اسپينوزا: مابعدالطبيعه و شناخت (جی. آر.پارکینسون)

69
qwertyuiopasdfghjklzxcvbnmqwert yuiopasdfghjklzxcvbnmqwertyuiopas dfghjklzxcvbnmqwertyuiopasdfghjklz xcvbnmqwertyuiopasdfghjklzxcvbnm qwertyuiopasdfghjklzxcvbnmqwerty uiopasdfghjklzxcvbnmqwertyuiopasd fghjklzxcvbnmqwertyuiopasdfghjklzx cvbnmqwertyuiopasdfghjklzxcvbnmq wertyuiopasdfghjklzxcvbnmqwertyui opasdfghjklzxcvbnmqwertyuiopasdfg hjklzxcvbnmqwertyuiopasdfghjklzxc vbnmqwertyuiopasdfghjklzxcvbnmq wertyuiopasdfghjklzxcvbnmqwertyui opasdfghjklzxcvbnmqwertyuiopasdfg اﺳﭙﻴﻨﻮزا: ﻣﺎﺑﻌﺪاﻟﻄﺒﻴﻌﻪ و ﺷﻨﺎﺧﺖ1 ﻧﻮﻳﺴﻨﺪه: ﺟﻲ. اي. آر. ﭘﺎرﻛﻴﻨﺴﻮن2 ﻣﺘﺮﺟﻢ: روح اﷲ ﻛﺮﻳﻤﻲ) داﻧﺸﺠﻮي دﻛﺘﺮي ﻓﻠﺴﻔﺔ ﻋﺼﺮ ﺟﺪﻳﺪ داﻧﺸﮕﺎه ﺗﻬﺮان( ١ - رم، ر ، را ر ب از آ ا و ان درس و آ ا ، اهن ه ا ح ذ ا: Routledge History of Philosophy, Volume IV, The Renaissance and Seventeenth - Century Rationalism, Spinoza: Metaphysics and Knowledge, PP. 253- 287. 2 - G.H.R. Parkinson.

Transcript of اسپينوزا: مابعدالطبيعه و شناخت (جی. آر.پارکینسون)

qwertyuiopasdfghjklzxcvbnmqwert

yuiopasdfghjklzxcvbnmqwertyuiopas

dfghjklzxcvbnmqwertyuiopasdfghjklz

xcvbnmqwertyuiopasdfghjklzxcvbnm

qwertyuiopasdfghjklzxcvbnmqwerty

uiopasdfghjklzxcvbnmqwertyuiopasd

fghjklzxcvbnmqwertyuiopasdfghjklzx

cvbnmqwertyuiopasdfghjklzxcvbnmq

wertyuiopasdfghjklzxcvbnmqwertyui

opasdfghjklzxcvbnmqwertyuiopasdfg

hjklzxcvbnmqwertyuiopasdfghjklzxc

vbnmqwertyuiopasdfghjklzxcvbnmq

wertyuiopasdfghjklzxcvbnmqwertyui

opasdfghjklzxcvbnmqwertyuiopasdfg

1مابعدالطبيعه و شناخت: اسپينوزا

:نويسنده

2پاركينسون. آر. اي. جي

:مترجم

روح اهللا كريمي

)دانشجوي دكتري فلسفة عصر جديد دانشگاه تهران (

�� از آ��ب ��ر�� ����� را���، �� ���رم، ر����� - ١���ا��

��� #� و !���25ا�4 23ن ه� ه0، ا/. - , ا+* آ� (درس و !&%ان :ا+* ذ� -2ح

Routledge History of Philosophy, Volume IV, The Renaissance and Seventeenth - Century Rationalism, Spinoza: Metaphysics and Knowledge, PP. 253- 287. 2 - G.H.R. Parkinson.

٢

زيـادي تفسـير شـيوه هـاي اند و بـه ينوزا به طور آشكاري مبهمپاسهاي فلسفي نوشته

ي جديـد اصـالحگر فلسـفه «1)بـه زبـان معاصـر (را برخي از مفسـرين، اسـپينوزا . اندشده

دانند كه عميقا تحـت به سخن ديگر، ايشان اسپينوزا را فيلسوفي مي. دانندمي» )دكارتي(

بـه اي را در آن اعمال كرده بدون اينكه آن را تاثير مكتب دكارت بوده ، اما تغييرات عمده

).اي چون هابزوگاسندي كردندمثال همانند آنچه فالسفه(رد كند طور كلي

يهودي و چهقرون وسطايي، اتمملو از تفكر ي اسپينوزا را عميقابرخي ديگر فلسفهاما

ذهـن وي «: گويـد مـي 2ترين حاميان ايـن رويكـرد يكي از برجسته. دانندمسيحي، مي چه

ش در مسـيرهاي منطقـي انديشـه ا ي سـنتي و پـر اسـت از روايـات فلسـفه ] اسپينوزا[=

چنين طـرز تفكـري بـا تفكـر دكـارت كـه » .كندمي رسيي تعقل قرون وسطايي پاخورده

ي قرون وسـطي روي خـوش نشـان به فلسفه) ي قرن هفدهمهمچون بسياري از فالسفه(

مـثال، . اختالفات ديگري نيز ميان مفسـران اسـپينوزا وجـود دارد . خواهد بود بيگانهنداد،

دانند اما برخي ديگر ميهاي فلسفي او را راهي براي بيان نوعي بينش عرفاني برخي نوشته

در تالش براي انتخاب ميان اين تفاسير، بهتر است ابتدا گزارشي 3.منكرندچنين چيزي را

.ارائه دهيم هايش را در آن شكل داد،وزا ايدهاز محيط اجتماعي و روشنفكري كه اسپين

، 1ااسـپينوز پـدرش، ميكائيـل د . متولد شد 1در آمستردام 1632نوامبر 24اسپينوزا در

هاي ديني او يكي از خيل يهوديان پرتقالي بود كه براي فرار از شكنجه. تاجري يهودي بود

1 - Amstredam

٣

و فيلسوف كه بعدها خـود را بـا نـام زبان خانواده پرتقالي بود. به هلند پناهنده شده بودند

. شـد شـناخته مـي 3»بنتـو «اش ناميد، عموما در جواني با نـام پرتقـالي 2»بنديكت«التين

اسـپينوزا كه هنوز هم گاهي براي ياد كـردن از 4»باروخ«كر است كه نام عبراني شايان ذ(

1616يهوديان پرتقالي آمسـتردام در سـال ) .رود، تنها جهت مناسك ديني بودبه كار مي

و اسـپينوزاي ) 6»تحصيل شريعت«( 5»تلمود تورات«اي را بنياد نهاده بودند به نام مدرسه

مقـدماتي : در اين مدرسه در واقع دو دوره وجود داشت. كرد جوان در اين مدرسه ثبت نام

.و پيشرفته

و محـدود بـه 4يافـت ي مقدماتي تا سن سيزده سالگي پسران ادامه مـي ي دورهبرنامه

ي تـري در دوره شـد كـه بـه نحـو پيشـرفته هاي اصلي تلمود مـي و قسمت 7كتاب مقدس

شـده اسـت و ي پيشرفته ضـبط مـي دوره كنندگانناماسامي ثبت. يافتپيشرفته ادامه مي

آنهـا توانسـت جـز ي جالب توجه اينكه در ميان وروديهاي سالهايي كه اسپينوزا مـي نكته

بنابراين اين فرضيه كه اسپينوزا در جوانيش معارف تلمـودي را .شودباشد، نام او يافت نمي

رسـد نيـت ه نظر مـي بلكه ب. درست نيستخاخام شدن بوده ، نامزد و اينكه هخواند عميقا

ي تجـارت متمركـز شـود و در ميكائيل اسپينوزا اين بوده كه اسپينوزا بهتر است بر حرفه

1 - Michael de Spinoza 2 - Benedictus 3 - Beneto 4 - Baruch 5 - Talmud Torah 6 - The study of the Law 7 - Bible

٤

بـراي مـدتي 1از دنيـا رفـت، بنتـو و بـرادرش گابريـل 1654واقع وقتي ميكائيل در سال

.تجارت خانوادگي را ادامه دادند

و تفكـر يهـودي در سـن اسپينوزا در سن بلوغ، نسبت به آنچه توانسـته بـود از تـاريخ

داد؛ اما شناخت بسيار بيشتري از خود بروز مي ،دوازده سالگي بياموزد، اگر چه باهوش بود

در واقع هنگامي كه اسپينوزا مدرسه را ترك كرد، مطالعات يهوديش را به عنوان عضوي از

سـائول ي مطالعاتي بود كه توسط خاخام مشـهور يشيواه نوعي حلقه. ادامه داد 2»يشيواه«

27دي اسـت و در اما اسپينوزا ثابت كرد كـه شـاگرد متمـر . شدرهبري مي 3لوي مورتيرا

، 5خوانـده شـد » هـاي مـوحش بدعت«و » عقايد باطل«به خاطر آنچه رسما 1656ژوالي

تـوان بـه يقـين مـي ]تنها چيزي كه[ .ها قطعي نيستماهيت واقعي اين بدعت.تكفير شد

ها، ديدگاههاي فلسفي كـه اسـپينوزا بعـدها بـه خـاطر آنهـا گفت اين است كه اين بدعت

مشهور شد، نبود؛ بسيار نامحتمل است كه آنها حتي ديدگاههاي دكارتي بوده باشد كه در

از 1656در واقع به حدي مشتاقانه كه در سـال -شدآن زمان مشتاقانه در هلند بحث مي

كه را آن دسته از نظريات دكارتياستادان دانشگاهي در هلند خواسته شد سوگند بخورند

-دليل ضعيفي وجود دارد كه نشـان مـي 6.رسند، طرح نخواهند كردآميز به نظر مياهانت

دهد اسپينوزا از قبل نگرشي انتقادي بـه كتـاب مقـدس داشـته و جـاودانگي روح را بـاور

بـدون اعتقاد به خدا[= 4نداشته و در مورد خدا هم ديدگاههايش موافق خداگرايي طبيعي

1 - Gabriel 2 - Yeshivah 3 - Saul Levi Morteira 4 - deistic

٥

هـاي دكـارت باشـند، عقايـد اين نظريات بيشتر از آنكه ايـده . بوده است ]اعتقاد به مذهب

7.اندفرانسوي يا آزادانديشان اين دوره 1»آزاديخواهان«

ايـن پـنج در مورد پنج سال بعدي زندگي اسپينوزا ابهامات زيادي وجود دارد اما قطعـا

در ايـن دوره اسـت كـه . شـود سـوب مـي ثيرگذار در بسـط فلسـفي او مح أاي تسال دوره

او در ايـن مكاتبـات بـه .)1661آگوسـت 26(شود نوزا آغاز ميمكاتبات باقيمانده از اسپي

ي خـودش را دارد و ايـن فلسـفه توسـط اشخاصـي شود كه فلسفهعنوان مردي ظاهر مي

دبيـر هنري اولدنبورگ بنـا بـود اولـين . شودبا احترام مواجه مي 2مانند هنري اولدنبورگ

در اين مرحله از همان موقع منتقد مكتـب دكـارت اسپينوزا .شود 3انجمن پادشاهي لندن

همچنـان كـه (بلكـه . بود اما اين بدان معنا نيست كه او هـيچ دينـي بـه دكـارت نداشـت

رنه دكـارت بـزرگ و مشـهور هاي فلسفينوشته«) كنددوستي در مورد او خاطر نشان مي

كـي و بـه يقـا قطعي نيست اين است كه اسپينوزا دق آنچه8».ودبسيار به او خدمت كرده ب

دليلـي وجـود دارد كـه بـاور كنـيم . ي دكارت شـناخت حاصـل كـرد چه روشي از فلسفه

اسپينوزا ممكن است در درس گفتارهاي فلسفه كه بـه صـورت غيررسـمي بـين سـالهاي

ر اسـپينوزا چنـين شده، حاضر شده باشـد؛ اگـ ارائه مي 4در دانشگاه ليدن 1659تا 1656

بـه طـور يقـين دكـارت را در آنجـا تقريبـا -هر چند دليل غيرقطعي اسـت - 9كرده باشد

به دكارت، اسپينوزا را به ارتبـاط ي مشترك همچنين محتمل است كه عالقه.خوانده است

1 - Libertins 2 - Henry Oldenburg 3 - Royal Society in London 4 - Uniersity of Leiden

٦

ها سوق 2ها و منونيت1يعني كلگيانت، هاي مسيحي كوچكتر آن دورهبا اعضاي برخي فرقه

. كردند كشيشـان را كنـار بزننـد ها گروهي از مردم بودند كه سعي ميكلگيانت. داده باشد

هـا منونيـت . كردنـد ت مـي امالقـ ، 3گيـا كلهـايي، آنها همديگر را به منظور عبادت در گروه

هلنــدي ]هــا كــه مخــالف عســل تعميدنــداي از پروتســتانفرقــه[= 4پيــروان آناباپتيســت

داشتند و از ها خود را دور از سياست نگاه مينيتمنو ؛بودند) 1496 -1561( 5منوسيمونز

.شدند در امان بودندها متحمل ميهايي كه بسياري از آناباپتيستشكنجه

اش را لـين آثـار فلسـفي اسـپينوزا او -يعني پنج سال بعد از تكفير -1661حدود سال

ي خـدا، دربـاره ي مختصـره رسـاله 6ي اصالح فاهمهرساله :اين آثار عبارت بودند از. نوشت

اي در باب روش بود كه بنا بود بخش اول كتـابي ي اولي، رسالهرساله. 7انسان و سعادت او

اسـپينوزا ايـن 10.دو بخشي باشد و بخش دوم آن قرار بود به مابعدالطبيعه اختصاص يابـد

به عنوان بخشي از آثار منتشر شده بعـد از 1677كتاب را كامل نكرد و اولين بار در سال

ي اثــري در بــاب نــويس اوليــهپــيش احتمــاال ي مختصــررســاله. مــرگ او، انتشــار يافــت

مغشوش و مبهم به قصد بديهي است كه اين اثر. مابعدالطبيعه است كه بنا بوده ادامه يابد

11.رتي كه اكنون باقي مانده، طراحي نشده استوانتشار به ص

1 - Collegiants 2 - Mennonites

٣ - collegia 4 - Anabaptist 5 - Menno Simons 6 - Treatise on the Correction of the Intellect(Tractaus de Intellectus Emendiatione) 7 - Short Treatise on God, Man and his Well- being(Korte Verhandeling van God de Mensch en deszefs Welstand)

٧

است اگر چه به صـورتي موجوديش ي خاص اسپينوزا پيشاپدر هر دوي اين آثار فلسفه

ثيرات بـر تـأ برخـي دربـارة اين آثار از اين جهت نيز جالبند كه ديدي روشـن . هنوز نارس

.از اين جنبه آموزنده است ي مختصررساله مخصوصا. در اختيار قرار مي دهند رااسپينوزا

جـود خـدا در هـاي و ؛ براي مثـال، اسـتدالل استفادة اسپينوزا از دكارت جاي تعجب ندارد

-گرفته أ، منش5ل مأو ت 3ل مأدكارت، ت 1التمتأفصل يازدهم بخش اول اين اثر آشكارا از

-ليدن ]دانشگاه[منابع مخصوصا -همچنين جالب است كه اسپينوزا از منابع هلندي . اند

دي بنـ دهـد از طبقـه ارائه مـي 12تي علاو در تبييني كه از خدا به مثابه. كنداستفاده مي

. بـود كـرده مطـرح آن را)1636ي متـوف ( 2بـرد كـه فرانكـو بورگرسـديك عللي بهـره مـي

Institutionum Logicarumبورگرسديك از اساتيد فلسفه در ليدن بود كـه كتـاب

Libri Due ) ،و كتـاب راهنمـاي منطـق مدرسـي بـا عنـوان ) 1626ليدنSynopsis

Burgersdiciana ) متـون ءاز او جز) يدن منتشر شددر ل 1645بعد از مرگش در سال

البته قطعي نيست كه اسپينوزا آثار بورگرسديك را خوانـده .شددرسي مشهور محسوب مي

ــان ــدن، آدري ــديك در لي ــين بورگرس ــق جانش ــا از طري ــت او تنه ــن اس ــد؛ ممك باش

اي تجديـدنظر هيربورد نسـخه .با آثار بورگرسديك آشنا شده باشد )1651متوفي(3هيربورد

تهيه كرد كه ) 1650ليدن، ( Hermeneia Logicaرا تحت عنوان Synopsisشده از

شد؛ هيربورد همچنين اين نظريـه بندي علل بورگرسديك را هم شامل ميشرحي بر طبقه

1 - Meditations 2 - Franco Burgersdijck 3 - Adrian Heereboord

٨

تفسـير كـرد و اسـپينوزا ) 1654ليـدن، ( Meletemata Philosophicaرا در كتـاب

توانسته است Meletemataن در اسپينوزا همچني 13.كنداز اين كتاب نقل قول مي عمال

ي مختصررسالهرا دريابد و در 2پذيرو طبيعت طبيعت 1آفرين تقابل ميان طبيعت طبيعت

اي به همفكري هم با دكـارت و ي ويژههيربورد عالقه 14.از آن بهره ببرد اخالقو بعدها در

ي كـه اسـتفاده م انگاشـت بنابراين نبايد مسل. داشت ،3هم با مدرسيون، به خصوص سوآرز

ي متـون اصـيل اسـت؛ شـايد او در حـال اسپينوزا از اصطالحات مدرسي دال بـر مطالعـه

15.استفاده از هيربورد مدرسي دكارتي باشد

اي نزديـك ، دهكـده 4را در راينسـبورگ مختصـر ةرسـال و اصالح فاهمه سالةراسپينوزا

نيـز در همـين . رده بـود به اين دهكده نقل مكان ك 1660او در حدود سال . نوشت ،ليدن

ايـن كتـاب روايتـي . اش را آغـاز كـرد دهكده بود كه كار بر روي اولين كتاب منتشر شده

ــش اول ــي از دو بخ ــفه هندس ــول فلس ــار 5اص ــود تدك ــميمه ب ــه ض ــ «ي ب رات تفك

اصـول روايـت اسـپينوزا از 7.در آمستردام انتشار يافت 1663كه در سال 6»مابعدالطبيعي

ةاز آنجايي كه تمرين فلسـف عييرات مابعدالطبتفكتوضيحي است و فادكارت صر يفلسفه

1 - natura naturans 2 - natura naturate 3 - Suarez 4 - Rijnsburg 5 - Principia Metaphysica 6 - Metaphysical Thoughts (Cogitata Metaphysica)

ا�� آ��ب �%+K دآ�I J� ����GHي #� ��CDEت ذ� #� ��ر+4 - ٧ , ا+*- �L2�:

ا�4QORS، ا+OP&%زا، -2ح اN%ل �����Q#��ي دآ�رت و ��2Tات �L22ان، ي دآ�U ،*V رات�Eي، ا��GH���� ��I J١٣٨٢.

٩

وقتـي 1.شـد دكارت مواجـه مـي تي مابعدالطبيعه به سبك فلسفةدكارت بود با مسائل سن

: گويـد آور نيسـت كـه مـي اسپينوزا اين كتاب را نوشت، به جد منتقد دكارت بود و تعجب

ايـن اما 16».كنمنظريات خودم تصديق نمي من آنچه را كه در اين رساله است به عنوان«

ي ي مقدمـه نويسنده. منكر استبدان معنا نيست كه اسپينوزا تمام محتويات اين كتاب را

حكـم بـه ]اسـپينوزا [=او«كنـد كـه بيان مـي ) 2دوست اسپينوزا لودويك مير(اين كتاب

وجود دارد ندين عبارتو در واقع در آثار نهايي اسپينوزا چ 3».كندصحت برخي از آنها مي

بـه عنـوان ديـدگاههاي تفكرات مابعـدالطبيعي اش از دكارت يا به به روايت هندسياو كه

د ديدگاهي در مورد اسپينوزاست كه در آغاز اين ياينها مؤي همه 17.دهدخودش ارجاع مي

.ي دكارت است نه ويرانگر آنگفتار بيان شد يعني اينكه او اصالحگر فلسفه

اي نزديـك ، دهكـده 4ترك كرد و بـه وربـورگ 1663ا راينسبورگ را در آوريل اسپينوز

21بر اثر مـرض سـل در ،به خود الهه رفت و تا زمان مرگش 1670در سال . ، رفت5الهه

كتبـي 1677تـا 1663اسپينوزا بين سـالهاي . ، به زندگي در الهه ادامه داد 1677فوريه

رسد كه او كـار بـر روي شـاهكارش، ه نظر ميب. نوشت كه شهرتش بيشتر مرهون آنهاست

او طرح اوليـة آنچـه اينسبورگ اقامت داشت، آغاز كرد؛ مطمئنار، را وقتي هنوز در 6اخالق

بـراي دوسـتش در 1663شـد، در فوريـه پديـدار نويس اين كتـاب به عنوان پيش ]بعدا[

1 - Gi, 131. 2 - Lodewijk Meyer 3 - Gi, 131. 4 - Voorburg 5 - Hague 6 -The Ethics

١٠

در . به اتمـام بـود نويس اين كتاب نزديكپيش 1665در ژوئن ) 8نامه (آمستردام فرستاد

در نسـخة ضمن كتاب در اين مرحله شامل سه بخش بود؛ بخش سوم اين سه بخش بعدا

را در اخـالق امـا اسـپينوزا كـار بـر روي . نهايي در سه بخش سه، چهار و پنج بسط يافت

اكتبـر / ، بـه اولـدنبورگ، سـپتامبر 30ي نامـه (متوقف كـرد موقتا 1665ي دوم سال نيمه

ي الهيات و رسالهبا عنوان 1670بتواند بر روي كتابي متمركز شود كه در سال ، تا )1665

بـرخالف ديـدگاههاي (در ايـن كتـاب اسـپينوزا قصـد داشـت تـا . منتشـر شـد 1سياست

بـه دنبـال . نشان دهد متون مقدس با آزادي انديشه سازگارند) هلندي 2هايكالوينيست

را كه آن را بـه عنـوان سـندي 3از كتاب مقدس انتقادي روايات اين هدف او يكي از اولين

انتشاراتي ةاين كتاب بدون ذكر نام مولف و با نام موسس. كرد، ارائه دادتاريخي معرفي مي

ي حقيقي آن را بسيار شناختند و اسپينوزا بـه خـاطر چـاپ جعلي منتشر شد اما نويسنده

. مورد حمله قرار گرفت 4آن توسط مدافعان سنت ديني

بـه آن را 1675بازگشـت و در ژوالي اخالق اسپينوزا به كار بر روي 1670سال بعد از

اما اسپينوزا فكر كرد مصلحت آن است كه انتشار آن را به تعويق .)68ي نامه(اتمام رساند

تا اينكه بعد از مرگش به عنـوان بخشـي از . اندازد و تا وقتي او زنده بود كتاب منتشر نشد

بـه صـورت اصـل 16775اين آثار بعد از مرگ، در دسـامبر . نتشر شدآثار بعد از مرگش م

و ي اصـالح فاهمـه رسـاله شـامل اخـالق و غير از 18ي هلندي منتشر شدالتيني و ترجمه

2 -Tractatus Theologico-Politicus 2 -Calvinists 3 - the Scriptures 4 - religious orthodoxy 5 - Gii, 313- 4

١١

كـرده، كه اسپينوزا در سالهاي پايان عمرش بر روي آن كـار مـي 1 ي ناتمام سياسترساله

ــاقص از مختصــري ــان عبــرين از مكاتبــات اسپينوزاســت كــه و آن فقراتــي 2دســتور زب

باشديت فلسفي برخوردار ميويراستاران او معتقد بودند از اهم.

الت فلسفي اسـت اوي استدالحمكاتبات اسپينوزا ارزشمند است نه تنها به خاطر اينكه

ي ي او بـه مثابـه كه بر عالئق او و لذا به طور غيرمستقيم بـر فلسـفه بلكه به خاطر پرتوي

استدالل كردم كه اسپينوزا بسيار مـديون دكـارت اسـت؛ ]پيش از اين[. اندتابيك كل مي

اي جـ اش دارد، بنـابراين ي نزديكـي بـا علـم زمانـه ي دكارت رابطهحال از آنجا كه فلسفه

از . هاي اسپينوزا بايد نوعي عالقه به علم را بـه نمـايش بگـذارد تعجب نخواهد بود كه نامه

پينوزا نوشته شده يا توسط خـود او بـه نگـارش درآمـده و اي كه به اسهشتاد و هفت نامه

20.شود، در نوزده نامه به موضوعات علمي يا رياضياتي اشاره مي19باقي مانده است

و مخصوصـا 3به مسائل نورشناسي -46و 40، 39، 36هاي نامه -برخي از آنها در اينكه

رد؛ مشهور است كه اسپينوزا ، جاي تعجب نداپرداخته مي شودها مسائل مربوط به عدسي

. كـرد ها امرار معاش ميبعد از اخراجش از كنيسه از طريق تراشيدن و صيقل دادن عدسي

-ي او مربوط نميبه حرفه دهند كه صرفاهاي ديگر نوعي عالقه به علم را نشان مياما نامه

و حالـت 6ليا، حالـت سـي 5)شـوره (نيترات سـديم رددر مو 4اسپينوزا با رابرت بويل. شود

-Tractatus Politicus ١ ٢ -Compendium of Hebrew Grammer 3 - Optics 4 - Robert Boyle 5 - nitre 6 - fluidity

١٢

انجمن سـلطنتي، هنـري دبير ؛ او با)16و 13، 11، 6هاي نامه(كندنگاري مينامه 1سختي

تـا 29هـاي نامـه (دار هاي دنبالهاولدنبورگ، در مورد كتاب اخير اولدنبورگ در باب ستاره

كنـد؛ اسـپينوزا بـر قـوانين بحـث مـي ) 26ي نامه(باب سيارات و نظريات دكارت در ) 32

نويسد و در جستجوي اخبـار آزمايشـاتي بر آنها تفسير مي 2كارت و نقد هويگنسحركت د

هـاي نامـه (ي هويگنس انجام شده است است كه در انجمن سلطنتي براي آزمودن فرضيه

و در مـورد آزمـايش ) 38ي نامـه (كنـد بحـث مـي 3ي حساب احتماالت؛ درباره)33و 32

از بعد از مـرگش ليست كتابهايي كه ).41ي نامه(دهد گزارش مي 4ي فشارخودش درباره

كتـاب 161از 21.كنـد ي بـه علـوم را تاييـد مـي ي او برداشته شده نيز اين عالقهكتابخانه

22.يك چهارم آنها كتابهاي علمي يا رياضياتي است ليست شده، تقريبا

قـرار ي اسـپينوزا در آن فكـري كـه انديشـه بافـت به طور خالصه، هـدف مـن تعيـين

كـه وجـود نـدارد ام كه هيچ دليلـي بـراي ايـن بـاور من استدالل كرده. است ،بودهشتهدا

ممكن است گاهي .ي مسيحي يا يهودي قرون وسطي بودتحت تاثير فلسفه يقاماسپينوزا ع

ةفلسـف منشأند اما اين آثار كقرون وسطي نقل قول ]آثار[اي از ت نكتهااسپينوزا براي اثب

هاي جديـد فلسـفي، مخصوصـا هاي قديمي بلكه به ايدهنه به ايده ي ويعالقه. او نيستند

.مي باشد اش، و به علم جديد زمانه»كنداصالح مي«ي دكارت ، كه آن را فلسفه

1 - firmness 2 - Huygens 3 - calculation of chances 4 - pressure

١٣

ي اسپينوزا به علم زمان معاصرش صـحبت كـرديم؛ پـيش از آنكـه وارد ي عالقهدرباره

روابـط ميـان علـم و و راجـع بـه نحـوة بيـنش ا اش شويم، بايد نكاتي كلي در موردفلسفه

به دنبال پاسخ اين سوال بـود كه دكارت اصوال است يمشهور گفتة. فته شودگاش فلسفه

بـه دنبـال ايـن اسـپينوزا اساسـا حال آنكه،»دانم؟دانم و چگونه آن را ميمن چه مي«كه

تـري اگـر اسـپينوزا عمـر طـوالني » زندگي خوب براي انسان چيسـت؟ «پرسش است كه

داشت؛ احتماالي كنوني دارد، نمياي را كه در زمينهموقعيت برجسته ،اخالق شت شايددا

-ميل شده و ويـرايش ي تك، بلكه با نسخهسياست يتكميل شده يرسالهنه تنها با اخالق

ي جبـر همـراه اي دربارهدر باب روش، كتابي در مورد فيزيك و مقدمه اي از رسالة اوشده

ي ي اصـلي و اوليـه وجـود نـدارد كـه انگيـزه ي اينها، هـيچ شـكي مهعليرغم ه 23.شدمي

ي اصالح فاهمـه رسالهدر سرآغاز اسپينوزا.هاي اخالقي بوداسپينوزا براي فلسفيدن، انگيزه

24:نويسدمي او در آنجا.ي خود نوشت مشهوري دارد زندگي نامه

-ر زندگي معمولي رخ مـي د بعد از اينكه تجربه به من آموخت تمام چيزهايي كه غالبا«

ترسـم ترسيدم يا مـي ي آنچه از آن ميدهد عبث و پوچ است؛ هنگامي كه فهميدم همه

ند، سـرانجام تصـميم كمرا تحريك مي 1نيست مگر اينكه نفس آنهيچ خير و شري در

بـه خـودي خـود شايسـته گرفتم كه تحقيق كنم آيا چيز خيري وجود دارد كه اصيل و

ي چيزهـاي ديگـر نفـي نفس تحت تاثير واقع شود حتـي اگـر همـه آن بواسطةباشد و

».شود

1 - mind

١٤

انـد كـه ميـان مسـائل امـور بسياري از فالسفه اين ديدگاه را اختيار كرده 25از زمان هيوم

اي كـه فالسـفه . ، شـكاف وجـود دارد »بايـد «و » هسـت «، ميـان 2و مسـائل ارزش 1واقع

شوند برآنند كه طبيعـت خوانده مي 3»اگرطبيعت« دارند و اصطالحا اين مخالفي ديدگاه

اسپينوزا بدين معنـا .خير است، مناسبت دارد بشر با مسائل مربوط به طبيعت آنچه اخالقا

كند كه براي كشف نوعي از زنـدگي كـه بـراي بشـر خيـر او استدالل مي. گراستطبيعت

دمان را در طبيعت حقيقي انسانها را كشف كنيم و اين مستلزم آن است كه خو بايدباشد

انسـانها بـه دنبـال قـوانين كلـي 26گويـد او مـي . ي يك كل ببينيمطبيعت به مثابه 4متن

. نيسـت 5ي موقعيت حكومت در حكومـت اند؛ موقعيت انسان در طبيعت به منزلهطبيعت

27)كنـد اسـتفاده مـي 6ايـر . جـي . مطابق عبارتي كه اي(توان ديدگاه او را با اين گفته مي

ي علـم هاي اسپينوزا دربارههدر باب ديدگا. اي براي علم استنسان سوژهخالصه كرد كه ا

ي شـناخت اسـپينوزا و فلسفه در ضمن اين فصل كه اختصاص به مابعدالطبيعـه و نظريـه

دارد، بيشتر صحبت خواهد شد، ديدگاههاي اخالقي و سياسي اسـپينوزا در فصـل آينـده

8.بحث قرار خواهد گرفت دمور 7توسط دكتر بلوم

1 - fact 2 - Value 3 - naturalist 4 - context

٥ - a Kingdom within a Kingdom )L2� ي از ا/]ق �#2ا+�سGH���� ��I Jي دآ )١٣٢ص (

6 - A. J. Ayer 7 - - Dr. Blom

٨ - ����� ،, �C%د �%��&�ا+OP&%زا » ي +�O+4 و ا/]3^�����«ي %O�#از ه��� د . `N ٢٨٨ -٣٢٠#�%م ا+* آ� در �����ي آ��#4 آ�

, ا+*�) ،, .ح�2a از (ن ا/. -

١٥

ايـن كتـاب بـه تصـديق خـود . خواهد بود اخالقخذ اصلي من أدر بحث از اسپينوزا، م

ي اخـالق بلكـه ي گسترده كه نه تنهـا فلسـفه شاهكار اوست؛ كتابي داراي دامنه اسپينوزا

ي ي شناخت را در كنـار رئـوس كلـي نظـام علـم فيزيـك و نظريـه مابعدالطبيعه و نظريه

اخالق، مبرهن شده بـر طبـق نظـامي :اين استكتاب عنوان كامل . گيردسياست دربرمي

شايان ذكر است . است آنهندسي ترين ويژگي اين كتاب نظامدر واقع برجسته .1هندسي

موضوع مطرح در اينجـا .اش به اين صورت، پيرو دكارت استي فلسفهكه اسپينوزا در ارائه

د و اگر چـه ايـن بحـث شوقايل مي 3»تركيب«و 2»تحليل«تمايزي است كه دكارت ميان

، بازگشت دوباره بـه آن 28مورد بحث قرار گرفته است 4پيش از اين در يكي از فصول قبلي

: 6نوشـته بـود 5گفتـار در روش دوم كتـاب دكـارت در بخـش .در اينجا زائـد نخواهـد بـود

تسلسل دراز داليل ساده و آسان كه علماي هندسه آنها را برحسب عادت بـراي رسـيدن «

برند، مرا به خيال انداخته بود كـه جميـع چيزهـايي ين براهين خود به كار ميبه دشوارتر

7».باشندگيرد به همان قسم نسبت به يكديگر مترتب ميكه معرفت انسان بر آن تعلق مي

اش اين ممكن است كسي را بدان سو رهنمون شود كه انتظار داشته باشد دكـارت فلسـفه

1 - Ethics, demonstrated in geometrical order. 2 - analysis 3 - synthesis

٤ - c ����� ،d�%��C%د �از ا+���ن �5آ2و25 » -&�+4دآ�رت ،روش« `N ١ -١٨٧ا+* آ� درfg �����ي ح�2a از (ن ا/. - ,، آ��#4 آ�

, ا+*�). 5 - Discurse on Method 6 - CSMI, 120

٧ - �L2� از � !�4 �2و4h #2 آ��ب �5iI 2ح%م����ر در روش ي :#� (درس ز�2

�iOia �# �jدر ارو *iTح G+ ،4�! iI ،4hي ���5ر در روش �2و��-%��OEk ح وOحC� �# ،لي ر�� دآ�رت[�G� �� ا!�2E� ،0 ي ا�ا

.g١pص : ا�oز، ��پ دوم، 2Uان

١٦

1، مرسـن التمتأي دوم اعتراضات به اقع در دستهرا به صورت هندسي عرضه كند و در و

پاسـخ دكـارت 2.كاري ارزشـمند خواهـد بـود چنينكند كه انجام به دكارت پيشنهاد مي

ايـن . كنـد تمايزي كه ميان تحليل و تركيب وجود دارد و تازه بدان اشاره شد، روشن مـي

هـاي آن در نوشـته گـرددو گـزارش مشـهوري از تمايز به رياضيات كالسيك يونان باز مي

. بـود وجود دارد كه مشهور است دكارت آن را مطالعه كرده ) قرن چهارم ميالدي( 3پاپوس

29:كند كهپاپوس بيان مي

گيريم و بـه در تحليل، آنچه را به دنبال اثبات آن هستيم به عنوان واقعيت فرض مي«

ن چيزي كه از كنيم؛ سپس به آشود، توجه مياينكه چه چيزي از اين فرض منتج مي

رويـم تـا اينكـه چيـزي را كنيم و به همين صورت پـيش مـي آن منتج شده توجه مي

».ماستبيابيم كه از پيش معلوم است يا يكي از اصول

كـه (به طور خالصه، در تحليل، از چيزي كه بايد اثبات شـود بـه سـوي اصـول نخسـتين

-بـاز مـي ) 5ي دوم اعتراضـات تهپاسخ به دسـ : نهدنام مي 4»مفاهيم اوليه«دكارت آنها را

است؛ همان طور كـه دكـارت توضـيح ]فرايند[از طرف ديگر، تركيب معكوس اين .گرديم

كنـيم و نتـايجي را از آن اصـول در تركيب، از اصول نخسـتين آغـاز مـي ) .همان(دهد مي

، اصـول 7اصـول موضـوعه ، 6هـاي درازي از تعـاريف سلسله«داريم، در حالي كه مبرهن مي

1 - Mersenne 2 - CSMii, 92. 3 - Pappus 4 - primary notions

CSMii,III- ٥ 6 - definitions 7 - postulates

١٧

تي براي روش تحليلي قائل دكارت مزي. گيريمبه خدمت مي» و مسائل را 2، قضايا1رفهمتعا

امـا در 3.از اين روش بهـره بـرده اسـت التمأتي خودش در سراسر است چرا كه به گفته

بـه سـبكي «را بـا اسـتدالل ي دوم اعتراضـات دستهپاسخ به پيشنهاد مرسن، پاسخش به

-اما تاكيـد مـي . دهدپايان ميبحث شده، تأمالتكه در براي برخي از قضايايي» تركيبي

گويد استدالل تحليلي باشد و در واقع مينمي تأمالتكه اين براهين جانشيني براي 4كند

.استفاده شده، بهتر است تأمالت كه در

بايسـت مي اخالقكند كه بهترين روشي كه ، اسپينوزا آشكارا تصور ميدكارت مقابلدر

توان پرسيد اسپينوزا بـا اسـتفاده از ايـن مي طبيعتا. شود، روش تركيبي استدر آن بحث

ة كند بـا ارائـ روش اميدوار است چه چيزي بدست آورد؛ به عبارت ديگر اسپينوزا تصور مي

متعارفـه، چـه چيـزي را بـه اش به صورت قضايايي اقتباس شده از تعاريف و اصول فلسفه

دهـد كـه اسپينوزا توضيح نمـي .وشن به نظر برسدممكن است پاسخ ر. دست خواهد آورد

ديدگاهش نسبت به اصول متعارفه چگونه است اما بدون شك با اشارات دوستش لودويك

ي أدكـارتي نوشـته، همـر اصولاي كه مير براي روايت هندسي اسپينوزا از مير در ديباچه

انـد، كـه ح و بـديهي قضايايي چنان واض«صول متعارفه ا5گويددر اين ديباچه مير مي. است

-اگر كسي كلمات و اصطالحات آنها را به درستي فهميده باشد از تصديق آنها امتناع نمي

1 axioms 2 - theorems 3 - CSMii, 111 4 - CSMii, 113. 5 - Gi, 127.

١٨

اخـالق هستند و هدف اسـپينوزا در 2به طور خالصه، اصول متعارفه حقايق بديهي1».ورزد

ي روش قياسـي، قضـاياي ديگـري كـه بـديهي بوسـيله ةاين است كه از اين اصول متعارف

بدين صورت حقيقت اين قضايا را مبرهن خواهـد . ندبديهي نيست، استنتاج كحقيقتشان

30.كرد

ي اسپينوزا از روش هندسي ممكن استفاده دليلاندكي پيش گفتم كه اين تبيين براي

مرادم از اين جمله، خطا بودن اين تبيين نيست؛ تنهـا مقصـودم . است روشن به نظر برسد

اخالقي بخش سوم گونه كه از مقدمههمان.د گفته شوداين بود كه چيزي بيش از اين باي

3در آنجـا . تري براي اسـتفاده از روش هندسـي دارد توان فهميد، اسپينوزا دليل عميقمي

مقابـل دركند و رويكـردش را اسپينوزا از اطالق روش هندسي به عواطف انساني بحث مي

-انسان را بشناسند، ترجيح ميبه جاي اينكه عواطف و اعمال «داند كه رويكرد كساني مي

گويد از نظـر چنـين كسـاني مياو 5 4».دهند كه از آنها تنفر جويند و آنها را استهزاء كنند

همان چيزي را مبرهن كند كه آنها بـه 6كه او قصد دارد با داليل استوار استبسيار عجيب

انسـاني از همـان اما عواطـف در ادامه مي افزايد، ؛كنندآميزي آن را محكوم مينحو اغراق

١ - �L2� از � .٣gي دآ�I J� ����GHي، ص #� �

2 - self- evident 3 - Gii, 138

٤- �L2� Q# �# �q&4از ا��-ي �rم !�Rرا�^ آ� از ا/]ق �� 3%ل

�L2� د از%- Jآ��ب /%اه0 (وردي دآ �ي #2 ا�GH���� ��I. ,ر�s��CDEت اي آ� در �jور43 ذک2 ��N4ح� �# �L2� uv �# 2#%ط�-%د

: ذ� ا+* 2E� x2آ�ا/]ق، #�روخ ا+OP&%زا، ��L2 دآ�I J� ����GHي،

١٣gpدا��HEه2U ،4ان، ��پ اول، .١٣٣ا/]ق، ص - ٥

certa ratione- ٦

١٩

علل مخصوصي دارند كه بايـد «كنند كه ساير اشياء؛ و ضرورت و قدرت طبيعت پيروي مي

ي خصوصـيات هـر شـيء ي آنها شناخته شوند و خصوصياتي دارند كه به انـدازه به وسيله

ايـن 1».سـازد، سـزاوار شـناختن هسـتند ي آن ما را مشعوف ميديگري، كه فقط انديشه

ابزار اثبـات حقـايق اسـت، به تصور اسپينوزا اگر چه روش هندسي قطعادهد كه نشان مي

خالقا عقالنيت حاكم بركتاباسپينوزا مدعي است كسي كه . ي مطلب نيستاما اين همه

فهميد از حقيقت چند قضيه آگاه شده باشد بلكه خواهد را دريابد، اينگونه نيست كه صرفا

ي اثبـات خالصه اينكه، اسپينوزا نه تنها دغدغـه 2.كه چرا اشياء هستند آنگونه كه هستند

.ارائه دهد 3خواهد تبييناتيحقايق دارد بلكه مي

-اين ديدگاه اسپينوزا را در مورد روش هندسي تاييد مـي اخالقاستفاده از تعاريف در

شـود؛ و بيان مي 4».... اين است كه... مقصود من از «به صورت اين تعاريف معموال 31.كند

كنـد كـه فـالن گويـد پيشـنهاد مـي اسپينوزا در واقـع مـي .كشداي را پيش مين مسالهاي

ي به ظاهر از نوع تعاريفي هسـتند كـه فچنين تعاري. اصطالح، چنين و چنان فهميده شود

يـك بـه بيـان (اعتقاد بر اين است كه شوند و امروزه معموالناميده مي 5»اعتباري« عموما

نه صادق است نه كاذب، بلكـه يـا بايـد بـه اعتباريتعريف «) كتاب درسي امروزي منطق

�vن - ١�z�S د�O !]�3ا - ٢ ��4�-ي هH #� ا+OP&%زا را #� /%#4 رو-�

��Oن ا�� رو�2Tدي آ� �jرآO&�%ن در ا�&�q #� ا+OP&%زا . ک&4� *R�� Hر ه%�E��%ل ا+* و ه2 �� «ده و -�Qر Q�ه2 �� ه�*،

�%ل ا+*، ه�*Q� «��N�� *�O� 0(اي�J�( 3 - explanations 4 - By… I understand… 5 - stipulative

٢٠

ف كنـد معـر اي تعريفي مشخص مـي لحاظ شود كه با جمله 2يا راه حل 1ي يك طرحمثابه

تـوان اگر اينگونه باشد، مي 32».4امريا 3ي خواهشد يا به مثابهبه كار مي روبه چه معنايي

چرا ما بايد از كلمات به طريقي كه او تلويحـا . يرفتپذپرسيد چرا بايد تعاريف اسپينوزا را

دهد استفاده كنيم؟ چرا به جاي اين بازي زباني دستور مي ]به ما[كند يا تقاضا مي ]از ما[

خاص، بازي زباني ديگري بازي نكند؟

براي پاسخ به اين سوال بهتر است ابتدا به آنچه اسپينوزا هنگـام بيـان تعـاريفش نفـي

كلماتي كه خود آنها را اختراع كرده ،كنداصطالحاتي كه او تعريف مي. كند، توجه كنيممي

غالبـا اند، امـا استفاده كرده هم كند كه ديگرانباشد، نيست؛ او از اصطالحاتي استفاده مي

... مقصود مـن از «بنابراين هنگامي كه به صورت . گيردبه كار مي جديد شيوه ايبه آنها را

ف معـر اغلـب، فالسـفه از نچـه را برخـي، و شـايد غالبا آگويـد، چيزي مـي » ...اين است كه

و تعريـف اصـطالحات بـه تعاريف ديگر فالسـفه دليل او براي رد. كنداند، نفي ميفهميده

كنـد، در جريـان تعـاريف عواطـف در بخـش سـوم آنها را تعريف مي خودشكه شيوه اي

د مـن توضـيح معـاني كلمـات مقصـو «: گويداسپينوزا در آنجا مي.شودمشخص مي اخالق

كاري كه او بـه هنگـام تعريـف كلمـات 33 5».نيست بلكه مقصود بيان طبيعت اشياء است

جديد دانشمندان گاهي اصطالحاتي كامال. ي دانشمندان قرينه دارددهد در رويهانجام مي

قتـي و مـثال -كننـد كنند و گاهي از اصطالحات قديمي به نحوي تازه استفاده ميابداع مي

1 - proposal 2 - resolution 3 - request 4 - command

.١٩pا/]ق، ص - ٥

٢١

كنـد، مقصـودش استفاده مـي ]سرعت در علم فيزيك[= velocityي دانشمندي از كلمه

34.نيست بلكه سرعت در جهتي خاص است ]سرعت[ speedتنها

يـدگاهي كـه پـيش از د دهند و لذا دقيقامي شكلل روش هندسي را تعاريف جزء مكم

بـراي اثبـات فقـط ندسي نـه يعني اينكه اسپينوزا از روش ه:كننديد مياين بيان شد، تأي

بدين نكته به هنگام بررسـي . كند، استفاده مي2فهمبه دستيابي، 1تبيينحقايق بلكه براي

بـاز خـواهيم دارد 4»خطا«و 3»درست«روش متمايزي كه اسپينوزا در كاربرد اصطالحات

اين تصـور كـه اسـتدالل قياسـي . شوداما در حال حاضر پرسش ديگري مطرح مي. گشت

توسـط ي جديدي نيست كـه ي تبيين استفاده شود، به هيچ وجه نكتهواند براي ارائهتمي

پـاي ايـن اسپينوزا يا حتي به طور كلي در قرن هفدهم مطـرح شـده باشـد؛ بـرعكس، رد

ايـن واقعيـت را كـه همـة 6 5متحليل دوارسطو در .توان پي گرفتتا ارسطو مي را رويكرد

، يـا بـه 7ي يك استدالل قياسيي آن به عنوان نتيجهائهبا ار ،درخشندسيارات پيوسته مي

شـود ايـن اسـت سوالي كه مطرح مي 35.كندتبيين مي 8تر يك قياس صوري عبارت دقيق

بايست بـه جـاي قيـاس صـوري صـورت اش ميي نظام تبيينيكه چرا اسپينوزا براي ارائه

-ثير علم جديد زمانـه أحت تپاسخ بايد اين باشد كه او ت مطمئنا. هندسي را برگزيده باشد

دكـارت در از همـين رو، مـثال . از نگاه اين علم، رياضيات كليد فهم طبيعت بـود . اش بود

1 - explain 2 - to achieve understanding 3 - true 4 - false 5 - Posterior Analytic 6 - I 13, 78 a 38- b 3. 7 deductive argument 8 - syllogistic argument

٢٢

اعالم كرده بود تنها اصولي كه در فيزيك به آنها نياز دارد، اصـول هندسـه و اصول فلسفه

ل ي بخـش او ي اسـپينوزا را در ضـميمه تـوان مالحظـه رياضيات محض است؛ به اين مـي

حقيقت ممكن بود براي هميشه از تبار انسان پنهان بماند ]گويدمي[نيز افزود كه 1اخالق

د ارزش راسـپينوزا در مـو احتمـاال . داداگر رياضيات براي حقيقت معيار ديگري ارائه نمـي

دكـارت . موافـق بـود به صورت قياس صوري ارائه شود با دكارت بتواند تبييني كه ينظام

ي دكـارت بـه عقيـده . دانسـت نها به عنوان ابزاري براي تعليم مفيد مـي قياس صوري را ت

دانسته فهم كننـد مشان پيش از اين ميسازد تا آنچه معلقياس صوري ديگران را قادر مي

36.است نه در فلسفه 2بالغت ي آن در فنو جايگاه شايسته

ه صـورت نظـام قياسـي، اش بي فلسفهي داليل اسپينوزا براي ارائهاينك از بحث درباره

پيش از اين گفتيم ديدگاه اسپينوزا اين اسـت كـه . پردازيمبه تبييني از خود اين نظام مي

است بايـد بـه شـناخت طبيعـت حقيقـي يراصيل براي انسانخاگر كسي در صدد كشف

ي انسان دست يابد؛ و به عالوه اين مستلزم آن است كه انسان را در متن طبيعت به مثابـه

از تعاريف خاص و اصـول ) روش تركيبي پيروي ازبه ( اخالق اسپينوزا در. بنگريم يك كل

سازد تـا نتـايجي بـه طـور اين تعاريف و اصول متعارفه او را قادر مي. كندمتعارفه آغاز مي

ي ديگـر ي جهان استنتاج كند و از اين نتايج با كمك تعاريف و اصول متعارفـه كلي درباره

چيستي خير براي ما استنتاج ردبيعت انسان به طور خاص و در موچند نتيجه در مورد ط

.نمايد

1 - Gi, 79. 2 - rhetoric

٢٣

اما اولـين تعريـف . نهد، مربوط استنام مي 1 "خدا"به آنچه اسپينوزا اخالق بخش اول

"ت خودعل"ي ي خدا نيست، بلكه دربارهاو دربارهشـود مشخص مـي اگر چه بعدا -است 2

دهـد كـه اسپينوزا توضيح مي. است هستييك ت خود، صحبت از كه صحبت از خدا و عل

شيئي است كه ذاتش مستلزم وجودش است و ممكـن نيسـت « "ت خودعل"مقصودش از

"ذات"اصطالح 3».تصور شود "الموجود "طبيعتشكند اگـر نقشي مهم در اخالق ايفا مي 4

در اولـين تعريـف بخـش اول . شـود چه تا بخش دوم تعريفي صوري بـراي آن ارائـه نمـي

را Sتعلق دارد اگر طبيعـت Sبه ذات ) در اينجا، وجود(Pپينوزا اشاره دارد كه محمول اس

در اينجا برخي مالحظات دكـارت 37.باشد Pتصور كرد كه مستلزم محمول بايد ايبه گونه

. مفيـد خواهـد بـود 6)1648آمسـتردام، ( 5يك طرح خاص هايي بر ضديادداشتدر كتاب

گذارد كه آنها بتواننـد بـه فـالن ممكن، اين امكان را باز مي گويد طبيعت اشياءدكارت مي

.تواند در حال حاضر در حال نوشتن باشد يا نباشداو خود مي يا بهمان حالت باشند، مثال

اما هنگامي كه پرسش از ذات چيزي است، گفتن اينكه طبيعت اشياء اين امكان را باز «

دارد، داشـته اوتي نسبت به آنچه واقعاگذارد كه ذات چيزي ممكن است ويژگي متفمي

».باشد، كامال نابخردانه و متناقض خواهد بود

1 - God 2 - cause of itself

١و ٢ا/]ق، ص - ٣4 - essence 5 - Comments on a certain Broadsheet(Notae in Programma quoddam) 6 - CSMi,297

٢٤

گويـد ه وجود دارد متعلق به ذات كوه است يا آنگونه كه اسپينوزا ميفلذا اين كه كوه با در

.ه تصور شودمگر به عنوان موجود با درتواند طبيعت كوه نمي

مسـتلزم آنچـه كـه ذاتـش مثابه به "ت خودعل"ا از حال اجازه دهيد به تعريف اسپينوز

1»برهـان وجـودي « اين تعريف يادآور چيزي است كـه معمـوال . وجودش است، بازگرديم

بخـش 7ي از طريق قضـيه ( "ت خودعل"شود؛ در واقع تعريف براي اثبات خدا خوانده مي

بخـش اول 11ي در اولين استدالل اسپينوزا براي وجود خـدا در قضـيه نقش مهمي )اول

براي دو اسـتدالل متفـاوت » برهان وجودي«اما شايان ذكر است كه اصطالح . كندايفا مي

شود كه هر دو در اين واقعيت مشتركند كه از تعريف چيزي به سوي تصـديق استفاده مي

ي در آن روايت از برهان وجودي كه بـه واسـطه .روندشود، پيش ميوجود آنچه تعريف مي

-استدالل مبتني است بر تعريفي از خدا به عنوان كامـل 2تدكارت مشهور اسپنجم لمتأ

3همان استداللي است كه آنسلم اين اساسا. ترين وجود و اين نظريه كه وجود، كمال است

كنـد، اگـر چـه در آنجـا مطـرح مـي 4 ي گفتگوي بـاغير رسالهدر قرن يازدهم ميالدي در

» .تـوان تصـور كـرد ن چه كه بزرگتـر از آن را نمـي آ«استدالل با تعريفي از خدا به عنوان

اسـتدالل . آوردت ميحج ضروريستي در روايت دوم، اسپينوزا از مفهوم ه38.رودپيش مي

تصـور شـود؛ و 1است كه بايد به عنـوان موجـود 5يياو اين است كه هستي ضروري، هست

1 - ontological argument

CSMii,44-9 - ٢ 3 - Anselm ٤ -Proslogion ٥ -a being

٢٥

توان اضافه كرد كـه يم.بايست به عنوان موجود تصور شود، ضرورتا وجود داردآنچه كه مي

،هـر دو روايـت ايـن اسـتدالل را تسلگراي ديگري در قرن هفدهم، اليب نيقع ]فيلسوف[

.دهداعالم كرد كه روايت دوم را ترجيح مي چهمطرح كرد اگر

اي كـه بـا روايـت يكي به خاطر رابطـه .از دو نظر جالب توجه است "علت خود"مفهوم

ديدگاههاي متمـايز او را در بـاب اين خاطركه ري بهاسپينوزا از برهان وجودي دارد و ديگ

باشد علت بايـد از حيـث دمعتق) 40همچون هيوم يا كانت(كسي كه . كندت روشن ميعلي

را متناقض خواهد يافت؛ زيرا چگونه "علت خود"زماني مقدم بر معلول خود باشد، مفهوم

ما اسـپينوزا چنـين تواند اول موجود باشد و سپس علت وجـود خـودش شـود؟ا چيزي مي

-ي عقـل نظريـه ديدگاهي نسبت به عليت ندارد؛ ديدگاه وي روايتي است از آنچه معمـوال

ي مساوي است بـا ارائـه Xبا توجه به اين نظريه بيان علت .شودي عليت ناميده ميگرايانه

باشـد و » چـرا؟ «ي دليل پاسخ به سوال اگر منظور از ارائه. Xدليلي براي وجود يا ماهيت

به طـور كلـي شود، ممكن است اينكه در بيان علت چيزي به چنين سوالي پاسخ داده مي

ي عليـت ايـن ديـدگاه گرايانهي عقلي نظريهشاخصه. زيادي مورد توافق واقع شود تا حد

دانان هنگام بيان دليل شود كه هندسهي چنين دليلي، همانگونه عمل مياست كه در ارائه

شـود براي مثال هنگامي كه گفته مي -كنندياي هندسي عمل ميبراي حقيقت برخي قضا

ي زواياي يك مثلث خاص اين واقعيت است كه مثلت مورد نظر قاعدهدليل چرايي تساوي

١ - existing )����� ن ه�}در�O�) )existenceو و�%د being (( ي 2hب

#� ژ���%ن، ا�O�، . ���وت و�%د داردO&ر�%ع آ �&O�در ا�� ز�E� �z زاد,، ا���Eرات ي ����O%��ن، ��L2ه�} در ا��~ O� Jي دآ

.٢٩٧ -٣p٩، ١٣٨g `Nح2U ،*iTان، ��پ دوم،

٢٦

الساقين بـودن از يـك چنين موردي نسبت ميان مثلت متساويدر . الساقين استمتساوي

اسـت؛ و اسـپينوزا 1نبالزمـا ي زواياي مساوي از سوي ديگـر، نسـبتي سو و داشتن قاعده

نچـه او در آ.چنين نسبتي برقرار است 2معلولي -ي علت معتقد است كه در مورد هر رابطه

. مد نظـر دارد، همـين اسـت اخالقبخش اول 11ي برهان دوم اثبات وجود خدا در قضيه

"علت يا دليل"اسپينوزا از عبارت 3در آنجاي را بـه معنـا "دليـل "كنـد و اسـتفاده مـي 4

، "علت خـود "بدين قرار صحبت از 41.بردبه كار ميهم اكنون شرح داديم ، كه، 5غيرزماني

صحبت از چيزي نيست كه پيش از به وجود آوردن خودش، موجود باشد؛ بلكه صـحبت از

.است 6تبيينگر خويشچيزي است كه وجودش

تـوان تنها مـي اختيار مي كندي عليت چنين ديدگاهي دربارهچرا اينكه اسپينوزادليل

. اسـاس باشـد امري بـي اش رسد كه ربط ديدگاهش با علم زمانهاما به نظر نمي. حدس زد

ـ پيش از اين گفتم كه اين علم ذاتا ي رياضياتي بود؛ حال از آنجا كه بسياري از قضاياي عل

به علوم تعلق دارند، ممكن است كسي وسوسه شـود كـه قضـاياي علمـي پذيرفتـه شـده

دانان تلقي كنـد و از جنس قضاياي پذيرفته شده توسط هندسه دانان را نوعاتوسط فيزيك

ي بايد بـه همـين صـورت در نظـر گرفتـه ي قضاياي علهمه نتيجه بگيرد كه مطلقا چنين

ت هنوز در قـرن هجـدهم احسـاس ي عليگرايانهلقي عثير نظريهأكه ت توان افزودمي.شود

timeless - ١ ٢ -cause-effect

Gii,52-3)(٢٢ا/]ق،ص- ٣٤ -causa seu ratio ٥ -non-temporal ٦ -self-explanatory

٢٧

"برهاني"اين ديدگاه كه استنتاجات از علت به معلول ر هيوم ردوتصبه شد؛ قطعامياند، 1

، 42»خـالف آن محـال و مسـتلزم تنـاقض اسـت «يعني وقتي چيزي علت چيز ديگر شـد،

اما هيچ دليلي وجود ندارد كه باور كنيم هيوم بـه . ت استقارزشمند و قابل صرف وامري

43.كندطور خاص به اسپينوزا حمله مي

كنـد، وجودش را اثبات مـي اخالقبخش اول، 11ي كه در قضيه "خدايي"اسپينوزا از

مقصـودش از ) 6، بخـش اول، تعريـف اخـالق (گويـد او مي. دهدتعريف متمايزي ارائه مي

م از صـفات نامتنـاهي جـوهري كـه متقـو «نامتناهي، يعني، موجودي است مطلقا "خدا"

در اينجـا چيـزي ظـاهرا 2».تن ذات سرمدي و نامتنـاهي اسـ است، كه هر يك از آنها مبي

خدا بـه به اشاره ايهيچ ممكن است اگر چه(وجود ندارداسپينوزا اعتراض معاصرين براي

اما از آنچه در مورد جـوهر و صـفات .)شود غافلگيريموجب مقداري نكردن، عنوان خالق

خدايي كـه اسـپينوزا تعريـف كه شود، روشن خواهد شدگفته مي اخالقآن در بخش اول

ايـن قسـمت بـه ديـدگاههاي حـال در .است 3بسيار متفاوت از خداي خداپرستي كند،مي

.خواهيم پرداختاسپينوزا در خصوص جوهر و صفت

ايـن مسـائل 44 .وجـود دارد اصـلي ةفلسفي بلكه دو مسـأل ةنه يك مسأل 4جوهر ةدربار

ثابـت آنچـه دهـد وقتي تغييراتـي رخ مـي «و»آنچه واقعا وجود دارد چيست؟«: عبارتند از

45 .پـردازد ال اول مـي سـؤ جـوهر تنهـا بـه ةاسپينوزا دربـار ةنظري» ماند چيست؟باقي مي

١ -demonstrative

٧ا/]ق ، ص - ٢3 - theism 4 - Substance

٢٨

چيـزي اسـت كـه در «گويـد جـوهر مـي ةدربار اخالقاسپينوزا در تعريف سوم بخش اول

ن مفاهيمي خواهد دانسـت كـه قرن هفدهم اين تعريف را متضم ةخوانند 1.»خودش است

گويد جوهر آن چيزي اسـت كـه مي 2مقوالترسطو در فصل پنجم ا. گرددبه ارسطو بازمي

جا قسمت اول تعريف مهم در اين 4 3.»شود نه در موضوعينه در مورد موضوعي گفته مي«

دارد ايـن تآنچـه اهميـ ) كنداليب نيتس اهميت پيدا مي ةاگر چه در مورد فلسف(نيست

كـه در ايـن زمينـه 5دهـد ارسطو توضيح مـي . موضوعي نيست "در"است كه جوهر تصور

چيزي در يك موضوع است،مساوي است با اين گفته كـه آن چيـز شود كهوقتي گفته مي

جوهر چيزي است كه وجـود مسـتقل بنابراين.ند جداي از آن موضوع موجود باشدانمي تو

"در خودش"گويد جوهر، وقتي اسپينوزا مي. داردرا مـد نظـر ناست، تا حد زيادي همي 6

ين تفاوت كه او معتقد است جوهر اگر چه بـه هـيچ چيـز ديگـري مگـر خـودش با ا ،دارد

ظ شود كه احتماال منظورش اين است الح 7وابسته نيست، اما بايد به عنوان متكي به خود

از تبيـين در حاليكـه (اسـپينوزا 8.كه وجودش منحصرا وابسته به طبيعـت خـودش اسـت

نين به نفـس خـودش بـه چافزايد جوهر هممي) فراتر مي رود مقوالتارسطويي جوهر در

توجـه قـرار ردخـارجي مـو شيءوابسته نبودن به هر گونه تصوربار ديگر . آيدتصور درمي

pا/]ق، ص - ١

2 - Categories 3 - neither said of a subject nor in a subject 4 -2 a 11- 13, tran. J.L. Ackrill

٥ - C� ،ت�%��٢، ٢f- ٢p a ١ 6 - in itself 7 - self - dependent

وا�z ا�%�%د " �cxO ک� در ����� c ا+]�^ ذ� �3! , �vcن - ٨Oه�����Oا� � "^�ا+OP&%زا c �2ا ک� �%ه2 در �����. -%د~2ح

��v) .0�Jن و�%د وا�z ا+*(

٢٩

اسپينوزا مدعي است كه هنگام تصور جوهر نبايـد در مـورد هـيچ چيـز ديگـري . گيردمي

چيـزي مفهـوم . مستقل از هر چيز ديگري اسـت 1منطقابينديشيم؛ به عبارت ديگر، جوهر

اسـپينوزا در بـاب صـفات ةنظريـ متنآيد، بار ديگر در كه به نفس خودش به تصور درمي

.شدخواهد پديدار

ةتا اينجا، ممكن است اين گونه به نظر برسد كه تبيين اسپينوزا از جوهر در همان جاد

كنـد كـه وقتـي اسـپينوزا بـه ايـن پرسـش توجـه مـي امـا 46 .كندطريق مي قديمي طي

سـتفاده قـرار نهد كه بسيار كـم مـورد ا اي گام ميبه جاده »ي جوهر به چيست؟معيارها«

اين انسان، ايـن اسـب : جواهر زيادي وجود دارد مقوالتدر ارسطونظر طبق .است گرفته

توانـد وجـود در سوي مقابل، اسپينوزا معتقد است تنها يك جـوهر وجـود دارد و مـي 2....و

اسـتداللي كـه بـه صـورتي اخـالق بخش اول 14 ةقضي. داشته باشد و آن جوهر خداست

بيند، اما روشن اسـت كـه ايـن اسـتدالل مبهم بيان شده را براي همين نتيجه تدارك مي

اسـت كـه ايـن اسـتدالل لـب 47 .است 3مبتني بر مفهوم خدا به عنوان جوهري نامتناهي

ه عنوان تنهـا و زند و خدا بنامتناهي بودن خدا تو گويي تمام جواهر ممكن ديگر راپس مي

دانست كه بـراي وجـودش بـه را چيزي مي "جوهر"دكارت نيز . مانديگانه جوهر باقي مي

اصـول . (گفت كه به يك معنا تنها جـوهر خداسـت سته نيست و ميبهيچ چيز ديگري وا

ي براي جوهر وجود دارد كه بر اسـاس آن گفت معناي ديگراما او مي 4)، بخش اولفلسفه

1 - Logically 2- 2 a 11- 13 3 - infinite 4 - CSM i, 210

٣٠

كـه بـراي وجـودش تنهـا بـه خـدا وابسـته چيـزي بگـذاريم را بـر "وهرج"مي توانيم نام

48 .سـخن بگـوييم 2و جوهر متفكـر مخلـوق 1توانيم از جوهر جسمانيمياست؛بدين معنا

كنـد اسـتدالل مـي او داند؛ در واقعروا نمي» جوهر« واژةاسپينوزا اين معناي دوم را براي

كه دكارت بـا كـاربرد معنـاي دوم گرفتـار ) توضيح داده خواهد شد امختصر به نحوي كه(

اسپينوزا بـه جـاي جـواهر جسـماني و . ه شده استميان نفس و ماد ةالينحل رابط ةمسأل

"بعد"متفكر به "فكر"و 3

گويد اينها جوهر نيستند بلكه صفات همان كند و مياشاره مي 4

-ونه تعريف مـي اين گ اخالقاسپينوزا صفت را در تعريف چهارم بخش اول . جوهر واحدند

ـ 5شيئي كه عقل«: كند همچنـين از 6.كنـد ادراك مـي » م ذات جـوهر مقـو ةآن را به مثاب

"مظهر"صفات به عنون 7 ذكـر عقـل در تعريـف صـوري صـفت 49 .كندجوهر ياد مي ذات

ميـان ةباعث شده كه برخي از پژوهشگران بر اين عقيده باشند كه از نظر اسـپينوزا رابطـ

و صفات را بر جـوهر تحميـل كـرده يدهعقل انديش است؛ 8ذهني ه ايجوهر و صفت، رابط

از . اما اين عقيده مطمئنا خطاسـت . است تحال آن كه جوهر در واقع فاقد آن صفا ،است

اي كـه كتـه نبه ذكر 50ارائه شده است، 9ميان شواهد بسياري كه عليه تفسير ذهن گرايانه

: گويـد در آنجـا اسـپينوزا مـي . مي كنـيم اكتفا است، بخش دوم آمده 44 ةدر برهان قضي

1 - corporeal substance 2 - created thinking substance 3 - extension 4 - thought 5 - intellect

pا/]ق، ص - ٦7 -expressing 8 - subjective 9 - subjectivist interpretation

٣١

همـان 2».چنانكه در خود هستند يعني آن ...كنداشياء را درست ادراك مي عهطبي 1عقل«

در تعريـف صـفت يكـي intellectرا در اين جـا بـا reasonاست، اگر منطقيگونه كه

ادراك كنـد، آنگـاه م ذات جوهر مقو ةرا به مثاب xگويد اگر عقل آنگاه اسپينوزا مي ،ميبگير

x م در واقعذات جوهر است مقو.

، بحث اسپينوزا در مورد صفات با اصـطالحاتي كـامال كلـي دنبـال اخالقدر بخش اول

شود تا خواننده بتواند تشـخيص دهـد فـالن شود؛ هيچ چيزي به طور روشن گفته نميمي

-كه به ما گفته ميتنها در دو قضيه اول بخش دوم است 51 .يا بهمان، مصداق صفت است

ذكر دو نكته در اين جـا ضـروري 52 .امتناهي خداستشود بعد و فكر، دو صفت از صفات ن

براي اشاره بـه صـفات اسـتفاده 3اوال بايد دانست اگر چه اسپينوزا از اسامي انتزاعي. است

گويد كـه مـثال اسپينوزا به وضوح مي.كند اما صفات از جمله صفت بعد انتزاعي نيستندمي

كند، مقصودش خدا به عنوان ممتد يا خدا بـه عنـوان يـك وقتي صحبت از صفت بعد مي

بـر اسـاس (تي فثانيـا هـر صـ . است) بخش دوم 2قضيه : اخالق( 4»شي داراي بعد است«

بعـد، سـخن گفـتن از ةنامتناهي است؛ بنابراين سخن گفـتن دربـار ) بخش اول 6تعريف

.دباشواقعيتي ممتد است كه نامتناهي مي

عد و فكر را اينكه اسپينوزا بداند، آشكارا بدين معني است كـه هـر ظهر ذات جوهر ميم

چيـزي كـه شـايد خيلـي روشـن . يك از آنها، اهميتي بنيادين در فهم ما از واقعيـت دارد

1 - reason

١١fا/]ق، ص - ٢3 - abstraction

g٩ا/]ق، ص - ٤

٣٢

او در مورد صفات كامال مغاير بـا ديـدگاههاي دكـارت ينيست اين است كه آيا ديدگاهها

فهمانـد كند، به طور ضمني مـي جوهر جسماني و متفكر صحبت ميوقتي دكارت از . است

ةبـه واسـط و1)53، بخـش اول، اصول فلسفه (يك از اين جواهر، صفات زيادي داردكه هر

مانـد، ماننـد بـاقي مـي 2، كه همواره نـامتغير )56، بخش اول، .همان(شود صفتي فهم مي

"صـفت اصـلي "يـك اما هر جوهر،. در مورد اشياء مخلوق 3وجود و ديمومتدارد و ايـن 4

بنـابراين اسـپينوزا و . عد و در مورد جوهر متفكر، فكـر اسـت صفت در مورد جوهر مادي، ب

وقـايع و حـاالت بعـد و بـر حسـب 5دكارت در اين باور توافق دارند كه طبيعـت فيزيكـي

اين اگر چه در (آنها همچنين تا حدي توافق دارند . بر حسب فكر بايد تبيين شوند 6روحي

كه طبيعت فيزيكي را تنها بـر حسـب بعـد و وقـايع و ) جا تفاوتهاي مهمي هم وجود دارد

دكارت اين نكته را با اين گفته بيـان . را تنها بر حسب فكر بايد تبيين كنيم روحيحاالت

اسـپينوزا 53 .نـد »واقعا متمـايز «كه جوهر جسماني و جوهر متفكر، 7)پنجم لتأم(كند مي

-دكارت در اين عقيده كه به هنگام تالش براي تبيين نفس يا مـاده نمـي خواهد گفت كه

حال چه رسد به ايـن -فيزيكي در هم بياميزيم بر حق است ةرا با حوز روحي ةتوانيم حوز

ةيـا حـوز ) كنـد مي 8ه گراييمادمانند آنچه (فيزيكي ةحوزبه را روحي ةكه بخواهيم حوز

اي كـه امـا اسـپينوزا خواهـد گفـت مـا بعدالطبيعـه . فرو كاهيم روحي ةفيزيكي را به حوز

1 - CSM i, 210 2 - unmodified 3 - duration 4 - principal attribute 5 - physical nature 6 - mental states and events 7 - CSMii, 54 8 - materialism

٣٣

بـر خـالف نظـر دكـارت، . كند، جدا بر خطاستدكارت بر حسب آن، اين نكته را بيان مي

كند بايـد بـه تنها يك جوهر وجود دارد و آنچه دكارت تحت عنوان دو جوهر از آن ياد مي

درآورده » آيـد مـي به نفـس خـود بـه تصـور «صورت صفات فكر و بعد، كه هر يك از آنها

54 .شود

به عنوان صـفات -كند كه با چنين نگاهي به فكر و بعد اسپينوزا همچنين استدالل مي

اي كه دكارت با آن مواجـه بـود، تواند مسألهمي -جوهرند يكصفات كه 1محصور به خود

:خواست كه به دو نظريه معتقد باشـد دكارت مي. ميان نفس و بدن ةرابط ةمسأل :حل كند

اوال جوهر جسماني و جوهر روحاني واقعا متمايزند، اما ثانيا نفس و بدن بر يكـديگر تـأثير

براي دكـارت مسـأله ايـن بـود كـه . گذارند و انسان در واقع، وحدت نفس و بدن استمي

هماننـد بسـياري (تواند صـحيح باشـد و اسـپينوزا تبيين كند چگونه اين قضايا هر دو مي

راه حـل كاما جهت در. تواند چنين تبييني ارائه دهدد كه دكارت نميكرگمان مي) ديگر

اين بدان دليل است كه اين مسأله درباره . اسپينوزا، ضروريست كه در نظام او پيشتر رويم

و اين بدان معناست كه بايد بـدانيم اسـپينوزا چگونـه . است 3و ابدان جزئي 2وس جزئيفن

"حـاالت "او در مـورد ةعني ضروريست كه به نظريدهد، ياينها را درون نظامش جاي مي4

.توجه كنيم

1 - self - enclosed 2 - particular minds 3 - particular bodies 4 - modes

٣٤

هـم 1كند كه جوهر نامتناهي نه تنها واحد، بلكه غير قابل تقسيماسپينوزا استدالل مي

سـئوالي 55 .تواند گفتـه شـود بايد باشد و همين مطلب در مورد هر يك از صفاتش نيز مي

ل تقسيم يا صفات غير قابـل تقسـيم شود اين است كه چگونه جوهر غير قابكه مطرح مي

به عبـارت ديگـر، . شود طيابيم، مرتبمان مي، قرار است با اشياء جزيي كه ما در تجربهآن

م اسـپينوزا كجاسـت؟ ظـا در نجزيـي جايگاه مفهـوم شـيء : شود كهاين سئوال مطرح مي

. شـود مـي ]نظام اسـپينوزا [وارد "حالت"مفهوم ةپاسخ اين است كه شيء جزيي به وسيل

احوال صفات خدا يـا حـاالتي هسـتند كـه بـه وجـه «گويد اشياء جزئي صرفااسپينوزا مي

را در پنجمـين "حالـت "اسپينوزا پـيش از ايـن 56 2».معين و محدودي بيانگر آن صفاتند

كـه «گويد كه حالت چيزي اسـت در آنجا مي. معرفي كرده است اخالقتعريف بخش اول

تـر خواهـد اين تعريف وقتي روشن 3».آيدآن به تصور مي ةسطدر شيئي ديگر است و به وا

از نظـر . گويـد، پيونـد يابـد مـي 5و حـالتي 4تمايزات واقعـي ةشد كه با آنچه دكارت دربار

ر برقـرار اسـت و بـا ايـن واقعيـت قابـل هدكارت، تمايز واقعي ميان دو يا بيشتر از دو جـو

. يز، بـدون ديگـري، فهميـده شـود تواند به نحو واضـح و متمـا تشخيص است كه يكي مي

تواند قطع نظـر از جـوهري كـه از سوي ديگر، حالت نمي 6 )60اصول فلسفه، بخش اول، (

بنابراين تمايزي حالتي ميان شكل يا حركت و جوهر «. واجد آن حالت است، فهميده شود

1 - indivisible 2 - CSMi, 213

fا/]ق، ص - ٣٤ -real distinctions ٥ -modal distinctions 6 - CSMi, 213

٣٥

ميـان و همين طور تمـايزي حـالتي . جسماني كه آنها ذاتا در آن وجود دارند، برقرار است

اگر چه اسـپينوزا وجـود 1)61، بخش اول، .همان( ».تصديق يا يادآوري و نفس وجود دارد

تمايز ميان حالت و آنچه حالت متعلـق بـه ]اما[كند، تمايزي واقعي ميان جواهر را رد مي

اين است كه حاالت او، حالـت يـك او با دكارت تنها اختالف جادر اين .پذيردآن است، مي

-گويد وقتي از اشياء جزيي صـحبت مـي در واقع اسپينوزا مي. آن جوهرند جوهر يا صفات

2گرفتـار خيـال محـض ) اگر چه به يك معنا تنهـا يـك هسـتي، خـدا، وجـود دارد (كنيم

آن چيزهـايي ، اين است كهفاحشآن هم اشتباهي ،چيزي كه اشتباه خواهد بود. نيستيم

.كنيمجواهر مستقل لحاظ ،كه در واقع حاالت يك جوهرند

اصـطالح اسـپينوزا، از يـك مـانور ]ةفلسـف [شود مفهوم حالـت در چيزي كه باعث مي

بهتر است كـه . كندل مياي است كه او به حالت محوصرف بيشتر باشد، وظيفه 3شناختي

ابتدا به ديدگاههاي او در مورد حاالت بعد توجـه كنـيم، جـايي كـه خـط فكـري را صفت

دهد كـه توضيح مي اخالقاسپينوزا در اولين تعريف بخش دوم .توان دنبال كردآسانتر مي

"جسم"مقصودش از او از ةضمنا، اين نمونه خوبي براي استفاد(حالتي از صفت بعد است 4

فلـذا .)فهمـيم ناميدن جسم، واقعيت جسم را مـي "حالت"او مدعي است با . ف استيتعار

. االت متفاوت درست يـك صـفتند تمايز جسمي از جسم ديگر بدان خاطر است كه آنها ح

1 - CSMi, 213 2 - mere fantasy ٣ -terminological exercise 4 - body

٣٦

ةبخـش دوم و قضـي 13 ةقضـي 1ةدقيق تفاوت آنها، ميان تبصر ةاسپينوزا براي تبيين نحو

اسپينوزا اين كه همة اجسـام .مي پردازد 3علم فيزيك ةاي دربارنظريه طرح كليبه ،2بعدي

يا در حال حركتند يا در حال سكون و اينكه هر جسمي كه در حال حركـت اسـت گـاهي

چيزي كـه باعـث تمـايز اجسـام . اصول متعارفه مي داند كند و گاهي تند، كند حركت مي

تفـاوت از جهـت حركـت و سـكون وتنـدي و كنـدي اسـت؛ و اينهـا 5)41حكم(شوند مي

بـرد و اسپينوزا از حركت و سكون به طورخاص نام مي. شوند محسوب مي حالتيتمايزاتي

شوند و به نحو ازلي و نامتنـاهي وجـود ناشي مي گويد آنها از طبيعت مطلق صفت بعد مي

] اسـپينوزا ةفلسـف [ كـه محققـان (در واقع بدان معناست كه حركت و سكون اين 57.دارند

»6»واسطة نامتناهي بي حالت د و براي فيزيكـدان نعموما در ماده وجود دار) خوانند عد ميب

. از اهميت اساسي برخوردارند

گويد آن اجسامي كه تنها از جهت حركـت يـا سـكون، تنـدي يـا اسپينوزا در ادامه مي

"بسيط ترين اجسام"توانند كندي متمايزند، ميبعـد از 2اصـل متعـارف (ناميده شـوند 7

عناصر اصلي و بنيادين نظام فيزيك اسـپينوزا هسـتند؛ آنهـا تقريبـا 9اين ذرات، 8)3حكم

. حاالتنـد نـه جـواهر مسـتقل "سـام تـرين اج بسـيط "با اين تفاوت كه 58معادل اتمهايند،

1 - scholium 2 - Gii, 97- 102 3 - physics 4 - Lemma

٨pا/]ق، ص - ٥٦ -immediate infinite mode 7 - most simple bodies ) يGH���� Jدآ �L2ا���م +�د,"در� ��2�"(

fgا/]ق، ص - ٨9 - Corpuscles

٣٧

از پـس تعريـف (ترين اجسام به هم متصل مي شوند تا گروههايي را تشكيل دهنـد بسيط

"جزيي ءشي"جسم يا يكو اسپينوزا هر يك از اين گروهها را 1)3حكم ءشـي . دنام مي 2

يء گوييم كه اين شـ مي جزيي ساختار خاصي دارد و مادامي كه اين ساختار را حفظ كند،

راجـع بـه جـوهر كـه ةضمنا اين نكته با يكي از دو مسأل(. جزيي، همان شيء جزيي است

دهـد آنچـه ثابـت بـاقي يعني اين مسأله كه وقتي تغييري رخ مـي -پيش از اين ذكر شد

مختلفـي هسـتند كـه ايـن 3اشياء جزيي داراي تركيبـات ) ارتباط دارد -ماند چيست؟ مي

كل به عبارت ديگر، -رسد يب نامتناهي به اوج خود ميتركيبات درشيء جزيي داراي ترك

نهايت عبارتست از تنها يك شيء جزيي كه اجزاي آن، يعني اجسام به انحاي بي«طبيعت

4.)7بعـد از حكـم ةتبصر(» ري پيدا شودمفروض تغي با هم فرق دارند بدون اينكه در كل

ةفلسـف [ محققـان . نامـد مي 5»كل عالموجهي از «اسپينوزا اين شيء جزيي را 64 ةدر نام

با واسطه، از آن جهت كه وابسـته -نامند مي 6»حالت با واسطة نامتناهي«آن را ] اسپينوزا

ـ به نظر مي. ركت و سكون استحبه 7يرسد اسپينوزا در اينجا كل جهـان فيزيكـي را تجل

حركت به سـكون ثابت نسبت كلي اين قانون كلي، بقاي شايد -كند قانوني كلي تصور مي

59.باشد

٨gا/]ق، ص - ١

2 - individual 3 - Complexity

٨٨ا/]ق، ص - ٤٥ -aspect of the whole universe(facies totius universi) 6 mediate infinite mode 7 - manifesting

٣٨

پـيش از ايـن . افكنـد ميان علم و فلسفه از ديد اسپينوزا پرتوي مـي ةبر رابط همة اينها

اش را يادآور شدم؛ اما اين بدان معنا نيسـت كـه او دلبستگي عميق اسپينوزا به علم زمانه

آنهـا كنـد از طريـق پـذيرد و سـعي مـي چون و چرا گزاره هاي علـم معاصـرش را مـي بي

ام كه اولويتي كه براي نظام هندسي در اظهاركرده] پيش از اين[در واقع 60.سازي كند كلي

اما اين نكته، صـرفا علـت . اش بود فلسفه قائل مي شود، تحت تأثير فيزيك رياضياتي زمانه

بـر را -كه به صورت اثري هندسـي عرضـه شـد -تبييني استنتاجي ترجيح يك نوع نظام

بـراي 1توجيه عقالني ةاين، مستلزم آن نيست كه اسپينوزا ارائ. دهد ضيح مينوعي ديگر تو

حقـايق شـيوة بـه همـان يبه طور كلـ حقايق علم از ديد او،. حقايق علم را ناممكن بداند

بـه طـور . از حقايق بديهي 2يعني بوسيلة استنتاج قياسي -شوند مابعدالطبيعي توجيه مي

نيسـت؛ بلكـه ل كنندزي كه فالسفه صرفا بر نتايج آن تأمخالصه، علم از نظر اسپينوزا چي

. فسفه براي توجيه قضاياي علمي الزم است

توانند بوسيلة اسـتنتاج مي "به طور كلي"االن گفتم كه به باور اسپينوزا قضاياي علمي

جسماني كه براي "شيءجزيي"مطمئنا آن نوع . قياسي آنها از حقايق بديهي توجيه شوند

حـال، . بدن انسان اسـت بيشترين اهميت را دارد، نوزا، به عنوان يك فيلسوف اخالق، اسپي

"اصل موضوع"تبيين اسپينوزا از بدن انسان مبتني بر چند در واقع تصديق اينكـه (است 3

نگاه كنيد بـه اصـل :بدن انسان مركب از اجزاي كثيري است،خود يك اصل موضوع است

1 - rational justification 2 - deduction 3 - postulate

٣٩

اي اسـت كـه صـحيح قضيه "اصل موضوع"اسپينوزا از مقصود 1)7بعد از حكم 1موضوع

"اصـل موضـوع "سؤال اين است كه چـرا . دشود اما بداهت اصول متعارفه را ندار فرض مي

وي كـه آيد مي 2)بخش دوم 17تبصره قضيه (پاسخ اسپينوزا بعدتر. بايد صحيح فرض شود

اين . د نكرده باشداش چيزي نيست كه تجربه آن را تأيي كند در اصول موضوعه تصديق مي

كشد؛ امـا پـيش از بحـث در ايـن نكته پرسش جايگاه تجربه در نظام اسپينوزا را پيش مي

. موضوع، الزم است به بيان او در باب حاالت فكر توجه كنيم

حـالتي از صـفت بعـد اسـت، ديـدگاههاي دكـارت گويد كه جسـم، وقتي اسپينوزا مي

. تواند سازگار تلقي شـود ينوزا در مورد جوهر ميدرمورد جوهر جسماني با نظرية خود اسپ

بر اين وجود دارد كه دكارت عقيده داشت تنها يـك جـوهر جسـماني هايي دال زيرا نشانه

اما در 61.از يكديگر متمايزند 3وجود دارد و اجزاي اين جوهر جسماني فقط به لحاظ حالت

يـك بود هـر نفـس انسـاني، دكارت معتقد . مورد نفس انسان وضعيت بسيار متفاوت است

تواند زيـر بـار چنـين است و اسپينوزا نمي -تر، يك جوهر متفكر به طور مشخص -جوهر

نفـس . نفس انسان بايد بر حسب مفهوم حالت بررسي شود از نظر او،. كثرت جواهري برود

گونه كه بـدن انسـان، دقيقا همان 4)بخش دوم اخالق 15قضيه (ب است انسان امري مرك

٨٨]ق، ص ا/ - ١ ٩٢ا/]ق، ص - ٢

3 - modally ٨٩ا/]ق، ص - ٤

٤٠

.اما حاالت صفت فكـر باز حالت هستند، 1در مورد نفس، واحدهاي پايه. ب استمري مركا

"تصورات"اسپينوز اين حاالت را 62.نامد مي 2

را شمقصوددكارت . گويد در تقابل با دكارت است مي "تصورات"آنچه اسپينوزا دربارة

يـد تصـورات آن افكـاري گو مـي 3در آنجا. كرده است بيان لتأماصطالح در سومين از اين

انسان، غول، آسمان، فرشته يا خـدا را كه مانند وقتي... از قبيل صور اشياءاند«هستند كه

"از قبيل"تأكيد عبارت 4».كنم تصور ميذهنـي 6تواند تصـوير بر اين است كه كسي نمي 5

دكارت تصور در هـر ديدگاهرسد كه از اصيلي از فرشته يا خدا داشته باشد؛ اما به نظر مي

آن را به عنوان امري متمايز 9است كه ذهن 8تياست و تصور موجودي 7سان -حال تصوير

از فعاليدر پاسـخ بـه دسـتة مـثال از اين روست كه دكارت . كند ادراك كردن، درك مي ت

هر آن چيزي است كه بـه «به معناي » تصور«توضيح مي دهد كه كلمة 10اعتراضاتسوم

كند كه اسپينوزا تأكيد مي در سوي مقابل، » .شود واسطه توسط ذهن ادراك مي صورت بي

تصور، فعارائـه اخـالق در تعريفي كه از تصـور در سـومين تعريـف بخـش دوم . است تالي

"صورت"گويد تصور مي دهد، ميرا بـر "صـورت " واژةكنـد كـه نفس است و اضافه مي 11

1 - basic units 2 - Ideas 3 - CSMii, 25

� از ��L2 دآJ ا� ا� ي #2 آ��ب ����]ت #� ��CDEت - ٤��2آx دآ�رت، ر��، ���]ت در ����� او�، ��L2 دآJ ا� ا� ي،:ذ�

2E�١٣g٨ دا��HEه4، ��پ اول، 2Uان، 5 - as it were 6 - picture 7 - picture-like 8 - entity 9 - mind 10 - CSMii, 127 11 - conception (conceptus)

٤١

"ادراك"ت نفـس حكايـت الياز فع "صورت" واژة رسد ر ميچرا كه به نظ ،دهد ترجيح مي 1

2.]مـورد ادراك داللـت دارد ءبه انفعـال نفـس از شـي "ادراك" واژةحال آن كه [كند مي

كنـد، از فعـل نفـس صـحبت مـي در اينجـا وقتـي اسـپينوزا كهروشن خواهد شد 63بعدا

، بـه x مسـاوي اسـت بـا انديشـيدن دربـارة xداشتن تصـوري از :مقصودش اين است كه

توان اضـافه مي .معناي ساختن حكمي دربارة آن، يعني تصديق يا انكار چيزي در مورد آن

تصور" كرد كه اسپينوزا دركاربرد" بـدين شـيوه، م بلكـه پيشـنهادي را عملـي ع نبـود، بـد

گفتـه بـود كـه اصـطالح 3التتـأم ةدكارت در مقدمـ . كرد كه دكارت مطرح كرده بود مي

اين معنا، معنـاي اما ادامه داده بود، 5گرفته شود، 4ذهن به معناي عملتواند مي "تصور"

. نيست پيشنهادي او براي اين واژه

شود، معلوم خواهد شد كه اسپينوزا براي تـرجيح گفته مي اخالقاز آنچه بعد از اين در

:بـه طـور خالصـه ايـن داليـل عبارتنـد از . دو دليـل عمـده دارد "تصور" واژةتعريفش از

بخشي از نظرية اشتباه او دربارة حكم بانيكند، مي مراد واژهمعنايي كه دكارت از اين ) 1(

و 7ذهـن : درگير مـي شـوند 6هدو قو] در ساختن حكم[دكارت بر اين عقيده بود كه. است

ه، يكـي كـه ايـن دو قـو 64كند اسپينوزا در سوي مقابل استدالل مي. 9)پنجم لتأم( 8اراده

1 - perception

ggا/]ق، ص - ٢3 - CSMii, 7 4 - operation of intellect

��٢�]ت در ����� او�، ��L2 ا� ا� ي، ص - ٥f 6 - faculty 7 - intellect 8 - will 9 - CSM ii, 39

٤٢

با سـاختن است مساوي) يعني داشتن تصور از چيزي(انديشيدن در مورد چيزي . هستند

با تصـديق بـال بـراي است حكمي دربارة آن؛ مثال انديشيدن در مورد اسبي بالدار مساوي

توانيم تواند شناخت ما از حقيقت را تبيين كند؛ زيرا چگونه مي دكارت نمي) 2. (يك اسب

65ازاي آن مطابقت دارد؟ بدانيم كه تصوري حقيقي با مابه

اسـت امـا ديـدگاههاي خـود اسـپينوزا به عنوان انتقاد از دكارت قابل فهم ها همة اين

مسأله اين است كه تصور به عنوان حالتي از فكر به چـه . شود اي را موجب مي مسأله] نيز[

. تصفت فكر اسـ نهايت بودن بي ،اين مسألهخاستگاه . شود طريقي با صفت فكر مرتبط مي

توانـد حـالتي از ايـن پرسد تصوري كه شخصي جزيي دارد، به چـه معنـايي مـي كسي مي

ممكن است كسي پاسخ ) در قياس با صفت بعد و حاالت آن(صفت نامتناهي ناميده شود؟

دانـد؛ امـا اصـال روشـن نامتناهي مي 1نفس -دهد كه اسپينوزا صفت فكر را نوعي حاصل

ممكن است نظرية اسپينوزا در باب . تواند باشد چه مي 2نيست كه منظور از چنين حاصلي

اگـر .گيرد، پرتوي بـر ايـن مسـأله بيفكنـد كه در صفحات بعد مورد بحث قرار مي،حقيقت

درست با نظـام تبيينـي بخواهيم پيشاپيش چيزي بگوييم، اسپينوزا معتقد است كه تصور

يـان تصـور و صـفت خطـا چنـين نيسـت و شـايد رابطـة م سازگار است حال آنكه تصـور

دربـارة نظريـة اسـپينوزا ازاما شايد آنچه . در همين راستا فهميده شود هم بايد ]فكر[=آن

طـرح شـده در صـفحات پـيش ةپاسخ او به مسـأل دركگفته شد براي در اينجا تصورات

. كافي باشد ،هماد -روابط نفس ةمسأل،

1 - mind - stuff 2 - stuff

٤٣

خواسـت ارت مطرح شـد كـه مـي كنيم كه اين مسأله از آن جهت براي دك يادآوري مي

واقعـا «خواست بگويد نفـس و بـدن از سويي مي. به دو قضيه معتقد باشد] در عين حال[

از سوي ديگر احساس مي كرد مجبور است خالف اين را بپذيرد يعني اينكـه و» متمايزند

سـخ پا. نفس و ماده اسـت وحدت ،گذارند و در واقع انسان نفس و بدن بر يكديگر تأثير مي

در . شـود اش در باب صـفات و حـاالت داده مـي اسپينوزا به اين مسأله در چارچوب نظريه

بر حق 1)اعتراضاتپاسخ به دسته اول (واقع اسپينوزا معتقد است كه دكارت در اين گفته

ـ بود كه اگر هر چه را به ماهينفـس تعلـق دارد از جسـم سـلب كنـيم بـه نحـو كامـل ت

گويـد اسـپينوزا مـي 2.همين طور بـرعكس در مـورد نفـس فهميم كه جسم چيست و مي

يعنـي جـواهر ع مختلفادكارت بر اين فرض او مبتني بود كه جواهري اساسا از انو اشتباه

وجـود دارد در واقع تنها يك جوهر با صفات مختلف .روحي و مادي بايد وجود داشته باشد

كند كه توافقي مشروط بـا دكـارت و در اينجا اسپينوزا بيان مي( كه هر يك از اين صفات

. »يدبه تصور آ به نفس خودش«بايد ) دارد

بايد وقايع و حاالت فيزيكـي را آيند، از آنجايي كه صفات به نفس خودشان به تصور مي

بـا . تبيـين كنـيم روحـي را تنهـا بـه لحـاظ روحيتنها به لحاظ فيزيكي و وقايع وحاالت

اي در يكـي، مرتبط نيستند چرا كه هر حالـت يـا واقعـه انسان كامال نا اينحال نفس و بدن

اين بدان دليل است كه فكر و بعد صفات مختلف . اي مطابق در ديگري دارد حالت يا واقعه

1 - CSMii,86

دآ�رت، ر��، ا!Jا�aت و D+�j���L2� ، و �%Oaح از !�4 . ج.ر - ٢ .١٣p، ص ١٣٨p-2آ* ا���Eرات !�4i و �2ه&4H، : ا���2U ،4ان. م

٤٤

اخـالق بخـش دوم 17همان گونه كه اسپينوزا در تبصرة مهمي ذيل قضـيه . يك جوهرند

1:دهد توضيح مي

... است كه به دو صورت ظاهر شده اسـت حالت بعد و تصور آن حالت نيز شيء واحد «

يك چيز است، اگرچه به واسطة ... آن 2مثال دايره كه در طبيعت موجود است و تصور

».صفات مختلف ظاهر شده است

كند از آنچـه در مـورد طبيعـت صـفات بيان مي اخالقاز بخش سوم 2سپينوزا در قضيه ا

س را به انديشـيدن وادارد و نـه نفـس تواند نف نه بدن مي «شود كه گفته است نتيجه مي

همـان طـور كـه او خـود تشـخيص 3».تواند بدن را به حركـت يـا سـكون وادار كنـد مي

فـرض كنيـد اسـتادكاري 66مـثال . اين مطلب ممكن است متناقض به نظر برسـد دهد، مي

درحال ساخت معبدي است، مطمئنا ذهن استادكار بايد حركات دستانش را هدايت كند؟

تواند باشد و مـردم تنهـا بـه ايـن دليـل فـرض گويد اين چنين نمي وزا در پاسخ مياسپين

تواند انجام دهد يا از تفكـر دانند بدن چه مي آنها نمي«بايست چنين باشد كه كنند مي مي

يكنـد وقتـ در ادامه اشـاره مـي 4».توان به دست آورد در صرف طبيعت آن چه چيزي مي

هـايي كـه مايلند در چارچوب ماشـين كنند، انسان فكر مي هاي بدن مردم در مورد قابليت

ةنسبت به اشيائي كه به وسيل... 67 5ساختمان بدن انسان«توانند بسازند، بينديشند اما مي

٧٣ا/]ق، ص - ١٢ - Idea ) يGH���� Jدآ �L2� رت«در%N «*+ا , �)(. ١٣gا/]ق، ص - ٣ ١٣٩ا/]ق ، ص - ٤

5 - Corporis humni fabrica

٤٥

) گويـد اسپينوزا تلويحا مـي (بنابراين » .هنر و مهارت انسان ساخته شده برتري بسيار دارد

دسـت اسـتادكار نتوانـد صـرفا بـه لحـاظ كـات رهيچ دليلي وجود ندارد كه فكر كنـيم ح

.فيزيكي تبيين شود

نظرية اسپينوزا دربارة روابط ميان نفس و بدن اغلب، و تـا حـدي بـه حـق، صـورتي از

"جسمي – روحيتوازي نگري "مقصـود از ايـن اصـطالح ديـدگاهي . دانسته شده اسـت 1

بدن، بلكه حاالت نفـس گذارد و نه نفس بر است كه بر اساس آن نه بدن بر نفس تأثير مي

و بـالعكس روحـي متنـاظر يك حالـت اي هستند كه براي هر حالت بدني، و بدن به گونه

بـارة اما توصيف نظرية اسـپينوزا در .روحيع بدني و يوجود دارد؛ و به نحو مشابه براي وقا

اين بدان دليـل اسـت . كند آن را به نحو كامل معرفي نمي شكل،بدن بدين -روابط نفس

تـوان ثال ميم. جسمي، نه يك نظريه بلكه گروهي از نظريات است - روحينگري كه توازي

كه آن هـم بـر روابـط ميـان 68 2اليب نيتس در مورد هماهنگي پيشين بنياد ةگفت نظري

ة امـا نظريـ .جسـمي اسـت -نگـري ذهنـي شود، صـورتي از تـوازي نفس و بدن اطالق مي

بـراي . بـدن بسـيار متفـاوت از نظريـة اسپينوزاسـت -اليب نيـتس دربـارة روابـط نفـس

تر نظرية اسپينوزا، بايـد پاسـخ او را بـه ايـن پرسـش كـه چـرا بايـد بـه بندي دقيق طبقه

ايم، پاسخ اين اسـت گفته] هم قبال[همان طور كه . بررسي كنيم شت،نگري اعتقاد دا توازي

همان يك جـوهر اما صفت » آيد به نفس خودش به تصور مي«كه هر صفت عليرغم اينكه

اگر اينگونه نظر كنيم، نظرية اسپينوزا دربـارة روابـط ميـان نفـس و بـدن، صـورتي . است

1 - psycho- physical parallelism 2 - pre- estabilished harmony

٤٦

ايـن نظريـه 69.شود خوانده مي 1"تيدو حيثي ةريظن"كالسيك از آن چيزي است كه غالبا

اي به عنوان نظريـه ) 1901 لندن( 3اثر بالدوين 2شناسينبه روشني در فرهنگ فلسفه و روا

ـ و روحيوقايع «: كند تعريف شده است كه بيان مي بـدني تجليمـوازي 4ات يـك واقعيـت

اين تئوري» .هستند 5زيربنايي

ن يو ايدئاليسم فائق آمـده اسـت بـد ماده گرايينگري كند كه بر يك جانبه ادعا مي«

ماننـد كنـد، گونه كه هر دو مجموعه را تنها حيثيات مختلف يك واقعيـت لحـاظ مـي

ر ببينيم؛ يا بر اساس استعارة محبـوب ب يا مقعنكه يك منحني را از دونظرگاه محداي

هـاي در واقع يـك واقعيـت هسـتند كـه بـه زبـان روحيهاي بدني و ديگري، واقعيت

».اند مختلف بيان شده

جوهر نخواند؛ اما غالبا نسبت ميان جوهر و صفت را به 6"تحيثي"سپينوزا هرگز صفت را ا

گونه كه پيش از اين ذكر شد، به صـراحت كند و همان توصيف مي] نبيم[= 7ظهرمعنوان

يك چيز است كه به دو صـورت ظـاهر «متناظر آن از فكر بعد و حالت گويد كه حالت مي

».شده است

1 - double- aspect theory 2 - Dictionary of Philosophy and Psychology 3 - Baldwin 4 - manifestations 5 - a single underlying reality 6 - aspect 7 - expression

٤٧

خـدا بـه ةميان خدا و حاالتش بگويد با آنچه بايد دربار ةرابط ةآنچه اسپينوزا بايد دربار

ـ . بگويد، عميقا مرتبط است عنوان يك علت 1ت خـود پيش از اين گفته شـد كـه خـدا، عل

"علت فاعلي"گويد كه خدا است؛ اما اسپينوزا مي دليـل ايـن . همـه حـاالت نيـز هسـت 2

حال، از . شود نهايتي حاالت از ضرورت طبيعت الهي ناشي مي اين است كه بي 70اش گفته

اي منطقي است، معادل اين است كه گفته شود رابطهي، عل ةآنجا كه از نظر اسپينوزا رابط

.حاالت است نهايتي بي تخدا عل

بـرد كـه بـه بهـره مـي 3نامد، از واژگان سـنتي مي "علت فاعلي"وقتي اسپينوزا خدا را

بق نظر ارسطو، چنين علتي منشأ تغييـر يـا بـه سـكون در آمـدن اطم. گردد ارسطو بازمي

كنـد براي مثال، مردي كه نصيحت مي از اين رو،)32 -29ب 194، 3، 2، فيزيك . (است

در ايـن مـوارد علـت، بيـرون . معنا يك علت است و پدر، علت فاعلي فرزندش است بدين

شودكه اما اين مانع اسپينوزا نمي. معلول است و جوهر اسپينوزا، خدا، بيرون حاالت نيست

دهـد اي توضـيح مـي ور كه در نامهط همان. آنچه در اوست، نام ننهد "علت فاعلي"خدا را

6اخـالق بخـش اول 18گونه كه در قضـيه است يا آن 5خدا علت فاعلي دروني 4)60نامه (

"داخلي"گويد خدا علت مياين بـدان معناسـت كـه اسـپينوزا بايـد تصـور . اشياء است 7

71.فهمند، منكر شود خداي خالق را، آنگونه كه فالسفه خداپرست مي

1 - self- caused (Causa sui) 2 - efficient cause 3 - traditional terminology 4 - G iv, 271 5 - internal efficient cause

.٣٧ا/]ق، ص - ٦7 - immanent

٤٨

ت فاعلي اعليغـايي "از نظر ارسطو، علت . شود مي تميز داده "غايي"ت ز قديم از علي" ،

روي مثال، سالمتي علـت پيـاده -شود چيزي انجام ميبه خاطر آن غايت يا هدفي است كه

اسپينوزا سخت بر اين عقيده اسـت كـه ) 3الف 195 -32، ب 194، 3، 2فيزيك، . (است

را 1توانيم عليـت غـايي نمي] اما[علت فاعلي بدانيم، توانيم و در واقع بايد خدا را گرچه مي

اصـول دكـارت در . از اين حيث، او تا حـدي بـا دكـارت توافـق دارد . به خدا نسبت دهيم

بايد به دنبال پژوهش علل فاعلي اشياء مخلوق باشيم نه علل «تصريح كرده بود كه فلسفه

بـراي اوموافق است؛ اما با دليـل با دكارت تا اينجا اسپينوزا 2)28بخش اول، (» غايي آنها

اما راغب است ،منكر اين نيست كه خدا هدف داشته باشددكارت . اين حكم موافق نيست

در مقابـل 3)2، بخش سـوم، اصول فلسفه. (توانيم اهداف خدا را بشناسيم ما نميكه بگويد

يـد چنـين گو او مـي . معناست مفهوم خداي هدفمند بيمعتقد است ، اسپينوزا نظر دكارت

غـايتي عمـل ةزيرا اگر خدا بنا باشد كه بـه واسـط 72مفهومي با كمال خدا ناسازگار است؛

اما 4،)اخالقبخش اول ةضميم(كند، ضرورتا در طلب چيزي خواهد بود كه فاقد آن است

.تواند فاقد چيزي باشد خدا به عنوان موجودي مطلقا نامتناهي، نمي

تواند بـه خـدا اطـالق شـود، بلكـه ت غايي نميمفهوم عليكند اسپينوزا نه تنها فكر مي

توانـد اطـالق بر موجودات متناهي مانند خـود مـا هـم نمـي حتي اين مفهوم تقد استعم

تـر از ديـدگاههاي او باطني، بلكـه بـه فهمـي عميـق ةاين نظريه نه تنها از سر عالق. گردد

1 - final causality 2 - CSMi, 202 3 - CSMi, 248 4 - Gii, 80

٤٩

تـوان گفـت بـه نحـوي مـي كـه كنـد اسپينوزا تصـديق مـي . گردد ت خدا بازميعلي ةدربار

ـ موجودات متناهي، برخالف خدا، هدف دارند؛ اما مي ت هدفمنـدي بايـد گويد چنين فعالي

هـاي او جهت فهم موضع اسپينوزا الزم اسـت بـه گفتـه . ت فاعلي تبيين شودبرحسب علي

گويـد برخـي او مـي . ه كنـيم توج، نشأت گرفتن اشيا از خدا به عنوان علت راههاي ةدربار

"حاالت نامتنـاهي "شوند؛ اينها اصطالحا مطلق خدا ناشي مي االت از طبيعتح. هسـتند 1

زيرا طبيعـت (توانند از طبيعت مطلق خدا ناشي شوند نمي 2، حاالت متناهياز سوي ديگر

خـدا ةدر عوض، حاالت متناهي بايـد بـه واسـط ) مطلق خدا، آنها را نامتناهي خواهد كرد

، اخـالق . (ل به حالتي شده اسـت اي تصور شود كه خدا متحو نهبه گو] اما[ 3موجب شوند،

هر شيء جزيي توسـط شـيء جزيـي ) .همان(نتيجه اين است كه 4)28بخش اول، قضيه

شود و اين شيء جزيي هم باز توسط شيء جزيي ديگر و همين طور تـا ديگري موجب مي

ةاالت متناهي را بازيچـ ح همة] ديدگاه[به نظر برسد كه اين ممكن است چنين. نهايت بي

اما اسـپينوزا . گيرد م قرار ميچيزي كه صرفا مورد تحك -كند نيروهاي خارجي مي ةدرماند

ايـن تبصـره . گونـه نيسـت دهد كه ايـن بخش دوم نشان مي 45 ةمهمي بر قضي ةدر تبصر

ت در خدا وجود دارد يا نشأت گرفتن ضـروري 5اي ت دوگانهدهد كه علي نشان مي و ماهيـ

گويد اگرچـه هـر شـيء اسپينوزا مي. است متفاوت شيوةجود شيء از شيئي ديگر به دو و

شيء جزيـي ديگـري موجـب شـده اسـت، بـا ايـن همـه ةجزيي به وجه معيني به واسط

1 - infinit modes 2 - finit modes 3 - determined

.ppا/]ق، ص - ٤5 - dual causality

٥٠

كند از همـان ضـرورت سـرمدي آن هر چيزي وجودش را حفظ مي ةنيرويي كه به وسيل«

1 ».شود طبيعت خدا ناشي مي

معنـاي ( Conatus«4«همـان اسـت كـه معمـوال تحـت عنـوان 73 3هيا قو 2اين نيرو

ششـم از مهم ةاسپينوزا در اينجا براي قضي. شود از آن ياد مي) "كوشش"فظي آن الل تحت

هر شـيء از ايـن حيـث «كند كه در آنجا بيان مي. كند چيني مي مقدمه اخالقبخش سوم

ـ مي 5كه در خود هست، "در خـود هسـت "عبـارت 6 ».دكوشد تا در هستيش پايـدار بمان

بخش سوم را با 6 ةبازتاب تعريف اسپينوزا از جوهر در تعريف سوم بخش اول است و قضي

زيرا از آنجا كـه . زند بخش دوم، كه در پاراگراف اخير بحث شد، پيوند مي 45قضيه ةتبصر

ء بخش سوم بايد به اين معنا اخذ شـود كـه هـر شـي 6 ةتنها يك جوهر وجود دارد، قضي

گيـري از زبـان بـا بهـره (يا -حيث كه خداست آنكوشد تا در هستيش پايدار بماند از مي

از ضـرورت سـرمدي طبيعـت خـدا ناشـي «حيث كـه آناز ) بخش دوم 45قضيه ةتبصر

اخـالق اسپينوزاسـت و بحـث مبسـوط ة، اساس فلسـف conatusاين مفهوم از » .شود مي

ا در اينجا خـوب اسـت ذكـر شـود كـه از نظـر ام 7.شود دربارة آن به فصل بعد مربوط مي

-نـاميم و نه فقط اشياء بسيار پيچيده كه موجودات زنـده مـي -اسپينوزا هر شيء جزيي

.١١٧ا/]ق، ص - ١

2 - force 3 - power

#252دا� , » آ%-� #2اي ح�� ذات«در ��L2 دآ� J���GHي #� - ٤ , ا+*-.

5 - quantum in se est .١p٣ا/]ق، ص - ٦٧ - ����� ،d����C%د �+* آ� " � +�O+4 و ا/]43 ا+OP&%زا����"

.�%+K دآJ #�%م �%-�� - , و xO� �[R3 از (ن ��د آ2د�

٥١

بنـابراين .»در خـود هسـت، در هسـتيش پايـدار بمانـد «حيث كه آنكند، از كوشش مي

جسـم متحـرك بـه «گويـد مـي اخالقبخش دوم 3هنگامي كه اسپينوزا در نتيجة حكم

1»جسـم ديگـري بـه سـكون موجـب شـود ةدهد تا اينكه به وسـيل حركت خود ادامه مي

ةنـوعي كـه بـه واسـط آن يعنـي –لحـاظ شـود conatusتواند به عنوان مصداقي از مي

. كند ظهور مي "ترين اجسام بسيط"

اسـت 2تيصورت نهايي موجبي ت خدا، ديدگاههاي اسپينوزا در باب علي نكتةترين برجسته

پيش از ايـن ديـديم كـه خـداي اسـپينوزا از چنـد جهـت بـا خـداي . كنند عرضه مي آنها كه

و آفرينـد، علت فاعلي، جهان را از هيچ نمي عنوان ولو به اينكه خدا،: خداپرستان متفاوت است

خـداي . اما تفـاوت مهـم ديگـري هـم وجـود دارد . تواند براي غايتي عمل كند اينكه خدا نمي

گزينـد و به عبارت ديگر خـدا خلـق كـردن را برمـي : كند خلق مي 3اختيار خداپرستان از روي

دكارت بر آزادي انتخاب خدا تأكيـد زيـادي كـرده . داشته باشد اين توانست انتخابي غير از مي

كنـد و اشـياء آزاد عمـل نمـي خـدا از روي ارادة 74گويـد است؛ در سوي مقابل، اسپينوزا مـي

اند، بـه وجـود ه نحو ديگر يا ترتيب ديگري غير از آنچه ايجاد شدهب توسط خدا اند توانسته نمي

دقيقـا . ناميدن اشياء وجـود نـدارد 4اين بدان معناست كه هيچ توجيه عيني براي ممكن. آيند

مـورد ةبـراي نتيجـ او از روش استدالل كـردن توان كند مي اسپينوزا در اينجا ادعا مي آنچه را

ناشـي "الـف "ضرورتا از "ب"آنگاه باشد، "الف "معلول "ب"ر دانيم كه اگ مي. فهميدنظرش

.٨fا/]ق، ص - ١

2 - determinisrn 3 - freely 4 - contingent

٥٢

از او ناشـي مـي حال بر اساس تحليل اخير، هر چيزي معلول خداست، يعني ضرورتا. شود مي

بنـابراين هـر چيـزي .وجود دارد ضرورتا) اخالق بخش اول 11به واسطة قضية ( شود؛اما خدا

د داشته باشد و بدين جهت هر چيزي ضـرورتا وجـود مگر اينكه وجو نمي تواندكه وجود دارد

تر بخـواهيم بگـوييم، هـيچ ترتيـب ديگـري يا با طرح استدالل به نحوي ديگر، اگر دقيق دارد؛

اسـپينوزا اسـتدالل باالتر از اين، . قابل تصور نيست] غير از آنچه وجود پيدا كرده[براي جهان

ضـرورتا موجـود ) ي هر چه منطقا ممكن باشديعن(كند هر چه را در قدرت خدا تصور كنيم مي

شود كه اگر چيـزي وجـود نـدارد، پـس از اين نتيجه مي ). 35بخش اول قضيه، اخالق (است

ـ . محال است كه وجود داشته باشد ت به اين منظور ديدگاه اسـپينوزا را صـورت نهـايي موجبي

اسـت 1معلـوم جهـان آغـازين خاصي از قوانين و حالت ةناميدم كه او به اين گفته كه مجموع

. كنـد تواند از آنها اسـتنتاج شـود، بسـنده نمـي مي به طور كلي مطلقا همة حاالت جهانپس

چنين موضعي با اين فرض كه ممكن است قوانين ديگري وجود داشته باشد يـا اينكـه حالـت

لـت آغـازين امـا از نظـر اسـپينوزا قـوانين و حا . سازگار اسـت تواند متفاوت باشد، آغازين مي

معني كه هيچ صورت ديگري براي آنها بـه معنـاي دقيـق كلمـه قابـل ضروري هستند به اين

. تصور نيست

ن گفتـه يـ پـيش از ا . ، انسان و به ويژه نفس انسان استاخالقدغدغة اصلي اسپينوزا در

نفـس انسـان جـوهر نيسـت؛ از استدالل مـي كنـد دكارت، اسپينوزا ] نظر[شد كه برخالف

1 - given

٥٣

از اجزاي كثيـري بمرك كند نفس انسان دقيقا همچون جسم او، استدالل مي 1جابيجنبة اي

تر بخواهيم بگوييم، نفس انسان تصوري است كه از تصورات زيـادي تركيـب اگر دقيق. است

شـرح اسـپينوزا دربـارة نفـس انسـان بسـيار 2)15، بخـش دوم، قضـيه اخـالق . (شده است

قسـمت . شـود اصلي تقسـيم مـي قسمتاست و به دو انتر از شرح او دربارة بدن انس لمفص

نظريـة بـه شود كه گيرد به موضوعاتي مربوط مي را دربرمي خالقبخش دوم ا اول كه بيشتر

دوم كـه قسـمت . يعني، ماهيت تصور درست و ماهيت انـواع شـناخت - ق داردتعل 3شناخت

و عواطـف دارد، شود، به نفس انسـان بـه عنـوان چيـزي كـه ميـل بخش سوم آغاز مي طي

. ق به نظريه شناختندموضوعاتي است كه متعل اصلي ما در اين مقاله ةوظيف. پردازد مي

"تصورات درست"اسپينوزا هم از "تصورات تام"كند وهم از صحبت مي 4

؛ اين دو نـوع 5

گويـد كـه بايـد بـا اسـپينوزا دربـارة تصـور درسـت مـي . تصور بسيار به يكديگر مرتبطند

[= قش ؛ تصور تام، تصوري درست است كه از نسبتش با متعل8و7»ابق باشدطم«، 6قشمتعل

در نظر گرفتـه شـده 10اش و تنها از لحاظ خصوصيات داخلي 9شده تجريد] شي موردتصور

١ -positive side

٢ - `N ،٨٩و ٩٠ا/]ق. 3 - theory of knowledge 4 - true ideas 5 -adequate ideas 6 - its object 7 - agree with

���Qرف - ٨ Nا �L2� ٦در , - ���5 ��%H&اول #� ��ر+4 ا� ����C%�«: ا+* �# ر �� (��� �%رد �C%ر ا+*، �C� �#�S%ر در+* #��

.١٢ا/]ق، ص » #�-٩ -abstracted 10 - internal properties

٥٤

كند، ممكن است چنين به نظر برسـد كـه صحبت مي "مطابق"وقتي اسپينوزا از 1.75است

،بايد يادآوري شود كه از نظـر اسـپينوزا . دارد ظرمد نرا 2حقيقت از نظرية تطابقي يروايت

توان چنين پنداشت كـه منظـور بنابراين مي تصور مستلزم صادر كردن حكم است؛ داشتن

موجود هنگامي درست است كه اين حكم 3پرويز) مثال(اسپينوزا اين است كه تصور من از

امـا در واقـع . رويـز باشـد من كه پرويز موجود است مطابق با واقعيت خاصي يعني وجود پ

گويد چندان نظر سخن مي] حقيقي[= چنين نيست؛ هنگامي كه اسپينوزا از تصور درست

.شود، ندارد به حقيقتي كه در حقيقت شناخت از ان صحبت مي

در آنجا اسـپينوزا . ارائه شود اخالقبخش دوم 43كته در قضيه ناين ةشايد اولين اشار

ايـن » .دانـد كـه تصـور درسـت دارد ارد، در همان وقت ميآنكه تصور درست د«گويد مي

تواند اشتباهي فاحش به نظر برسد؛ ممكن است كسي اعتـراض كنـد وقتـي افالطـون مي

سـت بـا 5داشتن پنداري درست دربارة اينكه اين جـادة الريسـا 4)الف 97ون، نم(گفت مي

اما جلوة تناقض . تگف دانسستن اينكه اين جادة الريساست يكي نيست، مسلما صحيح مي

"درست"بازد كه بدانيم اسپينوزا اصطالح وقتي رخ ميرا به معنايي خاص استفاده مي 6

١ - d�2Q� �L2� درp , ��C%د �� از «: ا+* �� دوم #� ��ر+4 (�

�C%ر ��م �C%ري ا+* آ� �%ن #&��� و # ون در ��2 ��25 �%a%ع �C%ر ا!��Rر -%د، �v /%اص �� !]��ت دا/�C� �� 4%ر در+* را

».دارا #�-2 - correspondance theory of truth

٣ - 4�O�Hا� �� , ا+* Peterدر �). ح�� - ٤iI �L2� ،ر ا�]~%ن��) �!%i� ،4��4�S، ا���Eرات /%ارز

.٣٨g، ص ��١5 - Larissa 6 - true

٥٥

كه پيش از اخـالق نگاشـته شـده، مناسـبت ،رسالة اصالح فاهمهدر اينجا عبارتي از . دكن

1:گويد اسپينوزا مي. دارد

كـه پرويـز وجـود انـد ندوجـود دارد، امـا اگر كسي بگويد كـه پرويـز، بـراي مثـال، «

پسـنديد، يا اگر بيشتر مـي -خطاست شود، اش، تا آنجا كه به او مربوط مي عقيده دارد،

تنها » وجود دارد پرويز«حكم . حتي اگر پرويز واقعا وجودداشته باشد -درست نيست

76».درنسبت به كسي درست است كه به طور قطع مي داند پرويز وجود دا

بخش دوم بر همين نكتـه 43هست و تبصرة قضية ، همينهم خالقاديدگاه اسپينوزا در

چيزي «در آنجا اسپينوزا بيان مي كند داشتن تصور درست بدان معناست كه . داللت دارد

اخـالق فلـذا وقتـي اسـپينوزا در 2».را به طور كامل يا به بهترين نحـو ممكـن، بشناسـيم

سـت دارد، چيـزي منـافي بـا آنچـه مي داند كه تصور در گويد آنكه تصور درست دارد مي

: گويد اين اسـت كـه گويد؛ آنچه مي نمي افالطون دربارة شناخت و پندار درست گفته بود،

.داند داند، مي داند كه مي آنكس كه مي

چيزهاي بيشتري هست كه بايد دربارة ديدگاههاي اسپينوزا در باب شناخت و حقيقت

گويـد كه اخيرا ذكر شـد، اسـپينوزا مـي قاخالبخش دوم 43 ةدر تبصرة قضي. گفته شود

به بهترين نحو به طور كامل يا«داشتن تصور درست نه فقط دانستن، بلكه دانستن چيزي

اخـالق كند كه پـيش از ايـن در بخـش دوم اي اشاره مي در اينجا به نكته. است 3»ممكن

1 - Gii, 26

١١pا/]ق، ص - ٢3 - perfecte sive optime

٥٦

شـناخت وجـود يعني اينكه انـواع مختلفـي از -مطرح كرده بود 1)40بر قضيه 2تبصره (

نـوعي شـود كـه داشـتن گويد معلوم مـي از آنچه او دربارة انواع شناخت مي ،اينك 77.دارد

چنين در .تصوري درست ممكن است بدون داشتن -اختي كه كامل نيست نش -شناخت

تواند بداند كـه اين بيان كه كسي مي. غيرتام است صرفاتصوري كه شخص دارد، شناختي

Pيه ، ولو اينكه قضPامـا . ، درست نباشد، ممكن است باز هم تناقض ديگري به نظر برسد

گويد، نشـان مـي دهـد كـه تنـاقض صـرفا توجه به آنچه اسپينوزا دربارة انواع شناخت مي

. ظاهري است

نوع شناخت وجود دارد كه سه گويد اي كه اندكي پيش ذكر شد مي اسپينوزا در تبصره

"سـتداللي ا"، 2"لتخي"به ترتيب آنها را "شـناخت شـهودي "و 3

اولـين نـوع . نامـد مـي 4

مربوط است و در دنبالة اين قسـمت بـه شناخت به موضوعي كه اكنون مورد بحث ما بود،

مبتني بر تجربة حسي و قضاياي كلي شامل قضاياي جزيي» لتخي« .ن خواهيم پرداختآ

گويـد چنـين شـناختي را اسپينوزا مـي 78.ست5استقرا منتج شده از موارد جزيي به واسطة

"مشكوك"توان شناخت ناشي از تجربة مي"مغشوش"يا 6

) .همـان (مقصـود وي . ناميـد 1

١١١ا/]ق، ص - ١

2 - imagination ٣ - reason ) ,ر�s 43ور�j ي درGH���� J١دآfح� ٠�N ا/]ق ١١١در

4� u&� �iآ� �دل ا��Q�ن ��ر+^ #� ��ي ا�� در ز#�«: �%5 در#�ر, �iQ%�� واژ, !� و /2د #� آ�ر #2د, �iآ� ا�� �vن ~%ر آ� ... ا�

,Parkinson )Spinoza's theory of knowledgeو از !�Rرات ... و���� ��2Cح آ2د,p.167. (4��C%د ا+OP&%زا از (ن آ��i در ا�&�q ا+� �ل و 2#� ، �)

.) ا+�&��ج #2ه��4 ا+*٤ - intuitive knowledge ) �L2� %ع -&�/* را در� �ي ا�GH���� Jدآ»intuitive science« ،"%دي�آ2د," !�0 - �L2� .)ا�

5 - induction 6 - uncertain

٥٧

"نـاقص و مـبهم "پاره، نامربوط و بدون نظـم وترتيـب عقالنـي و همچنـين تصورات پاره2

دراين صورت، اين بدان معناست كه نوعي از شناخت وجـود . است 3)بخش دوم 41قضيه (

، خـالق ا (اسـپينوزا اشـارة . كه مستلزم تصورات ناقص يـا خطاسـت -ل تخييعني، -دارد

اند، پرتوي بـر »مانند نتايج بدون مقدمات«به اينكه تصورات مبهم 4)28بخش دوم، قضيه

. توانـد تبيـين شـود نظر دارد به شرح ذيل مي چيزي كه اسپينوزا مد. تاباند اين مسأله مي

بينم؛ همچنين فرض كنيد واقعا قلمـي در ي خود ميفرض كنيد من قلم خاصي را پيشارو

حال، اينكه من اين قلم . م حسي در كار نيستبه عبارت ديگر، هيچ توه -آنجا وجود دارد

اما از آن حيـث كـه قلـم را فقـط مـي بينم، نتيجة مجموعة مركبـي از علـل اسـت؛ را مي

از اينكـه ديـدن ايـن نيسـتم به عبارت ديگر قادر.بينم،قادر نيستم اين علل را رديابي كنم

دانم كه در آنجا قلمـي وجـود بنابراين اگرچه مي 5.تبييني ارائه دهمقلم براي من چيست،

داشته باشم، بايـد از آن ي ازاگر بخواهم تصور تام. صرفا تصوري ناقص از آن قلم دارم دارد،

ميـان ةتبيين رابطمثال براي . فقط مبتني بر تجربة حسي نباشد كه شناختي استفاده كنم

ميان حالـت جسـماني و ةاز علم فيزيك و براي تبيين رابط بايد اندام حسي و مغزم قلم و

. از مابعدالطبيعه استفاده كنم بايد ]آن[تصور مطابق

دهد، شناخت مبتني بر اسـتقراء اسـت ل كه اسپينوزا تشخيص ميقسم ديگري از تخي .

بيـان او از رسد در همان امتـداد ست اما به نظر ميبيان او دربارة اين قسم بسيار مختصر ا

1 - inconstant (vaga) 2 - inadequate and confused

.١١٢ا/]ق، ص - ٣٤ - `N ،١٠١و ١٠٠ا/]ق.

5 - give an explanation

٥٨

گونه كه شناختي مبتنـي بـر تجربـة حسـي وجـود دقيقا همان. رود تجربة حسي پيش مي

ـ . به همان صورت شناختي هم مبتني بر استقراء وجود دارد دارد، رسـالة ه اسـپينوزا در البت

ـ يه دارامي گويد چنين شناختي در زنـدگي روزمـر اصالح فاهمه 1.ت زيـادي اسـت اهمي

تبيـين ايـن شـناخت، چون بداند؛كه اسپينوزا چنين شناختي را ناقص حدس زدتوان مي

ايـن . دهـد استقرايي باور دارد، به مـا ارائـه نمـي سازي يبه كل چرارضايت بخشي از اينكه

ا چنـين نمي گويد چركند، اما به ما ور مي آتش را شعلهنفت ) مثال(گويد شناخت به ما مي

.كند مي

ن چرا اسـپينوزا بايـد تجربـة حسـي و اسـتقراء را متضـم كه كند همة اينها روشن مي

شـناخت تصورات ناقص بداند؛ آنچه روشن نيست اين است كه چرا آنهـا را فـراهم كننـدة

اي به اشاره -كه پيش از اين نقل شد - اخالقم وبخش د 17تبصرة قضية. داند براي ما مي

كنـد كـه هـر اش با اين دليل دفاع مي در آنجا، اسپينوزا از اصول موضوعه .ديك پاسخ دار

ممكـن اسـت بـا توجـه بـه حمـالت . اصل موضوعي را فرض كرده، تجربه تأييدكرده است

چنين بـه نظـر برسـد ،لتأمحسي در اولين و ششمين ةقابل اتكا بودن تجرب عليهدكارت

در و اقع اسپينوزا در تالش بـراي بـه دسـت و داردنياز به توجيه ] هم[خود اين دليل كه

پـس از «گويد اين است كه شـك دربـارة تجربـه آنچه او مي. هي استيآوردن چنين توج

در . جايز نيست» كنيم وجود دارد انسان آن طور كه دركش مي 2اينكه ثابت كردم كه بدن

1 - Gii, 11

.و�%د � ارد» # ن«در ��L2 دآ� J���GHي واژ, - ٢

٥٩

2دقيـق ةو مابعدالطبيعـ 1گويد وقتي تجربـة حسـي توسـط علـم دقيـق واقع اسپينوزا مي

ديگر، وقتي بدانيم كه تجربة حسي در صفت بعد و صفت يا به عبارتپشتيباني شده باشد،

ـ ] خـدا = جـوهر [= آن كسي فكر ي اسـت و ظـاهر اسـت كـه دربرگيرنـدة فراينـدهاي عل

ك و جهان خارجي است، ديگر شك در مـورد آن جـايز درمستلزم بدن م ،يفرآيندهاي عل

79.نخواهد بود

حسي از آن جهـت مهـم اسـت ةل و به ويژه دربارة تجربسپينوزا دربارة تخيهاي ا گفته

در هـا، اين گمان كه اسپينوزا معتقد بـوده انسـان . كند كه به تصحيح يك گمان كمك مي

پـيش برونـد 3مما تقدجستجويشان براي شناخت، مي توانند به طور كلي به روشي صرفا

نتـايج از تعـاريف و اصـول جام دهند استنتاج قياسيبه اين معنا كه تمام كاري كه بايد ان

عبارتي كه كمي پيش از اين نقل شد و در آن اسپينوزا براي دفاع از اصـول . متعارفه است

. كند كه اين گمـان صـحيح نيسـت شود، ثابت مي اش به تجربة حسي متوسل مي موضوعه

كنـد ن را تأييـد مـي ن گمـا يـ ت اكه پيش از اين عبارت نوشته شده عدم صـح هم اي نامه

كــه«ن چيزهــايي آ ةگويــد دربــار در ايــن نامــه مــي اســپينوزا .)1663، مــارس 10نامــة (

نيـاز بـه » نمي توانند از تعريف شيء استنتاج شوند، به عنوان مثال در مورد وجود حـاالت

ن قلمي پيشاروي مـ ) مثل اينكه(مقصود او ظاهرا اين است كه قضية درستي . تجربه داريم

اگـر بنـا باشـد وجود دارد، چيزي نيست كه بتوان با ابزارهـاي قياسـي آن را اثبـات كـرد؛

1 - Sound science 2 - sound metaphysics 3 - a priori

٦٠

علـم از اين رو اسـپينوزا حـامي . است حسي ةتجرب تنها ابزار آن حقيقت آن دانسته شود،

امـا بـا .كنـد نيست؛ از نگاه او، تجربه در تحصيل شناخت نقش مهمي ايفا مي 1نشين عزلت

د خواهدكرد كه اگر بناست تبييناتي كه در پي آنيم به دست آوريم، بايـد اين حال او تأكي

. نظامي قياسي با اصول متعارفة بديهي جاي دهيم هاي تجربه را در متن بتوانيم داده

دومـين و سـومين نـوع شـناخت 2)41، بخـش دوم، قضـية اخـالق (گويد اسپينوزا مي

اين بدان معناسـت كـه آنهـا . ندتصورات تامن متضم -"شناخت شهودي"و "استداللي"-

)اسـپينوزا . كننـد به ما ارائه نمي اتشان بريده باشند، منتايجي را كه از مقد) لبرخالف تخي

گويد نوعي از شـناخت اسـت كـه وقتـي آن را داريـم كـه واجـد مي "استداللي"در مورد

»مفاهيم مشترك و تصورات تامج معتبري از آنها اسـتنتاج باشيم و نتاي» اشياء ي از خواص

"مفاهيم مشترك"اصطالح 80.كنيمدر زمان اسـپينوزا بـراي اشـاره بـه اصـول متعارفـه 3

هـاي او پاسخ قياسي كه در پايان هاي مثال دكارت در استدالل 81كاربردي متداول داشت،

رسـت را فه» اصول متعارفه يا مفاهيم مشترك«آيد، تعدادي از مي اعتراضاتبه دستة دوم

اسـپينوزا همچنـين بـراي 5)49، بخـش اول، اصـول فلسـفه همچنـين ببينيـد ( 4.كند مي

برد، نيـاز دارد و مي ي كه در تعاريفش از آنها بهره ا تعريف نشده نظامش به مفاهيم خاص

وقتـي . شـود شامل چنين مفاهيمي نيز مي "مفاهيم مشترك"مي توان مسلم انگاشت كه

1 - armchair science

.١١٣ا/]ق، ص - ٢3 - common notions 4 - CSMii, 116 5 - CSMi, 209

٦١

"اشياء خواص"اسپينوزا از . رسدكه پيرو كاربرد سنتي آن است گويد به نظر مي سخن مي 1

ـ xچيزي است كه ضرورتا به xدركاربردسنتي، خاصيت ق دارد امـا جزيـي از ذات آن تعل

نظـر دارد كـه از رسـد او در ذهـن آن چيـزي را مـد تر، به نظر مي به زبان دقيق 82.نيست

ـ (شود ناشي مي xتعريف امـا جزيـي از آن تعريـف ) اسـت xق بـه و بنابراين ضرورتا متعل

كـه كنـد مبرهن مي اخالقبخش دوم 31 ةاز اين رو، براي مثال، اسپينوزا در قضي. نيست

جزيي ديگر ايجاد شده و باز ايـن شـيء ءاست كه توسط شي اين خاصيت هر شيء جزيي

2.نهايت هم توسط شيء ديگر و همين طور تا بي

روابط ضروري ميـان اشـياء را درك ميكنـد 3"لياستدال"] شناخت[، "لتخي"برخالف

"اسـتداللي "] شـناخت [گويـد اين قضيه مـي 2 ةنتيج 4. )44، بخش دوم، قضيه اخالق (

توان با رجوع بـه مي مقصود از اين نكته را. كند درك مي 5»تتحت نوعي سرمدي«اشياء را

را نـوع خاصـي از 7"تسـرمدي "در آنجا اسپينوزا . فهميد 6اخالقتعريف هشتم بخش اول

وجود مورد . شود ت از تعريف خدا ناشي ميبه عبارت ديگر، سرمدي -كند وجود تعريف مي

يا زمان 8ديمومت ةو لذا ممكن نيست به وسيل... حقيقتي سرمدي تصور شده است«بحث

.) همـان (» .تبيين شود، اگرچه ممكن است ديمومت بـدون آغـاز و انجـام بـه تصـور آيـد

1 - properties of things 2 - ad infinitum

٣ - reason )ي، دGH���� Jدآ �L2� ر» �! « ��%� �# �� , ا+* ا�)�%رد �� در ا�&Oa%� �# �qح ا��Eن آ� R3]� ذآ2 - وا�&ک� �%a%ع

.)#�Oور�» ا+� ��«ه&%ز �� ا�%اع -&�/* ا+*، �O�2ح داد�، ١١fا/]ق، ص - ٤

5 - sub quadam aeternitatis specie .٩ا/]ق، ص - ٦

7 - eternity 8 - duration

٦٢

و نـه قبلـي بوده، نه حالينه 1تدر سرمدي«ت هيچ نسبتي با زمان ندارد؛ سرمديبنابراين،

"اسـتداللي "]شـناخت [اگر اين معنـا را بـه 2.)بخش اول 33بر قضيه 2تبصره ( 83»بعدي

نـوع دوم شـناخت بوسـيلة اچيزهـ اطالق كنيم بدين معنا خواهد بود كه شناخت، صـرف

در ايـن [نيست؛ روابطي كـه » اه بهمان چيز روي دادداد، آنگ فالن چيز روي «گفتن اينكه

. زمان است و بي شود، روابطي منطقي درك مي] نوع شناخت

گويـد مبـاني اسـتدالل اسپينوزا مي. ويژگي مهم ديگري نيز دارد» استداللي«] شناخت[

ايـن 3.)اخـالق بخـش دوم 44بر قضـيه 2نتيجه (» كنند را بيان نمي جزيي ذات هيچ امر«

ذات فـالن انسـان ) مثال (اشياء، از خواص معناست كه مفاهيم مشترك و تصورات تامبدان

تواند تبيين كنـد، بلكـه تنهـا ذات خشـم را بـه طـور كلـي تبيـين جزيي خشمگين را نمي

بخـش (گويـد آنجا كه اسپينوزا مي. شود مطرح مي اخالقهمين نكته جلوتر هم در . كند مي

"كلي"ناخت نوع دوم ش 4)36چهارم، تبصره بر قضيه تـوان گفـت بر اين اساس مـي . است 5

قضاياي كلي را كه از تعاريف و حقـايق بـديهي بـه صـوت قياسـي اخالقوقتي اسپينوزا در

مصــاديقي از نــوع دوم شــناخت، ةكنــد، در حــال ارائــ انــد بــه مــا ارائــه مــي اســتنتاج شــده

. ، به ماست"استداللي "

١ - eternity ) ،يGH���� Jدآ �L2� ا+*» ازل«در , �)(. .f٣ا/]ق، ص - ٢ .١١gا/]ق، ص - ٣ ٣٠٠ا/]ق، ص - ٤

5 - univesal

٦٣

از نـوع سـوم آنجهت مهم است كـه باعـث تمـايز اين شناخت ازنوع دوم بودن كلي

بـا نـوع سـوم .).همـان (» جزئي است شناخت اشياء«نوع سوم شناخت، . شود ميشناخت

ةهاي فلسف انگيزترين حوزه ترين و بحث ، به يكي از مبهم"شناخت شهودي" يعنيشناخت،

تفسـير 1روايـت عرفـاني از كـل اي اين نوع شناخت را، نوعي عده. شويم اسپينوزا وارد مي

در اينجـا چنـد . اسـت تـري نيـاز تبيين معمـولي كنند كه كنند؛ عده اي ديگر فكر مي مي

ويژگي شناخت شهودي را كه قابل مناقشه نيست و هر تفسيري بايد آنهـا را مـورد توجـه

كه ايـن نـوع شـناخت را كرد خواهم قراردهد، بيان خواهم كرد؛ سپس تفسيري پيشنهاد

. اخالق اسپينوزا مرتبط مي سازد ةفلسف هم باا ديدگاههاي دكارت در باب شناخت وب هم

. توان به شناخت شهودي نسبت داد چهار ويژگي را با اطمينان خاطر مي

بـه 84روره درسـت اسـت؛ ، بالضـ "اسـتداللي "] شـناخت [همچون شناخت شهودي،-1

حقـايق ضـروري شـود، يعبارت ديگر حقايقي كه توسط اين نـوع از شـناخت دانسـته مـ

2)41 ة، بخش دوم، قضياخالق . (هستند

» تتحت نوعي سرمدي«، اشياء را "استداللي"] شناخت[همچون ،شناخت شهودي -2

3)وتبصره 31 ة، بخش چهارم، قضياخالق ( 85.فهمد ند و ميادراك مي ك

از همان گونه كه انـدكي پـيش (، "استداللي"] شناخت[برخالف ،شناخت شهودي -3

1)، تبصره36 ة، بخش چهارم، قضياخالق ( 86.شناخت اشياء جزيي است) اين اشاره شد

1 - the whole

١١٢ا/]ق، ص - ٢٣ - `N ،٢٩ا/]قg ٢٩٧و

٦٤

طور كه از نـامش پيداسـت، همان ،"استداللي" ]شناخت[برخالف ،شناخت شهودي -4

.است "شهودي"

. همين آخرين ويژگي شناخت شهودي است كه موجب بيشـترين مشـكالت شـده اسـت

آمـده اخـالق بخـش دوم 40 ةدوم بر قضـي ةه در تبصرمشكل از عبارتي ناشي مي شود ك

دراين عبارت اسپينوزا هر سـه نـوع شـناخت را بـا يـك مثـال رياضـياتي توضـيح 2.است

فـرض كنيـد سـه . كشد يافتن عدد چهارم در يك تناسب را پيش مي ةاو مسأل 87.دهد مي

د سوم ماننـد داده شده است و به دنبال يافتن عدد چهارم هستيم كه نسبتش به عد ،عدد

مشـهوري ةكند كه در اين مورد قاعد اسپينوزا اشاره مي. نسبت عدد دوم است به عدد اول

امـا اسـتفاده از ايـن . ضرب عدد دوم در عدد سوم و تقسيم حاصل بر عدد اول: وجود دارد

اوال به چه دليلي اين قاعده پذيرفته شده است؟و ثانيـا .دو پرسش را پيش مي كشد قاعده

اي حل اين مسأله استفاده از چنين قاعده اي همواره الزم است؟در خصوص پرسـش آيا بر

اعـداد يرا بـرا اول اسپينوزا خاطر نشان مي كند كه برخي مردم ممكن است ايـن قاعـده

اي ازاسـتدالل ايـن نمونـه . كوچك عملي يافته باشند و آن را به همة اعداد تعمـيم دهنـد

عده اي ديگر ايـن قاعـده . ق دارد، تعل"لتخي" شناخت،استقرايي خواهد بود و به نوع اول

. دانند رامي 3كتاب هفتم اصول اقليدس 19 ةارائه شده براي قضي پذيرند چون برهان را مي

"ت عموميخاصي"اين مبتني بر آن چيزي است كه اسپينوزا بـه نهـد و ها نام مي تناسب 4

٣٠ا/]ق، ص - ١ ١١٢ا/]ق، ص - ٢

3 - Euclid 4 - common property

٦٥

نگامي كه اعداد مورد بحث، اعداد كوچكي اما ه. ق دارد، تعل"استداللي "نوع دوم شناخت،

اســپينوزا . هــيچ نيــازي بــه اســتفاده كــردن از قاعــده نيســت -3و 2، 1مــثال -هســتند

زيـرا از «اسـت؛ 6 ،چهـارم يابد كه عدد متناسـب گويددر چنين موردي هر كس درمي مي

سـتنتاج يـابيم، عـدد چهـارم را ا همان نسبتي كه با يك شهود ميان عدد اول و دوم درمي

اعـداد را "تناسب تام"مي گويد 1رسالة اصالح فاهمهيا آنگونه كه اسپينوزا در » .كنيم مي

دريـافتن چيزهـا بـدين طريـق، . يـابيم درمـي » به نحو شهودي گونه عملياتي، بدون هيچ«

.، است"شناخت شهودي" استفاده كردن از سومين نوع شناخت،

گويد، متناقض بـه نظـر نوع سوم شناخت مي مشكل اين است كه آنچه اسپينوزا دربارة

2واسـطه بي رسد او بر اين اعتقاد است كه شناخت شهودي، از يك سو به نظر مي. رسد مي

اي كلـي بـر گونـه اطـالق قاعـده هيچ] يعني[است، بدين معنا كه هيچ فرآيند استنتاجي،

توصـيف القاخـ در عين حال وقتي شناخت شهودي را در . مصداقي جزيي، در كار نيست

اما شايد بتوان در اينجا از دكارت كمـك . كند عدد چهارم مي 3استنتاج صحبت از كند، مي

آنچـه اگر اما ،كند نوع سوم شناخت به دكارت اشاره نمي ةاگرچه اسپينوزا در زمين. گرفت

اسـپينوزا آنچـه با گويد، ، مي4»انديشم، پس هستم مي«مشهورش، ةجمل ةدكارت دربار را

پرتوي بر اين نـوع شـناخت مـي توانـد ، ه كنيممقايس ،مي گويدنوع سوم شناخت رة دربا

، وجود»انديشم، پس هستم مي«مشهور است كه دكارت منكر اين بود كه در . تابانده شود

1 - Gii, 12 2 - immediate 3 - inferring ٤ -Cogito,ergo sum

٦٦

انديشـد، وجـود دارد؛ مـن موجـودي هرچيزي كه مي«(از انديشه با نوعي قياس صوري را

پاسـخ بـه دسـتة دوم ( اسـتنتاج كـرده باشـد ) »آخـر الـي ... انديشـد؛ پـس هستم كه مي

يابـد، چنـان با يك فعل بسيط شهود ذهني درمي«گويد وجودش را بلكه مي 1. )اعتراضات

ممكـن اسـت 2.)همـان (» .اسـت » بالـذات «چيزي است كه معلـوم ] وجود[كه گويي اين

به : كند شكل مي، دكارت را همانند اسپينوزا گرفتار م]رويكرد[چنين به نظر برسد كه اين

كند كه بـه صـورت اسـتنتاج اي اظهار مي را گونه "شهود بسيط"عبارت ديگر، دكارت اين

راه حلـي ،بسـيار قابـل توجـه نكتة . است "پس"رسد، چرا كه مستلزم اصطالح به نظر مي

در سـال 88 3است كه دكارت در گفت و شنودش با دانشمند جوان هلندي فرانس بورمـان

پرسيده بـود؛ دكـارت در » انديشم، پس هستم مي«ت ورمان دربارة ماهيب .كردارائه 1648

انديشم، مي«منطقا بر » انديشد، وجود دارد هرچيزي كه مي« پاسخ او مي گويد قضية كلي

ندارم نياز است، اما براي اينكه بتوانم حقيقت قضيه دوم را تصديق كنم، مقدم» پس هستم

ما اين قضـاياي كلـي را از مصـاديق «: او ادامه مي دهد. مرا بداناول ةقضيپيش از آن كه

در ،اينـك » .انديشـيم مصاديق جزيي است كه آنها را مي دركنيم؛ بلكه جزيي تفكيك نمي

يـا 89اسپينوزا از گفت و شنود دكارت با بورمان آگاه بوده در پي بيان اين نيستم كهاينجا

.كـرده يـا نـه نوع سوم شناخت لحاظ مي را مصداقي از» انديشم، پس هستم مي«در واقع

اسپينوزا در مورد شـناخت شـهودي را گفته هاي توان معناي نكته صرفا اين است كه مي

1 - CSM ii,100

١g٢ا���4، ص .دآ�رت، ر��، ا!Jا�aت و D+�j���L2� ، !�4 م - ٢3 - Frans Burman

٦٧

انديشـيد كـه دكـارت آن را فهم كرد، در صورتي كه فرض كنيم او در همان راستايي مـي

سـب چهـارم گويد براي كشف عـدد متنا به عبارت ديگر وقتي اسپينوزا مي. نمود دنبال مي

توانيم از شـناخت شـهودي بهـره ببـريم، كلي متوسل شويم بلكه مي ةبه قاعد الزم نيست

بـه قاعـدة كلـي در بيان شود كه مـا مي تواند به زبان دكارت اينگونهاوست نظر آنچه مد

. انديشيم مصداق جزيي مي] ضمن[

يي مخـتص بـه ها محتوي نمونه اخالق شوداين است كه آيا حال سئوالي كه مطرح مي

خود از نوع سوم شناخت است يا اينكه در بهتـرين حالـت صـرفا راهـي را كـه بـه چنـين

اما اين چهارم وجود دارد؛ البته كشف عدد متناسب. دهد شود، نشان مي شناختي ختم مي

امـا بـه نظـر . تنها مثالي براي توضيح است و در ساختار كتاب نقش اصلي ايفا نمـي كنـد

ايـن اسـتفاده در . وجـود دارد اخـالق دة مهمـي از شـناخت شـهودي در مي رسـد اسـتفا

اسـپينوزا در تبصـره 1.شـود آن ديده مـي ةبخش چهارم به اضافة نتيجه و تبصر 36قضية

براي ما واضح اسـت كـه «آنچه در جاي ديگر اين كتاب گفته است، از كند خاطرنشان مي

از حيـث وجـود از طبيعـت الهـي هـم چگونه و به چه طريقي نفس ما هم از حيث ذات و

اي از نـوع سـوم اين نمونه دهد كه و ادامه مي» شود و پيوسته وابسته به خداست ناشي مي

دارد، تبصره دقيقـا اي براي نوع سوم شناخت نكته نمونه ةتبصره بيش از ارائ.شناخت است

اسپينوزا چنين شود و چرا دهد كه چگونه اين نوع شناخت از نوع دوم متمايز مي نشان مي

پـيش از اخالقدر بخش اول .) همان(گويد اسپينوزا مي. تي براي نوع سوم قائل استاهمي

١ - `N ،٢٩٩و ٣٠٠ا/]ق

٦٨

هـم در وجـود و هـم در ) و در نتيجه نفس انساني(تمام اشياء «كه 90اين ثابت كرده است

تـر آنكـه اي از نوع دوم شناخت اسـت؛ مهـم گويد اين نمونه او مي .»اند ذات به خدا وابسته

ايـن يبنابراين هيچ دليلي برا ».كامال درست وماوراي امكان شك است«رهان اين قضيه ب

كند قضايايي كه از طريـق نـوع دوم شـناخت دانسـته اسپينوزا گمان مي كه فرض نداريم

مـن حيـث انـد، اند، نسبت به قضايايي كه از طريق نوع سـوم شـناخت دانسـته شـده شده

مبتنـي اسـت كـه ي شناخت شـهودي بـر آن واقعيـت بلكه برتر. كمتر درستند المجموع

است و بـه نحـوي متفـاوت در نفـس تـأثير 1»مؤثرتر« "استداللي "]شناخت[از .) همان(

اشـياء و دقيقا بدين علت مؤثرتر است كه شناخت كلـي نيسـت بلكـه شـناخت . گذارد مي

.جزيي است

بـا (ي مشكلي است تبيين اسپينوزا از نحوة مؤثرتر بودن شناخت شهودي شامل قضايا

اش را در مـورد عشـق كـه در آنهـا نظريـه ) آغاز مـي شـود اخالقبخش چهارم 32 ةقضي

مـورد بحـث قـرار توانـد اين موضوع در اينجا نمي .دهد عقالني به خدا به تفصيل شرح مي

اما شايد بتوان با توجه به موردي فرضي تصوري از چيستي معناي اينكه شـناخت 91گيرد؛

انساني را در نظر بگيريد كـه برهـان اسـپينوزا . بيشتري دارد، به دست آوردشهودي تأثير

كلي كه نفرت هرگز ممكـن نيسـت خيـر ةاين قضي ةدربار) اخالق 4بخش 45در قضيه(

كلي، چنـين كسـي ممكـن اسـت ةعليرغم پذيرش حقيقت اين قضي. باشد، او را قانع كند

چنين كسي را با شـخص اينك. متنفر باشد ، ت كرده استهنوز از فرد خاصي كه او را اذي

1 - more powerful

٦٩

يعني ايـن قضـيه را در مورد بحث دارد، ةديگري مقايسه كنيد كه شناخت شهودي از قضي

توانـد مـؤثرتر شـناخت مـي ر نوع اخي. كند مورد شخص خاصي كه او را رنجانده، درك مي

نفـس او چـرا كـه بـه نحـوي متفـاوت در ) گويـد همان طور كه اسپينوزا مي(ناميده شود

بايد تأكيـد . زدايد را براي صدمه زدن به كسي كه او را رنجانده، مي گذارد و ميلش تأثيرمي

گويد شود تا پرتوي بر آنچه اسپينوزا مي شود كه اين تنها يك مورد فرضي است و ارائه مي

شـناخت ةتواند گفته شود اين است كه نظري اما چيزي كه بدون هيچ ترديدي مي. بيفكند

در باشـد طـرح نشـده بلكـه بايـد 1وزا صرفا براي اينكه كمكي به شـناخت شناسـي اسپين

. اخالقي ديده شود زمينه اي

عالمات اختصاري

:ها آمده به شرح ذيل است عالمات اختصاري كه در پاورقي*

G : ــ ــپينوزا، مجموعـ ــار ةاسـ ــي ،(Spinoza,opera)آثـ ــرايش سـ ــارت .ويـ گبهـ

(C.Gebhardt) باشد صفحه مي جلد و شمارة ةارجاعات به ترتيب به شمار.

CSM :هــاي فلســفي دكــارت نوشــته(The Philosophical Writings of

Descartes) ــي ــرايش جــ ــام . ويــ ــتوث اف . آر ،(J.Cottingham)كاتينگهــ اســ

(R.Stoothff) مورداخ . و دي(S.Murdach) ،شـگاه كمبـريج، انتشـارات دان ، كمبريج

. باشد ارجاعات به ترتيب به شمارة جلد و شمارة صفحه مي. 1991 ,1985سه جلد،

1 - epistemology