الجمهوريّ ة اللبنانيّة جمهوري لبنان

298

Transcript of الجمهوريّ ة اللبنانيّة جمهوري لبنان

جمهوري لبنان ة اللبنانيّةالجمهوريّ

دانشگاه لبنان ة اللبنانيةالجامع

014054-5 (065 +)959014-5 (065+) e-mail:

[email protected] [email protected]

اجلامعة اللبنانية عنتصدر ة مجملة فصلية حمكّ

مدير التحرير

التحريررئيس –المدير المسؤول

« لغات 0»

شـ علــی آذر محمـد

محمــد

عــلی آذرش

آذرتاش آذرنـــــشش

غالمعلی حــدد عــا

لــی كـاووس حســن

ـــاق ــــ ـــش إحســـ ــ

ــ ــ یناصـ ــار محسـ نيـ

ـــرشر دلــ كــــكِفــكـ

محمد جعفـر ااحــي ی

الهيئة االستشارية

ع ف

ع ع ع ع

ع

ع ع

ف

ف

إ

5

وإيران العرب تراثى فى مميَّزة وتيمات مقارنة، دراسات

6

7

بررسی سیر تحول عنوان

از آغاز تا امروز در شعر فارسی و عربی 0****كـری روشن فكر كرر /5***ناصر نيكشبخت كرر / **سعيد بزرگ بيگدلی كرر / 5*فاطمه بخيت

چکيده

بخش مهمی دز آثار د بی جشدمع دنسانی دز آغاز تا وردق معاصر به شعر دخرصاص دشره

شعر فارسی و عربی . تر در دی رخشاقدان مشضشع ر د بيات فارسی و عربی جلشه. دست

ها بازگشك ده عشدطف، دحساسات، حشد ث و تحشالتی بش ه دست كه بر جشدمع ر طی ـرق

. دنسانی فارس و عرب تأثير گذدشره دست

ر بررسی صشرت و محرشدی شعر فارسی و عربی هرچه دز گذشره به سشی وره معاصر

دق تشدی كه دمروزه میك د به گشنهششام ع شدق ر شعر نيشی بارزتر پيدد میتر مینز اك

.ك دگفت ع شدق نيشی جدی ر فهم شعر دافا می

دا كه . رو دزمـاحث مهم نيد نشان ر عرصه د بيات به شمار می «ع شدق»بررسی و تحليل

ع شدق دز چه زمانی ر شعر ودر شده دست و چه نيشی ر تأثير شعر بر مخاط در و

كه شهرت اا عدم معروفيت شعر چه تأثيری در ، مشضشعی دست ر بش ق اا نـش ق آق

ر دان تحييق، ضمن . دستمشر بررسی و تحليل ناـددق و پژوهشگردق معاصر ـردر گرفره

ی آق با دسم، به تحش و گسررش آق پر دخره بررسی تاراخچه و تعراف ع شدق و ردبطه

عاصر فارسی و عربی و نيز دنشدع و م( كالسيك)شش ؛ سپس ظهشر ع شدق ر دشعار كهن می

.گير ی آق با مرن مشر بررسی ـردر میع اوان و ردبطه

.شعر فارسی، شعر عربی، د بيات تطـييی ،ع شدق: هاکليدواژه

([email protected])(داردق) مدرس يتترب دنشگاه ،فارسی د بيات و زباق كرری دنشجشی *5

.(داردق) مدرس يتترب دنشگاه ،فارسی بياتد گروه يار دنش *** .(داردق) مدرس يتترب دنشگاه ،فارسی بياتد گروه يار دنش **** .(داردق) مدرس يتترب دنشگاه ،عرب بياتد گروه ااردسرا *****

:تاراخ راافت مياله

:تاراخ پذارش مياله 4/41/ 455

41/40/ 455

8

مقدمه

اك دثر د بی و دنشدع كاربر های آق ر مرشق، دز جمله «ع شدق»ی تحييق رباره

مشر تشجه ناـددق د بی ودـع شده و دز های دخير هاای دست كه ر ههپژوهش

اكی دز دان مشدر كه دز نخسرين . های مخرلف به آق پر دخره شده دست ج ـه

ش اخری مع ا -رو ، رواكر نشانه رواكر های بررسی و تحليل ع شدق نيز به شمار می

های ش اساق، ع شدق جزء ضروری اك مرن دست و اللتی نشانهبه عييده. دست

بردی مثا ، ع شدق اك دثر، . تشدق آق رد نا اده گرفترد ر بر در كه نمیبسياری

تشدند نظر خشدن ده رد بردی آش اای با دولين شاخص درزاابی آق دثر دست كه می

. محرشدی مرن بردنگيزدند اا بر عكس، مخاط رد دز خشدندق آق مرن م صرف ساز

ك د و برخی اگر به رن دشاره میبرخی دز ع اوان به طشر مسرييم به محرشدی اك م

. طشر غيرمسرييم و دز طراق رمز، ك ااه، دسرعاره و مان د آق، به محرشد اللت درند

ك د تا دی دز مشدر ع شدق اللت مرن رد فشر ه می عالوه بر مشدر ذكر شده، ر پاره

. ن ست اابدهای محرشدای مر تر به اللت تر و صراح خشدن ده دز طراق آق برشدند آساق

ب ابردان، ع شدق اكی دز مهمرران دجزدء اك دثر د بی دست كه ر رواكر های نشان

رو، دان پژوهش ر پی آق دست كه با دز دان. نيد د بی نيز جااگاه خاصی اافره دست

ی ع شدق با ع اصر اگر مرن مان د دسم پر دخرن به چيسری و ماهيت ع شدق، ردبطه

و دنشدع معانی و ...ی ناشر و ق فرعی، تيدام، ميدمهمؤلف، جلد كراب، ع شد

ر مشفييت اك دثر رد كاربر های ع شدق ر اك دثر د بی، نيش و جااگاه ع شدق

. نماااق ساز

:ی تحقيقپيشينه

های دخير دروپا و به واژه تحييق رباره ماهيت و كاربر ع شدق اك دثر، ر پژوهش

ع اوان »م كرابی به نام 5060 رسا . دست گرفره ردر ر فردنسه، بيشرر مشر تشجه ـ

9

، م رشر شد كه دز دولين و دندری فشنرانا5تأليف فردنسشد فشرار «های ـرق هشرمكراب

ه دنشی جداد پس دز دان كراب بش ك. پر دز نيدهاای دست كه به بررسی ع شدق می

ر . های خاص خش شدبه وجش آمد و دردی دصش و نظراه «ش اسیع شدق»به نام

م اع ی حدو پ ج سا پس دز تأليف كراب فشار و فشنرانا، دثر اگری با 5095سا

ر همين سا ، (. 0 5: م440 رحيم، )م رشر شد 5همين مضمشق تشسط كلش وچی

دز جمله دفرد ی بش كه نيشی به «ی ع شدق نشانه»نيز با دنرشار كرابی به نام 0ليشهشک

-دان دثر، بررسی جامعی ر زمي ه. ش اسی دشره دستذدری دنش ع شدقسزد ر ب يانگ

.(H. Hock, 1981, p: 5) رو ش اسی به شمار میهای دنش ع شدق ی تمام ج ـه

بش كه ر 1های مرن سخن گفت، مارت ز بالراری مدخلدما دولين كسی كه رباره

به دان مشضشع «آمشزشیهای مشكالت تحليل و درزش: هانششرن و نششره»كراب

(.54:ق0 50بلعابد، )پر دخت

ها اا ی مدخل، پژوهش جامعی رد رباره(seuils)ها ركراب زمي ه 6ژردر ژنت

تران م ابع تران و كامل های ورو به مرن ر اك دثر دردئه كر كه جزء دصلی رگاه

ر (. 0 5: م440 رحيم، )شش ش اسی محسشب میدرجاعی پژوهشگردق ر ع شدق

گر ، وی دولين كسی میحيييت، با دا كه سابيه بررسی ع شدق به ــل دز ژنت باز

های اك مرن، تأليف ی ع شدق و ساار مدخلی ردبطهدست كه كراب كاملی رباره

(.50:م454 بشصـع،)دست كر ه

ز د. گر ی بررسی ع شدق به دودخر ـرق بيسرم ميال ی برمیدما ر جهاق عرب، سابيه

های غربی عرب تران تحيييات ر دان زمي ه كه دغل هم ر سرزمينجمله مهم

1 François Fourier. 2 Andrie Fantana. 3 Claude Duchet. 4 Leo Hock. 5 Martins-Baltar. 6 Gérard Genette.

01

تشدق به دز م ابع دساسی پژوهشگردق ر دان مشضشع دست؛ می زباق دنجام شده دست و

: دان مشدر دشاره كر

-به بررسی تاراخچه 5«»محمد عشاس ر كراب

ی ع شدق دز آغاز پيدداش تا عصر حاضر پر دخره و سپس ع شدق چ د ـصيده رد

. بررسی كر ه دست

تأليف كرر شعي حليفی نيز دز «»مياله

تران مياالتی دست كه ر آق ع شدق، تاراخ و ساخرار آق به شكل علمی مشر مهم

.فره دستتشجه ـيق ـردر گر

نامه كارش اسی درشد خش های دنشگاهی، جميل حمددوی ر پاااق ر پژوهش

«»

دان پژوهش . ، روش علمی جدادی بردی بررسی ع شدق مطرح كر ه دست(م5006)

ش اسی دست كه ر جهاق عرب دنجام ع شدق هایتران بررسیتران و مهمدز شامل

ر جهاق عرب، چ دان «بررسی ع شدق»حمددوی به ع شدق مرخصص . شده دست

ی كرری خش چ ين رسالهوی هم. مياله و پژوهش ر دان مشضشع دنجام د ه دست

م فاع 445 ر سا 5«»رد ر مشضشع

. كر

ی ع شدق، ، دبردد به نظراه(م449 ) «»حسين خالد حسين ر كراب

های تعراف و نيش آق ر مرشق د بی معاصر پر دخره دست، سپس ر مابيی فصل

ی آق با ی ع شدق و ردبطهكراب، چ د دثر شعری، رودای و ردم رد دز ادگاه نظراه

.رشد و پيدداش: عربی شعر ر ع شدق -5 .ع شدق دسرردتژی: رماق ر همساق مرن - .حميش ب سالم هایرماق ر همساق مرن بررسی -5

00

تران آثار دخير دست كه ر نيز دز مهم دان كراب. مرن، تحليل و بررسی كر ه دست

(.م449 حسين، )ش اسی م رشر شده دست ى ع شدقزمي ه

ی ع شدق نششره شده دست، نامه ربارهها كراب و مياله و پاااقدگرچه ر زباق عربی ه

تشدق گفت كه پژوهش مسريلی ر دان زمي ه دما ر حشزه زباق و د ب فارسی می

.دنجام نشده دست

ی نامگذاریتاريخچه

هسرى رد آفراد، مخلشـات بدوق جل و دز ادگاه تاراخ ا ی، ه گامى كه خددى عز

كه خددوند آ م رد آفراد و دسامی همه پرسريدند؛ تا داندسم بش ند و خدد رد مى

دی بش كه فرشرگاق دز آق ها به آ م معجزهآمشخرن دسم. مخلشـات رد به دو آمشخت

ر دان خصشص جل و خددى عز . به خاطر آق به آ م سجده كر ندمرحير شدند و

:فرمااد ر ـرآق می

«

(.55-55:بيره) «

ك د كه م ظشر دز دسامی، نام تمام چيزهااى بش كه ر طـرى ر تفسير خش دشاره می

آق دسامی كه خددوند به آ م »: گشادعالم هسرى وجش دشت و ر شرح آق می

دنساق، : مان د. ششندهااى دست كه مر م دز طراق آق با همداگر آش ا میآمشخت، دسم

و «...و غيره ( دالغ)، حمار (كشه)، جـل (س گ)، حجر ( شت)، سهل (ينزم)أرض

. «ها رد به آ م آمشختى دسمهمه»: ك د كه رودات مى -رضی دهلل ع ه -دز مجاهد

01

ها ى دسمخدد همه: ك د كهرودات مى -رضی دهلل ع ه -همچ ين دز سعيد بن جـير

(. 00:ق4 50دلطـرى،)« و و بز ردهاى شرر و گاآمشخت، حرى دسم( ع)رد به آ م

دست آمدهبردی ناميدق مشجش دت دز دودال خليت آ م پداد رو، دسرفا ه دز دسمدز دان

نامگذدرى بر دشيا و مشجش دت شروع گفرگشى آ مى و » و سـ آق دان بش ه دست كه

كه ميددرى دز كه دشيا رد بش اسد و بش اساند و نيز بردى آق آ مى بردى آق. ستد آنها

ها رد ردزآميزى جهاق دطردف بكاهد و ترس دز ناش اخرگى رد ر خش مهار ك د نام

ها به وجش آمدند تا سحر مشجش ر جهاق و داهامى رد كه به تعـيرى نام. آفراد

شيرزد ، آباق )« مهار كر ه و تحت تسلط دنساق رآورند ه،گر دگر آق ت يده شد

(.6: ش 550

هاى آسمانى بر ها، به زماق نزو كرابها و نششرهپيدداش دسم بردی كرابدما سرآغاز

ناميده شد، چردكه «دلشدح»به نام ( ع)های ناز شده بر آ م نخسرين بار وحى. گر می

شدند؛ دما دولين كراب آسمانى كه به اك دسم مشخص ش اخره ها نششره مىبر لشح

تران كراب ر تاراخ دست و نام آق ر یبش كه ـدام( ع)حضرت دوو «زبشر»شد

»: ـرآق نيز ذكر شده دست

(.541: دنـيا) «

ناز گشر د ( ع) ر ـرآق نام تشردت و دنجيل كه بر حضرت مشسى و عيسى همچ ين

»: دنده ترتي نزو ذكر شدهنيز ب

دما آخران كراب آسمانى ـرآق دست كه دسم خاص كالم خدد (. 555: )«

های آسمانی پيش دز ر ك ار كراب. وحی شده دست( ص)دست كه به پيامـر دكرم

ها تران نششرهی كهن، كراب دوسرا نيز ـابل ذكر دست كه نام مجمشعه(ع)ميال مسيح

باشد و عمشماً ق گاثاها میتران بخش آكهن»و سرو های داردنياق باسراق دست كه

01

-می( م.ق 644شااد ر حدو )ها رد مرعلق به عهد زرتشت اا پيرودق بالفصل دو آق

عالوه بر دوسرا، چ د كراب نيز ر اشناق ـدام تأليف (. 55:ش 5569بردوق، )« دن د

و ( م.ق000) دند؛ مان د و كراب تاراخ هرو وتگشره و به دسم خاصى معروف شده

ءدما ـرآق جز. هاى نيا هسر دكه دز مشهشرتران كراب( م.ق500) رسطشفن شعر د

ی شروع های مع شق ر تاراخ دسالم دست كه ع شدق آق نيطه تران كرابـدامی

. دندمؤلفاتی دست كه به تفسير، شرح و تأوال ـرآق پر دخره

ـرآنی و گذدری علشم ، آغاز عملى بردى ع شدق(ـمرى)نيمه وم ـرق دو هجرى »

كه ـردئت ـرآق رد دز پداد آمد پيدداش مددرس ـرآق بش كه تشسط چ د تن دز تابعي ی

دلكراب »تران كراب ر دان زمي ه، ـدامی. آمشخره بش ند( ص)طراق دصحاب پيامـر

دق دبش دالسش دلدؤلى اكى دز شاگر ( ق 00ت)دثر احيی بن معمر « فی دليردءدت

(.www.aswat-elchamal.com،لعربىد)« دست

گذدری به ی تاراخی آق، بااد گفت كه ع شدقگذشره دز تاراخ پيدداش ع شدق و سابيه

صشرت مرددو و محسشس، ر وردق گسررش تأليف و پژوهش پداددر شد؛ چرد كه

- دلـره دان دمر بددق مع ا نيست كه هر چيزی نششره می. هر تأليفی نيازم د ع شدق بش

(.0 :م449 حسين، ) شده، ع شدق دشره دست

عنوان در لغت

دسم، . دی ر دان جهاق دسمی در تا دز طراق آق مشخص و ش اخره شش پدادههر

ى دنسانى، دز آثار د بى نيز به ع شدق اك پداده. ك ددشياء رد دز همداگر مرمااز مى

آق ی ها دسم اا ع شدق ـائل دست تا به ودسطهجمله چيزهااى دست كه دنساق بردى آق

دى دست كه بردى چيزى گذدشره نشانه( ع شدق)پس دسم . ر مياق مر م ش اخره ششند

-5» :ع شدق ر لغت به مع ی. مااز شش شش تا دز دان طراق، دز چيزهاى اگر مرمی

هاای كه بر روی جلد كلمه اا كلمه - ؛...آنچه مشج ش اساای چيزی اا كسی شش

01

های آق، معمشالً با حروف ها و بخشآغاز هر اك دز فصلكراب، مياله، روزنامه اا ر

ها و به ع شدق: گر و نشانگر مشضشع و محرشدی مطال آنها دستبزرگ رج می

كراب اگری رد گشش ند و ادند كه ع شدق ؛ها نگاه كر ه بش ها بر عطف كرابنام

(.15ـاضی، )پهلشدق صلي : چ ين دست

ز تش آاد پداد مر ی وجش

چشق به ع شدق شش پداد كراب

ع شدق نامه : نشاس دمی آنچه ر آغاز نامه اا ر پشت پاكت حاوی نامه -5

(.ش، ذال ع شدق5505دنشری،)« ...چيست؟

ش اساق، به گفره لغت». های غربی به اكداگر شـاهت در كلمه ع شدق ر دكثر زباق

، ر «Title»، ر دنگليسى «Titre»دان ودژه راشه التين در و ر زباق فردنسشى

ى آنها دز لفظ التين بش ه كه همه« Titolo» و ر دسپانيااى« Titor»داراليااى

«Titulus »دست؛ و به مع اى پالكار آواخره شده فروشگاه و اا برچس روى آمده

دی چشق آنچه ر همچ ين به معانی. ك دشيشه دست كه بر محرشدى آق دشاره مى

نشاسى م يـت گذشرگاق و نششرن ك ار ه بردى فروش آواخره شده، فهرستگر ق بر

Encyclopedia)« رو كار میسر عيسى ناصرى كه به صلي كشيده شده به

Universalis, 1982, P:17).

عنوان در اصطالح

هد و هر زبانی واژگی زباق، جهاق خارجى رد ر ـال دسامی و كلمات شكل مى

ی زبانی دست كه ر رأس مرن ع شدق نشانه» ر دان بين، . ری در گذدخاصی ر نام

- هد و خشدن ده رد بردی خشدندق آق جذب میگير و به آق چهارچشب می ـردر می

-ها رها شده باـی میها ر كرابخانهب ابردان، دگر ع اوان نـاش د بسياری دز كراب. ك د

. دندشهرت كراب و نشاس ده آق شدهها باعث مان د؛ چردكه ع اوان بسياری دز كراب

05

ها نيز باعث داجا مشكل بردی رست به هماق ترتي كه ع اوان بسياری دز كراب

(. 55: م440 رحيم، )« دندی آق شده نشاس ده

ى آق ك د و رباره ظاهرى دست كه بر باطن اا غاا اللت مى»ع شدق ر دصطالح،

دى دز كلماتی ع شدق، مجمشعه. باطن دستظاهر، نشانه اا عالمت بردی : گشا د مى

ی اك تحييق اا ـصه، كليدی بردى اك شاخه دز علشم اا مدخلی دست كه ميدمه

دما ر علم م طق، ع شدق اك مشضشع اع ی مفهشم . آادمیبردی اك مشضشع به شمار

« دليه دستی م طق معا مس دآق مشضشع و تشصيف آق؛ و مشضشع ر عرصه

(. 0 :م 500دلكرمی،)

های كمياب ها، جزءِ بخش، ع شدق ر ك ار ساار نشانه5دز ادگاه جاک فشنرانی

مرن دست كه نه ت ها بااد روی جلد ظاهر شش و با مرن همساق باشد، بلكه اكی دز

نيز هست كه خشدن ده ر برخشر دو Comprubi, 2002, p:5))دنشدع درتيای مرن

(.60:م444 هيمه، ) هد با آق، خط سير خشدندق مرن رد تشخيص می

ی ع شدق، دنشم ددق به تعراف د بی ع شدق ر وردق معاصر با پيدداش و رشد پداده

كلماتی دست كه باالی مرن شعری ـردر درند و »ع شدق، دز ادگاه فری. دند پر دخره

(. Ferry, 1996, p:1)« ششندين كلمات مرن هسر د كه نششره میجزءِ نخسر

ع شدق مـ ا و چيزی ساخره شده بردی »: ك ددما ژردر ژنت دز ع شدق دان گشنه اا می

(. Genette, 1988, pp: 692-693)« راافت و تأوال دست

دز ادگاه مجدی وهـه پژوهشگر عربی نيز ع شدق معمشالً آق چيزی دست كه بر

(. 6 :م5000وهـه، )ك د شضشع كراب و غيره اللت میم

1- Jaques Fontanille.

2- Ferry.

06

به . دست كه با پيامی اگر مشدزی و همس گ دست یع شدق پيام كامل»دز دان م ظر،

ت كهی اگری دسی پيام مفصل و پيچيدهع شدق پيامی فشر ه ر حاشيه ،عـارت بهرر

-دز تعامل نشانه ك د كه حاكیدطالق می «كاركر گشراری» ر چ ين شرداطی به آق

دست؛، بلكه مياق فرسر ده و مخاط(مرن و ع شدق)ش اسانه نه ت ها مياق و فرسر ده

بر ب ابردان فرسر ده با تفسير دثر .هرچ د كه دان تعامل به صشرت غيرمسرييم باشد

خاصی ع شدق شبردی دثر دست كه و ر پرتش دان دهددف ششدهددف خش ودـف می

دی مياق بدان مع ی كه دز م ظر فرسر ده، ع شدق، برآا د تعامل نشانه .ك دتعيين میرد

به باشش و دثر میاك ولی مخاط ، دز رگاه ع شدق ودر .فرسر ده و دثر دست

به ،گيری دز مفاهيم ـشدعد ساخرار و سـكی ش اخری خش ر بهرهكارگيری سابيه

تفسير ع شدق آق هماق اللت مرن ،مشدـعبيشرر ر بدان ترتي ، . پر دز تفسير آق می

(.151:ق،9 50 جكي ،)« دست

ی ع شدق وجش در ، ليشهشک بر آق دست كه كه تعاراف زاا ی ربارهبا وجش دان

ششدر دست بردی ع شدق تعرافی خاص عرضه كر ، زارد ع شدق معانی گشناگشنی »

(.Hoek, 1981, p:50)« در

,Genette)آق دست د پيگيری مفهشم تاراخیچ ين بررسی علمی ع شدق نيازمهم

1987,p:180)تر ؛ تا ضمن بررسی رشد و تحش آق، برشدنيم ماهيت ع شدق رد ـيق

. راابيم

شش جااگاه آق رد تا باالتران رجات ب ابردان، چه بسا تعارافی كه دز ع شدق دردئه می»

دز دان ادگاه، . ـردر هد تردز زباقدرتـاط درتيا هد، و آق رد دز م ظر ساخرار، هم

ش اسی مرردكم بردی دثر دست؛ تا جاای كه آق رد به تشابه ع شدق، اك ساخرار نشانه

پس . رساند كه رک ساخرار مرن ر گرو كشف ع اصر دان تشابه دستمفهشمی می

گير ، آق هم پس دز آق ع شدق، با وجش حجم دندک، به ع شدق جانشين مرن ـردر می

07

م، 440 / 51/5دلجزدئری، ) «گر ع به وی ودگذدر میكه دان مشضش

http://maamri-ilm2010.yoo7.com/t173-topic.)

اسمي بودن عنوان

ها با آق ش اخره و شش تا پدادهدی دست كه بر چيزی گذدشره میدسم اا ع شدق نشانه

و دگر ع شدق، نشاق دز اك شئ»معلشم ششند و دطمي اق نسـت به آق حاصل شش ،

تر دست تا به فعل، چردكه باشد، پس بر دسميت آق اللت در و به دسم نز اك

ع شدق نها ق بر اك شئ، حاكی دز درزش مفهشم آق دست؛ و درزش دشياء دردی

گذدری با دسم، بيشرر، مفهشم ودم رد تر دست، ب ابردان، ع شدقجااگاهی برتر و با ودم

باشد، چردكه باشد، ر معرض تحش میمی رساند، دما آنچه برگرفره دز دفعا می

عشاس، )« باشدی فعليه و به واژه فعل مضارع، میتحش ، دزجمله مفاهيم جمله

(.4 :ق5040

ب ابردان، دسم ر ميااسه با فعل، بيشرران سيطره رد ر ساخرار ع شدق در دز دان

ر غلـه در تا باشد بيشرجهت، دسمی بش ق، كه وجه تمااز و مـ ای دان ساخرار می

دسمی بش ق واژگی مرمااز و حری دساسی ر ساخرار ع شدق به شمار »فعل، ب ابردان

(.51:هماق)« رو می

ب ابردان جااگاهی كه ع شدق دز آق برخشر در دست، جزئی دز زبانی دست كه دفرد دز

. ك د، پس ع شدق نيش مؤثر ر تشخيص چيزها درطراق آق باهم درتـاط برـردر می

ی آق درتـاطی دست، ر زباق و بشدسطه -ی فره گید گذدری پدادهدز آنجا كه ع شدق

به . گذدری جددی دز تاراخ زباق دستبه همين سـ تاراخ ع شدق ؛گيرصشرت می

دز طراق نامگذدری ش اسی دست، اك روادد نشانه «گذدریع شدق»سـ دا كه عمل

-بخشد و آق رد مرمااز می به مرن هشات میسازی دز جهاق، زباق و با هدف تصشار

08

ی رودبط مياق و با تشجه به روادد نامگذدری، ترسيم مجمشعه بر دان دساس. ساز

چ د و تعيين آق ر تجزاهزباق و جهاق و چگشنگی دشرغا دولی به ومی، دز طراق

ششرار و آق، ر ن ها و م ظشرش اسی نامگذدری و اللتشيشه به عمق ، ما ردمجمشعه

-awu، م446 حسين، )ك د نز اك می بيشرر ر د بيات خصشصاً

dam.net/index.php?mode=article&id.)

ی عنوان و اسمرابطه

نشاساق به ی عمييی وجش در كه فره گردبطه« دسم»و « ع شدق»مياق معانی لفظی

به مع ی دغ نز كشفياق معرل داللف دست مشرق دز وسم »دسم . دند آق دشاره كر ه

دصل دو . دست كه عالمت معرفت دست؛ چه دسم با وسم مشدفق ر دان صفت دست

هخدد، )« ی وصل به تغير پيشست دسم گشتوسم بش ه به حذف ودو و زاا ت همزه

(.ش، ذال دسم5599، ج

مع ا و تفسير و تأوال دست، اع ی ع شدق چيزی رد »لفظ ع شدق ر زباق عربی مالزم

گير ؛ ع شدق هر چيز، نشانه و مع ا و د و مع ای آق چيز رد به عهده میك تفسير می

-، دان تعراف دز ع شدق به م زله(59:ق5040عشاس، ) «رو هدف آق چيز به شمار می

-دی دست كه سجده بر پيشانی سجده ی اك چيز، شـيه دثر و نشانهی اللت و نشانه

در ؛ چ انكه خددی عزوجل نيز گذدر و اللت بر عمل سجده ك دگاق به جا می

ی ب ابردان، ع شدق هر چيز، نشانه 5.«»: فرماادمی

.آق چيز دست

تعراف دسم ر . ك ددی دست كه بر برخی مفاهيم و دشياء اللت میدسم نيز نشانه

-بردی ناميدق مشجش دت دی دردی مع اای مسريل، كه كلمه»: لغت چ ين دست

.0 : فرح یسشره دست، پداددر نشردنيت هاینشانه سجده، دثر دز بر رخسارشاق -5

09

آنكه به زماق ودبسره رو ، بیو دمشر و مفاهيم به كار می -جاقچيزهای جانددر و بی

(.5:540ش، ج5591دنششه، )« باشد

-گذدرام، دان ع شدق نشانه با دان ميدمات بااد گفت، زمانی كه بردی كراب ع شدنی می

گذدر ، ر ودـع آق ع شدق رد بر كسی كه بردی چيزی ع شدق می»شش ؛ زارد ی آق می

ك د؛ پس ع شدق، نشانه و دسمی دست كه بر چيزی معي ی دنرخاب میی دساس نشانه

تشدق گفت كه دسم و بدان ترتي ، می(. 50-59:ق،5040عشاس،)« ك د اللت می

مع ای لغشی كلمه ع شدق و دشرياق آق، دان مشضشع رد »ع شدق اك اللت درند و

دی مياق ك د تا ردبطهها ر بيشرر دوـات سعی میكه نشاس دگاق كرابك د تأايد می

الال زاا ی بردی دثـات . ع شدق و دسم داجا ك د؛ گشاا دان و كلمه اك مع ی درند

های ی بيشرر كرابی آنها تأكيدی دست كه ر ميدمهدان د عا وجش در ؛ دز جمله

و دان »: گشادی دثرش میميددنی ر ميدمه بردی مثا ،(. 50:هماق)« عربی وجش در

شش و شش دلمثلها رد شامل میدم؛ چشق بيشرر ضربناميده «»كراب رد

همچ ين ااـشت حمشی ر (. 50:م5005دلميددنی، )« دلمثل در هزدر و دندی ضرب

دان كراب رد »: آور ه دست «»ی كراب ميدمه

(.61:، (ال تا)دلحمشی، )« دمناميده

عنوان در اشعار قديم

تاراخی ـيق ك شق ی ع شدق، پژوهشگردق تاهای دنجام شده ربارهعليرغم بررسی

تشدق تاراخچه آق رد به صشرت دلـره می. دندی پيدداش ع شدق به ست نياور ه رباره

ی كه ر دشعار فارسی و عربی دنجام هاابا تشجه به بررسی. تيراـی مشخص كر

تشدق گفت دولين شعر فارسی حاوی ع شدق، شاه امه دست و ر كر تاراخ شده، می

مسعش ی مروزی اكی دز شاعردق دودخر ـرق سشم و دوال ـرق »د بيات ذكر شده كه

نخسرين كسی دست كه شروع به نظم روداات تاراخی وحماسی داردق ... چهارم دست

11

و با دا كه دان (. 560:ش5595، 5صفا، ج)« ی م ظشمی پداد آور مهكر وشاه ا

م ظشمه ر ست نيست، ولی چشق ر كر تاراخ د بيات دز آق به ع شدق دولين

تشدق گفت شاه امه مسعش ی مرزوی دولين شعر شاه امه م ظشم نام بر ه شده، می

دی به نام كليله و ر همين ـرق، رو كی م ظشمه. فارسی دست كه ع شدق دشره دست

تران دشعاری رو ، و جزو ـدامیمی تران دثر وی به شماردست كه مهم م ه سرو ه

گذدری تشدق گفت ع شدقدما ر بررسی دشعار عربی، می. دستدست كه ع شدق دشره

دلعالء دبش جمله تيراـاً ر ـرق پ جم هجری ر شعر عربی ظاهر شده دست و دز آق

گذدری ع شدق «لزوم ماالالزم»اا «دللزوميات»بش ه كه اشدق مشهشر خش رد به دلمعری

تشدق گفت كه آق دولين دشعاری می «سيط دلزند»ی اشدق وی به نام هكر ه، دما ربار

(.01:ق5 50دلرشيد، )دست كه ع شدق به مفهشم دمروز دشره دست

سی تيراـاً ر ـرق چهارم آشكار شدهك يم كه ع شدق ر دشعار فارب ابردان مالحظه می

دست، اع ی تيراـاً اك ـرق ــل دز ظهشر ع شدق ر دشعار عربی و دان ع اوان به مرور

.زماق رشد پيدد كر ه دست

دند، ر بررسی دشعار شاعردق ـدام هرچ د ـصااد ر دشعار ـدام غالـاً ع شدق نددشره

تشدق درند و با بررسی دان ع اوان میشش كه ـصااد اشدق س اای ع شدق مالحظه می

گذدری كر ه چشق مصحح نسخه خطی فهميد كه خش ناسخ آق ـصااد رد ع شدق

ع شدق ـصااد و اگر دشعار دان »ی خش ذكر كر ه كه ر ميدمه( مدرس رضشی)

گرفت و دز آور ق -م-ی های خطی ـدام مخصشصاً دز نسخهرد دز نسخه نسخه

، (ـمه)ش، ص5505س اای، )« اد خش دری كر دی ر آق نمیدهافاهاای كه ع شدق

اع ی نسخه خطی كه ر كرابخانه ملی دست و دان -م-ی و نسخه( ی كرابميدمه

تران نسخه خطی اشدق س اای ر داردق دست كه ر ـرق ششم ميال ی نسخه ـدامی

ق 109 – 15های آمده دست و ر نسخه خطی نششره شده كه آق رد ر مياق سا

10

هد كه نشاس دگاق اا ناسخاق آق وردق و دان مطل نشاق می(. هماق)دند نششره

دند گذدشرههاای كه ـصااد ر آق سرو ه شده، بردی آق ع شدق میبردی معرفی م اسـت

ها با ع اوان معاصر فرق در ، چشق سـك آنها با سـك جداد كه دلـره آق ع شدق

هماق، ) «»، «تجراد و تشحيد فرمااد ر »مان د . مغاارت در

.و نظاار آق( 510و 06:

شش كه همه ـصااد ر دان اشدق دردی ع شدق با رجشع به دان نسخه مالحظه می

ك د كه ـصااد ر دشعار گذشره هم ع شدق دست و وجش ع اوان ر آق ثابت می

(.ف/515 س اای، نسخه خطی اشدق، شماره)دند دشره

گذاری در شعر قديمروش عنوان

شش كه بيشرر دشعار بدوق مشاهده می (كالسيك)با بررسی ع شدق ر شعر ـدام

تشدق گفت ع شدنی كه جزء دصلی ـصيده باشد فيط ر دشعار ع شدق هسر د، و می

گذدری ـصااد خش به صشرت ولی شاعردق ـدام بردی ع شدق. شش معاصر اده می

به دان نريجه »با بررسی آق دشعار (. 00:ق5040عشاس، )دند م عمل كر هغيرمسريي

رسيم كه نـش ق ع شدق ر مفهشم معاصر آق به دان مع ا نيست كه شاعردق گذشره می

دند، بلكه به چ د شيشه به صشرت غيرمسرييم به دان دزمعرفی ـصااد خش غافل مانده

(.55:ق0 55دلحارثی، )« دنددمر پر دخره

:گذاری در اشعار قديمهای عنوانهشيو

گذاری اشعارنقش مطلع قصيده در عنوان -1

دند كه ششدهد آق ر دشعار بعضی ـصااد ر دشعار ـدام به مطلع خش مشهشر شده

دند كر هو سعی می بسيار دست، زارد شاعردق ـدام به مطلع ـصااد خش دهميت د ه

«حسن مطلع» بالغی آق رد به ع شدق و ر كر تا آغاز سخ شاق بليغ و شيشد باشد

11

آغاز سخن فحل و بداع باشد و دگر ـصيده بش »: دندكر ه و ر تعراف آق گفرهمعرفی

بااد كه بيت دو نيكش آردسره بش به لفظ اا به مع ی، چ اق كه ش شنده بددند كه دان

فارسی و دز ششدهد آق ر شعر ـدام (. 11-10:ش5565رد واانی، )« دو بيت دست

حافظ ) «»حافظ ی تشدق به مطلع مشهشر ـصيدهمی

دو فرر »: چ ين بيت دو دز غزليات سعدیم، و ه(5ش، ص5590شيردزی، بهار

.دشاره كر ( 055ش، ص5565سعدی شيردزی، ) «ب ام داز دنا

، مطلع ـصيده طرفه «»ها عربی دز جمله مشهشرتران مطلعدما ر دشعار

»چ ين مطلع ـصيده دعشی هم( 0 -50:ق 5 50، )بن دلعـد،

إمرؤ ) «ـفا نـك»و مطلع ـصيده دمرؤ دلييس( 65 -11(:ال تا)، ) «

هسر د كه دلـره دان ـصااد به نام معليات هم مشهشر شده، ( 6 -0، ص(التا)دلييس،

م، 5010بروكلماق، )دند ر ك ار نام معليه، به مطلع خش نيز معروف بش هولی

(.514،516، 5:0ج

گذاری از طريق نسبت دادن اشعار به شاعرعنوان -2

شااد برشدق گفت كه نسـت د ق دشعار اا اشدق دشعار به شاعر، دز مشهشرتران

صشرت شفاهی دز به »آمده كه گذدری ر دشعار ـدام به شمار میهای ع شدقروش

ك دگاق مرخصص ر رودات شعر آغاز شده دست، كه بيشرر بعد دز طراق رودات

گذدری بردی نسـت د ق دست، هر چ د روش ر ع شدقتدوان دشعار معروف شده

ی شعر ر حشزه(. 5:ق0 55دلحارثی، )« .دستـصيده به شاعر خش بش ه چ د

اـانی، اشدق ناصر خسرو و نظاار آق دشاره تشدق به اشدق س اای، اشدق خفارسی می

تشدق ی شعر عربی دز اشدق دمرء دلييس، و اشدق مر ـی، و غيره میكر ، و ر عرصه

. نام بر

11

گذاری از طريق حرف رویعنوان -3

آخران حرف دصلی ـافيه كه مددر ـافيه ». شش مرن شعری به حرف روی مرمااز می

حرف روی دست كه بعضی ( 505:ش5501زمسراق دحمدنژد ، )« بر آق دسرشدر دست

ولی بعض ... دند، مان د ـصيده ردئيه، بائيه، الميه وغيره ـصااد به آق نسـت د ه شده

كه چ د شاعر دوـات نسـت د ق ـصيده به حرف روی كافی نيست، مخصشصاً وـری

به تا ـصيده باش د؛ ب ابردان سعی شده ر اك حرف روی ـصااد خش رد سرو ه

تائيه عـددلرحمن جامی ترجمه »مثا آق ر شعر فارسی . شاعر آق نسـت د ه شش

چ ين هاتف دصفهانی هم( ش5596عـددلرحمن جامی، ) «تائيه دبن فارض دست

هاتف ) «ـصيده ردئيه ر وصف زلزله كاشاق»دی دشره دست با ع شدق ـصيده

، ) «»: دما دمثا آق ر شعر عربی(. 90- 9:ش5501دصفهانی،

-1 م، ص5090-ق5500، ) «» و( 556-0:ق 550، 5ج

.باشدمی( 545 -09: هماق) «»و ( 5

گذاری نسبت به موضوع اشعارعنوان -4

گذدری آق در زارد بعضی دشعار به مشضشعی مشضشع دشعار تأثيری مهم ر ع شدق

ی آق ر دشعار ـدام نمشنه. دندی آق سرو ه شده، نسـت د ه شدهكه رباره

ی كه رباره «ی فر وسیشاه امه»: دشعار فارسی بسيار دست، مان د مخصشصاً ر

چ ين هم. شامل شصت هزدر بيت دستشاهاق سرزمين فارس سرو ه شده و آق

دز ـصائد . نظامی كه رباره خسرو پرواز و معششـه وی شيران دست «خسرو شيران»

خاـانی دست «داشدق مددئن»گذدری شده اگری كه با تشجه به مشضشعش ع شدق

كه شامل تشصيف داشدق خسرو دست و ظاهردً ( 99 ش، ص 556خاـانی شرودنی، )

ر دشعار عربیدما مثا آق . بعد دز وردق خاـانی به دان ع شدق معروف شده دست

به ست خليفه )ی مشهشر دبش تمام كه رباره فرح شهر عمشراه ـصيده «»

11

دما دان ـصيده ر اشدق دبش تمام شرح داماق . سرو ه شده دست( عـاسی معرصم باهلل

(.444:54 دبش تمام، )ذكر شده دست «فرح دلفرشح»دلـياعی به نام

شعری آنگذاری اشعار از طريق قالب عنوان -5

دند، برخی دشعار همانطشر كه بعضی دشعار به مشضشع اا مطلع و غيره معروف شده

گذدری خيلی كم دست و فيط دند، ولی دان نشع ع شدقنيز به ساخرارشاق مشهشر شده

های مخصشص داردنی به مث شی كه دز ـال »دز جمله . شش ر دشعار فارسی اافت می

كه ر د ب عرب مشفييت كس نكر ه، ر شعر رسد زارد به هماق نسـتنظر می

ها دست و بزرگرران شاهكارهای د ب حماسی و تران ـال فارسی اكی دز عالی

-ی فر وسی وخمسهغ اای و عرفانی و تعليمی ما ر دان ـال دست دز ــيل شاه امه

تران روزگاردق ر شعر مث شی دز ـدام. ی نظامی ومث شی مشلشی وبشسراق سعدی

ی های شعر فارسی كه اكی دز آنها شاه امهی وجش دشره و ر نخسرين نمشنهفارس

(.590:ش5510كدك ی، شفيعی)« مسعش ی مروزی دست

شهرت اافره، « مث شی مشالنا»دز آق جمله مث شی مع شی جال دلدان مشلشی نيز كه به

(.ش5506مشلشی، )دست و ر ـال مث شی سرو ه شده

تران و ـدام»دست ست كه دشعار زاا ی ر آق ـال سرو ه شدهدما نشع وم رباعی د

و ( 56:ش5569بردوق، )« آادتران صشرت شعری داردق به شمار میدصلی

ش معروف شده، رباعيات ـالـمشهشرتران شعری كه ردان ـال سرو ه شده وبه نام

(.ش5550خيام نيشابشری، )خيام دست كه به چ دان زباق ترجمه شده دست

ی آنآورندهگذاری اشعار از طريق نسبت دادن به گردعنوان -6

ی آق نسـت د ه شده دست كه ر وردق ـدام چ د كراب ر عربی به نام گر آورنده

دشاره كر كه ر وره خش ( م904/ق560)تشدق به مفضل ضـی دز جمله آنها می

15

-ع شدق «مفضليات» پسس «دخرياردت»دست، با دا كه وی دان دشعار رد گر آوری كر ه

9( ق56 و)همچ ين دصمعی . گذدری كر ه و ليكن به نام دو مشهشر شده دست

بروكلماق، )مشهشر شده دست «دصمعيات»ـطعه گر آوری كر ه كه با ع شدق ـصيده و

.دما ر دشعار فارسی چ ين چيزی مالحظه نشده دست(. 90 - 9:م5010

گذاری قصايدعنوانهای خطي در نقش مصحح و ناسخ نسخه -7

گذدری ـصااد ظاهردً ر وردق معاصر شروع شده، ولی با بررسی دشعار ـدام ع شدق

گذدری دند، دما خش شاعر آق ـصااد رد ع شدقآشكار شد كه ـصااد نيز ع شدق دشره

نكر ه دست بلكه ناسخ اا مصحح نسخه خطی بردی معرفی دشعار به خشدن ده و

كر ه كه سـك آنها، دان گذدری میسرو ه شده، آنها رد ع شدق م اسـری كه ـصااد رآق

دشاره ( ق101-095)تشدق به ع اوان دشعار س اای بردی نمشنه می. ك دد عا رد تاايد می

ـی كه ملي بحسن ر وصف تاج دلعصر حسين عجاا»بردی مثا ع شدق ـصيده . كر

ـصيده ر صلح وی دان»( 1 ش، ص5505س اای غزنشی، )، «...زشت دست گشاد

( ق101-4 1)همچ ين ر اشدق خاـانی ( ... 6 :هماق) «گشاد با شيخ حارثی

ر مدح جال دلدان دخسراق »مان د . مالحظه شده كه بسياری دز ـصااد ع شدق درند

خاـانی شرودنی، )و نظاار آق «(ص) ر مدح پيغمـر دكرم مصطفی»، «شرودنشاه

(. 0:ش 556

-ار عربی ـدام نيز مشاهده شده كه به سـك شعر معاصر ع شدقع شدق ر بعضی دشع

های آق گذدری شده دست مان د برخی دشعار اشدق دشعار مر ـی كه ر برخی چاپ

ها رد رسد مصحح اا شارح آقع شدق درند ولی ر بعضی اگر نددرند كه به نظر می

«»: بردی مثا ع شدق ـصيده. گذدری كر ه دستع شدق

دلـره برخی دز دان (. 41 :هماق) «ال تلمها»، و اا ـصيده (14:م5006/ق5046ی، دلمر ـ)

هد دما رباره ع اوا ی كه نشاق می. ع اوان دز اك مصردع اا كمرر تشكيل شده دست

16

-4 5)تشدق به ع اوان دشعار دبش فردس حمددنی گذدری شده، میكه ر ـدام ع شدق

»عار ر دشعار كالسيك دست، مان د دشاره كر كه نمشنه وجش ع شدق دش( ق519

، ( 509:م5009/ق5040أبشفردس دلحمددنی، ) «

-تشدق گفت كه ع شدقب ابردان، می( 05 :هماق) ...«»

ان ترتي كه اا خش شاعر آق رد گذدری ر دشعار دردی سابيه طشالنی دست به د

كر ه اا مصحح و اا كات نسخه خطی؛ بر خالف آنچه بعضی گذدری میع شدق

دست دند كه ع شدق ـصااد ر دشعار معاصر پداددر شده پژوهشگردق ذكر كر ه

شش كه ع شدق ر زارد با بررسی دشعار ـدام آشكار می(. 56:ق0 50دلحارثی، )

. دست دشرهـصااد ـدام نيز وجش

گذدری چ ين ر نامگذدری دشعار، گاهی شاعر بر حس مشضشع ـصيده ع شدقهم

-ك د، اا دا كه بردی دشعار خش ه گام ـردئت آق به صشرت شفاهی ع شدنی میمی

تعد دغردض ر اك شعر، باعث شده دست كه ـصااد ر ـدام ع شدق گذدری . گذدر

س، اعش)سرو ند ا شعر خش رد میهنششند، چشق شعرد ر بازدرها ومحفل

(.00:ق5040

عنوان در اشعار معاصر

دند، و ـصااد به ر دشعار كالسيك فارسی، شاعردق به ع شدق چ ددق دهميت ندد ه

دند و با بررسی دشعار سی و پ ج گذدری ـدام ر مياق مر م مشهشر شدهروش ع شدق

مشخص شده كه تشجه به تن دز شاعردق معاصر و دودخر وردق صفشاه و ـاجار

ع شدق دز وردق بازگشت د بی شروع شده، و ر دشعار لطفعلی بيگ آذربيگدلی

رسد ـسمت زاا ی دز دند كه به نظر میبعضی ـصااد ع شدق دشره( ش5545-5564)

-ی برد ر خش می ر مرثيه»مان د . كر ه دستگذدریخ، ع شدقآق رد مصحح اا ناس

چ ين و هم( 04 :هماق)، «و له عليه دلرحمه»و ( 55:ش5566آذربيگدلی، ) «گشاد

17

دق و شاعر( ش5 5-5561)نمشنه زاا ی دز دان ع اوان ر اشدق وصا شيردزی

و ( 5 (:بی تا)وصا شيردزی، ) « ر ته يت فرمااد»: مان د. اگر مشاهده شده دست

.و نظاار آق( 5:هماق) «ر مدح چهار ه معصشم پاک عرض كر ه »

ان نمشنه ع اوان ر شعر شاعردق بعدی مان د دشعار فرحعلی خاق صـا كمرر ولی د

-دما ع اوان ـصااد به مفهشم دمروزی رد می(. ش5505صـا، مهرماه ) اده شده دست

به وفشر مالحظه كر كه همه ( ش 0 5-5509)تشدق ر دشعار دوری شيردزی

دند مث شی فيط ع شدق دشره ها كه چ دها ومث شیدند بجز غز دشعارش ع شدق دشره

تشدق گفت كه دوری شيردزی ب ابردان، می(. ش5594 دوری شيردزی، تابسراق )

.گذدر ع شدق ر شعر معاصر دستپيشگام اا به تعـيری ب ياق

دست ع شدق ر دشعار معاصر عربی تيراـاً ر دودال ـرق بيسرم ميال ی به وجش آمده

تشسط دلسماعيل، آغاز ودـعی ع شدق ر شعر معاصر كه دز ادگاه كرر عـددلرحمن

دست، كه به علت آش اای وی پداددر شده «دلششـيات»شاعر دحمد ششـی ر دثر وی

با فره گ دروپاای و عربی دست، و ع شدق دولين پداده جدادی دست كه ر ـصااد

ك شش كه گرداش رمانريگفره می(. 56:ق0 50دلسماعيل، )عربی ظاهر شده دست

(.56:ق0 55دلحارثی، )دست شعردی جماعت آپشلش ر ظهشر ع شدق تأثير دشره

ات معاصرياهميت عنوان در ادب

-رو ؛ دز دان ر مرشق د بی معاصر، ع شدق جزء بسيار مهمی بردی هر مرن به شمار می

. رو د اـاق همشدره ر پی آق هسر د كه ر ع اوان مرشق و آثار خش ت شع داجا ك د

ی سر بردی بدق دست و مرن دز طراق ع شدق به م زله»يت ع شدق ر آق دست كه دهم

-دز م ظر نشانه. پر دز دفزداش، تعشاض، كاهش و اا تغيير، به شرح و دصالح آق می

ی شعر دست و به آق مفهشم پشااای ی مركز و اا هسرهگذدری به م زله ش اسی، ع شدق

-گردنـها، ما رد ر تحليل و بررسی مرن ااری می دیايي اً ع شدق با دندوخره. بخشدمی

18

كه ع شدق، سـ ش اخت عميق دنسجام مرن و رک دبهامات آق ك يماا آوری می. ك د

پر دز و ماهيت شش ؛ زارد همچشق محشری دست كه به زدااای و بازتشليد خش می می

(.549:م5090مارس/ حمددوی، ا اار)« ساز شعر رد روشن می

. تر نيستی اكی دز ع اصر مرن، دز اگر ع اصر كمع شدق خصشصاً به م زلهدهميت

دان سيطره مخاط رد . ب ابردان، ع شدق، ع صر غال مرن و تابلشی تـليغاتی آق دست

همچ ين ع شدق، . ك د كه بردی خشدندق مرن بااد دبردد دز ع شدق آغاز ك دود در می

مرن و مشاركت ر رفع دبهام دز آق رد ـسمت د مرن دست و ـابليت كشف ماهيت

دان دمر بددق مع ا . ك دی مرن رد ااری كر ه و مفهشم آق رد مشخص می در ؛ مجمشعه

ی خشدنش آق و دمی بردی شكار مخاط ی بافرار مرن و دنگيزهدست كه ع شدق، آا ه

ی ها ـهدز دان رهگذر، دهميت ع شدق دز آنجا دست كه ع شدق كليد تعامل با ج . دست

دی كه بدوق ر دخريار دشرن دان كليد، ورو مفهشمی و نما ان مرن دست؛ به گشنه

ی مـانی ساخراری و مفهشمی و كشف مضامين و به نيای مرن د بی اا كراب و تجزاه

. دهددف آق، بردی مخاط دمكاق پذار نيست

های معاصر به سیدند و ر برر ناـددق به آق تشجه كر ه»به سـ رک دهميت ع شدق،

تشدق آق رد نا اده گرفت؛ دن د كه نمیآنها ع شدق رد مدخلی مهم می. دندآق پر دخره

تشدند دز طراق آق به عالم مرن ودر شش و دز آق بردی چردكه بدوق تر اد خشدن ده می

(.555:م440 رحيم، )« گير فهم مرن كمك

ها اا دند، ت ها پيشستيا ی ور ماندههای دنرها دز پژوهش ها كه بردی مدتدان مدخل

هاای هسر د كه مرن رد غ ا بخشيده و تشدبع مرن نيسر د؛ بلكه م ـعی غ ی دز شاخص

-ها به مرن هشات بخشيده و آق رد مرمااز می ب ابردان، دان مدخل. گر دندبارور می

ك د ساز و ب ا بر سخن خالد حسين، تابلشی ورو به جهاق مرن رد عطا می

(.http://thawra.alwehda.gov.sy/_print_veiw.asp م،440 / 5/ جعفر،)

19

ك د كه بيانگر دهميت آق دغل دوـات ع شدق سؤدالتی رد ر ذهن خشدن ده داجا می

اابيم مگر دا كه به پاااق مرن د بی دست؛ به واژه كه گاه ما جشدبی بردی آنها نمی

ك د و د بردی خشدندق مرن د بی تششاق میبه عـارت اگر ع شدق، خشدن ده ر. برسيم

ك د و خشدن ده دان تششاق دز طراق سؤدالتی دست كه ع شدق به ذهن خشدن ده دليا می

(.555:م440 رحيم، )ها به عالم مرن دخل شش شش بردی اافرن پاسخ آق مجـشر می

يل مرن، ناـد ــل دز تحل اابيم كه بهرر دست با ـت ر نيش و دهميت ع شدق، رمی

بررسی ع شدق شروع ك د؛ زارد ع شدق كليدی دست كه رمز و ردز مرن رد كار خش رد با

.گشااد بردی خشدن ده می

. مـانی و دصشلی علمی در كه بر آق دسرشدر دست -ب ابر دهميت آق -پس ع شدق»

پس هر گشنه بررسی بردی . ع شدق تا حد زاا ی به مشدزدت و بردبر خش مرن دست

ر كر ق فضای مرن رد بااد دز ع شدق شروع كر ؛ چردكه ع شدق نه ت ها بخش آشكا

ی زباق نيست كه برشدق آق رد دز كل مرن حذف كر ، عضش دصلی مرن دست كه دضافه

(.550:هماق)« بااد ــل دز ورو به مرن، دز آق عـشر كر

گذاری در شعرتحول و پيشرفت عنوان

و پيشرفت دست، ر د بيات و مشضشعات د بی همه چيز ر دان نيا ر حا تحش

بردان دساس، ع شدق ر شعر . تشدق دان تحش و پيشرفت رد مالحظه كر نيز می

باشد تكلف نيست كه اللت سطحی دشره معاصر مان د ع شدق ر گذشره، سا ه و بی

پژوهشگر گير كه های گشناگشنی رد ر بر میها و تخيلبلكه دبهامات، رمزها، دسرعاره

های مخرلف بردی بررسی و تحليل آق دسرفا ه ك د و اللت در تا دز روشمی رد ود

.ردبطه مياق ع شدق و مرن رد كشف ك د

11

شش كه ر مياق ع اوان دوليه و ع اوا ی كه دز طراق بررسی ع اوان دشعار آشكار می

دی دز زار به نمشنه ر . های فردودنی وجش در آمده تفاوت ر وردق معاصر پداد

:شش تحش ع اوان ر سه ـرق دخير دشاره می

دز لطفعلی بيگ آذر بيگدلی «ـصيده ر تعراف ميرزد نصير طي دصفهانی» -5

(.5:ش5566آذربيگدلی، ( )ش5545-5564)

(.5 :ش5594 دوری شيردزی،( )ش 0 5-5509)دز دوری شيردزی «نشبهار» -

5560حائری، تابسراق ( )ش5540-15 5)ميرزد دز دارج «دعرما به نفس» -5

(. 00:ش

(.511:ش 5591نيما اششيج، ( )ش5550-90 5) دز نيما اششيج «بهار» -0

(.0:ش5590شاملش، ( )5590 -5540) دز شاملش «بهار خامشش» -1

(.5:ش5599كدك ی، شفيعی( )ش5550) دز شفيعی كدك ی «بهار عاراری» -6

: ر عربیی آق ر دشعادما نمشنه

( ال تا)ششـی، ( )م 505 -5060)دز أحمد ششـی 5«» -5

:59.)

(.500:م446 دلسياب، ( )م5060-6 50)دز سياب «سفر أاشب»-

(.004:م444 رواش، ( )م440 -5005)دز رواش «نسافر كال اس»– 5

(.0 1: م، م440 دلميالح، ( )م5059)دز ميالح 5«»-0

بي يم كه ع اوان گذشره، سا ه دست و مضامين دگر ر دان ع اوان ـت ك يم می

تر ششام ع اوان پيچيدهتر میكه هرچه به وردق معاصر نز اكسطحی در ، رحالی

.شش میششند و به رمز، خيا ، دسرعاره و نظاار آق نز اك می

.دست ششـی ـصااد مشهشرتران دز( نيل رو ر هاودـعه بزرگرران) -5

.ك يممی مسافرت مر م مان د -

.مسافرت رجمجمه سشردخ شده -5

10

عنوانهای نقش

ب ابردان . ك دشكی نيست كه ع شدق نيش مهمی ر معرفی مرن به خشدن ده دافا می

ی آق نيش دند كه دزجملهها بحث و بررسی كر هی دان نيشپژوهشگردق رباره

لشی هشاك و شار و گرافل و . ن آق رد كشف كر ااكشبسدرتـاطی زباق دست كه

دند، ولی نيش ع شدق رد مشخص كر هميريروق وغيره، هركس برحس ادگاه خش ،

های ــلی رد های نظری دست، ب ابردان نيشها تابع تعميمژنت راافت كه دان نيش

:كه به شرح زار دست( 4 : م454 بشصـع، )دصالح و ر چهار نيش خالصه كر

کنندهنيينقش تع -5

تمامی تر دست و های ع شدق معروفك دگی اا نامگذدری، دز اگر نيشتعيين

شش ، زارد نام دان نخسرين كاركر مرن محسشب می. ها ر آق مشررک دستمصددق

ك دكراب اا مرن رد تعيين و آق رد به صشرت ـيق به خشدن دگاق معرفی می

دست، پس الزم دست گذدری به سشی ع شدق گرداش پيدد كر هب ابردان نام(. 4 :هماق)

ك د كه مشر پس د خشدن دگاق ودـع گر نشاس ده، نامی بردی كراب خش دنرخاب

.ك دزاردكه دان نيش هشات مرن رد تعيين می( 90:ق0 50بلعابد، )

نقش توصيفي -2

نيش -5:شش و آق شامل و نيش دستبا دان نيش، مرن بيشرر تشصيف می

كه دان و نيش با هم تفاوت درند، برغم دان. نيش دخـاری تفسيری- مشضشعی،

نيش مشضشعی مان د . گشا دك د كه به آق تشصيف مرن میفا میولی اك وظيفه دا

ضشع كراب ، دما نيش خـری، مش«گشادی دشعار فر وسی سخن میدان كراب رباره»

، و دان نيش تشصيفی، ناميده «دان كراب دشعار فر وسی دست» مان د: ك درد تفسير می

ست، و دان نيش مرن رد بردی ی كليد تأوالی بردی ع شدق دشش زارد دان به م زلهمی

مثا (. 05- 0:ق0 50بلعابد، )ك د خشدن ده آشكار و تصشری دز آق به ذه ش دليا می

11

( 561:م444 رواش، ) «اشميات جرح فلسطي ی»ع شدق شعری آق ر شعر معاصر

شش كه شعر ك د، زارد دز ظاهر ع شدق مشخص میدست كه ع شدق مرن رد تشصيف می

.باشدها میها و وطن دشغالی آقیی فلسطي رباره

کنندهنقش داللت -3

تشدند دز دان نيش ور دان نيش با نيش تشصيفی مشابهت در ، دما نشاس ده نمی

خش رد در و هر مؤلفی برحس خاصّ گفره شده، اللت زارد مان د هر كالمشش ،

بردی (.545:م440 رحيم، )ك د تشدناای خش دز طراق زباق به دان اللت، دشاره می

كه دان ع شدق ( 6:ش5504شاملش، ) «ـصيده بردی دنساق ماه بهمن»مثا ع شدق شعر

ك د و دز طراق خشدندق مرن دی كه ر ماه بهمن دتفاق دفرا ه دست، اللت میبه حا ثه

.شش دان ماجرد بردی خشدن ده آشكار می

کنندهنقش جلب -4

آاد، زارد خشدن ده رد بردی خشدندق ع شدق به شمار میهای تران نيشدان نيش دز مهم

هد اع ی ع شدق ك د و دنگيزه به ست آور ق كراب رد دفزداش میمرن جل می

دنگيز ، چشق شش كه ك جكاوی خشدن ده رد بردی خشدندق مرن برمیطشری دنرخاب می

با شگر هاای شش ، ر ودـع دان نيش خشدن ده رد تحت تأثير اللت ع شدق ودـع می

(.4 :م454 بشصـع، )ك د بردی مطالعه مرن كراب جل می

ك د، و دثر د بی رد سازی دثر د بی دافا میب ابردان، ع شدق، نيشی مهم ر برجسره

هد مان د دطالعيه ی خشدندق آق رد نز خشدن ده دفزداش میك د، و دنگيزهمشخص می

.ك دجل می اا تابلشای جذدب كه مشرری رد به سشی كاال

انواع عنوان

كه هر نشع دندب دی كر ههای معاصر، ع اوان رد به چ د نشع سره ر پژوهش

ها ع شدق خارجی، ب دی شده كه دز جمله آقبرحس مضمشق اا اللت آق تيسيم

11

باش د كه ر ع شدق دصلی، ع شدق فرعی، بياق نشع، ع شدق دخلی و ع شدق فهرسری می

:پر دزامشضيح آنهاای كه بيشرر ر شعر معاصر كاربر در ، میذال به بررسی و ت

عنوان خارجي -1

گير و ع شدق خارجی ع شدنی دست كه روی جلد كراب دعم دز شعر اا نثر ـردر می

ك د كه گاه به آق ع شدق شاعر اا نشاس ده بردی جل تشجه خشدن ده آق رد آشكار می

ع شدق مركزی دست كه » اگر، ع شدق خارجی گشا د، به عـارت ودـعی اا دصلی نيز می

ك د، و آق به دان مع ی دست كه ع شدق هشات مؤلف رد خارج دز كراب تعيين می

شش و خشدن ده با نشانه زبانی و خارجی، دولين بخشی دز كراب دست كه خشدنده می

.51:م449 /54/45حمددوی، )« شش بصری با آق رو برو می

http://www.wata.cc/forums/showthread.php.)

عنوان اصلي -2

-رو ؛ همتران جزء مرن به شمار میآاد و مهمع شدق دصلی، هميشه بر سر مرن می

تشدند هماق ع شدق خارجی باشد، زارد ع شدق دصلی، دولين جزء چ ين ع شدق دصلی می

-خشدندق مرن جل میشش ، و نظر وی رد به مرن دست كه خشدن ده با آق روبرو می

ك د، و شامل ع شدق اشدق، ع شدق دصلی هشات و مضمشق مرن رد مشخص می. ك د

.ـصيده، ـصه، مياله، كراب و نظاار آق دست

عنوان فرعي -3

. آاددز ع شدق دصلی میشش كه پسدی دز ع شدق دصلی محسشب میع شدق فرعی شاخه

باشد ر بعضی جاها حضشر نددشرهكر كه ع شدق فرعی ممكن دست دلـره بااد دشاره

چ ين نيشی و ر صشرت وجش ممكن دست نيشی تأوالی بردی ع شدق دصلی و هم

تـليغی بردی مضمشق مرن دافا ك د، و آق وـری دست كه ع شدق دصلی معرف كامل مرن

11

(. 90:م449 حسين، )ك د ع شدق فرعی مضمشق مرن رد آشكار می. به خشدن ده نـاشد

دی كه مياق ع شدق دصلی شدق فرعی تفسيرك ده ع شدق دصلی دست، و ردبطهب ابردان ع

به زباق عربی «دو» ، اا حرف«اا»و ع شدق فرعی وجش در دز طراق حرف ربط

ر فارسی و عربی كه بعد دز ع شدق دصلی ):( شش ، اا دز طراق و نيطه حاصل می

با حروف بزرگ و ع شدق ها ع شدق دصلیچ ين بعضی وـتو هم( هماق)آاد، می

ی با ه»مثا اشدق دمام خمي ی با ع شدق بردی . شش فرعی با حروف كشچك نششره می

كه ( ش5596دمام خمي ی، تابسراق)دست «(ره)ی دمام خمي یدشعار عارفانه: عشق

، ع شدق فرعی آق دست (رهـ)ی دمام خمي یی عشق، ع شدق دصلی و دشعار عارفانهبا ه

ق شاعر عـد ی آق ر شعر عربی، اشددما نمشنه. ك دلی رد تفسير میكه ع شدق دص

دلشراط »كه «عن دلسياردت و دلرصاص و دلدم: متدلشراط دلصا»دلزهره زكی با ع شدق

ع شدق فرعی دست كه «عن دلسياردت و دلرصاص و دلدم»ع شدق دصلی و «دلصامت

شدق رباره وضعيت سخری ك د، زارد كه دان امضمشق ع شدق دصلی رد آشكار می

(.م455 زكی، )برند دست كه عردـی ها دز آق رنج می

(بيان نوع)جنس بودن نشانه هم -4

ی دنشدع مرشق د بی مان د ع شدق ـصه، بياق نشع ع شدنی دست كه نشع مرن رد دز بييه

ك د، بردی مثا وـری كه كلمه رماق اا رماق، نمااش امه، شعر و نظاار آق مرمااز می

ك د شش دان كلمه نشع د بی رد مشخص میعر اا دسراق روی جلد كراب نششره میش

دلـره (. 04-90:م449 حسين، )ك د و خشدن ده رد بردی رک نشع مرن رده ماای می

شش ، برخی ع اوان، مضمشق میتر اده ها كمدان نشع ع شدق ر ـياس با ساار ع شدق

: ی عشقبا ه» ر ع شدق ــلی كه ذكر شد اع ی رسان د؛ بردی مثا دصلی مرن رد نمی

نـاشد نشع د بی بردی خشدن ده «دشعار»ی دگر كلمه «(رهـ)ی دمام خمي یدشعار عارفانه

.ماندمـهم می

15

عنوان داخلي -1

ع شدنی دست كه دخل مرن وجش در و نشاس ده اا شاعر ر مياق سخن خش ، بردی

و نيش آق مشابه ( نشانه زبانی اا چاپی باشدچه آق )گذدر هدف معين، نشانه می

ولی دخرالف آق با ع شدق دصلی ( 0:هماق)ك د، نيشی دست كه ع شدق دصلی دافا می

تشدند آق رد رک ك د، زارد دان ع شدق بيشرر رمزی آق دست كه فيط خشدن ده مطلع می

ع شدق دخل مثالً . ن رد رک كر دست و بردی رک اللت آق بااد دو اللت كل مر

شاملش، )شاملش دست «شـانه»كه ع شدق دصلی شعر «!ـصدم آزدر شماست»

(.149:ش5504

ساختار عنوان

: شش به ع شدق مثا عل تشكيل میع شدنی دست كه دز دسم اا ف(: سا ه)ع شدق مفر ( 5

(.09 : م، ج440 دلميالح، ) «»ين چ هم( 905:ش5509شاملش، ) «رسرگاردق»

ع شدنی دست كه كلمات آق و اا بيشرر باشد اع ی شامل شـه جمله : ع شدق مرك (

ودپسين تير »اا «دز مرگ من سخن گفرم»شش ، مان د ه اا بيشرر دز آق میاا اك جمل

»اا مثل ( 905و 951 :ش5509شاملش، ) «گشا دتركش آق كه می

دی دز ع اوان تحش اافره تشدق نمشنهو دان ع اوان رد می 5«

. دنست؛ زارد ع اوان اگر سا ه هسر د

گيرینتيجه

-آغاز ظهشر دسم دز بدو خليت آ م دست و پيدداش دسم، شروع ع شدق به شمار می

شش ، آق پداده دی دطالق میهرگاه بر پداده( دسم و ع شدق)رو ، و هر اك دز آنها

دمروزه ع شدق ر ش اخت و معرفی دثر د بی و محرشدی . گر مشخص می ش اخره و

.به ردزد دنجاميد مرگم وی دسم و آرزوهاام مياق ر -5

16

تشدند دشره باشد دمروزه دز دهميری دی كه ع شدق با مرن شعری میآق، بشاژه ردبطه

ر دان مياله كششش شده دست نيش و دهميت ع شدق ر ردبطه . واژه برخشر در دست

حاصل دان بررسی به شرح زار مريابل آق با مرن د بی مشر كاوش ـردر گير كه

:دست

های ها، به زماق آغاز نزو كرابكراب( ناميدق)دز دسم بردی ع شدق دولين دسرفا ه -5

.گر آسمانی بر می

گذدری رد عمشماً ناسخع شدق ر دشعار ـدام وجش دشره دست، ولی دان ع شدق -

سرو ق آق بردی خشدن ده، اا مصحح بردی معرفی دشعار و ش اساندق م اسـت ( كات )

. د ه دستدنجام می

گذدری ر دشعار گذدری ر دشعار ـدام فارسی تيراـاً اك ـرق ــل دز ع شدقع شدق -5

ر دشعار ـدام فارسی و عربی ع شدق و شعر ردبطه آشكار . عربی صشرت گرفره دست

كه آغاز تشدق گفت ر بررسی دشعار معاصر فارسی و عربی می. دی درندو سا ه

-50 5) ر شعر معاصر فارسی به مفهشم دمروزی آق دز دشعار دوری شيردزی ع شدق

( ق.هـ5515-01 5)، و ر شعر معاصر عربی، ر دشعار دحمد ششـی (ق.هـ 0 5

دگر فرض ك يم كه هر و شاعر دز وردق بيست سالگی به بعد بردی . دستظاهر شده

تشدق گفت كه ع شدق ر دشعار معاصر فارسی می دند،كر هگذدری میدشعار خش ع شدق

ر شعر . دز پيدداش ع شدق ر دشعار عربی شروع شده دستتيراـاً پ جاه سا ــل

.شش تر میششام ردبطه ع شدق و شعر پيچيدهتر میمعاصر هرچه به دمروز نز اك

های مخرلف ر شعر فارسی وگذدری ر ورهيشرفت ع شدقسير تحش و پ -0

.عربی با هم مشابهت در

***

17

منابع و مآخذ

منابع فارسي*

حسن سا دت ناصری و غالمحسين بيگدلی، : ، بكشششديوان اشعارآذربيگدلی، لطفعلی بيگ،

.ش5566، (نابی)، (جابی)

.ش5501، تهردق، دنرشاردت پاايز، زمسراق عروض و قافيهدحمد نژد ، كامل؛ شيشد كمالی دصل،

: ، ناشر(جابی)چاپ پ جم، ، حضرت امام خميني یاشعار عارفانه: ی عشقبادهدمام خمي ی،

.ش5596، تابسراق (ره)مؤسسه ت ظيم و نشر آثار دمام خمي ی

.ش5505، چاپ دو ، تهردق، دنرشاردت سخن، 1، جلدفرهنگ بزرگ سخن، حسن، دنشری

ی فره گی و دنرشاردتی ، چاپ اكم، تهردق، مشسسه5، جی ادب فارسيدانشنامهدنششه، حسن؛

.ش5591 دنش امه،

فرح دهلل مجرـائی، نيمه دو ، چاپ چهارم، تهردق، : ، ترجمهتاريخ ادبيات ايرانبردوق، د ودر ،

.ش5569دنرشاردت مرودراد،

به دنضمام شرح ـيصری بر )ترجمه تائيه دبن فارض : تائيه عبدالرحمن جاميجامی، عـددلرحمن،

: ، ناشر(جابی)، ميدمه و تصحيح و تحييق صا ق خشرشا، چاپ دو ، (فارضی تائيه دبن ترجمه

.ش5596ـطره،

، بكششش خليل خطي رهـر، چاپ بيست و ديوان غزلياتحافظ شيردزی، شمس دلدان محمد،

.ش5590، دنرشاردت صفی عليشاه، بهار (جابی)سشم،

، سازماق دنرشاردت جاواددق، (جابی)، چاپ دو ، افکار و آثار ايرج ميرزاحائری، سيدها ی،

. ش 5560تابسراق

محمد علی فروغی وغ ی، تهردق، دنرشاردت كرابفروشی : ، به دهرمامرباعيات خيامخيام نيشابشری،

.ش5550زودر،

وصا ، تابسراق : ، ناشر(جابی)نشردنی وصا ، چاپ دو ، : ، به دهرمامديوان اشعار دوری شيردزی،

.ش5594

ی دنرشاردت و چاپ دنشگاه تهردق، مشسسه: ، چاپ وم، ناشر ، جلغت نامهكـر، هخدد، علی د

.ش5599

18

.ش5565، تصحيح أحمد آتش، تهردق، دنرشاردت دساطير، ترجمان البالغهرد واانی، محمدبن عمر،

، به دهرمام محمد علی فروغی، چاپ چهارم، تهردق، مشسسه کليات سعدیسعدی شيردزی،

.ش5565دميركـير، دنرشاردت

، مشسسه دنرشاردت وچاپ س اای غزنشی، دبش دلمجد بن آ م،

.ش5510 دنشگاه تهردق، بهمن ماه

: مدرس رضشی، تهردق، ناشر: ، سعی و دهرمامديوان اشعارـــــــــــــــ، دبش دلمجد بن آ م،

.ش5505كرابخانه دبن سي ا،

، نسخه خطی، كرابخانه ملی، تهردق، به ديوان اشعارـــــــــــــــ، دبشدلمجد مجدو بن آ م،

.ف/515 شماره

شعر، جلد : نياز اعيشب شاهی، فرر اكم: نظر ، زاری آثار احمد شاملومجموعهشاملش، دحمد،

.ش5590دو ، تهردق، زمانه،

.ش5510دنرشاردت تشس، ، تهردق، موسيقي شعرشفيعی كدك ی، محمدرضا،

.ش5550، تهردق، سخن، هفت دفتر شعر: ای برای صداهاآيينه، ــــــــــــــــ

، تهردق، آباق 6/5/ 0، شمارهنشريه اعتماد، «ردز نامگذدری كش كاق بخرياری»شهردم، شيرزد ،

.6:ش 550

تهردق، دــا ، مهرماه ، به تصحيح ودهرمام محمد علی نجاتی، ديوان اشعارصـا، فرحعلی خاق،

.ش5505

.ش5595، چاپ ودز هم، تهردق، دنرشاردت فر وسی، 5، جتاريخ ادبيات در ايرانصفا، ذبيح دهلل،

، به كششش (ی كامل وره) مثنوی معنویمشلشی، جال دلدان محمد بن محمد بن دلحسين دلـلخی،

سيز هم، تهردق، دنرشاردت بهزد ، و دهرمام را شلد دلين نيكلسشق، با ميدمه ـدمعلی سردمی، چاپ

.ش5506

، مشسسه دنرشاردت (بی جا)، تصحيح بهروز ثروتياق، چاپ دو ، خسرو شيريندی، نظامی گ جه

.ش5566تشس،

، تصحيح بهروز ثروتياق، چاپ وم، تهردق، مشسسه دنرشاردت مخزن االسرارـــــــــــــــ،

.ش5500دميركـير،

19

سيروس طاهـاز، چاپ چهارم، تهردق،: ، تدوانل اشعار نيما يوشيجی کاممجموعهنيما اششيج،

.ش 5591نگاه،

(.بی تا)، كرابفروشی فخرردزی، (بی جا)محمد عـاسی، : ، مصححديوان اشعاروصا شيردزی،

عـاس دــا آشريانی، چاپ چهارم، : وحيد سرگر ی، ميدمه: ، مصححديوان اشعارهاتف دصفهانی،

.ش5501دنرشاردت نگاه، تهردق، مؤسسه

منابع عربي*

http://maamri-ilm2010.yoo7.com/t173-topic

11

http://thawra.alwehda.gov.sy/_print_veiw.asp?FileName=5673438820091222113807

awu-dam.net/index.php?mode=article&id=19853

http://www.wata.cc/forums/showthread.php?5684

3

10

www.aswat-elchamal.com

التين م ابع*

Encyclopedia Universalis. (Thesaurusindex) Paris. 1990. P.3470. A. Paris, Moutoun, 1982. Ferry, A. The Title to the Poem. Stanford University Press, 1996. Genette, Gérard, ed. du Seuil, Paris, 1987, p: 180. Genette, G. Structure and Functions of the Title in Literature. Critical Inquiry 14. 1988. Joesp Besa Comprubi: Les fonctions du Titre, Presses Universitaires de Limoges, 2002. Léo H. Hock: la marquée du titre, dispositifs sémiotiques d’une pratique textuelle, Mouton Publishers, the Hogue, Paris, Newyork, 1981.

11

وعمر الخّيام ىالّناعور یعيس

([email protected])

:دسرالم دلـحثتاراخ

:ــش دلـحثتاراخ 5/4 / 455

45/41/ 455

11

11

15

Orient Modern

Alessandro Bausani

16

How long wilt thou wrinkle thy brow with vexation? No man by being downcast ever found the road to the village.

1 The Rubaiyat of Omar Khayyam by A. J. Arberry. London 1949.

3 Omar Khayyam: A New Version Based upon Recent Discoveries. Butler and Tanner Ltd. England.

17

My affairs, and thine, are beyond my hand, and thine: resign thyself to destiny, that is better according to the wise.

We were water deposited in the loins, (and) issued thence through the fire of lust;to-morrow the air shall carry away our earth;

pass this moment or two happily with the wine.

18

We (will be ever) with the wine and the beloved,

you (may have your) monastery and temple;we are the people of hell,you are the people of paradise.Tell me, what was my fault from the day of creation (lit. pre-eternity)?The (Divine) engraver so inscribed (me) upon the tablet of predestination.

19

Happy is he who lives free in this time,(who) lives content with whatever God has given him;

and who counts for gain this one moment of life –lives free and with an artless (love) and with wine.

It is inappropriate to lay wrong and suffering upon oneself; one must not ask for more than one's portion;whatsoever was inscribed in thy name since the beginning for the world (lit, from pre-eternity),that same is thy lot, without any loss or diminution.

51

ۀ

If I could lay (my) hand on the tablet of fate,I would inscribe (it) after my own yearning and desire;

grief I would remove wholly from the world,and in gladness I would raise my head to the (very) wheel (of heaven).

ۀ

50

Drink wine, which makes thee unaware of thyself,

(and) fills with blood (of vexation) the heart of the malevolent for; what profit is there in being sober, except that

it makes thy heart sore with anxiety over the end (of all things)?

ۀ

ۀ

ۀ

ۀ

Thou art the Creator, and Thou hast fashioned me thus; I am madly in love with wine and song;since it was thus Thou madest me on the day of creation (lit. "pre-eternity"),Why hast Thou cast me into hell?

51

AN on

"Qadimtarin-i nuskha-hayi Rubaiayt-i Khayyam"

Yadgar

51

.5065: 5ط. بغدد مطـعۀ دلمعارف . عمر دلخيّام دلحكيم دلرااضی دلفلكی دل يسابشری: فی كرابه 5

51

ۀ

ۀ

ۀ

ۀ

55

5

56

57

58

59

5

61

60

61

61

.00عردر شاعر دألر ق، ص 5

61

ۀ

65

ىالسماو موتيف النخلة فى شعر يحيي ***زادهالدکتور عباس طالب/ **الدکتورة مرضية آباد/ *بالويرسول

[email protected]

:دسرالم دلـحثتاراخ

:ــش دلـحثتاراخ 51/45/ 455

/49/ 455

66

67

68

69

71

70

71

71

71

75

76

77

78

79

81

80

81

81

صنعة التخلص(دراسة داللية) عر سليمان باشا بارونىفى ش

**کمال أحمد مقابلة الدکتور *عبدالكريم علي جرادات الدکتور

[email protected]

:دسرالم دلـحثتاراخ

:تاراخ ــش دلـحث46/5 / 45

59/46/ 455

85

86

87

88

89

91

90

91

91

91

95

96

97

98

99

011

010

011

011

011

015

016

017

018

019

001

«التبيان»منهج شيخ طوسى النحوى فى

1*الدکتور علي خياط

[email protected]

:دسرالم دلـحثتاراخ

:ــش دلـحثتاراخ 51/5 / 45

40/40/ 455

000

مقدمةال

001

001

001

005

006

007

008

009

011

010

011

011

011

015

016

017

018

019

011

010

011

011

011

015

016

017

018

019

والجوهر والكم، والكيف والوضع، األين، مقولة فى الحركة

«المتعاليةمةالحك» صدرا والعالَّمة الطباطبافى فىعند المالَّ*

:دسرالم دلـحثتاراخ

:ــش دلـحثتاراخ 50/40/ 45

6/40/ 455

011

010

011

011

011

.

015

016

017

018

019

051

050

051

051

051

ملحمة الحرافيش ىرمزّية األبيات الفارسّية ف

**الزغولعارف أحمد الدکتور / *نور محمد القضاةالدکتور

[email protected]

[email protected]

:دسرالم دلـحثتاراخ

:ــش دلـحثتاراخ

56/40/ 455

41/40/ 455

055

056

057

1 MEYERHOF, HANS, TIME IN LITERATURE, UNIVERSITY OF CALIFORNIA PRESS, 1960, P.7.

058

1 NOSTALGIA 2 EL_ENANY, RASHEED, NAGUIB MAHFOUZ: THE PUSUIT OF MEANING, ROUTLEDGE, LONDON AND NEWYORK,1993,P.30.

5 EL_ENANY, IBID.P.1

059

1 BOULTON, MARJORIE ,THE ANATOMY OF THE NOVEL, ROUTLEDGE, LONDON,1975, P.72.

061

دز روی رخشاق شما دی فــروغ ماه حسن

ــــماـددق شـــزنخ آبروی خشبی دز چاه

060

ز گراه مر م چشمم نشسره ر خشق دست

صالح كار كجا و من خردب كجــا

بـين تفاوت ره دز كجاست تا به كجا

061

آنانكه خـــاک رد ب ظر كيميا ك د

آاا بش كه گششه چشمی به ما ك د

سفي ه غز دست صردحی می ناب و ران زمانه رفييی كه خالی دز خللست

061

ر ما رد نيست رماق دلغياث

هجر مارد نيست پاااق دلغيـاث

061

هر آنكه جان دهل خدد نگهددر

خددش ر همه حا دز بال نگهددر

نشخاسره گفتصـحـدم مرغ چـمن بـا گل

ناز كم كن كه بسی چشق تش ران باغ شكفت

065

بی مهر رخت روز مرد نشر نماندست5

وز عمر مرد جز ش اجشر نماندست

ادی كـه اار جـز جشر و سرم نددشت

غم ما هيچ غم نددشتبشكست عهد وز

066

وش وـت سحر دز غصه نجاتم د ند

ودندر آق ظلمت ش آب حياتم د ند

(RASHEED EL_ENANY, IBID,P.3.)

067

1 EL_ENANY, IBID.P.16

068

069

071

intelligence

intuition

3 Collective unconscious.

070

071

071

071

فــروغ ماه حسن ید

آبــروی خشبی دز چاه

دز روی رخشاق شما

زنـــــخــــددق شما

075

076

بين الطبيعة والنزعة المحلية (نيما يوشيج)الشاعر *بتول محسني رادالدکتورة

[email protected]

:تاراخ دسرالم دلـحث

:تاراخ ــش دلـحث

077

078

079

081

خشك آمد كشرگاه من

ر جشدر كشت همسااه

: گشا د گرچه مى

گرا د سشگشدردق ر مياق سشگشدردقمی»

روى ساحل نز اك

وزدق دبرى، ر ـاصد

! دروگ

رسد باردق؟ كى مى

بر بساطى كه بساطى نيست

ى تاراك من ر روق كشمه

با آق نشاطى نيست دیكه ذرّه

های نی به اشدر دطاـم و جددر نده

تركد در دز خشكيش می

اردق كه ر هجردق ااردقاچشق

ـاصد روزدق دبری

! گ درو

5 «رسد باردق؟ كی می

080

081

081

081

دندنشده خش ـرمززر ها بى

ـرمزى رنگ ني ددخره دست

خش ی بر اشدربى

ست دزانمن لم سخت گرفره

كش روزش تاراكى مهماقميهمانخانه

كه به جاق هم نش اخره دنددخره دست

لش آَچ د تن خشدب

تن ناهمشدر چ د

.5«تن ناهششيار چ د

5 ص، الديوان نيما يوشيج .

085

086

55 ، صراهنمای ادبيات معاصر سيروس شميسا،

087

ر مخزق كشهغر آب می

ها غم اك دكشه

پيچد، دمانش ترمى دبر

جاى جشدقفردز رّه، دو وز

بيم آور ه

پشت وكمانش بر ،روزى دو

پى صيد همچش روزدق گر دز

دان بش غروبى غم اک شى ج گل شد وس

مان د بخار ، گرماز همه ى نازک و

.5«شدهشد خاسره ر ج گل واالق می ز

088

مانده دز ش هاى ورد ور

برمسير خامشش ج گل

س گچي ى دز دجاـى خر

5دندرو خاكسرر سر ى

089

نگردق با من دسرا ه سحر

خشدهد دز منیصـح م

كز مـاركـ م دو آورم دان

باخره رد بلكه خـرـشم به جاق

ها ج ـش راا، خروش آب

ها مه، طلعت مهراب پرتش

ها رازش باردق، سكشت ره

ها ه پردنى ش رپرش و حي

ص، نگاهي به شعر نيما، فلكي محمود

091

ى جغددق و تاراكى كشه ناله

هاى آبشار با شكشهیها

بانگ مرغاق و صددى بالشاق

دنداشم دز دحشدلشاق چشق كه مى

يا هسر د با من ر سخناگش

.5و محن ردزها گشا د پر ر

090

دست بيددربيشه بشكفره به

ااسمن خفره ر آغششش نرم

ى خلشت، تشكاسااه پرور ه

اهش گرمگخردمد به چردمی

دندر آق لحظه كه مرام مخمشر

هد عششه، ـدآردسره، رهماق لحظه، می

. دفرداى برگ دنـاشره ر خرمن برگ كهن

. برگ

091

كشرگاه منخشك آمد

ر جشدر كشت همسااه

: گشا د گرچه مى

گرا د سشگشدردق ر مياق سشگشدردقمی»

روى ساحل نز اك

وزدق دبرى، ر ـاصد

! دروگ

رسد باردق؟ كى مى

بر بساطى كه بساطى نيست

ى تاراك من ر روق كشمه

با آق نشاطى نيست دیكه ذرّه

های نی به اشدر دطاـم و جددر نده

تركد دز خشكيش می در

اردق كه ر هجردق ااردقاچشق

ـاصد روزدق دبری

5! گ درو

«رسد باردق؟ كی می

091

091

. 4 ، ص (المختارات) بَرْگُزيده هانيما يوشيج،

095

***

.5550، دنرشاردت فرر هاى زمانه، تهردق، نامه هااششيج، نيما،

.5560، تدوان سيروس طاهـاز، دنرشاردت نگاه، مجموعه ى کامل اشعاراششيج، نيما،

. ، دمير كـير5515، پ جاه نامه، به كششش سيروس طاهـاز، کشتى وطوفاناششيج، نيما،

.5560، برگزاده آثار نيما، بزرگمهر، دفتر يادداشت هاى روزانهاششيج، نيما،

096

. ش.،هـ5501، چاپ فرر هاى زمانه، تهردق پيرمرد چشم ما بودآ دحمد، جال ،

.5560، دنرشاردت نگاه، فارسيصور خيال در شعر شفيعی كدك ی، محمد رضا،

.5505، نشر ميررد، تهردق،راهنمای ادبيات معاصرشميسا، سيروس،

.5595، دنرشاردت مرودراد، تهردق، نگاهي به شعر نيمافلكی، محمش ،

. 550، چاپ نگاه، انسان در شعر معاصرمخرارى، محمد،

097

گانديشه مر

(هاي شعر خیّام و طرفه بررسی همسانی) **دلرسش محمدرضا دبن كرر سيد/5*ردحله محمش ی

چکيده

ر مياق شاعردق فارسی زباق، كمرر كسی شهرت جهانگير حكيم عمر خيام نيشابشری

ـ دجرماعی حاكم فرزدنگی دان دنداشم د برجسره دز اك سش و فضای سياسی. رد در

.تشدند سـ آفرا ش رباعيات باشد بر عصر دو دز اگر سشی می

رباره خيام و مضامين رباعياتش، سخ اق همگشق و ناهمگشق بسياری هست كه ر

دان نششرار هم ناگزار به برخی دز آنها دشاره خشدهد شد ولی دز آنجا كه مرگ و

مااه و فكر غال رباعيات دست و مضامي ی كه با آق پيشند سرنششت آ می، روق

ت سردی جاهلی به چشم خشر ه هماق دست كه ر اشدق طرفه، شاعر حكم

دند تا سردنجام شااد برشدق دز ها پر دخره خشر ، نگارندگاق به بياق دان همان دی می

.م ظر د بيات تطـييی، دثر پذاری خيام رد دز طرفه د عا كر

عمر خيام نيشابشری، طرفه بن عـد، دنداشه مرگ، د بيات تطـييی: هاکليدواژه

([email protected]()داردق) دنشگاه دصفهاق ،درشد زباق و د بيات عربی دنشجشی كارش اسی 5*

([email protected]()داردق) دنشگاه دصفهاق ،دسرا اار گروه زباق و د بيات عربی **

:تاراخ راافت مياله

:تاراخ پذارش مياله

40/45/ 45

/41/ 455

098

مقدمه

تشدق سردغ گرفت كه ر ردز هسری و نيسری ني داشد و رد میكددم دنداشم د هشياری

كددم دنساق آگاهی رد كه فكر ف ا و سرنششت آ می دو رد به خش مشغش نساز و دان

ب ـابردان شـگفت نيسـت كـه و »دنداشه، دو رد به بهت و حيرتی ر ناک ود نـددر ؟

ق كه پير پاسـكا نيـز چ دد. مرگ و زندگی: مشضشع مهم پااه دصلی تفك ر خيّام دست

-به ع ـشدق روق « مرگ»بر ميدّمه خش بر ترجمه م ظشم رباعيّات به زباق فردنسه، دز

(.550: 5560، اشسفی)« مااه و فكر م حصر رباعيّات خيّامی اا كر ه دست

آردی مر اـضی كه رباره خيّام بياق شده، پيش دز هر چيز نمااانگر بزرگی شخصـيّت

رگی شخصيّت طرفـه نيـز همـين بـس كـه جراـر، دو رد سـرآمد دوست و ر بياق بز

نشاسـد آق گـاه كـه جراـر رد پرسـيدند شاعردق دنسره دست؛ دبش دلفرج دصفهانی مـی

هاشـمی، )« »سردا ده : شاعرتران مر م كيست؟ گفت

(.59 : م5004

های رباعيّات و آنچه نگارنـدگاق س كشچهو دان مياله پَرسه دنداشه دست ر كشچه پ

سردی جاهلی كشاند تـأمّالت رد به اافرن دشعار همان د ر اشدق طرفه، شاعر حكمت

تـشدق دو ر باب مرگ و ر اك كالم حكمری دست كه آق رد ر سرتاسر اـشدق مـی

سردغ گرفت؛ حكمری كه دو رد بـا وجـش عمـری كشتـاه بل ـدآودزه كـر و ر زمـره

.سرداانی چشق زهير ـردر د حكمت

تشدق به سه گـروه مـدحی، تعليمـی و تشصـيفی دشعار همان د فارسی و عربی رد می»

ر حيييت زمانی بـش كـه . شعر هر مل ری با مسائل دخالـی آميخره دست. تيسيم كر

شاعردق كهن عرب هم ر داـن . كر ند شاعردق آگاهانه نيش معل ماق دخالق رد دافا می

(. 05و544: 550 و پشتا، )« رث ا نيسر دزمي ه دس

099

هـای آق رد ر دوّلين نشانه»نهيم كه پس دز دان روی، گامی به ود ی نيد دجرماعی می

تشدق اافـت كـه ر آق آفراـده شـده دسـت و نيـد بياق درتـاط مياق دثر و محيطی می

بكـر آق پيشند كـه م ـافع مشـررک، مـا ه دی می دجرماعی با فراا های دصالح طلـانه

(.66: م5006حاج حسن، )« دست

آلش جامعه نيز ست ر سـت دنداشـه شـاعر نمی تشدق دنكار كر كه فضای خفياق

دش خشدهـد و ژرفـای دنداشـه بي ـد و تـ گش مـی د ه و حكيم فرزدنه آنچـه مـی

ر بيـاق فضـای . كشـد طلـد، ر ـال شعر و با بيانی لكش و رسا به تصشار می می

ك يم تا هم سخن به ردزد نكشـد و رماعی عصر خيّام به شاهدی بس ده میسياسيـ دج

: نمااد دو عصر خشاش رد چ ين می. هم نگارندگاق به خروج دز مشضشع مر هم نگر ند

ما گرفرار روزگاری هسريم كه دز دهل علم فيط عدّه كمی، مـرال بـه هـزدردق رنـج و »

های زماق رد فرصت جسره بـه ه غفلتمح ت باـی مانده كه پيشسره ر دنداشه آن د ك

نماااق زماق ما حق رد جامـه و بيشرر عالم. تحييق ر علم و دسرشدر كر ق آق بپر دزند

نه د و آنچه رد پشش د و گامی فردتر دز حدّ خش نماای و تظاهر به دناای نمی باطل می

ـد كـه كسـی برند، و دگـر بـي دن د جز ر رده دغردض ما ّی پست به كار نمی هم می

جسرن حيييت و برگزادق ردسری رد وجهه همّـت خـش سـاخره و ر تـرک روغ و

شـمرند و تمسـخر خش نماای و مكر و حيلـه، جهـد و سـعی در ، دو رد خـشدر مـی

(.564: 5550مصاح ، )« ك د می

طرفه نيز همچشق هر دنساق آگاهی ر پی كشف معمّای مرگ دست و پس دز تأمّل ر

آنكه رده سعا ت رد به بن بست مرگ م رهی اد چار چ اق دنـدوه و وجش و پس دز

و معششق رد ت ها مرهمی اافره تـا بـا آق زخـم دفكـار رد دلريـام تالطمی دست كه می

گذردند كه دز ها رد دز حد می بی شرمی و مسری و بر با د ق دشره»بخشد و تا آنجا

(. 5: م5006، )« شش مياق ـشم ردنده می

111

های و شـاعر ر بـاب مـرگ دهرمام نگارندگاق ر دان دندک مجا ، اافرن همان دی

اكی دز فشداد مطالعه و پژوهش ر زمي ه د بيّات تطـييی، دفزونـی تفـاهم و »دست كه

(.59: 5504طه ندد، )« ها به اكداگر دست نز اك شدق مل ت

بررسی د بيات مل ی و رودبط تـاراخی د بيات تطـييی به طشر خالصه عـارت دست دز

بر دان دساس پژوهش ر د بيّات تطـييی نمااانگر دنريا . های اگر آق با د بيات ملت

تشدنـد ر زمي ـه ودژه، داـن دنريـا مـی . د بيّات اك مل ت به د بيّات مل ری اگر دسـت

و عـشدطفی باشد و گاه دان دنريا به دحساسات ... های ه ری و مشضشع، ـال ، شكل

گاه نيز دنريـا بـه اـدگاه . ك د شش كه دز د اـی به اگر د ا سردات می مربشط می

(.54هماق، )ك د شش كه د اـاق اگر ملل دز دو تيليد می د ا مربشط می

ت ها تطـييی كـه ميـاق داـن و شـاعر بل ـدآودزه بـه نظـر نگارنـدگاق رسـيده كرـاب

« »عـددلشهّاب بيّاتی

، و (554-555: م5060دلـيّاتی، )دست كه ت ها به چهار بيت دز اشدق طرفه دشاره در

.هم دز دان روی، شااد برشدق دان مياله رد ر نشع خش پژوهشی نش به شمار آور

(م536ـ 564/ه.ق66ـ 66)ای درباره طرفه بن عبد گزيده

دش دبش عمرو ر رتـه نخست شاعردق ر عصر طرفه بن عـد بن سفياق بن سعد، ك يه

. ر سرزمين بحران اده به جهاق گشش و به بياع نجد عزامـت كـر . جاهلی دست

تا داـن كـه شـاعر جـشدق رد بـا . ر آنجا به عمرو بن ه د پيشست و دز نداماق دو شد

كارگزدرش ر بحران و ) ه بش ، نز مكعـر دی كه ر آق سرشر ـرلش رد صا ر كر نامه

فرسرا و مكعـر دو رد به خاطر دبياتی كه ر هجش پا شاه سرو ه بـش ، ر سـن ( عماق

.بيست اا بيست و شش سالگی به ـرل رساند

پرآودزه تـران شـعر دوسـت كـه شـروح « »دش با مطلع معل يه

غز ، مـداح، هجـاء، فخـر، وصـف، »(. 5: م445 جـشری، )دند بسيار بر آق نگاشره

110

حكمت، سرزنش، عراب و لر گی مشضشعاتی دست كـه طرفـه بـددق پر دخرـه و بـه

« خـشر رشره نظم ر آور ه دست؛ جز دان كه حكمت ر تمام دشعارش به چشم مـی

(. 01: م5004هاشمی، )

(م1121-/ ...ق515-)...عمر خيام

دلـدان، شـاعر و دش دبـشدلفرح و ليــش غيـاث يّامی نيشابشری، ك يهعمر بن دبردهيم خ

زباق داردنی، ر نيشابشر پای به عرصه حيـات نهـا و ر همـاق جـا فيلسشف فارسی

. وی عالم به رااضی، نجشم، لغت، فيه و تـاراخ بـش . روی ر نياب خاک فرو كشيد

آودزه . ا گـار مانـده دسـت هاای دز دو به ا دشعاری به زباق عربی سرو ه دست و رساله

بل دش، دو رد مشر تشجّه پا شاهاق و ر جااگاه ندام سلطاق ملكشاه سلجشـی ــردر

هـای عربـی، دش، رباعيّات به دوج رسيد كه به زباق شهرت خيّام با دشعار فارسی. د

.برگر دق شده دست... التين، فردنسشی، دنگليسی، آلمانی، دارالياای، دنماركی و

زباق علم و فضل ر ـرق پ جم هجری . آش اای خيّام با زباق عربی تر ادی نيست ر

ر داردق، زباق عربی دست؛ ودنگهی دكثر ـرا به دتفاق آثار م ثشر خيّـام و مكاتــات

وی علی رغم دشرغا به مـاحث حكمـی و علمـی، بـه حكـم . وی به دان زباق دست

ر ميالـه . اری به دان زباق سرو ه دسـت شاعری، دلفری نيز با د ب عربی دشره و دشع

، نشاس ده به آش اای خيّام با د بيات عربـی پر دخرـه و بـا الالـی «دشعار عربی خيّام»

مرين، دنس وی رد با ـرآق، دمثا و حكم و نيز دشعار كهن عـرب بـه دثــات رسـانيده

.(5500دلرسش ، دبن) دست

كه وـری دبشدلحسـن بيهيـی بـه ر ترمه صشدق دلحكمۀ ر ضمن حكااری آمده دست»

همرده پدر خش به مجلس خيام رآمده، خيام دز دو مع ی بيری دز حماسـه دبشتمـام رد

ك ـد و پرسد و بيهيی هم ضمن تشضيح اكی دز ودژگاق بيت، مع ی آق رد بياق مـی می

111

دلمثلی به زباق عربی، دز پسر تجليـل آنگاه خيام، خطاب به پدر بيهيی با آور ق ضرب

-ك د خيام با دمثا و حكم و نيز دشعار كهن عـرب دان حكاات هم ثابت می. ك دمی

دنسی دشره و ر مجالس خش به -م، مذكشر دست به واژه آنها كه ر حماسه دبشتما

(.5500هماق، )« پر دخره دستدان گشنه مـاحثات د بی هم می

ر و مـدّتی ر بغـدد بدان روی عزم سفر كـ . دش خر ه گرفر د مر م زمانه بر عييده

و « دمـام »بيهيـی، دو رد . رحل دـامت گزاد و مر م رد به پرهيز و خددترسی فردخشدنـد

(.96: م445 جـشری، ) دند رو حكمت دبن سي ا می ش اساند و نـاله می« حجّت حق»

آوا با شاعران جاهلي مرگ و دالوری، طرفه هم

ه شاعر نيست بلكه بردی تكميل مرگ ر اشدق طرفه گاه مشضشع دصلی و مشر تشجّ

تصشارگری خش بددق پر دخره دست، دز جمله ر حشزه حماسه و ج گاوری كـه بـه

:ك يم دی بس ده می ذكر نمشنه

(550: م449 ض اوی، )

و دگر ـشم من به ج گ فرد خشدنـده شـشند و بـر شـم اق بشـشرند، آتـش ج ـگ رد

سازند و آنگاه كه شم اق، مرگ رد ر بردبر ادگاق خش مكششف اافر د، ور می شعله

.پا به فردر گذدرند و ناخشدسره خشدسره ما رد بر آور ند

طاار دنداشه رد ر آسماق رباعيّات و اشدق طرفـه دی مفصّل، و دك شق، پس دز اـاچه

.آورام تا به جسرجشی دشعار همان د برآايم به پرودز ر می

111

مرگ فراگير است

چي ـد حرـی دگـر ر آق اـری همه، ناگزار روزی دز دان سردی رحل دـامت بر مـی

گذدشت دی كه عمر هفت عياب رد پشت سر آاا حداث ليماق بن عا رد ش يده. بپاا د

دش غروب كر ؟ و سردنجام سراره

(91: م449 -ق0 50دلضِّ اوی، )

ك د كه طعم شيران تمام لـذ دت رد و خيّام حكيم، تلخی دان ودـعيّت رد چ اق بياق می

.ربااد دز آ می می

(10 : 550مير دفضلی، )

مرگ، راه بدون بازگشت

.دند نيز كسی باز نگشره تا دز دندوه ر ناک شاعر بكاهد دز آناق كه رفره

(95: م449 ض اوی، )

آاد هماق بي م كه مرگ دز جاای كه دنرظار آق نددری به سردغت می من به وضشح می

.گشنه كه ر پی ـشم عا و دـشدم بعد دز آق آمد

:جيد با نمشنه مشابهی دز رباعيّاتدان بيت طرفه رد بس

حاصل هر غمی دستشا ی مطل كه

دسـاب مرد و حاصل عمر ردز

هر ذرّه ز خاک كييـا ی و جمی دست

خشدبی و خيالی و فراـی و می دست

111

(95 : 550مير دفضلی، )

مرگ، قضای محتوم

گير و هـيچ كـس رد اـاردی گراـز دز آق و دان سرنششت محرشم، گراـاق همه رد می

رد فهميده كـه دز آق هـيچ فـردری عرب جاهلی دز فلسفه مرگ حددـل دان »نيست و

دی دز اشدق ع رره بن شدّد رد گشدهی بـر ، و ذكر نمشنه(90: 5596دحمدااق، )« نيست

.د ّعا بس ده دست

(01: م 500تـرازی، )

همددسراق دست، هر چ د ر مجالی اگر پا فردتر و طرفه نيز با عمشم شاعردق جاهلی

.نهد و مرگ، به كسی دماق ندهد حری نششيدق جرعه دی آب رد می

(540: م449 ض اوی، )

مرد به حا خش ودنهيد تا با شردب خش رد سيردب ك م ــل دز آق كه مرگ بيااد و

. شردب دز ست برو

( 9 : 550مير دفضلی، )

زماق سـاز آمـدگاق مش ش سخن دز

رفر ــد اكــاق اكــاق فــردز آمــدگاق

می خشده مـروّق ز طـردز آمـدگاق

ندهد نشـاق ز بازآمـدگاق كس می

زآق پيش كـه دز زمانـه تـابی بخـشرام

كين چرخ فلك به وــت رفـرن مـا رد

باری به هم دی وسـت شـردبی بخـشرام

ــشرام ــی بخ ــه آب ــاق ك ــد دم ــددق نده چ

115

صاحـاق جاه و جال نيز دز مرگ ر دماق ني د و مرگ بر صـاحـاق م زلـت نيـز و

.رحم نيااد

(540: م449 ض اوی، )

بر عرش ك د حری دگر پا شاهی و مرگ رد اافرم كه بر صاحـاق م زلت نيز رحم نمی

.باشد

: ر تالطم پذارش دان ودـعيّت تلخ و خيّام، حكيم فرزدنه

(69 : 550مير دفضلی، )

تلوّن روزگار و نااميدی از زندگي

ك د و زندگی، گ جی رد ماند كه پاااق پذار و روزها با گذرشاق وفا نمی نيا به كسی

.ساز ك د و روزگار، آق رد به مرگ و نيسری رودنه می آق رد دنفاق می

(546: م449 ض اوی، )

شش و هر چـه روزگـار آق رد كـم بي م كه هر ش كم می مان د گ جی میزندگی رد »

.(69: 5590مدرّسی، ) «رسد ك د، به پاااق می

:گيرام و همين مضمشق رد ر رباعيّات سردغ می

با ناز دگر آرميـده باشـی همـه عمـر

ــد ودنگــه ــت باا ــار رف هــم آخــر ك

لذ دت جهاق چشيده باشی همـه عمـر

خشدبی باشد كه اده باشی همه عمـر

116

(66 : 550مير دفضلی، )

ها و امتيازها مرگ، نابودکننده تبعيض

دی دز داـن ك د و كسـی تششـه و مرگ نه ت ها زندگی، كه هر چه درام دز آق خش می

نهـد كـه میگير و دا جاست كه طرفه پا دز ادگاه عرب جاهلی فردتر سردی بر نمی

گير حرـی بهرران آنچه رد كه دری دز تش می مرگ. بر ها رد دز مياق می مرگ، تفاوت

داـن بيـت ر حماسـه دبشتمـام نيـز . آنچه رد كه دنساق بخيل ر حفظ آق به رنج دفرد

.مذكشر دست

(540: م449 ض اوی، )

و مـا گردنـهـای بخيـل (ميردنـد مـی )گزا د بي م كه بزرگشدردق رد بر می مرگ رد می»

ك د اا به دان مع ی دست كه مرگ هم سخاوتم د و هم بخيـل سخرگير رد دنرخاب می

پس بخل . ميردند های با درزش بخيالق رد می گير و هم سخاوتم ددق و هم ما رد می

.(69: 5590مدرّسی، )« و خسّت بردی چه؟

شمر ، چرد كه مرگ همه رد باز و خيّام نيز همچشق طرفه دندوخرن ما رد بيهش ه می

.سراند می

(60 : 550مير دفضلی، )

ــد ــی آا ــاب برم ــه آفر ــر روز ك ه

ز هر صـح كه نيد عمر مـا مـی

آاـد اك روز ز عمر ما بـه سـر مـی

آاـد می ز ی دست كه با مشعله ر

آنی كه نـش ت به خشر و خـشدب نيـاز

هر اك بـه تـش آنچـه د بسـراند بـاز

ــاز ــار دنـ ــن چ ــدت دا ــد نيازم كر ن

تا باز چ اق شـشی كـه بـش ی ز آغـاز

117

کمين آدمي است و از آن گريزی نيستمرگ در

كـه دنسـاق رد آاـد آنگاه وباره بدبي ی نسـت به سرنششری محرشم به سردغ شاعر مـی

دند كه زمام آق ر ست مرگ دسـت و هرگـاه درد ه ك ـد دو رد بسره به راسمانی می

ك د و مرگ ردهـر لجامی دست كـه بـر گـر ق دوسـت و دو رد بـه هـر سـش هالک می

.ناگفره نماند مصردع وم بيت دو ر حماسه دبشتمام هم آمده دست. كشد یبخشدهد م

(540: م449 ض اوی، )

به جانت ـسم، مرگ ر آق زماق كه به دنساق دصابت نكر ه دست مان د راسماق ردز »

ر ست اا پای حيشدق دست و و طرف آق راسماق ر ست صاح حيشدق دسـت

اع ی دنساق راسماق مرگ ر ست اا پا در و هـر وــت صـاحـش درد ه ك ـد آق )

گـاه بخشدهـد، راسـماق رد ، و مـرگ هـر (60: 5590مدرّسی، ) «(كشد راسماق رد می

.كشد كشد و آق رد به هالک می ك د و دنساق بسره شده با آق رد می محكم می

مضمشق تيراــا . ك د بي ی تلخ و بدبي ی عاـالنه ر جاق خيّام نيز رسشخ می و دان ودـع

.هماق دست دگر چه كلمات مرفاوت دست

(65 : 550مير دفضلی، )

در پناه فراموشي

دنجامـد و دز اابد كه زندگی به مرگ مـی آنگاه كه طرفه، پس دز تأمّل ر وجش ر می

آاد آور ، ر جسرجشی رده سعا ت بر می آق گرازی نيست و پذارش آق رد تاب نمی

دان گ ـد گر نده به طاسـی مانـد

ــرت ــره عم ــد رو كش در ـص

اك م نـش كه بـر دساسـی مانـد

دا ك مه نش بين كه به دسی مانـد

118

دی تلخ همـاره پـيش چشـم دوسـت، آق رد وهـم و و دز آنجا كه مرگ، چشق تردژ ی

گساری و همدمی بـا دز دان روی، می(. 554: م5004نشردلدّان، ) دند خيالی بيش نمی

.اابد تا تالطم دو رد تسكين بخشد زاـاروای رد مأم ی می

(546: م449 ض اوی، )

دگر به خاطر سه چيز نـش كه زندگی جشدنمر به خاطر همين سه چيز دسـت، ـسـم »

خيزنـد ك دگاق دز من، چه وـت بر مـی د م كه عيا تبه بخت و دــالت دهميت نمی

اكـی دز آق سـه . (ششند؛ اع ی به مرگ دهميت نمی د م زندگی من مأاشس میو دز )

چيز دان دست كه پيش دز مالمرگردق، ب ششم دز شردبی سرخ كه هر گاه با آب مخلشط

اـا )گذردندق روز دبری (و سشمين چيز)». (60و 65: 5590مدرّسی، ) «شش ، كف ك د

همـاق، ) «دنددم، زار خيمـه مرتفـع شدنگيز دست با زنی خشبردست كه تحسين (باردنی

5590 :61).

تـشدق دنعكـاس رمانـدگی دو رد ر فلسـفه هسـری دی رد ماند كه می و شعر خيّام آا ه

خيالی هر چ د شااد برشدق بی. ها پاسخی دست به بدبي ی شاعر نظاره كر و دان نمشنه

بي د و ره عه رد میدی دنست به آناق كه فضای حاكم بر جام فكری خيّام رد طع هو بی

.فضاای كه پيشرر دز آق سخن رفت. گيرند نشي ی ر پيش می زهد و گششه

(90 : 550مير دفضلی، )

حيييت شـ ش دز مـن سـخ ی ! دی وست

كآق كـس كـه جهـاق كـر ، فردغـت در

ــی ــا ســيم ت ــا ه لعــل كــشش و ب ــا ب ب

دز سـلت چشق تشای و راش چـش م ـی

119

( 9 : 550مير دفضلی، )

دگـر دز بـا ه سـخن »و گشده د ّعای نگارندگاق كه غفلت دز آق شااسره نيست دان كه

و نمـش دری دز تمر ـع دز حيـات نـه رو حاصل تأمّل ر ناپااددری زنـدگی دسـت می

(.51 و56 : 5560 شری، )« صرف با ه نششی

غنيمت شمردن دم

دنداشد شش و به لزوم دغر ام فرصت می شاعر ر هياهشای ر ناک، غرق ر لذ دت می

كه نيطه دوج آق هماق دست كه طرفه به خاطرش دز مياق ـشم ردنده شـد و خيّـام بـه

نششم و ر پی لـذ تهاام پيشسره شردب می: گاه كه طرفه گفتعيّاشی مر هم گر اد؛ آق

.و مرد دز دان و باكی نيست

(541: م449 ض اوی، )

هميشه كار من با ه نششی و لذ ت بر ق و فروش و خرج كر ق ما مكرس و »

تا دان كه تمام دفرد ــيله مرد ترک كر ند و ت ها گذدشره شدم آق . باشد مشروثيم می

.( 6: 5590مدرّسی، ) «شش چ اق كه شررِِِِِِِِِ گر ت ها گذدشره می

(60 : 550مير دفضلی، )

دان هر ميـيم چشق نيست ميام ما ر

ــيم ــی درم ب ــدام ك دز محــدث و دز ـ

و معششق خطـاای دسـت عظـيم پس بی می

چشق من رفرم جهاق چه محـدث چـه ــدام

دگـر ز عشـق مسـری خـشش بـاش ! خيام

نيست خـشدهم گشـرن دان غصّه نخشر كه

با تازه گلـی دگـر نشسـری خـشش بـاش

دنگار كه نيسری چش هسـری خـشش بـاش

101

سرزنش مالمتگران

تـشدنی تش كـه نمـی ! سازی؟ دی مالمرگر دگر ست دز لذ دت بششام تش مرد جاو دنه می

! دز زنـدگی جـشام مرگ رد دز من بردنی مرد به حا خشاش ودگذدر تـا كـام خـشاش

.دبشتمام، دان بيت رد ر حماسه ذكر كر ه دست

(546و 541: م449 ض اوی، )

ك ی به علت حضشرم ر ج ـگ و همچ ـين بـه علـت دی كسی كه مرد سرزنش می»

هی؟ دگر تشدناای حضشرم ر مجالس خششگذردنی آاا تش به من زندگی جاواددق می

فع مرگ مرد نددری پس بگذدر كه به سشی لذ دت بشرابم بـا خـرج آنچـه ر دخريـار

.(65: 5590مدرّسی، ) «( درم اا به سشی مرگ بشرابم با خرج آنچه ر دخريار) درم

(96 : 550مير دفضلی، )

شـش ـ ر نظـر نگارنـدگاق ـ و دان رباعی كه مفا آق ر بيت طرفه نيز مالحظه مـی

دنداشه خيّام دست؛ چرد كه دز اك سشی، روی سخن حكيم فرزدنه بـا نمای آاي ه تمام

نشـي ی دخريـار هماق دهل ردسرين علم دست كه با مشاهده ودـعيّات، ره زهد و گششـه

كر ند، غافل دز دان كه ر چ ين شرداطی، ـلمی كه ر رده آگاهی و نجات مـر م بـه

دی دست به حاكماق زمـاق و طع هو دز اگر سشی، . كار نرو ، درزشی نخشدهد دشت

پـس ره دنصـاف ر پـيش گيـرام و رده . دن ـد آناق كه جز عيش و نشش، هيچ نمـی

دز رس علشم و زهد بگراـزی بـه

زآق پيش كه روزگار خشنت راـز

و دندر سر زلف لــر آواـزی بـه

تش خشق ـ ي ه ر ــدح راـزی بـه

100

خشاش بر گيرام، به رغم آناق كه به ك ه دفكـارش پـی نـر نـد و ملحـد و زنـدايش

.خشدندند

رمـز تشفيـق »و گروهی اكسره به عالم عرفاق و تصشّفش كشاندند، غافل دز داـن كـه

گرگشق ساخرن فلسفه رداج دست ر دردئه ودـعيّـات و حيـاايی كـه مـر م خيّام ر

، (0: 5556فرزدنـه، )« بصير دز بيم مرعصّـاق و جاهالق ـا ر به بازگش كر ق آنها نـش ند

دی كـه مغـز دوضاع دجرماعی داردق آق روز دسرشدرتر دز آق بش كه طـيه»و دز آنجا كه

ـ د هـشدی دافـای اـك نيـش دنيالبـی رد ر سـر مرفك رش ر حيييت خيّام بش ، برشدن

تشدنست ر بردبر فئش دليسـم م شـأ دثـر دی كه وی بددنها مر كی بش نمی بپروردند؛ طـيه

آـااانی چاوشی، )« های مددوم نيز مزاد بر عل ت بش فشارهای سياسی و سيسه. باشد

5510 :50 .)

ر فلسـفه حيـات رد نيـز های نگارندگاق، تالطـم رونـی شـاعر و حا دگر به گفره

اابيد كه دگر حكيم چيزی غير دز دی رنگ ر می ضميمه ك يد شااد بدوق حری لحظه

. سرو ، جای بسی تعجّ بش دان می

استقبال از مرگ

ك د كه دی كاش دان سرنششـت گراـز ناپـذار هـر چـه زو تـر و ر نهاات آرزو می

شنگی گذر دز دان جهاق و تشدنست پاسخی به چگ شد و دی كاش آ می می حاصل می

سرنششت خشاش بيابد و با آردمشی حكيمانـه بيارمـد و حـا كـه دز مـرگ گزاـر و

.گرازی نيست، بااد به دسريـا مرگ رفت

(59 : م449 ض اوی، )

إذَا جااا م مااا د بماادُ مَنااحم فَممرحمبااا

دکَاااَا و ود عَلَاا ْ: بِااح حاايََ يماا َي

101

(90 : 550مير دفضلی، )

:و چه زاـا سرو ه شاعر اگری

:و اا

ها يافته

كردق دنداشه خيّام و طرفـه، شـااد و پس دز تأمّلی دندک و سيری كشتاه ر آسماق بی

های اا شده رد به ع شدق دشعار همان د به شمار آور و دز آنجا كه حكـيم برشدق نمشنه

فرزدنه با حماسه دبشتمام دلفری دشره، دحرما دثرپذاری خيام دز طرفـه تيشاـت شـده

. وگشدهی اگر بر د عای نگارندگاق دست

و اگـر . دست و دز تكل ـف فرسـ گها ور سخن هر و شاعر ر رودنی همچشق آب

تـشدق اـد و صددـرشاق؛ چه آنجا كه ما ّی گردای رد ر حكمت طرفه به وضشح مـی

.ردند ردق سخن می پر ه با پر هچه آنجا كه خيّام بی

و جاق كالم آنكه و شاعر حكمت سردی رد جشششی دست و تالطمی؛ پس دز آق كه

و دهرمام نگارندگاق ت ها . رنششت آ مياق رد نظاره ر عاــت هسری رنگی كر ند و س

.و ت ها بياق دان فردز و فرو رونی و خروش آق بش

بر شـاخ وجـش دگـر بـری اـافرمی

ــش ــددق وج ــای زن ــد ز ت گ ــا چ ت

هم رشره خشاش رد سـری اـافرمی

دی كاش سـشی عـدم ری اـافرمی

مرگ دگر مر دست گش نز من آی

تا ر آغششش بگيـرم ت ـگ ت ـگ

آاد دجـل من به مر ق ردضيم پيشم نمی

بااد كشـيد بخت بد بين كز دجل هم ناز می

101

شردب ر شعر خيّـام دسـرعاری دسـت و خيّـام، دهـل »و آنجا كه دز با ه سخن رفت،

نششی طرفه رد دنكار نرـشدق كـر و ، ولی می (10و 10: 5595فروغی و غ ی، )« عييده

.جاهلی رد ر نششيدق با هنيز فخر عرب

ها سـااه گرداانه و شك بر تمام نمشنهو نـااد دز نظر ور دشت كه نشعی بدبي ی عيل

. دفك ده كه دلـر ه زدايده دنداشه دست و تأمّل ر پی اافرن حيييری

***

منابع و مآخذ. نيشـابوری سيری در افکار علمي و فلسفي حکيم عمـر خيّـام (. 5510. )آـااانی چاوشی، جعفر

. دنجمن فلسفه داردق: تهردق

، بهـار و 10و 15، ش 50س . فرهنـگ ، «دشعار عربی خيـام »(. 5500. )دلرسش ، سيدمحمدرضا دبن

. 15 ـ 599ص تابسراق،

نامه كارش اسی پاااق. (. 5596. )دحمدااق، حميد

.د بيات عربی دنشگاه فر وسی مشهد، به رده ماای محمّد فاضلیدرشد رشره زباق و

(. 5060. )بيّاتی، عـددلشهّاب

. در دآل دب: بيروت

( .5006 .)

ــدم لـه ووضـع . (. م 500-ق 505. )خطي تـرازی،

. در دلكراب دلعربی: بيروت. مجيد طرد : هشدمشه وفهارسه

در : بيـروت . م(. 445 . )جـشری، كامل سلماق

.عاميۀدلكر دل

: بيـروت . (. 5006. )حاج حسن، حسـين

.ودل شر ودلرشزاع

101

.دنرشاردت دساطير: تهردق. چاپ پ جم. دمي با خيّام(. 5560. ) شری، علی

. شميسـا ترجمـه سـيروس . تأثير شعر عربي بر تکامل شعر فارسي(. 550. ) و پشتا، عمر محمّد

.صددی معاصر: تهردق

. در دلكراب دلعربی: بيروت. بن العبد شرح ديوان (. 449 . )ضِ اوی، سعدی

.سازماق چاپ دحمدی: تهردق. های عمر خيّامنقد و بررسي رباعي(. 5516. )فرزدنه، محسن

ده بـا با تصحيح، ميدمه و حشدشـی، همـر رباعيات خيام(. 5595. )فروغی، محمدعلی و غ ی، ـاسم

.دنرشاردت ناهيد: تهردق. ترجمه دنگليسی فيرز جردلد، به كششش بهاء دلدان خرمشاهی

.نشر حسي ی :دروميه. شرح معلّقات دهگانه(. 5590. )مدرّسی، كما دلدان

به كششش دحمـد دمـين شرح ديوان (. 5595. )مرزوـی، دبشعلی دحمد بن محمّد دصفهانی

.

دنجمن آثـار و مفـاخر : تهردق. حکيم عمر خيّام به عنوان عالم جبر(. 5550. )مصاح ، غالمحسين

.فره گی

.مركز نشر دنشگاهی: تهردق. رباعيّات خيّام در منابع کهن(. 550. )مير دفضلی، سيدعلی

.نشر و پژوهش فرزدق روز: تهردق. د خسرویترجمه زهر. ادبيّات تطبيقي(. 5504. )ندد، طه

. در دلكر دلعلميّۀ: بيروت. (. 5004. )نشر دلدّان، حسن جعفر

.عالم دلكر : بيروت. (.5004. )هاشمی، محمّد علی

.دنرشاردت علمی :تهردق. ی روشن ديداری با شاعرانچشمه(. 5560. )اشسفی، غالمحسين

105

هاي مشترک بررسی تطبیقی وجوه زمان در داستان

اساس رويکرد ژنت مثنوي مولوي و تفسیر ابوالفتوح بر 3***نيا مريم صالحيدکتر /2**عبداهلل رادمرددکتر /1*فاطمه نجاتي خالقي

:چکيده

ی د بی بر ساخرار ی د بی بش ه دست و مطالعهدی فعا دز نظراهنظراه رودات شعـه

های مخرلفی دردئه شده دما به نظر رودای مركی دست، بردی تحليل مرشق رودای نظراه

« Narrative Discourse» رودای رسد چارچشبی رد كه ژنت ر كراب گفرماقمی

د بيات دسرانی كهن پارسی . ك د دز جامعيت بيشرری برخشر در باشدپيش ها می

های گشناگشق كاربر های رودای تفسيرها سرشار دز جلشهچشق مث شی مشلشی و بخش

های مث شی مشلشی، تفسير دبشدلفرشح ردزی دست كه به مرناكی دز زار .رودات دست

گری و ردوی و ميزدق تأثيرپذاری ی روداتش اسی شيشهی دنش روداتوسيله

-ها و دنگيزه ردوااق بردی داجا آناق آشكار میها، تفاوتمشلشی دز دبشدلفرشح، شـاهت

ی مث شی و گری زماق ر شش ـصهی روداتخشدهد شيشهدان نششره می. شش

مطرح ( نظم، ارش و بسامد)همان دهااش ر تفسير دبشدلفرشح رد دز طراق سه ميشله

نظراه ژنت تحليل ك د چشق دان ميشله جزء كاملرران مـاحث ر دان زمي ه و ر

(داردق) دنشگاه فر وسی مشهد ، دنشجشی كارش اسی درشد *5

([email protected])(داردق) فر وسی مشهد دنشگاه دنشيار گروه زباق و د بيات فارسی، **

([email protected]) (داردق) دنشگاه فر وسی مشهددسرا اار گروه زباق و د بيات فارسی، ***5

:تاراخ راافت مياله

:تاراخ پذارش مياله

51/41/ 45

50/45/ 455

106

های مشر نظر راافريم كه هر و ردوی دز گفرگش بردی ر تحليل نظم ـصه. دست

كار رفره ميزدق دسرفا ه ردوااق مرغيّر دست و عشدمل بهدند دما گری دسرفا ه كر هرودات

ك د دما روداات مشلشی بيشرر دردی اجا می ر روداات دبشدلفرشح شراب مثـت رد د

برخی دز روداات دبشدلفرشح دز ر بخش ارش هم آشكار شد كه .شراب م فی هسر د

ك د كه بردی دان و م ظر ـابل بررسی هسر د چشق و نشع شراب مرفاوت داجا می

د واژگی تعرافی گفره نشده دست شااد برشدق آق رد ارش تركيـی اا معكشس نامي

رو گانه ر روداات دبشدلفرشح روبههمچ ين ر تحليل بسامد هم با دان واژگی و

ی شدام تفاوت ژدنر تفاسير با ژدنر روداات مشر بررسی ژنت رد نـش تعرافی ر نظر

.ژنت دنسريم

.ش اسی، ژنت، زماقمث شی مشلشی، تفسير دبشدلفرشح ردزی، رودات: هاکليدواژه

:مقدمه

های ها و بيشرر، روداتش اسی ر دصل بررسی سرشر زباق حاكم بر روداترودات

های دسرانی دست كه چارچشب دلگشای نظری و كاربر ی بردی تجزاه و تحليل گشنه

ی ها با ع شدق نظراهدز نظام حاكم بر رودات(. 5509:00حری، )ك د رودات فردهم می

ش اسی اا ها با ع شدق روداتاتتك رودی بررسی و تحليل تكرودات و دز شيشه

(.09:هماق)برند ش اخری به د بيات دسرانی اا دسراق رودای نام میرواكر رودات

های مشلشی دنسريم كه وی دز روداات تفاسير تأثير های رودات ر بررسی زارمرن

زاا ی پذارفره و تفسير دبشدلفرشح دز تفاسير كامل و مفصل ی دست كه دردی روداات

هاای رد كه كامالَ مشررک بش ه، ك ار گذدشره و مشررک با مث شی دست پس ما رودات

107

سپس دز طراق نظراه . ها دخرالف دشره دست، دنرخاب كر امگرهاای كه ر آگاهیآق

-شش و جزء كاملتيسيم می« نظم، ارش، بسامد»زماق ژنت كه به سه ميشله عمده

تا دام دسراق دان و ردوی رد بررسی كر ه ها ر مـحث زماق دست ششتران نظراه

های ب دی دسراقرفتشش كه پیاا آور می .گری آناق رد مشخص نماايمشيشه رودات

.دامها آور همشر بررسی ر و مرن رد بردی پرهيز دز تفصيل و تكردر ر اا دشت

1زمان -1

نظم -5-5

-می 5پراشی ر ترتي بياق و چي ش وـااع رد زماق خشر ق نظمهمژنت هرگشنه به

.ك دتيسيم می 1نگرو آا ده 0نگرنامد و آق رد به و نشع كلی گذشره

رو های روداات دبشدلفرشح و مشلشی با سه نشع تفاوت روبه ر بررسی نظم دسراق

: شدام

كه دز آقك د، پس ردوی ر مث شی دبردد با زماق گذشره رودات رد آغاز می :الف

گری ها رد ر عمل روداتك د شخصيتش ش د سعی میدطالعات دوليه رد به رودات

سهيم ك د و با نيل مسرييم سخ اق دشخاص، دز زباق آناق ر زباق رودات ت شع داجا

آور ؛ اع ی ه گامی كه ردوی دسراق رد دز ك د و رخدد ها رد به صشرت نمااشی ر

، رخدد گذشره به زماق گذشره، رخدد آا ده رد به زماق ك دنگاه شخصيت رودات می

آور ، ب ابردان زماق هد به زماق حا میآا ده و رخدد ی كه ر زماق حا رخ می

1 Time 2 Order 3 Anachronies 4 Analepsis 5 Prolepsis

108

نگر هاای دز زماق گذشرهدك شق به نمشنه. باشدنگر مرك میرودات مشلشی گذشره

.ك يم ر رودات مشلشی دشاره می 5مرك

.پر دز اه جهش اگر، دان گشنه به رودات دسراق میردوی ر دسراق پا ش

آق جهش سگ بـين چه ردی كر

پهلشی آتش بری برپای كر

(5 :960)

.شش دسراق با زماق گذشره آغاز می

خشدست تا دو سجده آر پيش بت

دندر آ دی ما ر دا جا من خششم

كانی لم دمت بانگ ز آق طفل

گرچه ر صشرت مياق آتشم

(906-901: هماق)

ر دان دبيات ردوی دز زباق طفل زماق حا رد كه ر گذشره دتفاق دفرا ه دست، به

كشد دما طفل ر چ د بيت بعد دز رخدد ی، كه ر گذشره دتفاق دفرا ه، تصشار می

: دسراق گذشره ر گذشره دست ر دان ـسمت زماق . گشادسخن می

ادم گه زد ق ز تشمرگ می

سخت خشفم بش دفرا ق ز تش

(905:هماق)

: ك دو ر د دمه دبياتی رد با زماق حا نيل می

من جهاق رد چشق رحم ادم ك شق

چشق ر دان آتش بدادم دان سكشق

(905:هماق)

ك د كه ر بين و زماق حا دی میدبياتی كه دز زباق طفل نيل شده، دشاره به گذشره

باشد؛ سير تغيير خط زماق دسراق ر دان دبيات به زاـاای نمش و گذشره ر تغيير می

1 Mixed

109

ها دنجام د ه، تشدناای هاای كه بين زماقوی ر دان ـصه با حركت. پيدد كر ه دست

. خش رد ر بازی با زماق ثابت كر ه دست

: ر دسراق مشسی و شـاق، زماق دسراق بدان طراق دست

اد مشسی اك شـانی رد به رده

ی دلهگفت دی گزا دهكش همی

:بر ك د و با زماق حا پيش میردوی دبردد دسراق رد با گذشره شروع می

من چاكرتتش كجاای تا ششم

چارـت وزم ك م شانه سرت

( :59 4-59 5)

.گر به گذشره برمی 1 59 وباره دسراق ر بيت

گفت آق شـاقدان نمط بيهش ه می

........

كه دیگذشره. شش ر دسراق طشطی و بازرگاق رودات به صشرت گذشره آغاز می

های دصلی دست، زماق ی شخصيتمربشط به خط سير دسراق دست و چشق رباره

: گذشره نگر دز نشع دصلی دست

بش بازرگاق و دو رد طشطيی

كه بازرگاق سفر رد ساز كر چشق

ر ـفص محـشس زاـا طشطيی

سشی ه دسراق شدق آغاز كر (5 :5109-5100)

:آور می ردوی دسراق رد به صشرت حا ر د دمه

ــش ــزک رد ز ج ــر ك ي ــالم و ه ــر غ ه

هر اكی دز وی مـرد ی خشدسـت كـر

گفت بهر تش چه آرم گشی زو

مر جمله رد وعده بدد آق نيك

(5114-5100: هماق)

111

خشر ه و روق دان زماق حا كه بروق دسرانی دست، به رخدد دصلی دسراق پيشند

: دسرانی شده دست

گفت طشطی رد چه خشدهی درمغاق

گفت آق طشطی كه آنجا طشطياق

ی ه دوسراقكارمت دز خطه

...چشق بـي ی كن ز حا من بياق

( 511-5115:هماق)

باشد و چشق به دسراق مربشط دان رخشدست طشطی دز بازرگاق ر زماق حا می

. روق دسرانی دصلی دست دست،

بعد دز آنـش دز ـفـص بيـروق فك ـد

ــر ــرودز ك ــاق پ ــر ه چ ــشطی م ط

خشدجه حيردق گشت دنـدر كـار مـرغ

روی باال كـر و گفـت دی ع ـدلي

دو چــه كــر آنجــا كــه تــش آمــشخری

گفت طـشطی كـش بـه فعلـم پ ـد د

ــه زآق ــر آودزك ــد ك ــش رد ر ب ت ت

طشطيــك پراــد تــا شــاخ بل ــد

ــاب ــر كآفر ــاز ك ــی ت ــرق ترك ش

بــی خـــر ناگــه بداــد دســردر مــرغ

ــاق ه نصــي ــاق حــا خش م دز بي

ــشخری ــا رد س ــری و م ــاخری مك س

كــه رهــا كــن لطــف و آودز و و د

خشاشرن مـر ه پـی داـن پ ـد كـر

(5055- 1 50:هماق)

يت دسراق ر دان دبيات بين زماق حا و گذشره ر حركت دست دز بيت دو تا ب

زماق دسراق به زماق حا تغيير 0 50و 0 50زماق گذشره دست و ر و بيت 0 50

ولی چشق دان . زماق دسراق گذشره و دز نشع دصلی دست 5054اابد دما ر بيت می

آزد ی طشطی دز )دی مربشط دست كه ر د دمه رخدد دصلی دست ماجرد به گذشره

. آادنگر مرك به شمار میدان گذشره( ـفس

زماق رودات ر تفسير دبشدلفرشح همان د مشلشی دست زارد زماق دسراق بين زماق حا

-و گذشره مرغير دست؛ مثالً وی ر دسراق پا شاه جهش اگر، دان گشنه به رودات

110

گراخت، زق باز پس می. تا آخر ـشم زنی رد بياور ند با كش كی طفل»: پر دز گری می

زق . ا دماه دصـری فانك علی دلحق؛ صـر كن كه تش بر حيیا: كش ک آودز د و گفت

تمام رودات به زماق گذشره و مرن، ر دان « .بجست و خشاشرن رد ر آتش دفك د

شش به زماق كه دز زباق طفل نيل می« اا دماه دصـری فانك علی دلحق»ت ها عـارت

.حا دست

ليماق هدهد رد ر ك ار خش س»: و ر دسراق سليماق و هدهد، زماق بدان ـردر دست

چه بش ه »عـارت « .بي ماابم و نمیچه بش ه دست مرد كه هدهد رد نمی: نداد گفت

كه سخن حضرت سليماق دست به زماق « بي ماابم و نمیدست مرد كه هدهد رد نمی

. حا و عـاردت اگر به زماق گذشره دست

ر روزگار »: شش رودات می دما دسراق طشطی و بازرگاق، پيشسره به زماق گذشره

دو چيزی به . شخصی ر بازدر مرغكی خراد كه دو رد هزدر سراق گشا د( ع)سليماق

تغيير سير زماق دسراق ر روداات « .ـفس دو فروگفت آق مرغك نيز بانگ نكر

ها، تفسير دست شش چشق هدف دبشدلفرشح دز آور ق روداتدبشدلفرشح زاا اده نمی

-خشدهد به وسيله دسراقزماق ر روداات مشلشی زاا دست زارد وی می دما دان تغيير

. ش ش رودات ك دهای عرفانی رد بردی روداتپر دزی آمشزه

« ب»و به ش اساق، دسرانی م ظم دست كه دز دلف شروع شش دز نظر رودات :ب

دان مشضشع ر رودات دبشدلفرشح رعاات شده دست دما ر برسد، كه« ج»سپس به

شك ی مشلشی ششام؛ نمشنه ساخترو میهاای روبهشك یرودات مشلشی گاه با ساخت

.، نمش پيدد كر ه دست(ع) ر دسراق عزار

هين عزارد ر نگـر دنـدر خـرت

كه بپشسيدست و رازاـده بـرت

(5965: 5هماق،)

111

.بيت به زماق حا نيل شده دست و دبيات بعدی به زماق آا ده نيل شده دستدان

پيش تش گر آورام دجزدش رد

نهد ست نی و جزو بر هم می

آق سر و م و و گشش و پاش رد

.... هد ها رد دجرماعی میپاره

هد حذف ر دان رودات ـسمت دبرددای دسراق كه دطالعاتی رد ر مشر رودات می

گشنه كه ذكر شد، شيشه مشلشی دان دست كه دسراق رد دبردد به زماق شده دست و هماق

ك د دما چشق ـسمت دبرددای ر دان ها رودات میگذشره و سپس دز زباق شخصيت

گشنه بي يم دما آقرودات حذف شده ما حذف زماق گذشره رد ر دبرددی دان رودات می

دبيات دان دسراق بين حا . ت ـابل رک دستكه مسلم دست دان زماق دز روق رودا

.نگر مرك دستك د و زماق دسراق گذشرهو آا ده تغيير می

ش ش رد به هاای دز دسراق ر مدت زماق بسيار كشتاهی روداتمشالنا با حذف ـسمت

هد و دز آور ق مطالـی كه ر بياق دهددف مشر نظر نيشی مشضشع دصلی پيشند می

.ك دمیری نددر ، خش د

گشای وی دز پيچيده. ك ددما دسراق ر رودات دبشدلفرشح سير طـيعی رد طی می

-ش ش به آسانی برشدند دهددف ردوی رد رک ك د و آقخش دری كر ه دست تا رودات

-گشنه كه مسلم دست ر تفاسير بااد ردوااق به صشرت آشكار و روشن به دسراق

برشدند مفاهيم رد به آسانی رک نمااد و دان به ليل ش ش نيزگشای بپر دزند تا رودات

.تمااز ر دهددف مشر نظر رودات تفسيری با رودات د بی عرفانی دست

شش و خش دسراق رد ر رودات مشلشی گاه ردوی ر روند دسراق حاضر می :ج

های مشالنا ر بحث شك یها كه جزئی دز ساختدان گشنه حضشر. ك درودات می

اق دست، كاركر خاصی در چرد كه ردوی با چ ين حضشری ر روند زمانی زم

گر اا ك د و عالوه بر دان كه حضشر خش رد جلشهرودات سكره و تشـف داجا می

111

كشد تا به دو بفهماند كه تا ك د به نشعی خشدن ده رد دز نيای مرن بيروق میدعالم می

كر ه دست و دا ك دان ردوی دست ی میبه حا ر نيای مرن و زماق دسراق زندگ

ر گشاد؛ مثالًكه دز ادگاه زماق خارج دز دسراق و ر زماق حا با دو سخن می

: دسراق سليماق و هدهد، آمده دست

جمله مرغاق ترک كر ه چيك چيك

همزبانی، خشاشی و پيشندی دست

با سليماق گشره دفصح من دخيك

مر با نامحرماق چشق ب دی دست

:پر دز اا ر دسراق پا شاه جهش ، دان گشنه ردوی به نيد می

دو به سر، جا اك چشم لعين

دی خدد فراا رس نعم دلمعين

.پر دز شش و به نيد میكه دز دان بيت ردوی ودر زماق حا می

صد هـزدردق دم و دنـه دسـت دی خـدد

ــره ــا بسـ ــه م مـ ــشا م بـ ميی دم تـ

ــاق ــش مرغ ــا چ ــشد م ــی ن ــراص ب ح

....هراكی گر بـاز و سـيمرغی شـشام

(5 :595-591)

مشش تا دنـار ما حفره ز ه ست

دو دی جاق فع شر مشش كن

وز ف ش دنـار ما واردق شده دست

ودنگهاق ر جمع گ دم جشش كن

(504-590:هماق)

ی شش بلكه ر دبردد اا دنرهادبشدلفرشح، ردوی ر روند دسراق حاضر نمی ر رودات

( ع) ر عـارت آخر دسراق عزارك د؛ مثالً رودات مسرييماً نظردت خشاش رد ذكر می

دما . دان مزات بردی كاری دست، نيست دال بردی آق كه پسر دوست: گفر د»: آمده

و ر د دمه دسراق پا شاه جهش « .ستگفرار ترساااق ر عيسی مرام كه دو پسر خدد

دسراق طشطی و دبشدلفرشح ــل دز آور ق .پر دز آور و به نيد آق می اگر رد می

حكم تش ر مياق مرغاق عجي دست و حداث ...» :ك ددان عـارت رد بياق میبازرگاق

111

!آرندداشاق غرا دست، پس تش رد دز كددماق شمارند و ر عدد كددماق تش ر مياق

«!دیدی و دز دان همه ر هيچ نهچشق هيچ نه

هد كه بيشرر های مشلشی و دبشدلفرشح نشاق میسير طـيعی زماق ر دسراق بررسی

دند؛ مثالً سير دسراق سليماق و دز دان نظر با هم اكساق بش ه های مشلشی دسراق

.هدهد دان گشنه دست

.آمده دستها نششت ر پی 5عالئم دخرصاری

نيد ( ر.ح)آغاز دسراق ( ر.گ)كه ــل دز دسراق دصلی دست ( ر.ح)

( ر.ح( )ش.ح( )ش.گ) دسراق

.اا ر دسراق طشطی و بازرگاق دان گشنه دست

( ش.ح) دسراق آغاز( ر.گ) كه ــل دز دسراق دصلی دست( ر.ح)

( ر.ح) (ش.گ) (ر.ح) (ش.گ) نيد دسراق (ر.ح)

(ر.ح) (ش.ح) (ش.گ)

-بار ر دسراق حاضر می 6گشنه كه ر نمش در آشكار دست ر دان دسراق ردوی آق

مرتـه ر آغاز دسراق كه 5بار ر ــل و بعد دسراق و پر دز كه شش و به نيد می

ه ده مرتـه آق ر روق دسراق دست كه نشاق 5ك د، رودات دسراق میشروع به

. ك دزماق حا كه ردوی رودات می( ر.ح) 5

.ك دكه ردوی رودات می زماق گذشره( ر.گ)

.ك دزماق گذشره كه شخصيت دسراق رودات می( ش.گ)

.ك دزماق حا كه شخصيت رودات می( ش.ح)

.ك دزماق حا كه شخصيت رودات می( ش.ح)

115

دی، صفت دج حه طيشر عيش دلهی، تفسير سخن عطار و تعظيم های رونه دسراق

بار ر دسراق حاضر ر دسراق سليماق و هدهد ردوی ساحردق مشسی دست دما

های دسراق به تعدد دسراقردوی ر . مرتـه آق ر روق دسراق دست 5شش كه می

ه ده عمق مطال نشاقدی های رونهك د كه تعدد دسراقدی رجشع می رونه

ش ش ك د فهم مطل رد بردی روداتها سعی میعرفانی دست كه ردوی با آور ق آق

هد كه ردوی دسراق رد دبردد به زماق گذشره رودات دان نمش درها نشاق می. سهل ك د

ششام كه مخالف دان معيار هسر د؛ رو میهاای روبهدما گاه ر مث شی با نمشنهك د می

:كه ر فرر سشم آمده( ع)مان د دسراق عزار

نيد دسراق( ر.ح( )ش.ح)كه ــل دز دسراق دصلی دست ( ر.ح)

گری ردوی ر دان دسراق به جای زماق گذشره دز زماق حا بردی آغاز رودات

نظم رودات مشلشی و دبشدلفرشح ذكر شده « ب»ك د، ليل آق ذال تفاوت دسرفا ه می

. دست

ك د و گرگشق دما سير طـيعی زماق ر رودات های دبشدلفرشح دز اك روش پيروی می

:ك يمهاای دشاره میشش دك شق به نمشنهنمی

دبشدلفرشح بردی آق آور ه های مخرلفی ر تفسير كه رودات( ع)سير زماق دسراق عزار

:شده دست دان گشنه دست

(ر.ح) (ر.گ) (ر.گ) (ر.گ) (ر.گ)

چ اق »ك د؛ و به دان عـارت دشاره می ك دردوی ر پاااق دان دسراق حضشر پيدد می

و .. ـالت دليهش عزار دبن د: ـشله تعالی كه خددی تعالی دز داشاق حكاات كر فی

گاه پا رد فردتر دز دان گذدشره و ر اكی و سطر به « .تشبه بياادـصه دان ر سشره

های مشلشی و دبشدلفرشح رودات( ج)های آق ر ذال تفاوت پر دز كه نمشنهنيد می

116

بي يم؛ مثالً ر دسراق آمده دست، گاه ما حری حضشر ردوی رد ر پاااق رودات نمی

ك د و ر د دمه به مخرلف نيل می های مرفاوتی دز دفرد سليماق و هدهد كه رودات

. پر دز تفسير آاه بعدی می

ديرش -1-2

شراب : شش ؛ دلف ر رودات مشلشی و دبشدلفرشح شامل هر سه نشع شراب می 5 ارش

. 0شراب م فی: ، ج5شراب مثـت: ، ب ثابت

شش ؛ كه به وسيله گفرگش اا چ دآودای ر دثر د بی داجا میشراب ثابت، : دلف

ها دست كه با حيشق بردبر و جهاق بازنمش چ دگانگی و تكثر آگاهی شخصيت

دان . دندمشخص خش ر ك ار هم، زاست دنداشگانی درند و با اكداگر ر آميخره

ها نه ت ها مخاط گفرماق خالق دثر هسر د كه فاعل گفرماق مسرييم و شخصيت

- بی ناظر بر دان دست كه شخصيتچ دآودای ر دثر د. باش دك ده خش نيز میتعيين

دند ها به ع شدق محملی بردی بياق دادئشلشژی شخص نشاس ده به خدمت گرفره نشده

های هدف چ دآودای فيط دردئه تضا ها و نشاق د ق ج ـه(. 9-6: 5000باخرين،)

ر رودات دبشدلفرشح و مشلشی ما دان چ دآودای رد ر .گشناگشق دنساق و زندگی دست

-شش كه هراك دز شخصيتبي يم و دان دمر سـ میهای دسراق میيتبين شخص

ی ردوی ر دسراق ی خشاش رد به تصشار بكشد و ت ها دنداشههای دسراق دنداشه

ها ششند و سپس به ها برشدن د همسش با شخصيتش شجرااق نددشره باشد و رودات

:گشنه دست و رودات دان های آق ر دان دوری ر بين آناق بپر دزند، كه نمشنه

1 Duration 2 Isochrony 3 Acceleration 4 Deceleration

117

بر ، وی ر دان مشلشی ر دسراق سليماق و هدهد رودات رد با گفرگش پيش می

ب ابردان . بيت كل دسراق رد به تأوال دخرصاص د ه دست 5بيت دز 0 دسراق فيط

ر دان حالت زماق دسراق و . رصد دز دسراق بردساس االشگ و گفرگش دست 1/09

باش د دان مشر اك واژگی تيراـاً اكساق هست و بر هم م طـق میزماق مرن رودای

ی نمااش ی رودای نمااشی دست اع ی دسراق بيشرر شـيه به صح هك ده شيشهتعراف

پر دزی مشلشی تران محشرهای دسراقشش تا بخشی دز رودات، اكی دز دساسیمی

ی االشگ محض بر پااه ها م حصردًبرخی دز دسراق. ها دستمكالمه مياق شخصيت

ها و بدوق داجا هيچ نشع گسسری دز سشی ردوی ر جرااق مكالمه مياق شخصيت

. ساز ها شالش ه دساسی دسراق رد میمياق آناق ب ا شده دست و گفرگشی شخصيت

شش و با دفزداش نشدخری ر دسراق میصددای و اكگفرگش سـ كاهش حالت تك

خاط رد به ش يدق سخ اق خشك و س گين دسرداللی هيجاق و پشااای دسراق م

ك د؛ به خصشص كه هر اك دز طرفين گفرگش به م ظشر دـ اع حراف و مرماال می

ش ش رد دز مال و پر دز و روداتگشای نيز میدثـات حيانيت عييده خش به دسراق

آورند ميلی به ودسطه ش يدق سخ اق طشالنی دسرداللی بيروق میبی

تشدند سخ اق به ودسطه ساخرار گفرگش ردوی می(. 00 -01 : 5504مددرااق،پشرنا)

ها بگشاد؛ ر دان دسراق هم ردوی دز خش رد با حفظ ـال دسرانی دز زباق شخصيت

.ك دش شهای خشاش بياق میها سخ اق خش رد به روداتزباق شخصيت

كر به اك باره نيل می دگر مشلشی دبيات دسراق طشطی و بازرگاق رد ر ك ار هم و

بيت نيل 569 ر حالی كه مشلشی دسراق رد ر . شدبيت نيل می 19كل دسراق ر

تمامی دبيات به گفرگش بين طشطی و بازرگاق و طشطياق ه دوسراق . كر ه دست

دسراق مشسی و شـاق دز حيث زماق تيشامی اك وره . دخرصاص د ه شده دست

دان دسراق ر رودات مشلشی ر . گير ی رد ر بر میزمانی نامشخص دز زندگی مشس

118

0/19ها دخرصاص در كه ی شخصيتبيت به گفرگش 16بيت بياق شده دست كه 06

. های ردوی و تأواالت وی دست رصد رودات 0/ رصد دز كل دسراق و

: بر ، دسراق رد با گفرگش پيش می5دبشدلفرشح ر دسراق پا شاه جهش اگر، رودات

ندام پا شاه به نز پا شاه رفت و گفت دان چشم تش كه رست كر ؟ گفت خددی »

جل جالله، گفت تش رد خددی هست جز من، گفت آری، خددی تش و آق همه

«.گفت دان سخن دز كه آمشخری گفت دز آق غالم. جهانياق

رودات ارش دسراق مشسی و شـاق، ر رودات دبشدلفرشح ثابت دست زارد ر دان

هاای كه بين دشخاص پر دز و سپس گفرگشردوی دبردد با چ د جمله به رودارگری می

.آور دی می رونهگر و دسراقصشرت گرفره رد بدوق هيچ آگاهی

چشق پيامـر دكرم سالم د دصحاب روی به مالمت ر دو نها ند و گفر د نماز تـاه »

ری، كه ر مسجد ر نماز حضرت كر ی و ر نماز سخن گفری و سشء د ب كار بس

-ك د و میدعردبی باز ماند جـرئيل آمد و گفت خددات سالم می. رسش فحش گفری

گشاد دان ـشم رد تا زباق مالمت دز دو كشتاه ك د كه من آق چه دو گفت دز فحش دز

«.دو به تسـيح و تهليل برگرفرم

شش های مشلشی اده میهای دبشدلفرشح بيشرر دز روداتشراب مثـت ر رودات: ب

دی های رونهزارد دبشدلفرشح ر روق رودات دصلی دسراق دز آور ق دسراق

سشره تشبه و به 54ی خش دری كر ه؛ مثالً دسراق پا شاه جهش كه ر ذال آاه

دز آق جا برفت و اك سا »ك د صشرت بسيار خالصه و بدوق ذكر حشد ث نيل می

مرد دز رده آسماق ندد : جيل بيامشخت و ترساااق رد گفت رست ر ك يسه شد و دن

اك سا »دبشدلفرشح دز ذكر حشد ث روق دسرانی خش دری كر ه؛ مثالً گفره « .كر ند

مسلماً دتفاـات زاا ی ر دان اك سا رخ د ه « ر ك يسه شد و دنجيل بيامشخت

119

های رودات گیها خش دری كر ه دست كه دان حذف دز واژولی ردوی دز ذكر آق

همچ ين ما ر . شش تفسيری دست كه دز بسط مطال ر دان روداات جلشگيری می

.بي يم دسراق طشطی و بازرگاق دان شراب رد می

ر رودات مشلشی بسيار خالصه و با شراب آمده دست (نمشنه اك)( ع) دسراق عزار

صلی دست و ت ها هدف دی بردی دسراق دزارد دان دسراق به ع شدق اك دسراق رونه

.مشلشی دز ذكر دان دسراق تمثيلی بردی نكات عرفانی دست

شراب م فی ر رودات مشلشی نسـت به رودات دبشدلفرشح بيشرر دست زارد مشالنا :ج

ی دان ی آور ه كه به وسيلههای بروق دسرانی بسيار ر روق روداات دصلی رودات

ك د؛ مثالً ر دسراق بردی رودات ش ش سهل خشدهد فهم نكات عرفانی ردتمثيالت می

050پاااق اافره دست و جمعاً 950شروع و ر بيت 0 5دز بيت پا شاه جهش كه

مشالنا ر هر ـسمت دسراق مر اس با آق . دستبيت رد به خش دخرصاص د ه

-یآور ؛ مثالً ر دبردد دسراق شاگر دحش و دسرا ش رد مـسمت حكااری م اس می

هد كه دنـيا و دوليا اكی هسر د و با هم هيچ دخرالفی نددرند دما آور و نشاق می

ر د دمه دسراق . دندها رد با هم مرفاوت میپا شاه به ليل بي ش ناـص خش آق

آور و عالوه بر دان ر هر ـسمت دصحاب كهف و ـصه خليفه و ليلی رد می

ها ها و اكی بش ق نشر آق ر دنرها مثا تعد چردغدو . آور مر اس با دسراق مثالی می

.آور كه تاكيدی دست بر بياق دان هدف ردوی كه دنـيا و دوليا اكساق هسر درد می

ر دسراق پا شاه جهش اگر، عالوه بر تأواالتی كه مشالنا ر كل دسراق آور ه كه

آق مر كه نام دی اگر، كژ ماندق هاق باشد و دسراق رونهبيت می 11

ـشم عا رد هالک كر ، ( ع)رد به تسخر خشدند و ـصه با كه ر عهد هش ( ص)محمد

-بيت دز دسراق رد شامل می 04بيت به نيل آق پر دخره كه جمعاً 1 كه مشلشی ر

111

بيت 05كر كل دسراق ر دگر مشالنا دبيات دان دسراق رد ر ك ار هم نيل می. شش

ر فرر ( ع) دسراق عزار. شش رصد دز دسراق رد شامل می 0/55شد كه نيل می

، به دسراق دصلی آقبيت دو 9دست كه ت ها بيت نيل شده 546چهارم مث شی ر

گرهاای مان د مشلشی دز آگاهی. پر دخره و بييه دبيات بياق نكات عرفانی دست

و پس دثـات برساندك د تا برشدند سخ اق عرفانی خشاش رد به ها دسرفا ه میحكاات

نمشنه وم ( ع)های پا شاه جهش ، پا شاه جهش اگر و دسراق عزار شراب دسراق

.م فی دست( كه ر فرر چهارم آمده دست)

های فرعی دسراق گشنه دست كه ر روق دسراق دصلی به روداتشيشه دبشدلفرشح دان

اده و ش يده دست رد ر تفسير هاای كه ر مشر اك آاه پر دز دما تمام روداتنمی

هاای رد ك د؛ مثالً ر دسراق سليماق و هدهد، دبشدلفرشح تمامی روداتخش ذكر می

ی دو ر ذال تفسير آاه. آور كه ر مشر هر آاه اده و ش يده ر تفسير ذكر آاه می

وسپس ك دآور ه دست و آاه رد به چ د بخش تيسيم مینمل دان دسراق رد سشره 4

: گشادمی« العذب ه عذدبا شدادد»وی بعد دز ترجمه . پر دز به تفسير هر بخش می

بك م و نـالش و بي ددزم دو رد جاای كه خانه مشرچه باشد تا پرهااش»بعضی گفر د

سپس سخن « .پرش بك م و ر آفرابش دفگ م»: عـددهلل شدد گفت« .گزنددو رد می

نام : گفر د»: ی رودااتی كه ر مشر نام هدهد آمدهآور و حرردوااق مخرلف رد می

كه ر ( ع)اا ر دسراق عزار« .هدهد سليماق اعفشر و نام هدهد بلييس ع فير بش

تفسير 0و 0سشره تشبه، كه ر جلد 54سشره بيره و آاه 10 ذال و سشره، آاه

اق دشاره كر ه باشد، ذكر شده دست به چ د رودات مخرلف دز دان دسردبشدلفرشح می

ی نـی ذكر شده دست كه شخصيت دصلی دسراق ر دولين رودات به جای عزار، درميا

. باشدرودات بعدی كه دز دان دسراق آمده، شخصيت دصلی عزار می 5و ر

110

ر نمش در زار چگشنگی شراب هر رودات، كه مربشط به دسراق پا شاه جهش اگر

. ستباشد، به نمااش گذدشره شده دمی

هد ك د، رودات رد بسط میدبشدلفرشح ر روداات دبرددای كه ر مشر دسراق ذكر می

ها دشاره ك د ت ها به تفاوتش ش آشكار شد، سعی میوـری دان دسراق ر نظر رودات

جمله رودات كر ه و دان سير 00، دسراق رد با 5ی نمااد؛ مثالً ر رودات شماره

نسـت به 5نزولی دست، كاهش تعدد جمالت رودات نسـت به روداات اگر

دان دست كه ردوی ر دان رودات به بخشی دز دسراق دشاره دما ر 1و 0روداات

گشنه دست به كل دسراق دشاره شده دست و چشق شيشه دبشدلفرشح دان 1و 0روداات

بردان شراب پر دز ، ب اهای فرعی نمیكه دو ر روق دسراق دصلی به رودات دسراق

دما . شش تر میهر رودات مثـت دست و هرچه رودات مرأخرتر باشد، شراب مثـت

ك د؛ ژنت ر تعراف ارش به دان مسأله كه مجمشع روداات شراب م فی رد داجا می

.دی نكر ه دستناميد، دشاره« معكشس»اا « ارش تركيـی»شااد برشدق، آق رد

رودات مرفاوت دست و هر رودات ت ها به بخشی دز دردی سه( ع)دما دسراق عزار

دفزداش تعدد جمالت -ك د، كه تعدد جمالت روداات اكساق دست دسراق دشاره می

00 05

0

5 5

5

4

4

04

64

6رودات 1رودات 0رودات 5رودات رودات 5رودات

111

باشد، كه حذف آق ر به عل ت دشاردت بيشرری ر مشر معجزدت عزار می رودات

.ك دخللی داجا نمی 5و 5روداات

بسامد -5-5

مفر و مكرر دما روداات دبشدلفرشح ت ها دردی بسامد 5سامدروداات مشلشی دردی ب

هسر د به سه 5هاای كه ر رودات مشلشی دردی بسامد مكرر دسراق. دست مفر

. ششند سره تيسيم می

ی مرتـه هادند دما دان دسراقها ر مث شی چ د بار تكردر شدهبرخی دز دسراق :الف

ها دشاره شده دست؛ مان د دسراق اگر ت ها به آق هایدو به صشرت كلی و مرتـه

(. ع)عزار

دشاره كر ه، ( 5051-4 59)مشلشی به دان دسراق بار دو ر فرر وم مث شی بيت

-شش ، چ ين میپس دز آق ر فرر پ جم، وـری كه مرشجه نارساای تمثيل خشاش می

:گشاد

خاک بر فرق من و تمثيل من دی بروق دز وهم و ـا و ـيل من

1 Frequency 2 Singulative Frequency 3 Repetitive Frequency

04 00 04

0

50

100

5رودات رودات 5رودات 6 دسراق شماره

111

تصشار خششتب ده نشكيـد ز

تا شپش جشام من دز پيرده ت

هر مت گشاد كه جانم مفرشت

چارـت وزم بـشسم دم ت

(5 55-5550: 1هماق،)

ی تشـيهی مدح و جا كه دبشبكر ر خطاب به پيامـر به ج ـه ر فرر ششم نيز آق

و شـاق ر فرر وم همساق ( ع)با مشسی دی خش رد ك د به گشنهنيااش دشاره می

.بي دمی

هست دان نسـت به من مدح و ث ا

همچش مدح مر چشپاق سليم

كه بجشام دشپشت، شيرت هم

هست دان نسـت به تش ـدح و هجا

كليم( ع)مر خدد رد پيش مشسی

چارـت وزم من و پيشت نهم

( 540-5405: 6هماق،)

طشر كامل دان دسراق رد رودات كر ه دست و ر شلشی فيط ر فرر وم به ب ابردان م

شش كه مشلشی دز زارد دط اب سـ می. ك ددی مخرصر میهای بعدی ت ها دشارهتكردر

.آق هدف مشر نظر خشاش، كه شرح و بسط مفاهيم عرفانی دست، ور شش

دند دما هر بار به بخشی شدهها ر مث شی ر چ د ـسمت تكردر بعضی دز دسراق :ب

كه ر و فرر دز مث شی ذكر شده، ( ع)دز دسراق دشاره شده دست؛ مان د دسراق عزار

دما هر بار به بخشی دز دسراق دشاره شده و دز تكردر بخش اگر صرف نظر شده

هر چ د . ششامب ابردان ما ر هر فرر مث شی با بخشی دز زندگی عزار آش ا می. دست

بخشی دز زندگی دو كه ر فرر چهارم مث شی آمده دست ر هيچ اك دز روداات كه

دی دست و ساخره ذهن شش و دان دسراق اك دسراق رونهدبشدلفرشح اده نمی

رسد و مثلی دست بردی آمشزه عرفانی كه مشلشی ر دان بخش به مشلشی، به نظر می

.ك دآق دشاره می

111

ك د ب ابردان بسامد ها رد چ د بار نيل میای دسراقگاه ردوی بعضی دز رخدد ه :ج

شش نه ر كل؛ مان د دسراق طشطی و بازرگاق، كه با وجش مكرر ر جزء اده می

دما ر روق دان دسراق، مشلشی بعضی دز دان كه اك بار ر مث شی ذكر شده

ق طشطی به د ك د؛ به ع شدق مثا ماجردی پيامرخدد ها رد چ دان بار نيل می

-، دما چ دان بار تكردر شدهطشطياق ه دوسراق ر دسراق فيط اك بار دتفاق دفرا ه

.دست

شش زماق دسراق مرشـف شش تفاسير، مهمرران عاملی كه ر مث شی باعث می -

های پا شاه جهش ، پا شاه جهش اگر دسراق. دی دستهای رونهتأواالت و دسراق

بسامد ر رودات مشلشی دز و سليماق و هدهد ر مث شی دردی بسامد مفر هسر د،

باشد مشر نظر می نشع بسامد ر اك نشع دسراق نيست، بلكه بسامد ر نشع مشضشع

اق ك د دما دان دسراق به همرده چ د دسراع ی مشلشی دان دسراق رد اك بار نيل می

وی با آور ق چ د . دند اگر بردی دثـات آمشزه عرفانی كه هدف دو بش ه دست آمده

رد بردی خشدن ده ميسر ك د؛ ك د فهم آق دسراق ر مشر اك آمشزه عرفانی سعی می

مثالً دسراق پا شاه جهش اك كل دست؛ ـصه خليفه و ليلی، شاگر دحش و دسرا ،

دست و مر اس با هر ـسمت دز دسراق، مشلشی ر بين آق آمده... دصحاب كهف و

های مخرلفی دز دما ر تفسير دبشدلفرشح، رودات.ك ددی رد ذكر میهای رونهدان دسراق

ودحد ذكر شده دست؛ اع ی روش دبشدلفرشح بدان گشنه دست كه ر جاای كه دسراق

ك د و دگر دان های مخرلف دان دسراق رد ذكر میاك دسراق آمده، تمامی رودات

ك د كه ر دان ـسمت مشر نظر و اا خشدهد آمد، بياق میـصه ر جاای اگر آمده

ك د؛ مثالً ر دسراق ، بدان طراق دز دط اب جلشگيری می دسراق ذكر شده دست

سشره بيره آمده، دبشدلفرشح دبردد دسراق رد به درميای نـی 10 كه ر ذال آاه ( ع)عزار

-چشق داشاق بازگشر د درميا بر خر نشست و روی به بيت»آور ی هد و منسـت می

115

و سپس « .دی عصير دشتدی پارهدی دنگشر دشت و ر سلهدلميدس نها و پاره

دولين رودات رد به نيل دز دمام مشسی كاظم آور ه و شخصيت دسراق رد به عزار

با هم دخرالف درند، ر آور ، كه ر محرشد نسـت د ه، و رودات اگر، ر د دمه می

و ـالت دليهش »: خددی تعالی دز داشاق حكاات كر فی ـشله»پاااق دان روداات آور ه

سشره تشبه 54و ر ذال آاه « و ـصه دان ر سشره تشبه بيااد دق شاءدهلل« عزار دبن دهلل

خددی تعالی دز دو حكاات كر »: آور ه دست 50 تفسير دبشدلفرشح صفحه 0 ر جلد

ر دان ـسمت به بخش اگر رودات عزار، « ر سشره بيره دوكالذی مر علی ـراه

-گشا د، دشاره میكه چرد به دو پسر خدد میچگشنگی حفظ شدق تشردت و ليل دان

.ك د

ك د كه دان روداات ر جزئيات و دبشدلفرشح به روداات مرعد ی دز دسراق دشاره می

ها ر نظراه ژنت نيامده دی بردی دان نشع روداتنمشنهها دخرالف دشره، دما گرآگاهی

دان نشع . دست و ليل نـش ق نمشنه تفاوت ژدنر تفاسير با ژدنر مشر بررسی ژنت دست

گيرند، بلكه بااد روداات دبشدلفرشح نه ر بسامد مفر و نه ر بسامد مكرر ـردر می

.روداات كر تعراف جدادی ر مشر بسامد دان نشع

هنتيج

- دسراقآق چ اق كه ر مآخذ ـصص و تمثيالت مث شی دسرا فروزدنفر آمده دست،

دبددعرد هارو تصشا تدان تمثيال و مشالنا شهرت دشره پيش دز مشالناهای مث شی

دنگيز و شيشد و دفزو ق دست كه با تعـيری ها تفصيل آق ه ر دو ر نكر ه دست،

های شاعردنه و عاشيانه كه ا ی به همرده مضمشقمسائل مخرلف عرفانی و فلسفی و

، بكار بر ه ثيری ر حد دعجاب بجا گذدشره دستأَ ر زاـاای و حسن گفرارش ت

116

هااش دز تفسير ی مشلشی با همان د ست آمده دز بررسی شش ـصه نرااج به .دست

. گشنه دستبدان( نظم، ارش و بسامد)دبشدلفرشح ر بحث زماق

گری دان و ردوی اده شد، كه سه تفاوت ر نشع رودات ر ـسمت نظم -5

: عـارت د دز

دند، تغيير سير خط زماق نگر مرك دسرفا ه كر ههر و ردوی دز زماق گذشره: دلف

دسراق ر رودات دبشدلفرشح كمرر دز رودات مشلشی دست زارد هدف دبشدلفرشح دز

پر دزی كه به وسيله دسراقها، تفسير دست و هدف مشلشی دان دست آور ق رودات

. ش ش سهل ك دهای عرفانی رد بردی روداتفهم آمشزه

سير طـيعی دسراق ر رودات دبشدلفرشح رعاات شده دست دما ر رودات مشلشی : ب

هاای دز مشالنا سعی در ، با حذف ـسمتششام؛ رو میهاای روبهشك یگاه با ساخت

هد و دز ش ش رد به مشضشع دصلی پيشند رودات دسراق ر مدت زماق بسيار كشتاهی

ولی ر . آور ق مطالـی كه ر بياق دهددف مشر نظر نيشی نددر ، خش دری ك د

تفسير دبشدلفرشح حذفی دنجام نشده دست زارد ردوااق تفاسير بااد آشكار و روشن به

ااد و دان ليل ش ش برشدند مفاهيم رد به آسانی رک نمبپر دزند تا رودات گشای دسراق

.های د بی عرفانی دستهای تفسيری با روداتتمااز رودات

ش ش ك د فهم مطل رد بردی روداتدی سعی میهای رونهمشلشی با آور ق دسراق: ج

ه ده عمق مطال عرفانی دست دما ر نشاقدی های رونهممكن ك د و تعدد دسراق

ك د و ر مياق دی دخل نمیی، دسراق رونهروداات دبشدلفرشح ردوی ر دسراق دصل

. ك د دسراق حضشر پيدد میپر دز بلكه گاهی دوـات ر پاااق دسراق به نيد نمی

:دند كه عـارت د دزسه نشع دز ارش ر رودات مشلشی و دبشدلفرشح اده شده -

117

دز شش دسراق بيشرر شـيه صح ه نمااش باشد تا بخشی شراب ثابت سـ می: دلف

رصد دز دسراق 1/09رودات كه مشلشی بسيار دز دان شيشه دسرفا ه كر ه دست؛ مثال

های سليماق و هدهد، بردساس االشگ رودات شده، دبشدلفرشح هم بعضی دز دسراق

.خشاش رد بردساس گفرگش دردئه كر ه دست

شش های مشلشی اده میهای دبشدلفرشح بيشرر دز روداتشراب مثـت ر رودات: ب

دسرانی های بروقزارد دبشدلفرشح ر روق رودات دصلی دسراق دز آور ق رودات

.خش دری كر ه دست

شراب م فی ر رودات مشلشی نسـت به رودات دبشدلفرشح بيشرر دست زارد مشالنا : ج

ی دان ی آور ه كه به وسيله دسرانی بسيارهای بروق ر روق روداات دصلی رودات

. ك دش ش سهل خشدهد فهم نكات عرفانی رد بردی روداتتمثيالت می

های دسراق گشنه دست كه دو ر روق دسراق دصلی به روداتشيشه دبشدلفرشح دان

هاای رد كه ر مشر اك آاه اده و ش يده ر تفسير پر دز دما تمام روداتفرعی نمی

:ششندك د؛ دان روداات به و نشع تيسيم میخش ذكر می

نشع دو ؛ مان د دسراق پا شاه جهش اگر، كه شش رودات مرفاوت ر مشر آق ذكر

ك د، رودات رد دبشدلفرشح ر روداات دبرددای كه ر مشر دسراق ذكر میشده دست،

ك د ت ها به ش ش آشكار شد، سعی می هد وـری دان دسراق ر نظر روداتبسط می

گشنه دست كه دو ر روق دسراق دبشدلفرشح دان ها دشاره نمااد و چشق شيشهتفاوت

پر دز ، ب ابردان شراب هر رودات مثـت دست های فرعی نمیدصلی به رودات دسراق

دما مجمشع روداات شراب . شش تر میو هرچه رودات مرأخرتر باشد، شراب مثـت

آق رد ك د، ژنت ر تعراف ارش به دان مسأله كه شااد برشدق،م فی رد داجا می

.دی نكر ه دستناميد، دشاره« معكشس»اا « ارش تركيـی»

118

باشد و هر رودات كه دردی سه رودات مرفاوت می( ع)نشع وم؛ مان د دسراق عزار

. ك دت ها به بخشی دز دسراق دشاره می

.رودات مشلشی شامل و نشع بسامد مفر و مكرر دست -5

دسرفا ه كر ه دست و به سه سره تيسيم بسامد مكرر كه فيط مشلشی دز آق: نشع دو

:شش می

ی ها ر وهلهدند دما دان دسراقها ر مث شی چ د بار تكردر شدهدز دسراق برخی: دلف

ها دشاره شده دست؛ مان د دسراق های اگر ت ها به آقدو به صشرت كلی و مرتـه

.مشسی و شـاق

دند دما هر بار به بخشی دز تكردر شدهها ر مث شی ر چ د جا دز دسراق بعضی: ب

كه ر و فرر دز مث شی ذكر شده، دما ( ع) دسراق دشاره شده دست؛ مان د دسراق عزار

.نظر شده دست هر بار به بخشی دز دسراق دشاره و دز تكردر بخش اگر صرفه

بسامد ك د ب ابردان ها رد چ د بار نيل میردوی بعضی دز رخدد های دسراق گاه: ج

.شش نه ر كل؛ مان د دسراق طشطی و بازرگاقمكرر ر جزء اده می

:نشع وم بسامد مفر

ر رودات مشلشی دز نشع بسامد ر اك نشع دسراق نيست، بلكه بسامد ر نشع بسامد

ك د دما دان دسراق به مشضشع مشر نظر دست اع ی مشلشی دسراق رد اك بار نيل می

. دند اگر بردی دثـات آمشزه عرفانی كه هدف دو بش ه دست آمده همرده چ د دسراق

رد بردی ك د فهم آقوی با آور ق چ د دسراق ر مشر اك آمشزه عرفانی سعی می

های دسراق پا شاه جهش ، پا شاه جهش اگر و سليماق و دسراق خشدن ده دثـات ك د؛

دلفرشح به روداات مرعد ی دز دما دبش. هدهد ر مث شی دردی بسامد مفر هسر د

دخرالف دشره، هاگرك د كه دان روداات ر جزئيات و آگاهی دسرانی ودحد دشاره می

119

گيرند، بلكه ـردر می دان نشع روداات دبشدلفرشح نه ر بسامد مفر و نه ر بسامد مكرر

بسامد دان نشع روداات كر زارد ژدنر رودات مشر ربااد تعراف جدادی ر مش

.بررسی ژنت با ژدنر روداات تفاسير مرفاوت دست

:هايادداشت

کشت داستان پادشاه جهود که نصرانيان را مي -1

كشت دسراق پا شاه جهش كه نصردنياق رد می رودات

رودات

مشلشی

- ر مياق جهش دق ، پا شاهی جـار و بيدد گر بش كه نسـت به عيسشااق ،سخت كي ه

رد، دز روی تعص ، مخالف اكداگر ( ع)و عيسی( ع)، مشسی دان پا شاه. تشز بش

دو وزاری كار دق و . دنگاشت و ر صد بش كه ان و آاين عيسشااق رد بردنددز می

- دنست كه داماق و عييدهوزار می. د زارک دشت كه ر مسائل مهم دو رد ااری می

برعكس هرچه زور و تشدق با خشم و زور دز مياق بر دشت بلكه ی مر م رد نمی

دز دان رو نيرنگی . تر گر تر باشد عييده و داماق مر م، دسرشدرخششنت سخت

بردساس دان نيرنگ، شاه رد مرياعد نمش كه . ساخت و شاه رد نيز مشدفق خش كر

چ ين ودنمش ساز كه وزار به آاين عيسشااق گرداش اافره، پس بااد ست و گشش

عيسشااق بدو پ اه د ند و بر دو دعرما . ار شاه ردنده شش و بي ی براده شده دز رب

رفره وزار ر مياق عيسشااق نفشذی دسرشدر پيدد كر و همچشق معلم و رفره. كر ند

مرشدی ر مياق آناق ش اخره شد و آناق نيز بدو سپر ند ر حالی كه وزار، ر

صيری مهم بردی هراك دز عاــت وزار ضمن و. دنگيختخفا و نهاق، فر ه و فسا می

ی مسيحيت طشماری جددگانه ترتي د كه مضمشق هراك، با گانهسردق ودز ه

سپس وزار به غاری رفت و به خلشت ر نشست و پيرودق و . اگری ت اـض دشت

مراددق، هرچه دصردر كر ند حاضر نشد دز خلشت خش بيروق آاد و سپس روسای

رد به حضشر خش خشدند و به هر اك دز آناق به طشر گانههای ودز ههر اك دز گروه

جانشين من فيط تش هسری نه : پ هانی م ششر خالفت و جانشي ی د و چ ين گفت

111

. اگری و چ انچه كسی مدعی دان ميام شش ، كاذب و روغگش و بااد نابش ش ك ی

و بردنگيز واردنگر، خش رد ر خلشت كشتوزار پس دز دجردی دان طرح دخرالف

ی مسيحی به جاق هم دفرا ند گانههای ودز هپس دز مرگ دو رؤسای هر اك دز گروه

ترتي جمع كثيری دز مسيحياق به ست اكداگر هالک و كشرار آغاز شد و بدان

.شدند و ميصش شاه بيدد گر، حاصل آمد

رودات

دبشدلفرشح

سدد بماندند، نماز پس دز عروج عيسی، ترساااق هشرا و اكسا بر طرايه صالح و

كر ند تا مياق داشاق و جهش دق كارزدری دشر د و عـا ت میكر ند و روزه میمی

دفرا و ر جهش دق مر ی شجاع به نام بشلس بش ، دو بيامد و جماعری بسيار رد دز

ترساااق بكشت آنگه جهش دق رد گفت من ترسم كه مـا د كه ترساااق بر حق باش د و

ولكن من كيدی ك م . دگر چ ين بش داشاق بـهشت ششند و ما بر وزخما بر باطل و

نظير بش كه داشاق نيز به وزخ ششند آنگه بيامد و دسـی دشت نام دو عياب، دسـی بی

كه دو بددق كارزدر كر ی به مياق صف و آق دس رد پی كر و جامه بدراد و خاک بر

ت من بشلسم كه چ دگاه با شما كارزدر سر كر و گفت اا ـشم مرد دنی گفر د نه، گف

كر م و دك شق پشيماق شدم و تشبه كر م مرد دز آسماق ندد كر ند كه تشبه تش ميـش

نخشدهد بش مگر كه ترسا ششی دك شق من ترسا شدم و شما رد آگاه كر م تا با خـر

و باشی دز كار من و دز آنجا برفت و اكسا رست ر ك يسه شد و دنجيل بيامشخت

آنگه بيامد و دنجيل خشدندق گرفت و ترساااق رد گفت مرد دز آسماق ندد كر ند كه

دو دز آنجا به بيت . ترساااق دو رد باور دشر د. دز تش خش ش شد. خددی تش پذارفت

دلميدس رفت و مر ی رد به داشاق خليفه كر نام دو نسطشر و دو رد تعليم كر كه

ند اك خدد شدند، دان تثليث و دتحا كه خددی و عيسی و مرام سه شخص بش

گشا د دز دوست و دز آنجا به روم رفت و الهشت و ناسشت داشاق رد ترساااق می

مر ی اگر رد . تليين كر و گفت عيسی دنسی نـش و جسم نـش و لكن پسر خدد بش

پيش گرفت و نام دو اعيشب و دان مياله دو رد بيامشخت آنگه مر ی اگر رد بخشدند

نام دو ملكا دو رد گفت بددنكه عيسی خدد بش لم از و الازد آنگه هر سه رد بر خش

جمع كر و داشاق رد وصيت كر گفت دز پس من مر ماق رد عشت ك ی به آنكه من

دم و گفت من دز تش ردضی دم و بددنی كه من عيسی رد ر خشدب ادهشما رد آمشخره

110

كشرن چشق گر روز به مذبح آمد و خشاشرن شدم و من فر د خشاشرن رد بخشدهم

بكشت و آق سه مر دز پس دو مر ماق رد به دان سه ميالت عشت كر ند هر اكی رد

فها دفرا تا به دمروز و كارزدر و كشش ر گروهی مرابعت كر ند و مياق داشاق خال

.ميانشاق دفرا

.داستان پادشاه جهود ديگر که نصرانيان را کشت -2

.پا شاه جهش اگر كه نصردنياق رد كشت تروداا

رودات

مشلشی

دز دان . اكی دز پا شاهاق جهش ر صد برآمد تا مسيحيت و مسيحياق رد نابش ك د

رو آتشی عظيم فردهم ساخت و ر ك ار آق بری برنها و فرماق د تا همگاق بر آق

جست و دال ر آتش می د دز كامهر كس كه فرماق دو رد دنجام می. بت سجده آرند

زق دز . مامشردق شاه زق عيسشی رد همرده طفل خر سالش آور ند. جستآتش می

بردی آق كه ما ر رد به دان دمر تسليم ك د طفل رد به كام . سجده بر آق بت، سرباز ز

نز اك بش ما ر بردی نجات كش كش بر بت سجده آر كه طفل ر . آتش فرسرا ند

ك د بلكه كه ما ر ـشی در كه آتش ر من دثری نمیمياق آتش بانگ آور

وـری كه ساار عيسشااق دان ش يدند به روق آتش رفر د و . همچشق آبی سر دست

-چرد نمی. شاه به آتش سرشر د بسشزدق. رسد دنسر د كه گزندی به آناق نمی

ك د یسشزدنی؟ ولی آتش گفت من مأمشر خدد هسرم نه تش، زمانی به من دمر م

های بل د ر دان لحظه زبانه. ك د سر و سازگار باشبسشزدق و زمانی هم دمر می

.آتش به سشی شاه و مأمشردنش دمن گشش و آناق رد به كام خش ر كشيد

رودات

5دبشدلفرشح

ساحر گفت من پير شدم بااد به . پا شاهی ر دمت سلف بش دو رد ساحری بش

-سحر ر غالم نمی .بردی آمشخرن سحر حداث غالمی .كش كی سحر بيامشزم

كار غالم به جاای . غالم ان رده رد گرفت. گرفت و دو به نز ردهـی علم آمشخت

غالم گفت خشدهی من به تش . پا شاه ر غالم فروماند. رسيد كه دو مجاب دلدعشه شد

رد به اك روز جمله مر م . بلی: ؟ گفتتشدنی من رد بكشیبيامشزم كه چگشنه می

صحرد بخشدق و تيری ر كماق نه و بگش بسم رب دلغالم پا شاه چ اق كر و تير

111

مر م دز ان پا شاه برگشر د و . بي ددخت و غالم ست بر روی نها و جاق بدد

سرشر . ترسيدمپا شاه گفت آه كه دفرا م بددق چه دز آق می. آم ا برب دلغالم: گفر د

ق آتش و تهداد كر ك دند و آتشی ر آق و مر م به آب د تا به سر هر ردهی خ دـی

تا آخر ـشمی زنی رد بياور ند با طفلی، زق باز . دفك دندو همه خشاش رد ر آتش می

زق بجست . اا دماه دصـری فانك علی دلحق: كش ک آودز د و گفت. گراختپس می

.و خشاشرن رد ر آتش دفك د

رودات

دبشدلفرشح

بگش با دان گـركاق رد : ددهاق رد هزامت بكر ند، به عمر گفر دچشق مسلماناق دسف

دند داشاق دهل كراب بش ه: فرمش ( ع)علی . دنددند و مشرکچه بك يم كه دهل كراب نه

ر . و خمر حال بش داشاق رد، اكی دز پا شاهاق داشاق خمر خشر و مست شد

شيار شد پشيماق گشت مسری به خشدهر خش ر آواخت و با دو خلشت كر چشق ه

چيست دان كه مرد كر ه شد؟ خالص چه باشد دز : و تششار خشر و خشدهر رد گفت

دان؟ خطـه كر بر مر م و گفت خددی نكاح خشدهر حال كر ه و مر م ــش

سپس مشير برآهيخت و . بفرمش تا داشاق رد به تازاانه بزن د هم ــش نكر ند. نكر ند

ها بك دند و آتش ر آق فرمش تا خ دق. نكر ندـشمی بسيار كشت، هم ــش

همچ اق كر و آناق رد به آتش تهداد كر و ــش . بردفروزند و آناق ــش نكر ند

.نكر ند و بفرمش تا همه بسشخر د و خددی تعالی داشاق رد خشدست

رودات

5دبشدلفرشح

رد ظفر د بر خددی تعالی مؤم اق. مسلماناق و كافردق با اكداگر، ج گ كر ند

آنگه صلحی كر ند و عهدی كه بر آق با اكداگر غدر . بار اگر چ اق كر ند. كافردق

آنگه خ دـی بك دند و مر م رد . كافردق غدر كر ند و مؤم اق رد ضعيف كر ند. نك د

. ر دو دنددخر د

رودات

0دبشدلفرشح

بفرمش تا هفت . داشاق رد پا شاهی بش و مر م رد بگرفت و با ترساای عشت كر

تش رد : خ دق بك دند و دبردد رو به مر ی كر به نام عمروبن زاد دو رد پرسيد كه

آنگه پا شاه بفرمش تا بری زران . تشحيد كه آمشخت؟ دو رده نمش به دسرا ش

چشق آودز مزدمير بش شی : و داشاق رد گفتآنگه مشكالق بر مر م گماشت . بپيردسر د

دما ترساااق چشق آودز . هر كه نك د دو رد به آتش دفگ ی. دان بت رد سجده ك ی

111

و مشكالق داشاق رد ر آتش . دما مؤم اق سجده نكر ند بت رد. بش يدند، سجده كر ند

.دفگ دند

رودات

1دبشدلفرشح

دز دان و اكی به مز وری . فردخشدندندی و مر بش ند مؤمن و دنجيل دنسر دی و

خرر دان مر كار دان فر رد . تافتخشدند و نشری عظيم دز دو میرفت و دنجيل می

من به : دو بگفت. ز ه ماند و دو رد سشگ د د اد و به پدر خـر د و پدر شگفت

دست خشدنم و دان نشر دز بركت آقدنجيل می. درم و دان كراب دوست داماقعيسی

اشسف بن ذی نشدس دحشد . آق مر داماق آور و هشرا و هفت كس دز دهل بيت دو

آق بش يد و بفرمش تا بردی داشاق خ دـی بك دند و آتش ر دو دفگ دند و داشاق رد

آخران فر زنی بش با كش كی شيرخشدره خشدست تا رجشع . دفگ دند ر آق جا می

دو . ا دماه سخت باش بر ان خش كه حق دستكش ک آودز د ا. ك د دز ان عيسی

.خش رد با كش ک به آتش دنددخت

رودات

6دبشدلفرشح

ذو نشدس . داشاق رد به ان عيسی عشت كر . مر ی ترسا به زمين نجردق دفرا

آق . اهش ی خـر اافت و برخاست و لشكری رد دز حمير برگرفت و آنجا رفت

ها خ دق. دخريار جهش ی نكر ند. ر بكر مر ماق رد مياق سشخرن و جهش ی مخي

.و ر اك روز ودز ه ودز ه هزدر مر رد بكشت. بك دند و آتش ر دو دفگ دند

داستان طوطي و بازرگان -3

دسراق طشطی و بازرگاق روداات

رودات

مشلشی

آه گ سفر به بازرگانی طشطی زاـاای ر ـفس دشت روزی بردی تجارت،

بردی شما دز دان : همه دهل خانه رد فردخشدند و گفت پيش دز رفرن،ه دوسراق كر و

وـری نشبت به . اك دز بسرگاق دو چيزی رخشدست كر هر سفر چه درمغانی آورم؟

طشطی گفت وـری كه به ه دوسراق خشدهی؟دی میطشطی رسيد بدو گفت چه تحفه

كن و بگش كه ـضا و ناق بازگش آحا من رد به رسيدی و طشطياق هم شع مرد ادی،

بازرگاق به .مجشادا ك دز شما دسرمدد می ـدر مرد ر زنددق ـفس دفك ده و

اكی دز طشطياق دز .ه دوسراق رفت همين كه پيام طشطی رد به وسرانش رسانيد

111

های تحفه بازرگاق وـری به وطن خش بازگشت، .شاخه رخت بر زمين دفرا و مر

نش تيدام كر و سردنجام طشطی گفت پس درمغاق من اك دز بسرگا مشعش رد به هر

علت :طشطی گفت .بازرگاق گفت من دز رساندق پيغام تش پشيماق هسرم كش؟

وـری پيغامت رد رساندم اكی دز طشطياق ر م :بازرگاق گفت پشيمانی تش چيست؟

نشين نيز لرزاد و بر كف ـفس بر زمين دفرا و جاق د ر دان ه گام طشطی ـفس

وـری طشطيك بيچاره رد دز ـفس .شدت ناردحری سي ه چاک كر زفرا و بازرگاق دد

.بيروق دنددخت آق پرنده مر ه وش به پرودز ر آمد و جاق خش رد نجات د

رودات

دبشدلفرشح

گفر دمیهزدر سراق به دو شخصی ر بازدر مرغكی خراد كه ( ع) ر روزگار سليماق

ب و علف آو آق چه شرط دو بش دز ـفس و جای و آق مرغك رد به خانه بر

اك روز مرغكی بيامد هم دز ج س دو بر ـفس .بش نس میأبساخت و به آودز مسر

آق مرغك نيز بانگ نكر و مر آق ـفس ت دو چيزی به ـفس دو فروگفت،سنش

دان مرغك ضعيف رد به بهای ... دی رسش د: برگرفت و پيش سليماق آور و گفت

بخرادم و به آق چه شرط دو دست دز جای و آب و علف ـيام نمش ه تا بردی گردق

روزی چ د بانگ كر و مرغكی بيامد و چيزی به ـفس دو فرو گفت من بانگ ك د،

آق مرغك . ك ددو بپرس تا چرد دو بانگ كر و دك شق نمی دز .دان مرغك گ گ شد

من مرغی بش م كه هرگز دم ومرغك گفت اا رسش دهلل ك ی؟رد گفت چه بانگ نمی

ی چ د ر آق دم گذر من دمی بگسرر و دنه دنه صيا نا اده و صيا ی بيامد و ر

به چشم عـرت بازنكر م تا دم بدادم، .كر م دنه بدادم من چشم حرص باز .فشاند

به پاام به دم بسره شد و دنه به دنه نارسيده ر دم دفرا م، طمع دنه ر دم شدم،

دم آاد صيا مرد بگرفت دز جفت و بچه جدد ست نيامد چشق مرغ به طمع دنه ر

من دز سشز و ر ، كر و به بازدر آور دان مر مرد بخراد و ر زنددق ـفس باز دشت

كر و دز ر من غافل و دز سر غفلت و شهشت سماع می دو .فرـت ناليدق گرفرم

ی دی بيچاره چ د نالی كه سـ حـس تش دان ناله :خـر، آق مرغك بيامد مرد گفتبی

و مر بخ داد (ع)دم كه تا ر دان زنددق باشم نيز ن الم سليماق تشست من عهد كر ه

دم كه تا ر زنددق باشم نيز ن الم مر ـفس گشاد عهد كر هدان مرغك می. رد گفت

دز بردی آودز درم پيش خشدست و ر دو بركشيد و مرغ رد رها كر و گفت من دان رد

115

.چشق مرد بانگ نخشدهد كر دو رد چه خشدهم كر

داستان سليمان و هدهد -4

دسراق سليماق و هدهد روداات

رودات

مشلشی

ی پرندگاق به حضشر دو بار دفردشره شد، همه( ع) ر شری كه سردپر ه سليماق

-كار دنی خش شمهای میهر كددم دز پرندگاق ر محضر آق پيامـر،دز ه ر و . اافر د

تا دان كه نشبت به هدهد رسيد و دو . رااش آناق دز روی خش بي ی نـش سگفت ،و دان

بي م و به ها رد ر زار زمين میآب ،ه ر من دان دست كه ر دوج آسماق گفت كه

بدان ليل من رد بردی نياز لشكرااق به آب . اابم سرچشمه و رنگ آق آگاهی می

نيز با همردهی دو ( ع)سليماق . ها نشاق همر تا مشارب آب رد به آقهمرده خش بـ

ر دان ه گام زدغ كه آتش حسدش تيز شده بش روی به سليماق كر و . مشدفيت كر

زند و سخ ش بر دساسی نيست،زارد دگر دان دی پا شاه، دان هدهد الف می: گفت

مشری خاک نداد؟ هدهد پرنده دردی چ ين خاصيری دست، پس چرد دم رد ر زار

گشام ،سرم رد دز ت م جدد كن كه من ر دوج دگر روغ می: ر ميام پاسخ گفت

.آسماق، دم رد ر زار خاک بي م به شرط آق كه ـضای دلهی، ادگاق عيلم رد نـ د

رودات

دبشدلفرشح

و اابمگفت چه بش ه دست مرد كه هدهد رد نمی. سليماق هدهد رد ر ك ار خش نداد

بي م، غاا دست دز خدمت من و ـصه آق بش كه چشق سليماق بحكم ب شسری نمی

دو سااه دشر دی دز هر ج سی جفری، بيش كلـی دز هر ج سی چهار رمرغاق بر س

جای هدهد . جفت و هدهد ردست بردبر سر سليماق بش ی كه دو رد وست دشری

گفت . راست و هدهد رد ندادآفراب بر سر سليماق دفرا سليماق برنگ. خالی بش

خشدست تا كه هدهد رد بددق می: گفتعبداهلل عباس بي م؟ هدهد كجاست كه نمی

دان بگفت دو رد عبداهلل عباس چشق. بطل آب رو كه جاای آب بش ی دو بددنسری

گيرندش، جشدب بي د بر روی زمين كه میبي د چشنست كه دم رد نمیگفر د آب می

. د

116

موسي و شبانداستان -5

دسراق مشسی و شـاق روداات

رودات

مشلشی

پيرداه خدد رد به چشپانی برخشر كر كه با زبانی سا ه و بی( ع)روزی حضرت مشسی

دت دی خدد، تش كجا هسری كه من نشكری تش ك م، مشزه: گفتچشپاق می.كر اا می

بكشم و دز شير دت رد های جامه، شپشرد رفش ك م و شانه بر گيسشدنت كشم

جای تش رد پاک و گشسف ددق به تش غذد هم، سراق و پاهاات رد نشدزش ك م و خشدب

چشپاق نيز . برآشفت و دو رد نكشهش كر ( ع)كه حضرت مشسی تا آق . پاكيزه ك م

دز آق سش حق تعالی به . شكسره و غمگين شده رده بياباق ر پيش گرفت و رفت

ی ق، سخت دو رد مشر عراب ـردر د كه چرد آق ب دهمشسی وحی فرسرا و ضمن آ

-ها و بياباقمخلص رد دز ما جدد كر ی؟ مشسی بيدرنگ به نـا چشپاق واد و شت

.ها رد ر نشر اد تا به چشپاق پيام خددوند رد بدهد

رودات

دبشدلفرشح

به دسالم ر گزدر ، دعردبی كه دو ـرا عهد بش دلسالم نماز بامدد میاك رسش عليه

خشدند تا به دان جا رسيد كه كر و پيامـر سشره و دل ازعات رد میـفای رسش نماز می

دعردبی دز سر دعريا ( 0)خددی تعالی دز فرعشق خـر كر كه دو گفت دنا ربكم دالعلی

چشق پيامـر . پاک و عصـيت ان، طاـت نددشت تا ر نماز گفت كذب دبن دلزدنيه

د دصحاب روی به مالمت ر دو نها و گفر د نماز تـاه كر ی و ر دكرم سالم باز

ك د و جـرئيل آمد و گفت خددات سالم می. نماز سخن گفری و سشء د ب كار بسری

گشاد دان ـشم رد تا زباق مالمت دز دو كشتاه ك د كه من آق چه دو گفت دز فحش می

.دز دو به تسـيح و تهليل برگرفرم

(ع)عزيرداستان -6

(ع) دسراق عزار رودات

رودات

مشلشی

ما ر . هااش پشسيده و راخره دستها و پشستدی عزار به خرت ب گر كه گشش

آورام و ادگانت رد باز كن و ی دعضا و جشدرح دو رد گر میميابل چشم تش همه

حشر دمشدت رد آشكارد تماشا كن تا نسـت به روز ـيامت و زنده شدق مر گاق داماق

117

گشر د و سردغ دو رد دز هر به نـا پدر خش می( ع)پسردق عزار -. بياوری

.كه با پدر خش مشدجه شدند، دما دو رد نش اخر دتا دان. گرفر درهگذری می

دی رهگذر آاا دز عزار : پس به دو گفر د. زارد دو به حكم مشيت دلهی جشدق مانده بش

ست فرزنددق، خش رد معرفی نكر ، دما با خـر دری؟ عزار بردی دمرحاق هشش و كيا

اكی دز پسردق با ش يدق دان مژ ه . آادبله، دو به نـا من می: سخ ی رمزآميز گفت

شا ماق شد، دما پسر اگر به فردست راافت كه هماق كس عزار دست و دز فرط

.هيجاق بيهشش بر زمين دفرا

رودات

5دبشدلفرشح

ی آمد بر چهارپای نشسره و پارهفره بش ، دز آق جا میها راك روز عزار به بعضی ه

ها دی شير و عصير ر جای كر ه، بر بعضی هدی نها ه و پارهدنگشر و دنجير ر سله

خددی تعالی دهل آق رد هالک كر ه بش و ه وبردق شده، بر سـيل تعج . بگذشت

تا دز خر بيفرا و بمر و بعد مشتها، خددی تعالی فرماق د ... دنی احيی هذه د: گفت

صد سا مر ه ر آق بياباق دفگ ده بش و آق طعام و . خر دز گر جان بيفرا و بمر

چشق صد سا برآمد، . گشنه مرغير نشده بش شردب نها ه بش بر حا خش كه هيچ

اا عزار چ دگاه دست تا تش دان : جـرئيل آمد و گفت. خددی تعالی دو رد زنده كر

نه چ ين دست، صد سا : جـرئيل گفت. دی دز روزیروزی اا پاره: گفت-جاای؟

دك شق دز روی عـرت به طعام و شردب نگر كه هيچ مرغير . دست كه تش دان جاای

هااش نشده دست و دز روی تصداق و مدت ميام تش دان جا ر خر نگر كه دسرخشدق

خددی چهارپای دو . ك دچگشنه پشسيده شده دست تا خددی تعالی دو رد پيش تش زنده

با برد ر پ جاه . و عزار آق چه دشت برگرفت و با ه آمد. رد زنده كر تا دو برنشست

.آق گه به اك بار با پيش خددی شدند. سا اگر بماند

رودات

دبشدلفرشح

بر ر سردی خش . عزار با ه آمد، نها ه و محلت دز آق بگشره بش ، بر وهم بيامد

داشاق رد ك يزكی بش كه آق روز كه عزار برفت بيست ساله بش ، و . آمد و ر بز

( دو)دو رد آودز د . چشق باز آمد صد و بيست ساله شده بش و ميعد و نابي ا شده

آری و بگراست : دان سردی عزار دست؟ گفت: زند؟ دو گفتكيست كه ر می: گفت

صد سا تا عزار مفيش ش اسی؟ كه دی مر تش چه كسی كه عزار رد می: گفت -

118

، عزار ... دی سـحاق د: عجشز گفت. من عزارم: گفت. شده دست و كس نام دو رد نـر

. همچ ين دست: عزار گفت -. صد سا دست تا مفيش دست و كس دز دو خـر نددر

دان رد : آق ك يزک گفت. خددی تعالی صد سا مرد بميردنيد و دك شق زنده كر

دلدعشه بش ، دصحاب عزار مر ی مسرجاب: آق چيست؟ گفت: گفت. عالمری باشد

دگر تش . دمردض و بالاا رد عا كر ی، خددی تعالی به عای دو داشاق رد شفا د ی

عزاری، عا كن تا خددی تعالی چشم من باز هد تا من تش رد بي م، كه من عزار رد

ست دو . شدعزار عا كر و ست بر چشم دو ماليد، چشمش رست . نيك ش اسم

. ؛برخيز به فرماق خددی، پااش رست شد، برخاست.. ـشمی باذق د: گرفت و گفت

. به محافل ب ی دسردال آمد و ر آق محفل پسری دز آق عزار بش ، صد و هيژ ه ساله

اا : آودز د و گفت( آق ك يزک. )پير و ضعيف شده و دو رد فرزنددق بش ند پير شده

برو محا مگش، عزار صد سا دست : ز آمده دست؟ گفر دـشم، خـر دری كه عزار با

دم، پرسرار دو نابي ا و من فالنه: گفت. تا مفيش دست و كس دز دو هيچ نشاق نداد

مرد خددی تعالی صد : گشاددو می. ميعد شده، به عای دو مرد خددی تعالی عافيت د

پسرش . ادق عزار آمدندمر م برخاسر د و به . سا بميردنيد و دك شق زنده كر مرد

: عزار رد خالی بش بر مياق و كرف چشق سراره رفشاق، بيامد و دو رد گفت: گفت

.دو جامه بر دشت، آق خا پيدد شد. مياق كرف مرد ب مای

رودات

5دبشدلفرشح

( های كه آق جا بش نسخه)عزار با خانه خش آمد و بخت نصر تشرات بسشخره بش

دی رد فرسرا با دناای آبی ر دو كر ه و خددی تعالی فراشره .كس نددشت و نددنست

خددی تعالی آق . دو آب باز خشر ، تشرات دو رد حفظ شده. دز دان آب بخشر: گفت

: دو بيامد و عشی پيغامـری كر ، گفر د. به معجز دو كر و دو رد به ب ی دسردال فرسرا

.خشدندو میدليل خشدنم تشرات من ظهر: چه معجز دری؟ گفت

پدر مرد رزی هست، مرد وصيت كر ه دست كه ر آق جا خ ـی ر : پيری بش ، گفت

برفر د و باز كر ند و . دی دز تشرات ر آق جا نها ه دستزار خاک كر ه دست، نسخه

خشدند ميابل كر ند، حرفی كمابيش نـش ، به دو داماق برگرفر د و به آق كه عزار می

: گفر د. آور ند و دو رد باور دشر د و هيچ كس پيش دز عزار تشرات رد دز بر نخشدند

119

كه دان دخرصاص كه دو رد هست بيش دز پيغامـری : جهش دق رد دان شـهه شد و گفر د

.دست، بااد كه دان پسر خددی باشد

***

منابع و مآخذ . نشر فر د: دصفهاق ،دستورزبان داستان(. 5595)دخشت، دحمد،

، ترجمه روايت در فرهنگ عاميانه، رسناه و زندگي روزمره(. 5504چاپ دو )آسابرگر، آرتشر،

.محمد رضاليردوی، تهردق، دنرشاردت ـي شس

: ، تهردقترجمه فرزدنه طاهری ،در آمدی بر ساختارگرايي در ادبيات(. 5590)دسكشلز، ردبرت،

.نشر آگاه

. دردلكر : ، بيروت(. 5509)دصفهانی، حافظ دبشنعيم،

-پاااق« های مث شی و عشدمل مربشط به آقش اسانه دسراقتحليل رودات»(. 5500)بامشكی، سميرد،

. دنشگاه فر وسی مشهد. نامه كررد زباق و د بيات فارسی

دنرشاردت : دی، تهردق، ترجمه فرادوق بدرههای پريانشناسي قصهريخت(. 5560)پردپ، وال امير،

.تشس

. نشر سخن: ، تهردقدر سايه آفتاب(. 5504)پشرنامددرااق، تيی،

، ترجمه سيد فاطمه علشی و شناسي درآمدی زبان شناختي انتقادیروايت(. 5506)تشالق، مااكل،

.سمت :فاطمه نعمری، تهردق

.آگه: ، ترجمه محمد نـشی، تهردقبوطيقای ساختارگرا (. 550)تش وروف، تزوتاق،

.نشر مركز :تهردق دراشش كرامی، ، منطق گفتگويي ميخائيل باختين(. 5599) ـــــــــــــــــ،

فصلنامه نقد « ش اخری به دسراق و نيا دثر گلی ترـیرواكر ی رودات»(. 5500)حدد ی، دلهام،

. 9-05، سا وم، شماره پ جم، صصادبي

151

.ـي شس: ، تهردقهای قرآنيشناسي قصهريخت(. 550)حسي ی، محمد،

روض الجنان و روح الجنان في (. 5560)دلخزدعی نيشابشری، حسين بن علی بن محمد بن دحمد،

ی ، تصحيح محمد جعفر ااحيی و محمد مهدتفسير القران مشهور به تفسير ابو الفتوح رازی

.آسراق ـدس رضشی: ناصح، مشهد

و شـاق مث شی و ( ع)مشسی و شـاق نگاهی ساخراری به دسراق مشسی »(. 5506)ذودلفياری، حسن،

، سا چهارم، شماره هفرم، صص های ادبيفصلنامه پژوهش. «ع اصر دسرانی و ماخذ و نظاار آق

51-6 .

مجله دانشکده ادبيات و علوم « ش اسیداتتشبه دبردهيم د هم دز م ظر رو»(. 5501)ردغ ، محمد،

.4 -5، دنشگاه تهردق، صص انساني

.دطالعات: ج ، تهردق 9، شرح جامع مثنوی معنوی(. 5506)زمانی، كرام،

: ، ترجمه دبشدلفضل حری، تهردقبوطيقای معاصر: روايت داستاني(. 5509)رامشق ك اق، شلشميت،

.دنرشاردت نيلشفر

تحليل ساخرار رودات ر ـرآق و كراب ميدس، چ د مرشق تفسيری»(. 5509)نيا، مرام، صالحی

.پاااق نامه كررد زباق و د بيات فارسی، دنشگاه فر وسی مشهد« و عرفانی

.دمير كـير: ، تهردق ماخذ قصص و تمثيالت مثنوی(. 5595)دلزماق، فروزدنفر، بداع

.شركت دنرشاردت علمی وفره گی: تهردق، شرح مثنوی شريف(. 5595) ،ـــــــــــــــــــ

سازماق چاپ : ، تصحيح تشفيق سـحانی، تهردقشرح مثنوی شريف(. 5590)گشلپي ارلی، عـددلـاـی،

.و دنرشاردت وزدرت فره گ و درشا دسالمی

شركت : ، ترجمه حسن الهشتی، تهردقشرح مثنوی شريف(. 5590)نيكلسشق، را شلد دلن،

.دنرشاردت علمی و فره گی

Genette, Gerard. (1980). Narrative Discourse. Trans. Jane E. Lewin. Ithaca: Cornell Up Rimmon Kenan, Sholomit.(1983). Narrative Fiction: Contemporary Poetics. London and New York: Rutledge.

150

Drewes, G. W. J. & Brakel, L. F. (1986). The Poems of Hamzah Fansuri. Dordrecht- Holland/ Cinnaminson-USA: Foris Publications.

Hafeez Malik, ed. (1971). Iqbal: Poet- Philosopher of Pakistan. New York: Columbia University Press.

Hamid Irfani (1977). The Sayings of Rumi and Iqbal. Sialkot: Bazm-e-Rumi.

Muhammad Iqbal (1986). ‘Shikwa and Jawab-i Shikwa’ Complaint and Answer. Trans. From the Urdu with an introduction by Kushwant Singh. Oxford: Oxford University Press.

Schimmel, Annemarie (1963). Gabriel Wing: A Study into Religious Ideas of Sir Muhammad Iqbal. Leiden: E.J. Brill.

________________ (1981). Mystical Dimensions of Islam. Chapel Hill: The University of North Carolina Press.

151

References

Abdul Hadi W.M. (1995). Hamzah Fansuri: Risalah Tasawuf dan Puisi-puisinya. Jakarta: Mizan.

______________ (2001). Tasawuf Yang Tertindas: Kajian Hermeneutik Terhadap Karya-Karya Hamzah Fansuri. Jakarta: Paramadina.

Abu al-Wafaal- Taftazani (1985). Sufi Dari Zaman ke Zaman. Trans. By A. Rofi Utsmani from Madkhal ila al-Tasawwufal- Islami. Bandung: Pustaka.

Ali Khamene’i (1989). “Muhammad Iqbal: Penyair Pemikir Kebangkitan Dunia Islam”. Jurnal Ulumul Qur’an No. 3/Vol. I- Th.I.

Ali bin Uthman al-Hujwiri (1982). The Kashf al- Mahjub: The Oldest Persian Treatise on Sufism. Translated by R . A Nicholson . New Delhi: Taj Company.

Al- Attas, Syed M. Naquib (1970). The Mysticism of Hamzah Fansuri. Kuala Lumpur: University Malay Press.

__________________ (1971). Concluding Postscript to the Origin of the Malay Sha’ir. Kuala Lumpur: Dewan Bahasa dan Pustaka.

Arberry, A. J. (1964) Aspects of Islamic Civilizations. London: Allen & Unwin.

__________ (1976). The Doctrine of the Sufis. Translation of Kalabadhi’s Kitab al-Ta’arruf. Cambridge: Cambridge University Press.

Asif Iqbal Khan (1977). Some Aspects of Iqbal’s Thought. Lahore: Islamic Book Service.

Attar, Fariduddin (1983). Musyawarah Burung. Terjemahan Hartoyo Andangdjaja dari teks C. S. Nott. Jakarta: Pustaka Jaya.

Brakel, L. F. (1979). “Hamzah Fansuri: Note on Yoga Practices, Lahir and Zahir, the Taxallos, Punning, a Difficult Passage in the Kitab al- Muntahi, Hamza’s likely Place of Birth, and Hamza’s Imagery”. JMBRAS Vol. 52/ I: 73-98).

Dar, A. A. (1977). ‘What Should then be Done O’ People of the East’,

English Rendering of Iqbal’s Pas Chih Bayad Kard Ay Aqwam-i Sharq'.

Lahore Iqbal Academy Pakistan.

Dorenboos, Johan (1933). De Geschriften van Hamzah Pansoeri. Leiden: NV VH Batteljes & Terpstra.

151

only indifferent to the vicissitudes of material life; he is a man of strong will, who has a moral stake in the social and political life of people around him, motivated by love for the ideal of moral and spiritual regeneration of mankind. In the attainment of this ideal, he is ready to acts in the social, political and cultural life of his people without expectation reward as the Prophet of Islam did along his life the early history of Islam.

Iqbal’s new interpretation of the concept of faqr can tracing back to his endeavor to combines it with the philosophy of khudi transformed from Nietzsche’s philosophy of the Uebermen. With it Iqbal exhorts people to exploit their latent powers by carefully nurturing them, as he says:” If we nurture our will, life will have purpose/ if we fail to do so, it will be tale of frustration/ from beginning to the end.” Hamzah Fansuri on other hand refers his concepts of faqr to the idea of the Perfect Man (al-insan al-kamil) as understood by Sufi like al-Hallaj, Attar, Ibn 'Arabi, Rumi, Jami and al-Jili,

More than that, the difference can be understood in the fact that the two poets lived in different period and divergent Muslim society. The critique of both Iqbal and Hamzah Fansuri towards the deviation of Sufi teachings as well as their consciousness concerning the danger of materialism and hedonism for the development of Islamic civilization and culture are by no means similar.

Note: Hamzah Fansuri’s poems (syair) quoted in this essay are mostly taken from Drewes & Brakel’s (1986) than Abdul Hadi’s book (1995 and 2001).

151

Tinggalkan jalan yang lancung Mangkanya dapat jauhar kau kandung Do not suspend knowledge of God In your lungs behind the heart Forsake the false way So as to obtain the true gem!

(Canto XXIII: 5)

For Hamzah Fansuri, like Iqbal, the concept of faqr relates to two points. First, the liberation from materialism and hedonism, as well as heart attitude that worships fully to God ('ubudiya) and not to others than God. In the Asrar-i khudi Iqbal calls freeman as abduhu (God’s slave) as an antithesis of ‘the slave of material things’. Second, is the concept of faqr relates to the idea of purity or tadhkiat al nafs meaning that self-holiness from the worldly needs making human to be slaver of material things (also see al-Hujwiri in Kashf al-Mahjub, ed. Nicholson 1982: 60-61). The practices of body hurting that has been done by artificial Sufis, like what Iqbal and Hamzah Fansuri said, shows that their objectives are worldly, and not to truly either soul purity or self-holiness.

Conclusions

Based on above explanations, it can be concluded that there are similar things between two poets in giving meanings to the concepts of fana' and faqr. For both Hamzah Fansuri and Iqbal, a truly Sufi is one who free from worldly needs and his individual desires in struggling for tawhid teachings. A faqir will reach truly fana' condition when all of his activities in the world are not exactly motivated by egocentric and worldly interests. Yet, his life aims fully at spiritual life. The difference is that Iqbal gives a new interpretation and wraps it with modern rhetoric, and he voices his critiques loudly. Furthermore, Iqbal brought about a wonderful metamorphosis and sought to invest this word with attributes more in harmony with the ideological background of Islam. For him a faqir is not

155

Life for the former is solitude in caves and mountains, Life for the latter flows from a glorious death; The former is seeking God through renunciation of flesh, The latter is whetting one’s khudi on the stone of God, The former is killing and burning out of khudi.

(Ibid, 53)

Similar critiques towards faqr who like to hurt his body in order to reach a high level of spirituality can also be found in Hamzah Fansuri’s poems. For example: Sidang talib ke dalam hutan Pergi 'uzlat berbulan- bulan Dari muda datang berhuban Tiada bertemu dengan Tuhan Oleh riyadat tubuhnya rusak Hendak melihat serupa budak Menghela nafas kedalam otak Supaya minyaknya jangan orak Companions of seekers into the forest Go forth for month in seclusions Until the young turn white- haired- Still they do not meet with God! The exercises destroy their bodies So they try to the eye the appearance of a homunculus Drawing their breath into the brain Lest their fluids congeal

(Canto XXIII: 1-2) Moreover, Hamzah Fansuri states in his poem: IImu Allah jangan kau gantung Di paru-paru di balik jantung

156

Hence he has grown skeptical about the strength of his faith And has started waylaying his own caravan For three centuries the Ummah has been wretched and helpless It lives on without an inner (spiritual) fire and ecstasy (junon)

(Dar 1977: 55)

Iqbal lived in a period when Muslims were weak and ignorant, due to the absence of credible leaders. Neither did the religious leaders ('ulama) nor political leaders ('umara) pay their attention to such a negative condition of the society. The leaders and Muslim intellectuals were much more dependent on the British colonial, meanwhile it was not uncommon that ulamas were working in favor of the British’s interests. He was longing to faqr like the Prophet who was able to change you to be another man and change your being from pieces of glasses into another man and change your being from pieces of glasses into jewel, i.e. faqr whose equipment is from the Holy Qur’an (Ibid, p. 49).

It is apparent in Iqbal idea that a faqir is an active individual who leads ummah tirelessly and painstakingly. His attitude of being uninterested in the worldly life does not mean avoiding the world affairs. Rather, it is due to a consciousness of bad condition of the society, and he is supported to do some changes and modernization. While criticizing Muslim leaders and ulama' who were dependent on the government and kings, Iqbal adduced an opinion that a true faqir has sense of freedom from nothings but God. A similar thought can also be seen in Fansuri’s poems, as it will be seen in the following discussion. Like Fansuri, Iqbal also distinguishes between the true faqr and the one who does not follow Qur'anic teachings. Iqbal says:

The Qur'anic faqir is a critical examination of Existence It is not mere rebeck playing, intoxication, dancing and singing. What is a believer’s faqr? It is a conquering of dimension, The slaves acquire attributes of the Lord through it. The faqr of unbeliever is flight to the wilderness,

The faqr of a believer makes land and sea tremble;

157

not rise higher than mornings and nights which weave their shrouds round their bodies. There are subject to the inexorable law of fate, and are contentedly happy with the old repetitive phenomena of life.

The freeman (the faqr), on the other hand, does not allow the nights and days to put limitation on the flights of his ambitions. When he bursts forth from the shell of the dust and acquires ‘heart’ (qalb) – the symbol of the spiritual realm, he becomes the ruler of the universe. He is a creator par excellence on this earth, and ever expanding his spiritual dimensions by singing new songs and creating new things and enlightening the hearts and mind of people around him. Therefore, it is not surprising that Iqbal equates a faqr with a free and creative person, as is stated in the following poems:

I will unravel to you a point brought as pearl So that you may distinguish between a slave and free man The slave is essentially repetitive His acts are bereft of originality

The free man is always nosy in original creation His bowstring is vibrant with new melodies He naturally cannot tolerate repetition His path is not like the circle traced by a compass

Iqbal puts forward all of these because he saw Muslims in that period, particularly in South Asia, were being dominated by the lack of self-confidence. They also did not know that Islam, both as religion and culture, possessed hidden potential, which can help the umma free itself from backwardness if it is honestly studied and efficiently utilized. This dire condition was due to the absence of a model among the umma, i.e., a true faqr.

The Muslim of this land has lost all hope in him For a long time he has not seen a true man of God

158

prosperity, but it was due to his spiritual power and deep belief (haqq al-yaqin) towards Almighty Allah. Through the previous example, Iqbal tries to give broader meaning to the idea of faqr with its aspects including the mature spirit, strong individual for his love ('ishq) or deep belief towards God (haqq al-yaqin), high intellectual and spiritual reaching. By relating the spirit of faqr to Saiyidina 'Ali, he also tries to include the idea of jihad and self-sacrificing to the idea of faqr. Iqbal’s explanation on a strong faqr for his flaming love towards God and tawhid is established based on the Prophet Muhammad.

For Iqbal, there is no connection between faqr and poverty as understood by people, especially by the decadent Sufi. A fakir is a tenacious person who does not involve with worldly matters. He says: If you wish to gain faqr, don’t complain of poverty Well-being depends on one’s attitude and not on rank and wealth Truthfulness, sincerity, submissiveness, ardor and sympathy— These are needed and not gold or silver, nor red and yellow coins. O living man, avoid these kings and nobles (Kai Kawus) Walk on your own self (khudi) and not around palaces. Rebuild these nine heavens and refashion this world according to Thy own desire When he gets annihilated in God’s will The man of faith become God’s decree

(Asif Iqbal Khan 1977: 31) Let we note that distinction between freeman (hurr) and slave ('abd) in Iqbal poems refer to the Qur’an (2: 178). The word hurr and 'abd was retained by the Qur’an do designate the ideal type of man in relation to God. Iqbal used these words for the first time in Asrar-i Khudi. (pp 82 ff) dealing with the characteristics of type of people, i.e. the slave and the freeman. The slave is a type of people who is devoted to the pursuit of material ends and employs reason as an exclusive tool of approach. As such these people are confined within the net of space and time and their vision, therefore, does

159

Disclose in comprehended mysteries.

(Arberry 1964: 383)

It is due to that concern Iqbal tries to interpret the idea of faqr. In his poem entitled “Faqr” Iqbal says:

Oh, slaves of material things, what is faqr? A penetrating insight and a living heart Faqr is to sit in judgment over one’s own work And to envelop oneself round the words there is no deity Faqr is conquering Khaibar and living on barely meal Kings and nobles are tried to its saddle-straps Faqr is ardor, ecstasy and submission to the will of God It belongs really to Mustafa; we are only its trustees

For Iqbal, faqr is similar to an outstanding human being who has two main complementary characteristics such as intellectual awareness and endless living heart (Dar 1977: 47-8). Dar refers the “deep of intellectual awareness” to a person with mature soul and high intellectual rank, while the “endless living heart” refers to a high spiritual affirmation. Those two main characteristics are also the characteristics of the Prophet Muhammad. In his poetry entitled “Address to the World- Illuminating Sun” (Pas Chi Bayad Kard, 12-4) Iqbal mentions faqr as raushan damir (the person who knows the essence of everything, or those whose hearts have been illuminated which makes them able to view the essence of everything). Iqbal puts Jalaluddin Rumi (1207-1273), a Persian Sufi who taught the importance of love ('ishq), in reaching Divine knowledge (marifat), as the example of raushan damir. Another example of faqr in Islamic history is Sayyidina Ali whose faqr was shown during the battle of taking over the hill of khaibar from the Jews. In writing this poetry, Iqbal refers to the occupation of Israel nation by the Jews on the land of Palestinians. The victory of Ali bin Abi Thalib, for Iqbal, was not because of the economic

161

humanity or Islamic attitudes. Iqbal notices that spiritual destitution and materialism are the big jeopardy for Muslims, which could endanger their existence in the history of humanity. Iqbal was eager to see Muslim society to be able to stand strongly on their own feet that is their own ideal and worldview.

Since Muslim’s worldview and ideals should be based on tawhid, a deep belief in Oneness of God, which can elevate the dignity and superiority of man on earth. Furthermore, it is through tawhid that man can conduct himself to be the deputy of God (khalifah) on earth, while being His servant.

Through faith in tawhid the individual transcends the earthly And through tawhid the community gains might What is a millat (community) o believer in tawhid? It is to cast one common look from thousands of eye When a community becomes intoxicated with faith It gains power and might

(Hamid Irfani 1976: 81-2)

For Iqbal, to be a true khalifah on earth, a Muslim should be able a transcend himself, i.e. to build up a high ideal as well as to have a great effort to reach it. He writes:

Man is the deputy of God on earth, And o’er the elements his rule is fixed; On earth thy narrowness receives breath Thy toil takes on fair shape. Ride thou the wind, Put bridle on that swift-paced dromedary. Dabble thy fingers in the mountain’s blood; Draw up the lustrous waters of the pearl From ocean’s bottom; in this single field A hundred worlds are hidden, countless suns Veiled in these dancing motes. This glittering ray Shall bring the vision the invisible,

160

(Khuswant Singh 1981: 19)

Iqbal combines khudi with the idea of faqr, and this combination is close to the concept of “action without expectation of reward (al 'amal duuna raja'i al-shawab min Allah)”. He connects both two words with the Islamic concept of ‘freedom’ (hurr). Here Iqbal treats a faqr as a man on par with tenacious person due to his deep love to The One and ‘free man’, that is, free from other than God. These are explicitly found in the poem “Faqr” in the anthology Pas Chih Bayad Kard Ay aqwam-i Sharq (What Should then be Done, O’ People of the East) and the Asrar-i Khudi.

Iqbal’s Notion of Faqr

The contemporary exegesis on Sufi idea, especially faqr and true-self (khudi) can be easily found in Iqbal’s poems. The interpretation of the notion of faqr and its explanation in modern fashion can be found in most of Iqbal’s poems, mostly deal with khudi and love ('isyq). A faqr person is often regarded similar to “a strong person” due to his deep love to The One, and “a free man”, i.e. free from nothing but Allah. This can be seen apparently in his poem entitled Faqr, written in his anthology Pas Chi Bayad Kard ay Aqwam-i Sharq (What should Eastern people do) and in his first poems of his anthology entitled Asrar-i khudi (The Secret of Self). Such as other Iqbal’s poems, the main message of the two poems is to awake the consciousness of the readers (Muslims) to the strength and hidden suitability of Islamic teachings with its culture, neglected too long by Muslims and their leaders. In addition to his criticism to various deviations of religious teachings and carelessness of elite and educated Muslims towards the backwardness of Muslim society, Iqbal shows us how to interpret actually Islamic ideas on human life. Furthermore, Iqbal tries to correct misinterpretation resulting in the backwardness of Muslim’s thought and their understanding of Islamic teachings. Sayid Ali Khamane'i 1989) states, “Iqbal was very disappointed to see Muslim society losing their khudi (personality), either in their

161

economically, but also intellectually and culturally. The Eastern people have to wake up from their sleep and build their collapsing civilization in accordance with their own aspiration, and not based on Western paradigm. In his philosophical and poetic ideas, Iqbal combines the Sufi ideas of Attar, Rumi, Abdul Karim al-Jili and Jami, particularly about the idea of the perfect man (al-insan al-kamil), love ('ishq) and the self (khudi) with the teaching of European philosophers such as Hegel, Nietzsche, Bergson, Whitehead, etc.

Besides, the most important idea in Iqbal’s poems is the reconstruction of khudi. As he said in bal-i-Jibril “Everything is looking for self-expression/ Every atom is dying for greatness/ Without self-expression this life is no life/ By the perfection of his individuality man becomes like God”. Khudi (selfhood) for Iqbal is a self-determined free personal causality. In The Reconstruction (108) he said that khudi “shares in the life and freedom of the Ultimate self who by permitting the emergence of a finite self. Capable of private initiative, has limited this freedom of His own free will”.

Iqbal takes the word khudi from the Persian word khud, means the ‘self’. Also, khudi could mean selfhood. Khud could be the ego, and khudi, the super ego. In Iqbal’s poems the meaning of khudi is assertive- will power similar to the Nietzsche’s der Wille zur Mach (The Will to Power) but, in Iqbal’s imbued with moral values. This is we can read from the verse quoted lines: Khudi ko kar baland itna Ki har taqdeer sey pehley Khuda bandey ko khud poochey Bata, Teri raza kya hai' Endow your will with such power That at every turn of fate it so be That God Himself asks of His slave ‘What is it that pleases you?’

161

For Iqbal both as a poet and Muslim philosopher, religion is of utmost importance in the life of an individual. It is only religion which gives full expression to the whole complex of problems connected with man. As far as Iqbal’s insistence on a reformulation of religious doctrines is concerned, one has to keep in mind (1) inherent scope within the teachings of Islam to reinterpretation, and its realistic, dynamic and forward-looking approach toward life, and (2) the actual predicament of the Muslim in the twentieth century- their backwardness in technological, economic, political, and intellectual fields- in the wake of dazzling progress made by the West. He could ill-afford to side with retrogressive forces operating in the form of ritualism obscurantism and fanaticism. His main aim was the renaissance of dormant Muslim community by countering the forces of decadent and not merely to indulge in abstract, academic discussion (Asif Iqbal Khan 1977: 3-4).

Iqbal gives an idea of the overall picture of the Muslim World after the First World War (1914- 18) as follow:

The Arab has lost his way in the desert His breath has lost the fire of faith in the unity of God The Egyptians have fallen into whirlpool of the Nile The elephant like stout Turanians have grow weak of nerves The Ottoman Turks are caught in the clutches of Times And the East and the West is red with their blood Love has lost the tradition of Salman al-Farsi The Land of Iran is there but the great Iranian is not there

(Hamid Irfani 1976: 52)

The title given by Ali Khamane'i to Iqbal as “the poet of the East Nations Awakening”, is appropriate because firstly, in his poem he frequently appeals that the Eastern people, particularly the Muslims, should awaken from slavery not only politically and

161

demoralize the already defeated and depressed community. The British ruler removed almost all Muslims from responsible and respectable posts in the public service and replaced them by the Hindus. On the other hand the Hindu willingly cooperated with the ruler and took full advantages of the encouragement given to him. The Hindu was anxious to drive away the Muslim not only from important posts, but also from the economic, cultural and political fields. Threat from within appeared as the moral and material decay had seriously undermined the life giving in the simple practical teachings of Islam. Unmindful of the precarious condition of the Muslims some self professed custodians of Islam, split into various factions and wasted their time, energy and intellectual powers in an unending war of words, thereby making confusion worse confounded for the simple hearted people. (Hamid Irfani 1976: 49-50).

Such implications had been amongst the whole of socio-cultural, political and religious life of Muslims people. Consequently, there were disorientations in religious practices of Muslim. These are such as the extending of worship practices to wali (great ulama) fanatically and the narrow understanding of religious that encourages Muslims to be anti- western cultures. Among many, there are some experts of thariqat who suggest escapist attitude from social activities. These all are conditions that has to be fought by Islamic reformers in the 20th century in order to revival the truly spirit of Islam.

Iqbal’s works on philosophy and literatures are efforts to understand more deeply the development of Muslims society in his time and to open the way of reconstructions of Islamic thoughts in order to face a new period. Iqbal composed some of the most heart moving poems beseeching the Muslim to return to Allah and His Prophet. He attributed the decline and degradation if the Muslims to the fact that they had given up the path of the Prophet of Islam. He condemned the pseudo-Sufi whose teachings had destroyed the urge to active and purposeful living.

165

up to finishing his master study and achieving Master of Art (MA) degree. Here is the first time for Iqbal to introduce Western modern thought. After graduating, he started to teach Arabic language, write poems and articles on social and economic issues. He wrote his poems in Persia and Urdu languages. The influences of Sufi literatures and Romanticism are as strong as in his early poems. In 1905 Iqbal left India to study law in University of Cambridge, England. Still he preferred to study philosophy then. This encouraged him to move to University of Munich, Germany in 1907. At that time, he was extremely impressed by Nietzsche works. A year later, in 1908 he received his PhD degree through his thesis entitled The Development of Metaphysics in Persia (Hafeez Malik 1971).

After coming back from Europe, Iqbal became more productive in writing poems and essays on philosophy. His monumental work on philosophy beside of his thesis of PhD degree is entitled The Reconstruction of Religious Thought in Islam. Still, almost the thoughts of Iqbal were expressed through his poetry. The main goal of Iqbal as a writer pursued throughout his life was the renaissance of Islam could be substantiated both from his poems and philosophical prose works. His intense desire for the revival of moral, social and political ideals of Islam is passionate expression of his philosophical poems, Asrar-i Khudi ( The Secret of Self), Rumuz-i Bekhudi ( The Secret of Self- negation), Payam-i Mashriq (The Message from the East), Zabur-i Ajam (The Persian Psalms), Bal-i Jibril (Wings of Gebriel), Javid-namah (The Book of Eternity), Pas Chih Bayad Kard Ay Aqwam-i Sharq), etc. Iqbal was born sixteen years after the formal and disintegration of the Mughal’s Muslim rule in India for many centuries. Since that time the Indian Muslims faced the several forces that posed threat them as also elsewhere in Asia. Firstly, threat posed by the British Colonial and the Hindu’s. Secondly, threat within Muslims community itself. The Christian British as a new ruler if the country regarded the Muslims as their uncompromising enemies and they adopted all sorts of means and measures to crush and

166

Just as 'Ali when in battle Released Duldul, his steed, unbridle Hamzah is poor and a naked man Be a sacrifice like Isma'il Neither a Persian nor an Arab Yet in constant union with the Eternal One

The expressions of “Hapuskan akal dan rasamu/ lenyapkan badan dan nyawamu” are quite easy to be misinterpreted, due to our habit of interpreting something literally, while symbolical expression of a poet should be symbolically interpreted, through hermeneutical principles. Suggestive meaning (ishara) is explored in hermeneutical analysis, not merely has connotative (majazi) or denotative meaning (zahir or referential). Hence, what has been intended by the poet in the above quoted poem is the vanishing or integrating self into deep belief in The One, by which one can see the beauty of the true self.

Muhammad Iqbal

Muhammad Iqbal (1873-1938) is a famous poet philosopher from Indo-Pakistan. Due to his vocal voices in encouraging the awakening of Eastern countries in his poems, he receives a title as “A Poet of the East Nations Awakening” (Ali Khamene'i 1989). Based on his serious attempts in combining the Western and Islamic philosophies that has been gradually done, he receives a title as “A Creator of bridging Western and Islamic World” (Schimmel 1963). As a poet-philosopher Iqbal is perhaps the only personality in the history of Islam who is equal at home in modern Western thought and the eternal teachings of Islam (Asif Ibal Khan 1977: x) Iqbal was born in Sialkot, Punjab region, on April 21st, 1873. He got his early education in his hometown and in Lahore for his knowledge on religious studies, Arabic, Persia and English languages. In Lahore he enrolled as a student of Oriental College

167

Your God is the most truly manifest If you really have eyes in your heart Then look upon the beautiful of your being O son of the foreigner, know the essence of your self Do not be unmindful of the essence of your self Science of gnosis you must learn This is the way to know your loftiness being If you know the essence of yourself, O father Look the beauty of your truly being, it is without compare Servant and his Lord there is a constant bond Do not be unmindful to see the essence of yourself Know yourself, o son o the stranger Do not regret denying yourself Keep light the torch of affirmation (to the One) So that you readily come to His Presence Listen to me, o son of Sultan The wave and the water are one in substance Like the jewel mounted a stone This is the meaning of the relationship between you and the Sultan If you have heard the revelation from God It is contained in the Torah, the Bible, the Psalm and the Furqan ‘He is always with you, ‘the Qur’an says ‘Encompassing everything, ‘the meaning is most manifest

Let the Law of Muhammad be your lamp Let the science of gnosis be your coat Let mortify your lower self So that you may get rid of it altogether

Fight your own lower being Lest you gain the abode of peace

168

Jika terkenal dirimu bapai Elokmu itu tiada berbagai Hamba dan Tuhan da'im berdamai Memandang diri jangan kau lalai

Kenal dirimu hai anak dagang Menafikan diri jangan kau sayang Suluh isbat yogya kau pasang Supaya dapat mudah kau datang

Dengarkan hai anak ratu Ombak dan air asalnya Satu Seperti manikam muhit dan batu Inilah tamsil engkau dan ratu

Jika terdengar olehmu firman Pada Taurat Injil Zabur dan Furqan Wa huwa ma'akum pada ayat Qur'an Bikulli syay'in muhit ma'nanya 'iyan

Syari'at Muhammad ambilkan suluh IImu hakikat yogya kau pertubuh Nafsumu itu yogya kau bunuh Mangkanya dapat sekalian dosamu luruh

Adamu itu yogya kau serang Supaya dapat negeri yang henang Seperti Ali tatkala perang Melepaskan duldul tiada berkekang

Hamzah miskin orang 'uryani Seperti Ismail jadi kurbani Bukannya ‘ajami lagi’ arabi Nantiasa wasil dengan yang Baqi

(Canto XXI: XXI) The companions of faqrs declare

169

Hamzah Fansuri anak dagang Da'im bersuhbat dengan hulubalang Penuh dan pepak tahu berperang Barang kerjanya jangan dilarang

(Canto XIX: 13) Hamzah Fansuri thought a foreigner Is always on friendly terms with the hulubalang With the art of warfare he is fully conversant Do not veto anything he does

The word hulubalang (the warrior) refers to Mansur al-Hallaj, who sacrificed himself in defending his belief. This can be seen, for example, in the following verses of poem, “Aqadkan Mansur yang hulubalang.” and “Hamzah Fansuri anak dagang/ Melenyapkan dirinya tiada sayang/ Jika berenang tiada berbatang/ Jika berlabuh pada tempat tiada berkarang.”

The following complete quotation of Hamzah Fansuri’s poem would explicate the idea of faqr. The poem will show that the notion of fana' has no relation with self- vanishing, termed by Iqbal as khudi (the real self), since it is the incidental-self which is destroyed, i.e. the self which relates to temporary desire, called by Fansuri zilal self, the self which is only a shadow.

Sidang faqir empunya kata Tuhanmu zahir terlalu nyata Jika sungguh engkau bermata Lihatlah dirimu rata-rata Kenal dirimu hai anak jamu Jangan Iupa akan diri kamu IImu hakekat yogya kau ramu Supaya terkenal 'ali adamu

171

A faqir or anak dagang, is a religious teacher (educated man) who knows the way to reach tawhid (monotheism). Here the poet states that a faqr has a high rank not because of his blind belief or piety, but because of his braveness and high intellectual capability. Hamzah Fansuri his explicated the spiritual and intellectual capacity of a faqir in the following poems: Ilmu'l- yaqin nama ilmumya Ainu'l- yaqin hasil tahunya Haqqu’l- yaqin akan lakunya Muhammad nabi asal gurunya Syariat akan tirainya Tarikat akan bidainya Hakikat akan ripainya Makrifat yang wasil akan isainya

(Canto XXVI: 10-11) Firm knowledge is the name of its knowledge Leading to unwavering certitude Absolute certainty is its nature The prophet Muhammad is the first teacher The scared law is its curtain The Path its blind Reality its stake Uniting gnosis its content

The words ilmu, tahu and guru denote that the road of Sufism lies in deep knowledge, I.e. knowledge of the essence of tawhid (Makrifat yang wasil akan isainya), while its realization in daily life is haqq al-yaqin. Faqr in Hamzah Fansuri poetry also relates to the spirit of jihad (struggle against worldly desire and evil), as well as to the freedom of expression based on wisdom and true knowledge about the expressed things:

170

In his other poem, the poet relates the state of a faqr’s soul to an individual who has strong belief and pious, so that he would reach the state of tawhid, i.e. a personal experience of central mystery of Islam, that of to declare that God is one (Schimmel 1981:17):

Fawq al- markab yogya kau jalis Sauhmu da'im baikkan habis Rubing syariat yogya kau labis Supaya jangan markabmu palis Jika hendak engkau menjeling sawang Ingat- ingat akan hujung karang Jabat kemudi jangan kau mamang Supaya betul ke Bandar kau datang Anak muallim tahu akan jalan Da’im berjalan di laut nyaman Markabmu tiada berpapan Olehnya itu tiada berlawan

(Canto XXIII: 9-11) Sit down on the upper deck of your ship Weigh your anchor once and for all Fit the free-board of the Religious Law In order your ship does not swerve When you want to gaze at the expanse of the sky Be mindful of sharp edges of reefs Hold the rudder tight, don’t stare vacantly So that you can sail straight into port The helmsman knows his route As he permanently sails in the pleasant sea Your ship has no planking That is why it has no peer

171

Furthermore, the fana' of a faqir in his love to God is analogous to one who sinks into the ocean of reality, and as a buried corpse, meaning that he is no longer interested in anything surrounding him. It does not mean that the poet teaches passiveness. What the poet really wants to say is how important a haqq al-yaqin is. Hamzah Fansuri also puts the prophet Isma’il as an example of the true faqr:

Hamzah miskin orang 'uryani Seperti Ismail jadi qurbani Bukannya ‘Ajami lagi’ Arabi Nentiasa wasil dengan Yang Baqi

(Canto XXII: 13) Hamzah is poor and a naked man Like Ismail he becomes a sacrifice He is not a Persian nor is he an Arab Yet he is constantly united with the Enduring One

“Uryani” means naked literally. Its spiritual meaning is faqr, i.e. one who has pure desire to sacrifice. In this poem Hamzah Fansuri asserts that a true faqr is someone who has reached himself truly. As spiritual creation, human being has no relation with race and nationality. We find the similar notion of the word faqr in Rumi’s Mathnawi I: 2352.Rumi says:

The affairs of faqr a beyond your comprehension Do not look upon faqr with contempt Because dervishes are beyond property and wealth They posses abundant sustenance from the Almighty Is ‘poverty is my pride’ vain and false? No, there a hundred stories hidden in it

(Dar 1977: 62)

171

Hamzah Fansuri chooses the Prophet Muhammad as a model of true faqr. Even though he disagrees worldly affairs, such as meals and being involved in society, but he gives priority to spiritual values (avoiding greed and seclusion). In the verse “Olehnya duduk waktu berjalan” the poet asserts that the prophet had a strong belief in God and zuhd (not being concerned with worldly things), in spite of his worldly activities. In his other poem, Hamzah Fansuri relates poverty to the attitude of avoiding worldly matters as well as to willingness to sacrifice or self-sacrifice in favor of religions. He says:

Dunia nin jangan kau taruh-taruh Supaya hampir mahbub yang jauh Indah sekali akan galuh-galuh Ke dalam api pergi berlabuh

Hamzah miskin hina dan karam Bermain mata dengan Rabbul alam Selamnya sangat terlalu dalam Seperti mayat sudah tertanam

(Canto XIV: 12-3) Do not set great store by this world So as to draw near to the remote beloved Mark the firefly Which rushes into the fire Hamzah poor and lowly, destitute though he be Makes eyes at Lord of the Universe He plunges into the deepest depth And is at it were a corpse committed to the earth

Spirit of self- sacrifice for a deep love to God is parallel with galuh-galuh (moth), which is brave enough to jump into fire. In this respect, poverty means a willingness for self-sacrifice, hence the word fana' should be interpreted as disregarding worldly affairs.

171

The idea of “habib” (one to whom Allah gives His love) in this poem contradicts the idea of the worldly love. Here the poet insists that a true dagang or faqr is the one close to God and free from worldly things. The word gharib itself, translated by Malay writers as dagang, means those who isolate themselves from this world (al-Attas, 1971: 8), i.e. the salik who considers himself a foreigner and traveler on earth, while his actual hometown is in the hereafter. As the highest level in suluk notion, faqr is related to the state of soul in which someone feels annihilated (fana'), which means that there is nothing left in his soul but love or belief to Allah. A Sufi who has reached this stage is considered as fana'. The notion of fana' has no relation with the notion of vanishing personality as accused of by many scholars, since it is only a vanishing of lower soul or phenomenal personality, connected to the phenomenological realm. By vanishing the lower soul, the higher soul would be well prepared to come up and control someone’s life. In this respect, Rumi mentions the spiritual journey of salik as “journey from the lower soul to the higher one.” In his Mantiq al-Tayr, ‘Attar writers,” after the lower soul is purified, they (the faqr) will get the light of God in a fresh soul.”

The notion of faqr alluded by Hamzah Fansuri does not imply a call to reject the world in a positive way according to Islamic teachings, and it does not mean a call for the reader to avoid worldly matters as it can be seen in his poem: Rasul Allah itulah tiada berlawan Meninggalkan ta’am sungguhpun makan 'Uzlat dan tunggal di dalam kawan Olehnya duduk waktu berjalan

(Canto VIII: 7) The Messenger of Allah the incomparable one Went without food while yet partaking of it He practiced retreat and seclusion while along his companions Just as he was seated while walking

175

characteristics of human being, while God has the opposite character, namely The Rich (ghani). God says: “O, human being, you are in need (fuqara') to Allah, while Allah is The Rich and The Omniscient.” According to Ibn 'Arabi, God is The Rich and hence independent from anything (ghani). In contrast, since human beings need to Allah, so they are dependent on Him. Thus, the word faqr means someone dependent to none but Allah (al-Attas 388-90). In the Qur’an, the word faqr has always been connected with the state of human soul which is always afraid of the Satan who appeals man to commit bad things (such as being stingy to expense money for pious deed) and afraid of not gaining God’s forgiveness or God’s favor (Dar, 1997:61). A number of verses in the Holy Qur’an also state that too much love to the world constitutes a causal factor for bad deeds. The Sufi criticism towards materialism should be understood through this context, namely a concern of the appearance of the social abuse.

The word is also interchangeably used with dagang, anak dagang, anak jamu, darwis, and musafir, which have more or less meaning. By regarding the term dagang (those who trade and become foreigner in a neighbor country), which has the same meaning with sufi writers’ destitution, it refers to a prophetic tradition: “kun fi al-dunya ka'annaka gharib aw 'abiru sabili wa 'udda nafsahu min ashab al-qubur” (Be a foreigner in the world, or transit for a moment during your travel, and consider yourself as if you were in a graveyard). Hamzah Fansuri says: Hadis ini daripada Nabi al-Habib Qala kun fi al-dunya ka'annaka gharib Barangsiapa da'im kepada dunia qarib Manakan dapat menjadi habib

(Canto IX: 9) This is tradition tracing back to the beloved Prophet He spoke: ‘be in this world as if you were a stranger’ How could anyone, who is constantly attached to this world? Be able to become one of God’s beloved?

176

You are the captive of your own lusts But the hard way of the agony of death One goes without companions

Their Islam was not really Islam, which is seriously practiced in their lives, but Islam by name only (al-Attas 1970: 24), and Hamzah Fansuri says:

Iqrarnya tiada ditasdiqkannya Karena tiada dengan sebaiknya

Their verbal profession of faith is not accompanied by belief

Because they do so not with a pure intention

It is difficult to cooperate with this group in building the true of Islamic teachings and establishing the strong Muslim society, except they have consciousness to do so. Indeed, they can cause extermination, as stated by the poet: Berahimu da'im akan orang kaya Manakan dapat tiada berbahaya

(Canto: XIV: 8) All along your heart goes out to the rich man Then how would you not incur danger?

Hamzah Fansuri’s Notion of Faqr

One of the Qur'anic ideas, which invite the attention of the Sufi writers, is the idea of faqr (poor). The idea is important because it conveys the real and basic understanding of human position on earth. Furthermore, in classical Malay texts, the word faqr is often used to denote that the author is a Sufi. Among the Qur'anic verses that were referred by Sufi poets are the 36:15 and 2:268. In those two verses, the word faqr means ‘needy’ and ‘poor’, or having nothing. Those two meanings are

177

And with self and lust for your steady companions It is not given to you to grow enraptured with love

The poem can be understood better through its historical context. In the closing years of 16th century, in Aceh Darussalam Kingdom the rich people became the strong elite who had great influence in politics. In such a glamorous life, the spiritual life and religion has declined. It was for this group of people the poem was delivered, as the poet says: Sayangnya insan terlalu bebal Disangkanya dunia lagi kan kekal Nyaman matanya tidur di bantal Akan salahnya itu tiada ia menyesal Pada dunia jangan kau amin Lenyap pergi seperti angin Kuntu Kanzan tempat yang batin Disana da'im yogya kau sakin Lemak manis terlalu nyaman Oleh nafsumu engkau tertawan Sakarat al-mawt sukarnya jalan Lenyap disana berkawan-kawan

(CantoXIII: 3-5) What a pity that man is most stupid He is under the delusion that this world will last forever So he soundly sleeps on his pillow Without ever regretting his faults Do not put your trust in this world It will vanish, moving past like the wind The concealed state ‘I was a hidden treasure’ That should be your lasting abode The fat and the sweet (of this world) are most tasty

178

‘Ali the father of Hassan, in whom God may find pleasure Said, ‘It suffices to place one’s trust in God’ But do not violate the indications of the Qur’an So that you may enter the Garden of Recourse If you always prone to sin And no afraid of being a sinner If your means of livelihood are unlawful and you’re guilty of fornication How then can you attain to God?

(Drewes & Brakel 1986: Canto XI: 1-6)

The above poem cannot be regarded as an appeal to escapism. The poet calls the readers not to have relation with tyrannical kings who obtain wealth illegally. In any period of time there would be a group of people, including ‘ulama’, who entrust their life to the kings and amir, even are willing to be beggars in the front of palace’s gate. In other line of his poems, he says: Berahimu da'im akan orang kaya Manakan dapat tiada berbahaya 'Ajib sekali akan hati saya Hendak berdakap dengan Mulia Raya Tiada kau tahu akan karmamu Terlalu ghurur dengan hartamu Nafsu dan syahwat da'im sertamu Asyik dan mabuk bukan kerjamu

(Canto XIV: 8-9) All along your heart goes out to the rich man Then how would you not incur danger? Most wonderful to the heart of this servant Is the prospect of embracing the Exalted one Unaware of the evil you will be cursed with Infatuated by your property

179

Supaya masuk ke dalam kandang ashiqin

Rezekimu mawjud dalam maklumt Lagi belum lahir Ard wa al-samawat Jika lagi engkau muhtaj ke rumah makhluqat Manakan dapat beroleh ‘ali al-darajat

Dalil ini dibawa Imam al- Muttaqin Yakni, “Fatawakkalu in-kuntum Mu'minin.” Jika tawakkalmu kepada arham al- rahimin Mangka dapat ke dalam kaum al- sabirin

Perbuatan maksiat daim kau cari Tiada kau takut akan jadi 'asi Rezekimu haram lagi engkau zani Manakan sampai engkau pada ilahi

Oh all you that have taken the vow of faqr Do not be friend with Princes and Rulers For the Messenger of God, bringer of joyful tidings and warnings Has forbidden this to both the small and the great among us From the Lord of the worlds the Messenger of God Conveyed this verse:’ God loves those who trust Him’ All travelers on the mystic path should keep this in mind So as to join the fold of lovers Your sustenance was already fixed in God’s knowledge Before heaven and earth were created If you cannot do without the early tabernacle How can you come by a high rank? The leader of those who fear God has conveyed his verse: ‘Put your trust in Allah if you are believers’ If your trust is put in the Most Merciful You will be able to join the host of those who patiently endure

181

Akan ilmu cahaya dan ilmu riya

(Dorenbos 1933:42-3) The yogistic exercises destroys their bodies As they try to see the appearance of homunculus Drawing their breath into the brain Lest their fluids congeal Do not suspend the knowledge of God In your lungs behind the heart Forsake the false way So as to obtain the true gem! If you want to know the secret of unio-mystica Then do not worship a glow in your fontanel For our lord does not take pleasure In the lore of the light nor in ostentation

For the yogistics, the glow is believed to be concentrated in the navel and is then called ‘geni rahasya’ (the secret fire). Through breath-control and mental concentration it is led through the spine, till it reaches the brain, the seat of Mrta. Affected by the glow the Mrta begin to radiate, its beams appear on the front of the head in the shape beads sweat. These are called the Supreme Teacher, which is one of the names of Siva (Brakel 1979). Hamzah Fansuri tells to the followers of Sufi orders and criticizes them: Aho segala kita yang menjadi faqir Jangan bersuhbat dengan raja dan Amir Karena Rasul Allah Bashir dan Nadhir Melarangkan kita saghir dan kabir Rasul Allah itu daripada Rabbul Alamin Membawa ayat “Inna Allaha Yuhibbu’l-Mutawakkilin” Yogya diketahui oleh semua salikin

180

Muda (1607-1636)(al-Attas 1970:3-30; Braginsky 1975; Brakel 1979; Abdul Hadi W.M. 2001: 113-40).

Hamzah Fansuri lived at the time when the kingdom of Aceh Darussalam became the center of international trade in Southeast Asia and the center of religious propagation and Islamic intellectual activities. However, as the kingdom began to taste quite high prosperity, material hedonism also started to be developed. Hamzah Fansuri was very concerned about this phenomenon, because in the history of Islam this sort of symptom was usually the source of deviation from religious teachings and the causes of social decline as well. People were indeed fond of Sufism, but according to Hamzah Fansuri in his poems, people treated Sufism as a fashion with shallow understanding. They also mixed it with the practice of Hindu-Mysticism, especially Tantrism – a well-known sect of Hindu-Buddhist Mysticism practice a kind of Yoga called Pranayama (Breath- control Yoga). Some elements of Shamanism were also frequently incorporated into Sufi practice. This tends to confuse the meaning of the doctrine of fana' in Sufism with the doctrine of mokhsa in Hindu’s (al-Attas, 1971:24).

Hamzah Fansuri criticizes the practice of the Yoga Pranayama adopted by many followers of some Sufi’s orders (tariqa) as follows: Oleh riyadat tubuhnya Hendak melihat serupa budak Menghela nafas ke dalam otak Supaya minyaknya jangan orak IImu Allah jangan kaugantung Di paru-paru di balik jantung Tinggalkan jalan yang lancing Mangkanya dapat jauhar kaukandung Jika kaudapat haqiqat liqa' Di ubun-ubun jangan menyembah diya Karena Tuhan kita itu tiada rida

181

“Hamzah nin ilmunya zahir/ Ustadhnya Shaykh 'Abd al-Qadir…” (Hamzah,s knowledge is clearly manifest/ His teacher was Shaykh Abdu'l -Qadir” (al- Attas 1970:11). His works can be found up to present, beside of a large numbers of his mystical poems including three of his prose works on Sufism- Sharab al-Ashiqin (The Drink of Lovers), Asrar al- Arifin ( The Secrets of the Gnostics) and al-Muntahi ( The Adept).

In his poems Hamzah Fansuri always refers himself as from both Barus and Shahr Nawi. Shahr Nawi is a small town in the east coast of Sumatra, not far from Banda Aceh, the capital of Aceh Darussalam’s sultanate. He says for example: Hamzah nin asalnya Fansuri Mendapat wujud di tanah Shahr Nawi Beroleh Khilafat ilmu yang Ali Daripada Abdu l-Qadir Sayyid Jilani Hamzah is originally of Fansur He acquired his existence (as a Sufi) in Shahr Nawi And achieved a lofty spiritual knowledge From Abdu l-Qadir Sayyid of Jilan

(Ibid) His exact dates of birth and death are not known, but he is presumed to live between the middle of the 16th century until the 17th century A.D. For several centuries, his homeland Barus has been an important port in the western coast of Sumatra, which was frequented by foreign commercial ships. In its glorious day, this town was very prosperous and there were many educational institutions producing great, ulama'. Still, since it has been incorporated as a part of Aceh Sultanate in the end of 16th century A.D., this town deteriorated gradually. The central intellectual activity and the propagation of Islam then moved to the capital of the Sultanate of Aceh Darussalam. As the center of intellectual activities and international trade, Aceh has reached its peak of glory during the reigns of Sultan Alauddin Ri'ayat Shah whose titled are Sayyid al-Mukammil (1589-1603) and Sultan Iskandar

181

have affinity with or members of a Sufi order. The word is often interchangeably used with dagang or anak dagang (merchant, traveler, foreigner), anak jamu (guest, foreigner), darwish, musafir (wanderer), 'ashiq (lover), talib (seeker), etc. The meaning of faqr was further transformed in the hands of Sufis in due course of time. It does not mean any need or poverty, but an attitude of detachment towards the world, of total indifferent to social and problems of the day, complete negation of the self, flight from outward to the inward. In the 16th century A.D., in the subcontinent of India and the Indonesian Archipelago, for example, the practices of Sufism are often intermingled with the practices of the yogistics in Hindus and Buddhis tantrism.

Hamzah Fansuri and Muhammad Iqbal are two well-known Muslim poets who lived in different period and place, with different social and cultural background. Hamzah Fansuri lived in the 16th and 17th century A.D. in the Indonesian archipelago before the presence of European domination. Muhammad Iqbal, on the other hand, lived in the 20th century A.D when European domination was increasingly felt in various spheres of life. In their poems, the themes concerning fana' and faqr are found in great numbers. By comparing the works of these two poets, one can see among others on three points. Firstly, how the same concepts can be interpreted in different historical and cultural contexts by broadening its philosophical meaning; Secondly, the interpretation of the same concept in different contexts in poem is very influential in the type of prosody and poetry chosen by a poet. And thirdly, the spiritual concept of Sufi contains broad and relevant messages of morality and humanity.

Hamzah Fansuri Hamzah Fansuri is a Malay Sufi poet of the 16th century from Barus, a place situated on the west coast of North Sumatra, not far from the town of Sibolga. This place is identical with Fansur, an earlier Arabic name for that place. He studies tasawuf in his town after initiated in the Tariqat Qadiriya, a sufi order established by Abd al-Qadir al-Jilani, as it is cited in one line of his poem (syair):

181

soul with the awareness that he does not possess anything because everything belongs to God. Because of this awareness, he gives priority to other people’s interests over his own despite the fact that he is suffering from hardship (Arberry, 1976:116). In other word the faqir is the poor person who poses nothing but is totally possessed by God, partaking of His everlasting rich. It means the desire for wealth, which includes the absence of desire for the blessings of the other worlds (Schimmel 1981:28,121) Or, as stated by 'Ali Uthman al-Hujwiri, a 10th century A.D. Sufi from Herat, Afghanistan, “a faqir is he who has found the essence averts his gaze from all created things, and, in complete annihilation (fana'), seeing only the All-One he hasten toward the fullness of eternal life (ba fana-yi kull andar ru 'yat-i kull ba baqa-yi kull shitafi).” He also quoted al-Ruwayn who asserts that the characteristic his heart is protected from the selfish cares, and that his soul is guarded from contaminations, and that he performs the obligatory duties of religion; and Bishr al-Hafi who says, “Afdal al-maqamat I'tiqad al-sabr ala'l–fqar ila'l – faqr” ( The best stations is a firm resolution to endure poverty continually) “(Nicholson, 1982:20-4).

In this essay, I will discuss how the two concepts of faqr and fana', are developed from one period to another and in different places by Sufi poets in accordance with different contexts, particularly in their religious and mystical poems. This is because the Sufi works, like poetry everywhere in the world, is not written in vacuum from social and historical experiences and from religious or spiritual life. In fact, the works of Sufi poets are generally a spiritual interpretation of certain verses of the Qur’an, the result of which is then aesthetically transformed into poetic expressions (Abdul Hadi W.M. 1995:110-5). As for the word faqr is taken from the Qur'an (II:268 and XXXV:16) and considered as an important religious and mystical idea by the Sufi because it deals with the position of man in the world, as it will be explained later. In the Islamic Malay literature, this word is even frequently used as a signifier for an authorship of a text, because most of the Malay writers are Sufis or those who

185

The Concepts of Faqr and Fana in the Poems of Hamzah Fansuri and Muhammad Iqbal Dr. Abdul Hadi W. M.

Sufism was developed in the 8th century A.D. It started as a simple religious movement, called zuhd or asceticism. However, in the 12th century A.D, it became a complex social movement and a science of Islamic spiritual path (tariqa). In the 13th century A.D, particularly since the collapse of Baghdad Caliphate due to the attack of the Mongols in 1256 A.D., Sufism has started to spread widely to the whole corner of Islamic countries including India and the Indonesian Archipelago. Beginning from that period to the early 19th century A.D., Sufism has also become a universal phenomenon in the Islamic world, which was very influential in almost all aspects of life of the umma, including its intellectual and literary activities. The important themes of the works of the Muslim writers were mostly concerned with living ideas among Sufi adepts.

Abu al-wafa' al-Taftazani (1985:4-5) states that the objective of Sufism is to improve morally man’s soul through spiritual exercises. Through these exercises, a man is able to realize the state of fana', i.e., the elimination of his lower self (nafs) in the essence of the Higher Self or Being, and as a result, a man is immersed in the godly goals and religious life. By practicing Sufism, a man can also attain knowledge of God through the way of illumination, not through rational inquiry. The result is the spiritual happiness and firm belief in the Oneness of God (haqq al-yaqin). The experience of fana' is followed by the experience of unity with God and mystical bliss. The way of Sufi called the way of love ('ishq), that is, the seeking of truth of the One intuitively. As for faqr, it is a spiritual stage (maqam) reached by a man after fana' in the essence of the Highest Being. A Sufi of the 10th century A.D., Ibn al-Jalla, for example, connects the condition of man’s

Date of Reception: 19/01/2012 Date of Admission: 04/11/2012

186

187

الشعرين الفارسى والعربىفى ر العنوان احل تطوّمر

منذ نشأتهما حتى الیوم 0****كـری روشن فكر/5***ناصر نيكشبخت/ **/ 5*فاطمه بخيت

188

سماوی يحييه نخل در شعر مايدرون

***زادهدکتر عباس طالب/ **آباد مرضيح دکتر/ *رسول بالوي

، به ع شدق (شش مااه گفره میمااه اا بن روقكه ر زباق فارسی به آق )مشتيف

ع صری مهم ر نيد و تحليل مرشق د بی، ر نيد دروپاای مشر تشجه ـردر گرفره

و ر د بيات به مع ای فكر دصلی، اا . فردنسشی دست «مشتيف»ی دصل كلمه. دست

ها ر شعر حاوی مشتيف. مشضشع اا لفظ تكردر ششنده، و اا عامل و دنگيزه دست

ها و عشدطف شاعر درتـاطی ت گات گ با روح و دنداشهما ا ی هسر د كه های نلت ال

.و ب يا ان درند

دان پژوهش ر پی آق دست تا مشتيف نخل و چگشنگی به كارگيری آق رد ر شعر

نخل ر شعر . احيی سماوی شاعر عردـی مييم دسرردليا مشر بررسی ـردر هد

دری، و بل دنظری سماوی مع ای دصلی خش رد ترک گفره، و به نما بخشش، وفا

رخت نخل همزد روح دست و معا وطن، و نما سربل دی، . بد شده دست

گير و به ع شدق نما ی طـيعی به كار می شاعر نخل رد. حاصلخيزی، و مـارزه طلـی

. در پرسری و مياومت رد بياق میدز خال آق دنداشه ميهن

.نخل، ميهنشعر عردـی، احيی سماوی، مشتيف، : هاکليدواژه

[email protected]

189

يت تخلص در شعر سليمان پاشا بارونصنع

**کمال أحمد مقابلة. د*عبدالكريم علي جرادات. د

با وجش آق كه عربها زو تر دز داردنياق ـالـها و دوزدق شعرى، ف شق و ص عرهاى د بـى

ـالـ شـعرى هـای ها تشدنسر د به آق بال دگى ه ـد و بحر رد دبركار كر ند دما داردنی

كر ند ص عت تخلص دست دبددعدز ص ااع شعرى كه داردنياق . جدادى رد پداد آورند

ك د اا نـام دصـلى خـش ش رد میكه ر آق شاعر بردى خش نام مسرعار شعرى دتخاذ

تخلـص دز . ك د تا آق رد ر پااـاق شـعر رج كـر ه بـه آق تخلـص نمااـد میحفظ

رو ، همچ ين دان ص عت شعرى بـه شـعر مى نما هاى برجسره شعر فارسى به شمار

.، دزبكى، تركم ى، در و و پشرش رده اافره دست(عثمانى)تركى

شعر عرب ر به كارگيرى دان ص عت شعرى پرهيز نمش تا دان كـه شـاعر سـليماق

دنسـت، بـا داـن باشاى بارونى پس دز ودـف شدق بر شعر تركى، كه زباق آق رد مـى

نخسرين شاعر عرب نـاشد كه دان ص عت رد ر شـعرش بـه دگر دو. ص عت آش ا شد

كار بر ه، بدوق شك دز زمره كسانى دست كه ر بهره گرفرن و كاربر آق ر شعرش

.مهارت فردودنى بخرج د ه دست

ر دان پژوهش دز طراق بررسى شعر سليماق پاشاى بارونى كششش شـده دسـت تـا

سـير مردحـل آق ر ر د بيات عـرب، و نخسرين مطالعه ر پيشند با ص عت تخل ص

.د بيات فارسى و دنريا آق به د بيات تركى سپس به د بيات عرب تيدام گر

دانشيار زبان و ادبيات فارسي در دانشگاه آل البيت اردن *

استاديار زبان و ادبيات فارسي در دانشگاه آل البيت اردن **

191

دى تاراخى ر آق گ جانده شـده و بردى آق كه دان بحث به هدف خش برسد، ميدمه

دست كه ص عت تخلص ر شعر فارسى و پيشـرفت آق و تـاراخ رودبـط د بـى بـين

ك د و همچ ين پر ه دز تاراخ دنريا دان صـ عت كى رد بررسى مىد بيات فارسى و تر

سپس دان ص عت شعرى رد ر شـعر . در به شعر تركى و دز آق به شعر عربى بر مى

گيرى دو، و بياق زاـااى آق ر شعر سليماق پاشاى بارونى بردى نشاق د ق حجم بهره

هيم و ر پاااق نرااجى كـه داـن گيرى دو رد مشر بررسى ـردر مىو الال نهفره بهره

. گير ـردئت به آق رسيده دست ر دان پژوهش مشر دثـات ـردر مى

.ص عت تخلص، شعر فارسى، شعر تركى، شعر عربى، سليماق بارونى: هاکليدواژه

190

انتبيخ طوسی در کتاب نحوی شيروش

5*علي خياط دکتر

شيشه خاص و« تـياق»بشاژه مـاحث نحشی تفسير طرح مـاحث د بی بشكل عام و

با بيانی شيخ طشسی ر بررسی دان مـاحث كه ر عين گسرر گی ر كما داجاز و

بسرر تفسير به خدمت ـرآق ی واژه دان نكات نغز ردسرا رودق نگارش اافره و با

شيخ ر. كرام ر آمده، نيش دنش نحش رد ر تفسير بغاات برجسره كر ه دست

بصره رد ك ار های نحشااق بل د پااه و مكر كشفه وتفسير تـياق بسياری دز دنداشه

بصيرتی كم ر خشر و آگاهیهم نشانده وبه نيل آنها به ت هاای بس ده نكر ه بلكه با

ه دست؛ گاه رأای رد مر و نشاق دنظيرآنها رد ر بشته نيد راخره، سره دز ناسره رد

ای واژه رأ ست به دجرها ز ه، رد پس داده وگاهی هم شخصاًشمر ه و رأی اگری

دبردز نمش ه دست كه جملگی اللت بر تـحر وی ر دنش نحش در و گسرره تشدناای

ی با نحشكشد و دز دو های د بی شيخ طشسی و تشدناای واژه وی رد به رخ خشدن ده می

ر تفسير تـياق، به ریگذ ر مياله پيش روی با . روشی واژه ساخره دست شيشه و

روش نحشی واژه شيخ طشسی ر تفسير به مد پرور گار بررسی شيشه و رده و

.خشدهيم پر دخت

. طشسی، نحش، تـياق، م هج: هاواژهکليد

* [email protected]

191

«الحرافيش ملحمة»رمزگرايی در ابيات فارسی در

**عارف أحمد الزغول. د/ *نور محمد القضاة. د

، و «نجي محفشظ»همرران آثار د بی نشاس دۀ جهانی اكی دز م

دز آق غافل چيزی كه ناـددقها بررسی و پژوهش ربارۀ دان رماق نششره شد، دما ه

. ك دماندند دبيات فارسی كه محفشظ آنها رد ر جاهاای مخرلف دز رماق خش دارد می

دان پژوهش به . دست «ردزیحافظ شي»و تمامی دان دبيات دز شاعر برجسره داردق

. پر دز بررسی علل دارد دان دبيات و غااات ف ی و دسـاب فلسفی دز ذكر آنها می

. ه دهای دان دثر د بی بداع رد تشكيل میدبياتی كه سمـلی دز سمـل

.نجي محفشظ، حافظ شيردزی، هدف ف ی، علل فلسفی: هاکليدواژه

([email protected]). شرقيو ساميهاي ، گروه زباناليرموك استاديار دانشگاه *

([email protected]). سامي و شرقيهاي ، گروه زباناليرموك دانشگاه دانشيار **

191

نیما يوشیجگرايی در شعر و بومیطبیعت

*بتول محسني راد

با رک عميق ، فرزند سرزمين سرسـز مازندردق و پدر شعر نشان پارسی، نيما اششيج،

دز مسائل دجرماعی وتحشالتی كه پس دز دنيالب مشروطه ر كششر به وـشع پيشست،

نيطه عطفی ر وی تيشات وتحكيم زباق ود بيات فارسی حركری رد آغاز كر كه مااه

. ی د بيات معاصر داردق شدعرصه

ی شما ، تحت محيطی خط ه ع اصر زاست عالوه بر مراث ر شدق دز طـيعت ونيما

دولين كسی دست كه باورهای محلی و فره گ طـری نيز بش های زباق ونفشذ مؤلفه

. فره گ مازندردنی رد ر شعر فارسی زنده كر و

ی ر زباق، به نـا آق بش كه شعر رد ه جارگراز شك ی ونيما ر دشعار خش با س ت

غير ودـعی شعر جهت وبی دز ـيدوب دهای پيچيده و دغل دز صشرت تص عی و

به همين جهت ر تمامی . به زباق مر م زمانه نز اك ك د كالسيك خارج ساز ، و

رنج مر م سرزمين دی دز ر ولحظه و رش پيشند خش رد با مر م حفظ كر دشعا

.غافل نشد خش

ش اسى زاست عيااد س رى، مسائل سياسى، زباق طـيعت، رسشم و: هاهواژکليد

.جامعه محيطى، نيما و

[email protected]. مدرس دانشگاه ايران و دکتراي زبان و ادبيات عر *

191

الموت ةفكر

(طرفةشعر خيام والتشابهات بين دوبيتات ال دراسة في) **دلرسش كرر سيدمحمدرضا دبن/5*ردحله محمش ی

RÉPUBLIQUE LIBANAISE

UNIVERSITÉ LIBANAISE

ÉTUDES LITTÉRAIRES REVUE TRIMESTRIELLE

TRAITANT DES CULTURES ARABE ET IRANIENNE

ET DE LEUR INFLUENCE RÉCIPROQUE EN 4 LANGUES

Rédacteur en chef –Directeur responsable

Professeur Victor el-Kik

Directeur de la rédaction

Dr. Ehsan Ghabool

Correspondance-Abonnements: B P:45 – 132 Hazmieh, Beyrouth-Liban Télécopie: +(961)-1-450910 et +(961)-1-843907

E-mail: [email protected] et [email protected]

Designer

Mina Ravansalar

Abonnement annuel: 40$ ou l’équivalent en euros Frais de poste en sus.

NO.SÉRIE

76,77 et 78

Automne, Hiver et Printemps 2011-2012