

برخـوردار باشـد، سـر فرمـان خـدا را ( نـه بـاطني كـور )و بصيرتي نافـذ ( قلبي سياه ؛تفرقيوا و اقتصيموا بحبيل اهلل جميعيا و ال : فرمايـد درخواهد يافت، آنگاه كه مـي

: فرمايـد آنگاه كـه مـي همچنان كه راز نهي او را نيز به خوبي ادراك خواهد كرد، و التناوقوا فتفشلوا و تيهب ريحكم

.

هـاي اند كه جنبـه همواره زماني امتها به انحطاط دچار شده و تمدنها سقوط كرده. الـب آمـده اسـت جويي و كامروايي پست دنيا بر روح و عقل مردمان مادي، لذ ت

خوشگذراني و فسق و فجور، زنگ خطري است كه آ از نابودي و انقراض تمـدنها بدين سبب، سـيدجمال مسـلمانان را بـه بررسـي احـوال گذشـتگان . دارد را اعالم مي

خواند تا اين سن ت الهي را يادآور شوند و از آن، درس عبرت بياموزند؛ از اين فراميو درد كه بـا تمـام وجـود آمد عملكرد امتهاي خوشگذران بي اين است پي: گويد رو مي

دهد كه تنها گوشهاي كر و بصيرتهاي ترين بيان هشدار مي با بلندترين فرياد و روشنفهمنـد وگرنـه در گـزارش خداونـد از اعمـال مترفـان و كور، اين هشـدارها را نمـي

و كيم : فرمايـد مي سان كه ترين عبرتها نهفته است، آن درد، بزر خوشگذرانان بيمن قرية بطرت معيشتها فتل مماكنهم سم تمكن مين بعيدهم إال قليي و كنيا أهلكنا

التجئيروا اسييوم ٭حتي إذا أخينا مترفيهم باسعياب إذا هيم يجئيرون ؛نحن اسوارثين

. 13، ص9، جمجاوعه آثريمحمد عماره، . .313/ آل عمران. .76/ انفال. .19، ص9، جمجاوعه آثريمحمد عماره، . .18/ قصص.

ج

ما دج سيآنية قرگردر نشي

ندينوا

/ جمه

ترها

ذسكم بما كنتم تفرحيون فيي األرض بغيير اسحيق و بميا كنيتم ؛إنكم منا التنصرون

اين، سرانجام كساني است كه به سبب برخورداري از نعمتهـا، از فـرايض . نتمرحوو من أقرض قن ذكري فإن سه معيشية ضينكا و نحشيره ييوم : الهي فلت ورزيدند

أقمياسقيامة

. كند تا به تدبر در قرآن دعوت مي[ امت اسالمي را]در ذيل اين آيات، سيدجمال

ايت و ارشادات الهي كـه در ضـمن آيـات قـرآن بيـان معلوم شود كه انحراف از هد :گويد شده، سبب هرگونه بدبختي است؛ از اين رو مي

اگر در آيات قرآن تدبر كنيم و از گرفتاريهايي كه بر سر ممالـك اسـالمي آمـده، اي بـا فاصـله گـرفتن از بـريم كـه در ميـان مـا عـده پند گيريم، بدين نكتـه پـي مـي

انـد و اهي رفته و بر صراط مستقيم پروردگار استوار نمانـده دستورات الهي، به گمرذس بين اهلل سيم ي ي : اند برخي با تبعيت از هواي نفس، پيروي شيطان را برگزيده

مغيرا نعمة أنعمها قلي قوم حتي يغيروا ما بينفمهم و أن اهلل سميع قليم

.

ين اصـولي اسـت كـه بـه هنگـام تر آگاهي از سن تهاي اجتماعي خداوند از بنياديسـيدجمال معتقـد . رجوع به قرآن، ضرورتا بايد مورد توجه و دق ت نظـر قـرار گيـرد

يكـي از جانبـه از قـدرت و تواناييهـاي در اختيـار انسـان، است استفادة كامل و همـه از بارزترين مظـاهر توانـايي و . سن تهاي الهي است كه در كارها بايد مورد توجه باشد

از ايـن رو، وي تنهـا راه وحـدت دار انسانها، تعص ب ديني و يرت مذهبي است؛اقتو ثانيا پيروي از اوامر كلمه و ات حاد مسلمانان را اوال توجه و تكيه به اين منبع قدرت

إن اهلل اليغييير مييا بقييوم حتييي يغيييروا مييا : دانــد اوامــر و نــواهي شــرع مقــدس مــي

.61ـ 67/ مؤمنون. .11/ افر. .397/ طه. .19، ص9، جمجاوعه آثريمحمد عماره، . .13/ انفال. .13ـ 19، ص9، جمجاوعه آثريمحمد عماره، . . 81ص، .م 3383كتب العربي، دار ال، ، بيروتالوثقي \العراسيدجمال، . . 88همان، ص.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

بينفمهم

دد حاكمان مسلمان و مخالفت ورزيدن آنـان بـا يكـديگر وي متقابال، تع . داند؛ زيرا تعدد حاكمان مسـلمان ترين عامل ضعف و عدم اقتدار مسلمانان مي را مهم

به سان تعدد رؤساي يك قبيله است كه اين امر، تشويش افكـار عمـومي و فلـت از وابسـتگي را كـه هاي صـنعتي و بـه تبـع آن، فقـر و تحصيل علوم و پيشرفت در زمينه

اكنون شاهد آن هستيم، به دنبال دارد و در نهايت، عدم اقتدار و توانـايي در ادارة هم .كشورها را نيز در پي دارد

خواهد كه مل ت روسيه را الگو قرار دهند و دريابند كـه سيدجمال از مسلمانان ميوي در . سـت يافـت توان با استفاده از ظرفيتها و منابع قدرت، به پيشرفت د چگونه مي :گويد اين باره مي

تـر بودنـد و از منـابع مانده روسها در تكنولوژي و صنعت از ساير ملل اروپايي عقبهـم داشـتند، از تـوان صـنعتي [ منـابعي ]اگـر . ثروت مـادي هـم برخـوردار نبودنـد

ي ولـ . برخوردار نبودند تا آن منابع را فعال كنند؛ از اين رو، مردماني نيازمند بودنـد توجه افكار عمومي به اين نكته كه بايد از خودشان به عنوان يك امت دفـاع كننـد و اجماع آنان بر اين نكته و پيوند قلبهايشان با يكـديگر، دولتـي را بـه وجـود آورد

حال، سؤال اين اسـت كـه چـه . كه با قدرت خويش، تمام اروپا را به لرزه درآوردتـرين امـور از ديگـران الگـوبرداري در سـاده چيزي باعث شده است تا مـا نتـوانيم

تـريم و از كنيم، در حالي كه از هر امت ديگري نسبت به عز ت دين خـود حسـاس شويم و تمايل ما بـه همكـاري بـراي حفـح حرمتي به شريعت، سخت آزرده مي بي

كننـدة همتهـا، گمان، تنهـا عامـل سسـت بي! وحدت و يكپارچگيمان بسيار باالست .دردند مرف هان بي

ورزيـد و اي مـي العـاده به هر حال، سيدجمال بر موضوع سن تهاي الهي اهتمام فوق .اي را اختصاص داده بود براي آن، مباحث ويژه الوثقي \العرادر مجلة

.33/ رعد. .311، صالوثقي \العراسيدجمال، . .313همان، ص. .333همان، ص. . 63ـ 11، ص9، جمجاوعه آثريمحمد عماره، : ك.ر.

ج

ما دج سيآنية قرگردر نشي

ندينوا

/ جمه

ترها

تأثير زبان عربي در فهم قرآن. 4

زبان نبود، هيچ حساسيتي در برابر زبان عربـي نداشـت، بلكـه سيدجمال با اينكه عربانـد و بـاالتر اينكـه ياري به تاـل ع او بـر اسـرار و دقـائق زبـان عربـي گـواهي داده بس

رسـيده او يقينـا بـدين نتيجـه .«فن كتابت در مصر به دست او اوج گرفت»: اند گفتهجانبه، از طريق زبان عربي ميسر است بود كه تنها راه رسيدن مسلمانان به وحدت همه

آن، به پيشرفت نائل آيد يا قرآن كريم و قوانين و احكام و به اينكه امت اسالم بدون از جمله ايرادهاي سيدجمال بر دولـت عثمـاني . نوراني آن را فهم كند، اميدي نيست

كار اين بود كه عثمانيها ير از توان مالي، ابزار ديگري را در سرزمينهاي فتح شده به :گويد وي مي. نگرفتند

كمـال تـرين شـكل بـا دند و در فتوحات خود در گستردهآري، آنان به اسالم معتقد بو .تعبد به اسالم وفادار ماندند، اما از فهم قرآن و زبان آن، به ايت فاصله داشتند

رفـت و اساسـا بعاـي از اسـباب ضـعف و سيدجمال در اين باره، از انتقاد فراتر مـي دانسـت و دولـت عثمـاني را توجهي آنان به زبان عربي مي ناتواني دولت عثماني را از بي

انـد، كرد كه چرا در سرزمينهايي كه فتح شده يا بـدون جنـگ تسـليم شـده نكوهش مياثري از زبان عربي باقي نگذارده است؛ كشورهايي از قبيل بليارستان، صربستان، يونـان،

كه همه در قلمرو قدرت عثمانيها بود و دولت عثماني به اين كشورها اجـازه ... روماني وسـيطرة عثمانيهـا و داد، دين، زبان و تاريخ خود را حفح كنند؛ بنابراين، خروج آنـان از

. سنة اهلل في اسيين خلوا من قبل : كوس استقالل زدنشان، قطعي و انكارنشدني بوديافـت و مـردم چه اينكه اگر زبان عربي و دعوت اسالم در آن سرزمينها گسترش مي

پذيرفتنـد، بـا مسـلمانان در دو عامـل مـي ( ن عربي و اسالمزبا)آن كشورها اين دو را تـر تر و مسـتحكم شدند و پيوندشان با دولت عثماني قوي مشترك مي« دين»و « زبان»

كرد تا زبان عربي را كه زبان دين بود، به عنـوان اگر دولت عثماني تالش مي. شد ميكـرد، ير عربها تالش ميسازي كرد و با تمام توان براي عرب زبان رسمي اعالم مي

.33، ص3همان، ج. .391، ص9همان، ج. .69و 38/ احزاب .

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

آورد و ترين نيروي ير قابل انقراض را براي خود فراهم مي ترين دژ و قوي مستحكمولي آنان عكس ايـن . شد و بازگشت به دوران هارون الرشيد ميسر ناپذير مي شكست

سازي عربها را دسـتور كـار خـويش سـاختند كـه سياست را در پيش گرفتند و تركاي به ايت نااستوار بود؛ چه اينكه اساسا آنچه سبب ه و انديشهسياستي سخت سفيهان

توجه عربها و ديگر مسلمانان به تركها شد و سـلطة آنـان را بـا آنكـه نسـبت بـه زبـان .عربي ناآگاه بودند، بپذيرند، اسالم آوردن تركها و عامل دين بود

شـد و تأسـف مـي انديشيد، سخت متـأثر سيدجمال هرگاه به اين اشتباه تركها ميخورد كه چرا آنان زبان عربي را كه زبان دين مبين و برخـوردار از ادبيـاتي نـي مي

هـاي عربـي و بود، نپذيرفتند، ولي زبان تركي را ترجيح دادنـد، زبـاني كـه اگـر واژه .فارسي را از آن بگيرند، فقيرترين زبان روي زمين خواهد بود

عربـي تركها ساخت، مبني بر اينكه چرا از سيدجمال نقدي تند را متوجه عربها وهـاي تمـدن اسـالمي كه زبان قرآن است و به سبب اين ويژگي، در استوارسازي پايه

:گويد مي اند؛ از اين رو شده تأثير سزامندي دارد، بهره نبرده در سرزمينهاي فتحنگذاشـتند اينان كساني بودند كه از خود، اثري ادبي يا آثار آباداني و عمران بـاقي

يا گذاشتند، ولي عدالت نورزيدند؛ بنابراين، هرآنچه ساخته بودند، نابود شد و پس از آنان، گروهي كه به قدرت رسيدند، فقط شعار افتخار به بزرگي گذشتگان خود را سر دادند و به قانون و سن ت الهي عمل نكردند؛ افل از اينكه تنها تالش، انسـان

و أن سيس سإلنمان إال ما : ساند؛ چه اينكه به عمل كار برآيـد ر را به مرز موفقيت ميسعي

.و كوشش، بهترين عامل براي تربيت نسل در حال رشد است

اين بدين معناست كه به نظر سيدجمال، اهميت زبان عربي تنهـا محـدود بـه بيـان و در سـاز نيـز هسـت معاني و مفاهيم قرآن كريم نيست، بلكه افـزون بـر ايـن، تمـدن

.تحق ق وحدت مسلمانان و عبوديت خداي سبحان، اثري فعال و سازنده دارد

.37ـ31همان، ص: ك.ر. .36همان، ص. .33/ نجم. .36، ص9، جمجاوعه آثريمحمد عماره، . .393همان، ص.

ج

ما دج سيآنية قرگردر نشي

ندينوا

/ جمه

ترها

بسنده كردن به حد ضرورت در تأويل آيات. 5

اي را تأويل نصوص كتاب و سن ت، چون شمشيري دولبه است؛ گاه اشكال يـا شـبهه كنـد و گـاه چـون آيد، حـل مـي كه براي بعاي در فهم نص آيه يا حديث پيش مي

گيـرد كـه قبـل از هـر چيـز، اري كارا در دست اصحاب فرق و مـذاهب قـرار مـي ابزهاي مذهبشان براي آنـان اهميـت دارد؛ بنـابراين، بـه تثبيت، استوارسازي و تأييد پايه

گيريهـاي اصـلي و برند كه نظرشـان را تـأمين كنـد، ولـو از جهـت اي تأويل مي گونهز راهنماييهــا و ارشــادهاي پيــامبر مقاصــد كل ــي قــرآن يكســره فاصــله بگيرنــد و يــا ا

.دربارة شيوة فهم قرآن و عمل بر طبق آن دور بمانند اسالمهـاي نبـرد فكـري را بـين برخـي از بالي تأويل در گذشته و حال، همـواره شـعله

اين امر، از طرفي، مانعي بـزر در راه حركـت . مذاهب اسالمي را برافروخته استز سوي ديگر، امت اسـالمي را از وقـايع دسـت بـه مسلمانان به سوي وحدت بوده و ا

توزيهاي آشكار دشمن در كمـين خـود، گريبان، دردها، تهديدات، مشكالت و كينهاي خطرناك، بلكـه عامـل نبردهاي داخلي در حوزة اسالم، پديده. افل ساخته است

.نابودي وحدت و تعاون مسلمانان استبنا نداشت بدين بال دامن زنـد تـا نـه [ شو هدف]سيدجمال با توجه به طبيعت كار

خودش گرفتار شود و نه امت را درگير جدالهاي لفظي سازد كـه سـالها بـدان دچـار كـه وي تالش كرد به عنوان حكم و داور بين اصحاب مذاهب اسـالمي ـ . بوده است

انـد، از هيچ كوششي براي تأويل آيات طبق قواعد مذهبشـان يـا رأيـي كـه برگزيـده كرد تا از تقليـد در مـذاهب بنابراين، از همه دعوت مي. اندـ ظاهر شود نورزيده دريغ

كالمي بپرهيزند و عقل نوراني خويش را راهنما قرار دهند تا شخصا و بـدون تـأث ر از آراي اصــحاب مــذاهب، ادل ــة صــحيح و اســتوار بــر عقايــد خــود بيابنــد و اگــر هــم

سـيدجمال در تعليقـات . آيات دست بردارنـد توانند بدين مرتبه برسند، از تأويل نميدسـت « افتـراق امـت »، به تأويلهايي كه فرق مختلـف از حـديث انيشرح داخود بر

فالسفه، صوفيه، معتزله، اشاعره، اهل سن ت، شـيعه و »: گويد اند، اشاره كرده و مي زده

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

.«اند مقصود از فرقة ناجيه آنانند مجسمه، هريك مدعي :گويد شكال در فهم حديث ميوي پس از بيان ا

سـازد، ايـن سخن حق ي كه عقل و شرع در خصوص اين حديث بدان رهنمون مـي الوجـود است كه محق ـق متـدين تـالش كنـد كـه نخسـت بـر اثبـات صـانع واجـب

برهانهاي استوار اقامه كند و سپس با توحيد به اثبات نبوت همة پيـامبران بپـردازد و لبهاي الفاظ، مگر در مواردي كه به اعمال فردي مربـوط االمكان با شكستن قا حتي

آنگاه عقايد خويش را محق قانه . است، با تصديق حقيقت همة شرايع، آن را بپذيردبا برهانهاي طرفي، بدون توجه به نتيجة تحقيق و اجتهاد و مجتهدانه و در كمال بي

اگر با ظاهر كـالم . دسپس نتيجة مزبور را بر قرآن عرضه كن. مستحكم استوار سازدخداوند همگون و سازگار بـود، خـداي را سـپاس گويـد و اگـر ناهماهنـگ بـود،

به خدا و آنچـه : هرگز راه تأويل در پيش نگيرد، بلكه خود را تخطنه كند و بگويداز نزد او آمده، ايمان دارم؛ چه اينكـه مـراد حقيقـي خـدا و رسـول را فقـط خـدا و

.رسول دانند و بس

گاه با پناه بردن به برهانهاي عقلي، صريح آيـه را بـه سـادگي رهـا ل هيچسيدجمانساخت و براي حفح و صيانت مذهب كالمي خويش، راه تأويـل در پـيش نگرفـت

توان به موضوع رؤيت يا عـدم رؤيـت خداونـد در قيامـت اشـاره كه براي نمونه، مي .كرد

ها كـه گونه مجادله از اينكند فكر انسان مسلمان را سيدجمال حريصانه تالش ميتواند قاطعانه رأيي را ابراز كند، آزاد سازد و آن را درگير موضـوعي سـازد كـه نمي

در راه تحق ق خيزش مسلمانان به سوي حيات طيبه و كريمة خود و بلكه بشريت مفيد .باشد

شـود، بـا ذكـر آراي فالسـفه و مـي « علم خداوند»وي آنگاه كه متعرض موضوع

.937، ص3همان، ج. آنچه در متن اصلي آمده، اين است و شايد مرادش از اين كه بدون توجه به نتيجة تحقيق، كـارش را .

سـازد؛ چـه انجام دهد، اين باشد كه مسلمان بايد همة عقايد خويش را بر پاية برهانهاي متـين اسـتوار .موافق مذهب كالمي او باشد و چه مخالف

.993و 937همان، ص. .711همان، ص.

ج

ما دج سيآنية قرگردر نشي

ندينوا

/ جمه

ترها

تـر و بـا حـدود شـريعت، ن، گزينش رأيي كه به نظرش با هدف قرآن، موافقمتكل ما

:گويد سازگارتر است، ميحقيقت اين است كه در بحث علم خدا نبايد در اين حـد ـور كـرد و تنهـا كـافي

اي بر خداوند پوشيده نيسـت؛ زيـرا او است، مسلمان يقين داشته باشد كه هيچ نكتهارادة خـويش و در پرتـو علمـش آفريـده اسـت، پـس تمام كل يات و جزئيات را با

اما كيفيت علـم خداونـد بـه . معقول نيست چيزي از محدودة علم الهي خارج باشددانـد و عقـل مـا از رسـيدن بـه آن اشيا از امور يبي است كه فقط خدا خودش مي

.عاجز است

آنچه مسلمان شـرعا بـدان مكل ـف اسـت، همـين مقـدار اسـت و هرگـز از جملـه اهداف قرآن كريم نبوده است كه انسان طبق عقل خويش، همة جزئيات عالم يـب

گونه قاايا اعتقاد اجمالي و كل ي، اما يقينـي كـافي اسـت؛ را تفسير كند، بلكه در اينزيرا پاي عقل براي پيمودن حتي نخستين پلكـان عـالم يـب چـوبين اسـت و امكـان

.ورود به اين عرصه را نداردتـذك ر كند، ولي اين نكته را هم السفة قائل به معاد روحاني را رد مياو ديدگاه ف

اين اسـت دهد كه همة فالسفه فقط به معاد روحاني قائل نيستند و مقصود از معاد ميبـه هـم پيونـد كه خداوند اجزاي اصلي پيكر انسان را كه متفرق شده اسـت، مجـددا

همين كه پيكر شخصـي مـثال . اندگرد دهد و زندگي، نشاط و تحرك بدان بازمي ميايـن : بـه او گفـت تـوان به نام زيد، به تركيب اولي خويش برگشت، ليتا و شرعا مـي

پيكر زيد است، و اين، تناسخ مطرح در كـالم نيسـت كـه محـال باشـد؛ زيـرا تناسـخ آمده در پيكر، جزء بدني كه روح انسـان در دنيـا محال زماني است كه اجزاي فراهم

أنوس بوده، نباشد، آري، اگر چنين باشد، با اعتقاد به معاد جسماني، براي هـر با آن مآيـد؛ زيـرا اجماعـا اثبـات شـده كس كه بيش از ده سال عمر داشته، تناسخ الزم مـي

شود و سلولهاي بدن است كه هر ده سال تمام، اجزا و سلولهاي بدن انسان عوض ميده سال قبل با آنها متول د شده است، ولي به انسان ده ساله، ير از سلولهايي است كه

آيد، در يـر اجماع همة مثبتان و نافيان تناسخ، اين مطلب، تناسخ محال به شمار نمي

.373همان، ص.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

اين صورت، نبايد هر بهبودي بعد از مرض و مرياي بعـد از سـالمتي تناسـخ باشـد، رود و از بين مـي افتد؛ چون برخي از سلولها بلكه هر روز بايد گفت، تناسخ ات فاق مي

كس اين را تناسخ محـال بـه شـمار شود، ولي هيچ سلولهاي جديدي جانشين آنها مي .است بدن جديد شده، ولي منعدم نگرديدهآورد؛ زيرا مجموع نمي

به طور كل ي، بايد گفـت، سـيدجمال مسـلمانان را بـه تأويـل نبـردن آيـات قـرآن از قبيـل دفـع شـبهة معانـدان يـا اقنـاع خواند و تأويل را جز در موارد ضروري، فرامي

از جملـة آن شـرايط اينكـه اوال، . شمارد منكران، آن هم با شرايطي خاص، جايز نمي برهان و استدالل، پريشان و به تقليد از آراي مذاهب نباشد؛

زنـد، خـداترس، پيراسـته از رذايـل اخالقـي، ثانيا، فردي كه دست به تأويـل مـي ده و گزارندة اعمال صالح باشد؛آراسته به اخالق پسندي

.بپيمايداي، طريق عدل و انصاف را ثالثا، صاحب نظري قوي باشد و در هر زمينهاي كه سيدجمال در تأويل آيات در پيش گرفته، اساسا بر تمسك به حـق و شيوه

دفاع از آن استوار است و همواره وحدت امت و سـرگرم نكـردن آنـان بـه قاـاياي گاه در تأويل آيه ثمر، وجهة همت اوست؛ بنابراين، هيچ ري صرف و بيكالمي و نظ

شود و به سان اصحاب مذاهب كالمي كه تأييد مـذهب يا حديثي، دچار مشكل نميكند؛ به عبارت ديگر، از نظـر كالميشان، اصل اولي آنان است، با نصوص تعامل نمي

در حـد ضـرورت، آن هـم در كنـد و تنهـا آفريني نمـي كالمي، با دست خود، مسنلهكه به تأويـل نيـاز دارد، ... نصوص مرتبط با ذات باري يا كالم، اسماء، صفات حق و

به آن روي آورده است؛ مثال دربارة معنـاي كـالم الهـي يـا بعاـي ديگـر از اسـماي .حسني، نصوص را تأويل برده است

همـان چـارچوب گونه موارد كه سيدجمال دست به تأويل زده، گرچه از در اينكالمي معهود خارج نشده است، تأويلهايش با نوعي نقـد بازدارنـده و رنـج بـردن از

.731و 736همان، ص. .999همان، ص. .733و 731همان، ص.

ج

ما دج سيآنية قرگردر نشي

ندينوا

/ جمه

ترها

.اختالف مذاهب در فهم نصوص همراه است

اي از امـور يبـي، مـثال دربـارة ايمـان بـه مالئكـه امتنـاع او از تأويل دربارة پـاره ور را واجـب ورزيد و تسليم شدن در برابـر ماـامين نصـوص مربـوط بـه ايـن امـ ميدانست و بر اين باور بود كه علم كالم از پاسخگويي به بسياري از مسائل مربـوط مي

به آنها از قبيل حقيقت وجودي، سرشت و طبيعت و چگـونگي اطاعتشـان نسـبت بـه .خداوند ناتوان است

كنـد؛ سيدجمال در موارد فراواني به عمل به محتواي كتاب و سـن ت دعـوت مـي ــال، مؤم ــراي مث ــر آنهــا ب ــر دشــمن و ايســتادگي در براب ــه هوشــياري در براب ــان را ب ن

دهد كه خداوند مؤمنان را بدون داند و توضيح مي خواند و آن را سبب خير مي فراميدهد كـه كند تا صادق در ايمان از كاذب، بازشناخته شود و نشان مي امتحان رها نمي

دـ خواهان نهات ايشان براي شو آنگاه كه اعمال امتش بر او عرضه مي ـ پيامبراو چنـين برداشـتي را از .اعتالي كلمة حق و نجات ديـن از چنگـال دشـمنان اسـت

.الهام گرفته است درون نصوص قرآن و سن ت پيامبراو براي اينكه تالش و سهم جالب توجه ايرانيان را در پيشرفت علوم اسـالمي، بـه

كنـد و تـذك ر لت ايشان استشـهاد مـي در فاي ياد آنان بياورد، به حديث پيامبرجانبة امت اسالم دهد كه شأن ايراني، اين است و همواره بايد در راه وحدت همه مي

.گاه باشد ترين تكيه اساسيبارزترين نكته در نحوة تعامل سيدجمال با نصوص ديني، به ويژه سن ت، اين است

اسـت و اينكـه چگـونگي ماية اصلي ايـن نصـوص كه وي در پي گوهر معاني و جانهـاي آشـكار در منظومـة معرفتـي ارتقاي معاني بر افقهاي برتر و تبديل شدن به نشانه

ظاهرا آنچه بـراي او اهميـت دارد، ايـن اسـت كـه بـا . دهد تمدن اسالمي را نشان مييادآوري ماامين اين نصوص، راه عملي سـاختن آنهـا و بسترسـازي بـراي وحـدت

.716همان، ص. .733و 731همان، ص. .371، ص9همان، ج. .968همان، ص.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

.مدلي مل تهاي مسلمان را نشان دهداسالمي و همراهي و ه

گيري سخن پاياني و نتيجهسيدجمال اثري در تفسير به ميراث ننهاد تا بتوان مكتب تفسيري و نحوة تعامل وي با قرآن را بررسي كرد؛ در عين حال، در زمرة مجددان معاصر بـه شـمار آمـده كـه در

دليل ايـن امـر را بايـد در دو . پرتو هدايت و نورانيت قرآن، امت را بيدار كرده است :شود، جست نكته كه در نهايت به يك نكته ختم مي

دانسـت؛ ديـدگاهي نخست، وي قرآن را نامة هدايت، اعجاز و آيين زندگي مـي او بر اين باور بـود كـه . بديل است اي بي كه براي تحق ق وحدت امت اسالمي، نسخه

دن بر آن، تنها در پرتو بازگشـت بـه اي مشكالت جامعة اسالمي و فائق آم حل ريشهاو به وجـود خطرهـا و چالشـهاي تهديدكننـدة . قرآن و عمل براساس آن ميسر است

داد و مسنوليت قيام براي حـل مشـكالت و مواجهـه بـا تهديـدها را جامعه هشدار مي .دانست رسالت علما مي

او آن . اددوم، طبيعت و تبار موضوعاتي بـود كـه سـيدجمال بـدان توجـه نشـان د اندازه كه به مسائل كل ي و جوهري عنايت داشت، به مسائل جزئي نپرداخـت و ذهـن

قاـايا و . مسلمانان را به مسائل ير ضروري و نامربوط بـه واقعيتهـا مشـيول نسـاخت مسائل مورد توجه وي، مسائلي است كه تنهـا ذهـن انسـانهاي بلنـدهمت را بـه خـود

انـد و نـام خـود را در صـفحة ا بـا خـون دل قلـم زده مشيول ساخته و براي تحق ق آنه .اند زرين تاريخ ثبت كرده

كرد؛ هدف از آن حيث او به زبان عربي، به عنوان هدف و وسيلة توأمان نگاه ميكه يكي از اسباب قوت دولت است؛ از اين رو، بارها حكومت عثمـاني را بـه سـبب

كـرد و وسـيله از آن سرزنش مـي اعتنايي به زبان عربي و درك نكردن ارزش آن بي .حيث كه كليد فهم قرآن كريم است و بدون آن، درك پيام قرآن ميسر نيست

اصـرار داشـت، در او چون بـر آشـكار كـردن لـب و گـوهر سـن ت پيـامبر استشهاد به سن ت هم بسيار حريص بود و از نقش معرفتـي و فرهنگـي آن در سـاختن

.تمدن اسالمي افل نبود

ج

ما دج سيآنية قرگردر نشي

ندينوا

/ جمه

ترها

كنندگان به قرآن را از هرآنچه مانع فهم صـحيح قـرآن يد، ذهن مراجعهوي كوش

گـاه بـه اسـرائيليات يـا و درك نورانيت و هدايت آن است، بپيرايد؛ از اين رو، هـيچ التعليقارت علاي البته در شرح خود بر . نپرداخت... اختالفات ليويان، فقها، فالسفه و

ذكر اختالفات علمـا روي آورده اسـت كه كتابي كالمي است، گاه به شرح الداانيكه بايد گفت، آن موضوع به تفسير قرآن ربطـي نـدارد؛ چـه اينكـه در آنجـا در پـي

در . شرح كتابي كالمـي بـوده و بـه ناچـار مقيـد و اسـير نويسـندة مـتن اصـلي اسـت شرحش بر آن كتاب، هرچند عمق فكر، توان علمـي و تاـل عش در فـن كـالم را بـه

رده است، سخني تازه و به دور از جـدلهاي كالمـي معـروف ارائـه روشني آشكار كتنها هنر سيدجمال در ايـن كتـاب، آن اسـت كـه گـاه و بيگـاه توانسـته . نكرده است

است، خود را از اسارت اين علم برهاند و به طور ضـمني، سـخناني در نـاتواني علـم د و هدف بـاالترش در كالم را در مقابله با تهديدها و چالشهاي عصر حاضر ارائه ده

توجه به علم كالم اين بود كه انديشه و فكر مسلمانان را بـه اسـباب نجاتشـان متوجـه كند و نسبت به حوادث پيرامونشان بيدار سازد؛ هرچند اقدامش به نفـي و طـرد علـم

.كالم بينجامدزد و داند يك مسلمان، انديشة خود را بر پاية برهانهاي متقن استوار سا او الزم مي

در اين راه اگر فردي توان آن را ندارد كه محق قانه همـة عقايـدش را بـر پايـة برهـان كـاوي قوي بنا نهد، نبايد بـه تأويـل و توجيـه روي آورد، بلكـه اساسـا ورود و ژرف

بسياري از مسائلي كه از گذشـته، انديشـة مسـلمانان را بـه خـود مشـيول سـاخته، روا امن تأويل را تنها در موارد ضروري، از قبيل دفـع معانـدين او پناه بردن به د. داند نمي

:پذيرد يا اقناع منكران، آن هم با دو شرط براي افراد مي پروري؛ برخورداري از توان باال در استدالل و برهان: نخست

.آراستگي كامل به فاايل اخالقي: دومپاية وظيفـة هاي مختلف زندگي، پيش از هر چيز، بر ورود او به هريك از عرصه

شرعي و پاسخ به دعوت قرآن كريم استوار بـود؛ از دعـوت مـردم بـه رويـارويي بـا استعمار تا دعوت به ات حاد و برپايي عدالت، و از دعوت با آموزش صـحيح و توجـه

ورزي و فراخوان فردي و جمعـي مسـلمانان بـراي نشان دادن به زبان عربي تا سياست

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

از طرف ديگـر، وي آگـاهي از سـن تهاي الهـي دربـارة . التزام شرعي و توجه به قرآنخالصـة بررسـيها و . دانسـت اي اساسي براي فهم قرآن مـي آفرينش و اجتماع را پايه

روزيهــا و ســخن او دربــارة ســن تهاي الهــي در قــرآن ايــن اســت كــه ســبب همــة ســيهو، بـر ناكاميهاي انسان، انحراف از قرآن و خروج از پرتو هدايت آن اسـت؛ از ايـن ر

پاية اين نتيجه، امت اسالمي را به بازگشت بـه كتـاب خـدا فراخوانـد و تفسـير را در .خدمت اصالح رابطة مردم با قرآن قرار داد

پسنديد كه هماهنگ با روح و مقتاـيات زمـان سيدجمال تفسيري از قرآن را مينديشـة وي در ا. ساز رنج مسـلمانان باشـد و با زبان روز، در پي حل مشكالت و چاره

اي يافـت؛ از ايـن رو، بـر آن توان بين پيام و نص قرآن و واقعيت خارجي فاصـله نمياســت كــه در مقــام تفســير قــرآن، بايــد برداشــت و پيــامي را از آيــه ارائــه كــرد كــه

او اين شيوة كامال درست در تعامل با قـرآن . پاسخگوي نيازهاي نوپيداي زمانه باشدكرد، ولـي در مقـام عمـل، مشـكالت و موانـع، بسـياري از پردازي را به خوبي نظريه

.مفسران را از پيمودن اين راه بازداشتسيدجمال در چنبرة تبلييـات سـهمگين و گسـترده گرفتـار آمـد و بـا توصـيفات

و ايـن همـه، ناشايست، شخصيت ديني او تخريب و اخالص وي زيـر سـؤال رفـت بينانـه شهاي او در فهم قرآن كـريم، واقـع مانع از آن شد كه به عملكرد تفسيري و تال

بـارتر آنكـه ايـن هجـوم تبلييـاتي، از سـوي فرهيختگـان و اهـل مصـيبت . نگاه شـود اندازي و رهبري شده و تودة مردم هم بـا تنهـا گذاشـتن ايـن مصـلحان، فرهنگ، راه

خطا و جفاي بزرگي در حق دين خود مرتكب شدند و ايشان را چون شكاري رام به رحم استبداد سياسي سپردند تا هر نسبت نـاروايي را بـه آنـان بدهـد و هـر بيچنگال

.سخن ناشايستي را عليه آنان به زبان آوردهاي خـود را در انديشـة مصـلحان پيـرو او نگرة تفسيري سيدجمال، توانست پايه

استوار سازد؛ بنابراين، اصالحگراني همچون شيخ محمد عبـده، محمـد رشـيد رضـا، ميربي، ابراهيم لقاني و ديگران، به نوعي نماينـدگان مكتـب سـيدجمال بـه عبدالقادر

؛ فهـد 38 ــ 13، ص.م 3381، بيروت، دارالشـروق، زرني بين دايسيهالدين االف جارلعلي شلش، : ك.ر. .316ـ31، صفي التفسير [ الحدي [ العقلي [ منهج الاديسالرومي،

ج

ما دج سيآنية قرگردر نشي

ندينوا

/ جمه

ترها

اي ويژه و نگاهي نو را به تفسـير قـرآن در دورة معاصـر ارائـه آيند كه شيوه شمار مي

.دادند

تأثير سـيدجمال بـر رويكـرد تفسـير »اي ديگر با عنوان در شمارة بعد ويژة علوم قرآن و حديث، مقاله. (.م)خواهد آمد « هاي معاصر در دوره

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ قالهسرم

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ميي عل

شهازارگ

معرفي كتابهاي منتشرشدة

مركز پژوهش دانشگاه علوم اسالمي رضوي

«في القرآن الكريم اهل البيت». 1

امة كتابشناسن في القرآن الكريم اهل البيت: نام كتاب

علـي جالئيـان اكبرنيــا بـا همكــاري: تنظيم واحد علوم حديث مركز پژوهش

محمدحسين مظف ر: ويراستار جواد سعيدي: طراح جلد .ش 3387./ ق 3796: چاپ اول نسخه 3111: شمارگان

مؤسسة فرهنگي قدس: چاپ و صحافي علوم اسالمي رضوي دانشگاه: ناشر ريال 33111: بها

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

ويژگيهاي اثر .اين كتاب، تفسير و تأويل روايي كامل آيات سورة حمد و بقره را دربردارد. 3در اين اثر، از تمام منابع روايي و تفسيري موجود شيعه و سن ي بهره گرفته شده . 9

.رسد منبع مي 381است كه شمار آنها به گونـه كـه روايـات بـه دو دسـته اي دارد؛ بـدين ظم ويژهروايات ذيل هر آيه، ن. 3

:تقسيم شده است .رواياتي كه مستقيم به آيه استدالل كرده است( الف .اي به آيه دارد رواياتي كه اشاره( ب

:در چينش و ارائة روايات در هر دو دسته، نكات ذيل مد نظر قرار گرفته استبر رواياتي كه دربارة امامي خاص وارد شده، رواياتي كه در حق ائمه( الف

.است، مقدم شده استترتيـب ( مـروي عنـه )روايات، بر اساس شخصي كه حديث از او صادر شده ( ب

(.و سپس صحابه تا وصي خاتم از رسول اكرم)يافته است اي كه افـزون بـر سـير آدرس روايات، دقيق و كارآمد تنظيم گرديده؛ به گونه. 7

.ف متن و سند منابع فرعي با منابع اصلي نيز مشخص شده استمنطقي منابع، اختال

معرفي اجمالياز . انسان براي پيمودن راه كمال، نيازمند رهبري معنوي و شناخت راه خويش اسـت

إن ي تـار؛ فـيكم الثقلـين كتـاب اهلل و »به مصداق طرف ديگر، قرآن و اهل بيتاز اين رو، شناختن و شناساندن ايـن اند؛ ، هدايتگران بشريت به سوي سعادت«عترتي

.دو ثقل گرانبها به تشنگان معرفت، امري ضروري است« در كتـاب الهـي جايگاه اهل بيـت »از مباحث مطرح و شايسته در اين زمينه

از يك سو، خود، به نزول ثلث يـا ربـع قـرآن در حق شـان اشـاره اهل بيت. استه يـا بـه سـبب ا ـراض ديگـر، حتـي نـزول اي ناآگاهانـ از سوي ديگر، عده. اند كردهكنند؛ از اين رو، مي انكار مي و اهل بيت طالب اي را در حق علي بن ابي آيه

أهال طلبد كه اثري جامع خـأل موجـود در ايـن زمينـه را برطـرف سـازد كـه كتـاب

ج

كز مرشدة

شر منتايتابهي ك

عرفم

.../ ميي عل

شهازارگ

.دار اين امر است عهده في القرآن الكريم البيت

در قرآن به زبان روايات اسـت؛ تكتاب حاضر، در پي تبيين جايگاه اهل بياي در حـق اهـل اي را بـه گونـه آوري، بررسي و عرضة روايـاتي كـه آيـه يعني جمع

.دانسته است تفسير يا تأويل كرده يا شأن نزول آن را اهل بيت بيتقرآن، به در اين اثر، به منظور تكميل كار پيشينيان و شناساندن جايگاه اهل بيت

تفسـيري آياتي كه دربارة آنان نازل شده، پرداخته است كه نتيجـة آن، آوري تمام جمع .كند تفسير يا تأويل مي روايي است كه برخي از آيات را در حق اهل بيت

«اخالق اقتصادي از ديدگاه قرآن و حديث». 2

شناسنامة كتاب اخالق اقتصـادي از ديـدگاه: نام كتاب

قرآن و حديث د ايروانيجوا: نويسنده هادي بزدي ثاني: ويراستار

جواد سعيدي: طراح جلد .ش 3387: چاپ اول نسخه 3111: شمارگان

مؤسسة فرهنگي قدس: چاپ و صحافي دانشگاه علوم اسالمي رضوي: ناشر ريال 91111: بها

ويژگيهاي اثر .ـ ابتكاري بودن موضوع در نوع خود با توجه به جامعيت و ساماندهي مطالب

.هاي اخالقي به زبان اقتصاد معاصر بيين كاركردهاي اقتصادي آموزهـ تهاي اقتصاد، اخالق و متـون دينـي اي در حوزه رشته ـ تالش در ارائة تحقيقي ميان

(.آيات و روايات)

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

هاي ديني و توجه گيريهايي بر پاية نگاه مجموعي به آموزه ـ ارائة تحليلها و نتيجه .به مفاهيم اقتصادي

فادة گسترده از منابع معتبر با تأكيد بر ارزيابي داللي به جاي ارزيابي سـندي ـ است .در روايات

هـاي توليـد، توزيـع و ـ توجه به سير منطقي مباحث و سـاماندهي آنهـا در عرصـه .مصرف

معرفي اجماليهاي رشد هاي اسالمي است كه از يك سو، مؤلفه بخشي از آموزه« اخالق اقتصادي»

كند و از سـوي صادي و رفاه عمومي در پرتو عدالت اجتماعي را بيان ميو توسعة اقتدهـد و سازي فعاليتهاي اقتصادي را نشـان مـي هاي مقابله با مفاسد و سالم ديگر، شيوه

.سازد بستر الزم را براي رشد معنوي و سعادت ابدي انسان فراهم ميت رابطـة اخـالق بـا ، پس از اثبااخال اقتصردی ا ديدگره قرآن ا حدي كتاب

ويژه اسالم، شناختي مكاتب اقتصادي رايج، به بيني و انسان اقتصاد و طرح مباني جهانترين عناصر اخالق اقتصادي را در سه بخـش توليـد، توزيـع و مصـرف بررسـي مهمــ اخالقـي و اصـول حـاكم بـر آنهـا همچنين با تبيين زيرساختهاي اعتقـادي . كند مي

.كند ختن آنها را نيز مطرح ميراهكارهاي نهادينه ساارائه و تحليل اخـالق كـار و توليـد و بررسـي نقـش ارزشـهاي معنـوي بـر رشـد

ها و آثـار تكـاثر و اقتصادي، تبيين ديدگاه اسالم دربارة فقر و ثروت و مقابله با زمينهفقر، تبيين اخالق تجارت و اصول حـاكم بـر آنهـا و ارائـة معيارهـاي تعيـين الگـوي

.ترين مباحث اين كتاب است گرايي، مهم هار پديدة مصرفمصرف و م

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ قالهسرم

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/يدهچكمة رجت

ها

موجز المقاالت

المحسنات الترتيبيي في القرآن الكريم حسن الخرقاني عاو الهينی التدريسيی في الجامعی الرضويی للعلوم انسالميی

ی و الفـائقی، من العناصر التي لها دور هام فـي جمـال أسـلوب القـرآن و بال تـه الرائعـ كيفيی طرح المواضيع مع تنوعها و منهج تلفيق هذه المواضيع أو تفريقها و كيفيی صـلی

.بعاها مع اآلخررام الكاتب في هذا المقال أن يدرس المحسنات و وجوه تحسين الكالم و طريقـی استعمالها في القرآن، تلک المحسنات التي تتعل ق بمـنهج نظـم المواضـيع و عرضـها و

« التفريـق »و « الجمع»و « التقسيم»و « اللف و النشر»كذلک بسطها و توسيعها في قوالب طرق تتابع الكلمات التي »و « انجمال و التفصيل»و « ات صال بعاها مع بعاها اآلخر»و

.«لها دورها المعين في التركيبقـرآن حاول الكاتب في دراسته هذه، أن يبحث عن كل من هذه المحسنات في ال

.و يأتي لكل من هذه العناوين بنماذج مناسبی

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

القرآن، علوم البال ـی، البـديع، المحسـنات األدبيـی، اللـف و :يالافردات الرئيس .النشر، التقسيم

أسس و مبادئ ترجمي القرآن و تفسيره من وجهي نظر أبوالكالم أحمد اآلزاد

شيخ محمد حسنين ورا في فرع الفلسفی و الكالم انسالميطالب في مرحلی الدكت

يعتبر أبوالكالم من المفك رين الـذين لهـم صـيت عـالمي فـي شـت ي األصـعدی العلميـی فعلي الصعيد العلمي، لقد قبل جمع من العلماء انسـالميين عـددا . الثقافيی و السياسيی و

.وجهــات نظــره فيــهأحــد مؤل فاتــه الــذي طــرح « ترجمــان القــرآن»تفســير . مــن رؤاهيري أبوالكالم أن ه يجب علينا إزالی العراقيـل الموجـودی أمـام الوصـول إلـي القـرآن و

و من أجل ذلک طرح في هذا الكتـاب أسسـا لترجمـی القـرآن و . التعرف علي حقيقته .تفسيره

و قد لوحح في هذه الدراسی و من خالل تفسيره، إضـافی إلـي اسـتخراج و عـرض مبادئ الحجـج » عتني بها أبوالكالم في فهم القرآن، ات جاهاته المسمای باألسس التي ا

.، مثل الدعوی إلي التعق ل و التفكير و كون الخلقی هادفی«القرآنيی

.أبوالكالم، الترجمی، التفسير، فهم القرآن، ترجمان القرآن :يالافردات الرئيس

؛ الشبهات و الردود نزول القرآن جملي اصير ناصحيان علي ماجستير في علوم القرآن و الحديث

درس الكاتب في دراسته هذه، تقريرا موجزا عن أهم الرؤي حول كيفيی نزول القرآن، ثم و بعد هذا العرض و عبر التمسک إلي . رفض و أشكل علي رؤيی حصر نزول القرآن منجما

القرآن نزل فـي مـرحلتين، ثـم أجـاب عـن شواهد كثيری من القرآن و الحديث، أثبت أن و في نهايی هذا المطاف ناقش االت جاهـات المختلفـی حـول . الشبهات الواردی إجابی مناسبی

ج

التمقاز الوجم

/ يدهچكمة رجت

ها

و طـرح و مـن خـالل التمسـک بـالقرآن و الحـديث ( النزول الـدفعي )نزول القرآن جملی .الرؤيی الحق ی و الصحيحی في هذا المجال

ول القرآن، نزول القرآن جملی، نزول القرآن منجما، بـدايی نز :يالافردات الرئيس .البعثی، القرآن، الحديث

نظري إلي تفسير فقهي؛ «قالئد الدرر في بيان آيات األحكام باألثر»

محسن النورائي ماجستير في علوم القرآن و الحديث د بن إسماعيل الجزائري، من مؤل فات أحم« قالئد الدرر في بيان آيات األحكام باألثر»

، يعتبـر تفسـيرا فقهيـا و أثـرا .ق. الفقيه و المفسر الشهير انمامي في القرن الثاني عشر هو تت اـح أهميـی هـذا الكتـاب مـن خـالل إلمـام . قيما في حقل تفسير آيات األحكـام

تفسـير فـي المؤل ف البليغ علي االستفادی من منهل أحاديث و تعاليم أهـل البيـت األول، معـالجی الجزائـري . و الذي يميز هذا الكتاب من نظائره أمـران . آيات األحكام

الثاني، عرض نموذج متوسـط و . الجيدی للروايات اليفيری التي وردت في هذا المجال .متعادل من التفسير الفقهي و األثري

قيمی و أهميی ... القرآن واعتقد الجزائري أن لعلوم كاآلداب و أصول الفقه و علوم باليی في تفسير آيـات األحكـام و لقـد اسـتفاد مـن هـذه العلـوم فـي تفسـير اآليـات و

.استنباط األحكاميحاول الكاتب في هذا المقال مناقشی أسلوب الجزائري في تفسير آيات األحكـام

.و مالحظی عدد من مميزات هذا الكتاب

الدرر، أحمد بن إسماعيل الجزائـري، آيـات األحكـام، دقالئ :يالرئيس الافردات .التفسير األثري، القرآن

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

الدراسي المفهوميي و المصداقيي للواليي في القرآن السيد جعفر العلوي طالب في مرحلی الدكتورا في فرع الفقه و مبادئ القانون انسالميی

ــا دراســی مصــطلح ــولي»يتيســر لن ــي و مشــتق ات« ال ه فــي فصــلين همــا المفهــوم القرآنثم نشاهد أن لهذه الكلمی في القرآن الكريم معاني عدی تبلغ إلي ست ی عشر . مصاديقه و

و علي هذا، تعيين المعني في كل من هذه المـوارد يحتـاج إلـي قـرائن، منهـا . مفهوما . ...شأن النزول و وحدی السياق و

: و مشتق اته إلـي قسـمين « الولي»الروائيی، تنقسم مصاديق و نظرا إلي القرائن القرآنيی وو قد تم في هذا االسـتعراض عـد اثنـي عشـر . «الواليات المطرودی»و « الواليات المقبولی»

.مصداقا قرآنيا لكل من هذين القسمين

ی، الواليی، مفهوم الواليی، مصداق الـواليی، الواليـات المقبـول :يالافردات الرئيس .الواليات المطرودی، القرآن

مبدأ العفو و المداراي من منظور القرآن و الحديث جواد االيرواني عاو الهينی التدريسيی في الجامعی الرضويی للعلوم انسالميی

مـن أهـم أركـان توثيـق العالئـق الفرديـی و الهـدوء الفـردي « العفـو و المـداری »يعتبر مع ذلک كل ه، علينـا أن نميـز و نحـدد سـاحی الفاـيلی الخلقيـی مـن . یالفاائل الخلقي و

في هذا االستعراض . ساحی المواطای و المجاملی و التسامح و انهمال اليير المسموح بهنروم أن نتعين مـدي حـدی العمـل و الصـرامی « العفو و المدارای»و مع نظری إلي مفهوم

ثم نالحـح قيمـی العفـو و المـدارای و مكانتهمـا . ماتحديد ساحی كل منهما و موارده وو نذكر في األخير طرق الحصول علـي . آثارهما انيجابيی في مختلف أصعدی الحيای و

فايلی العفو و المدارای من جانب و طرق التيل ب علـي السـخط و الياـب مـن جانـب .آخر

.الحديثالمدارای، العفو، الياب، القرآن، :يالرئيس الافردات

ج

التمقاز الوجم

/ يدهچكمة رجت

ها

األخوي اإليمانيي في التعاليم اإلسالميي دوست رضا وطن باحث و كاتب

انخــاء »يتشــك ل المجتمــع البشــري مــن مســايرات و عالئــق منــوعی، و تعتبــر عالقــی هذه العالقی التي تنبع من انيمـان و تت سـع . من أوطد هذه العالئق و أرسخها« األخوی و

حيای، لها ظهور خاص في القرآن الكريم و كـذلک فـي سـيری في مختلف مستويات الو بييی تحق ق عالقی انخاء و تحسين الصالت و القواسم االجتمـاعيی . أئمی الهدي

.علي أساس انيمان، تطرق الكاتب لذكر طرق و أساليب ناجحیهذا المقال الذي يتناول دراسی هذه الطرق و عرضـها مـن جديـد، اسـتهدف ذكـر

كما استهدف أساليب تعزيز . في القرآن و شروطها و معداتها« األخوی»وارد استعمال مو في األخيـر، تطـرق الكاتـب ألهـم وظـائف األخـوی و حقـوق . األخوی و بيان آفاتها

.انخاء المتبادلی في المجتمع انيماني

اني، العالقی االجتماعيی، األخوی، عالقی األخوی، المجتمع انيم :يالافردات الرئيس .القرآن، السن ی

ج

Abstr

acts

/ يدهچكمة رجت

ها firmest. This relation that originates from faith and spreads through

one's life is particularly noticeable in the Quran and in the conducts

of the religious leaders, our Imams.

Hence, in order to strengthen the social relations and actualize the

bond of brotherhood, as recommended by the Quran, practical ways

are presented.

This research, written with the aim of analyzing these ways,

explains the term “brotherhood” and its components as are used in

the Quran, and exposes what strengthens it and what harms it.

Finally the most important mutual duties and obligations in a

faith-based community are reminded.

Key words: brotherhood, bonds of brotherhood, faith-based community,

social relation, the Quran, the sunnsh.

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

referents can be counted for each of them.

Key words: velyat, concepts of velayat, accepted velayat, rejected velayah,

Quran.

Starting Point of Conciliation and Forgiveness

from The Quranic View Point Javad Iravani

Member of Academic Board of Razavi University

Conciliation and forgiveness are the most important elements for a

firm relation, individual tranquility and moral virtues among people.

However, it is vital to differentiate the scope of this moral virtue

from the domain of compromise and inadmissible tolerance.

Having viewed the concepts of conciliation and forgiveness, this

research has delineated the limits of a strong act, decisiveness and

the domain of each, and enumerates the relevant cases. The value

and place of “conciliation” and “forgiveness”, their positive effects

in different scopes of life are then analyzed. Finally, a strategy is

presented to achieve the characteristics of conciliation and

forgiveness, and to overcome one's anger.

Key words: conciliation, forgiveness, wrath, the Quran, hadith.

Faith Brotherhood in Islamic Teachings Reza Vatandoost

Researcher and Writer

Human community enjoys various convergences and bonds, of which

“the bond of brotherhood” in the Islamic community is the

ج

Abstr

acts

/ يدهچكمة رجت

ها Ayat-al-Ahkam. The importance of this work is obvious from

author's emphasis on using Ahl-al-Beit teachings and Hadithes.

Jazaery's proper handling of myriads of reported Hadithes, and his

presenting a moderate example of exegesis (of the Quran), observing

the jurisprudential-narrated style, has made his exegesis quite distinct

from similar woks. His knowledge of the value and application of

Arabic Literature, principles of Jurisprudenc and the Quranic

sciences as tools in interpreting the Quranic verses helped him

explain the revelation and deduce the precepts, the religious Ahkam.

In this research, we have done our best to analyze Jazaery's

method in interpreting Ayat-Al-Ahkam besides the attempts we have

made to explain the characteristics of this work.

Key words: Qalaid-al-Dorar, Ahmad ibn Mohammad Ismaeel Jazaery,

Ayat-Al-Ahkam, narrative interpretation, Quran.

Conceptual and Referable Analysis of Velayah

in the Quran Sayyed Jafar Alavi

Ph.D Student of Jurisprudence and Islamic Law

The word “Vali” and its derivatives can be analyzed in two aspects:

the concept of Vali in the Quran and its referent. This subject is used

nearly in 36 meanings in the Quran. Hence determining the meaning

of every case needs some contexts such as occasion of revelation,

unity of Quranic contexts... . According to the Quranic and Hadith

contexts, the referents of Vali and its derivatives is devided into two

parts as accepted Velayah and rejected Velyah that about twelve

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ييز پا

4831

/ رة شما

41

The Sudden Descent of The Quran,

Questions and Answers Ali Asghar Naseheyan

Senior Expert of Quranic Sciences

This article first presents a brief report on the most important views

concerning the descent of the Revelation and analyzes them,

rejecting the view that monopolizes the descent of the Revelation to a

“gradual revelation”. Then on the basis of evidence in the Quran and

hadiths, the two-period descent of Revelation is confirmed and

questions concerning it are answered. Finally, having analyzed

different views on the sudden descent of the Quran and having based

the argument on the Quran and hadithes, the better and the correct

view is selected.

Key words: descent of the Quran, sudden descent, gradual descent,

beginning of the Prophet's mission, the Quran, hadith.

An Outlook to Jurisprudental Exgesis of the

Quran, Qalaid-al-Dorar Fi Bayan-e-

Ayat-al-Ahkam Bi-al-Athar Mohsen Nooraee

Senior Expert of Quranic Sciences

The jurisprudential exegesis “Qalaid-al-Dorar Fi Bayan-e-Ayat-al-

Ahkam Bi-al-Athar” by Ahmad ibn Ismaeel Jazaery, the famous

jurisprudent and commentator of Imamiyah in 39th century, is one of

the valuable works of Imamiyah in the field of interpretation of

ج

Abstr

acts

/ يدهچكمة رجت

ها title.

Key words: Quran, science of eloquence, rhetorical ornaments, division.

Doctrines and Principles of Translation and

Interpretation of the Quran from View Points of

Abu-Al-Kalam Ahmad Azad Sheikh Muhammad Hasanein

Ph.D Student of Philosophy and Islamic Kalam

Abu-Al-Kalam is one of the thinkers who is universally known in

scientific, cultural and political fields. Some of his scientific

viewpoints are accepted by Islamic scholars. The interpretation

“Tarjoman-Al-Ghoran” is one of his works in which his viewpoints

are presented. Abu-Al-Kalam believed that the hindrance in the way

of familiarity with the Quran must be removed.

Hence he believed in principles for translation and interpretation

of the Quran which are mentioned in his Interpretation.

In this research, in addition to deducing and explaining some of

Abu-Al-Kalam's principles in understanding the Quran from the

commentary of “Tarjoman-Al-Ghoran”, we have exposed some of

his views under the title of “doctrines of the Quranic reasoning”

such as inviting to reasoning and thinking, purposefulness of creation

and... .

Key words: Abu-Al-Kalam, translation, interpretation, understanding the

Quran, Tarjoman-Al-Ghoran.

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/يدهچكمة رجت

ها

Abstracts

Ornaments of Arrangement in The Quran Hassan Kharaghani

Member of Academic Board of Razavi University

How to present matters with various subjects and the way of

combining and separating subjects and their inter relations are some

of the elements which play a role in the elegance of the style of the

Quran and its surpassing eloquence.

this research surveys those parts of rhetorical ornaments and their

usage which deal with the way of arranging and presenting subjects

and their expansion in the form of “arrangement”, “division”,

“combination”, “separation”, “connection”, “brief and detail”,

“successive words with a special function in composition”.

In this research, we have tried our best to search for every one of

these ornaments in the Quran and mention proper example for each

ج

Table of contents

Editorial:

The Opponents of the Prophetic State in the Quranic Perspective ............................... 3

Researches:

Ornaments of Arrangement in The Quran/ Hassan Kharaghani ................................... 33

Doctrines and Principles of Translation and Interpretation of the Quran from View

Points of Abu-Al-Kalam Ahmad Azad/ Sheikh Muhammad Hasanein ...................... 33

The Sudden Descent of The Quran, Questions and Answers/ Ali Asghar Naseheyan ...... 13

An Outlook to Jurisprudental Exgesis of the Quran, Qalaid-al-Dorar Fi Bayan-e-

Ayat-al-Ahkam Bi-al-Athar/ Mohsen Nooraee .................................................... 33

Conceptual and Referable Analysis of Velayah in the Quran/ Sayyed Jafar Alavi ......... 393

Starting Point of Conciliation and Forgiveness from The Quranic View Point

Javad Iravani ............................................................................................... 313

Faith Brotherhood in Islamic Teachings/ Reza Vatandoost ....................................... 381

Translations:

Indications of Enlightenment of Sayyed Jamal's Quranic-Based View/ Ali Khayyat ..... 933

Scientific Reports:

Introducing Published Boods by Research Center of Razavi University of Islamic

Sciences ................................................................................................... 971

Translation of Abstracts:

Arabic Translation/ Mohammad Salami ................................................................ 913

English Translation/ Mohammad Ebrahim Roshanzamir ............................................ 969

ج

:صرحب امتير محمدباقر فرزانه :مدير مسئول

fg8GF

T سردبير نبي گلستاني الم

T امور توزيع و اشتراك علي جانفزا

T ويراستار عبداهلل المي

T طراح جلد جواد سعيدي

T چاپ و صحافي مؤسسة فرهنگي قدس

T شمارگان 31، شمارة 3387 پاييزسال پنجم، نسخه 9111 تومان 111: هاب fg8GF

:اعضری هيئت تحريريه

(استاد)اهلل محمدهادي معرفت [ ، آي(استاد)زاده خراساني اهلل محمد واعح[ آي (استاديار)االسالم و المسلمين محمدعلي مهدوي راد [ اني، حجصادق الريجاالسالم و المسلمين [ حج االسالم و المسلمين محمدباقر فرزانه[ حج ،(دانشيار)حسين نجفي ابرندآبادي دكتر علي آقاي داود حيدري ابهري

fg8GF

1133ـ9931119 :تلفن ا داينگري 33131 ـ763مشهد مقدس، صندوق پستي :نشرني www.magiran.com/razavi :آديس اينترنت [email protected] :نگري پيرم

ج

«.با ذكر مأخذ بالمانع استنقل مطالب مجله »

ج

ج

وق حقت و

لهياي اصص

تخجلةم

/ ان بستو تاهار

ب483

1 /

رة شما

41و 41

Specialized Journal of Razavi University of Islamic Sciences

Quarterly Research of Humanities (Theology & Law)

Specialized Issue; Quranic Sciences

Vol.1, No.31, Autumn 9111

fg8GF

Proprietor: Razavi University of Islamic Sciences

Managing Director: M.B. Farzane

Editor -in- Chief: G.N. Golestani

Cover Page Lay-out: J. Saeedi

Publisher: Cultural Institution of Quds

fg8GF Editorial Board: 3. M. Vaezzade khorasani (Professor( 9. M.H. Marifat (Professor)

3. S. Larijani

7. M.A. Mahdavi rad (Assistant Professor)

1. A.H. Najafi abrand abadi (Associate Professor)

6. M.B. Farzane

1. D. Heidari abhari

fg8GF

Tel & Fax: 1133-9931119

Address: Iran, Mashhad, P.O. Box: 33131-763

Web Site: www.magiran.com/razavi

E.mail: [email protected]

ج

1133 -9931119: ؛ تلفن و نمابر33131 -763: ، صندوق پستي مشهد، حرم مطهر، دانشگاه علوم اسالمي رضوي، دفتر :نشاني

مؤسسه /نام و نام خانوادگي : .......................................................... مدرك و رشتة تحصيلي : ............................................................... نشاني : ...............................................................................................

.............................................................................................. ..............................................................................................

تلفن : .................................................................................................

مشخصرت مشترك شمارة( دورة صحافي شده)سالنماي .............................................. (شام حقوق، علوم قرآني، فلسفه)ها شماره همة فقط ويژة الهيات فقط ويژة حقوق شروع اشتراك از شمارة: .................... به تعداد: ...................... مبلغ واريزي: ........................................ شمارة فيش: ............... نام شعبة مبدأ: ........................................ كد شعبه: .....................

كنحوة اشترا

. و استارسا وجه اشتراك به صورت پستي قاب قب

م اشتراكفر

ج

ياهنااااری

اشتااااراك هزينة پست سفارشي بقية سالنماها (4831) 4سالنما 44تا شمارة شماره تك ساله اشتراك يك

ريا 8111 ريا 01111 ريا 41111 ريا 8111 ريا 1111 ريا 01111

توضيحارت