خودشناسي در گامي(قصه هستی)
:انگيزه
دگرگ��ون هايينادانس��ته كش��ف و ن��و هايياب��داع ب��ا ه��ردم، و ه��رروز كه كنيممي زندگي جهاني در
ب��ويژه زن��دگي، و هس��تي مفه��وم از تازه برداشتهايي و نو هاييانديشه جهان، دگرگوني با. شودميم��ا ب��ه داري��م؛ خ��ود ك��ه آنچ��ه از آگ��اهينا دلي��ل به هاانديشه اين اغلب كه آيد؛وجود مي به غرب در.كشاندمي انحراف ، بهنهايت در و سرگرداني و ابهام سوي به را ما گاهي و كرده رسوخ نيز
و جوان��ان ب��ويژه همگ��ان و افزاي��دمي س��رگرداني و ابه��ام اي��ن ب��ر ني��ز روزم��ره زن��دگي مش��كلتعل��ت ب��ه بايس��تي هاآس��يب اي��ن زدودن ب��راي. س��ازدمي روروبه ج��دي خط��رات ب��ا را نوجوان��ان
بلك��ه كني��م، بيمه را خ��ود تنهانه آنها، برابر در خوردن شكست جاي به تا ببريم،پي خويش وجودي. براييم نيز سالم ايجامعه ايجاد فكر به
البلغ��ه، نه��ج ق��رآن، از گي��ريبهره ب��ا» هس��تي «پيرام��ون را اسلم نظر تا شديم آن بر مبنا، براين. كنيمتبيين دعاها و ها،حديث
ب��ه و اجم��ال ب��ه »المص��يراليه «آن، نهايي هدف تا آغاز از را› هستي ‹كه كوتاه نوشتة اين اميداست. گردد ابهام و سرگرداني اين راهگشاي اياندازه تا قرارداده، بررسي مورد قصه صورت
1360 فروردین: ویرایش اولین و نگارش تاریخ
1383 زمستان: تصویرها افزودن و دوم ویرایش
1393 زمستان: سوم ویرایش
1395 ویرایش چهارم: زمستان
زادهشماع احمد[email protected]
!بشناس را خود! انسان اي
ت��وان چ��ه و داري چ��ه و ايچه ب��راي و ايچه از و چيس��تي و كيس��تي ك��ه ب��داني ت��ا بش��ناس را خود. داري
زي��ن ت��ا روانـ��ي جايـ��ي چـ��ه به و جويايي، چـه و پويايي، راهي چـه در كه بداني تا بشناس را خود: كه بازشناسي خويش رب و بازيابي رهي ره،
ربه عرف فقد نفسه عرف من و
: گوستقصه كه ست او تنها و است؛ قصه همه هستي كه است؛ هستي قصه اين و
)1 (البیان علمه النسان خلق القرانن علم الرحمن
چي��زي ب��راي آفري��د، ك��ه هم��هآن و. آفريد هانشانه و آغازكرد خود براي و خود از را قصه خداوندروي به��ترين ب��ه ني��ز را او و. ب��ود› انس��ان ‹او و بيافري��د؛ دهد،نش��ان روي به��ترين ب��ه را› او ‹ك��ه
.ب��ود انس��ان وي��ژة بيان كه چرا كند؛› بيان ‹تا آموخت او به را هاآفريده و هانشانه همهآن و بيافريد؛
ح��ركت عليي��ن اعلي ب��ه ت��ا س��افلين اس��فل از توان��دمي هس��تي، از خ��ود بي��ان با كه است انسان اين و
.. بازشناسد را خويش رب و كرده
نبود هیچكس خدا از غیر نبود، یكي بود یكي
ه��م وج��ودش ب��ود،) 3›(وج��ود. ‹ب��ود) 2›(ب��ود ‹ب��ود، ك��ه يك��ي اون. نب��ود يك��ي بود، يكي… بلههم وجودش. بود) 5›(موجود. ‹بود) 4›(نمود ‹نبود، كه آنچه. بود› خدا ‹يعني بود؛ لزم و بود واجبو هيچك��س يعن��ي نب��ود؛ يك��ي› يك��ي ‹اون از غي��ر و ب��ود يك��ي پ��س. بود› هستي ‹يعني. بود خدا دست.نبود چيزهيچ
)6.(نبود مشهور و معروف نبود؛ مشهود و معلوم هم يكي اون بود، يكي بود، كه هرچه
)7.(بشهوصف پيدابشه، بشه،كشف: داشت دوست خدا
. كردفاش را) 8(مشيتش كرد،خواست كرد،اراده بنابراين،
) 9.(داشت› اعلي قلم ‹يك داشت،› قضا لوح ‹يك خودش پيش ازل از
. زدرقم› لوح ‹روي را› قلم: ‹كردعمل شكل، اين به
گذاشته؟ اثر چيزچه گذاشته، بشه نوكش صفحه، رو قلم اگر
! نقطه يك
نقطه؟ يك بوده فقط نقطه، اين آيا اما)10.(بود آن در زمان همة جاها، همة چيزها، همة نقطه؛ يك نبود فقط نقطه اين! نه! نه
. بود» او «از هم بود، نور هم. بود نوراني ايذره بود؛ روشني نقطة نقطه، اين
)11.(نبود معمول نورهاي اين از يعني
ه��م پهل��وي پرتوافشاني، اين در نوراني، هاينقطه. شدندفرق ديگه هاينقطه نقطه، اين ازجم��ع ه��م پهل��وي ه��اكلمه ش��دند؛ كلم��ه ش��دند، جم��ع ه��م پهل��وي همه حرفها شدند؛ حرف شدند، جمع
) 12.(شدند كتاب هاسوره شدند، سوره هاجمله شدند؛ جمله شدند،
). 13(همينه گذاشته،محفوظ“ لوح“در نگاشته، خود› خواست ‹به خدا كه را كتابي
)14.(كردهمتجلي را ما دنياي اين و كردهتجلي“ لوح ”از خارج به كه بوده كتاب اين از پرتوي
) 15.(كردهنازل را ما “ قرآن “ و كردهتنزل“ لـوح” مرحلة از كه بوده كتاب اين از پرتوي باز
) 16›!(باش: ‹گفتمي چيز، هر خلق براي. كردآغاز را› هاپديده ‹آفرينش خدا پس، اين از
)17.(شدميهست بلفاصله چيز آن و
)19. (بود عمل در و كار در نبود؛ حرف در كلمه اما) 18.(بود كلمه اول بله،
) 20.(آفريد را زمين و آسمانها خدا، كه بود كلمه گفتن با
) 21.(آفريد را هاگردونه و شب و روز ها،ستاره و شيد و ماه خدا، كه بود حكمتش با
. نبودند هم بودند، هم اينها همة اما… نبودند؟ معلوم چرا. نبودند معلوم اما بودند؛ كه حقيقتا
. بودندنخورده اعتبار مهر چون
چيه؟ ديگه اعتبار مهر راستياعتب��ار چي��زي ن��دازه، به��ا و ارزش چي��زي نباشه، اعتبار مهر اگر! مهمه خيلي خيلي اعتبار؟ مهر
آن از بش��ه مش��خص ت��ا ان��د؛مانده چ��هبراي ان��د،آمده كج��ا از كن��همي معي��ن ك��ه اعتب��اره مه��ر. ن��داره. اندكي
بود؟ چي اعتبار مهر خوب؛
)22.(كردمي پيدا را صفاتش كرد،مييافت اعتبار چيزي هر آن، با كه. بود› ا اسم‹
را اله��ي ام��انت هم��ة پذيرش تحمل ها،آفريده ولي. بود يكي الهي مهر و› امانت. ‹بود يكي› ا اسم‹و كردند؛مي پيدا خدا از نمودي و كردندميجذب را› ا اسم ‹جوهر از كمي تنها پس) 23(نداشتند؛
)24.(شدندمي› او ‹مختلف هاينشانه
ديگ��ه ح��الت ب��ه ح��الت ي��ك از چيزه��ا هم��ة ه��ا،اعتباردادن اي��ن ب��ا مهرزدنه��ا، اي��ن ب��ا خلص��ه،مش��هود و معل��وم) 26.(ش��دندواردمي پي��دا دنياي به ناپيدا جهان يعني غيب عالم از) 25.(آمدنددرمي
) 27.(شدندمي
)29.(شدند كامل مرحله و دوره شش در) 28(هامهرزدن اينهمه ها،آفريدن اين
را آفرين��ش گنجين��ة) 30(ها،آفري��ده آوردننظمبه و ك��ردنمرتب و مرحله شش اين از پس خداوند،و عمي��ق اراده و دقي��ق نظ��ر و دري��غبي رحم��ت چ��تر عظي��م، چ��تر ي��ك زي��ر هس��ت، و ب��ود ناپيدا كه
و داش��تهنگه خ��ودش پيش كه داره؛ نام) 31›(عرش ‹عظيم گنجينة اين. گردآورد خود، وسيع قدرت. نداره و نداشته راه آن به ايآفريده هيچ
ك��ه آنج��ا از ولي. گيرهمي خودش باكفايت دست به را كارها تدبير ها،پديده آفريدن از پس بنابراينبن��ابراين. بپردازه هم جزئي كارهاي به كه نيست او منزلت و مقام در هست، عظيم و علي خداوندديگران به خودش نظر زير باز و خودش اجازة با را كارها بعضي تدبير نيز و جزئي امور انجام
)32.(سپرهمي
بود؟نيافريده هنوز را كسي كه خدا بودند؟ كي ديگران اين. خوب
ب��ا مختل��ف كاره��اي ب��راي مختل��ف، ان��واع ب��ه آفري��د، ه��م را آنه��ا بودن��د› فرش��تگان ‹ديگ��ران، اي��ن. مشخص و معين وظايف
خداون��د ش��گفت هايپدي��ده چون هم فرشتگان. آفريد را جهان بشه،شناخته اينكه براي خدا كه گفتيماط��اعت از غي��ر و كردن��د؛مياطاعت او از و بودندش��ناخته را خ��دا خ��ود خ��ودي ب��ه بودن��د،ديده را
دوس��ت خ��دا چ��ون. ك��ردنمي خش��نود و راضي را خدا ستايش، جور اين ولي) 33.(نداشتند ايچارهاي��ن) 34.(بش��ه پرس��تش ش��ناخت ب��ا و آگاه��انه بلك��ه نش��ه، س��تايش ناچ��اري و اجب��ار روي از داش��ت. آغازكرد را ايتازه پديدة پس. داريم هم ما را خدايي صفت
را خ��دا و كنهكوش��ش تونس��تمي ه��م. ب��ود خ��ودش كاره��اي مس��ؤول ه��م داشت، عقل هم پديده، اين. كنهسرپيچي و نافرماني نكنه، را كارها اين تونستمي هم و كنهستايش و بشناسه
خ��دا جنه��ا) 35.(ب��ود› ج��ن ‹ت��ازه آفريدة اين. آفريد» حرارت «يعني دود،بي و ناب آتش از را او خداخ��ونريزي و فس��اد كردن��د،مي نافرم��اني گ��اهي. گذراندن��دمي را زن��دگاني و كردن��دمي اط��اعت را
جنه��ا، اي��ن از يك��ي. كردن��دمي فرم��انبرداري و س��تايش را خ��دا خيل��ي ه��م آنه��ا از برخي. كردندمي) 36.(بود› ابليس ‹جن اين اسم. رسيد الهي درگاه فرشتگان درجة به تا كردستايش را خدا آنقدر
آم��اده ديگ��ري آفري��دة ب��راي را زمي��ن ت��ا بودآفريده را آنها خدا. نبودند خدا منظور آخرين هاجن امانظ��ر از ول��ي باش��ه ترپست هم جن از جسمي نظر از كه بيافرينه ايپديده خواستمي خداوند. كنند
. 37(باش�ه داشته ايبهره خودش روح از روحي داش�ته زمي��ن روي جانش��ين ي��ك خليف�ه، ي��ك يعن��ي)شناخت تا. باشهداشتهنوسان عرش، و بال عالم تا پست زمين ترينپست از او وجود كه) 38(باشه؛
. باشه عالم تمام براي خدا نشانة و آيه وجودش و باشهداشته واليي ارزش عبادتش و
و كردن��دتعجب خداون��د تص��ميم از فرش��تگان. گذاش��تدرميان فرش��تگان با را خودش راز بنابراين» كنه؟تباه بريزه،خون فسادكنه؟ قراربدي را كسي يك زمين روي خوايمي تو: «گفتند
.بودن��دديده را جنه��ا كاره��اي بل��ه. كردندميمقايس��ه ك��ه بودندديده را كارها اين فرشتگان اينكه مثل
آفري��دة ب��ه ني��ازي چ��ه كني��م،مي تق��ديس و تس��بيح كني��م،مي پرس��تش را ت��و م��ا يا خدا: «گفتند بالخره» هست؟ ديگري
اينك��ه از پ��س بن��ابراين) «39»(دوني��دنمي ش��ما ك��ه دون��ممي م��ن را چي��زي: «دادج��واب كريم خداونددر را خودت��ان فروتن��ي يعن��ي) 40».(كني��د سجده او بر دميدم، او در خودم روح از و كردم درستش
. دهيدنشان آفرينشم شاهكار برابر
زمي��ن ج��اي مناس��بترين از و ب��ود زمي��ن در كه مخصوصي گل از. آغازكرد را انسان آفرينش پسو بش��ه كام��ل تا واگذاشت خود حال به هامدت. آراست و كرددرست را او. آفريد ايتازه پديدة بود،)41.(بشهآماده خودش روح پذيرش براي
در› آدم��ي ‹دمي��د، وق��تي. دميد او در خود روح از شد، خدا روح پذيرش آمادة آفريدهنو كه هنگامي) 42›.(الهي روحي ‹و› خاكي جسمي ‹با پديد؛ بشد ميان آن
خ��دا امانت��دار كن��ه،حمل كنه،ج��ذب را› ا اس��م ‹تم��ام ت��ا بودش��ده آم��اده و توانا بودكه» آدم «اين حال)43.(برگرده او سوي به آخردست و بشه خدا شناخت وسيله و زمين روي در او خليفه بشه،
از چ��ون او و نه��اد او ب��ر را خود اسم. كردعرضه را امانتش. نهاد او بر را اعتبارش مهر خدا پسو› ا اس��م ‹حام��ل ك��ه ش��د ايآفري��ده تنه��ا و ك��رد خود جذب را› ا اسم ‹تمام داشت، مايه› ا روح‹
)44.(شد› او ‹امانت دارعهده
اين در. نگهداشت خودش پيش را آنها اسمهاي و شناخت را هاآفريده تمام› آدم ‹امانت، اين حمل با: گفت و كرد عرضه آنها به را هاييپديده. تجديدكرد ملئكه با را خودش پيمان و عهد خدا موقع
:گفتن��د و ش��دندناتوان دادنپاس��خ از هافرش��ته» باخبركني��د آنها اسم از مرا گيد،ميراست اگر حال«
بع��د›. دوني��منمي خود پيش از چيزي اي،آموخته ما به آنچه بجز دانايي، و حكيم منزهي؛ و پاك تو‹م��ن ك��ه نگفت��م ش��ما ب��ه: ‹گف��ت هافرش��ته ب��ه خ��دا ب��رد، ن��ام آدم وق��تي›. ب��بر ن��ام ت��و: ‹گف��ت آدم ب��ه خ��دا
› كنيد؟آشكارمي و پنهان كه را آنچه دانممي و دانم،مي را زمين و آسمانها رازهاي
در هميش�ه ت�ا باش�يد،تأييدكرده را او ت�ا.› كني�د س�جده آدم ب�ه پ�س: ‹دس��تورداد هافرش�ته به خدا سپسج��ن از ك��ه» ابلي��س «ج��ز كردند؛س��جده هم��ه نداشتند، اختياري خود از كه فرشتگان. باشيد خدمتش
. كردخودداري كردنسجده از اختيار،صاحب و بود
دو ب��ا را او م��ن ك��ه چي��زي ب��ه كردنس��جده از را تو چيز چه نكردي؟ سجده چرا: ‹پرسيد او از خداكن��يفكر مي يا كنيتكبر مي شد؟ مانع آفريدم واسطهبدون و) خودم رحمت و حكمت دستان(دستم، گ��ل از را او. آفري��دي آت��ش از م��را. به��ترم او از م��ن: ‹دادپاس��خ ابلي��س و› بزرگ��ي؟ خيل��ي واقع��ا
) 45›(كنم؟سجده چرا من به او. آفريدي تاروتيره
نافص��ش درك خ��اطر ب��ه. داره خلف��ت حك�م داره، اله��ي روح آدم ك��ه كن��ه درك تونستنمي› ابليس‹درگ�اه اخراج�ي پ�س اي�ن از! بي�ا پايين منزلتت و مقام از: ‹گفت او به خدا) 46.(كردتكبر مي كه بود›. خواهدبود تو بر من لعنت جزا روز تا و روزگاري خواران و شدگانپست از و مني
ب��دي، مهل��ت م��ن ب��ه قي��امت روز تا اگر: ‹گفت او. شد معزول منزلتش و مقام از ابليس ترتيب بدينمگ��ر. كنمميكنريش�ه چگ��ونه دادياشبرت��ري م��ن ب��ر كه را موجودي اين فرزندان كه ديدخواهي›. را هابعضي
ك��ردي گم��راه م��را چ��ون: «گف��ت باز بودشده ›شيطان ‹حال كه او اما. پذيرفت را او درخواست خداراهش��ون جل��و. كن��مميگمراه و دمميف��ريب را آدمه��ا تم��ام ه��م م��ن ك��ه بزرگ��واريت ب��ه س��وگند پ��سآنه��ا ب��ا مختل��ف روش��هاي ب��ا و س��و، ه��ر از و كن��م؛مي منحرفش��ون ت��و راس��ت راه از و نش��ينم؛مي
كه گويممي هم باز شوم؛مي روروبه و كنمميگمراه را آنان حتما آنان به دروغين هايوعده حتما و دهم؛مي و ببرن��د؛ را چهارپاي��ان ه�ايگوش باي��د پ��س دهم؛دس��تورمي آن��ان به حتم��ا آن�ان ب�ه حتم��ا
ت��و ش��كرگزار› بيشترش��ون ‹ك��ه دي��دخواهي و را خ��دا آفرين��ش دهن��دتغيير باي��د پ��س دهم؛دس��تورمي)47(باشند تو› خلصم ‹بندگان كه كمي عدة مگر نيستند؛
›م��ن بن��دگان ‹ب��ر ت��و و ش�ه؛مي ختم من درگاه به كهراستي راه همينه گي؛مي درست تو: «گفت خدا
ت��و ب�ه سرراس�ت و درس��ت ه�م م�ن. كنن��دپيروي ت�و از گم�راه ايدس�ته مگ�ر كرد؛پيدانخواهيتسلط
ب��راي مج��ازات سزاوارترين اين و كنم؛پرمي تو، پيروان و تو شما، همگي از را دوزخ كه گممي».شماست
و! ك��ن گم��راه ندايت و صدا با توانستي كه را كسي هر و! شو خارج خفت و خواري با ديگه حال«و! ك��ن اش��تراك فرزندانش��ان و ام��وال در و! ك��ن ت��از و ت��اخت آنها بر اتپياده و سواره لشگريان با
ك��ه البت��ه و نيس��تند؛ چي��زي فري��ب ج��ز ك��ه شيطاني؛ هاييوعده! ابرازكن برايشان خوش هايوعده.شدنخواهيچيره› من بندگان ‹بر تو وجود، اين با. خواهدبود دوزخ شما همگي ميعادگاه
آنچه از زحمت بدون آنجا در تا باشيد، ساكن بهشت در دو هر همسرت و تو: «گفت آدم به خدا بعدم��واظب پ��س. هس��ت همس��رت و ت��و دش��من شيطان كه بدان هم را اين. ورشويدبهره خواهيدمي كه
ن��ه بهش��ت اي��ن در. دردس��ربيفتيدبه و ش��ويداخراج بهش��ت از ك��ه نكني��د ك��اري او دس��تور ب��ه باش��يدب��ا ج��ان و جسم كامل تناسب در يعني». آفتاب نه و هست تشنگي نه برهنگي؛ نه و هست گرسنگي
ب���ه هم را درختي. باشي ديگري جاي در نبايستي و هستي بهشتي تو اصل و هستي؛ خودت محيط) 48».(شيدمي ستمكار شديد، نزديك اگر. نشيد نزديك درخت اين به: «گفت و كردمعرفي آنها
بين��يمي جزا كنينافرماني اگر كه كنهحالي او به و كنه؛آزمايش را آدم خواستمي خدا راه اين ازت��وي ت��و جاي ببري،فرمان من از وچراچون بدون و باشي من خالص بندة اگر اما شي؛ميتنبيه و
. بهشته
و مق��ام «يعن��ي آدم ص��فتهاي از يك��ي از گرفتتص��ميم ب��ود، گذاش��ته خدا با كه قراري بر بنا شيطانو كردوسوس��ه را دو آن و كش��يد اينقش��ه پ��س. ب��دهفريب را او و كنهسوءاس��تفاده او» طل��بيمنزلت
:گف��ت بلفاص��له و» كنم؟راهنم��ايي هميشگيپادشاهي و حيات آب به را شما من خواهيدمي«: گفت
ي��ادكرد س��وگند و». نش��يدفرشته اينك��ه ب��راي مگ��ر نكرد،نهي درخت آن از خوردن از را شما خدا«. آنهاست خيرخواه و كنهمي نصيحت را آنها كه
ني��ازبي را خ��ودش وق��تي ك��ه آنج��ايي از و) 49(بود؛ش��دهآفريده عج��ول و حريص كه آنجا از هم آدماو) 51.(كردناسپاسي را او خدا، فرمان از پيروي و شكرگزاري جايبه) 50(كنه،ميطغيان بينهميكامي��اب ش��يطان و. درافتادن��د او دام ب��ه و خوردن��د را شيطان دروغين هايوعده فريب همسرش و
) 52.(پايين بياورد داشتند، كه واليي مرتبة و مقام از را آنها تا شد
ب���اعث و پيداكردن���د آگ���اهي خ���ود، عورته���اي ب���ر چش���يدند درخ���ت آن مي���وة از ك���ه هنگ���امي آنه���ا) 53.(بپوشانند بهشت درختان برگهاي با را عورتهاشون كردند سعي پس،. شد خجالتشون
ش��ما ب��ه و نكردم؟نهي درخت آن از خوردن از را شما من آيا «كه دررسيد الهي نداي موقع اين در) 54(شماست؟ آشكار دشمن شيطان كه نگفتم
از مهرن��ورزي، م��ا ب��ر و ني��امرزي را م��ا ت��و اگ��ر. كردي��م ظل��م بخ��ود م��ا: «گفتن��د همس��رش و آدم».بودخواهيم زيانكاران
(به نيابت از اولد آينده خود ) پرسيد:آدم
:دادخداوندپاس��خ و كني؟كورمحش��ورمي م��را چگ��ونه ت��و ب��ودم، بين��ا م��ن كه حالي در! پروردگارا«
در ه��م ت��و س��پردي، فراموش��ي ب��ه را آنه��ا تو و آمد تو براي من هدايت هاينشانه و آيات آنچنانكه«ه��اييتوانايي از و ني��اورد ايمان آياتمان به كه را كسي ما و. شدخواهيسپردهفراموشيبه روز ايندوزخ آت���ش در ه���م هميش���ه ب���راي. دهي���مجزامي اينچني���ن نكند،اس���تفاده درس���ت دادي���م او ب���ه ك���ه
) 56.(خواهدبود
نهبت��و او و هتطهيركن�� را او او، توبة پذيرفتن با خدا تا. كردمي توبه آدم بايست كه بود موقعي حالتج��ربه ای آدم ام��ا. اوس��ت پ��ذيريتوبه ه��م خ��دا ص��فات از يك��ي. بش��همن��د به��ره ون��ده��دايت خدا از
ه.كن�� توبه چگونه دونستنمي و نداشت فرم��ان از س��رپيچي ب��ود؛ عظي��م او گن��اه اينك��ه مخصوص��اكرددري��افت پروردگ��ارش از را ه��اييكلمه آدم و دادنش��ان او به را كردن توبه راه خدا. بود مستقيم
. كردتوبه بود،كرده كه بزرگي نافرماني از آنها وسيلهبه و
پي��امبري ب�ه را او. ب��ود› آدم ‹خ�ود ك�ه ك��رد؛ تعيي��ن آدم فرزن��دان ب��راي را› راهنم��ا ‹اولي��ن خ��دا بعد،به و ماند باقي معصوم بود،شدهپاك چون او و. سپرد او به را فرزندانش هدايت و) 57.(كردانتخاب
هنگ��امي اما. پرداخت بودند،وجودآمدهبه همسرش و او از پست زمين در كه فرزندانش راهنماييدش��من ش��ما، از بعض��ي پ��س اي��ن از «ب��ود گفت��ه ك��ه نيز خداوند قول رسيدند، رشد به فرزندانش كه
از و ك��ردپيروي او از) هابي��ل(فرزن��دانش از يكي. پيوستوقوعبه) 58(،»بود خواهيد ديگر بعضياو و)59.(گردي��د ب��رادر دش��من و نپ��ذيرفت را او ه��دايت) قابيل(ديگري و مندشدبهره خداوند هدايت
.نداشت سودی ديگر که شد پشيمان هنگامی و کشت را
روح ‹از چ��ون كن��د، فرام��وش را خ��دا هرك��س. ك��ردگم را اص��لي خود. دورشد خودش از آدم… بلهك�ه ه�م را پيم�اني و عه��د آدم اينكه بويژه) 60.(كندمي گم و فراموش را خودش پس دارد،بهره› خداخداون��د ب��ه نس��بت پيم��ان و عه��د اي��ن انج��ام در را خ��ودش سس��تي و كردفرام��وش داش��ت خ��دا ب��ا
) 61.(دادنشان
را آنچ��ه باي��د. باش��ه نااميد نبايد او ولي) 62(اومده، پايين خودش والي مقام از انسان كه هرچند… هنوز. داره بهره» خدا روح «از هنوز كه باقيه شكرش جاي) 63.(بگيره پس باره دو داده،دست از
رب پهل��وي ت�ا داره ج�ا هن��وز،) 64(بگي��ره ي��اد رو اس��مها تم��ام خ��ودش كوش��ش ب��ا ت��ا داره، توان��ايي)65.(بگيره جا خودش
و )66(شد؛ آفریده او براي هاآفریده همة كهانساني›. انسان ‹آفرینش قصة. هستي قصه بود، این›: پروردگار شناخت ‹براي باشد، روشني چراغ تا )67(شد؛خلصه او در
ربه عرف فقد نفسه عرف من و
هاروشنگري و هابازگشت
خلGGق القGGرآن، علGGم الرحمGGن،: ق��راردارد› الرحم��ن ‹س��ورة آغ��ازين آي��ات ب��ر قص��ه اي��ن بني��ان .1 نيز سوره اين آيات ديگر .البیان علمه النسان، و ج��ن ب��ه ك��ه هايينعمت و› ها پديده ‹بيان به غالبا
. پردازندمي عطاشده، انس
:روشنگري
معن��ي ك��ه ايگ��ونهبه بنش��يند،› ا ‹ج��اي ب��ه توان��دمي ك��ه است حق مخصوص صفت الرحمن )الفپنج��اه ك��اررفتنبه موضوع، اين گرفتن نظر در با). الرحمن واژه قرآن قاموس(نشود عوض جمله
›الرحم��ن ‹آيه اين در. رسانندمي را خاصي منظور ،هريك قرآن، در› الرحمن ‹كلمة مورد هفت و
: است لزم نكاتي ذكر مورد اين در. رساندمي خداوند براي را› ايجادكننده ‹صفت
›. آوردنپديد ‹هم و دهدمي را› خواندن ‹معني هم› قرأ ‹ـ
دهد؛مي را› پديدآوردن ‹معني و آيدمي مصدر اسم عنوان به گاهي است، قرأ ريشة از كه› قرآن ‹ـ) 19 و17،18 قیامت(بیانه علینا ان ثم قرآنه فاتبع قرأناه فاذا قرآنه و جمعه علینا ان: مانند
پديدآمدة پس پديدآورديم، را آن كههنگامي پس. آن پديدآوردن و آوريجمع برماست همانا :ترجمه.ماست بر آن كردنبيان همانا سپس. كنپيروي را آن
›پدي��ده ‹معن��ي به است› عام ‹يا ،›كريم قرآن ‹معني به است› خاص ‹يا بيايد، اسم عنوان به اگر اما ـ
›. خواندني ‹يا
و عظي��م اس��ت اي›پدي��ده ‹ك��ه اس��ت نامي��ده› ق��رآن ‹را› ق��رآن ‹خداون��د جه��ت اي��ن از ب��دانيم باي��د البت��هو›. خل��ق ال��ذي رب��ك بس��م اقرأ: ‹استبوده خواندن با نيز آغازش كه است ايپديده نيز و›. خواندني‹
ب��ود اين از غير اگر. استياداورشده نيز را) آفرينش(هستي آوردنپديد آغاز خواندن، آغاز در باز.است آن› عملي ‹كتاب› آفرينش ‹و هستي› نظري ‹كتاب› قرآن ‹كه زيرا نمودمي عجيب
:است قرار بدين) سوره هشت در آيه ده(آيات برخي در قرآن اسمي معناي روشنگري اين با
اسم نوع آيه سورهخاص3و2)يوسف(12عام31)رعد(13خاص106)اسراء (17خاص113) طه (20خاص28) زمر (39خاص44 ،3)فصلت(41عام 2 )الرحمن(55عجيبي قرآن عجيبي، پديدة: هردو1 ) جن(72
را موج��ود› پدي��دة ‹اي��ن ك��ه باش��د كس��ي اگ��ر. وج��وددارد باش��د،آفريده خداون��د ك��ه را اي›پدي��ده‹ه��ردلي��ل همي��ن ب��ه. مان��دمي ب��اقي› پديده ‹عنوان به تنها وگرنه، شود؛مي› خواندني ‹بخواند، و كنددرك
: فرمود
البیانعلمه النسانخلق القرآنعلم الرحمن
آي���ة به توجه با و دليل همين به است؛ هستي يعني امكان عالم تمام نظري نمود كريم قرآن كه گفتيمالرحم��ن سورة در› بيان ‹واژة كه شودمي معلوم آمد، بال در كه) بيانه علينا ان ثم(قيامت سورة 19اج��زاء هم��ة› بي��ان ‹معن��اي ه��م و آم��د؛ كم��انه در ترجم��ه در ك��ه بده��د؛ را› بيانه ‹معناي تواندمي هم
ه��م و معن��ا دوگ��ونگي ب��راي ه��م كري��م، خداون��د و ،›كله��ا السماءآدم علم ‹فرمود چنانكه را، هستي.استآورده اينچنين آيات، شدنقافيههم و تزيين براي
): افزار نرم و كتاب ( المنجد از › علم ‹ براي معني چند
. است آسمان احاطة در آنچه يا آفرينش : علم
. را كار استواركرد شد، آگاه : المر علم
قريءالشيء آوردني ) پديد ( فراهم را چيزي آورد ) پديد ( فراهم : قرآنا
ي��اداور ك��ه ده��د؛ميمعني» را) هسGGتي(پدیGGده برپاداشGGت «،»القGGرآنعلم «ب��ال، م��وارد ب��ه ت��وجه با(.)است› والرضالسمواتقامت‹
ش��كفتن و ش��كافتن ب��ا هس��تي ك��ه اس��ت والرض فطرالس��موات ي��ادآور ك��ه . را لب شكافت : الشفه علم. آغازشده
: شودمي چنين آيه ترجمة آمد، كه آنچه بنابر
یGGا پدیده آن(بیان آفرید؛ را انسان استوارگردانید؛ و برپاكرد را) هستي(پدیده) بخشهستي(رحمن.آموخت او به را) هستي
: بيشتر آگاهي براي
آموزگار نشاندار،: معلم.ساختآگاه: المراعلم
)چيزي برافرشتن يا كردنعلم(كار استواركردن دانستن، آموختن،: تعلم
.گشتچيره او بر و علم در او با نبردكرد: علم و عالم
پرچم سالر، زعيم، پيشوا،: علم.كردگذارينشانه گذاشت،نشان: علم و علم
ب��دون اس��ت، هميش��گي چگ��ونگي، بدون و پديدآمدن بدون استبوده خدا): ع(علي اميرالمؤمنين -21 ج كافياص��ول.(اس��ت پي��ش ه��ر از پي��ش خ��ود او. نبوده او از پيش چيزي زماني، كيفيت و كميت
) 4بند 120 ص
:انددانسته گونه دو را وجود فلسفه) الف- 3
ها،هس��تي س��اير وج��ود عل��ت خ��ود، ب��ه ،متك��ي م��اهيت و وج��ود ب��دون ك��ه› الوج��ود واج��ب ‹ –یGGك. است متناهي نا هايفعليت و كمالت داراي و غيرمعلول،
در و ب��وده علت به وابسته و معلول. آنهاست حدود و ماهيت و وجود داراي كه› الوجودممكن ‹-دو. است معدوم هم› ممكن ‹علت نبودن صورت
: نيست) شناساندن(تعريف قابل است،بديهي كه بس از وجود )ب
المفه��وم هذا و. الذهان في او العيان في الصيروره و التحققنفس الوجود، مفهوم: صدرالمتالهينه��و و تص��ور ك��ل اول و متص��ور ك��ل من ابسط هو و نوريه، لحقيقه عنوان التصور، البديهي العام
. بساطته و ظهوره لفرط منه اجلي هو. تعريفه يمكن فل بذاته تصور
. مق��وله از اينه��ا از هرك��دام و پ��ذيرد ص��ورت خ��اص ع��رض با و فصل، با جنس، با بايد تعريف... باشندمي خاصيتبي ذهني مفاهيم و ماهيت
: شبستري عارف قول به
است اعتباري امور تعينها است ساري خويش اندركمال وجودو تحق��ق و روش��ني و ن��ور سراس��ر ك��ه را وج��ودي ،› تعينها ‹آن با توانمي چگونه صورت اين در
) 44-41-39 ص صدرالمتالهين درمكتب شناسيهستي(نمود؟ تعريف است واقعيت
اس��ت، هستي سرآغاز او. نگرددفاني و اجزاء، داراي نه و است محدود نه): ع(باقر محمد امام )ج1 ج كافي اصول.( او ذات جز است نابود چيز همه. مكان بدون است، هستي انجام و كيفيت، بدون
) 119 ص
»نم��ود «تجل��ي آن ب��ا و اراده آن ب��ا ش��عاع، آن ب��ا را موج��ودات ك��ه› وج��ود ‹ش��عاع آن آن��ي اگ��ر -4
ح��الت از گردن��د؛برمي اند،ءلش��ي موج��ودات تم��ام ش��ود، برداش��ته تجل��ي آن آن��ي اگ��ر فرم��وده،انتشارات دفتر 26 ص حمد سورة تفسير. (گردندبرمي اولشان حالت به و شوندمي خارج وجودي) اسلمي
3 شماره توضيح الف قسمت -5
ك��ه هنگ��امي ب��وده، تنه��ا و ب��وده بين��ا او نب��وده، آفري��ده ك��ه آنچ��ه از چي��زي هي��چ ك��ه هنگ��امي -6) 8 فراز 1 خطبه البلغهنهج.(گيردانس او با تا نبوده ايدهندهتسكين
را خل��ق پ��س. ش��وم ش��ناخته ك��ه داش��تم دوس��ت. ب��ودم پنه��اني گنج��ي م��ن: قدس��ي حديث) الف-7) 104 ص سحر دعاي شرح. (آفريدم
آي��ه ذاري��ات س��وره ). ( بشناس��ند( بپرس��تند م��را اينك��ه ب��راي مگ��ر را انس و جن نيافريدم )ب57 (
بالذات كه موجودي و نيست موجودي الهي مشيت جز به خلقي مراتب تمام در000 )الف- 8گرفت��هتعلق مش��يت ك��ه چيز هر. است الهي مشيت همان است، مجرد تعينها همه از و است موجود
)86 ص سحر دعاي شرح. ( است باطل چيز همه صورتاين غير در و است موجود او باشد
.پدي��دآورد خ��ود مش��يت به خواست آنكه محض به خواست را آنچه): ع(باقر محمد امام –ب
) 119 ص 1 جلد كافي اصول(
آن پ��س دانس��تيم اش��ياء كليات شرط فقط را وجود حقيقيت اگر: گويد فصوص شرح در قيصري -9خوان��ده اعل��ي قل��م و الكت��ابام و قض��ا ل��وح ن��ام ب��ه و اس��ت اول عق��ل رب كه است رحمن اسم مرتبه
) 183 ص سحر دعاي شرح. (شودمي
.ش��ود ف��ايض بالعدد واحد عقل آن از و كندمي تعقل را خود ذات خدا : سينا ابن ؛ اول عقل به راجع
ص اس��لمي جه��ان در فلس��فه تاري��خ. ( اس��ت بالغير الوجود واجب و بالذات الوجود ممكن عقل اين506 (
يافت تميز معبود از عابد نقطه وسيله به و بود› باء ‹وسيله به وجود ظهور كه است روايت در -10ن��زول ق��وس بحس��ب ك��ون ع��الم طومار و طبيعت عالم رباني تصنيف و الهي كتاب داشتن خاتمه و
) 99 ص سحر دعاي شرح. ( است يكي فتح و ختم وگرنه است
.نبود بودي كه هنگامي بود تعالي خداي همانا): ع (صادق جعفر امام از كافي اصول )الف -11
ش��د، ن��وراني آن از ان��وار هم��ه ك��ه را نورالن��وار و آفري��د را نوره��ا و. آفري��د را مك��ان و ب��ود پ��سص س�حر دع�اي ش�رح. ( كردج��اري آن در اس��ت ن��وراني آن از ان��وار ك��ه خ��ودش نور از و. آفريد
71 (
م��دبر ه��و ال��ذي ا بس��م. ن��ور عل��ي ن��ور ا بس��م . الن��ور الن��ور ا بس��م . الن��ور ا بس��م )ب) نور دعاي از قسمتي . (النور من النور خلق الذي ا بسم. المور
زج���اجه ف���ي المص���باح مص���باح فيه���ا كمش���كوه ن���وره مث���ل الرض و نورالس���موات ا )جء يض��ي زيتها يكاد غربيه ل و شرقيه ل زيتونه مباركه شجره من يوقد دري كوكب كانها الزجاجه
نور سوره. ( للناس المثال ا يضرب و يشاء من بنوره ا يهدي نور علي نور نار تمسسه لم لو و ) 35 آيه
) عهد دعاي. (العظيم النور رب اللهم )د
درسوره تفصيل طور به كه ايدايره وهمة 000است فاتحه سوره در است قرآن در آنچه همة -12در و اس��ت الجمعجمع طور به اسم در و است موجود الرحيم الرحمن در جمع بطور ، است فاتحه
در ك��ه اينقطه در و. اس��ت موج��ود الجم��ع جمع احديه طور به است مختفي آن در ذات الف كه باء) 160 و 159 ص سحر دعاي شرح.(دارد سريان نقطه آن در وجود دايره تمام و است› باء ‹زير
) 22 آيه بروج سوره.( محفوظ لوح في مجيد قرآن هو بل )الف- 13
ل��وح آن و ش��ود م��ي خوانده قدر لوح نام به و است كلي نفس رب كه› الرحيم ‹اسم مرتبه )ب ) 83 ص سحر دعاي شرح.(است مبين كتاب و محفوظ
. ) شود رجوع 1 رديف توضيح به ( القرآن علم الرحمن )الف- 14
) 21 آيه حجر سوره. ( معلوم بقدر ال ننزله ما و خزائنه عندنا ال شيء من ان و )ب
لق��رآن ان��ه عظي��م تعلم��ون ل��و لقسم انه و النجوم بمواقع اقسم فل . العظيم ربك باسم فسبح )جت��ا 73 آي��ات واقع��ه س��وره. ( الع��المين رب م��ن تنزي��ل المطه��رون ال يمس��ه ل مكنون كتاب في كريم
79 (
مقدمه از نقل( 126 ص القرآن اعجاز در مصري محقق و نويسنده رافعي صادق )الف- 15زمين��ي و آس��ماني علم��ي حق��ايق كش��ف براي كه ادواتي و آلت جميع گويا: نويسدمي ) نوين تفسير
. است آمده وجود به قرآن معاني كشف براي همگي گرديده اختراع
اس��ت محف��وظ ل��وح و مكنون كتاب مرقومات› نظري ‹تنزيل› قرآن ‹كه است مسلم :توضیحدر ايآيه با است مطابق درست دارد، وجود قرآن در كه ايآيه هر و. آن› فعلي ‹تنزيل› طبيعت ‹و
›م��ا آي��ات ‹را همه و گذاردنمي آياتش نوع دو اين بين فرقي خداوند كه است همين براي و. طبيعت
. خواندمي
اعراض مقوله از. نيست الفاظ مقوله از. نيست بصر و سمع مقوله از نيست الفاظ قرآن )بآن از كره�ا و ك��ور اي��ن بش��ود ك��ه آنج��ايي ت��ا هس��تيم ك��ور ك�ه م�ا ب��راي كردن��د متنزل��ش لك��ن. نيست
) خميني امام حمد سوره تفسير. (بكنند استفاده
خ�دا ت�رس از ك�وه ك�ه ك��رديمي مش�اهده ، كردي�ممي ن�ازل ك�وه ب�ر را ق�رآن اين ما اگر )ج. گشتمي متلشي و ذليل و خاشع
) 82 آيه: يس. (فيكون كن له يقول ان شيئا اراد اذا امره انما )الف- 16
قضي اذا و والرض السموات بديع )ب ) 117 آيه: بقره. (فيكون كن له يقول فانما امرا
قبل آنك�هبي و ان�دازد ك�ار ب�ه ايانديش��ه اينك��ه ب��دون مختل��ف ان��واع كنن��ده ايج�اد خداون�د اوست -17.كنداس���تفاده روزگ���ار پيش���امدهاي از ك���ه آزمايش���ي و تجرب���هبي و بيافرين���د بع���د ك���رده تص���ور
) 19 فراز 90 خطبه البلغهنهج(
. بود كلمه اول و ... :تورات -18
.ب��ود خ��دا ن��زد ابت��دا در هم��ان. ب��ود خ��دا كلمة و بود خدا نزد كلمه و بود كلمه ابتدا در :انجیل
و ب��ود حي�ات او در. ني�افت وج�ود موج�ودات از چي�زي او بج�ز و ش�د آفري�ده او بواس�طه چي�ز همه. درنيافت را آن تاريكي و درخشيدمي تاريكي در نور و بود انسان نور حيات
ولي آيدمي بوجود هم آن› باش ‹گويدمي باشد داشته وجود اراده كه هرچيز بر خدا )الف- 19خ��داي كلم بلك��ه ، شود شنيده كه آوازي نه و برسد بگوش كه است صدايي واسطه به نه گفتن اين
ح��ق تجل��ي از عب��ارت ح��ق حض��رت تكل��م : ان��دگفته معرف��ت اه��ل و . اوست فعل از عبارت سبحان.است
.ديديم را او جلل و راستي و فيض از پر. شد ساكن ما ميان و گرديد جسم كلمه :انجیل) ب
: سمات دعاي- 20
. نمودي خلق را زمين و آسمانها آن با كه اتكلمه آن به و )الف
اه�ل و زمي�ن و آس�مانها اه�ل ب��ر آنه�ا واس�طه ب�ه ك�ه هاييكلمه و تمام و تام كلمه مقام به )ب ) بخشيدي وجود فيض را آنها و.(فرمودي كرامت و تفضل آخرت و دنيا
فرزن��دان و السلمعليه آدم ما نياي بر خودت رحمت به كه راستيني كلمه ات،كلمه به و )ج. يافت غلبه چيز هر بر كه ات “ كلمه “ به خواهيممي تو از و جست سبقت) وجود نظر از (او
بوج��ود را ظلم��ت و ايج��ادكردي را عج��ائب آن پرت��و ب��ه ك��ه حكم��تي آن ب��ه و ... :سGGمات دعGGاي- 21را ن��ور ) حكم��ت (بدان هم و ساخته آرامش و سكوت همراه را شب و قراردادي شب را آن آورده،
ه�م و دادي اختص��اص كوش��ش و كار جهت آنرا و كرده ايجاد را روز روشني آن به و كردي خلق
م��ايه را آن و ايج��ادكردي را م��اه آن ب��ا و س��اختي ن��ور منب��ع را آن و ك��ردي خل��ق را خورش��يد ب��دان.بيافريدي را ستارگان آن ببركت هم و قراردادي روشنايي
بر و يافت؛ استقلل پس دادي قرارش آسمان بر كه تو› اسم ‹به خواهممي تو از )الف- 22ش��ب ب��ر و ش��د؛ اس��توار پ��س دادي، ق��رارش ك��وه ب��ر و ي��افت؛ اس��تقرار پ��س دادي ق��رارش زمي��ن
) كبير جوشن دعاي.(شد روشن پس دادي،قرارش روز بر و شد؛ تاريك پس دادي، قرارش
.(الخ��رون و الول��ون ب��ه يص��لح و والرض��ون السموات به اشرفت الذي باسمك اسئلك )ب
) عهد دعاي
وج��ود حقيق��ت اصل نور و تجلي آن و استوجودپيداكرده عالم، همه تعالي حق تجلي با )جدف��تر 26 ص حم��د س��وره تفس��ير“ ( الرض و الس��موات ن��ور ا. “ هس��ت› ا اس��م ‹يعن��ي هس��ت
)اسلمي انتشارت
و زدن��د س��رباز آن حم��ل از پ��س. كردي��م عرضه كوهها و زمين و آسمانها بر را خود امانت ما -2372 آيه احزاب. (بود نادان و ستمكار بسيار او كه همانا. كرد حمل را آن انسان و شدند بيمناك آن از (
را آن ي��ا ايك��رده ن��ازل را آن كتابهايت از چيزي در يا ايناميده آن به را خود كه اسمي هر به -24 ) سمات دعاي.( ايداشته نگاه خودت نزد غيب در
خطبه البلغه نهج.( دادانتقال وجودوهستي به خود وقت در ونيستيعدم از را اشياء )الف- 25) دهم فراز يکم
.الخ�رون و الول��ون ب�ه يص��لح و والرض��ون الس��موات ب�ه اشرفت الذي باسمك اسئلك )ب
اس�م يعن��ي. (بپيوس�تي ) واقعيته��ا ( ه�اآخري ب�ه آن بوس�يله را ) حقايق ( هااولي كه اسمي آن به يعني.) دهدمي پيوند يكديگر به را شهود و غيب و مؤخر و مقدم و است عالم اشياء همه واسط حلقه ا
ع�الم ش�هود، ع�الم زي�را» ب��ودن «ب�ه نس��بت اس��ت» ش�دن «چون غيب عالم به نسبت شهود عالم -26. است ثبات و كمال جهان غيب عالم و است دگرگوني و تغيير طلبي،كمال صيرورت،
تك�ثر حقيق�ت در تك�ثر اي�ن و ش�ده واق�ع وج�ود دار در ك�ه اس�ت تك�ثري نخس�تين› اس�م ‹به تعين -27عي��ن در و فرم��وده مش��هود اس��ماء و صفات آينه در را خود ذات تعاليحق حضرت و. است علمي
و غي��ب و ب��از وج��ود درهاي صفاتي و اسمائي تجلي اين با و است شده تفصيلي كشف اجمالي علم ) 142 ص سحر دعاي شرح.( گرديدمرتبط مشهود
) 57: غافر.(ليعلمون اكثرالناس ولكن الناسخلق من اكبر والرض السمواتلخلق -28
هي��چ و آفري��ديم) دوره(روز ش��ش در آنهاس��ت بي��ن آنچ��ه و را زمي��ن و آس��مانها ك��ه درس��تيبه -29 ) 38 آيه ق سوره.( نرسيد ما به زحمتي
) 3و2 آيات اعلي سوره. ( فهدي قدر الذي و فسوي خلق الذي )الف-30
آن��ان در را آنه��ا فط��ري ه��ايويژگي و دادوفق يك��ديگر ب��ه را) هاآفري��ده(آنه��ا گون��اگوني )ب ) دهم فراز يکم خطبه البلغه نهج.( كردهمراه آنها با را آنها اشباح و وجودآوردبه
و گرداني��د راس��ت را اش��ياء ه��ايكجي پ��س ... او خلق��ت گش��ت تم��ام فرم��انش طب��ق پ��س )ج ) 21 و 20 فراز 90 خطبه البلغه نهج.( قرارداد روشن و واضح را حدودشان
: گويدمي سخن عرش از منظور سه به قرآن در خداوند )الف- 31
الس��موات و الرض خلق ممن تنزيل: نمونه. كندمي بحث كيهان آفرينش از كه هنگامي- 1و 5 ط��ه.( ال��ثري تح��ت ما و الرض في ما و السموات في ما له استويالعرش علي الرحمن العلي،
6 (
ع��رش ص��احب و مانن��دشبي خلق�ت از و پ��ردازدمي مج��ادله ب��ه مش��ركين با كه هنگامي- 2 يقول��ون كم��ا ال��ه مع��ه كان لو قل: نمونه. گويدمي سخن بودنش . (س��بيل الع��رش ذي ال��ي لبتغ��وا اذا
) 42 آيه 17 سوره
و العرش يحملون الذين: نمونه. كندمي وصف قيامت روز در را آن حاملن كه هنگامي- 3آي��ه اي��ن در البت��ه) 7: م��ؤمن(آمن��وا ال��ذين يس��تغفرون و ب��ه يؤمن��ون و ربه��م بحم��د يس��بحون حوله من
نيز را كيهان وضعيت گويد،بازمي را عرش حاملن اينكه ضمن در و دارد نيز كيهاني منظوري.سازدميمشخص
كري�م، عنوانه�اي ب�ه هم��واره ك�ه ايگ�ونه ب�ه اس��ت قائ�ل زي�ادي ارج› ع��رش ‹براي خداوندي�ا و› رب ‹عن��وان ب�ه را خ�ود و كندمي وصف را آن است، خداوند صفات از همه كه عظيم مجيد،
.كندمي متصف عرش براي› رحمن‹
ش�امل را آفري��دگان هم��ة ك��ه آفرين��ش) ك��ل جس��م (جس��م ترينس��نگين ب��ه آن از ني��ز ادعي��ه در ). المر صاحب زيارت ـ خدا عرش سنگيني اندازه به (اعرش زنه: است شده ياد است
فل��ك معن��ي ب��ه گ��اهي اخب��ار زب��ان در و اس��ت تخ��ت و س��ايبان معن��ي ب��ه لغ��ت در ع��رش )بب��ه گ��اهي و جسم و روح و عقل از خداست غير آنچه معني به گاهي و افلك همه بر محيط بزرگ1 جل��د كافي اصول. ( رودمي كار به دهدمي ائمه و رسل به كه علمي يا كلي طوربه خدا علم معني
) 177 ص
پ��س آفرين��ش، جه��ان تم��ام ب��ر خداس��ت ايج��ادي و علم��ي احاطه بمعني عرش كلمه چون )جرا› اس��توي) ‹ع (ص��ادق امام ولي آفرينش جهان تمام بر اوست تسلط معني به عرش بر خدا استيل
هم��ه ب��ه نس��بت خدا قدرت و علم يعني. فرموده تفسير است اعتدال و برابري كه آن اصلي معني بهص 1 جل�د ك��افي اص��ول. ( اس��ت يكس�ان هم�ه ب�ه نس�بت او لط�ف و مه��ر ي�ا اس�ت براب�ر جهان چيز174 (
:كرسي دربارة
) 257 آيه بقره سوره.( العظيم هوالعلي و حفظهما ليؤده و الرض و السموات كرسيه وسع ـ
) 6و5 آيه طور سوره( البحرالمسجور و المرفوع والسقف ـ
) عهد دعاي. ( البحرالمسجور رب و الرفيع الكرسي رب ـ
السماء جعلنا و ـ سقفا ) 32 آيه انبياء (محفوظا
سفلهن جعل سمواتسبع منه فسوي):‹ع(عليكلم ـ موج��ا وعلي��اهن مكنون��ا س��قفا محفوظ��ا وس��مكا › مرفوعا
: 52 آيه اعراف سوره )الف –32 ثم ايام سته في الرض و السموات خلق الذي ا ربكم ان يطلبه. النهار و اليل يغشي العرش علي استوي ب�امره مس�خرات النج�وم و القم��ر و الش��مس و حثيث�ا
. العالمين رب ا تبارك المر و الخلق له ال
: 4 آيه يونس سوره )ب اس��توي ث��م اي��ام س��ته ف��ي الرض و السموات خلق الذي ا ربكم ان .تذكرون افل فاعبدوه ربكم ا ذالكم اذنه بعد من ال شفيع من ما المر يدبر العرش علي
: 54 آي��ه س��جده س��وره )ج ث��م اي��ام س��ته ف��ي بينهم��ا م��ا و الرض و الس��موات خل��ق ال��ذي ا ال��ي الس��ماء م��ن الم��ر ي��دبر ت��ذكرون افل ش��فيع ل و ول��ي م��ن دون��ه م��ن لكم ما العرش علي استوي
. تعدون مما سنه الف مقداره كان يوم في اليه يعرج ثم الرض
: 6 و 5 آيات حديد سوره )د عل��ي اس��توي ث��م ايام سته في الرض و السموات خلق الذي هو اينم��ا معك��م ه�و و فيه��ا يع��رج م�ا السماء من ينزل و منها يخرج ما و الرض في يلج ما يعلم العرش
. المور ترجع ا الي و الرض و السموات الملكله بصير تعلمون بما ا و كنتم
س�خر و الع��رش عل��ي اس��توي ثم ترونها عمد بغير السموات رفع الذي ا : احزاب سوره )ه . توقنون ربكم بلقاء لعلكم اليات يفصل المر يدبر مسمي لجل يجري كل القمر و الشمس
م��ا و ايديهم بين ما يعلم باذنه ال عنده يشفع ذالذي من الرض في ما و السموات في ما له )وحفظهم��ا يوده ول الرض و السموات كرسيه وسع شاء بما ال علمه من بشيء يحيطون ل و خلفهم
. العظيم العلي هو و
: شود مي مستفاد نكته چند بال آيات از
. عرش به خدواند پرداختن و مرحله شش در عالم خلقت.1
و علم��ي اح��اطه و خ��ويش ق��درت و عل��م بوس��يله كيه��ان نظ��ام حف��ظ و امور تدبير گرفتندستبه.2. آنها بر ملكي
فرش��تگان ب��ه ك��ه امور بعضي در خودش اجازه با مگر عالم امور تدبير در شفيع و واسطه نفي. 3.استواگذاشته
... و ذاريات مرسلت، نازعات، ملك، هايسوره )الف- 33
در س��كونت ب��راي خداوند سپس: جمله از. صدوهشت نود، يك، هايخطبه :البلغهنهج) ب90 خطب�ه البلغ��ه نه��ج. (آفري�د ملئك�ه از جدي�دي خل�ق ملك��وتش از اعل��ي گس��تره آب�ادي و آس�مانها
) 27 فراز
) 57 آيه ذاريات سوره ). (بشناسند( بپرستند مرا اينكه مگر نيافريدم را انس و جن -34
.نارالسموم من قبل من خلقناه الجان و حمأمسنون من صلصالمن النسان ولقدخلقنا )الف- 35
) 26:فجر(
) 14 آيه الرحمن سوره ( نار من مارج من الجان خلق و )ب
جن سوره) ج
:كه��ف.(ب��ود ج��ن از ك��ه مگرابلي��س كردند،س��جده پس كنيد،سجده گفتيم ملئكه به كه هنگامي و -3650 (
را او ك�ه هنگ��امي پ��س. كهن��ه وليگل از شده،خشك گل از هستم بشري پديدآوردندة من همانا -37) 28 آيه حجرات سوره.(كنيدسجده را او پس دميدم، او در خود روح از و كردمآماده
ديگر بعضي بر را شما از بعضي و قرارداد زمين در هاييخليفه را شما كه اوست )الف- 38) 165 آيه انعام سوره.(بيازمايد است،داده كه آنچه در را شما تا داد،برتري
) 28 آيه بقره سوره.( خليفه الرضفي جاعل اني )ب
33 تا 30 آيات بقره سورة -39
37 رديف به شود رجوع ـ40
:قرآن) الف ـ41
) 2: انعام(اجل قضي ثم طين من خلقكم هوالذي ـ
زم��اني م��دت گذش�ت ك�ه ك��اربردهبه ايواژه(س��پس گ��ل، از را ش��ما آفري��د كه است كسي او: ترجمه:)آمده زير آية در توضيح،. بود او خواست كه شد آنچنان تا(مدتي گذشت.) رساندمي را دراز
از را او نس��ل س��پس و آغ��ازكرد خ��اك از را انس��ان آفرين��ش و نيكوكرد را هرچيزي آفرينش آنكه ـدر خ�ود روح از و كردآم�اده و درس�ت را او س�پس. ق��رارداد اس��ت پست آبي كه ايشدهشيرةكشيده
) 9 تا 7: سجده(قرارداد دل، و چشمان و گوش شما براي و دميد او
25 فراز 1 خطبه البلغه نهج )ب
26 فراز 1 خطبه البلغه نهج )الف- 42
لدم اسجدوا للملئكه قلنا ثم صورناكم ثم خلقناكم لقد )ب
) 59 آيه عمران آل.( فيكون كن له قال ثم تراب من خقه آدم كمثل ا عند عيسي مثل )ج
) 29 آيه بقره سوره (كلها السماء آدم علم )الف- 43 “البيان علمه النسان خلق “ با همراه كه
.هستند انسان نمادسازي قدرت گوياي
ص��فات از ص��فتي ي��ا و اسماء از اسمي آنكه بدون بود،› ا اسم ‹با كامل انسان بر تجلي )بنب��ود آن توان��ايي را آدم ك��رد،تجلي آدم به محيطش اسم با تعالي خداي اينكه نبود اگر. باشد واسطه
هم��ه در را ا خلف��ت لي��اقت ب��ود، اعظم› ا اسم ‹مظهر آدم چون 000گيرد فرا را اسماء همه كه ) 143 ص سحر دعاي شرح. (آورد دست به عالم
از داشت ملئكه نزد در كه را امانتي سبحان وخداوند: 28فراز1خطبه البلغهنهج )الفـ 44ب��ه نس��بت خش��وع و آدم بر سجده به اعتراف در داشت، آنان با كه را پيماني نيز و بازخواست آنان
. كرد تجديد او
صادقين كنتم ان هولء باسماء انبئوني : 31 آيه بقره سوره )بجه��ان ،پ��س اس��ت آن مشخص��ه ك��ه دارد اس��مي آي��ه ه��ر و اس��ت خ��الق آي��ه مخل��وقي ه��ر )ج
هرچيزي اركان كه نامهايت به و(شيء كل اركان ملت التي باسمايك و: هستند ا اسماء آفرينش)كميل دعاي -پركرده را
. (عن��دك الغي��ب علم في به استأثرت او كتبك من شيء في انزلته او نفسك به سميت اسم بكل
نگهداش��تي ي�ا ايك�رده ن�ازل آن��را كتابه�ايت از چيزي در يا ايناميده آن به را خود كه اسمي هر به ) سمات دعاي. - توست نزد كه غيب علم در را آن
. داري نيكو نامهاي كه اي› اسماءالحسني له من يا‹
) مختلف ادعيه.(خداست آن از نيكو نامهاي بهترين و› ل الحسني السماء خير و‹
) سمات دعاي.(اسمائه تقدست من يا اسمه تبارك من يا
دع��اي (كله��ا باس��مائك اس��ئلك ان��ي الله��م كبيره، اسمائكوكل باكبرها باسمائك اسئلكانياللهم) سحر
) سمات دعاي.(غيرك ظاهرها ل و باطنها ليعلم و تفسيرها ليعلم اسمائك بحق و
ذك��ر را او نامه��اي و خ��وانيممي ن��امش ب��ا را خ��دا مت��والي بط��ور ك��بير جوش��ن دع��اي در.كنيممي
او شGGناخت میGGزان كGGس هGGر بGGراي اعظم اسم و بسیارند الهي اسماء: كه گیریممي نتیجه ادعیه از. مطلق نه است، نسبي اعظم اسم پس. خداست از
25 الي11 آيات اعراف سوره )ب 79 الي 71 آيات ص سوره )الف- 45
44 ال��ي 28 آي��ات حج��ر س��وره )د 127 ال��ي 116 آي��ات ط��ه س��وره )ج
68 الي 63 آيات اسراء سوره )و 39 الي 33 آيات بقره سوره )ه
121 تا 116 آيات نساء سورة) ز
دادي،ف��ريبم ك��ه آنچ��ه ب��ه پروردگ��ارم: گوي��دمي خداون��د به ابليس ،39 آية حجر سورة در- 46 حتم��ا و زمین در آنها براي دهمميآرايش بسيار ›زمي��ن در ‹عب��ارت. را آن��ان همگ��ي ده��مميفريب حتم��ا
ب��ا ن��ه ول��ي داد؛ فري��ب را ح��وا و آدم بهش��ت در زي��را. اس��ت م��ردم همگ��ي ب��راي ك��ه اس��ت مه��م
را دو آن ايوس��يله چ��ه ب��ه پ��س. اس��ت زيب��ايي و آراس��تگي اشهمه بهش��ت ك��ه چي��زي، دادنآرايش داد؟فريب
ج��اودانگي وع��دة ب��ا و است؛ دوستيمقام يا جاه حب كه. انسان روان از بخش ترينسست با :پاسخ. كرد خداوند از نافرماني به وادار را دو آن پردوام، و نظيربي پادشاهي نوعي و
درون�ي انگي��زة ب�ا ي�ا هاانس�ان ك�ه آم��وزدمي م�ا ب�ه انس�ان م��ورد در ق�رآن روانشناس�ي پ�س.شوندميمنحرف شدن آنها شيفتة و دنيايي زيور و زر با يا و مقام، و جاه به دستيابي براي
كیست؟ مخلص- 47
ب��ه ابلي��س) 40 آي��ه حج��ر سوره و 83 آيه ص سورة( جا دو در قرآن در ابليس با خدا وگويگفت دردو در ه�م خداون�د و دارد؛مي مس�تثني خ�ود اغ��واي از را آنه�ا و كند؛مياش�اره خدا مخلص بندگان
م��ن بن��دگان ب��ر ت��و و اس��ت درس��ت: ده��دمي ج��واب) 25 آي��ه اس��راء س��وره و 42 آي��ه حجر سوره(جايعن���ي پي���امبران از ك���ه آن���ان و پي���امبران ك���ه فهمي���ممي ص��افات س���وره از. داش���تنخواهي س��لطه
و كن��دمي مس��تثني خ��ود ع��ذاب از را آنه��ا ني��ز خداون��د و هس��تند مخلص كنند پيروي الهي هدايتهايملح��ق “ م��ن بن��دگان “ ب��ه ك��ه گويدمي مطمئنه نفس به خداوند 30 و 29 آيات فجر سوره در بالخره
را هاآفري��ده ديگ��ر و دان��دمي خ��ود بن��ده را مخلص��ين فق��ط خداون��د پ��س. درآي م��ن بهش��ت ب��ه و ش��و ب��راي را خ��ود ك��ه هس��تند كس��اني مخلص��ين زي��را شناس��د،نمي خ��ود بن��دگي شايس��ته خ��دا ص��رفاپ��س دارد، به��ره ني��ز خ�دا روح از چ�ون باشد، خدا براي روحش و جسم كه كسي و اندكردهخالصاز اس��ت م��ن مال كه ايبنده يعني› من بندة ‹گويدمي او درباره خداوند و شودمي خدا ملك او وجود
.شود مسلط آنها بر خواهدنمي اينكه نه تواند،نمي شيطان صورت، اين در. است من آن
ه��واي ك��ه را كس��ي دي��دي: كن��دمي ي��اد چني��ن ج��ا دو در نيس��تند او مال كه بندگاني از خداوندآيه دو اين دنباله در و ) 23 آيه 45 سوره و 43 آيه 25 سوره (برگزيد؟ خويش خداي را خويش نفس: گويدمي و كندمي وصف را افراد گونه اين
گوش (مهرنهاده دلشان و چشم و گوش بر و كردهگمراهشان خداوند كه هستند كساني اينهاوس��يله ب��ه آنه��ا ش��دنباطل و اس��ت ق��رآن در انس��ان و حي��وان بين تميز خصوصيت سه دل و چشم و: «گوي��دمي اك��رم رس��ول ب�ه و.) اس��تكردهجدايشان انس��انيت از كه دهدمي را معني اين› مهرالهي‹
بن�ابراين». بدترن�د ه�م حي��وان از بلك��ه حي��وان مث�ل بيشترش�ان فهمند؟مي آدمها اكثر كنيمي فكر تو ك��ه نيس��ت لزم نف��س ه��واي را خ��ود پروردگ��ار وق��تي انس��ان. كن��د گم��راه را انس��ان ش��يطان حتم��ا
و ص��احب و خ��دا انتخ��اب فق��ط كن��د،مي گم��راه را او ني��ز خ��دا ش��يطان، از گذش��ته داد، قرار خويشاو برابر در ضمانتي هيچيك خدا پيامبر نه و خدا نه ديگر آن، از پس است؛ انسان انتخاب به مالك
. ندارند
ابت��دا درگ��ذرد، ح�د از ك�ه هنگ��امي و شدهسرشته اعتدال بر انسان. است درگذشتن حد از ستم -48.كن��دمي س��رايت ديگ��ران ب��ه ظلم��ش ن��تيجه س��پس و) بيندمي نيز عقوبت كه (افتدمي زحمت به خود
.كردي��م ظل��م خ��ود ب��ه م��ا ك��ه اقراركردن��د خ��ود چش��يدند درخ��ت آن از همس��رش و آدم آنك��ه از پ��س
) 23 آيه اعراف(
شده آفريده حريص او : 19 آيه معارج سوره . است وشتابگر عجول او: 11 آيه اسراء سوره -49 . است
) 8و 7 آيات علق سوره. ( كندمي طغيان بيندمي مستغني را خود كه آنگاه -50
)66 آيه حج سوره.(است ناسپاس بسيار او -51
هي��چ.(ف��رج و بط��ن عف��ه م��ن افض��ل) بش��يء عب��دا م��ا (عب��اده م��ن م��ا: فرم��ود) ع (ص��ادق ام��ام -52). نيست جنسي و شكمي اميال از خود داشتننگاهپاك از بهتر عبادتي
را آدمبني كن��د،مي حك��ايت خ��ويش ع��ورت ب��ر همس��رش و آدم آگ��اهي از اينك��ه از پ��س خداوند -53را ش��ما عورته��اي ك��ه ايج��امه همانا آدم، فرزندان اي: كه شوديادآورمي و دادهقرار خطاب مورد
مانع شما ظاهر ولي است كار ظاهر اين ولي كرديم نازل شما بر بشود شما رسوم جزء و بپوشاندو تقوي دارد،مي بازتان فحشاء و زشت اعمال از كه چيزي بلكه شود،نمي شما زشت كارهاي از
) 26:اعراف.( است پروردگار فرمانبري و پرهيزگاري
22 آيه اعراف سوره )الف- 54
دشمني شيطان اينكه يكي: برد بهره توانمي صورت دو به› مبين عدو ‹عبارت از )ب آش�كار دش�مني ش�يطان اينك��ه دوم. رف�ت او جن�گ ب�ه بايس�تي و تهدي��دكرده و خط�ر اعلن كه استدش�مني ول�ي باش�يد ب�دگمان هميش�ه او ب�ه و بدهي�د تش�خيص را او ه�ايحيله توانيدمي شما كه است.نيس��ت لم��س قابل هايشحيله و شماست درون در بلكه ندارد، را هاويژگي اين كه هست نيز پنهان
›نف��س ‹نب��وي حديث طبق دشمن اين. است مشكل نيز او هايدشمني تشخيص ) است خود از چون(
انس��ان اي ت��و دش��منان تريندش��من. جنبي��ك بي��ن ال��تي نفس��ك ع��دوك اع��دي: گوي��دمي ك��ه آنج��ا. اس��ت.خ��ود نف��س اول: دارد دش��من س��ه انس��ان بنابراين. استقرارگرفته پهلويت دو بين كه هستي خودت
)عدو لبعض بعضكم آيه طبق.(خود همنوعان بين در سوم و شيطان، دوم
23،24،25: اعراف ـ 55
127 تا 124: طه -56
و آدم اصطفي ا ان )الف - 57 عمران آل سوره.(العالمينعلي عمران آل و ابراهيم آل و نوحا ) 33 آيه
) 122 آيه طه سوره.( هدي و عليه فتاب ربه اجتبه ثم) ب
؟ گزیند برمي پیامبري به را آدم خداوند چرا و كیست پیامبرس��وي از. بياي��د ه��دايتي ش��ما براي من جانب از تا باشيد زمين در شما كه بودگفته خداوند سويي از
ت��ا باش��د خودش��ان از بايد كنند، پيروي هدايت اين از بخواهند كه كساني براي خداوند هدايت ديگرب��ا و. نيس��ت م��ا ن��وع از و اس��ت ايج��دابافته تافت��ة او ك��ه نگويند و كردهشناسايي را او بتوانند مردماي��ن. كني��مدرك را او حرفه��اي ت��وانيمنمي م��ا ك��ه نگوين��د ت��ا گوي��دمي س��خن آن��ان ب��ا خودش��ان زب��ان
. است آمده قرآن از بسياري آيات در) مردم خود ازبين پيامبر انتخاب (موضوع
خ�ودم حج�ت از را زمي�ن اس�ت گفت�ه خداون�د اول ك�ه بود اين شد انتخاب آدم اينكه علت اما. ش��دمي خدا حجت خود كردمي زندگي زمين در تنهايي به آدم حتي اگر پس. گذارمنمي خالي ثاني��ا
نداش��تند، م��اجرا از اطلع��ي ك��ه فرزندانش توسط خدا شناخت لزمة و آوردوجود به فرزنداني اونداش��ته دليلي فرزندانش حساب روز در و كنندپيروي او از تا باشد داشته وجود حجتي كه بود اين
. نداشتيماطلعي زندگي روش و دين از و بوديم راهنما بدون ما كه باشند
:قرار بدین است متنوع دیگر بعضي با آدمیان بعضي دشمني -58
. است پر دشمني نوع اين از پيامبران تاريخ سرتاسر: آن عكس و كافر با مؤمن )الف
.است بسيار اسلم تاريخ در آن هاينمونه كه: آن عكس و منافق با مؤمن )ب
عص��ر در ب��ويژه بش��ر تاري��خ ط��ول در ابرقدرتها دشمني مانند: آن عكس و كافرومنافق با كافر )ج. است حاضر
ل��و: اس��ت اك��رم پي��امبر گفت��ة اي��ن مص��داق و بينشهاس��ت در اختلف آن مبناي كه: مؤمن با مؤمن )دو اس��ت؛ س��ني و ش��يعه دع��واي يك��ي آن ه��اينمونه ك��ه). كف��ره(قلت��ه فقد سلمان قلب في ما ابوذر علم
. خوردمي چشم به زياد ايران اسلمي انقلب پيروزي از پس ايجادشده نهادهاي در ديگري
.مستكبر با مستضعف استعمارگر، با استعمارشده ستمگر، با ستمديده ) هـ
قربا اذ بالحق آدم ابني نبأ عليهم واتل- 59 لقتلن��ك قال. الخرمن يتقبل ولم احدهما من فتقبل قرباناااخ��اف ان��ي لقتلك اليك يدي بباسط انا ما لتقتلني يدك الي بسطت لئن. المتقينمن ايتقبل انما قالجزاءالظ��المين ذل��ك و الن��ار اص��حاب م��ن فتك��ون اثم��ك و ب��اثمي تب��وء ان اري��د ان��ي الع��المينرب
) 30 تا 27: مائده.(الخاسرين من فاصبح فقتله اخيه قتل نفسه له فطوعت
گردید؟ ) هابیل ( برادر دشمن قابیل چرا
راه انتخ�اب در را او داده،نش�ان او ب�ه را راس��ت راه و آفري��د خ��ود پرس��تش براي را انسان خداوند:گف��ت خداوند كه شد آن الهي سنت طبق او نافرماني نتيجه و كردنافرماني آدم ولي مختارگردانيد؛
. خواهيدبود ديگر بعضي دشمن آدميان شما از بعضي
دلي��ل ب��ه و بروزك��رد قابي��ل در بود،گذارده او فرزندان در آدم نافرماني كه تأثيري بنابراين. پيوستوقوعبه الهيوعده و گرديد برادر دشمن داشت، راه انتخاب در قابيل كه اختياري
.برد يادشان از را خودشان خدا و كردندفراموش را خدا مباشيدكه ازآنان همانا ـ18:حشر – 60
61 - داش��تيم آدم ب��ا پيم��اني قب��ل از. عزما له نجد لم و فنسي قبل من آدم الي عهدنا لقد و: 115 آيه طه .نيافتيم او در اياراده و عزم و كرد فراموش او ولي
بدنم از اندساخته قفسي روزي چند خاك عالم از نيم ملكوتم باغ مرغ - 62
) 12 آيه هود(كفور ليؤس انه منه نزعناها ثم رحمه منا النسان اذقنا لئن و - 63
) 28: انشقاق.(كرد خواهي ديدار را او پس كوشايي؛ بسيار پروردگارت سوي به تو انسان اي - 64
) 28 آيه فجر.(بازگرد خشنود و خرسند خويش، پروردگار سوي به واستوار،آرام نفس اي- 65
بزنم بالي و پر سركويش هواي به دوست بر تا كنم پرواز كه روز آن خنك
) 13: جاثيه.(است قرارداده) انسان(او مسخر را است زمين در آنچه و آسمانها در آنچه - 66
) 2 و 20: ذاريات. (تبصرون افل انفسكم في و للموقنين آيات الرض في و )الف- 67
و اس��ت حس��ي و مث��الي و عيني مراتب همه جامع كه است موجودي تنها انسان كه بدان )بچن�انچه. اس��ت نه�ان و پيچي��ده انس��ان وج��ود در آنهاس�ت، در چ��ه ه��ر و ش�هادت و غي��ب عوالم تمام
)توحي��ديان هم��ه و (م��ا م��ولي و آم��وخت، آدم ب��ه را نامه��ا هم��ه خداون��د: فرماي��دمي تع��الي خ��داي
: فرمود عليه اصلوات
)15 ص سحر دعاي شرح (است نهان تو نهاد در جهاني صغيري جرم همين پنداري تو
اكبر عالم انطوي فيك و صغير جرم انك اتزعم وج�ود هم�ان انس�ان: گوي��دمي تأويلتش در كاشاني عبدالرزاق الدين كمال كامل عارف )ج
را او ك��ه پروردگ��اري پ��س. استقرارداده خود انحصار در را وجود مراتب همه كه است جامعي.اس��ماء هم��ة اعتب��ار ب��ه اس��ت، خداون��دي ذات هم��ان فرم��وده، افاض��ه او ب��ه را كمالش و ايجادكرده
) 17 و 16 ص سحر دعاي شرح(
زادهشماع احمد[email protected]
Top Related