2 ي ادﺑﻴﺎت ﻓﺎرﺳﻲ ﭘﺎﺳﺨﻨﺎﻣﻪ

154
ﭘﺎﺳﺨﻨﺎﻣﻪ ﻓﺎرﺳﻲ ادﺑﻴﺎت ي2 ) ﺑﺮﺗﺮ ﻣﻔﺎﻫﻴﻢ و اوﻟﻴﻪ ﻣﻔﺎﻫﻴﻢ آﻣﻮزش و ﭘﺎﺳﺦ( » ﻣﺆﻟﻒ« ﺳﺒﺤﺎﻧﻲ اﺣﻤﺪ دﻛﺘﺮ

Transcript of 2 ي ادﺑﻴﺎت ﻓﺎرﺳﻲ ﭘﺎﺳﺨﻨﺎﻣﻪ

2ي ادبيات فارسي پاسخنامه )پاسخ و آموزش مفاهيم اوليه و مفاهيم برتر (

» مؤلف« دكتر احمد سبحاني

- 1349سبحاني درگاه، احمد، : سرشناسه

پاسخ و آموزش مفاهيم : ( 2ي ادبيات فارسي پاسخنامه : عنوان و نام پديدآور )اوليه و مفاهيم برتر

.1396 اين چند نفر، : تهران : مشخصات نشر

.م س29 × 22 ؛ . ص154 : مشخصات ظاهري

6-5-96648-600-978 : شابك

فيپاي مختصر : وضعيت فهرست نويسي

4851310 : شماره كتابشناسي ملي

2ي ادبيات فارسيپاسخنامه دكتر احمد سبحاني: تأليف

اين چند نفر: ناشر گروه همكاران اين چند نفر: ويراستار

دست اصغر نيك: ناظر چاپ هاني توانايان فرد: آرايي صفحه

نوبهار: چاپ و صحافي اميرحسام ايلوچ: رايانه

الهام ايلوچ: همكاري در نشر آزاده بافكر، ميالد سبحاني: لوگو

978-600-96648-5-6: شابك جلد100: تيراژ تومان19000: قيمت

09116715267 - 09121577563: شماره تماس جهت تهيه كتاب

ي حقوق اين اثر براي ناشر محفوظ است و هيچ شخص حقيقي يا حقوقي حق چاپ كليهنويس ندارد و م يا قسمتي از اثر را به صورت چاپ، فتوكپي، جزوه و دستو برداشت تما

قانون حمايت از ناشران تحت پيگرد قانوني قرار 2ي از ماده5متخلفين به موجب بند .يرندگ مي

t 3 بياموزيم - رحمت هماي - الهي /1 هفته بياموزيم- هماي رحمت-الهي/ 1هفته

پاسخنامه مفاهيم اوليه

. آيد هاي ذوب سرب و روي به دست مي عي و ناخالص روي كه در كورهتوتيا، اكسيد طبي/ سحاب: ت/ توتيا: پ/ ماسوا: ب/ فتوح: الف -1آموزان گاهي اين دانش. رود ها به كار مي شوي مخاط و پلك و پزشكي محلول رقيق آن براي شست محلول آن گندزدايي قوي است و در چشم

./ گيرند رفته اشتباه مي ها به كار مي سياه كردن پلكي سولفور آهن يا نقره است و براي ي شفابخش چشم را با سرمه كه گرد نرم شده ماده گشايش حاصل شدن چيزي بيش از حد انتظار : فتوح

به معناي مال يا نعمتي است كه » سيرت موالنا«يات فارسي چهارم دبيرستان و در درس در ادب» فتوح« :ان استدر دو بيت زير نماي» فتوح« تفاوت معنايي . بخشند به درويش يا پير مي

سلمان ساوجيكــام دو جهان از لـب جـانـانه طـلـب كـن از در مـيـخـانه طـلب كنفتـوحمـفتاح

حافظ دلــق ريــا به آب خــرابــات بـركـشـيـم نهيـم صـومـعه در وجه مـيفتوحنــذر و

صبوح/ بخاستي/ صباح/ خواست/ ضيا/ ابوالعجايب -2

در . افتد ها نمي ي پاياني آن اگر در تركيبات عربي به كار روند، همزه. . . ا، لقا، هايي مثل ضيا، بق واژه ):آموز پيشنهاد براي ارائه به دانش. (ي زير اين دو امالي متفاوت نمايان است نمونه

سوزني سمرقنديضياي فر و رايش نه ضيا دارد نه فـر بي نـور چشم صاحب عادل ضياء الدين كه دين

كنايه از كمك » ي كسي را زدن در خانه«: الف)/ تشخيص(= پيام سپردن به باد صبا : پ)/ تشبيه(= ي تشبيهي اضافه: لك الفتيم: ب -3 .خواستن است

.در اين جمله به معناي رحمت الهي است» سالم « -4

.)ايم كار به شرح اين مفاهيم پرداخته در پاسخ كتاب(يك = ب / دو= الف -5

ي شهرت علم كردن نشانهسه = شهرت بخشيدن ./ ي كمك خواستن است ي كسي را زدن نشانه در خانه دو = كمك خواستن -6 يك = راز و نياز شبانه / بخشيدن است

مسجع/ پنجم/ االسالم شيخ -7

را » گرفتار مرغ«كه بار ديگر غزل بهتر است (خواه خود شاعر يا هر انسان آزادي: فرهاد/ نماد آزادي: شيرين/ نماد زندان يا موانع: بيستون -8 .)آموزان مرور كنيم با دانش

خالق و راهنما، قادر و خدا: مراعات نظير/ راهنمايي و سزايي: سجع/ »اهدناالصراط المستقيم«ي اشاره دارد به آيه: تلميح) 4ي گزينه -9

.»اال بذكر اهللا تطمئن القلوب«: بخش است رامشهر دو عبارت به اين موضوع اشاره دارند كه ذكر نام خداوند، آ) 2ي گزينه -10

.بخش است بيانگر اين مفهوم است كه مهر و محبت الهي نجات» مهر او بالنشينان را كشتي نوح است«ي جمله) 3ي گزينه -11

t 4 2پاسخ تشريحي ادبيات

كند و ي بلند او را درك نميها خدايي كه همت= » الذي ال يدركه بعد الهمم و اليناله غوص الفطن«: فرمايند مي) ع(علي ) 4ي گزينه -12 .رسد ي مردمان باهوش به او نمي عمق انديشه

نظامي وجـويـت عـقـل پـير گـم شـده در جـسـت اي خــرد در راه تــو طــفــلــي به شـيـر

ي شناخت خداوند واسطه) ع(علي ): 2(ي گزينه./ هستند) ع(ي لطف و عنايت علي همه در سايه): 1(ي گزينه: ها ساير گزينه) 3ي گزينه -13 .در عشق وفادار و ثابت قدم است) ع(علي ) 4(ي گزينه./ است

كسي كه نگين پادشاهي را به زكات . ي كمك گرفتن است نشانه» ي كسي را زدن در خانه« طور كه گفته شده، همان) 1ي گزينه -14 .بخشد، داراي صفت بخشندگي است مي

مولوي ي در بـزن كه او پـرده در است ايـن حـلـقه ده در اسـتجــان و ســر آن يـار كه او پـر

.بيانگر وفاداري و ثبات قدم است» به سر بردن وفا«) 2ي گزينه -15 سعدي تـا بـگـويـند پس از من كه به سر برد وفا را رود از عهد تـو سـرباز نپيچم گـر سـرم مـي

.را وصف كند) منظور شوق و اشتياق دروني وي(واند اين نوا ت شاعر معتقد است كه حافظ بهتر مي) 2ي گزينه -16

)منظور حافظ يا شهريار(عاشق يا شاعر : آشنا)/ حق(= پيغام دوست يا معشوق : پيام آشنا) 3ي گزينه -17 حزين الهيجيدارد دم بهاران پـــيـــغـــام آشــنــايــي ســرايــد هر مــرغ بـا نـوايـي در بــاغ مــي

.ما را به غير خودت واگذار مكن) 3ي ه گزين -18

)2ي گزينه -19

پاسخنامه مفاهيم برتر

هاي تشريحيهاي تشريحي پرسشپرسش

به: دو/ براي: يك -1

فقط، منحصرا، تنها: همه/ آگاه باش، صوت تنبيه: هله -2

. است) ع(حضرت علي » قضاي گردان« مقصود از -3

: ناي(نغمه و آواز : معني درست: ب/ هاي موسيقي نام يكي از دستگاه: عني غلطم) الف: داراي ايهام تناسب است) در هر دو مصراع(» نوا « -4 )ي انحرافي واژه

آگاهي و بصيرت را به نوري مانند نموده و سپس طرفي از تشبيه را نويسنده. استعاره از بصيرت و آگاهي است: ضيادو = استعاره -5داراي تشخيص است، چون غير انسان » اي دل «يك = تشخيص . / داندداراي تضا» بدي و خوبي «سه = تضاد ./ حذف كرده است

.)ي اول هم استعاره دارد توان گفت جمله با اين تعريف مي. آيد ي مكنيه به حساب مي هر تشخيصي نوعي استعاره. (مخاطب قرار گرفته است

t 5 بياموزيم - رحمت هماي - الهي /1 هفته

به سر بردن وفا بيانگر ثبات قدم يك = ثبات قدم / .ي لطف و عنايت است سايه بر كسي افكندن نشانهسه = لطف و عنايت كردن -6 . غبار كوي دوست به عنوان توتيايي درمان بخش چشمان عاشق استدو = درمان بخشي ./ در راه عشق به خداست

ري به جز از علي كه آرد پس/ توصيف ناپذيري خدا= اي صمدي كه از ادراك خلق جدايي / تنزيه روح= جان ما را صفاي خود ده -7 )ع(آفريني امام حسين شگفت = ابوالعجايب

.شود صراحتا از اين بيت دريافت مي) ع(ناپذيري علي توصيف -8

)ع(ي علي ، به واسطه)ع(ي علي به وسيله= به علي : غلط: سه/ درست: دو/ درست: يك -9

بله: سه/ كردن، محول كردن كاري به كسييعني نصيب كسي» قرعه به نام كسي زدن«: دو./ دار عشق الهي است انسان امانت: يك -10

. . .دهم كه به دعاي مستمندان قسمت مي: يعني به دعاي مستمندان -11 در پي عشق الهي بودن: دو/ طلب بصيرت و آگاهي: يك -12

كه ز كوي او غباري به من آرتوتيا را/ به دو چشم خون فشانم، هله اي نسيم رحمت: بيت -13

غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهريارا/ حق بشنو كه در دل شبز نواي مرغ يا : بيت -14

ابن ملجم مراديقاتل )/ ع( امام حسن پسر -15

.كند ي فارسي مطابقت نمي هاي شناخته شده با هيچ كدام از قالب» حيدربابايه سالم«ي تركي آذربايجاني منظومه -16

ي دل و جان دالعارفين، مناجات نامه و رسالهالهي نامه، زا: آثار مشهور او/ معروف به پيرانصار -17

.اند ي ابيات داراي استفهام انكاري همه -18

اياي هاي چهارگزينههاي چهارگزينه پرسشپرسش

)مگذار ما را به كه و مه( بگذارد بگزارد / صباسبا ) 2ي گزينه -19

:اي ديگر نمونه حافظ آورد سـبـا ي طـرب از گـلـشـن كه مــژده خبري هدهد سليمان است به خوشصبا

)2ي گزينه -20 )دست( چنگ -) آلت موسيقي( چنگ ) 1(ي گزينه )كتف( شانه -)ي سر شانه( شانه ) 3(ي گزينه )فعل( داد -) حق( داد ) 4(ي گزينه .صنعت تكرار ايجاد كرده است؛ زيرا در يك معني به كار رفته است» جان«) 2(ي اما در گزينه

. عالم پير مانند زليخاي جوان شدتشبيه / پير و جوانطباق / اشاره به داستان يوسف و زليخاتلميح ) 1ي گزينه -21

t 6 2پاسخ تشريحي ادبيات

كمند، «هاي بين واژه/ بيت تليمح دارد به داستان بهرام گور/ قبر-2) ي بهرام به خاطر واژه( گورخر -1: داراي ايهام است» گور«) 1ي گزينه -22 .مراعات نظير برقرار است» جام، مي و پيمودن«همچنين و » بهرام و گور«همچنين » صيد و گور

.اند اما هيچ كدام ايهام ندارند ها هر چند كه همگي داراي مراعات نظير و تلميح ساير گزينه

= لق رنگ تع) 1(ي گزينه: ها اما ساير گزينه. داراي حس آميزي است» هجر تلخ«. اي در كار نيست در اين گزينه استعاره) 2ي گزينه -23/ استعاره از آسمان يا روزگار= حس آميزي و گنبد دوار = ديدن صداي سخن ) 3(ي گزينه/ استعاره از آسمان= حس آميزي و چرخ كبود

استعاره از معشوق= حس آميزي و مه خوب خوش لقا = ي رنگين ي شيرين و بهانه ترانه) 4(ي گزينه

توان جاي دو مصراع را عوض كرد يا ميان آن دو، در حكم مصداقي براي مصراع اول است و ميها، مصراع دوم در ساير گزينه) 3ي گزينه -24 .گويند» اسلوب معادله«ي تشبيه است، به اين نوع كاربرد شاعرانه، گذاشت، اين ارتباط معنايي بر پايه(=) عالمت مساوي

با شمع تناسب دارد، ) نوعي حشره(كاربرد دارد و در معناي دوم ) وازج(» اجازه«در بيت مذكور، در معناي » پروانه«ي واژه) 2ي گزينه -25 .)ايد آشنا شده» سووشون«در درس » اجازه«در معناي » پروانه«ي با واژه. (ي ايهام تناسب را پديد آورده است بدين ترتيب آرايه

-پيمـان (» عهـد «ي واژه. توان استنباط نمود از آن مي ) ، شراب همواره(ايهام دارد، زيرا دو معناي مختلف ) 3(ي در گزينه » مدام«ي واژه: توجه .ايهام دارد) 4(ي نيز در گزينه) زمان

ذكر او چون - سالم او چون صبوح است -پيغام چون مفتاح است : تشبيه/ روح و فتوح، صبوح و مجروح، مجروح و نوح : سجع) 1ي گزينه -26ي جـزء بـه عالقـه . (مجاز از عبادت صبحگاهي است كه رحمت الهي را در پـي دارد » مسال«: مجاز/ مهر او چون كشتي نوح است -مرهم است

تلمـيح . ، مهر او بالنشينان را كشتي نـوح اسـت »القلوب اال بذكراهللا تطمئن« تلميح دارد به . پيغام او مفتاح فتوح است : تلميح)/ جاي كل نظير مراعات: ح و صبوحسالم، صبا/ جناس: صباح و صبوح/ دارد به داستان كشتي نوح

آموزان بياموزيم؟ ايد كه در آموزش سجع نكات زير را به دانش ا با من موافقآيكه قافيه در نظم و سجع در نثر ) مطابق با كنكور(سجع همانند قافيه است با اين تفاوت : 1ي نكته

ي آخر براي ملهج. (توانند سجع باشند هاي مياني نيز مي هر چند كه قافيه. افتد اتفاق مي .)آموزان انساني است دانشهستيم، زيرا در يك جمله هرگز ) ي آهنگين دو جمله(براي پيدايش سجع نيازمند دو قرينه ) 2ي نكته

:نمونه. آيد سجع پديد نمياي پدر، فوايد سفر بسيار است از نزهت خاطر و جر منافع و ديدن عجايب و شنيدن غرايب و تفرج بلدان

. سجع وجود ندارد) گستان. . . (اورت حلان و مج

. سجع وجود ندارد) گلستان. (ي خويش برد ي كيش مرا به حجره شبي در جزيره-آيد ويا قبل از رديف، به عبارتي ديگر، ها مي يا آخر قرينه. سجع داراي دو جايگاه در جمله است) 3ي نكتهشوند، سجع محسوب در جايي غير از اين دو جايگاه ذكر ميهايي كه شكل ظاهر سجع را دارند اما واژه :نمونه. گردند نمي

)گلستان. (هنر سروري را نشايد از نفس پرور هنروري نيايد و بيها نه در آخر قرينه. توانند سجع باشند نمي» سروري«و » هنروري«و همچنين » هنر بي«و » پرور نفس«

.اند و نه قبل از رديف سجع آمده

الذي ال يدركه بعدالهمم و «تلميح به : از ادراك خلق جدايي/ سجع: همتايي جدايي و بي. در اين گزينه از ايهام خبري نيست) 2ي گزينه -27در ذات و صفات ./ رسد ي مردمان باهوش به او نمي كند و عمق انديشه هاي بلند او را ادراك نمي خدايي كه همت= » اليناله غوص الفطن

»ليس كمثله شي«تلميح به : متاييه بي : ها ساير گزينه

t 7 بياموزيم - رحمت هماي - الهي /1 هفته

- كـه، بخـشنده - حكيمـي، كـه - اي، كريمـي -اي.: آهنگ هـستند وزن و هم هاي دو قرينه دو به دو هم يك مورد، واژه ترصيع ) 1(ي گزينه .)تلميح عبارت نيز آشكار است(سجع و جناس : عطايي و خطايي/ خطايي-پوشنده، عطايي

سجع: بكاست و نخواست/ جناس: عمر و عذر/ ي خدا بنده) خواجه عبداهللا، ب) الف: داراي ايهام است» عبداهللا«) 3(ي گزينه .كنايه از محتاج مكن: مگذار/ تضاد: كه و مه/ سجع: ده، به، مه) 4(ي گزينه

: رحمت، مرحمت/ سجع: مكار، منگار، مبار/ از اعمالاستعاره: ها كشته)/ ي تشبيهي اضافه(تشبيه : تخم محبت و باران رحمت) 1ي گزينه -28و انزل «تلميح دارد به : هاي ما جز باران رحمت خود مبار بر كشته/ نظير مراعات: تخم، مكار، كشته، باران، مبار/ جناس: مكار و مبار/ سجع

نگارند و از مكنيه از تابلويي هستند كه بر آن ميي استعاره» تن و جان«الزم به ذكر است كه در اين عبارت . (»علينا من سحاب رحمتك .)شود ي مكنيه از نوشته يا نقشي هستند كه بر تابلوي تن و جان نگاشته مي استعاره» لطف و مرحمت«طرفي

كنايه از شهرت بخشيدن: علم كردن/ جناس ناقص: علم و عالم. در اين گزينه اغراقي در كار نيست) 3ي گزينه -29 :ها نهساير گزي بيـت تلمـيح دارد بـه يكـي از / كنايه از مورد لطف و عنايـت قـرار دادن : سايه افكندن)/ ع(استعاره از حضرت علي : هماي رحمت ): 1(ي گزينه

.ي هر كه نشيند او پادشاه شود هاي ايراني كه هما بر شانه افسانه كنايه از كمك خواستن: ي كسي را زدن در خانه/ ي جزء به كل عالقهمجاز از انگشتر با: نگين/ ي زكات تلميح دارد به آيه) 2(ي گزينه كـه المبيـت ليلـة بـه تلميح دارد / نظير تناسب يا مراعات: دوست، عهد، بندد، وفا/ جناس تام): مثل و مانند (» چو«و ) وقتي كه (» چو« ) 4(ي گزينه

.دهد ي بدخواهان نجات مي از فتنهخوابد و او را در اين شب هجرت بر بستر رسول اكرم مي) ع(علي

قهر و غضب ورزيدن كه كاري انساني : تشخيص)/ ي تشبيهي اضافه(تشبيه : شرار قهر)/ ع(استعاره از علي : سحاب رحمت) 1(ي گزينه -30 دوزخ، شرار، سوزد: نظير مراعات./ است به دوزخ نسبت داده شده است

در ابيات ديگر از » نسيم رحمت«و » حمتهماي ر«چنين در اين بيت و هم» حاب رحمتس«اي است؟ آيا تشبيهي بودن اين اضافات نادرست نيست؟ بنده چه نوع اضافه» هماي رحمت«درس

براي . اند ي شايستگي يا قابليت نيز با شما موافقم، زيرا هر سه مورد مطابق با دستور تاريخي اضافهرا درون مضاف و » منشأ«ي اند، كافي است كه واژه هيي تشبي تشخيص اين نوع اضافه كه دام تستي اضافه

البته اين آزمون فقط درون . ي شايستگي است اليه بيفزاييم، اگر با معني و منطقي باشد، اضافه مضاف :نمونه. ي مورد نظر قابل بررسي است نه به تنهايي جمله

)با معني( علي اي همايي كه منشأ رحمتي علي اي هماي رحمت )با معني( مگر اي سحابي كه منشأ رحمتي سحاب رحمت مگر اي

افتد؟ حال اگر اضافات فوق را تشبيهي بگيريم چه اتفاقي ميمانند شده است كه منشأ » سحاب«و » هما«به ترتيب به ) ع(مشخص است كه در هر دو مورد علي : پاسخ

به مشبه» هما و سحاب«به و مش» رحمت«ي تشبيهي فرض گردند، به ناچار حال اگر اضافه. رحمت استبي . (چون رحمتي است كه آن رحمت مانند هما وسحاب است) ع(علي : است كه در اين صورت بايد بگوييم

ي را با آموزان ارائه گردد تا چنين اضافه هايي ديگر به دانش شود كه نمونه پيشنهاد مي). معني و غير منطقي .ي تشبيهي اشتباه نگيرند اضافه :ي ديگرا نمونه

ي شايستگي اضافه4 داراي . ي رحمت و هدايت ها، اي فرشته ها و فضيلت اي حسين، اي پايگاه عظمتاي ماننده شده است به پايگاهي مانند شده است كه منشأ عظمت و فضيلت و به فرشته) ع(حسين . است

.كه منشأ رحمت و هدايت است

t 8 2پاسخ تشريحي ادبيات

جزء به جاي . (مجاز از كل حديث مذكور است» الفتي«: مجاز./ »لا علي السيف الا ذوالفقارالفتي ا«تلميح دارد به حديث ) 2ي گزينه -31شه ملك الفتي : استعاره)/ شاه آن است) ع(الفتي يعني جوانمردي به ملكي مانند شده است كه حضرت علي (ملك الفتي : تشبيه)/ كل

).ع(استعاره از حضرت علي

نماد و استعاره از موانع راه : بيستون./ كل بيت تلميح دارد به داستان شيرين و فرهاد. تشبيه به كار نرفته استدر اين گزينه ) 4ي گزينه -32استعاره از خود : فرهاد./ هايي كه شاعر در پي آن است استعاره از آزادي و آرمان: شيرين./ كند الشعراي بهار از آن ياد مي و حتي زندان كه ملك

شاعر :ها ساير گزينه / را بـه توتيـايي ماننـد كـرده اسـت ) اميرالمـؤمنين (شاعر غبار كوي دوسـت : تشبيه/ تشخيص: »نسيم رحمت «منادا قرار گرفتن ) 1(ي گزينه

چشم و توتيا: تناسب تشخيص): ع(دم زدن ني از شوق علي / جناس تام): سخن(» دم«و ) لحظه(» دم«/ كنايه از سخن گفتن: دم زدن): 2(ي گزينه بـار و )/ ي تـشبيهي اضـافه (تـشبيه : بـار امانـت /». . .انا عرضنا االمانة علي السموات و االرض و الجبال «ي تلميح دارد به آيه ): 3(ي گزينه

تناسب: كشيدن

يت دوم تلميح ب/ و تشخيص) استعاره(ي ي استعار اضافه: دل شب.)/ قضاي بد به آفتي مانند شده است(تشبيه : آفت قضا) 1ي گزينه -33و ان من شيء الا يسبح بحمد ربهم ولكن ال تفقهون «: نمونه. داند گوي خداوند مي ها را تسبيح ي پديده دارد به بعضي از آيات كه همه

.»تسبيحهم

.»اطلبو العلم من المهد اي اللحد«تلميح دارد به حديث ) 2ي گزينه -34

.سيم داراي تشخيص استي ن نواخته شدن به وسيله) 1ي گزينه -35 )4ي گزينه -36

ي ها، مرحله اين تست. تر از ابيات و عبارات فراكتابي استفاده شده است بيش» كار كتاب«هاي در طرح تست .هستند» كاربرگ«هاي ي تست پيشرفته

راي ارائه به شود تا شايد ب ام پيشنهاد مي هاي فراكتابي ديگري به همكاران فرهيخته متناسب با موضوع، نمونه .آموزان مورد استفاده قرار گيرد دانش .):نام او راحت روح است و ذكر او مرهم دل مجروح است(هايي ديگر نمونه

حزين الهيجي هاي قـــدســـي از اوسـت كه آرام جـــان مـــرا ذوقـــي افـــزود از نـــام دوســـت

بابا افضل كاشاني تـو شـفـاي جـان مهجـور مـن است يــاد نــام تــو دواي دل رنــجــور مــن اســت سيف فرغاني نـــام تـــو آرام دل، درد تـــو درمـان دل دل ز غـمـت زنـده شـد اي غم تو جان دل سلمان مسعود سعدكـــدام درد كه او را نه ذكـــر او درمـــان كـدام بـنـد كه او را نه نـام دوسـت كـلـيد ولي شاه نعمت اهللامـــونـــس جـــان اولــيــا ذكــر اســت لــب را شــفــا ذكــر اســتمـــرض قـــ حزين الهيجي ها مهرش گـــــلـــــريــــز آب و گــــل ها نـــامـــش مـــفـــتـــاح قـــفــل دل

كند، سخن حق چون در كار آدمي خللي وارد ميهر آنچه كه. ايست گشاست و كليد هر در بسته وحي و سخن الهي، مشكل) 3ي گزينه -37 .نمايد كليدي به گشايش آن اقدام مي

t 9 بياموزيم - رحمت هماي - الهي /1 هفته

آموز در اين عبارت به معناي وحي و كالم حق است، به دانش» پيغام«ي انستن اين موضوع كه واژهد .كند كمك شاياني مي

: اي ديگر نمونه :فرمايد مي) قرآن كريم(سنايي غزنوي در وصف وحي الهي

دلــــبــــر و دلـــپـــذيـــر صـــورت او ــر و نــغــز اســت حــرف و ســورت اوغ

ها ها و راحـــــــــت دل روح جـــــــــان ها ســــر او بهر حــــل مــــشــــكــــل

.نشاط بخش و غمگسار است) رحمت الهي(سالم خداوند ) 4ي گزينه -38

آموزان را با ام دانش مطمئنا همكاران فرهيخته. هاي كليدي است رت از واژهدر اين عبا» سالم«ي واژه .اند معني اين واژه آشنا كرده

قوامي رازيعـكـس خورشيد آورد زر عزيز از خاك خوار رحـمـت ايـزد دهد آب نـشـاط از چـاه غم

صائب نـاگـواران راكه خــوشــگــوار تـوان كـرد ز بـحـر رحـمـت حـق مـشـربي طمع دارم

آموز را به اين مفهوم تلميح مندرج در اين عبارت، ذهن دانش. (بخش گرفتاران و بالنشينان است مهر و محبت الهي، نجات) 3ي گزينه -39 .)كند تر مي نزديك

:هايي ديگر نمونه الممالك اديبـوفان بـرسـت كـشـتـي نـوح از تـلـاطـم ط جهان ز مهر تــو آسـوده گـشـت پـنـداري

پروين نـاخـداي چــون رهي زيــن كــشـتـي بـي گــر فــرامــوشــت كــنـد لـطـف خـداي

ي اي كريمي كه بخشنده= ي دستگير خداوند بخشنده: العطايا بودن خداوند اشاره شده است در اين گزينه هم به واهب) 2ي گزينه -40ها فقط به يكي از اين در ساير گزينه. پذير كريم خطابخش پوزش= ي خطايي اي حكيمي كه پوشنده: ن اوعطايي؛ و هم به ستار العيوب بود

.صفات اشاره شده است

:هايي ديگر مونهن حافظ خـوش عـطـابخش و خطاپوش خدايي دارد پـيـر دردي كـش مـا گـرچه ندارد زر و زور

هاللي جغتابيــق هر صــفــا كــيــش وفـا كـوش رفــي زهي شــاه عــطــابــخــش خــطـاپـوش

جامي دامـن شـاه عـطـاپـاش خـطـا پـوش گرفت جـامـي از ظـلـم تـو اي ماه سپاهي خواهد

.اي صمدي كه از ادراك خلق جدايي: ي ابيات اين گزينه بر اين باوراند كه عقل و فهم آدمي از ادراك خداوند عاجزاند همه) 1ي گزينه -41

ها و حركات، تسلط بر معني آموزم كه درست خواندن ابيات و عبارات، فهم دقيق تكيه آموزانم مي ه دانشب. ي درست نقش به سزايي دارد هاي كليدي و در نهايت آگاهي از دام تستي طراحان، در انتخاب گزينه واژه

)آيا نظر همكاران بزرگوارم نيز چنين است؟( :هايي ديگر نمونه

نورعليشاه اصفهانيكـي نـمـايـد خـردش درك به چشم ادراك پـاك تـو كه بيرون بود از دانش و وهمذات

ابوسعيد ابوالخيراز دامــــن ادراك تــــو كـــوتـــاه بـــود دســت همه اهل كــشــف و اربـاب شهود

اوحدي ت او نــكــنــد فـــكــر ضــبــط صــفــا خـــــرد ادراك ذات او نـــــكـــــنــــد

سنايي حــــــق در اوهام آب و گل نـــــايـــــد بـــاطـــل اســـت آن چه ديـــده آرايــد

t 10 2پاسخ تشريحي ادبيات

جامي دســت و پــايــي طـــلــب در راه او بــي رايــــي خـــــرد در ذات او آشــــفــــته

.شود چنين بيت عبارت تست ديده مي همبه خوبي در اين بيت و » ليس كمثله شي«مفهوم ) 1ي گزينه -42

.اند هاي كليدي اين مفهوم از واژه. . . انند، ضد، شبه، همال، همتا، شريك، جنس و م: هايي مثل واژه ):همتايي اي احدي كه در ذات و صفات بي(هايي ديگر نمونه

شيخ محمود شبستريه دانـــي او را نــــدانـــم تـــا چـــگـــون چـو نـبود ذات حـق را ضــد و هــمــتــا

عمادالدين نسيميشــبه و شــريــك و مــثـل و همـتـا بــي اي حســــن تــــو در جهان خــــوبـــي

جامي زكــس مــانــنــد او نــشــنــيـده هرگـز به گــيــتــي مــثــل او نــاديــده هرگـز

سلمان ساوجيعـقـل و دل و جـان به عشق او دربند است ـنـد اسـتمـان نـظـيـر و بـي آن يـار كه بـي

.همتا است ي عبارت تست بر اين باور است كه خداوندي دو جهان فقط سزاوار خداي يكتا و بي اين بيت نيز همچون جمله) 4ي گزينه -43

):اي قادري كه خدايي را سزايي( هايي ديگر نمونهفـــــــــيض تو را سزد كه خودآيي نه جسم را و نه جان را م را و نه جان رارا سـزاست خدايي نه جستو

كاشاني

نظامي خــــدايــــي را خــــدا آمـــد ســــزاوار خــدايــي نــايـد از مــشـتــي پـرسـتار

نظامي تــو فــرمـان رانـي و فـرمـان خـدا راسـت ز قدرت درگـذر قــدرت قــضـــا راســت

. گردد و در معناي فرمانروايي است به غير خدا برمي» خداوند، خداوندي، ملك، خدايي«اي ه گاهي واژه .توانند دام تستي طراحان باشند ها مي اين واژه

.خواهد تا عشق خود را نصيب بنده كند ي مندرج در عبارت تست، از خداوند مي اين بيت همچون جمله) 3ي گزينه -44

ي همين مفهوم است، در ي ديگري را كه دارنده آموزان بخواهيم تا جمله كنم از دانش پيشنهاد مي .هاي ما جز تخم محبت خود مكار در دل. بيابند» الهي«درس :هايي ديگر نمونه

باباطاهر تــر كــن دل ريـــشـــم ز دردت ريـــش تــر كـن الهي ســوز عــشــقــت بــيــش

فيض كاشانيرا افـسـردگـي حـيـف اسـت حـيف » فـيـض « ــوري مــرايــارب از عــشــقــت بــده ش

نور، منور، «هايي نظير واژه. (اش را بينا سازد و بصيرت و آگاهي را به او ببخشد خواهد تا با نور خود، ديده شاعر از خداوند مي) 4ي گزينه -45 .)اشندهاي انحرافي اين تست ب توانند واژه مي» . . .چشم، ديده، ضيا و

:هايي ديگر نمونهــزين بـــده آن نـــور چـــشـــم بــيــنــايــي چــــنـــد كـــورانه راه كـــج ســـپـــرم حـــــ

الهيجي

حزين الهيجينـــور رأي تــو شــمــع بـــيـــنــايـــي ي مــــحـــبـــانـــت بــــاد در ديــــده

نظامي ســـرم را ز آســتــان خــود مــكــن دور نـورچــراغــم را ز فــيــض خــويـش ده

عطار مـــكــن از مــا دريــغ آن نــور پــاكــت چــو افـتـاديـم ايـن جـا همـچـو خـاكـت

.ردخواهند كه آن چه را صالح آدمي است، ارزاني دا ي مندرج در عبارت تست از خداوند مي چنين جمله اين بيت و هم) 2ي گزينه -46

:هايي ديگر نمونهفــــــــيض كه مـــرا در صــلــاح تــوســت صــلــاح بــا مــن آن كـن كه مـصـلـحـت بـيـنـي

t 11 بياموزيم - رحمت هماي - الهي /1 هفته

كاشاني

حافظ خــــــداونـــــدا مـــــرا آن ده كه آن به وصـــــال او ز عـــــمــــر جــــاودان به

سنايي ـچه دانــــي كه آن به اســــت آن ده آنـــ كـــســـي از بـــد همـــي نـــدانـــد به

خواهند كه انسان را محتاج غير از خداوند مي» مگذار ما را به كه و مه«: ي كتاب درسي هر دو بيت همچون اين جمله) 2ي گزينه -47 .سخني به ميان نيامده است» ير بودنمحتاج به غ«هاي ديگر نيز به نوعي بيانگر نيازمندي بندگان است، اما از هر چند كه گزينه. نگرداند

»ربنا التكلنا الي غيرك طرفة عين ابدا«: آموزان يادآوري گردد تواند به دانش اين حديث نيز به عنوان يك نمونه مي :هايي ديگر نمونه

سفيسيداي نمـكـن محتاج بردست كسي ديگر عصايم را امداد برخيزم تـوانـايـي كـرم فـرمـا كه بـي

صائب ي جـگـر خـويـش كـن كـبـاب مـرا ز پـاره ي ايـن نـاكسان مكن محتاج مـرا به لـقـمه

ي سحري، خواهد كه به گريه خواند و از او مي اين بيت نيز همچون عبارت تست، مخاطب را به طلب عذر و مغفرت فرا مي) 1ي گزينه -48 .اش را از سياهي گناه بزدايد دامان آلوده

:ديگرهايي ونهنم حافظ ي سحري شـبي كوش و گريه به عـذر نـيـم مـي صـبـوح و شـكر خواب صبحدم تا چند

قوامي رازيعــذر گــذشــته خــواه در تـوبه بـاز كـن اي مــانـده بـر در هوس ايـن در فـراز كـن

بهار ي رحمت دهد سروش تر كه مژده زان پـيش خــيـز اي بهار عـذر گـنـاهان رفـته خـواه

قوامي رازيكه روزگـار به پـايـان رسـيـد و سـال به شـست به تــوبه عـذر گـنـاهان ز كـردگـار بـخـواه

سعدي به عــذر گــنــاه آب چــشــمــي بــريـز خـيـز ي خـفـته كـرده مــخــسـب اي گـنه

مولوي چــنــان روزي رسـد ش از آن كه آن پــيــ عــذر خــود از شه بــخــواه اي پرحــسـد

.خواهد تا قلم عفو بر گناهانش كشد اين بيت نيز همچون عبارت تست از خداوند مي) 4ي گزينه -49

ي خوبي براي ارائه به شايد نمونه. (رساند نيز چنين مفهومي را مي» و انزل علينا من سحاب رحمتك«دعاي ) 1 .)آموزان باشد دانش :هايي ديگر هنمون

بــاشــد تــوان ســتـرد حـروف گـناه از او ي اعــمـال مـا فـشـان آبــي به روزنــامه

صائب بـگـذر اي پـيـر مـغـان دانسته از تقصير ما گرديـم اگـر بـر روي مـا آري گناه آب مي

عارف قزوينيناه من اسـت ولـيـك عـفـو تـو بـالـاتـر از گ تـر از هر كـسـي گـناه دارم اگر چه بـيش

نور عليشاه اصفهانيزنـد غــيــر عــفــو او كه لــنــگــر مــي كــشـتــي مــا را به غــرقــاب گــنــاه

هاي ما جز باران بر كشته«و » عبداهللا عمر بكاست اما عذر نخواست«راستي چه تفاوت اندكي بين جمالت ) 2ا شما هم با من موافقيد كه در عبارت نخست، نويسنده مخاطب را به توبه دعوت وجود دارد؟ آي» رحمت خود مبار

ي دوم، دعوت به توبه در كار نيست؟ ي اعمال ناشايست او شود در حالي كه در جمله كند تا توبه شوينده مي

» به«ي آموز بداند كه واژه زم است تا دانشبراي فهم اين مفهوم، ال. دانند ي شناخت خداوند مي را واسطه) ع(هر دو بيت علي ) 4ي گزينه -50 .به كار رفته است» ي به واسطه«در معناي » به علي شناختم من«ي در جمله

:هايي ديگر مونهن عطار به راه او رســـي ايـــن جـــا به جــانـــان ره حــيــدر طــلــب كـن همـچـو مـردان

هاللي جغتايي تــو را شـنـاخـتـم آن گه خـداشـنـاس شــدم دمـرا ز حسـن تـو صنـع خـداي ظـاهر شـ

عطار قــطــره بــر دريــاي وصــل انــداخــتـم مــن خــدا را از عــلــي بــشــنــاخـتـم

t 12 2پاسخ تشريحي ادبيات

ي سياه و آتش مهاگر شفاعت اميرالمؤمنين در كار نباشد، ما را جز نا. هستند) ع(هر دو بيت در پي طلب شفاعت از علي ) 3ي گزينه -51 .دوزخ نصيبي نيست

:هايي ديگر نهنمو اي نـايـد ز ديـوان تـوأم گـر شـفـاعـت نـامه دفـتـري دارم سـيـاه از مـعـصيت بيچاره من

ايد كه در اين بيت داراي كدام معني است؟ با من موافق» مگر«ي دانند كه واژه آموزان مي آيا دانش !ر شويم؟هايي ديگر را متذك نمونه :اميد است= مگر

اميرخسرو دهلوي روزي آلوده به بوي تو نسيم سحر آيد آن سومگري كوي تو همه شب مـنم و گوشه

سعدي ايـن پـــنــج روز دريـابـي مــگـر اي كـه پـــنـــجـــاه رفــت و در خــوابــي

.ه دارنداشار) ع(هر دو بيت به بخشندگي و فقيرنوازي علي ) 1ي گزينه -52

ممكن است . آموزان بياموزيم تا از تلميح مندرج در بيت غافل نشوند شود كه به دانش نهاد ميپيش .تلميح مربوط مبناي طرح تست قرار گيرد

ناصرخسرو درويـش را به پـيـش پـيـمـبـر سـخـاوتش سـؤال كـرد بـيغـنـيآن را كه در ركـوع

علي اي «ي چهارم به كدام مفهوم اشاره دارد و در كدام بيت بيت گزينهآموزان پرسيد كه توان از دانش مي به آن اشاره شده است؟» هماي رحمت

»دسـتـگـيـرش دامـن حـيدر شود روز جزا آن كه باشد دامن جودش به دست اهل فقر«

. . .)مگر اي سحاب رحمت ) (ع(طلب شفاعت از علي : پاسخ

و ) ع(در اين بيت به امام حسن » پسر«ي دانستن اين موضوع كه واژه. اشاره دارند) ع(شت و مداراي علي هر دو بيت به گذ) 4ي گزينه -53 .آموزان الزم است گردد، براي دانش برمي) ع(در بيت بعدي به امام حسين

ارزش ي ني بـي ن به وسيله گويد كه در ميدان جنگ آن نبردي راكه احمد بن حس شاعر در مدح احمد بن حسن ميمندي مي : معني بيت سوم اشـاره دارد و ) ع(ي اول به زهر خوردن امـام حـسن الزم به ذكر است كه بيت گزينه . (با ذوالفقار خود نتوانست انجام دهد ) ع(كرد، حتي علي

))ع(امام حسن = ولي عهد علي . اصال به مداراي اميرالمؤمنين مربوط نيست سلمان ساوجيبــا خـصـم سـتـمـكـار بـسـي كـرد مـدارا ه تيزيانـصـاف ز شـمـشـيـر تـو با اين هم

.است) ع(هر دو بيت بيانگر وفاداري و ثبات قدم علي ) 1ي گزينه -54 .را آن هم در پيمان و وفاداري بر سر زبان بياورند) ع(توانند نام علي تنها حكيمان مي: معني بيت ي دشمنان خيلـي خورد كه دوران زندگاني اميرالمؤمنين با فتنه شاعر افسوس مي . و روزگار است ي سوم به معناي دوران در بيت گزينه » عهد«

.زود به پايان آمده است

» ليلة المبيت«فرض كنيم، در اين صورت اين بيت به ) ص(را حضرت محمد » تدوس«ي اگر واژهي بدخواهان در امان ا از فتنهخوابد و او ر در بستر حضرت رسول مي) ع(شبي كه علي . اشاره دارد

شود ابياتي پيشنهاد مي. ممكن است طراحان اين تلميح را مبناي تست خود قرار دهند. دارد نگه مي :هاي زير نظير نمونه. آموزان ارائه دهيم را كه به اين واقعه اشاره دارند، به دانش

ناصرخسرو به هنـگـام هجرتش بـا دشـمـنـان صـعـب آن را كه كـس به جـاي پيمبر جز او نخفت

ناصر خسروبه جـــاي نــبــي بــر فــراش و دثــارش عــلــي بـود مـردم كه او خـفـت آن شـب

.هر دو بيت بيانگر حيرت و عجز شاعر از عظمت ممدوح است) 4ي گزينه -55

t 13 بياموزيم - رحمت هماي - الهي /1 هفته

:هايي ديگر نمونه عمادالدين نسيمي است اگر گويم خدايي ديگر است جز خدا كفر آيد بشـر گفتن تو را شرمم از روي تـو مـي

جامي ايـن همه بـر تـو حـجاب است تو چيز دگري نه بشر خوانمت اي دوست نه حور و نه پري

:اند كه خاك پاي دوست و غبار كوي او، توتياي ديدگان عاشق است هر دو بيت بيانگر اين مفهوم) 2ي گزينه -56 كه ز كــوي او غـبـاري به مـن آر تـوتـيـا را اي نسيم رحمتبه دو چشم خون فشانم، هله

:هايي ديگر نمونه صائب از ايـن به تـوتـيايي نيست چشم اشكبارم را دهد تسكين ام را مي غـبـار آسـتـانـت گريه

سعدي غـبـار از آن طـرف و گـرد از آن ديـار بـيار ز بهر روشـنـي چـشـم كـز رخش دور است

س دور» كمال«كـنـي غـبـار ز چشم ـر مـيگ كمال خجندياز خــاك پـا فـرسـت غـبـاري همـيـن و ـب

كليم كاشانيبه هر چه چـشـم گـشـايـم بهشـت ديـده شود غـبـار كـوي تـو گـر تـوتـيـاي ديـده شـود

جا كه مرغ ياحق، ياهو مي زند آن. كنند تقديس او دعوت ميهر دو بيت مخاطب را به راز و نياز كردن با خداوند و تسبيح و) 4ي گزينه -57 .تفاوتي آدمي معنا ندارد و فاخته بر تسيبح او كوكوزنان است، بي

:يگرهايي د نمونه ابوالسعيد ابوالخيربــر درگه تــو همــي كــنـم عـرض نـيـاز در هر ســحــري بــا تـو همـي گـويـم راز

ابوالسعيد ابوالخيرگــرد در و بــام دوســت پــرواز كــنـنـد ـقـان به شـب راز كنندخـير كه عـاش شـب

عطار تـو هم مـخـسـب كه اين درد را تويي بسزا خسبند چو مرغ و ماهي از اين درد شب نمي

يـداري شـب مـسـت و غـزل گـيـر سبق گـر نـوا بـايـدت از مـرغ قـفـس ي نيشابورينظيرخوان گردد كه ز ـب

. آموزان ارائه كنيم هاي عالم است، به دانش گويي پديده اي از آيات قرآن را كه بيانگر تسبيح شود تا آيه پيشنهاد مي .»و ان من شيء الا يسبح بحمد ربهم ولكن ال تفقهون تسبيحهم«: نمونه

»اطلبوا العلم من المهد الي اللحد«) 4ي گزينه -58

:هايي ديگر نمونه ميرزا نعيمز عـلـم حـق كه بر آن است اعتماد و ركون ز مهد تـا به لـحـد عـلـم جـو ولـوبـالـصين

)3ي گزينه -59

آيا شما هم موافقيد كه اين دو . هاي كليدي اين آيه براي تشخيص مفهوم مورد نظر است از واژه» جهول«و » ظلوم«هاي واژه) 3ي گزينه -60 تر به مفهوم آيه برسند؟ آموزان گوشزد كنيم تا راحت دي را به دانشي كلي واژه

: ي ديگرهاي نمونه سعديكه عـشـق بـار گـران بـود و مـن ظـلوم جهول مــرا گــنـاه خـود اسـت ار مـلـامـت تـو بـرم

شاه نعمت اهللا وليـسـپـارنـد آري ايــن امــانــت به امــيــنـي ب دل مــا بــود امــيــنـي و امـانـت عـشـقـش

اي اوحدي مراغههم به پـــشـــتـــي آن كـــرم بـــرداشـــت دل نــــادان مــــن امــــانــــت عـــشـــق

شهريارانـد به دوشـم چــگــونه بـار امـانـت نـشـانـده فلك خميده نگاهش به من كه با تن چون دوك

صائببـار سـنـگـيـن امـانـت را كه گـردون بـرنتافت مــا بـرگـردن همت گـرفـتي نــاچــيــز ذره

ي درس مقدمه) 2ي گزينه -61

t 15 بياموزيم - اشكبوس و رستم -حماسي ادبيات / 2 هفته

بياموزيم - رستم و اشكبوس- ادبي ات حماسي / 2هفته

پاسخنامه مفاهيم اوليه

) ت/ اسب: بارگي) ب/ خود كاله: ترگ) پ. / گرفتند صمغي است زردرنگ كه روغن كمان از آن مي: سندروس) الف -1 كردن مسخره: فسوس

تر شود براي فراگيري دقيق پيشنهاد مي. است» سندروس«ي ي انحرافي واژه نكته» وسآبن«مسخره كردن يا (» فسوس«معنايي چنين تفاوت هم. هايي را به آنان ارائه دهيم آموزان، نمونه دانش

:»بارگي«و ) افسوس و دريغ فردوسي زمــيــن گــشــت از گـرد چـون آبـنــوس كــي ابـر چــون ســنــدروسبـرآمــد يـ

فردوسيبــرانــدنــد از ايـــن خــاكــدان بــارگــي بــارگـــي دريــغـــا كــه رفــتـــنــد يــك

فردوسيمــرا هـم ســپه بــود و هـم پـيـل و كـوس )تمسخر(ز مهتر نه خوب است كردن فسوس

فردوسي)دريغ(كه هم بـا هراسـيـم و هم بـا فـسوس بـه لـشـكر چـنـيــن گــفـت بـيـدار تــوس

واج آرايي: »س«تكرار واج / نما متناقض: صداي سكوت/ آميزي حس: صداي سنگين -2

.خسته و ناتوان شد: غمي شد: ت)/ با نظم و ترتيب(يعني منظم و مرتب » به آيين«: الف -3

:آموزان ارائه گردد داراي دو معناي متفاوت است، به دانش» آيين«ها هاي زير كه در آن شود نمونه د ميپيشنها فردوسي ي گـرگـسـار همــي پــيــچــم از گــفـته بــدو گــفــت لــشــكــر به آيــيـن بـدار

فــرزانــگــي به نـــيــكــي و پــاكــي و به داد و به آيــــيـــن و مـــردانـــگـــي فردوسي هوا نــيــلــگــون شــد زمـيـن نـاپـديـد ســكــنــدر به آيـيـن صـفـي بـركـشـيـد

:به معناي رفتن است» عنان سبك كردن«به معناي توقف كردن و » عنان گران كردن« فردوسي كـرد لـعـل همــي كــوفــت تــا خـاك او عــنــان را گــران كــرد و او را به نــعــل

فردوسي ســبـك شـد عـنـان و گـران شـد ركـيـب چــو بــيــژن پــديـد آمـد انـدر نـشـيـب

:نشانگر جنگ سخت است» گرد بر ابر برآمدن« فردوسي همـــانـــا به ابـــر انـــدر آرنـــد گـــرد ســـواران جـــنـــگـــي به روز نـــبـــرد

فردوسي همــي گــرد لــشــكــر بــرآمــد به ابــر بــا نــيــزه و خود و گــبـربــرفــتــنــد

اشكبوس، مبارز، تهمتن و پياده: هاي مناسب واژه -4

وقتي پيكان تير با : معني دوم./ ي پشت اشكبوس عبور كرد وقتي پيكان تير با انگشتان رستم تماس پيدا كرد، فورا از مهره: معني اول -5 )المعاني با بيت بعد موقوف. . . (ي پشت رستم رسيد، ي تير به مهره تان رستم تماس پيدا كرد و دهانهانگش

.ي پشت رستم رسيد قدر تير را كشيد كه سوفار آن به مهره كند كه رستم آن اين ذهنيت را تقويت مي: معني دوم

.رنوشت محتوم بايد كنار آمدتوان جنگيد و با قضاي شوم و س با تقدير نميهاي ب و پ بيت -6 نوذر- ايراني -7

)1ي گزينه -8

توان اين هايي مي با ذكر نمونه. تواند واحد شمارش تير نيز باشد به غير از تير خدنگ، مي» چوبه« :آموزان آموخت تر به دانش تفاوت را دقيق

فردوسي نـره شـيـر بــيـنـداخـت بـگـذشـت چـون هم انــدر تــگ اســب يــك چــوبه تـيـر

فردوسي فـــرو ريــخــت بــا زهر خــون از بــرش دگـــر چـــار چـــوبه بـــزد بــر ســرش

: اي ديگر نمونه. در اين بيت به معناي جريان جنگ است» گردش كارزار«) 2ي گزينه -9

t 16 2پاسخ تشريحي ادبيات

فردوسي د نــيــســت روانــم بــدان گــيــتــي آبــا گـر ايـن گـردش جـنـگ مـن داد نـيـست

:»كه«در معناي » كجا«ي واژ« فردوسيزمـــيـــن را ســــپهر همـــايـــون بــــود نـــام او آفـــريـــدون بـــودكـــجــا

فردوسي نــــام او بـــود مــاه آفــريــدكــجــــا ديـد يــكــي خــوب چهره پــســنـديـده

فردوسي چـاره ايـن بـود و بـسكــجــابه پــوزش ــدون فــرســتـنـد كـسكه ســوي فــري

:در دو معناي متفاوت» نازش«هايي براي نمونه بيدل تو به نـازنـازشكه نـاز مـا به نـيـاز اسـت و تـو در تـنـعم و نـازي، ز مـا كـي انـديـشي

بيدل ي رازش فـرو بـــرم ـون دل فــســانه بــا خـ فـرو بـرمنـازش هر شــب به دل تــصـور

):گيري تور ماهي(، شست )گير كمان زه(شست اديب الممالكشـسـت مـــاهــي زيـــرك اوفــتــاده به مــــــرغ عـــــيار رفـــــته انـــــدر دام

ياوحد كنم شسـت كه جـان خود هدف آن كمان و خواهم دلـم به تير غمش خسته گشت و مي

. خاستخواست ) / آرزو( املي عملي ) / آموختن و بيان كردن( القا ) لغو كردن(الغا ) 2ي گزينه -10

: تر امالي صحيح اين كلمات آموزان براي يادگيري دقيق هايي براي ارائه به دانش نمونه فيض كاشانيالـقـا كند اي تـا حـجتـي عـقـل را كـو زهره كند در كشور دل شاه عشق هر چه خواهد مي

سعدي وز بــحــر عــمــل در مــكـافـات بـرآريـد در بــاغ امــل شــاخ عــبـادت بـنشـانيد

سعدي مـكـش بـنـدگـان كـايـن گـناه از تو خاست يــكـي زان مـيـان گـفـت و زنهار خـواست

:اند كار رفتههر دو در معناي شكست دادن و نابود كردن به ) 4ي گزينه -11

:آموز هايي براي ارائه به دانش ونهنم فردوسي ســـر ســركــشـان زيــر گـــرد آورد يـــكــي بـــا ســيـاوش نــبــرد آورد

فردوسي سـر پــيــل نــو زيــر ســنــگ آورد گه كـين چـو زي سـنـگ چـنـگ آورد

.كردند ها حمايت مي ودند و با نواختن بوق و طبل از آنگر ب ديگر سپاهيان فقط نظاره) 2ي گزينه -12 فردوسي هوا نــيــلــگــون شــد زمــيـن آبـنـوس بـــرآمـــد ز هر دو ســپه بــوق و كــوس

)1ي گزينه -13

:هاي ديگري نيز دارد ي فردوسي سابقه در شاهنامه» آبنوس شدن سپهر«و » آهنين شدن زمين« زمـــيــن آهنــيــن شــد هوا آبــنــوس ي بــوق و كـوس نــالهجهان كــر شــد از

زمـــيــن آهنــيــن شــد هوا آبــنــوس چــو از گــنــگ بــرخـاسـت آواي كـوس

زمــيــن آهنــيــن شــد سـپهر آبـنـوس ز درگـــاه بـــرخـــاســـت آواي كـــوس

زمـــيــن آهنــيــن شــد هوا آبــنــوس وسبــــرآمــــد دم بــــوق و آواي كــــ

.با جام باده، بيانگر اهل بزم و خوش گذراني بودن است) نشين شدن هم(در اين بيت جفت بودن ) 2ي گزينه -14

:اي براي جفت بودن با جام نمونه فردوسي جفتم كه رومــي شــد امــروز بــا جــا بــگــفــت دهنـــده بـــيـــامـــد به دارا

:بيانگر بيرون كشيدن، بركشيدن و باال بردن» برآهيختن« فردوسي هوا گـــــشـــــت از آواز او پر خــــروش گــــرز و بــرآورد جــوشبـرآهيـخت

t 17 وزيمبيام - اشكبوس و رستم -حماسي ادبيات / 2 هفته

:است» به سوي«گاهي به معناي » باز« فردوسي خ همــــاي به پــــور مهيــــن داد فــــر جــايبــازچـو شاه جـهـان بـاز شــد

.شود در ساير ابيات مفهوم تهديد به مرگ صراحتا ديده مي) 4ي گزينه -15

:آموزان ارائه شود هاي زير به دانش شود نمونه پيشنهاد مي :»تهديد به مرگ«هايي براي مفهوم نمونه

فردوسي شسـت ســرت را بــبــايــد ز تـن دسـت ســر نــيــزه و نــام مــن مـرگ تـوسـت

فردوسي كـزيـن پـس تـو گـيـتـي نـبـيـنـي به كام بـــدان اژدها گـــفـــت بـــرگــوي نــام

فردوسي بـديـن سـر به گـيـتي كه خواهد گريست؟ بــپــرســيـد بهرام كـايـن مـرد كـيـسـت

.شود در ساير ابيات رنگي از تمسخر و تحقير يافت مياين بيت نيز بيانگر نوعي تهديد به مرگ است در حالي كه) 2ي گزينه -16

.اند ها به كشيده شدن كمان تا حد امكان اشاره نموده اين بيت به پرتاب تير از كمان اشاره دارد در حالي كه ساير مصراع) 2ي گزينه -17

:اي ديگر نمونه فردوسي بـــرآمــد خــروش ز شـــاخ گـــوزنـــان چـــو آورد يـــال يـــلـــي را به گـــوش

را رستم احسنت گفت و ماه رستمفلك به . گفت تير را پرتاب كنرستم گفت كه تير را بپذير و قدر به اشكبوسقضا به ) 3ي گزينه -18 .تحسين نمود، در اين بيت بار اول اشكبوس و سه بار بعدي، رستم مخاطب قرار گرفته است

. تواند استفهام انكاري باشد شكبوس از طرح پرسش، گرفتن پاسخ است نه فقط تأكيد بر آن؛ بنابراين نميدر اين بيت هدف ا) 1ي گزينه -19 : خواهد اشكبوس با طرح اين پرسش مي

.داند كه حريفش كيست كه چنين پياده به كارزار آمده است را بشناسد چون واقعا نمي) رستم( ايل و تبار حريف -1 . كند و به نوعي او را تهديد به مرگ كندي او را تضعيف روحيه-2

: آموزان توضيح دهيد كه كنم براي دانش پيشنهاد مي :توان فعل مثبت جمله را به منفي و فعل منفي را به مثبت تبديل نمود در استفهام انكاري مي

;پرسيتهمتن چنين داد پاسخ كه نام چه مثبت

نپرس يعني;منفي

;نديديپياده ./ منفي

;ديدي حتما كه جنگ آورد مثبت

.

پاسخنامه مفاهيم برتر

هاي تشريحيهاي تشريحي پرسشپرسش

)نوك تير: پيكان. (ا در آن بند كنندي كمان ر ي تير، جايي از تير كه چله دهانه: سوفار/ ملول و دردمند: ستوه/ آرزو: امل -1

اغراق : ي معنوي آرايه/ اشكبوس: »تو«مرجع ضمير .)/ پياده از پانصد سواري چون تو بهتر است(به مشبه: مشبه، تو: پانصد سوار -2 .هاي بياني است تشبيه جزو آرايه

نشيني عقب روي پيچيدن -3

. سريع و درجا جان داد كه گويي اصال زاده نشده است كشاني با تير رستم چنان به خاطر سريع مردنش -4

t 18 2پاسخ تشريحي ادبيات

تمسخر و تحقير او -6 رستممن / توس تو -5

به خاطر از دست دادن اسب -8 . . .گفت ) خطاب به اشكبوس( رستم -7

.)پردازيم گاهي تشبيه داراي كنايه است كه در همين هفته به آن مي( تني لرز لرزان و رخ سندروس ترس -9

!ي شليك به اسب اشكبوس شد نه خود اشكبوس آماده الف -10 ي قهرماني زمينه -11

.ي طبيعي يا ملي است تعريف ذكر شده مربوط به حماسه ايلياد -12

)اعالم پاياني كتاب( اديسه -13

اياي هاي چهارگزينههاي چهارگزينه پرسشپرسش

: چنان كه در كتاب درسي. در اين بيت به معناي همدم و همنشين است» جفت«) 3ي گزينه -14 جفتسـت كه رهام را جـام بـاده تهمتـن برآشـفـت و بـا توس گفت

جفتمايه كه بنشين به پيش گران بـخـنـديـد رسـتـم به آواز گـفـت

ي گيـر به معناي تور ماهي» شست«ي چهارم به معناي تقلبي و در گزينه» قلب«ي دوم ي كمان، در گزينه به معناي چله » زه«ي اول در گزينه .است

:آموزان قرار گيرد تا تفاوت را تشخيص دهند هاي زير در اختيار دانش شود نمونه پيشنهاد ميابــوالفرج زهاز چــرخ مــلــك بــانــگ بــرآورد كه زهچـــون زور مـــلــك چــرخ درآورد به

روني

امير معزي لـشگر او ـبقـلقـوي شـود سـوي پـيـكـار لشگر ميرقلبچـو پـيـكـرش بـدرخـشد ز

اديب الممالكها دارد انــــدر نهفـــت وز او شــــكــــوه جـفـت گــرديــده جــفــتمهري به بـي

ردارم امـشـب شـسـتچــو صـبـح هر مـاهي نهنـگـيـسـتشسـتبه گـشـت خـود ـب حاجب شير اـن

كنايه از منصرف » روي پيچيدن«ي دوم در گزينه. است كه از سپاهيان بلند شدمجازا صداي بوق و كوس» بوق و كوس«) 1ي گزينه -15 .كنايه از فرار كردن است» باز جايي شدن«ي چهارم شدن و در گزينه

:هايي براي كنايه نمونه حافظ هر دم آيــد غـمـي از نـو به مـبـارك بـادم ي عشق تـا شـدم حـلقه به گوش در ميخانه

صائب كه سـر به جـيـب كـشيدن چه عالمي دارد داني صـحـبـت دل نيستي، چه ميتـو مـرد

سعدي اخـتـيار آن است كاو قسمت كند درويش را مـا قـلـم بـر سـر كشيديم اختيار خويش را

:هاي علمي و كارآمد براي تشخيص كنايه و مجاز چيست؟ آيا شما هم موافقيد كه ر شما روشبه نظ

...) ابزاري، جنسيت، الزميه، سببيهجاي جزء، محليه، حاليه، آليه يا جاي كل، كل به جزء به(ها قهمجاز با عال :ي زير تشخيص داد گانه هاي سه توان با يكي از رابطه قابل تشخيص است در حالي كه كنايه را مي

:ي نشانه رابطه) الفي طفل دهد، نشانه ي است، زيرا دهاني كه بوي شير مي كنايه از بچگهنوز از دهن بوي شير آيدش : نمونه

.بودن است

t 19 بياموزيم - اشكبوس و رستم -حماسي ادبيات / 2 هفته

:ي بخشي از عمل رابطه) ب: نمونه

. بخشي از عمل نماز خواندن است كه به جاي كل اين عمل به كار رفته است» چهره به خاك ساييدن«

در مجاز و در . ي مجاز اشتباه نگيريم در آرايهي جزء به جاي كل ي بخشي از عمل را با عالقه رابطهگردد در حالي كه در ي جزء به جاي كل، هميشه جزئي از يك واژه به جاي كل آن واژه ذكر مي عالقه .شود ي بخشي از عمل، بخشي از كار به جاي كل آن كار به كار گرفته مي رابطه

گردند و مقصود از بيان اي ذكر مي ان نمونهها هستند كه به عنو المثل همان ضرب: ي نمونه رابطه) پ :نمونه. ها، معني دور است نه نزديك آن

گندم از گندم برويد جو ز جو از مكافات عمل غافل مشو در حقيقت، . رسد ي اعمال خود مي المثل و كنايه است از اين كه هر كسي به نتيجه مصراع دوم ضرب

را ) غافل نشدن از مكافات عمل(= كرده است تا مقصود خود اي ذكر شاعر مصراع دوم را به عنوان نمونه .بيان كند

آيا روش ديگري براي تشخيص كنايه از مجاز وجود دارد؟شويم در كنايه غالبا يك جمله يا يك عبارت است و در آن با تغيير معني كل جمله يا عبارت مواجه مي

:نمونه. و كار داريمحالي كه در مجاز فقط با تغيير معنايي يك واژه سر

جناس: خزان و وزان/ مراعات نظير: باد و وزان/ آرايي واج: ». . .خ، ز، «تكرار صامت ) 3ي گزينه -16

ي گزينه/ يهتشب: درخت قامت) 2(ي در گزينه/ كنايه از فرونشاندن و كاستن اثر چيزي: آب بر آتش زدن: تشبيه: آتش عشق) 1ي گزينه -17 استعاره از عشق: كمند) 4(ي گزينه/ كنايه: سرننهادن) 3(

.شاعر براي دور شدن آتش علتي دروغين اما لطيف و ادبي و قانع كننده ذكر كرده است) 3ي گزينه -18

مجموع را : سوده خاطرآ: مجموع) / جناس تام( نگران و غمگين ) دومي( نامرتب و آشفته، پريشان ) اولي(پريشان ) 2ي گزينه -19در ) جناس تام: (لب و لب: ي سوم در گزينه)/ جناس تام: (چنگ و چنگ: ي نخست در گزينه)/ متناقض نما. (پريشان و نگران فرض كرده است

ها از هاما در اين گزين(جناس تام : نگراني و غمگيني) دومي( پريشاني و آشفتگي زلف و پريشان ) اولي(پريشان : ي چهارم گزينه .)نما خبري نيست متناقض

)2ي گزينه -20

» سينه «-3، )مصراع دوم(مجاز از كشتن » خون «-2انديشه و قصد، ): مصراع دوم( سر -1: ها مجاز موجود در ساير گزينه) 4ي گزينه -21 مجاز از قلب

اند؛ واژگان مشخص شده در ساير ار رفتهبه ك» چشم«، هر دو، در معناي )2(ي در دو مصراع گزينه» ديده«هاي واژه) 2ي گزينه -22/ ديوها( ديوان -)مقر حكومت: در قديم/ ي دولتي دبيرخانه( ديوان -3، )عالقه( دوست -)يار( دوست -1: دارند» جناس تام«ها، گزينه

)فعل دعايي( باد -)نسيم( باد -4، )شياطين شست دست: معني غلط) الف. ايهام تناسب استداراي» شست«. در اين گزينه از تشخيص خبري نيست) 1ي گزينه -23

گير كمان زه: معني درست) ب .)كند اي كه با شست دست دارد، ذهن را به آن سمت منحرف مي ي انحرافي است و به خاطر رابطه واژه» چنگ«(

)فقط يك واژه(تئمجاز از جر)يك جمله(نظر كردنكنايه از صرف

. ايـــــن كـــــار را نـــــدارمدل مـــن .روي بــــرگــــردانــــدممـــــن از همه

.چهره به خاك ساييدندبراي آخرين بار كنايه از نماز خواندن

t 20 2پاسخ تشريحي ادبيات

:ها ساير گزينه خيصتش: خروشيدن كمان/ ي جنسيت مجاز از كمان با عالقه: شاخ گوزنان) 2(ي گزينه تشخيص: بوسه دادن سپهر/ مصراع دوم داراي اغراق است، اغراق در ميزان تقدير و تحسين از رستم ): 3(ي گزينه .اغراق در ميزان تقدير و تحسين از رستم. مصراع دوم داراي اغراق است/ تضاد ): بزن(گير و ده ): 4(ي گزينه

ي عالقه(مجاز از لشكر ايران : ايران/ كنايه از كشتن و نابود كردن » ر به گرد آوردنس«. در اين گزينه از اغراق خبري نيست) 1ي گزينه -24 )محليه

:ها ساير گزينه اغراق: مصراع دوم/ كنايه از آغاز جنگ و شدت درگيري : گرد رزم اندر آمد به ابر/ جناس : گبر و ابر): 2(ي گزينه اغراق: مصراع دوم/ كنايه از بلند شدن گرد و غبار بسيار . يه موردنظر داراي كنايه استتشب/ تشبيه : سپهر چون آبنوس شد): 3(ي گزينه : نشين شدن باده با رهام هم/ جناس : گفت و جفت . / گساري است نه جنگ مصراع دوم كنايه است از اين كه رهام اهل بزم و باده ): 4(ي گزينه

تشخيص

تواند كنايه هم باشد؟ ه ميآيا تشبيشايد شما هم با بنده موافق باشيد كه در بعضي از تشبيهات معناي دور وجه شبه مقصود گوينده

:نمونه. است كه در اين صورت با كنايه مواجه خواهيم بودسفيدي صورت ( تشبيه و كنايه . وقتي صداي مهيب رعد به گوشش آمد، صورتش چون گچ سفيد شد

.)تدر اين تشبيه كنايه از ترس و بيم اس

ها را استعاره در اين بيت معني حقيقي دارند و نبايد آن» پلنگ«و » نهنگ«و » شير«. اي در كار نيست در اين گزينه استعاره) 1ي گزينه -25ن م. روند گويد مگر در واليت شما شير و نهنگ و پلنگ سواره به شكار مي رستم با تحقير و تمسخر خطاب به اشكبوس مي. از پهلوانان گرفت

ها را استعاره از پهلوانان بگيريم، بايد بگوييم مگر در واليت تو حال اگر اين واژه. نيز همچون شير و نهنگ و پلنگ هستم كه نياز به اسب ندارماز پهلوانان پس اصال نبايد شير و نهنگ و پلنگ را استعاره ! روند ي پهلوانان سواره به جنگ مي بديهي است كه همه(جنگند؟ پهلوانان سواره مي

!)گرفت :ها ساير گزينه »د«، »نـ«تكرار صامت : آرايي واج) / تمسخر(خندان شدن روي: كنايه/ كشاني پياده شود همچو من : تشبيه) 2(ي گزينه تير و كمان: مراعات نظير/ كمان و زمان : جناس) / بميري(سرآري زمان : كنايه): 3(ي گزينه تن و رخ-كمان، زه: مراعات نظير) / كنايه از ترسيدن. (تشبيه داراي كنايه است: كنايه. / ون سندروس شدرخ چ: تشبيه) 4(ي گزينه

تشبيه موردنظر داراي كنايه نيز هست، كنايه از عامل كشتن كسي : كنايه. / من چون پتك هستم: تشبيه/ مجاز از سر : ترگ) 1ي گزينه -26 مرگ و ترگ: جناس/ رد زمانه مرا پتك ترگ تو ك: تشخيص/ بودن

استعاره از كمان : چرخ چاچي/ و چپ ) دست راست(راست : تضاد) / صاف و ستون(، راست )دست راست(راست : جناس تام) 1ي گزينه -27 خروشيدن كمان: تشخيص.) / منسوب به شهر چاچ كه كمان آن مرغوب و معروف بوده است: چاچي(سبب خلق » خ«و » چ«هاي نيز تضاد برقرار است و از طرفي تكرار صامت » خم«و ) ستون و صاف (» راست«هاي الزم به ذكر است كه بين واژه

.آرايي شده است واج

در بيت عبارت . هاي تكرار شده يادآور صدايي است كه با موضوع كالم در ارتباط است گاهي واجرا تداعي ) خرچچرخ، چرخ يا خرچ(صداي كشيده شدن كمان » خ«و » چ«هاي تست نيز واج

.كنند مي

t 21 بياموزيم - اشكبوس و رستم -حماسي ادبيات / 2 هفته

كنايه از نابود شدن و دوام نداشتن : بر باد بودن) / ي استعاري اضافه(استعاره : بنياد عمر) / ي تشبيهي اضافه(تشبيه : قصر امل) 2ي گزينه -28 .)آرايي بيت نيز آشكار است واج(جناس : بيا و بيار/

در تـضاد » سـست «ي توانـد بـا واژه است و نمـي ) دقي(در اين بيت به معناي بسيار » سخت«ي واژه .آيد نما هم پديد نمي باشد، به همين دليل متناقض

چون ابر در بهاران: تشبيه/ ي شاعر و سختي وداع ي گريه نمايي درباره بزرگ: اغراق/ تشخيص: ناليدن سنگ و گريستن ابر) 4ي گزينه -29

كنايه از كشتن و نابود كردن » سر زير سنگ آوردن«: ت) / ي جزء به جاي كل عالقه. (مجاز از كل وجود است» سر«: ث) 1ي گزينه -30ها در اين است كه هر دو وجه شباهت آن. شاعر فرماندهان جنگي را به سر مانند كرده است. استعاره از فرماندهان است» سران«: الف. / است

. داراي تشخيص است» بوسيدن پيكان«: ب. / اند داراي جناس تام) سينه(» بر«و ) حرف اضافه(» بر«: پ. / اند مركز فرماندهي و تسلط

: آموزان هايي براي مجاز جهت ارائه به دانش نمونه; كهسرمآن بر

مجاز از قصد ننوشـم مي و گنـه نكنــم

; و غيرايامخرد نميهنـر مجاز از مردم

حافظ كـجـا روم به تـجـارت، بـديـن كساد متاع؟ از ايـنم نـيــست

;نگينمن آن مجاز از انگشتر

حافظ گــاه بــر او دسـت اهرمـن بـاشـد كه گــاه سـلــيـمان به هيچ نـسـتانم

;چشمبه مجاز از نظر

حافظ كه بـر در تـو نهد روي مـسـكـنت بر خاك خـلق عزيز آن زمان شود حافـظ

اي زرد رنگ سندروس صمغ يا شيره. دهد تشبيه موجود در بيت است كه ترس و بيم را نشان مي» .رخ چون سندروس شد«) 3ي گزينه -31 كتاب درسي. شود ترسيدگان به آن تشبيه مياست كه گاهي روي زرد:

»تـــنــي لــرزلــرزان و رخ ســنــدروس كــمــان را به زه كــرد زود اشــكـبـوس«

:هايي ديگر نمونه فردوسي بــتــرســيــد و روي زمــيــن داد بــوس زن از بــيــم بـرگـشـت چـون سـنـدروس

فردوسي دوان و شـــده روي چـــون ســـنــدروس پـيـش تـوسبــيــامـد دمـان ديـده بـان

:كتاب درسي. هر دو به معناي مردن است) 2(ي در گزينه» به سرآمدن روزگار«در بيت عبارت تست و همچنين » به سر آمدن زمان«) 2ي گزينه -32 »آري زمـانبــبــيــن تـا هم اكـنـون سـر بــدو گــفـت رسـتـم كه تـيـر و كـمـان«

:هايي ديگر ونهنم فردوسي كــســي زنــده بــرنــگــذرد به آسـمـان فـــراوان نـــمـــانـــي ســرآيــد زمــان

فردوسي بـــديـــن زودي او را ســـرآيـــد زمـــان نــــگه كــــردم از گـــردش آســـمـــان

نظامي ه نــخــجــيــر شـاهيـنـش آيـد گـمـان ب تـــذروي كه بـــر وي ســـرآيـــد زمــان

. شود يافت مي) 4(ي به معناي مسخره كردن و ريشخند زدن است كه در گزينه» روي خندان شدن بر كسي«در اين بيت ) 4ي گزينه -33 .ها معني حقيقي دارد خنديدن و خندان شدن در ساير گزينه

» بياموزيم«چنان كه در بخش . مال و آرزوهاي آدمي دوامي ندارد و نبايد به آن دل بستهر دو بيت بر اين باوراند كه آ) 4ي گزينه -34 :كتاب درسي آمده است

t 22 2پاسخ تشريحي ادبيات

» بـيـار بـاده كه بـنـيـاد عـمـر بـر باد است بـيـا كه قصر امل سخت سست بنياد است«

: هايي ديگر براي اين مضمون نمونه خاقاني بـيـخ هوس بكن كه درختي است كم بقا شـاخ امـل بـزن كه چـراغـي است زود سير

خاقاني نرسد كـشـتـن تخم چه سود است چو برمي كـاشـتـم تـخم امل برق اجل پاك بسوخت

خواجوي كرمانيرخـش امـل مـران كه اجل در قفاي توست اي صــاحــب اجـل كه روي در قـفـاي دل

چنان كه در . اند كه تحمل چنين روزي بر عاشق ناشكيب دشوار است روز وداع و دشواري ايام فراقساير ابيات بيانگر سختي) 1ي گزينه -35 :كتاب درسي آمده است» بياموزيم«بخش »كــز سـنـگ نـاله خـيـزد روز وداع يـاران بــگـذار تـا بـگـريـم چـون ابـر در بهاران«

آيد و در مقايـسه بـا آن گـويي كـه ر است كه در مقابل آن، سختي روز قيامت به نظر نمي بارش اشك در روز وداع چنان دشوا : معني بيت دوم .تاريكي قيامت ستاره باراني بيش نيست

: آموزان هايي ديگر براي ارائه به دانش نمونه سعدي تو بنشينم كه بـرنـخـاسـت قـيـامت چو بي روز وداع بـامـداد ام از شــگــفــت مــانـده

سيف فرغاني روز وداع دوســت شـكـر زهر قـاتـل اسـت يــار اجـل عـمـر بـاقـي اسـت ــال وصروز سعدي تـا تـحـمل كـنـد آن روز كه مـحـمل برود دلــي از ســنــگ بـبـايـد به سـر راه وداع

ن كه نوك تير با انگشتان رستم تماس پيدا گويد همي فردوسي مي. اين بيت بيانگر سرعت عمل رستم در تيراندازي است) 1ي گزينه -36چون پيكان تير با نوك انگشتان دست : كنند گفته بوديم كه اين بيت را به شكل ديگري نيز معني مي. (ي پشت اشكبوس گذشت كرد، از مهره

.)ت رستم رسيدي پش ي تير به مهره اي كه دهانه جا كه ممكن بود تير را كشيد به گونه چپ رستم تماس پيدا كرد، تا آن

:تعبيري ديگر. راست كرد- كه كمان در آن بود-رستم براي پرتاب تير، دست راستش را خم و دست چپش را) 4ي گزينه -37 فردوسي خــروش از خـم چـرخ چـاچـي بـخـاسـت چـو چـپ راسـت كـرد و خـم آورد راسـت

آيد كه اصل واژه عربي باشد و در ركيب، ممال زماني پديد ميركاب / ليكن لكن / كتيبه كتابه : ها ساير گزينه) 2ي گزينه -38 .تبديل شود» ي«در آن به مصوت » ا«زبان فارسي مصوت

به ) »ا«مصوت (ممال همان فرآيند واجي ابدال است كه نمود نوشتاري دارد، زيرا در آن، يك واج .شود تبديل مي) »ي«مصوت (واج ديگري

خضيبخضاب / اسليمي اسالمي / جهيز جهاز ) / حليم( هليم هالم : يي ديگرها نمونه

رهام پسر گودرز است كه در جنگ دوازده رخ، . اين تست از درآمد ادبيات حماسي و اعالم مربوط به آن طرح شده است) 1ي گزينه -39 .گودرز پسر كشواد زرين كاله از نسل كاوه است. را كشت» بارمان«

گويند كه از حيث المعاني مي ابياتي را موقوف. المعاني است ي چهارم، بيت دوم از اين ابيات موقوف بيت آمده در گزينه) 3ي گزينه -40 .ي هم باشند؛ به عبارتي ديگر، معني بيت موردنظر به بيت يا ابيات ديگر كشيده شود معنايي وابسته

. اند مي، خرق عادت و داستاني چهار عنصر اصلي حماسههاي قهرماني، ملي و قو زمينه) 4ي گزينه -41

دهند و دومي را والميكي، شاعر باستاني هند، اند، اولي را به وياسا نسبت مي ي طبيعي هر دو حماسه» رامايانا«و » مهابهاراتا«) 1ي گزينه -42 .)به اعالم كتاب درسي مراجعه شود. (سروده است

)1ي گزينه -43

اند كه شاعر در آن به جاي ي مصنوع ، اثر باذل مشهدي حماسه»ي حيدري حمله«حسام خوسفي و ، اثر ابن»ران نامهخاو«) 3ي گزينه -44 .اند ي طبيعي يا ملي ي آثار حماسه بقيه. پردازد آفرينش حماسه به بازآفريني مي

t 23 كه اند آورده - نمايشي ادبيات -حيدري ي حمله / 3 هفته اند كه آورده - ات نمايشي ادبي -ي حيدري حمله / 3هفته

پاسخنامه مفاهيم اوليه

نوعي خوراك از : قليه/ كارزارها.) = مجازا به معناي جنگ است» مصف«(هاي جنگ جمع مكسر مصف، ميدان: مصاف) 1ي گزينه -1 شير: هژبر)/ عشا: مغرب، خفتن: ظهر، شام: صبح، پيشين: دوگانه(نماز عصر : نماز ديگر/ گوشت

)خاقاني( اي؟ ن چه ماندهتو در نماز ديگر و پيشي روزت صـالي شـام هـم از بـامــداد زد

هايي اين توان با ذكر نمونه مي. است) شير(» هژبر«ي دام تستي واژه) نيكو و پسنديده(» هژير«ي واژه :تفاوت را نشان داد

فردوسيهژيــــــرجــــــوان دلـــــاور ســـــوار افــكــن گــردگــيــرهژبـــردريـــغ آن

.ها متفاوت است حرف قافيهآخرين / اله و اژدها -2

كنايه: گرد برافشاندن. ها باشد؛ در اين جا مجازا اسب است اسبي كه برا اعضاي او نقطه: ابرش -3

.را سپهري فرض كرده است كه در جنگاوري برتر و مشهور است» عمرو«شاعر با اين تصور . نماد بلندي و اوج است» سپهر« -4

كه پوشيده از زره -گويد كه به علت تنومندي وي، گويي بدنش است و مي» عمرو«پوش بودن و زره مصراع دوم توصيفي از تنومندي -5 )آيا تعبير ديگري هم براي اين مصراع وجود دارد؟. ( تمام دشت را پر كرده است-فوالدين است

مفهوم اخالص عمل/ ناراستي -7 بيفشرد چون كوه پا برزمين -6

وگوهاي نامه، عالوه بر گفت نويسد در حالي كه در فيلم وگوي ميان بازيگران نمايش را مي سنده معموال گفتنامه، نوي در نگارش نمايش -8چنين چگونكي حركت دوربين آورد، هم ي اجرا درمي اندازهايي كه كارگردان، داستان فيلم را در آن به مرحله ها و چشم بازيگران، ويژگي صحنه

.شود برداري شرح داده مي فيلم

نظام الملك خواجه/ نامه سياست -9

قطعه پاره، قطعه پاره: لخت لخت/ بزرگ و مهيب: ژنده/ ترس: سهم./ ها باشد اسبي كه بر اعضاي او نقطه: ابرش) 2ي گزينه -10

:آموزان هايي براي دانش نمونه فردوسي بــــنــــد آورد نـــــاگه به ابرشســـــر بــيــنــداخـت رسـتـم كـمـانـي كـمـنـد

فرخي سيستانيگهي مـــــانــــده زآوردن كــــرگــــدن پــــيـــلژنــــدهگهي رنــــجه زآوردن

عطار و پــاره بـاشـد لــخــت لــخــتوجــودم به وقــتــي كـايـن طـلـسـم آورده بــاشـد

نيز كاربرد داشت و » تير«ژه در متون گذشته به معناي اين وا. در كتاب درسي به معناي ترس و بيم است» سهم« .نمود گاهي ايهام يا ايهام تناسب خلق مي

اديب الممالك تــــو دريــــده دل ديــــوان دژم را سهم بـرداشـتـي از روي زمـيـن رسـم سـتـم را

دشمني عميق، نفرت قلبي، شدت دشمني: كين دل) 2ي گزينه -11

ـر پــاي زمـــانـــي ديــر و آن همــي جـوشـيـد بـر جـاي دل ز كـيـن فخرالدين اسعد گرگانيگه جــســت ـب

جامي گــويــي كه به يــاد آتــش آمــيــخــت بــرانـگـيخت بــادپـــا ابـرشچــون

نظامي به گرز گـــران بــر افـراخــت بـــازو نــگــفـت ايـن و بـر مـركـب افـشـرد ران

جا نابه: محل بي) 3ي گزينه -12 سيداي نسفيرهزن دلــيــل خـود ز نـواي جـرس كـنـد محل سـيـل بـلـاسـت قـافـله را بـانـگ بـي

t 24 2پاسخ تشريحي ادبيات

فورا: در زمان) 3ي گزينه -13

صائب پـــرســـتــارش درزمـــان شـــود مـي هر كه بــيــنــد به چــشــم بــيــمـارش

فردوسي ســنــان ســوي او كـرد و انـدر شـتـافـت دسـت يـافـتكه زنــگه بــرو گه بــدان

يسعد يـــوزبــگـذاشـتـيدريـــغ آهو اگـــر دريــغــا عــيــش اگــر مـرگـش نـبـودي

خاستيخواستي )/ جنگ( غزا قضا ) 2ي گزينه -14

:آموزان ارائه دهيد ه دانشهاي زير را ب كنم براي تسلط بيشتر نمونه پيشنهاد ميــد غزاكـــرد لـــشـــكـــر جــمــع از بهر قـضــاحــــاكـــم آن ملـــك روزي از محمـــــــــ

اسيرالهيجي

اي وحدي مراغهخـواست ها چــو رخ بــنـمـود عـذر جـرم خاستگـر از مـعشـوق صـد جـور و جـفـا

) پخشدرخشان، منتشر،( ساطع ساتع ) 4ي گزينه -15

:ايد كه براي آموزش امالي درست، موارد زير يادآوري شود آيا موافق

: نمونه. ها رسيد توان به امالي درست واژه ها مي نشيني واژه گاهي از روي هم) الف

.نمود. . . هاي سنتي بازدارنده را بهتر مطالب، روش. . . وزير آموزش و پرورش براي

القاي، الغا) ب يالغاي، القا) الف

، )زنجير شدن(استغالل : نمونه. توان به امالي درست رسيد ها مي يابي واژه گاهي نيز از روي ريشه) ب )آزاد(، مستقل )آزادي و طلب آزادي(استقالل )/ زنجير(، غل )زنجيره شده(مغلول

شير حق و شير هوا: تضاد) 2ي گزينه -16ترسيدند و از طرفي از يك طرف در نبرد با عمرو مي. (ي لشكريان شرمنده و بيمناك بودند همه: يبان فروهمه برده سر در گر) 4ي گزينه -17

.)ي رسول اكرم بودند ديگر شرمنده

:سر به گريبان فرو بردندامـي ز شــرم سـر به گـريـبـان فـرو برد غـنـچه ـاغ روي، كــان چــنـان گل اـن ياميرخسرو دهلواگــر به ـب

: كمر بستن امير معزي مــيــان دشـمـنـش همـچـون كـمـر بـاد كــجــا بــنـدد كـمـر بـر كـيـن دشـمـن

:گرد از اسب برخاستن فردوسي بـرانـگـيـخـت زال اسـب و بـرخـاست گرد چــنــان شــد كه مـرد انـدر آمـد به مـرد

)ص(حضرت محمد : حبيب خداي جهان آفرين/ استراحت نمودننفس تازه كردن و : نفس راست كردن) 1ي گزينه -18 صائب گردد صـبح چون كرد نفس راست، روان مي صـادقـان زيـر فـلـك قـصـد اقـامت نكنند

.هاي خود نرسيدند وقتي به خواسته: چو ننمود رخ شاهد آرزو) 3ي گزينه -19

:شاهد آرزو نشاط اصفهانيهم شـــــــاهد آرزو به كــــــامــــــش هم شهد طرب قــــريــــن جــــامـــش

t 25 كه اند آورده - نمايشي ادبيات -حيدري ي حمله / 3 هفته

:چون كوه پا افشردنكه در قــلــب همه كــس داشـت او چــو كــوه افــشـرد بـر قـلـب سـپه پـاي

سلمان ساوجي جـاي

فردوسي بــخـايـد به دنـدان چـو گـيـرد به چـنـگ جهان را مـــخـــوان جــز دلــاور نهنــگ

:اه نهادنآوردگ فردوسي دو اسـب و دو جـنـگـي به سـان دو گـرگ نــــهــادنـــــد آوردگـــــاهي بــــزرگ

كردند، دفع در اين مصراع به معناي دفع نمودن است؛ يعني، ابزارآالت جنگي را كه به سوي هم پرتاب مي» رد نمودن«) 1ي گزينه -20 .نمودند

):دفع كردن(= رد كردن اميـــــــــر دسـتـت به زخـم خـنجر آن جمله را كند رد سـروي كه پـيشت گر شير حمله آرداي خـ معزي

:دست بر سر زدن نظامي زد دســـت دريـــغ بـــر ســر خــويــش مــجــنــون ز رحــيــل مــادر خــويـش

.است» كنار هم گذاشتن«در اين عبارت به معناي » فراهم نهادن«) 2ي گزينه -21 سنايي چــــون فــــراهم نهاد ديــــوان كــــرد شــــعـــرها را به جـــمـــله در ديـــوان

.طرح شده است» ي حيدري حمله«ي درس از مقدمه) 1ي گزينه -22

پاسخنامه مفاهيم برتر

هاي تشريحيهاي تشريحي پرسشپرسش

سر به ) ص(چنين به خاطر شرمندگي از رسول اكرم ، به خاطر ترس از جنگ با عمرو و هم)مردان دين( ياران رسول خدا همه : الف -1 .گريبان فرو بردند

)اسداهللا(، شيرخدا )عضدالدين(بازوي دين ) ب

.ي جنگ با عمرو را بگيرد خواست از ايشان اجازه ، مي)ع( علي الف -2 .نديد)) ص(رسول اكرم (ي نبرد را از او يا اين كه اجازه/ صالح نديد) ب

ي جنگ كردن و ادامه به صلح توجه ن -3

: پ./ به خاطر ترسناك بودن جنگ شير و پلنگ، عجيب نيست كه آسمان هم بترسد و رنگ ببازد: ب)/ رنگ باختن(ترس و بيم : الف -4 توصيفي است از شدت جنگ

شدت جنگ -5

. عمرو است»ـــ ش« در هر دو مصراع مرجع ضمير : پ/ كنايه از كشتن و نابود كردن: ب)/ ع(شير، علي : الف -6

.ي افراد يك ملت دخالت ندارند ي آن است و در تدوين آن همه تنها يك نفر سراينده -7

t 26 2پاسخ تشريحي ادبيات

.اند هر دو بيت مانند مصراع مندرج در پرسش بيانگر اخالص عمل -8

)نزول قدرت( ناپايداري قدرت و جاه و مقام دنيايي -9

ار كردنشكست خوردن و فر: به هزيمت رفتن/ شكست خوردن: شكسته شدن -10

به خاطر خالصانه بودن و آسماني بودن كار علي/ مجيد مجيدي -11

اسم مفرد -12 اياي هاي چهارگزينههاي چهارگزينه پرسشپرسش

ي انسان ، واژه: مردم)/ جويدن: خاييدن(جويد : بخاييد: ها اصالح ساير واژه. به معناي اجازه و رخصت است» دستوري«) 4ي گزينه -13» ديگر«ي ي دوم واژه در گزينه./ معني كرد» ها انسان« است و اسم جمع نيست و نبايد آن را كار رفته به معناي شخص انسان به» مردم«

آموز را منحرف در كنار آن، ذهن دانش» نماز«ي قرار گرفتن واژه. توان به معني مورد نظر دست يافت صفت مبهم است، با كمي دقت مي . كند تا به اشتباه آن را نماز عصر فرض كند مي

فردوسي جــنــگ نـيـسـت دسـتـوريز گــودرز كه مــا را به جــنـگ تـو آهنـگ نـيـسـت

مولوي شـيـخ ديـده بـسـت و در وي نـنـگـريست آن كـودك گـريـسـتديگـرتــا نــمــاز

فردوسي شــود بــدگــمــان مـردم پـــژوهنـــده دگـــر گــفــت كــز گــردش آســمــان

آب دهن، تف: ، خدو)1ي ينه گز -14

به كار رفته است و » بسيار«در معناي » نيك«يابيم كه رسد، اما اگر دقت كنيم، درمي متناقض به نظر مي» نيك بد كردي«) 3ي گزينه -15 !نمايي در كار نيست اصال متناقض

مصراع از يك شخصيت مشترك حرف بزنند و هر دو هاي اصلي اسلوب معادله اين است كه نبايد در ظاهر دو يكي از شرط) 1ي گزينه -16زنند و يك نفر را ايد، هر دو مصراع از يك شخصيت حرف مي طور كه مالحظه كرده همان) 1(ي در گزينه. در معناي ظاهري يكسان باشند

وان تمثيلي براي اثبات مصراع ديگر ديگر آن كه در اسلوب معادله هميشه يك مصراع به عن. كنند كه با اسلوب معادله منافات دارد مدح مي .ها در آن برقرار شده است هر چند كه ساير شرط. از آن خبري نيست) 1(ي است، كه در گزينه

لگد «براي ) 4(ي و در گزينه» نخوابيدن خود«براي ) 2(ي در گزينه» فرو رفتن چوب در آب«براي ) 1(ي شاعر در گزينه) 3ي گزينه -17 .علتي غيرواقعي اما لطيف، ادبي و قانع كننده ذكر كرده است» ن و خرانخوردن زمين از گاوا

. اي است از تحت اختيار قرار دادن كنايه» زمام ستاندن«و ) استعاره(= ي استعاري اضافه» دست عقل«) 2ي گزينه -18

تلميح) رستم، پير زال(» پوردستان«/ ااستعاره از دني» پيران رويين تن«/ استعاره از قدرت و ثروت مادي» ملك جم«) 4ي گزينه -19 جناس تام» )زال(دستان «و ) نيرنگ و فريب(دستان جناس تام دارند، در بيت تلميح نيز به كار رفته، ولي اسـتعاره موجـود ) رها كرد : بهشت)/ (خلد برين : بهشت(جناس تام ) 3(ي در گزينه : توجه

.نيست

بيت به . است) ادعا كردن در اينجا(كنايه از سخن گفتن » دم زدن«. »تشخيص«او » روح افزا بودن«و » منرفتن نسيم به سوي چ«) 4ي گزينه -20 .اشاره دارد) ع(توسط حضرت عيسي » ي زنده كردن مردگان معجزه«و » دم مسيحايي«ماجراي

t 27 كه اند آورده - نمايشي ادبيات -حيدري ي حمله / 3 هفته

ولـي » تلمـيح دارد «): 2(ي گزينـه . شـود يـه ديـده نمـي هاي تلمـيح و كنا وجود دارد و آرايه » تشخيص«): 1(ي گزينه: ها ي ساير گزينه درباره .دارد) نون و القلم(بيت، تضمين ): 3(ي گزينه. تشخيص و كنايه موجود نيست

ي جزء عالقه(مجاز از دست : بازو/ كنايه از بدبخت و بيچاره بودن: سيه روز بودن. كار نرفته است اي به در اين گزينه استعاره) 2ي گزينه -21 تشبيه : صراع دومم)/ به كل

:ها ساير گزينه )ع(استعاره از علي : شه جنگجو)/ ع(استعاره از علي ): شير خشمگين(= هژبر ژيان ) 1(ي گزينه استعاره از عمرو: اژدها)/ ع(استعاره از علي : شيراله): 3(ي گزينه )ع(استعاره از علي : شاه دين): 4(ي گزينه

) 2(ي ، در گزينه»ي شمشير پريدن سر به يك ضربه«) 1(ي در گزينه. آميزي در اين بيت اتفاق نيفتاده است هيچ امر مبالغه) 3ي گزينه -22 .اند همگي داراي اغراق» ي شدت ضربه نمايي درباره بزرگ«) 4(ي و در گزينه» ي ميزان تقدير و تحسين از عمرو نمايي درباره بزرگ«

جناس: زمين و زمان)/ ي محليه عالقه(مجاز از جنگ : آوردگاه. كار نرفته است هاي ب در اين گزينه كنايه) 3ي گزينه -23 :ها ساير گزينه مـصراع اول ./ كنايه از خشمگين شدن اسـت » دندان به دندان خاييدن«كنايه از استقامت ورزيدن و » پا بر زمين افشردن «: كنايه): 1(ي گزينه

بر زمينپا افشردن كوه: تشخيص./ داراي تشبيه استماننـد شـده ) زيبـارو ( آرزو بـه شـاهد شاهد آرزو : تشبيه/ رخ نمودن آرزو : تشخيص/ كنايه از آشكار شدن » رخ نمودن «: كنايه): 2(ي گزينه

.استكار رفتـه هبه معني جنگ است كه مجازا به عنوان ابزار جنگ ب » حرب«: مجاز/ ضرب و حرب : نظير مراعات/ ضرب و حرب : جناس): 4(ي گزينه

.است

: تشبيه دوم)/ دريا: يم(تشبيه = ي تشبيهي اضافه: يم قدرت حق)/ ع(استعاره از علي ): شير(غضنفر . در اين گزينه از ايهام خبري نيست) 1ي گزينه -24 .به نهنگ مانند شده است) ع(علي

:ها ساير گزينه دست، سر، پا: نظير مراعات)/ ع(ي خيبر به دست علي اشاره شده است به فتح قلعه: تلميح/ كنايه از اصرار ورزيدن: پا افشردن): 2(ي گزينه : جنـاس )/ ي اسـتعاري اضـافه (زهـر چـشم : اسـتعاره / كنايه است از نابودن شدن و در شرف نابودي قرار گرفتن : ساخته شدن كار ): 3(ي گزينه

خشم و چشم ها تپيدن بتخانه: تشخيص) / كنايه از ترسيدن(خ پريدن رنگ از ر: كنايه/ رنگ و فرنگ: جناس): 4(ي گزينه

تير : معني غلط) الفسهم : ايهام تناسب./ رنگ باختن كنايه از ترسيدن است: كنايه/ فلك) ترسيدن(رنگ باختن : تشخيص) 1ي گزينه -25شير : استعاره./ گ حتي فلك هم رنگ باخت و ترسيداز بيم اين جن: اغراق.)/ انحرافي است» جنگ«ي واژه(بيم و ترس ) ب) »جنگ«در ارتباط با (

)جناس: جنگ و رنگ. (و عمرو است) ع(و پلنگ به ترتيب استعاره از علي

ي اضافه: بازوي دين)/ ع(استعاره از علي : شير خدا و بازوي دين/ استعاره از عمرو: اژدها. در اين گزينه از كنايه خبري نيست) 3ي گزينه -26 استعاري و تشخيص

: ها ساير گزينه ا شـدن » كمر بـستن «كنايه از منتظر بودن و » نظر گشودن «: كنايه/ »كـ«تكرار صامت : آرايي واج): 1(ي گزينه كنايـه از اقـدام كـردن و مهيـ /

كمر و بستن-ميدان، كمر و دليران: نظير مراعات )استعاره از عمرو(آهنين كوه : استعاره/ »كل به جاي جزء«ان جنگ مجاز از ميد: دشت/ ي تنومندي عمرو اغراق درباره: اغراق): 2(ي گزينه ه اسـتعاره (ي ي استعار اضافه: در صلح .)/ يعني صلح را نپذيرفتند (ي ورود ندادن كنايه از اجازه : در بر روي چيزي بستن ): 4(ي گزينه ي مكنيـ /(

جناس: سوي و رويدر مصراع عبارت تست نيز به همين معني » نظر گشودن«انگر منتظر بودن است كه در اين بيت بي» چشم گشوده داشتن«) 4ي گزينه -27

در معناي به دنيا آمدن و ) 4(ي به معناي لطف و عنايت كردن و در گزينه) 1(ي در بيت گزينه» نظر گشودن«الزم به ذكر است كه . است :اي ديگر نمونه. خلق شدن است

مولوي چـو سـرو روح روان اسـت در بهار ســفــر اههمـيـشه چـشم گشايم چو غنچه بر سر ر

t 28 2پاسخ تشريحي ادبيات

كاري كردن است، در حالي كه در ساير ابيات در اين بيت و همچنين در مصراع عبارت تست، بيانگر اقدام به» كمر بستن«) 3ي گزينه -28 و رخسار خورشيد مانند، كمربند بر كمر معني حقيقي دارد و شاعر معشوق زيبارو را مورد خطاب قرار داده است كه با چنان قامت سروگونه

كمربند بر كمر دارند؟) منظور معشوق(العارف، در عجب است كه مگر سرو و خورشيد اي تجاهل او با گونه. بندد مي

: هايي ديگر از همين مضمون نمونهنــخـسـتـيـن بـر آن بـــفـــرمــــود تـــا رســـتـــم زال زر

فردوسي ـر كـيـنه بـنـدد كـم

كـــه بـنــــدد بــــر ايــــن كـيــــن بــــديــن كــار همـداسـتـان شــد پـدر فردوسي سـيـاوش كـمـر

فردوسي تــر زيـن كه بـنـدد كـمـر كه زيــبــنــده چـــنــيــن گــفــت بــا مهتــران زال زر

.بيانگر به سرعت تاختن است» آوردنگرد از باره بر«و همچنين » گرد از ابرش برافشاندن«) 3ي گزينه -29

ز گـــرد ســـواران هوا تـــيــره گــشــت ز يــك دســت رســتــم بـرآمـد ز دشـت

.بيانگر خشمگين شدن است» دندان به دندان خاييدن«) 4ي گزينه -30

ــسعود ن هـمي بـخـايـد بــر مـن ز كـين مـن دنـدا اسد به سـان اسد سهمگـيـن و خـشـم آلود م سعد سلمان

خاقاني قضـا خندان همي آيد، قدر دندان همي خايد كسي كز خيـل اعداي تـو شـد بـر روزگار او

نهد و هر دو سخن به اين نكته اشاره دارند كه دنيا هميشه بر وفق مراد آدمي نيست و شوكت و قدرت روي به كاستي مي) 3ي گزينه -31 ).نزول قدرت(سپارد ت ميروزگار عزت، تن به ذل

صائب آرد كه هر كــمــالــي بــا خــود زوال مـي مــرا ز كــاهش مــاه تــمــام، روشـن شـد

صائب نازد به اوج اعتبار آن كه چـون خـورشيد مي غافل از وقت زوال خود ز سرگرمي شده است

:هاي كنكور بيت

يـشـب سـپهر بـودم و امـشـب زمين شدم د شـد اوج وصل بر من مسكين، حضيض هجر 84/ سراسري انساني

دل بـر كـنـار از ايـن غـم و او در كـنـار بود آن روزگــار كــو كه مــرا يــار، يــار بــود 84/ سراسري انساني

زان گـــونه روزگـــار كه آن روزگــار بــود روزم به آخـــر آمـــد و روزي نــزاد نــيــز 84/ سراسري انساني

آن مرغ خوش دلي كه تو ديدي پريد و رفت اكـنـون به داغ صـد غـم و صد محنتم اسير 85/ آزمايشي سنجش

به غــيـر خـار نـرويـد كـنـونـم از بـر خـار مـرا ز بـخـت همـي گل شـكـفـتي از بر گل 85/ آزمايشي سنجش

ي غـدار يــك زمــانه بــبــرد از مــن يــك بابفراغت و طلب و امن و عيش و عشق و ش 85/ آزمايشي سنجش

به كـوه و صـحـرا خـواهي خزان و خواه بهار بهار عـمـر مـرا چـون رسـيـد فـصـل خزان 83/ آزمايشي سنجش

نــمــاز شــام ورا خــشـت زيـر سـر ديـدم كـسـي كه تـاج به سـر داشـت بـامـداد پگاه

t 29 كه اند آورده - نمايشي ادبيات -حيدري ي حمله / 3 هفته

است، در حالي كه در ساير ) ي شراب مانده ته(نوشد، همچون دردي ي خالصي كه در فراق يار مي كند هر باده شاعر ادعا مي) 3ي زينه گ -32 .شود ها مفهوم اخالص عمل صراحتا يافت مي سروده

جامي تــا فــتــد دامــان مـقـصـودت به دسـت بايد به هر كــــاري كه هســــت دق ميص

عطار صــد فــتــوحــت پـيـش بـاز آيـد همـي گــر به صــدق آيــي در ايـن ره تـو دمـي

واعـــــــــظ تــا گــوهر عــمـل را نـبود بهاي اخـلـاص ي قبولش ي جـزا نيست جا، رشته در رسـته قزويني

.و باور اوستكنند كه رفتار و فعل آدمي گواهي بر دينداري هر دو بيت ادعا مي) 4ي گزينه -33 مولوي تــــا بــــوي بــــود بــــر عـــود گـــوا دورم ز نـــظـــر، فــعــلــم بـــنـــگـــر

انگاري ، كاهلي، سستي و سهل)2ي گزينه -34

.گردد به عمرو برمي» پيشش«ي در واژه» ــ ش« ي ضمير پيوسته. است) ع(مقصود از هر دو علي ) 1ي گزينه -35

)4ي گزينه -36

t 30 2پاسخ تشريحي ادبيات

.هر دو بيت به ناپايداري عمر و زندگاني دنيايي اشاره دارند) 4ي گزينه -1

.ساير ابيات همگي به نزول قدرت اشاره دارند) 3ي گزينه -2

سپر «:ت/ تضاد: لطف و قهر: الف/ » . . .انا عرضنا االمانة علي السموات و االرض و الجبال «ي تلميح دارد به آيه: ب) 1ي گزينه -3 .داراي تشبيه است» طبع عروس«: پ/ كنايه از تسليم شدن» افكندن

.كند كارواني كه مورد حفاظت و حمايت خداوند قرار گيرد، به سالمت طي مسير مي) 1ي گزينه -4

.ي طبيعي است تعريف آمده در اين گزينه، شرح حماسه) 3ي گزينه -5

ي در گزينه» اي قادري كه خدايي را سزايي« ، مفهوم )2(ي در گزينه» ي خطايي هپوشند«و » ي عطايي بخشنده«مفهوم ) 1ي گزينه -6 .شود يافت مي) 4(ي در گزينه» از ادراك خلق جدايي« و مفهوم ) 3(

برگزاريبرگذاري / اصراراسرار / هاج و واجحاج و واج / تپانچهطپانچه ) 1ي گزينه -7

. هر دو بيت كنايه از شكست دادن و نابود كردن استدر» سر زير گرد آوردن«) 3ي گزينه -8

.كنند ي شناخت خداوند معرفي مي را واسطه) ع(هر دو بيت علي ) 2ي گزينه -9

.هر دو بيت بيانگر عجز و حيرت شاعر از توصيف ممدوح است) 2ي گزينه -10

. اند گوي حق ي موجودات تسبيح همه) 2ي گزينه -11 خواجوي كرمانيتـسـبـيـح تـو گـويـد به چـمـن بلبل گويا حر مرغ سحرخوانتـوحـيـد تـو خواند به س

ساير ابيات متناسب با ) 4(ي جز بيت گزينه مطرح شده است كه به» اصبحت اميرا و امسيت اسيرا«در اين پرسش نيز مفهوم ) 4ي گزينه -12 .اند اين مفهوم

انا عرضنا االمانة علي السموات و االرض و «. دار عشق الهي است رند كه آدمي امانتهر دو بيت به اين مفهوم اشاره دا) 3ي گزينه -13 »…الجبال

.اند كه توتياي ديدگان عاشق است ساير ابيات خواهان خاك كوي دوست) 2ي گزينه -14

.صفت پسته است و هيچ تلميحي به داستان شيرين و فرهاد ندارد» شيرين«ي واژه) 2ي گزينه -15

. بيانگر شدت جنگ است) 3ي زينه گ -16 )حليم( هليم هالم / سليح سالح / مزيح مزاح ) 1ي گزينه -17

.است) ملي(ي طبيعي توضيح آمده مربوط به حماسه) 4ي گزينه -18

. ت آشكار استخاطر اصابت درست به هدف، در اين بي چنين دقت او به سرعت عمل رستم و مهارت او در تيراندازي و هم) 1ي گزينه -19

.ي تير است به معناي دهانه» سوفار«) 1ي گزينه -20

مجاز از مردم : جهان/ مجاز از مردم: دشت/ مجاز از ابزار جنگ: حرب) 4ي گزينه -21

t 31 كه اند آورده - مايشين ادبيات -حيدري ي حمله / 3 هفته

.گونه براي تنومندي عمرو است بياني اغراق) 4ي گزينه -22

.به مصوت ختم شده است» اژدها«به صامت اما » اله«) 4ي گزينه -23

حس جنگ » خ«و » چ«هاي آرايي و تكرار صامت ي واج شاعر با استفاده از آرايه. در اين سروده از حسن تعليل خبري نيست) 4ي ه گزين -24را فراياد ) چرخ چرخ يا خرچ خرچ(صداي كشيده شدن كمان در جنگ » خ«و » چ«هاي زيرا واج. تر نشان داده است و خشونت را بيش

.)ها قبال توضيح داده شد ساير آرايه. (آورد مي

، »نگيرد و نميرد«هاي ها واژه در ساير گزينه. شود ي آهنگين وجود ندارد، سجعي نيز ديده نمي در اين عبارت چون دو قرينه) 3ي گزينه -25 .داراي سجع هستند» آرد و دارد«و » سر و زر«

.طرح شده است» ادبيات نمايشي«اين تست از درآمد ) 1ي گزينه -26

.ساير ابيات بيانگر آماده كردن كمان قبل از پرتاب تير است) 1ي زينه گ -27

.ي ديگر در ارتباط با تيراندازي است در حالي كه سه واژه) خود كاله(نوعي پوشش است » ترگ«) 4ي گزينه -28

.كار رفته است به» وراف«ها در معناي در اين گزينه به معناي سبك وزن است در حالي كه در ساير گزينه» سبك«) 2ي گزينه -29

آرايي واج: »س«تكرار واج / نما متناقض: صداي سكوت/ آميزي حس: صداي سنگين) 1ي گزينه -30

t 33 بياموزيم -غاز كباب -معاصر داستاني ادبيات /4 هفته بياموزيم - كباب غاز-ات داستاني معاصر ادبي / 4هفته

پاسخنامه مفاهيم اوليه

خياط: »درزي«) / گناه: وزر. (به معني سختي و عذاب است» وبال«: دو مورد -1 كليله و دمنه-نصراله منشيچـو روبـاه را مـوي، طـاووس را پر مــن آمـد هـمـه دانـش منوبال

ام را انــدازه نــيــســتدرزي پروين جور و بد كاريش، كاري تازه نيست ايـ

جمع بسته شده است و به شكل است كه به غلط رايج دوباره» بقول«بار و جمع آن به معني سبزي و تره» بقل«/ ي مرتفع پشته: كتل -2 .كاربرد دارد» بقوالت«

مولوي گـلـشـني كز عقل رويد خرم است رويد يك دم استبقلگـلشني كز

بهار و ز پياز و ز زغال بقولز حبوب و ز همه برديد و چريديد و بكرديد انبار

صميمي شدن -4 ها پذيرايي كردن به خوبي از آن -3

.گرفتيد دعوت را پس مي -6 كاري را دارم؟ي چه قصد و انديشه -5

)از ماست كه برماست. (بيند ي اعمال نادرست خود را مي آدمي نتيجه -7

گرايي واقع- يكي بود يكي نبود -8

ن يا ي سفالي لوله: تنبوشه/ رخسار : وجنه/ دست و پا كسي كه زود فريب بخورد؛ نااليق و بي: چلمن/ آدم قد دراز : ديالق) 2ي گزينه -9 .سيماني كوتاه كه در زير خاك يا ميان ديوار گذارند تا آب از آن عبور كند

.ي نسبت است نشانه» ديالقي«ي در واژه» ي« .اند دانست كه هر دو واژه در اين درس آمده» پخمه«توان مترادف با را مي» چلمن« :آموز نمونه براي ارائه به دانش

اديب الممالك تنبوشهخـرچنگ به فواره قورباغه به وشهتـا چـنـد همي تازد اندر طلب ت

بهار چــلمـني امــتــحــان هر مــايه مـــــورد آزمـــــون هر نـــــادان

كننده، آغاز شروع: بادي/ نهان: خفيه/ ي قليان لوله: پيچ ني/ مسرور و شادمان: مشعوف) 1ي گزينه -10

ابا و امتناععبا و امتناع / ساطور ساتور / ازل و ابد بد عزل و ا: ها اصالح غلط) 1ي گزينه -11 :آموزان هايي براي ارائه به دانش نمونه

انوري تـــا ابـــد پـــســنــديــده ازلاز اي خــدايــي به پـادشـاهي خـلـق

اقبال الهوري بـر حلـق پـسـر سـاطـور نهد مــي كـنـد از مـا سـوي قـطـع نـظر مـي

اديب الممالك مشتي جهول كرد شفاعتبرداشت تا نمودابابـار امـانـتي كه فـلـك زان

درست و حسابي: صحيح) 4ي گزينه -12

.است، يعني، كباب غاز درست وحسابي بدهد» درست و حسابي«در اين عبارت به معني .شد در گذشته به وزارت دارايي گفته مي» ماليه«

:نمونه اديب الممالكنه در عدليه كس خواند فصول اقتباسي را كـس داند علوم اقتصادي رايهمـالـنه در

.گاهي در معني باالرفتن رتبه و مقام كاربرد داشته است» ترفيع« :نمونه

بهار ي راه تـا كـنـد رحـله و آن تــوشه ترفيعايــن تـوصـيـه خـواسـت وان دگـر

:به معني هم رتبه است» قطار هم« قاآني نه رهنـمـاي دبـيرم نه صدر ديوانم وزيرم نـه پـيشـكار امـيـرقـطـار هـمنـه

t 34 2پاسخ تشريحي ادبيات

.يعني با شادماني كامل» به تفريح تمام«. به معني شادي است» تفريح«) 3ي گزينه -13 :نمونه

حزين الهيجي ذات مـبـاركـت سبب كامراني است عالميتفريحي اي صـاحبي كه مايه

اي كـه آسـمان لحـاف و چيـزي اسـت بـه گونـه شود كه در نهايت بي به كسي گفته مي » آسمان جل «. ارزش چارپايان است كم پوشش» جل« .پوشش اوست بهار ام ديدهجللـات و لـوت و آسـمان ام ام شـل ديده تـا تـو را مـن ديـده

.اردكاربرد د» سرحال شدن«يك لفظ عاميانه است و به معناي » كيفور شدن«

به معني احسان و بخشش به » ي ارحام صله«يعني خويشاوندان و نزديكان، بنابراين » ارحام«و » بخشش«يعني » صله«) 2ي گزينه -14 .خويشاوندان و نزديكان است

جامي بـريـده است ي رحـم صـلهوز مـا تـيغي نه به مرحمت كشيده است

هـايي فهـم آن را بـراي تـوان بـا ذكـر نمونـه معني ديگر ايـن واژه اسـت كـه مـي » درآمد«. ستا» ربط و ارتباط «جا به معناي در اين » دخل« .تر كرد آموزان آسان دانش

بهار كه مه دو زلـــف ســـيه نـــدارد به مه نــدارددخـلـيرخ تـــو

امير معزي نـاپـيـداست دخل خـرج پـيـدا و چــون بــود روزگـار مـن كه مـرا

».تر شده است قدش درازتر و تك و پوزش كريه«متناسب است با » اند چشم بد دور آقا واترقيده«ت عبار بيدل آب شد اين شعله از ترقي معكوس ي در اشـك زد ز عجز رسايي نـاله

:است» سر«به معني » تك«يا » دك«. به معني سر و دهان است) دك و پوز= (» تك و پوز«) 2ي گزينه -15 اديب الممالك ي سـيـنه بـود زنـخـدانـش آويـزه او هـمـچو بـوزينه بودـوزپسـر و

):ذهن= (كند يعني آن چه خيال مي» مخيله« مولوي اي بنان تو بناني نهاده بي كلك و بي رود تصوير ميمخيلهدر سـيـنه كز

آور بـه دارد كه براي اشاره به امـري شـگفت » ان هذا لشيي عجاب «ي ريفهي ش آور است و اشاره به آيه به معني عجيب و شگفت » شي عجاب « :رود كار مي

اديب الممالك هذا شييء عجابهر كه در او ديده گفت آدمي اندر زمين بوالعجبي آيت است

:يعني شكافته نشده و دست نخورده» سر به مهر« سعدي تـرجـمان گفتن حـيـف بـاشـد به دوست به دوستسر به مهرسـخن

اند و در يك در اين درس مترادف» متفرعات«و » ما يتعلق به«./ ها و سخنان است در اين عبارت به معني حرف» تظاهرات«) 3ي گزينه -16» الا ولله« همچون ندارد و» خالف كردن«به معني بدون معطلي است و اصال ربطي به » بدون تخلف«) / توابع و وابسته(اند معني به كار رفته

.در نقش قيد به كار رفته است

.نما خبري نيست در اين گزينه از متناقض) 2ي گزينه -17 :ها ساير گزينه آميزي حس: اوقات تلخ): 1(ي گزينه كنايه از مست و مدهوش شدن: دامن از دست رفتن): 3(ي گزينه ن و آماده نمودنكنايه از مهيا كرد: دست و پا كردن): 4(ي گزينه

توانند مركب اتباعي هر دو معني دارند، نمي» معوج«و » كج«در اين تركيب چون . به معني كج و ناراست است» معوج«) 1ي گزينه -18 .باشند

.»آت و آشغال«در » آت«معني است، نظير گاهي جزء اول مركب اتباعي بي

.معني خاصي ندارد» دارقرار و م«در تركيب » مدار«) 4ي گزينه -19

t 35 بياموزيم -غاز كباب -معاصر داستاني ادبيات /4 هفته

.زاده است از سيمين دانشور در حالي كه ساير آثار از سيد محمدعلي جمال» سووشون«) 3ي گزينه -20

پاسخنامه مفاهيم برتر

هاي تشريحيهاي تشريحي پرسشپرسش

/ ارجمند: شخيص/ نوگرا: متجدد/ ساختگي، مصنوعي: تصنعي/ خم كوچك، خمچه: خمره/ مكر و حيله: نارو/ ميان، بين، اثنا: بحبوحه -1 ها ها، خودنمايي عوام فريبي: تظاهرات

ي آهنگين يا دو قرينه نياز داريم در حالي سجع نيستند چون براي برقرار شدن سجع به دو جمله: باز و دراز/ آميزي حس: پوزخند نمكين -2 .اند كه اين دو واژه فقط در يك جمله آمده

كنايه از بيچاره: مادر مرده -3 كنايه از اختيار را از دست دادن: در رفتن فنر كسي/ كنايه از مجازات كردن و به سزاي عمل رساندن: كف دستش گذاشتن حق كسي را -4

= آب به دهان خشك شدن / جا زدن و به روي خود آوردن= از تك و تا انداختن / گله نكردن و تحمل شرايط= خم به ابرو نياوردن -5 متحير شدن

.كنند وجو مي هاي شكست آدمي را در انديشه و كردارش جست دانند و ريشه ي اعمال خود او مي د را نتيجه هر دو فرجام بد فر -6 . . .وانــدر طـلب طـعمه پـر و بال بياراست روزي ز سر سنگ عقابي به هوا خاست »ز كه ناليم كه از ماست كه بر ماست«: گفتا زي تير نگه كرد و پر خويش بر او ديد

7- ه پاپبگير، ناز شستت ي شدن، كيفور شدن، سال آزگار، پايي افتادن، واترقيدن، بچ قنداقي، خانه خراب، داصطالحات عاميانه

مصطفي: آقاي استاد/ كنايه از نسبت دادن چيزي به كسي از روي دروغ و به شكلي غير واقعي: چيزي به شكم كسي بستن -8

.را براي خودم مرور و تجزيه و تحليل كردمها و جاهاي پنهان ذهن آن در گوشه -9

اصطالح عاميانه: كش رفتن.)/ واحد شمارش هندوانه نيست» رأس«(بيان طنزگونه : دو رأس هندوانه -10

.دانند ي بد آدمي را، نشأت گرفته از رفتار بد او مي نتيجه» كباب غاز«مانند مضمون درس » پ«و » الف«هاي بيت -11

حال او در اعالم پاياني اسم اين شاعر ذكر شده اما شرح» كباب غاز«در متن درس . ي اديب پيشاوري است ارهحال مورد نظر درب شرح -12 .كتاب است

الكساندر دوماي پدر در قرن . منظور الكساندر دوماي پسر است كه كتاب مادام كامليا از او به يادگار مانده است الكساندر دوما -روزگار سياه -13 .ي زيبا را از خود به جا گذاشت پسر او نيز الكساندر نام داشت كه اين نمايشنامه. زيست هجدهم مي

اياي هاي چهارگزينههاي چهارگزينه پرسشپرسش

ناچاري و درماندگي: استيصال) 1ي گزينه -14

رودربايستي، در تنگنا افتادن: محظور) 2ي گزينه -15

خوردخرد ) 1ي گزينه -16

t 36 2پاسخ تشريحي ادبيات

هولحول / غليان قليان ) 2ي گزينه -17

، اطراف، جوانب»حول«جمع : حوالي/ » حال«جمع : احوال/ ها ، ترس»هول«جمع : هوالا :آموز هايي براي ارائه به دانش نمونه

مولوي بـحـر بـا شـرف غـلـيانبــاشـد از هاي آن خاشاك و كف زان كه گردش

حزين الهيجي ها رنـگ ريـزد رخ از شــرمــنـدگـي رسـتـاخـيـز خـيزدهولچـو از جـا

:اند ها داراي سه كنايه در اين گزينه دو كنايه به كار رفته است در حالي كه ساير گزينه) 1ي گزينه -18 .كنايه از بيهوده انتظار بكشند: سماق بمكند. / كنايه از حذف كن و ناديده بگير: خط بكش) 1(ي گزينه :ها ساير گزينه سـاعت / كنايه از دل خوش كردن و به خـود وعـده دادن : شكم را صابون زدن / فرصت مناسبي پيش آمدن كنايه از : پايي افتادن ) 2(ي گزينه

كنايه از شديدا منتظر بودن: شماري كردن كنايـه از : شكستن گـردن رسـتم / كنايه از انجام كار دشوار : كشف آمريكا / كنايه از تدارك ديدن و مهيا نمودن : دست و پا كردن ) 3(ي گزينه

انجام كار دشواررده .) / كنايه از اوج بدبختي و بيچارگي اسـت » خاك بر سر ريختن «. (كنايه از اين كه چه كار بايد بكنم : چه خاكي بر سر بريزم ) 4(ي گزينه چنـد مـ

)ترين شرايط سخت(كنايه از تحت هر شرايطي : زير سنگ/ كنايه از انجام كاري دور از انتظار: حلاج بودن

ي فعل، صرف كردن صيغه: معني غلط) الف: داراي ايهام تناسب است» صرف كردن«. در اين عبارت از ايهام خبري نيست) 1ي گزينه -19 .)ي انحرافي است واژه: صيغه(خوردن : معني درست) ب

:ها ساير گزينه داراي » نـي پـيچ حلقـوم «) 4(ي گزينـه / ز مصطفي استعاره ا » شاخ و دم غول بي «) 3(ي گزينه/ استعاره از خداوند » درزي ازل «) 2(ي گزينه

)ي تشبيهي اضافه. (تشبيه است

كنايه از جلوي حرف زدن » نوك جمع را چيدن«كنايه از پرحرفي و » گرم شدن چانه«. در اين گزينه ايهام به كار نرفته است) 3ي گزينه -20 .آشكار است» زبان، حرافيچانه،«مراعات نظير بين . ي گفتن ندادن است كسي را گرفتن و اجازه

:ها ساير گزينه كنايه از حل مشكل: گشوده شدن گره/ تشبيه : شبستان درون / استعاره از اميدواري : »ي ضعيف ستاره«) 1(ي گزينه گوش، زبان و «و بين است » مري«يا » ناي«استعاره از » تنبوشه«. كنايه از پر حرفي است » همه گوش شده بودند و ايشان زبان «) 2(ي گزينه

.مراعات نظير برقرار است» حنجره: حق كسي را كف دست كسي گذاشـتن / متناقض نما : زباني زبان بي / و تشخيص ) ي مكنيه استعاره(=ي استعاري اضافه: زبان نگاه ) 4(ي گزينه

.كنايه از تنبيه و مجازات كردن است

ي گردنه-5 كتل روده -4ي شكم گردنه-3 كتل شكم -2 كمركش حلقوم -1: ي استي تشبيه اضافه6عبارت تست داراي ) 3ي گزينه -21 گورستان شكم-6روده

ي تشبيهي را چگونه بياموزيم؟ اضافهآيد كه براي ي تشبيهي پديد مي اي به هم وصل شوند، اضافه ي اضافه به با كسره هرگاه مشبه و مشبه

:فاده كردتوان از دو روش زير است تشخيص آن مي است+ مضاف + چون + اليه مضاف) ب است+ اليه مضاف+ چون + مضاف ) الف

.دار و منطقي باشد، حتما تشبيهي است ها معني ي مورد نظر با يكي از اين روش هرگاه اضافه :نمونه

) تشبيهيي اضافه: با معني و منطقي، لعل لب. (لب در سرخي چون لعل است:روش دوم : لعل لب)بي معني و غير منطقي. (لعل در سرخي چون لب است: روش اول

t 37 بياموزيم -غاز كباب -معاصر داستاني ادبيات /4 هفته

» دل به دريا زدن«. به بوقلمون مانند شده است) رنگارنگي(در مكر و فريب ، فلك )تشبيه(ي تشبيهي اضافه: فلك بوقلمون) 2ي گزينه -22 .كنايه از شجاعت به خرج دادن است

. ي كنايه است درس مناسبي براي تمرين آرايه» كباب غاز«س در : آموزان قرار گيرد هاي كنايي زير در اختيار دانش شود نمونه پيشنهاد مي

سماق -3) / حذف كن و ناديده بگير(بكش خط-2) / رايي كردنخوب پذي( جلوي كسي درآمدن -1دل خوش ( شكم را صابون زدن -5) / فرصتي پيش آمدن( پايي افتادن -4) / بيهوده انتظار كشيدن(مكيدن بيچاره و ( آسمان جل -8) / آماده شدن(راه شدن روبه-7) / شديدا منتظر بودن( ساعت شماري كردن -6) / كردنخير و شر موضوع با . ( هر گلي هست به سر خودت بزن-10) / عاجز و ناتوان و چلمن(دست و پا بي-9/ ) فقير

سر به -13) / در بيان نهايت و بدبختي و بيچارگي: ( خاك بر سر شدن-12) / بيچاره( مادر مرده -11) / خودتمهيا كردن ( دست و پا كردن -15) / لم بودنقطعي و مس( برو برگرد نداشتن -14) / دست نخورده و نشكافته(مهر

) انجام كار بسيار دشوار( شكستن گردن رستم -17) / انجام كار بسيار دشوار( كشف آمريكا -16) / و تدارك نمودن زير سنگ هم كه شده -19) / توانايي انجام كاري را داشتن-انجام كار دور از انتظار( چند مرده حالج بودن -18/ چه خاكي بر سرم -21) / صرف نظر كردن( قيد چيزي را زدن -20) / تحت هر شرايطي-ترين شرايط تدر سخ(

حساب يا حق كسي را -23) / ساده لوح و زودباور بودن( بچه قنداقي بودن -22.) / چه كار بايد بكنم. (بريزم -25.) / مر طوالني داشته باشيدع. (ها برسيد هزار سال به اين سال-24) / تنبيه و مجازات كردن(دستش دادن

-27) / معني بودن اساس و بي بي(پا بودن بي-26) / تدارك ديدن و مهيا كردن: سوار كردن(اي سوار كردن شيوه مهار شتر را به كدام -29) / حل مشكل( گشوده شدن گره -28) / ساده گرفتن-سهل انگاري(سرسري گرفتن

متوسل -توسل جستن( دست به دامان بودن -30.) / يت انجام چه كاري را دارمقصد و ن. (خواهم بكشم جانب مي. دلي از عزا در آوريم-32.) / پرخوري نكنيم. ( كاه از خودمان نيست كاهدان كه از خودمان است-31) / شدن

به ( را چيدن نوك جمع -34) / پر حرفي( گرم شدن چانه -33.) / زياد بخوريم. مفصل و فراوان بهره ببريم(دقيق بودن و به ( گوش شدن -36) / شرم بي(چشم و رو بي- 35) / پر حرفي-ي حرف زدن ندادن ديگران اجازه) / خواستار چيزي شدن-ادعاي چيزي را داشتن( كباده كشيدن -38) / پر حرفي( زبان بودن -37) / دقت شنيدن

سرش توي -41) / خود شدن از خود بي( از دست رفتن دامن-40) / صميمي شدن( كاسه كوزه يكي شدن -39. اگر سرم را از تنم جدا كنيد-43) / پر خوري( تا خرخره خوردن -42.) / حواسش جمع است. (حساب است

چيزي را به شكم -45)/ كمك كردن( زير بغل كسي را گرفتن -44) / /گيري و عذاب و عتاب كردن نهايت سخت( -47.) / اختيار را از دست داده باشد. ( فنرش در رفته باشد-46) / كسي نسبت دادنچيزي را به (كسي بستن

-متولد شدن( قدم به عالم وجود نهادن -48) / تقاضا و خواهش كسي را رد كردن(روي كسي را زمين انداختن -51/ ) سنگين( آب نكشيده -50) / متحير شدن-متعجب شدن( آب به دهن خشك شدن -49) / زاده شدن

دين و ايمان را باختن -53) / زياد خوردن( تا حلقوم بلعيدن -52) / بدبخت و بيچاره بودن(خانه خراب بودن ) / تحت هر شرايطي تحمل كردن( خم به ابرو نياوردن -54) / كاري را نقض كردن-برخالف انتظار كاري كردن(

توبه كردن و عبرت ( داغ كردن پشت دست -56 / )برگشت ناپذير بودن. (گردد تير از شست رفته باز نمي-55 )گرفتن

از بين برده و مصراع اول و دوم را به -هاي اسلوب معادله است كه از ويژگي-در آغاز مصراع دوم، استقالل معنايي را» اين«) 1ي گزينه -23 .از آن سخن رفته استاست كه در مصراع اول » ي تحقيق باده«همان » اين«. ي هم گردانيده است نوعي وابسته

آورد، عاشق با علتي دروغين و زند و نام او را به زبان نمي كند كه چرا مدام از او حرف نمي وقتي معشوق از عاشق گاليه مي) 2ي گزينه -24ا ديگران را كه در دل ام. زنم كنم و از تو حرف نمي چون تو در دل من جاي داري، هرگز حرف تو را به زبانم جاري نمي: گويد توجيه ادبي مي

.ها بر سر زبان من جاري است من جايي ندارند، هميشه حرف آن

غش خالص و زالل و بي-2ريا بي-1. داراي ايهام است» جام مي«به عنوان صفت » دل پاك«) 1ي گزينه -25

:در بيت مذكور، دو تشبيه به كار رفته است) 3ي گزينه -26

:ايهام دارد» مباد آن كه« در مصراع دوم نيز ، »گنج سعادت« .مبادا كسي در اين نكته شك و ريب كند) الف

گنج سعادت استكليد مانندقبول اهل دل

t 38 2پاسخ تشريحي ادبيات

.نابود باد، آن كه در اين نكته شك و ريب كند) ب

نما را متناقضاينكه سلطاني، گدايي همنشين دارد، : نما و حسن تعليل وجود ندارد؛ توجه هاي متناقض در شعر مذكور، آرايه) 3ي گزينه -27 .پذير است آورد، چون چنين امري امكان پديد نمي

ي تشبيه است و از نظر معنايي دو مصراع بيت، نظير يكديگرند؛ اين ويژگي در ي دو مصراع بر پايه رابطه» اسلوب معادله«در ) 2ي گزينه -28 .مشهود است) 2(ي گزينه

.شدن استكنايه از صميمي » كاسه كوزه يكي شدن«) 4ي گزينه -29

.است» ترقي معكوس«به معني تنزل كردن و مترادف با » واترقيدن«) 2ي گزينه -30

:آموز اي براي ارائه به دانش نمونه اديب الممالك ي منحوس شد قرين و قران مرا ستاره ترقي مـعـكـوس شـد نـصيب و نصير

هاي و در گزينه» پشت دست خاييدن«) 1(ي وردن است كه در گزينهبه معني تأسف و دريغ خ» پشت دست داغ كردن«) 3ي گزينه -31 .اند نيز به همين معني» پشت دست گزيدن«) 4(و ) 2(

:هايي ديگر نمونه محتشم كاشاني گـزد پـشت دست تأسف به دندان سزد گر از اين غصه بدخواه صد ره

نظامي دست گزيد در عـجب ماند و پشت چـون سـوار آن فـسـانه زو بشنيد

.كنند المثل عبارت است، پرخوري را مذمت مي ها همچون ضرب ساير سروده) 2ي گزينه -32

:آموزان هايي ديگر براي دانش نمونه نظامي گــوارش در دهان مــردار گــردد مخور چندان كه خرما خوار گردد

سعدي ت برآيد نه چندان كه از ضعف جان نه چندان بـخور كز دهانت برآيد

سعدي وگــر در نـيـابـد كـشـد بـار غـم كـشـد مـرد پرخـواره بـار شـكـم

ساعت «) 1(ي در گزينه. در اين بيت كنايه از تقاضا يا خواهش كسي را قبول نكردن است» روي كسي را زمين انداختن«) 4ي گزينه -33دست و پا «) 3(ي كنايه از فرصت مناسبي پيش آمدن و در گزينه» پاي افتادن«) 2(ي كنايه از شديدا منتظر بودن، در گزينه» شماري كردن

.كنايه از تدارك ديدن و مهيا كردن است» كردن

ي دوم نيز شاعر ادعاي در گزينه. كنايه از ادعاي چيزي داشتن و يا خواستار چيزي شدن است» ي چيزي كشيدن كباده«) 2ي گزينه -34عي است كه در نقاشي بسيار دانا و تواناستشعر و ادب دارد و مد:

:هايي ديگر نمونه ناصر خسرو هاي من عنان و مهار است طـبـع سـخن مـركـب شـعـر و هيـون عـلـم و ادب را

بهار كشد نفس امروز بـين كه چه آهسته مي وان كه دو صد ادعا به عشق فزون داشت

هاي در قالب تست» كشيدن خط«براي . »حتما«است نه » فعال«به معني » مابقي را نقدا خط بكش«ي در جمله» نقدا«) 1ي گزينه -35 .تواند باشد آموزان مي ي خوبي براي دانش ايم كه نمونه اي ذكر كرده پيشين نمونه

t 39 بياموزيم -غاز كباب -معاصر داستاني ادبيات /4 هفته

. مصطفي است كه همراه با لباس نوروزي بيرون انداخته شد» ما يحتوي«منظور از ) 4ي گزينه -36

.دانند ي اعمال و افعال بد او مي ها فرجام بد آدمي را نتيجه ساير سروده) 3ي گزينه -37 : اي ديگر نمونه

فردوسي كه از مـاسـت بـر مـا بـد آسـمان زمان سخن رفتشان يك به يك هم

.»افسانه«و دومي با » ود يكي نبوديكي ب«اولي با كتاب . است1301 و آغاز شعر نو سال 1300نويسي معاصر سال آغاز داستان) 2ي گزينه -38

) 1ي گزينه -39

آموزان تا حدي سخت هاي ادبي يحيي دولت آبادي و محمود دولت آبادي براي دانش تشخيص چهره ايـن . اسـت » شـهرناز «تنها اثري كه در كتاب درسي براي يحيي دولت آبادي ذكر شده است، . است

. كندآموزان كمك تواند تا حدي به دانش موضوع مي

.ي ادبيات داستاني معاصر آمده است در مقدمه) 2ي گزينه -40

) 3ي گزينه -41

ي آمـوزان را متوجـه ايـن موضـوع كنـيم كـه مطالعـه كنم دانـش به همكاران ارجمندم پيشنهاد مي . درآمدهاي ادبيات خيلي اهميت دارد

ها آبادي ي دولت باز هم تشخيص دو چهره) 1ي گزينه -42

.ي كرماني است اثري از ميرزاعبدالحسين صنعتي زاده» مجمع ديوانگان«) 1ي نه گزي -43

. آميز زنان ايراني به تصوير كشيده شده است رماني از مرتضي مشفق كاظمي است كه در آن وضع حقارت» تهران مخوف«) 4ي گزينه -44 .اين كتاب نخستين رمان اجتماعي ايران است

t 41 عشق آواز - كه اند آورده -سووشون -مرد گيله /5 هفته آواز عشق -اند كه آورده - سووشون-گيله مرد/ 5هفته

پاسخنامه مفاهيم اوليه

كنار هم، پهلو به پهلو: عنان هم يك مورد، پ -1

گاهي » عنان شدن هم«آموزان توضيح دهيد كه كنم كه براي دانش به همكاران محترمم پيشنهاد مي : مرتبه شدن است كنايه از همراه و هم

صائب ي چشمي از آن ركاب مرا بس است گوشه گـردمعنان همام كه به خـورشـيد چه ذره

):حق مالك( بهرهاديب الممالك شاهان ايران ي بهرهكـشور توران همي شد نگشتي ي گردان توران، مي ملك ايران سخره

)سر و صورت: سر و پكال( صورت : پكال/ شانه، كتف: كت/ ستيز: جر -2

)تشبيه، استعاره، مجاز و كنايه: يانيهاي ب آرايه(استعاره از زري : جان دل -3

نوازي و دستگيري از تهيدستان درويش -4

.در اصل به معني خودستايي كردن است اما در اين جا منظور تمسخر و تحقير است: رجز خواندن -5

تعمير شده، ترميم شده: بند زده -6

نماد ناآگاه و مزدور: مأمور دوم/ بارزخواه و م نماد آزادي: مرد گيله/ نماد سرسپرده و حريص قدرت: محمدولي -7

جالل آل احمد/ بريم از رنجي كه مي/ بزرگ علوي/ ها نامه -8

ديوار : جرز./ هاي كوه را از جايي به جايي منتقل كند باران همراه با باد، باد شديدي كه برف: بوران/ غوغا، داد و فرياد: هنگامه) 2ي گزينه -9 ، بازرسي، بازجستواپژوهيدن: تفتيش/ اتاق و ايوان

بازوبند، تعويذ، دعايي كه به بازو (» حرز«و ) ديوار اتاق و ايوان(» جرز«هاي تفاوت معنايي واژه» جرز«ي از طرفي ديگر واژه! آموزان گوشزد كنيم تا اين دو واژه را اشتباه نگيرند را به دانش.) بندند

جرز «ه در بين مردم متداول است، بنابراين ك» شكاف ديوار«به معناي ديوار اتاق و ايوان است نه .داراي حشو است» ديوار :آموز هايي براي ارائه به دانش نمونه بهار وان دگــر طــاق بــسـت و گـچ مـالـيد كشيدجرزآن يــكـي پــي فـكـنـد و

:آموز ي دانش گاهي به معني غوغا و فرياد است و گاهي به معني وقت و زمان، تشخيص به عهده» هنگامه« بهار شد هنگامهمـسجد جامع پر از غوغا و پر زين سبب بازارها شد بسته زين آزار چند

اديب الممالكيـكــي شــوري شـگــفـت آمـد هـويـدا از پـهــنـاي پـيـداهنـگـامـهدر ايـن

هايي مرتفع و با فاصله از ر برنج، بناهايي كه غالبا بر روي ستونانبا: كروج/ اي از ني و علف كپر، كلبه، آلونك، خانه: كومه) 1ي گزينه -10: امنيه./ كوب آماده گردد هاي سبز آن خشك شود و براي خرمن شوند تا برنج از رطوبت در امان بماند و خوب ساقه سطح زمين ساخته مي

.)اي است كه از مال غارت شده فراهم گردد عني سفرهبه م» خوان يغما«چنان كه (چپاول، غارت، تاراج : يغما/ مأمور نظامي، ژاندارم

در بيـت زيـر . اسم خاص سرزميني نيز هست، نام شهري در تركـستان » يغما«الزم به ذكر است كه :شود ديد ي آن را مي معني دوگانه

انوري شـادمـان جـام مـرا شـيـدا مـكن مكنيـغـمـا دلـم يـغـمـااي بت

t 42 2پاسخ تشريحي ادبيات

نوعي روسري: چارقد/ هراسان: متوحش/ صدا و فرياد بلند: نفير: ها ح غلطاصال) 2ي گزينه -11

» موحش«و ) هراسان و ترسيده شده (» متوحش«هايي تفاوت معنايي شود با ذكر نمونه نهاد مي پيش :آموزان توضيح دهيم را براي دانش) آور و ترسناك رعب(

چون نزديك ايـشان رسـيد از وي . معلوم كنم با خود گفت پيش ايشان روم و از ايشان كيفيت حال )بهارستان جامي. ( شدندمتوحش

)ي وراويني نامه مرزبان. (اند، پنهان مدار اند و خيالي نشانده و مشوش گفتهموحشي اگر از جانب من كلمه در موسـيقي كـاربرد دارد بـه معنـاي اصـطالحي » آواز و فرياد بلنـد «غير از اين كه در معناي » نفير«ي واژه

:نمونه. تواند سبب خلق ايهام شود نيز هست كه مي) اي از دستگاه همايون، نوعي آلت موسيقي، كرناي گوشه( سنايي زين جا خروش عاشق و ز آن جا نشاط يار جـا نواي ناي ريـزد ز آننفيرزيـن جـا

:»چارقد«اي براي نمونه بهار بــركـشـيـدن از ســـر زن رقــد چــا ي بــــرزن روز روشــــن مـــيــانـــه

زخمي، افگار، مجروح، آزرده: خسته/ حلقه: چنبره/ ي سپاهيان مجموعه: قشون/ غوغا و آشوب: بلوا) 4ي گزينه -12 ي عشقي ميرزادهســپــس غــارت مــلــك دارا كـنـيـد كـنـيـدبـلـواگـذارنـد كه كــجــا مــي

عارف قزويني آيد ميقشونبهر يـك تن ز چه صد فوج اي ز چه آراستهپـي قـتـلـم صـف مـژگان

امير خسرو دهلويي ما را خـويي است بدين بخت ستمكاره و افـگـار نخواهد دل خسروخـسـتهجـز

يپراكنده شدن روشناي: شعشعه/ فرشته : ملك)/ جايگاه: مقام(اقامت كردن : مقام/ پيچ و خم: شكن) 3ي گزينه -13

:آموزان گوشزد كنيم را به دانش» مقام«و » مقام«: تفاوت بابا افضل كاشانيانــگـار درون نـيـامـدي بـيـرون شـو مقامدانـي چه كـني چو نيست سامان

عطار هرگـز نه بـدانـد نه بـدانـسـت كـسي مقامچيزي چه طلب كني كه در هيچ

كس تنها و بي: غريب/ كشت تابستانه: صيفي/ توشه: آذوقه) 2ي گزينه -14

:آموزان هايي براي ارائه به دانش نمونه پروين زان مــيـوه كــه خـشـك كـرده دهقـان خــويــش كــــن فـــراهـمي آذوقه

خواجـــــــــوي كه گشته است آشناي شما غريبهر آن نـيست اگر شد ز خويش بيگانهغريب كرماني

با عابا ) 4ي گزينه -15 سعدي كنيم عـباامـيـدوارتـر كه گـنه در بستن قبا به خدمت ساالر و شهريار

دست روي دست «) 2(ي كنايه از مجازات و تنبيه كردن، در گزينه» مزد كسي را كف دستش گذاشتن«) 1(ي در گزينه) 4ي گزينه -16احترامي واقع شدن و ضايع شدن كنايه از مورد بي» ال شدن خونپايم«) 3(ي كار نشستن و كاري نكردن و در گزينه كنايه از بي» گذاشتن

.است

:ها اصالح ساير گزينه) 4ي گزينه -17 .گرفت ها را مي كرد؛ انتقام گذشته حساب كهنه پاك مي) 1(ي گزينه .شرايط اين منطقه با او سازگار نبود: ساخت برنج اين واليت بهش نمي) 2(ي گزينه .شد آن را توجيه كرد به آساني مي: شد اسمي روي آن گذاشت ي ميبه آسان) 3(ي گزينه

t 43 عشق آواز - كه اند آورده -سووشون -مرد گيله /5 هفته

.هزار بار قرآن را سند قول و قرارتان قرار داديد: هزار مرتبه قرآن را مهر كرديد) 4ي گزينه -18

.داشتن اسب و جلوي حركت آن را گرفتن است منظور زدن رگ پاي اسب و نگه» كندن اسب پي«) 2ي گزينه -19 فيض كاشانيام منزل در آن حي كرده ام مست جمال ساقي ام ام اسب خرد پي كرده كـردهآفـاق را طـي

: هايش چمدان و چشم/ جالل آل احمد: بريم و خسي در ميقات از رنجي كه مي/ سيمين دانشور: سووشون و آتش خاموش) 2ي گزينه -20 بزرگ علوي

پاسخنامه مفاهيم برتر

هاي تشريحيهاي تشريحي پرسشپرسش

.زند باد چون دريايي است كه موج مي: موج باد/ كند اي مانند شده كه غرش مي ه حيوان درندهآب ب: غرش آب -1

) ي جزء به كل عالقه(مجاز از عالم : شهر -2ديگر درختان كهن به جان يك: ب. (دوخت آلود مي هاي باران آسمان تيره را به زمين گل رشته: پ/ باران هنگامه كرده بود: الف. دو مورد -3

) بيانگر شدت وزش باد. فتاده بودندا

ي او را هايش حنجره با دندان) ب/ ي گسترده بيانگر هجوم و حمله: ريختند توي دهات مرتبه مثل مور و ملخ مي هاي خان يك آدم) الف -4 بيانگر اوج خشم و عصبانيت: دريد مي

نهايت = آب از سرگذشتن / م كردن و منصرف نمودن از كاريتسلي= سرجاي خود نشاندن / كشتن و نابود كردن= همه را درو كردن -5 بدبختي و بيچارگي

كنايه از تسكين يافتن: »خنك شدن دل«/ كنايه است از شدت چيزي كاستن: »آب روي آتش ريختن « -6

)ي تشبيهي اضافه( سيل طال -2. ها مثل سيل طال هستند گندم-1: دو تشبيه به كار رفته است -7

.توان آن را مركب اتباعي فرض كرد اند، پس نمي هر دو داراي معني) اثاث و توشه(» بنه«و » بار«/ اسباب سفر، زاد و توشه: بار و بنه -8

)بسيار( مفهوم كثرت -9

باز چو كشتي شكست نوبت وصل و لقاست آمد موج الست، كشتي قالب ببست: با بيت -10

كنايه از پريشاني و آشفتگي و اندوهگين شدن: دل از جا كنده شدن/ گرديدنقربان كسي: تصدق كسي شدن/ قصه گفتن: نقل گفتن -11

حرمتي تحقير و بي -12

اياي هاي چهارگزينههاي چهارگزينه پرسشپرسش

متر04/1معادل با : ذرع) 3ي گزينه -13

بحر بهر / سالحصالح )/ جسم( قالب غالب ) / مترادف با گز، يك متر و چهار سانت( ذرع زرع / خانخوان ) 4ي گزينه -14 بخاستيبخواستي )/ دريا(

:آموز هايي براي ارائه به دانش نمونه خاقاني خـضـر خـان چه كـنـم؟ خـوانخــضـرم از گـيـتـي هـمـه قــحــط كـرم اسـتخـوان

t 44 2پاسخ تشريحي ادبيات

رودكيي كشـت گــوشـه ذرعكشــت اســت و زرع از بــهــار شــــد چـو بـهـشـتذرعو زرع

هاللي جغت جـان آفـريـن جـسم تـو از جان آفريد غـالبا من جان گرفتقالب گرفتم چون در آغوشت

مولوي سـلــاحپـــس چـــرا در چــاه نــنــدازم صــلـاحچــون نـدارم عــقــل و تــابــان

بصائ تسكيـن دسـت را بهرنهي از چـنـد بر دل مي ي مرجان نيندازد ز جوش را سـرپـنـجهبحـر

امير معزي خواست كه بدخواه تـو خواستوادار جز آن خاسـتشـاها هـمـه آشـوب ز بـدخـواه تـو

.است» بغض«دهد، ي حرف زدن را نمي گيرد و اجازه است، زيرا آن چه كه راه گلو را مي» بغض«استعاره از » مار«) 2ي گزينه -15

از ذهناستعاره : »چراغ«/ تشبيه: »چراغ ذهن«) 1ي گزينه -16

كل بيت تلميح دارد / تشخيص: »رسد آواز عشق مي«/ مجاز از عالم ملكوت: »فلك«مجاز از كل عالم هستي، : »چپ و راست«) 3ي گزينه -17 .»اناهللا و انا اليه راجعون«به

تضمين: حاوالض/ تشبيه: »رخ چون والضحا«)/ ي مكنيه استعاره(ي استعاري اضافه: »ي خيال شعشعه«) 1ي گزينه -18

استعاره از مردم: »مرغ«/ استعاره از عالم ملكوت: »درياي جان و بحر«) 4ي گزينه -19

جناس: فلك و ملك) 2ي گزينه -20

/ ي مذكور اشاره دارد به آيه» الست«: تلميح)/ جزء به جاي كل(» الست بربكم؟ قالو بلي«ي مجاز از آيه» الست«: مجاز) 3ي گزينه -21 )در مصراع دوم، استعاره از قالب يا جسم(كشتي : استعاره/ ج الست و كشتي قالبمو: تشبيه

در اختيـار » سووشـون «و » مـرد گيلـه «هـاي شـود تـا كنايـات بـه كـار رفتـه در درس د مي پيشنها :اين كنايات عبارتند از. آموزان قرار گيرد و ميزان درك ادبي آنان سنجيده شود دانش

دسـت بـردار -)آور و آزار دهنـده هاي عـذاب حرف(دار هاي نيش حرف -)دنرها كر (افسار گسيختن حـساب كهنـه پـاك كـردن -)آزار دادن با كالم و گفتار ( زخم زبان زدن -)ادامه دادن و كوتاه نيامدن (نبودن

نابود شدن يا ( ساخته شدن كار كسي -) سريع -زمان كم ( يك چشم به هم زدن -)ها را گرفتن انتقام گذشته ( -) شرف نابودي قرار گرفتندر

شـد اسـمي روي آن بـه آسـاني مـي -)شرايط منطقه بـا او سـازگار نبـود (-ساخت برنج اين واليت بهش نمي حتمـي و ( روي شـاخ بـودن -)دزديـدن ( چيزي به جيب زدن -)شد آن را توجيه كرد به آساني مي . (گذاشت

كـشتن و نـابود ( بـه درك فرسـتادن -)لي كشتنبه ك( درو كردن -)پيشرو شدن( علمدار شدن -)مسلم بودن كنايـه از ( سر جاي خود نـشاندن -)معترض و گستاخ بودند (ي كف دست يك زبون داشتند به اندازه -)كردن

نـسل را -)تنبيه و مجـازات كـردن ( مزد كسي را كف دستش گذاشتن -)منصرف كردن و به تسليم واداشتن هفـت كفـن پوسـاندن -)آرامش و تـسكين يـافتن ( خنك شدن دل -)نبه كلي كشتن و نابود كرد (ورداشتن

-)قرآن را سند قول و قرار خود قـرار دادن و سـوگند خـوردن ( قرآن را مهر كردن -)ي دور مردن در گذشته (ر ( گـرم شـدن چانـه -)عمر طوالني داشـته باشـي ( پير شوي -)ناديده گرفتن و نقض پيمان (زير قول زدن پـ

تحمـل ( خم بـه ابـرو نيـاوردن -)طلوع كردن آفتاب ( تيغ كشيدن آفتاب -)پايان يافتن ( رنگ پريدن -)حرفي دسـت روي -)متحـد شـدن (قسم شدن هم -)همراه بودن (عنان بودن هم -)همراه بودن (پا بودن هم -)كردن

روي كـسي را سـفيد كـردن -)نهايت بدبختي و بيچارگي ( آب از سر گذشتن -)كاري نكردن (دست گذاشتن مـورد ( پايمـان شـدن -.)دهـد را مـي معنـي عكـس آن » سووشـون « در درس -بب سربلندي كسي شـدن س(

)حرمتي واقع شدن بي

t 45 عشق آواز - كه اند آورده -سووشون -مرد گيله /5 هفته

بين دو ) 4(ي ايم و مشخص است كه در گزينه هاي آن مواجه بوده هاي پيشين، بارها با اسلوب معادله و ويژگي در آزمون) 4ي گزينه -22 .هوم آن دو، معادل يكديگر استي مشابهي برقرار شده و مف مصراع رابطه

.توجه كنيد) 2(ي هاي موجود در گزينه به استعاره) 2ي گزينه -23 استعاره از زيباروي: ي سيراب الله/ استعاره از دنيا: صحرا/ استعاره از معشوق: گل .است» عشق«و » عاشق«به ترتيب استعاره از » زنجير«و » ديوانه«): 1(ي گزينه .است» معشوق«استعاره از » سرو«): 3(ي گزينه .دارد) تشخيص(ي جان بخشي آرايه» كام ظلم«ي تشبيهي است و اضافه» جوي عدل«): 4(ي گزينه

قلبي است كه به تيرگي و گناه آلوده شده و جمال دوست را » دل زنگار خورده«مقصود از . استعاره از دل است» آيينه«) 4ي گزينه -24 .نمايد نمي

-1: ها اير گزينهي س درباره در خـود پيچيـدن و دردمنـد شـدن بـه : دارد؛ شاعر براي پيچ و تاب زلف معشوق علتي ادبي و غير واقعي آورده است » حسن تعليل « بيت -2

.خاطر حال اسيران عشق .جناس تام دارند) حجاب(و پرده ) آهنگ، دستگاه موسيقي(هاي پرده واژه-3

):ي تشبيه بلكه شباهت كاري يا معنايي البته نه آرايه(ي اسلوب معادله بر تشبيه نهاده شده است پايه) 2ي گزينه -25 دفتر ) 4(ي گزينه: باز عشق گنجشك ودرد بي) 3(ي گزينه. نوح)) ص(پيامبر (و تو ) مسافر كشتي نوح( آن امت ): 1(ي گزينه

كه » همچنان كه«وجود حرف پيوند وابسته ساز . تشبيه از نوع مركب هم وجود دارد) 2(ي اما با آن كه در گزينه. ناهيد) شاعر(نغمه و من زيرا دو مصراع بيتي كه اسلوب معادله دارد، نبايد . ساخته، اسلوب معادله را منتفي كرده است) هسته(ابسته به مصراع دوم مصراع اول را و

.ي ديگري باشد كدام وابسته هيچ

. حق بشر را دادداد بشر داد : به دو معني به كار رفته است» داد«) 1(ي در گزينه) 3ي گزينه -26 . بار به معني محموله است. . . باري است سر بر دوش -1: به دو معني به كار رفته است»باري«) 2(ي در گزينه . . . خالصه اين كه و در اول مصراع دوم » باري «-2 .تكرار است و تكرار هرگز جناس تام نيست» باد«) 3(ي به دو معني به كار رفته است، اما در گزينه» داد«هم ) 4(ي در گزينه

) 3(ي در گزينه. داند كه به قامت بلند معشوق نگريسته است شاعر علت بلند قامتي سرو را از آن جهت مي) 2(ي در گزينه) 1ي ينه گز -27شاعر علت ريزش باران از ابرها را، ) 4(ي در گزينه. گريد داند كه ابر بد عهدي ايام را ديده است و مي شاعر علت ريزش باران از ابر را، آن مي

.ذكر اين دليل هم مثل داليل ابيات پيشين غير واقعي و دروغين اما زيبا و ادبي است. ها براي ظهور امام زمان دانسته است دلتنگي آن .توانيم حسن تعليل را بيابيم تا معني و مفهوم يك بيت را به دست نياوريم، نمي !ه هرگز در چنين دامي نيفتندآموزان بياموزيم ك دام تستي است به دانش» زيرا«ي وجود واژه :آموزان اي براي ارائه به دانش نمونه :دو بيت زير را نخست معني كنيد و سپس حسن تعليل آن را بيابيد

پروين به وقـت صبح چرا كوه و دشت گلناري است كند گردون اگـر كه در دل شـب خون نمي

سيف فرغانيگردد اندر خون خويش كشان ميآسمان دامن از گريبان افـق پـيـداسـت كز عشقت مدام

خواست زمين را از مي/ تشخيص: انداخت باد چنگ مي/ تشخيص: باران هنگامه كرده بود. در اين گزينه از ايهام خبري نيست) 1ي گزينه -28 تشخيص و اغراق: جا بكند

:ها ساير گزينه نمـا متنـاقض : آوازهـاي خـاموش / كنايـه از رهـا كـردن : افـسار گـسيختن / صتـشخي : درختان كهن به جان يكديگر افتاده بودنـد ) 2(ي گزينه

)پارادوكس(ي شدت باران، وصل شدن آسمان بـه زمـين اغراق درباره (نما و اغراق متناقض: آسمان را به زمين دوختن / تشبيه: هاي باران رشته) 3(ي گزينه

)امر متناقض است كنايه از غارت كردن: لخت كردن)/ ي محليه عالقه(مجاز از مسافران : اتوبوس/ آميزي حس: گم ببين چه مي) 4(ي گزينه

ترس و اضطراب:ايهام دارد»نگران«نگريستن

t 46 2پاسخ تشريحي ادبيات

:آميزي چنين بياموزيم شود كه در حس پيشنهاد ميهاي بـه كـار كدام از حس اي كه هيچ گويند، به گونه آميزش دو يا چند حس از حواس پنجگانه را مي

: نمونه. رفته كار واقعي خود را انجام ندهند;صداياز

شنوايي حس;نديدمعشق سخن

بينايي حس حافظ يادگاري كه در اين گنبد دوار بماند تر خوش

گيرند و نوعي ديگر از گاهي براي چيزي كه نياز به حواس پنجگانه ندارد، حس مخصوصي را در نظر مي : نكته .آورند د ميآميزي را پدي حس

:نمونه .با حس بينايي قابل دريافت است» سرخ«نيازي به حس ندارد اما » عقل «عقل سرخ .مربوط به حس بينايي است» رنگ آبي«نيازي به حس ندارد اما » فريب «فريب آبي رنگ .وصي نيستنيازمند حس مخص» حافظه«مربوط به حس المسه است، درحالي كه » نرمي «نرمي حافظه

كل عبارت كنايه از . ي كف دست داشتن امري طبيعي و عادي است زبان به اندازه.در اين گزينه از اغراق خبري نيست) 2ي گزينه -29 :ها ساير گزينه. معترض و گستاخ بودن است

آميزي حس: »بگو ببينم«/ كنايه از پيشرو و رهبر شدن» علمدار شدن«) 1(ي گزينه كنايه از طلوع كردن: »تيغ كشيدن آفتاب«/ تشخيص: »آفتاب تيغ كشيد«) 3(ي گزينه تشبيه: »صورتش مثل گوسپند است«/ مجاز از گلو: »ناي«) 4(ي گزينه

ي اول تلميح دارد به جمله: تلميح/ تشخيص: چنان بخت يافت ماه/ استعاره از صورت زيباي رسول اكرم): اولي(مه ) 1ي گزينه -30 )ص(پيامبر » القمر شق«

.گيرد، بغض است فشارد و جلوي حرف زدن را مي چه كه گلو را مي آن) 3ي گزينه -31

ي نخست در بيت گزينه. كنايه از آزادي بيان كسي را گرفتن و به اختناق كشاندن است» دست بيخ گلوي كسي گذاشتن«) 1ي گزينه -32 :نمونه. مين اختناق استجوشد، بيانگر ه خاموشي شاعر و اين كه چون خم از درون مي

بهار قـفـل خـاموشي يك چند برافواه زدند ي صاحب نظران افكندند خاك در ديده

.كنند دستان دعوت مي هر دو بيت مخاطب را به درويش نوازي و دستگيري از تهي) 2ي گزينه -33

:هايي ديگر نمونه اديب الممالكمن جود تو پروين خوشه چين آمد كه اندر خر اي زيرا فـقـيـران را بـده از خرمن خود خوشه

سعدي چين بود آن جا كه خرمن است نـاچـار خوشه اي پــادشــاه ســايه ز درويــش وامــگـيـر

سعدي بــاري نـگه كـن اي كه خـداونـد خـرمـنـي چـيـن خـرمـن اصـحاب دولتيم مـا خـوشه

پيشنهاد . بيت ديگري متناسب با همين مفهوم آمده است» رود ز دستم دل مي«در فصل پنجم و در غزل .آموزان بخواهيم قرابت مفهومي اين دو بيت را از دانش: شود بعد از تدريس غزل مذكور مي

»نـوا را روزي تــفــقدي كــن درويـش بـي ي سالمت اي صـاحـب كـرامـت، شـكـرانه«

بر اين باوراند كه حرص و طمع سبب شكست و خواري آدمي است و آن كه حد خويش هم عبارت تست و هم ساير ابيات ) 1ي گزينه -34 .نهد شناسد، روي بر تباهي و نابودي مي نمي

:آموزان هايي براي ارائه به دانش نمونه اديب الممالك وز طــمــع روســيــاه و خـوار شـوي كــز قــنــاعــت بــزرگــوار شــوي

ناصر خسرو گـوش طـمـع سـخـت بـگـير و بـمال شـوي زار و خـوارگـرت نــبـايـد كه

سلمان ساوجي كه خواري از طمع و عزت از قناعت زاد عـزيـز مـن در درويـشـي و قناعت زن

t 47 عشق آواز - كه اند آورده -سووشون -مرد گيله /5 هفته

و ممات ندارد، در اين بيت به اين نكته اشاره دارد كه آدم دنيايي و كسي كه دل به زندگاني اين جهان بسته، پاياني جز مرگ) 4ي گزينه -35ابيات اول، دوم، سوم، هفتم و هشتم از غزل . »انا هللا و انا اليه راجعون«: شود ديده مي» عروج و بازگشت به اصل«حالي كه در ساير ابيات مفهوم

اند، همگي داراي همين مفهوم) كتاب درسي-حفظ كنيم(» آواز عشق«

:هايي ديگر نمونههر كـــســي ســوي اصــل خــود پــيــوســـت تــو در مـــشـــرقاو به مــغــرب شــود

اديب الممالك

الممالكاديب به ســوي اصــل خــود بــشــتــابــد ايـن ظـل خـداونـديــم و بــايـد) سايه(كه مـا ظـل

كمالاجع است چون به اصل خويش هر چيزي كه بيني ر جان كه رفت از پيش ما خواهد به آن لب بازگشت

ي درس مقدمه) 1ي گزينه -36

t 48 2پاسخ تشريحي ادبيات

.خواهي و طمع سبب نيستي و شكست است هر دو سخن بر اين باورند كه فزون) 3ي گزينه -1

.نوازي و دستگيري از تهيدستان ساير ابيات همگي سفارشي است براي درويش) 3ي گزينه -2

!»آتش خاموش«دگي اجتماعي مردم فارس پرداخته است نه در كتاب نويسنده به زن» سووشون«در داستان ) 3ي گزينه -3

ي ها فرجام بد آدمي را نتيجه گويد، در حالي كه ساير گزينه ثمر خود سخن مي بستگي بي در اين گزينه شاعر از عشق و دل) 3ي گزينه -4 .دانند اعمال و رفتار ناشايست خود او مي

نظير مراعات: جامه، درزي، قامت، دوختن/ استعاره از خداوند : درزي ازل / تشبيه: اي بود گويي جامه) 1ي گزينه -5

ي درس مقدمه) 4ي گزينه -6

.اند ساير ابيات همگي بيانگر عروج و بازگشت به اصل) 1ي گزينه -7

.شود ميها صراحتا ديده بيانگر تأسف خوردن و توبه كردن است كه در ساير گزينه» پشت دست داغ كردن«) 2ي گزينه -8

محظورمحضور / مألوف معلوف / محظوظ محضوظ ) 3ي گزينه -9

سپاسگزاريسپاسگذاري ) 3ي گزينه -10

.ي عصر نويسنده است سامان جامعه چنگ انداختن باد و به جان يكديگر افتادن درختان كهن، بيانگر اوضاع نابه) 4ي گزينه -11

.في است كه لباس را پوشيده بودهمان مصط» مايحتوي«منظور از ) 3ي گزينه -12

. مراجعه شود4به پاسخ تست ) 3ي گزينه -13

.بيانگر ادعاي چيزي را داشتن و خواستار چيزي بودن است» ي چيزي را كشيدن كباده«) 3ي گزينه -14

راي زدن و مشورت كردن: استشاره/ جويدن : مضغ/ رخسار : وجنات) 2ي گزينه -15 نما متناقض: آواز خاموش و دوختن آسمان به زمين/ تشبيه: هاي باران رشته/ كنايه از رها كردن: افسار گسيختن) 2ي گزينه -16

جا معني عكس در اين(كنايه از سربلند كردن : روي را سفيد كردن/ كنايه از پايان يافتن و از بين رفتن: رنگ پريدن) 4ي گزينه -17 كنايه از طلوع كردن: تيغ كشيدن آفتاب.)/ دهد مي

هم پهلو به پهلو، همراه: عنان هم) 1ي گزينه -18

.ي جامعه است آگاه و آواره نماد مزدور، فريبكار، نا» مأمور دوم«) 3 گزينه -19

وقاحتوقاهت / زوال ذوال / بحبوحه بحبوهه ) 3ي گزينه -20

t 49 خوانم مي را تو - تم عمو ي كلبه - پايداري ادبيات /6 هفته خوانم تو را مي - ي عمو ت م كلبه- ادبي ات پايداري/ 6هفته

پاسخنامه مفاهيم اوليه

.كند ما را به ستم ناپذيري و مبارزه با ظلم دعوت مي» ال يحب اهللا الجهر با السوء من القول الا من ظلم«ي آيه -1

تواند در اسارت شما درآيد اما روح و روانم متعلق به من است و هرگز در جسم مي. (توانيد بكشيد اما روحم را هرگز يعني جسمم را مي -2 .)تبند شما نيس

بدنما و ناموزون بودن، مسخره به نظر آمدن -4 فرصت دادن -3

.واگذار كنم) لگري(= توانم به موجود فناپذيري چون تو يعني روح و روانم را نمي) منظور لگري(موجود مادي يا هر انسان ديگري -5

. . .ي روشن پيروزي و ها ي بيدادگر، ستايش آزادي و آزادگي، نمودن افق دعوت به مبارزه، ترسيم چهره -6

ي نيكسون كشي انگيزه- پابلو نرودابه ترتيب : ب هريت بيچر استو- پابلو نرودابه ترتيب : الف -7

»ارتعاش«لرزان، از مصدر : مرتعش/ بركشيده، صفت شمشير: آخته/ اهريمن، شيطان: عفريت/ نظارت: مباشرت) 1ي گزينه -8

:وزانآم هايي براي ارائه به دانش نمونهــدين دونـده عـفريـتبه دشــت انــدر چــو به كــوه انــدر چــو ســيــلــاب رونـده فخرالــــ

اسعد گرگاني

امير معزي خــون دلــم از ديـده بـرون تـاخـته دارد داردآختهامــروز بــتــم تــيــغ جـفـا

آني قا حيطش بگسلد لنگر سان زورقي كاندر م به اعضامرتعشي موج حوادث زمين از لطمه

حوض: ناحيه، حوضه: حوزه/ آموختن: باطل ساختن و لغو نمودن، القا: الغا/ رسول و فرستاده: خوشايند، متبوع: مطبوع) 2ي گزينه -9

: آموزان هايي براي ارائه به دانش نمونه حافظ جـز اين قدر كه رقيبان تند خو داري هيچ نتوان گفتمطبوعدر آن شمايل

فرخي يزدي قــرار الـغـاي تــا نــگــويــنــد ز ســوزي مــا اشــك مــبــار بـهـر دل

)خروشيدن، به هم خوردن، به هم خوردن امواج دريا( تالطم تالتم ) 1ي گزينه -10 صائب پـرواي شـور حـشـر نـدارم ز شـور خـويش كـنـد؟ دريا چه ميتالطمسـيـالب بـا

.)نوشته شود» ط«فارسي است و نبايد با حرف » تپيدن«برگرفته از مصدر » تپش«( تپش طپش ) 4ي ينه گز -11 اوحدي تـوانـي كشـت تـپشزيــن نــم و زيــن در دل اهل صــــدق تــــخـــم بهشـــت

آميزي حس: صداي گرم) 3ي گزينه -12

.م به او كمك كرده بوداستعاره از همان زني كه ت: حيوان تنبل) 2ي گزينه -13

.به كار رفته است» عقيده دارم«در اين گزينه در معناي » برآنم«) 1ي گزينه -14 :نمونه. نمايد ها بازديد مي كند و از آن ي لشكر از برابر سربازان عبور مي يك عمل نظامي است كه فرمانده» سان ديدن«

بهار سان ديدنام، چو لشـكر به وقت پر ازدح دانـي صــبـاح مـرگ يـكـي دار ديـد و مـي

.به ارتعاش درآمدن تار قلب به معناي بر انگيخته شدن احساسات و عواطف است) 2ي گزينه -15

t 50 2پاسخ تشريحي ادبيات

ترين شرط براي سپردن مسئوليت سرپرستي بردگان به يك غالم، به خرج دادن خشونت و سنگ دلي از نظر لگري مهم) 2ي گزينه -16رحمي و اي دست بزند و نسبت به بردگان و زيردستان، بي رحمانه رسيدن به موقعيت جديد، به هر عمل بينسبت به آن غالم است تا با

.خشونت پيشه سازد

وي معتقد . داند هاي گذشتگان مي ها و رشادت بهروزي و شادماني امروز است كه شاعر آن را مديون رنج» اين«منظور از ) 1ي گزينه -17تواند بيانگر بزرگ شدن چهره مي. (ها و مبارزات، امروز شادماني و پيشرفت كشور شيلي را فرا گرفته است تيي سخ است كه پس از آن همههاي مردم شيلي است كه از گذشتگان به ارث به معني مبارزات و مقاومت» اين«ي گروهي معتقداند كه واژه) پيشرفت و ترقي نيز باشد

.اند برده

وي . داند و معتقد است كه نفرت كاري به دور از شأن انساني است زيدن و دشمني كردن را در خور انسان نميشاعر نفرت ور) 3ي گزينه -18 .نهد داند و آن را با نفرت و دشمني فرق مي مقاومت و استقامت را حق خود مي

.طرح شده است» ي عمو تم كلبه«ي درس از مقدمه) 2ي گزينه -19

.هاي ادبي تاجيكستان است از چهره»صدرالدين عيني«) 3ي گزينه -20

پاسخنامه مفاهيم برتر

هاي تشريحيهاي تشريحي پرسشپرسش

كنايه از بدبخت و بيچاره بودن است و از » روز بودن تيره«: ب./ شود ي مكنيه از ظرف يا سطلي است كه سرشار مي استعاره» روح«: الف -1 .مجاز است از روزگار» روز«طرفي

)اهافرار كردن آرزوها و رؤي( تشخيص -2

كنايه از اتفاق هولناكي افتادن: طوفان به پا شدن/ آميزي حس: صداي گرم -3 . روح و روان نبايد اسير وجود فناپذير گردد پ -5 به آباداني سرزمين و شادماني مردمانش -4

.آيد و پس از آن ابديت در كار است اما هنگامي كه جسم را كشتيد ديگر كاري از دستتان برنمي -6

كتك زدن: دست به روي كسي بلند كردن/ عصباني شدن: دان قروچه كردن دن -7

سراي باقي، آخرت -8

.داند جويي را در خور انسان نمي شاعر دشمني و كينه) الف( يك مورد -9

هاي خشم خوشه-ها مراتع بهشتي و موش و آدم- بيستم -10

اياي هاي چهارگزينههاي چهارگزينه پرسشپرسش

)ناحيه( حوزه ) حوض(حوضه ) 1ي گزينه -12 مرد ننجيب زاده و جوا: جنتلمن) 4ي گزينه -11

تشخيص: دهن كجي كردن پيرهن/ كنايه از بدنما و ناموزون بودن: دهن كجي كردن) 1ي گزينه -13

نه تشخيص را بياموزيم؟چگوبه محذوف شود و ثانيا مشبه به در آن حذف مي است كه اوال مشبه) مكينه(تشخيص نوعي استعاره

:نمونه. ن يا هر جانور ديگر استآن، انسا

t 51 خوانم مي را تو - تم عمو ي كلبه - پايداري ادبيات /6 هفته

.)رقصند مي هستند كه » به محذوف مشبه«چون انساني » ها برگ«. ( تشخيصرقصند ها مي برگ .)كارند هستند كه بي» به محذوف مشبه«چون انساني » بادها«. ( تشخيصكارند بادها بي

:شود تشخيص به دو صورت مطرح مي )نمايي آدم(ان دادن شخصيت انسان به غير انس) الف

: نمونه تعصب داشتن فقط شخصيت انساني است كه به غير از انسان داده ها تعصب خاصي داشتند سنگ

.فقط ويژگي انساني است نه جانوران ديگر» تعصب«. شده است )جان بخشي(دادن شخصيت جانور به غير جانور ) ب

: نمونهنسبت داده شده ) اشك(ر جانوري است كه به غير جانور كا» دويدن «. دويدند ها مي ها بر گونه اشك .باشد. . .) نظير اسب، گوسفند، گاو و (اين جانور ممكن است انسان يا غيرانسان . استباشد، غير از استعاره ) انسان يا هر جانور ديگر(، جانور به محذوف آن ي استعاري كه مشبه هر اضافه: نكته

:نمونه. شود بودن تشخيص نيز محسوب مي )استعاره و تشخيص. (كند صبح چون انساني است كه گريه ميي صبح گريه

)استعاره و تشخيص. (كند آفتاب چون جانوري است كه نگاه مينگاه آفتاب )فقط استعاره. (دارد» در«اي است كه صلح مانند خانهدر صلح

آميزي حس: سنگيني سردي و يأس) 4ي گزينه -14

:آميزي يي براي حساه نمونه حافظ گيرد كه سـر تـا پـاي حـافظ را چرا در زر نمي از ايـن شـعـر تر شيرين ز شاهنشه عجب دارم

بيدل به هر نقشي كه چشمت وا شود رنگ صدا بنگر ي نـيـرنگ هستي جز من و مايي نـدارد پـرده

حافظ و بـــاد صــبــا شــاد آمــد آورد گل شـــادي شــنـوم بــوي بهبــود ز اوضــاع جهان مــي

:ها ساير گزينه. آميزي است داراي حس» صداي روشن«. نما خبري نيست در اين گزينه از متناقض) 4ي گزينه -15 تشبيه: من چون مسيح هستم): 1(ي گزينه )ي تشبيهي اضافه(تشبيه : ي صلح و آرامش گنجينه): 2(ي گزينه كنايه از فرصت دادن: ميدان دادن) 3(ي گزينه

مرتعش / است كه داراي تار است) به محذوف مشبه(، قلب چون سازي )ي مكنيه استعاره(= ي استعاري اضافه: تارهاي قلب) 1ي گزينه -16 كنايه از برانگيخته شدن احساسات: شدن تارهاي قلب

:ها استعاره از تم، ساير گزينه: حيوان بدبخت و سياه) 4ي گزينه -17كنايـه : دست را به روي كسي بلند كـردن ) 3(ي گزينه/ كنايه از عصباني شدن : از جا در رفتن ) 2(ي گزينه/ استعاره از تم : عفريت) 1(ي زينهگ

از كتك زدن

شت سر پ/ كنايه از شادماني و پيشرفت: شدن چهره بزرگ/ و تشخيص) ي مكنيه استعاره(= ي استعاري اضافه: ي شيلي چهره) 3ي گزينه -18 كنايه از گذشتن و عبور كردن: گذاشتن

بخش و ي گندم لذت شادي چون خوشه/ كنايه از مقاومت كردن: ايستادن)/ ي ابزاري يا آليه عالقه(مجاز از قدرت : دست) 1ي گزينه -19 آميزي حس: ين بودن شاديزر)/ وجه شبه: بخش و زرين ادات، لذت: به، چون مشبه: ي گندم مشبه، خوشه: شادي(تشبيه : زرين است

كار بيهوده كردن: باد پيمودن) 1(ي گزينه) 1ي گزينه -20 نوا بودن بدبخت و بي: خاك بر سر ماندن-2محروم و بدبخت بودن، : باد در كف داشتن- 1) 2(ي گزينه

t 52 2پاسخ تشريحي ادبيات

.ي بسيار داشتن غصهغم و: صد چاك بودن جگر-2محروم و بدبخت بودن، : خاك بر سر بودن كسي- 1) 3(ي گزينه چاره شدن نوا و بي بي: خاك بر سر افشاندن-2تابي كردن، ناشكيبايي كردن، بي: جامه چاك كردن- 1) 4(ي گزينه

:تواند به دو معني باشد مي» بو«) 3(ي فقط در گزينه) 3ي گزينه -21 .ي تو سبب مستي من است رايحه: ب مست عشق توام: الف: به بوي تو مست :ايهام دارد» بو«در ابيات زير

عطار چـون حيات و زندگيش از بوي اوست مــرد دانــا راه يـابـد سـوي دوسـت

.ي او است اش از بو و رايحه زيرا حيات و زندگي) ب .اش از عشق او پايدار است زيرا حيات و زندگي) الف اي كه هر كدام از موضوعات آمده، مصداقي براي اثبات ديگري آورد به گونه ميگاهي شاعر يا نويسنده دو موضوع را معادل هم ) 2ي گزينه -22

: گويند كه داراي سه شرط آشكار است مي» اسلوب معادله«اي را آرايه نويسان چنين آرايه. استضـوعي از حيـث معنـايي كـامال حرف پيوند وابسته سازي آمـده باشـد و هـر مو ) غالبا دو مصراع ( نبايد ما بين دو موضوع موردنظر :شرط اول

.مستقل است و بين دو موضوع به ظاهر اشتراك معنايي برقرار نيست .شود ابتدا مصراع دوم و سپس مصراع اول را خواند شود عوض كرد، مثال مي جاي دو موضوع را با تغيير لحن يا آهنگ مي:شرط دوم .ي تشبيه اشتباه نگيريد شباهت معنايي را با آرايه. معنايي برقرار است در دو موضوع، مابين دو يا چند واژه شباهت :شرط سوم است در حالي كه در اسلوب معادله اصال وابستگي در كار نيست، بلكه هر كدام معادل ديگري هـستند » به مشبه«ي وابسته» مشبه«در تشبيه،

!ي ديگري نه وابسته

!نما نه متناقضفقط داراي تضادند» خوب و زشت«) 1ي گزينه -23 چيست؟) پارادوكس(نما متناقض . آورد كه آن صـفت مـوردنظر، نـاقض آن چيـز اسـت دهد و يا براي چيزي صفتي مي گاهي گوينده دو مفهوم متناقض را به يك چيز نسبت مي

:دقت كنيد !باد سبب خاموش شدن چراغ است نه بر افروختن آن): 2(ي گزينه .لت ضد و نقيض است و ناقض آن استفقر با دو): 3(ي گزينه .توان كسب جمعيت نمود از چيزي كه منشأ پريشاني است نمي): 4(ي گزينه

و در » ملك حسن«) 2(ي در گزينه! كنايه از اطاعت كردن و پذيرفتن» گردن نهادن«داراي تشبيه و » چو گوسفند«) 3ي گزينه -24 .داراي كنايه است» سر از كمند نكشيدن«) 4(ي گزينهداراي تشبيه و در» چو قامت بلند«) 1(ي گزينه

شود دهد و از گرمي هيبت او حتي آب هم تشنه مي از صولت او خاك استعفا مي: گويد انوري در حق ممدوح خود مي) 4ي گزينه -25حتي بسته بودن دهان صدف را شرم و رشك از و ) 2ي گزينه(گرداند ها را بازمي بندد و آن و امر و نهي او مسير قضا و قدر را مي) 1ي گزينه(

)3ي گزينه. (داند سخنان ممدوح مي

.خداوند بلند كردن صدا را به بدگويي دوست ندارد، مگر از آن كسي كه به وي ستم شده باشد) 4ي گزينه -26

.توان بر دشمن ظفر يافت يكديگر ميكنند و بر اين باوراند كه با پشتيباني هر دو سروده مخاطب را به اتحاد دعوت مي) 4ي گزينه -27

:آموزان هاي ديگر براي ارائه به دانش نمونه اديب الممالكبه پــــيــــروزي امــــيـــدواري دهيـــم كــنــون گــر به هم دســت يـاري دهيـم

حافظ بـخـت گـو پشت مكن روي زمين لشكر گير دوست گو يار شو و هر دو جهان دشمن باش

.ي معاصر الجزايري است از خوزوئه دوكاسترو اما ساير آثار از فرانتس فانون، نويسنده» ها آدم و خرچنگ«) 3ي گزينه -28

.ي فلسطين به نگارش در آمده است ي فاجعه اثر بانوي انگليسي، اثل مانين است كه درباره» راه بئرسبع«) 2ي گزينه -29

.ي معاصر عرب، غسان كنفاني ت از نويسندهاثري اس» ادب المقاومة«) 3ي گزينه -30

t 53 كنيم حفظ -كه اند آورده - انسان يك از -تبعيد هاي بيابان در /7 هفته حفظ كنيم-اند كه آورده - از يك انسان-هاي تبعيد در بيابان/ 7هفته

پاسخنامه مفاهيم اوليه

عذاب كردن، چيره : قهر/ عقلي خردي، ناداني، كم بي: سفاهت/ جشن ملي در سوريه : دبكه/ هاي رومي ماه اول تابستان، از ماه: تموز -1 ن، خشم، غضبشد

.تر توضيح دهيم بيش) سرياني(هاي رومي ي ماه شود درباره پيشنهاد مي :هاي رومي ترتيب ماه

)فروردين(آذار ) 7 )مهر(ايلول ) 1 )بخشي در فروردين و بخشي در ارديبهشت(نيسان ) 8 )آبان(تشرين اول ) 2 )خردادبخشي در ارديبهشت و بخشي در (ايار ) 9 )آذر(تشرين آخر ) 3 )بخشي در خرداد و بخشي در تير(حزيران ) 10 )دي(كانون اول ) 4 )بخشي در تير و بخشي در مرداد(تموز ) 11 )بهمن(كانون آخر ) 5 )بخشي در مرداد و بخشي در شهريور(آب ) 12 )اسفند(شباط ) 6

:گويد ابونصر فراهي مي و آذر و نــيــســان، ايــار اسـتشــبــاط گـه دو تــشـريـن و دو كـانــون و پـس آن

دارش كه از مـــن يــادگــار اســت نـــگه حـــزيـــران و تـــمــوز و آب و ايــلــول

.رو به رو شد، برخورد كرد: دچار شد) پ -2 طغرل احراريكـنـد تـعظيم رويت در چمن ناچار گل مـي دچاري گلشن آيينهشدتـا به رخـسـار تـو

»مهر و وفا«با » جور و جفا«: تضاد/ جفا و فا، بيش و پيش: جناس) 1ي گزينه -3

.ماند ظلم و ستم پابرجا نمي -5 سنگ شكنجه: سنگ مردگان -4

دانند و گروهي ي آگاهانه مبارزه كردن مي ي معني و مفهوم اين جمله، نظر دوگانه وجود دارد؛ گروهي، با چشم جنگيدن را نشانه درباره -6ها، پاها و شاعر در ذهن خود ملت فلسطين را انساني در نظر گرفته است كه گر چه دست: گويند مي-تر است كه به واقعيت نزديك-ديگر

اش را اما هنوز با چشمان خود نفرت و دشمني) هايش را به سنگ مردگان آويختند دست/ بر دهانش زنجير بستند (اند حتي دهانش را بسته .دهند ي خود ادامه مي كند؛ يعني با حداقل امكانات به مبارزه ها ابراز مي يستنسبت به صهيون

. ميهنش را غصب كردند -8 تبعيد فلسطينيان -7

.خواند است كه شاعر در ماه ايار زير آسمان آبي رنگ و در ميان مزارع زيتون آواز مي» آسمان«ي آبي رنگ مقصود از سايه) 4ي گزينه -9 :به قول عطار. اند كودكان و فرزندان فلسطيني است كه در زير حمالت دژخميان له شده» هاي نوشكفته لگ«) 1ي گزينه -10

ز بــرگ ســبـــز، لــوحـــي بــرگـرفـته هزاران گل چــو طــفــلـان نـوشـكـفـته

باران درد و عذاب ناشي از حمالت و بمبپندارد كه به خاطر هايي مي ها را انسان شاعر در تصويري فراواقعي، مزرعه) 1ي گزينه -11 .پيچد ها به خود مي صهيونيست

.چشمي كه از خاك پر شده و مملو از اشك حسرت است، بيانگر شدت اندوه و آوارگي است) 1ي گزينه -12

خاطرات زيبا در مزارع و اش را با كند كه دوران جواني ها است، از سرزمين خود ياد مي ي بيابان شاعر كه اكنون آواره) 2ي گزينه -13 .ها گذرانيده است درختستان

:به قول پروين اعتصامي

t 54 2پاسخ تشريحي ادبيات

ي گل به دامــــــن گــــــلـــــزار چهره شــســتــم يــاد بــاد آن دمــي كه مــي

اش بـــود و ســـبــزه بــودش تــار لـــاله يــــاد بـــاد آن كه مـــرغـــزار، از مـــن

. در توضيحات كتاب درسي به آن اشاره شده است)3ي گزينه -14

ي چهارم نيز خبري از تبعيد در گزينه. ها اشاره دارد ي اول و سوم به كشتار فلسطينيان به دست صهيونيست گزينه) 2ي گزينه -15 .فلسطينيان نيست

هاي قربانيان خو، دندان هاي درنده يستشاعر در اين قطعه از شعر، مرگ را موجودي فرض كرده است كه در شكم صهيون) 2ي گزينه -16ها كه جز اندوه و ي صهيونيست شود و از اين عمل وحشيانه سرخوش مي) ها رگبار مسلسل(ها ي فشنگ بيند و با ديدن قهقهه را مي) فلسطينيان(

ها اشاره ي فشنگ ي مرگ و هم به قهقهه خندهنيز شاعر هم به) 3(ي در مورد گزينه. برد گريه براي مادران داغدار به جا نگذاشته است، لذت مي .كند، كه دليلي بر درست بودن اين گزينه است مي

.پيامبران هستند» چوپانان«وحي الهي و مقصود از » سرودهاي صلح و شادي«مقصود از ) 1ي گزينه -17

باري زهر بر چهره پاشيدن، بيانگر همين مرگ. نددا بار مي شاعر كه گرفتار بيابان تبعيد است، دوري از فلسطينيان را مرگ) 3ي گزينه -18كند، يكي رنگ سبز زمرد كه بيانگر سرسبزي دو مفهوم را در ذهن تداعي مي» زمرد«به » سرزمين«تشبيه . است كه او به تصوير كشيده است

با اين . گردد عي بر زمرد بيفتد كور ميتواند اشاره داشته باشد به اين باور قديمي كه اگر چشم اف كشور فلسطين است و ديگر اين كه مي .گردد توضيح شاعر سرزمين فلسطين را چون زمردي فرض كرده است كه دشمن صهيونيستي جرئت مقابله با آن را ندارد و كور مي

آموزان با ذكـر گردد، براي دانش شود تا اين باور قديمي كه چشم افعي با ديدن زمرد كور مي پيشنهاد مي .كند تر مي فهم اين موضوع، دريافت معني و مفهوم اين قطعه را آسان. ايي توضيح داده شوده نمونه :آموزان هايي براي ارائه به دانش نمونه

امير خسرو دهلويچـشـم افـعـي چـو زمرد نگرد، كور شود گشت اعمي چو خط سبز تو را ديد رقيب

امير معزي ي افعي ـد كه زمـرد به ديـده همـان كـن ي دشـمـن تـواتـر حـركـاتـش به ديـده

امير معزي ي افـعـي آن چه زمــرد كــنـد به ديـده ي خصمان نـور ضـمـيـرش كند به ديده

جامي زمـرد از چه كـنـد كـور چـشـم افعي را رسد ور ني به سـر حـكـمت او كس نمي

.آيد ي رفتار برمي يوهاز من اين ش: آيد از من اين صورت مي) 3ي گزينه -19

)2ي گزينه -20

ايـن . ي صفات پسنديده و مباني اخالقي به نگارش درآمده اسـت كتابي است از حسين واعظ كاشفي كه در چهل باب و درباره : اخالق محسني .كتاب در هندوستان خوانندگان فراواني دارد

پاسخنامه مفاهيم برتر

هاي تشريحيهاي تشريحي پرسشپرسش

تپه: پشته -1

گويند ابتدا نما كه مي جم يا جام جهان جام) ب)/ گذراني و عياشي خوش: جام گرفتن(جام شراب ) الف: رنگي است اراي ايهام كمد» جام « -2 .اند خسرو تعلق داشته و سپس آن را به جمشيد منتسب كرده به كي

.گيرد او از من ادب ياد مي -3

»الف«با بيت / باشي دعوت به خوش -4

t 55 كنيم حفظ -كه اند آورده - انسان يك از -تبعيد هاي بيابان در /7 هفته

هستيمجهوالت: شب تاريك -5

»الف، ب، پ«ي موارد همه!)/ ماند پس به تو هم وفادا نمي. (داد اگر جهان وفادار بود، هرگز نوبت ديگري را به تو نمي -6

مرگ او -7

آباداني كشورش -8

.نرون مرد، ولي رم نمرده است/ به راستي كه شب رفتني است -9

)پاي كوبي دبكه( دبكه -10

!) همين تست را در كنكور سراسري هم داشتيممثل( ايارش -نيسانش: به ترتيب -11 اياي هاي چهارگزينههاي چهارگزينه پرسشپرسش

)ماه سوم بهار( ايار عيار / خار هجران خوار هجران ) / ماه اول بهار( آذار آزار ) 3ي گزينه -12

:آموز هايي براي دانش نمونه انوري ي فـردا عــده نهاده بــا تــو هر امــروز و بهتـر از كانـونآذارگـذشـته بـر تـو هر

مسعود سعد نيسانهمـيـشه تا رسد آذر همي پس از بودايارهمـيـشه تـا پـس نـيـسان همي سلمان

حزين الهيجيي غــضــب كــردگـار كـو آخــر زبــانه و خس كندخارتا كي خراش ديده و دل

استعاره از : زده شبنم يخ/ استعاره از فلسطين : عشق. / سرپناهي است بيكنايه از آوارگي و » پرخاك بودن چشم«: كنايه) 1ي گزينه -13 استعاره از اردوگاه: بيابان تبعيد/ اشك حسرت

/ خوانيم آواز و مي- آذار و ايار -شقايق، نرگس، پشته، مزارع : مراعات نظير/ ي ماه آذار ها به وسيله آراستن پشته: تشخيص) 4ي گزينه -14 استعاره از آسمان» ي آبي رنگ سايه«: استعاره

كوبيدن بخشي از عمل رقصيدن و شادماني كردن و به پا كردن جشن است؛ پاي. كنايه از جشن و شادي است» كوبي پاي«) 1ي گزينه -15 . ي بخشي از عمل است ي اين كنايه، رابطه بنابراين، رابطه

اشـتباه ) در مجاز (ي جزء به جاي كل عالقهي بخشي از عمل را با آموزان بياموزيم كه رابطه به دانش !نگيرند

ديدن مرگ » 3«ي و در گزينه» سرزمين«منادا قرار گرفتن » 2«ي ها، در گزينه بر خود پيچيدن مزرعه» 1«ي در گزينه) 4ي گزينه -16 .داراي تشخيص است

:ها ساير گزينه. اي مراعات نظير هستنددار» خواندن«و » سرود«در اين گزينه از ايهام خبري نيست و ) 4ي گزينه -17 )كودكان و فرزندان(هاي نوشكفته گلاستعاره ) / نابود كردن و كشتن( له كردن كنايه ): 1(ي گزينه و تشخيص) ي مكنيه استعاره(ي استعاري اضافهها ي فشنگ قهقهه): 2(ي گزينه

t 56 2پاسخ تشريحي ادبيات

مراعات نظيرآبي و سرخ / استعاره از بمب و موشك خارهاي سرخ / اها استعاره از هواپيمهاي آبي سايه): 3(ي گزينه

ي مكنيه و تشخيص استعاره: ديدن مرگ/ ها استعاره از صهيونيست: درندگان) 2ي گزينه -18

كنايه از پايان : زنجيرهاي به جا نماندن اتاق توقيف و حلقه/ تضاد : رفتني و ماندني/ استعاره و نماد از ظلم و استبداد : شب) 3ي گزينه -19 )»ان الباطل كان زهوقا«ي ي شريفه تلميح دارد به آيه(يافتن دوران اسارت

استعاره از كشور فلسطين: زيباي كوچك) 1ي گزينه -20

)4ي گزينه -21 آجر خام، آجر ناپخته-1: معاني خشت .كردند سوي دشمن پرتاب مياي كوچك كه به هاي قديم كه عبارت بود از نيزه نوعي سالح در جنگ-2 .فهميم كه منظور همان نيزه است خشت مي» رخشان بودن«از ) 1 .فهميم كه منظور از خشت همان آجر پخته است مي» بالين«از طريق ) 2 .فهميم كه منظور از خشت نيزه است با توجه به زهر داشتن و آبدار بودن مي) 3 .و تير هم وجود دارد) زوبين(هاي ژوبين در مصراع اول كه خشت آمده است واژه) 4 .شد از باال نيزه و ژوبين و تير و سنگ پرت مي: معني مصراع :شود كند كه در اين صورت معني مصراع چنين مي معطوف مي) خشت(ي سنگ ذهن را به معني آجر نپخته از سوي ديگر وجود واژه .شد پرت ميو تير و سنگ) زوبين(= از باال آجر نپخته و ژوبين

به كوي اندرون تيغ و تير خدنگ و از بام سنگخشتز ديوارها .خشت در بيت مذكور هم ايهام دارد

)2ي گزينه -22 :نماها متناقض .نما است متناقض) كه جاي آتش است(برآمدن طوفان از تنور ): 1(ي گزينه .نما است متناقض) است. . .كه نماد شكوه و (برآمدن خار از تخم الله ): 3(ي گزينه .نما است است، متناقض) يونان(روستايي بودن كسي كه شهري ): 4(ي گزينه ت مفهـومي، متنـاقض نما هميشه نزديك و كنار هم نيست گاهي متناقض به يادداشته باشيم كه متناقض نمـا نما با فاصله است و گاهي در كليـ

.آيد پديد مي

مانند شده است ) به محذوف مشبه(به بنايي ) مشبه(» تفكر«است كه در آن ) استعاره(ي استعاري يك اضافه» ديوار تفكر«) 3ي گزينه -23چون طوفان آتش را خاموش مي كند و اين دو نقيض . كه ديوار دارد و از طرفي ديگر، خيزيدن طوفان از آتشكده، داراي متناقض نماست

.اند هم

.مربوط به حس بينايي است» تماشايي«مربوط به حس شنوايي اما » صدا«. آميزي است اي حسدار» صداي تماشايي«) 4ي گزينه -24 :ي بيت زير آشكار است اسلوب معادله ي دوم و در گزينه» بوي مي«ي سوم، زينهتر، الزم به ذكر است كه در گ گزيدهتماشايي / صداي ساز شكستهي دلخستگان صداي خسته

ي ساير اسلوب معادله. اند هاي ذكر شده، همگي در ارتباط با عنصر صاحب حس زيرا حس. داراي حس آميزي نيستند» تلخي را چشيدن« .ابيات نيز آشكار است

:اي ديگر براي اسلوب معادله نمونه صائب ا شبنم روشن گهر سيماب شد گوش گل ر كند بـر لـطـيفان صحبت گوهر گراني مي

. نيز داراي تشبيه است» روي مه«. داند شاعر با علتي دروغين، هاللي شدن ماه را به خاطر شرمندگي از روي زيباي معشوق مي) 1ي گزينه -25 !كدام از اين دو هيچ) 2(ي فقط حس تعليل و در گزينه) 4(ي فقط تشيبه، در گزينه): 3(ي در گزينه

t 57 كنيم حفظ -كه اند آورده - انسان يك از -تبعيد هاي بيابان در /7 هفته

.ها را بيابيد آن. بيت از غزل زير حسن تعليل وجود دارد4در حداقل :سيف فرغاني

شـــــب ســــيــــاهي ز مــــوي او دارد مه نـــــــكــــــويــــــي ز روي او دارد آن چه از حــــــــســـــــن روي او دارد خــود بــديـن چـشـم چـون تـوان ديـدن كـــــعـــــبه خــــانه به كــــوي او دارد كـــعـــبه مـــرواز ســــر كــــوي او به مـــــشـــــك در نــــافه بــــوي او دارد گــل به بــســتــان جــمــال ازو گــيـرد هر چه هســــــــــــــــت آرزوي او دارد نه تـــــو تـــــنهاش آرزومـــــنـــــدي وجـــــوي او دارد هوس جــــــســــــت ـد حـــركـــتذره گــــر در هوا كــــنــ روز و شــــب گـــفـــت و گـــوي او دارد ي بــلــبــل از پــي گــل نــيـسـت نــاله كه دلـــــش مــــيــــل ســــوي او دارد مــن به جــان مــايــلــم بــدان عـاشـق ها ســـــــــر به جـــــــــوي او دارد آب ســـيـــف از گــريه خــاك را تــر كــرد

)فعل(، گذران )صفت= گذرنده (گذران : جناس تام/ غم و شادماني، برخيز و بنشين : تضاد) 2ي گزينه -26

تلميح دارد به جمشيد و جام / جناس تام ): قبر(و گور ) گورخر(گور / گذراني و عياشي كنايه از خوش: جام گرفتن) 3ي گزينه -27 نماي او نجها

در خواب : كنايه.) / فضل به محيط يا اقيانوس مانند شده است(محيط فضل : تشبيه) / احاطه-2 اقيانوس -1(محيط : ايهام) 2ي گزينه -28 جمع و شمع: جناس/ شب تاريك استعاره از مجهوالت هستي : استعاره/ شدن كنايه از مردن

هـا ي ايـن واژه ان بازگو كنيم و آنان را با معاني دوگانهآموز ليدي جناس تام را براي دانشهاي ك واژه :ها عبارتند از بعضي از اين واژه. آشنا سازيم

-توشه (، زاد ) فعل دعا-نسيم (، باد ) جانور-عيب (، آهو ) جان-رونده (، روان ) گورخر-قبر (گور -ي دست پنجه(، چنگ )قي اصطالحي در موسي-پوشش و حجاب (، پرده ) فعل-عدل و انصاف (، داد )فعل

، ) فرق سر-تفاوت (، فرق ) شانه و كتف-ديشب (، دوش ) فعل نهي-سود و درآمد (، منال )ابزار موسيقياسم خاص (، شيرين ) وسط لشكر-دل (، قلب ) پيچ و تاب-نام كشور (، چين ) كتف-ابزار آرايش (شانه

، ) عقاب و شاهين-گشاده (، باز ) نام شهري- مي ظرف(، جام ) ساحل-پهلو (، كنار )ي شيرين مزه-معشوقه ، ) لقب زال-حيله (، دستان ) ميوه-بهتر (، به ) خويشاوند-خود (، خويش ) فعل از هشتن-جنت (بهشت

پيمان (، عهد ) قصد و خيال-آسمان و فضا (، هوا ) قصد و آرزو-عطر و شميم (، بو ) خطرناكي-ارزش (خطر ، ) پادشاه مار به دوش-خندان (، ضحاك .)اي كه مسعود سعد در آن زنداني شد قلعه نام -ني (، ناي ) دوران-

) درون و باطن-فعل (، نهاد ) صورت و رخسار-جهت و دليل (روي

):آموزان براي ارائه به دانش(هايي از جناس تام در ابيات نمونه دبير كه بگذشت ز دوشامـشب اي دوست چه ت دوش سـيـلـاب غـمـم تـا به سـر زانـو بـود

ترك مــن پـرده بـرانـداز كه هنـدوي تـوام گويد ي عشاق چه خوش مي سـعدي از پرده

آدمــــي صــــورت اســــت و ديـــو نهاد آن كه داد خـــــــرد نــــــدانــــــد داد

ي چـون زر روان ا تــا شــود ايــن نــكــته آتـــشـــي از مـــي فـــكـــن انــدر روان

) رها كرد( كه مـعـنـي طلب كرد و دعوي بهشت قــيــامــت كــســي بـيـنـد انـدر بهشـت

مـطـربـان را عود بر كف ساز اندر چنگ بود ياد باد آن شب كه در مجلس خروش چنگ بود

ـت بـاد جــان فــداي آن كه نــاپــيــداسـ مــان پــيـدا و نـاپـيـداسـت بـاد حــمــله

t 58 2پاسخ تشريحي ادبيات

ها بــاز اســت نــشــنــونــدش كه ديــده هر كه گــويــد كــلــاغ چــون بـاز اسـت

كه بـديـن راه بـشـد يـار و ز مـا يـاد نـكرد مــطــربـا پـرده بـگـردان و بـزن راه عـراق

آهو كـــشـــي آهويـــي بـــزرگ اســـت آن كــس كه نه آدمـي اسـت، گـرگ اسـت

ايـن پردلـي از رسـتـم دسـتـان نـشـنـيدم هر لـحـظه به دسـتـان دل قـومـي بـربـايي

ي دخـول پــروانه را چه حــاجــت پــروانه روزي سـرت بـبـوسـم و در پـايـت اوفـتـم

وز بـنـده بـنـدگـي بـرسـان شـيـخ جـام را حـافـظ مـريـد جـام مـي اسـت اي صبا برو

تــا بــاخــبــر ز عــالـم بـالـا كـنـم تـو را ي چـشـم مـن بـبين خـود در آيـنهبـالـاي

به مــرده نــپــردازد از حــرص خــويـش غـم خـويـش در زنـدگـي خـور كه خـويش

كه چون فرهاد بايد شست دست از جان شيرينم مـن اول روز دانـسـتـم كه با شيرين در افتادم

كه كيد و سحر به ضحاك و سامري آموخت و چشم فتانم) خندان(ب ضحاك غـالم آن ل

ورنه هرگـز گل و نـسرين ندمد زآهن و روي روي جــانـان طـلـبـي آيـنه را قـابـل سـاز

بـگـيـر چـنـگ به چنگ اندر و غزل بسراي ايــا غــزال ســراي و غــزل سـراي بـديـع

ي عـود خــادم مــحـفـل بـسـوز مـجـمـره ي عـود ز زمـزمهمــطــرب مـجـلـس بـسـا

. ابر فروردين آب بر آتش زندتشخيص ) 3ي گزينه -29 آتش و آبتضاد .خواهد آن را خاموش كند داند كه ابر مي شاعر علت باريدن باران را آتش گرفتن چمن ميحسن تعليل باران، آب، ابر) ب/ چمن، گل) الف) تناسب(مراعات نظير .هاي ديگر اين بيت را بيابيد آرايه و ) ي جهـان در غـم شـاعر بيـان شـده اسـت علت برف و باران گريـه (، حسن تعليل )گريستن جهان (هاي تشخيص آرايه) 1(ي در بيت گزينه

.وجود دارند اما تضاد در آن نيست) برف و باران(مراعات نظير

. / شود اشاره دارد به باوري قديمي كه اگر چشم افعي بر زمرد بيفتد، كور مي: تلميح. / چون زمرد استسرزمين ما: تشبيه) 2ي گزينه -30» زهر بر چهره پاشيدن«: كنايه. / هاي عمر است مجاز از سال» بهارهاي پياپي«: مجاز. / هاست استعاره از اردوگاه» هاي تبعيد بيابان«: استعاره

.بار بودن است و مرگكنايه از رنج و عذاب رساندن

.ماند ها همگي بر اين باوراند كه ظلم و ستم پابرجا نمي ساير سروده) 3ي گزينه -31

:هايي ديگر نمونه سعدي نه آن ظــلــم بــر روســتــايــي بــمــاند نه آن شــوكــت و پــادشــاهي بــمــانــد

سعدي ي ديـــوار ملـــك خـــويــش بكــند پـــا پـــادشــاهي كه طــرح ظــلــم افــكــند

سعدي كه دسـت ظـلـم نماند چنين كه هست دراز جـزاي نـيـك و بـد خـلـق بـا خـداي انـداز

سيداي نسفيي ظالم خـراب خـواهد كرد كه ظـلـم خـانه ترسي كـنـي نـمـي اي كه به مـا مـي تـعـدي

فرخي يزديچند روزي تكيه بر تخت سليمان كرد و رفت ز جادوگريجـانـشـيـن جم نـشـد اهريمن ا

.هر دو سروده به ناتواني آدمي در درك و شناخت جهان هستي اشاره دارند) 3ي گزينه -32

:آموزان هايي ديگر براي ارائه به دانش نمونه حافظه حكمت اين معما را كه كس نگشود و نگشايد ب تر جو سـخـن از مـطرب و مي گو و راز دهر كم

كـس نـيـسـت كه ايـن گـوهر تـحـقيق بسفت ايــن بــحــر وجــود آمــده بـيـرون ز نهفـت

خيام دانـد گـفـت زآن روي كه هســت كـس نـمـي هر كــس ســخــنـي از سـر سـودا گـفـتـنـد

اميرعليشيرها د ار چه بـسـي رفـت سـخـن جــايـي نـرسـ در ســر حــقــيـقـت به سـخـن راه نـبـاشـد

t 59 كنيم حفظ -كه اند آورده - انسان يك از -تبعيد هاي بيابان در /7 هفته

:كتاب درسي. اعتبار بودن جاه و مال دنيوي اشاره دارند ساير ابيات همگي به ناپايداري قدرت دنيايي و بي) 2ي گزينه -33 آهو بــــچه كـــرد و روبه آرام گـــرفـــت آن قـصـر كه جـمـشـيـد در او جـام گرفت ديــدي كه چــگــونه گــور بهرام گـرفـت گــرفـتـي همه عـمـر ر مــيبهرام كه گــو

:آموزان هايي براي دانش نمونه حافظ كه جـام بـاده بـيـاور كه جم نـخـواهد ماند اند اين بود سـرود مـجـلـس جـمشيد گفته

كــاووس يي كــ در پــــيــش نهاده كــله ي توس مــرغــي ديــدم نــشـسـته بر باره

خيام ي كوس ها و كـجـا نـاله كــو بـانـگ جرس بـا كـله همـي گـفـت كه افـسوس افسوس

آن كــوزه ســخــن گــفـت ز هر اسـراري گــري كــوزه خــريــدم بــاري از كـــوزه

خيام ري ي هر خــما ام كــوزه اكـــنــون شــده شـــاهي بـــودم كه جــام زريــنــم بــود

.از ذات نيكو نيكي زايد و از سيرت بد جز بدي نيايد. زند، نشئت گرفته از سيرت و ذات اوست هر عملي كه از آدمي سر مي) 3ي گزينه -34

.هاي تستي اين مفهوم آشنا كنيم هاي انحرافي و دام آموزان را با واژه شود دانش پيشنهاد ميهاي انحرافي ايـن مفهـوم تواند نكته مي» ...، تراوش، آب، سفال و كوزه، ظرف، تراود «هايي نظير واژه

.باشند :هايي ديگر براي اين مفهوم نمونه

ابوسعيد ابوااز كــوزه همـان بـرون تـراود كه در اوسـت نـگـرد مــعـيـوب همه عـيـب كـسـان مـي

ناصر خسروــراود كــانـدر اوسـت پــس ز كــوزه آن ت خـالـي از خـود بـود و غـير از عشق دوست

پروين اعتصامز شـاخ بـيـد نـچـيده است هيچ كس بادام ز تـخـم تـلـخ نخورده است كس بر شيرين

t 60 2پاسخ تشريحي ادبيات

ي او بر تمامي آموز و احاطه بيني دانش با اين همه نكته. كرد چنين تستي در سازمان سنجش طرح گردد شايد كسي فكر نمي) 1ي گزينه -1

.گشا باشد هايي راه تواند در پاسخ گفتن به چنين تست كات كتاب مين

حيفم آمد كه اين مفهوم (باز هم همان مفهوم تكرار شده است . انحرافي و دام تستي اين گزينه است نكته» كوزه«ي واژه) 1ي گزينه -2 !)بسيار مهم را كه تا به حال چندين بار جزو سؤاالت كنكور بوده تكرار نكنم

.بيانگر ناتواني آدمي در فهم مجهوالت هستي است) 2ي گزينه -3

.آشكارا بيانگر همين تقدس است) پيامبران(و چوپانان ) وحي الهي(هاي فرشتگان، سرود صلح و شادي وجود واژه) 3ي گزينه -4

.ده باشدخداوند بلند كردن صدا را به بدگويي دوست ندارد، مگر از آن كس كه به وي ستم ش) 4ي گزينه -5

.كند كه صدق گفتار او نشئت گرفته از درون اوست شاعر ادعا مي. ي ذات اوست آيد كه شايسته چه بر مي از آدمي آن) 1ي گزينه -6

!باز هم همان مفهوم تكراري) 2ي گزينه -7

بيانگر شكنجه كردن و » گان بستنها را به سنگ مرد دست«بيانگر اختناق و گرفتن آزادي بيان، » زنجير بر دهان بستن«) 1ي گزينه -8 .بيانگر اتهام است» تو قاتلي: گفتند«

.)هاي پيشين هم تكرار شده بود در تست) (2ي گزينه -9

الغاي بردگيالقاي بردگي ) 4ي گزينه -10

)2ي گزينه -11

.ي پايداري سياهان اثري است از هريت بيچر استو درباره» ي عمو تم كلبه«) 3ي گزينه -12

استعاره از بمب و موشك: خارهاي سرخ/ استعاره از هواپيما : هاي آبي سايه) 4ي نه گزي -13

استعاره از وطن يا كشور فلسطين: عشق) 2ي گزينه -14

ي استعاري اضافه: ي شيلي چهره/ استعاره از تم: حيوان بدبخت سياه)/ ي مكنيه استعاره(ي استعاري اضافه: تارهاي قلب) 4ي گزينه -15 و تشخيص) ي مكنيه هاستعار(

شبه وجه: بخش و زرين لذت/ ادات: چون/ به مشبه: ي گندم خوشه/ مشبه: شادي) 4ي گزينه -16

.بيانگر شادماني و پيشرفت و ترقي كشور شيلي است» بزرگ شدن چهره«) 4ي گزينه -17

)4ي گزينه -18

)3ي گزينه -19

»خوانم تو را مي«ي مقدمه) 1ي گزينه -20

t 61 كه اند آورده - زميني هاي مائده -بينوا دخترك /8 هفته اند كه آورده - هاي زميني مائده-دخترك بينوا /8هفته

پاسخنامه مفاهيم اوليه

تكيه دادن: اتكا/ ترسناك: مخوف./ علف جارو، نام گياهي است: خلنگ/ گردآينده، روي هم جمع شده، برهم نشيننده: متراكم -1

:آموزان هايي براي ارائه به دانش نمونه جامي هاي نـجات مــنــقــطــع گــشــته شـبه شــده در وي ظـلــمـاتمــتــراكـم

نيما و ايــن قـله كه سـر به چـرخ سـوده اســت جــنــگــلمـخـوفدر دامـــن ايـــن

بهار اتكـاي ز عــــزم مــــلـــك نـــقـــطه اگـر زنـده بــودي كــنــون ســاخــتـي

قانون گذاريقانون گزاري : الف -2

.چيز را از او دريغ مكن هيچ -3

)ي چراغ تميز كردن فتيله: اصالح چراغ. ( چراغ را در هنگام تميز كردن خاموش كن -4

.ي ما چيزي جز غذاي كودكان وجود ندارد در خانه -5

. بيانگر تغيير بينش است -6

رمانتيك/ ويكتورهوگو -7

اشباحاشباه / هاي خار بوتهر هاي خوا بوته/ حالت غريبحالت قريب : ها اصالح غلط) 4ي گزينه -8

:آموزان هايي براي ارائه به دانش نمونههاللــــــــي ايـــن بـــلــا بــر ســرش رقــيــب آورد آوردغـريــبروي در حــــالـــتـــي

جغتايي

صائب است ببينيد خاري خـورشـيـد كـم از بـوته خار در دامـن دشـتـي كه ز جـوش گل بـي

اديب الممالكتــابــنــده ز انــوار تــو اشــبــاه ولـايـت حـقايقاشـبـاحـنـده ز رخـسـار تـو رخـش

هاي بلند مثل مارماهي علف: تشبيه/ هاي خار سوت زدن بوته: تشخيص) 3ي گزينه -9

كران در برابر و قدعلم كردن شب بيدست در موهاي سر فرو بردن و خاراندن سر، فراگرفتن لرزش جنگل در سراپاي وجود) 4ي گزينه -10 .ديدگان، همگي بيانگر ترس و وحشت است

ي مهيب از يك سو ترس و وحشت اشباح شب و جنگل و از سويي ديگر قيافه. دانست كه چه كاري را انجام بدهد كوزت نمي) 1ي گزينه -11 .ين كه سرانجام تصميم به رفتن گرفتزد تا ا دست و پا ميدودلي و ترديداو در اين . داد زن تنارديه آزارش مي

:اي ديگر با همين مفهوم نمونهــي كــيــش بــربــنـدم يـا باز كنم تير و كمر بــروم يــا نــروم عـيـد كـنـم يـا نـكـنـم فرخـــــ

سيستاني

.بيند ها را مي بينند، در حالي كه او چشم ها او را نمي چشم) 2ي گزينه -12

t 62 2پاسخ تشريحي ادبيات

:آموزان ارائه به دانشهايي براي نمونه مولوي آن آشــكــار صــنـعـت پـنهانـم آرزوسـت ها از اوسـت ها و همه ديـده پـنهان ز ديـده

عطار نـــمـــوده بـــود خــود در صــورت مــا ها پــــنهان و پــــيــــدا زهي از ديــــده

خواجوي كرماآفـتـابـت ز نـقـاب آسـمـانـي رخ همــچـو نمايد چه شوي ز ديده پنهان كه چو روز مي

. جاست ساير عبارات بيانگر حضور دائم خداوند در همه) 3ي گزينه -13

:اي ديگر نمونه سعدي دگران روند و آيند و تو همچنان كه هستي تـو نه مـثـل آفـتابي كه حضور غيبت افتد

داند، زيرا بر اين باور است كه تالش براي كشف خدا ما را از او و كاري عبث و بيهوده ميژيد تالش براي كشف خدا را آندره) 1ي گزينه -14 .نصيبي به همراه ندارد دارد و سرانجامي جز خستگي و بي مان محروم مي بيان نيازهاي

.كند ي شخصي و آزمايش دعوت مي ژيد در اين عبارت مخاطب را به تجربه آندره) 1ي گزينه -15

:آموزان ارائه كرد هاي زير را در بيان همين مفهوم به دانش ونهتوان نم مي پروين صـاعـقه در مـوسم خرمن، بالست بـايـدت اول نه كـار تــجـربه مـي

بهار بـيـنـم تــعـارف حـمـار مـي بــي آدمــي را كه تـرك تـجـربه كـرد

چيزي را زيبا نيافته است، جز كند كه در جهان هستي هيچ اول اينكه نويسنده ادعا مي. ي اين عبارت وجود دارد دو تعبير درباره) 1ي گزينه -16دوم آن كه نويسنده آرزو دارد تا عاشق هر چيز . چيز در نظر او زيبا خواهد بود آن كه آروز كرده عاشق آن شود، بنابراين تنها با نگاه عاشقانه همه

.)م مبناي سوال قرار گرفته است انساني معني دو86در كنكور . (زيبايي باشد

.جا به معناي سرگرم كردن است در اين» مشغول گردانيدن«) 2ي گزينه -17 .در كنكور سراسري طرح سؤال از مترجمان يك اثر، سابقه داشته است) 2ي گزينه -18

اعالم پاياني كتاب) 1ي گزينه -19

پاسخنامه مفاهيم برتر

هاي تشريحيهاي تشريحي پرسشپرسش

كنايه از مسلط شدن بر خود: خويشتن داري/ كنايه از رفتن: قدم در راه نهادن/ ه از ناتواني و عجزكناي: به جان آمدن -1

.گستردن به فضا نسبت داده شده است: تشخيص./ شود ي مكنيه از فرشي كه گسترده مي استعاره: خلوت -2

.)شود حذف مي» به مشبه«ه ي مكني در استعاره. (ي مكنيه از هر چيزي كه غليظ است استعاره: تاريكي -3

تضاد » پايين«و » باال«بين . كنايه از ترسيدن است» باال و پايين رفتن قلب در سينه «كنايه : ها آرايه/ بيانگر حالت ترس و وحشت -4 .نيز آشكار است» ي بزرگ نخ يك گلوله«به » قلب«برقرار شده است و تشبيه

t 63 كه اند آورده - زميني هاي مائده -بينوا دخترك /8 هفته

اغراقتر بود اين سطل از خودش بزرگ -5

.اند ي شريفه متناسب با آيه» پ«و » الف«هاي گزينه/ بيانگر ايثار و از خود گذشتگي -6

بريم، به كدام درگاه چنان كه در انتظار او به سر مي دانيم هم دريغا كه نمي. ما همگي اعتقاد داريم كه بايد خدا را كشف كرد: در عبارت -7 .ر همه جا هست؛ هر جا و نايافتني استگوييم كه او د سرانجام اين طور نيز مي. نياز آوريم

)ال تدركه االبصار و هو يدرك االبصار( ب يك مورد -8

آرزو مكن كه خدا را در جايي جز همه ./ خدا همان است كه پيش روي ماست./ تواني كرد به هر جا كه بروي جز خدا چيزي را ديدار نمي -9 .جا بيابي

)87سنجش ./ آزمودن استي نشانه: سنگ بر سبو زدن(» الف« بيت -10 اياي هاي چهارگزينههاي چهارگزينه پرسشپرسش

)هراسان: متوحش(آور ترسناك، مهيب، رعب: موحش) 4ي گزينه -11 بهار بـگـذاشتي چو تير كه پر گيرد از كمان ها و آن سـنگالخموحـشهاي مـرداب

:آموزان هايي براي ارائه به دانش نمونه قاآني چـراغ چـو خـنديد صبح نوراني بـكش يقين عشق چو آمد گمان عقل خطاست

فردوسي جــاودان را كــنــم نـاامـيـد بــســي ز مـن چـنـگ ديـو سـپـيـدبـخايـد

حافظ دور چون با عاشقان افتد تسلسل بايدش تا به چند؟تعللسـاقيا در گردش ساغر

مگذارمگزار ) 2ي گزينه -12

ي ي دوم و فشردن گلو به وسيله ناله در گزينه ها در گزينه ي نخست، سيخ ايستادن شاخه گزينهقد علم كردن شب در) 3ي گزينه -13 .ي تشخيص است چهارم داراي آرايه

)ي كل به جاي جزء عالقه(مجاز از انگشتان دست : دست) 1ي گزينه -14

ئت و جسارت بخشيدن ترس و وحشتجر: تشخيص. / تواند به كسي جرئت ببخشد ترس و وحشت نمي: نما متناقض) 3ي گزينه -15

نما را چگونه بياموزيم؟ متناقص

هرگاه دو مفهوم متضاد به يك چيز نسبت داده شود و يا اين كه براي چيزي صفت يا حالتي ذكر :نمونه. آيد نما يا پارادوكس پديد مي شود كه ناقض آن چيز باشد، متناقض

. تهي نه آخرين جرعه را دارد و نه قابل نوشيدن استجام ي اين جام تهي را تو بنوش آخرين جرعه

كنيم و كاري نداريم كه سخن گوينده حقيقتا نما تنها به نماي ظاهري سخن نگاه مي در متناقض: نكته .ضد و نقيض هست يا نه؛ يعني تنها كافي است كه سخن مورد نظر در نماي ظاهري ضد و نقيض باشد

.وحشت گريبانش را گرفت: تشخيص/ تر بود از وحشت هم موحشچيزي : اغراق) 1ي گزينه -16

t 64 2پاسخ تشريحي ادبيات

ي اضافه: دست باد) 2(ي گزينه)/ اضافه تشبيهي(تشبيه : نقاب ظلمت): 1(ي گزينه. در اين گزينه از تشخيص خبري نيست) 4ي گزينه -17 .)ت به چيزي ماننده شده است كه تاريك استعظم(ي مكنيه استعاره: عظمت تاريك): 3(ي گزينه)/ ي مكنيه و تشخيص استعاره(استعاري

آميزي حس: روشنايي خنك) 2ي گزينه -18 :ها ساير گزينه. در اين گزينه از كنايه خبري نيست) 1ي گزينه -19

تشبيه مركب) به مشبه(، آن چنان كه درخشندگي به فسفر )مشبه(اعمال ما به ما وابسته است ): 2(ي گزينه .شود ي مكنيه از چيزي كه مخلوط مي استعارهه غص): 3(ي گزينه نما متناقضهمه جا هست و نايافتني ): 4(ي گزينه

.كه از اين جهت داراي جناس تام نيستند) فعل دعا(اند باد و باد هر دو به يك معني به كار رفته) 4ي گزينه -20 :ها ساير گزينه رحمي او اين است كـه در كمـين ي بي شيوه) كمين(ترين رحم معشوق دور شو كه كم چشم بي اي دل، از : معني/ كمين و كمين ): 1(ي گزينه

.تو بنشيند )صاف و ستون(و راست ) سمت راست(راست ) 2(ي گزينه )شانه و كتف(و دوش ) ديشب(دوش ): 3(ي گزينه

چون از : معني بيت. مانند شده است) پس گردني، سيلي(، نيستي و نابودي به قفا )ي تشبيهي اضافه(تشبيه : قفاي نيستي) 1ي گزينه -21 .ام اينك اميد عفو دارم كه بيچاره. اول، از خودي دم زدم، سيلي فنا خوردم

:ها تحليل ساير گزينه استعاره از روي زيبا): بارور(گل بر بار / ي بلند قامت استعاره از معشوقه: سرو سيمين): 2(ي گزينه ي خويش، اين كار ي قدرتمند خويش نتوانست مرا از پاي درآورد، ولي تو با سرانگشتان خضاب كرده پلنگ با سرپنجه : عني بيت م): 3(ي گزينه

.را خواهي كرددر اين بيت يك دام تستي است و اصال ادات تشبيه نيـست، » چو«ي ي استعاري، الزم به ذكر است كه واژه اضافه: دست جراحت ): 4(ي گزينه

)وقتي كه. (شود يك حرف پيوند وابسته ساز محسوب ميبلكه

بوي . خواب ديدم كه ديشب زلف يار را به دستم گرفته بودم: گويند ي بوي خوش زلف يار اغراق كرده است و مي شاعر درباره) 2ي گزينه -22» دست غاليه بوست«و يا اين كه » ب ديدنخوا«الزم به ذكر است كه . خوش زلف آن قدر زياد بود كه دستانم هنوز از آن بوي، معطر است

:هايي از اغراق نمونه. هيچ كدام داراي حس آميزي نيستند از نـــازكـــي آزار رســـانــد بــدنــش را گــر بـرگ گل سـرخ كـنـي پـيـرهنـش را

حافظ يم غـلـمـان ز روضه، حور ز جنت به در كش ي رضـوان به مـا دهنـد فــردا اگـر نه روضه

سعدي گمان برند كه سعدي ز دوست خرسند است ز ضعف طـاقـت آهم نماند و تـرسـم خـلـق

را شكست؛ به همين دليل ) يا دل عشاق(مژگان تو قلب لشكر عشاق : معني/ دل-2 وسط سپاه، -1: ايهام دارد» قلب«) 4ي گزينه -23بيند، به اين دليل مي داند كه همچون ي معشوق مي هاي مرتب شده ي راكه در مژهشاعر نظم. اند هاي تو همچون جنگجويان صف بسته مژه

. را نخواهد داشتحسن تعليلذكر اين ادعاي دروغين اما لطيف و ادبي، پيامدي جز . اند جنگجويان براي مصاف با عشاق آماده شده. اند ها در دو معني مختلف به كار نرفته كدام از آن هيچ. اند تي براي ايهام ها همگي يك دام تس در ساير گزينه » مردم«و » قلب«، »عهد«هاي واژه

.)اند داراي حسن تعليل) 4(و ) 1(ي الزم به ذكر است كه تنها ابيات گزينه( ):از منابع غير درسي(هايي ديگر براي حسن تعليل نمونه

اميرخسرو دهلويي جناب را شه حاشيهبـوسه زنـد به پـيش نـي غـلـطـم كه آفـتاب اوج از آن گرفت تا

امير خسرو دهلويكـش از نـظـم خـسـرو ذخـيـره اسـت بوها كـنـد گل چـمـن را مــعــطــر از آن مــي

امير خسرو دهلويدر مـيـان مـا از آن رو اتحـاد مـشرب است ايم از يك شراب ما و مجنون در ازل نوشيده

استعاره از روي زيبا : ماه./ هاي سياه رنگ كه در گذشته مظهر زيبايي بود استعاره از خال): هاي سياه بچه(زنگي بچگان ) 4ي گزينه -24 )تشبيه: بوستان روي( استعاره 2مجموعا

:ها ساير گزينه استعاره 1استعاره از معشوق زيبا رو : بت): 1(ي گزينه )بيهيي تش اضافه(تشبيه : ي حسن عرصه): 2(ي گزينه

t 65 كه اند آورده - زميني هاي مائده -بينوا دخترك /8 هفته

لعل استعاره از لب): 3(ي گزينه ):غزليات سعدي(هايي ديگر براي استعاره نمونه

چون تو خيالي نيافتهي زمـين رخـسـاره اي بـاغ حسـن چـون تـو نهالـي نـيـافته

كه سـر سـبـزه و پـرواي گـلـستان بودم آبله كردپاي نشاطخار عشقت نه چنـان

نگرم به حـقـيـقـت اثـر لـطـف خـدا مي نگرم ميصنما مـاهت گـرد رخـسـار چــو

از طرفي ديگر . مربوط به حس بينايي است» ببين«مربوط به حس شنوايي و » ندا«. داراي حس آميزي است» ندا را ببين«) 3ي گزينه -25 .، تضاد برقرار شده است»اهل عرش خدا«و » اهل زمين«بين

:ها ساير گزينه اگر شب سياه است از آن جهت است كه زلف سياه معشوق بر او افتاده است و اگر بامداد سپيد و روشـن اسـت از آن جهـت : معني بيت ): 1 (ي گزينه

؛ در اين بيت، لف و نشر زيبايي نيز برقرار شده است و اصال حس آميزي در كار )حسن تعليل. (= ي معشوق بر آن افتاده است است كه صورت ماه گونه .نيز آشكار است» شب و بامداد«و » سياه و سپيد«ست هر چند كه تضاد بين ني حس آميزي= » شنيدن بو«): 2(ي گزينه الزم بـه ذكـر . من سخني را بر روي مزار روشن يارم ديدم كه همچون خط سياهي بر رخ روشن يار نوشته شـده بـود : معني بيت ): 4(ي گزينه

تضاد برقرار است» سياه و روشن«هر چند كه در اين بيت بين . حس آميزي نيستاست كه ديدن سخن نوشته شده اصال

:هايي ديگر براي حس آميزي نمونه اي اوحدي مراغهبـچـكد شـعر تـر مـرا رواسـت كه آتـش ز حــديـث خـوبـي ايـن دلـبـران آتـش روي

ايرج ميرزااود از خـاطـر حـزيـن تـرشـعـر تـر كــي كه خواجه گفتخشكيبر شعر من مخند به

حافظ ي توست ترانهشيرين سخن كه شـعر حافظ سـرود مـجـلـسـت اكنون فلك به رقص آرد

آن چنان كه . ماند ساير ابيات چون عبارت تست بر اين باورند كه تا آدمي از وجود خود مايه نگذارد، آثار درخشان از او به جا نمي) 3ي گزينه -26چه خواهان درخشش هستيم، بايد از وجود خود مايه ما نيز چنان. شود تر از جرمش كاسته مي درخشد، بيش تر مي يد هر چه بيشفسفر سفكه خورشيد از نور گويد براي آن پردازد و مي مي) رسول اكرم(شاعر در اين بيت به توصيف زيبايي ممدوح خود : 3ي علت رد گزينه! بگذاريم

.اند سوزد، سايباني از ابر را بر آن كشيدهرخسار رسول اكرم ن

:آموزان هاي ديگر براي ارائه به دانش نمونه صائب تــا نــگــريــد آب در گـوهر نـدارد آدمـي تـا نـسـوزد عـود در مـجـمـر نـدارد آدمـي

مولوي آتش كسي را بوي عود آمد كجا ديدي كه بي بسوز اي دل كه تا خامي نيايد بوي دل از تو

مولوي بـيـابـي بـوي عـودي را كه بوي او بود باقي اگـر سـوزد درون تـو چو عود خام اي ساقي

:به قول موالنا. ها شد هاي عالم را زيبا ديد و عاشق زيبايي ي پديده توان همه هر دو سخن بر اين باورند كه با نگاه عاشقانه مي) 4ي گزينه -27 آرايـي وز عــشـق پـدر ديـدش زيـبـا و مه ان چو سگي ديدندعشق نه يوسف را اخو بي

بيني بايد كه وجود مطلق او ي حقيقت ديده. دنيا قدمگاه حضور حق است. هر دو بيانگر حضور دائمي خداوند در همه جاست) 2ي گزينه -28چنان كه در كتاب درسي آمده .) دانيد، خدا را خواهيد ديدهر طرف كه روي بگر(» و اينما تولوا فثم وجه اهللا«: را هميشه حاضر و ناظر ببيند

.آرزو مكن كه خدا را در جايي جز همه جا بيابي: است

:آموز هايي ديگر براي ارائه به دانش نمونه اي اوحدي مراغهحــضــوري تــو حــاضــر او بــس، كه بــي اوســـــت نـــــزديــــك ورنه دوري تــــو

قاسم انوارهمه جــــا او، همه جــــا او، همه اوســـت ي چــو پـنهـان اسـت آن دوسـتز پــيـدايـ

عطار يـقـيـنـي بــيــن اگــر صـاحـب خــدا مــي خـــدا بـــا مــا و در هر جــا كه بــيــنــي

عراقي دوم چپ و راست چو با من است نگارم چه مي جـويـم چــو غـرق آب حـيـاتـم چه آب مـي

t 66 2پاسخ تشريحي ادبيات

از نظر آندره ژيد ديدن مهم نيست بلكه . ها را فرو بشكنيم ها و عادت ها، شنيده بايد نگرش خود را تغيير دهيم و ديوار آموخته) 4ي گزينه -29 .چگونه ديدن و تغيير نگرش است كه اهميت دارد

سهراب سپهري .ها را بايد شست، جور ديگر بايد ديد چشم برادلي ترور ! كني، شايد در واقع تويي كه مقصريسعي كن ديدت را عوض

آنتوان اگزوپري .بيند نهاد و گوهر را چشم سر نمي. شود ديد جز با چشم دل چيزي را چنان كه بايد نمي مجالس العشاق بايد اي مي عالــــم همه اوست ديـــده بينـــايي خويش را دوا كـن ورنه اقبال الهوري ي مغان دگر است طريق ميكده و شيوه به هر زمانه اگر چشم تو نكو نگرد

.شود در اين بيت همانند صورت تست اعتقاد بر اين است كه توجه به هر چه جز خدا، سبب غفلت نسبت به خداوند مي) 2ي گزينه -30

:اي ديگر نمونه عطار در مشــركــي اوفـتـاده بـاشـيـم بــر هر چه كه دل نهاده بـاشـيـم

.از عباس خليلي است» روزگار سياه«) 2ي گزينه -31

t 67 كه اند آورده - زميني هاي مائده -بينوا دخترك /8 هفته

عزت يافتن بنده برخالف انتظار و تصور مردم): 3(ي مفهوم گزينه) 3ي گزينه -1 ترجيح يقين بر شك و گمان: ها مفهوم مشترك عبارت سوال و ساير گزينه

)4ي گزينه -2

.كند ها را درك مي و نيست فقط او ديدهاي قادر به ديدن ا هيچ ديده: معناي عبارت) 4ي گزينه -3

غريب، موحش، خار، سوت: ها عبارت است از صورت درست كلمه) 1ي گزينه -4

)1ي گزينه -5

)2ي گزينه -6

)1ي گزينه -7

)4ي گزينه -8

)4ي گزينه -9

)1ي گزينه -10

t 69 اول ترم بندي جمع /9 هفته بندي ترم اول جمع/ 9هفته

پاسخنامه مفاهيم اوليه

ي مرتفع، تل بلند پشته: كتل/ شانه و كتف : كت/ درمانده و ملول : ستوه/ جويي، بهانه كردن، بهانه آوردن بهانه: تعلل) 3ي گزينه -1

:آموزان هايي براي ارائه به دانش نمونه ايرج ميرزا نــمــايــد در مــدارا مــيتـعـلل گـمـان مـن چـنـيـن باشد كه عمدا

اديب الممالك هنـگ است و دريا پلنگ است و كوه ن ستوهچـو دشـمن ز پـيـكـارش آيد

صائب دارد كتل ي مقصد همين كه راه كعبه ز سـركـشـي بگذر پاي بر فلك بگذار

تضرع، التماس، اظهار نياز: البه/ خياط : درزي/ ي سفالين يا سيماني لوله: تنبوشه) 3ي گزينه -2

:آموزان هايي براي ارائه به دانش نمونه اديب الممالك صـد مــقــني نـتـوان كـردن رد مـبـرز شـد سـدتـنـبوشهراه

پروين زبـاني بـگـردانـدت سـر به چـيـره درزيندوزد قباي تـو اين سفله

انوري پــس به دســت فـراق بـسـپـارد بـسـتـانـدالبهدل و جــانــم به

آفرين، احسنت» زه«) 3ي گزينه -3

: آموزان هايي براي ارائه به دانش نمونه ابوالفرج روني زهاز چــرخ مــلـك بـانـگ بـرآورد كه چــون زور مــلـك چـرخ درآورد به زه

قاآني چـراغ چـو خنديد صبح نوراني بـكـش يقين عشق چو آمد گمان عقل خطاست

اميرخسرو دهلوي دستوري دهم به ميبه زير پاي تو جان مـرا چـو از تـو اجازت به زندگاني نيست

اديب الممالك نـــيـــارد دگــربــاره او را به دســت شـستوگـرنه چـو تـيـري رها شـد ز

)خوشايند( مطبوع متبوع ) / بلند شد( بخاست بخواست ) 4ي گزينه -4

اميرخسرو دهلوي ت؟ عـاشـق بـيـچـاره را عبرت كجاس بخاستصـد بـال افـتـاد و صـد فتنه

حاجب شيرازي اين هر دو را به پاي يكي مرد فرد ريز اگر كه مال بود جان اگر عزيزمطبوع

)جسم و بدن( قالب غالب ) 2ي گزينه -5

اديب الممالك فراهاني قالـبيــكـي دل خـسـته در زنـدان يــكـي پـا بـسـته در زنـجـيـر انـدوه

اهللا ولي شاه نعمت اشـبــاحي تــن او اصــل جــمــله ي ارواح ـــمــــلهروح او جــــان جـ

مسعود سعد سلمانهميشه تا رسد آذر همي بس از نيسان بودايارهميـشه تـا پس نيسان همي

فرخي سيستاني آذارچـون بـاغ پر از گل شـود اندر مه سـال دگـر از دولت و از نعمت خواجه

t 70 2پاسخ تشريحي ادبيات

» هاي زنجير به جا نماندن توقيف و حلقه«) 3(ي اختيار شدن، در گزينه كنايه از بي» دامن از دست رفتن«) 1(ي در گزينه) 2ي نه گزي -6 .آور بودن است كنايه از سخت و عذاب» زهر بر چهره پاشيدن«) 4(ي كنايه از پايان يافتن دوران اسارت و در گزينه

ز خداونداستعاره ا: درزي ازل) 1ي گزينه -7

.ريزند منظور هواپيماهايي كه بمب و موشك از آسمان فرو مي: هاي آبي خارهاي سرخ فرو ريخت از سايه) 3ي گزينه -8

.يعني ادعاي چيزي را داشتن: ي چيزي را كشيدن كباده) 4ي گزينه -9

.رهام اهل بزم است نه اهل رزم و جنگ) 2ي گزينه -10

.خندد از ديگر آثار ويكتورهوگو است نتردام، مردي كه ميبينوايان، گوژپشت) 1ي گزينه -11

ي حيدري باذل ي ابن حسام خوسفي و حمله نامه ي مصنوع است كه خاوران عبارت آمده در متن تست، شرح حماسه) 3ي گزينه -12 .اند مشهدي از اين گونه

. از داستان گيله مرد بزرگ علوي تأثير پذيرفته استاثر جالل آل احمد است كه آشكارا» ريم از رنجي كه مي«كتاب ) 2ي گزينه -13 .ي علوي است»ها نامه«اي از مجموعه داستان برگزيده» مرد گيله«

هر چند كه از مؤلف آن سخني به ميان نيامده . درس چهارم اشاره شده است» اند كه آورده«در » نامه سياست«به كتاب ) 1ي گزينه -14هاي كنكور سراسري اگر باور نداريد، به پرسش. نام و نشان، بارها مورد توجه طراحان كنكور بوده است آثار بياما طرح پرسش از چنين. است

!نگاهي بيندازيد) چند سال اخير(

ي ابن حسام خوسفي نامه ي حيدري از باذل مشهدي و خاوران حمله! ي طبيعي است نه مصنوع اين گزينه ويژگي حماسه) 3ي گزينه -15 .آيند ي مصنوع به شمار مي حماسهجزء

ي كتاب است و تأليف آن را به وياسا، فرزانه19ي بزرگ هندوان به زبان سانسكريت كه شامل حماسه: مهابهارات، مهابهاراتا) 3ي گزينه -16 .رود ي طبيعي به شمار مي اسههايي از شاهنامه فردوسي، حم ، رامايانا و بخش»هومر«ي اين اثر مانند ايلياد و اديسه. دهند هند نسبت مي

پاسخنامه مفاهيم برتر

اياي هاي چهارگزينههاي چهارگزينه پرسشپرسش

.»ي تير، كلبه، خياط دهانه«: اشتباه آمده است كه به ترتيب عبارت است از» سوفار، كومه، درزي«ها معناي در ساير گزينه) 4ي گزينه -1

: آموزان هايي براي ارائه به دانش نمونه اقبال الهوريتــيــغ را در گــرمــي پــيـكـار گـفـت گـفـتسوفـار از لـب ســر حــق تــيـر

انوري اگـر چه چـارده بـاشـنـد و گـر چهار هزار و شاعر چگونه جنگ كننددرزيدبـيــر و

سيداي نسفيچشم چون سوزن به چاك دامن او دوختم ي خود سوختم جامهدرزياز غم آن شوخ

كه نوعي صمغ يا » سندروس«آموزان بياموزيم كه آن را با هاي سخت و سياه، به دانش درختي است با چوب» آبنوس«) 1ي گزينه -2 !ي زردرنگ است، اشتباه نگيرند شيره

فردوسي آبنوسزمين سر به سر تيره چون سندروسز مـغفر هوا گشت چون

t 71 اول ترم بندي جمع /9 هفته

.ريشه با آن است هم» غزو«و » غازي«. امالي درست اين واژه است) جنگ(» غزا«) 4ي گزينه -3

: آموزان هايي ديگر براي ارائه به دانش نمونه اديب الممالك درنــگ كـنـد غــزا عــاقــل انــدر مـغـز سـاز جـنـگ كـنـد ســر بــي

خواجوي كرماني ايم آمدهغزاچون در اين معركه از بهر سر ميدان رياضت كشتيمبرنـفس را

.است» كباب غاز«هاي درس ها، مطابق با كنايه كنايات آمده در گزينه) 4ي گزينه -4 كنايه از انتظار بيهوده كشيدنسماق مكيدن ): 1(ي گزينه ) كباب غازمابقي را خط بكش ( كنايه از صرف نظر كردن و حذف نمودن خط كشيدن ): 2(ي گزينه كنايه از تقاضاي كسي را رد كردنداختن روي كسي را بر زمين ان): 3(ي گزينه

):است» كباب غاز«هاي آمده مطابق با كنايات درس كنايه(هايي ديگر از منابع غير درسي نمونه جالل آل احمد . براي يك غذاي درست و حسابيشكمشو صابون زدهمعلوم بود

زاده جمال .اندازد شما را زمين نمي روياش با شما چقدر خوب است و يقين دارم كه دانيد كه ميانه مي زاده جمال كاسه كوزه يكي شده بوديممرحوم اديب پيشاوري خيلي به من لطف داشتند و در اواخر عمر با بنده مألوف بودند و

خاقاني زهد پـــــروران را خـــــط در كـــــش مـــي تـــا خـــط ازرق قـــدح كـــش

جامي منشور نام و ننگ را خـط رسـوايـي بكش از سلطان عشقخواهي جاميا طغراي دولت

ي تشبيهي است و در اضافه» يم قدرت حق«) 1(ي اما در گزينه. اند هر دو استعاره» شير خدا«و » بازوي دين«در اين گزينه ) 3ي گزينه -5 .ه شده استمانند» سندروس«به » رخ«) 4(ي و در گزينه» آبنوس«به » سپهر«) 2(ي گزينه

پا بر زمين -)كنايه از عصباني شدن(دندان به دندان خاييدن : كنايه/ چون كوه: تشبيه/ پا بر زمين فشردن كوه: تشخيص) 1ي گزينه -6 )كنايه از استقامت ورزيدن(افشردن

.استعاره از معشوق است» بت«در بيت الف ) 3ي گزينه -7 .معشوق مانند بت زيبا است .استعاره از كسي است كه عاشق نيست) در مصراع دوم (»خر«در بيت ت .كسي كه عاشق نيست مانند خر است )ي شباهت مجازي است به عالقه: ي انساني براي رشته. (توان آن را به صورت تشبيه نوشت مجازي است كه مي: استعاره

:آموزان براي ارائه به دانش .ها را بيابيد استعاره

اميرخسرو دهلويسـبـزه به صـحـرا زد قـدم، سرو روان من كجا؟ دم، سـنـبـل دميد و الله همآمـد بهار مـشـك

چه كـنـم نـسـيـم گـل را كه ز يـار مـن نيامد گــل نــو رسـيـد و بـويـي ز بهار مـن نـيـامـد

اي اوحدي مراغهكني گذر زلـف اسـت و چـشم و رخ كه بر او مي اي به خاك سـرو اسـت و بـيد و الله كه بنهفته

غوث گيالنيكه بـا وي حـالـتـي از نـرگـس بـيـمـار او بينم دارم چو مجنون آهوي صحرا از آن رو دوست مي

سعدياي بـكـنـد بـت پـرسـت مـا بــاشــد كه تــوبه شــكــر خــداي بــود كه آن بـت وفـا نـكـرد

.ب معادله خبري نيستدر اين گزينه از اسلو) 3ي گزينه -8 راه خفتهره دور عدم / توان طي كرد زود ميآسان شود / در شببا سيه بختي ): 1(ي گزينه مامعلم / زندگي را تلخ داردبرد آرام را مي/ دل خودكامطفل بازي گوش ): 2(ي گزينه باشد پيدانسازد پنهان / دل سوزانگوهر شب تاب / زلف عنبريني شب پرده) 4(ي گزينه

t 72 2پاسخ تشريحي ادبيات

در كـار ) استقالل معنـايي (ها برقرار نشده است و از طرفي ديگر، دو موضوع مختلف با دو معني مستقل هيچ شباهتي بين واژه ): 3(ي در گزينه .بلكه مصراع دوم در امتداد معناي مصراع اول است. نيست

):صائب تبريزي(هايي ديگر براي اسلوب معادله نمونه برد چون سايه با خود، صيد وحشي دام را مي هاي دل قراري جان گرفت از بيجـسـم رنگ

سازد مرا زار مـي تـنـگـدسـتـي از جهان بـي سازد بيابان را به رهرو كفش تنگ تـنـگ مي

.در اين بيت از حسن تعليل خبري نيست) 4ي گزينه -9گويـد، چـون او مي. كند، علتي دروغين و غير واقعي ذكر كرده است ن نظر بازي مي سعدي براي توجيه اين كه بر روي جوانا ): 1(ها ساير گزينه

.دانند، نظر بازي آنان بر جوانان، شايسته است پيران قدر جواني را بهتر مي .كند مين كار را ميبيند، ه كنم كه هر كه ماه نو را مي گويد به اين دليل خم ابروي زيباي تو را براي همگان شرح مي شاعر مي): 2(ي گزينه ي هـاي زائـد، ميـوه گويد همين طور كه با زدن شـاخ و بـرگ او مي . شاعر براي زكات دادن علتي دروغين و ادبي ذكر كرده است ): 3(ي گزينه

.تر خواهد شد شود، با زكات مال نيز بركت بيش تر مي درخت انگور بيش

:هايي ديگر براي حسن تعليل نمونه منوچهري زيـرا كه كـرد فـاخـته بـر سـرو مؤذني ركـوع كند در ميان بــاغنـرگـس همـي

مسعود سعد در روم از ايـن روي پـرسـتـنـد چـليپا از مشـك چـليپاست بر آن رومي رويــت

حافظ زان كه كنج اهل دل بايد كه نوراني بود يارم نشست چـراغ جام در خلوت نمي بـي

در يك » مجموع و پريشان«هاي ها، وجود واژه در ساير گزينه). آسوده: مجموع(نماست داراي متناقض» مجموع پريشان«) 2ي گزينه -10 .بيت، دام تستي است

):پارادوكس(نما هايي ديگر براي متناقض نمونه امير معزي اي بـر خـط فـرمـانـت سـر بنده و آزاد اي در كـف پـيـمانت دل حاضر و غايب

حاجب شيرازيانـجـمـن قـدس راسـت شأن تو مطروح شــب مـيـلـاد شـاه حـاضـر غـايـبدر

خواجوي كرمانيوگـر نـادان بود دانا، من آن داناي نادانم اگر پنهان بود پيدا، من آن پيداي پنهانم

شاه نعمت اله ولي چـنـيـن پـيـدا چـنـان پـنهان بود ايـن بـان آفــتــاب اســت او و عـالـم سـايه

): 2(ي در گزينه/ »بوستان وصل«و » گلبرگ عيش«): 1(ي در گزينه. است نه تشبيه) روزگار(استعاره از آسمان » چرخ مشعبد«) 3ي گزينه -11 .اند ي تشبيه داراي آرايه» لعل لبان«و » مرغ دل«): 4(ي و در گزينه» عنقاي صبر«و » شاهين عشق«

):غزليات سعدي(اي تشبيه هايي ديگر بر نمونه زنــــگــــي بــــچـــگـــان ز مـــاه زاده بـوسـتـان رويــشدر گـــلـــشـــن

ي ابــروي خــمـيـده الا به كــمــان مهره دل صـاحب نـظـران صـيـد نـكـرديمرغ

م گـرد ب لعلـتدـل گـويـي كـĤخـر اي مسكين فراز گـردد سـكـنـدروار مـيـل آب حيوان آي ـن

يـخ مهر بنـشاندم، شكار آن گه توان كشتن كه محكم در كمند آيي بركندي درخت وصل چـو ـب

گداي «ي اگر جمله. تواند گدايي پادشاهي را بكند نمايي ندارد، زيرا هر كسي مي هيچ متناقض» گداي پادشاهي بودن«) 2ي گزينه -12 :ها ساير گزينه. نماي صريحي است م و هم شاه، مطمئنا داراي متناقضبدين معني باشد كه من هم گدا هست» شاهم

نما متناقض! بام ميخانه از فلك باالتر رفته است و ديوارش بدين كوتاهي است): 1(ي گزينه نما متناقض. طوفان سبب خاموشي است نه سوزاندن چيزي): 3(ي گزينه نما متناقض. فروشم نازم و فخر مي تاره ميگدا هستم اما بر فلك و س): 4(ي گزينه

:نما هايي ديگر براي متناقض نمونه حاجب شيرازي اگـر بـساط زمين جمله آب و نان گيرد ولــي ز فــقـر پـايـنـده بـاد دولـت او

سعدي هيچ مجموع ندانم كه پريشان تو نيست تـا سـر زلـف پـريـشان تو در جمع آيد

t 73 اول ترم بندي جمع /9 هفته

ايـن اسـت مـقــام او، دريــاب مقـام ميرم او، پنهان به ضميرم اوپـيـدا به ض اقبال الهوري من

گيرد، زماني كند و ستمكاري پيش مي آن كه ظلم مي. ماند ها همگي بر اين باوراند كه ظلم و ستم پابرجا نمي ساير داده) 2ي گزينه -13 .يده شودنگذرد كه به آه دردمندان گرفتار آيد و از جاه به چاه كش

: آموزان هايي ديگر با همين مفهوم براي ارائه به دانش نمونه حافظ خـوش بـاش كه ظالم نبرد راه به منزل سره بر منهج عدل است دور فـلكي يك

سعدي چــنـدان روان بـود كه بـرآيـد روان او دوران ملـك ظـالـم و فـرمـان قاطعش

صائب كه پيش از دانه فرياد از نهاد آسيا خيزد لم را؟ي مظلوم ظا مسلـم كي گذارد ناله

فرخي يزدي كش هم تا ابد جاويد نيست ظالم مظلوم گـناهي گر به زندان مرد با حال تباه بـي

اي «: استچنان كه در كتاب درسي آمده . ساير ابيات همگي به ناتواني عقل و هوش بشري در وصف ذات الهي، اشاره دارند) 2ي گزينه -14 .»صمدي كه از ادراك خلق جدايي

:آموزان هايي براي ارائه به دانش نمونهــدل ذره كــي يـابـد كـنـار بـحـر ژرف آفـتـاب ديـده در ادراك آغـوش خـيالت عاجز است بيــــــ

دهلوي

طارع به كنه حــــق كه يــــابــــد راه هرگـــز چـو عـقـل جـمـله در مـوي اسـت عـاجـز

منصور حلاجگـشـت از ايـن ادراك عاجز فكرت ادراك او جزو خواست عقل كل كه داند از كمالش نيم

منصور حلاجقـاصـر از كنه كـمـالـت فـكرت و ادراك ما اي صـفـات كـبـريـايـت بـرتـر از ادراك ما

سعدي يند به روشني چـون مـرغ شـب كه هيچ نب اي چـشـم عـقـل خـيره در اوصاف روي تو

ي شكست و خواري ، سبب زيان آدمي و مايه»طلبي و آزمندي خواهي و افزون زياده«ساير ابيات همگي بر اين باوراند كه ) 2ي گزينه -15 :به اين عبارت كتاب درسي توجه بفرماييد. است

»دش نبودجا نشيند كه خواهد و مرادش بود، چنانش كشند كه نخواهد و مرا هر كه آن«

:هايي ديگر از همين مفهوم نمونه سيداي نفسي خورد گردباد آخر سر خود در بيابان مي شـود پـامـال گـرد راه تجار حريص مـي

فردوسي ز گـيـتـي فـزونـي سـگـالـد نه كاسـت غــم پــادشــاهي جهان جـوي راسـت

فردوسي ي بـر ايـن رنـج و درد اسـت و آز فـزونـ نـيـاز خــردمــنــد وز خــوردنـي بــي

صائب دزدند سال خويشتن لوحاني كه مي ساده كنند عـمر خود را كم به اميد فزوني مـي

صائب ايـسـت مـرغ حـريـص را گـره دام، دانه ايست خبران عـيش خـانه دنـيـا بـراي بي

اقبالي اين روزگاران اعتماد كرد كه شود به خوش به همين دليل نمي. و ناپايدار استقدرت دنيايي و مال و منال آن، زودگذر ) 2ي گزينه -16 .طلوع مقامات دنيايي را غروبي در پس است و پاي قدرت را و سر سروري را شكستي در پيش. عمري بس كوتاه دارد و روزگاري بس اندك

:هايي ديگر نمونه اوحدي ه دولتيست كه بس پايدار خواهد ماند ن ي دنـيا مشو فريفته كه آن به بـارنـامه

خاقاني روز راحـت را بـقـايـي مـانـده نـيست كـار گـيـتـي را نـوايـي مـانده نيست

سيف فرغاني همـچـو شاديست بقايي نبود چندانش پـادشاهي كه به اندوه رعيت شاد است

صائب منان بقايي نيست خوشم كه دولت تردا اگـر چه دامـن گل خـوابگاه شبنم شد

t 74 2پاسخ تشريحي ادبيات

.اشاره دارند» نوازي و ترحم در حق بيچارگان درويش«ها همگي به ساير سروده) 2ي گزينه -17 :اي ديگر نمونه

بهار پادشاها، از ترحم كن به درويشان نگاهي ها فروغي آفتابا، از عطوفت بخش بر جان

آدمي را به آن ) 1ي به جز گزينه(اال، عروجي متعالي است كه موالنا در هر سه بيت گذر از عالم خاكي و توجه به عالم ب) 1ي گزينه -18او معتقد است كه آدمي از هر ملك و فلكي باالتر است پس مرغ جان را جز به درياي اصل و وصل، پروازي نيست و چنين . كند دعوت مي

.هد بودي كبريايي است، منزلي جز كبريا سزاوار نخوا انساني را كه زاده

:ابياتي با همين مفهوم حافظ آدم آورد در ايــن ديــر خــراب آبـادم من ملك بودم و فردوس برين جايم بود

حافظ ندانمت كه در اين دامگه چه افتاده است زنند صفير ي عرش مي تـو را ز كـنـگـره

حافظ آباد است نتنـشـيمن تو نه اين كنج مح كـه اي بـلـنـد نـظر شاه باز سدره نشين

» ترقي معكوس«از تركيب . ي چهار، هر دو به تنزل و برگشت به عقب، اشاره دارند بيت مندرج در تست و همچنين گزينه) 4ي گزينه -19 .دست يافت) 4(ي شود به انتخاب درست، گزينه مي

نهد و به آن چه هست قانع نيست، به اي از حد خود فراتر ميآن كه پ. خواهي، سبب خواري و نيستي است طلبي و زياده افزون) 3ي گزينه -20همگي آدمي را از ) ي سوم غير از گزينه(چنين سه بيت ديگر عبارت مندرج در تست و هم. گردد خورد و خوار و زبون مي يقين شكست مي

در اين گزينه دام » حد«ي واژه. ه ميان آورده است از حد شرعي سخن ب3ي اند، در حالي كه بيت گزينه خواهي منع كرده طلبي و زياده افزون .آموزان شرح داده شود شود براي دانش تستي بوده است كه پيشنهاد مي

مولوي الــله الــله پــا مــنـه از حــد خـويــش نــازنـيـنـي تـو ولـي در حـد خـويـش

صائب ي خود كور را ر خانهنيست حاجت با عصا د پـا منه بيرون ز حد خويش تا بينا شوي

از كوزه همان برون تراود كه در اوست = كل اناء يترشح بمافيه) 3ي گزينه -21

: هايي ديگر نمونه شيخ بهايي از كوزه همان برون تراود كه در اوست حـال مـتـكـلم از كـلـامـش پيداست

ابوسعيد ابي الخير تراود كه در اوست از كوزه همان برون نگرد مـعـيـوب همه عـيـب كسان مي

اي صمدي كه از «. ي ابيات، همگي به ناتواني و محدوديت عقل بشري در دريافت ذات الهي و ماهيت حق اشاره دارند بقيه) 1ي گزينه -22 .»ادراك خلق جدايي

سعدي عـقـل و جـان از كـمـالش آگه نيست هيــچ دل را به كــنه او ره نــيـسـت

سعدي نه در ذيـل وصـفـش رسد دست فهم نه بـــر اوج ذاتــش پــرد مــرغ وهم

ابوسعيد ابي الخيرمــايــيـم قـريـن حـيـرت و نـادانـي مـا را چه كه وصـف دسـتگاه تو كنيم

خاقاني آيـد وصــف تــو به گـفـت بـر نـمـي آيــد وصـــل تــو به وهـم در نــمــي

اي اوحدي مراغه ام كه بگويي ثناي خويش دم دركشيده ـان ز وصف و ثناي تو كند شدمــا را زب

/ بزرگ علوي: ها و ميرزا نامه/ محمد علي جمالزاده: شورآباد و هفت كشور/ خواجه عبداله انصاري: نامه زادالعارفين و الهي) 1ي گزينه -23 ويكتور هوگو: خندند كارگران دريا و مردي كه مي

t 75 بياموزيم -دستم ز رود مي دل -باشم تو آرزوي در / 10 هفته بياموزيم -رود ز دستم دل مي-در آرزوي تو باشم / 10ته هف

پاسخنامه مفاهيم اوليه

حورهور / روضهروزه / تاثيرگذاري تاثيرگزاري -1

فلك) ب/ گردان و گردنده و زودگذر) الف: گردون -2

. . . » و«و مصوت » م«، »ي«مت تكرار صا: آرايي واج/ روضه، گل، بهشت، نبويم: مراعات نظير/ نگويم، نبويم، نجويم: جناس -3

وفاداري و ثبات قدم در راه عشق -4

»بوي موي تو باشم گه به به خواب عافيت آن به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم«: بيت -5

.روز قيامت است» مجمع« منظور از -6

.ر است، با نوعي بيان طنز همراه استبه شيخ كه در شعر حافظ سراپا مظهر ريا و تزوي» پاكدامن« نسبت دادن صفت » ت« بيت -7

: آموزان ابياتي ديگر با همين مفهوم براي ارائه به دانش حافظ نـظـر به دردكـشـان از سـر حـقارت كرد فـغـان كه نرگس جماش شيخ شهر امروز

حافظ كه بــا حــكــم خــدايــي كـيـنه داري بــد رنــدان مــگـو اي شـيـخ و هشـدار

حافظ كه چو مرغ زيرك افتد نفتد به هيچ دامي هاي تسبيح ز رهم ميفكن اي شيخ به دانه

بهشت، جنت: رضوان/ جويي دل: تفقد/ باد موافق : شرطه/ زيبارو، معشوق، محبوب : شاهد) 1ي گزينه -8

:آموزان هايي براي ارائه به دانش نمونه امير عليشير نوايياز سـالـك ره عـيـن حـقيقت نه مجاز است شـاهد گـر ديــده بود پـاك نـظـر بـر رخ

سعدي همه وقتـي نـبـود لـايـق كـشـتـي شرطه بـا طـبـع مـلـولـت چه كـند دل كه نسازد

ايرج ميرزا به بـــيـــنـــوا كـــردي تـــفــقدكه از چه دســتــي ســحــر بــلــنـد شـدي

امير خسرو دهلوي نـخــواهد رضـوانبــرون از گــلــشــن بــر آدم كــنــي عـرضاگــر صــد روضه

.در اين گزينه به معني چهره و رخسار است» ديدار«) 1ي گزينه -9

:آموزان هايي براي ارائه به دانش نمونه رخسار و چهره: ديدار

ابوسعيد ابوالخير حـجــاب ديــدن نتـوان تــو بــيديـدار نـقـاب ديـدن نـتـوان تــو بـيرخـســار

در حق: به جاي اي ابوالعال گنجهتـــو را دخــتــر و مــال و شهرت بــدادم تــو بــســيــار كـردم نـكـويـيبه جــاي

عرضه كردن، نشان دادن: عرضه داشتن امير خسرو دهلويه وقـت نـمـاز شـام بـر مـن نـمـاز صـبـح ب عرضه كردبـرداشـت پرده از رخ و چون روز

به اختيار خود: به خود مولوي تـا كه هشـيـارم و بـيـدار يـكـي دم نـزنـم گويم ميبه خودتـو مـپـنـدار كه مـن شعر

.در گذشته غالبا به معناي درون آمدن و وارد شدن بوده است» در آمدن«وارد شوند، : درآيند) 2ي گزينه -10 سعدي مــن از گــور ســر بــرنـگـيـرم ز خـشـت بـــا عـــاجــزان در بهشــتــنـــددرآيـ

t 76 2پاسخ تشريحي ادبيات

بت: صنم/ حيله، نيرنگ : افسون/ بيابان، صحرا : باديه) 2ي گزينه -11

!اشتباه نگيرند) جام شراب(» باده«را با ) صحرا و بيابان(» باديه«آموزان گوشزد كنيم كه به دانش قاسم انوار پـيمود بـاديه نـپـيـمـود ره بـادهچـون به پشيمان شد و برگشتحاجي ز ره كع

:»افسانه«را با » افسون«چنين هم اديب الممالك حكيمان پند ياب افسونكـي شود ديگر ز ديو آشناستي افسانهگـوش مـا امـروز با

ي اسكندر عارف است كه در اين بيت حافظ از جهت دورنگري به آيينهجام مي در اصطالح عارفان، قلب انسان پاك و آگاه و) 3ي گزينه -12 :نمونه. ي ما سابقه دارد اين تشبيه در ادبيات عارفانه. مانند شده است

حزين الهيجي نماست ما را دل جام جهان جمشيد جهان مطاع فقريم

= ، اما در فارسي معني مفرد دارد )چشم بهشتي مرد و زن سياه(در حقيقت جمع مكسر احور و حورا است : حور/ باغ : روضه) 3ي گزينه -13 سنگ سخت: خارا/ غم و خستگي : مالل/ چشم بهشتي زن و مرد سياه

!اشتباه نگيرند» خار«را با » خارا«آموزان بياموزيم كه به دانش .را به خاطر بسپارند) خورشيد(» هور«و » حور«آموزان بياموزيم كه امالي به دانش

.بيايد كه تشخيص آن تا حدي دشوار است» روزه«ممكن است به شكل » روضه«غلط اماليي

!به معني دوست و معشوق است، نه عاشق» آشنا«) 4ي گزينه -14

:هاي ديگر نمونه معشوق: آشنا

حافظ رود آشـنــابــر روي مــا رواســت اگــر بـر خـاك راه يـار نـهاديـم روي خــويـش

گور: ه عدمخوابگا خواجوي كرماني نـيـمه مـسـت برخيزد خـوابـگـاه عـدمز چو چشم مست تو خواجو به حشر ياد كند

خواب آرام و راحت: خواب عافيت صائبي زين كردن است را خانهخـواب عافيت فـكـر غافل از رحلت در اين جسم سبك جوالن شدن

.خودبين باشمخودخواه و : به سوي تو باشم) 3ي گزينه -15

.عيش و مستي است» كيمياي هستي«مقصود از ) 2ي گزينه -16

.يا همان مراد، مرشد و راهبر طريق عشق است» پير طريقت«در اين بيت » باد شرطه«مقصود از ) 1ي گزينه -17 محمد اسيري الهيجي تا كه به منزل كند قرار باد شرطه كـو در بحر شوق كشتي صبرم ز سير ماند

)3ي زينه گ -18 خواجوي كرمانيچون شمع هر كه سركشي از سر به در نكرد سـر بـرنـكـرد پـيـش سـرافـكندگان عشق

به خدا قسم: خدا را) 4ي گزينه -19 اميرخسرو دهلويبـده صبري مرا يا با من او را مهربان گردان مهري آن مه؟ چند سوزم ز آتش بيخدا را

جالب اين كه شاعران بزرگي چون حافظ هم از . آيد قافيه در يك واژه نوعي عيب قافيه به شمار ميجمع شدن رديف و) 4ي گزينه -20 .)شود نيز چنين عيبي ديده مي» يارا«و » آشكارا«هاي در اين غزل غير از موارد ذكر شده، در قافيه(اند نصيب نمانده چنين موضوعي بي

t 77 بياموزيم -دستم ز رود مي دل -باشم تو آرزوي در / 10 هفته

پاسخنامه مفاهيم برتر

هاي تشريحيهاي تشريحي پرسشپرسش

. است اميد -1

كنايه از ناراحت شدن: روي در كشيدن/ باغ) گلستان سعدي ب) الفايهام دارد : گلستان -2

معني ) الف. ايهام تناسب دارد: روزي.)/ زند كسي كه از فقر و درويشي دم نمي(صدا بي) چيز و فقير ب بي) الف. ايهام دارد: بينوا -3 )درويش، بينوا: افيي انحر واژه(يك روز : معني درست) رزق ب: غلط

بيانگر وفاداري در عشق تا سرحد مرگ وحتي پس از آن هر سه مورد -4

»دلبر كه در كف او موم است سنگ خارا سركش مشو كه چون شمع از غيرتت بسوزد«: بيت -5

.متناسب است» الف«با بيت

وفايي بي: فهوم كليم/ به عهد خود وفا كن: عهد به جاي آر/ گذشت ديروز يارم مي: شد دي مي -6

»باشد كه بازبينيم ديدار آشنا را كشتي شكستگانيم اي باد شرطه برخيز« بيت -7

شاعر خود را . دارد) باد شرطه(كه به ساحل نجات برسد، نياز به باد موافق براي اين) »كشتي نشسته«به تعبيري ديگر ( كشتي شكسته -8آموزان در همين دانش. (است) شرطه(= د كه براي رسيدن به مقصود نيازمند يك رهبر و مرشد دان اي مي ي از راه بازمانده چون كشتي شكسته

.)ي اين مضمون مواجه خواهند شد بخش با پرسش ديگري درباره

اي نمونه. تدر شعر حافظ كال سه بار به كار رفته است كه هر سه بار به معني اهل فارس يا ايراني اس: پارسا) ب/ زيبارويان: خوبان) الف -9 :ديگر

پارسايان مددي تا خوش و آسان بروم تازيان را غم احوال گرانباران نيست

.ي فيض الهي است واسطه» ساقي«) پ

. خواهد رسيد-اند ي حيات كه جانبخش و مايه-گو اين كه به وصال زيبارويان فارسي) ت

و نعمتي سالمتي و برخورداري از مواهب به شكرانه: ي سالمت شكرانه -10

اياي هاي چهارگزينههاي چهارگزينه پرسشپرسش

تعصب، حميت، رشك: غيرت/ روي ميانه: اعتدال/ زيبارو: شاهد) 1ي گزينه -11

در / كنايه از تواضع و فروتني) در كوي دوست خاك شدن ب) الف: داراي ايهام است» خاك كوي بودن«ي نخست در گزينه) 4ي گزينه -12: داراي ايهام است» سهل«ي ي سوم واژه در گزينه/ اميد و آرزو ) عطر و شميم و رايحه ب) الف: استبرانگيز ايهام» بوي«ي ي دوم واژه گزينه زمين هموار) آسان ب) الف

:هايي ديگر براي ايهام نمونه حافظ بــنـاي عهد قـديـم اسـتـوار خـواهم كـرد به ياد چشم تو خود را خراب خواهم ساخت

دوستي قديم-دوران قديم : عهد قديم/ ويران و نابود -مست : خراب حافظ ي بـزم طـرب كـنـاره كـنـم گــر از مـيـانه به دور لــاله دمــاغ مــرا عــلــاج كـنـيـد

گردش جام باده-فصل بهار و زمان گل و الله : دور الله حافظ وي رگــش بــخــراش تــا بــخـروشـم از اي مـاه مـطـربچــنـگبــزن در پــرده

ي دست پنجه-ابزار موسيقي : چنگ

.استعاره از قطرات شفاف اشك است» لؤلؤ«) 4ي گزينه -13

t 78 2پاسخ تشريحي ادبيات

:هايي براي استعاره نمونه حافظ ها كه خريدم ز لـعـل بـاده فروشت چه عشوه ها كه فشاندم ي نوشت، چه قطره به شوق چشمه

سعدي چـــو ســـروي روان به رهگـــذريهمــــ ديـــدم امـــروز بـــر زمــيــن قــمــري

سعدي آفـــــتـــــابــــي ز مــــادر و پــــدري يـا شـــنـــيـــدي كه در وجــود آمــد

. در اين بيت معناي مصراع دوم در امتداد معناي مصراع اول است؛ به عبارتي ديگر، دو مصراع داراي استقالل معنايي نيستند) 2ي گزينه -14 تر به جا ماندن بيشمهلت افزون داشتن / مورمظلوم / مار ظالمان ): 1(ي گزينه )گشاده نگردد( كجا بگشايد كم نگردد / دلباطن / ي سوفار خندهنشاط ظاهري ): 3(ي گزينه . گردد وا نميكند ياد نمي/ صدفسينه / گوهردل وحشت زده ): 4(ي گزينه

):صائب(ب معادله هايي ديگر براي اسلو نمونه آيد شـناسان نشئه پيش از زنگ مي به چـشـم مـي گردد حجـاب اهل بـينش عالم صورت نمـي

آيـد ي مـجـمـر نـمـي به دود تــلـخ، آب از ديـده سـوزد به آه آتـشـيـن ما دل گـردون نمـي

در از ديـوار بـگـشـايـدبه روي پــاكــدامــانــان ي دربسـته مانـع ماه كنـعان را نگردد خانه

شويد؟) چانه(تواند سرخي از سيب ذقن عرق كي مي ي شرم و حياي يـار افزون شد ز مي گلگونه

قــاف پــوشــيــده كــجـا از پـر عـنـقـا گـردد؟ ي نامــوس نــمـاند صـائـب عـشق در پرده

.نماست سخن تلخ، داراي متناقضداراي حس آميزي و گوارا بودن» سخن تلخ«) 3ي گزينه -15 :ها ساير گزينه .داراي حس آميزي است» سخن گرم«): 1(ي گزينه .نماست داراي متناقض» روز تاريك«): 2(ي گزينه .داراي حس آميزي است» رنگيني سخن«و » شيريني سخن«): 4(ي گزينه

:نما هايي براي متناقض نمونه شاه نعمت اهللا ولي غـير او پيدا و پنهان هيچ نيست ستظاهر و باطن همه عين وي ا

پروين ي مــرده هيـچ دانـي اي زنــده اي مــرده و كــرده زنـدگـانـي

:هايي براي حس آميزي نمونه شيخ كمال خجنديچون دور به صد فرسنگ از زاهد معذوريم ي ما رندان كـس بـوي ريا نشنيد از خرقه

مولوي كـم شـنـو كـان هسـت چـون سـم كهن ـيــريـن سـخـندوســتــي جــاهل شـ

)ي تشبيهي اضافه(تشبيه : آتش غم/ استعاره از مي: آب شادي) 1ي گزينه -16اسـتعاره : ي مكنيه و تشخيص، جاي ستيز نماندن براي معرفت استعاره: دست عشق ): 2(ي ها فقط تشبيه يا استعاره به كار رفته است؛ گزينه در ساير گزينه

استعاره: دامن پرهيز): 4(ي گزينه/ تشبيه: گربه چون شير نر گردد): 3(ي گزينه/ ي مكنيه و تشخيص

):سعدي(هايي ديگر براي تشبيه و استعاره نمونه ز چـمـن نـرسـت سـروي كه ز بـيـخ بـرنـكـنـدش ديـد، صـبـا به هم بـرآمـددرخــت قـامـتـشچــون

تشبيه

يـنـمـش و كه دراز ـب ف تـو ـب عـلجـان مـن اسـت عــمــر مــن اسـت زـل دمـشـل ب رسـاـن ه كه به ـل تـو ـب استعاره از لب

t 79 بياموزيم -دستم ز رود مي دل -باشم تو آرزوي در / 10 هفته

ي آرايه» شهر هستي«تركيب ي تشخيص است و در داراي آرايه» اي را براي او فراهم نمودن ره توشه«و » روان كردن عقل«) 2ي گزينه -17 .به كار رفته است) ي تشبيهي اضافه(تشبيه

:هايي ديگر براي تشبيه نمونه حافظ گــردون ورق هسـتـي مـا در نـنـوشـتـي آن غـالـيه خـط گـر سـوي ما نامه نوشتي

حافظ داز ي ادراك انــ دود آهيـــش در آيــيــنه كه به جز عيب نديدخودبينيارب آن زاهد

حافظ ز بــاغ عــارض ســاقـي هزار لـاله بـرآيـد چـو آفـتـاب مـي از مـشـرق پـيـاله برآيد

خواجوي كرمانيخـورشـيـد پيش آتش روي تو كرده خوي اي از حـيـاي لـعـل لـبـت گـشته آب مي

اش در مقابل روي درخشان تو كه ماه با تمام درخشندگياي معشوقي «: در اين بيت، معشوق زيبارو، مناداي محذوف است) 4ي گزينه -18كند نه منادا تواند استعاره از نوع تشخيص باشد، زيرا منادا قرار گرفتن غير انسان، نوعي از تشخيص را خلق مي بنابراين نمي» .فروغ است بي

استعاره از معشوق و » شاخ نو بهار«): 2(ي لب، در گزينهاستعاره از » عقيق و لعل«): 1(ي در گزينه. قرار گرفتن معشوق كه خود انسان است .استعاره از رخسار است» ارغوان«): 3(ي در گزينه

:هايي ديگر براي استعاره نمونه حافظ گـــردن نهــاديـــم الـــحـــكــــم لله گـــر تـــيــغ بــارد در كــوي آن مــاه

حافظ يــارب مــبــاد تـا به قـيـامـت زوال تـو حسندر اوج نـاز و نـعـمـتـي اي پادشاه

حافظ خـواهي كه زلف يار كشي ترك هوش كن بـر هوشـمـنـد سـلسله ننهاد دست عشق

سلمان ساوجيخـاك بر فرق هنر كان سبب رنج و عناست كـارم از شـومـي نظم است چنين نامنظوم

: جناس/ استعاره از عيش است » كيمياي هستي«: استعاره/ عيش در هنگام تنگدستي : نما متناقض/ قارون و گدا : تضاد) 1ي گزينه -19اشاره دارد به داستان قارون و ثروتش و همچنين اشاره دارد به اين باور قديمي كه كيميا يا اكسير مس را تبديل به : تلميح/ مستي و هستي

.كند زر مي

: تشخيص/ موم و سنگ خارا : تضاد. / مجازا به معناي دست است» كف«: مجاز/ نافرماني نكن كنايه از: ، سركش مشو»كنايه«) 3ي گزينه -20 .) سنگ خارا چون موم است-چون شمع هستي = تو : تشبيه مصراع اول و دوم آشكار است(سركشي شمع

يكي از ) الفدارا : ايهام. ./ مانند شده استي اسكندر جام مي به آيينه: تشبيه/ استعاره از دل عارف » جام مي«: استعاره) 2ي گزينه -21 .ي اسكندر و پادشاهي دارا اشاره دارد به آيينه: تلميح/ ثروتمند و متمول ) پادشاهان ب

:ها ساير گزينه. نما خبري نيست در اين گزينه از متناقض) 2ي گزينه -22: معنـي غلـط ) الـف : داراي ايهام تناسب است» پاكدامن«/ و عشرت رفتن كنايه از دنبال مستي و عيش : آلود پوشيدن ي مي خرقه): 1(ي گزينه

در حقيقت نوعي ايهام تضاد است كـه در ي انحرافي واژه: آلود ي مي خرقه(پرهيزگار : معني درست ) كسي كه لباسش پاك و پاكيزه است ب !)گيرند كنكور آن را ايهام تناسب مي

) ي انحرافـي گـردون، واژه (عشق و محبت : معني درست ) خورشيد ب : معني غلط ) الف مهر : هام تناسب اي/ ياران و يارا : جناس): 3(ي گزينه فلك) گردان و گردنده و زودگذر ب) الف: نيز داراي ايهام است» گردون«ي گفته بوديم كه واژه

.شكستگانيم ي ما چون كشت: تشبيه/ استعاره از پير طريقت و راهنما و دليل » باد شرطه«: 4ي گزينه

عهد و دوستي و پيمان) دوران ب) الفايهام ): مصراع دوم(عهد / استعاره از معشوق زيبارو ): بت(= صنم ) 1ي گزينه -23

جناس: خار و كار/ تشبيه : گل چون خار است/ نما متناقض: خار بودن گل. در اين عبارت از تشخيص خبري نيست) 4ي گزينه -24

به سوي فرعون برو، به راستي كه او طغيان كرد و با او به نرمي و مدارا سخن گو؛ مدارا با دشمنان مفهوم مندرج در اين ) 3ي گزينه -25 :ي شريفه و همچنين اين بيت حافظ است آيه

t 80 2پاسخ تشريحي ادبيات

»ارابـــا دوســتــان مــروت، بــا دشــمــنــان مــد آسـايـش دو گـيـتـي تـفـسـيـر ايـن دو حرف است«

:آموزان هايي براي ارائه به دانش نمونه ابن يمين هر كه زهرت دهد، شـــكــر بــخــشــش بـا تـو گـويـم كه چـيـسـت غـايـت حلـم

صائب عـلـاج خـصـم زبـردسـت جـز مدارا نيست سـپـر فـكـند فـلـك پـيـش آن من صائب

حاجب شيرازيبـا راسـتـان درسـتـي بـا كـجـروان مـدارا اند آثـار نـيـكـنـامـي در طـي ايـن دو لفظ

صائب كشد شمع از مژه خار به پا بشكسته را مـي دلي خـصـم عـاجـز را مـدارا كن اگر روشن

صائب باشد سوزن نمي اگر بر آسمان رفته است بي روحي مدارا با گرانان كن كه عيسي از سبك

-اين گروه بر خالف معتزله . بينند اي نمي اند و براي بشر حول و قوه اي را براي خداوند قائل هر اختيار و ارادهاشعريان و عرفا) 4ي گزينه -26 اعتقاد داشتند كه بنده، خالق افعال عادي و عبادي خود نيست و منشأ هر رويدادي كه در جهان رخ -كه قائل به اختيار تام براي انسانند

ي يافت كه همگي نشئت گرفته از انديشه) 3(و ) 2(، )1(هاي توان در گزينه چنين مفهومي را صراحتا مي). برج(= دهد، خداوند است مي .ي شاعر است جبرگرايانه

:آموزان هايي ديگر براي ارائه به دانش نمونه حافظ كه ندادند جز اين تحفه به ما روز الست برو اي زاهد و بر درد كشان خرده مگير

صائب دانيم ما ايـن كشش از جانب منظور مي ـست صائب در نگاه گرم ما را اختيارنـي

سعدي برد به قـــلابـــش ديـــگـــري مـــي ي عـشـق رود گـرفـته نه به خــود مـي

امير خسرو دهلويآيـم وگــرنه مـن به هوا و هوس نـمـي برد زلفت مـرا بـر تـو گـلـوبـسـته مـي

حافظ رويم كشدم مي كه از آن دست كه او مي آرايي هست ر خارم وگر گل چمنمن اگ

بر اين مضمون تأكيد دارند كه نبايد از فرمان معشوق سرپيچي كرد و در راه عشق هر كه ) 3ي به جز گزينه(ها ي بيت همه) 3ي گزينه -27از سركشي و نافرماني حرفي به ميان نيامده است بلكه شاعر آرزو ) 3(ي در حالي كه در گزينه. شود سركشي و نافرماني پيشه كند، نابود مي

.دارد چون شمع در حضور معشوقش بسوزد :كتاب درسي

»دلــبــر كه در كــف او مــوم اســت ســنـگ خـارا سـركـش مـشـو كه چـون شـمـع از غـيـرتت بسوزد«

:آموزان هايي ديگر براي ارائه به دانش نمونه حزين الهيجيخـواهي كه بـار عـشـق كـشـي بـردبـار شو گـز نـگـشته جمع به هم عشق و سركشيهر

بيدل زنـد مـوج رضـا آبـي كه در گـوهر بـود مــي ره نـدارد سـركـشـي در طـيـنت صاحبدالن

بيدل از رگ گــــردن اســــت بــــر ســــر دار بــگــذر از سـركـشـي كه شـمـع ايـن جـا

سلمان ساوجيرو كه بـر عـاشـق حـرام اسـت ايـن مـعاش كـنـي ســركــشــي در عــشـقـبـازي مـي

عبيد زاكانيعــجـب مـدار گـرش آتـش اوفـتـد به نهاد چو شمع هر كه كند سركشي در اين حضرت

قاآني سرزنشي تو زان سـركـشـي انـدر خـور ايـن تـا چـنـد كـشـي سـر كه سـرت را بـزند يار

گويد در برابر آن همه زيبايي، حور بهشتي هم شرمسار گردد، در كند و مي شاعر در اين بيت زيبايي رخسار يار را وصف مي) 3ي گزينه -28خواهد و خاك ييار نم حالي كه ساير ابيات به اين موضوع اشاره دارند كه عاشق چنان شيفته و وفادار به معشوق است كه نعيم دو عالم را بي

.تر است ي طوبي و باغ بهشت با ارزش كوي دوست در نظر او از سايه

شود تا با ذكر ابياتي پيشنهاد مي . هاي انحرافي اين پرسش باشند توانند واژه مي » …روضه، حور، رضوان، باغ بهشت، يار «هايي نظير ه واژ .هاي انحرافي كنيم آموزان را متوجه اين واژه دانش

:هايي ديگر هنمون

t 81 بياموزيم -دستم ز رود مي دل -باشم تو آرزوي در / 10 هفته

حافظ مـا را شـرابـخـانه قـصـور است و يار حور زاهد اگـر به حـور و قـصـور است اميدوار

محمد اسيري الهيجيهر دل كه بـا جـمـال رخ يـار خـو گرفت غـلـمـان و حـور را به نـظـر كـي درآورد

فيض كاشاني سـر زلـف يـار دارد قـرار عـاشـق دل بــي سـر پـر غـرور زاهد به خيال حور خرسند

محمد اسيري الهيجيعاشقان را از بهشت و حور و طوبي عار بود افـروز و قـد دلـربات بـا وجـود روي جـان

حافظ بـا خـاك كـوي دوست به فردوس ننگريم واعـظ مـكـن نـصـيحت شوريدگان كه ما

.ا وجود دوست، راه صعب و دشوار عشق آسان نمايدهر دو سروده بر اين باورند كه ب) 1ي گزينه -29

:آموزان هايي براي ارائه به دانش نمونه مولوي ي ماست غـم نـيـسـت چـو مهر يـار در سـيـنه ي مـاسـت گــر چــرخ و هزار چــرخ در كـيـنه

نور عليشاه اصفهاني راه است چه غم ز سختي و سستي كه دوست هم هزار بـــاديه گـــر پـــيـــش آيـــدم همــراه

باشي و چيزي از خوش خواهند حتي در اوج فقر و بي كنند و از او مي باشي دعوت مي هر دو بيت مخاطب را به عيش و خوش) 2ي گزينه -30 .افزايد عيش صرف نظر نكند، زيرا عيش چون كيميايي است كه بر ارج و منزلت آدمي مي

:آموزان دانشهايي براي ارائه به نمونه عبيد زاكاني كه عمر را عوض و وقت را قضايي هست به عـيـش كوش و مپندار همچو نااهالن

رهي معيري ي كهن باقي است اي از باده گـرت پـياله هاي تازه باك مدار به عيش كوش و ز غم

حافظ را ي دارالـــسلـــام آدم بهشـــت روضه در عيـش نقد كوش كه چون آبخور نماند

فروغي بسطاميدر پـي شـاهد و مي كوش كه ايام نماند فـصل گل فارغي از عيش فروغي تا چند

قاآني به عـيـش كوش و مينديش زينهار امروز به زنـدگـانـي فـردا چون اعتمادت نيست

.خواند ساير ابيات همگي آدمي را به درويشي و دستگيري از بينوايان فرا مي) 4ي گزينه -31

:آموزان هايي ديگر براي ارائه به دانش نمونه سعدي تـــا همه كـــارت بــرآرد كــردگــار كــام درويـشـان و مـسـكـيـنـان بـده

صائب طـلـبـي از سر درم برخيز بهشـت مـي كليد گلشن فردوس دست احسان است

كند كه دل به عشرت زودگذر دنيا ندهد و از عواقب تلخ آن، غافل نباشد، در حالي شاعر در اين گزينه به مخاطب توصيه مي) 3ي گزينه -32 .كنند گيري از مواهب زندگي و طلب عيش و عشرت دعوت مي كه ساير ابيات صراحتا آدمي را به اغتنام فرصت و بهره

:هايي ديگر نمونه خاني ر ايـن نه گـردش پـرگـار را كـرده مـبهم سـ دور سـاغـر را غـنـيـمـت دان كه نقاش ازل

بيدل اگر رنگ است و گر بو دامن گل بر كمر دارد رود فرصت غنيمت دان بهار جـلوه از كف مي

حاجب شيرابــگـذر ز چـرخ سـفـله و دوران چـاپـلـوس رو قـدر وقـت دان و غـنـيـمـت شـمار عمر

حافظ سي گردش كند گردون بسي ليل و نهار آرد ب شب صحبت غنيمت دان كه بعد از روزگار ما

حافظ ي ديــگــر نــبــاشــد كه گل تـــا هفــته غـنـيـمـت دان و مـي خـور در گـلـسـتـان

سعدي شــود كــم ز عــمــر مــانــده روزي مــي غــنــيــمــت دان اگــر دانــي كه هر روز

ضرورت وجود پير طريقت يا مرشد و راهنما تأكيد دارند و همگي بر اين باوراند كه طي طريق عشق ساير ابيات همگي به) 2ي گزينه -33 :دليل و راهنما ميسر نيست بي

t 82 2پاسخ تشريحي ادبيات

»بـــاشـــد كه بــازبــيــنــيــم ديــدار آشــنــا را شـكـسـتـگـانـيـم اي بـاد شرطه بـرخـيـز كــشـتـي«

:زانآمو هايي براي ارائه به دانش نمونه حافظ مـبـاد كـĤتـش محرومي آب ما ببرد گـذار بر ظلمات است خضر راهي كو

حافظ ره بـپـرسيم مگر پي به مهمات بريم در بـيـابان فنا گم شدن آخر تا كي؟

حافظ كه دراز است ره مقصد و من نوسفرم ي راه كن اي طاير قدس همتم بدرقه

t 83 كه اند آورده - بياموزيم -پنهان پيداي - عشق باغ /11 هفته اند كه آورده- بياموزيم- پيداي پنهان-عشق باغ/ 11هفته

پاسخنامه مفاهيم اوليه

.)گويند در دستور سنتي به آن اسم مبهم مي(هر چيزي، هر چيز مادي و دنيايي : »اين و آن « -1

.عنان خواهد شد اگر آدمي درد ديني داشته باشد و دين الهي رهبر و رهنمون او گردد، با اولياءاهللا هم -2 ) جزء به كلعالقه(مجاز از انسان : دل -3سواركاري كه پيشاپيش افسار اسب ديگران را . به معناي هدايت كردن و راهنمايي است» عنان گرفتن«. درست است» پ«ي فقط شماره -4

.خواهد آنان را راهنمايي كند تا در قطع طريق سردرگم نشوند ي اين موضوع باشد كه مي تواند نشانه گيرد، مي مي اميرخسرو دهلويلـيـكـن ارحكـم كـنـي غـاشـيه بر دوش كنم تو گردد به وصال؟گير كـيست خسرو كه عنان

:ها اصالح غلط ) شكار كردن (=» شكردن«صفت فاعلي مركب مرخم از مصدر : دل شكر) الف

فرخي سيستانيبه تـيـغ تـيـز و كـمـان بـلند و تير خدنگ گـشـايـد و كـيـن تـوزد و عدو شكرد جهان

.سازد در اين واژه جانشين تنوين است و قيد مي» ي«. از سوي جان: جاني) ب اميرخسرو دهلويكه بـاشـد سهل عـاشـق را اگر جاني زيان افتد الفي جان خسرو، اگر در عشق مي مترس از بيم

اشتباه ) عشق و خيال و معامله(» سودا«را با ) يارسود بس(» سودا«ي آموزان بياموزيم تا واژه اي به دانش شود كه با ذكر نمونه پيشنهاد مي) ت .نگيرند بيدل عـاقـبت سودا است اگر با نيستي سودا كند كاري پر است چـار سـوي اعـتبارت از زيان

رزاق: مال ده) ث . از عرش به فرش آمدن بيانگر نزول قدرت و خوار و ذليل شدن است -5 تخلص- تشبيب -6و پرداختن به ) تغزل( نام شاعر در ابيات پاياني است اما در قصيده به معناي خالص يافتن و رها شدن از تشبيب تخلص در غزل آمدن -7

.ي اصلي است تنه/ خورده و مغرور گول: غره/ انگشت، سرانگشت: بنان/ اهللا، مفرد ابدال و مترادف با بديل و بدل مرد، ولي مرد خدا، نيك: بدل) 2ي گزينه -8

هاي باالي ديوار دندانه: گنگره .رود به كار مي» قلم«گاهي مجازا در معني » بنان«ي الزم به ذكر است كه واژه

:آموزان هايي براي ارائه به دانش نمونهمـي قاشـت ـن قشي بركند هيـچ ـن يـنـد كه ـن اي افكندهبنانو آن كه ديد از حيرتش كلك از ـب

سعدي ر خواجوي كرمانيمــايـيـم كه طـاووس گـلـسـتـان جـنـانـيـم عـشـق نـشـيـنـدي ـگـرهكنآن مـرغ كه ـب

بيدلاز خــاك چه مــقــدار كـشـد سـر به هوا گل ي اقـبال مـبـاشـيد غــرهخـبـران اي بــي

مهربان، بسيار دوست دارنده، صفتي از صفات خداي بسيار : ودود/ پشت كردن، بدبختي: ادبار/ روي آوردن، خوشبختي: اقبال) 1ي گزينه -9 عظمت و بزرگي: كبريا/ تعالي امير معزي را اثــر ادبــار را عــلــامــت و اقــبـال بـر روي دوسـتـان تـو و دشـمـنـان توست

محتشم رســد كـس به داد اهل وداد ودودكه جــز نـداشـتـم چـون در اين كهنه دودمان اميد

)از مصدر هشتن يا هليدن(گذارند دهند، نمي اجازه نمي: هلند نمي) 2ي زينه گ -10 مولوي سـتـيزم هلـي مـيها دريـده، كـي اي پـرده اي نـور ديـده و دين، گفتي به عقل بنشين

:»عنان هم«اي براي نمونه رو دهلوياميرخس شـد عـنـان هماشـكـم بـدويـد و رفـت دي دلــبـر مـن سـواره مـي

عالم معنا: جهان/ دنيا: چاه ظلماني)/ الدنيا سجن المؤمن(دنيا : زندان) 1ي گزينه -11

t 84 2پاسخ تشريحي ادبيات

عطار فـــرخـــت بـــاد ز زنـــدان رفــتــن گــر تــو دنــيــا همه زنــدان ديــدي

رعطا به مصر عالم جان شو كه مرد عالم جاني اال اي يوسف قدسي، برآي از چاه ظلماني

.دارد شوند و خداوند آنان را ايمن نگه مي در عالم عرفان، عرفا گرفتار بال و آفت نمي) 1ي گزينه -12

شود براي فراگيري دقيق معني و مفهوم اين بيت، ابتدا معني صوري بيت و نكات پيشنهاد مي .توضيح داده شود) در دو مصراع(دستوري آن

:آموزان اي براي ارائه به دانش نمونه اهللا ولي شاه نعمت كه در دست دشمن گذارد تو را محال است كه گر دوست دارد تو را

.اند در عالم عشق كسي به فكر امور مادي خود نيست و همه در پي آراستن جان و پرداختن به امور معنوي) 3ي گزينه -13 كاشانيفيض تا به كي در پي آرايش دستار شويم افسر عشق پي زيور جان دست آريم

اي ي آهنگر را با گوهرهاي رنگارنگ زينت داد و براي آن قدر و منزلت ويژه چون پس از شكست ضحاك، فريدون درفش كاوه) 2ي گزينه -14 .اي يافت و نماد پيروزي شد قائل شد، از آن به بعد بين ايرانيان نيز جايگاه ويژه

حزين الهيجي ان من درفش كاويان بيني قـلـم را در بن شكوه عشق بخشيده است اقبال فريدونم

ي افعال را ي شريفه منشأ همه شاعر با استناد به اين آيه/ چون تو تيرافكندي نه تو بلكه خداي افكند] اي رسول: [معني آيه) 3ي گزينه -15 .داند از سوي خداوند مي

سعدي نه رنــج كه نه راحـــت رســـد ز خــلــق گــر گــزنــدت رســد ز خــلــق مــرنـج

در اين . (اعتباري قدرت دنيايي است و اين كه نبايد به مال و مقام دنيوي دل بست كه پاينده نيست هر دو بيت بيانگر بي) 3ي گزينه -16 .)درس تمامي ابيات زير بيانگر همين مفهوم است

)خودآزمايي درس: (آموزان گوشزد گردد اين ابيات به دانش شود تا پيشنهاد ميي ـا، چـو ـب ي ن زور و زر دـن دـي مهرگان بيني كه ايـن آن نـوبهاري نيست كش بي عـقـالن مشو غره ـب

وگـر بـحـري تهي گـردي، وگـر باغي خزان بيني كه گر عرشي به فرش آيي و گر ماهي به چاه افتي

ين بيني نه آن بيني؟كه تـا بـر هم زني ديده، نه ا چه بايد نـازش و نالش، بر اقبالـي و ادباري

به مـروآ تـا كـنـون در گل تـن الب ارسالن بيني سر الب ارسالن ديدي، ز رفعت رفته برگردون؟

صـد پـنـد نـو اسـت اكـنون در مغز سرش پنهان بس پـند كه بود آن گه در تـاج سرش پيدا

» ...عطا از خلق چون جويي«الزم به ذكر است كه بيت . ناه نكنيددنيا محضر خداست پس در محضر او گ: معني حديث) 1ي گزينه -17 .الغيوب بودن او مصراع اول آن بيانگر رزاق بودن خداوند است و بيت دوم آن بيانگر علام. داراي دو مفهوم مستقل است

پاسخنامه مفاهيم برتر

هاي تشريحيهاي تشريحي پرسشپرسش .داند براي رسيدن به خداوند اي مي ذشتن از خود است كه شاعر آن را مقدمهنظر كردن و گ بيانگر صرف» قدم بر سر وجود نهادن « -18

مجاز از باطن يا دل: سر) پ/ از وجود مادي يا از خودي خود دست كشيدن: خود را بردرگذاشتن) ب/ خودبيني و وجود مادي: تويي) الف -19

.چون غيب غالم طول كشيد: چون كار از حد گذشت -20

ني اين درس با چهار بيت پايا -21

.ي ابيات، همگي بيانگر رزاق بودن خداوند هستند در همه -22

»به هر جانب كه روي آري درفش كاويان بيني/ تو يك ساعت، چو افريدون، به ميدان باش، تازان پس « بيت -23

t 85 كه اند آورده - بياموزيم -پنهان پيداي - عشق باغ /11 هفته

.با بيت فوق مضمون مشترك دارند» ب«و » الف« هر دو بيت -

) در عالم معنا يا عالم عرفان در او او را . (عالم معناست» او« مرجع ضمير -24

. . . ، مقصود اصلي شاعر است با محتوايي چون مدح، رثا، پند و اندرز و عرفان و حكمت و ي اصلي قصيده تنه -25

)بياموزيم(مايه ها و درون در تعداد بيت -26

گسلنده، ها در اصل دل اين واژه. اند صفت فاعلي مركب مرخم) دل شكرنده(» شكر دل«فريب، و دلبر مانند ربا، دل دل گسل، خودرو، آهن -27 .ها افتاده است از آن» ــ نده«فريبنده و دلبرنده بودند كه پسوند رباينده، دل خودروينده، آهن

اياي هاي چهارگزينههاي چهارگزينه پرسشپرسش

رمگزا ميگذارم مي/ بحرغمبهر غم )/ مرثيه( رثا رسا ) 3ي گزينه -28

: هايي ديگر مثال جامي صــــــورت ظـــــاهرش به جـــــاي آرم بــگزارميــــك دوگــــانه نــــمـــاز

حافظ فــتــاد زورق صــبــرم ز بــادبــان فـراق غم به گردابيبحركـنـون چه چـاره كه در

نيما ت اسـت اگر داد آن دهم بـر مـن مـصـيـبـ رثاام به كـار هنـر لـيـك از ايـن مـن شهره

تشبيه: عقالن چو بي/ تضاد: نوبهار و مهرگان/ مجاز از خزان: ، مهرگان)جزء به جاي كل(مجاز از كل اموال و دارايي : زر) 2ي گزينه -29: كنايه)/ بحري و باغييعني چون عرش هستي؛ همچنين ماهي، (عرشي : تشبيه/ عرش و فرش، ماه و چاه، باغ و خزان: تضاد) 4ي گزينه -30

عرش و فرش، : از عرش به فرش آمدن، به چاه افتادن و خزان ديدن كنايه از سقوط كردن و رو به نزول گذاشتن، جناس بيت نيز آشكار است چاه و ماه

ديده و : مراعات نظير/ مان كمكنايه از ز» برهم زدن ديده«: كنايه/ نازش و نالش: جناس/ نازش و نالش، اقبال و ادبار: تضاد) 1ي گزينه -31 بيني، نازش و اقبال، نالش و ادبار

اشاره دارد به الب ارسالن، پادشاه : تلميح/ سر به گردون رفتن كنايه از مقام و منزلت يافتن : كنايه/ گردون و گل: تضاد) 4ي گزينه -32 .)مجاز از گور است» گل«. (مقتدر سلجوقي، كه با روميان جنگيد و امپراتور روم را شكست داد

گر و كنايه از هدايت» گير عنان«): 3(ي گزينه/ تشبيهباغ عشق ): 2(ي گزينه/ تضاداوج و قعر : ي نخست گزينه) 4ي گزينه -33 مرتبه و همراه كنايه از هم» عنان هم«راهنما،

دو قدم بيش «اعتنايي و كنايه از ناديده گرفتن و بي» نهادنپا بر سر چيزي«: كنايه/ دو قدم بودن اين همه راه: نما متناقض) 3ي گزينه -34 قدم و راه: مراعات نظير. / كنايه از كوتاه بودن است» نبودن

استعاره از (طاووس عارفان : استعاره/ ي مكاشفات، كمند شوق، آتش عشق، آتش هجران، شربت وصال خلوت خانه: تشبيه) 4ي گزينه -35كنايه از سخن : گشادن) دهان(زبان )/ شود مجاز از دهان كه گشاده مي(زبان : مجاز)/ ي استعاري اضافه(بريا ي ك و كنگره) بايزيد بسطامي

گفتن و حرف زدنداراي ايهام ) دومي(» مشتري«جناس تام برقرار است و از طرفي ديگر ) خريدار(» مشتري«و ) صورت فلكي(» مشتري«بين ) 4ي گزينه -36

كه اين واژه در در حالي. دهد سوق مي) سياره(در مصراع دوم، ذهن را به معناي غلط اين واژه » نجم و شرق «هاي وجود واژه. تناسب است» كيوان، مشتري، نجم«هاي فلكي، مراعات نظير بين به كار رفته است نه به عنوان يكي از صورت» خريدار و خواهان«مصراع دوم در معناي

.نيز آشكار است

:گر براي جناس تام و ايهام تناسبهايي دي ونهنم الممالك اديب گيردش به شكار گور ناگهان نر است گور خـواجه اندر شكار

جناس تام مولوي منروان شود در پي تو روان روانزود از پس مرگ من اگر ديده شود خيال تو

تام جناس صائب مغز مـنصـور محال است پريشان نشود خواهد ز حـق مـيحـلاجي نازده پنـبه

ايهام تناسب

t 86 2پاسخ تشريحي ادبيات

. نما ندارد ضاين موضوع هيچ تأثيري در خلق متناق. گويند كه ما قاتل دشمنان و ياري رسان دوستانيم حافظ در اين بيت مي) 4ي گزينه -37 :ها اما در ساير گزينه

.ي پادشاه بودن و پادشاه ملك بودن، داراي پارادوكس زيبايي است بنده): 1(ي گزينه ي نما داشتن و خاك ره شدن، پديد آورنده گنج در آستين داشتن اما كيسه تهي بودن و در مصراع دوم، جام گيتي): 2(ي گزينه

.نماست متناقض .هوشيار بودن و آنگاه مست گشتن و در مصراع دوم، بحر توحيد بودن و غرق گناه شدن، بيانگر پارادوكس است): 3(ي گزينه :نما هايي ديگر براي متناقض نمونه

عطار اي حــاضــر غــايــب ز كه جـويـم بـازت ام در حــاضــريت ز خـويـش غـايـب شـده

صائب دريـاي گهر پر ز تهي چـشـم حـبـاب است ـظـر راســبــزي ز تــمــاشـا نـبـود اهل ن

گويي در زيرا، زياده. ي عالم هستي و در اين باره نبايد بيش از اين سخن گفت اي شاه، به راستي كه تو يگانه«معناي بيت ) 3ي گزينه -38 كه شاعر هيچ علت دروغين و غير واقعي را بناي با اين معني، متوجه هستيد» .اين زمينه، همچون آب درهاون كوبيدن، كاري بيهوده است

.بنابراين، حسن تعليلي در كار نيست. توجيه حرف خود قرار نداده است :ها اما ساير گزينه .كند كه آتش به اين دليل دود شده است كه از شوق تو سوخته است شاعر ادعا مي): 1(ي گزينه تهي نيست كه صداي گويد، خاموشي و سكوت همچون طبل ميان شاعر مي. تي دروغين آمده استصدا بودن خاموشي عل براي بي): 2(ي گزينه

.صداست مغز گفتار، به همين دليل است كه بي. بلند از آن بيرون آيد، بلكه سراسر مغز و ميان پر است .شد ي تو در كار بود، هرگز پژمرده نمي د، و اگر سايهي تو را ندار سوزد كه سايه گويد، گل به اين دليل در گلزار مي شاعر مي): 4(ي گزينه :هايي ديگر نمونه

صائب زان كه او همـچـون قلم دارد ز باريكي ميان بـر ميان دارم كمر همچون قلم در خدمتش

اوحدي تـا زان دو نـظـر كـنـي يـكـي بـيني راست زان روي دو چـشـم داد و يـك بـيـني حق

ابوالفرج رونيزان مــور زور يــافـت به تـدريـج مـار شـد ـن تـو گـردون به مور داديـك ذره زهر كـي

خود شيرين ) صفتي براي دهن، ب) الف: نيز داراي ايهام است» شيرين«/ وسط لشكر ) دل، ب) الف: قلب، داراي ايهام است«) 1ي گزينه -39ي بزرگ و سرور، واژه: معناي قابل برداشت) پادشاه، ب: معناي غير قابل برداشت)الف: داراي ايهام تناسب است» شاه«) / ي خسرو معشوقه(

) خسرو پرويز، ب: معناي غير قابل برداشت) الف: ي ايهام تناسب است پديدآورنده» شيرين«ي انحرافي نيز با واژه» خسرو«/ خسرو : انحرافيمجاز از معشوق با : ، شاه و خسرو)ي ابزاري يا آليه عالقه(مجاز از سخن : دهن/ شيرين : ي انحرافي بزرگ و سرور، واژه: معناي قابل برداشت

):ديوان حافظ(هايي ديگر براي ايهام نمونه) استعاره(= ي مشابهت عالقه در سـر هوس سـاقـي در دسـت شراب اولي باشد اوضاع فلك زين دستبـي سر و پاتـا

پست و حقير بودن فلك) 2 كآغاز و انجام بودن فل بي) 1 گـر نـگـاهي سـوي فـرهاد دل افـتاده كني دهنانشـيريناجـرها بـاشدت اي خـسـرو

صفتي براي دهان) 2 خود شيرين) 1 :آيد هر سه شرط اسلوب معادله در اين سروده به چشم مي) 1ي گزينه -40

.نيامده است و هر مصراعي از حيث معنايي كامال مستقل است) مصراع(بين دو موضوع سازي هيچ حرف پيوند وابسته: شرط اول .شود با تغيير لحن عوض كرد؛ يعني، ابتدا مصراع دوم و بعد مصراع اول را خواند جاي دو موضوع را مي: شرط دوم ي مجمر ديدهچرخ بد اختر / اشك نم / دود تلخ آه : در دو موضوع) دست كم دو مورد(برقراري شباهت معنايي : شرط سوم

):صائب(هايي ديگر براي اسلوب معادله نمونه آيـد ي غـم بـرنـمـي به زور بـاده از دل ريـشه به خون نتوان ز روي تيغ شستن جوهر خط را

آيد هاي روشـن برنمي حـجـاب جـسـم بـا دل ي فـانـوس نـور شـمـع را مانع ردد جـامهنـگـ

به روي پـاك دامـانـان در از ديـوار بـگـشـايد ي دربـسـته مـانع ماه كنعان را نگردد خانه

امير خسرو (گويد كه خسرو او مي. ذكر كرده استكننده شاعر براي به باد دادن دل خود علتي دروغين اما ادبي و لطيف و قانع) 3ي گزينه -41 .از اين جهت دل به باد داده است كه زلف تو از همين باد شوريده است و پريشان شده است) دهلوي

:هايي ديگر براي حسن تعليل نمونه دهلويامير خسروي جناب را بـوسه زنـد به پـيش شه حاشيه نـي غـلـطـم كه آفـتاب اوج از آن گرفت تا

امير خسرو دهلويكـش از نـظـم خـسـرو ذخـيـره اسـت بوها كـنـد گل چـمـن را مــعــطــر از آن مــي

امير خسرو دهلويدر مـيـان مـا از آن رو اتـحـاد مشرب است ايم از يك شراب ما و مجنون در ازل نوشيده

t 87 كه اند هآورد - بياموزيم -پنهان پيداي - عشق باغ /11 هفته

»الدنيا سجن المؤمن و جنة الكافر«اشاره دارد به حديث : تلميح/ اره از دنيااستع: زندان و چاه ظلماني/ تشخيص: دال) 1ي گزينه -42

امروز و فردا، سود و : تضاد/ استعاره از دنياي مادي» منزل«: استعاره/ مجاز از آخرت» فردا«مجاز از دنيا و » امروز«: مجاز) 1ي گزينه -43 سرمايه و سود: مراعات نظير/ زيان

كنايه از سطحي » كوته ديدگي«: كنايه)/ آب، خاك، باد و آتش(عناصر چهارگانه ) اعضاي بدن، ب) الف. راي ايهام استدا: اركان) 3ي گزينه -44 »و ما رميت إذ رميت و لكن اهللا رمي«ي ي شريفه اشاره دارد به آيه: تلميح/ مجاز از نوشته» خط«: مجاز/ نگري

آن كه از هست خويش نيست گردد، به وصل و . ي به خدا رسيدن است گذشتن الزمههر دو سروده بر اين باوراند كه از خود) 4ي گزينه -45 :به قول كتاب درسي. ي يار نايل شود مشاهده

راه نـــزديـــك شـــد ســخــن كــوتــاه دو قــدم بــيــش نـيـسـت ايـن همه راه«

»ــــــــر ودود نهيوان دگـــــــــر در بـ يــــك قــــدم بــــر ســـر وجـــود نهي

: همچنين ».اگر خواهي كه با ما رسي، خود را بر در بگذار و درآي. به سرش ندا آمد كه بايزيد، هنوز تويي تو همراه توست« .دهاي انحرافي اين تست باش توانند واژه مي» . . .خودي، هستي، از خود گذشتن، از حد خود بيرون آمدن، تويي، «هايي نظير واژه

:آموزان هايي ديگر براي ارائه به دانش نمونه اوحدي زود در آن پـــــرده دهنـــــدت گـــــذار ي خــود بــگـذري گــفــت گــر از پــرده

قاسم انواراز تـو تـا حضرت محبوب قدم يك قدم است لـطـف كن يك قدم از هستي خود بيرون نه

سعدي كان كس رسيد در وي كز خود قدم برون زد ه عشقيشو گر مرد را سـعـدي ز خـود برون

اسيري الهيجيبــايـد كه بـر سـر خـود و عـالـم نهي قـدم طلب كني» اسيري«گـر زان كه وصـل يار،

كه منشأ هر عملي كه آيد چون تو تير افكني نه تو بلكه خدا تيرافكند، از اين آيه چنين برمي] اي رسول: [ي شريفه معني آيه) 3ي گزينه -46 . اندازيم دار اصلي اوست و ما فقط به امر او تير مي زند تنها خداست و كمان از آدمي سر مي

كه خطي كز خرد خيزد، تو آن را از بنان بيني ز يزدان دان نه از اركان كه كوته ديدگي باشد

: م را در ابيات زير هم داريمهمين مفهو حافظ ها خدا كند نـسـبـت مـكـن به غـير كه اين گر راحت اي حكيمگـر رنـج پـيـشت آيد و

سعدي كه دل هر دو در تـــــصــــرف اوســــت از خــدادان خــلــاف دشــمــن و دوسـت

فردوسي اگـــر نـــاخـــدا جـــامه بـــر تـــن درد خــدا كــشــتــي آن جـا كه خـواهد بـرد

.اعتباري قدرت و جاه و مال دنيا است ساير ابيات همگي بيانگر بي) 1ي گزينه -47

:آموزان ي براي ارائه به دانشهاي نمونه اديب الممالكهر روز را بـاشـد شـبـي، هر نو بهاري را خزان سرا، در ساحت اين خاكدان در قعر اين وحشت

پروين فــريـدون و چه شـد بـر جم كه چه آمــد به تـخـت جـمـشـيـد حـكـايـت كـنـد ارپرسي

عطار خـــــاك شـــــاهان جهان داده به بـــــاد اين جهان دارد بـســي همـچـون تـو يـاد

سعدي كه محـال اسـت در ايـن مـرحله امكان خلود اي كه در نعمت و نازي به جهان غره مباش

ابوسعيد ابوالخيرنــي بــر پــدران مــاند و نــي بــر پــسـران نــت دنــيــا گـذراندنـيـا گـذران، مــحــ

.ساير ابيات همگي بر اين باوراند كه دنيا زندان آدمي است و جايگاه بودن و درنگ نيست) 3ي گزينه -48

: هاي ديگري با همين مفهوم نمونه عطار قــبــاي خــاك بــر بــالـاي تـو نـيـسـت چه خـواهي كـرد گلـخـن جـاي تـو نيست

ناصر خسروجهان اسـت اي به دنـيـا گـشـته مـفـتـون بهشـــت كـــافــران، زنــدان مـــؤمـــن

عطارچــرا مــانــدســتــي انــدر قــعــر دريـا طـــلــب كـ جــوهــر خــود سـوي دريـا

t 88 2پاسخ تشريحي ادبيات

به قول محمد اسيري . كسي در پي آزار ديگري نيست و كينه و خصومت و تهمت در آن جايگاهي ندارد در عالم عشق هيچ) 4ي گزينه -49 :الهيجي

همـراه عـشـق شـو همه امـن و امـان ببين نشين كه بود جاي ترس و بيم بـا عـقـل كم

فكر آرايش جان خويش و نگاشتن لوح دل خويش است و با تن مادي و تعلقات هر كه پا در وادي عشق بگذارد، تنها در ) 3ي گزينه -50 .دنيايي كاري ندارد

: اي ديگر نمونه واعظ قزوينيكه در بـازار ديـن نبود روايي قلب روكش را تـلـاش معني اي كن تا به كي آرايش ظاهر

ه خدا به خاطر عشق و ايمانش زيان بيند و از وجود خود بكاهد، يقينا در آخرت هر دو سروده بر اين باوراند كه هر كس در را) 2ي گزينه -51 .سود فراواني نصيبش خواهد شد و خداوند از جانب خويش بر او خواهد افزود

:آموزان هايي براي ارائه به دانش ونهنم

فيض كاشانيرســد اش زيـــان نـــ به ره عـــقـــبـــي دل ز دنــيـا كـنـدفــيـضهر كه چـون

منصور حلاجنه در دنـيا پشيماني نه در عقبي زيان بيني زيرا اندر اين سودابستانبده جان و غمش

عطار كه يـك جـان را عـوض آن جـا هزار اسـت وگـر ســيــري ز جــان در بــاز جــان را

ي قصيده با مضاميني چون عشق يا توصيف طبيعت را تغزل يا تشبيب ذكر شده است، مقدمه» كاربرگ«طور كه در همان) 1ي گزينه -52 .ي نخست به توصيف صبح پرداخته كه اين توصيف نشانگر تغزل بودن آن است شاعر در بيت گزينه. نامند مي

t 89 كه اند آورده - بياموزيم -پنهان پيداي - عشق باغ /11 هفته

اثل مانين: راه بئرسبع)/ عبدالرحمن جامي: ي اسكندري خردنامه(نظامي گنجوي : اسكندرنامه: نام پديدآورندگان آثار) 2ي گزينه -53

چه بسيار سودهايي كه فرداي قيامت در عوض آن ] در عوض[و اگر امروز در اين دنيا به جان تو زياني رسيد : معني بيت) 3ي گزينه -54 .نصيب تو خواهد شد

آينده] پايدار[يابي به سود به اميد دست] در منافع ناپايدار[تحمل زيان : مفهوم بيت

.كنند دستان دعوت مي نوازي و دستگيري از تهي ير ابيات همگي مخاطب را به درويشسا) 3ي گزينه -55

وجود هاي دو عالم را بي ساير ابيات بيانگر اين مفهوم است كه عاشق واقعي فقط دل در گرو عشق محبوبش دارد و زيبايي) 4ي گزينه -56 .پسندد دوست نمي

.)توان وجود خداوند را در همه جا احساس كرد با حضور دل مي. ( او گناه نكنيددنيا محل حضور خداست، پس در محضر) 2ي گزينه -57

.گويد در حالي كه ساير ابيات از ناپايداري مال و جاه دنيوي اين بيت از تواضع و فروتني سخن مي) 4ي گزينه -58

كنند و از آدمي تنها خداوند را رزاق معرفي ميهر دو. مصراع اول از اين گزينه دقيقا با بيت عبارت تست در ارتباط است) 3ي گزينه -59 .اي در پي ندارد مروت دنيا طلب رزق و روزي نكند كه خوشايند نيست و بهره العطايا بودن خداوند، از ارباب بي خواهند كه با وجود واهب مي

كنايه از ارزش (سر برگردون رفتن : كنايه)/ ارسالن بال(اشاره دارد به داستان محمد بن داوود، پادشاه مقتدر سلجوقي : تلميح) 2ي گزينه -60 مجاز از گور» گل«: مجاز)/ و اعتبار

)4ي گزينه -61

.ي افعال تنها خداوند است منشأ همه) 3ي گزينه -62

.اعتنايي است قدم بر چيزي نهادن كنايه از ناديده گرفتن و بي) 3ي گزينه -63

.ي به خدا رسيدن است ه از خود گذشتن الزمههر دو سروده بر اين باوراند ك) 3ي گزينه -64 .در اصطالح عارفانه همان قلب انسان پاك و آگاه و عارف است» جام مي«) 2ي گزينه -65

نوازي و بخشش به تهيدستان فرا در اين گزينه از عفو و گذشت سخن رفته است، در حالي كه ساير ابيات آدمي را به درويش) 3ي گزينه -66 .خواند مي

)1ي نه گزي -67

: تشبيه دوم : تشبيه اول

.ي مسي كه با خود به حمام برند كاسه: تاس/ اصيل و نژاده: صاحب گوهر) 1ي گزينه -68

. دست نكشندچيزي هم از عيش و خوشي كنند كه در اوج فقر و بي هر دو بيت مخاطب را دعوت مي) 3ي گزينه -69

. نرم گرددموم چون سنگ خارابه مشبهمشبه

. بسوزدشمعچون ) ـــ ت( را توبهمشبهمشبه

t 90 2پاسخ تشريحي ادبيات

.)بيانگر كثرت است» سودا«در » ا«(بهره و سود فراوان : سودا) 2ي گزينه -70

.همان عيش و مستي است كه در مصراع اول از آن سخن رفته است» كيمياي هستي«منظور از ) 3ي گزينه -71

.شد اگر قادر مطلق نبود، سنگ خارا با تمام سختي در يد قدرتش چون موم نمي) 2ي گزينه -72

t 91 اصفهان در هنر هاي جلوه - ما ملي سنت و انساني تربيت /12 هفته هاي هنر در اصفهان جلوه- تربيت انساني و سن ت مل ي ما / 12هفته

پاسخنامه مفاهيم اوليه

.به معني اسير و زنداني است كه درست معني شده است» پ«در عبارت » بند پاي « -1 سعدي شد تن بدهد به روبهي بـنـد پـايشـيـر كه جـور بـكـن كه حـاكمان جور كنند بر رهي

:ها اصالح غلط روحانيمجرد ) الف

را براي » مجرد«هايي معاني مختلف ام با ذكر نمونه شود تا همكاران فرهيخته پيشنهاد ميهمسر، تك و تنها، بريده از دنيا، معاني مختلفي دارد نظير بي» مجرد«. آموزان توضيح دهند دانش

. . . روحاني و معنوي :زانآمو نمونه هايي براي ارائه به دانش

صائب غـيـر عـريـانـي عـلـاج ايـن خار دامنگير را شو كه نيستمجردآيي با عـلـايـق بر نمي

عبيد زاكانيكـرده از روي قـنـاعـت كـنـج عزلت اختيار اي از خـاليق معتكف در گوشهمـجردمـن

.در اين عبارت به معني حدود، نزديك و حوالي است» دمدمه«) ب

.آموزان توضيح داده شود براي دانش» دمدمه«هايي تفاوت معنايي شود با ذكر نمونه اد ميپيشنه :آموزان هايي براي ارائه به دانش نمونه

سعدي ها خفقان كرد چـون رايـت مـنـصور چه دل كــوس رحــيــلـتي دمـدمهزنهار كه از

)كليله و دمنه(در اين كار چه بيني؟ : ـرد، گفتي دمنه در شير اثر ك دمدمه چونو

ي پيشين اگر به جمله. ماند است زيرا هر چيزي كه منجمد شود ماندگارتر مي» ماندگار«و » جاويدان« در اين جا به معناي منجمد ) ت .آييم تر با آن كنار مي نظري بيندازيم، متوجه معني اين واژه خواهيم شد و راحت

». . .ها جاي دارد، بهار منجمد و رمز آلود هاي كاشي ها و نقش در اين رنگجاويدانر اما بها« به پستي گراييدنانحطاط ) ث

كنايه از پذيرفتن و تسليم سرسپردن -2

. دهند به شكلي پوشيده بهشت را در خود نشان مي -3

كه مفاهيم مادي بتواند مفاهيم روحاني را به دي است؛ يعني اين پيوند خوردن آسمان به زمين منظور پيوند عالم روحاني با عالم ما -4 .اي مطرح كند گونه

.شوند و حالتي غير مادي دارند ها در عالم واقع پيدا نمي هاي طراحي شده روي كاشي ها و بوته گل -5

.توان در قالب نقش ديد و فهميد يعني همه چيز را مي -6قدر زيبا نقش و نگار اهللا آن هاي مسجد شيخ لطف دكتر اسالمي ندوشن اين است كه كاشي مقصود هاي بنا فضاي كاشي- بهشت -7

.ها ببيند تواند بهشت را در فضاي محدود كاشي اي مي اند كه گويي هر بيننده شده

t 92 2پاسخ تشريحي ادبيات

برتري: نرجحا/ نيرنگ، حيله، فريب: خدعه/ سركشي: طغيان/ ي باريك، مطلب نيكو، گفتار نغز لطيفه، نكته) 3ي گزينه -8

: آموزان هايي براي ارائه به دانش نمونه انوري مـرا چـو در كـف خـواب و خـمار ديد اسير به بالـيـن مـن فـراز آمدلـطيـفهبه صـد

صائب ايـن مـار چـون به گـنـج رسـد اژدها شـود نـفس بـيش شـود در تـوانـگـريطغيـان

بهار بـاز كـدام اسـت و عشق باز كدام خدعهكه ستندغـمـم بـكـشـت كه خـوبـان چرا ندان

محتشم اسـت رجحـانهزار مــرتــبه بـر آفـتـاب ز عــيــن مـرتـبه ذرات خـاك پـاي تـو را

مت معناي ديگر آن در كتاب درسي آمده است كه در قس. در اصل به معني با خشم سخن گفتن و آواز دادن است» دمدمه«) 1ي گزينه -9 .كنيم آموزان را با آن آشنا مي بعد دانش

شرم: حجب)/ عمق وجود: قعر ضمير(باطن : ضمير/ به بلندي رفتن، باال آمدن: عروج/ آبگينه، شيشه: مينا) 1ي گزينه -10

ي سبب شده است كه گاهي طراحان اين دو واژه را به عنوان نكته» مينو«و » مينا«قرابت آوايي آموزان گوشزد شود اين موضوع به دانش پيشنهاد مي. اي خود مطرح نماينده انحرافي در پرسش

.گردد اميرخسرو دهلوي نـمـود مينوي روضهمـيـناصــحــن صــبــح چــون از روي مـشـرق رو نـمـود

بهشت : مينو/ يقين و قطعيت: جزميت/ خشمگين: دژم) 2ي گزينه -11

.اشتباه نگيريد» حزم«را با » جزم«و » جزميت«ي ژهآموزان بياموزيم وا به دانش مسعود سعدآن زمـــيـــن بــاشــد ايــن هوا بــاشــد جزم و عـزم تـو چـون بـگـيرد حـزم

به كار رفته است، در ادبيات فارسي گاهي به معني » خشمگين«هر چند كه در كتاب درسي به معني » دژم« .نيز كاربرد دارد» غمگين«

فردوسي دژمبه رزم انــــــــدرون دل نـــــــدارد بــالــاي مــن نــيــســت بــالـاش كـمز

نظير، قاب قوسين، . آموزان را با معاني ديگر آن نيز آشنا سازيم. شود دانش اين واژه معاني ديگري نيز دارد، پيشنهاد مي) 1ي گزينه -12 . . .ظرف، طبق طعام، دوري بزرگ،

) ي موي جلوي پيشاني ب دسته) الف: اند ي دبيرستان با سه كاربرد ذكر شده هاي ادبيات دوره در كتاب» طره«ي واژه) 3ي زينه گ -13 .شوند هايي كه به شكل گيسوي بافته به پايين كشيده مي اصطالحي در معماري يا همان كاشي) ي پرچم پ هاي نازك و حاشيه رشته

.اي است كه داراي اصلي يوناني است واژه» طلسم«) 1ي گزينه -14

پيشگان نخواهد كرد و شاعراني را مورد انتقاد را خرج ستم) زبان فارسي و اشعارش(اش كند كه در لفظ دري شاعر ادعا مي) 1ي گزينه -15 :دهد كه قرار مي

اديب الممالكشــعــري دو نــامــنــاســب و نـامـوزون در مــدح هر خــســيـس فـرو خـوانـدنـد

:به معناي شادماني و خرسندي است، چنان كه در ادبيات فارسي سابقه دارد» آرايش جان كردن«) 3ي گزينه -16 فردوسي كه ايــن مــژده آرايــش جــان مــاســت بــديــن مـژده گـر ديـده خـواهي رواسـت

ا در بند و اسارت ببيند، زيرا اسارت رستم اسارت يك تن نيست بلكه حاضر نيستم كسي مر: گويد فردوسي از زبان رستم مي) 2ي گزينه -17 .رستم حاضر است كه بميرد اما رسوايي بند را تحمل نكند. ديدند ي او مي هاي خويش را در چهره اسارت قومي است كه تمام آرمان

t 93 اصفهان در هنر هاي جلوه - ما ملي سنت و انساني تربيت /12 هفته

در نظر نگيرد و كاري نداشته باشد كه قبال چه ي دور افراد را كند كه گذشته خاقاني در اين شعر مخاطب را گوشزد مي) 1ي گزينه -18 .اند بلكه آن چه بايد مالك قضاوت گردد، موقعيت كنوني آنان است جايگاهي داشته

پاسخنامه مفاهيم برتر

هاي تشريحيهاي تشريحي پرسشپرسش

آميزي حس بيان خام -19

نقش و رنگمراعات نظير / احساس لطيفآميزي حس./ برند ها بيننده را با خود مي ها و رنگ نقش تشخيص -20

نمودند تا كردند و در جاي نامعلومي پنهان مي اي مي گران براي نجات كسي روح او را در شيشه اي قديمي كه افسون اشاره دارد به افسانه -21 .دشمن بر او دست نيابد

.است» اصفهان«براي هر دو بار » او« مرجع ضمير -23 محترم شمردن عقل و خرد -22

زاده زيستن يا رجحان مرگ بر زندگي همراه با ننگ آزادگي و آ -24

. اين كه علم و هنر را در خدمت زر و زور بگيريم -25

سروهايي- طاووس -26

)حليم( هليم هالم / ركيبركاب / حسيبحساب : هايي ديگر نمونه ممال -27 اياي هاي چهارگزينههاي چهارگزينه پرسشپرسش

فروگذارفروگزار / مناعتمنائت ) 2ي گزينه -28

: آموزان هايي براي ارائه به دانش نهنمو فرخي يزديي مينو مباش خوار روضه وز قنـاعـت ريـزه زيـر بـار گـنـبـد مـيـنـا مـرومـناعتاز

قاآني ايـشـان مـناعتيــكــي نــكـرد اثـر در هزار گــــونه تـــــذلل به جــــاي آوردم

سعدي يـا دل بـنه كه پـرده ز كـارت بـرافـكـنـند گـذارفـرواي به چـشـم تـأمــل يــا پــرده

جناس: عاري و كاري)/ ي ابزاري يا آليه عالقه(مجاز از اسارت : بند) 2ي گزينه -29

كنايه از رها : معني دور از ذهن) برزمين افتادن ب. معني نزديك به ذهن) الف. كنايه از رها شدن است» فرو گذار شدن«) 2ي گزينه -30 دنش

كهتري و مهتري: جناس/ كهتري و مهتري، خرد و بزرگ: تضاد/ بيني كنايه از ظاهر نگري و كم» سرسري نگريستن«: كنايه) 4ي گزينه -31

)/ لفظ دري يا همان زبان فارسي به دري مانند شده است(تشبيه : در لفظ دري/ پيشه استعاره از حاكمان ستم: خوكان) 2ي گزينه -32 دري، در و دردر و : جناس

شود و قهرمان داستان طلسم شاهزاده اي افسون مي هاي قديمي كه معموال شاهزاده ها و افسانه اشاره دارد به داستان: تلميح) 1ي گزينه -33 .ست ا ي افسانه ي افسون شده اصفهان چون شاهزاده: تشبيه./ شود اصفهان از خواب بيدار مي: تشخيص./ دهد شكند و نجاتش مي را مي

t 94 2پاسخ تشريحي ادبيات

براي بيد مجنون زلف در نظر : تشخيص./ اي است هاي به و بادام چون رؤياهاي پرپر و بيدمجنون چون معشوقه شكوفه: تشبيه) 2ي گزينه -34 به و بادام، شكوفه و پرپر شدن، معشوقه و زلف: نظير مراعات./ افشاند گرفته شده است كه آن را بر چيزي مي

ادات : به، چنان كه گويي مشبه: مشبه، مينا: كالبد بنا: تشبيه/ و تشخيص) ي مكنيه استعاره( استعاري ي اضافه: روح ايران) 1ي گزينه -35 شبه وجه: تشبيه، حبس كردن

ي استعاري داراي اضافه» بند تن پاي«): 2(ي گزينه./ نماست پيوند خوردن زمين و آسمان داراي متناقض): 1(ي گزينه) 4ي گزينه -36): 3(ي گزينه)/ اسير: بند پاي. (كند بند و اسير مي مانند شده است كه آدمي را پاي) مشبه به محذوف(تن به دامي . است) ي مكينه استعاره( . داراي تشبيه است» ي ابر پله«

و ) بصفت زلف، آشفته و نامرت(» پريشان«است و بين ) پارادوكس(نما داراي متناقض) آسوده(مجموع » پريشان بودن«) 2ي گزينه -37 .جناس تام برقرار شده است) دردمند و رنجور(» پريشان«

:هايي ديگر براي جناس تام نمونه حافظ بــادمـن نـيـز دل به بـاد دهم هر چه بـاد، بــاددوش آگهي ز يــار ســفــر كــرده داد

سعدي نــطــق بـبسـتـي دررو بــاز گــشــادي و ـتـم سـخـنــي چـند بگويم روي تـو گـفدر

)ي تشبيهي اضافه(= اند ي تشبيه ظفر و چوگان حكم هر دو داراي آرايه) شاهين(باز ) 1ي گزينه -38

:هايي ديگر براي تشبيه نمونه حافظ ـابي و زر شوي تـا كـيـمـيـاي عـشـق بـي چـو مردان ره بشويمس وجوددسـت از

خاقاني بري حـد وفـا همـين بود جور ز حد چه مي ام به چار حد وقف غم تو كردهي دل خانه

حافظ وفـايـي ي بــي بــرد شــيــوه ز حــد مــي گرچه در حـد حسـن اسـتعروس جهان

: گويد آورد و مي گرفتار بودنش در كمند زلف، علتي واقعي ميزيرا شاعر براي . در اين بيت از حسن تعليل خبري نيست) 3ي گزينه -39كمند، «مراعات نظير بين . همان طور كه مرغ گرفتار حال خوشي ندارد، از من نيز كه گرفتار كمند زلف اويم، حال خوش انتظار نداشته باشيد

:ها، هر سه آرايه را مجموعا به همراه دارند ساير گزينهاما. اند هاي بارز اين بيت از آرايه» زلف به كمند«و تشبيه » مرغ، گرفتارزند، من نيز بوسه بر لبان گويد از اين جهت خون در دلم افتاد تا همچون جام سرخ رنگ كه بوسه بر لبان زيبارويان مي شاعر مي): 1(ي گزينه

.مراعات نظير: تشبيه، مستي و جام: ، لب لعل)حسن تعليل(= معشوقم بزنم بلكه از انعكاس دل خونين من است كه رويم چنين سرخ . گساري نيست گويد كه سرخي روي من به خاطر طرب و مي شاعر مي): 2(ي گزينه

.تشبيه. . .: مراعات نظير، چو جام : ، طرب و جام)حسن تعليل(گر است جلوه عاشقان فرض شده است كه ماه رخسار معشوق، شب را چون روز گويد به اين دليل حتي روزه گرفتن در شب هم بر شاعر مي): 4(ي گزينه

مراعات نظير: تشبيه، شب و مه: ، روي چون مه)حسن تعليل(= گر ساخته است جلوه

:ايي ديگر براي حسن تعليله نمونه ونيابوالفرج رزان است كه چون كيوان بر اوج رسيده است قـــدر تــو هواي تــو همــي دارد در ســر

سعدي كه سـاكـن اسـت نه مـانـنـد آسـمـان دوار زمـيـن لـگـد خورد از گاو و خر به علت آن

امير خسرو دهلويي خـــود را به بــــاد داد دل آرمـــيـــده ز باد زلـف تـو شـوريـده بـود از آن خـسرو

:ر استهر سه شرط اصلي اسلوب معادله در اين بيت برقرا) 1ي گزينه -40

انوري است دمآري در اصـل مـشـك اگـر بنگــري شـك بـوي صـحـــن چمن از دم صبا شد مـ خون

حافظ نــكرد ـاديمـا ز و يـار بـشـد راه بـديـنكه عــراقراهبـزنوبـگـردانپـردهمـطــربـا آهنگ

t 95 اصفهان در هنر هاي جلوه - ما ملي سنت و انساني تربيت /12 هفته

.نيامده است و هر مصرعي از حيث معنايي كامال مستقل است) دو مصراع(سازي مابين دو موضوع هيچ حرف پيوند وابسته: شرط اول .توان عوض كرد جاي دو موضوع را با تغيير لحن مي: شرط دوم .در دو موضوع مابين چند واژه شباهت معنايي برقرار است: شرط سوم از بگداختنز آتش تاختن / محابا نيست نينديشد / زر خالص عاشق صادق

:هايي ديگر براي اسلوب معادله نمونه صائبخـتن سهل بـاشـد آسـمـان را بـر زمـيـن انـدا سـركـشان را مهربان خويش كردن مشكل است

تـوان سـاختن در كهن ي نفس را راسـت ـن صائبراسـت نـايـد بـا كـمـان حـلـقه تـيـر انداختن سـاـل

كليم كاشانيي شـــمــع در شــب تــار اســت جـــلـــوه عـشـق را بـخـت تــيــره در كــار اسـت

كليم كاشانيگ بود يك نشان بس است جـايـي كه صد خدن يك شهر سنگ دل را يك سخت جان بس است

ي اما در گزينه. آيند به شمار مي) ي استعاري از نوع اضافه(هر دو استعاره » ي صبر پنجه«و » دست شكيب«در اين بيت ) 2ي گزينه -41ي در گزينه. ده استمانند كر» مرض= علت «را به » هستي يا خودپرستي«داراي تشبيه است كه شاعر » خودپرستي= علت هستي «نخست

ي چهارم، مانند شده است و در گزينه» نرگس«در خماري به » چشم= عين «داراي تشبيه است كه در آن، » چشم= نرگس عين «سوم .آشكار است» صندوقچه، درج= حقه «به » تن«تشبيه

:هايي ديگر براي تشبيه نمونه سعدي بـيـخ مهر بـنـشاندم، درخت وصل بركندي چـو شكار آن گه توان كشتن كه محكم در كمند آيد

رخـيـزي؟ سعديي زار از جـگـرم بـرخـيـزي تــا كــي اي نــاله تــا كـي اي آتـش سـودا به سـرم ـب

سعديكه قـمـر ز شـرمـسـاري بـشكست چون هاللي دگر آفـتـاب رويــت مـنـمـاي آسـمـان را

حافظبــاشــد كه مــرغ وصـل كـنـد قـصـد دام مـا فـشـاني اشكـي همـي حافـظ ز ديده دانه

آن كه جايي «): 3(ي در گزينه» راحتي در بالست«): 1(ي در حالي كه در گزينه. نما خبري نيست در اين سروده از متناقض) 2ي گزينه -42 .نما هستند ي متناقض يهداراي آرا» خانمان، سلطان است بي«): 4(ي و در گزينه» ندارد، همه جا جاي اوست

:نما هايي ديگر براي متناقض نمونه سعدي كـز عهده بـيـرون آمـدن، نـتـوانـم اين انعام را هم تازه رويم هم خجل، هم شادمان هم تنگدل

مولوي بــوالــعــجــب مـن عـاشـق ايـن هر دو ضـد عــاشــقــم بــر قهر و بــر لـطـفـش به جـد

منوچهريهم تـو مـعشوقي و عاشق، هم بتي و هم شمن ي همي گريي و اين بس نادر استتا همي خند

توان در خدمت زراندوزي گرفت و در راه درهم هاي واالي انساني را نمي هر دو بيت بر اين باوراند كه علم و هنر و ديگر ارزش) 3ي گزينه -43 .و دينار خرج كرد

مــر ايــن قــيــمــتــي در لـفـظ دري را نـريـزممــن آنــم كه در پــاي خــوكـان

:آموزان هايي ديگر براي ارائه به دانش نمونه اي اوحدي مراغهنه به ســـوداي مـــال بـــايـــد خـــواند عـــلـــم بهر كـــمـــال بـــايــد خــواند

اي اوحدي مراغهر نــفــع و ضـــر طــلــبــد دانــش از به هر كه عـــلـــم از بـــراي زر طـــلــبــد

عطار همـي ز هر چه نه شـرع است يارب استغفار دلــم سـيـاه شـد از شـعـر و مـدح بـيهوده

خاقاني كــĤب گهر به ســنــگ خــمـاهن در آورم !بهر دو نـان سـتـايـش دونـان كـنـم؟ مباد

ماند ولي با ظلم نه، به راستي كه پرهيز از ظلم و استبداد حكومت با كفر پايدار مي = و اليبقي مع الظلمالملك يبقي مع الكفر) 3ي گزينه -44 .شود ها مي كشاند و سبب انقراض حكومت سبب دوام حكوت است و بيدادگري دولت مردان را به زوال مي

:آموزان هايي ديگر براي ارائه به دانش نمونه رهي معيريي مــعــدلـت بـيـاسـايـد ملـك در ســايه اگـرت بـايـد ملـككـناز ظــلــم حــذر

سعدي پـــاي ديــوار ملــك خــويــش بــكــند پــادشــاهي كه طــرح ظــلــم افــكـنـد سنايي ظــلــم چــون ريــگ آب مــلــك خـورد لهو چـــون مـــرگ جــان مــلــك بــرد د بــنــيــانوان مــلاستاد بهارزود اوفــتــد به مــســكــنــت و خـواري ك را كه ظــلــم بــو

t 96 2پاسخ تشريحي ادبيات

.اطاعت و تقوي سبب نزديكي به خداوند و گرامي شدن در پيشگاه الهي است) 1ي گزينه -45 سعدي جـامـگـي خـواهي سـر از خـدمـت مـتـاب قرب خــواهي گــردن از طــاعـت مـپـيـچ

ي آنان، در حالي كه ابيات ابيات مندرج در عبارت تست بر اين باور است كه موقعيت فعلي افراد مهم است نه گذشته) 4ي زينه گ -46 .كنند ي چهارم دقيقا مفهوم مقابل و متضاد آن را بيان مي گزينه

:آموزان هايي براي ارائه به دانش ونهنم خاقاني تــو در ايــشــان به كهتــري مـــنــگــر ــيگـــر كهان مه شـــدنـــد خـــاقـــانـ

خاقاني در عــزيــزيــش مــنــكــري مــنــگــر هر ذلــيــلــي كه حــق عــزيــز كــنــد

و نبايد به چه اهميت دارد و ماندگار است نام نيكوست اين بيت نيز همانند عبارت مندرج در تست بر اين باور است كه آن) 4ي گزينه -47 .خاطر حفظ تن و تداوم زندگي دنيايي، نام نيك را تباه نمود و ننگ و رسوايي را پذيرفت

فردوسي كه ســالــار بــاشــم كــنــم بــنــدگـي مــــرا مـــرگ بهتـــر از آن زنـــدگـــي

)ي خاقاني درباره(اعالم + ي درس مقدمه) 1ي گزينه -48

t 97 كه اند آورده - درياها پشت - بياموزيم -شويي حرف مايع - خسرو /13 هفته اند كه آورده- پشت درياها- بياموزيم -شويي ع حرف ماي-خسرو/ 13هفته

پاسخنامه مفاهيم اوليه

. وقتي براي او روشن شد كه ماهي مرده است، آن را انداخت. روشن شد: صورت شد) »ت«( فقط يك مورد -1

.گودالي كه در آن آب كثيف و بدبو جمع گردد: منجالب/ ناگزير، ناچار: الجرم -2 سعدي ســگــي در وي افــتـد كـنـد مـنـجـلـاب ر كــنــنــد از گــلــاباي پ اگـــر بــركه

الغر: تكيده) ث/ آواز رسا و كامل: آواز شش دانگ) پ -3

زياد حرف زدن) مبحث دستوري حروف اضافه ب) الف ايهام -4

.ي معكوس داد چرا اين بار آن تجربه نتيجه -5

.اي ندارد بال و مصيبت فايدهانديشي جز در هنگام تدبير و چاره -6

.داد شنوندگان را از لحاظ ذهني، روحي، فكري و احساسي تحت تأثير سخنان خود قرار مي -7

.شد، بيرون رفت فورا دست به كار شد و از آن سمت كه آب داخل مي -8

دهنده، بسيار مرد، بسيار فيض جوان: اضفي)/ انديشيدن: سگاليدن(بدخواه، بدانديش : بدسگال/ بيان، بيان كردن: تقرير) 1ي گزينه -9 )كردن ستيزه: عناد(كار ستيزه: عنود/ بخشنده ابوالفرج رونيخــســته خــواهيــم و بــسـته بـر ديـوار تـو را چـو مـيخ به سنگ بـدسـگـال

)2ي گزينه -10 .دان است نه مركب به معني مركب» دوات«

ناصرخسرو دواتنـيـسـت ايـن خـطـي را جـز از دريـا قـلـمجـز درخـتـان نـيـسـت ايـن خـط را

)3ي گزينه -11 اسب سرخ مايل به سياه: كميت/ ستمكار، جفاكار، جفاكننده: جافي/ دورانديشي، هشياري: حزم/ خدعه، مكر، مفرد مكايد: مكيدت : هايي ديگر نمونه )كليله و دمنه. (آن مدبران سپري استوار بدارم مكيدتو من اين ساعت تأويل آن مستوفي بازگويم و پيش

ابوالفرج روني تــو بــيـدار حـزمپــاســبــانــي اســت آســـمـــانــي اســت عــزم تــو گــردان

ها قابل ها براي آن آموزان قرار گيرد تا تفاوت معناي اين واژه هاي زير در اختيار دانش شود نمونه ميپيشنهاد :شدتشخيص با

اسب سرخ مايل به سياه: كميت حافظ كي شدي روشن به گيتي راز پنهانم چو شمع رو اشـك گـلـگـونـم نـبويد گرمكمـيـتگـر

.ها باشد اسبي كه بر اعضاي آن نقطه: ابرش فـلـكـش زير ران مخواهابرشبـنـشـيـن و هاي عــالــم فـانـي ز جـا مـرو از جــلــوه

اسب زرد: سمند الممالك اديب سمـنـددر آن گــرد پــيــدا يــلــي بـر ز ســوي دگــرگــشــت گــردي بــلـنـد

t 98 2پاسخ تشريحي ادبيات

.اسبي كه رنگ او ميان زرد و بور باشد: كرند صفا اصفهاني مـا كرنـددر راه فــقــر دوســت كـبـود و بــرق براق نــيـسـتـي و رفـرف فـنـاسـت

)گاهي مطلقا به معناي اسب با همين رنگ است( سرخ مايل به تيرگي رنگ: كهر الممالك اديبابرش و بور و سمند است و كرنگ و خنگ و رخش كهرديـز وگـلـگـون و ها را دان همـي شـب اسـب

اسب سفيد: خنگ پروينرانـــدن آز و هوس همــــي خــــنــــگ نــامــي نــبــاشــد از ره عجــب نــيــك

مطلقا اسب: بارگي فردوسي بـــدو دادمـــي ســـر به يــكــبــارگــي بـارگـيبــدو گــفــت چــون كشـته شـد

مطلقا اسب: باره الممالك اديب تــنــد گــيــتــي خرام ي بــارهيــكــي به زيـــر انـــدرش تــوســن تــنــدگــام

سركش و نافرمان: چموش/ رسايي سخن: بالغت/ نوعي گليم: پالس/ شنيدن، گوش دادن: استماع) 1ي گزينه -12 ايرج ميرزا انـدر پـيـچـيـد نـشـايـد گـوهر پلـاسبه ات بـايـد بـا جـان مـتـنـاسـب باشـد جــامـه

الممالك اديببـــيـــاســـا دمــي انــدر آغــوش هوش چـمـوشفـرود آي از ايـن خـنـگ مـسـت

)نزديك( قريب غريب ) 4ي گزينه -13

:آموزان هايي براي ارائه به دانش نمونه سعدي نيست قريب هست و وفا در غريبفـضـل از بـگـريـسـت چشم دشمن من بر حديث من

يابوالفرج رون و مـقهور مـخـذولهمــيــشه دشـمـنـان همـــيــشه دوســتــانــت شــاد و خــرم

حافظ ياد باد مـألــوفهرگـز نـگـفـت مـسـكـن حـفـاظ مـن ي تـو دل بـي ه در چــيـن طر

.دستت خيلي مهارت دارد: دستت خيلي قوت داره) 3ي گزينه -14 : گرددآموزان ارائه تر دانش ي زير براي فهم دقيق شود نمونه پيشنهاد مي. بيانگر ضعف و ناتواني است» لنگ بودن كميت«

بهار گـويـد پـاي كمـيت طـبـعـم لـنـگ اسـت صـرف نـظـر گـر كنم ز بس كه دبنگ است

مردم (مقصود همين جهان مادي و دنياي مصنوعي شاعر است كه كسي به فكر بيدار كردن قهرمانان » اين خاك غريب«) 1ي گزينه -15گويد كه مردم بايد از خواب غفلت بيدار شوند و به آگاهي دست يابند و در و ميا. شود ورزي اهميتي قائل نمي نيست و كسي براي عشق) عاشق

.مسير عشق الهي به حركت درآيندوجود . كشد فريبد و به دام مي گري است كه مطابق با باور عمومي دريانوردان را مي نماد فريب و وسوسه» پري دريايي«) 2ي گزينه -16

كند هرگز گرفتار همگي بيانگر زرق و برق دنيايي و تعلقات جهان مادي است كه شاعر ادعا مي» ها آبي«و » مرواريد«، »تور«هايي نظير واژه .ها نخواهد شد آن

شود و با اي است براي ارتباط و محلي است براي ورود نور و شهود كه شاعر با آن به مرز معنويت نزديك مي دريچه» پنجره«) 1ي گزينه -17 .كند ي برقرار ميخداوند ارتباطي روحان

ي شاعر جايي ي فاضله فهمد؛ يعني مدينه ي تو را مي حتي خاك هم احساس شاعرانه: شنود خاك موسيقي احساس تو را مي) 4ي گزينه -18» ادآيد در ب و صداي پر مرغان اساطير مي«: در ادامه چنين آمده است كه. دهد است كه خاك بي احساس هم به احساساست شاعرانه اهميت مي

زيرا . گردد تر مي و يا اين كه ارتباط معنوي با خداوند آسان(شود هاي درخشان اهميت داده مي ي شاعر به گذشته ي فاضله يعني اين كه در مدينه .)شود ها است كه مرز بين خدا و انسان باريك مي در اسطوره

. عبدالحسين وجداني استاثر» عموغالم«برگزيده از مجموعه داستان » داستان خسرو«) 1ي گزينه -19

t 99 كه اند آورده - درياها پشت - بياموزيم -شويي حرف مايع - خسرو /13 هفته

پاسخنامه مفاهيم برتر

هاي تشريحيهاي تشريحي پرسشپرسش

غريبقريب / صواب ثواب -20 اوحدي كـنـي صوابخـطـا ز سـر بـنهي، روي در كـنـيثـوابجهان به دسـت تـو دادنـد تـا

اييسن جـا امـير بود زيـن جـا اسـيـر رفـت گـر آن بودقريب رفت گر آن جا غـريـبزيـن جـا

.آميزي است نه متناقض نما داراي حس» هاي رنگارنگ خوشمزگي«) الف -21 هوش شدن و از حال رفتن كنايه از بي: جهان تيره شده پيش آن نامدار): ب )ي تشبيهي اضافه(تشبيه : ي استعداد ي قريحه و چشمه ي ذوق، چشمه چشمه): پ .ستنما انشا از روي كاغذ سفيد خواندن داراي متناقض): ت

)ي تشبيهي اضافه. (داراي تشبيه است» ي معرفت شاخه«) الف -22 تشبيه: ي عشق بيشه): ب .)مربوط به حس المسه است» لطافت«گانه ندارد در حالي كه نيازي به حواس پنج» خواب«(آميزي حس: خواب لطيف): پ )ي استعاري و تشخيص اضافه(تشخيص : دست برد زمانه): ت

شود و كام شكرگزار هميشه شيرين است و نعمت از دست رفته را بازپس شكر نعمت سبب افزوني نعمت مي» ث«و » پ«هاي بيت -23 .اگر شكر خداي بگذاريد، بر شما مي افزايم= »لئن شكرتم ال زيدنكم«: گيرد

:آموزان هايي براي ارائه به دانش نمونه اهللا ولي شاه نعمتــعــــمــــتــــش را خــــدا زوال آرد نــ شــكــر نــعــمــت هر آن كه نــگــزارد

انوري به صـبـر گـردد مـحـنت بر اهل محنت كم ز شـكـر گـردد نـعـمت بر اهل نعمت بيش

خلي است اين كه ريشه نـعـمـت شـود زيـاده به قـدر زبـان شـكـر صائب ي آن در دهان توست ـن

.گيري از ضرر و زيان تأخير ورزيد اند و بر اين باوراند كه نبايد در پيش اراي چنين مضمونيد» الف، پ، ت، ث«هاي بيت -24

:آموزان هايي براي ارائه به دانش نمونه سعدي كه ســودي نـدارد چـو سـيـلـاب خـاسـت بــبــنــد اي پـسـر دجـله در آب كـاسـت

بـنـد) احمـق(= اي سليم سعدي ــو پر شــد نــتــوان بـسـتـن جـوي كه چ آب ز سـرچـشـمه ـب

سعدي چــو پر شـد نـشـايـد گـذشـتـن به پـيـل ســرچــشــمه بــايــد گـرفـتـن به بـيـل

سعدي عــــدو در چه و ديــــو در شـــيـــشه به بــدانــديــش را جــاه و فــرصــت مــده

رفت كشان، چپ و راست مي غالب و عجز در افعال وي ظاهر بود، حيران و سرگردان و مدهوش و پايو آن غفلت بر احوال وي« با عبارت -25 ».دويد تا گرفتار شد و در فراز و نشيب مي

.اند ي شاعر عابدان و سحرخيزان داراي بصيرت فراوان ي فاضله يعني در مدينه -26

.گويند ي شاعر، شاعران از پاكي و دانايي و بصيرت سخن مي ي فاضله پس در مدينه. بيانگر بصيرت است» روشني«نماد پاكي و » آب « -27

t 100 2پاسخ تشريحي ادبيات

.شود ي درخشان اهميت داده مي ي شاعر، به گذشته ي فاضله يعني در مدينه -28

هايي ي بيماري ي او از بين بردن ريشه طنزنويس پزشك روح است و وظيفه. هاست ها و ناهنجاري در طنز هدف گوينده اصالح نابساماني -29زاده، عبيد زاكاني، فخرالدين علي صفي از طنزپردازان گذشته و دهخدا، نسيم شمال، جمال. است. . . ون دورويي، غرور، حرص، دروغ و چ

.اند ابوالقاسم حالت و كيومرث صابري از طنزپردازان مشهور معاصر زبان فارسي

اياي هاي چهارگزينههاي چهارگزينه پرسشپرسش

) 3ي گزينه -30 تشبيه و كنايه از زبر و زرنگ : اخ شمشادمثل ش/ آميزي حس: صداي گرم

چگونه آموزش داده شود؟» يزيآم حس«هاي به كار رفته كار اي كه هيچ كدام از حس گويند به گونه گانه را مي آميزش دو يا چند حس از حواس پنج

:نمونه. واقعي خود را انجام نداده باشند . مربوط به حس شنوايي است» شنيدن«حس بينايي اما رنگ مربوط به «شنوم رنگ تو ز الله و سمن مي شود كه از زيباترين نوع گانه ندارد، حس مخصوصي در نظر گرفته مي گاهي براي چيزي كه نياز به حواس پنج: نكته

:نمونه. آميزي است حس .نايي قابل دريافت استبا حس بي» آبي«گانه ندارد اما نياز به حواس پنج» فريب «آسمان فريبي آبي رنگ شده :آميزي در كنكورهاي مختلف ي حس هايي از آرايه نمونه

تـا از مـژه هر سـاعـت لـعـل تـرت افـشانم با من به سالم خشك اي دوست زبان تركن 87/ سراسري انساني

تـلـخـي كه از زبـان تـو آيـد شنيدني است مـا گـرچه مـرد تـلـخ شـنـيدن نه ايم ليك 87/ اسري انسانيسر

تـوان شـنـيد بـوي مـحـبـت از نفسـم مـي آن بـلـبـلـم كه چـو كشم از دل صفير گرم 87/ سراسري انساني

سـوز و مـرد بـايـد گـامزن درد بـايـد پـرده هر خسي از رنگ گفتاري بدين ره كي رسد 85/ سراسري زبان

شـنـوم ــگ تــو ز لــاله و ســمــن مـيرن شــنـوم بــوي دهن تــو از چــمــن مــي 81/ سراسري زبان

بـكـشـيد سوي خانه، مه خوب خوش لقا را هاي رنگين هاي شـيـريـن، به بهانه به تـرانه 81/ سراسري زبان

اي خـسـرو خـوبـان كه تـو شـيـرين زماني تـر از آنـي به شكر خنده كه گويم شـيـريـن 81/ سراسري زبان

در او شـــيـــريــن بــود امــيــد ديــدار اگـــرچه تـــلــخ بــاشــد فــرقــت يــار 83/ آزاد

ايم ما تـلـخ از زبـان كـيـسـت كه نـشـنوده هر كـس كه بـود زد نـمـكـي در جـراحـتم 83/ آزاد

مشامي داري بـشـنـو اي خواجه اگر زان كه شنوم بـوي جـان از لـب خـنـدان قـدح مي 83/ آزاد

خواهد لب خاموش را چـشـم گـويا عذر مي در جـواب هر سـوالـي حـاجت گفتار نيست 84/ آزمايشي سنجش

تـا كـار به رنـگـيـنـي گـفـتار كشيده است صـد ميكده خون پيش كشيده است لب من 84/ سراسري تجربي

سخني، ني ز لب يار كشيده است ـنشـيـري ي نـوشـي نـشـود ناله گلوسوز بـي چـشـمه 84/ سراسري تجربي

هيچ كس بويي ز مي در شيشه و ساغر نديد ي ديـدار ساقي رونق مستي شكست نـشـئه 84/ سراسري تجربي

به سـلـام خشك خوش كن دل ناتوان ما را به زبـان چـرب اي جـان بـنـواز جـان ما را 84/ سراسري هنر

عـاشـق آن نـيـست كه اين نكته مسلم داند ن تـلـخ بـگـويـد معشوقگـر مـكـرر سـخـ 84/ سراسري هنر

t 101 كه اند آورده - درياها پشت - بياموزيم -شويي حرف مايع - خسرو /13 هفته

جـان در طـمـع لـعـل شـكـرخـاي تو افتاد ي شيرين تو خون شد دل در طـلـب خـنده 84/ سراسري هنر

ســخــن گــفـتـنـش بـا پـسـر نـرم ديـد رخ شــــاه كــــاووس پر شــــرم ديــــد 84/ راسري تجربيس

.كنايه از ضعيف بود: كميتش لنگ بود/ كنايه از كشتن: از رنج و عذاب رهانيدن/ كنايه از تسليم شدن و شكست خوردن: سپرانداختن) 3ي گزينه -31

:داراي ايهام تناسب است» شور«) 2ي گزينه -32

نام دستگاهي در موسيقي: معني غلط) الف .)ي انحرافي است اي از دستگاه شور، واژه هاي موسيقي ايراني و گوشه به عنوان يكي از آهنگ» هنازش«(شور و غوغا و هيجان ) ب

.باك به اسكلتي مانند شده است شير بي: تشبيه)/ استعاره از خسرو(باك شير بي: استعاره/ شيره و شير: جناس) 1ي گزينه -33

.)خنده به زهري مانند شده است(تشبيه : زهرخند/ صداي گرفته و مبهمكنايه از» آيد صدايي كه از ته چاه در مي«) 1ي گزينه -34

با : آميزي حس./ كنايه از بدبختي است» روزي سيه«مهري و كنايه از بي» سردي«كنايه از صميمي، » گرم خون«: كنايه) 2ي گزينه -35 .بارد راني است كه ميي مكنيه از برف و با استعاره» روزي سيه«و » بدبختي«: استعاره/ سردي نگاه كردن

نام كتابي از امام محمد غزالي) اكسير سعادت و خوشبختي ب) الف: ايهام دارد» كيمياي سعادت«) 1ي گزينه -36

/ خموش و چموش: جناس/ سواره و پياده، چموش و خموش: تضاد/ اسب فصاحت، ميدان بالغت، مركب سخن: تشبيه) 1ي گزينه -37 . دوم استعاره از سخن است، چون طرفي از تشبيه حذف شده استبراي بار» مركب چموش«: استعاره

تشبيه 5سمند سخن، ميدان ذهن، ميدان روح، ميدان مغز، ميدان دل ) 3ي گزينه -38

خوردن، دست حسرت و دست حيرت نوعي از اضافات است كه در كنايه از تأسف: دست بر هم كوفتن/ تشبيه: چاه ضاللت) 2ي گزينه -39 .گفتند ي اقتراني مي آن اضافهگذشته به

تشبيه و جناس (نما متناقض: از اندك پرشدن/ تضاد: و پر) كم(اندك / كنايه از رونق و اعتبار يافتن، شهرت يافتن: پر شدن) 4ي گزينه -40 .)نيز آشكار است» در و پر«بين

تشخيص: شنود خاك مي) 1ي گزينه -41

مراعات نظير : روي، زيبايي، دالرام/ تضاد : و پريشان) آسوده(مجموع / ناقص جناس : مجموعه و مجموع) 1ي گزينه -42

:ديگر براي جناس و تضاد هايي نمونه حافظ نـتـوان كـرد كه اين قصه دراز است كـوتـه انـدر خـم جانان شـرح شـكـن زلـف خــم

حافظ بـرزخ زيـبـاي تـو باز است ي مـن تـا ديـده ام ديـده چـو بـاز از همه عـالـم بــر دوخـته

ظهوري بــرازد بــر آن قــامــت، قــيــامــت مــي تــراود از آن عـــارض لــطـــافــت مــي

سعدي كه حـريـفـان ز مل و مـن ز تـأمل مستم نـظـراننـد بـرايـشـان پـيماي هر چه كـوته

ابوحنيفه اسكافي بـريـدن شـمـع اسـت سـرفرازي نار به سـر به مــالـش پدران اسـت، بـالـش پـسـران

باغ دل و .) نشيني به درختي مانند شده است كه بيخ دارد ي مكنيه، صحبت يا هم استعاره(ي استعاري اضافه: بيخ صحبت) 4ي گزينه -43 مراعات نظير: بيخ، باغ، نهال) / ي تشبيهي اضافه(تشبيه : نهال دوست

):غزليات سعدي(اي استعاره و تشبيه هايي ديگر بر نمونه انـد در چــمـن گـسـتـردهفــرش ديــبــا فــراشـان بـادخــيــمه بــيــرون بــر كه

استعاره از سبزه و گل تشبيه

t 102 2پاسخ تشريحي ادبيات

بـكـندبـيـخ صـبـوري بـازوي شـوققـوت نـداشـت گـفـتن اسرار عشق مـيعـقـل روا استعاره استعاره

از چــله مــيــان بــســته به زنـار بـرآمـد او ديــدبت عــارضزاهد چــو كــرامــات

تشبيه

شد ورنه هر شـب به گـريـبـان افـق بـرمـي مگر امشب بگسيختعـقـد ثـرياسـعـديـا،

تشبيه

:هر سه شرط الزم اسلوب معادله در اين سروده برقرار است) 1ي گزينه -44 . دو مصراع نيامده است و هر مصراع از حيث معنايي كامال مستقل استسازي مابين هيچ حرف پيوند وابسته: شرط اول .شود، عوض كرد جاي دو موضوع را با تغيير لحن مي:شرط دوم : در دو موضوع، مابين دو يا چند واژه شباهت معنايي برقرار است:شرط سوم .نياز است بيبرند حاجت نمي/ مرهم خلق / داغ دل الله جانان سوخته

):صائب تبريزي(هايي ديگر براي اسلوب معادله نمونه ها چون برق دارد ابر گريان در لباس خـنـده مـاتم و سور جهان با يك دگر آميخته است

ي گل فصل زمستان آتش كـنـد جـلـوه مـي دوزخ از سـردي ايـام بهشـتـي شـده اسـت

طــفــل از بـاغ نـگـردد به تـمـاشـا قـانـع نــتـوان كـرد به ديـوار، هوس را خـرسـنـد

اسـتـخـوان از گوهر خود در گلو دارد صدف سـد راه رزق گـردد چـون هنـر كـامل شود

عدد هزار، : معناي قابل برداشت) بلبل، ب: معناي غير قابل برداشت) الف: هام تناسباي: هزار/ آميزي حس: ي شيرين ترانه) 1ي گزينه -45زار از اين جهت سرخ روي است كند كه گل سرخ الله شاعر با دليلي غير واقعي و پنداري شاعرانه ادعا مي: حسن تعليل/ بلبل : ي انحرافي واژه

.خواند كه بلبل هزاران ترانه برايش مي

:آميزي ايي ديگر براي حسن تعليل و حسه نمونه اوحديشد كـرد و سـخـن تر مي صـفـت خـط تـو مـي اوحـدي را غـزل امـروز روان است كه شب

)آمـيـزي حـس(

سلمان ساوجيتر از سلمان نگفت تر و رنگين كس سخن نازك بندد خيال در صفات عارضت، تـا نـقش مي )آمـيـزي حـس(

فلكي شروانيايــن سـخـن گـرم را زيـن غـزل تـر قـوام چـو آب، خـاطـر چـون آتـشمداد ز طـبـع )آمـيـزي حـس(

كنايه از : دست بر سر نهادن و خار در پا شكستن/ مراعات نظير : دست، پا و سر/ ي مكنيه و تشخيص استعاره: دست عشق) 3ي گزينه -46 .دردمندي و پريشان حالي

):غزليات سعدي(ر براي استعاره هايي ديگ نمونه در دل اسـتپــاي مــعـنـي مــا را ســرو پــاي ســرو بــوســتــانـي در گـل اسـت

ي نـيمه كشيده است دايـرهمشـك سـيهاز آن كـيـسـت كه پـيـرامن خورشيد جمالش استعاره از گيسو

پـيـش وجـودت چـراغ بـاز نـشـسـته است بـا هزار مـشـعـل انـجـمشــمــع فــلـك استعاره از خورشيد

ي اقتراني هر چند اضافه. ي اقتراني هستند ي، اضافهمطابق با دستور تاريخ: دست تطاول و دست حسرت/ تشبيه : لب لعل) 3ي گزينه -47 !تواند يك دام تستي خوبي براي طراحان باشد كه مستقيما مبناي سؤاالت كنكور نيست، اما مي

:ي اقتراني و استعاري تشخيص اضافه

t 103 كه اند آورده - درياها پشت - بياموزيم -شويي حرف يعما - خسرو /13 هفته

ي اقتراني و در غير اين و منطقي باشد، اضافهافزاييم، اگر با معني را مي» براي نشان دادن«يا » به قصد«هاي بين مضاف و مضاف اليه، واژه :نمونه. صورت استعاري است

:ها ساير گزينه .مانند شده است» به«ي ، روي معشوق به ميوه)تشبيه(ي تشبيهي اضافه: به روي/ استعاره از معشوق : سرو من): 1(ي گزينه .استعاره از اشك: در/ تشبيه ): چشم(=نرگس عين ): 2(ي گزينه )ي استعاري اضافه(استعاره : دامن گل) / ي تشبيهي اضافه(تشبيه : ي صبر گل روي، باغ لطافت، پرده): 4(ي گزينه :هايي ديگر براي تشبيه نمونه

حافظ كـن حــوالـتـم به لـب لـعـل همـچـو شـكـر طـمــع به قــنـد وصـال تـو حـد مـا نـبـود

نظامي اي چــــراغ هدايــــت تــــو بــــر كـــرده اي خـــرد را تـــو روشـــن بـــصــر كــرده

خواجوي كرمانياي شـــمـــع كـــافـــوري ز رخ بــر كــرده در شــبــســتــان عــبــيــر افـشـان زلـف

خواجوي كرمانيدست كن كه سرش در كمند نيست صيدي به كـو دل كه او به دام غـمـت پـاي بـند نيست

)4 گزينه ي -48 .هر دو بيت بر اين باورند كه زمان كوتاه در امن و آسايش بدون زحمت دشمن زيستن بهتر از يك عمر زندگاني با رنج و عناست

)3ي گزينه -49گيرد، از آيد و تحت تأثير قرار نمي از شوق الهي به وجد نمينصيب از عشق و آن كه ساير ابيات همگي اين پيام را به همراه دارند كه آدم بي

: تر است حيوان هم كم

:آموزان هايي براي ارائه به دانش نمونه

جامي جاني بود آن را كه ماند دل به جاي از گـران يك طرف بانگ حدي يك جانب آواز دراي

مولوي اي اي كم ز ستوران زيـن لـحـن چه بـيگانه ـر بـاديه كـوبـداز لحـن عرابـي چـو شـت

الدين علي عماز حــيــوان كــم نــشــايــد بـودن اي دل به صـوت خوش چـو حيـوان است مـايـل

گويد سعدي مي. و زهد و پرهيزگاري استديني است و دقيقا در مقابل ورع در اين بيت بيانگر نوعي الحاد و بي» شاعري«) 4ي گزينه -50ي چهارم ارتباط تنگاتنگي با بيت گزينه. داري بگرداند و شاعري و قلندري را پيشه سازد شود تا آدمي روي از ورع و دين عشق تو سبب مي

. بيت عبارت تست دارد

كند؛ به عبارتي ديگر، پند و يگران بر او اثري نميكند كه گوش شنيدن ندارد و نصيحت د شاعر در هر دو بيت ادعا مي) 3ي گزينه -51 .رود چنان كه شتر از ته سوزن نتواند بيرون رفت نصيحت ديگران در گوش او فرو نمي

:آموزان هايي براي ارائه به دانش نمونه سعدي نـــتــوانــم كه نــصــيــحــت شــنــوم گــــوش دل رفــــته به آواز ســــمـــاع

خواجوي كرمانيكنان ندارم گوش كه مـن به قـول نـصـيحت كـن نـصـيحت و از من مدار چشم صالحمـ

.كنند و اين كه قضاي آمده را گزير و گريزي نيست ساير ابيات مخاطب را به تسليم در برابر قضا و قدر دعوت مي) 2ي گزينه -52

: هاي ديگر با اين مفهوم در ابيات زير نمونه بابا افضل كاشانيچـون نـيـك و بـد قـضـا به تـقـدير تو نيست ـم و رضـا پـيـشه كـن و شـاد بزيتـسـلـي

سعدي كــس را به خــلــاص رهنـمـون نـيـسـت تــســلــيــم قــضــا شـود كـزيـن قـيـد

جامي جمل رقص نكندگرجبلنـقـصازبـاشـد جبلبهگـويـدتـوراز اگـر شـقعـ حـاديكوهآوازخوان

اقتراني )با معني و منطقي( دست به قصد رفاقت. پيش بردمدست رفاقت

t 104 2پاسخ تشريحي ادبيات

گذارد اما ساير ابيات اي ندارد و در خلق و خوي آنان اثري نمي هكند كه مصاحبت با نيكان براي بدان فايد شاعر در اين بيت ادعا مي) 4ي گزينه -53 .نامي در مصاحبت با بدان ميسر نگردد دارند و معتقدند كه نيك نشيني با بدان باز مي مخاطب را از هم

: آموزان هايي ديگر براي ارائه به دانش نمونه سنايي ـاكــي تــو را پــلــيــد كــنــد گــرچه پـ مــنــشــيــن بــا بـدان كه صـحـبـت بـد

محمد بــا بـدان مـنـشـيـن كه گـردي بـد بـدان صــحــبـت نـيـكـان طـلـب كـن در جهان

اسير الهيجي

حافظ خـودپـسـنـدي جـان مـن برهان ناداني بود نامي خواهي اي دل با بدان صحبت مدار نيك

توان در دفتر دانش جست و جو كرد؛ به عبارتي ديگر، عشق به بيان و داند كه درد عشق و عاشقي را نميهر دو بيت معتق) 2ي گزينه -54 .تفسير محتاج نيست

:هايي ديگر نمونهمـي سعديگـنـجـد بــيــان دوســت به گـفـتـار درنـمـي گـنـجـد حــديـث عـشـق به طـومـار درـن

عطار حــســاب عــشــق در مــحــشـر نـگـنـجـد ـگــنــجـدحــديــث عــشــق در دفــتــر ـن

در فـضـل و علم ودفتر و اوراق نيست مولويهر چه گفت و گوي خلق آن ره ره عشاق نيست عـشـق اـن

كند كه ه ارزش پيدا ميگا هر دو سروده اين پيام را به همراه دارند كه گفتار خالي و سخن صرف اهميت ندارد، بلكه سخن آن) 2ي گزينه -55 .به عمل منتهي شود

:هايي ديگر نمونه اهللا ولي شاه نعمت قــول بــا فــعــل اگــر بــود زيـبـاسـت كـــار ايــمــان به قــول نــايــد راســت

فردوسي كـردار نـيست دو صـد گـفـته چـون نـيـم بــزرگــي ســراســر به گـفـتـار نـيـسـت

فردوسي بـاز شو يك چند لختي دست در كردار زن بـلـي دايـم همه گـفـتار داري گرد گلبـلـ

.ي سوم در نفي غيبت است كند در حالي كه بيت گزينه گويي دعوت مي گويي و گزيده ساير ابيات مخاطب را به كم) 3ي گزينه -56

: آموزان اي براي ارائه به دانش نمونه بهار ي خـــام بهتـــر از صـــد هزار گـــفـــته و درســت و تـمـامســخــنــي پــخــته

.شود صراحتا ديده مي» ي معكوس نتيجه«در ساير ابيات مفهوم ) 2ي گزينه -57

:آموزان اي براي ارائه به دانش نمونه سعدي بــبــرد مـــاهي ايـــن بــار رفــت و دام دام هر بــــــــــار مــــــــــاهي آوردي

)4ي گزينه -58

. . .اثري است منظوم از ابونصر فراهي در تعليم علم لغت، عروض و قافيه، حساب، نجوم و » الصبيان نصاب«) 1ي گزينه -59

t 105 كه اند آورده - درياها پشت - بياموزيم -شويي حرف مايع - خسرو /13 هفته

طلبي؛ نكوهش و منفعت): 1ي مفهوم گزينه) 1ي گزينه -60

ار و كردارضرورت توأم بودن گفت: ها مفهوم مشترك بين سؤال و ساير گزينه

.راضي شدن به مرگ در اثر رنج روزگار) 3(ي مفهوم گزينه) 3ي گزينه -61 گري حسد ويران: ها مفهوم مشترك عبارت سؤال و ساير گزينه

.كنند نشيني با نيكان و پرهيز از مصاحبت با بدان دعوت مي ساير ابيات همگي مخاطب را به هم) 1ي گزينه -62

ه مصاحبت با نيكانباز هم دعوت ب) 4ي گزينه -63

.ساير ابيات همگي بر اين باوراند كه شكر نعمت سبب افزوني نعمت است) 3ي گزينه -64

.به عمل وكردار بايد اهميت داد نه گفتار خالي و صرف) 3ي گزينه -65

. معكوس استي و بيانگر نتيجه» از قضا سركنگبين صفرا فزود«: اشاره دارد به شعر موالنا» صفرا فزودن«) 2ي گزينه -66

.و به معني شيشه است» مينا«مترادف با » آبگينه«) 4ي گزينه -67

)1ي گزينه -68

.كند در حالي كه در ساير ابيات به كردار و عمل اهميت داده شده است اين بيت مخاطب را به گفتن دعوت مي) 2ي گزينه -69

.توان فرار كرد ضا و قدر محتوم نميساير ابيات اين پيام را به همراه دارند كه از دست ق) 3ي گزينه -70

.رستم حاضر است كه بميرد اما ننگ و ستم را بر جان خود نپذيرد) 2ي گزينه -71

.گويد گويي و گزيده گويي سخن مي اين بيت بر خالف ساير ابيات از كم) 4ي گزينه -72

.است» نزديك«و » حوالي» «حدود«در اين عبارت به معني » دمدمه«) 2ي گزينه -73

)2ي گزينه -74

.است» قطعيت و يقين«به معني » جزميت«) 4ي گزينه -75

)4ي گزينه -76

)4ي گزينه -77

كند؛ به عبارتي ديگر، در دام بذل و هرگز علم و هنر خويش را به خاطر زر و درم خرج نمي) اهل فضل و هنر(مرغ دانا ) 2ي گزينه -78 .افتد پيشگان نمي بخشش ستم

.ترين دليل رستم بوده است در مقابل پذيرش رسوايي و ننگ اصليحفظ نام) 2ي گزينه -79

t 107 بياموزيم -انتظار -من باغ -داروگ - جديد دوران ادبيات بر درآمدي /14 هفته بياموزيم- انتظار- باغ من- داروگ- درآمدي بر ادبي ات دوران جديد/ 14هفته

پاسخنامه مفاهيم اوليه

.گي نمودتوان از آن كسب آسود ي پريشاني است نمي چيزي كه مايه. نماست كسب جمعيت از زلف پريشان كردن داراي متناقض -1

. بيانگر اوضاع نامناسب و نامساعد است -2

بيانگر اين مفهوم است كه شاعر انتظار هيچ تغيير و تحولي در زندگي خود را ندارد و تحوالت و تغييرات محيط اطراف هم براي او فرقي -3 .كند نمي

نااميدي و غمگيني شاعر -4

.انتظار هيچ تحول و پيشرفتي را ندارد) منظور خود شاعر(كند كه باغ پاييزي دعا مينماد تحول و تغيير و شكوفايي است و شاعر ا» بهار « -5

.پردازد ها در شعر سپيد مشخص نيست و هر جا كه ضرورت شاعري اقتضا كند، شاعر به آفرينش قافيه مي جاي قافيه) پ -6

احمدرضا احمدي از شاعران فعال اين قالب . ي نداردشعري است كه آهنگ، قافيه و وزن عروض» موج نو « احمدرضا احمدي - موج نو -7 .شعري است

/ با ناز و عشوه راه رفتن : چميدن/ ي درويشان خرقه، خرقه: شوال) / قورباغه: درخت، وگ: دار(ي درختي قورباغه: داروگ) 1ي گزينه -8 ديوار: جدار پروين اعتصامي آمــوز چــمــيــدن در بـــاغ و چـــمــن تــــا كــــي حــــركـــات كـــودكـــانه

.در اين مصراع به معني آسودگي و آسايش خاطر است» جمعيت«) 2ي گزينه -9

اشتباه ) انبوه مردم(آموزان گوشزد كرد تا با معناي ديگرش هايي به دانش توان با ذكر نمونه مي !نگيرند

حزين الهيجير كـف بـيـدادگـري بـود هر پــاره دلـش د خـاطـر نـشـد آمـاده حزين راجمـعـيت

سعدي خــاطــر پــريــشــانــم جــمـعـيـت اي راحــــت انــــدرون مـــجـــروحـــم

:كاربرد دارد» خاطر آسوده«ريشه با همين واژه است كه گاهي در معني نيز هم» مجموع«ي واژه سلمان ساوجي سـر زلـف تـو همـنـشين باشد دلـي كه بـا ؟مجموعمـرا دلـي است پريشان و چون بود

شاعر از اين كه . شوروي سابق است» كشت همسايه«ي شاعر و مقصود از مانده ي استبدادزده و عقب جامعه» كشتگاه«منظور از ) 2ي گزينه -10 .كند حاصل است، شكايت مي سرزمين او در مقايسه با سرزمين همسايه عقب افتاده و خشك و بي

ها به جويباري مانند شده است كه ي تشبيهي، لحظه اضافه(تشبيه : ها جويبار لحظه. در اين قطعه از تشخيص خبري نيست) 4ي گزينه -11 نما متناقض: از تهي سرشار/ مراعات نظير : جويبار و جاري) / در حال جريان است

حكومتيان وضع عمومي اين كشور همسايه را بسيار بد و ي شاعر، شوروي سابق است كه به گفته» ساحل نزديك«مقصود از ) 2ي گزينه -12برند، در حالي كه به سر مي) سوگواران در ميان سوگواران(گويند مردمان اين سرزمين در اوج درد و اندوه دهند و مي به هم ريخته جلوه مي

.تر است تر و نامناسب سامان ي شاعر بسيار نابه وضعيت جامعه

t 108 2پاسخ تشريحي ادبيات

تركد، مانند كرده است و اصال هيچ ارتباطي به اش را به دل ياراني كه از غم هجران مي يدگي ديوار خانهشاعر ترك) 4ي گزينه -13 .كند ماندگي و استبدادزدگي در حال فروپاشي معرفي مي ي خود را به خاطر فقر و عقب ي او ندارد بلكه جامعه شكستگي عاشقان در جامعه دل

.باغ پاييزي است كه ابر آن را در آغوش گرفته است» آسمانش«در » ــ ش«منظور از ) 1ي گزينه -14

پاسخنامه مفاهيم برتر

هاي تشريحيهاي تشريحي پرسشپرسش

، بيانگر غم و اندوه شاعر)خود شاعر(= در توصيف باغ پاييزي -15

.داند ماندگي مي حرمت بودن را ركود و عقب شاعر نشستن و بي) ب) عج(منتظر ظهور حضرت مهدي ) الف -16

.است) عج(حضرت مهدي نماد قدرت -17

نفر 313گردد و تعداد سربازان حضرت هم به تعداد سربازان جنگ بدر يعني ماه كامل مي گويند كه انقالب حضرت مهدي در چهارده مي -18 .دهد جا را مركز حكومت خود قرار مي رود و آن كند و سرانجام به كوفه مي در مكه ظهور مي) عج(است و از طرفي امام زمان

.شعر آزاد يا نيمايي كه وزن دارد اما جاي قافيه در آن مشخص نيست) الف: ه سه شيوه ب -19 .شعر سپيد كه آهنگ دارد اما وزن عروضي ندارد) ب .موج نو كه نه آهنگ دارد نه قافيه و نه وزن عروضي) پ

تشبيه : مچون دل ياراني كه از هجران ياران بتركدتركد ه هاي ني از خشكي مي جدار دنده/ ي شاعر استعاره از جامعه: ي تاريك كومه -20: ديوار، اتاق، كومه) / اي است از ني و علف خانه» كومه«(مراعات نظير : كومه و ني/ ي استعاري و تشخيص اضافه: ي ني دنده) / تشبيه مركب(

مراعات نظير: غمناكش و نمناكش/ آميزي حس: سكوت پاك/ تشخيص: ط ابردر آغوش گرفته شدن آسمان توس/ هاي ابر استعاره از اليه: پوستين سرد -21

جناس

قالب سپيد: انتظار/ قالب نيمايي: داروگ و باغ من -22

/ تشخيص: برگي داستان گفتن باغ بي)/ كنايه از بلندمرتبه: سر به گردون سا(استعاره از بزرگان و مفاخر ايران : هاي سر به گردون سا ميوه -23 )ي تشبيهي هاضاف(تشبيه : تابوت خاك

نما باشد؟ تواند متناقض مي» برگي باغ بي«آيا » برگ بي«شاعر اگر از صفت . به عنوان ويژگي هميشگي باغ در نظر گرفته شده است» برگي بي«

زماني ) آن هم باغ پاييزي(تواند شد، زيرا باغ مي نمايي خلق نمي نمود، مطمئنا متناقض استفاده ميويژگي دائمي آن در نظر گرفته شده است كه از ) »برگ بي«نه (» برگي بي«ر اين شعر برگ هم باشد اما د بي

.) اند هر چند بسياري از مؤلفان بدين موضوع نپرداخته. (نماست اين جهت متناقض

.هاي ابر است كه آسمان باغ پاييزي را به آغوش گرفته است اليه» پوستين سرد نمناك« مقصود از -24

اياي ينهينههاي چهارگزهاي چهارگز پرسشپرسش

توانايي: تمكين) 1ي گزينه -25

.است) كشور ايران(ي شاعر استعاره از جامعه» كشتگاه«) 1ي گزينه -26

t 109 بياموزيم -انتظار -من باغ -داروگ - جديد دوران ادبيات بر درآمدي /14 هفته

. تضاد برقرار شده است» خواهد خواهد و نمي«و » برويد و نرويد«نما خبري نيست، بلكه فقط بين در اين گزينه از متناقض) 3ي گزينه -27داراي » آميز ي اشك خنده«) 4(ي و در گزينه» جامه سبب عرياني است«) 2(ي ، در گزينه»نيستبر بساطي كه بساطي «) 1(ي در گزينه .نماست متناقض

) 1(ي در گزينه: ها ساير گزينه. استعاره از رنگ زرد پاييز است» افشان زرد اسب يال«. در اين گزينه از تشبيه خبري نيست) 4ي گزينه -28به » عرياني«ي تشبيهي است كه در آن يك اضافه» شوالي عرياني«) 2(ي در گزينه. تشبيه شده است» سرود«به » باد«به ساز و » باران« .داراي تشبيه آشكاري است» برگ لبخند«) 3(ي مانند شده است و در گزينه» شواليي«

.كنايه از منتظر بودن» چشم در راه بودن«) 1ي گزينه -29

بافتن / مراعات نظير: جامه، بافته، تار، پود/ ي باغ فرض شده است هاي زرد پاييزي است كه جامه استعاره از برگ: ي زر شعله) 1ي گزينه -30 تشخيص: جامه توسط باد

ي انحرافي كه ذهن را به سمت واژه: درخشي مي(ي بدر غزوه) ماه شب چهارده ب: معني غلط) الف: ايهام تناسب دارد: بدر) 2ي گزينه -31 .)دهد سوق مي» بدر«معني اول

.نماست و اين كه سبب حشمت و تمكين است، داراي متناقض» دولت فقر«) 1ي گزينه -32

:شود تمام سه شرط اسلوب معادله در اين بيت ديده مي) 1ي گزينه -33 .نيامده است و هر موضوعي از حيث معنايي كامال مستقل است) دو مصراع(سازي مابين دو موضوع هيچ حرف پيوند وابسته) الف .شود عوض كرد جاي دو موضوع را با تغيير لحن مي) ب :برقراري شباهت معنايي بين دو يا چند واژه) پ مهتابناب مي/ عهده زور / كتان خرد ):ائب تبريزيص(هايي ديگر براي اسلوب معادله نمونه

به يـك نفس نـتـوان بـحـر را تـمـام كشيد به ديـدنـي نـتـوان كنه عـشـق را دريـافت

در ســاغــر گــوهر نـشـود آب پـريـشـان زدگـان را نـشـود خـواب پـريـشان حـيـرت

دنبــاريـك نـگـردد لـب سـاغـر ز مـكـيـ آب نــگــردد گهر حســن ز ديــدن بـــي

ي معناي مصراع اول است؛ به عبارتي ديگر، هيچ كدام از در اين بيت از اسلوب معادله خبري نيست زيرا مصراع دوم در ادامه) 3ي گزينه -34 .ها از حيث معنايي مستقل نيستند مصراع

:ها ساير گزينه .تضاد: كنايه از شرمندگي، عاقل و جاهل: زردرويي عاقل، زردروي جاهل، دل سر پر آرزو ): 1(ي گزينه تضاد: تضاد، دنيا و آخرت: كنايه از شرمندگي، حق و باطل: ي زردرويي، زردروي حق، شرمندگي باطل، اهل آخرت دنيا ): 2(ي گزينه تضاد : تضاد، زشت و نكو: غافل، زردرويي، كنايه از شرمندگي، آگاه و غافل دل آگاه، زشت آيينه ): 4(ي گزينه

):ئب تبريزيصا(هايي ديگر براي اسلوب معادله نمونه كند روي آتـشـناك، شمع كشته روشن مي كند ي گـلـرنـگ گلشن مي ها را چهره ديـده

گـره دريا بود ي سـوزان به تـار بـي چـشـمه بــر دل بــي آرزو زنـدان تـن صـحـرا بـود

بوددسـت چـون شـد از طمع كوته يد بيضا دم ز خـواهش چون مصفا شد دم عيسي بود

جــوهر فــولــاد در آيــيــنه نـاپـيـدا بـود محو گردد نقش هستي دل چو گردد صيقلي

= شاعر براي شيريني سخن معشوق، علتي دروغين اما لطيف و ادبي ذكر كرده است -آميزي حس: سخن تلخ و سخن شيرين) 2ي گزينه -35 .اند زيآمي ها فقط داراي حس حسن تعليل، ساير سروده

:آميزي و حسن تعليل نهاده شده است، مشخص كنيد هاي حس هاي زير، آرايه در سروده سيف فرغانيكه هســتــم زان لــب شـكـر فـشـان دور مــن شــيــريــن زبـان زان تـلـخ كـامـم

عطار آن سخن تلخ او همچو شكر زان خوش است چـون سـخنش را گذر بر لب شيرين اوست

سلمان ساوجيكه كـرد چـون عنبـم عـمـر، پـايـمال لئام ام چون مي ه تـلـخ عـيش از آن سر گرفتهب

t 110 2پاسخ تشريحي ادبيات

.، ابروان يار به كمان داران مانند شده است)ي تشبيهي اضافه(تشبيه : داران ابرو كمان) 1ي گزينه -36 ):غزليات سعدي(هايي ديگر براي تشبيه نمونه

كه هر كـس بـا دلـارامي سري دارند و سودايي زيـبـايـيزلـف دام نه مـن تـنها گـرفتـارم به

ي سعدي چو چراغ از پس جامي كه تو در سينه سنگ مالمتخبري طـاقتـم نـيـست ز هر بي

ردواررسـوايـياسـب در مــيــدان بيش از اين در خانه نتوان گوي و چوگان تافتن جهانـم مـ

هر هوسـنـاكـي نـدانـد جـام و سندان باختن ي سندان عشق، بر كفجـام شريعتبـر كـفـي

كل بيت داراي / كنايه از تأسف و حسرت: دست بر سر زدن/ مراعات نظير: دست، سر، چشم/ تشخيص: سير چشم شدن حرص) 3ي گزينه -37 .زند دست بر سر مي مگس، سير چشم نسازد شكرستان، حرص بسياري نعمت : اسلوب معادله

.)شود نيز اسلوب معادله يافت مي) 1(ي در گزينه) 3(ي الزم به ذكر است كه غير از گزينه(

):صائب تبريزي(هايي ديگر براي اسلوب معادله ونهنم )پاسبان(پـرتـو مهتاب با دزدان كند كار عسس رادل چـو روشـن شـد كند كـوتاه دست نفس

بـلـبـلـان را نـيـسـت جز فرياد خود فريادرس اند اهل معني دل به معني از جهان خوش كرده

گردد به دوش چون سبو خالي شد از مي بار مي افتد ز جوش كند بر تن گراني سر چو مي مي

اي راسـت در پـيـش نشان گردند جمعتـيـره پرستان در سـر كوي مغان گردند جمع مي

بـحـر سـراب را چه بـود جـز سـحـاب خـشك از خشك طينـتان مطلب جز جواب خشك

) 2ي ، در گزينه)جانور(» آهو«و ) عيب(» آهو«بين ) 1ي در حالي كه در گزينه. اند داراي جناس ناقص حركتي» كشت«و » كشت«) 3ي گزينه -38الزم به ذكر است . (جناس تام برقرار شده است) چين و شكن(» چين«و ) نام كشور(» چين«بين ) 4ي و در گزينه) انصاف(» داد«و ) فعل(» داد«بين

.) نيز مبناي سؤال قرار گرفته است88در كنكور » آهو و آهو«هاي كه واژه

:هايي ديگر براي جناس تام نمونه سوزني سمرقندي آهوشــد پــديــدار از آن گــونه كه شــيـر از اربـــاب هنــر بـر دل اوآهويهنــــر و

جانور عيب لكاديب المما آتــش در خــار زددادآب به گـــلـــبـــرگ دادمـيـر همـايـون نژاد در چمـن عـدل و

فعل عدل و انصاف خاقاني ويراني بوم از بومولـيـكـن سـر بـزرگـي يـافت عمارت دوست شد طاووس از آن پاي گلين دارد

جغد سرزمين اديب الممالك دارد چـيـنچــو زلــف تــو پــاي تــا به پــا داردچــيــني ايـن چـاي كه بــوي نــافه

چين و شكن نام كشور

مندي او از اين است كه در زندگي خود روز و شب در تنهايي و غم و گله. زندگي خود شاعر است» باغ پاييزي«مقصود از ) 1ي گزينه -39 .برد اندوه به سر مي

ش چنان تنها است كه نه از باغبان خبري است و ا او در باغ زندگي. كسي شاعر در اين قطعه نمايان است باز هم تنهايي و بي) 1ي گزينه -40 .نه از رهگذري

حاصل است كه باران ساز او سامان و بي زندگي او چنان نابه. گويد شاعر در اين قطعه از اوضاع نامناسب زندگي خود سخن مي) 1ي گزينه -41 پود - كه خود قاتل برگ است-هاي پاييزي تار آن و باد رگاي كه ب ي عرياني است و يا جامه ي او جامه تا جايي كه جامه. و باد، سرود اوست

.حاصلي دارد آن است؛ يعني در هر حال زندگي نامناسب و بي

.ورزد ها فخر مي استعاره از بزرگان و دانشمندان و مفاخر ايران است كه شاعر به آن» ساي هاي سر به گردون ميوه«) 2ي گزينه -42هر چند كه در روايات آمده است امام . گردد منجي بدون آماده شدن شرايط ظهور ميسر نمي هرگز قيامدر باورهاي مذهبي ) 1ي گزينه -43

اكنون چون كوفه هم» تهران«دهد، شاعر بر اين باور است كه كند و سرانجام كوفه را مركز حكومت خود قرار مي در مكه ظهور مي) عج(زمان .ي ظهور آن حضرت را دارد است و مقدمه

t 111 بياموزيم -انتظار -من باغ -داروگ - جديد دوران ادبيات بر درآمدي /14 هفته

كند، در حالي شاعر در اين بيت همانند مصراع مندرج در عبارت تست از زلف پريشان معشوق كسب جمعيت و آسودگي مي) 1ي گزينه -44 .دانند كه ساير ابيات چنين موضوعي را منتفي مي

:آموزان هايي براي ارائه به دانش نمونه حزين الهيجي پـريشان تو يابند ي زلـف در سـلـسـله عـشاق جـگـرسـوخـته جـمعيت دل را

اهللا ولي شاه نعمت گرچه من جمعيت از زلف پريشان يافتم كار جمعي شد پريشان در هواي زلف او

عطار از جـز آن زلـف پـريـشـان تـو نـيست هيـچ جـمـعـيـت اگـر يـافـت كـسـي

عطار جست ميجـمـعيت از آن زلف پريشان جست بـيـچـاره دلم كه راحت جان مي

فقر : »الفقر فخري«: نقل است) ص(چنان كه از رسول اكرم . دانند ساير ابيات همگي فقر عارفانه را سبب دولتمندي مي) 3ي گزينه -45 .سبب افتخار من است

:آموزان هايي ديگر براي ارائه به دانش نمونه صفا اصفهانيت آن كه به دل شـد گـداي فـقـر داراي دولـ دهد درويـــش دل به دولـــت دارا نـــمـــي

يـا و ديــن مـجـو ت دـن محمد اسيري الهيجيدهنـد بــر آســتــان فــقــر گــرت راه مـي صــدر جــنـان و دوـل

محمد اسيري الهيجياز مــلــك كـيـقـبـاد و فـريـدون فراغـتـيـم ما بـا وجـود دولـت عـرفـان و گـنـج فـقـر

اقبال الهوريمســنــد كــيـقـبـاد را در ته بـوريـا طـلـب رسد فقر دليل خسروي است چون به كمال مي

بيانگر پوچي و » از تهي سرشار بودن«. هاي عمرش را به جويباري مانند كرده است كه در حال گذر است شاعر لحظه) 2ي گزينه -46 .حاصلي عمر است كه شاعر از آن گاليه دارد بي

اي در جريان نوآوري به ويژه در در عصر مشروطه كساني چون ابوالقاسم الهوتي، تقي رفعت، شمس كسمايي و جعفر خامنه) 2ي گزينه -47 .اند ي شعر كوشيده عرصه

t 113 واليت نخل سار سايه در - خير به سفر /15 هفته سار نخل واليت در سايه-سفر به خير/ 15هفته

پاسخنامه مفاهيم اوليه

تضاد: ي اهرام و خشتي خام ديواره -1

.و شجاعت او مديون است) ع(و تداوم دين به علي چون بقا -2

رهايي از ظلم و استبداد -3

نماد انسان آزاد و » نسيم«ريشه در خاك دارد، بدين جهت در اين شعر نماد انسان گرفتار، پاي بسته و اسير فرض شده است اما » گون « -4 .كشد رها است كه آزادانه به هر سوي سر مي

هاي آزاد و رهاست كه نماد انسان» ها و باران شكوفه«ي استبدادزده و وحشت افزاي شاعر است و و نماد جامعهاستعاره » كوير وحشت « -5 .برند به دور از كوير سوزان استبداد به سر مي

.داند عاجز مي) ع( شاعر خود را در توصيف عظمت علي -6

هاي نشابور در كوچه باغ- آزاد يا نيمايي- شفيعي كدكني -7

زدن به پهلوي اسب و تازاندن آن استفاده ي اسب سوارها را گويند كه براي ضربه هاي روي چكمه برجستگي» مهميز«) 1ي گزينه -8 .شود مي

صائب تر ، اسـب تـنـد را بد راهمهمـيـزكـنـد مـي شورش مجنون يكي صد گشت از زخم زبان

اي حداكثر به ارتفاع يك متر و داراي خارهاي بسيار كه غالبا به شكلي چهآساها درخت ي سبزي گياهي است از تيره» گون«) 4ي گزينه -9 .آيد از صمغ اين گياه كتيرا به دست مي. خودرو در نواحي كوهستاني مي رويد

كفش: افزار پاي/ سرمايه: مايه دست/ دودمان: تبار) 2ي گزينه -10 سيف ضرغانيبــايــد رفـت پـاي افـزار به وز كله چــون راه از سـخـن چـون كار بايد كرد بهتر خامشي

باال: زبر/ سرگشتگي: تحير/ ي مخلوقات، آن چه غير از خداست، مخفف ماسوي اهللا همه: ماسوا/ آواز مهيب، صدا و غوغا: هرا) 3ي گزينه -11

:آموزان هايي براي ارائه به دانش ونهنم بهار هرا ايــشــان رعــدســان بــرخـاسـت وز نهنــــگـــان در چه دوزخ فـــتــادنــد

شهريار نبـود ماسواوان مـسـت عهد جـز سـري از ياد آن كه جـز به روي مـنش ديده وا نبود

.است» گزيدن«صفت فاعلي مركب مرخم از مصدر » گزا غم«به معناي غمناكي است و » گزايي غم«) 2ي گزينه -12

هرمحرم / تنگ مايهتنگ مايع / هرا حرا :ها اصالح غلط) 1ي گزينه -13

.را با امالي درست به كار گيرند» هرم«و » حرم«هاي به شاگردان بياموزيم كه واژه : نمونه

نيما هرمبـر سـر هرم وز بــس تــراكــم اسـت از بـس كه خـلـق آمـده كوه است روي كوه

اوحدي بــرداشــت حرمنـــام بـــيــگــانه زيــن ــايــي بــســتدوســـت احـــرام آشـــن

t 114 2پاسخ تشريحي ادبيات

.دراين قطعه در بيان سوگند به كار رفته است» را«. دهد يعني اين كه تو را به دوستي و به خدا قسم مي: تو و دوستي خدا را) 1ي گزينه -14

گويد من با چشماني براي تو مي) ع(شاعر خطاب به علي. استنصيب بودن و محروم ماندن به معناي بي» يتيم بودن«) 2ي گزينه -15 .اند نصيب مانده گريم كه از ديدن تو محروم و بي مي

اين قطعه . را درك كند و به توصيف در آورد) ع(تواند هرم عظمت علي ه هرگز نميشاعر خود را موري فرض كرده است ك) 3ي گزينه -16 .است) ع(ف علي بيانگر ضعف و ناتواني شاعر در توصي

ي درس مقدمه) 3ي گزينه -17

پاسخنامه مفاهيم برتر

هاي تشريحيهاي تشريحي پرسشپرسش

داراي : حسن تعليل، جوشان: شاعر براي جوشان بودن چاه علتي دروغين ذكر كرده است: ب)/ ع(استعاره از پيشاني علي » دريا«: الف -18سر مبارك خويش را درون ) ع(اين قطعه به روايتي تلميح دارد كه علي مضطرب و ملتهب بودن چاه، ) جوشان بودن چاه، ب) الف. ايهام است

» عمود بر زمين ايستادن«: ت./ كند معرفي مي) كتاب خداوند(را قرآن ناطق ) ع(تلميح دارد به روايتي كه علي : پ./ كرد برد و گريه مي چاه مي .كنايه از استقامت و پايداري است

./ داند و خروش طوفان را به خاطر خشم او مي) ع( واقعي، آرامش شب را به خاطر آرامش چشمان علي شاعر با دليلي غير: حسن تعليل -19 آرامش و خروش: تضاد/ چشم و خشم: جناس/ خروش طوفان و وام داشتن شب: تشخيص

.ددان و رويش گل را از نفس او مي) ع( شاعر با دليلي غير واقعي، باروري گياه را از كالم علي الف -20) ع(شاعر طلوع سحر را به خاطر سفيدي چشمان علي : حسن تعليل/ شكفد ي مكنيه از گلي است كه مي استعاره» سحر«: استعاره -21

به نماز ايستادن شب: تشخيص./ داند مي

د او بستگي دارد و كند كه حيات آدميان به لبخن داند و ادعا مي مي) ع(هاي علي شاعر درخشش ستاره را به خاطر نگاه: حسن تعليل -22خنده چون گل است كه بر لب (گلخند : تشبيه/ دار بودن ستاره وام: تشخيص./ شوند هاي چون گل او شكوفا مي ها همه از خنده شكوفه

.)شكفد مي

نظير مراعات: گريم چشم و مي./ نصيب و محروم بودن است كنايه از بي» يتيم بودن « -23

كنايه » خشك و لرزان ماندن«: كنايه/ تحير تاريخ: تشخيص./ تراود اره مكنيه از قطرات باران است كه مياستع» كلمات كودكانه«: استعاره -24 .زده بودن است از متعجب و حيرت

.گنجد و درك آدمي از توصيف آن عاجز است است كه تنها در خيال مي) ع( مقصود عظمت و بزرگي علي -25

.ند درك كندتوا را نمي) ع( چون عظمت اميرالمؤمنين -26

.خود داشت) ذهن(= گفتند و از طرفي وي مفاهيم و مضامين قرآني را در سر را قرآن ناطق مي) ع( اشاره دارد به اين كه علي -27

.ي شاعر است كه آرزوي رهايي از آن جا را دارد ي استبدادزده جامعه» بيابان« مقصود از -28 اديب الممالكبـيـابـان مـحبوب را به جاي حبوب در ايـن فـروخـتـنـدي مـردم ز تـنـگدستي و قحط

t 115 واليت نخل سار سايه در - خير به سفر /15 هفته

»الف« فقط بيت -29

»كه نيكوترين آفريدگاني/ و نام تو/ كه نيكوترين آفريدگان است/ خجسته باد نام خداوند« با بخش -30

اياي هاي چهارگزينههاي چهارگزينه پرسشپرسش

)1ي گزينه -31

اهراماحرام ) 1ي گزينه -32 اقبال الهوري مــــاند اهراماســـــتـــــخـــــوان او ته اندمــصــر هم در امــتــحــان نــاكـام مـ

تشخيص: ها و به باران سالم رسانيدن به شكوفه/ ي شاعر ي استبدادزده استعاره از جامعه: كوير وحشت) 2ي گزينه -33) 4(ي گزينه/ تشبيه: ترين مورم چكمن چون كو) 2(ي گزينه/ تشبيه: تشبيه، تو چون هرمي: فرعون تخيل) 1(ي گزينه) 3ي گزينه -34

تشبيه: ام چون شعر شبانه است گريه

.ي تضمين شده است سبب خلق آرايه» حتي مطلع الفجر«ي آيه) 4ي گزينه -35

:داراي ايهام تناسب است» روح« )»ي انحرافي واژه: القدر ليلة«(ذات و محتوا : معني درست) ب جبرئيل: معني غلط) الف ». . .تنزل المالئكة و الروح فيها «ي شاره دارد به نزول وحي و آيها: تلميح

هاي به جا مانده بر بدن شاعر با علتي غير واقعي زخم: حسن تعليل/ ي مهر، تن چون دشت شقايق گل بوسه، باده: تشبيه) 4ي گزينه -36 گل و شقايق- باده و مست-مست، هشتاد تازيانه، حد: نظير مراعات./ داند كه با حد شرعي مجازات شده است را به دليل مستي او مي) ع(علي

ي اضافه(بازوان انديشه و كردار : استعاره)/ ع(ي خيبر به دست حضرت علي اشاره دارد به فتح قلعه: تلميح/ باغ بينش: تشبيه) 2ي گزينه -37 )استعاري و تشخيص

وزن بودن شعر بي) الف(وزني بي: ايهام/ حسن تعليل: داند مي) ع(عظمت علي وزني شعر خود را به خاطر شاعر علت بي) 2ي گزينه -38 ارزش بودن كنايه از بي) ب (-سپيد

دست در / استعاره از خيل عاشقان : لشكر: استعاره از معشوق: پادشاه) / ي مكنيه استعاره(ي استعاري اضافه: دست خاطر) 3ي گزينه -39فقط داراي دو استعاره ) 4ي ها از كنايه خبري نيست و گزينه در ساير گزينه. (ن و نهايت سرسپردگي استكنايه از در خدمت بود: ركاب بودن

)»استعاره از چشم«و نرگس » استعاره از لب«لعل : است :هايي ديگر براي كنايه نمونه

عديس دري بــر مــا مـيپــوشــي و پــرده مــي چــنــد خــواهي روي پــنهان داشــتــن كنايه از رسوا كردن

حافظ كه ز غـم خـوردن تو رزق نگردد كم و بيش و غـم بـيهوده مخورپـس زانـو مـنـشـيـن

كنايه از غم بيهوده خوردن

صائب چه عالمي دارد ب كـشيدنكه سـر به جـيـ داني تـو مـرد صـحـبـت دل نيستي، چه مي

كنايه از به تكفر عارفانه فرو رفتن

سعدي فـرهاد بـدانـي كه چـرا سـنـگ بريده است پـاي به سـنـگـيـت بـرآيـداي عـاقـل اگـر

كنايه از دچار مشكل شدن

حافظ و تـا ملـك سـليمان بروم رخـت بـر بـنـدم كـنـدر بـگرفتدلـم از وحـشـت زنـدان سـ

كنايه از رفتن

. / شود كنايه است از اين كه از من دور نمي: كند خيمه برنمي/ تشخيص : خيمه كندن بخت/ تشخيص : عشق به تاراج داد) 3ي گزينه -40 )ي تشبيهي اضافه(تشبيه : رخت صبوري

):غزليات سعدي(براي تشبيه هايي ديگر نمونه

t 116 2پاسخ تشريحي ادبيات

بـا كـمـان ابـرو اگـر جـنـگ نـيـاغازي به تـيـر فـراق تـحـمـل نـكـنـد صبـر سپـر

مـن پـر و بـالـي نـيـافتهصبـر عـنقـاي شاهين عشق تو) چنگال(خود را به زير چنگل

، جـان بپروريدانـم كه گـر تـنـم بـكـشـي ام تـو را سـر نهادهاخــتيـار شـمـشـيـر هايي ديگر براي دچار رنج و زحمت شدن نمونه) سر درد ناشي از خماري، ب/ دچار سر درد شدن بعد از نوشيدن مي ) الف) 2ي گزينه -41

:ايهام حافظ گـلـزار تو از اشك چو گلنار من است كاب بـاغـبـان همـچـو نسيمم ز در خويش مران

ب واقعيآ) 2 آبرو و رونق) 1 حافظ بـخش هوايي دارد آهنـگ و فـرح كه خـوش مـبـادا خـالـيعشاقي عــالــم از نــاله

ي موسيقي پرده) 2 عاشقان) 1 حزين الهيجي، فرهاد رفته باشد شيرينشـايـد به خـواب ديـشـب صـداي تـيـشه از بـيـستون نيامد

صفت خواب) 2 اسم خاص معشوقه) 1

ي اضافه(تشبيه ): ي دل دايره(پرگار دل / ي سببيه مجاز از دايره با عالقه: پرگار) / ي تشبيهي اضافه(تشبيه : ي سر نقطه) 1ي گزينه -42 ).تشبيهي

» نگارستان صورت«چنين همدر اين گزينه و » ي خاطر خانه«و ) استعاره(ي استعاري ي سوم اضافه در گزينه» ديوار دل«الزم به ذكر است كه ).ي تشبيهي اضافه(اند ي چهارم داراي تشبيه در گزينه

».ي دل بيرون جست و سر من فاش شد ي راز از دايره ها در سينه نهان كردم، سرانجام نقطه رازهاي دل را مدت«): 1(ي معني بيت گزينه :هايي ديگر براي تشبيه نمونه

سعدي كه سـنـگ تـفـرقه ايـام در مـيـان انداخت و شناختدريـغ صـحبت ديرين و حق ديد

سعدي چه كـنـم به سـرخ رويي كه دل سياه داري گل بـوسـتان رويت چو شقايق است وليكن

عمان سامانيتـيـغ ابـروي تـو را سـيـنه سپر خواهم كرد تـيـر مژگان تو را ديده هدف خواهم ساخت

» نهاد«بين ) 1(ي در حالي كه در گزينه. اند اند و سبب خلق جناس تام نشده هر دو به يك معني به كار رفته»ناي«و » ناي«) 2ي گزينه -43عدل و (» داد«و ) سپرد(» داد«بين ) 4(ي و در گزينه) دهان(» كام«و ) آرزو(» كام«بين ) 3(ي ، در گزينه)درون و باطن(» نهاد«و ) گذاشت(

.استجناس تام برقرار شده ) انصاف :هايي ديگر براي جناس تام نمونه

امير معزي و سـرشـت تـو نـيست كبر و ريا نهادكه در سرشتنهادخـدا به شـخـص تـو از كـبريا

قطران تبريزي چنگ چنگصلصل اندر راغ دارد گويي اندر ناي نايبلبـل انـدر بـاغ دارد گـويـي انـدر

امير خسرو دهلوي گـرفتيم كـامهر چه از همه خـوبـان جهان بـرون زدكـامســوداي تــو بـا كـام دل از

: خندان شدن پسته/ و تشخيص ) ي مكنيه استعاره(ي استعاري اضافه : دامن شادي و دل پسته / تضاد : شادي و غم) 4ي گزينه -44جاي دو موضوع را با ) ب. نيامده است) مصراع(سازي مابين دو موضوع هيچ حرف پيوند وابسته) فال: كل بيت داراي اسلوب معادله است زيرا/ تشخيص

آيد آسان به دست نمي/ لبي خندان دامن شادي : در دو موضوع مابين چند واژه شباهت معنايي برقرار است) پ. شود، عوض كرد تغيير لحن مي ):صائب(هايي ديگر براي اسلوب معادله نمونه. شود دل خون مي

كـوه را بـرق تـجـلي آتـشـيـن جـولـان كـند ها را جان كند حـبـت روشـن ضـمـيران جسم

عرض ميدان اسب سركش را سبك جوالن كند شـود مطلق عنان، نفس از وفور مال و جاه مـي

تر طوفان كند در لـبـاس شـرم خـوبـي بـيـش شـيـر را خون ريزتركـنـد شـمـ آب داري مـي

دهد، در اين بيت نيز ي استبدادزده گرفتار شده است، شكوه سر مي شاعر آزاده از اين كه در جامعه» سفر به خير«در شعر ) 4ي گزينه -45 .خورد برد، غبطه مي ل ندارد و آزاد و رها به سر ميي خود كه پاي در گ شاعر گرفتار در قفس، قدرت پريدن ندارد و به همتاي آزاده

:آموزان هايي براي ارائه به دانش نمونه صائب ريزد خـوش آن بلبل كه بال خويش در گلزار مي رهايي نيست مرغي را كه بالش در قفس ريزد

صائب كـند صـائـب كـي از اسـيـر قـفـس يـاد مـي كـنـد از سـايه سـركشي شـاخ گلـي كه مـي

عارف قزوينيمـسـلـك مـرغ گرفتار قفس همچو من است ي مرغ اسـيـر ايـن همه بهر وطن است ناله

)دل راپسته(

t 117 واليت نخل سار سايه در - خير به سفر /15 هفته

.ي مندرج در عبارت تست بيانگر نظام احسن در آفرينش است اين بيت نيز همچون آيه) 1ي گزينه -46 حافظ ـا پـوشش باد آفـريـن بـر نـظـر پـاك خـط پـيـر مـا گـفـت خـطـا بـر قـلم صنع نرفت

توان عظمت ممدوح را ديد و وصف نمود، در حقيقت بيانگر بين نمي هر دو سروده بر اين باوراند كه با چشم كوچك و كم) 4ي گزينه -47 .است)) ع(به بياني ديگر علي(ناتواني شاعر در وصف عظمت و بزرگي معشوق

:از همين مفهوم ي بـــيــنــا نـــگـــر نـــور او در ديـــده نـد روي اوچــشــم نــابــيــنــا نــبــيــ

صائب پـاي مـلـخ را چه قـدر پيش سليمان عشق دهد ي صـائـب عبث عرض سخن مي خـامه

.شود مضمون دستگيري از بينوايان و كمك به محتاجان و تهيدستان در هر دو سروده صراحتا ديده مي) 2ي گزينه -48دست از آستين بيرون ) ع(همان دست حق است و زماني كه اميرالمؤمنين ) ع(شاعر بر اين باور است كه دست علي ) 3(ي علت رد گزينه

اند و هيچ ارتباطي با هاي انحرافي تست بوده نكته» علي«و » دست«هاي در اين گزينه واژه. (آورد گويي كه دست حق تجلي يافته است مي .)دستگيري از بينوايان ندارد

پا بر دوش مبارك ايشان نهاد و باال ) ع(واردكعبه شد، حضرت علي ) ص(هر دو سروده به روايتي اشاره دارند كه وقتي پيامبر ) 4ي گزينه -49 .ها را سرنگون كند رفت تا بت

:آموزان هايي براي ارائه به دانش نمونه عطار ــتــي دوش رســول شــكــن بــر پــش بــت گــشــته اندر كــعبه آن صـاحب قـبـول

اديب الممالكآن كــش پـيـمـبـر عـربـي زيـب دوش كـرد بـا تارك شـكــافـته در مـسـجـد اوفـتـاد

حزين الهيجيمــعــراج تــو بــالـاتـر از او يـك قـد و بـالـا بـر دوش پـيـمـبـر چـو نهادي قـدم، آمـد

حزين الهيجيبــر دوش پــيــمـبـر كه نهاده اسـت قـدم را سـربا جـسـم نـبي جز تـو كه دارد شـرف

عمان سامانيمـحـابـا پـاي بـر دوش پـيـمـبـر داشـتن بـي جز تو كس را كي رسد در كعبه اي دست خدا

هاني كه هراي شير از د«) 2(ي بيانگر صولت، در گزينه» خشم و خروش«بيانگر رحمت و » آرامش چشم«) 1(ي در گزينه) 4ي گزينه -50دست «بيانگر صولت و » صولت حيدري«) 3(ي ي رحمت و در گزينه نشانه» تراويدن كلمات كودكانه از دهان«بيانگر صولت و » خروشيد مي .است) ع(ي رحمت علي نشانه» ي شادي كودكانه شدن مايه

هاي مسلمانان را فراتر از تأثير بر انديشه) ع(تأثير علي ، »تر خيبري«شاعر در اين قطعه با به كارگيري صفت تفضيلي ) 4ي گزينه -51 .داند فتوحات او مي

در كنار «بيانگر عظمت و بزرگي، » بر زبر ماسوا ايستادن«. اي نشده است اشاره) ع(در اين قطعه به دليري و جنگاوري علي ) 4ي گزينه -52 .است) ع(بيانگر يتيم نوازي علي » ي بچگكان يتيم بودن كانهزير مهميز كود«بيانگر دستگيري از بينوايان و » تنور كمك كردن

و » مايه در سخن تنگ) ع(نگنجيدن وسعت علي «) 2(ي در گزينه» ايستد اقيانوسي كه عمود بر زمين مي«) 1(ي در گزينه) 4ي گزينه -53 .است) ع(همگي بيانگر بزرگي و عظمت علي » شگفتي خداوند از اين عظمت«) 3(ي در گزينه

)1 ي گزينه -54

t 118 2پاسخ تشريحي ادبيات

)4ي گزينه -55

رها كردن، ترك كردن: گذاردن/ بيهوده، در متن به معني بيكار گذاشته شده: مهمل: ها امالي درست واژه) 2ي گزينه -56

.ي سعادت و جمعيت خاطر است شاعر در هر دو سروده بر اين باور است هر چيزي كه خالف عادت باشد، مايه) 1ي گزينه -57

.كنند و اين كه وابستگي و تعلقات سبب درماندگي است ساير ابيات همگي مخاطب را به ترك وابستگي دعوت مي)3ي گزينه -58

دل هم جمع و هم : پ) / نما متناقض(بوس آستان ديگري است سر ملوك جهان بر زمين كسي است كه خود او زمين: الف) 2ي گزينه -59 ) نما متناقض. (ان استدرد عين درم: ه) / نما متناقض. (پريشان است

. سامان است بيانگر اوضاع نابه» بر بساطي كه بساطي نيست«) 4ي گزينه -60

.دهد از اين كه پاي در گل و اسير مانده است، شكوه سر مي» سفر به خير«ي شعر شاعر در اين بيت نيز همچون قطعه) 2ي گزينه -61

ي درس مقدمه) 4ي گزينه -62

.ي استبدادزده و اجتماع پر بيم و ترس شاعر است جامعه» كوير وحشت «مقصود از) 3ي گزينه -63

با من و گريزان از ): 2(ي گزينه/ دشمن بودن دوست ): 1(ي گزينه: ها ساير گزينه. نما خبري نيست در اين گزينه از متناقض) 3ي گزينه -64 . راحت در ترك راحت است): 4(ي گزينه/ من

.نام اثري از موسوي گرمارودي است» چمن الله«) 1ي گزينه -65

.به آن اشاره شده است ي تازيانه است كه در اين گزينه خوار هشتاد ضربه حد يك شراب) 1ي گزينه -66

گيرد و عليه ظلم آن را در دست مي) عج(گويند در هنگام قيام، حضرت مهدي است كه مي) ع(نماد قدرت علي » ذوالفقار«) 2ي گزينه -67 . خيزد برمي

. يكي از آثار طاهره صفارزاده است» سفر پنجم«) 4ي گزينه -68

.كند را يادآوري مي» نظام احسن در آفرينش«ي شريفه، مضمون اين بيت با اشاره به اين آيه) 1ي گزينه -69

پرسيدن گون از نسيم: تشخيص) 3ي گزينه -70

ي درس مقدمه) 4ي گزينه -71

ي درس مقدمه) 2ي گزينه -72

درآمد) 4 ي گزينه -73

. است) ي شاعر جامعه(استعاره و نماد از كشور ايران » كومه«) 4ي گزينه -74

t 119 كه اند آورده -شب سار كوچه در - جواني حديث /16 هفته اند كه آورده-سار شب در كوچه-حديث جواني/ 16هفته

پاسخنامه مفاهيم اوليه

دار قيد نشانهفورا : در حال -1

.)زند تنها غم است كه به رهگذر صال مي(تشخيص : صال زدن غم -2

از دوران جوانيبهرگي بي -3

.كند و بر اين باور است كه جلوي ضرر را از اول بايد گرفت گيري از ضرر و زيان را نفي مي تأخير در پيش -4

، در حالي كه شاعر در اين بيت برخالف رسم معمول آن را »آزادگي و وارستگي است«در ادبيات فارسي نماد » سرو «) ت( يك مورد -5 .كند ميپاي بسته و گرفتار معرفي

صائب سـرو از بـار تـعـلق در چـمـن آزاد نـيـست تـا به گـردن زيـر بـار مـنت نـشو و نماست

.بيانگر انتظار بيهوده كشيدن است» سوار نشستن در انتظار غبار بي « -6

.ي غزل داشته و دراين قالب پيرو سعدي بوده است رهي معيري بيشترين فعاليت را در حوزه -7

.اند صالزدن، صداكردن و آواز دادن داراي يك معني) 1ي ه گزين -8 مولوي جـز پـي قـامـت او رقـص و هيـاهوي مكن كه سماع ابدي استصال زدقـامـت عـشـق

.اربرد داردنيز ك... اين واژه گاهي در معني كارگزار امور مملكتي، متصدي امور مالي و. است» حاكم«در اينجا به معناي » عامل«) 2ي گزينه -9 سعدي كه تـدبـيـر مـلـك اسـت و تـوفـيـر گـنـج ســفــله بــر خــلــق رنــجعــامــلنهد

كردن خون كسي را به مال او فروختن، تاوان گرفتن، جريمه: مصادره) 3ي گزينه -10 بهار كــرد مـــصــادرههر كـــجـــا بـــود زر ز ســتــم، كــار خــلــق يــكـسـره كـرد

گزند رسيدن، زيان، زيان رسيدن: مضرت/ شكنجه، آزار، اذيت : زجر) / جوان: شاب/ ياد جواني كردن : تشبيب(جواني : شباب) 3ي گزينه -11 قطران تبريزييـكـي نه پـيـر ولـيـكن به عقل و دانش پير شباب ولـيـكن به رنج برده شـابيـكـي نه

التزام نيست بلكه مطابق با دستور تاريخي » بـ«در اين فعل » بـ«. به كار رفته است» سوزانند مي «در معناي» بسوزند«) 1ي گزينه -12 .سازد مضارع اخباري مي

اميرخسرو دهلويبه تــيــغ مــژه خــلـق را خـون بـريـزنـد بـسـوزنـدبه لــعــل چــو آتــش جهانـي

.مند است هاي روزگاران گله ماندن و محروم شدن از آرزوها و خوشينصيب شاعر در هر دو مصراع از بي) 2ي گزينه -13

: آموزان هايي براي ارائه به دانش نمونهسيداي ايـن ثـمـر نـاپـخته از شاخ هوا افتاده است اي هرگــزم نـچـيـدم از نهال آرزو مــيــوه

نسفي سيداي نسفي به شـاخ هوس دسـتـرس نـماند مـا را دگـر زد قـــفـــل بـــاغــبــان به در بــاغ آرزو

.بيانگر مورد لطف و عنايت واقع شدن است» ي كسي يا چيزي آرميدن در سايه«) 1ي گزينه -14

.بيانگر غم و اندوه و حسرت است» سر به گريبان كشيدن«) 2ي گزينه -15 سيداي نسفي. غـي نـمـانده استمـا را به سـيـر بـاغ دمـا ام مـانـنـد غـنـچه سـر به گـريـبان كشيده

t 120 2پاسخ تشريحي ادبيات

.بيانگر شوق و اشتياق است» با سر دويدن«بيانگر عجز و ناتواني و » از پا افتادن«) 1ي گزينه -16 خواجوي كرمانيز پــا فــتــادم و از دسـت بـرنـيـامـد كـار امــيــد بــود كه كـاري بـرآيـد از دسـتـم

عطار گـــفـــتـــم مــگــر از رســيــدگــانــم دويــدمعـــمـــري چــو قــلــم به ســر

در هر دو مصراع بيانگر مفهومي مشترك است؛ يعني اين كه براي رهايي نكوشيدن » چراغ بر نكردن«و » به در نزدن«) 2ي گزينه -17 .وكاري نكردن

.است» هوشنگ ابتهاج«هاي ثار از سرودهاست در حالي كه ساير آ» شفيعي كدكني«از دكتر » از زبان برگ«) 2ي گزينه -18

پاسخنامه مفاهيم برتر

هاي تشريحيهاي تشريحي پرسشپرسش

نديده و وحشي آهوي مردم: معني درست) عيب مردم را نديده ب: معني غلط) الف: است١داراي ايهام تناسب» نديده آهوي مردم « -19: معني غلط) الف: ايهام تناسب دارد: مردمان./ ناسب دارددر خارج از بيت ت) عيب(» آهو«ي انحرافي است و با يك معني واژه» عيب«

ها مردم: معني درست) ب/ هاي چشم مردمك

پرنده «كنايه از اعتنا نكردن و » به در نزدن«: كنايه/ ي شاعر ي استبدادزده استعاره از جامعه» دشت پرمالل«و » كسي سراي بي«: استعاره -20 در و پر : جناس/ كنايه از سكوت و اختناق» پرنزدن

/ كند كنايه از اين كه به آزادي فكر نمي: كند چراغ بر نمي)/ ي استعاري اضافه(، در سحر )استعاره از ستمديدگان(گرفتگان شب: استعاره -21 .كند كنايه از اينكه اعتنا نمي: زند در نمي

غبار در انتظار سوار بي/ استعاره از آزادي و رهايي» سپيده«استعاره از دوران ظلم و استبداد و » شب«: استعاره/ شب و سپيده: تضاد -22 كنايه از انتظار بيهوده كشيدن: نشستن

ندا و / چشم و گوش: مراعات نظير/ استعاره از دهان» هاي بسته دريچه«: استعاره)/ كنايه از توقع و انتظار داشتن(چشم داشتن : كنايه -23 گوش و كر

بر و تر، تر و تبر، بر و تبر: جناس ناقص)/ حرف اضافه(و بر ) ميوه(بر : جناس تام/ ، درخت)ميوه(سايه، بر : مراعات نظير -24

.ي استبدادزده كسي به فكر رهايي نيست بيانگر اين مفهوم است كه در جامعه -25

) ميسر نشدن رهاييسپيده سر نزدن ( به خاطر رهايي نيافتن از ظلم و استبداد -26

.شود؛ به عبارتي ديگر، باالتر از سياهي رنگي نيست مي اوضاع بدتر از اين ن» ب« بيت -27

.آيد ي خود را كه در آن تنها غم و اندوه است كه به سراغ آدم مي ي استبدادزده جامعه -28

كنايه از ظلم و تجاوز درازدستي -29

معيري در قالب غزل اما شعر پروين گويند، با اين تفاوت كه شعر رهي بهرگي از دوران جواني و از دست رفتن آن سخن مي هر دو از بي -30 .در قالب قطعه است

نيست بلكـه متـرادف ايـن دو واژه » عيب«و » آهو«را اگر عيب فرض كنيم، هيچ تناسبي بين » آهو«چون ! گيرند است كه طراحان كنكور آن را ايهام تناسب مي ) ايهام ترجمه (در حقيقت ايهام مترادف 1

.شود موجب انحراف ذهني ما مي

t 121 كه اند آورده -شب سار كوچه در - جواني حديث /16 هفته

اياي هاي چهارگزينههاي چهارگزينه پرسشپرسش

:گاهي به معني عاشق و شيداست» سودايي«) 4ي گزينه -31 خواجوي كرمانيبـي خـيـال سـر زلـف تـو به پـايـان نـبـرد مـنسـودايـيشـب ديـجـور جـدايـي، دل

در «: كنايه/ گل و خار : تضاد) / چون خار هستم(، خارم )چون اشك هستم(اشكم : تشبيه/ ، معشوق استعاره از يار: گل) 2ي گزينه -32 كنايه از مورد لطف و عنايت واقع شدن» ي كسي آرميدن سايه

استعاره را چگونه بياموزيم؟قيقي داشته مانده معني مجازي يا غير ح حذف شود و طرف باقي) به مشبه يا مشبه(هرگاه طرفي از تشبيه

: نمونه. آيد باشد، استعاره پديد مي .ريزد از ديدگانم ميباران ريزد از ديدگانم ميباران اشك تشبيه استعاره از اشك ي مكنيه پديد عارهبه باشد، است شده مشبه ي مصرحه و هرگاه طرف حذف شده مشبه باشد، استعاره هرگاه طرف حذف

:نمونه. آيد مي

ي استعاري چيست؟ اضافه - ي تشبيهي ي استعاري برخالف اضافه در اضافه. شود ي مكنيه است كه به شكل تركيب اضافي مطرح مي نوعي استعاره

شود؛ به عبارتي ديگر، مشبه در جايگاه كيب ديده مي تنها مشبه در تر-به هر دو در تركيب وجود دارد كه مشبه و مشبه :دقت كنيد. شود به محذوف در جايگاه مضاف واقع مي ها يا اجزاي مشبه گيرد و فقط يكي از ويژگي اليه قرار مي مضاف

ه( آسمان(اليه قرار گرفته است، به انساني كه در جايگاه مضاف) مشبمانند شده ) به محذوف همشب . در جايگاه مضاف واقع شده است) آغوش(شود اما يكي از اجزاي آن است كه در اين تركيب ديده نمي

:هاي استعاره در كنكور نمونه 81/ سراسـريبه مــعــشــوقــي زنـد در گـوهري چـنـگ ي سـنـگ سـيـنهاگــر عــشــق اوفــتـد در

ي مكنيه استعاره

81/ سراسـريخـــرد را ديـــده، خـــواب آلـــود ديـــدم ديــــدمدودز عـــــشــــق آفــــاق را پر ي مصرحه از غم و غصه استعاره

85/ سنجشخـدايـا مـنعمم گردان به درويشي و خرسندي اگر سودي است با درويش خرسند استبازار در اين ي مصرحه از دنيا استعاره

جـش مــا زنــجـيـرپــاي دلاز ســر زلــف تــو گـشـاده اسـت ولـيـكـن بسته استدر آفـاق ــن 85/ س ي مكنيه ي مكنيه استعاره استعاره

85/ سنجش شـرمـنـده رهروي كه عـمـل بـر مجاز كرد شود پديدپـيـشـگـاه حـقـيـقـتفـردا كه ي مكنيه عاره است

82/ سـراسـريدل فــــرزانه شــــاپـــور آگهي داشـــت داشـتسـرو سهياز ايــن انــديـشه كـان ي مصرحه از معشوق استعاره

87/ سراسريمرواريد كرشچـون بـخـنـدي بـنـمـايـي ز ي لعل حقه از گوهرچـون بـگـويـي بفشاني استعاره از دندان/ استعاره از دهان استعاره از لب/ استعاره از سخن

88/ سـراسريبيني كوثر ب ي طوبي نگر، سرچشمه جـلـوه كشيدلعلشهر كـجـا نـقاش نـقـش قائم و استعاره از لب

آسماناليه مضاف

آغوشمضاف

. اسير تعلقات نبايد بودقفس در اين. اسير تعلقات نبايد بودقفس دنيادر اينمشبهبه مشبه

ي مصرحه از دنيااستعارهتشبيه )حذف مشبه(

.زد در وجودشان موج مياحساس.زدر وجودشان موج ميد احساس درياي مشبهبه مشبه

ي مكنيه از دريااستعاره تشبيه )بهحذف مشبه(

t 122 2پاسخ تشريحي ادبيات

سر به گريبان كشيدن : تشخيص)/ غمگين و ناراحت بودن(سر به گريبان كشيدن : كنايه/ استعاره از معشوق: نوبهار عشق) 4ي گزينه -33 بنفشه

كنايه از اوج عالقه و » با سر دويدن«كنايه از ناتوان و عاجز شدن و » از پا افتادن«: كنايه. / تعليل خبري نيستدر اين بيت از حسن ) 4ي گزينه -34داراي » هوا«نظير، مراعات: تشبيه، خاك و هوا: جناس، چون خاك و چون اشك: از پا افتادن خاك و با سر دويدن اشك، پا و با: تشخيص/ اشتياق است

توان بيت را معني كرد در حالي كه در استخدام به هر دو معني ايهام فرق دارد؛ در ايهام تنها با در نظر گرفتن يكي از معاني مياست كه با» استخدام«نشيند، من هم از افتد و بر زمين مي تو از پا مي) هواي(طور كه خاك در آسمان از اشتياق تو؛ يعني همان) در آسمان تو، ب) الف. بايد توجه نمود

.ام شتياق تو از پا افتادهااست كه شاخه ) به حذف مشبه( آرزو چون درختي شاخ آرزو ): ي استعاري اضافه(استعاره / جام عافيت، گل عيش: تشبيه) 4ي گزينه -35

شاخ، گل، چيدن-جام، مي، خوردن: نظير مراعات./ دارد

مانند شده ) پول( جواني به نقد نقد جواني : تشبيه/ از موي سفيداستعاره » رشته«: استعاره/ رايگان دادن فلك: تشخيص) 1ي گزينه -36 نقد، خريدن، رايگان: مراعات نظير./ است

)كنايه از گرفتار(بسته پاي: كنايه/ بسته و آزاده پاي: تضاد/ بسته اي سرو پاي: تشخيص) 3ي گزينه -37

: گوش قضا) / ي تشبيهي اضافه(تشبيه : گل فرياد/ ثباتي نمودن ر امر بيكنايه از كار بيهوده كردن و تكيه ب: گره به باد زدن) 3ي گزينه -38 مراعات نظير: گوش و گوشواره) / ي مكنيه استعاره= ي استعاري اضافه(استعاره و تشخيص

:هايي ديگر براي استعاره نمونه فريدون مشيريـاده بــر خــاك نـــگـــاه مـــاهي افـــتـ نــــگـــاه مـــاه در آن ابـــر تـــاريـــك

فريدون مشيريمسـنـدي والـاتـر از ايـوان شـاهم داده بـود تـكـيه بر بال نسيم و چنگ در گيسوي بيد

سنايي گـرچه پـژمـرده شـود، بـار قـبول آرد سر بـيـخ اقـبـال كه چـون شـاخ زد از باغ هنر

سعدي ــشــم بــد از روي تــو دور اي صــنــم چ مــا همه چـشـمـيـم و تـو نـور اي صـنـم

سعدي نه پــاي عــقـل كه در دامـن قـرار كـشـم نه دسـت صـبـر كه در آسـتـيـن عـقل برم

اي كه قدرت اقناع او سبب پذيرش هر گاه شاعر يا نويسنده براي موضوعي علتي دروغين و غير واقعي ذكر كند، به گونه) 2ي گزينه -39گويد كه او در وصف ممدوح خود مي. ، شاعر هيچ علت غير واقعي را ذكر نكرده است)2ي در گزينه. آيد ب گردد، حسن تعليل پديد ميمخاط

: ها ساير گزينه. جويان تو را بيازارند جويي تو، سبب شده است كه مخالفان و فتنه خواهي و صلح مشروطه

داند كه هر سحرگاه زلف خوش بوي معشوق در آن بويي دست خود و باد صبا را از آن مي شاعر با علتي دروغين، سبب خوش): 1(ي گزينه بويي باد صبا به همين دليل است؟ آيا واقعا خوش. بوده است

مين داند كه معتقد است غبار نعل اسب به سوي ماه رفته و آن را همچون ز شاعر از اين جهت جرم ماه را همرنگ با زمين مي): 3(ي گزينه .تيره و غبارآلود نموده است

گويد مردمك چشمش از آن جهت به خوابي چشمانش علتي دروغين اما لطيف و ادبي ذكر نموده است و او مي شاعر براي بي): 4(ي گزينه .رود كه روز و شب جايش خيس است خواب نمي

:هايي ديگر براي حسن تعليل نمونه امير معزيزيـن سـبـب در كـوه يزدان معدن گوهر نهاد نسبتيسنگي به حلمش كوه را هست از گران

انوري كـــنـــد گــرد آســمــان جــولــان مـــي مــاه تــنهاســت زيــن ســبـب شـب و روز

محمد فضوليكـز فـروغ خويش بر روي زمين خنجر كشيد زان جهت بـگـرفـت عـالـم را سـراسـر آفتاب

t 123 كه اند آورده -شب سار كوچه در - جواني حديث /16 هفته

كل / تشخيص : به فرياد آمدن دريا/ تشخيص : بلندآوازه شدن عشق/ تشخيص : عشق سركش) / پارادوكس(نما متناقض: رياي آتشد) 1ي گزينه -40 .سازي ذكر نشده است بين دو مصراع هيچ حرف پيوند وابسته) الف: بيت داراي اسلوب معادله است، زيرا

.در دو موضوع مابين دو يا چند واژه شباهت معنايي برقرار شده است) پ. شود عوض كرد جاي دو موضوع را با تغيير لحن مي) ب . به فرياد آوردبلندآوازه سازد / درياي آتش عشق سركش / مشتي نمك شور عاشق : نما هايي ديگر براي متناقض نمونه

:نما هايي ديگر براي متناقض نمونه اقبال الهوريهمــچــو بـحـر آتـش از كـيـن بـردمـيـد كــوه چــون ايـن طـعـنه از دريـا شـنـيـد

اديب الممالكنـبـاشـد هيـچ كـس چـون من در اين دهر شــكــر بـاشـد به كـامـم تـلـخ چـون زهر

پروين ي مـــرده، هيـــچ دانـــي ايــــن زنـــده ــانـــياي مــــرده و كــــرده زنــــدگــ

سعدي يـك روز نـگـذرد كه تـو صـد بـار نـگـذري اي مـاه روي حـاضـر غـايـب كه پـيش دل

در اين جا كنايه (كنايه از كنار زدن : پرده دريدن) / تشبيه(= ي تشبيهي اضافه: ي صبر پرده/ استعاره از معشوق ): بت(صنم ) 1ي گزينه -41 جناس ناقص: دري بري و مي مي) / از كنار رفتن صبر و شكيبايي

:هايي ديگر براي تشبيه نمونه سعدي پــيـرهن يـوسـف گلصــبــحــدم بــر زلـيـخــاي صـبــاپــــاره گـــردانـد

سنايي ــو چـــالـــاك تــــا بــــرآيــــد نهال تـ را تـــو از بـــدي كـــن پـــاكبـاغ دل

تشبيه اين بيت : حسن تعليل/ مراعات نظير : دل و لب/ مراعات نظير : زخم، چنگ، خروش/ تشخيص : خندان بودن جام) 2ي گزينه -42خندان لب ) رنگي كه درون جام است منظور شراب سرخ(گويد همين طور كه جام با دل خونين شاعر مي. مبتني بر حسن تعليل ظريفي است

شاعر با . آيد درمي) آهنگ يا نواي خوش(رسد، فورا به فرياد به آن مي) يا زخمه(دارد، تو هم مثل جام باش نه مثل چنگ كه وقتي زخمي ي جام را به خاطر خندان دل بودن و رنجوري آن و از طرفي ديگر، گشاده بودن دهانه علتي دروغين، سرخ بودن جام شراب را به خاطر خونين

).حسن تعليل(= داند بودن آن مي

:هايي ديگر براي حسن تعليل نمونه كمال الدين اسماعيلي سـردسـتـي تـا چـنـد چـو چـنـگ نـاله خـامـش چـو پـيـاله بـا دل پر خـون بـاش

الدين اسماعيلكمال اي خــون در دل پـيـاله و سـاغـر فـكـنـده در آرزوي آن كه لــبــي بــر لــبـت نهنـد

منوچهري زيــرا كه كـرد فـاخـته بـر سـرو مـؤذنــي نـرگـس همـي ركـوع كـنـد در مـيـان باغ

در . ي معناي مصراع اول است ها داراي استقالل معنايي نيستند، بلكه مصراع دوم در ادامه ها، هيچ كدام از مصراع در ساير گزينه) 1ي گزينه -43) ب. سازي مابين دو مصراع نيامده است و هر مصراع از حيث معنايي كامال مستقل است هيچ حرف پيوند وابسته) الف) 1 (ي حالي كه در گزينه

دل / خار و خس زخم زبان : در دو مصراع مابين چند واژه شباهت معنايي برقرار است) پ. شود عوض كرد جاي دو مصراع را با تغيير لحن مي . مانع نگردد گرداب پروايي نيست تاب بي

):صائب تبريزي(هايي ديگر براي اسلوب معادله نمونه گـردد به تـيغ موج از كوثر جدا تـشـنه مـي پرور جدا سازد مرا زان لعل جان خـط نـمـي

ماند به جا دركـف گـلچين ز گلشن خار مي ـامـي ندارد حاصليكـامـجـويـي غـيـر نـاك

او جدايي و دوران . كند كه در فراق معشوق و به ياد او سر بر زانوي غم گذاشته و اندوهگين است شاعر در ساير ابيات ادعا مي) 2ي گزينه -44 .آورد وري به بار ميكند و معتقد است كه ياد معشوق درد و رنج فراق را سخت و غمگين معرفي مي

t 124 2پاسخ تشريحي ادبيات

:آموزان هايي براي ارائه به دانش نمونه حافظ گهي انگشـت بـر دنـدان گهي سـر بـر سر زانو در اين ظلمت سرا تا كي به بوي دوست بنشينم

و در غم زلفش نهم؟ ب سـر به زاـن صائبخورد عـاقـبـت مـغـز مـرا فـكـر پـريـشـان مي چـنـد صـاـئ

قوامي رازيكه بـــر نــدارم دســت از دل و ســر از زانــو ق تــو بـنـدي نهاد بــر پــايــمغـم فــرا

وحشي بافقيبــود مـــرا ســـر بـــر ســـر زانـــو نــمــي بــود اگـر دل پـــاي بــســت او نـــمــي

جامي ريــم ســر به زانــو ز شـــوقــت چــنــد گــ سـرشــكـم خــواهد از زانــو گـذشــتــن

.شود در هر دو بيت صراحتا ديده مي» ها نصيبي از خوشي بي«مضمون ) 1ي گزينه -45در بيت . گويد دل من با عيش وخوشي سازگاري ندارد كند و مي باشي را نفي مي عيش و خوش) 2(ي شاعر در بيت گزينه): 4(و ) 2(هاي علت رد گزينه

.داند ها را مطرح نكرده است بلكه خوشي وكامراني خود را مدام مي نصيبي از خوشي ر بينيز شاع) 4(ي گزينه

:آموز هايي براي ارائه به دانش نمونه سيداي نسفيي مـن نارسايي را خـدايـا دوركـن از پـنـجه آيد ز شـاخ آرزو گـل چـيـدن از دسـتم نمي

اميرشاهي سبزواري چون گل عاقبت بگريستم چندان كه خنديدمكه نيامد خوشگوارم شربت عيشي در اين مجلس

ستايد و بر اين باور است كه از تار تعلقات بريده است ودل شاعر در هر دو بيت وارستگي و دل بريدن از تعلقات دنيايي را مي) 2ي گزينه -46 .ها نيست او در بند وابستگي

:آموزان هايي براي ارائه به دانش نمونه خواجوي كرماني. دستي پيشه كرد آزاده است سـرو تـا كـوتاه وار دست كوته كن چو خواجو از جهان آزاده

حافظ اي خــوشــا سـرو كه از بـار غـم آزاد آمـد زيــر بــارنــد درخــتـان كه تـعـلق دارنـد

حزين الهيجيل بـرزده دامـان رفـتم مـن كه از بـسـتـر گ خــار ايــن راه كــجــا دام تــعـلق شـودم

صائب نـيـسـت چـون شمع تعلق به شبستان ما را گيرم ي خود مي به نـسـيـمـي سـر شوريده

.كوشد مند است كه كسي به فكر آزادي نيست و براي رهايي نمي شاعر در هر دو بيت از اين موضوع گله) 2ي گزينه -47 اين موضوع اشاره كرده است كه كسي را گوش شنوا نيست و به گفتار او توجهي ندارند و به همين دليل شاعر در هر بيت به) 3ي گزينه -48

)عارف قزويني. (تالش براي آگاه كردن آنان كاري عبث و بيهوده است عارف قزوينيبه گـوش كر، سخن از قوش الل نتوان گفت ي غفلت به گوش و من الكن تـو راست پنبه

.كشاند ثمري و بي هنري آدمي را به مرگ و نابودي مي هر دو بيت بر اين باوراند كه بي)4ي گزينه -49

:هايي ديگر از همين مفهوم نمونه صائب اي ندهد خشك بهتر است نـخـلـي كه ميوه بر است دسـتـي كه ريـزشـي نـكند شاخ بي

پروين د و نيست تو را بار كـايـن مـوسـم حاصل بو گـفـتش تبر آهسته كه جرم تو همين است

سعدي است سوداي بلبل بر اوي ) عـجيب(غـريـب گلـــي را كه نه رنـــگ بــاشــد نه بــوي

.ساير ابيات همگي معتقداند كه جلوي ضرر و زيان را از اول بايد گرفت و در جلوگيري از زيان تأخير صواب نيست) 4ي گزينه -50 سعدي كه چــو پر شــد نــتــوان بـسـتـن جـوي ب ز سرچشمه ببندآ) احمق و نادان(اي سليم

سعدي وگـرنه سـيـل چــو بگرفت سد نشايد بست بــه روزگـار سـلـامــت سـلـاح جـنـگ بـساز

)»حديث جواني«ي درس مقدمه) (1ي گزينه -51

t 125 روزها آن - السلطنه اعتماد خاطرات - جمشيد تخت - سوي به -شوشتري امام ي مدرسه /17 هفته آن روزها-لسلطنه ا خاطرات اعتماد-جمشيد تخت- سوي به -ي امام شوشتري مدرسه/ 17هفته

پاسخنامه مفاهيم اوليه

شادي: شعف)/ ي تركي واژه(دربان : قاپوچي)/ جمع فاعل(كارگران : فعله/ نشستن: جلوس -1 قاآني نـيـارسـت شـكـستن به تبر بر فـعـلهصـد بــر رسـت چـنـاري ز مـيـان رانـش كـاو را

خودداري: امتناع/ اتاقي كوچك: كابين/ گيشناخته شده، معمول و هميش: معهود/ كاسه: قدح -2

هايي به تفاوت معنايي اين واژه را با ذكر نمونه. رود نيز به كار مي» عهد شده«گاهي به معني » معهود« :آموزان بياموزيم دانش

مولوي مـقـصـود نـيست ايـن ز غـيب افـتـاد بـي نـيسـتمعهوددر عـجـب افـتـاد كـايـن

خواجوي كرماني مـعهودمــيـان دلـبــران رسـمـي اسـت و قــطــع مهر و پــيــونـدخــلــاف عهد

زيرا: چه/ شخصامخصوصا / بسيار، گران گزاف -3

:تواند به كار رود مي» بيهوده«و گاهي به معني » گران«گاهي به معني » گزاف« اي اوحدي مراغهر مـــيـــان مـــردم لـــاف نــــزنــــد د گزافكــس از او نــشــنــود حــديــث

فرخي سيستانيوار به جـنـگ شه آمـدنـد چـنـان كه شـوخ داري چــنـدان هزار مــرد دلـيـرگـزاف

.)كسي كه با لباس مخصوص پيشاپيش شاهان و اميران حركت كند( شاطر شاتر / مسيل مصيل -4

توان اين هاي زير مي با ذكر نمونه. هم كاربرد دارد» نانوا«و » كزير«گاهي به معني » شاطر«ي واژه :آموزان متذكر شد تفاوت معنايي را به دانش

الممالك اديبام در سفر خويش خـود سـاختيشـاطرنه نه خــاطــرم از رنـج سـفـر نـيـك زدودي

سعدي نــقــار چــنـگ فــتــادنــد در هم به مــ به جـنـگشـاطرتــوگـفـتـي خـروشـان

الممالك اديبمــشــت زنــد در تــغــار و گـيـرد چـونه عـبــاس چـون خـميــر سخـن راشاطـر

ي تشبيهي اضافه: هاي ابر رشته/ تشخيص: گفت روز بدرود حيات مي/ تشخيص) ي مكنيه استعاره(ي استعاري اضافه: آغوش آسمان -5 )تشبيه(

شاعر و لغوي معروف عرب كه با وجود نابينايي آثاري چون شرح اشعار متنبي و شرح ديوان ) 449فوت (ابوالعالء معري احمدبن عبداهللا، -6 )از اعالم كتاب. (بحتري را نوشت

.ي بدرالدين كتابي به فارسي ترجمه شده است اثري است از پيرلوتي كه با ترجمه» به سوي اصفهان«ي سفرنامه -7

.نويسند قطعه كاغذي كه روي آن مي: رقعه/ سفره: سماط/ محل اطعام فقرا: زاويه/ ها جمع مكسر مكرمت، نيكي: رممكا) 1ي گزينه -8

آموزان توان اين تفاوت را به دانش هايي مي با ذكر نمونه. رود نيز به كار مي» وصله«به معني » رقعه« :آموخت

الممالك اديب بــســي بــر آن كــفــش رقعهــته دوخ بـــا ســـر ســـوزن و بــا نــوك درفــش

مولوي ديـــگــري جــويــم رســول ذوفــنــون ي ديــگــر نــويــســم ز آزمــون رقـعـه

t 126 2پاسخ تشريحي ادبيات

زرتشتيان، اي كه مردگان را در آن نهند، گور سردابه: دخمه/ ابتدايي: بدوي./ است) آن(چه در او آن: مافيها/ ترسناك: مهيب) 2ي گزينه -9 شكاف در كوه

آموزان بياموزيم كه اين دو واژه را با به دانش. اند مترادف) ترسناك(» موحش«و » مهيب«هاي واژه .اشتباه نگيرند) هراسان(» متوحش«

از غروب آفتابسرخي افق پس : شفق/ داراي پيچ و تاب: مجعد/ هاي باالي ديوار دندانه: كنگره/ ي شراب پياله: ساغر) 3ي گزينه -10

زردي (» فلق«را با ) سرخي افق پس از غروب آفتاب(» شفق«ي آموزان بياموزيم كه واژه به دانش .اشتباه نگيرند) خورشيد در بامداد

الممالك اديبي گــلــگــون را عــمــامهشفقگــاه از گــذارد ســيــمـيـن تـاجفــلــقگــاه از

مگين شدن، برآشفتن، دگرگون شدنخش: تغير) 2ي گزينه -11 اي اوحدي مراغهرنــج بــيــنــد ز وحــشــت و ز مــلــال حـالتــغــيــرمــنــقــبــض گــردد از

رعيت، مردمان: رعايا/ شادمان، مسرور: مشعوف/ آگاهي، بيداري، هوشياري: تنبه/ الف زدن، ادعاي چيزي را داشتن: اشتلم) 3ي گزينه -12

.به معني آگاه كردن و بيدارنمودن است) باب تفعيل(» تنبيه«به معني آگاهي و بيداري يافتن اما ) باب تفعل(» تنبه« )شيخ بهايي. (داشت هاي عالم پاك مي آنان را از پليدي. . . هر چند كاش . و بيداري زودگذر استتنبه اما دريغا كه اين )كليله و دمنه. (اگر به خويشتن نزديك نشستي و از اين اقدام اعراض نمود فبها و نعمت. م واجب داشت تنبيه بدين رسالت تو را

.است» شكايت«در اين عبارت به معني » عرض«) 1ي گزينه -13 اوحدي خواجه چه گويد چو اين بنده به فرمان نرفت جز ستم و جز جـفـاعرضروز مـكـافـات و

.اي است از ابن بطوطه كه دكتر محمد علي موحد آن را به فارسي ترجمه كرده است سفرنامه» األمصار ايبالنظار و غر تحفة«) 2ي گزينه -14

.دكتر طه حسين است» االيام«ي اثري است از حسين خديوجم كه ترجمه» آن روزها«) 1ي گزينه -15

!وشن اشتباه نگيرندي دكتر اسالمي ند»روزها«را با » آن روزها«آموزان يادآوري كنيم كه به دانش

توضيحات كتاب) 4ي گزينه -16

پاسخنامه مفاهيم برتر

هاي تشريحيهاي تشريحي پرسشپرسش

/ بخشش، عطا، هديه: انعام/ سفره، سماط: نطع)/ ديوار اتاق و ايوان: جرز. (تعويذ، بازوبند، دعايي كه بر كاغذ نويسند و با خود دارند: حرز -17 )گل سرخ: ورد(» اوراد«دعا، مفرد : ورد

:آموزان هايي براي ارائه به دانش نمونه سعدي تـو بـسـتـنـد به بـازوي حـرزكـانـدر ازلـم بـيـرون نـشـود عـشـق تـوام تـا ابـد از دل

حزين الهيجيكـــوبــان ســـپهر پـــاينـــطـعبـــر فــشــانــاندر رقــص شـــويــم كــف

t 127 روزها آن - السلطنه اعتماد خاطرات - جمشيد تخت - سوي به -شوشتري امام ي مدرسه /17 هفته

:اشتباه گرفته نشوند) گل سرخ(» ورد«و ) دعا(» ورد«همچنين ) چارپايان(م و انعا) بخشش و عطا(» انعام« سعدي ســر در گـيـاه انـعـامنــكــردت چــون خـــود دانـه دادت نه كـــاهانـعـامبـــه

الممالك اديب و ســمــن وردتـــر ز خـــار تـــو تـــازه تــر ز بــرد و ســلــام نـــار تـــو خـــوب

اميرخسرو دهلوي و دعـا زنـند وردگـران كه دسـت به حـيـله بــســيــار بهتــرنــد ز پـيـران زرپـرسـت

اذكارازكار / بحربهر / مزبور مذبور -18 محتشم كاشاني و افـضـل اوراد اذكـاركه هســت اجــمــل مـراسـت ذكـر جـمـيـلت هميشه ورد زبان

)ي تشبيهي اضافه(تشبيه : كر بحر ف -19

مراعات نظير: نوشيدن و ساغر)/ ي تشبيهي اضافه(تشبيه : ساغر مرگ/ مجاز از شراب: ساغر -20

.اند داراي تشخيص» ناظر بودن اشيا«: و پ» دست زمان«: ، ب»فرار كردن آن چه از تاريكي شب باقي مانده است«: الف -21و » گردآوري كرد«: ت)/ خود شاعر(مجاز از انسان » دل«: پ/ كنايه از گرفتار شدن» دنگير ش دامن«: ب/ تشبيه» دام بال«: الف -22

.داراي تضاد است» ساخت پراكنده مي«

.كنند خوري دعوت مي مفهوم مشترك دارد و همگي مخاطب را به كم» الف، ب، پ«ي ابيات با همه -23

»الف«با بيت ./ بيانگر پايان يافتن روز است -24

)اعتماد السلطنه(ان صنيع الدوله خ محمد حسن -25

اياي هاي چهارگزينههاي چهارگزينه پرسشپرسش

كنايه از معروف و مشهور، و در » نما بودن انگشت«): 3(ي كنايه از نخوردن، در گزينه» لب نزدن به غذا«): 1(ي در گزينه) 2ي گزينه -26 .كنايه از وارد شدن است» قدم نهادن«): 4(ي گزينه

پاي در «/ و تشخيص ) ي مكنيه استعاره(ي استعاري اضافه: »پاي صبر«) / ي محليه عالقه(انديشه و قصد مجاز از : »سر«) 1ي گزينه -27 مراعات نظير: »پاي و دامن و كشيدن«/ كنايه از صبر كردن و درنگ نمودن : »دامن كشيدن

):غزليات سعدي(ايي ديگر براي كنايه ه نمونه ايم دل به دريا و سپر بر روي آب افكنده برد سپارد يا به ساحل مي گـر به طـوفان مي

كنايه از تسليم شدن: افكندن) دريا(كنايه از شجاعت به خرج دادن، سپر بر آب : دل به دريا زدن كه كـريـمـي و حـكيمي و عليمي و قديري دسـت در دامـن عـفـوت زنـم و بـاك ندارم

سل جستنكنايه از كمك خواستن و تو: زدندست در دامن گـرت آدمـيـتـي هسـت، دلـش نـگاه داري و تو دستگاه داريچو كسي در آمد از پاي

كنايه از ناتوان شدن: از پاي در آمدن

) / تشبيه(= ي تشبيهي اضافه: سنگ مالمت/ آميزي حس): سخن(= نرم زبان ) / ي ابزاري يا آليه عالقه(مجاز از سخن : زبان) 2ي گزينه -28 )ناقص قلب، نظير بنات و نبات(جناس ناقص : شنود و نشود/ تضاد : ختنرم و س

:آميزي هايي ديگر براي حس نمونه اديب الممالك تو هر جاهل خام نـفـس گرمپـخـته شـد از تو هر مشكل سختسخن نرمسخته شد از

سخن گرم فردوسي گفتن راست تـلـخكه بــاشــد سـخـن ن گـوي بـلـخنگــر تــا چه گــويــد سـخـ

حافظ شــادي آورد گــل و بـاد صـبـا شـاد آمـد شـنوم مي ز اوضــاع جهان بوي بهبــود

t 128 2پاسخ تشريحي ادبيات

/ ت نظير مراعا: شكار، كشتن، كمند) / تشبيه(ي تشبيهي اضافه: درخت وصل) / ي مكنيه استعاره(ي استعاري اضافه: بيخ مهر) 3ي گزينه -29 مراعات نظير: بيخ، درخت، نشاندن

.هستند) ي مكنيه استعاره(ي استعاري هر سه اضافه» دست غم«و » بازوي صبر«، »ساعد دل«) 2(ي در گزينه

):غزليات سعدي(هايي براي تشبيه نمونه آرايي كه تـو ميمـعنـي زيوربه چـنـيـن تـو بس دل ببرددختر انفـاسسـعـديـا،

دام زاري بــنهم، بــو كه به مــن بــازآيـي و منقفس صحبتاي از مرغ سـيـرآمـده

به چمن بازآييتو چون سـرو خـرامانكه مـن آن روز شـكـفتن گيردعيـش گلبن

ناي كوك كردن ساز به مع» گوشمال دادن «) ي مكنيه استعاره(ي استعاري اضافه): گوشمال دادن عشق(گوشمال عشق ) 1ي گزينه -30معناي ) الف. است» ايهام تناسب«داراي : شور. / شود يابد و كوك مي مانند شده ا ست كه گوشمال مي) به محذوف مشبه(عشق به سازي . است

: ا دستگاه شورشيرين بودن شور شاعر و ي / ١شيرين: ي انحرافي واژه) دستگاه شور پ: شور و نمك دار، معناي قابل برداشت: غير قابل برداشت مراعات نظير: ، گوشمال)هاي موسيقي ايراني يكي از آهنگ(شهناز = ساز، شور، شاهناز / آميزي حس

:هايي ديگر ايهام تناسب نمونه حافظ گــر ســر بــرود در ســر ســوداي ايــازم مــحــمـود بـود عـاقـبـت كـار در ايـن راه

ي انحرافي كه در ارتباط واژه: اياز) پ: پسنديده: معناي درست و قابل برداشت) سلطان محمود، ب: ابل برداشتمعناي غير ق) الف: ايهام تناسب .با محمود است

حافظ كـس نـدارد ذوق مـستي، ميگساران را چه شد؟ بسوختعودشسازد مگر زهره سازي خوش نمي

بو نوعي چوب خوش: معناي غير قابل برداشت) الف: ايهام تناسب نام نوعي ساز: معناي قابل برداشت) ب بسوخت: ي انحرافي واژه) پ

حافظ گفت دستانتو را كه گفت كه اين زال، ترك اي كه ســپهرت دهد ز راه مـرو به عــشــوه

زال: ي انحرافي واژه) مكر و حيله، پ: معناي قابل برداشت) لقب زال، ب. معناي غير قابل برداشت) الف: ايهام تناسب

ي اضافه: كمين عتاب) / تشبيه(= ي تشبيهي اضافه: تيغ جفا/ و تشخيص ) ي مكنيه استعاره(= ي استعاري اضافه: دست عقل) 2ي گزينه -31 مراعات نظير: سپر، تيغ، كمين، بركشيد) / تشبيه(= تشبيهي

):غزليات سعدي(هايي ديگر براي تشبيه نمونه چـــو بـــلـــبــل در قــفــس روز بهاران بــفــرســودبـنـد تـنهايـيدلـــم در

در كـوي وفـا مرد مخوانش كه زن است آن روي بـتـابدشمشـير جفـامـردي كه ز

به هر جـفـا كه تـوانـي كه سـنـگ زيـرينم آسياي دور زمانبــگــرد بــر سـرم اي

تـو در راه بـيـان انـدازمظـيـمسنگ تعـ خـبـري وصـف جـمالت گويد تـا نه هر بـي

ترزباني : كل بيت داراي اسلوب معادله/ آميزي حس): تر بودن سخن(= تر زباني ) / ي ابزاري يا آليه عالقه(مجاز از سخن : زبان) 3ي گزينه -32 .كند شيرين مينمايد يشور، مهربان م زمين باران، دشمنان

):غزليات صائب(هايي ديگر براي اسلوب معادله نمونه تـوتـيـاي چشم باشد خاك، طوفان ديده را شـود ظـاهر عـيـار فـقر بعد از سلطنت مـي

آيـد ـرنـمـيي مهتــاب بـ كــتــان ز عهده آيــد خــرد به زور مــي نــاب بــرنــمــي

.كنند در حقيقت ايهام تضاد است كه طراحان كنكور آن را ايهام تناسب فرض مي 1

t 129 روزها نآ - السلطنه اعتماد خاطرات - جمشيد تخت - سوي به -شوشتري امام ي مدرسه /17 هفته

ي دين و دانش مسلط در هر دو زمينه: بين مراتب دين و دانش جامع/ ها، صفات نيكو ها، خوبي فضيلت: فضايل) 2ي گزينه -33

.دانست، تنها از روي تكرار آهنگ آن شعر را فرا گرفت و به خاطر سپرد ابن بطوطه كه زبان فارسي نمي) 1ي گزينه -34

.روي در حرف زدن و چاپلوسي است در اين عبارت منظور زياده. روي در كاري است دهزيا» فضولي«) 3ي گزينه -35

.در اين عبارت به معني امتناع كردن از حركت و سر باز زدن از آن است» زدن عقب«) 2ي گزينه -36

.كند هر دو سروده بر اين باوراند كه عاشق حضور معشوق را در همه جا احساس مي) 2ي گزينه -37

:آموزان يي براي ارائه به دانشها نمونه حافظ حـالـتـي رفـت كه مـحـراب به فـريـاد آمد در نــمــازم خــم ابـروي تـو بـا يـاد آمـد

نيما بــايــد به همه ســوي نــمــازم بــاشــد ام اوست نگرم قبله الـجـمـله چـو درمـي فـي

محمد اسيري الهيجيـود مــحـراب دعـا طـاق خـم ابـروي تـو بـ در نـمـاز عـشـق هر جـا روي آوردنـد خلق

ميرداماد ي ابــرويــت مـــحــراب نــمــاز قــبــله ها ســـويـــت اي در همه حـــال روي دل

.اند اعتباري مال و قدرت دنيايي سخن گفته ساير ابيات همگي از بي) 3ي گزينه -38

:آموزان هايي براي ارائه به دانش نمونه بـسـي چـراغ سليمان كه كشته گشت ز باد مبـيـن كه مـلـك فـروبست شمع دولت را

صائب دل مــنه بــر دولـت نـاپـايـدار ايـن جهان كرسـي دار اسـت اوج اعـتـبـار ايـن جهان

ئبصا ها ي بـال هماسـت دولـت كه همـچـو سايه مــدار چــشــم اقــامـت ز اعـتـبـار جهان

محمد فضوليهست بر آب روان نقش حبابي اين كه هست نـيـسـت عـالـم را ثـبـاتي پيش اهل اعتبار

!ها اندك اند و عبرت پذيرفتن ها چه فراوان عبرت) 3ي گزينه -39 فردوسي چــرا زو همه بهر مــن غــفــلــت اســت جهان سـر به سـر عـبـرت و حـكـمت است

:سعديبه قول ) 4ي گزينه -40 سعدي نـــرود مـــيـــخ آهنـــيــن در ســنــگ بــا ســيه دل چه ســود گــفــتـن وعـظ

نهند و كار مهم مند است كه چرا مردان بزرگ را ارج نمي ي عبارت تست از اين موضوع گله اين بيت نيز همچون جمله) 4ي گزينه -41 .سپارند ها نمي مملكتي را به آن

حافظ طــرب آشــيــان بــلـبـل بـنـگـر كه زاغ دارد بهمـن كه در اين چمن بگريمسـزد ار چـو ابـر

فرخي يزديدر آن كشور كه پشك ارزان كند مشك تتاري را ي آهو نـگـردد خـون، دل دانا چـرا چـون نـافه

اعالم پاياني) 1ي گزينه -42

t 131 عشق شور -كه اند آورده - بياموزيم - زندگي - يك از طرحي -گرفتارم غم هزار به شخصي /18 هفته شور عشق-اند كه آورده-بياموزيم - زندگي- طرحي از يك-شخصي به هزار غم گرفتارم/ 18هفته

پاسخنامه مفاهيم اوليه

ي حجله: كله/ درمانده، ملول: ستوه/ ي كاغذ ي دراز، لوله نامه، كتاب، دفتر، نوشته: طومار/ كننده، فال، بخت، اقبال برآينده، طلوع: طالع -1 ي تنك و لطيف اي از پارچه بند، خيمه عروسي، پشه

:آموزان ئه با دانشهايي براي ارا نمونه )آموزان تشخيص با دانش(» طالع«معاني مختلف

حاجب شيرازي بـــيـــدارم امـــشــب طــالـعزهي از همه خـفـتـنـد و بـيـداري نـمـانـده اسـت

حافظ بــود كه پــرتــو نــوري به بـام مـا افـتـد طـالعشــبـي كه مـاه مـراد از افـق شـود

فردوسي و فـال خـويـش طـالعهمــان اخــتــر و ه بـــيــاورد و بــنهاد پــيــشنـــوشـــت

پافشاري و اصرار: سماجت/ تاراج، غارت، چپاول: يغما/ ناز و عشوه: كرشمه/ ثروتمند، متمول: منعم -2

.شوند هاي درسي با اين واژه آشنا مي آموزان در كتاب است كه دانش» غمزه«مترادف با » كرشمه« غوث گيالني خونخوار كو؟ ي غمزه كردن آن كـرشمهآن ي آهو اگـرچه دلـفـريـب آمـد ولـي ديــده

.بار و گريان است در اين بيت به معني اشك» پاال خون «» ب « -3 رهي معيريداند كه چيست؟ قـيـمـت در و گهر، دريا نمي داند كه چيست؟ نميپاال خونقدر اشكم چشم

هولناكحولناك : »ت« -4

: جمع مكسر آن(به معني طرف و جانب » حول«و ) اهوال: جمع مكسر آن(به معني بيم وترس » هول« .است) حوالي

ي تشبيهي اضافه= زندان قفس، مرغ دل، بند غم سه مورد -5

فرخي يزدي- غنايي -6

.به كار رفته است» نادان«بال است كه در اين مصراع در معناي خاطر و فارغ در حقيقت به معني آسوده» بار سبك«) 3ي گزينه -7

:اي ديگر نهنمو سعدي بار سـبكنه دانــايــي ســتــيــزد بــا دو عــاقـل را نـبـاشـد كـيـن و پــيــكــار

.استبه كار رفته » دزد و راهزن«به معني جوانمرد است كه در اين بيت در معني » عيار«) 4ي گزينه -8 تــاج كــاووس بـبـرد و كـمـر كـيخـسرو عيارتكيـه بـر اخـتر شـب دزد مـكن كاين

طغرل احراريي چوب عسس؟ را انـديـشهعـياركي بـود رود امشب به جعد زلف او دل به دزدي مـي

t 132 2پاسخ تشريحي ادبيات

. و به معني نويسندگان است»كاتب«اين واژه در اصل جمع . است» مكتب«در اين عبارت به معني » كتاب«) 1ي گزينه -9

)2ي گزينه -10

:رود كه مطابق با دستور تاريخي قيد اتفاق است به كار مي» از قضا«گاهي در معني » مگر«ي واژه عطار گـفـت اي غـافـل كـي ايـن در بـسته بود؟ بــنــشـسـته بـودمـگـررابــعه آن جــا

:ي اميد و آرزو است د، كه شبه جملهرو به كار مي» اميد است«گاهي در معناي سعدي ايـــن پـــنـــج روز دريــابــي مـگـر اي كه پـــنـــجــاه رفــت و در خــوابــي

:رود و قيد استثنا است به كار مي» جز اين كه«گاهي در معناي حافظ اسـبـاب بـزرگـي همه آمـاده كنـيمگر تـكـيه بـر جـاي بـزرگان نتوان زد به گزاف

: رود كه قيد ترديد است به كار مي» شايد«گاهي در معناي سعدي بــتــابــد به شـب كـرمـكـي چـون چـراغ ديــده بــاشــي كه در بــاغ و راغمـگر

: رود كه قيد تأكيد است به كار مي» حتميت«گاهي در معناي حافظ ديـده آبـي روي رخشان شما زان كه زد بـر مگـرآلود ما بيدار خواهد شد بـخت خواب

: و گاهي قيد پرسش است اوحدي در شهر عـاشـقـان خـود پـايان نبود شب را به پـايـان آيـد شـب فراقشمگـرگفـتم

)2ي گزينه -11

): آموزان براي ارائه به دانش(هايي ديگر براي واو معيت و همراهي نمونه فروغي بسطامي تــصــور لــب مــســتــي فـزاي تـو ومــا به فـكـر مـيزاهد به يــاد كـوثـر و صـوفـي

جامي نـي شـادمـان به وعـده و نـي خـايف از وعيد عيش نقدو مي لعل و عـيـد ومن بـعد ما

هاللي جغتايي نـشـاط مـسـتـي عـشـق از مـي الست ومـا مـحـنـت خـمـارونوش، تـو اي رند جرعه

الدين اسماعيل كمالبــبــيــنـيـم تـا چه خـواهد آمـدن پـيـش دامــن صــبـرون پـس دســت مــا از اي

خاقاني دســتــي تــنــگو غـــم عــشــق ومـــا تـــو پـــاي طـــرب، فــــراخ مــــي نه

خاقاني يـار اي دل لــب و مــي گــلــرنــگ ومــا اكـنــون كه گـشــاد چهره گـلـزار اي دل

فروغي بسطاميتر از اين در همه عالم هوسي هست كي خوش مـي تـا نـفـسـي هستو هوس شاهد وما

بينيد، مانند حرف از طومار پشيماني و ندامت من است يا هر حرف از هر آتشي كه مي: حرفي است هر آتشي ز طومارم) 4ي گزينه -12 .طومار ندامت من مانند آتشي است

!اختيار افكارتان را به ديگران ندهيد تا مطابق با ميل خود افكارتان را به اختيار نگيرند: ي نقليه بدل نكنيد خود را به وسيله) 3ي گزينه -13

:آيد پديد مي) جابه جايي ضمير(ي ديگر منتقل شود، نوعي جهش يا رقص ضمير اي به واژه هرگاه ضمير پيوسته از واژه) 2ي گزينه -14 . اختر من خونخوار استاختر است خونخوارم . طالع من منحوس استلع است منحوسم طا

اثري است از پوران شريعت رضوي، همسر دكتر شريعتي، كه زندگي و افكار همسرش را شرح داده » طرحي از يك زندگي«) 2ي گزينه -15 .است

اعالم) 1ي گزينه -16

t 133 عشق شور -كه اند آورده - بياموزيم - زندگي - يك از طرحي -گرفتارم غم هزار به شخصي /18 هفته

پاسخنامه مفاهيم برتر

هاي تشريحيهاي تشريحي پرسشپرسش

آواز، آواز دادن: طنين/ بدگويي: سعايت/ نابودي: ال زو -17 انوري چه تو را كم مكن از سعي جميل سعايتزان خـصـم اگـر در پـي ديـوار حـسـد لـافـي زد

مضاعفمضائف / زلت ذلت -18

زان آمو را براي دانش) گناه و لغزش(» زلت«و ) خواري(» ذلت«هايي تفاوت معنايي با ذكر نمونه .بازگو كنيم

قاآني مـرا ز زحـمـت مـن وارهان ز رحـمـت من مــازلت مـــا درگــذر ز ذلتنـــگـــر به

قسم خوردن اختران و كمر بستن آسمان: تشخيص)/ كنايه از آماده و مهياي كاري شدن(كمر بستن : كنايه/ اختران، آسمان: مراعات نظير -19

.داراي تشخيص است» ديدار نمودن و روي نهادن قضا«: ت» به ستوه آمدن آسمان«: ، پ»خترخونخوار بودن ا«: الف -20 .شكفت ي مكنيه از گلي است كه مي استعاره) دكتر شريعتي(» او « -21

استعاره» آتش«: كنايه است از غرق شدن در وجود مادي، پ» ي خويش پيچيدن در جامه«: آميزي، ب داراي حس» شيرين مردن«: الف -22 .داراي مراعات نظيراند» طنين و پيچيدن«: ت/ از شوق رفتن و اشتياق مردن است

: نالم چون ناي مي/ ناي و جاي: جناس ناقص/ پستي گرفتن از جاي بلند: نما متناقض)/ اي نام قلعه(» ناي«و ) ني(» ناي«: جناس تام -23 تشخيص: ناليدن ناي/ تشبيه

اي بزند، اي كه خيمه خونين شدن چشم همچون شفق و دودآسا بودن آه به گونه: اغراق./ نشيندآه دود آسا، چون شفق در خون : تشبيه -24 آه) خيمه زدن(كله بستن : تشخيص./ داراي اغراق است

جناس تام): قرار داد(و نهاد ) وجود(نهاد )/ تشبيه(ي تشبيهي اضافه: ي سودا بوته -25

ي ابيات همه./ گاري ندارد از بخت بد و اين كه روزگار با او سر ساز -26

»اين همـه اسـرار بر صحـرا نـهاد تا كمال علـم او ظـاهـر شـود« بيت -27 .هاي طبيعت بيانگر قدرت و دانايي خالق است بيانگر اين مفهوم است كه پديده

»امروز چه شد كه نيست كس يارم ياران گزيده داشتم روزي« يادآور بيت -28 .ها بايد دوست به داد دوست برسد هايي شاعراند و اين كه در گرفتاريكسي و تن هر دو بيانگر بي

از اوضاع نامساعد زندگي و اندوه فراوان -29

t 134 2پاسخ تشريحي ادبيات

اياي هاي چهارگزينههاي چهارگزينه پرسشپرسش

داراي » هاي من ها وناله به ستوه آمدن آسمان به خاطر كثرت گريه«: الف/ كنايه از ترك وطن» پشت بر وطن كردن«: ت) 1ي گزينه -30قصه دراز «. (داراي تشبيه است» طومار ندامت«: پ/ رهايي از زندان) بهتر شدن زندگي ب) الف: داراي ايهام است» گشايش«: ب./اغراق است

.)كنايه از زياد گفتن است» ب«در بيت » كردن

و در » غذا«مجاز از » نان«، )2(ي در گزينه. است» مكتب«مجازا به معناي ) كاتبان و نويسندگان(» كتاب«، )1(ي در گزينه) 4ي گزينه -31 .است» مردم«مجاز از » جهان«، )3(ي گزينه

): 4(ي گزينه/ كنايه از اقامت كردن» رخت در جايي نهادن«): 3(ي گزينه/ مجاز از شكل و ظاهر» لباس«): 2(ي گزينه) 1ي گزينه -32 .) استعاره از عالم معناست» خمستان«ها و مجاز از انسان»آدم و حوا «1ي در گزينه. (داراي تشخيص است» دست در يغما نهادن حسن«

مجاز از كل عالم خلقت : صحرا) 1ي گزينه -33

مراعات : ديده، اشك، بچكد/ مراعات نظير : فلك، اختر/ و تشخيص ) ي مكنيه استعاره(ي استعاري اضافه: ي گردون ديده) 1ي گزينه -34 .داند بختي خود مي شاعر نيلگون شدن فلك را با علتي دروغين به خاطر تيره: تعليلحسن/ مراعات نظير : دود، مجمر/ نظير

:هايي ديگر براي حسن تعليل نمونه سعدي كه پــيــر دانــد مــقـدار روزگـار جـوانـي مـرا گـنـاه نـبـاشـد نـظـر به روي جـوانان

سعدي ـو هر كه بـبـيند، به همه كس بنمايد مـاه ن بـا همه خـلـق نـمودم خم ابرو كه تو داري

منوچهري زيـرا كه كـرده فـاخـته بـر سـرو مـؤذنــي نـرگـس همـي ركـوع كـنـد در مـيـان باغ

.استعاره از معشوق است» گل خندان«آميزي و حس» رنگ سخن«) 3ي گزينه -35

از دم «، »پريم بال و پر مي بي«ها تضاد وجود دارد و در ساير گزينه» نشست«و » برخاست«هاي بين واژه) 1ي در بيت گزينه) 1ي گزينه -36 .نما است پارادوكس يا متناقض» ترم فرات ز سر برگذشت و تشنه«و » روشن است…خاموشي

، در قديم )باط با شمعدر ارت(منظور عسل شيرين ) عزيز و گرامي، ب) ايهام، الف: شيرين/ نما متناقض: چراغ افروختن با باد) 1ي گزينه -37نامه، بخش رك، حافظ. (از تو جدا شده است) عسل(گويد كه اينك يار شيرين تو شاعر خطاب به شمع مي. ساختند شمع را از موم عسل مي

تضاد: سازي و سوزي/ تشخيص : اي شمع/ تشخيص : مدد خواستن از باد) / 1911ي دوم، صفحه

:نما هاي ديگر براي متناقض نمونه حافظ ي گــنهيــم بــحــر تــوحــيــد و غــرقه گـــنــج در آســتــيــن و كــيــسه تهي

حافظ در دل مــدار هيــچ كه زيــر و زبـر شـوي بــنـيـادهسـتـي تـو چـو زيـر و زبـر شـود

عطار چـون درآيـد مـرگ عـيـن زندگاني باشدت گـر بـمـيـري در مـيـان زنـدگـي عـطاروار

(= » راست و راست«و » شانه و شانه«، »آهو و آهو«هاي واژه. جناس تام وجود دارد) درب(» در«و ) حرف اضافه(» در«بين ) 2ي گزينه -38 .اند ها به يك معني به كار رفته در ساير گزينه) براي او است

:هايي ديگر براي جناس تام نمونه سلمان ساوجيكه چـشـم شـيـرگـير تو ندارد هيچ آهويي چشمت نسبت آهو به آهودانم و خـطـا مـي

اميرخسرو دهلويرود مــــيرواندل عـــــاشـــقــــان را شــود مــيروانپــيــاله به كــف چــون

اديب الممالك گـــيــردش به شــكــار گــورنـــاگهان نــر اســتگـورخــواجه انــدر شــكـار

t 135 عشق شور -كه اند آورده - بياموزيم - زندگي - يك از طرحي -گرفتارم غم هزار به شخصي /18 هفته

دست «) 3/ » كار عبث و بيهوده انجام دادن«= » باد پيمودن«) 2/ » آزمودن«= » سنگ بر سبو زدن«) 1ي كنايات در گزينه) 4ي گزينه -39= » دست از دامن كشيدن«و / » اصرار ورزيدن، چيزي از كسي خواستن«= » آستين كسي را گرفتن«) 4» مانع شدن«= » كسي را گرفتن

»دوري كردن و جدا شدن«

.هر دو بيت از ناسازگاري فلك و جور روزگاران شكايت دارند و معتقداند كه گردش روزگاران بر وفق مراد آنان نيست) 4ي هگزين -40

: آموزان هايي ديگر براي ارائه به دانش نمونه صائب به مـصـلـحـت دوسه روزي مگر لئيم شويم دهد صـائـب فـلـك مـراد كـريـمـان نـمـي

فروغي بسطاميي مـراد نـديـدم به نـام خـويش يـك نـامه جـان همه اوراق آسـمـانديـدم به چـشـم

خاقاني نه شهش مــانــد و نه فــرزيــن اي دريـغ آســمــان نــطــع مــرادم بــرفــشــانـد

يجيحزين الهشـكـسـته جـام مرادم جهان به سنگ فتور گـسـسـته تـار امـيـدم فـلـك به زور سـتم

.بيند اي جز تحمل آن نمي سپارد و چاره شاعر در هر دو سروده تن به طالع نگونسار و گردش افالك مي) 2ي گزينه -41

:هايي ديگر نمونه الدين تبريزي همامافــلـاك را به آرزوي مـا مـسـيـر نـيـسـت بــا گــردش زمـانه بـسـاز اي همـام چـون

طالب آمليورنـسـازد بـا تـو از نـاسـازگـاري گـو مساز د بسازد با تو چرخسـازگـاري پيشه كن شاي

صائب تـر كـن به آسـيـا نـتـوان گـفـت گـرد كـم به حــاكــمـان حـوادث بـسـاز زيـر فـلـك

.، منظور مگر نفساني پيش از مرگ جسماني است»!بميريد پيش از آن كه بميريد«) 4ي گزينه -42

:ي ديگرهاي نمونه سعدالدين وراويني كه ادريس از چنين مردن بهشتي گشت پيش از ما بمير اي دوسـت پيش از مرگ اگر مي زندگي خواهي

عطار نــامــرده بــمـــيـــر تــا بــمــانــي زنــده چون زيـسـتـن تـو مـرگ تـو خواهد بـود

سناييــــردي از او به جـــــــان نـــــجهي ورنه مـ پــيــش مـردن بــمــيــر تــــا بـــرهي

عطاراگــــر مــــرد رهي از جــــان بـــمــيـــري بـمـيـر اي شـيـخ پـيـش از آن كه مـيـري

كنند و بر اين باوراند كه طمع خواري و ساير ابيات همچون عبارت تست، مخاطب را به ترك حرص و آز دعوت مي) 2ي گزينه -43 .ري را در پي دارد و قانع هميشه سربلند و سرافراز استمقدا بي

:آموزان هايي براي ارائه به دانش نمونه جامي ز حــرص و طــمــع خـاكـسـاري مـكـش پـــي عــزت نــفــس خــواري مــكــش

روناصرخسگــوش طــمــع سـخـت بـگـيـر و بـمـال گـــرت نــبــايــد كه شــوي زار و خــوار

واعظ قزوينيي درها گــردي از بهر طـــلـــب حــلــقه تــا كــي ز طــمـع خـوار نـظـرها گـردي

سلمان ساوجيكه خـواري از طـمـع و عـزت از قـناعت زاد عــزيــز مـن در درويـشـي و قـنـاعـت زن

.ي جنبش و شور و غوغا است شد و عشق مايهاند كه عشق سبب خلقت آدمي هر دو بيت بيانگر اين مفهوم) 1ي گزينه -44

:هايي ديگر نمونه عطار ي دوسـت به دسـت آمديم مـا همه زان جـرعه خاك بد آدم كه دوست جرعه بدان خاك ريخت

ابوسعيد ابوالخيراي حـاصـل شـد شــوري بــرخــاسـت فـتـنه از شـبـنــم عــشــق خــاك آدم گل شــد

فيض كاشانيبـــا آب و تــاب ســرشــتــنــد خــاك مــا ريــنــش و تــخـمـيـر آب و گلدر بدو آف

t 136 2پاسخ تشريحي ادبيات

. شود احساس كرد اند كه حضور عشق را در همه جا مي هر دو بيت بيانگر اين مفهوم) 3ي گزينه -45

:هايي ديگر از همين مفهوم در ابيات نمونه اهللا ولي شاه نعمتنـگـرم جمله جهاني عشق است شـش جهت مـي عشق را جا و جهت نيسـت وليكن به ظهور

اهللا ولي شاه نعمتجـــاي آن بـــي جــاي مــا هر جــا طــلــب عـشـق را جـايـي معـين هسـت نـيـسـت

ـارند چه هشيار و چه مست ب ي حافظي عشق است چه مسجد چه كنشت همه جا خانه همه كـس طـاـل

به مدت هفت » سو«و » دهك«هاي در قلعه. ست كه مسعود سعد به مدت هشت سال در آن زنداني بود اي نام قلعه» رنجم«) 1ي گزينه -46 .نيز به مدت سه سال به حبس افتاد» ناي«ي سال و در قلعه

.استاستبعاد يا مباينت است در حالي كه در ساير ابيات واو معيت و همراهي » واو«در اين بيت » و«) 1ي گزينه -47

):آموزان براي ارائه به دانش(هايي براي واو استبعاد و مباينت نمونه عراقي در بـــــيـــــابـــــان و آرزوي فـــــرات !تـــو كـــجـــايــي و مــا كــجــا هيهات

ط اصفهانينشاتـا ابـد صـيـد تـو جـز قـيـد نـدارد هوسي !مــن در ايـن دام و تـمـناي رهايـي هيهات

صائب ي فـولـاد كنيم؟ طـمـع مـرغ چه از بـيـضه !دل ســخــت تــو و امــيد تــرحم هيهات

صائب ي من شود از مي لب پيمانه تـر مـي خـشـك !مـن و سـيـري ز عـقـيـق لـب خوبان هيهات

صائب رنـگـي يـكخــبــر از رنـگ نـدارم به سـر !ي صــاف مـن و داغ دورنـگـي هيهات جــبهه

صائب حـرفـي است كه مور از شكرستان گله دارد !مــاه و گله از تـلـخـي دشـنـام تـو هيهات

صائب كـمـان، كـي ز سـپر برگردد نـاوك سـخـت !ز گـردون هيهات تــيـر آه مـن و انـديـشه

صائب ز اين خانه گذشت بـارها سـيـل، تهيدست ا !دل آزاد مـــن و گـــرد تـــعـــلق هيهات

حافظ مـگـر به خـواب بـبـينم خيال منظر دوست !مـــن گــدا و تــمــناي وصــل او هيهات

حافظ مـرد ايـن بـار گـران نـيـسـت دل مسكينم !ي تـنـگ مـن و بـار غـم او هيهات ســيـنه

فروغي بسطامي زلـف پـريـشـان دادم كه ســر و كـار بـدان !مـن و بـا خـاطـر مـجـموع نشستن هيهات

فروغي بسطاميزان كه ايـن سـلـسـله صـد سلسله مجنون دارد !مــن ديــوانه و زلـف تـو گـرفـتـن هيهات

عراقي اي عــراقــي خــيــال خــيــره مــبـنـد !تـــو كـــجـــايــي و مــا كــجــا هيهات

صائب ايـن نه فـالـي اسـت كه از بال هما بگشايند !ـي هيهاتدولــت بـاقـي و ايـن عـالـم فـان

صائب آيـــد آيــــيــــنه ز آب بــــرنــــمـــي !تـــردامـــنـــي و صـــفـــات دل هيهات

t 137 عشق شور -كه اند آورده - بياموزيم - زندگي - يك از طرحي -گرفتارم غم هزار به شخصي /18 هفته

: بنات(انگشت : نانب/ جمع واعظ، پند دهنده، اندرزگوي: وعاظ/ جمع كاتب، نويسندگان: كتاب: ها معناي درست واژه) 4ي گزينه -48 جويي بهانه كردن، بهانه آوردن، بهانه: تعلل)/ دختران

درمانده و : ستوه(ستايش شده، تمجيد شده : ستوده/ تفتيش كردن، بازرسي، باز جست: واپژوهيدن: ها معناي درست واژه) 2ي گزينه -49 هاي رومي ستان، از ماهماه اول تاب: تموز/ دهند طعامي كه در مهماني و عروسي مي: وليمه)/ ملول

: ژيل بالس/ اثل مانين: راه بئرسبع)/ شرح اشعار متنبي: اثر ديگر(ابوالعالي معري : شرح ديوان بحتوي: نام پديدآورندگان آثار) 1ي گزينه -50 ) منسوب به وياسا: مهابهاراتا(والميكي : رامايانا/ آلن رنه لوساژ

)3ي گزينه -51

. كاري است همگي در نفي حرص و طمعساير ابيات ) 3ي گزينه -52

.كنند ساير ابيات همگي مخاطب را به مرگ نفساني قبل از مرگ جسماني دعوت مي) 4ي گزينه -53

ها بر اين باوراند كه جلوي ضرر و زيان را از كند كه دشمن، خانگي است نه بيگانه، اما ساير گزينه شاعر در اين بيت ادعا مي) 3ي گزينه -54 .د گرفت و تأخير دردفع دشمن صواب نيستاول باي

ي شكست و ثمري را مايه هنري و بي در اين بيت از آزادگي سخن به ميان آمده است، در حالي كه شاعر در ساير ابيات بي) 4ي گزينه -55 .كند نابودي آدمي معرفي مي

.م به نگارش درآمد كتابي است از عبدالرزاق كاشاني كه در قرن ده»االخوان تحفة«) 4ي گزينه -56

.شود بريدن از تعلقات در هر دو بيت ديده مي مفهوم آزادگي ودل) 2ي گزينه -57

.مفهوم برآمده از هر دو بيت است» ها نصيبي از خوشي بي«) 4ي گزينه -58

چراغ بر )/ ي مكنيه ارهاستع(ي استعاري اضافه: در سحر/ استعاره از رهايي: سحر/ استعاره از ستمديدگان: گرفتگان شب) 4ي گزينه -59 مراعات نظير : در، زدن/ مراعات نظير: سار، در كوچه./ كوشد كنايه از اين كه براي رهايي نمي: كند نمي

.همراهي يا معيت است» واو«در ساير ابيات، » و«حرف ) 4ي گزينه -60 . از آثار هوشنگ ابتهاج است» سراب«) 4ي گزينه -61

را به مال او فروختن، تاوان گرفتن، جريمه كردنخون كسي: مصادره) 3ي گزينه -62

.بودن است در اين جا به معني عجيب و شگفت» غرابت«) 2ي گزينه -63

اثاثهاساسه / از حيث غرابتاز حيث قرابت ) 2ي گزينه -64

)3ي گزينه -65

t 138 2پاسخ تشريحي ادبيات

.اعتباري قدرت دنيايي است هر دو بيت بيانگر بي) 2ي گزينه -66

.عت رضوي همسر دكتر شريعتي استپوران شري) 4ي گزينه -67

.مند است ي چهارم، از بخت بد و ناسازگاري گردون دون گله چنين در گزينه شاعر در مصراع دوم از بيت عبارت تست و هم) 4ي گزينه -68

.هايي بوده كه مسعود سعد در آن زنداني شده است ناي، مرنج و سو نام قلعه) 1ي گزينه -69

پذيرند در ت عبارت تست معتقد است كه عشق سبب آفرينش شد و همه چيز و همه كس از عشق تأثير ميشاعر در بي) 1ي گزينه -70 .كند كه از جام عشق نصيبي نبرده است ي نخست ادعا مي حالي كه بيت گزينه

»آن روزها«درس ) 1ي گزينه -72 تأملتعمل ) 1ي گزينه -71

ي استعاري و تشخيص اضافه: آغوش آسمان/ تشخيص: گويد روز بدرود حيات مي) 4ي گزينه -73

.است» شكايت«در اين جا به معني » عرض«) 1ي گزينه -74

)حاكم: عامل) (2ي گزينه -76 )1ي گزينه -75

)2ي گزينه -77

t 139 كتاب پايان تا مرزي برون ادبيات /19 هفته مرزي تا پايان كتاب ادبي ات برون/ 19هفته

پاسخنامه مفاهيم اوليه

غروب كردن، زوال پذيرفتن: افول/ خشمگين: ژيان/ بوي خوش: نكهت/ پيشواي روحاني آيين برهمايي: برهمن -1 صائب افـولبه يــك قــرار بـود مهر در طـلـوع و مـرا ز پـسـت و بـلـنـد سـپهر بـاكي نيست

: النوع معتقداند آيين برهمايي دين قديم هندوان است كه پيروان اين فرقه به سه خدا يا رب ي موجودات كننده خراب) مخرب(شيوا ) 3 آمركاينات) محافظ( ويشنو )2برهما خداي بزرگ ) 1

.نام دارد» بنارس« نفر است و شهر مقدس آنان 22,000,000پيروان اين دين نزديك به بهار تـا حـكـمـت يـونـاني بـرهمـايـيز اسـرار آرايـي، دنـيـايـي و عـقـبـايي گـرم سـخـن

ديدن، مالقات، ديدار: لقا/ دوستي وانس: الف/ اميدواري، اميد: رجا/ پيشاني، جبهه : جبين -2

:كاربرد دارد» چهره«و » روي«در معني » لقا«ي گاهي واژه منوچهري تـو چون ماه آسمان لـقـايقـريـن وآن بـي تــو آســمــانـي و هنـر تـو عـطـارد اسـت

.نيز به همين معني است» تاب لقاآف«، »فرخنده لقا«، »ماه لقا«در تركيباتي نظير

) الف، ب، ت( سه مورد -3

:است» خاموش كردن«ذكر گردد، غالبا به معني ... هايي نظير شمع، خورشيد، چراغ، آفتاب، نور، روشنايي، وقتي با واژه» كشتن« نظامي كشـتجــگــرگــاهش دريـد و شـمـع را به بــالــيــن شه آمــد تــيــغ در مـشـت

:است» صرف نظر كردن از«گاهي به معني » گذشتن از« صائب بـگـذردخــودبــيــن كــجـا زآيـنه و آب بگذرداز چـشـم و دل كـي آن گل سـيراب

.:گويند نيز مي» شوخناك«اين واژه را . آلود است به معني چركين و چرك» شوخگن« الممالك اديب شوخگنشان گشته ـاي ديـن ز شوخيديـب سـوداي جـنـگ در سـرشـان بوده سودمند

غريبقريب )/ حمد و ستايش( ثنا ) روشني( سنا -4 سنايي غزنوي سـنـا و شـكـر و مـدح تو سنايي را ثـنـااز بـادي انـدر دولـت و اقـبـال، تـا باشد همي

استعاره از وجود: نيستان/ استعاره از دل: شير ژيان -5پدرش، اورنگ . ي چيني شكست از قضا آيينه: فورا گفت. النسا شكست ي زيب ي خانه گويند روزي بر اثر وزش باد آيينه مي» پ« بيت -6

.گويند مي» گويي بديهه«هايي را چنين حاضر جوابي. خوب شد اسباب خودبيني شكست: زيب، با شنيدن اين مصراع جواب داد

اي كه ي دوخته جامه: خلعت)/ جمله شبه(آفرين، احسنت : زهي)/ رشد كردن: از مصدر باليدن(رشدكرده، باالآمده : باليده) 2ي گزينه -7 )خلع: جمع آن. (بزرگي به كسي بخشد

.نيز به معناي غم و تأسف خوردن است» سر را بر سنگ زدن«بيانگر غمگين بودن و ناراحتي و » چين بر جبين افكندن«) 1ي گزينه -8

t 140 2پاسخ تشريحي ادبيات

واعظ قزويني زد مـگـر روزگـار چـيـن بر جبـيـنكه هاي مــردان كـار تــو گــفــتــي ز صــف

الممالك اديبكــاوســتـاد هنـري بـر سـر بـنـيـاد آمـد سنگ به سرحاسـدت خشت به دريا زند و

خود عاشق است كه »خانه صاحب«گروهي معتقداند كه . (خداست» خانه صاحب«عالم هستي و مقصود از » خانه«مقصود از ) 1ي گزينه -9 .)ي عشق خود را از ياد برده است به واسطه

» .ي ابراهيم خليل است و اين كعبه نظرگاه رب جليل آن كعبه ساخته« : خواجه عبداهللا گويد) 4ي گزينه -10

.)طلبي ين يعني شهادتو ا. (خواهد تا او را نيز با خودش ببرد خود شاعر است كه از دوست شهيد خود مي» ي ديگر پاره«) 3ي گزينه -11

هاي اوست، ي طرز تفكر و انديشه ي دفتر همان دستمال شهيد است كه مهر و تسبيح و انگشترش را كه نشانه آخرين صفحه) 1ي گزينه -12 .در آن پيچيده بود

در . مستعد و غني استاگر به معني سرزمين فرض شود، شاعر بر اين باور است كه سرزمين او، تاجيكستان، بسيار» خاك«) 1ي گزينه -13» دريا«ي در ادبيات پيشين ايران، واژه. است چون تاجيكستان كشور ساحلي نيست» رود«در اين بيت به معني » دريا«ي اين صورت واژه .رفت به كار مي» رود«گاهي معادل با

گويد با خراسان كه ورزد و مي خويش عشق ميشاعر در هر دو سروده به سرزمين پيشين خود تعلق خاطر دارد و به نياكان) 4ي گزينه -14 .تاجيكستان امروزي نيز جزئي از آن بود، پيوندي ناگسستني دارد و غرور نياكانش در وجود اوست

.رفتن من به بهشت، بسته به فضل و بخشش توست: اكنون كار با فضل تو افتاد) 2ي گزينه -15

.و عرفي شيرازي بودالنسا در سرودن شعر بيشتر پير زيب) 1ي گزينه -16

.هاي ادبي تاجيكستان هستند جالل اكرامي، صفيه گلرخسار و اسكندر ختالني از چهره) 3ي گزينه -17

پاسخنامه مفاهيم برتر

هاي تشريحيهاي تشريحي پرسشپرسش

.هاست ، ثنا، غربت و غريب امالي درست واژه)مرثيه( رثا -18 نيما يـبـت اسـت اگر داد آن دهم بـر مـن مـصـ رثاام به كـار هنـر لـيـك از ايـن مـن شهره

شاعر ريزش آبشار و سر بر سنگ زدن آن را ناشي : حسن تعليل/ كنايه از ناراحت شدن و غمگين بودن» چين بر جبين افكندن«: كنايه -19چون : تشبيه/ ندن آبشارگر بودن آبشار، چين بر جبين فك اي آبشار، گريستن و سر بر سنگ زدن آبشار، نوحه: تشخيص./ داند از درد و اندوه مي

بر و سر، بر و بهر: جناس/ چين و جبين: مراعات نظير/ من

:داراي ايهام است» خودبيني « -20

كنايه از تكبر و غرور) ب/ خود را ديدن) الف

: مراعات نظير./ بردن به عشق نسبت داده شده است: تشخيص/ خانه چراغ، دل كشد، هوش مي دزد دانا، بردعشق : اسلوب معادله -21گروهي معتقداند كه مقصود از (استعاره از خداوند » خانه صاحب«استعاره از عالم هستي و » خانه«: استعاره/ خانه هوش و فرزانه، خانه و صاحب

t 141 كتاب پايان تا مرزي برون ادبيات /19 هفته

ايم كه خودمان را از ياد ي عشق در ميان گم شده است؛ به عبارتي ديگر، آن چنان محو عشق شده وجود خود عاشق است كه به واسطه» خانه بصاح« .)ايم برده

/ اهللا اشاره دارد به بنا شدن كعبه به دست حضرت ابراهيم خليل: تلميح/ پنهان) ب/ تخلص شاعر) الف: داراي ايهام است» مخفي«: ايهام -22 .ي مخفي است دل چون كعبه: تشبيه

)بيت اول(ي خود نمايي شاعر درباره بزرگ: اغراق/ مانند بو در برگ گل: تشبيه/ پنهان: ب/ تخلص شاعر: الف: مخفي: ايهام -23

24- گل، نكهت، : مراعات نظير/ جدا نيستاند نكهت، نهان گل، سخن سخنان رنگين: اسلوب معادله/ سخنان رنگين: آميزي حس رنگين

»الف«بيت / بيانگر ايستادگي و پايداري در عشق -25

ي ابيات همه/ اميد به رحمت خدا -26

ي ابيات همه/ نفي خود بيني -27

».. . بلبل از گل بگذرد چون در چمن بيند مرا « در بيت -28 اياي هاي چهارگزينههاي چهارگزينه پرسشپرسش

:رفت به كار مي» ترسيدن«گاهي به معني » انديشيدن«) 2ي گزينه -29 فردوسي به پـــاي انـــدرآرم ســـر و گـــاهشـــان از روم و از شــاهشــاننـيـنـديـشـم

)استعاره از دنيا(زندان : استعاره./ ه استكردن از گنا كنايه از پاك» شستن«بشوي : كنايه)/ مجازا قيامت(فردا : مجاز) 2ي گزينه -30

استعاره از آه و ناله: دود) 1ي گزينه -31

) 4(ي استعاره از خود شاعر و در گزينه» ي پيكر آخرين پاره«) 2(ي استعاره از اشك، در گزينه» پولك«) 1(ي در گزينه) 3ي گزينه -32 .ه از خود شاعر استباز هم استعار» ي ديگر پاره«استعاره از شهيد و » مسافر«

مجاز از وجود: خون) 3ي گزينه -33

)تشخيص: ي حسرت كشيده سينه(تشبيه : ي بصيرت گهواره) 1ي گزينه -34

كران ي خشك و درياي بي جزيره: تضاد/ مجازا وجود) مجازا سرزمين ب) الف: داراي ايهام است» خاك«: ايهام و مجاز) 4ي گزينه -35

آميزي حس: طاترين ع شيرين) 3ي گزينه -36

ساير . آشكار است» غرقه و نيل«در اين بيت از تشخيص خبري نيست، هر چند كه اسلوب معادله و مراعات نظير بين ) 2ي گزينه -37 :ها گزينه

در وقت سحرگاه، جوان اب، پير چو شد خوحرص : اسلوب معادله/ خواب، سحرگاه و گران: مراعات نظير/ جوان شدن حرص: تشخيص): 1(ي گزينه گران

مغز، از سخن ي بي پستههاي انسان كمالي بي: اسلوب معادله/ سخن و لب: مراعات نظير/ رسوا شدن پسته و لب واكردن آن: تشخيص): 3(ي گزينه . رسوا شودچون لب واكند، پيدا شود

t 142 2پاسخ تشريحي ادبيات

چشم ابرو، شعله دود : اسلوب معادله/ دود و شعله، چشم و ابرو: مراعات نظير/ كسر شأن شعله: تشخيص): 4(ي گزينه

اسلوب معادله را چگونه بياموزيم؟ :شرط است كه. شود كه هر كدام مصداقي براي اثبات ديگري است اي ذكر مي دو موضوع به گونه

ي اي را وابسته ساز جمله حرف پيوند وابسته. ساز ذكر نشود مابين دو موضوع حرف پيوند وابسته) الف .بستگي در كار نيستكند در حالي كه در اسلوب معادله وا ي ديگر مي جمله

.جاي دو موضوع را بتوان با تغيير لحن عوض كرد) ب ي البته فقط شباهت معنايي نه آرايه(در دو موضوع بين دو يا چند واژه شباهت معنايي در كار باشد ) پ

!)تشبيهب يك موضوع به در تشبيه مرك. آموزان بياموزيم تا تشبيه مركب را اسلوب معادله نگيرند به دانش: 1ي نكته

است در ) به مشبه(ي موضوع ديگر وابسته) مشبه(شود؛ به عبارتي ديگر، موضوعي موضوعي ديگر تشبيه مي !ي هم حالي كه در اسلوب معادله دو موضوع معادل هم هستند نه وابسته

:نمونه براي تشبيه مركب انــدر مـيـان دودهاي اخـگر چـون پـاره هـاي نـارنج انـدر ميان ابـر آن شاخـه به مشبه مشبه در اسلوب معادله نبايد معني مصراع اول به دوم كشيده شود، بلكه هر موضوعي بايد استقالل : 2ي نكته

هر داراي وحدت زنند و در ظا معنايي داشته باشد؛ به عبارتي ديگر، دو مصراع از شخصيت مشتركي حرف نمي .موضوعي نيستند

:هايي براي اسلوب معادله نمونه همـــيـــشه آتـــش ســوزنــده اشــتها دارد حــريـص را نـكـنـد نـعـمـت دو عـالـم سـير) 1

87/ سراسري تجربي

كند ايجاد آتش را ي خـود مي چـنـار از سـيـنه نخـواهد آتش از همسايه هر كس جوهري دارد) 2 87/ سراسري تجربي

فــواره چــون بــلـنـد شـود سـرنـگـون شـود تر شود نكوست اقــبـال خـصـم هر چه فـزون) 3 87/ سراسري تجربي

پــنــد بــا عــاشـق بـيـدل چه تـوانـد كـردن پـــاي خــوابـيـده به فـريـاد نـگـردد بـيـدار) 4 88/ سراسري هنر

خــورشــيــد به هر چه نــافــت پــاك اسـت از گــنه چه بــاك اســتگــر عــاشــقــي ) 5 88/ سراسري هنر

ي فردا خوش است انـديـشه عـشـرت امـروز بـي ي اطـفال را فـكـر شـنـبه تـلـخ دارد جـمـعه) 6 88/ سراسري زبان

جـواب مـرغ نـاهنـگـام راگـويـد تــيــغ مــي گـويـان را به خـامـوشـي گذار انــتـقـام هرزه) 7 88/ سراسري زبان

چــو مــاه روزه به پـايـان رسـيـد عـيـد شـود چــو غـوره رسـت زخـامي خويش شد شيرين) 8 88/ سراسري زبان

تـر دلـبـسـتـگـي بـاشـد به دنـيـا پير را بـيـش تر است ي نخل كهنسال از جوان افزون ريـشـه) 9 81/ سراسري زبان

شـود پـوش سـكـنـدر نـمـي آيــيــنه عــيــب اند روشـنـــدلـان خـوش آمـد شـاهان نگفته) 10 81/ سراسري زبان

كـنـد آيــيــنه هر چه ديــد فــرامــوش مــي ي كسي صـورت نـبـســت در دل مـن كينـه) 11 81/ سراسري زبان

ـال را ز كــثــرت، حــاصـل چه فـايـدهغــربـ سـيـري ز مـال نيست تـهـي چشم حرص را) 12 85/ سراسري تجربي

قــطــره در گــوش صـدف گـوهر شهوار شـود سـخـن از مـسـتـمـعين قـدر پذيـرد صائب) 13 85/ سراسري تجربي

رشــته پرقــيـمـت از آمـيـزش گـوهر نـشـود سـفـله از قـرب بـزرگان نـكنـد كسب شرف) 14 85/ سراسري تجربي

ســال، همــا بـيـنـوا نـخـواهد شـد ز قــحــط گـيـري دوران چـه بـاك عـارف را ز سـخـت) 15 84/ سراسري انساني

بــاشــد زري كه ســـكه نــدارد روان نــمــي گيـر است دلي كه نيست خراشي، در او زمين) 16 84/ سراسري انساني

t 143 كتاب پايان تا مرزي برون ادبيات /19 هفته

زشـت در يـك ديـدن از آيـيـنه رو گردان شود مـشرباندر نـگـيـرد صحبت زاهـد به صافي) 17 84/ سراسري انساني

ي شـكـسـته نـخـيـزد صـدا درسـت از كــاسه حسـن بـيـان مــجـوي زمـا دلـشـكستـگان) 18 83/ سراسري رياضي

ته راپـيـش ره نـتـوان گـرفـتـن لـشـكر بشكس ريزان حـواس لـازم پـيري است صائب، بـرگ) 19 82/ سراسري رياضي

گردد دهي فربه نمي كـمـان را گـرچه روغن مي سازد غذاي چرب زايل ضعف پيري را نـمــي) 20 82/ آزمايشي سنجش

تـلـاش دار كـنـد هر سـري كه سـودايـي است نــظـر به شـاخ بـلـنـد است مرغ وحشي را) 21 82/ آزمايشي سنجش

تــشــنــگـي زايـل نـگـردد هرگـز از آب دهن نـيا چشم دنيادار سيركـي تــوانـد شـد ز د) 22 82/ آزمايشي سنجش

به ديـــده قـــدر گـــيـــرد روشـــنـــايـــي مــتــاع از مــشـــتــري گــيـرد روايــي) 23 82/ آزمايشي سنجش

ها ــبــت اضــطــرابآرامـــش اســـت عـــاقـ بـيـداري حـيـات شـود مـنـتهي بـه مرگ) 24 83/ آزمايشي سنجش

شـود آتــش، بــلـنـد از خـس و خـاشـاك مـي از زهد خـشـك سـركـشـي نفس شد زياد) 25 83/ آزمايشي سنجش

آشــنــايــان را در ايام پــريــشــانـي بـپـرس آيـد به كـار زلـــف در آشفتگي شـانه مـي) 26 83/ آزمايشي سنجش

نــخـلـي كه مـيـوه نـدهد خـشـك بهتـر اسـت بر است ـي كه ريـزش نـكـند شاخ بيدسـت) 27 83/ آزمايشي سنجش

كـرانه اسـت در بــحــر پــر كــنـار خـطـر بـي كشد هركـس به قـدر هوش خـود آزار مـي) 28 83/ آزمايشي سنجش

نــكـنـد هر كه صـفـايـي داردخــواب راحــت ي چـشم مـژه بـر هم نـزنــد آينه ز انديشه) 29 83/ آزمايشي سنجش

تـر ها بـيـش گــريه را بــاشـد اثـر، دامـان شـب توان گل چيد از آب حيات در سـيـاهي مـي) 30 84/ آزمايشي سنجش

تــيــر كــج بـاعـث رسـوايـي تـيـرانـداز اسـت جـا نـدهد غـيـر خـجـالت اثـري دخـل بـي) 31 84/ شآزمايشي سنج

تـو را كه روي به خـلـق اسـت از خـدا چه خبر؟ ز پــشــت آيـنـه روي مـراد نـتـوان ديــد) 32 84/ آزمايشي سنجش

بــاده بــا مــردم غــافــل چه تــوانـد كـردن؟ سـيـل از كـشــور ويـرانه تهي دســت رود) 33 85/ آزمايشي سنجش

بـــاد را خــاصــيــت آن اســت كه بــاران آرد نيست عـجبآه را گـر بـود اشـكـي به قـفا) 34 85/ آزمايشي سنجش

تــر حــرص گــدا شــود طــرف بــام بــيــش پـيـران تــلـاش رزق فـزون از جـوان كنند) 35 85/ آزمايشي سنجش

ـگـيـن نـشـودآيــيــنه ز عــكــس كــوه سـن ي دهر بــار دل عـــارف نــشــود جــلـوه) 36 85/ آزمايشي سنجش

شود مـوم چـون بـا رشـته سازد شمع محفل مي دلي است ي روشن دوسـتـي بـا ناتوانان مايه) 37 85/ آزمايشي سنجش

آب چـون كـم شـود از چـشـمه گل آيـد بيرون بـعـد از ايـن در عوض اشك، دل آيد بيرون) 38 85/ آزمايشي سنجش

ز مـــاهيــان بــطــلــب طــعــم آب دريــا را ن تـلـخ را ز عـاشـق پـرسحـلـاوت ســخـ) 39 85/ سراسري رياضي

» چهره ي مه گرفتن طره«در مفهوم كنايي / حاشيه يا طراز جامه ) 2/ دسته موي پيشاني ) 1از : طره در اين بيت ايهام دارد) 1ي گزينه -38در اين بيت اسلوب معادله . و سعد و نحس و زهره و زحل مراعات نظير دارد. اي تشبيه استدار» چهره مه«/ يعني متوسل شدن و روي آوردن

.وجود ندارد

چشم )/ صفت لب(بسيار خندان : معني درست) ضحاكت ماردوش، ب: معني غلط) الف. داراي ايهام تناسب است: ضحاك) 2ي گزينه -39مار سر / كنايه از عاجز بودن و ناتواني : كوتاه بودن دست/ و تشخيص ) ي مكنيه رهاستعا(= ي استعاري اضافه: خرد، دست نظر و دامن ادراك

)تشبيه(= ي تشبيهي اضافه: زلف

t 144 2پاسخ تشريحي ادبيات

:اي ديگر براي ايهام تناسب نمونه حافظ آرد هزارچو نسرين صد گل آرد بار و چون بلبل بهار عمر خواه اي دل، وگرنه اين چمن هر سال

عدد هزار: معني درست) ب بلبل: عني غلطم) الف

) پ) / ي محليه عالقه. (مجاز از قصد و انديشه است» سر«: الف. / جناس تام است) جاري(» روان«و ) جان(» روان«بين ) ب) 2ي گزينه -40خار (پرنيان بودن خسك ) ت/ در اين گزينه جناس ناقص است نه تام » ميل«و » ميل«. كنايه از صرف نظر كردن است» روي گردانيدن«

.حس آميزي: لطافت داشتن سخن) ث/ نما داراي متناقض) آهني

:نما اي ديگر براي متناقض نمونه سعديكـز عهده بـيـرون آمـدن نـتـوانـم اين انعام را هم تازه رويم هم خجل، هم شادمان هم تنگدل

ين دليل خم ابروي تو را به همه نشان دادم كه هر كس ماه نو را ببيند به ديگران نشان به ا: گويد شاعر با علتي دروغين مي) 4ي گزينه -41 .)ي دوم داراي اغراق است الزم به ذكر است كه بيت گزينه(دهد مي

:اي ديگر براي حسن تعليل نمونه حافظ د زان كه كنـج اهل دل بـايـد كه نـوراني بو يارم نشست چـراغ جـام در خـلـوت نمي بـي

» دست و دهن آب كشيدن«) ب/ عاقبت شكر خواب نتيجه افسانه، غفلت گفتارهاي پوچ . بيت داراي اسلوب معادله است) پ) 3ي گزينه -42گل «) ت. / هستند) ي مكنيه استعاره( ي استعاري اضافه» گوش بحر«و » ي سيالب چهره«) الف. / اري استكنايه از رياكاري و تظاهر به پاك بودن و ديند

.ي تشبيه است داراي آرايه» رخسار :هايي براي اسلوب معادله نمونه

صائب ي ديدار بگشايد؟ به آب خـضر لب كي تشنه دل عـاشـق كـجـا از سـاغر سرشار بگشايد؟

صائب خــشـم را هر كه فـرو خـورد تـوانـا گـردد ق به اكــســيــر مـدارا گـرددزهر، تــريــا

صائب ي دريــا به گهر پــردازد به چه دل غـــرقه نـيـسـت در خـاطـر سودازدگان فكر وصال

.اند انگر مفهوم تقابل عشق و عقلساير ابيات بي. در اين بيت به معني روح و جان است و اصال در مقابل عشق نيست» هوش«) 3ي گزينه -43

:آموزان هايي ديگر براي ارائه به دانش نمونه بابا افضل كاشانيعــقــل و خــرد و هوش فـرامـوشـم شد ي عـشـق تـو در گـوشـم شد تـا سـلـسـله

سعدي مـن نـشـنـيـدم كه بـاز صـيـد كبوتر شود هوش خــردمــنـد را عـشـق به تـاراج برد

صائب روي به ساحل نهد، كف چو زند بحر جوش عشق درآمد به دل، رفت ز سر عقل و هوش

فروغي بسطاميدر كـمـال دانـايـي مـحـو طـفل نادان شد رفت» فروغي«عـشـق نـاپـديد آمد، دانش

بيدل درد نقاب ايـم جـنـون مي تـا عـقـل گـفـته در بـزم عـشـق عـلـم چه و مـعرفت كدام؟

سعدي درون مـمـلـكـتـي چـون دو پادشا گنجد؟ چـو شـور عـشـق درآمـد قـرار عـقل نماند

در حقيقت هر كسي در درون سخن . شود به شخصيت دروني افراد پي برد ساير ابيات همگي بر اين باوراند كه از گفتار مي) 3ي گزينه -44 :چنان كه. خود نهفته است

»مغز چون لب واكند رسوا شود ي بي پـسـته ز سخن پيدا شودهاي انسان ا كـمـالـي بـي«

:آموزان ديگر براي دانشهايي نمونه صائب تـير كج چون از كمان بيرون رود رسوا شود در سـخـن گـفتن خطاي جاهالن پيدا شود

جامي لـب فـرو بـنـد مـبـادا كه شود سر تو فاش گو دانند جـامـي از رنـگ سـخـن سر سخن

سعدي سـوزي كه در دل اسـت در اشـعـار بـنگريد آتـشـكـده اسـت باطن سعدي ز سوز عشق

t 145 كتاب پايان تا مرزي برون ادبيات /19 هفته

گويد كه يار از پيش او رفته است و فقط يادش هميشه با اوست، در حالي كه ساير ابيات بر اين باوراند شاعر در اين بيت مي) 2ي گزينه -45 .كه يار هميشه در كنار ماست و ما از او غافليم

:هاي ديگر نمونه عطار كـجـا يـابـي چـنـيـن كـاري چنين سست جـويـي و بـا تـوسـت جــمــال يــار مــي

سعدي دوسـت در خـانه و مـا گرد جهان گرديديم عـمـرها در پـي مـقـصـود به جان گرديديم

اهللا ولي شاه نعمتــــنــــداري؟ روي چه پـ در به در مـــــي يـــار در خـــانه و تـــو ســـرگـــشـــته

صفا اصفهانيدل سـودازده آن زلـف دو تـا را نـشـنـاخت يــار در خــانه و مـا در پـي او در به دريـم

كنند و معتقداند كه طواف دل از طواف كعبه كه از سنگ و گل است، هر دو بيت مخاطب را به مهرباني و دوستي دعوت مي) 2ي گزينه -46 : به قول خواجه عبداهللا انصاري. استبهتر

آن از آب . ي دل منظور نظر عنايت رحمان است ي كل معمور به اثر طاعت مومنان است و اين كعبه ي جمال شاهي است، آن كعبه دل آيينه« ».وخاك مركب و اين به اسرار پاك

سوختن نيست و گويي كه نصيب عاشقان تنها سوز و گداز هر دو بيت به اين موضوع اشاره دارند كه سرنوشت عاشق جز ) 1ي گزينه -47 .است

:هايي ديگر نمونه اميرخسرو دهلويكــش چـو شـمـع اسـت كـار سـوز و گـداز ار گــريه كــرد، مــعــذور اســت» خــرد«

دلبي پـرتـوي از رنـگ تـا باقيست با ما آتش است شـمـع تـصـويـريـم از سوز و گداز ما مپرس

صائب سـوز و گـداز، شـمـع شـبـسـتـان آدم است در بـزم قـدسـيـان خـبري زين چراغ نيست

محمد اسيري الهيجيداغ بـي حـد از غـم عـشـق تو بر جان آمده ز آتـش شـوقـت دلم پيوسته در سوز و گداز

منصور حلاجز اسـت ي مـن سـوز و گـدا كـار دل آشـفـته عمري است كه از آتش سوداي تو چون شمع

جامي هاي تـار خـود دارم تــمــتــعـي كه ز شـب مـرا چـو شـمـع نـبـاشد به غير سوز و گداز

.شود ساير ابيات همگي بر اين باورند كه حرص و طمع در ايام پيري بيشتر مي) 1ي گزينه -48

:گرهايي دي نمونه حزين الهيجيدهد به گـشـايـش كـمـان مـن ــن در نـمـيت پــيـري به راه حــرص نتـابـد عـنـان من

صائبكـار از عصا گردد بلند تـر دسـت طـمـع بـيـش پيش راه حرص، پيري چوب نتواند گذاشت

صائبشود قـطـره در كـام صـدف از حرص دندان مي تشنه چشمان را ز پيري نيست سيري از جهان

صائب به صــدســالــگــي حــرص دنــدان بــرآرد ـود آرزوهاتــــر شــ ز پـــيــري جــــوان

صائبتر بـال و پـر پـيـدا كـنـد چـون مور ماند بيش حرص در هنگـام پـيـري از غـالف آيد برون

صائبحـرص پـيـري از عصا دست مرا بر چوب بست گفـتـم از دنيا فـشـانـم دست در پايان عمر

هميشه بيانگر شخصيت واقعي و ذاتي افراد ) مقام و منصب(يات همگي به اين نكته اشاره دارند كه بر صدر نشستن ساير اب) 4ي گزينه -49 .نيست صائب ها گردد از اين باالنشيني كه ناكس كس نمي مـن از رويـيـدن خـار سـر ديـوار دانـسـتم

.سرزنش ديگران هراسي نداردگويد انساني كه غرق در مالمت است از هر دو بيت مي) 4ي گزينه -50

ي بيشتري گرد معصيت بر پاكدامنان جلوه. كردني نيست شود كه عيب پاكدامنان پنهان در هر دو بيت اين مفهوم ديده مي) 4ي گزينه -51 .توان در دامني پنهان نمود ي فانوس را نمي ماند، چنان كه شعله دارد و پنهان نمي

t 146 2پاسخ تشريحي ادبيات

اي فرشتگانم، من » يا مالئكتي قد استحييت من عبدي و ليس له غيري فقد غفرت له«: ه حديث قدسيهر دو اشاره دارند ب) 4ي گزينه -52 .ي خود شرم دارم و او جز من پناهي ندارد پس او را آمرزيدم از بنده

و به لطف و بخشايش اند كنند كه از اين دنيا جز سياهي و گناه و شرمندگي چيزي به همراه نياورده هر دو اعتراف مي) 4ي گزينه -53 .خداوند اميدوارند

آموزان هايي ديگر از همين مضمون براي ارائه به دانش نمونه طبيب اصفهانيكرم فــــرمــــا ره آورد مــــرا بـــيـــن رهاوردم به جـــز دســت تهي نــيــســت

نير ه گـــنــاه آوردم يـــك عـــمـــر به رهوار طــاعـت چـون نـبـود بـر بـسـاط كـرمـت

درآمد) 1ي گزينه -54

t 147 كتاب پايان تا مرزي برون ادبيات /19 هفته

.آدمي كه غرق مالمت است از سرزنش ديگران هراسي ندارد) 1ي گزينه -55

.تواند اسلوب معادله باشد شود؛ بنابراين نمي معني مصراع اول در مصراع دوم كامل مي) 1ي گزينه -56

.شود به شخصيت واقعي افراد پي برد هر دو بيت بر اين باوراند كه از گفتار مي) 1ي گزينه -57

.ي ارزش واقعي افراد نيست هر دو بيت معتقداند كه هميشه بر صدر نشستن نشانه) 4ي گزينه -58

آلود چركين، چرك: شوخگن) 3ي گزينه -59

.طواف دل كردن بيانگر پرداختن به دوستي و مهرباني است) 2ي گزينه -60

خانهدل فرزانه / چراغهوش / كشد ميبرد / دزد داناعشق : رت است ازهاي اين بيت عبا معادل) 2ي گزينه -61

. كرد تر از عرفي شيرازي پيروي مي النسا در سرودن شعر بيش زيب) 4ي گزينه -62

تا حدود پنجاه سال پيش نه صد سال) 4ي زينه گ -63

.اند ساير ابيات همگي بيانگر تقابل عشق و عقل) 1ي گزينه -64

t 149 دوم ترم بندي جمع /20 هفته بندي ترم دوم جمع/ 20هفته

پاسخنامه مفاهيم اوليه

، دعايي !)نه تعويض(تعويذ بازوبند، : حرز./ دوزند چون خانه مي اي تنك و لطيف كه آن را هم ي پارچه بند، خيمه ي عروس، پشه حجله: كله -1 هيبت: صولت/ ي درويشان خرقه، خرقه: شوال./ كه بر كاغذ نويسند و با خود دارند

آموزان هايي ديگر براي ارائه به دانش نمونه خاقاني حـاجـب ايـن بـار كـو ورنه بـسـوزم حجاب خضرا بسوختي كلهفاخـته گـفـت آه من

ابوالفرج رونينــــايــــدش ديـــو حـــادثـــات فـــراز ان بـــســـت هوات بـــر جـــحرزهر كه

خاقاني او چـرخ را سـقـف قمر در شكست صولـت هيـبـت او كـوه را بـنـد كـمـر در شـكست

)روي آوردن، خوشبختي: اقبال(پشت كردن، بدبختي : ادبار/ بوي خوش: نكهت -2

اقبال الهوري از مـصـر و يـمـن گير نـكهت به كـنـعـان ـيـرهن گـيـرنــصــيــب خــود ز بــوي پ

فاني دهـــد آن چــه طـالـب آنــم نـمـيادبـار دهد اقــبــال ره به كــوي مــغـانـم نـمـي

.سويي در اين بيت به معناي آسودگي است نه اتحاد و هم» جمعيت «) ب( يك مورد -3 بيدل آســودگــي از بــحــر جــدا كــرد گهر را دل غـره مـبـاشـيـدتجـمـعـيزنهار به

اميرشاهي سبزواريرخ نهم بـر خـاك كـان مـحـراب ابرو بنگرم اوديداري در سـجـود افـتـم چـو بينم قبله

بال الهورياقهم ركــــاب او غــــلـــام و چـــوبـــدار آمـــد ســـوار آن شهر مـــيعـامـــل

بهار بـار سبكتنك مــغــزت بــخــوانـنـد و نــبــخــشـنـدت وگـر بـخـشـنـد نـاچـار

)»ذكر« اذكار جمع مكسر ، ازكار )ي درس مسافر مقدمهمرثيه ( رثا رسا -4 نيما يوشيج يـعـنـي كه مـرا چـون تـو خـيـال او كشت رثـاگــاه اول غـزلي خـوانـــد و پــس آن

قاآني اذكارچـون صـوفـي صـافـي به گه خواندن مـن چـشـم فـراكـرده و مـژگـان زده برهم

)حمد و ستايش( ثنا ) روشنايي و نور(سنا ) 4ي گزينه -5

:هاي ديگر نمونه حافظ كه هسـت گـوش دلـش مـحرم پيام سروش جـلـالـش مـسـاز ورد ضـميرثنايبه جـز

امير معزي بر او گردد وبال زلتآن همـا طـاعت به يك يني كه بگذارد به طاعت عمر خويشزاهدي ب

اوحدي افـكـن و دور از ديـار دار غربـتتــن را به گـر در ديـار خـود نـتـوانـي به كـام زيـست

سعدي زبــان ســپــاس؟ گزاردچه خـــدمـــت هاي حــق در قــيـاس نــگــنــجــد كــرم

/ مراعات نظير: عشق و عاشق/ تشخيص: به فرياد آمدن دريا/ تشخيص: عشق سركش)/ پارادوكس(نما متناقض: درياي آتش) 1ي گزينه -6) دو مصراع(سازي مابين دو موضوع كل بيت داراي اسلوب معادله است، زيرا اول اين كه هيچ حرف پيوند وابسته/ مراعات نظير: نمك و دريا

شود عوض كرد و سوم اين كه در دو دوم اين كه جاي دو موضوع را با تغيير لحن مي. است و هر موضوعي داراي استقالل معنايي استنيامده مشتي نمك، عشق سركش به فرياد آورد، شور عاشق بلندآوازه سازد . موضوع، مابين دو يا چند واژه شباهت معنايي برقرار است

درياي آتش» كه«ساز ، وجود حرف پيوند وابسته)4(و ) 3(هاي در گزينه. هاي ديگر داراي اسلوب معادله نيستند كدام از گزينه هيچ: ها علت رد ساير گزينه

در مصراع اول » او«نيز، شخصيت دو مصراع مشترك هستند؛ يعني ) 2(ي ينهدر آغاز مصراع دوم، مانع خلق اسلوب معادله شده است و در گز . ي اسلوب معادله خواهد شد اشتراك شخصيت مانع پيدايش آرايه. زنند در مصراع دوم، هر يك از دو شخصيت حرف مي» آن«و

t 150 2پاسخ تشريحي ادبيات

): صائب تبريزي(هاي ديگر براي اسلوب معادله نمونه رسـد گهر به تـاج و كـمـر زود مـي روشــن رسـد د مـيدولــت به لــعـل پـاك گهر زو

كـنـد چــشــم روزنه را دود مـي تــاريــك كــنــد آلــود مــي دل را ســيــاه آه غــم

رزق : ني غلطمع) الف: روزيايهام تناسب .)/ زند كسي كه از فقر دم نمي(صدا بي) چيز ب فقير و بي) الف: بينواايهام ) 1ي گزينه -7 )درويش بينوا: ي انحرافي واژه(يك روز : معني درست) و روزي ب

ورزي و شود و موي سفيد مانع حرص تر مي ها بر اين باوراند كه در ايام پيري، حرص و آز آدمي افزون ي سروده همه) 3ي گزينه -8 :كاري نخواهد شد، چنان كه در كتاب درسي آمده است طمع »گردد خـواب در وقـت سـحـرگاه گران مي گردد شد حرص جوان ميآدمـي پـيـر چو«

: هاي ديگر نمونه بيدل انـد ها پـي آوردن نـان رفـته گــفــت دنــدان حرص را گـفتـم به پـيري قطع كن تار اميد

صائبي مـن ي حـرص قـد خـمـيـده شــد تـازيـانه اي نشينيم گفتيـم وقـت پـيـري در گـوشه

صائب شود قـطـره در كـام صدف از حرص دندان مي تشنه چشمان را ز پيري نيست سيري از جهان

صائبشـود گــدا تــازه مـي از رخــت كهنه حــرص تر نفس خسـيس گـشـت ز پـيري خسيس

براي اين كه به احوال دروني . توان شناخت ميهر دو سروده به اين نكته اشاره دارند كه شخصيت افراد را از روي گفتارشان) 4ي گزينه -9 .شان دقيق شويم ديگران دست يابيم، كافي است كه به سخنان

: به قول صائب تبريزي از نـكهت خـود نـيـست به هر حال، جا گل اند نهان سـخـنان در سخن خويش رنـگـيـن

كند و او را از تبر جور آدمي را از جور روزگاران محافظت مي) ميوه و ثمر(ها همگي اعتقاد دارند كه علم و هنر ساير سروده) 4ي گزينه -10 .بر را جز سوختن نيايد آن را كه هنري نيست، جز نيستي نشايد و شاخ بي. دارد زمانه در امان مي

:ي عطار دقت فرماييد به اين سروده زار بــنــالـيـد سـپـيـداراز جــور تــبــر آن قـصه شـنـيـديـد كه در بـاغ، يـكي روز

ي نــجار شـكـن و اره ي هيــزم از تــيــشه كـز مـن نه دگر بيخ و بني ماند و نه شاخي

دســت قــدرم كـرد به نـاگـاه نـگـونـسـار ايـن بـا كه تـوان گـفـت كه در عين بلندي

بود و نيست تو را باركـايـن مـوسـم حاصل گـفـتش تبر آهسته كه جرم تو همين است

.ي معكوس داد نتيجه: سركنگبين صفرا فزود) 3ي گزينه -11

.از آثار مهم اخوان ثالث است» در حياط كوچك پاييز در زندان«) 4ي گزينه -12

و تالش براي اثبات حبسيه يكي از موضوعات ادبيات غنايي است كه شكوه و شكايت از وضع بد زندان، اعتراض به مخالفان) 1ي گزينه -13 .تواند باشد گناهي از مضامين آن مي بي

t 151 دوم ترم بندي جمع /20 هفته

هاي ادبي اهللا قدسي از چهره اهللا خليلي، محمد كاظم كاظمي، سيد ابوطالب مظفري، سعادت ملوك تاش و فضل خليل) 3ي گزينه -14 .افغانستان هستند

پاسخنامه مفاهيم برتر

اياي هاي چهارگزينههاي چهارگزينه پرسشپرسش

/ بسيار مهربان، بسيار دوست، بسيار دوست دارنده، صفتي از صفات خداوند تعالي: ودود/ آوردن، خوشبختيروي : اقبال) 2ي گزينه -15 قطعيت و يقين : جزميت

الممالك اديبي حسـن تـو رخ نـمـود از دريـچهاقـبـال ي چـتـر تـو جاي كرد دولـت به زيـر سـايه

دوســجـــده كــرد و گــفــت اي ربپروين مــن چه دانـسـتـم ورا حـكـمـت چه بـود دو

:ها ساير گزينه) 1ي گزينه -16 مردان مردان خدا، نيك: پيشگاه خانه، ابدال: رواق): 2(ي گزينه شرم و حيا: جويي، حجب دل: تفقد): 3(ي گزينه كار ستيزه: موافق، عنود: شرطه): 4(ي گزينه

بوي خوش: نكهت/ بدخواه، بدانديش: بدسگال/ يشاني درو خرقه: شوال) 3ي گزينه -17

سيداي نسفي ودودبه دل داشــــت زاري به لــــب يـا به دروازه خــــود را رســــانــــيـــد زود

ابوالفرج رونيبــــــي در و بــــــي دريـــــچه و روزن تـــو رابــدســگـالاي بـــاد خــــانه

فروغفروق )/ درست و صحيح( صواب ) پاداش(ثواب ) 4ي گزينه -18

:آموزان ارائه دهيد ها را نيز به دانش توانيد اين نمونه مي اقبال الهورياز غــلـطـم درگـذر عـذر گـنـاهم پــذيــر صـوابگــرچه فـســونـش مـرا برد ز راه

امير معزي آذر خـــــــــــرداد دارد وغفــــــــر بـــدان مــانــد كه تــيــغ آب رنــگــش

، )لغزش و خطا( زلت ) خواري(ذلت / ضاللتزاللت : 2ي مألوف، گزينهمعلوف / غالبقالب : 1ي گزينه) 4ي گزينه -19 مخذولمخزول / منحوسمنهوس : 3ي گزينه

)بلندي( مناعت منائت ) 2ي گزينه -20

:آموزان ائه به دانشنمونه ابياتي براي ار قاآني ايـشـان مـناعتيــكــي نــكـرد اثـر در هزار گـــــونه تـــــذلل به جــــاي آوردم

اهللا ولي شاه نعمت نيست قريبگر جـان عـالـم است كه با ما در هر دلـي كه مهر جـمـال حـبيب نيست

اقبال الهوري نـاصواب و صوابـيــنــديــشــد نـ مــي عــــقــــل در آغــــاز ايام شــــبــــاب

امير معزي هر چـنـد كـز او هر مـلـكي شكرگزار است گـزارداي شــاه ز تـو تـخـت همـي شـكـر

t 152 2پاسخ تشريحي ادبيات

بر روي مانند شده است كه » گرد و غباري«به » گناه«است كه در آن، ) ي تشبيهي اضافه(=ي تشبيه داراي آرايه» گرد گناه«) 1ي گزينه -21 .نشسته است

):آموزان براي ارائه به دانش(هايي ديگر براي تشبيه نمونه دهقان سامانيهرگـز نه فـكـر شـام و نه در بـنـد چاشتند اند و خوشخوان غمخون، عاشقان خورند ز

دهقان سامانيرخـــصــت نــداد تــا ز دل آهي بــرآورم سـرم را بــريــد عــشــقي فـراق ارهاز

سعدي تر است من از دامن گل چاكي صـبر پـرده بـشكفتبـاغ لـطافـتتا گل روي تـو در

:در اسلوب معادله شرط است كه. ي مصراع اول است كه با شروط اسلوب معادله سازگار نيست مصراع دوم اين بيت در ادامه) 3ي گزينه -22جاي دو موضوع را با تغيير لحن بشود عوض كرد و هر موضوعي از حيث ) ب. ين دو موضوع نيايدسازي ماب هيچ حرف پيوند وابسته) الف

:نظير. در دو موضوع مابين دو يا چند واژه شباهت معنايي در كار باشد) پ. معنايي كامال مستقل باشد دم گرم بهارانروي آتشناك / خاكخون ما ): 1(ي گزينه .كند خموش نميكند اثر نمي/ چشم گوياي مستان درون سينه/ سرمهنصيحت ): 2(ي گزينه .بندد لب نميشود سير نمي/ دانه و آبنعمت / يا آستشنه چشمان ): 4(ي گزينه

):آموزان براي ارائه به دانش(هايي ديگر براي اسلوب معادله نمونه بصائگردد به دوش چون سبو خالي شد از مي بار مي افتد ز جوش كند بر تن گراني سر چو مي مي

صائبآيـد نــســيــم خلــد ز آتــش بــرون نـمـي آيـد ام نـفـس خـوش بـرون نـمـي ز سـينه

رود كه ي معشوق به سوي خط سياه او مي گونه كند كه دل از اين جهت از صورت ماه شاعر با علتي دروغين و ادبي ادعا مي) 2ي گزينه -23 .برد و به سايه پناه ميگريزد اي از روشنايي مهتاب مي هر سوخته

:هايي براي حسن تعليل نمونه ابوالفرج رونيكه داري همــتــي بــر عــدل مــقــصـور )طوالني(تو را زان دولت و عمر است ممدود

اميرخسرو دهلويكه بـس عـجـب بود آتش به ريسمان بستن دل پر آتــش مـن زان به زلـف دربـسـتـي

) الفايهام : شيرين/ آميزي حس: تلخي عيش/ تضاد : تلخ و شيرين) / ي تشبيهي اضافه(تشبيه : مي عيش، شربت لب) 4ي گزينه -24 خواسته و ميل) لب و دهان، ب) الفايهام : كام/ اسم خاص ) صفت لب، ب

:هايي براي ايهام نمونه حافظ ـخـروشـم از وي رگــش بــخــراش تــا بـ اي مـاه مـطـربچـنگبــزن در پــرده

آلت موسيقي) ب ي دست پنجه) الف حافظ بــود لـالهدر رهگـــذار بـــاد نــگهبــان هر كـاو نـكـاشـت مهر و ز خوبي گلي نچيد

چراغ) ب نام گل) الف حافظ انــدازد مدامعـــارفـــان را همه در شرب سـاقـي ار بـاده از ايـن دسـت به جام اندازد

باده) ب هميشگي) الف

جناس » ياري و كاري«) ب(در بيت . ، كنايه از مسخره كردن»خنده بر چيزي زدن«استعاره از دهان و » پسته«): الف(در بيت ) 3ي گزينه -25ايهام تناسب ) ت(در بيت » مهر«/ وشيار، تضاد برقرار است استعاره از چشم يار است و بين مست و ه» نرگس«) پ(در بيت / ناقص اختالفي دارد

t 153 دوم ترم بندي جمع /20 هفته

در بيت . / با هم جناس ناقص اختالفي دارند» زرد و گرد«) ايهام مترادف. (= دارد يعني مهر در معناي خورشيد با خورشيد در تناسب و ترادف است .رخت بر بستن و دل گرفتن كنايه است) ث(

از تو اين درد من ) 1: ايهام دارد» دور از تو«/ است » دل و قلب«مجاز از » سينه«/ است » و محبوبيار «استعاره از » گل«) 4ي گزينه -26 .به خاطر دوري از تو من تب كردم) 2. دور باشد) تب(

ره از استعا» گل«. آميزي دارد حس» رنگ سخن«اي براي لب بستن خود، ارائه داده است و در مصراع دوم شاعر دليل شاعرانه) 2ي گزينه -27 .تناسب برقرار است» رنگ و بوي و گل«و » لب و سخن«محبوب و يار است و بين

.شود آميزي ديده مي ي مكنيه، حس نما، كنايه، استعاره متناقض) 4ي آميزي، كنايه و گزينه حس) 3ي اغراق، گزينه) 1ي گزينه: در ساير ابيات

.ي كار واقعي خداست نه انسان ه فاعل و كنندههر دو بيت به اين مفهوم اشاره دارند ك) 4ي گزينه -28

.از خود گذشتن و ترك خود كردن براي وصال الهي است» 3«ي ها به جز گزينه ي گزينه مفهوم همه) 3ي گزينه -29

بسا افرادي كه چه. هر دو بيت به اين نكته اشاره دارند كه در صدر نشستن هميشه دليل بر ارزش و اعتبار واقعي افراد نيست) 2ي گزينه -30 ».ناز بر فلك و حكم بر ستاره كنند«اند، اما به قول حافظ به ظاهر، قعرنشينان مجلس

:گويد صائب تبريزي مي دار افتد ز دست رعشه ي انـجـم نمي سـبـحه چـرخ را چـون عـامـل مـعـزول در دوران او

ـر آسـمـان بـاشد سوارقـدر او زيـر فـلـك ب همچــو گوهر كز شرف دارد بلندي بر صدف

بار را به همراه هر دو بيت بر اين باورند كه در دفع دشمن و جلوگيري از ضرر و زيان، نبايد تأخير كرد كه عواقبي بس زيان) 2ي گزينه -31 .دها، تأخير صواب نبين فتنه را مهلت ندهد و در كشتن آن) روباه(آزار را و روبه عاقل آن است كه گرگ مردم. دارد

: به قول مولوي بـسـمـلـش را مـوجـب تـأخــيـر چيست؟ كـافـر بـسـته دو دسـت او كشـتـنـي است

:به قول سعدي خــيــره رايــي بــود قــيــاس و درنــگ ســنـگ در دسـت و مـار، سـر بـر سـنـگ

:و باز هم او چـون پـر شـد گـذشـتـن به پيلنـشـايـد ســر چــشــمه شـايـد گـرفـتـن به بـيـل

.آيند از آثار مشهور دكتر اسالمي ندوشن به شمار مي. . . بين، آواها و ايماها، صفير سيمرغ، روزها جام جهان) 2ي گزينه -32 )4ي گزينه -33

): الدين، دستور عراق الوزرا، زين در مدح ملك(اي از تغزل يا تشبيب قصيده در شعر خاقاني نمونه وار خــنــده زد انــدر هوا بــيــرق او، بـرق ـبـح ز مـشـرق چـو كرد بيرق نور آشكارص

ي زر عــيــار داد مـــس خـــاك را گــونه بـود چـو گـوگـرد سـرخ كـز بـر چرخ كبود

ي چـرخ رفـت زنـگ شـبه زنـگـبـار زآيـنه ي چـين نمود خـسـرو چـيـن از افـق آيـنه

بـر كتف كـوه دوخـت دسـت سـپـيـد غبار در ســپــر مــاه راند تـيـغ زر انـدوده مهر

t 154 2پاسخ تشريحي ادبيات

ي هاي نارواي جامعه ها و مشكالت، تقليد كوركورانه و انديشه محروميت. تصوير زندگي پر از نشيب و فراز اوست» األيام«) 4ي گزينه -34 .ده استنويسنده در اين كتاب به خوبي نشان داده ش

خاقاني به وصف 4 و 2، 1هاي در گزينه. ي قصيده با مضاميني چون عشق يا توصيف طبيعت است تغزل يا تشبيب، مقدمه) 3ي گزينه -35مستقيما به مدح ممدوح ) 3(ي اما بيت گزينه. آيند پرداخته است كه از اين حيث، هر سه بيت تغزل قصيده به شمار مي) صبح(طبيعت

.شود ي اصلي محسوب مي پرداخته است كه تنه) ابوالمظفر(

. را بار ديگر به دقت بخوانند104ي صفحه» بياموزيم«آموزان بخواهيم از دانش