بررسی شاخصه های مهم مکتب عرفانی خراسان از ابتدا تا قرن...

153

Transcript of بررسی شاخصه های مهم مکتب عرفانی خراسان از ابتدا تا قرن...

دانشکده علوم انسانی

پایان نامه دوره کارشناسی ارشد ادیان و عرفان

عنوان:

از ابتدا تا قرن هفتم هجريمکتب خراسان مهم هاي بررسی شاخصه

راهنما:استاد

دکتر قدرت اهللا خیاطیان

استاد مشاور:

دکتر علی اشرف امامی

:پژوهشگر

سید علی حسینی

93 مهر

تعهد نامه

سید علی حسینی دانشجوي کارشناسی ارشد رشته الهیات گرایش ادیان و عرفان اینجانب

نمایم که ادیان و عرفان تعهد می -دانشگاه سمنان، دانشکده علوم انسانی گروه الهیات

محتواي این پایان نامه نتیجه تالش و مطالعات مستمر اینجانب و راهنمایی و مشاوره اساتید

اثبات خالف مندرجات فوق، به تشخیص دانشگاه مطابق با محترم بوده است. در صورت

ضوابط و مقررات حاکم(قانون حمایت از حقوق مولفان و مصنفان و قانون ترجمه و تاکثیر

کتب و نشریات و آثار صوتی، ضوابط و مقررات آموزشی و پژوهشی و انظباطی....) با

احقاق حقوق مکتسب و اینجانب رفتار خواهد شد و حق هر گونه اعتراض در خصوص

نمایم. در ضمن، مسئولیت هر تشخیص و تعیین تخلف و مجازات را از خویش سلب می

(اعم از اداري و گونه پاسخگویی به اشخاص اعم از حقیقی و حقوقی و مراجع ذي صالح

قضایی) به عهده اینجانب خواهد بود و دانشگاه هیچ مسئولیتی در این خصوص نخواهد

داشت.

امضاء

علی حسینی سید

تاریخ:

اش.دریغتقدیم به مادر مهربانم بابت صبر و تالش بی

تشکر و قدردانی:

ناپذیر استاد محترم جناب آقاي دانم، از زحمات خستگیپیش از هر چیز بر خود الزم می

شان صمیمانه سپاس گذاري و تشکر کنم و دریغهاي بیتالش اهللا خیاطیان بابتدکتر قدرت

هاي دکتر علی اشرف امامی بابت راهنمایی آقاي نیز جا دارد از استاد مشاور عزیزم جناب

شان کمال سپاس و تشکر را نمایم.و ارزنده دریغ بی

یان و باید یاد آور شوم از استاد بزرگوار جناب آقاي دکتر حمزئیان و گروه محترم اد

عرفان تطبیقی و تحصیالت تکمیلی دانشگاه سمنان مخصوصا جناب سرکار خانم موالیی

هچنین گروه محترم ادیان و عرفان تطبیقی دانشگاه فردوسی مشهد و استادان محترم آن

دانشگاه جناب آقاي دکتر معتمدي، دکتر حسن زاده و دکتر قرائی بابت زحماتشان براي

نمایم.اند کمال سپاس و تشکر را ع ارشد کشیدهادامه تحصیلم در مقط

جا دارد از دوستان عزیزم، آقایان امیر مرتضی، ولی عبدي و محسن شرفایی بابت

ند تشکر نمایم.اهزحماتی که کشید

چکیده:

در آن رشد و تصوف ا پیدایش و گسترش تصوف در جهان اسالم از قرن دوم به بعد، یکی از مناطقی که ب

شود که تصوف او ناحیه خراسان قدیم بود. تصوف در این نقطه با ابراهیم ادهم آغاز می گسترش پیدا کرد،

یزید بسطامی، ابوسعید مبتنی بر زهد و ریاضت بوده است؛ بعالوه در این خطه، عرفاي بزرگی همچون با

سربرآوردند که سبب رشد تعالیم و گسترش تصوف اسالمی شدند. جالل الدین بلخی ابوالخیر، موالنا

هاي خاصی بود که به خوبی در آراء عملی و اقوال صوفیه آن نمودار تصوف در این منطقه، داراي ویژگی

سماع اشاره کرد. گري ومتیشطح، مالتوان به مساله عشق، است. از جمله مهمترین آنها می

در این نوشته بر آنیم تا به بررسی پیدایش و سیر تاریخی و تحوالت این مکتب و روند رشد و

گسترش تعالیم آن بپردازیم. از این رو بیش از همه بر تعالیم سه تن از بزرگان آن از جمله بایزید بسطامی،

سه شخصیت به نوبه خود در پیدایش، ترویج و گسترش این ابوسعید ابوالخیر و موالنا تاکید شده است.

اند؛ بطوري که می توان گفت بایزید و ابوسعید از پیشگامان این تصوف خراسان نقش بسزایی ایفا کرده

آیند؛ اما مولوي با آراء و آثار خود در نشر و گسترش تصوف با رنگ و لعاب مکتب به حساب می

ت؛ به همین خاطر در این نوشتار از میان نمایندگان متعدد مکتب خراسانی بیشتر تاثیرگذار بوده اس

هاي سه شخصیت مذکور مورد توجه بیشتر ما خواهد بود.خراسان، آراء و اندیشه

بایزید، ابوسعید، موالنا ، سماع، گريیها: عشق، شطح، مالمتکلیدواژه

أ

فهرست منابع:

کلیات :اول فصل

١ ............................................................................................................... :مقدمه

٣ ................................................................................................... :مسأله انیب)1- 1

٤ ............................................................................................. :پژوهش اهداف) 1- 2

٤ ......................................................................................... :پژوهش يهاپرسش)1- 3

٤ .....................................................................................................:هاهیفرض) 1- 4

٥ ............................................................................................... :پژوهش وهیش) 1- 5

٧ .................................................................................... :پژوهش انجام یچگونگ) 1- 6

٧ ................................................................................................. :قیتحق ابزار) 1- 7

٧ ............................................................................................. :پژوهش نهیشیپ) 1- 8

یبسطام دیزیبا و ادهم میابراه هايو اندیشه احوال ،یزندگ :دوم فصل

٨ .............................................................................. :ادهم میابراه احوال و یزندگ)2- 1

١٦ ..........................................................................:یبسطام دیزیبا احوال و یزندگ)2- 2

٢٥ .................................. :یبسطام دیزیبا يها شهیاند و آراء در خراسان مکتب يهاشاخصه) 2- 3

٢٦ ..................................................................................................:عشق)3-2- 1

ب

٢٩ ............................................................................................. :اتیشطح)3-2- 2

٣٢ .......................................................................................... يگریمالمت) 3-2- 3

ابوالخیر اندیشه هاي ابوسعید ، احوال و: زندگیسوم فصل

٣٥ .................................................................... :ریابوالخ دیابوسع احوال و یزندگان )3- 1

٤٣ ............................................................................................. :دیابوسع شعر)3- 2

٤٤ .............................................................. :دیابوسع ي انهیصوف يها شهیاند انیدرب) 3- 3

٤٦ ............................................. :دیابوسع اقوال و احوال در خراسان مکتب يها شاخصه)3- 4

٤٦ ................................................................................................ :خانقاه) 4-3- 1

٥٣ ................................................................................................ :سماع) 4-3- 2

٥٦ ................................................................................................. :عشق) 4-3- 3

٦٠ ............................................................................................ :اتیشطح) 4-3- 4

٦٢ ..........................................................................................:يگریمالمت) 4-3- 5

يمولو نیالد جالل يها شهیاند و احوال ،یزندگفصل چهارم:

٦٦ .................................................................. :يمولو نیالد جالل احوال و یزندگ) 4- 1

٧٤ ............................................................................................... :يآثارمولو)4- 2

8٠ ................................................................. :يمولو يانهیصوف يهاشهیاند انیب در)4- 3

٨٢ .......................................................................... :يمولو گفتار در شعر انیب در) 4- 4

ت

٨٦ ............................................... :يمولو احوال و آراء در خراسان مکتب يها شاخصه) 4- 5

٨٦ ................................................................................................. :سماع)5-4- 1

٩٥ ................................................................................................. :عشق) 5-4- 2

١٠٩ ........................................................................................:يگریمالمت) 5-4- 3

١١٣ .......................................................................................... :اتیشطح) 5-4- 4

گیريفصل پنجم : تحلیل و نتیجه

١١٩ ....................................................................... :يریگجهینت و هاهیفرض لیتحل) 5- 1

١١٩ ................................................................................... :هاهیفرض لیتحل) 1-5- 1

١٢٢ ............................................................................................ :يریگجهینت) 5- 2

١٢٦ ................................................................................................ :مآخذ و منابع

فصل اول

کلیات

١

مقدمه:

کرد. توان به دو مکتب عمده خراسان و بغداد تقسیم هاي مختلف آن میتصوف اسالمی را با وجود گونه

هاي اما توجه به عشق، سکر و مالمت و سماع از ویژگی ،این دو مکتب هر چند اشتراکات زیادي دارند

آید. در مقابل، مکتب بغداد بر صحو، ریاضت و زهد و محاسبه نفس بارز مکتب خراسان به حساب می

اهیم ادهم، بایزید بسطامی، با تکیه بر آراء و آثار عرفانی ابر آن استتاکید دارد. در این پژوهش سعی بر

هاي برجسته مکتب خراسان مورد بررسی قرار گیرد.ابوسعید ابوالخیر و مولوي ویژگی

- گذار مکتب عرفانی خراسان قلمداد میپایهدوم هجري قرنعارف و زاهد معروف ابراهیم ادهم

توان یافت. گري را نیز مییهایی از سکر، عشق و مالمترگه ،شود. با وجود زهد فراوان در احوال ابراهیم

ها جزو اولین کسانی هستند که بر عشق تاکید فراوان داشتند. همچنین بعد ،افزون بر این، او به همراه رابعه

فرقه چشتیه منشاء طریقت خود را به او رساندند.

- یکی از برجسته ،دوم و سوم هجري هايقرنبایزید بسطامی معروف به سلطان العارفین، عارف

بر سکر، ،بیش از ابراهیم ادهم وي .آیدمکتب عرفانی خراسان به حساب می انرین و موثرترین عارفت

گري تاکید داشت. این آراء او نه تنها بر عرفاي بعد از خودش در مکتب خراسان بلکه بر عشق و مالمتی

سزایی گذاشت.عرفاي سایر مکاتب نیز تاثیر به

یکی از عارفان مکتب نیزهاي چهارم و پنجم عارف قرن -مهنه معروف به پیر - ابوسعید ابوالخیر

او عالوه بر توجه به .آید. احوال او سرشار از شوریدگی و بسط عرفانی استخراسان به حساب می

٢

اولین کسی است که براي خانقاه آدابی را تعیین و در این و شودگذار خانقاه نیز محسوب میپایه ،سماع

مل مشخص کرد.زمینه سی دستور الع

فقیه و متکلم بزرگ ،معروف به مالي رومی یا مالي بلخی، عارف قرن هفتم هجري ،مولوي

او را به ،دچار دگرگونی و تحول درونی شد. این دیدار ،در طی مالقات با شمسکه جهان اسالم بود

داشت. خاصی تاکیدگري، شطح، عشق و سماع یکی از عرفاي بزرگ جهان اسالم مبدل کرد. او بر مالمتی

.به حساب آورد گذاران فرقه مولویهتوان یکی از بنیاناو را می

٣

)بیان مسأله:1-1

از قرن دوم به بعد، یکی از مناطقی که در آن رشد و ،با پیدایش و گسترش تصوف در جهان اسالم

آغاز قرن دوم هجري) (د.گسترش پیدا کرد، ناحیه خراسان قدیم بود. تصوف در این نقطه با ابراهیم ادهم

شود که تصوف او مبتنی بر زهد و ریاضت بوده است؛ بعالوه در این خطه، عرفاي بزرگی همچون می

و ..... سربرآوردند )ه.ق 672د.(، موالناه.ق) 440(د.، ابوسعید ابوالخیر)قرن سوم هجري د.(بایزید بسطامی

هاي خاصی بود این منطقه، داراي ویژگی که سبب رشد تعالیم و گسترش تصوف اسالمی شدند. تصوف در

توان به مساله از جمله مهمترین آنها می که صوفیه آن نمودار استو اعمال اقوال ،که به خوبی در آراء

عشق، سکر، سماع و خانقاه اشاره کرد. در این نوشته بر آنیم تا به بررسی پیدایش و سیر تاریخی و

ش تعالیم آن بپردازیم. از این رو بیش از همه بر تعالیم سه تن از تحوالت این مکتب و روند رشد و گستر

بزرگان آن از جمله بایزید بسطامی، ابوسعید ابوالخیر و موالنا تاکید شده است. تطور مکتب خراسان تا

متعلق _مولوي _قرن هفتم هجري به این علت در نظر گرفته شده است که مهمترین شخصیت این مکتب

اند. سه است که سایر عرفاي مکتب مذکور در قرون بعد به نوعی وام دار مولوي بودهبه همین قرن

شخصیت بایزید، ابوسعید و موالنا به نوبه خود در پیدایش، ترویج و گسترش تصوف خراسان نقش

- اند؛ بطوري که می توان گفت بایزید و ابوسعید از پیشگامان این مکتب به حساب میبسزایی ایفا کرده

د؛ اما مولوي با آراء و آثار خود در نشر و گسترش تصوف با رنگ و لعاب خراسانی بیشتر تاثیرگذار آین

هاي سه بوده است؛ به همین خاطر در این نوشتار از میان نمایندگان متعدد مکتب خراسان، آراء و اندیشه

.قرار گرفته استشخصیت مذکور مورد توجه بیشتر

٤

) اهداف پژوهش:2-1

آثار و احوال ،معرفی و تحلیل مکتب خراسان است. به این منظور با تکیه بر آراء ،پژوهش هدف این

هاي مکتب خراسان را بررسی کنیم. در این سیر و تحول و ویژگی ، پیدایش،ایمعرفاي مذکور کوشیده

هاي مکتب مزبور از ابتدا تا قرن هفتم بررسی شده است.تحقیق ویژگی

هاي پژوهش:)پرسش3-1

پیدایش مکتب خراسان در تصوف، از چه زمانی آغاز شده و مهمترین ویژگی آن چیست؟- 1

مکتب خراسان از ابتدا تا قرن هفتم چه سیر وتحوالتی را پشت سر گذاشته است؟ - 2

اند و چه اشتراك و تفاوتی در آراءآنان مهمترین شخصیتهاي مکتب خراسان چه کسانی -3

؟شوددیده می

ها:) فرضیه4-1

با توجه به اینکه اکثر محققان در سیر تطور تصوف و عرفان سه مرحله خوف، محبت و - 1

مکتب در رسد در تصوف اسالمی به طور عام ودهند، به نظر میمعرفت را تشخیص می

- خراسان بطور خاص جنبه محبت و عشق بر سایر ابعاد چیره گشته است؛ بر این اساس می

اما در بعضی از ؛اندي اشتراکاتی در آراء عشق عرفانیتوان گفت سه عارف مذکور دارا

هایی دارند.از جمله در میزان تاکید بر محبت و معرفت با هم تفاوت ،موارد

هر چند در ابتدا در تصوف اسالمی تقسیم بندي مکاتب صوفیانه به سکري و صحوي، - 2

اما ،انداین نوع تقسیم بندي نپرداختهخراسانی و بغدادي رایج نبود و حتی صوفیان متقدم بطور صریح به

٥

بر مواردي مثل سکر، سماع، عشق و... عمدتا ،اندظهور رسیده يهصوفیانی که در خطه خراسان به منص

آید.توان گفت جزو ویژگیهاي مکتب خراسان به حساب میند که میاهتاکید کرد

بایزید بسطامی، ابوسعید ابوالخیر و مولوي و گذار مکتب خراسانابراهیم ادهم به عنوان پایه -2

گري وجه تاکید بر سکر، سماع و مالمتی هاي مکتب مذکور هستند.مهمترین شخصیت

آید.مشترك و میزان توجه به زهد و ریاضت وجه تفاوت اینان به حساب می

) شیوه پژوهش:5-1

اي محقق براي جمع آوري کتابخانهي اي و روش آن تاریخی است. در شیوهشیوه پژوهش، کتابخانه

ها، ي مطالعات کتابی، نوشتاري و چاپی است و به توضیح و تفسیر اندیشهاطالعات، محدود به حوزه

ي تاریخی، مانند هر برنامه پردازد. اما مطالعهکتابها و مقاالت نویسندگان و نقد و بررسی آراء آنها می

است: توصیف و تبیین. در مرحله توصیف، چگونگی پیدایش، پژوهشی نظامند، داراي دو مرحله اساسی

شناسیم و در مقام تبیین، چرایی این پیدایش، بسط و تطور امر تاریخی را بسط و تطور أمر تاریخی را می

. ابزار عمده در توصیف، منابع و اسناد و اطالعات است. منابع و اسناد، ممکن است اولیه کنیمبرسی می

کند و درجه دوم. دسترسی به منابع اولیه صعوبت بیشتري دارد؛ اما دقت تاریخی اقتضا می باشد یا ثانوي

یابی به آنها کوتاهی نورزیم.که در دست

ي پژوهشی ي تاریخی چیست؟ مسئله محور بودن برنامهمسائل اساسی مقام توصیف در مطالعه

ي تاریخی در این روشن سازیم. مطالعه هاي خاص توصیف راکند که در مقام توصیف، مسئلهاقتضا می

پردازد؛ اما مسائل این بحث کدام است؟مقام به بحث از چگونگی أمر تاریخی می

٦

- محقق در این مقام با سه سؤال اساسی مواجه است: سؤال نخست، پرسش از چگونگی پیدایش و شکل

چگونه و در چه شکلی رخ داده ي چه کسی، در کجا،گیري أمر تارخی است. این پدیده تاریخی به وسیله

ي حادثه، در این مرحله از مطالعات تاریخی سودمند است. با مسامحه، این مرحله است؟ شناخت پیشینه

نامید.» بستر شناسی«و » آغاز شناسی«توان ي تاریخی را میاز مطالعه

تطور أمر ي دیگري از توصیف تاریخی است، پرسش از چگونگی سؤال دوم که آغازگر مرحله

ي تاریخی چگونه بسط یافت؟ چه شکلی پیدا کرد؟ چه نظریات و تاریخی پس از پیدایش است. حادثه

نامید.» مسیر شناسی«توان ي آن ارائه شد؟ این مرحله از توصیف را میدیدگاههایی درباره

ط و سومین سؤال، جستجو از وضعیت فعلی و یا انجام حادثه است؟ و ضعیت نهایی و آخرین بس

اي بر ضرورت آن در تحقیقات هي حادثه نیز که عدتحول آن چگونه است؟ پیش بینی وضعیت آینده

تاریخی تأکید دارند، در همین پرسش مندرج است و باید گفت در هر سه مرحله، فراتر از گزارش و نقل،

محتاج تحلیل، بازسازي و نقد است.

ن توقع داشت، تبیین رویدادها و حوادثی است که توایکی از کارهایی که از پژوهش تاریخی می

موضوع تحقیق قرار گرفته است. مسائل اساسی مقام تبیین چیست؟ در مقام تبیین تاریخی نیز با سه

ي مقام توصیف است و مانند یک از آنها ناظر به یکی از مسائل عمده که هر هستیم ي عمده مواجهمسئله

آن.

٧

) چگونگی انجام پژوهش:6-1

استفاده شود و هرجا که نیاز بوده به نیابتدا از منابع دست اول عرفا آن بوده کهاین تحقیق سعی بر در

آثار دست دوم نیز مراجعه شده است. افزون بر این به فراخور موضوع از آیات و روایات و احادیث نیز

استفاده شده است.

) ابزار تحقیق:7-1

و .... ها، اینترنتالمعارفها، نشریات، دائرةفیش تحقیق، کتاب

) پیشینه پژوهش:8-1

آید که در آثار منتشر در طی مطالعات انجام شده در کتب تاریخ تصوف و عرفان، این مطلب به دست می

شده درباره مکتب خراسان به طور خاص و کافی به سیر و تحول آن تا قرن هفتم هجري پرداخته نشده

هاي دکتر عبدالحسین زرین کوب، دکترشفیعی موضوع از جمله در نوشتهاست. در اکثر آثار مربوط به این

کدکنی و دکتر پاکتچی و ... بطور پراکنده صرفا به معرفی مشاهیر و بزرگان این مکتب توجه شده است.

در این تحقیق سعی برآن است که با بررسی پیدایش و سیر تحول مکتب خراسان تا قرن هفتم هجري به

هاي بایزید، ابوسعید و مولوي با یک دیگر پرداخته و همچنین دورنمایی از سیر تحول و شهمقایسه اندی

هاي مهم این مکتب تا قرن هفتم براي تطور مکتب خراسان و اشتراك و تفاوت آراء شخصیت

پژوهندگان و دانش پژوهان به دست داده شود.

فصل دوم

ابراهیم ادهم و بایزید بسطامی هايو اندیشه احوال ،زندگی

٨

شود:از زندگانی و احوال ابراهیم ادهم و بایزید بسطامی پرداخته می يدر این فصل به شرح مختصر

:)زندگی و احوال ابراهیم ادهم1-2

از آن روست که این سرزمین از قدیم در پرورش تصوف تاثیر ،انداین که خراسان را مهد تصوف خوانده

متقدمان صوفیه از این سرزمین از (د. قرن دوم هجري)اي داشته است و ابراهیم ادهمقابل مالحظه

هیچ گونه حرکت صوفیانه را در خراسان پیش از ابراهیم ،بر اساس اسناد تاریخی موجود .برخاسته است

).357ص ،1372یفی،؛ عف31، ص 1379زرین کوب، توان تصور کرد(ادهم نمی

ابراهیم ادهم بن سلیمان بن منصور بن یزید ابن جابر تمیمی عجلی، عارف و زاهد ،ابواسحاق

اند و درباره علت و را از ملوك خراسان گفته شها پدردر تذکره یالدي)مهشتم دوم هجري ( قرنمعروف

،1374عطار نیشابوري،(اندکردهچگونگی پیوستن او به طریق زهد و تجرد داستانهایی مختلف نقل

ابراهیم در قصر شاهی بر تخت خفته ،). بنابر یکی از این روایات403ص ،2، ج1374مجتبائی،؛ 102ص

کیست؟ جواب :شد. ابراهیم پرسید شنیده ،نیمه شب سقف خانه جنبید و آواز پاي کسی که بر بام بود بود.

جویی؟ پاسخ آمد: شتر بر بام می !اي نادان :جویم. ابراهیم گفتآمد که شترگم کرده و گم شده خود را می

جویی؟ این سخن موجب دگرگونی درونی او پس تو بر تخت زرین و در جامه اطلسی چگونه خدا را می

آمده است که روزي ابراهیم در قصر خود نشسته ). در روایت دیگري87ص ،1391شد(عطار نیشابوري،

بود و ارکان دولت نزد او ایستاده بودند. ناگهان مردي با هیبت از در درآمد و به سوي تخت ابراهیم پیش

ام تا در این رباط فرود آیم. ابراهیم آمده :خواهی؟ گفترفت. ابراهیم از او پرسید که کیستی و چه می

٩

از آن :که این سراي پیش از تو از آن که بود؟ گفت :این رباط نیست، سراي من است. مرد پرسید :گفت

همه :آنان همه کجا رفتند؟ گفت :از آن فالن کس. پرسید :پیش از او از آن که بود؟ گفت :پدرم. پرسید

مرد بیگانه پس از جز رباط است؟ ،روندآیند و میمردند و رفتند. پرسید: آیا چنین جایی که در آن می

من :تو کیستی؟ مرد گفت :این سخن به شتاب از خانه بیرون رفت. ابراهیم در پی او دوید و از او پرسید

وقتی بهابراهیم ادهم :). در روایتی دیگر آمده است88ص،1391،يشابورین عطارخضرم و ناپدید شد(

وي را .یم نه بهر این کار آفریدند تو راگفت: ابراه ؛هاتفی وي را آواز داد ،صید بیرون رفته بود قصد

؛ عطار نیشابوري،68، ص1362 انصاري،عبداهللا خواجهدست در طریقت نیکو زد( ؛آگاهی پدید آمد

).37ص ،1375؛ جامی، 88ص ،1391

اند که سلطنت و بعضی از مستشرقین داستان آغاز کار او را متاثر از داستان زندگی بودا دانسته

و همیشه ها لزوماآورد. گرچه این گونه شباهتلذات دنیایی را ترك و به تجرد و زندگی زاهدانه روي

چنانکه داستانهایی از این گونه درباره ،باشد مشابهت تواند نوعیثر نیست و میأبرخاسته از تاثیر و ت

لیکن در این مورد ،دیگر نیز گفته شده است بعضی ملوكو ه.ق) 298(د.ابوالفوارس شاه بن شجاع کرمانی

زیرا بلخ در .وجه نیستخاص احتمال اینکه روایات بودایی با داستان ابراهیم ادهم در آمیخته باشد، بی

آن روزگار یکی از مراکز مهم تعلیمات بودایی بوده و سرگذشت بودا، چنانکه از روایت سغدي و ترکی و

آید، در شرق ایران و در میان بوداییان، مانویان و مسلمانان بوذاسف بر میفارسی و عربی داستان بلوهر و

آن نواحی شهرت تام داشته است. آنچه موید این احتمال است و تاکنون بدان توجه نشده، یکی داستان

به داستان اند و آن نیزمالقات ابراهیم با پسر خود در مکه است که عطار و دیگران آن را نقل کرده

شباهت نیست. دیگري گفتگوي او با ابلیس است که روبه روشدن بودا با قات بودا با پسرش راهوال بیمال

).404ص ،1374مجتبایی،؛ 109-108، صص 1374عطار نیشابوري،آورد(مایا را به یاد می

١٠

شود. میآید که اجداد ابراهیم از پادشاهان بوده و نسبت او به بکربن وائل منسوب ها بر میاز نسب نامه

اند است. اغلب مورخان و تذکره نویسان نوشته ذکر شده درباره علت خروج او از بلخ نیز روایات مختلفی

که وي در پی دگرگونی روحی و ترك اغراض دنیوي به عراق عرب و شام رفت تا زندگی زاهدانه در

است که شدهاکر نقل ولی طبق روایتی از ابن عس .پیش گیرد و رزق حالل از دسترنج خویش حاصل کند

ص ،1374(مجتبایی، ه استم رفتووي از ترس ابومسلم از خراسان گریخته و به نواحی مرزي شام و ر

404.(

ابراهیم پس خروج از بلخ به عراق عرب و از آنجا به حجاز و شام رفت و سالیان دراز در

هاي مسلمانان ایات در جنگرو برخی شهرهاي آن نواحی به سیر آفاق و تزکیه نفس مشغول بود و طبق

اند که حتی در وقت مرگ خواسته بود که تیر و کمانش را به چنانکه گفته ،جستبا روم نیز شرکت می

.)404ص (همان،دستش بدهند

سال نهبه گفته عطار نیشابوري، ابراهیم ادهم پس از ترك بلخ به نیشابور رفت و در آنجا مدت

آن محل را ،ولی هنگامی که مردمان از احوال او با خبر شدند ،شد به عبادت و ریاضت مشغول يدر غار

). سکنی گزیدن زاهدان و عابدان در 90-89صص ،1391 ترك کرد و به مکه روي نهاد(عطار نیشابوري،

شود. به گفته هاي دیگر نیز اشارات بسیاري بدان دیده میغارها امري معمول بوده است و در کتاب

اند و بعید نیست که ابراهیم نامیدهمی "ساکنان غارها"این گروه از زاهدان را ،لتعرفاکالبادي در کتاب

چندي در این محل انزوا و تجرد اختیار کرده باشد(مجتبایی، ،ادهم پیش از رفتن به عراق و حجاز و شام

).404ص ،1374

گفته است. مدفن 161)ق ه 256.(دوفات ابراهیم را ابن عساکر از قول محمد بن اسماعیل بخاري

هاي روم دانسته و در بعضی او را بعضی از مورخان بنابر قول محمد اسماعیل بخاري در سوقین از قلعه

١١

عطار آنکه ذکري از نام محل دفن او باشد.بی ،از منابع آمده است که وي بر ساحل دریا دفن شد

دهد که یا در بغداد و یا در شام ل میداند و احتمانیشابوري تعیین محل دفن ابراهیم را ناممکن می

).127ص ،1374باشد(عطار نیشابوري،

راویان حدیث از او احادیثی نقل دیگر اند و ابونعیم وابراهیم ادهم را در شمار محدثین نیز آورده

الکتاب از احادیث ابراهیم بن ادهم در الزهد در دار جزء فیه مسنداي نیز از کتابی به نام اند و نسخهکرده

از قول او آورده ابن کثیر ولی ظاهرا در اواخر عمر نقل و روایت حدیث را رها کرد. .قاهره موجود است

یکی شکر نعمت، دیگري استغفار از معصیت، سه دیگر :باز داشت حدیثکه گفت : سه چیز مرا از است

).137، ص 10م ، ج1977 ابن کثیر،ده شدن براي مرگ (اآم

ادهم و احوال و اقوال او در تاریخ تصوف اسالمی و در نخستین مراحل شکل شخصیت ابراهیم

هایی که در شرح احوال و ذکر وقایع داشته است. ابهامات و آشفتگیي گیري آن تاثیر و اهمیت بسیار

همگی برخاسته از شهرت او و دلیل ،ههایی که درباره او ساخته شدشود، و نیز افسانهزندگانی او دیده می

بطوري که ؛اقوال و رفتار او در افکار و اذهان مردم بر جاي گذارده است ،تاثیري است که شخصیت بر

ادهمیه و ابراهیم يسحاق چشتی به سلسلهاطریقت خود را از طریق شیخ ابو يشجره ،چشتیه يسلسله

.)301، ص 19، ج1390(آریا،رسانندادهم می

هاي زهد و ترك و تجرد به شمار رفته رترین نمونهدر ادبیات عرفانی، ابراهیم ادهم یکی از ب

،1384لقب داد (هجویري، "مفتاح العلوم"کرد. جنید او را خطاب می "سیدنا"است. ابوحنیفه او را

). ابوالعباس احمد بن محمد بردعی کتابی درباره ابراهیم ادهم 102ص ،1374؛ عطار نیشابوري،159ص

لیکن از کتاب دیگري درباره ،. از این کتاب امروز اثري در دست نیستابراهیمزهد تالیف کرده بود به نام

هایی موجود است که به قلم احمد نسخه ،الروض النسیم و الدر الیتیم فی مناقب السلطان ابراهیم نام او به

١٢

پدرش و هایی درباره ابراهیم ادهم،شامل داستان ،بن یوسف سنان القرمانی نوشته شده بود. این شرح حال

شاعر ،ابوالحسن محمد هاي دیگر نیز بر اصل کتاب افزوده است.جدش است و مترجم مطالبی از کتاب

به زبان اردو به نظم در آورده است که چندین گلزار ابراهیمهندي داستان زندگانی ابراهیم ادهم را به نام

واج تمام داشته و با تصرفات و بار به چاپ رسیده است. در اندونزي داستان ابراهیم ادهم شهرت و ر

هاي این ناحیه نقل شده است. شهرت ابراهیم ادهم از حدود سرزمین يهااضافات گوناگون به اغلب زبان

سیاح و مورخ (1اسالمی فراتر رفته و در ادبیات اروپائی نیز آثاري برجاي نهاده است. نیکوالئومانوئجی

یکی از داستانهاي مربوط به ابراهیم را ،در دربار شاهان مغول هند بوده که ) م17ق/ 11ایتالیایی در قرن

اي بسیار شیوا به نام در قطعه ،2لی هانت ،در کتاب تاریخ مغول خود درج کرده و شاعر معروف انگلیسی

،نوشتاي میابو ابن ادهم داستان خواب دیدن ابراهیم را در حالی که نام دوستان حق را بر صحیفه

درآورده نظم به به زبان انگلیسی ،شوددیده می ابی نعیم اصفهانی ولیاءالحلیۀ او عطار رة االولیاءدرتذک

.)406ص ،1374(مجتبایی، است

تر از جهت سهمی است که وي در تحول زهد اهمیت ابراهیم ادهم در تاریخ تصوف اسالمی بیش

هاي بعد داشته است. وي صوفیانه دوره و تقوي و عبادت اولیه اسالمی به ریاضات و مجاهدات و افکار

ه.ق)، و 161د.ه.ق) و سفیان ثوري(110د.ترین نماینده این جریان بوده و پیش از او حسن بصري(برجسته

- ه.ق) در ظهور و تکامل آن سهم داشته180د.بعد از او کسانی چون شاگردش شقیق بلخی و رابعه عدویه(

عمل بوده است و بی فایده است که در وجود او به دنبال ولی اهل ،اگرزاهدي سکوت اند. وي اساسا

). مقدمات و مراحل 244، ص1376بگردیم (حلبی، پدیدآمده،عرفانی متفکرانه که در سده پس از وي

1 - Nykvlayvmaneji

2 - Li Hunt(1859. A.C)

١٣

سوم وچهارم هايقرناولیه بسیاري از اصول نظري و قواعد اخالقی و عملی عرفان اسالمی را که از

د به عنوان مبانی و شرایط سیر و سلوك و منازل و مراحل طریقت به بع هجري(نهم و دهم میالدي)

توان یافت. بسیاري از معانی و مفاهیم رایج در میان شناخته شد، در اعمال و اقوال منسوب به او می

متصوفه چون خوف و رجا، صبر و رضا، توبه و زهد، اخالص و شکر، توکل، عزلت و خلوت، فقر و غنا،

هاي ها و رسالهپیش از آنکه در کتاب ،مربوطه به صحبت و خدمت و معیشت قرب و محبت و آداب

راج، کالبادي و قشیري، تعریف و تبیین شود و به عنوان معامالت و مکاسب و به کسانی چون محاسبی، س

،اندصورت مقامات و احوال تنظیم و ترتیب یابد، در روایتی که مولفان و تذکره نویسان درباره او نقل کرده

شود. مخالفت او با نفس و به روشنی دیده می در ضمن بیان موارد و موانع آنها به تعابیر مختلف و غالبا

- پرهیزش از شهرت و گریزان بودنش از اقبال مردم گاهی رفتار و اعمال مالمتیه را به یاد می

.)107ص ،1374؛ عطار نیشابوري،94-93صص ،1384 (هجویري،آورد

آنگونه که به بایزید بسطامی و حالج را سخنان شطح آمیز ،ابراهیم ادهمدر اقوال منسوب به

یابد و از فنا و بقا، توحید شهودي و وجودي، محو و اثبات، صحو و سکر، غیبت و یمن ،اندنسبت داده

موضوعات دیگري که در آثار عرفاي بعد از او آمده و مبانی نظري عرفان اسالمی را تشکیل و حضور

اما درحقیقت نخستین شطحیات و گفتار .)407ص ،1374 (مجتبایی،نشان روشنی نیستداده است،

توان در سخنان اند که صورت کامل شده آن را میدویه نسبت دادهععاشقانه را به ابراهیم ادهم و رابعه

شاید یکی از عللی که ابراهیم ادهم را سر ).72ص ،1386 میرباقري فرد، بایزید مشاهده کرد(دهباشی،

، همین باشد.اندسلسله مکتب خراسان دانسته

هاي در تصوف، زهد و عبادت، ریاضت و مجاهدت، ذم دنیا و گریز از خواسته ابراهیم روش

ر دنیوي است، و پرهیز از هر چیز که انسان را از یاد خدا و عبادت او دور کند، محور و مرکز اقوال و افکا

١٤

از همین جهت شخصیت او در تکامل اصول اخالقی و تحکیم آداب و ضوابط سلوك صوفیانه .اوست

طبقات الکبريعبد الوهاب شعرانی نیز در کتاب .)407ص ،1374 (مجتبایی، بسیار موثر بوده است

).101ص م،2006آورده که رویکرد ابراهیم در تصوف شریعت مدارانه بوده است(شعرانی،

از زندگی صوفیانه ابراهیم ادهم چیز زیادي در دست نیست، و هرچه هست همان حال، عین در

باشد که ما در آورده است که بیشترش پیرامون طاعت خداوند می حلیۀ االولیاءمطالبی است که ابونعیم در

:پردازیمبه برخی از آراء وي می اینجا

زیرا دلها چیزي را دوست "چرا قلبها از خدا دور است؟ گفت: :پرسیدند ابراهیماز زهد:-1

لعب است، و رها و لهو دارند که خداوند آنها را دشمن دارد، و آن دوستی دنیا و گرایش به سراي فریب و

سرائی که در ،پایان استکردن عمل صالح براي سرائی که در آن زندگی سرمدي است و خوشی در آن بی

م، 1938 ابونعیم اصفهانی،( "در سرزمین جاویدي که کم و کاستی در آن راه ندارد ،جا جاودانه استآن

.)13-12صص ،8ج

زهدي واجب، زهدي زهد سه گونه است:« گوید:داند و میزهد را به سه گونه می ،ابراهیم ادهم

در زهد ،زهد مستحب .زهد در حرام است ،زهد واجب .مستحب و زهدي که در آن سالمتی نهفته است

هاي زهد است؛ حرص و آز اندك از نشانهاز نظر او . »زهد در شبهات باشد ،حالل است و زهد سالمتی

حرص و طمع اندك، راستی و پرهیزکاري بهمراه دارد و حرص و طمع بسیار، غم و اندوه "گوید: وي

.)26ص ،(همان "بدنبال دارد

ما رسیده که در آنها سخن از سخنانی از ابراهیم به خداوند:الهی و دوستی محبت -2

گوید:از جمله می ؛دوستی خدا و عشق الهی است

١٥

دانستند، شراب و خوراك و پوشاك و حرص و آزشان اگر بندگان ارزش دوستی خداوند را می"- 1-2

حتی برخی .یندچرا که فرشتگان، خداوند را دوست دارند و فقط سرگرم عبادت و خدمت او ،اندك بود

در حال رکوع و سجود هستند و از بس سرگرم عبادت و ،اي که خداوند دنیا را آفریدهلحظهاز آنان از

).36ص ،8ج م،1938 ابونعیم اصفهانی، ("اندبه چپ و راست خویش ننگریسته ،خدمت خدایند

ابونعیم از قول .کندتعبیر می -یعنی دوستاران و عاشقان - از صوفیان به محبین ،ابراهیم- 2-2

کند که گفت: به من خبر رسید که ابراهیم بن ادهم در خواب دید که گوئی جبرائیل به ار نقل میفارس نج

گوید: براي اینکه نام دوستداران و اي؟ میگوید : چرا به زمین آمدهزمین آمده است. ابراهیم به وي می

و ثابت مالک بن دینارعاشقان خداوند را بنویسم. ابراهیم گفت: مانند چه کسانی؟ جبرائیل گفت: مانند

آیا من هم از آنان هستم؟ جبرائیل گفت: نه، گفتم: هرگاه نام آنان ی و ایوب سجستانی. ابراهیم گفت:نبنا

نام مرا هم در زیر نامشان بنویس: دوستدار دوستداران، گفت: پس وحی آمد: نام او را در ،را نوشتی

).406، ص1374نیشابوري، عطار ،35-34صصهمان، (آغازشان بنویس!

- می و کندتعبیر می» 1حباء المشتاقینا«از صوفیان به ،دیگر يابراهیم در جمله- 3-2

هاي کرامت به دیدار خدا برده بیچاره دوزخیان آنگاه به دیدارکنندگان خداوند بنگرند که بر کجاوه"گوید:

ها گذاشته شده و خداوند نهاده شده و تختها یابند و برایشان صندلیشوند و دسته دسته حضور میمی

اي بندگانم! به سوي من! به نزد آیید، روبه ایشان کرده تا خوشحالشان سازد و فرماید: به سوي من

م، 1938ابونعیم اصفهانی، ( " دوستان فرمانبردارم، به نزد دوستداران مشتاقم، به نزد میهمانان اندوهگینم!

.)37ص، 8ج

دوستان مشتاقان خداوند - 1

١٦

خواند و تصوف خود را بر همین اصل به ایثار فرامی را دیگران ،ادهم بیش از هر چیزابراهیم ایثار:-3

شقیق بلخی در هنگام حج و طواف بر گرد کعبه با ابراهیم ادهم به گفتگو :. ابونعیم گویدنهدمیبنیان

یش بر این اید؟ شقیق گفت: ما بنیان خوهبنیانتان را بر چه چیزي نهاد :پرداخت. ابراهیم به شقیق گفت

سگان بلخ چنین کنند! :صبر کنیم! ابراهیم گفت ،بخوریم و هرگاه نیافتیم ،ایم که هرگاه چیزي یافتیمنهاده

،ایم که هرگاه چیزي یافتیماید؟ ابراهیم گفت: بنیان بر این نهادهشقیق گفت: شما بنیان خویش بر چه نهاده

وئیم! شقیق برخاست و روبه روي ابراهیم نشست و شکر کنیم و سپاس گ ،ایثار نمائیم و هرگاه نیافتیم

.)38-37صص، 8م، ج1938ابونعیم اصفهانی، گفت اي استاد! تو استاد ما هستی!(

هاي مکتب خراسان، همچون ظهور شاخصه هايتوان زمینهمی ،چنان که در گفتار باال بیان گردید

ها تر این شاخصاما صورت کامل ،ادهم یافتگري را در سخنان و احوال ابراهیم عشق، شطح و مالمتی

توان در احوال و گفتار بایزید بسطامی مشاهده کرد.را می

:)زندگی و احوال بایزید بسطامی2-2

دوم و سوم هجري قرناز عارفان بزرگ ایران در (د. قرن سوم ه.ق) طیفور بن عیسی بن سروشان ،ابویزید

از شهرهاي - اي نو مسلمان در محله موبدان بسطامخانوادهبوده است. وي در (هشتم و نهم میالدي)

،1384بزرگان بسطام بودند(هجویري، از موبدان زرتشتی و از به دنیا آمد. اجداد او - منطقه قومس

اما برخی محققان معتقدند که .)54ص ،1375 ؛ جامی،104، ص1362انصاري، خواجه عبداهللا ؛162ص

اما سندي دال بر قطعی بودن اینکه پدرش ).17ص ،1377ست(حقیقت، پدر بایزید پیرو آئین مهر بوده ا

نفحات االنس من حضرات نور الدین عبدالرحمن جامی در کتاب .پیرو آئین مهر باشد وجود ندارد

نیاي پدري او را شخصی به نام موبد بسطامی معرفی کرده است که والی و حاکم قومس و از ،خود القدس

١٧

عصر خود بود. او نیز از زرتشتیان بسطام بود که به اسالم گروید. مادر بایزید زنی دیندار و بزرگان

هاي لطیفی از چگونگی رابطه پرهیزگار بود و بایزید در حفظ و حرمت او اهتمام تمام داشت و حکایت

).314ص ،11ج ،1381 الجوردي،؛ 54ص ،1375 جامی،بایزید با مادرش نقل شده است (

هاي آدم که برادر بزرگتر بود و علی که از بایزید کوچکتر و نیز دو به نام داشت برادر د دوبایزی

خواهر داشت که هردو اشخاص دینداري بودند و نوادگانشان از مهمترین ناقالن سخنان بایزید به شمار

مسلمان نشین بود و در اروند. خانواده بایزید پس از چندي از محله موبدان به محله واخدان که ظاهرمی

).21ص ،1377 منتقل شدند(حقیقت، ،شدزمان سهلکی محله بویذان نامیده می

اما اینکه ؛بایزید به مکتب فرستاده شد و قرائت قرآن و خواندن و نوشتن را آموخت ،در کودکی

جاي نگذاشتهشاید اشاره به آن دارد که وي اثر مکتوبی از خود بر ،شمرده استی، میسهلکی او را ام

دانسته است. توان دریافت که او خواندن و نوشتن میهایی که از او نقل شده میگرنه از حکایت و است

ها و تفسیرهاي ها داده است و نیز برداشتهایی که با استفاده از آیات قرآنی به برخی پرسشپاسخ

الجوردي، ؛ 61ص ،1377بوري، عطار نیشاحاکی از انس او با قرآن است ( ،عرفانی او از برخی آیات

.)314ص ،1381

ابتداي جوانی مجاهدات همان از و باطنی روشن داشت ،بایزید از همان اوان کودکیدر حقیقت

هاي دشوار را آغاز کرده بود. او از اقران احمد خضرویه است و یحیی بن معاذ و شقیق بلخی را و ریاضت

وي نو مسلمانی از اهالی سند ظاهرا .ابوعلی سندي بوده استدیده بود. گفته شده که استاد او در تصوف

داد. آموخت و او علم توحید و حقایق صرف را به بایزید تعلیم میفرایض دینی را می او بود که بایزید به

بایزید وصیت کرده بود که او را :گویداشاره کرده و می ،خواجه عبداهللا انصاري به استاد کردي که او داشته

١٨

، 1362انصاري،خواجه عبداهللا تر از قبر او دفن کنند (از مرگ در کنار مزار این شخص و پایینپس

.)104ص

خویش به عبادت و مراقبت و تعلیم مریدان و يبیشتر اوقات خود را در بقعه ، بایزیددر بسطام

یرفت و با وجود بیت پذشماري را در خانه خود میاو با این که مسافران بی گذرانیده است.شاگردان می

). بایزید با برخی از 350ص ،1378 هرگز خانقاهی از آن خود تاسیس نکرد(مایر، ،که داشت 1العصایی

ها کسانی همچون احمد بن ترین صوفیان نخستین هم عصر بوده است. از میان این شخصیتبزرگ

و بن معاذ رازي، شقیق بلخیی یم، یحعلی، ابراهیم ستنبه هروي، حاتم اص خضرویه بلخی و همسرش ام

گفته هاي آنان با بایزید در منابع مختلف سخن از گفتگو کهآمدند ابوتراب نخشبی به دیدارش به بسطام می

است. برخی دیگر همچون ذوالنون مصري نیز از طریق مکاتبه یا با فرستادن مریدان خود با او شده

).315ص ،1381 اند(الجوردي،ارتباط داشته

از اواسط عمر عارفی پر آوازه بوده است و شهرت و توجه و اقبال عام و همگانی از یک بایزید

سو، سخنان شطح آمیز و جسورانه او از سوي دیگر، مخالفت و حسادت عالمان و زاهدان هم عصر او را

ه داشت. داشت که شباهت تام و تمام به روش مالمتی برانگیخت و آنان را به دشمنی و انکار و تکفیر او وا

نشانه آن است که داراي پایگاه مردمی بوده، و اعتقاد عمومی ،اما هفت بار تبعید و بازگشت او به بسطام

متشرعان غلبه داشته و مانع از آن شده است که سرنوشتی همچون يهاها و دشمنینسبت به او بر مخالفت

).18، ص1377اج پیدا کند(حقیقت،حل

اتاق به بیت العصا رو ایناز گذاشتند. هاي خود را درآن اتاق میآمدند عصاهنگامی مسافران از راه دور به دیدنش می در خانه بایزید که اتاقی- ١

معروف گردید.

١٩

توان به عیسی بن آدم، ملقب به ابوموسی خادم(ابوموسی اکبر) بسطامی میاز میان مریدان خاص بایزید

برادرزاده او اشاره کرد که خادم شخص بایزید بود و رسیدگی به امور خانقاه را بر عهده داشت. وي از

بسیاري از سخنان بایزید از طریق او نقل شده است. از ابوموسی نقل است که و مریدان نزدیک بایزید بود

برم که هیچ کس را اهل آن ندیدم که با چهارصد سخن از بایزید به گور می" :هنگام مرگ گفته بود در

ابوموسی بیست و دو سال داشت و سالها بعد از بایزید زیست. در بین ،. هنگام وفات بایزید"وي بگویم

اند و از وي نیز فرزندان او یک بایزید هم بود که او را بایزید ثانی، و بایزید قاضی، و بایزید اصغر خوانده

). از 177ص ،2، ج1375 ؛ زریاب خوئی،22ص ،1377 بعضی سخنان در معرفت نقل شده است(حقیقت،

یحیی ،ابوموسی دبیلی، خواهر زاده او و از شاگردان و مصاحبان عبدالرحیم ،ان مشهور بایزیددیگر مرید

ابوموسی ثانی شهرت یافت، در آغاز براي به وي که .تمام داشت ياسود دبیلی بود و از فضل و کمال بهره

او با مشایخ ش در آمد.شیفته او شد و در سلک مریدان ،پس از مالقات و دیدار بایزید به بسطام آمده بود

سعید منجورانی، سعید راعی، خطاب طرزي و ابومنصور .معروف عصر ارتباط و مراوده و مکاتبه داشت

جینوي نیز از مریدان دیگر او بودند که همه به دست او به طریق زهد و عبادت روي آوردند و از ناقالن

تبه اکه با بایزید مالقات یا مراوده و یا مک رفتند. از جمله کسانیهاي او به شمار میسخنان و حکایت

مصري ن با ذوالنو - همچنان که گفته شد -ابوتراب نخشبی است که یک بار به دیدنش آمد و نیز ،داشتند

اي به وي گویند یک بار در نامهمی ه است.معاذ هم با وي مکاتبه داشت بن یحیی .مکاتبه و مراسله داشت

وي جوابش داد که دیگري دریاهاي آسمان و زمین .مست شدم ،نوشیدم نوشت که از جام محبت از بس

). 111ص م،2006 گوید(شعرانی،سیر نشد و هنوز زبانش بیرون است و هل من مزید می ،را نوشید

گفت و شنودي که بایزید با زن احمد خضرویه داشت. نیز مالقات احمد خضرویه با بایزید معروف است و

٢٠

گفتگوي وي با ابراهیم ستنبه هروي قابل توجه است و حاکی از بلند نظري و حاضر جوابی همچنین

).350،ص1372؛ حقیقت،315، ص1381ابراهیم است (الجوردي،

هاي دیگري همچون جنید بغدادي که آنها را بیش از از طریق واسطهاو اقوال ،هاي بعددر سده

برادر بایزید دریافت داشته بود، از فارسی به عربی و ده آدمنوا ،همه از ابوعمران موسی بن عیسی بن آدم

).315،ص1381هاي غربی اسالم نیز راه یافت(الجوردي،ترجمه شد و به سرزمین

سال درگذشت او در منابع .سالگی در زادگاه خود بسطام در گذشت 73بایزید بسطامی در سن

مستند به سلسله خانوادگی او است که ،خ اولتاری .ق ثبت شده است 234ق و 261تر به دو صورت کهن

سهلکی ذکر کرده رااند و تاریخ دوم کسانی چون سلمی، قشیري و خواجه عبداهللا انصاري آن را نقل کرده

-مورخ بغدادي -). اما از سوي دیگر ابن خرقانی به نقل از ابن فوطی 294،ص1372است(حقیقت،

عبدالعزیز خلیفه اموي متولد شد. همو در جاي دیگري از این آورده است که بایزید در زمان خالفت عمر

،که در این صورتسال پس از مرگ بایزید به دنیا آمد 171کتاب آورده است که شیخ ابوالحسن خرقانی

ق 261خود وفات بایزید را طبقات الکبريق خواهد بود. شعرانی نیز در 181تاریخ درگذشت بایزید

را از مصاحبان بایزید و از -معروف به ستنبه - از منابع کهن، ابراهیم هروي داند. همچنین در برخیمی

همین ابراهیم هروي حلیۀ االولیاءاند و از سوي دیگر، ابونعیم اصفهانی در راویان اقوال او به شمار آورده

قرن دوم واخر را از نزدیکان ابراهیم ادهم خوانده است. به این ترتیب شاید بتوان دوران حیات او را در ا

قرار داد، و در این صورت مساله شاگردي او در محضر امام صادق(ع) و دیدارش یالدي)مهجري (هشتم

نماید و بعید نیست که چند کس با نامهاي مشابه و نزدیک به هم از این تر میبا شقیق بلخی نیز محتمل

لهاي وفات آنها با هم خلط شده اند، سازیستهق می سومق و اواسط سده دومخاندان در اواخر سده

روایت شده است که وي مدتی به شاگردي امام جعفر صادق (ع) مجالس المومنین از قول صاحب است؛

٢١

کرده است. محمد جواد شمس نیز بر این عقیده است که احتماال التزام داشت و در خانه ایشان سقایی می

ق در خدمت ایشان بوده و سقایی آن 148تا 146بایزید در دوسال آخر عمر امام صادق(ع) یعنی از

اما برخالف آن .خوانده استمی "طیفور سقا"کرده و به همین مناسبت آن حضرت او را حضرت را می

وقوع و ذکر کرده 261یا 234د را در سال یوفات بایز ،جستجو در تصوف ایران زرین کوب در کتاب

،1381 الجوردي،؛ 22ص ، 1365 ،2ج شوشتري،( دانددیدار او را با امام صادق(ع) نامحتمل می

).154ص ،1392شمس،؛ 37-36صص ،1379 ؛ زرین کوب،177، ص1375زریاب خوئی، ؛316ص

بزرگی شخصیت معنوي بایزید بدان پایه بود که اغلب صوفیان و عارفان معاصر خود و بسیاري

حتی کسانی همچون خواجه عبداهللا انصاري .او آمدند، تحت تاثیر قرار داد از از کسانی را که قرنها پس

تافتند، به بزرگی مقام وي اذعان داشتند. نگریستند و شطحیاتش را بر نمیکه با نگاهی تردید آمیز به او می

هاي مربوط به او را که از بخشی از سخنان و حکایت ه.ق) 297(د. پس از درگذشت بایزید، جنید بغدادي

از فارسی به عربی ترجمه کرد. پس از جنید، ،خانواده او شنیده بود افراد مختلف بخصوص از اعضاي

با گرد آوري برخی از مشهورترین شطحیات بایزید و برخی از )ه.ق378د.طوسی( اجابونصر سر

گرفت. در میان تفسیرهاي جنید بر آنها و افزودن توضیحات خود کاري را که جنید آغاز کرده بود، پی

یز کالبادي، ابوطالب مکی، سلمی، قشیري و هجویري هر یک بخشی را به نویسندگان پس از او ن

احوال و آراء بایزید را از منابع مختلف جمع تذکرة االولیاءاند و نیز کتاب شطحیات بایزید اختصاص داده

ه که ب النور سهلکیتوان به کتاب هاي مهم درباره احوال و آراء بایزید میآوري کرده است. از جمله کتاب

نیز اشاره کرد و ،ترجمه شده است دفتر روشناییشفیعی کدکنی تصحیح و به فارسی به نام دکتر کوشش

که توسط شیخ احمد بن حسین بن ار دستور الجمهور فی مناقب سلطان العارفین ابویزید طیفورنیز کتاب

٢٢

پژوه و مرحوم ایرج افشار خرقانی در قرن هشتم هجري به طبع رسیده، و به کوشش محمد تقی دانش

.نام بردتصحیح و طبع شده است را

ها در طول تاریخ ها و تکفیربا این همه جاذبه شخصیت بایزید چنان بود که به رغم تمام مخالفت

روش بایزید و هاي عرفانی باقی ماند. اقوال و راهتصوف اسالمی همچنان در زمره مشایخ بزرگ طریقه

کوشید می دانست واي شکل گرفت که خود را منتسب به او میپس از مرگ او به صورت جریان صوفیانه

تا با استفاده از شهرت او در جامعه آن روز براي خود پایگاهی قابل اتکاء پیدا کند. این حرکت صوفیانه

،1379 کوب،یه مشهور گشت (زرینطیفور يهاي بعد همچنان ادامه یافت و سرانجام به طریقهدر قرن

يسکر بودند و در تبلیغ و ترویج این روش سعی داشتند. طریقه ،). طیفوریه اهل وجد42- 41صص

عشقیه و بسطامیه منشعب شد. شاخه ،هاي کوچکتري همچون شطاریههاي بعد به شاخهطیفوریه در سده

شش عبداهللا شطاري نخست به جونپور و سپس با کو ،هایی نیز با طریقه سهروردیه داشتشطاریه که پیوند

به ملتان هند برده شد و پس از درگذشت او با مساعی محمد غوث گوالیوري و پس از او محمد غوثی در

اما دو طریقۀ عشقیه و بسطامیه هر دو به فردي به نام ابویزید عشقی منسوب بودند که اولی هند منتشر شد.

).318ص ،1381 عثمانی انتشار یافت(الجوردي، هترکیدر ایران و ترکستان، و دومی در

اند موجب تکفیر او شده بود، شطحیات و نیز داستان معراج او بوده است. گفته ،آنچه بنابر روایات

آنکه وي مدعی هکه وصف سیر روحانی بایزید را برخی از معاصرانش به درستی درنیافتند و به بهان

این اتهام بعد از شده است، او را تکفیر کرده و از بسطام بیرون راندند.معراجی شبیه به معراج پیامبر(ص)

هاي بعد نیز همچنان تکرار شده، و موجب اعتراض و انتقاد از او گردیده است. در وفات بایزید در دوره

راج و هجویري چنین گفتند که برخالف معراج پیامبران که سیر و مقابل این اعتراضات، کسانی همچون س

سکر و وجد صورت هفري جسمانی است، معراج بایزید معراجی است صرفا روحانی که در حال غلبس

٢٣

گیرد و بنابراین، ادعاي معراجی این چنین از سوي بایزید، نه ادعاي برابري با پیامبر(ص) ، بلکه شرح می

، 1375 ؛ زریاب خوئی،319ص ،1381 سیر روحانی و قلبی در وصول به قرب خداوند است(الجوردي،

).182ص

گفت که با پرهیز از دنیا و از طریق زهد (و یا به تعییر او، با شکم گرسنه با آنکه بایزید خود می

به دانست، درعین حال، زهد را و تن برهنه) به مقصود رسیده است و با آنکه ترك دنیا را سنت اولیا می

گر تنها به زهد خود مشغول و خرسند باشد، گفت که زاهد ا شمرد و می اثر می کوششی بی ،تنها راه عنوان

خواند؛ و منتهاي همت خود را هم خود را معطوف به آن چیزي کرده است که خداوند خود آن را قلیل می

در دنیا کرامات، و در آخرت بهشت قرار داده است. چنین کسی از راه بازمانده، و از حقیقت دور افتاده

اد ها است که علماء اهل دنیا و زهرهایی از تمام حجاب ،دف عارفه ،در واقع از منظر بایزید است.

از این روست که کرامات صوفیان در نظر .)44ص ،1379کوب، دارد(زرینصوفیه را از حق دور می

کار ،بر آب رفتن و تواند زیرا در هوا پریدن را مرغی مردار خوار نیز می .نماید مقدار می بایزید بس بی

اي دور از جن و پري نیز ساخته است. کار مرد خدا آن اي به نقطه خس و خاشاك است، و سفر از نقطه

است که دل در کس نبندد و به چیزي جز حق مشغول نشود. بناي کار بایزید بیشتر بر مراقبت نفس بود، و

ر کردن خلق از خویش حتی اصراري که در دو ؛توجه چندانی به ارشاد خلق و رد و قبول آنها نداشت

تا حدي رنگ طریقه اهل مالمت را دارد و شاید بعضی از اهل مالمت خراسان با وي هم ارتباط ،داشت

).44ص ،1379کوب، زریناند(داشته

اند. وي از نخستین عارفانی بود که موضوع فنا را آشکارا مؤلفان صوفیه بایزید را اهل فنا دانسته

نیل به فنا ،وشنی سخن گفت. درواقع آن چیزي که براي بایزید اهمیت داشتآن به ر همطرح کرد و دربار

و توحید بود. این فنا که محو شدن صفات بنده در صفات حق، و استهالك اراده و انانیت او در اراده و

٢٤

غالب آمده، و به شتعلقات بریده، بر نفس هشود که عارف از هم ذات خداوند است، هنگامی حاصل می

از بایزیدي به در «کند: با استفاده از تمثیلی دیگر حال خود را چنین بیان می وي .ه باشدحق پیوست

. شباهت این قول بایزید یاد آور »بودم او همه نگریستم، خود به آنگاه پس پوست؛ از مار چون آمدم،

- پنداشته 3، زئنر 2ماکس هارتمن، 1ماسینیون برخالف آنچه امثال تعالیم هندوان است. با وجود این شباهت

ثر شده باشد. تاثیر مذاهب هند در عقاید أحاکی از آن نیست که شیخ از اقوال و تعالیم هندوان مت ،اند

حتی صوفیه قبولش دشوار است و حتی ابوریحان بیرونی که بعضی موارد شباهت بین آراء ،مسلمانان

به امکان تاثیر عقاید هندوان در آراء صوفیه ،اي نداردکند و به صوفیه هم عالقهصوفیه و هنود را ذکر می

هیچ اشارت ندارد و پیداست که این احتمال براي بزرگترین شناسنده مسلمان عقاید هندویی به کلی تصور

). اما در تببیین مقام فنا، بایزید از آیات قرآنی بهره 45ص، 1379 ناکردنی بوده است(زرین کوب،

من ێاشتر هان الل«چه .مؤمن را نفسی نیست"رة نفس سؤال شد، گفت: چنانکه وقتی از او دربا ،گیرد می

بار دیگر " باشد؟ نفسی را او چگونه باشد، فروخته را نفسش آنکه پس). 111/ توبه( »...انفسهم المؤمنین

ان الملوك اذا «... :عالمت عارف از او پرسیده بود، به این آیه استناد کرد که يهدر پاسخ به کسی که دربار

) و منظور آن بود هنگامی که 34(نمل/» دخلوا قریۀ افسدوها و جعلوا اعزة اهلها اذلۀ و کذلک یفعلون

کند و نفس او را که تا آن هنگام باعزت می پادشاهی بزرگ به قریۀ دل مؤمن وارد شود، آن را ویران

شود و از خودي سالک در حق مضمحل می ،چنین است که در مقام فنا ؛گرداند بود، ذلیل، خوار و هیچ می

خیزد و ماند. خوف و رجا، عذاب و نعیم و امید و بیم همه از میان برمی اثري باقی نمی فعارف و معرو

1 - Massignon(1962 .A.C)

٢ - Max Hartmann(١٩٦٢.A.C)

٣ - Zaehner(1974.A.C)

٢٥

همه حال در حال است و .آن را آغاز و انجام و گذشته و آینده نیستشود که عارف در دریایی غرق می

مرا «گوید: پرسد: چگونه صبح کردي؟ می آنگاه است که بایزید در جواب آنکه از او می ،وقت در وقت

پس .»بامداد و شامی نیست! صبح و شب کسی راست که مقید به صفات باشد و مرا صفتی نمانده است

عارف در معروف و شاهد در ،با رسیدن به مقام فنا ماند. جوید و از او نشانی نمی میبایزید را ،بایزید

چنانکه جز ،افکند رود و هستی حق بر باطن عارف پرتو می ها از میان می سایه .شود مستهلک می دمشهو

بیند. با رسیدن به چنین مقامی است که عارف از شراب محبت الهی وجود واحد مطلق چیزي نمی

شود که به شطیحات کند و سخنانی بر زبان او جاري می شود و حال سکر بر او غلبه می مست میسر

خبري و ناهشیاري ادا شده است، گاه چندان جسورانه و در حال بیکه معروف است. این گونه سخنان

ز گاهی گرایش مالمتی بایزید نی گردد. کفرآمیز است که موجب تکفیر صوفیانی چون بایزید و حالج می

عام و تکریم و تعظیم مریدان و معتقدان بیزار بود و بیم زیرا وي از قبول ،گردید موجب چنین احوالی می

از همین روي ،عجب و غرور و خودبینی در او گردد هآن داشت که این احوال موجب گمراهی و انگیز

یا با خوردن و» ا انا فاعبدونیال ه ال الهللا انی انا«بود که درمواردي با اینگونه اظهارات و مثال با گفتن

کرد و مردمان را از پیرامون دینی می نان درماه رمضان (درحالی که مسافر بود) تظاهر به کفرگویی و بی

).320-319صص ،1381 پراکند(الجوردي، خود می

هاي بایزید بسطامی:هاي مکتب خراسان در آراء و اندیشه) شاخصه3-2

هاي مکتب خراسان از شاخص هاییکه بتوان به عنوان نمونه بایزید هاي عرفانیآراء و اندیشهمهمترین

:به شرح زیر است ،ذکر کرد

٢٦

:)عشق2- 1-3

از "دیوانه شدن"و "شیفته شدن" ،"از حد در گذشتن در دوستی "در لغت به معنی )کسر اول( عشق به

این جز کهغایت دوستی است و در اصالح متصوفه، عشق جمیع کماالت را گویند که در یک ذات باشد

ه شدهرچند در متون اولیه تصوف به ندرت بر عشق تاکید ).118، ص8، ج1382 (گوهرین،یستحق ن

یکی .کندنقش اساسی آن را روشن می و هسخن راند محبتدر چندین آیه کلیدي از کریم اما قرآن است،

انسانها برخی از خداست که به :گویداست که می »54/مائده « "یحبهم و یحبونه "ها، آیه از این آیه

-عشق می يمام جعفر صادق(ع) دربارهاورزند. می محبتبه او هم انسانها برخیورزد و می محبت

عشق گوید: يو نیز احمد خضرویه درباره "نه مذموم است و نه محمود ؛عشق جنون الهی است"فرمایند:

. ابوبکر واسطی "حقیقت معرفت عشق به دل و ذکر اوست و نیز به زبان و بریدن همت از ماسوي است"

باید بداند که ،موجب انس است، و هرکه را شوق و انس نباشد ،موجب معرفت و شوق ،عشق"گوید:

). 133- 132صص ،8ج ،1382گوهرین، زبه نقل ا( "عاشق نیست

بلکه رکن و اساس این مکتب است و همان طور که حکما عقل را ،عشق از مسائل مهم تصوف

عشق را تنها مالك معرفت و در نتیجه ،دانند، صوفیانمالك تشخیص و شناسائی و معرفت انسان می

کنند و گاه به جمیع کماالت اطالق میعشق را به ،. صوفیانکنندقلمداد می شهود به معنی خاص خودشان

ی و لطیفه انسانی و یذات احدیت مطلق و گاه بر باطن و حقیقت عقل و به طور کلی آن را صفت خدا

شمارند و آن را موهبتی الهیمیمیزان و سالمت حس و عقل و تنها وسیله تهذیب اخالق و تصفیه باطن

،8ج ،1382اند (گوهرین،نه موضوعی اکتسابی و نیز براي عشق هم درجاتی قائل شده ،دانندمی

).136-135صص

درباره عشق گوید: ) ق .ه 617د.(عزیز الدین نسفی

٢٧

اند: اول ذاکران به زبان که عامه منبعث از ذکر است و ذاکران حق تعالی چهار نوع ،عشق در سلوك"

دوم ذاکران به زبان و دل که ذکردلشان با مجاهدت و کوشش فراوان همراه است که زاهدان و .اندخلق

ی که مذکور یچهارم آنها .مانند بیشتر سالکان ؛اندسوم ذاکرانی که با ذکر آرامش یافته .اندعابدان از آن نوع

اند که اغلب از آن بر دلشان مستولی شده است وسلطان عشق در آن بارگاه ساخته و آنان اهل تصوف

عالمی که ؛رساندمی - که عالم عشق است -مقام و حال باشند. این عشق سالک را به عالم جبروت

هر چه در عالم ملکوت ،اند و چون سالک بدان مقام رسدملکوت و ملک به نوبه خود مرات و آیینه آن

و شودیدن بدین عالم آگاه میپیش از رس ،رسدمشاهده کند و آنچه از آن عالم به عالم ملک می ،است

چه ؛بینداو در بیداري می ،ببینندمی در خواب ،اتفاق خواهد افتاد بعداکه همان طور که دیگران مراتبی را

شود و میدر آن منعکس ،دل سالک در این مقام در واقع آینه جهان نماست و هرچه در هستی امکان یابد

عوالم عاشق یکدیگرند و هیچ چیزي از عشق خالی نیست، و وجود بیند که همه در این مقام است که می

نسفی، ( "مملو از عشق است و باعث قوام و دوام و جذب و دفع عالم جز از این عشق چیز دیگر نیست

).160-159، صص1377

اندك داشتن ،محبت"گوید: می که چنان ؛از بایزید سخنانی درباب عشق و محبت وجود دارد

-مطابق این آموزه محبت با ترك خودبینی محقق می "بسیار بود از خود و بسیار داشتن اندك از دوست

خدا را بندگانند که اگر یک ساعت اندر بهشت از دیدار خداي "گوید: در جاي دیگري میشود. او

شبیه ).579- 559صص ،1345 (قشیري، "چنانکه دوزخیان از دوزخ ؛فریاد خوانند از بهشت ،بازمانند

و إن أدخلتنی النار أعلمت أهلها "به این عبارت بایزید در زیارت شعبانیه از ائمه معصومین منقول است:

کبمجلسىکنم که من تو را دوست دارماگر به دوزخم ببري بدوزخیان اعالم می یعنی "أنی أح)،

دیدم عشق ،به صحرا شدم"گوید: جاي دیگري درباره عشق چنین می نیز در .)98ص ،91، جه.ق1410

٢٨

در حقیقت مفهوم عشق ."رفتپاي من به عشق فرو می ،رودباریده بود، آن گونه که پاي به برف فرو می

رساند در برابر برف که صحرا که گرما و سوزاندگی و عطش را می در این عبارت بایزید مقابله دو پدیده

د یاز بایز آن است، لذت و فرح بخشی خویش را در برخورداري از عشق تصور کرده است.دقیقا عکس

ق ق یکی است و ایمان و محبت در دل صدیظاهر و باطن صدی"است که گفت: شده بسطامی نقل

دشوا انآم ذینال و :محبت خدا فزونی گیرد که خدا گفت ،مشترك است؛ هر چه ایمان درافزاید

حدر این عبارت بایزید محبت را با صدق و ایمان قرین ) 228ص ،1384(سهلکی، »165بقره/«"هلل اب

دنیا را دشمن گرفتم و خداي را ": استیال محبت چنین یاد کرده استدر جاي دیگري از داشته است.

،یافت که وجود خود را دشمن گرفتم و با حضرت عزت يپس چندان محبت حق بر من استیال ؛دوست

. "گاه همه خلق را به خدمت خود مشغول دیدمآن ،که چون ترك خلق بگفتم و به خالق پیوستم ،انس

از بایزیدي بیرون ": گویدمی که است پیوند دادهچنین این بایزید نظریه عشق خود را با نظریه توحید

چون نگاه کردم عاشق و عشق و معشوق را یکی دیدم که در ؛ون آیدچون مار که از پوست بیر ،آمدم

بایزید نفس خود را به ماري در این عبارت ).233ص ،1388(خرقانی، "عالم توحید همه یکی توان دید

کند که از آن بیرون آمده است، این توصیف دقیقا مطابق با مفهوم فناي صفات عارف و بقاي وي می تشبیه

ثیر او از تعالیم هندوان أرا شاهدي بر ت نر آنئست. شاید این تمثیل بایزید باشد که زدر وجود حق ا

اهل محبت را به اهل اعتبار جدایی از محبوب حقیقی محجور داشته است و بایزید در جایی دانسته است.

آنها مغلوب مشاهده ؛انداهل محبت به محبت مهجورند و از طلبکاري و دوستداري خود فارغ": گویدمی

اهل گوید:در جاي دیگر در مقایسه با عامه مردم طواف آنان را طواف دل دانسته و میاند و نیز حق

و اهل محبت به قلوب گرد ددارد که حاجیان به قالب گرد خانه طواف کنند و بقا خواهنمحبت بیان می

- او در جاي دیگري بیان می ).168-167صص، 1391 (عطارنیشابوري،"خواهند ءعرش طواف کنند ولقا

٢٩

شناسم و کردم که من ذاکر اویم و او را میگمان می .کردمدر بدایت کار در چهار چیز اشتباه می" :دارد

دیدم که ذکر او سابق بر ذکر من بود و ،انتها رسیدم يورزم و در طلب اویم. چون به مرتبهبدو عشق می

کرد تا من او را طلب ر از عشق من و اول او مرا طلب میمعرفتش مقدم بر معرفت من، و عشقش جلوت

).134- 133صص ،8ج ،1382 گوهرین، ("نمودم

:)شطحیات2- 2-3

اي است که با آن بزغاله کلمه و نیز حرکت است و حرکت شدید آسیا در لغت به معنی )به فتح شین( شطح

است که در وقت مستی و ذوق و الح سخن مشایخ صوفیه طکنند ودر اصرانند و زجر مییکساله را می

گفت و بایزید »انا الحق«حسین منصور چنان که ؛شوداختیار از ایشان صادر میحال بی يغلبه

،1382 را بیان کرده است(گوهرین، »لیس فی جبتی سوي اهللا«را و ابوسعید »سبحانی ما اعظم شانی«

حقیقت است که در مطالعه عجایب). در واقع شطح نوعی سرگشتگی و حیرت عقلی هنگام 7ص ،7ج

.شودهنگام اشراف بر ملکوت اعظم حاصل می

چنانکه وجد و سکر از مهمترین اصطالحات عرفانی هستند که ارتباط نزدیکی با شطح دارند و

بواطن اهل وجد است هرگاه که وجدشان قوي ،خوذ از حرکت و آن حرکتأشطح لفظی است م گفته شد،

به انکار و طعن که ه عبارتی تعبیر کنند که براي شنونده غریب و دور از ذهن باشدگردد، و آن وجد را ب

اي از جانب حق است. در برخی موارد، وجد با هیجان و عواطف شدیدي انجامد. وجد مکاشفهآن می

.)141ص ،1380راج طوسی،شود، و در موارد دیگر وجد توام با آرامش و سکون است (سظاهر می

٣٠

عبارت ،در عرف صوفیان لفظ سکر "گوید:درباره لفظ سکرمی ه.ق)965(د.کاشانی ن محمودعزیزالدی

اهل وجد دو ...نور عقل در اشعه نور ذات 1اختطافاست از رفع تمییز میان احکام ظاهر و باطن به سبب

و ،صفات منشاء وجد ایشان عالمو محبان ذات و منشاء وجد ایشان، ذات بود و محبان صفات :اندطایفه

آن ذات ومسبب عم بهفترات و وقفات بسیار اتفاق افتد؛ خالف وجد محبان ذات، ،در وجد محبان صفات

؛انوار ذات و نیز وجدي که از عالم صفات بود، آن قوت ندارد که وجدي که از آثار .و خصوص صفات

و عقلش که رابطه مغلوب سلطنت حال گردد ،پس واجد ذات در بدایت وجد به جهت قوت و غلبه وارد

تمییز يشود و سر رشته 2مختطف و متطایرانوار ذات و غلبه آن، تمییز و بصر قلبی است، در تواتر اشعه

از محل حکم باطن ،چنانکه محل حکم ظاهر که تفرقه است .از دست تصرف و اختیارش مسلوب گردد

مباالت ننماید و به مثل ،اندغیرت بازنشناسد و به افشاي اسرار ربوبیت که مکنون خزانه ،که جمع است

ه.ق) 412(د. سلمی الرحمن عبدابو ).96ص ،1382 (کاشانی،"سبحانی و انا الحق زبان انبساط دراز کند

النهم یتکلمون عن احوالهم و عن ؛الشطح للخراسانیین "گوید:شطح می يدرباره صوفیهالغلطات در کتاب

یعنی شطح، ویژه خراسانیان است؛ ،"الحقایق و اهل العراق یصفون احوال غیرهم و لیس الواصف بشاطح

احوال دیگران ولی اهل عراق به توصیف ؛گوینداند که در احوال خویش و حقایق سخن میزیرا ایشان

). 469ص ،3ج ،1388 (سلمی،نیست واصف شطح پردازند و می

سبحانی، « گفتی:چه بود که می :است که از بایزید پرسیدند شده نقل دستورالجمهوردرکتاب

یعنی اي بسا تسبیح کننده ؛»مسبح نفسه علی لسان عبده رب«جواب داد که ؟ »سبحانی ما اعظم شانی

بن قاسم نقل). از ابوالحسن محمد 256ص ،1388 که تسبیح گوید خودش را به زبان بنده خود(خرقانی،

مخفی شدن - 1 مخفی - 2

٣١

اما جنید ؛سبحانی! انا ربی االعلی سبحانی! گفته است:میاست که از بایزید شنیده است که روزي شده

گوید که این مرد در شهود جالل مستهلک است و از آنچه بدان درباره این شطح بایزید اینچنین می

است و جز حق تعالی را به خاطر حق از دیدن خویشتن غافل شده و :سخن گفته است، مستهلک شده

گفته استاست که شده ) و نیز از بایزید نقل150ص ،1384 مشاهده نکرده و او را ستوده است(سهلکی،

این سخن مستان معرفت است که در شکر با معشوق جز خود کسی را ؛مثل من در آسمان و زمین نبینند

؛شطح بایزید نوعی مشرب مالمتی گونه داشته است به نظر برخی،). 316ص ،1388 (خرقانی، نبینند

دارد که روزي بایزید از خود بیان می دستور الجمهوردر کتاب (د. قرن پنجم ه.ق)خرقانی احمد هک چنان

از وي پرسیدند که اي پیر ". سبحانی ما اعظم شانی " گفت:میزد و چنین مشاهده جمال احدیت نعره می

،1388 خرقانی، (" 2گسلم و در آن دم گفت: تنکري تنکريمی 1ارزن :گفت ؟کنیطریقت چه می

دارد بیان می هسکر سبحانی ما اعظم شانی بایزید این گون يار نیز در طی داستانی درباره). عط143ص

مریدان گفتند که شما چنین لفظی را گفتید، شیخ گفت: خداي ،که چون بایزید این قول را بر زبان راند

پس هر یکی را کاردي داد تا وقتی .دشمن شما باشد اگر یک بار دیگر بشنوید و مرا پاره نکنیدل وجعز

چنان که ؛خانه از بایزید پر دیدند ،اصحاب قصد کشتن او کردند .او را بکشند ،دیگر که همان لفظ گوید

زند. چون ساعتی چنان بود که کسی کارد بر آب ؛زدندچهار گوشه خانه از او پر بود. اصحاب کارد می

آن حالت با شیخ بگفتند، شیخ گفت: بایزید .آن صورت خرد شد تا بایزید پدید آمد در محراب ،گذشت

هاي ). اقوالی در بعضی از شطح143ص ،1391 ار نیشابوري،آن بایزید نبود(عط ،بینیداین است که می

ه سهلکی از ابوموسی کچنان ؛داشتتوان از آن برداشت وحدت وجودي نوعی می به بایزید وجود دارد که

.گویندمی نیز که به آن کستی شالی که زردشتیان به کمر بندند نیز و آن صلیب را به گردن آویزند هاي که مسیحیان به وسیلرشته - 1 یعنی من آن ترك نو مسلمانم - 2

٣٢

دوستی "زد که ما از او به یادگار داریم:سخنی از او سر می ،آمدکند که بایزید چون به هیجان مینقل می

او دوستی من، و دوستی من دوستی او، عشق او عشق من و عشق من عشق او، محبت او محبت من و

) . 236ص ،1384 (سهلکی،"من، محبت اومحبت

گري) مالمتی2- 3-3

مالمتیان ،است و در اصطالح "سرزنش و نکوهش"در لغت به معنی ؛)به فتح هر دو میم(مالمت

کوشند تا کمال اخالص را بجا آرند و امور را در ظاهر نکنند و می ،اند که آنچه درباطنشان استکسانی

.قرار دهند و ارادت و عملشان مخالف اراده و علم حق تعالی نیست ؛غیب اقتضا کند يموضعی که عرصه

شان اند که دربارهمگر آنجا که اقتضاي نفی و اثبات کند و آنان همان کسانی ،اسباب را نفی و اثبات نکنند

کشف از صاحب ).351ص ،9ج ،1383(گوهرین، »اولیائی تحت قبائی الیعرفهم غیري«: گفته شده است

مر مالمت را اندر .اندطریق مالمت سپرده ،گروهی از مشایخ« است: آمدهمالمتی يارهدرب المحجوب

اند به مالمت خلق از جمله عالم، خلوص محبت تاثیري عظیم است و مشربی تمام و اهل حق مخصوص

محبان تا خاصه بزرگان این امت کثرهم اهللا و رسول اهللا علیه السالم که مقتدا و امام اهل حق بود و پیشرو

برهان حق بر وي پدید نیامده بود و وحی بدو پیوسته به نزدیک همه نیکنام بود و بزرگ و چون خلعت

که کاهن است و گروهی :دوستی در سر وي افکندند، خلق زبان مالمت بدو دراز کردند. گروهی گفتند

خداي .مانند این که مجنون است و :کاذب است و گروهی گفتند :شاعر است و گروهی گفتند :گفتند

والیخافون لومۀ :لقوله تعالی» « ایشان از مالمت کنندگان نترسند«صفت مومنان کرد و گفت: وجلعز

). یکی از نکات 85ص، 1384)(هجویري،45(مائده/» الئم ذلک فضل اهللا یوتیه من یشاء واهللا واسع علیم

اهل يمیان طریقه اهل خراسان و طریقهدرباره تمایز ،دارندمهمی که خرگوشی و سلمی هر دو بیان می

٣٣

دانند(پورجوادي،عراق است که آنها تصوف را طریقه اهل عراق و راه مالمتی را طریقه اهل خراسان می

).24ص ،1385

اساس فکر مالمتیه مبتنی بر آن است که اولیاء خدا ممکن است درهیئت اوباش و حتی یک

از این تفکر د، رجنبه رهبري پیدا ک که پیغمبري مثل موسی د و همانند خضر براينانسان عادي ظهور کن

. اما بعدها وقتی کسانی پیدا شدند که شدرجال الغیب و مراتب ابدال و اوتاد یا رواج اسباب عمده پیدایش

آن مراتب را براي خویش ادعا کردند این اندیشه نیز مورد انکار و نفی امثال مالمتیه واقع گشت. در واقع

عبارت ،کردنداد و اولین پیروان آنها تعلیم میار و ابوحفض حدبدین گونه که حمدون قص گريیمتفکر مال

). 339ص، 1379 بود از تقوي و زهد مستور عاري از هر گونه دعوي و تظاهر(زرین کوب،

از حمدون مطالبی شناخت مالمتیه يدرباره ،عربی در باب سیصد و نهم کتاب فتوحات مکیهابن

50ص ،5ج م،1999 عربی،کند(ابناز و بایزید به عنوان پیروان مالمتیه نقل میار در کنار ابوسعید خرقص(.

بر طبق این گفته، ابن عربی نیز مشرب بایزید را مالمتی دانسته است.

گونه در آن وجود متیتوان اقوالی را از بایزید اشاره کرد که عنصر مالهمچنین در این باره می

عالمت شناخت حق، گریختن از خلق باشد و ": دارداز جمله آن قولی از بایزید است که بیان می .دارد

توان از حاالت بایزید در می هچنین). 166ص ،1391 (عطار نیشابوري،"خاموش گشتن در معرفت او

نهد و در محراب وارد شده واژگون در سرمیاري در خود بسته و پوستین اواخر عمرش نقل کرد که او زن

کنم و روزه جلوه فروشم و نماز هر شب عرضه نمیبارخدایا ریاضت همه عمر نمی ":ویدگو چنین می

دانی که به هیچ باز گویم و تو میشمارم و اوقات و مناجات و قرب نمیهاي قرآن نمیدهم و ختمنمی

اکنون از بیابان .امموي در گبر سپید کرده .امارم و امروز ترکمانیدننگ می ،امنگرم و از هر چه کردهنمی

زبان .نهمقدم در دایره اسالم اکنون می .برمار اکنون میآموزم و زناکنون می ،آیم تنکري گفتنبر می

٣٤

نیز در ). و328ص ،1388 خرقانی، ؛180ص، 1391 (عطارنیشابوري،"گردانمشهادت اکنون می

کنم و اعتقاد من سالهاست نماز می ":گفتاست که می شده احواالت بایزید نقل يربارهد دستورالجمهور

از سخن بایزید اینگون ).235ص ،1388 (خرقانی،"ار بخواهم بریدآن است که در هر نمازي گبریم و زن

و به هیچ عمل و حالی از خود شود که مالمتیه ابتدا و بیش از همه مالمتگر نفس خودنداستنباط می

:است شده روایت خوریم کهنیز بر می گزارش عطار از بایزید به نمونه شطح مالمتیدر .شوندراضی نمی

؛مردمان از پس او در آمدند ،چون بیرون شد ؛خلقی عظیم تابع او شدند ،سالی بایزید روانه مکه شد"

ایشان با تو صحبت خواهند داشت؛ گفت: خدایا من از تو :گفتند ؟اینها کدامند :بایزید نگه کرد و گفت

پس خواست که محبت خود از دل ایشان ببرد و ؛خواهم که خود را به خلق از من محبوب نگردانیمی

انی انا اهللا ال اله اال انا «نماز بامداد بگزارد و در ایشان نگریست و گفت: .زحمت خود از راه ایشان بردارد

عطار ؛263ص ،1384 (سهلکی،"د مگر این مرد دیوانه است او را بگذاشتند و برفتندگفتن ؛»ونیدفاعب

). سهلکی در داستانی، رسیدن به مرتبه مالمتی بایزید را از زبان ابوسعد 140ص ،1391 نیشابوري،

طالقی که در آن .دنیا را به قطع سه طالقه کردم "کند و آن این است که بایزید گفت:اسماعیل نقل می

به استغاثه او را ندا ؛وجلرا ترك گفتم و تنها شدم با پروردگار خویش عز سپس آن .رجوعی نیست

؛جز تو ،خوانم که از براي او هیچ کس باقی نمانده استکردم: الهی و موالیی تو را به دعاي کسی می

زي که بر من چون خداي تعالی صدق دعاي مرا از دلم دانست و حالت درماندگی مرا دید، نخستین چی

این بود که نفس مرا یکباره به فراموشی داد و مردمان دربرابر من ،از اجابت این دعا ،وارد کرد

).147،ص1384(سهلکی،"ایستادند

فصل سوم

هاي ابوسعید ابوالخیراحوال و اندیشهزندگی،

٣٥

زندگانی و احوال ابوسعید ابوالخیر: )1-3

).م 967دسامبر 7( ه.ق357روز یکشنبه اول محرم اهللا بن احمد بن محمد بن ابراهیم میهنی در فضل

شنبه چهارم ماه شعبان روز پنج سه سال و چهار ماه در یعنی پس از هشتاد و ،پس از هزار ماه متولد و

،1384 ؛ تري گراهام،16ص ،1366 (محمد بن منور، درگذشت) .م1049ژانویه 12( ق.ه 440سال

).521ص ،5ج ،1372 ؛ مایل هروي،216ص

(دارو يدیانت بود که به عطار با يمرد، پدرش ابوالخیر احمد .متولد گردید 1ابوسعید در میهنه

و با صوفیان شهر متمکن بودهظاهرا يو .خواندندیمیهنه او را بابوالخیر م ی) اشتغال داشت و اهالیفروش

، 1366(محمد بن منور، ابوسعید با تصوف از طریق پدرش بود يهااست. نخستین آشنایی ارتباط داشته

. )61- 51صص

و ادیب یپدر، نزد مفت هفراگرفت و سپس به توصی ينزد ابومحمد عنازقرائت قرآن را یدر کودک

از یپدرش با برخ يهدوستان يهرابط .به آموختن لغت و ادب پرداخت يابوسعید عنازمشهور عصر استاد

تأثیر فراوان او ینیز در پرورش ذوق عرفان ه.ق) 380د.(همچون ابوالقاسم بشر یاسین ،مشایخ صوفیه

شفیعی ( از بشریاسین فرا گرفت یو نوجوان یوي نخستین تعلیمات صوفیانه را در اوان کودک .داشت

.)16ص مقدمه، ،1385 ، کدکنی

، یبیت از اشعار جاهل سی هزار یرا تا آنجا آموخته بود که به قول یابوسعید در میهنه ادب عرب

ی، شافعابوسعید زادگاه خود را به قصد مرو ترك گفت تا فقه بیاموزد. ،در این احوال .داشتذهن در

میهنی بدان نسبت و داشته قرار خراسان ابیورد و سرخس میان مرو بیاباناي است از قراء خاوران و آن مرکز خاوران بوده و در حاشیه قریه - ١

).336، ص45باشد (دهخدا، بیتا، جمی

٣٦

سال در خدمت او به سر برد پنجخواند و یفقه شافع ،يابوعبداهللا خضردر مرو نخست نزد و بود مذهب

او نیز ینیز آگاه بود و ابوسعید از دانش عرفان» علم طریقت«از يو فقه را از او آموخت. البته خضر

، ابوسعید نزد يابوعبداهللا خضرپس از درگذشت ).30ص ،مقدمه ،1366کدکنی،شفیعی ( گردید مندبهره

سال نیز در مجلس پنج تحصیل فقه را ادامه داد و ق)ه.417د.(يابوبکر قفال مروز ،فقیه مشهور مرو

یسنج ی، ابوعلیمحمد جوینابوشد. چند تن از محدثان و فقیهان بزرگ آن عصر چون حاضر يدرس و

). 23ص ،1366 ؛ محمد بن منور،62، ص1384 در این دوران همدرس او بودند (ابوروح، يو ناصر مروز

ق)،ه.389د.، ابوعلی احمد زاهر (یبه قصد درك مجلس درس فقیه سرخس یسالگ 30ابوسعید در حدود

نزد به هر روي ابوسعید). 521ص ،1372 مایل هروي، ؛250ص ،1384 هجویري،به سرخس رفت (

استعداد فوق العاده دید، درس يدر و یتفسیر، اصول و حدیث آموخت و چون فقیه سرخس ،زاهر یابوعل

و یروح عرفان طلب ابوسعید که از کودک ،با وجود این .آموختیاو مدر یک روز به را سه روزه

یافته بود و نیز یچون ابوالقاسم بشر یاسین آشنای یبا سخنان پیران نیز و یعرفان يهامایهبن با ینوجوان

(د.یو ابوالفضل سرخس قرن چهارم هجري) (د.چون لقمان یسرخس با داشتن پیران هعارفان يفضا

به خانقاه یاو را از عالم فقه و فقاهت و روایت اهل مدرسه دور کرد و از مجلس فقیه سرخس ،)ه.ق 413

در یو گذراندن شب یو دیدارش با ابوالفضل سرخس یاو با لقمان سرخس یکشاند. آشنای یپیر سرخس

ساخت و هر چند یدن سخنانش در باب حقیقت اسم جالله، روح او را صید پیر سرخسنیخانقاه او و ش

ابوالفضل در او پیدا شده بود، هکه بر اثر گفتار پیران یآن شب به مدرسه بازگشت، اما شور و غوغای يفردا

،3661 ؛ محمد بن منور،64-63، صص1384کشید (ابوروح، یاو را از مدرسه به خانقاه سرخس

ابوسعید سهم یکه در ارشاد و تربیت روح يا). از پیران سه گانه306ص، 1375 جامی،؛ 25- 24صص

بیش از دیگران بر او ،یقصاب آملپس از بشر یاسین و پیش از یشک ابوالفضل سرخسیاند، بداشته

٣٧

که از ذکر اسم جالله نزد یپس از تحول ابوسعید). 522ص ،1372 مایل هروي،(گذاشته بودندتأثیر

هفت مدت ش در محراب بهپدر کنج خانهمیهنه بازگشت و در او بهابوالفضل حاصل کرده بود، به دستور

؛ محمد بن 66-65، صص1384 گفت (ابوروح،می ذکر یپیر سرخس طریقدر تجرد گذراند و به سال

خانقاهیان در شیوهبه او بود که ). در همین اوقات306ص ،1375 جامی، ؛26-25، صص 1366 منور،

گذرانده است یویران میهنه م يهامیهنه خلوت و ریاضت داشت و گاهی مدتها در صحرا و بیابان و رباط

نکات و اشارات صوفیه تأمل می کرد و يهدر همین دوره دربار .)29ـ 27صص ،1366 (محمد بن منور،

- یرفت و از ابوالفضل مطلب خود را جویا می، به سرخس مماندیاو پوشیده م يبرا ياکه نکته هنگامی

یک سال دیگر روایتیمجددا به سرخس رفت و به يزیرا و ،نبود یاین مدت ظاهرا چندان طوالن .شد

سلوك کرد، تا آنکه به اشارت همو به نیشابور نزد ابوعبدالرحمن ینزد ابوالفضل سرخس

،نیشابوري عطار ؛32ص، 1366 منور، بن محمد( تا از دست او خرقه پوشید رفت )ه.ق 412(د.یسلم

به نیت ارشاد به سرخس بازگشت و ابوالفضل را دیدار کرد و به دستور او ي مجدد). و699ص ،1391

کرد، ابوسعید به یسلوك او را پایان یافته تلق یاما با اینهمه، با وجود آنکه پیر سرخس ،به میهنه رفت

) و 35ـ 33صص، 1366 ارشاد نپرداخت و به ریاضت و مجاهدت بیشتر اهتمام داشت (محمد بن منور،

-میباورد، مرو و سرخس میهنه، یحوال يهاباز هم به بیابان يو که پدر و مادرش درگذشتند، هنگامی

در این دوره نیز تا هنگام .سال به سلوك پرداخت و خلوت گزید و ریاضت کشید هفتو نزدیک به رفت

(جامی،رفتاشکال به نزد او به سرخس می رفعبه جهت یگاه، ابوسعید گاهیدرگذشت ابوالفضل سرخس

دیدار ابوالعباس قصاب ي ابوسعید برا ،قرن چهارم. پس از درگذشت ابوالفضل در اواخر )306ص ،1375

). 83- 73صص ،1366 ،محمد بن منور، میهنه را به قصد آمل ترك گفت ((د.قرن چهارم هجري)یآمل

تا آنجا که .ابوسعید سهم بزرگ داشته است یروحان یاست که در زندگ یسومین شیخ ،ابوالعباس قصاب

٣٨

را که از او شنیده و آموخته بود، تا پایان عمر همواره بر یهایخواند و نکتهیمطلق م» شیخ«ابوسعید او را

ضعیف تر دو سال ییک سال و به روایت ی). ابوسعید به روایت522ص ،1372 مایل هروي،راند( یزبان م

و به اشارت همو به میهنه گرفتهخرقه از او کرد و يو نیم در آمل در خانقاه ابوالعباس قصاب سپر

).307ص ،1375 ؛ جامی،44ص ،1366 ؛ محمد بن منور،69، ص1384بازگشت (ابوروح،

که پیش از آن از نیشابور و یبا شناخت ).م11قرن پنجم (که ابوسعید در اوایل واضح است

هروي،مایل ( است کردهداشته، زادگاهش را به قصد آنجا ترك یچون ابوعبدالرحمن سلم یمشایخ

). 552ص ،3721

او پیش از يهکه البته آواز بود سال 50 يباال یشیخ که ابوسعید به نیشابور وارد شد، یوقت

به آنجا رفته یاخذ خرقه از سلم ينخست برا ي که براي بارخودش به نیشابور رسیده بود. شاید در سفر

از یکه او با یاران و مریدانش وارد نیشابور شد، برخ یهنگام ،هم یافته بود. از این رو ی، دوستانبود

صوفیان آن شهر به استقبال او آمدند که از آن میان خواجه محمود مرید، مشهورتر بود و به قول ابوسعید

کرد و در خانقاه یکویان نیشابور راهنمای یعدن يبود که او و همسفرانش را به کو» راهبرك نیک«

). ابوسعید یک 523ص ،1372 ؛ مایل هروي،61ص، 1366 (محمد بن منور، مقام داد یابوعلی طرسوس

او به سرعت در شهر فراگیر يهمجلس گفتن پرداخت و آواز به یروز پس از ورود، در خانقاه طرسوس

تا جایی که مریدان .ها را به مجلس او راغب و مشتاق ساختاز مریدان دیگر خانقاه يشد و بسیار

از این يدانستند و با آنکه قشیریم م، مجلس پیرمیهنه را مغتن)ه.ق 465 (د.يابوالقاسم قشیر هچون یشیخ

؛ 047ص ،1391 ،نیشابوري رفتند (عطاریدرك مجالس ابوسعید به خانقاه او م يکرد، برایشان مکار منع

).523ص ،1372 ؛ مایل هروي،29مقدمه، ص ،1345فر، فروزان

٣٩

انس .نیشابور خالی از غرابت نبود هابوسعید نزد مشایخ صوفی یخانقاه يهااز افکار و روش ياالبته پاره

نیشابور يهااو که با راه و رسم دیگر مشایخ خانقاه ياز گفتارها و رفتارها یاو به سماع و برخ و اشتیاق

آنان یبور آمده بود ـ حتکه تازه به محیط نیشا - آنان به پیرمیهنه یو بدبین ی، اسباب نگرانداشت تمغایر

که گویا ابوسعید در نخستین مجلس خود در ،و انکار در حق او وا داشت. ابوالقاسم قشیري يرا به داور

با آنکه یک سال ،)62-61صص ،1366او انتقاد کرده بود (محمد بن منور، هنیشابور بر یک سخن عارفان

، او را ي). مریدان قشیر75ص، انگفت (همسخن میگذشت، در انکار او از اقامت ابوسعید در نیشابور می

به اصرار به مجلس ابوسعید بردند و وقتی که او توانایی ابوسعید را در خواندن ضمیر خویش دریافت،

دوستانه برقرار اي) و از آن پس میان آن دو رابطه77ـ 75صص، اندیگر در انکار او چیزي نگفت (هم

محمد بن واند (خیاستاد م يرا ظاهرا به لحاظ تسلط او بر علوم ظاهر يکه ابوسعید، قشیر یتا جای ،شد

دانست و حتی ی) و قشیري نیز ابوسعید را در تصوف و آداب خانقاهی برتر از خود م79ص،1366منور،

نیز راه و رسم خانقاهی ) ه.ق428 (د. ، ابوعبداهللا باکویهيیافت. عالوه بر قشیرخود را به او محتاج می

نیشابوریان را به جهت رقص و سماع ابوسعید، یپسندید و او را منکر بود و حتیرا در نیشابور نم ابوسعید

).85-83صص، 1366(محمد بن منور،خواند یاو فرا م و اجتناب از يآشفت و آنان را به دوریم بر او بر

خود هصوفیان يو افکار و گفتارها یاین مخالفتها و انکارها ابوسعید راه و روش خانقاه يهبا هم

داد و بر منبر، یشور و شوق بیشتر نشان م ،را، هنگام اقامت در نیشابور نه تنها تغییر نداد، بلکه به سماع

که نزد متشرعان و ارباب علوم یبه عبارات - حدیثخواند و از تفسیر قرآن و نشر یم یشعر و دوبیت

شک فقها و اهل ظاهر را به یب کرد. اینگونه رفتار غیرمتعارف،یم حترازـ ا ظاهر، معروف و معمول بود

امیان نیشابور ـ و ـ رئیس کر یکه یک بار ابوبکر اسحاق کرام يبه طور ،انگیختیمخالفت با او برم

٤٠

اگر «نوشتند که در آن آمده بود: يانامه يد غزنوورا بر آن داشت تا به سلطان محم یصاعد حنف یقاض

؛ 69ـ 68صص ،1366محمد بن منور،» (شودیعام ظاهر م ياتدارك این نفرمایند، زود خواهد بود که فتنه

يهاابوسعید در نیشابور و گفته يههمه، طرز سلوك و روش صوفیان ). با این90، ص1384 ابوروح،

و ذکر کرد جلب شیاز مردم آن ناحیه را به سو یشورانگیز و مجالس گرم و پر حال او، گروه بزرگ

یافت که ستیزه يعام و اعتبار ولاو در همه جا شایع شد و چنان قب يهایکرامتها و فراستها و درون بین

،مایل هرويت کشاند (دو ارا یشهر را فرونشاند و آنان را به دوست يو خصومت مشایخ و علما یجوی

ابوسعید با او یخوان شعر ومغرور نیشابور نیز که به سبب سماع 1که محتسبان یتا جای .)523ص ،1372

یخود اظهار پشیمان هبه تدریج از در مصالحت و موافقت پیش آمدند و از گفته و کرد رزیدند،ومیعناد

شهرت و اعتبار ابوسعید در زمان اقامتش در نیشابور . )127-126صص، 1366 محمد بن منور،کردند (

دیگر خراسان را فرا گرفت و سبب شد که مشایخ يآن شهر محدود نماند و به سرعت نام او شهرهابه

).524ص ،1372 مایل هروي،( دسفر کنن دیدار او به نیشابور يخراسان نیز برا یدیگر نواح

که در خانقاه یسال بدین روش در نیشابور به سر برد و یک روز در حال 10ابوسعید بیشتر از

و از پدر اجازت سفر خواست. بستاحرام حج ،کرد، فرزندش ابوطاهر سعید در وقت سماعیسماع م

کرد و هر چند مریدان و مشایخ نیشابور کوشیدند که ابوسعید را از این یابوسعید نیز با او موافقت و همراه

نیشابور را ترك ) و او به قصد گزاردن حج 135ص ،1366سفر باز دارند، سودمند نیفتاد (محمد بن منور،

آن شهر يرا به سو يو ،یدیدار ابوالحسن خرقان يخرقان رسید، تقاضا یکه به نزدیک یاما وقت ،گفت

، ابوالحسن چون از ورود ابوسعید به خرقان آگاه شد، فرزند خود »نورالعلوم«کشانید. طبق گزارش مؤلف

ی). با آنکه گزارشهای89ص ،1369 قانی،خرمریدان به استقبال او فرستاد ( چند از یبا تن همراه احمد را

.مأمور حکومت که وظیفه اش امر به معروف و نهی از منکر است داروغه،- 1

٤١

،خرقانیجهات قابل تطبیق است ( ياند، از بسیارکه مریدان خرقانی و ابوسعید از دیدار آن دو داده

آثار تکریم و ،لیکن در هر دو مورد ؛)145 - 135صص ،1366 محمد بن منور،؛ 95-89صص ، 1369

در گفتگویی که بین خرقانی و منقول است .مریدان نسبت به هر دو پیر روشن و آشکار است یدوست

راه تو بر بسط و گشایش است و راه ما بر قبض و :گویدمی ابوسعیدابوسعید واقع گردید؛ خرقانی به

پیر خرقان منصرف شد و از راه هسفر حجاز به توصی هروز در خرقان ماند و از ادام سهابوسعید حزن.

زیارت تربت با یزید اقامت کرد (محمد بن يبسطام قصد نیشابور کرد. در بسطام یک شبانه روز برا

روز سه ی). از بسطام به دامغان رفت و به قول 59ص ،1379 کوب،؛ زرین139ـ 138صص ،1366منور،

در بازگشت از ). 524ص ،1372 (مایل هروي،روز به اضطرار در آنجا ماندگار شد چهلو به روایتی

فرستاد و يمریدان را به استقبال و یدامغان پس از عبور از بسطام، باز به خرقان رفت. این بار نیز خرقان

روز دیگر در خرقان ماند و روز چهارم به بدرقه و اند ابوسعید سهآوردهاو را به خانقاه خود دعوت کرد.

).524همان، صنیشابور رهسپار شد ( يمریدان ابوالحسن از طریق جاجرم به سو یراهنمای

مصادف او در نیشابور اقامت يهاآید که آخرین سالیم ابوسعید بر هنام یروایات زندگ یاز برخ

شود ی). نیز از سخنان محمد بن منور استنباط م86ص ،1366 محمدبن منور،( است هبا ایام کهولت او بود

مایلپس از آن نیشابور را ترك کرده و به میهنه بازگشته است( یق یا اندکه.430ابوسعید در حدود که

که در میان یو منزلت ي). سبب بازگشت پیر میهنه به زادگاهش با آنهمه نفوذ معنو524ص ،1372 هروي،

خواسته است یم يمعلوم نیست. ظاهرا و یبه درست نیشابور داشته است، یدیوانیان و اهال مشایخ، علما،

ابوسعید خانقاه .غربت بگذراند يخود و فارغ از تنگدلیها یآخر عمر را در شهر و دیار اصل يکه سالها

٤٢

زادگاهش روانه يرها کرد و با جمعی از مریدان به سو بگمارد، یآنکه در آنجا جانشینیخود را ب

.) 524ص ،1372(مایل هروي،شد

نیز طرز سلوك و رفتار ابوسعید با مریدان و همشهریانش همانگونه بود که در نیشابور در میهنه

گفت و انبوه مردم، از مریدان و اهالی شهر گرفته تا رئیس میهنه بود. در خانقاه به همان شیوه مجلس می

به گوش مشایخ یاو حت ه). در این ایام آواز524ص ،1372 مایل هروي،کردند (یدر مجالس او شرکت م

داشتند را به خراسان گسیل می ییافتن از احوال و اقوال او کسان یآگاه ينیز رسیده بود و آنان برا مکه

بود که از نقاط مختلف خراسان و یدر میهنه محل ابوسعید). خانقاه 153ص، 1366 نور،م محمد بن(

از مریدان او نیز که در ید و گروهکریاهل عرفان و مریدان و مشایخ را به خود جلب م ،ماوراءالنهر

). ابوسعید آخرین 524ص ،1372 مایل هروي،آمدند (یدیدار او به میهنه م ينیشابور مانده بودند، برا

- هار کرد. در این مجلس ابوطاهر را جانشین خود قرار داد و دربارزق برگ ه.440رجب 27مجلس را در

؛ محمد 135-130صص، 1384خود به مریدان سفارش کرد (ابوروح، همراسم تشییع جناز یچگونگ ي

سالگی 83افزون بر ی). بعد از آن به مدت یک هفته زنده بود و در سن346-345صص ، 1366بن منور،

ه). جناز54ص ،1366؛ محمد بن منور،136ص ،1385 شعبان همان سال درگذشت (ابو روح، چهارمدر

میهنه چنان ازدحام کرده یاو اهال يهدر تشییع جناز .خودش دفن کردندآن روز در سراي ياو را فردا

هعزاداران دفن نشد، تا آنکه رئیس میهنه به وسیل یاز روز به سبب انبوه یبودند که تابوت او نیم

).348ص، 1366راه را گشود و جنازه به خاك سپرده شد (محمد بن منور، 1عسسان

.دنگردمیشب درشهر از محافظت رايی که بانگردند. کسمی پاسبانان که به شب ؛معنی شبگرد و حارسه ب - ١

٤٣

که مولف کتاب ،یکی جمال الدین ابوروح لطف اهللا ،اندپرداخته ابوسعیداز مهمترین آثاري که به زندگی

که هر دوي آنها از اسرار توحیدمولف کتاب ،باشد و دیگري محمد بن منورمی حاالت و سخنان ابوسعید

شفیعی کدکنی تصحیح و به طبع دکتر محقق برجسته، و هر دو کتاب به کوشش اندنوادگان ابوسعید بوده

تذکرةاالولیاء هاي کتاب هکه تصحیحی از نسخ چشیدن طعم وقتتوان به کتاب است و نیز میرسیده

اما در دوران اشاره کرد که آن نیز به کوشش شفیعی کدکنی به طبع رسیده است. ،عطار نیشابوري است

کتاب توان می از جمله ابوسعید به نگارش درآمده که يدرباره تحقیقاتی در نزد شرق شناسان معاصر نیز

ترجمه خانم مهرآفاق 1فریتس مایر سویسینوشته شرق شناس مشهور ،حقیقت و افسانه ،ابوسعید ابوالخیر

بایبوردي نیزاشاره کرد.

)شعر ابوسعید:2-3

تعیین خط در آن اي به ابوسعید نسبت داده شده که داراي مفهوم عرفانی و صوفیانه است واشعار عارفانه

هاي مرز میان عشق زمینی و آسمانی، میان مستی زمینی و مستی عشق الهی بسی دشوار است. در رباعی

هاي هر دو جهان، هاي زمینی و چشم پوشی از لذتها و عالقهابوسعید اعراض و دوري جستن از آمیزش

ستاخدا همردان راهاي آزاد هاي ظاهري ادیان و مذاهب و ستودن کوششو خوار شمردن همه رسم

).365ص، 1376 (حلبی،

١ -fritz meier(١٩٩٨.A.C)

٤٤

هاي صوفیانه ابوسعید:) دربیان اندیشه3-3

بطوري که روزي از ابوسعید پرسیدند که معنی این خبر ؛تاکید فراوان داشت مفهوم فناي نفسبر ،ابوسعید

یک ساله ، بهتر از عبادت فناءاندیشه یک ساعته در "چیست؟ گفت: "تفکر ساعۀ خیر من عبادة سنۀ"که

. بعد از آن گفت:"ه هستی خود استدر اندیش

چون با تو بوم مجال من جمله نماز طراز شمع اي بدیدم ترا روي تا

چون بی تو بوم نماز من جمله مجاز نه کار کنم نه روزه دارم نه نماز

)309ص ، 1375 جامی،(

آنچه در سر داري "میگوید: ،تصوف از او پرسید يابوسعید در جواب پرسش فردي که درباره

در جاي دیگري ).310ص، 1375 جامی،( "جهینبنهی و آنچه در کف داري بدهی و آنچه بر تو آید

پنداشت و منی ،عرش و کرسی نیست ،حجاب میان بنده و خداي، زمین و آسمان نیست"ید: گوشیخ می

لذکر اهللا و": گفت). روزي شیخ 310ص (همان، "از میان برگیر و به خداوند رسیدي ؛تو حجاب است

کنی، چنانکه او تو را یاد کند. ذکر خداوند بزرگتر بود، اکبر، خداوند بزرگتر است، نه چنانکه تو او را یاد

راه صحیح تربیت غلبه و شکنجه، ،قهر ،). از منظر ابوسعید311ص (همان،"ذکر تو پیدا بود که تا کجا بود

توان انسان ولی نمی ؛توان بشر را مقهور ساختو تهذیب اخالق نیست و به زور و هیبت و قدرت می

ممکن است ظاهر را آرام و منظم کند، ولی باطن را تهذیب اندنکامل از او ساخت؛ قهر و هیبت و ترس

دالن و خدمت پیران و آرام بخشد. به گفته او در مدت ریاضت و رسیدن بهمعنی نمی کند و نورنمی

یعنی ما و منی و تکبر و ریاکاري و خودبینی در ذات ؛"از ابوسعید، ابوسعیدي نمانده بود "شوریده سران

او مرده بود و خدا را چنان فهمیده و دریافته بود که با خداي ظاهرپرستان فرق داشت؛ خداي ابوسعید،

٤٥

صفا و سالمت باطنی بندگانش را بر همه چیز مقدم بود ونیاز و باگذشت و درون نگر خداي یگانه و بی

دانست. هر لذت مطبوع و معقول در پیشگاه ابوسعید حالل است و بندگان خدا آزادند که چرخ بزنند و می

ساز و طنبور بنوازند و به سماع برخیزند و پاي بکوبند و شادمانی کنند و زن خواهند و فرزند بیاورند و

،مردم و همنوعان نیست و با شرافت و ذات انسان منافات ندارد يکه به زیان توده خالصه هر کاري را

رحمت خدا بر غضب او غلبه دارد و خداي مهربان ،انجام دهند و او خم به ابرو نیاورد. در منظر ابوسعید

ا نفس و بخشاینده است. او نیک دریافته بود که هرکس وظیفه دارد باطن و درون خویش را بپیراید و ب

،1376نه اینکه در پوستین مردم افتد و ایشان را از یک دین به دینی دیگر در آورد(حلبی، ؛پیکار جوید

).935-835صص

يهابوسعید از جمله صوفیان بزرگی بود که در افکار صوفیان پس از خود تاثیر گذاشت و مای

،که از معاصران ابوسعید بود ه.ق)456(د.هاي آنان گشت. ابن حزم ظاهري اندلسیپختگی و تکامل اندیشه

خواند و برخی اوقات یک که ابوسعید بعضی روزها صدها رکعت نماز می :کندگونه درباره او نقل میاین

کفر و ضاللت آشکار ،این اعمال :گویدگزارد. او همچنین اظهار شگفتی کرده و میهفته کامل نماز نمی

یکی از بزرگترین پیروان او عطار نیشابوري است؛ عطار تقریبا در . )188، ص4ابن حزم، بی تا، ج( است

توان به موارد زیر برد که براي نمونه میاز ابوسعید نام می ،خواه به نظم و خواه به نثر ،آثار خویش يهمه

اشاره کرد.

شاه حقیقت دین سپهساالر سخن بشنو ز سلطان طریقت

کس بوسعید است ابن بوالخیرکه این سلیمان سخن در منطق الطیر

)94-93صص ،1338 (عطار نیشابوري،

٤٦

گوید:و در جاي دیگر می

دولتی کاین زمان همی یابمدانم ز دم بوسعید میا

دولتی بیکران همی یابم از مددهاي او به هر نفسی

گنج این خاندان همی یابم ودل خود را زنور سینه ا

ن همی یابماخویش صاحب قر ام من ازوخویش گشتهتا که بی

)726ص ،1344عطارنیشابوري،(

:هاي مکتب خراسان در احوال و اقوال ابوسعید)شاخصه4-3

) خانقاه:3- 1-4

در کتابها ضبط شده "خانگه"، "خانقه"، "خانجاه"، "خوانگاه"، "گاهخانه"هاي خانقاه به صورت يواژه

خوانک جمع "گوید: نیز در جایی در مورد تعریف واژه خانقاه چنین می). و 55ص ،1369است(کیانی،

یعنی جایی که ؛اند که اصل آن خونقاه استاي فارسی است به معنی خانه و نیز گفتهخانکاه و آن کلمه

خورد، و واژه خوانک در حدود قرن چهارم هجري در اسالم پیدا شده و محل سلطان در آن جا طعام می

). یاقوت حموي هم در مورد 60ص ،1369، همان( "ت صوفیان بدان موسوم گردیده استعبادت و خلو

- اما تعبیر خاص ؛"امیان است در بیت المقدستانیث خانق و آن پرستشگاه کر ،خانقه"گویدکلمه خانقه می

و آن اینکه خانقاه از کلمه خورنگاه و خورنگه به معنی پیشگاه و مطرح شده استري براي معنی خانقاه ت

چه ملوك فارس دربارگاه و ؛ایوان که جاي افتادن خور باشد و خورنق معرب خورنه و خورنگه است

اند به سبب حرمت آفتاب در آفتاب غداي خوردن خوردهپیشگاه ایوان در برابر آفتاب، نان و خورش می

). 61ص ،هماندانستند (ت و شرافت آن میرا سبب پاکی و طهار

٤٧

توان گمان کرد که چون طبقه برگزیدگان آیین مانی موظف می ،اگر واژه خانگاه به معنی خورنگاه باشد

بایستی ؛مسافرت کنند و طبق حکم دینی از تهیه و خوردن خوراك ممنوع بودند بودند براي تبلیغ دائما

پس دور نیست که در معابد آنان اتاقی مخصوص این کار ؛ار دهندکسانی دیگر غذا را در دهان آنان قر

).62ص ،1369کیانی، اند(گفتهوجود داشته و به آن محل خوانگاه می

بعالوه گاه ترکیب شده و این معنی به "خانه"که کلمه خانقاه از واژه است همچنین گفته شده

هاي متعددي یعنی محلی که داراي حجره ،تر است و جاي آن است که گفته شود خانقاهمقصود نزدیک

و بدیهی است که وقتی کسی در ه استشدبوده و براي اقامت درویشان و گدایان و مسافران آماده می

معموال صاحب خانه این کار را بر عهده کهطور طبیعی به خوراك هم نیاز دارد به ،کندجایی اقامت می

ها خوراك هم نه آکه کسانی که در آنجا سکنی گزیده و ب استه پس خانقاه ناگزیر جایی بود ؛یریدگمی

همان، شده است و این کار در طول زمان همچنان پیگیري و دنبال گردیده و تکامل یافته است(داده می

).63ص

اي بود از محل نزول و سکون طایفه - 1 در تاسیس خانقاه چند فایده است:طبق نظریه صوفیه،

به سبب سکونت در آن، متصوفه را با یکدیگر - 2 واي دیگري نباشد.أسکنی و مفقرا که ایشان را

به -3اجتماعی و صحبت بیشتر دست دهد و بدین سبب الفت و محبت و صفا میان ایشان بیشتر گردد.

،اعمال ،یکدیگر باشند، و در رعایت تهذیب اخالق مراقبسبب اتحاد مسکن و اطالع بر احوال هم،

- 1اند: ). مقیمان خانقاه سه طایفه48ص ،5ج ،1380 ،نغایت جهد مبذول دارند(گوهری ،لافعا و اقوال

در خانقاه جدیدکه انداي از مبتدیاناهل خلوت. اهل خدمت طایفه -3اهل صحبت، -2اهل خدمت،

استعداد قبول وها شوند و آنگاه اهلیت صحبت واسطه مقبول دل بهتا کننددر آنجا خدمت تاآیند می

٤٨

و تمام اوقاتشان در هاستتیابند و بعد از آن شایسته خلوت شوند و پیران را که اوقات ایشان در خلو

).94-84صص ،5ج ،1380 ،نگوهری( عبادت است

در آغاز تاسیس خود محلی بود براي ،خانقاه یا مرکز تجمع صوفیان توجه به آنچه گفته شد،با

اي رایگان بود که غذا و مکان مجانی را درویشان مقیم و مسافر و در واقع مسافرخانه يسکونت و تغذیه

این مراکز اقامت و تغذیه در .شدداد و در آنجا از آنان پذیرایی میدر اختیار مسافران و صوفیان قرار می

یه به امر آموزش د و در آنجا عالوه بر سکونت و تغذمآطول تاریخ رفته رفته به صورت کانونی فعال در

شد و به صورت یک مرکز رسمی و و تربیت اخالقی و چله نشینی و سماع و جز آن نیز پرداخته می

).46-36صص ،1369 د(کیانی،یگردهاي اسالمی تاسیس و تکمیل در بیشتر سرزمین تصوف تربیتی

خواجه عبداهللا انصاري آن يگروهی به پیروي از گفته :در مورد اولین خانقاه دو نظر وجود دارد

همان، اند(بادان و شهر بصره دانستهآناحیه در اي طبق نظر ابن تیمیه آن رافلسطین و عده يرا در رمله

صوفیان در سال صدو پنجاه هجري محل محقر " :نویسدهم درباره اولین خانقاه می 1). ماکدونالد137ص

خصوصی در دمشق ایجاد کردند و پس از آن در حدود اي و کوچکی به صورت پناهگاه و مسافرخانه

است ). گفته شده140صهمان، ("سال دویست هجري هم مشابه چنین مرکزي در خراسان به وجود آمد

خراسان موثر بوده و تعدادي يمنطقه يهاي اولیهامیان از سلسله صوفیانی بودند که در بناي خانقاهکر که

).157خانقاه به وسیله آنان در نیشابور و شهرهاي دیگر تاسیس شده است(همان، ص

تعدادي خانقاه در نواحی مختلف خراسان به ویژه در نیشابور پدید آمد ،در قرن چهارم و پنجم

اي از صوفیان در دستهو به عنوان مرکز تجمع سالکان و صوفیان شناخته شد و آن مرکز تجمعی بود که

1-MacDonald(١٩٠٥.A.C)

٤٩

پیرامون رهبري گرد آمده بودند و ساختمانی بود که چند اطاق پیرامون آن وجود داشت و مرشد و مریدان

کیانی،پرداختند(ش و مجلس گویی و سماع و مباحث عرفانی مییشدند و به نماز و نیادر آن جمع می

عرفانی در شهر نیشابور، بیش از شهرهاي سازي و دنبال کردن مباحث ). مساله خانقاه185ص ،1369

زیرا نخستین حکومت ایرانی پس از اسالم در شهر نیشابور توسط ؛دیگر منطقه خراسان مورد توجه بود

خراسان و کانون يآن شهر مرکز حل و عقد امور منطقه ،به سبب همین موقعیت طاهریان به وجود آمد و

). 186همان، صمسائل علمی و فرهنگی اسالمی از جمله مسله عرفان و تصوف گردیده بود(

نخستین خانقاه رسمی و داراي برنامه به ابوسعید ابوالخیر نسبت داده شده قابل ذکر است که

ابوسعید ابوالخیر نخستین کسی است که خانقاه بنا کرد ،ه.ق)682(د. 1زکریاي قزوینی ياست. بر طبق گفته

مشایخ صوفیه همه و و آداب صوفیه تمامی بدو منسوب است انداختمیو براي هر روز دو مرتبه سفره

).361م.، ص1960محمد قزوینی، (شاگردان ابوسعیدند

جمع ساکنان همیشگی و ،نهاد خانقاه، آداب و سرشت خاص ،هاي مکتب خراسانیکی از ویژگی

). 327،ص2،1384(تري گرهامانجام داددر این مورد نیز ابوسعید خدماتی موثر .ن گهگاهی آن بوداوارد

گوید و آن را نخستین در مورد خدمت ابوسعید به نهاد خانقاه در تصوف به طور کلی سخن می 3نیکلسون

اگر چه ابوسعید بنیانگذار طریقتی نبود، اما "گوید: خواند و میاسالمی از رسم رهبانی می ينمونه

هاي صنفی الگویی بود براي ترسیم رئوس خط مشی و سازمان انجمن ،کردخانقاهی که بر آن ریاست می

).,p ,1994Nicholson .76("ششم تاسیس شد يکه در سده

ر در قرن هفتم.فقیه، جغرافی دان و شاع آثار البالد،مولف کتاب زکریاي قزوینی - ١

2 - terry graham

٣ - Nicholson(١٩٤٥.A.C)

٥٠

هاي دیگر معمول در خانقاه ابوسعید در هنگام مدیریت خانقاه به اعمال و افعالی مبادرت کرد که احتماال

پرداخت و همواره به توسعه به بیت گویی و قول و غزل می ،هاي عذاب قرآناو به جاي خواندن آیه .نبود

برنامه و وظایفی هم ،کوشید. ابوسعید عالوه بر این انقالب رفتاريآن و ترتیب دادن مجلس سماع می

نیز اعتقاد دارد که ابوسعید را به عنوان یکی از 1مایر سیتفر کند.براي مریدان خود تعیین و پیشنهاد می

ده قاعده ارائه داده و هریک از ). ابوسعید مجموعا355ص ،1378 توان نامید(مایر،گذاران خانقاه میبنیان

عبارتند از: کهآنها را با یکی از آیات قرآن مرتبط و مستند کرده

.و پیوسته بر طهارت باشند شتهجامه پاك دا -1 "

.در جایگاه نیکو بنشینند - 2

.نماز جماعت را در اول وقت به پا کنند - 3

.نماز شب بخوانند - 4

.سحرگاه به دعا و استغفار بپردازند -5

.سخن نگویند ،دربامداد به تالوت قرآن مشغول باشند و تا آفتاب برنیامده -6

.ذکر مشغول باشند میان نماز شام و خفتن به ورد و -7

.راحتی رسانند ،هر که بدیشان پیوست و نیازمندان و ضعیفان را - 8

.موافقت یکدیگر چیزي نخورندبی -9

١ -fritz meier(١٩٩٨.A.C)

٥١

).317ص ،1366(محمد بن منور، "دستور یکدیگر غایب نشوندبی -10

دنباله بیست دستور العملی است که مرشد ،گانه که براي خانقاهیان وضع شده استاین قواعد ده

بطوري که ده تاي آنها مربوط به پیر و مرشد و ده تاي دیگر ؛و مرید باید این دستورات را رعایت کنند

.باشدمربوط به مرید می

ده آداب مرتبط با پیر:

.داشته باشد مرید پیر باید ابتدا مراد گردیده باشد تا بتواند -1"

.طریقت را پیموده باشد تا راه نشان دهد هپیر را - 2

3- پیر مهذب و مودب گشته باشد تا متواند بود 1بود.

.بی نظر به مال و سخاوتمند باید باشد تا مال را فداي مرید کند -4

.از مال مرید آزاد باشد تا در راه خودش بکار نگیرد -5

.عبارت پند ندهدتواند به اشارت پند دهد و به تا می -6

.دیب نکندأبه خشم ت ،تواند ادب کندتا به رفعت می -7

.آورده باشد نخست خود بجاي ،دهدآنچه دستور می -8

.خود قبال از آن باز ایستاده باشد ،داردمرید را باز می ،از هر چیزي که از آن - 9

.براي خلق رد نکند ،مرید را که براي خداي فراپذیرد -10

تعلیم دهنده - 1

٥٢

ده آداب مرتبط با مرید:

.بداند زیرك باید باشد تا اشارت پیر -1 "

.مطیع تن نبود تا فرماندار پیر بود -2

.تیز گوش باشد تا سخن پیر را دریابد - 3

.روشن دل باشد تا بزرگی پیر ببیند - 4

.راست دهد ،چه خبر دهد هر تا از راست گو باشد -5

.وفا کند ،درست عهد باشد تا به هرچه گوید -6

.بتواند گذشت ،آزاد مرد بود تا آنچه دارد -7

.نگاه تواند داشت راز دار بود تا راز -8

.پند پذیر بود تا نصیحت پیر فرا پذیرد - 9

10- ع315-316صص، 1366(محمد بن منور،"خدا تواند کرد هار بود تا جان عزیز در رای.(

ت به سه کار مشغول باشند: غابوسعید در خانقاه خود دستور داده بود که در ایام فرا

.علم آموختن - 1

.به ذکر و وردي مشغول بودن یا به کسبی -2

.)317ص،1366راحتی و خیر به کسی رساندن(محمد بن منور، -3

٥٣

) سماع:3- 2-4

و در اصالح اهل است آمده "سرود"و "آواز"، و نیز "شنیدن"، در لغت به معنی )به فتح اول( ،سماع

از وجد و سرور و پاي کوبی و دست افشانی عارفان و صوفیان به تنهایی یا به شکل است عبارت ،تصوف

سماع دو نظر ي). صوفیان درباره175ص ،1376 همراهی گروهی، با آداب و تشریفات ویژه (حلبی،

-بیشتر آنها به روا بودن و حتی لزوم سماع و توابع آن معتقدند؛ عده اي هم که از سماع روي گردان :دارند

یا مایه ،دانند که همراه با کارهاي زشت و ناپسند باشداند، کراهت یا حرمت آن را مخصوص زمانی می

دلیل ،نشان دهند ارتکاب گناه و عصیان شود. بسیاري از صوفیان براي اینکه سماع را موجه و موافق

چون عبداهللا بن جعفر، عبداهللا بن زبیر، و مغیرة بن هم محمد(ص) حضرت اند که جماعتی از صحابهآورده

خواه تابعی ،خواه صحابی ،اند. همچنین گروه زیادي از گذشتگان پرهیزکارکردهشعبه و دیگران سماع می

جمله از از ؛اندا طبق خواب خود بنیان کردهگاهی هم صوفیه جواز سماع راند. کردهبه خوبی سماع می

اند که پیامبر(ص) را به خواب دیدم و گفتم یا رسول اهللا از این ه.ق) حکایت کرده388د.ممشاد دینوري (

دانم، ولی ایشان را بگو که دانی؟ گفت: چیزي از آن ناپسند نمیکنی و ناپسند میسماع چیزي را انکار می

يقابل ذکر است که سماع درباره ).182ص، 1376 کنند و با آن به پایان برند(حلبی،آن را با قرآن آغاز

و... در صورت صحت انتساب اخبار نقل رود؛ از جمله شنیدن قرائت قرآن و یا شعرامور مختلفی بکار می

شده از اصحاب پیامبر(ص)، معلوم نیست کدامیک از مصادیق سماع مورد نظر بوده است.

گروه گروه و خواندابوسعید آنگونه بود که شیخ همیشه از سر منبر شعرهایی را میطریق سماع

بدخواهانش از این رسم .آفریداي در آنان میکشاند و حاالت عارفانهمردم را از طریق شعر به سماع می

،کندکه او میتنها کاري ؛نه نقل احادیث پیامبر ،کنداو نه تفسیر قرآن می :گفتندکردند و میانتقاد می

٥٤

). اما به اعتقاد برخی، ابوسعید به استناد آیات قرآنی به 241ص ،1389 (تریگرهام،استخواندن شعر

فیت تاثیر مطلوب یا نامطلوب سماع در افراد را تابع متعلقات و قراین موجود و یروش استحسانی، ک

عقل باشد، از قبیل مالهی و دانست و معتقد بود که اگر سماع مقرون به فساد شرع واحوال آدمی می

ولی از آنجا که از مقدمات تحریک به ؛جایز نیست ،یج شهوات و مانند آنهایمناهی و فسق و فجور و ته

متضمن مصلحت شرع و عقل باشد و موجب انصراف خاطر از تعلقات دنیا و باید اشفساد دور و نتیجه

از وجه به امور مطلوب و ممدوح معنوي گردد و اعتنا و ت د و موجبوارستگی از آن چه رنگ تعلق پذیر

در حقیقت، سماع ).34ص ،1374پلید مادي بدور باشد، جایز و رواست (دامادي، يهاراض و آلودگیغا

از ماسوي اهللا و پیوستن عاي براي تزکیه نفس و تلطیف روح و انقطاابوسعید عبارت بود از وسیله از نظر

شود که سماع براي ابوسعید ). از قراین این گونه استنباط می53-43صص ،همانبه حق و فناء فی اهللا (

اي براي نیل به تجارب باالتر بلکه او آن را وسیله ،تنها بیان کننده احساس خوشی و یا منشاء نشاط نبوده

در کتاب خود س مایریتفر). اما 262ص ،1378(مایر، ه استکردو یک نوع عبادت خداوند نیز تلقی می

- رقص فی نفسه می ،ابوسعید يکند که در حلقهچنین استنباط می ابوسعید ابوالخیر حقیقت یا افسانه

توانست به خاطر خداوند، یعنی عملی از جانب انسان در ستایش اهللا نیز صورت گیرد. شاید این نوع

(د.بیان کرد. ابن باکویه ،آمده است توحیدالاسرار استدالل را بتوان در مورد زندگی شیخ که در کتاب

قوموا "شبی در خواب آواز هاتفی را شنید که سه بار ندا داد ،کردکه سماع و رقص را انکار می )ه.ق 442

گفت: شیخ شنید که از اندرون خانه می از بامداد برخاست و به خانقاه به زیارت شیخ آمد و ."هلوارقصوا ل

).292ص ،1378(مایر، "هلل اموا وارقصووق "

٥٥

:دانست. نقل استرا همسنگ آن مینماز واجب يسماع براي ابوسعید چنان اهمیت داشت که فریضه

در سماع حالتی ایجاد شده بود و جمله جمع در آن را شیخ .روزي شیخ حاضر شد و به سماع نشست

کردند حالت بودند. موذن بانگ نماز گفت و شیخ همچنان در حالت بود و جمع در وجد بودند و رقص می

- نماز! شیخ گفت: ما در نمازیم و همچنان در رقص می نماز! :زدند و در این میان کسی ندا دادو نعره می

). 226ص ،1366گشت(محمدبن منور،

کس باشد که بر .رنگ روزگار وي را دارد ،سماع هر کس": گفتمیسماع يابوسعید درباره

کس باشد که بر فراق و وصال .کس باشد که بر دوستی شنود .کس باشد بر هوایی شنود .دنیایی شنود

.شنود، اینهمه وبال و مظالمت آن کس باشد، چون روزگار با ظلمت بود و کس باشد که در معرفتی شنود

،1366 بن منور، (محمد"سماع آن درست بود که از حق شنود ،هر کس در مقام خویش سماع شنود

":گویدو در جاي دیگر می "1تیم فسن و یح لبق ماعالس":گوید) و باز درجایی دیگر می246ص

). به اعتقاد 309 -305صص (همان، "باشداشباح و براي سالکان راه می يغذاي روح و شفا ،سماع

او اعتقاد دارد که جوانان .شود که آنها از نفس و هوا خالی شوندرقص و سماع جوانان باعث می ،ابوسعید

هواي دست بریزد و اگر پایی ،اگر دستی بر هم زنند ؛کنداعضا غلبه می يرا هوایی است و این هوا بر همه

توانند گناهان میاز دیگر ،شود کمهوا از اعضاي ایشان روش چون بدین ؛هواي پایش کم شود ،بردارند

بهتر ،از بین رودافتند و این آتش هوا در سماع گناهدر ،همه هواها جمع باشد اگر خود را نگهدارند.

).208-207صص است(همان،

کشد.سماع، قلب را زنده و نفس را می - ١

٥٦

شود شفیعی کدکنی در کتابهاي مرتبط با تاریخ تصوف از ابوسعید به عنوان کسی یاد می ي دکتربه عقیده

که در رایج کردن سماع در محیط خانقاه نقش اساسی داشته و این شاید بدان علت است که او بیش از

ال را به سرودن واداده ، قوهیجانی که به او دست میمعاصران خویش دوستدار سماع بوده و به اندك

).48-47صص مقدمه، ،3851 کدکنی،شفیعی خاسته است (داشته و خود به رقص و پایکوبی برمیمی

) عشق:3- 3-4

اند که از عرفان زاهدانه و خائفانه از نوعی تطور تدریجی تصوف سخن به میان آورده مورخان عموما

متوجهشود و سپس به تاکید بر علم و معرفت آرام بر تاکید به عشق و محبت تبدیل میشروع شده، آرام

).131ص ،1388 شود(چیتیک،می

و نیز از اوست که "مدح و ثناست ،محبت حق براي بنده" :گویدمعروفش می يقشیري در رساله

محبت او بر بنده از صفات فعل است و آن احسانی و حالتی مخصوص است که :اندگروهی گفته :گویدمی

دانند، اما محبت بنده خدا را ولی گروهی محبت حق به بنده را از صفات خبري می ؛رساندمیاو را به حق

قراري کند و از درون انس حالتی است که همانند لطف در دل خود شادي نموده و از درون احساس بی

).556-555، صص1345قشیري، دل ایجاد شود(به ذکر

پرسیدند بطوري که از او کند،میجلوه نیز حقیقت عشق براي ابوسعید نوعی دیگربر این، عالوه

این ).210،ص1384، یعنی عشق دام خداوند است(کدکنی، "شبکۀ الحق العشق" عشق چیست؟ گفت

اي دارد. این واژه به عشق و عشق آگاپهبه نوعی بن مایه اصلی در عهد جدید شاید سخن ابوسعید

که به حکم ذات خودش عشق ،غرضانه خداوند است، عشق بی"١آگاپه "خداوند به انسان اشاره دارد.

١ - agape

٥٧

شود. خداوند، چون بلکه در انجام دادن نیکی ابراز می ،ورزد، و عشق او نه در بدست آوردن نیکیمی

، 1388 ورزد(آبراهموف،یکان و بدان به یکسان عشق میتفاوت است، به ننسبت به متعلق عشق خود بی

).22ص مقدمه،

تجربه عملی عشق صوفیانه ابوسعید در مقطعی از زندگی سالکانه بر او پدیدار گشته است.

در این رباعی به خوبی که رسد آغازي ناگهانی داشته است احساس این عشق در قلب ابوسعید به نظر می

ص ،1391 پاکتچی،(تواند احساس عارف را بازگونمایداي که به خوبی میسروده ؛بازتاب یافته است

306(.

هاست بر دوختنیآیا که چه نکته افروختنی گفتی که به وقت مجلس

عشق آمدنی بود نه آموختنی اي بی خبر از سوخته و سوختنی

. )98، ص667غزل ، 1373 ابوسعید،(

احساس خواري و جفا در عاشق ش باآغاز از منظر ابوسعید این عشق دردمندانهدر حقیقت

کند:آنرا بیان می در این قطعه به خوبیاو آید.میپدید

کین عیش چنین باشد گه شادي گه درد از دوست بهر چیز چرا بایدت آزرد

چون باز نوازد شود آن داغ جفا سرد کند مهتر خواري نکند عیبگر خوار

نتوان کردهر روز بنو یار دگر می او خشم همی گیرد تو عذر همی خواه

).112ص ،40قطعه ،1373(ابوسعید،

اکه انسان موجودي آفریده شده براي سوختن ب اعتقاد دارداش چنین مالت عاشقانهأابوسعید در ت

-یعنی آتش دوزخ - ناچار به آتش مرده ،نسوزد -یعنی آتش عشق - اگر به آتش زندهاست. آتش

٥٨

رهایی از سوختن ،سوختن به آتش عشق ،هاي منتسب به وياي از سرودهخواهد سوخت. اما در گوشه

دو تر ازدر دنیا و نه در آخرت عشق خالص فرابلکه عارف بدون طمع و خوفی نه ؛به آتش دوزخ نیست

:چنانکه در یکی از رباعیات اینگونه آمده است .)830-730صص ،1391 پاکتچی،( جویدجهان را می

این هر دو بنزد اهل معنی کاهی دنیا راهی بهشت منزلگاهی

تا دوست ترا بخود نماید راهی زهر دو بگذر صادقی گر عاشق

.)101، ص 690، رباعی1373ابوسعید، (

بندگی در قالب عاشقی يابوسعید، تبیین رابطه يآموزه هاي عشق دریکی از چشمگیرترین جلوه

از همین رو از وي ؛شمارد که خداي او را آزاد و نه بنده آفریده استاست؛ وي انسان را موجودي می

آزاد و رها سازد و بنده و ،دهددنیا و عقبی بر او می يهایی که جاذبهانتظار است که خود را از بند

"رااهللا ح خلقک" :بر زبان وي چنین جاري گشته است ،در سخنی کوتاه .معشوق خود باشد يسرسپرده

این معنا در .)308ص ،1391 (پاکتچی،بنده نگردي ،(خدا تو را آزاد آفرید) تا آزادنگردي از هر دو کون

گردد که در آن، آزادي و عشق دو حس ناهمساز در درون انسان شمرده شده و تنها اي کامل میدهوسر

.فناي عاشق در معشوق و رهایی از هرگونه ناهمسازي است ،راه آن

نهادم از یکسو برخاست و بنده شدم و عشق چون همی نامد راست آزادي

برخاست گفتار و خصومت از میانه زین پس چونان که داردم دوست رواست

.)8، ص 53، رباعی1373ابوسعید، (

انسانی که آزاد آفریده شده، نه از سر مقهوریت، که از یابد و اینجاست که بندگی عاشقانه معنا می

.گزیندسر عشق راه بندگی معشوق را بر می

٥٩

او از یک سو انسان را زیباترین مخلوق .از جهان تصویري زیبا داشت ،عاشقانه خود يابوسعید با روحیه

هایی هعشق الهی، انسان همه چیز را جلو يدید و از دگر سو بر آن بود که با در افتادن به ورطهخداي می

بیان زیبایی انسان در رباعی معروف حورائیه ياندیشه ببیند.ذرات جهان را زیبا ياز خدا دیده و همه

شده است:

رضوان به عجب ماند و کف بر کف زد نگارم صف زد نظاره هحورا ب

بیم چنگ در مصحف زد ابدال ز آن خال سیه بر آن رخ مطرف زد

).30، ص205، رباعی1373(ابوسعید،

اینگونه بازتاب یافته و نیز زیبا دیدن جهان در چشم عاشق در یکی از رباعیات منتسب به وي

است

ذرات جهان را همه نیکو بینی اي دل اگر آن عارض دلجو بینی

خود آینه شو تا همگی او بینی آینه کم نگر که خود بین نشوي در

.)100، ص681، رباعی 1373ابوسعید، (

در رباعی اینچنین ،بینداثري از خود نمیابوسعید درباب اتحاد عاشق و معشوق و این که معشوق

:آوردمی

همی باید زیست جسم در عشق تو بی جسمم همه اشک گشت و چشمم بگریست

گر من همه معشوق شدم عاشق کیست از من اثري نماند این عشق ز چیست

).109ص، 1384؛ ابوروح،18، ص 120، رباعی 1373(ابوسعید،

٦٠

شطحیات:) 3- 4-4

زیرا که شطح ؛توان تعریف دقیقی ارائه کرداز شطح نمیداده شد؛ ولی حاتیتوضی شطح يهر چند درباره

جامع منطقی و تا بتوان تعریفی یستامري است معنوي و روحی و چنین اموري داراي ساختاري خاص ن

).421ص،1392کدکنی، شفیعی ( و مانع از آنها ارائه داد

تواند توان آن را بیان مستقیم یک حالت و تجربه شخصی دانست و هیچ کس نمیمی ،در بیان شطح اما

هاي دیگري نیز توان از منها میشطحی بگوید که من دیگري در آن حضور داشته باشد. در توصیف

حال گوینده ،ولی در شطح، تنها من گوینده است که منشاء پیام است و خاستگاه روانی آن ؛سخن گفت

در واقع شطح کاربرد عاطفی به بیانی دیگر، ).405ص ،1392کدکنی، شفیعی پیام است ( که منشاء است

هاي ذهنی خاص خود را دارد، در این کاربرد عاطفی زبان است توسط صوفی و از آنجا که صوفی تجربه

دهد. نوعی تشخیص به سخن او می ،این انحراف از هنجار شکند و غالباو آزاد، هنجار عادي زبان را می

و هر چند زبانی مشخص و برجسته دارد و به زبان معمولی قابل ترجمه نیست شطح در قلمرو نثر صوفیه،

). 429صهمان، توان ترجمه کرد(ولی عین شطح را نمی ،توان در پیرامون آن سخن گفتمی

بقا: یعنی این که شخصیت عارف از شطح فنا و -1اما شطح ازنظر دسته بندي عرفا عبارتند از:

از خداي رفتم تا " فت:گد که یمانند این نقل قول بایز ؛شخص او جدا شود و در شخصیت خدا فرو رود

شطح عین الجمع: شطحی -2 "یعنی به مقام فناي فی اهللا رسیدم. ؛ندا کردند از من در من که اي تو من

رمیت ولکن اهللا و ما رمیت اذ«عرفا آیه قرآنی .نمایداست که در آن، ادعاي یگانگی عارف با خدا رخ می

شطح کلیت: در متون عرفانی، سخنانی -3دانند. را شاهد صدق شطح عین الجمع می )17انفال/( »رمی

نیت و مسئولیت أوجود دارد که بیانگر دست یافتن عرفا به همه چیز و چیرگی آنان بر همه چیز و ش

٦١

و نیز در "در آن پنهان بود 1که او را سبحات"گوید: یابویزید در شطحایشان در برابر همه چیز است.

؛ست و علم همه چیز در اوستا بایزید را گفتند که حق را لوح محفوظی :گویدجاي دیگر اینچنین می

در شطح مفاخره: دست یابی به کلیت سبب شده است تا گاه عرفا -4 "من جمله لوح محفوظم. "گفت:

تعریفاتی هم ویش با خدا و انبیاء بپردازند و در این باره فخر فروشی پیشه کنند و بعضاشطح به مقایسه خ

اهللا ،و نیز بایزید روزي از موذن "لوائی اعظم من لواء محمد ":گویدچنان که بایزید می ؛بر آنان روا دارند

موارد احساس استغناي عرفا بر اثر يشطح در استغنا: درباره -5. "من بزرگوارترم "گفت: ،اکبر شنید

جویند. نقل است که کسی به ابوتراب نیازي میرود که حتی از خدا بیدستیابی به کلیت تا جایی پیش می

مرا چون به تو و مثل تو حاجت بود که مرا به خداي حاجت نیست؟ یعنی در مقام رضا، راضی را "گفت:

).053 -293 صص ،1389 (فوالدي،"با حاجت چه کار

نقل توحیدالاسراراما سخنان شطح آمیز از ابوسعید کمتر نقل شده و آن حکایت را صاحب کتاب

لیس فی "در میان سخن گفت: ،دارد روزي که بوسعید در مجلس سخنش گرم شده بودکند. او بیان میمی

،اینجا که سینه مبارك او بود .اي که پوشیده بودو انگشت مسبحه برآورد در زیر جبه "جبتی سوي اهللا

انگشت مبارکش به جچون بومحمد جوینی و استاد امام ؛ه برآمد و بسیاري از مشایخ حاضر بودندب

نکرداعتراض او مشایخی دیگر از بزرگان که کسی بر این سخن و ابوالقاسم القشیري و استاد صابونی

چون او از روئیت گوید:روزبهان درباره این شطح ابوسعید می ).220-120ص، 1366 (محمد بن منور،

(روزبهان بقلی، اتحاد ایجاد کرد راو تجلی کرد و بر زبانش سبر ، حق بحق نفس و خلق محو گشت

در جاي دیگري از عبد الصمد القالنسی نقل است که گفت: شبی شیخ را در عالم اما .)582ص ، 1374

شیخ گفت: مرا !خود ننشسته بود، شیخ را گفتم که چرا در جایگاه خود ننشستیخواب دیدم که در جاي

.انوار الهی، جالل و عظمت خداي تعالی - 1

٦٢

براي ،نشینیممکان نیست و نه تحت و نه فوق و نه یمین و نه شمال و نه جهت و این که ما در مکان می

). 206ص ، 1366 مصالح مردمان است و براي آنکه حوائج خلق از ما روا شود(محمد بن منور،

گري:مالمتی) 3- 5-4

ریشه اصلی تعلیمات مالمتیه و آداب و سنن ناکه گفته شد پرداختن به عیوب نفس و سرزنش مدام آنچ

هاي طبیعی نظریه آمدپی حکمباشد. اتهام و مالمت در این مسلک با یکدیگر مترادفند و این در میایشان

مقابل حسن ظن به خداوند ينفس است. مالمتیه بدگمانی نسبت به نفس را در نقطه ياین گروه درباره

،باشد نظر کردن به عمل، هرچه ،از منظر مالمتیه .اندشمردهقرار داده، آن را اصلی از اصول مسلک خود

حائل شده دانند که میان بنده و پروردگارش هایی میطاعت، مجاهدت، زهد، علم و غیره، همه را حجاب

عالم بعلمه و عابد بعبادته و زاهد ؛عن اهللا ثالثۀ الناس حجابا اشد" :فته استیزید گباه ن کچنا ؛است

اند: عالمی که به علم خود و عابدي که به سه طایفه ،اندیعنی مردمانی که بیش از همه در حجاب ؛"بزهده

). 382- 379صص، 1372 زهد خود در حجاب مانده باشد (عفیفی، به عبادت خود و زاهدي که

ونات نفس و شهوات عمالمتیه هر گونه دعوي و خشنودي خاطر و برخود بالیدن را که از ر

د. با این نشمرواجب می ،اي که ممکن باشدند و مبارزه با آن را در خود با هر وسیلهندااست؛ جایز نمی

تامخالف با ظاهر شرع باشد شاند که ظاهرنکه در بین مردم چنان سلوك کند نتعمد دار انهمه، مالمتی

را کسیري که بین آنها و حق است نشوند و س خود يسرزنش مردم و نفرت ایشان را برانگیزد تا فریفته

بدین وسیله از اطالع غیر مصون بماند. مالمتیه آنچه را که مانع از اظهار ؛آگاه نگردداز آن خداوندجز

پس از یک جهت به ؛میان بنده و خداوند است ياسرار ،اول اینکه احوال ند:داندو چیز می ،احوال شده

سبب غیرت، و از جهت دیگر به منظور اداي امانت، احوال خود را از هر کس، جز آنکه شایسته اطالع

٦٣

همانند عاشقی که غیرت مانع اوست که شخص سومی بر اسرار میان او و معشوقش ؛دارندپنهان می ،است

اطالع یابد. دوم اینکه آنها معتقدند که در اظهار احوال، نوعی دعوي وجود دارد و دعوي ریاست و

چنانکه با ؛طبق توصیف ابویزید کسی است که حال خویش را به کلی از مردم پوشیده دارد مالمتی کامال

لیکن قلب او در ملکوت قدس ؛ان بخورد و بیاشامد و آمیزش کند و به خرید و فروش بپردازدهمگ

).384ص ،1372 باشد(عفیفی،

سهروردي از ذوالنون مصري نقل است که او اخالص را سه چیز عوارف المعارفاما درکتاب

از ،مدح و ذم خلق پیش او یکسان باشد. دوم آنکه اگر چه بسیار عمل انجام دهد ،اول آنکه" :دانستمی

صاحب اخالص آن است که در ". رویم گوید: "یاد فراموش کند. سوم آنکه طالب ثواب نباشد در آخرت

. جنید گوید: "اي نباشدهر دو عالم به هیچ عوض راضی نشود و او را در ملک هر دو عالم حظی و بهره

حال مالمتی است که خلق را در ،ص بر سه نوع است: اخالص است و مخالصه و خالصه. اخالصاخال"

و خالصه که اخالص برگزیده ،دارد و مخالصه حال متصوفه استآورد، و حال خود مخفی مینظر می

).28ص ،1374 (سهروردي، "نقد حال صوفی است ،است

سنت مالمتی ،کردمتمایز می از دیگر مکاتب تصوف، آنچیزي که تصوف خراسان رابه هر حال،

اگر نگوییم بومی ایرانی و ادغام آنها در ،، خراسانیبود که ابوسعید در فراهم آوردن این سنت منحصرا

مالمتیه يدوره ،گرهامتري به اعتقاد ).236ص ،1384 نقشی خطیر ایفا کرد(تري گرهام، ،ساختار تصوف

گريشیوه مالمتی تحول دردر تصوف نیشابور در زمان ابوسعید رو به پایان بود و از مدتی قبل مشغول

کرد(همان،را دنبال می -روشی که از میراث سنت بایزید به جا مانده بود -بود که از طریق روش سکر

اد قدمایی مانند بایزید و ابوحفص حدشفیعی کدکنی ابوسعید به دکتراما بر خالف آن از دیدگاه ؛) 49ص

٦٤

،8513 کدکنی،شفیعی شباهت زیادي دارد( ،اج و شبلی که مالمتی مشرب بودندو یوسف بن حسن و حل

).25- 15صص

ها در ماجمله کتاب«گوید: اش نقل است که میاز ابوسعید درباب عمل مالمت گونه تذکرةاالولیاءدر کتاب

(عطار نیشابوري،»و پس از آن ما را به ما نمودند که آن ما نبودیم ساختیم خاك کردیم و بر زیر آن دکانی

اي که مالمت گونه حادثه ياز ابوسعید نقل است که درباره توحیدالاسرار در کتاب ).699ص ،1391

"1کبرب کفم یلوا"هنگامی که از جانب مسجد این آواز به گوش رسید « گوید:می ،پیش آمده شبرای

تا ؛رد کرد ،هر که ما را از خلق قبول کرده بود و ها برخاستنوري در سینه پدید آمد و بیشتر حجاب

از :گفتند ،بدانجا که شکایت به قاضی بردند و به کافري بر ما گواهی دادند و به هر زمینی که ما در شدیم

زنان بر بام آمدند و نجاست ،شومی این مرد در این زمین نبات نروید تا روزي که در مسجد نشسته بودیم

تا این مرد :گفتندجماعتیان از جماعت باز ایستادند و می " کبرب کفی ملوا " :آمدبر ما پاشیدند و آواز

بوسعید مرد خدا ا منظراز .)35ص ،1366، منور(محمد بن »ما به جماعت نشویم ،دیوانه در مسجد باشد

کسی است که در میان خلق بنشیند و برخیزد و بخسبد و بخورد و در میان بازار و در میان خلق رفت و

) و199ص، 1366، محمد بن منورآمد کند و با خلق بیامیزد و در یک لحظه به دل از خدا غافل نباشد(

هنگامی که خداوند دري از محبت براي انسانی بگشاید "گفت:ه میدر جایی دیگر از ابوسعید نقل است ک

مالمتی این باشد که در .در آن منی مالمت پذیرد ،و در آن دوستی منی از مردم براي او ایجاد شود

). 289-287صص (همان،"باك نداشته باشد ،دوستی خدا هر چه براي او پیش آید

.آیا پروردگارت برایت کافی نیست - 1

٦٥

گرفت. این بزرگان شهر مورد مالمت قرار می يازهمهه چنان بود که رفتارهاي بوسعید در خانقا

به شعر گفتن مشغول و ،مالمت به خاطر آن بود که او بر سر منبر خود به جاي خواندن و قرائت قرآن

مایر،؛ 86-76صص ،1366،بن منور محمدپرداخت و سلوکی شاهانه داشت(همه وقت به سماع می

ابوسعید چنین يهایش دربارهمنقول است که بر اساس شنیده ). و نیز از ابن حزم اندلسی260ص ،1378

پوشید و گاه ابریشمی که بر مردان حرام است؛ گاه روزي هزار رکعت دارد که وي گاه پشمینه میبیان می

داستان دیگري در ).188، ص4ابن حزم، بی تا، جکرد(گزارد و گاه فرایض و نوافل را ترك مینماز می

براي شخصی روزي :داردمی به وضوح بیاناز ابوسعید نقل شده است که جنبه مالمتی او را توحید الاسرار

و چون سلطانی خفته و درویشی پاي شیخ بر کنار سالم به پیش شیخ آمد، شیخ را دید چهار بالش نهاده

یمچنین تنعبا خود اندیشه کردم که اینجا فقر کجاست؟ و این مرد با گفت: آن شخص مالید. نهاده و می

.)138، ص 1366(محمد بن منور، نه درویش است ؟ این پادشاهی است نه صوفیی وچگونه پیر فقراست

:صل چهارمف

هاي جالل الدین مولويزندگی، احوال و اندیشه

٦٦

:مولويزندگی و احوال جالل الدین ) 1-4

یا بلخی يجالل الدین محمد بن بهاء الدین محمد بن حسین بن حسینی خطیبی بکري معروف به مال

متولد و در پنجم در بلخ .).م 1207ام نوامبر سی( قمري هجري 604در ربیع االول سال مالي رومی

در سن شصت و هشت سالگی .).م 1273هفدهم دسامبر ( قمري هجري 672جمادي الثانی سال

؛ 109، ص2، ج1365؛ شوشتري، 461، ص1375جامی، ؛22، ص1368فریدون سپهساالر، ت (درگذش

). 91، ص32-31ش، 1386 چیتیک،

گوید: در شش سالگی هر چهار روز یک بار افطار در وصف او می مجالس المومنینصاحب

- غیبی ظاهر میکرد. و نیز از جامی منقول است که در همین سن بود که بر او صور روحانی و اشکال می

و آن اینکه روزي موالنا در کودکی با همساالن خود بر بام است گشت. در این باره داستانی نقل شده

این نوع «بیا تا از این بام بر آن بام دیگر برجهیم! موالنا گفت: :کان گفتدیکی از کو .مشغول بازي بود

اگر در جان شما قوتی .ر مشغول گرددحیف است که آدمی به این کا ؛آیدحرکت از سگ و گربه بر می

اي با رنگ و روي او در آن حالت از نظر کودکان غایب شد؛ بعد از لحظه .»بیا تا سوي آسمان پریم ،است

دیدم جماعتی سبز ،گفتمآن ساعت که با شما سخن می«دگرگون و چشمان متغییر شده بازگشت و گفت:

ها گردانیدند و عجایب ملکوت را به من نمودند و چون قبایان مرا از میان شما بر گرفتند و به گرد آسمان

،1365 ؛ شوشتري،461ص ،1375 جامی،»(باز مرا به این جایگاه فرود آوردند ،آواز فغان شما را شنیدند

هاي بعدي زندگی او گذاشت و بعدها او را به ثیر فراوانی در دورهأاین احوال او در کودکی ت ).109ص

یکی از عارفان بزرگ جهان اسالم تبدیل کرد.

٦٧

دخترزاده ،رسد و از سوي مادرابوبکر می خلیفه اول به ه.ق) 628 (د.ءولداز سوي پدرش بها نسب مولوي

خاندان او از چند ).573ص ،1376 ؛ حلبی،501ص ،1372عالءالدین محمد خوارزم شاه بود(حقیقت،

اما از سوي دیگر چون .شمارندبدین منظور او را ایرانی می ؛نسل پیش در بلخ سکونت گزیده بودند

امپراطور روم از اش از عنفوان جوانی در آناطولی اقامت داشته و آناطولی هم ایالتیموالنا با خانواده

ها شهرت او به رومی زه در میان غربیاما امرو ؛بوده، به همین سبب به رومی هم شهرت یافته است

اي رومی، اما موالنا اي او را بلخی بنامند، و عدهتر است تا بلخی و این موجب شده است که عدهشناخته

کند:هویت خود را اینگونه بیان می ،در شعري لطیف و عرفانی

نه مسلمانم و نه گبر ، مننه یهودم نه ترسا دانم که من خود را نمی انچه تدبیر اي مسلمان

نه ،مانه غربی ،مانه شرقیعلويار زنه امام، نه سفلیماکان طبیعی، گردانم نه از افالك

خراسانم نه از خاك ،عراقینم لکنه از م نه از بلغار و سقسینم ،نه از چینم ،نه از هندم

جان جانانم خودکه من د،نه جان باش دنه تن باش المکان باشدمکانم نشان باشدنشانم بی

). 1073،غزل 1387(غزلیات شمس،

الدین تبریزي را جزو مذهب موالنا از قاضی نور اهللا نقل است که او و شیخش شمس ياما درباره

داند:مذهب شیعه اثنی عشري می

ورا نور والیت در جبین است هرآنکس را که مهر اهل بیت است

همین است و همین است و هیمنست غالم حیدر است مالي رومی

).111، ص2، ج 1365( به نقل از شوشتري،

٦٨

گوید:ودر جاي دیگر در دیوان شمس می

اي نور چشم عاشقان اهللا موالنا علی اي شاه شاهان جهان اهللا موالنا علی

خوانم حسین کربال اهللا موالنا علی شاهم علی مرتضی بعدش حسن نجم سما

صادق گو اهللا موالنا علیهم باقر و ن العباد ــآن آدم آل عبا دانم علی زی

گوید علی موسی الرضا اهللا موالنا علی موسی کاظم هفتمین باشد امام و رهنما

با عسکري رازي بگو اهللا موالنا علی سوي تقی آي و نقی در مهر او عهدي بخوان

خارج رود زیر زمین اهللا موالنا علی مهدي سوار آخرین بر خصم بگشاید کمین

).3212، غزل1374(دیوان شمس،

سنت اولیاء و انبیاء است و کسانی که در جستجوي چنین و روش ،اما در واقع مذهب موالنا

به سبب "سنیان"روند. در عین حال همین به معنی خاص کلمه به شمار می "سنی"روش معرفتی هستند

شوند. بدین ترتیب می "شیعیان"داخل در اهل والیت و جمع ،کنندکه در نتیجه معرفت کسب می محبتی

هاي شود که اعتقادات موالنا خارج از این چارچوبهاي محدود حسی و باورها و تقسیم بنديمشخص می

ا به در واقع مولوي از نظر کالمی سنی است؛ ام ).46- 45، صص7ج ،1379کالمی قرار دارد(آزمایش،

اهل بیت ارادت دارد.

سلطان مثنوي هایی چون ندگی نامه موالنا را جز با کمک گرفتن از مناقب نامهز

کتابی مناقب العارفینتوان تصور کرد. فریدون سپهساالر و مناقب افالکی نمی يرساله ،)ه.ق 712(د.ولد

از مریدان و تربیت یافتگان پسران و نوادگان موالنا آن را )ه.ق 761.د( است که شمس الدین احمد افالکی

تصنیف و تدوین جالل چلبی سال بعد از وفات جالل الدین و به اشارت و دستور نواده او هشتاد و دو

٦٩

متن فارسی آن به اهتمام استاد تحسین .به پایان برد و سه سال انجام و در مدت چهلرا آن و کرده است

يفریدون سپهساالر که قریب به چهل سال از عمر خویش را در حلقه ه است.در ترکیه طبع شد 1جیییاز

نیز کتاب ولد نامه یا ابتدا نامه که پسر اي در احوال موالنا نگاشته است.رساله ،یاران موالنا به سر برده

يتوان به اثر محققانهاز آثار معاصر میموالنا، به نظم و نثر درباب احوال پدرش تدوین کرده است و

). 275-273صص، 1385(زرین کوب، فر با عنوان احوال جالل الدین مولوي اشاره کرداستاد فروزان

توان به مالقات وي در می، زندگی موالنا تاثیر قاطعی داشته براي که در بین حوادث عمده

از اياشاره کرد که شیخ نسخه تذکرةاالولیاءکودکی با شیخ فرید الدین عطار نیشابوري صاحب کتاب

که )ق ه.638 (د.يذمالقات با برهان الدین محقق ترم ه است.خود را به جالل الدین اهدا کرد ياسرارنامه

- از دیگر وقایع مهم در زندگی موالنا به شمار می ،بلخ اتابک و مربی جالل الدین بود در در دوران اقامت

به همین سبب بود که تاثیر او در احوال جالل الدین قابل مالحظه است و از همه مهمتر ظاهرا آید.

به قول عیسی(ع) بود قونیهو واعظ که باعث شد او را که یک فقیه بزرگ ،دیداري که او با شمس داشت

را چند سالی ببخشد و او را به یک عارف بزرگ در جهان اسالم مبدل کند. اینکه جالل الدین تولد دوباره

مالقات او با شیخ محیی الدین بن عربی هم که در بعضی .در دمشق اقامت داشت جاي تردید نیست

- هاي اقامت او در دمشق روي داده باشد(زرینبایست در همین سالمی ؛اگر واقع شده باشد ،آمده روایات

اما هیچ شاهد تاریخی مبنی بر دیدار مولوي و ابن عربی وجود ندارد. ). 283ص ،1385کوب،

اندکی بعد از وفات ترمذي، که مربی و مرشد موالنا در عهد نوجوانی بود نیز برهان الدین محقق

بهاءولد به روم آمده و موالنا جالل الدین در هنگام بازگشت از دمشق در شهر قیصریه با وي مالقات

به اشارت برهان محقق سه بار چله نشینی گزید و سید ،آیدکه از روایات افالکی بر میگونه کرد. آن

١- Tahsin Yazici(٢٠٠٢.A.C)

٧٠

بیش از نه سال در خدمت موالنا. در پایان این سه چله او را در علم باطن و ظاهر کامل یافت برهان

وفات برهان از اما بعد ،)65ص ،1385 ؛ فروزانفر،83ص ،1ج ،1375 (افالکی، بود برهان الدین محقق

آمدنش مقارن .به قونیه آمد ) موالنا.م1273(نهم نوامبر ه.ق 642جمادي الثانی 26الدین محقق، در

در و کمتر از سی و هشت سال نداشت در آن زمان موالنا جالل الدین شد. قونیه وارد نیز شمس تبریزي

کرد و در هنگام ار مدرسه تدریس میگویند در چهآن ایام فقیه و مدرس و واعظی مشهور بود. چنانکه می

. نقل است کردندحرکت می ،شدلمان با پاي پیاده در رکاب او که سوار استر میارفتن به مدرسه انبوه ع

گیرد. در این میو لگام استر موالنا را محکم هشمس الدین برخاست روزي در هنگام رفتن به مدرسه

محمد رسول اهللا بزرگتر است ،اي بزرگ ما :گویدشمس می گیرد. گفتگویی بین آن دو صورت می ،میان

یزید چه نسبت؟ شمس گفت: پس ایا بایزید؟ وقتی موالنا جواب داد که محمد ختم پیغمبران بود او را با اب

:گوید؟ افالکی می»سبحانی ما اعظم شانی«گوید و بایزید می »ما عرفناك حق معرفتک«چرا محمد

ترك درس و ،بعد از آن آمد. بهوشهوش برفت و چون از نا از هیبت آنسوال بس مهیب بود و موال

. اما داستان دیگري نیز عرفانی کرد تمام وجود خود را وقف تجارب روحانی و تذکیر منبر و مسند کرد و

دیدار شمس با موالنا بیان شده است و آن اینکه چون شمس به قونیه رسید و به مجلس مولوي يدرباره

شمس پرسید که این .موالنا کتابی چند در پیش خود نهاده بود ،در کنار حوض نشست او خدمت ،درآمد

ترا با این چه کار؟ شمس دست فراز کرد و همه ؛چه کتابی است؟ مولوي گفت: اینها را قیل و قال گویند

بود که دیگر موالنا گفت: اي درویش چه کردي بعضی از آنها فواید والد من .ها در آب انداختکتاب

آب در هیچ یک اثر نکرده .ها را بیرون آوردشمس دست در آب کرد و یکان یکان کتاب .شودیافت نمی

همانا این ذوق و حال است ترا با این کار چه؛ :شمس گفت ؟جناب مولوي گفت: این چه سري است .بود

را وقف تجارب روحانی و تمام وجود خود بعد از آن ترك درس و تذکیر منبر و مسند کرد ومولوي

٧١

رقص و موالنا بعد از این واقعه .)114، ص1365شوشتري، ؛87-88صص، 1ج ،افالکی( عرفانی کرد

رسم و شیوه خود کرد. بدین گونه، زندگی و ،شدسماع را که نزد غالب فقها و مفتیان با کراهت تلقی می

ها بعد از غیبت واقع شد و حتی مدتکلی تحت تاثیر شخصیت شمس ه موالنا جالل الدین ب ياندیشه

در وجود کسانی چون صالح الدین زرکوب و حسام الدین چلبی به عنوان یک را تاثیر او ،نهایی وي

). 106ص ،1385 فر،؛ فروزان285ص ،1385 ضرورت مقاومت ناپذیر جستجو کرد(زرین کوب،

قونیه ه.ق 643شوال 21خشم و اعتراض شدید مریدان موالنا باعث شد که سرانجام شمس در

بعد از چندي نامه او از دمشق .غیبت ناگهانی او باعث شد که موالنا را فوق العاده متاثر کند .ترك کند را

او را به بازگشت به قونیه راضی ،هاي منظوم و پیامموالنا کوشید تا با نامه .آمد و معلوم شد که آنجاست

ندامت مریدان را به ضمن آنکه اشتیاق خود و اظهار و سپس فرزند خود را از قونیه به دمشق فرستاد .کند

مریدان موالنا هم از این بازگشت خوشدل .او را به قونیه خواند و او به قونیه بازگشت ،رساندشمس می

). با این289ص ،1385 ،زرین کوبشدند و سور و سماع دادند و از شادي موالنا اظهار خرسندي کردند(

- سخنان تند و بی با همه اصرار و افراط موالنا در گرایش به سماع و ترك مجالس وعظ و تدریس همراه

ولی این بار ظاهرا ؛دیگر بار موجب خشم و خروش اصحاب شد ،شدپروایی که از مجالس شمس نقل می

در .داستان شد دیگر مریدان موالنا هم ؛پسر موالنا به نام عالءالدین محمد نیز در اظهار مخالفت با شمس

آمده است دیگر هیچ منابعق ناپدید شد و این بار چنانکه در ه.645در سال این بین شمس دیگر بار

غیبت نهایی شمس بعدها موجب انتشار این شایعه شد که گویا اصحاب جالل .کس از وي خبر نیافت

).288-287صص ،1385 زرین کوب،اند(الدین وي را کشته

٧٢

در وجود یک زرکوب قونیه صالح ،جستآنچه را که در وجود شمس می ،موالنا بعد از غیبت شمس

خود را نثار او کرد و او يشور و هیجان عاشقانه يیافت و بازمانده ،الدین فریدون نام که عامی گونه بود

قونیه به شغل زرکوبی مشغول بود و صالح الدین مردي امی و در .خود قرار داد يرا جانشین و خلیفه

،عمر خود را صرف تحصیل علوم ظاهر و قیل و قال مدرسه که به عقیده اهل باطن حجاب اکبر است

).146-144، صص1385فر، نکرده بود(فروزان

که را ق یکی از مریدان جوان خوده.657مرگ زرکوب قونوي در اول محرم از اما موالنا پس

اش از ن، معروف به چلبی که از اخی زادگان و فتوت داران قونیه بود و خانوادهنامش حسام الدین حس

سرانجام چند سال بعد از وفات صالح .عالقه خاصی نشان داد ،ارومیه آذربایجان به روم آمده بودند

خلیفه خویش کرد و در واقع به اصرار و درخواست این حسام ،وي را به عنوان جانشین زرکوب ،الدین

الهی نامهکه حدیقهموالنا به همین سبب در مقابل آغاز یافت. مثنوي معنويتعلیم ن چلبی بود که الدی

این به خاطر درخواستی بود که حسام الدین چلبی از .کرد حسامی نامهاز آن تعبیر به ،شودخوانده می

موالنا از سر دستار خویش سنائی به نظم آورد. در آن هنگام بود که الهی نامهموالنا کرد تا اثري بر طرز

سپس به قوت جذب وي نظم .بیرون آورد و به وي نشان داد ،نامه بودکاغذي را که مشتمل بر ابیات نی

حسام الدین همسرمقارن پایان دفتر اول، .نوشتحسام الدین می ،گفترا ادامه داد و هر چه او می مثنوي

اما بعد از دو سال تاخیر دوباره ؛دمدتی به تاخیر بیفت ي وفات یافت و این امر سبب شد تا دفتر دوم مثنو

در مدت پانزده سال شش دفتر به نظم آمد که موالنا در احوال مختلف آن را امالء کرد و .کار ادامه یافت

یپایان مثنوي حقیقتدر .است موالنا بوده عمر مقارن با اواخر اظاهر ،پیداست مثنويچنانکه از خود

).167- 159، صص1385 فر،؛ فروزان291- 290صص ،1385 ندارد(زرین کوب،

٧٣

بنابر بر .وفات یافت .م 1273دسامبر ،هفدهمق 672موالنا در غروب روز پنجم جمادي االخر سال

صدر الدین قونوي و ،سال و شاید اندکی بیشتر داشت. در مراسم تدفین او مشایخ شهر 68روایت مشهور

بلکه تعداد زیادي ،نه فقط مسلمانان قونیه حاضر آمدند و سراج الدین ارموي بر وي نماز خواندند

همدردي بسیار در این مراسم حضور يیهودیان و نصاراي شهر هم به خاطر تسامح معروف او به نشانه

فن کردند که بعد از آن تربت موالنا د -ارم باغچه - وي را در تربت پدرش بهاءولدآنها یافته بودند.

ها معین الدین پروانه و علم الدین بعد .خوانده شد و اوالد و اخالف او نیز بعدها در آنجا مدفون شدند

293، ص1385 (زرین کوب،ۀ خضرا خوانده شدقیصر بر سر تربت وي بنایی شاختند که قب.(

ترین مرید او و مسئول یا به عبارتی دیگر واال مقام ،هنگام مرگ موالنا، حسام الدین خلیفه وي

سرپرستی امور سلسله بود. با وجود این، حسام الدین نزد سلطان ولد رفت و از او خواست به عنوان

اما او نپذیرفت. بدین ترتیب حسام الدین شیخ اعظم باقی ماند تا سرانجام ،مرشد اعظم جاي پدر را بگیرد

ولد گرد آمدند و او را به جاي حسام گاه مریدان به دور سلطانا وداع گفت. آنده سال بعد دار فانی ر

هایی به سراسر آناتولی مسئولیت خطیر ترویج سلسله را بر الدین منصوب کردند. او با فرستادن خلیفه

،1386 چنین آیین و رسوم لباس پوشیدن و سلوك مولوي را مدون کرد (چیتیک،عهده گرفت. هم

عارف [ او). پس از مرگ سلطان ولد سه تن از از چهار پسر 102-101صص ،32-31ش

به ترتیب یکی پس از دیگري به )] .ق ه 733(د. ه.ق)و واجد چلبی729ه.ق)، عابد چلبی(د.719چلبی(د.

جز دو عنوان مشایخ سلسله پس از او قرار گرفتند و دخترش مطهره خاتون، مادر شیخی دیگر بود. به

لبی و فرزند مطهره، سایر مشایخ سلسله تا همین اواخر از فرزندان عارف چلبی فرزند عارف چ

). از عالئم خاص پیروان این طریقت عبارتست از پوشیدن کسوت عزا براي ولی 103بودند(همان،ص

٧٤

را باطن و نیز حال دعا و جذبه و رقص جمعی عرفانی سماع که واضع آن خود موالناست که آن رقص

،1372از حرکات دوري افالك و از روانی که مستی عشق الهی را چشیده است(حقیقت، داندرمزي می

). 505ص

آثارمولوي:)2-4

در خطاب به ،که شامل هفت مجلس تذکیر موالناست - مجالس سبعه ،در بین آثار منثور جالل الدین

نامه از موالنا باقی است که به 144شامل ،مکاتیبیی از غیر از آن مجموعه - مرید و غیر مرید يعامه

دوستان و منسوبان نوشته و غالبا متضمن مطالب شخصی است(زرین کوب، ،اشخاص مختلف از امراء

).294ص ،1385

یاد "مقاالت "از آن به عنوان مثنوي که در فیه ما فیهمهمترین اثر منثور وي عبارست از کتاب

هایی که لاز سخنان موالنا در خطاب به مجلسیان یا در پاسخ به سوایی است کند. این کتاب مجموعهمی

از این رو ؛آمده است فیه ما فیهنیز در مثنويهاي اي از حکایات اندیشهپاره ،اند. عالوه بر آناز او کرده

هم به رباعیاتیغزلیات و کنند. یا حکایات آن تلقی می تفسیر مثنويخذ أگه گاه به عنوان م را فیه ما فیه

هایی متعدد به موالنا منسوب است که در میان آنها، اشعار رمزي و شطح آمیزي وجود دارد که شرح

اند که حاکی از توجه صوفیه به اسرار و رموزي است که در فارسی، عربی و حتی ترکی بر آنها نوشته

د و شور عطار و سنائی را به خاطر ها در بعضی موارد دربیان این غزل يغزلیات موالنا بوده است. شیوه

باید موالنا جالل الدین را یک اصالحگر آیین غزل تلقی ،آورد. روي هم رفته، با توجه به این اشعارمی

اي دگرگونی پدید آورده که آن را پاره ،سرایان ويهاي جاري رایج در نزد غزلچرا که در سنت ؛کرد

٧٥

،1385 کوب،دارد(زرینبیان لطف و ظرایف امثال سعدي و حافظ هم ممتاز می يحتی از شیوه

).297-296صص

است که مشتمل بر غزلیات و سایر ابیات دیوان شمس تبریزي ،موالنا ياثر مهم و پرجاذبه

اي است که لذت چهل هزار بیت شعر که بیشتر مرکب از اشعار عاشقانه يمتفرقه است و در برگیرنده

سراید. معموال غزلها بطور متوسط هشت تا ده بیت دارند و محبوب و رنج جدایی از او را میوصال

کنند و اغلب هنگام حضور موالنا در مجالس سماع سروده حاالت خاص معنوي خود جوش را بیان می

موسیقی ،دیوان کبیرهاي مهم این از ویژگی اند که معموال براي همراهی با موسیقی مناسب است.شده

،هاي آن پیوستگیبا وجود این، در معانی غزل ؛خاص و متناسب با حاالت شور و جذبه است

شود، که این وحدت را در غزلیات استادان دیگر شعر انسجام و حسن تعبیر بسیاري دیده می ،یکپارچگی

ت غزل، این کتاب با ها یعنی تعداد ابیاتوان یافت و نیز از لحاظ کوتاهی و بلندي غزلفارسی کمتر می

بیتی را در آن 90بیتی و هم غزل متجاوز از چهار و سهچنانکه هم غزل ؛آثار مشابه قابل قیاس نیست

هایی قائل بودند. موالنا در در صورتی که استادان ادب براي حداقل و حدا اکثر غزل مرز ؛توان یافتمی

ز لحاظ قافیه، ردیف و انتخاب کلمات در موارد هاي رایج شعر فارسی را ااین اثر ادبی بسیاري از سنت

ها اشعار دیوان متعلق به ایام شکوفایی معنوي موالنا پس از آمدن متعددي دگرگون کرده است. غالب غزل

موالنا، گاه به خاموش یا خموش و زمانی به خمش کن و در بیشتر موارد به ،شمس است. در این غزلیات

هاي کند. از دیوان شمس، چاپشمس تبریزي، و شمس الحق تبریزي و گاه صالح الدین تخلص می

متعددي، غالبا به صورت منتخب انجام گرفته است و در آنها مقداري از اشعار شاعران دیگري که شمس

، شمس مانند شمس مغربی و شمس طبسی نیز وارد شده است. از این منتخبات متعدد ،اندکردهتخلص می

٧٦

دیوان جامعاما چاپ دقیق و انتقادي آن با عنوان ؛تالیف رضا قلی خان هدایت نیز دقیق است ،الحقایق

،32- 31ش ،1386 فر صورت گرفته است(چیتیک،توسط شادروان بدیع الزمان فروزان شمس تبریزي

). 577-576صص ،1376 ؛ حلبی،100- 99صص

بیت 25632که شامل مثنويهمتاي موالنا جالل الدین بیشک عبارتست از یکتا و بی ،اثر بزرگ

توان اند که مینیز نامیده »صیقل االرواح«شود و آن را بعضی به اسم است که به شش دفتر منقسم می

- تمام قرون محسوب کرد. مثل بسیاري از منظومهزبده و حاصل جمیع تجارب عرفانی دنیاي اسالم در

هاي تعلیمی صوفیه این شاهکار عظیم تصوف اسالمی هم در قالب مثنوي است و در همان بحر رمل

اند. این اثر مکرر به طبع را در آن به نظم آورده طیرالمنطق ،و عطارکلیله و دمنه ،مسدس که رودکی

اند. عربی و اردو ترجمه کرده ،از جمله به انگلیسی، فرانسه، آلمانی هاي دنیازبان بیشتر رسیده و آن را به

) انجام گرفته است م.1945-1868( که توسط نیکلسون انگلیسی استترین چاپ آن چاپی شاید دقیق

). در این شاهکار عظیم 576، ص1376 ؛ حلبی،503، ص1372حقیقت، ؛ 299، ص1385کوب، (زرین

برد و همین نکته موالنا جالل الدین خواننده هوشیار را از راه قصه به دنیاي ماوراء قصه می ،تصوف ایران

دهد. در تقریر این گانگی را در لحن بیان او راه مینوعی دوگانگی یا سه ،است که در نظر بعضی محققان

شیوه هم تمثیل گاه به نقل طریقه تمثیل است. در این ،گیرداي که موالنا از آن بیشتر بهره میشیوه ،معانی

گاه از استشهاد به ،شودگاه از تمسک به آیات قرآنی حاصل می ؛قصه است و گاه از طریق سوال و جواب

اي از موارد به طریق احادیث نبوي یا قدسی. در بعضی موارد تمثیل به طریق تشبیه و تصویر و در پاره

). 300-299صص ،1385 گیرد (زرین کوب،صورت می کنایه

٧٧

گوید: مثنوي ما دلبري معنوي است که در جمال و کمال همتایی ندارد و خود می مثنوي يموالنا درباره

ن باغی است مهیا و درختی است مهنا که جهت روشن دالن صاحب نظر و عاشقان سوخته جگر وهمچ

عینی محظوظ شود و ملحوظ نظري است که عنایت يخنک جایی که از مشاهده ؛ساخته شده است

) .238ص ،1385فر، رجال اهللا گردد (فروزان

و لهکلیمانند ؛بیشتر از مجموعه روایات مشهور و متداول در عصرمولوي است ،مثنويحکایات

یا از حکایات و نوادر منقول در مجالس و مقاالت ،دمنه، مرزبان نامه، سند بادنامه، قابوس نامه و شاهنامه

است؛خذ شفاهی که در این گونه مجالس در دسترس آ، سید برهان محقق و سایر مءولدشمس تبریزي، بها

و علوم، تذکرةاالولیاءالحلیۀاالولیاء، احیاءمثل ،یا کتب و روایات مربوط به احوال و اقوال مشایخ صوفیه

معمولی تواریخو طبقات صحابهو صحاح حدیثو قصص انبیاءو تفسیر قرآنهاي یا از کتاب ؛مانند آنها

هاي و یا حتی از کتاب ؛ف و احاطه بر آنها غالبا از لوازم کار هر واعظ و مذکري هم بوده استوکه وق

ربیع ابن قتیبه، خبار، عیون االربه ابن عبد الفرید عقد راغب، محاضراتمعمول ادب عربی و فارسی مثل

منابع اقتباس شده عوفی، و نظایر این گونه جوامع الحکایاتتنوخی، فرج بعد الشده زمخشري، االبرار

، امیران، گدایان ،است. در طی آنها احوال طبقات مختلف جامعه اسالمی قرون وسطی از دزدان

قطع ،بازرگانان و پادشاهان تا زنان و کودکان به طوري انعکاس دارد که تنها حکایات کتاب ،روستائیان

هاي عالی دریافت ،قسمت عمده مطالب کتاب و آموزنده و جالب است ،نظر از نکات اخالقی و عرفانی

).300ص ،1385 ،عرفانی و حکمی است(زرین کوب

شرح -1 ها مخصوصات. در بین این شرحهایی از قدیم تدوین شده اسدر باب مثنوي شرح

محمد شرح -3خواجه ایوب اسرار الغیوب -2اثر کمال الدین حسین بن حسن خوارزمی جواهر االسرار

٧٨

-6اثر اسماعیل انقروي بیاتفاتح اال -5 از بحرالعلومتفسیر عرفانی مثنوي معنوي -4 ولی اکبر آبادي

تالیف نظام الدین محمود بن حسن حاشیه داعیکتاب -7اثر حاجی مال هادي سبزواري شرح اسرار

عبد از لطائف المعنوي و مراة المثنوي -9 از شمعی به زبان ترکی مثنوي شرح -8 الحسینی الشیرازي

مکاشفات -11 تالیف سید عبد الفتاح الحسینی العسکري مفتاح المعانی -10 بن عبداهللا عباسی نالطی

از افضل حل مثنوي -13 از موالنا عبد العلی صاحب فتوحات المعنوي - 12 تالیف محمد رضا رضوي

-16تالیف محمد هاشم فیضیان تصحیح مثنوي - 15از افضل اهللا آبادي تصحیح مثنوي -14اهللا آبادي

واعظ از لباب مثنوي و لب لباب -16از شیخ ولی محمد بن شیخ رحم اهللا اکبر آبادي مخزن االسرار

از گلشن توحید دو شرح به زبان ترکی به نام -18از مالیوسف سینه چاك جزیره مثنوي -17 کاشفی

شرح مثنوي - 21از ابوبکر شاشی جواهر المعالی -20از علی اکبر خانی نهر بحرمثنوي -19شاهدي

و جامعیت چیز دیگري از حیث عمق و فر، که متاسفانه ناتمام مانداثر استاد بدیع الزمان فروزان شریف

توان بر شمرد استعالمی را نیز می شرح مثنوي -23عالمه محمد تقی جعفري شرح مثنوي - 22است

. )511- 510، صص1372 ؛ حقیقت،302ص ،1385 (زرین کوب،

ينامه زبدهنامه است و نیتفسیر طوالنی موالنا در شرح و تفسیر ابیات نی مثنوي ،در حقیقت

و سرآغاز آنست. تفسیر جداگانه نی نامه از قدیم مورد توجه شارحان واقع شده است؛ از مثنوي تمام

یعقوب چرخی که مربوط به قرن نهم است و شرح ينائیه جامی، ينائیه يرسالهتوان به آنجمله می

).303ص ،1385 کوب،اشاره کرد(زرین تسالءالقلوبیسوي به نام

روحانی موالناست که ماجراي احوال او را دربرخورد با مثنوي یک نوع سفرنامه روحی یا

معنوي است که تمام ماجراي یک سلوك اودیسه کند. این کتاب در واقع یک نوعتجارب صوفیانه بیان می

٧٩

خود را با لب دمساز جفت ،روحانی را از آنجا که سالک از نیستان دور افتاده تا جایی که با خالی گشتن

(زرین کوب، کنددر ضمن یک رشته تفکر عرفانی را بیان می ،یابدالهی می ينفحه يو شایسته کندمی

) عارف قه.1030. این کتاب بقدري داراي ارزش و مقام است که شیخ بهاالدین عاملی(د.)304ص ،1385

چنین سروده است: مثنوي معنويدرباره و شاعر و نویسنده قرن ده و یازده

هست پیغمبر ولی دارد کتاب گویم که آن عالی جناب من نمی

1هادي بعضی و بعضی را مذل مثنوي او چون قرآن مدل

). 511، ص1372 (به نقل از حقیقت،

، مثنوي معنويمصحح 2نیکلسونتوان به می ،در میان مستشرقین که به موالنا و آثارش پرداختند

، من بادم و تو آتش، شکوه شمسمحقق و پژوهشگر آلمانی و صاحب کتاب 3ماري شیملفسور آنهوپر

فسور ویلیام وو نیز مولوي پژوه آمریکایی جناب پر من وموالناو نیز کتاب موالنا، امروز، دیروز، فردا،

توان به مهمترین می ،کرد. از میان ایرانیان مولوي پژوه، اشاره تعالیم معنوي مولوي صاحب کتاب 4چیتیک

پله و نی سر بحر در کوزه،صاحب کتاب 5ها همچون جناب مرحوم دکتر عبد الحسین زرین کوبشخصیت

کلیات دیوان و نیز مصحح تفسیر مثنويصاحب 6الزمان فروزانفرو نیز مرحوم بدیع پله تا مالقات خدا

) ٥١٣اثر آنھ ماری شیمل، ترجمھ: حسن الھوتی، ص(ر.ک. شکوه شمس استدر بعضی روایات این سروده را بھ جامی منتسب - ١

٢ - Nicholson(١٩٤٥.A.C) ٣ -Annemarie Schimmel(٢٠٠٣.A.C) ٤ - William Chittick

شناخته مولوي شناسی عنوان مرجع عمده در مطالعات تصوف و آثار او به است؛ و منتقد ادبی برجسته در ایران معاصر نگار ادیب، تاریخ - 5 ه.ش).1378( د. شود می

.ه.ش)1349(د. سرشناس معاصرادیب و زبان و ادبیات فارسی برجسته استاد - 6

٨٠

اشاره مولوي نامهصاحب کتاب گرانسنگ 1م استاد جالل الدین هماییو همچنین مرحو شمس تبریزي

کرد.

مولوي: يهاي صوفیانه)در بیان اندیشه3-4

در شهر موالنا از همان دوران کودکی تا دورانی که برهان الدین محقق ترمذي ،چنانچه پیشتر گفته شد

اي از زهد و ریاضت را سپري کرد. بعد از دوره ،ه نشینی فراخوانداو را به اعمال زاهدانه و چل قیصریه

(افالکی، مالقات او با شمس بود که موالنا تبدیل به عارف شوریده حال دائم در سکر و سماع گردید

. )83ص ،1ج ،1375

ند. یکی پدرش بهاء اهدو پیر در اندشه و احوال موالنا نقش بسزایی ایفا کرد ،به اعتقاد چیتیک

تاکید بر محبت و زیبایی بود و دیگري شمس که آکنده از قهر و جالل الهی بود. بطور کلی ولد که آکنده از

بود؛ بهاء ولد در "زنانه"و تأثیر بهاء ولد "مردانه"توان اینگونه تعبیر کرد که تأثیر شمس بر موالنا می

پدر روحانی او بود(چیتیک، ،در حالی که شمس ؛مادرش بود "معنا"، اما در پدر موالنا ،"صورت"

). 105 -104، صص32-31ش، 1386

ها و تجربیات زندگی روزمره را به عنوان صور خیال به ترین پدیدهعادي ،در واقع تصوف موالنا

ترین سطوح مابعدالطبیعه و علم النفس به خدمت گرفت. او هم چنین اصالحات منظور توضیح عمیق

اي مردم گرفته شده اما این اصالحات عمدتا از زبان محاوره ؛کار بردتخصصی بسیار گوناگونی را به

ند؛ از اهبودند نه از زبان فیلسوفان و متکلمان. از این رو دراویش مولویه از همه سطوح اجتماعی بود

ه.ش).1359داشت(د. » سنا«در شعر تخلصش که دان و مورخ معاصر نویسنده، ادیب، شاعر، ریاضی - 1

٨١

رفترا دربر گترین تا فقیرترین، از نخبگان حاکم تا رفتگران، همه ترین، از ثروتمندترین تا عامیفرهیخته

).107ص، 32-31، ش1386چیتیک، (

حقیقتی يعشق به مثابه ياز دیدگاه چیتیک در آثار موالنا، انسان همواره به سوي تجربه

شود. در واقع موالنا به هیچ وجه براي وضع نظام فلسفی یا کالمی، یا فراسوي هر تصور ممکن کشانده می

- حقیقت وجود و یا حتی علم نفس تالش نکرده است. هدف وي بیان شگفتی ياي جامع دربارهفلسفه

هاي خود را در مورد همه نظرات و دیدگاه ،سرایدهاي عشق است. او هنگامی که در ستایش عشق می

شود و موالنا تمامی شادي و شعف در وجود خداوند یافت می يدر واقع در اندیشه کند.اینها آشکار می

).112-111صصهمان، توان خداوند را در قلب یافت و به آن عشق ورزید (است که میدر این لحظه

معنوي موالنا، حیات نفس، مرگ است؛ وصال با جهان زیرین که فراق از خداوند يدر اندیشه

ناشی از خود موهوم ما و دوري ما از اصل خود است. براي گذشتن ،قلب را به همراه دارد. رنج و اندوه

که سرچشمه همه چیز است، باید از نفس رهایی یافته و در قلب ساکن شود. ،از قهر و رسیدن به لطف

- نمی ،در این مرتبه از وجود ؛باشدمالزمان ضروري حیات نفس می که درحقیقت این درد و رنج است

مبدل شود ،اي که در مرکز قلب جاي داردبلکه باید در درون به شادي ؛نج) غلبه کردتوان بر آنها(درد و ر

گردد و این آتش عشق است که و این شادي جز با طریق آیین سلوك و آتش عشق و شوق، ایجاد نمی

همان،براي انسان بجا نگذارد( را خودي (نفس) انسان را نابود کند و هیچ چیز جز خداوند دتوانمی

).122-121صص

٨٢

اگر چه خود محوري ما ممکن است مانع از دیدن این امر ؛عالم اساسا خیر و زیباست ،از منظر موالنا

؛کشاندبهجت و سرور می 1شود. رحمت خداوند که در پس حجاب تجلی قهر اوست، ما را به سوي ارج

مبادا تا ابد در حجاب باقی از بیم آن که ؛حق شویم "رحمت مسبوق"بنابر این، بر ماست که پذیراي

ایم و بازگشت به لطف است که از آن برآمده ،وظیفه انسان به عنوان ابناي بشر ،بمانیم. به اعتقاد موالنا

هایی بر صورت ها به عنوان حجابپدیده يبدین طریق تمامی کثرات را به وحدت تبدیل کنیم و به همه

).124ص، 32- 31، ش1386چیتیک، معشوق بنگریم(

) در بیان شعر در گفتار مولوي:4-4

سرا در ادبیات جهانی ن شاعران غنایییمولوي بزرگترین شاعر عارف در زبان فارسی و یکی از بزرگتر

چنان ؛اي فراتر از زمینیانزمزمه ؛اي است با خداوند و با کاینات و افالكعاشقانه ياست. شعر او زمزمه

، 1382 این دست در گوش افالك فرو نخوانده بوده است(انوري،اي از توان گفت: کسی زمزمهکه می

).702ص

به ،روحانی با شمس حاصل کرده بود دیدار شور و حالی را که از بایست موالنا می ،به هر روي

ها از دهانش بیرون آمد و دیري نگذشت که نهري بدین طریق بود که نخستین شعر ؛کردطرقی بیان می

شد. در واقع پایان از شعر و غزل، در طی سماع از طنین آواي موسیقی از او زاده خروشان و تقریبا بی

با تمام قواعد و قوانین بالغت فارسی و عربی هماهنگی کامل داشت؛ و این ،کردشعري که قرائت می

ارسی بود رآن، الهیات، آثار دینی و غیر دینی و اشعار عربی و فق ،او از احادیث يبخاطر آگاهی و مطالعه

). 42ص ،1377(شیمل،

مقام - 1

٨٣

و کتاب الغانی، مقامات حریريموالنا تاثیر گذار بود، ياز جمله منابع مهم ادبیات عرب که در اندیشه

توان به می ،ها و حکایاتی که موالنا از حیوانات آوردهورد داستاندر م .توان نام بردی را میاشعار متنب

توان به می ،اشاره کرد. اما در مورد آثاري که تاثیرات فراونی در اشعارش گذاشته ه و دمنهلکلیکتاب

احیاءالعلوم و مخصوصاولد بهاء ، معارفقشیریه يرسالهابوطالب مکی، قوت القلوبهایی چون کتاب

فارسی که هاي صوفیانه اوست. اما در ادبیات کالسیک اندیشه يابوحامد غزالی اشاره کرد که منبع عمده

، ویس و رامینفارسی چون يهاي قدیم عاشقانهتوان به منظومهمی ،تاثیر عمیقی بر اشعار او گذاشتند

تواناند، میهنظامی را بیان کرد. از میان قصیده سرایان که در اشعار او تاثیر گذاشت يخمسه يمنظومه

برد. اما در میان این قصیده سرایان که تاثیر رودکی ، فردوسی و ابوسعید ابوالخیر را نام خاقانی، انوري،

سنایی که در نزد مرشد موالنا برهان الدین حدیقۀالحقیقهتوان به کتاب فراوان از آثارشان برده است، می

محقق ترمذي سخت ارجمند بود و نیز از آثار شاعر بزرگ مثنوي سرا، فرید الدین عطار نیشابوري و

- فات آثار فیلسوفانی چون ابنیألتاشاره کرد. او همچنین از منطق الطیرکتاب گرانسنگش مخصوصا

،1377اسالمی بخوبی استفاده کرده است (شیمل، هسفله.ق) و دیگر نظریه پردازان ف416سینا(د.

).528- 527صص ،1366؛ گولپینارلی، 45- 43صص

منش و روح ،مهمترین اثر موالنا مثنوي است که بیشتر حاوي افکار اوست، اما شخصیت هر چند

چرا که مثنوي ؛توان جستجو کردشگفت انگیز و متناقض نماي او را، از جهاتی، در غزلیات بیشتر می

نی در حالی که غزلیات اغلب ارتجالی و دفعی و ناگهانی و فورا ؛اغلب با تمهید قبلی سروده شده است

بوده است. این که نخستین گرد آورندگان غزلیات، آنها را اسرار خداوندي، نسایم رحمانی، الهامات ربانی،

گاهی، اشارات غریب، عبارات عجیب، در دریاي غیب، اکسیر ارواح نیکمردان، لسان پرندگان حفتوح صب

٨٤

در ؛اندکردهرا در غزلیات جستجو میاند، حاکی از آن است که آنان نیز روح موالنا جبروت و .... نامیده

- اگر چه ظاهرا مقدمه ؛گرایش به عقل و استدالل و شرع بیشتر است ،هاي منثور مثنويحالی که در مقدمه

).703-702، صص1382هاي مثنوي از خود موالناست(انوري،

وصول دهد. این شور و جذبه و اشتیاق برايخود را نشان می ،عشق پرشور ،در غزلیات موالنا

پیدا "شخصیت"شود خداوند از طرفی، و تنگی ذهنیت و زبان از طرفی دیگر و نیز ویژگی غزل باعث می

).703صهمان، ("تشبیه"شود، ودر غزلیات با یاد می "تنزیه"کند. به سخنی خداوند در مثنوي با

ین دو اثر را به اند، ادر واقع کسانی که در مورد تفاوت غزلیات شمس با مثنوي اظهار نظر کرده

شود که می اند. عموما چنین پنداشتهاعتبار ماهیت شعري، درست در دو قطب مقابل یکدیگر قرار داده

"ناهوشیاري"موالنا و غزلیات شمس، حاصل وجد و حاالت "هوشیاري"حالت يمثنوي نتیجه

در واقع باید گفت موالنا دیوان خود در زمان شوریدگی و عشق شدید ).91ص ،1386 اوست(زرقانی،

در موالنا وجود ندارد. شوریدگیآن سروده است؛ برخالف مثنوي که زمان سرودن آن، دیگر حالت

اي که خواننده به گونه ؛شودمرز میان غزل و قصیده برداشته می ،به هر روي در دیوان شمس

دهد که موالنا بر کلیات مذکور غزل است و کدام بخش قصیده. این امر نشان میداند که کدام بخش از نمی

را به سیالب دهد و "قافیه و مغلطه"را برهم زند، "حرف و صورت و گفت"آن بوده تا به تعبیر خودش،

در حقیقت موالنا با این شیوه خواسته سنت غزل و قصیده را درهم ساختار رسمی غزل فارسی را بشکند.

).100-99صص بشکند و طرحی نو در شعر به وجود آورد(همان،

- اي نیست. میدر حقیقت موالنا در اکثر غزلیاتش در صدد بیان چیز معین و از پیش اندیشیده

؛اي نیستیشه منطقی و تعریف شدهدهد، اندتوان گفت آن چه محور همنشینی را در این غزل تشکیل می

٨٥

هاي موسیقایی واژگان است. یعنی شاعر با القاي حالت عاطفی خود به ارزش موسیقایی بلکه تناسب

).108ص ،1386زرقانی، این اشعار وجود ندارد( کلمات اصالت داده و این ارزش در معنا و قاموس

دیگر شاعران وجود در باشد که دارا میمعتقد است اشعار مولوي سه ویژگی مهم را 1گولپینارلی

ندارد:

عدم ارتباط وجود ندارد. هر شعر او یک -دیگر شاعران کالسیک برخالف -بین ابیات وي- 1

- همان موضوع پیش می يگوید، شعر تا پایان در زمینهکل کاملی است. اگر در بیت اول از نی سخن می

شود که همان دگاه تداعی هم باشد، چون مسائلی مطرح میکند. اگر از دیرود و همان موضوع را بیان می

شود. اساسا وي بر سبیل تصادف و به است، خللی بر اساس وارد نمیشده مسائل به تداعی طلبیده

- محض به خاطر آوردن مطلبی، یا براي ستایش کسی یا نکوهش شخصی و یا براي هنر نمایی، شعر نمی

بیان آن حالت روحی است که غیر قابل تحمل است ؛عکاس وجودي استان يگوید. شعر، در نظر او مایه

و ابراز آن با نثر ممکن نیست و بیشتر اوقات یک واقعه حقیقی، یک بینش واقعی موجب ابداع شعر است.

از این جهت کامال طبیعی است که موضوع عوض نشود.

ست و آن به مثابه موسیقی است به نظر موالنا، شعر نباید تابع وزن باشد. وزن، تابع شعر ا - 2

همانند سدي است وزن یابد. موالنا حتی با این مسأله کهبراي بیان حاالت روحی. وزن با شعر جریان می

کند، مخالف است. در راه بیان و در اداي گفتار مانع ایجاد می

اي را که مسئلهزاید که تمام جزئیات زبان مردم است. هنر وي از آن می زبان موالنا، دقیقا - 3

در عین حال ؛نویسدخیزد. او به زبان مردم شعر مییابد و به بیان آن بر میخواهد بیان کند، درمیمی

.مولویه يفرقه يو پژوهشگر ادبیات و خلیفه م) استاد1982د.( عبدالباقی گولپینارلی -1

٨٦

حکایت نویس بسیار متبحر و قدرتمندي براي مردم است. نه تنها در مثنوي، بلکه در اشعار دیوان خود

زند. از این نظر موالنا استاد ایتهاي معروف میگونه، سري به حکنیز، البته طبعا بسیار موجز و گاه اشاره

تر ادبیات مردمی شرق اسالم است. آثار او از نظر رسوم و بزرگ ادبیات مردمی ایران یا به عبارت صحیح

اي یعنی تعبیرات مردم، امثال و حکم، لطیفه و حکایات همانند گنجینه ،عادات، مجازهاي عرف

).529-528صص ،1366است(گولپینارلی،

هاي مکتب خراسان در آراء و احوال مولوي:) شاخصه5-4

)سماع:4- 1-5

، به سماع برخاست، در واقع یکی از موالنا بعد از مالقات با شمس و تحول روحی که در او پدید آمد

توان آنرا از زبان موالنا در مثنوي دید؛ سلطان باشد که میشمس می ،مهمترین محرکان سماع موالنا

در مثنوي ولدي خود نیز به ،دانند) پسر موالنا هم که او را پایه گذار طریقت مولویه میه.ق 712ولد(د.

کند:این موضوع اشاره می

بود در طاعت ز روزان و شبان پیشتر از وصل شمس الدین زجان

مشغول علوم و زهد و دینبود سال و مه پیوسته آن شاه گزین

در سماعی که بد پیشش گزین چونکه دعوت کرد او را شمس الدین

حال خود را دید صد چندان زهو چون در آمد در سماع از امر او

از سماع اندر دلش صد باغ رست شد سماعش مذهب و رائی درست

).46، ص1375 نقل از تفضلی، ( به

٨٧

در هر کجا، در مکتب و منبر و در کوي و برزن و بازار، در منظر محرم بعد از این مالقات بود که موالنا

و پرداختکوفت و به چرخ زدن میو نامحرم، با صداي چکش یا آهنگ دف و نائی، پاي بر زمین می

از توصیف مجالس اغلب غزلیات بسیار دلنشین او در همان مجالس سماع انشاء شده است و بیشتر آنها

اوطریق زندگی پس از مالقات موالنا با شمس ). در واقع 346، ص6، ج1380سماع است(گوهرین،

صوص هنگامی به خ ؛همه شهر متوجه شدند مردم دگرگونی عالم بزرگ راي که به گونه کامال تغییر کرد

که از کسوت روحانیت بدر آمد و از تدریس و وعظ دست برداشت و به طور منظم در جلسات سماع

شرکت کرد.

کند:، اشاره میهموالنا در ابیاتی به این انقالب حالی که پیدا کرد

1ام چغانهوز عشق گرفته در دست همیشه مصحفم بود

شعرست و دوبیتی و ترانه اندر دهنی که بود تسبیح

).2351، غزل 1374(دیوان شمس،

باعث ترك محراب و نه تنها شمس تبریزي در واقع چنان آتشی در دل موالنا بر افروخت که

اي که خود را همچون دیوانهاي بلکه او را تا سر حد جنون، واله و شیدا کرد به گونه ؛منبر گفتنش گردید

گوید:چنان که خود در این بیت می ؛دانسته که ملعبه کودکان گشته است

سر فتنه بزم و باده جویم کردي زاهد بودم ترانه گویم کردي

کودکان کویم کرديي بازیچه سجاده نشین باوقاري بودم

).1891، رباعی، 1374(دیوان شمس،

از سازهاي ضربی و آن کدوي خشکی بود که درون آن را سنگریزه می ریختند و هنگام رقص و پایکوبی ؛منسوب به اهل چغان است سازي - 1 .)236، ص17، ج1340(دهخدا، متناسب با وزن رقص آن را تکان می دادند

٨٨

ستاید و او را می ،پایکوبی و سماع بود ،ابوسعید ابوالخیر را که هم مسلک وي در رقص ،موالنا ،در واقع

داند:سعادتمندي شایسته اقتدا می

آن سعادت جو که دارد بوسعید این سعادتمندي دنیا هیچ نیست

).824، غزل،1374(دیوان شمس،

ي از شنیدن صداي ضربه ،گذشتمی زرگران در روایتی از موالنا نقل است که روزي او از بازار

چکش صالح الدین به وجد آمد و سماع و چرخیدن آغاز کرد و غزلی با مطلع زیر ساخت:

خوبی، زهی خوبیزهی صورت، زهی معنی، زهی یکی گنجی پدیدآمد، در آن دکان زرکوبی

).2515، غزل،1374(دیوان شمس،

فروخت روزي موالنا به فریاد ترکی که پوست روباه می :و در روایاتی دیگر از موالنا آمده است

گوید دل کو؟ دل کو؟ و سماع کنان تا مدرسه آید و مینعره زنان به چرخ در می ،»1دلکو« :زدو فریاد می

:سرایدزیر میشود و غزلی با مطلع روان می

حقا که نه این دارم و نی آن حاصل از من زر و دل خواستی اي مهر گسل

دل کو دل کی دل از کجا عاشق و دل زرکو زرکی زر از کجا مفلس و زر

).1087رباعی ،1374 (دیوان شمس،

جایگاهی همانند جایگاه نماز را ،در واقع سماع از دیدگاه مولوي و گروهی از همفکران وي

زدند و روزي در حضور موالنا رباب می توان آن را در این داستان از زندگی او مشاهده کرد.دارد که می

.به ترکی قدیم یعنی روباه - 1

٨٩

نماز دیگر و ،ناگاه مریدي درآمد که نماز است. مولوي فرمود که نی نی آن نماز ؛کردها میموالنا ذوق

خواهد و دیگري(سماع) یکی ظاهر را به خدمت می ؛هر دو داعیان حقند ؛این نماز(سماع) نماز دیگر است

؛ 45-44صص ،1375 ؛ تفضلی،132ص ،1378 کند(مدرسی،باطن را به محبت و معرفت حق دعوت می

.)290ص ،1378 مایر،

دانست و چون با شنیدن نغمه یا نوائی یا رقص و سماع را از توابع و نتایج ظهور وجد می ،موالنا

ه در یکی از این حاالت و شاید به کنچنا ؛بردآمد، زمان و مکان را از یاد میسخن موزونی به وجد می

جهید، غزل زیر را سرود:هنگامی که بر هوا می

مسابق باش و وقت کار برجه سماع آمد هال اي یار برجه

مثال بادبان این بار برجه هزاران بار خفتی همچو لنگر

چو کردندت کنون بیدار برجه بسی خفتی تو مست از سر گرانی

گذر از پار و از پیرار برجه هالء اي فکرت طیار بر بر

رها کن شرم استکبار برجه به عشق اندر نگنجد شرم و ناموس

بدو ده خرقه و دستار برجه وگر کاهل بود قوال عارف

که عشقی به زصد قنطار برجه سماح آمد رباح از قول یزدان

چو موج قلزم زخار برجه به عشق آنک فرشت گوهر آمد

تو همچون جعد آن دلدار برجه چو زلفین ار فرو سو میکشندت

تو هم ز اسرار برجه خیاالنه صالیی از خیال یار آمد

یکی از عالم غدار برجه بسی در عذر و حیلت برجهیدي

).2341، غزل 1374(دیوان شمس،

٩٠

یعنی سماع عشق آفرین ؛"العشق یزید بالسماع"گوید موالنا اعتقاد به رابطه عشق با سماع دارد و می

).30، ص1378(مدرسی، است

منکرش دان اگر چه کرد اقرار که او را سماع مست نکرد هر

).1157، غزل 1374(دیوان شمس،

کند:موالنا در غزلی دیگر از دیوان کبیر خود سماع را چنین توصیف می

نامه شان آرامدل غریب بیابد ز سماع چیست ز پنهانیان دل پیغام

1گشاده گردد از این زخمه، در وجود مسام هاي خرد شکفته گردد از این باد شاخه

که از نی و لب مطرب شکر رسید به کام حالوتی عجبی در بدن پدید آید

هزار دور فرح بین میان ما بی جام غم را کنون ببین کشته 2هزار کزدم

که هست رقیه کزدم به کوي عشق مدام کزدم نویس عید رسید 3فسون رقیه

بیافت مشامکه بوي پیرهن یوسفی قرار یعقوبیزهر طرف بجهد بی

).1734، غزل 1374(دیوان شمس،

گوید:دانست، او در بیتی از غزلش میقرار داشت و سماع را قرار بخش جان میموالنا جانی بی

سبک برجه چه جاي انتظار است قرار است سماع از بهر جان بی

).338، غزل 1374(دیوان شمس،

دیدگاه موالنا سماع بیداري و آرام جان و راه وصال به جانان است و در غزلی به این موضوع از

کنداشاره می

). 314، ص43، ج1352شود(دهخدا، بدن انسان که عرق از طریق آنها دفع میهاي زیر پوست سوراخ - 1 ).509، ص38، ج1347کژدم، عقرب(دهخدا، - 2 )588، ص25،ج 1347افسون؛ دعا، تعویذ(دهخدا، - 3

٩١

کسی داند که او را جان جانست سماع آرام جان زندگانست

).339غزل ،1374(دیوان شمس،

اینکه سماع نه برخیزیدن و گشتن موالنا تفسیري رمزي براي سماع قائل بود و آن حقیقت در

:دانستبلکه سماع را دست شستن از دنیا و عقبی می ،به دور خود

از میان برخیزي ردگبیدرد چو رقص آن نبود که هر زمان برخیزي

برخیزيدل پاره کنی وز سر جان رقص آن باشد کز دو جهان برخیزي

).1887، غزل 1374(دیوان شمس،

بدین صورت که چرخ زدن را اشارت به شهود ؛دهدموالنا نوعی نماد شناسی از سماع ارائه می

وي، پا کوفتن را اشارت به پایمال لشوق به عالم ع يحق در جمیع جهات، جهیدن را اشارت به غلبه

سماع، ،داند. به عقیده مولويبه دستیابی به وصال محبوب میاره و دست افشاندن را اشارت کردن نفس ام

شود تا هرچه در غذاي عاشقان و محرك خیال وصل اجتماعی است؛ وي اعتقاد دارد که سماع سبب می

بدین جهت آنها را که مظروف وجودشان تعلقات جسمانی ؛مجال ظهور و بروز بیابد ،وجود سالک هست

به اقلیم شهوات ،دهد. او اعتقاد دارد سماع جز کسانی را که اهل تن باشندبه عالم ارواح سوق می ،نیست

عاشق را که از حبیب دور يداند و صداي این نالهنی را حدیث عشق می يوي ناله لذا .کشاندحسی نمی

، 2، ج1372کوب، زرین(دشنوافتاده است را از طریق سماع و از موسیقی و رقص صوفیانه می

.)696-695صص

هایی یاد آور خاطره از یاد رفته نغمه ،بانگ نی و شور و رقص و الحان موسیقی ،براي موالنا

صورتی ،اند. رقص هم که در طی سماعقبل از هبوط به عالم آب و گل تجربه کرده را است که ارواح آنها

٩٢

ز هواي عشق دهد؛ نزد موالنا نوعی رهیدگی از جسم و خرسندي ااز وجد و هیجان صوفیه را نشان می

ها را در از این روي دست افشانی و پایکوبی صوفیه حرکات و اهتزازات برگ ؛شودب میمحسوحق

به ،آیدثیر هیجان و قوت وارد غیبی حاصل میأآورد و پیداست که چون از تهواي بهاران به خاطر می

کنند تا خوي خود را گویی در خون رقص می ،شود، و اینجاست که مردان راهرهیدگی از خود منجر می

شود و موالنا معتقد است که صوفی در اثر سماع از تعلقات دنیا و اشتغاالت آن آزاد می لگد کوب سازند.

ينغمه ،در واقع ساز آواز در نظر مولوي .خیزداین آزادي است که به رقص و پایکوبی برمی يبه شکرانه

- خاطر قوت فکر و ضمیر می يعاشقان و وسیلهتوحید عاشقانه است و بدین سبب سماع را غذاي روح

گوید:داند و در غزلی چنین می

اجتماع خیال باشد او در که پس غذاي عاشقان آمد سماع

).741 ، دفتر چهارم،1375(مثنوي معنوي،

:داندانسان و واصل کننده انسان به حضرت دوست می يدر جاي دیگر او سماع را بیدار کننده

کسی داند که او را جان جانست سماع آرام جان زندگانیست

که او خفته میان بوستان است کسی خواهد که او بیدار گردد

اگر بیدار گردد در زیان است ولیک آنکو به زندان خفته باشد

نه در ماتم که آن جاي فغانست سماع آنجا بکن کانجا عروسیت

نهانستکسی کان ماه از چشمش ندیدستکسی کو جوهر خود را

سماع از بهر وصل دلستانست چنین کس را سماع و دف چه باید

سماع این جهان و آن جهان است ست کسانی را که روشان سوي قبله

٩٣

).339، غزل 1374(دیوان شمس،

گوید:چیستی سماع می يو نیز در جاي دیگري درباره

یکی دو نکته بگویم من از زبان سماع سماع شکر تو گوید به صد زبان فصیح

برون زهر دوجهانست این جهان سماع برون زهر دو جهانی چو در سماع درآیی

است از این بام نردبان سماع هگذشت بلندست بام هفتم چرخ بام اگر چه

سماع از آن شما و شما از آن سماع به زیر پاي بکوبید هر چه غیر اوست

کنار درکشمش همچنین میان سماع به گردنم چه کنم چو عشق دست در آرد

فغان سماعهمه به رقص در آیند بی کناره ذره چو پر شد زپرتو خورشید

). 1295، غزل1374(دیوان شمس،

رقص ه او از شوق سرودن اشعار ب .خواندن شعر بود ،هاي موالنا در هنگام سماعاز جمله حالت

بیند و به گفت که در همه چیز خداوند را میگاهی در ضمن سماع و در حالت وجد میپرداخت. گاهمی

هاي وي ببینند. گاهی از شدت شوق از صبح تا نیمه شب گفت تا نور خداوند را در چشماطرافیانش می

-افتاد که پا برهنه و سماع کنان به مدرسه میکرد. گاهی اتفاق میدر حالت رقص و چرخ زدن سماع می

به سماع ،با زدن یک نعره .داددر داخل مدرسه هم ادامه می ،آمد و سماع را که در بیرون آغاز کرده بود

، 1375گفت(تفضلی، ها با شعر پاسخ مینوشت و به پرسشفتوي می ،خاست و در ضمن سماعبرمی

) .56- 54صص

- يشده است که الزمههمچون نیایشی رمزي تلقی می سماع در نزد موالنا و اصحاب وي غالبا

طریقت بوده است؛ چنانکه یاران وي چرخ زدن را اشارت به این و متضمن لطایف اسرار - سماع راست

٩٤

بینند، و پایکوبی را کنایه از این روي دوست را می ،گردنداند که در آن حال به هر سوي میدیدهنکته می

- اند که سالک از شوق اتصال به عالم علوي ماسوي را در پاي همت خویش پست میکردهمعنی تلقی می

- اره مییی از خرسندي ناشی از حصول مراد و غلبه بر نفس امدست افشانی را نشانهچنانکه ؛دارد

هایی از احوال سلوك اند و با اینگونه تاویل که تمام حرکات سماع را به نحوي همچون رمزشناخته

لهو و لعب نیست تا مثل بعضی ياند. پیداست که رقص در نزد موالنا و یارانش از مقولهدیدهعارفان می

کند که رقص هرگاه عاري از هرگونه مشایخ دیگر آن را متضمن منهیات تلقی نمایند. موالنا تاکید می

سماع رنگ مالمتی گونه يدر این جاست که دیدگاه موالنا درباره ؛در خور مردان نیست ،مقصود باشد

خواهد خودي می ؛خیزد که مقصود عالی داردقتی برمیدارد که مرد حق واو بیان می .گیردبه خود می

شود تا مریدان و معتقدان او را به چشم خود را بشکند و وقار و جبروت دروغین خود را که موجب می

خواهد زخم غفلت را که بر پیکر وجود او هست و او با در نظر آنها خرد کند و باالخره می ،تعظیم بنگرند

آشکارا برهنه سازد و این ،گذارد تا خون و چرك آن سربازکندپوشاند و نمیار میپنبه تلبیس آنرا از انظ

یی که پنبه را از روي جراحت دیرینه خویش بردارد و بگذارد تا تمام وجود وي از این خون فرو بسته

خالی شود و با خالی شدن از آن، خویشتن را از غفلت و ،غفلت و ریش ناشی از آن موجبش گشته است

نوعی بازي با خون و غوطه ،از اینجاست که رقص مردان ؛نجات دهد ،چه موجب انهماك در آن استآن

پردازند، خوردن در آن است، در واقع آن مثل بازي اهل غفلت که به پرورش نفس و دلنوازي ابلیس می

پیش چشم گوید که این گونه رقص و جوالن را مردان حق در نیست. وقتی موالنا به این مناسبت می

اشاره به همین ،رقصندکنند و در طی آن در واقع در میان خون خویش میخلق و در کوي و میدان می

،تاثیري دارد که رقص در خالی کردن سالک از خویش و از وقار دروغین ریایی که خود نگري است

گونه کند و بدینمی مالمت گونه دیدگاه او در سماع به وضوح روشن يدارد. در واقع این گفتار جنبه

٩٥

کوب،(زرینشودمی خود شکنی و از مقوله ریاضت و مجاهده محسوب ،مثنوي يرقص در نزد گوینده

).696ص ،2ج ،1374

دف و نی تشییع ،اش را با دهلکند که جنازههاي عمرش وصیت میموالنا حتی در آخرین روز

:کنند

دهل آرید و کوس با دف زدن شیخ فرمود در جنازه من

خوش شاد مست و دست فشان سوي گورم برید رقص کنان

شاد و خندان روند سوي لقاء تا بدانند کاولیاي خدا

جایشان خلد عدن پر حور است مرگشان عیش و عشرت و سور است

چون رفیقش نگار خوب کش است اینچنین مرگ با سماع خوش است

).112تا، صولد، بی(سلطان

) عشق:4- 2-5

،یم عشق، کلید رمز احوالیترین مبانی مکتب عرفانی موالناست و حتی بهتر است بگوعشق از بنیادي

چنانکه ؛انگیختبر افکار و آثار موالناست. اصوال همین عشق بود که موالنا را به سوي شعر و شاعري

آن هم به سبب ؛چهل سالگی آغاز کرد يها و تراجم احوال آمده است که او شعر را در آستانهدر تذکره

ز عشق شاعر تی شیخ مف «.دگردیسی روانی و استحاله شخصیتی که از برخوردش با شمس حاصل آمد

جوشید بدین معنی که اشعار از او دفعتا بر می ؛او در سرایش اشعار، بداهت بود نه رویت ياما شیوه .»شد

افکار و درنگ در اسالیب شعري شاعران، ؛ نه آنکه به تصنع و تروينشستو در قالب الفاظ و واژگان می

).432ص ،1386 ابیاتی فراهم آرد (زمانی،

٩٦

شناسی موالناست. در نگاه او نه فقط انسان، که تمامی اجزاء عشق از ارکان اصلی هستی ،موالنااز منظر

اي است ساري در کل عالم وجود، و چه جاي وجود که عدم نیز اند. عشق جذبهجهان محل تجلی عشق

).123، ص1384(کریمی، :عاشق آمده است

عاشق او هم وجود و هم عدم حضرت پر رحمتست و پر کرم

).2449 ، دفتر اول،1375(مثنوي معنوي،

آن را ،داند و در آنچه به سیر الی اهللا عارف ارتباط داردموالنا عشق را امري وصف ناپذیري می

داند و تمام مثنوي را مربوط می ،با جان ناس هستکیف که بین رب الناس به تعلقی بیچون و اتصالی بی

-زرین(کنداز آغاز تا پایانش طنین سرود این عشق است که نغمه نی هم جزوي از آن است، تقریر می

.)21، ص1374کوب،

ناشی از يهاانسان و معالج و درمانگر وي از بیماري 1عشق دواي نخوت و ناموس مولوي اینکه

،نشان آن است که نزد وي رهایی از خودي که نخوت و ناموس تعبیري از آن است ،خواندآن احوال می

یی که آید، و پیداست که تا عشق انسان را به غیر خود پایبند ندارد و به مرتبهتجربه عشق حاصل نمیبی

- آغاز میرا از همه حیث برخود مقدم بدارد نرساند، رهایی از خودي که سفر الی اهللا در آنجا "غیر"بتواند

افالطون و ،عشق "خودي"از اینجاست که در عالج بیماري ؛گرددبراي روح قابل حصول نمی ،شود

البته گزاف و ،خواندما می يهاعلت يو اگر موالنا آن را طبیب جمله شودمیجالینوس دیگر محسوب

شمرد و خود را از توصیف مبالغه نیست و در موارد دیگر هر وقتی عشق را امري وراي شرح و بیان می

شود.تکبر و خود بینی که انسان متشرع گرفتار آن می - ١

٩٧

- زرین(روحانی خود در قبال محدودیت تعبیر در نظر دارد يظاهرا وسعت تجربه ،دهدآن عاجز نشان می

.)21ص ،1374کوب،

ما جالینوس و افالطون تو اى ما ناموس و نخوت دواى اى

شد چاالك و آمد رقص در کوه شد افالك بر عشق از خاك جسم

صاعقا موسى خر و مست طور عاشقا آمد طور جان شقع

).26-24، دفتر اول،1375( مثنوي معنوي،

اجزاء يهمهشود و حاصل نمی ،سیر الی اهللا که غایت وجود انسان است ،عشقبی ،از منظر موالنا

عالم مسخر عشق و تمام هستی متوقف بر عشق است و حتی وجود افالك و همه کاینات را به یک معنی

- کند و عالم را بدون عشق از هرگونه حرارت و حرکت خالی نشان میفرع و تابع وجود عشق تلقی می

- زرین(دق غائیت عالم دارپیداست که نظر به غائیت عشق و نقش انسان کامل در تحق ؛ در این مورددهد

.)21ص ،1374کوب،

داشت، را عشق شمس تبریزي ياو که تجربه .داندموالنا عشق واقعی را عشق به کامالن می

کند و تزکیه میرهاند و تنزیه و می ،خود را هم از آنچه نخوت و ناموس فقیهانه و مایه تعظیم عوام است

کامال آشکار است و درواقع دیوان شمسو مثنويالبته کمال این عشق نیز که انعکاس آن در کالم وي در

محبوب کشانید، درواقع این تجربه این همان عشقی است که وي را به قربانی کردن عقل در پیشگاه

دهد. از منظر موالنا نشان می سلوکی است که خود موالنا را متضمن توافق تام بین شریعت و طریقت

همین ،رساندآخرین حد مراحل سیر و سلوك که سالک گرم سیر را به مقصود اصلی و مقصد اصلی می

او طی این مراحل را جز با بال و پر ؛داندعشق است. مولوي سعادت بشر را در پیوستن به مردان حق می

٩٨

اي خدا عشق ورزید و به وسیله همین عشق در یعنی باید به مردان حق و اولی ؛شماردعشق میسر نمی

، 2، ج1354بشود (همایی، انسانتا بقاي ابدي و سعادت جاودانی نصیب دوجود آنها فانی ش

).810-809صص

- نوعی عشق یا محبت تلقی می ،مولوي هر گونه گرایش و کشش را که بین کاینات عالم هست

داند که او محبت را امري می ؛داندنی و شور و جوشش می را از عشق می ،کند، چنانکه سوزش آتش

صعود و عروج جسم .نمایدها را زرین، دردها را صافی و دردها را شافی میتلخهار را شیرین، مس

زمین و آسمان مسخر ،کوه ،هستی را از دریا يبیند و همهخاکی را در معراج رسول در تجلی عشق می

،تعبیري از آن است »1لوالك«ر عشق که اشارت حدیث و حتی خلقت تمام عالم را به سیابد عشق می

، 1، ج1374کوب، (زرین گوید:در واقع او در تمجید فراوان در مورد نیروي عشق، می .داردمنسوب می

).465ص ،1389 ؛ شیمل،493ص

شود زرین مسها محبت از شود شیرین تلخها محبت از

شود شافى دردها محبت از شود صافى دردها محبت از

کنندشاه بنده می محبت وز کنندمرده زنده می محبت از

کی گزافه بر چنین تختی نشست این محبت هم نتیجه دانشست

.)1533-1530، دفتر دوم،1375(مثنوي معنوي،

زیبایی با روح و حیات مرتبط است و جسمی که روح ندارد و دنیایی که فقط ،از منظر موالنا

برانگیزاند و در واقع عالم آخرت هم اگر نزد را تواند در انسان عشقنمی ،باشدجسم و ماده صرف می

بعضی از اهل سلوك و معرفت موجب عشق و محرك آن است، از آن روست که حیات دارد و از روح

کردم.، هر آیینه افالك را خلق نمیاگر نبودي تو - ١

٩٩

به قولی يو حیات ظاهر عشق و ارتباط آن با روحء از این رو موالنا در تبیین منشا ؛زندگی خالی نیست

چرا ،ییپرسد که آنچه بر صورت عاشق آن گشتهاند. وقتی مید که حکماي نوافالطونی بدان رسیدهرسمی

دهی؟ جوابی یی نشان نمینهی و بدان عشق و عالقهآنرا منفور می ،وقتی جان از آن صورت بیرون رفت

وقتی موالنا عشق .دهد متضمن بیان منشاء نفسانی عشق صورت هم هستکه موالنا به این مساله می

گوید: عشق از آن رو به مرده کند، در توجیه این امر میزك و زرگر مطرح میصورت را ضمن داستان کنی

دهد که عشق به صورت، گونه به طور ضمنی نشان میگردد و بدینگیرد که مرده نزد ما برنمیتعلق نمی

دهد، و چون ناشی از لذت و کامجویی است و این امري است که خودي را در وجود ما نشو و توسعه می

- (زرین :کندهم به ما القاء نمیرا عشقی ،صورت مرده ،شودلذات از وجود معشوق مرده حاصل نمیاین

).499-498صص ،1، ج1374کوب،

خواه عاشق این جهان خواه آن جهان آنچ معشوقست صورت نیست آن

اى هشته چرایش جان، شد برون چون اى گشته عاشق تو صورت، بر آنچ

کیست؟ تو معشوق که واجو عاشقا، چیست؟ ز این سیري برجاست صورتش

هست حس را او هرکه عاشقستى است معشوقه اگر محسوسست آنچ

کندکی وفا صورت دگرگون می کند چون وفا آن عشق افزون می

).709- 705 ، دفتر دوم،1375( مثنوي معنوي،

- می ،کند و به آنچه ماوراي خودي هستعشق واقعی در نزد موالنا انسان را از خود خالی می

تمام عمرش در جستجوي همین کند و از این رو آنکس که عشق وي از حد صورت تجاوز نمی ؛رساند

چنین دود. ایناست که دنبال سایه می اديیصگذرد، حالش در نزد موالنا یاد آور صورت و ظاهر می

١٠٠

کند و فقط به ظاهر توجه دارد با عشقی که انسان در عالم رویا با صورت عشقی که از صورت تجاوز نمی

.)499، ص1، ج1374 کوب،زرین(تفاوت ندارد ،ورزدخیالی می

ماند و از جزئیات هم مثل عشق افالطون در زیبایی جسم فردي محدود نمی عشق از منظر موالنا

زن را هم چنانکه عشق مرد و ؛کندنماید و به وراي صورت راه پیدا میو افراد به کلیات و مثل تجاوز می

نیز و يخلیفه مصر و پهلوان هايشود؛ از جمله در حکایتکه در حد کام و شهوت جسمانی متوقف می

حاصلی شومی و بی ،ت عاشقیادر حکای .گرددبه نوعی پشیمانی منجر میکه این عشق شاه و کنیزك

کند. هر چند تصدیق عاشق و معشوق خاطر نشان می ياین نوع عشق آمیخته به شهوت را در مکالمه

جسمانی نیز چنانکه در مورد پیوندد و همین عشقدارد که در اختالط زن و مرد هم باز جان به جان می

عشق حتی اگر ظاهري ،کند و هر چه باشدوجد عاشق را از خوي حیوانی پاك می ،مجنون روي داد

کند که عشق واقعی در آنچه در عین حال باز دائم تاکید می .گرددعاقبت به عشقی برتر منتهی می ،باشد

از صورت به ،در قید لوازم صورت نمانند ها اگرمتوقف و محدود نیست و روح ،تعلق به صورت دارد

ند و همه جا در هواي عشق حق نکبرند و عشق صورت را تا سرحد معنی دنبال میعالم معنی راه می

).500ص ،1، ج1374 کوب،د(زریننشورقصان می

تواند آن را چراي آدمی است که او میو چونحق طبیعی و بی ،عشق حقیقی ،از منظر مولوي

و در تمام مراحلش بدان بزید. مولوي، اگرچه گاهی زبان متاثر از ابن سینا و نظریه پردازان بیان کند

تواند داند که این آزمون نشأت گرفته از قدرت الهی، نمیبرد، میتصوف درباب جوهر عشق را به کار می

:آغازدبه کالم بشري وصف شود. او مثنوي خود را با ستایش این عشق می

چون به عشق آیم، خجل باشم از آن هرچه گویم عشق را شرح و بیان

١٠١

تر استزبان روشنلیک عشق بی گرچه تفسیر زبان روشنگر است

).113- 112، دفتر اول،1375( مثنوي معنوي،

گوید:اي دیگر این چنین میو بعد در نغمه

صد قیامت بگذرد و آن ناتمام شرح عشق ار من بگویم بردوام

حد کجا؟ آنجا که وصف ایزد است زآنکه تاریخ قیامت را حد است

از فراز عرش تا تحت الثري عشق را پانصد پر است و هر پري

.)2191- 2189 دفتر پنجم،، 1375( مثنوي معنوي،

رسد، سفر او در حیات از دیدگاه مولوي تا آن زمانی که آدمی در زندگی خود به پایان عشق می

- روبرو می ،انگیزدتري را در او بر مییابد و طی آن با مقامات نوتر عشق که اشتیاق عمیقالهی ادامه می

اند؛ هر اندازه، جمال الهی در ابدیت آشکارتر گردد، کند. در واقع عشق و اشتیاق متقابال به هم وابسته

کند:موالنا قدرت عشق را در همه جا مشاهده می شود.تر و نیرومندتر ایجاد میهاي تازهعشق به شکل

چون زلیخا در هواي یوسفی عشق بحري آسمانی بر وي کفی

گر نبودي عشق بفسردي جهان ها زموج عشق دان دور گردون

).3854- 3853، دفتر پنجم،1375( مثنوي معنوي،

شود، عشق را به صورت نیروي در این ابیات و بسیار ابیاتی دیگر که از مولوي یافت می

- آورد، و سرانجام آن را به اصل خود باز میکند، به جنبش درمیمغناطیسی که همه چیز را جذب می

عشقی که نخست حالج، مستغرق در يتر است به اندیشهدهد. اما دیدگاه مولوي نزدیکمیگرداند، شرح

خواستی که سبب شد تا آفریدگار ؛حق تعریف کرد »حب ذاتی«ذات پویاي خدا، آن را تصوف به صورت

١٠٢

را بارها در واقع مولوي این نیروي صفت ذاتی پویایی عشق». 1کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف«بگوید:

کند:به صورت خیالی نوتري تاکید می

عشق ساید کوه را مانند ریگ عشق جوشد بحر را مانند دیگ

).2735، دفتر پنجم، 1375( مثنوي معنوي،

شمرد:ودرجاي دیگر آنرا نیروي مثبت عالم بر می

بهر عشق است گنبد دوار فلک از بهر عاشقان گردد

نی براي دروگر و عطار نی براي خباز آهنگر

خیز تا که ما کنیم نیز دوا گردد آسمان گرد عشق می

کان عشق است احمد مختار بین که لوالك ما خلقت چه گفت

). 1158، غزلیات،1374( دیوان شمس،

عشق همان استکمال و تداوم صعودي است که تمامی مراتب هستی، از ،موالنا يدر اندیشه

به همین اندیشه، زمینه ساز عبارتی است که در اواخر حیات موالنا مکررا ؛کندجمادي تا ملک را طی می

).466، ص1389 (شیمل، است: شعر درآمده

جبرئیلی گشت آن دیوي بمرد دیو اگر عاشق شود، هم گوي برد

که یزیدي شد زفضلش بایزید اسلم الشیطان آنجا شد پدید

). 3648- 3647 ، دفترششم،1375(مثنوي معنوي،

داند که در کالم او تعبیري است از فحواي در واقع موالنا انسان را اسطرالب اسرار حق می

شود که به موجب آن خداوند آدم را به مضمون یک حدیث نبوي که نزد صوفیه غالبا بدان اشارت می

گنجی نهان بودم، و خواستم شناخته شوم - 1

١٠٣

ورت را در معنی ص موالنا در این اشارت ظاهرا .»اهللا آدم علی صورته قلخ «: صورت خویش خلق کرد

اسرار 1عشق اسطرالب :گویدوقتی در جاي دیگري میکند و به همین سبب وصف و صفت تلقی می

،نظر به این معنی دارد که عشق در عین آنکه وصف انسانی و مایه امتیاز او از سایر کاینات است ،خداست

پس در انسان اگر محبت و ؛در واقع وصف حق است و انتساب آن به انسان جز از روي مجاز نیست

صفات حق و صورت وي افتاده است و نوري که بر اسطرالب و انعکاس پرتویست که از ،عشقی هست

- از خورشیدیست که اسطرالب اوج رفعت آن را نشان می ،از اسطرالب نیست ،تابدنقوش آن می

.)609ص ،2ج ،1374کوب، (زریندهد

پس و پیش یارم نور نباشد چون پس و پیش دارم هوش چگونه من

بود چون نبود 2غماز آینه بود بیرون سخن کاین خواهد عشق

نیست ممتاز رخش از زنگار زانکه نیست غماز چرا دانى آینت

).34-32، دفتر اول،1375( مثنوي معنوي،

گوید:ودر جاي دیگرمی

دل بیمارى چو بیمارى نیست دل زارى از پیداست عاشقى

خداست اسرار اسطرالب عشق جداست ها علت ز عاشق علت

اسطرالب رایج و معمولی دستگاه و صفحه مدور فلزي است که از جنس برنز یا برنج و یا از آهن وفوالد و یا تخته به طرز بسیار دقیق و - 1

زاویه آفتاب ، محل ستارگان و سیارات و ظریف و مستحکمی ساخته شده و براي مطالعات ومحاسبات کارهاي نجومی از قبیل پیدا کردن ارتفاع و البروج و به دست آوردن طول و عرض جغرافیایی محل در تمام مدت شبانه روز و فصول مختلف سال بکار برذه می شود. همچنین براي ۀمنطق

ستارگان ثابت و سیاراتی که بدست آوردن ارتفاع کوهها و پهناي رودخانه ها و سایر عوارض طبیعی زمین و تعیین ساعات طلوع و غروب یکایکنما و یا آینه جم یا جام جهان جام جم اسطرالب را ایرانیان مسلمان نام آنها بر شبکه اسطرالب نقش بسته نیز مورد استفاده قرار می گیرد .

فیزیکدانان ایرانی است که در تاریخ شود که از بزرگترین منجمان و ریاضیدانان و نامیده می» جمشید«، »شید«وند سبا پ» جم«خواندند. میرالب است که جهان را مانند جام طبرد که منظورش همان اس جام نام می يدر غزلی از آینه حافظ .اساطیري ایران تا مقام خداوندي ارتقا یافت

).2300-2287صص 6،ج1330(دهخدا،دهد واري به آدمی نشان می آینه

دو رو - 2

١٠٤

).110- 109، دفتر اول، 1375( مثنوي معنوي،

شود و این در واقع موالنا این عشق است که موجب اتحاد مخلوق با خالق می يدر اندیشه

گوید: عشق واسطه انسان با ضیافت می يعشق است که در رساله يدربارهتر از نظر افالطون کامل

؛داندکند. اما موالنا عشق را موجب فانی شدن عاشق در معشوق میخدایان است و فاصله آنها را پر می

- گر میدارد. هنگامی که مجنون در نزد حجامتگر بیان میاو این مطلب را در حکایت مجنون و حجامت

گر متوجه بیم نامعهود لرزد، چون حجامتبر خود می ،افتدمین که نگاهش به تیغ تیز حجامت میه ،رود

چگونه از تیغ ،ترسینمی 1خرس و حوش ،پرسد: تو که از شیربه طنز و شگفتی می ،شودمجنون می

اتحاد عاشق و معشوق را اینگونه بیان يلرزي؟! در اینجا موالنا از زبان مجنون مسالهحجامت بر خود می

).442- 441صص ،1386 زمانی،( کند:می

صبر من از کوه سنگین هست بیش نیش ترسم زگفت مجنون: من نمی

تنممیها بر عاشقم، بر زخم بی زخم ناساید تنم 2منبلم

این صدف، پر از صفات آن در است لیک از لیلی وجود من پرست

نیش را ناگاه بر لیلی زنی ترسم اي فصاد، گر فصدم کنی

در میان لیلی و من، فرق نیست داند آن عقلی که او دل روشنی است

.)2019- 2015، دفتر پنجم،1375(مثنوي معنوي،

چهار پایان وحشی - 1 مرهمم - 2

١٠٥

:گویدآورد. در این حکایت معشوق به عاشق خود میموالنا باز در بسط این موضوع حکایت دیگري می

باشم، دهد که منی در کار نیست که دوستش داشته جواب می ؟ عاشقمرا بیشتر دوست داري یا خود را

).442ص ،1386 زمانی،( :هر چه هست تویی

قدم تا سر از تو، از من پرم که شدم فانى چنان تو در من: گفت

نیست کام خوش اى تو، جز وجودم در نیست نام جز من، هستى از من بر

انگبین بحر تو در سرکه، همچو چنین این من شدم فانى سبب زآن

آفتاب صفات از او، شود پر ناب لعل کل شود کاو سنگى همچو

ر او اندر نماند سنگى آن وصفاز شود پ شت او خور وصفو و پر

فتا اى آن، بود خور دوستى را خویش دارد دوست گر آن از بعد

گمان بى باشد خویش دوستى بجان او دارد دوست را خور که ور

آفتاب دارد دوست او تا خواه ناب لعل دارد دوست را خود خواه

نیست شرق ضیاى جز جانب دو هر نیست فرق خود دوستى، دو این اندر

). 230-220دفتر پنجم، ،1375(مثنوي معنوي،

ياین عشق است که عالم هستی را زنده و برپا نگاه داشته و سلسله ،به عقیده عرفااصوال

،به طوري که اگر در این پیوستگی و بهم بستگی سستی و خللی روي دهد ؛موجودات را بهم پیوسته است

وام و دوام از نظام عالم وجود رخت برخواهد بست. مولوي نیز قهستی گسیخته خواهد شد و يرشته

صریح و آشکارا بیان مثنويعرفا موافق بوده و این حقیقت را در چند موضوع يعشق با عقیده يدرباره

کرده است:

١٠٦

عشق حلق گویى گشت اژدهایى عشق غرق خلقان کشتى این نگرب

کهربا او را کوه همچون عقل ربا دل ناپدید اژدهایى

جو آب اندر ریخت را ها طبله ازو شد کاگه عطار هر عقل

أحد کفوا له حقا یکن لم ابد تا برنیایى جو این کز رو

این و آن ندانم مى گویى چند ببین و بگشاى چشم مزور اى

درآ قیومى و حى جهان در برآ محرومى و زرق وباى از

بود دانم مى ندانمهات، وین شود بینم همى بینم، نمى تا

استواش در کن نقل تلون زین باش بخش مستى و مستى از بگذر

قدم تا سر از تو، از من پرم که شدم فانى چنان تو در من: گفت

نیست کام خوش اى تو، جز وجودم در نیست نام جز من، هستى از من بر

انگبین بحر تو در سرکه، همچو چنین این من شدم فانى سبب زآن

آفتاب صفات از او، شود پر ناب لعل کل شود کاو سنگى همچو

ر او اندر نماند سنگى آن وصفاز شود پ شت او خور وصفو و پر

فتا اى آن، بود خور دوستى ار خویش دارد دوست گر آن از بعد

گمان بى باشد خویش دوستى بجان او دارد دوست را خور که ور

آفتاب دارد دوست او تا خواه ناب لعل دارد دوست را خود خواه

نیست شرق ضیاى جز جانب دو هر نیست فرق خود دوستى، دو این اندر

).630-623، دفتر ششم،1375معنوي، (مثنوي

گوید:ودر جاي دیگري می

١٠٧

خوار آب آن کو که نالد هم آب گوار آب که اي نالد مى تشنه

ما آن هم او و او آن از ما ما جان در عطش این آبست جذب

ر در و قضا در حق حکمتهمدگر عاشقان را ما کرد قد

خویش جفت عاشقان و جفت جفت پیش حکم زآن جهان اجزاى جمله

کاه برگ و کهربا همچون راست خواه جفت عالم ز جزوي هر هست

ربا آهن و آهن چون توام با مرحبا را زمین گوید آسمان

پرورد مى این انداخت آن هرچه خرد در زن زمین، و مرد آسمان،

او بدهد نم تري نماند چون او بفرستد گرمیش، نماند چون

دهد اندر تریش آبى، برج مدد را ارضى جزو خاکى، برج

برکشد را وخم بخارات تا برد او سوى ابر بادى، برج

رو و پشت زآتش سرخ تابه همچو او از خورشید گرمى آتش، برج

زن بهر مکسب گرد مردان همچو زمن اندر فلک سرگردان هست

تند مى رضاعش و والدات بر کند مى کدبانیها زمین وین

کنند مى هوشمندان کار چونک هوشمند دان را چرخ و زمین پس

خزند؟ مى هم در جفت چون چرا پس مزند مى دلبر دو این هم از گرنه

آسمان؟ تاب و آب ز زاید چه پس ارغوان؟ و بروید گل کى زمین بى

همدگر کار تکمیل بود تا بنر ماده در است میل آن بهر

اتحاد زین جهان یابد بقا تا نهاد زآن حق، زن و مرد اندر میل

جهد تولیدى دو هر اتحاد ز نهد هم جزوى به جزوى هر میل

١٠٨

).4415- 4397، دفتر سوم،1375(مثنوي معنوي،

؛"العشق یزید بالسماع" :گویداو می ؛اي بین عشق با سماع وجود داردرابطه ،موالنا يدیشهدر ان

).30، ص1378(مدرسی، (یعنی سماع عشق آفرین است

منکرش دان اگر چه کرد اقرار هرکه او را سماع مست نکرد

).1157، غزل 1374(دیوان شمس،

شود تا هرچه در وجود سماع، غذاي عاشقان است؛ از نظر او سماع سبب می ،به عقیده مولوي

به ،شان جسمانی نیستکه ظرف وجودي را بدین جهت کسانی ؛مجال ظهور و بروز بیابد ،سالک هست

.کشاندبه اقلیم شهوات حسی نمی ،دهد؛ و سماع جز کسانی را که اهل تن باشندعالم ارواح سوق می

توان از طریق سماع و از موسیقی و رقص می ،یب دور افتاده استبعاشقی را که از ح يدرحقیقت ناله

:صوفیانه شنید

که در او باشد خیال اجتماع پس غذاي عاشقان آمد سماع

).741، دفتر چهارم،1375(مثنوي معنوي،

اش هایی که از یک عمر شور و هیجان فوق العادموالنا در اواخر عمر خویش به خاطر خستگی

گویند یک روز با همین الغري و زرد رویی در رسید. میحاصل شده بود، ضعیف و زرد چهره به نظر می

از وي پرسید از روي شوخی یا امتحان ،گذشتاي که از آنجا میقونیه ایستاده بود، طلبه کنار خندق قلعه

؛چرا که رنگ عاشقان زردست ؛زرد :یا شیخ رنگ سگ اصحاب کهف چگونه بود؟ موالنا جواب داد

). 293ص ،1385 کوب،چنانکه رنگ ما زرد است(زرین

١٠٩

گري:) مالمتی4- 3-5

جستجو کرد. شواهدي مولويهاي سیره و هم در اندیشه در را هم گريمالمتی توان اندیشهبطور کلی می

کند و آن اینکه، هنگامی که این نکته را تایید می ،زندگی موالنا به دست ما رسیده است يکه درباره

به سخن وي که در خور ایشان ،دیدندموالنا در مجلس بحث بود و مردم روزگار او را از جنس خود می

اما هنگامی که آفتاب عشق شمس بر وجود موالنا ؛فریفته او بودند و بر تقوي و زهد وي متفق بودند ،دبو

موالنا طریقه و روش خود را دگرگون کرد و اهل آن زمان نیز عقیده خویش را نسبت به وي ،افکنده شد

بر آشفتگی و از خود ،. این آتش عشق موالنا نسبت به شمس)86، صص1385فر، (فروزانتغییر دادند

عالوه بر اینکه بر دشمنی ایشان وافزود و براي یاران این قابل تحمل نبود خود شدن موالنا هر روز میبی

).110همان، صدادند(موالنا را هم مورد مالمت خود قرار می ،افزودنسبت به شمس می

،صورت گرفتبازگشت مجدد شمس از غیبت که به در خواست و خواهش موالنا از پس

اما چندي نگذشت که مردم قونیه و مریدان در خشم آمدند و بدگویی ؛دوباره مجالس سماع برگزار شد

موالنا نقل مجالس يند و سخن آشفتهدشمس را آغاز کردند و موالنا را دیوانه و شمس را جادوگر خوان

ونیه آن بود که موالنا پس از علما و داستان هر کوچه و بازار شد. ظاهرا علت شورش فقها و عوام ق

فقیهانه را کنار يو نیز جامه پرداختبه سماع و رقص و وعظ گفتهو ترك تدریس ،اتصال به شمس

اي که ناگاه دیوانه شد و مختل العقل زادهدریغا نازنین مردي و عالمی و پادشاه :گفتندآنها می .گذاشته بود

و نیز همین فقیهان و محدثان آشکارا بر روش موالنا که حافظان قرآن را به شعر )118(همان، صگشت

کردند و آن را انکار می ؛آوردها را در مجلس سماع به جوالن میخوانی و معتکفان مساجد و خانقاه

) .128صهمان، شمردند(بدعت و کفر صریح می

١١٠

حال موالنا تبدیل به یک حالت ،یافتنش در واقع بعد از ناپدید شدن مجدد شمس و ناامید شدن از

بر تن و کالهی پشمین و عسلی رنگ بر 1شوریدگی گردید که به موجب آن، او به یک باره فرجی هندي

جلوي پیراهنش را باز کرد و دستارش را به شکل شکر آویز بست و کفش و چکمه ؛سر گذاشت

ده حالی و یواقع این دگرگونی و این شوردر .مخصوص پوشید و با این شکل و شمایل به سماع پرداخت

ولد نامهرا پسر موالنا سلطان ولد در ابتداي هاین واقع .او را مورد مالمت دیگران گردانید ،هایشقراريبی

).56ص ،1375 (تفضلی، کند:چنین وصف می

بلکه در زمانه و دهرشهر چه؟ غلغله اوفتاد اندر شهر

کوست اندر دو کون شیخ امام کاین چنین قطب و مفتی اسالم

گاه پنهان و گه هویدا او کند چو شیدا او شورها می

ندهمگان عشق را رهین گشت ندخلق از وي ز شرع و دین گشت

غیر عشق است پیششان هذیان عاشقی شد طریق و مذهبشان

شمس تبریزي شد شهنشهشان کفر اسالم نیست در رهشان

کیشیملت عشق هست بی خویشی ستی است و بیکارشان م

).57نا، ص(سلطان ولد، بی

توان آن ارتباطی وجود دارد که می گريهاي مالمتیبین سماع و رقص با حاالت ،از منظر موالنا

خیزد که که مرد حق وقتی برمیدارد رقص و سماع مشاهده کرد. او بیان می يرا در نگاهش درباره

- خواهد خودي خود را بشکند و وقار و جبروت دروغین خود را که موجب میمی و مقصود عالی دارد

وقتی موالنا به این مناسبت .در نظر آنها خرد کند ،شود تا مریدان و معتقدان او را به چشم تعظیم بنگرند

).128، ص36، ج1341(دهخدا، در پیش آن بعضی تکمه افزایند و بیشتر بر فراز جامه پوشند که نوعی از قباي بی بند گشاد - ١

١١١

کنند و در در پیش چشم خلق و در کوي و میدان میگونه رقص و جوالن را مردان حق گوید که اینمی

اشاره به همین تاثیري دارد که رقص در خالی کردن ،رقصندطی آن در واقع در میان خون خویش می

مالمت گونه سماع ياو درواقع جنبه ؛دارد سالک از خویش و از وقار دروغین ریایی که خودنگري است

).696ص ،2ج ،1374کوب،کند(زرینرا به وضوح روشن می

از منظر موالنا هنگامی که عارف از طریق مکاشفه به معرفت رسیده و علم یقینی برایش حاصل

مردم يافزاید و اگر همهچیزي بر یقین وي نمی ،وي را تایید و تحسین کنند ،اگر تمام خلق ،گشته باشد

از این رو تحسین خلق که انسان ؛آیدوي را گمراه بخوانند نیز در یقین وي هیچ گونه تزلزلی پدید نمی

به در عارف تاثیر ندارد. آنکس که ،دهدکند یا از بیماري شفا میوي را بیمار می ،وهم يعادي را به قوه

مثنويبه اعتقاد موالنا احمقی بیش نیست. حکایت اطفال و معلم کتاب در ،شودآن تسلیم می يوسوسه

گیرد که مثل معلم اطفال تعظیم یا طعن خلق فقط در کسی درمی این وسوسه ناشی از که دهدنشان می

).530، ص1، ج1374کوب،کفر و طغیان داشته باشد(زرین يمظهر جهالت باشد یا مثل فرعون خمیرمایه

گر نفس خود مالمت بایستهاي موالنا عارف عالوه بر تحمل مالمت خلق، میمطابق آموزه

- میشرط اصلی نیل به کمال و اولین قدم سلوك در راه حق محسوب ،مجاهده با نفس اوبه عقیده باشد.

منع و ،شودو نفس چون روي به خود دارد و انسان را از هرآنچه مانع نیل وي به لذت(خودي) می شود

و کند، سالک راه حق به اعتقاد موالنا باید دایم از کیدترغیب می ،گرددبه هر آنچه موجب وصل بدان می

در حق وي بدگمانی ،ر و طاعت نمایدیمکر نفس بر حذر باشد و حتی وقتی نفس وي را دعوت به خ

- ر نفس، که در بسیاري از موارد به اژدهاي افسرده مینشان دهد و پیداست که بدون این سوء ظن از ش

نفس هم ،دهدمیکه در حکایت مارگیر بغدادي بر سبیل رمز و تمثیل نشان چنان ؛یابدنجات نمی ،ماند

١١٢

،به محض اینکه احوال را مساعد بیابد ،رسدآزار به نظر میهمانند مار با آنکه در ظاهر ساکن و آرام و بی

ک التی بین اعدي عدوك نفس «سازد. اینکه اشارتتهدید و خطر می ينجات و هدایت انسان را عرضه

که با التزام ریاضت به تزکیه نفس و شک نیست که انسان مادامی ،در حدیث آمده است »کیجنب

ماند، و تعلق به عالم حس او را حیات حیوانی باقی می يدر مرحله ،جلوگیري از مکاید آن توفیق نیابد

سازد و از جستجوي ظالمان و کافران همچنان در خودي خویش مستغرق می ،گنهکاران ،مثل تمام غافالن

، 2ج ،1374 کوب،دارد(زریندایم دور می ،ح در گرو آنست(از خود رهایی) که نجات رويحق و اندیشه

).634ص

،ستر حال اولیاء يموالنا در باره .از ویژگی بارز اولیاي مالمتی پنهان بودن آنان از خلق است

و در تفسیر این حدیث او حال اولیاء و انبیاء »ان هللا تعالی اولیاء اخفیاء «کندمضمون حدیثی را نقل می

افکنند و خود را به خطر می ،آنکه از خوف زیان محابا کنندآنچه تعلق به سود و سوداي ایمان دارد بیدر

اما چون ؛کوشندمحابا در این سودا میآورند، و اولیاء نیز بیسود هم از این سوداي خویش حاصل می

).391ص ،1ج ،1374کوب، شوند (زرینعامه نمی يشهره ،احوال و کرامات ایشان مستور است

غالبا ،موالنا تحمل کردن ایذاء خلق و تن دادن به مذلت و مسکنت در نزد مشایخ يدر اندیشه

شود که سالک طریق با تمسک بدان در واقع با غرور و رعونت خویش که موجب دوام یی تلقی میوسیله

ت شیخ محمد سررزي و حکای ،مثنويکند. فی المثل در غفلت و مانع وصول به مقصود است، مبارزه می

گدایی کردن و آزار خلق دیدنش را نوعی ریاضت که مبنی بر اشارت حق و موجب نیل به کمال قرب

).718، ص2ج ،1374 کوب،دارد(زریناوست را بیان می

١١٣

) شطحیات:4- 4-5

فضاي شاد و ،هایی از موالناشود. در غزلدر شعر موالنا، فاصله و تمایز میان انسان و خدا برداشته می

هاي او ها و سرمستیشود که ما را تا به دوران کودکی انسان و سرخوشیاي به روي ما گشوده میمستانه

گاه با سخنان دیگر عارفان و صوفیان شباهت دارد و گاه مخصوص به ،آمیز موالناکشاند. زبان شطحمی

خود اوست.

، 1386(حسینی، گوید:ود سخن میموالنا در ابیاتی از دیوانگی و بیهوشی و سرمستی خ

).113-110صص

ون خانه شدـطشتش فتاد از بام ما نک سوي مجن اي لولیان اي لولیان یک لولیی دیوانه شد

ک نانه ناگهان در حوض ما ترانه شدــچون خش و جو گشت گرد حوض او چون تشنگان در جستمی

انه شدــمشنو تو این افسون که او زافسون ما افس وـند تـــــاز این باي مرد دانشمند تو دو گوش

انه شدــــد بر آسیا چون دانه در پیمـهـــتا سرن ها ــــا کو عقل برد از هوشــــزین حلقه نجهد گوشه

ز عشق جعد او بس سرنگون چون شانه شدسرها زین ــازي گــتو جانب ا ــبازي مبین بازي مبین اینج

).526، غزل 1374(دیوان شمس،

:بینداي نمیشود که میان خود و فراخود فاصلهخود میبی در جاي دیگري موالنا آنچنان از خود

کی بینم مرا چنان که منم نشان که منم رنگ و بیوه چه بی

کو میان اندر این میان که منم گفتی اسرار در میان آور

اینچنین ساکن روان که منم کی شود این روان من ساکن

بوالعجب بحر بیکران که منم بحر من غرقه گشت هم در خویش

١١٤

کاین دو گم شد در آن جهان که منم این جهان وان جهان مرا مطلب

).1759، غزل 1374(دیوان شمس،

فیضی از فیوضات ربانی و توفیقی عینی است که هر کس از جام آن ،سکر ،مولوي يدر اندیشه

قالی باالتر از حال و قال یابد که آنرا به هرکسی ها، و حالی وها و شورنوشد شور و ذوقی ماوراي ذوق

).287، ص1، ج1382ندهند(گوهرین،

داند و این حالت را حالت محو و محق که باالترین و رحمانی می يسکر را یک جذبه ،مولوي

:دارداین چنین بیان می ،ترین مقام معراج صعودي عرفا و ارباب سیر و سلوك استعالی

کار کن، موقوف آن جذبه مباش ت لیک اي خواجه تاش اصل، خود جذبه اس

).1477، دفتر ششم،1375(مثنوي معنوي،

جذبه و عنایت الهی است، الکن نباید ،نردبان معراج روحانی سالک يیعنی هر چند اصل و پایه

باانتظار جذبه، دست از مجاهدت برداشت، و بی کار و بدون جهد و کوشش نشست. وقتی جذبه دست

شود؛ چرا رود و دست از سعی و طلب و تالش کشیده میخود به خود اعمال و افعال ظاهري کنار می ،داد

جنون است که از وي اختیار، مدر حکم ،ادهو محق افت 1که سالک مجذوب که در حالت محو و طمس

شود:سلب و تکلیف، ساقط می

زانکه ترك کار، خود نازي بود

نازکی در خور جانبازي بود نه قبول اندیش، نه روي اي غالم

بین مدامامر را و نهی را می

شمرغ جذبه ناگهان پرد زع

چون بدیدي صبح آنگه شمع بکش

).1480- 1477، دفتر ششم، 1375( مثنوي معنوي،

فناي صفات بنده در صفات حق - 1

١١٥

نباید دست از شریعت برداشت ،جذبه و جنون و حالت محو ربوبی نکشیده استه یعنی تا حالت سالک ب

آنگاه که مرغ جذبه به پرواز آمد و ؛اعتنا و ال ابالی باشیو به فرایض اعمال و اوامر و نواهی شرعی بی

خیزد؛ در این گیرو سایه گستر بر سر سالک نشست، خود به خود اعمال و وظایف ظاهر از میان بر می

).553- 551صص ،1ج ،1354دار، دیگر حرجی بر مجنون مسلوب االختیار نخواهد بود (همایی،

هاست که چه بسیار مستی ؛تی را نباید با حالت سکر اشتباه کردمولوي اعتقاد دارد که هر نوع مس

دارد و قواي آدمی را از میشود، و آن سکري است که عقل را از تصرف باز باعث نقص و انحراف می

و نیز سکري که به علت جاه ،این نوع سکر در شرع حرام شمرده شده است شود؛میاطاعت عقل مانع

یا فزونی مال، و یا خودبینی و خود خواهی و امثال آن حاصل شود، در طلبی، یا زیادتی قدرت، و

دهد و او را احوال از مشاهده جمال معشوق دست می يخبري که در غلبهاما بی ؛طریقت حرام است

چرا که سالک در آن ؛شود، آن سکر مقبول استسازد که از او هر نوع تکلیفی ساقط میچنان حیران می

خالق ناپسندیده از جنس ریا و دغل و خودخواهی و حرص و حسد و آمال و نظایر آنها حالت از تمام ا

- کند و چنان سرمست مشاهدات خود میگردد، و حتی هستی خویش را نیز فراموش میبه کلی منقطع می

).287، ص1، ج1382گردد که هرچه کند و یا گوید بر او تاوان و غرامتی نیست(گوهرین،

او اعتقاد دارد که کار دین .دانددوام حیرت می ،معرفت ربوبیت را در نزد عارف ،در واقع موالنا

گیرد که در ساحت بیچونی و در عالمی او از تامل در احوال و مقامات اولیاء نتیجه می .جز حیرانی نیست

که شود و در واقع اینجاستقدر میزیرکی در پیش حیرت بی ،کندکه در آن سوي ساعت و زمان سیر می

کوب،یابد(زرینمی ،عارف حاصل عمل صیقل شده و آینه گون خود را در حیرت که از نتایج سکر است

).544-543صص ،1ج ،1374

١١٦

او نی ؛تواند خود را براي عشق الهی آماده کندانسان بدون خالی شدن از خویشتن نمی ،در اندیشه موالنا

کمال مطلوب عارف سالک که :گویدکند و میبیه میرا به رمزي از انسان کامل و عارف از خود رسته تش

اي که از درون جانش بیرون آن است که مثل این نی از خود خالی شود تا آن نغمه ،پویددر راه عشق می

با دعوي ،او از اینجاست که در تفاوت قول حالج که انا الحق گفت ؛انعکاس صداي حق باشد ،آیدمی

کند که قول حالج صداي حق بود و خاطر نشان می ،م االعلی بر زبان آوردفرعون که تعبیر قرآن انا ربک

- او این قول را در نوعی شهود و تجربه .حالج از خود فانی گشته بود داشت؛ زیرابا دعوي فرعون تفاوت

چنانکه ؛داد از خودي او نشانی باقی نیست و هرچه هست حق استفنا به بیان آورده بود که نشان می ي

انعکاس ،راندکه پیر بسطام بر زبان می "سبحانی ما اعظم شانی"سبحانی گفتن بایزید نیز قول يدر قصه

هو "حالج را در معنی "أنا الحق"در واقع او نبود.دمید و بایزید در میان صدایی بود که حق در وي می

:نه از راه اتحاد و حلول ،حاد نوري استکند که این معنی از جهت اتداند و تاکید میمی "الحق

گفت منصوري أنا الحق و برست گفت فرعونی أنا الحق گشت پست

وین أنا را رحمۀ اهللا اي محب آن أنا را لعنۀ اهللا در عقب

آن عدو نور بود و، این عشیق زانکه او سنگ سیه بد، این عقیق

راي حلول زاتحاد نور، نه از این أنا، هو بود، در سراي فضول

).2038-2035، دفتر پنجم، 1375( مثنوي معنوي،

گوید:و نیز در جاي دیگرمی

است گفتن أنا الحق دردى، بى زانک است رهزن باشد درد بى او آنک

رحمتست گفتن وقت در أنا، آن لعنتست گفتن وقت بى أنا، آن

١١٧

ببین شد لعنت فرعون، أنا آن یقین شد رحمت منصور، أنا آن

). 2526- 2524، دفتردوم،1375(مثنوي معنوي،

بلکه به اعتقاد برخی محققان خود نیز در ؛کندموالنا نه تنها شطح حالج را تفسیر و توجیه می

.غزلیات صاحب شطحیاتی است

کند با این مضمون که هر چه هست موالنا اتحاد را با فناي خود در حق بیان میشطحیات

بیند:اوست و جز او نیست و فانی در حق جز او نمی

بلبل سر مست توي، جانب گلزار بیا توي، هستی هر هست توي دستپاي توي،

یوسف دزدیده توي، بر سر بازار بیا گوش توي، دیده توي، وز همه بگزیده توي

). 36، غزل 1374(دیوان شمس،

است از این رو استوار "خالف عرف"زبان تصوف زبانی نمادین است و زیباشناسی تصوف بر

زندگی در مرگ، روز در شب گردد: مرگ در زندگی،متمایز می هر چیزي با نقیض خود و در نقیض خود

این ؛دهدها روي میدر اوج شهود ناب، ساحتی است که در آن اتحاد و اجتماع نقیض و شب در روز.

رسند.به وحدت می اي که در آن امور متناقضنقطه - همان نقطه اعالي اتحاد عارفانی است

شود. ها نزدیک میرسد که به ساحت وحدت تناقضموالنا به جایگاهی در تجربه شهودي می

در حالی که موالنا در عوالمی ماوراي آن سیر ؛ناشی از حضور در عالم زمینی و عینی است هاتناقض

- و معرفت کامل حاصل می ،یابدو در این نقطه علیاست که رهائی کامل از عالم ظاهر تحقق می ،کندمی

خبري از جنگ و ستیز شیر و گردد. در این عالم،زایل می هارسد و تناقض، دوگانگی به پایان میشود

١١٨

. در حقیقت این بیان و آن جهان صلح کل است ،آهو و غلبه فرعون بر موسی و نمرود بر ابراهیم نیست

).116، ص1386(حسینی، تراود از این دست:حال اوست وقتی از درونش سخنانی می

مرا اسرار در بر توي، مشروح سینه توي مفتوح فاتح توي، روح توي، نوح

مرا منقار به خسته توي، طور که مرغ توي منصور دولت توي، سور توي، نور

مرا میازار بیش توي، زهر توي، قند توي قهر توي، لطف توي، بحر توي، قطر

رام یار اي ده راه توي، امید روضه توي ناهید خانه توي، خورشید حجره

امر بار این ده آب توي، کوزه توي، آب يتو درویزه حاصل توي، روزه توي، روز

مرا بمگذار خام ،توي خام ،توي پخته توي جام توي باده توي دام توي دانه

). 37، غزل 1374(دیوان شمس،

فصل پنجم

نتیجه گیري

١١٩

گیري:ها و نتیجه) تحلیل فرضیه1-5

ي پژوهش اختصاص یافته است. هاین پژوهش در پنج فصل تنظیم شده است. فصل اول به کلیاتی دربار

و بایزید بسطامی به خراسانی م ادهم به عنوان بانی مکتبفصل دوم به زندگی و بررسی احوال ابراهی

اي مکتب خراسانی آنها پرداخته هعنوان شخصیت تاثیرگذار در قرون دوم و سوم ه.ق همراه با شاخصه

شده است. در فصل سوم به زندگی ابوسعید ابوالخیر به عنوان یکی از تاثیرگذار ترین عارف خراسانی در

خراسان نظر مکتب هايشاخصه ياش دربارهها و احوال صوفیانهبا اندیشهقرن چهارم ه.ق همراه

هاي موالنا جالل الدین به عنوان بارزترن و ایم. در فصل چهارم نیز به احوال و اندیشهافکنده

هاي مکتب اش درباب شاخصهصوفیانه تاثیرگذارترین عارف مکتب خراسانی در قرن هفتم ه.ق و نگرش

هاي . در فصل پنجم تحلیل فرضیات و نیز پاسخ پرسشپرداخته شده استعرفانی خراسان و تحلیل آنها

.داده شده است

ها:) تحلیل فرضیه5- 1-1

ادهند، بخوف، محبت و معرفت را تشخیص می يسه مرحله ،فرضیه اول: در سیر تطور تصوف و عرفان

محبت و عشق بر سایر ابعاد يجنبه ،بطور خاص ،کتب خراسانبطور عام و م ،نظر در تصوف اسالمی

توان گفت سه عارف نامی این مکتب (بایزید، ابوسعید، موالنا) چیره گشته است؛ بر این اساس می

اما در بعضی از موارد از جمله در میزان تاکید بر ؛اندداراي اشتراکاتی در آراء عشق عرفانی داشته

.هایی دارندمحبت و معرفت با هم تفاوت

کند که جنبه وحدت در ذهن تداعی می را در معشوق يیک نوع فنا ،عشق از دیدگاه بایزید

از بایزیدي بیرون "گوید: اتحاد عاشق و معشوق نقل است که می يه دربارهکچنانهم ؛وجودي دارد

١٢٠

عاشق و عشق و معشوق را یکی دیدم که در ،آید؛ چون نگاه کردمآمدم، چون مار که از پوست بیرون می

من که "کند: . او در جاي دیگري این وحدت وجود را این گونه بیان می"عالم توحید همه یکی توان دید

ه انتها رسیدم، دیدم که ذکر ورزم و در طلب اویم. چون به مرتبشناسم و بدو عشق میذاکر اویم و او را می

او سابق بر ذکر من بود و معرفتش مقدم بر معرفت من، و عشقش جلوتر از عشق من و اول او مرا طلب

وحدت وجودي و استهالکش را در حق این ياو در جاي دیگري این جنبه " طلب. را کرد تا من اومی

دوستی او، عشق او عشق من و عشق من عشق دوستی او دوستی من، و دوستی من ": کند:گونه بیان می

."من، محبت اواو، محبت او محبت من و محبت

گردد. او اعتقاد دارد که افتادن انسان به اي دیگر تبیین میاز دیدگاه ابوسعید این اتحاد به گونه

جهان را شود انسان همه ذرات هایی از خدا است که باعث میباعث دیده شدن جلوه ،عشق الهی يورطه

کند:بیان می هدر واقع او اتحاد عاشق و معشوق را در رباعی اینگون .زیبا ببیند

در عشق تو بی همی باید زیست جسمم همه اشک گشت و چشمم بگریست

گر من همه معشوق شدم عاشق کیست از من اثري نماند این عشق ز چیست

).109، ص1384؛ ابوروح،18، ص 120 ، رباعی1373(ابوسعید،

او این مطلب را در حکایت ؛داندموالنا نیز عشق را موجب فانی شدن عاشق در معشوق می

همین که نگاهش به تیغ ،رودگر میدارد. هنگامی که مجنون در نزد حجامتگر بیان میمجنون و حجامت

به طنز و ،شودمتوجه بیم نامعقول مجنون میگر لرزد، چون حجامتبر خود می ،افتدتیز حجامت می

- لرزي؟! و او میچگونه از تیغ حجامت بر خود می ،ترسیپرسد: تو که از شیر و خرس نمیشگفتی می

- زیرا که من همه لیلی هستم. او در حکایت دیگر این اتحاد را این ؛ترسم این تیغ بر لیلی بنشیندمی :گوید

١٢١

؟ عاشقمرا بیشتر دوست داري یا خود را :گویدمعشوق به عاشق خود می دارد. هنگامی کهگونه بیان می

هر چه هست تویی. ؛دهد که منی در کار نیست که دوستش داشته باشمجواب می

عشق را ،در واقع بنابر این دو ؛عشق در قلب صوفی آغازي ناگهانی دارد ،از منظر ابوسعید

افکند. مولوي نیز همانند بوسعید عشق را امري انسان پرتو می داند که بر قلباي دفعی و ناگهانی میپدیده

یک ارتباط دفعی که بین رب با جان انسان ،داند که به سیر الی اهللا عارف ارتباط داردوصف ناپذیر می

است. او این ارتباط را به خوبی در تمام مثنوي بیان کرده است.

تري نسبت به دیگر هم مکتبیان خراسانیش دارد. عشق جنبه فلسفی و پخته ،موالنا يدر اندیشه

بلکه تمام ،نه فقط انسان شنهد. در نگاهعشق بنا می يشناسی را برپایهدر حقیقت او ارکان اصلی هستی

سیر الی اهللا که غایت وجود انسان ،اند. در واقع در منظر او بدون عشقاجزاي جهان محل تجلی عشق

داند. او ستی عالم را مسخر عشق و تمام هستی را متوقف بر عشق میشود. او جمیع همیسر نمی ،است

آورد و و به جنبش در می کندمی داند که همه چیز را جذبعشق را به صورت نیروي مغناطیسی می

- گرداند. در حقیت موالنا عشق را همان استکمال و تداوم صعودي میسرانجام آنرا به اصل خود باز می

کند.ب هستی از جمادي تا ملک را طی میداند که تمامی مرات

اند که عمدتا بر مواردي مثل سکر، فرضیه دوم: صوفیانی در خطه خراسان به ظهور رسیده

هاي مکتب خراسان به حساب آورد.توان جزو ویژگیاند که میسماع، عشق و ... تاکید کرده

طی فرایندي استکمالی توان گفت درکه می مطرح شده استهایی در طی این پژوهش شاخصه

توان در گري را میمالمتی و ه ظهور رسیده است. در حقیقت عشق، شطحدر میان این نام آوران به منص

جزو اولین کسانی بودند که به عدویه احوال ابراهیم ادهم به عنوان بانی این مکتب یافت. او به همراه رابعه

١٢٢

در احواالت و سخنان خود است. در ع این سه شاخصهاما خلف وي بایزید جام ؛عشق صوفیانه پرداختند

ماما در قرن چهار ؛رسانده ظهور میهاي بارزتري از این عناصر را به منصهحیقت او با فنا در حق جلو

که قبضی بودند، بسطی است. عالوه بر این شدر خراسان با ظهور ابوسعید که تصوف او بر خالف اسالف

توان بیان کرد . در واقع او می آنهاي ظهور سماع را به عنوان یکی از مولفه خراسان،مکتب سه خصیصه

اي در خانقاه به عنوان گانهشود. عالوه بر آن او واعظ دستورات دهگذار سماع شناخته میبه عنوان پایه

ترین عارفان جهان اسالم به ظهوریک سازمان صوفیانه است. در قرن هفتم مولوي یکی از برجسته

رسید. او بخاطر آراء و نظرات خود بیش از سایر همسلکان خود به گسترش و ترویج این مکتب چه در

تجربه ،احوال و چه در آراي خود پرداخته است. مولوي به عنوان زعیم و عالم علوم اسالمی در آثارش

نه، روانشناسانه و هاي هستی شناساهاي نثري و شعري، به تحلیلدر قالب ،از این عناصر مذبور را خود

.پردازدپدیدارشناسانه می

گیري:) نتیجه2-5

که تصوف خراسان با گفته شد ه شد،به زندگی و احوال ابراهیم ادهم و بایزید پرداختکه در فصل دوم

بر ریاضات و ،ت اولیه اسالمیادر حقیقت او با تحول در زهد و تقوي و عباد .شودابراهیم ادهم آغاز می

صلی عشق صوفیانه به همراه رابعه مجاهدات و افکار متصوفان بعد از خود تأثیر شگرفی گذاشت. او بانی ا

جنبه ،اش بر مخالفت با نفس و پرهیز از شهرت و عزلت از اقبال مردمدویه بود. تاکید بیش از اندازهع

له اولین کسانی دانست که در گفتارش سخنان دارد. در واقع او را باید از جمگري او را بیان میمالمتی

یابد.با مکتب خراسان پیوند میو از اینرو شودشطح آمیز دیده می

١٢٣

ولی او در ؛که خود با پرهیز از دنیا و طریق زهد به مقصد رسیده است داردخلف او بایزید نیز بیان می

انست. تا کید بایزید بیشتر بر مراقبت از درسیدن به حق ناممکن می عامل عین حال زهد را به عنوان تنها

کرد خود را از مردم دور نگه دارد. این مسلک بایزید در حقیقت رنگ و ه حتی سعی میکنچنا ؛نفس بود

گري پیدا کرده بود.بوي مالمتی

تاکید داشت. او جزو نخستین گريعشق، شطح و مالمتی يبایزید بیش از ابراهیم بر سه مولفه

محو شدن صفات بنده در صفات ،کرد. فنا در نگاه بایزیدکسانی است که موضوع فنا را آشکارا مطرح

يآید که عارف از همهحق و استهالك اراده و انانیت او در اراده خداوند است و این وقتی حاصل می

شود ست که عارف از شراب محبت الهی سرمست میتعلقات بریده، و بر نفسش غالب آید. در همین مقام ا

شود که به شطحیات بر زبان جاري می ،ه از او سخنانیک چنانهمکند. و حال سکر بر او غلبه پیدا می

و باعث شد که مورد که موجب تکفیر او گشت بودمعروف است و این سخنان چنان جسورانه و کفرآمیز

بین عشق، شطح و مالمت و تاثیر هر کدام بر دیگري در يرابطهمالمت خلق قرار گیرد. به سخن دیگر

شود.اینجا به خوبی بیان می

،مسلکان خوددر فصل سوم به احوال و سخنان ابوسعید پرداخته شده است. او نیز مانند دیگر هم

آنها مبتنی بر قبض ياما بر خالف اسالف خود که طریقه ؛سلوك را با زهد، ریاضت و خلوت آغاز کرد

و شوریدگی استوار ساخت. او بر خالف راه و رسم شادي ،بود، وي طریقت خود را بر اساس بسط

به خواندن شعر و دوبیتی و سماع ، در خانقاهپرداختندکه به تفسیر قرآن و نشر احادیث می صوفیهدیگر

بر بیست دستوري بود که براي ن عالوهپرداخت. ابوسعید ده دستورالعمل براي خانقاه وضع کرد که ایمی

گذار خانقاه نام برد.توان به عنوان اولین بنیانبنابراین از او می ؛مرید و مراد وضع کرده بود

١٢٤

دانست اي میشناسند. او سماع را وسیلهبر این، ابوسعید را به عنوان اولین واضع سماع صوفیانه می افزون

انقطاع از ماسوي اهللا و پیوستن به حق و فناء فی اهللا. وي معتقد بود که براي تزکیه نفس و تلطیف روح و

راه سالکانغذاي روح و شفاي ،کرد که سماعکشد و تأکید میکند و نفس را میقلب را زنده می ،سماع

است.

. او که سرآمد شد هاي موالنا جالل الدین پرداختهدر فصل چهارم به بحث در احوال و اندیشه

به روشنی به تحلیل ابعاد ،چه در احوال و سلوك عملی خود و چه در آثارش ،ن خراسان استصوفیا

صوفی و عارف او که به عنوان بزرگترین خراسان پرداخته و آن را گسترانیده است.تصوف هاي شاخصه

- شناسانه به خود میشناسانه و معرفتتصوفش بیش از دیگران جنبه هستی مکتب تصوف خراسان است،

اش را به زبانی قابل فهم براي دیگر مردم عادي ترین تجربیات عرفانیگیرد. به عبارت دیگر موالنا عمیق

آورد. در آثارش پدید می ،بهره بودندکه از این تجربیات بی

گذراند اي از زندگی زاهدانه را میدوره ،موالنا از ابتداي دوران کودکی تا هنگام مالقات با شمس

در وجود وي نمایان شد و سراپاي وجودش را ياتش با شمس بود که شور و حال دیگرمالقاز و پس

سماع فرا گرفت. و عشق، شطح

اصلی هستی شناسی است. در واقع او عشق را امري وصف دیدگاه موالنا عشق از ارکان در

سیر الی اهللا که غایت وجود انسان است که بدون این عشق ،با جان ناس ،الناس داند بین ربناپذیر می

او ؛ در حقیقتي عالم مسخر عشق و تمام هستی متوقف بر عشق استجمیع اجزاو تمام ؛شودحاصل نمی

د.دانمی در دنیا باعث ایجاد حرارت و حرکت راعشق

١٢٥

خراسان را با یک دیگر مشاهده کرد. او مکتب ها و تاثیرات عناصرتوان رابطهموالنا بهتر می يدر اندیشه

کند. او داند و اعتقاد دارد که تنها عشق است که سماع را افزون میظهور سماع را از نتایج ظهور وجد می

داند. در حقیقت سماع در نزد مولوي رمزي است از بیداري جان و راه وصول به حق می يسماع را وسیله

دست شستن از دنیا و عقبی.

عشق، يپایان باید گفت مکتب خراسان با زهد ابراهیم ادهم شروع شد و همچنین سه مولفهدر

گري در احوال وي قابل تشخیص است. بعدها بایزید این سه عنصر را بسط داد و با مطرح مالمتیو شطح

نیز به تر ساخت. در قرن چهارم با ظهور ابوسعید سماعکردن فناي فی اهللا اینها را به یکدیگر نزدیک

شناسانه بخشید.ها جنبه نظري و معرفتعناصر مذکور اضافه شد و مولوي در قرن هفتم به این شاخصه

١٢٦

:خذآمنابع و م

قرآن - 1

، 4، جلنحلواالفصل فی الملل و االهواء ،]بی تا[ ابن حزم اندلسی، ابومحمد علی، - 2

مصر، مکتب المثنی ببغداد

به تصحیح احمد شمس الدین، ، مکیه فتوحاتم.]، 1999ابن عربی، محیی الدین، [ - 3

چاپ اول، دارالکتاب العلمیه، بیروت.

، بیروت، مکتب المعارف.10ج، البدایۀ و النهایۀ ،م.]1977ابن کثیر، الحافظ، [ - 4

، به تصحیح محمد حاالت و سخنان ابوسعید ابوالخیر]، 1384ابوروح، جمال الدین، [ - 5

سخن. رضا شفیعی کدکنی، چاپ ششم، تهران، انتشارات

، به تصحیح و مقدمه سخنان منظوم ابوسعید ابوالخیر]، 1373ابوسعید ابوالخیر، [ - 6

سعید نفیسی، چاپ پنجم، انتشارات سنائی.

، مصر، 8ج، حلیۀاالولیاء و طبقات االصفیاءم.]، 1937ابونعیم اصفهانی، حافظ، [ - 7

مطبعۀ السعادة.

، به تصحیح تحسین یازیجی، العارفینمناقب ]، 1375[ افالکی، شمس الدین احمد، - 8

، انتشارات آشنا.1چاپ سوم، ج

، به تصحیح محمد سرور موالئی، طبقات الصوفیه]، 1362انصاري، خواجه عبداهللا، [ - 9

انتشارات سهامی عام.

١٢٧

هاي آن جهانی (نگاهی به غزلیات تحفه]، 1382[ دهباشی، علی، ؛انوري، حسن -10

)، تهران، نشرسخن.موالنا

عشق الهی در عرفان اسالمی(تعالیم غزالی و دباغ)،، ]1388[آبراهموف، بنیامین، -11

ي حمیرا ارسنجانی، ویراستار مصطفی ملکیان، تهران، نگاه معاصر.ترجمه

زیر نظرکاظم دائرة المعارف بزرگ اسالمی،، »چشتیه«]، 1390آریا، غالمعلی، [ -12

، تهران.19چاپ اول، ج موسوي بجنوردي،

مصطفی ، »اعتقادات مذهبی موالنا جالل الدین بلخی«]، 1379آزمایش، مصطفی، [ -13

انتشارات حقیقت. ،، عرفان ایرانی(مجموعه مقاالت)آزمایش

ي طهورا.، چاپ سوم، تهران، کتابخانهشرح شطحیات، ]1374[بقلی، روزبهان، -14

تهران، انتشارات ، جریانهاي تصوف در آسیاي مرکزي]، 1391پاکتچی، احمد، [ -15

بین المللی الهدي.

چاپ )،پژوهشهاي عرفانی(جستجو در منابع کهن]، 1385پورجوادي، نصراهللا، [ -16

اول، تهران، نشرنی.

چاپ دوم، تهران، ،سماع درویشان در تربت موالنا]، 1375تفضلی، ابوالقاسم، [ -17

نشر فاخته.

، تصحیح النس من حضرات القدسنفحات ا ]،1375جامی، نورالدین عبدالرحمن، [ -18

محمد عابدي، تهران، انتشارات اطالعات.

١٢٨

عرفان ، »مولوي و مولویه، عرفان ایرانی«]، 1386چیتیک، ویلیام، [ -19

، انتشارات حقیقت.32-31مارهمصطفی آزمایش، ش )ایرانی(مجموعه مقاالت

چاپ اول، ي جلیل پروین، ، ترجمهدرآمدي بر تصوف]، 1388، [____، _____ -20

تهران، انتشارات حکمت.

نامه ، »شطحیات منظوم موالنا در غزلیات شمس«]، 1386حسینی، مریم، [ -21

)، تهران.35(فرهنگستان

عرفان و عارفان ایرانی از بایزید تا نور علی شاه ]، 1372حقیقت، عبدالرفیع، [ -22

، چاپ دوم، انتشارات کومش.گنابادي

، چاپ پنجم، تهران.سلطان العارفین بایزید بسطامی]، 1377، [______، ___ -23

،مبانی عرفان و احوال عارفان در ایران و جهان]، 1376حلبی، علی اصغر، [ -24

انتشارات اساطیر.

دستور الجمهور فی مناقب سلطان العارفین ]، 1388خرقانی، احمد بن حسین، [ -25

ج افشار، چاپ اول، میراث مکتوب.به تصحیح محمد تقی دانش پژوه، ایر ،ابویزید طیفور

به تصحیح عبدالرفیع حقیقت، چاپ ،نورالعلوم]، 1369خرقانی، شیخ ابوالحسن، [ -26

سوم، تهران، انتشارات بهجت.

١٢٩

)، چاپ ي ابوسعید ابوالخیرابوسعید نامه(زندگی نامه]، 1374دامادي، محمد، [ -27

دوم، دانشگاه تهران.

تهران، ،1تاریخ تصوف]، 1386دهباشی، مهدي؛ میر باقري فرد، سید علی اصغر، [ -28

انتشارات سمت.

، دانشگاه تهران، تهران.6، جي دهخدالغت نامه، ]1330[دهخدا، علی اکبر، -29

.___، _______، 17، ج__________،]1340[، _____، ____ -30

.___، _______، 36، ج__________ ،]1341[، _____، ____ -31

.___، _______، 25، ج__________ ،]1347[، _____، ____ -32

.___، _______، 38، ج__________ ،]1347[، _____، ____ -33

.___، _______، 43، ج__________ ،]1352[، _____، ____ -34

.___، _______، 45، ج__________ ،]1352[، _____، ____ -35

، »اي شعري موالنا در غزلیات شمستنوع تجربه«]، 1386مهدي، [زرقانی، سید -36

ي مولوي، با نگاهی تطبیقی به مجموعه مقاالت موالنا پژوهی(زبان و اندیشهغالمرضا اعوانی،

، تهران، موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران.)عطار

، زیر ي جهان اسالمدانشنامه، »بایزید بسطامی«]،1375زریاب خوئی، عباس، [ -37

نظر غالمعلی حداد عادل، چاپ دوم، تهران.

١٣٠

، چاپ ششم، جستجو در تصوف ایران]، 1379[ زرین کوب، عبد الحسین، -38

ي انتشارات امیر کبیر.موسسه

، انتشارات علمی.2و 1، چاپ ششم، جسرنی ]، 1374، [_______، ____ -39

.__________، چاپ ششم، بحر در کوزه ]، 1374[ ،_______،_____ -40

، چاپ ششم، تهران، نشر نی.میناگر عشق]، 1386زمانی، کریم، [ -41

، با ي موالنا جالل الدین مولويزندگینامه ،]1368[سپهساالر، فریدون بن احمد، -42

مقدمه سعید نفیسی، اقبال.

، به تصحیح نیکلسون، مترجمان اللمع فی التصوف]، 1380[ سراج طوسی، ابونصر، -43

قدرت اهللا خیاطیان؛ محمود خورسندي؛ علی و هنگامه اشرف امامی، چاپ اول، نشر فیض.

نصراهللا پور جوادي، ، »ي غلطات صوفیهرساله« ]،1388سلمی، عبدالرحمن، [ -44

ي پژوهشی حکمت و فلسفه.، تهران، موسسه3ج ،مجموعه آثار سلمیمحمدمهدوي،

، مترجم ابومنصوربن عوارف المعارف]، 1374سهرروردي، شیخ شهاب الدین، [ -45

عبد المومن اصفهانی، به تصحیح قاسم انصاري، چاپ سوم، تهران.

)،دفتر روشنایی(از میراث عرفانی بایزید بسطامی] 1384[ سهلکی، محمدبن علی، -46

به تصحیح محمد رضا شفیعی کدکنی، چاپ دوم، تهران، انتشارات سخن.

١٣١

طبقات الکبري(المسماة بلواقح االنوار فی طبقات م.]، 2006شعرانی، عبدالوهاب، [ -47

به تصحیح عبدالغنی محمد علی الفاسی، چاپ دوم، بیروت، دارلکتاب العلمیه. )،االخیار

سخن. انتشارات تهران، ،وقت طعم چشیدن ،]1385[ رضا، محمد کدکنی، شفیعی -48

درآمدي بر سبک شناسی نگاه عرفانی ]، 1392، [______، _________ -49

تهران، انتشارات سخن. ،(زبان شعر در نثر صوفیه)

تاملی در پیوند تاریخی بایزید بسطامی با امام « ]، 1392شمس، محمد جواد، [ -50

، شماره سیزدهم.ادیان پژوهش نامه ،)»صادق(ع

، نشر اسالمیه.2ج ،مجالس المومنین]، 1365شوشتري، قاضی نوراهللا، [ -51

)، ي زندگی و آثار موالنامن بادم و تو آتش (درباره]، 1377شیمل، آنه ماري، [ -52

اي، چاپ اول، تهران، انتشارات توس.ترجمه فریدون بدره

ترجمه حسن الهوتی، چاپ ششم، ،شکوه شمس]، 1389، [______، ____ -53

تهران، انتشارات علمی فرهنگی.

، به تصحیح سید صادق گوهرین، اسرار نامه]، 1338عطار نیشابوري، فرید الدین، [ -54

تهران انتشارات شرق.

به تصحیح محمد ،دیوان غزلیات و قصاید]، 1344، [______، _________ -55

تقی تفضلی، انتشارات انجمن آثار ملی.

١٣٢

استعالمی، به تصحیح محمد تذکرة االولیاء، ]،1372، [_____، ________ -56

چاپ هشتم، تهران، انتشارات زوار.

57- ________ ،________] ،1391،[ _______، _____________ ،

.______، ___چاپ بیست و سوم،

ترجمه مهدي تدین؛ ،»المالمتیۀ و الصوفیۀ و اهل الفتوة«]، 1372عفیفی، ابوالعالء، [ -58

، تهران، مرکز نشر دانشگاهی.2چاپ اول، ج نصراهللا پور جوادي، ،مجموعه آثار سلمی

تهران، ،موالنا جالل الدین محمد مولوي]، 1385[ فر، بدیع الزمان،فروزان -59

انتشارات معین.

، تهران، انتشارات سخن.زبان عرفان]، 1389فوالدي، علی رضا، [ -60

یروت، داربیروت، ، بآثار البالد و اخبار العباد، ]م.1960[قزوینی، زکریا بن محمد، -61

به تصحیح بدیع الزمان فروزان فر، ، ي قشیریهرساله]، 1345قشیري، ابوالقاسم، [ -62

تهران، نشر کتاب.

به تصحیح ،مصباح الهدایۀ و مفتاح الکفایۀ]، 1382[ کاشانی، عزالدین محمود، -63

عفت کرباسی، محمد رضا برزگر خالقی، نشر زوار.

، تهران، نشر شور.بانگ آب]، 1384کریمی، سودابه، [ -64

ي طهوري.تهران، کتابخانه ،تاریخ خانقاه در ایران]، 1369کیانی، محسن، [ -65

١٣٣

، لوئیزن، لئوناردو، »الخیر و مکتب خراسانابوسعید بن ابی« ]،1389گرهام، تري، [ -66

نشر مرکز.کیوانی، چاپ دوم، تهران، مجدالدین ي، ترجمهمیراث تصوف

توفیق سبحانی، چاپ ، ترجمهمولویه بعد از موالنا]، 1366گولپینارلی، عبدالباقی، [ -67

ي کیهان.اول، تهران ، موسسه

، 6-5، چاپ اول، جشرح اصالحات تصوف]، 1380گوهرین، سید صادق، [ -68

تهران، انتشارات زوار.

، ___، 1، ج______، ___________]، 1382، [_____، _____ -69

_______.

، ___، 8-7، ج______، _________]، ___، [______، _____ -70

_______.

، ___، 9، ج_______ ،_________ ]،___، [_______، _____ -71

_______.

زیر دائرة المعارف بزرگ اسالمی،، »بایزید بسطامی«]، 1381الجوردي، فاطمه، [ -72

، تهران.11اول، جچاپ نظرکاظم موسوي بجنوردي،

مهرآفاق ترجمه، ابوسعید ابوالخیر حقیقت یا افسانه]، 1378مایر، فریتس، [ -73

بایبوردي، چاپ اول، تهران، مرکز نشر دانشگاهی.

١٣٤

، دائرة المعارف بزرگ اسالمی ،»ابوسعید ابوالخیر«]، 1372مایل هروي، نجیب، [ -74

، تهران.5جچاپ دوم، تهران، زیر نظر کاظم موسوي بجنوردي،

، زیر دائرة المعارف بزرگ اسالمی ،»ابراهیم ادهم«]، 1374مجتبایی، فتح اهللا، [ -75

،تهران.2چاپ دوم، ج نظر کاظم موسوي بجنوردي،

-، بیروت91چاپ اول، ج بحار االنوار، ،]ه.ق1410[مجلسی دوم، محمد باقر، -76

لبنان، موسسه الطبع و نشر.

، چاپ اول، انتشارات سماع، عرفان و مولوي]، 1378مدرسی، سید محمد علی، [ -77

یزدان.

به اسرار التوحید فی مقامات شیخ ابوسعید ابوالخیر،]، 1366منور میهنی، محمد، [ -78

تصحیح محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، انتشارات آگاه.

، به مقدمه، گزینش و تبریزيغزلیات شمس ].١٣٨٧[ موالنا، جالل الدین بلخی، -79

تفسیر محمد رضا شفیعی کدکنی، چاپ چهارم، تهران، انتشارات سخن.

به تصحیح بدیع الزمان ، دیوان جامع شمس]، 1374[ مولوي، جالل الدین محمد، -80

نیا، چاپ اول، تهران، انتشارات فردوس.فر، ویراستار مصطفی زمانیفروزان

، به تصحیح عبدالکریم سروش، چاپ مثنوي معنوي]، 1375، [_____، ___ -81

اول، انتشارت علمی و فرهنگی، تهران.

١٣٥

، با پیش گفتار هانري کربن، کتاب االنسان کامل، ]1377[نسفی، عزیزالدین، -82

ي ي سید ضیاء الدین دهشیري، چاپ چهارم، کتابخانهتصحیح و مقدمه ماریژان موله، ترجمه

طهورا، تهران.

، [بی تا]، به تصحیح جالل الدین همایی، تهران، انتشارات ولدنامههاءالدین، ولد، ب -83

اقبال.

محمد عابدي، کشف المحجوب، به تصحیح ]،1384هجویري، علی بن عثمان، [ -84

چاپ سوم، تهران، انتشارات سروش.

، مرکز مطالعات و هماهنگی 2و1، جمولوي نامه، ]1354[همایی، جالل الدین، -85

تهران. فرهنگی،

٨٦- Nicholson, Reynold, [١٩٩٤], studies in Islamic mysticism, GreatBritain.

Abstract:

As Sufism arose in second century of Hijrah in Islamic world, it has begun

to spread in old Khorasan. There it started with Ibrahim Adham, which his Sufism

was based on asceticism, and some other Sufis such as Bayazid, Abu al Khair and

Mulawi have played an important role in its extension. Khorasan Sufism have

exceptional characters that are very evident in Sufis teachings and practices. They

are including divine love, Sufi paradoxes, blame and Sufi dance.

In this dissertation we have tried to explain historical process of Khorasan

Sufi school. Thus we have emphasized on Bayazid, Abu al Khair and Mulawi

teachings more than other ones. They all have played important role in Khorasan

Sufi expansion so that we can say Bayazid and Abu al Khair were its pioneers but

the role of Mulawi was more considerable than them. As a result we will focus on

above three great Sufis out of various Khorasan pioneers.

Key words: divine love, paradox, blame, Sufi dance, Bayazid, Abu al Khair,

Mulawi.

Faculty of Humanities

Thesis For Degre Of Master Of IN

Religious Studies and Mysticism

Titel:

Explanation of Khorasan school’ s Important Characters

from Beginning Until Seventh Century of Hijrah.

Supervisor:

Dr. Ghodratollah Khayatian

Advisor:

Dr. Ali Ashraf Emami

By:

Seied Ali Hoseini

September-٢٠١٤