_ # سخت عشق قسمت اول . سالم دوستان. رمان عشق سخت ماجرای ...

213
# عشق_ سخت قسمت اولسم دیباست دختری به ا واقعیجرایان. رمان عشق سخت مام دوست س. فاوتی رو های مته با آدمه و در این رات خاص خودش میره دنبال تمای ! دختری که ب ادیب دیبا به رو میشه. عشقو تجربه میکنه در نهایت. لی سختما خی ا. رمان خوش هست این پایان. من آرام ، نویسین رما نده ا رمانده این روایت کنن ن هستم و دیبا. تون به دوستان رمانو ایندن آگاهی رسونن و برایتم کنی حمایان قبلیم مثل رمیشمون ممن مین معرفی کن. ید مطالعه کنید. میتون صورت رمان به دو اینستنی مجله داننه در کانالی روزایگان با پارت ها را چتر ب ه آی دی تلگرا م@chatr_tel یِرت و بصو و ه بیشتر به با پارت های ژه میشه در کانالقدیمتون ت در نهایت فایل کامل که مراهvip تو کانال عضویتزی هست . برای مبلغ ناچی کاناله عضویت این هزین کهvip میتونید بهام بدید نگار پیی دی نگار . ا@ng786f ط تا قس رمان هیت و فقج اینل عیار سنین فای ا م ت80 کی ازن از ی بقیه رمال شده برای فایه کنید.ستفاد اه با دو راان دیبان از زبوع رما بریم شر خب. # ۱ لپ تیر پتو خزیدم اپمو بستمو ز. کردمور مرو تو سرمی که خوندمزایام چی تم

Transcript of _ # سخت عشق قسمت اول . سالم دوستان. رمان عشق سخت ماجرای ...

سخت_عشق#

قسمت اول

.سالم دوستان. رمان عشق سخت ماجرای واقعی دختری به اسم دیباست

دیبا ادیب ! دختری که به دنبال تمایالت خاص خودش میره و در این راه با آدم های متفاوتی رو

.پایان این رمان خوش هست .اما خیلی سخت.در نهایت عشقو تجربه میکنه .به رو میشه

.ن هستم و دیبا روایت کننده این رمان نده این رماآرام ، نویسمن

ممنون میشم مثل رمان قبلیم حمایتم کنین و برای آگاهی رسوندن این رمانو به دوستانتون

.معرفی کنین

این رمان به دو صورت میتونید مطالعه کنید.

م ه آی دی تلگرا چتر ب رایگان با پارت های روزانه در کانال مجله دانستنی

@chatr_tel

مراه فایل کامل که در نهایت تقدیمتون میشه در کانال ژه با پارت های بیشتر به ه و بصورت وِی

vip که هزینه عضویت این کانال مبلغ ناچیزی هست . برای عضویت تو کانالvip میتونید به

. ای دی نگار نگار پیام بدید

@ng786f

فایل شده برای بقیه رمان از یکی از 80 تم این فایل عیار سنج این رمان هیت و فقط تا قس

دو راه باال استفاده کنید.

.خب بریم شروع رمان از زبان دیبا

. اپمو بستمو زیر پتو خزیدمتلپ

تمام چیزایی که خوندمو تو سرم مرور کردم

.شخصیت مرد فیلم که چقدر جذاب و سکسی بود

خودمو جای شخصیت زن گذاشتم

. قلبم تند تر زد

. یاد آوری سکانس رابطه داغی که داشتن دستم بدون اراده من بین پام رفت اب

. من همیشه یه دختر داغ بودم

.کسی که زود تحریک میشد و دیر راضی میشد

درسته هیچوقت با هیچ کسی رابطه نداشتم

.اما تا دلت بخواد خودم از خجالت خودم بیرون اومده بودم

دستم فعال شد لم دیدم چشم هامو فشار دادموبا فکر به رابطه ای که تو فی

دبم چنین رابطه داغی رو میخواست

اما نه با هر کسی

.که منو اینجور جذب کنه و انفدر هم وارد باشه که بتونه راضیم کنه با کسی

من چهره معمولی داشتم

.چشم و ابرو مشکی

پوست سفید

.صورت کمی تپل و بدن متناسب

. بودلب هام مثل صورتم پر

.شاخصه تو دید صورتم بیشتر از لب هام ، چشم هام بود

دوستام بهم میگفتن گربه شرک

.میشدو میخواست خواهش کنههام شبیه اون بود وقتی مظلوم چون چشم

.اما خودم چشم هامو دوست نداشتم

! چون جای لوندی ! مظلومین داشت

که منو ، با همین چشم ها و مظلومیت اما ... مسلما تو این دنیا بالخره یه مرد پیدا میشد

!هدوست داشته باش

مگه نه؟

... آره ... حتما

با این امید خوابم میبرداکقر شب ها

! اما صبح ها و بعد رفتن به دانشگاخ میفهمیدم نه ! پسرا دنبال دختر های خاص هستن و لوند

...نه چیزی که من هستم

. معمولی و مظلوم

.ب میل من نبودن سمت من می اومدن با اون تعداد کمی هم که

.من مردی رو میپسندیدم که جذب من نمیشد

.کرد همین گالفه ام می

. شب هم با رمان و عیلم صبح میشد

. صبحی که باید شورتمو عوض میکردم

.دیگه از این شرایط خسته شده بودم

ورد امور جنسی از دوستم شماره یه مرکز مشاوره رو گرفتم و یه وقت برای مشاوره در م

.گرفتم

. خودمو به زور و سختی راضی کردم تا اون روز برم مرکز برای مشاوره

.ا حرف زدن در مورد مشکلم برام سخت بودواقع

.اما میدونستم به کمک نیاز دارم

.وقتی وقت میگرفتم تاکید کرده بودم حتما مشاور خانم باشه

.شت میز جا خوردماما وقتی رفتم داخل با دیدن مرد نسبتا جوون پ

سخت _عشق#

به قلم آرام

۲قسمت

کردن برگشتم بیرون همون جلو در شوکه ایستادم و بدون سالم

به منشی نگاه کردمو گفتم

من با یه مشاور خانم قرار داشتم -

منشی اخمی کردو برگه هارو چک کرد و گفت

نه ... چیزی اینجا ننوشته -

مردد تر شدم که منشی گفت

.ادیب اگه داخل تشریف نمیبرین یه نفر دیگه رو بفرستم نمخا -

سریع گفتم

.با یه تایم دیگه با مشاور خانم تعویض کنینبله این جلسه رو -

منشی ابرو باال دادو گفت

. تعویض نداریم. شما جلستونو االن کنسل میکنین پس سوخت میشه -

.با حرص نفسمو بیرون دادم

.ره به منسه نفر تو سالن بودن خی

اهل دعوا و جیغ و داد نبودم

بودن اما پول قابل توجهی بر ای یه جلسه از من گرفته

نمیتونستم ازش بگذرم

برای همین فقط ایستادم

منشی اخمش بیشتر تو هم رفتو گفت

... خانم ادیب -

قبل اینکه حرفشتموم شه صدای مردونه ای از پشت سرم گفت

مشکلی پیش اومده ؟ -

اش نیم متر از جام پریدم یکی صداز نزد

شوکه برگشتم به سمتش

اما منشی قبل من گفت

خانم میگن با شما مشاوره نمیخوان این -

طوری این جمله رو گفت که انگار چه توهین بزرگی هست

ابروهای اون مرد باال پرید

سریع گفتم

. منه من این حرفو نزدم. من گفتم برای مشاور خانم تایم رزرو داشت -

سری تکون داد

کنار ایستادو گفت

میکنیممشکلی نیست بفرمائید داخل حلش -

فقط مثل خودش سر تکون دادمو رفتم تو

.واقعا نمبتونستم با اون منشی دهنبه دهن شم

مشاور گفت

من احمدی هستم . مشاور جنسی و سکس تراپ. پرونده شما با توجه به مشکالتی که گفته -

اع شده. شما کس دیگه ای مد نظرتون بود؟بودین به من ارج

.با این حرف پشت میز نشست

فکر به اینکه مشکالتی که نوشته بورمو خونده خیس عرق شدم از

چون من همه چیو تو برگه اولیه نوشته بودم

.از نیازم به رابطه و خود ارضایی و تمایلم به مرد هایی که جذبم نمیشن

مخ صندلی ها اشاره کرد برم بشینآقای احمدی منتظر نگاهم کردو ب

ویگه آبروم رفته بود

یشنر از این ضایع بشم دوست نداشنم ب

برای همین نشستم و گفتم

نه شخص خاصی مد نظرم نبود. فقطچون بهم گفتن با یه خانم قرار مشاوره دارم از دیدن شما -

.تعجب کردم فکر کردم اشتباه شده. اما منشیتون خیلی قاطی بود

خندیدو گفت حمدی آقایا

با شما موافقم. ایشون خودش به مشاوره نیاز داره -

ز حرفش ناخداگاه خندیدم و جو یکم سبک تر شد که دکتر احمدی گفتا

... خب ... تایم قابل توجهی از دست دادیم بریم سراغ مشکل شما -

به برگه رو به روش نگاه کردو گفت

خیلی خود ارضایی انجام میدی؟ -

تسخ_عشق#

به قلم آرام

بر اساس واقعیت

۳قسمت

خوردم. هرچند خودم نوشته بودم که خود ارضایی میکنماز این سوال یهویی جا

اما بازم سوال غافل گیرم کرد

دکتر احمدی سرش پائین بود

سال بیشتر نداشت ۳0به نظر

.موهای پر مشکی با چشم و ابرو مشکی داشت

.در نوع خودش خوشتیپ پود

ه درس خون خوشتیپ بود یه بچشبیه

.کردو منتظر نگاهم کرددر حال آنالیزش بودن که سرشو بلند

سرمو پائین انداختم و سریع گفتم

. بله تقریبا روزی یکبار -

هیجوقت پارتنر جنسی نداشتین؟ -

. نه -

تو رابطه عاطفی جدی بودین ؟ -

. نه ، حتی تو غیر جدی هم نبودم -

سرمو بلند کردم

بروهاشو باال داده و داره یادداشت میکنه م ادید

دوباره پرسید

چیزی از نظر جنسی تحریکتون میکنه؟ چه -

. فیلم و رمان -

!فیلم پورن ؟ -

نه ! فیلم صحنه دار. فیلم های پورن صرف برای من جذابیت نداره -

سری تکون دادو پرسید

خب االن مشکلتون چیه؟ -

حدی نگاهم کرد با این حرف سرشو بلند کرد و

آروم گفتم

نمیبره و کل روز همش انگار تحریک شدم و چیزی خب من شب ها بدون خود ارضایی خوابم -

گمشده دارم. پسرایی که بهم پیشنهاد میدن برام جذاب نیستن و پسرایی که خودم میپستدم

.به من پیشنهاد نمیدن

صورتش کامال بی حس بود

م برا یه مرد میگفتمباورم نمیشد من این چیزارو داشت

دکتر احمدی سری تکون دادو گفت

! آخر بریم اول . پسر هایی که بهت پیشنهاد میدن مورد عالقه تو نیستنخب از -

سر تکون دادم و گفت

این یعنی تو محیط نامناسبی دنبال هدفت میگردی. البته قبلش بهتره بگی چه معیاری داری -

. ررای طرف مقابلت

فرق داشت ل لحنش کمی تو این سوا

.نمیتونستم بگم دقیقا چه فرقی داشت

. شبیه لحن یه مشاور نبوداما

مردد گفتم

نمیدونم ... ببشتر حس میکنم اینایی که میان سمت من ، ساده و بچه هستن. من دلم میخواد -

با کسی وارد رابطه بشم که خودش بدونه چی میخواد و نیاز منو هم بفهمه و بتونه از پس

. دوست ی بچه و خام هستن راضی کردن من بر بیاد. من حس میکنم اینایی که میان سمتن خیل

! دادم طرفم پخته و با تجربه و وارد باشه! هی از من برای تصمیم گیری هاش نظر نخواد

ابروهای دکتر احمدی دوباره باال رفت

آروم گفت

رابطه سالم معقول نیست؟میدونی از نظر روانشناختی ، این خواسته شما تو یه -

دکتر احمدی ارامه داداینبار ابروهای من رفت باال که

ببین دیبا جان ، رابطه سالم رابطه ایه که بر مبنای نیاز بنا نباشه! چنین چیزی که شما _

... میخواین ، هیچوقت تو یه رابطه با یه آدم سالم روانی اتفاق نمیفته ... مگه اینکه

.ا خوردما خطاب کرد یکم حاز اینکه منو دیب

دو گفت سرشو آورد باال دقیق نگاهم کر

.مگه اینکه نوع دیگه ای از رابطه مد نظرت باشه -

خیره بهش لب زدم

نوع دیگه؟ -

سری تکون داد

بدون چشم برداشتن از من گفت

و ارباب و برده Bdsm بله ... مثال روابط مبتنی بر -

سخت_عشق#

اقعیتبه قلم آرام بر اساس و

کانال فروش رمان های من

@mynovelsell

۴قسمت

.حرفش تو دلم خاای شداز

یاد فیلم و رمانای در این رابطه افتادمو سریع گفتم

نه من دوست ندارم کسی آزارم بده -

ابروهای دکتر احمدی باال پریدو گفت

ع روابط داریم که ترکیب من گفتم روابت مبتنی بر ارباب و براه. نگفتم روابط خشن ... ما انوا -

.تیپ های متفاوت شخصیتیه

ون دادمو گفت سر تک

یا همون ارباب و برده خشن همون چیزیه که شما فکر کنم برداشت bdsm hard رابطه -

کردین . این رابطه داخلش شکنجه و درد و عذاب و روابط خارج از عرف زیاد داره. هرچند این

! روابط هم مخاطب های خودشو داره

با این حرف سرشو بلند کرد

به من نگاه کردو گفت

ته من این روابطد تائید نمیکنم اما خب ... نمیشه ردش کرد چون خیلیا بهش برای درس -

آرامش نیاز دارن

بازم فقط تونستم سر تکون بدم که گفت

من یه فایل بهت میدم در مورد تیپ های مختلف روابط ارباب و برده است. دوست دارم -

مطالعه کنی و حستو بگی

بازم سر تکون دادم

تم با تردید گف

اما من رابطه رمانتیک دوست دارم -

خودم از حرفم داغ شدم

حس کردم اونم بدون نگاه کردن به من لبخند زد

دوباره نگاهم کردو با آرامش گفت

!این خیلی خوبه -

خوبه؟

چیش خوبه؟

؟اصال مگه من گفتم تا اون بگه خوبه یا بده

سر در گم شده بودم

آوردو گفت دکتر احمدی گوشیشو بیرون

شماره ات رو بده تو تلگرام برات بفرستم -

چشمی گفتم و شماره ام رو دادم

دکتر گفت

برات فرستادم. برای جلسه بعد ازت میخوام کامل بخونی و هرچیزی دوست داشتی خودتم -

تجربه کنی یاداشت کنی و برام بیاری

دم سر تکون دا

به برگه جلوش نگاه کردو گفت

بریم سراغ مشکل خود ارضائیت خب حاال -

سخت_عشق#

به قلم آرام بر اساس واقعیت

۵قسمت

.چیز این جلسه شبیه جلسه مشاوره نبودهیچ

.من قبال یکبار دیگه هم رفته بودم مشاوره

هرچند اون مشاوره برای اضطرابم بود

. صال شبیه دکتر احمدی نبوداما حس و حال و رفتار مشاورش ا

ت بریم سراغ مشکل خود ارضائیت که انگار میخواد در مورد پیشرفت درسیم انقدر راحت گف

.صحبت کنه

بر خالف راحتی اون

دهن من قفل شد

سرمو پائین انداختم

باید همون اول میرفتم بیرون میگفتم اشتباه شده روانشناس خانم باید بیاد

نجا خیس شم از خجالتیکردم بهتر بود تا ایاگه اون بیرون دعوا م

دیبا ! جواب بده -

با شنیدن اسمم و دستوری که دکتر احمدی داد از جا پریدم و بهش نگاه کردم

خیلی جدی بودو گره بین ابروهاش پیدا بود

با همون اخم گفت

پرسیدم روزی چند بار خود ارضایی میکنی ؟ -

ش انگار چشم هامو قفل کرده بود آب دهنمو غورت دادم اما پل نگاه

ار... شبا قبل خوابلب زدم یکب

!خوبه -

خوبه؟

یعنی چی خوبه ؟

خودش نگاهشو از من گرفت

رو برگه ام یادداشت کردو گفت

قبلش جتما فیلم یا رمان تحریک آمیز میخونی؟ -

اکثرا ... سعی میکنم نخونم اما نمیتونم -

سرشو بلند کردو گفت

تنش های درونیتون تخلیه میشه و برای ود ارضایی اصال بد نیست. چون ظر علمی خدیبا از ن -

کسس که موقعیت ازدواج و رابطه سالم نداره الزم و ضروریم هست اما اینکه بهش اعتیاد

پیدا کنی و نتونی ازش جدا شی برای خودت بده

سر تکون دادمو دکتر احمدی گفت

این حیفه ... ی و ینده از س.ک.س واقعی خوب لذت ببربده چون مانع از این میشه که در آ -

لذت یه رابطه کامل خیلی بیشتر از خود ارضائیه ... میفهمی چی میگم ؟

سر تکون دادم . دکتر گفت

ازت دوتا کار میخوام. اول اینکه در بین فیلم ها و رمان های اروتیکت چندتا فیلم و کتاب -

عمایی و هیجانی ان اروتیک شب بعد موظفی فقط یه رمان مهیجانی اضافه کن . یعنی یه شب رم

.بخونی، چیزی که ذهنتو به چالش بکشه و حواستو به سمتش بکشه

تو ذهنم چندتا رمان این مدلی اومد

برای همین سر تکون دادم

دکتر احمدی گفت

سر مورد دیگه اینکه وقتی حس خود ترضایی اومد سمتت ده دقیقه خودتو با موضوع دیگه -

ر پنجره به بیزون نگاه کن. این ده دقیقه تایم طالییه که گرم کن. مثال از تخت بلند شو برو س

اون حسو از بدنت دور میکنه

شب هایی که رمان صحنه دار میخونم این کارو کنم؟ -

نه... وقتی رمان صحنه دار میخونی خودت داری خودتو تحریک میکنی! پس این ده دقیقه -

حریک بدنت بر حسب عادت به این ن منظورم در شرایط دیگه است که بدون تجواب نمیده. م

.سمت کشیده میشه

سر تکون دادمو دکتر احمدی گفت

دو هفته با این برنامه برو. اگر تونستی رعایت کنی بعدش برنامتو عوض میکنم. برام از جزوه -

ای که فرستادم واست هم نوت بردار و بگو چیارو روست داری

تموم شد و بالخره اون جلسه مشاوره کذایی کردم تشکر

بلند شدم تا برم بیرون که دکتر احمدی گفت

سخت _عشق#

۶قسمت

بلند شدم تا برم بیرون که دکتر احمدی صدام کرد

برگشتم سمتش که گفت

شماره ام رو سیو کن -

سر تکون دادمو تشکر کردم

اومدم بیرون

پشت چشم نازک کرد منشی برام

تا بعد نوبت گرفتمبه این حرکتش رفتمو برای دو هفن توجه اما بدو

حس عجیبی داشتم

هم دوست دارم زود از اینجا برم

هم دوست داستم برگردم داخل و باز مجبورم کنه اعتراف کنم

اعترافاتی که انگار جنبه های پنهان خودمو بهم گوشزد میکرد

وقتی رسیدم خونه تلگراممو چک کردم

کنماش رو خواستم سیو دا کردمو شمارهپیام مشاورو پی

دیدم رو ای دیش نوشته

! مهرداد احمدی

. اسمش به نظرم بهش می اومد

. مخصوصا از نظر سنی

شماره اش رو به صورت

مهرداد احمدی ) مشاور ( سیو کردمو فایلو باز کردم

!مهرداد احمدی از مقدمه و توضیحاتش خواستم بگذرم که دیدم پائینش امضا شده نویسنده

جدا؟

!خودش تهیه کرده بوداین جزوه رو

دیدن امضا مشکوکم کرد از اول بخونم

تو مقدمه نوشته بود

تو دنیایی که همه دنبال تجربه های تازه و هیجان هستن ، خیلی مهمه که بیراهه نریم

از جمله اش خوشم اومدو دقیق تر ادامه رو خوندم

سخت _عشق#

7قسمت

خوندم یق تر ادامه رو وشم اومدو دقاز جمله اش خ

نوشته بود

. تجربه چیز های تازه خوبه، هیجان خوبه ! اما وقتی با آگاهی باشه -

مکث کردم جمله اش تو ذهنم بشینه و ادامه رو خوندم

همیشه خیلی چیزا از بیرون زیبا هستن. اما وقتی تجربه اش کنی ... همه چی متفاوت میشه -

.

ودوصف حال من ب این جمله هم

مقایسه زندگی خودمو بقیه بودم چون خیلی اهل

. دراز کشیدمو کل جزوه رو خوندم

از مقدمه اش که واقعا از نظر روحی بهم کمک کردو از مطالب جزوه که خیلی علمی و دقیق

ریشه های رفتار های مختلفو توضیح داده بود

واقعا از جزوه خوشم اومد

دیدن و آسیب رسوندن جز بیماری های ب تمام تمایالت به آسی مخصوصا بخشی که میگفت

روحی و روانی حساب میشن و هیچ انسان سالمی از لحاظ روحی دوست نداره آسیب بزنه به

. کسی

بخش دیگه ای هم که خیلی برام جالب بود در مورد روابط ارباب و برده بی خطر بود

. رده ایمنیشد ارباب و ب که ترجمه اش م Safe BDSM اسمش رو نوشته بود

در مورد روابطی بود که افراد دوست دارن جنبه هائی از درد و لذتو در کنار هم تجربه کنن یا

.حاکم و ارباب باشن تو یه رابطه. یا بردگی و اجبارو تجربه کنن

نوشته بود تو این جور روابط درسته که آسیب جسمی به کسی وارد نمیشه اما باز هم نشون

آسیب دیده هستن از نظر روحی این افراد میده

. سالکی ۶همه این آسیب ها برمیگشت به دوران کودکی . از زمان تشکیل نطفه تا

واقعا این حجم اطالعات برام جالب بود

گوشی رو گذاشتم کنار و به خودم فکر کردم

یعنی منم از این تمایالت دارم ؟

مرور کردم برگشتم به دواران کودیکی خودمو همه چیو

واده سنتی بزرگ شدم من تو یه خان

جائی که جلو پدرت حق نداری پاتو دراز کنی

یا وقتی بابات بگه نه ! همه چی تمومه

.وقتی بچه بودم ... چیزی که نباید ببینمو دیدم

من پدر و مادرمو در حال س.ک.س دیدم

با وجود اینکه چنین صحنه ای رو دیدم اما اصال نترسیدم

او شده بودم کنجکفقط

تی مامانم و بابام منو دیدن ولی وق

ترسیدن

مامانم جیغ کشید

بابام عصبانی شدو سرم دادزدن

اون موقع بود که خیلی ترسیدم

. یه فصل کتک خوردمو یه ساعت تو انباری زندونیم کردن

مامانم بعد اون اتفاق اما کنجکاویم بیشتر شده بودو همش میخواستم سرک بکشم که یه روز

گفت

8

اون اتفاق اما کنجکاویم بیشتر شده بودو همش میخواستم سرک بکشم که یه روز مامانم بعد

گفت

. اگه کسی به اتاق خصوصی پدر مادرش سرک بکشه بعد یه مدت سنگ میشه -

حاال واقعا ترسیده بودم

بعضی شبا تا صبح چند بار بیدار میشدم فکر میکردم سنگ شدم

اونجا چه اتفاقی میفته که ببینم سنگ میشم ؟بودم یعنی حاال حساس شده

من کنجکاو بودمو پدر و مادرم به جای اینکه این کنجکاوی منو با اطالعات درست پاسخ بدن فقط

منو ترسوندن

اینجوری شد که من از جای دیگه دنبال جواب گشتمو جای دیگه منو به سمت پورن برد

یه عکس پورن وقتی کالس سوم بودم دیدم و ده بودم تو مشابه حالتی که پدر و مادرمو دی

اون کنجکاویه منو مجاب کرد بیشتر برم دنبالش

. بعد عکس رسیدم به فیلم پورن

از فیلما خوشم نیومد و رسیدم به صحنه های عاشقانه فیلم ها برد

ستم با از بس این فیلما و صحنه هارو دیده بودمو تو سرم تحسم کرده بودم که حاال نمیتون

. یت کنار بیامواقع

با این افکار خوابم برد

اما از روز بعد سیستم دکتر احمدی رو پیش گرفتم

شب اول سخت بود

اما راه حل ده دقیقه جواب دادو یه رمان تخیلی هم از دوستم گرفتمو چنان محوش شدم که

شب دوم و سوم هم سمت خود ارضایی نرفتم

.ه بودشب چهارم رمان تخیلی تموم شد

ذوق داشتم دوباره خود ارضایی کنم خودم

انگار این عادت رو دوست نداشتم ترک کنم

یه فیلم دیدمو بعدم با صحنه اش خودمو به اوج رسوندمو خوابیدم

اما صبح که بیدار شدم حس بدی داشتم

سه روز قبل هم سر حال تر بودم

هم از خودم راضی بودم

مره در میرفتاون روز عصبی بودمو مدام از کو

شبش تصمیم گرفتم باقی جزوه دکتر احمدی بخونم و چیزایی که دوست دارم بنویسم

اون شب طبق برنامه نباید خود ارضایی میکردم

اما تو جزوه در مورد پوزیشن های رابطه

در مورد نوع برخورد

مدلی که دوست داری تو رختخواب باشی

کدوم تجسم میکردم ببینم دوست دارم یا مو تو هر و خیلی چیزای دیگه نوشته بودو من خود

نه و آروم آروم دستمم رفت تو شورتم

اون شبم با خود ارضایی خوابیدم

صبحش بازم سر حال نبودم

قبال اینو حس نمیکردم

اما بعد سه روز که با خوندن رمان تخیلی سر حال و پر انرژی بیدار شده بودم االن حس

نیستمیکردم انرژیم مثل قبل

صا که واقعا دوست داشتم یه رابطه کامل تجربه کنممخصو

. از این خود ارضایی خسته بودم

تصمیممو گرفتم

یه رمان بلند دیگه شروع کردم

صفحه گفتم میخونم تا نوبت بعدی دکتر ۱00صفحه بود و شبی 800

چهار شب جواب داد

رسیدم به خود ارضایی شه و باز شب پنجم گفتم جزوه دکترو تموم کنم نوت برداریام کامل

اما سه شب بعدی خوب سر گرم شدم

بالخره روز قرارم با دکتر رسید

۹

اینبار وقتی تو مطب مرکز مشاوره نشستم کمتر معذب بودم

اما اضطراب عجیبی داشتم

منشی پشت چشمی برام نازک کردو گفت

. نوبت شماست! اگه باز داد و هوار نمیکنی -

ندادم ت به حرفش اهمی

برام آدم مهمی نبود که بخواب برا حرفش تره خورد کنم

از این بی تفاوتی من اخمش رفت تو هم اما من با یه لبخند رضایت رفتم سمت اتاق دکار

احموی

در زدمو با شنیدن صداش ضربان قلبم رفت باال

. وارد شدمو سالم کردم

با دیدنم ابروهاش باال رفت لبخند زدو گفت

! سالم ... چه خبر؟ چه کردی ؟!!دیبا -

از چه کردیش کل تنم گر گرفت

انگار چکار میتونستم بکنم

اشاره کرد بشینم و گفتم

. من براتون نوشتم چکار کردم -

یکی از دوتا برگه دستمو به سمت دکتر گرفتم

سر تکون دادو برگه رو گرفت

گفت

نی ارضائیتو کم کقرار بود یه شب در میون خود -

انقدر راحت در مورد این قضیه حرف میزد انگار داشت در مورد رژیم غذاییم حرف میزدو

. میخواست بگه باید یه شب درمیون بستنی نخوری

به کفشام نگاه کردم و دکتر احمدی گفت

هممم خوبه ... نتونستی برنامه منظم ایجاد کنی اما خوب تونستی کمش کنی -

مو گفتم سر تکون داد

م... بیشتر شبیه اعتیاد ذهنیه تا نیاز جسمیکن فکر -

به دکتر نگاه کردم

لبخندی زدو گفت

دقیقا ... این حالت تو فقط اعتیاد ذهنیه به این لذت. اگه نیاز باشه و برای تخلیه ات باشه هر -

. شب نیست

سر تکون دادمو دکتر به برگه دوم تو دستم اشاره کردو گفت

چیه؟و اون -

گرفتمو گفتمبه سمتش برگه رو

خالصه چیزایی که از تو اون جزوه خوندم و دوست داشتم -

لبخند رضایتمندانه ای رو لبش نشستو گفت

عالیه. بده ببینم -

تنم گر گرفتو دستم به زور باال اومد

برگه رو دادم به دکتر و اون از من گرفتو شرول به خوندن کرد

اما با صدای بلند

سیت حاکم بر رابطه باشه ... هممم ... پوزیشن هایی که داری شریک جن هممم ... دوست -

... انتخاب کردی هم همینو نشون میده ... حالت سگی هم دوست داری پس تجربه کنی

انگار تو کوره آتیش بودم

.اصال چرا اینکارو کردمو اینارو نوشتم

کاش نمینوشتم

د . یهو دکتر احمدی گفتم بلند بلند میخون اونم از رو برگه افقط به دستام خیره بودم و

دیبا ... دوست داری رابطه از عقبو هم تجربه کنی؟ -

۱0

انگار برق سه فاز بهم وصل شد

شوکه بهش نگاه کردم.اما صورت اون آروم و کامال عادی بود

ریلکس سوالشو تکرار کرد

لذت و بار روانی که داره مقعدی هست ... از نظر درد ومنظورم از رابطه از عقب، رابطه -

حستو بدونمیخوام م

من اونجا نشسته بودم

در حالی که همین حرف های دکتر احمدی هم تحریکم کرده بود

اما نمیدونستم چه جوابی بدم

حس میکردم هیچ چیز این جلسه شبیه یه مشاور عادی نیست

نباید اینجوری باشه

... هفای روانشناسم منو تحریک کن اینجوری که حر

من بازم فقط نگاهش کردم

لبخندی زدو یاد داشت کرد

چی یادداشت کرد؟

من که جوابی نداده بودم

دکتر احمدی گفت

حیف االن تو جلسه مشاوره هستیم و دست و بالم بسته است -

زبون قفل شده ام فعال شد

لب زدم

چرا؟ -

مو خوب نشنیدمقلبم انقدر تند میزد صدای خود

ردسرشو بلند کدکتر احمدی

دقیق نگاهم کردو گفت

!! میتونی بری تو پارکینگ مجتمع کنار یه ای بیست مشکی منتظرم بمونی تا بهت بگم چرا -

قلبم ریخت

یهو انگار ایستاد

دیگه نبض نمیزد

این مردو که حاال از راز های من باخبر بود بیرون اتاق مشاوره ببینم !؟

چرا؟

جوابش تو سرم بود

کار داشت اهام چون ب

نه یه کار عادی

!یه کار غیر عادی

همه چی تو سرم گذشت

بوسیدن. لمس کردن. مالیدن. حتی سکس از عقب

اما همه رو ریختم دور و گفتم

عیبی نداره؟ -

چشم هاش انگار ازش آتیش میومد سمتم

.چون با نگاهش داشتم میسوختم

حالت صورتش گفت بدون تغییر

عواقب بدی داره جرمه ... برای من چرا ... داره... -

... اوه -

... اما اگه تو بری من... میام -

چی داشت میگفت؟

بین پام داشت نبض میزد

کجا برم؟

تو پارکینگ؟

میخواد باهام چکار کنه؟

برای من چه عواقبی داره؟

من همه عمرم ترسو بودم

س کرده بودهوتی که توش بیدار شده بود منو نتراما اینبار بدنم و ش

خیلی از این شهوت عذاب کشیده بودم

دوست داشتم تجربه کنم

یه واقعیشو تجربه کنم نه فقط تصور کنم تو سرم

آب دهنمو غورت دادمو لب زدم

... میرم -

دکتر احمدی آروم سر تکون داد

بیرون آورد. به سمت من گرفت و گفتلبخند محوی زدو از کشو میزش سوئیچ رو

... کی ... پشت بشین تا بیامست مش ای بی -

۱۱

سخت _عشق#

به دست دکتر احمدی و کلید داخلش نگاه کردم

میخواستم نترس باشم سوئیچ رو بردارم

اما دستم بلند نمیشد

نگاهم خیرا به سوئیچ بود

دکار احمدی گفت

دیبا -

از جا پریدم

اولین بار بود چنین چشم ش نافذ بودو متفاوت . یعنی شهوت بود؟ این ۶انگاهش کردم. نگ

ب زدمهائی میدیدم . ل

...میترسم -

... ابروهاش باال پرید

آروم سوئیچو برگردوند تو کشو میزش . برگه هارو مرتب کردو گفت

خب... کجا بودیم ؟ -

. فقط نگاهش کردم

یعنی تموم شد؟

تموم شد ؟فرصت تجربه کردن من

فت یه حس نا امیدی عجیب کل وجودمو گر

نمیتونستم نفس بکشم

کیفمو برداشتمو رفتم سمت در

دکتر احمدی پشت سرم گفت

وایسا دیبا -

اما من صبر نکردم

تقریبا دوئیدم بیرون

تو مطب خودمو کنترل کردم.آروم رفتم سمت در

آسانسور دوئیدم اما از در هم که زدم بیرون باقی مسیرو تا

نوبت آخر بودمو همه جا خلوت بود

نمیاومد پائین ۱۱از طبقه انسور اما آس

با استرس دکمه رو چند بار زدم

8 - ۹ -۱0بالخره شد طبقه

من طبقه پنجم بودم

در واحد روانشناسی باز شدو انگار آب یخ ریختن رو سرم

منتظر آسانسور نموندمو پله

پائین هارو با شتاب دوئیدم

نمیدونستم دارم از کی یا چی فرار میکنم

از شکستم داشتم فرار میکردم خودم و شاید از

نفسم رفت تا رسیدم پائین

هین نفسعمیق کشیدم تا برم که در آسانسور باز شد

دو جفت چشم مشکی خیره به من بود

اومد سمتمو گفت

... بیا ... میرسونمت -

از کنارم رد شد

مشکی دستش بود یوئیچ ای بیست

پاهام قفل شده بود

برگشت سمتمو گفت

...دیبا ... فرار کردن بهت کمک نمیکنه . بیا -

باید میگفتم اونوقت سوار ماشین تو شدن کمک میکنه؟

اما مغزم تو اون لحظه کار نمیکرد

تمام منطق و عواطفم با استرس و ترس و هیجانی که درونم بود بهم ریخته بود

شت سر دکتر احمدی رفتمنا مطمئن پ

۱۲

سخت _عشق#

.ای بیست مشکی شد دکتر احمدی سوار یه

.جلو نشست

شیشه هاش تقریبا دودی بودو داخل تو این فضای نیمه تاریک پارکینگ خوب دیده نمیشد

دو قدمی ماشین ایستادم

شیشه سمت منو پائین دادو گفت

بیا بشین دیبا. فقط میخوام برسونمت -

میخوام برسونمت تو دلمو خالی میکرد این فقط

ی؟اگر فقط نخواد اونوقت چ

اخم دکتر احمدی رفت تو هم و گفت

! دیبا -

ناخداگاه سریع رفتمو سوار شدم

اونم شیشه رو باال داد و گفت

ترس بد نیست اما نباید بزاری بخاطرش هیجانی تصمیم بگیری -

با این حرف ماشینو روشن کرد

سریع گفتم

!ترس جلو هیجانی تصمیم گرفتن منو گرفت اینجا -

پشت مشغول ور رفتن با بدن هم بودیم حتما االن رو صندلی چون اگر نمیترسیدم

از این فکر بین پام تیر کشید

ناخداگاه پاهامو به هم فشار دادم

دکتر احمدی گفت

نی برای هر من نمیتونم نظر بدم. خودت باید بگی کدوم تصمیمت هیجانیه . چون خودت میدو -

.فکری چقدر زمان گذاشتی

.تو دلم خالی شد

ود تو که میگی سالهاست منتظر تجربا این احساساتی! االن چرا ازش ترسیدی و این ب منظورش

. عقب رفتی

صدای ضربان قلبم تو سرم میزد

با صدایی که به زور در میومد گفتم

واقعا با تخیالت من خیلی فرق داره -

فتسری تکون دادو گ

. همیشه همینه اما گاهی واقعیت شیرین تره -

راب پیچیددلم از اضط

صورتمو با دستم گرفتمو گفتم

. آره اما اینجا نه! شما مشاور منین. نمیخوام یه کار احمقانه کنم -

منتظر بودم جواب بده

. اما به جای جواب دستشو گذاشت روی رون پام

حسم اون لحظه شبیه ذوب شدن بود

ذوب شدن تو یه دریای داغ و پر از لذت

جینمم رسیدهبه خیسی بین پام به شلوار شک نداشتم دیگه شورت که خو

دکتر احمدی با انگشتاشفشاری با پام داد

دستشو رو رون پام باال و پائین کرد

داخل رون پامو دست کشیو دستشو آروم باال برد

زیر لب گفت

دستشو از رو شلوار جین بین پام کشیدو گفت اگر لمست نکنم احمقانه است ... -

... یشک ندارم حسابی خیس -

آروم دستشو برد رو شکمم و سعی کرد دکمه اولو باز کنه

فرو رفته بودم تو صندلی

خشک شده بودم

قلبم تو سرم میزدو بدنم چنان تحریک شده بود که انگار وسط یه معاشقه بزرگ بودم نه لمس

شدن از رو شلوار

مغزم داد میزد داری چکار میکنی دیبا

کرد اما احساسم و شهوتم خفه اش می

درست لحظه ای که دکمه اول شلوارمو باز کرد دستشو برداشت

دستشو برداشتو من نفس گرفتم

.دستش نشیت رو فرمون و تازه نگاه کردم یادم اومد وسط رانندگیه

البته بود

ه طبقه پائین و تو یه فضای دنج رو با دیوار پارک چون پیچید تو پارکینگ یه مجتمع . رفت ی

کرد

. فس بکشمعی میکردم ن فقط داشتم س

هنوز به صندلی جسبیده بودم

خیره به دیوار رو با رومون

ماشینو خاموش کرد

برگشت سمت من

نگاهش نکردم

کمربندشو باز کرد

. بیشتر چرخید به سمتم

.سینه ام نشستو آروم روی سینه هامو لمس کرد دست چپش که حاال آزاد بود رو قفسه

رد میگرفت با حرکت دست اون انگار د نوک سینه ام سفت شده بودو

13

عشق سخت#

مغزم فریاد میزد داری حماقت میکنی دیبا

اما بدنم با من نبود

.حکومت خود مختاری شده بود که انگار مال من نبود

سم رفتدکتر احمدی فشاری به سینه ام دادو نف

گوشم شنیدم که گفتچشم هامو به هم فشردمو دستش رفت پائین . یهو صداش رو از کنار

میریم باال ... اگه پرده ات حلقوی بود ... س ک س از جلو ... اگر نبود ... از عقب ... هر دو -

تخلیه میشیم. قبوله ؟

نفس هام سنگین بود

تو سرم خودمو وسط یه رابطه تصور کردم

با دکتر احمدی اونم

همزمان اونم دستشو از باالی شلوارم برد داخل

میخواستم ادامه بدم م حسم با تما

. اما ته ذهنم داد میزد نه. خودتو به یه هرزه تبدیل نکن

دستش به پوست تنم خورد

اما قبل از اینکه برسه پائین تر مچ دستشو گرفتم و دستشو از لباسم بیرون کشیدم

شو گفتمبرگشتم سمت

. نمیخوام اولین بارم اینجوری باشه -

ده شدم قفل درو زدمو سریع پیا

درست صورتشو ندیدم

فقط چشم های خمارش تو ذهنم موندو دوئیدم

بدنم فریاد میزد بمون

مغزم اما قدرت گرفته بود

از رمپ پارکینگ باال رفتمو دوئیدم بیرون

. نمیدونستم دنبالم اومد یا نه

نمیدونستم کجای شهرم

فقط دوئیدم

انقدر که حس کردم داره سرم گیج میره

اتوبوس نشستم و نفس گرفتم ایستگاه رو نیمکت

شب بود 8ساعت

سر در گم و خیس از عرق بودم

. نقشه رو چک کردم دیدم خیلی از خونه دورم . شماره تاکسی بانوان رو گرفتمو منتظر موندم

تلگرامو چک نمیکردم از ترس

. چون میدونستم دکتر احمدی اونجا میتونه بهم پیام بده

دم تاکسی اومدو سوار ش

سرم پر بود از افکار

. بدنم هنوز آثار تحریک شدگی داشت

. یه حس بد غم هم داشتم انگار از رسیدن به چیزی که آرزوشو داشتم ناکام موندم

ز دکتر احمدی و اون کلینیک مشاوره شکایت کنمدلم میخواست زنگ بزنم و همین االن ا

هرچی بیشتر میگذشت از کارم راضی تر میشدم

لم غمگین ترته داما

رسیدم خونه و جواب سوال هارو ندادم

. چپیدم تو اتاقم

حالم بد تر از جواب دادن به کسی بود

خشک کنملباس هامو عوض کردمو با ده برگ دستمال کاغذی بالخره تونستم خودمو

بغض کردمو حالم بد تر شد

!چرا ؟ چرا بدنم انقدر هرزه بود ؟

باز کردم گوشیو برداشتمو تلگرامو

میخواستم هرچی فحش بلندم به احمدی بدم که حالمو بد تر کرده بود

اما دیدم خودش یه پیام داده

بازش کردم

یه ویدئو بود که حدودا یه ساعت پیش فرستاده شده بود

پلی شه و با اجراش نفسم رفت زدم

۱۴

عشق سخت#

باورم نمیشد چی میدیدم

تصویر بود یه آلت مردونه کامال آماده وسط

یهو صدای دکتر احمدی اومد که گفت

ببین منو چطوری ول کردی رفتی... اما عیبی نداره... من سر خودمو گرم کردم . با این حرف -

به جا شدو یه باسن لخت تو تصویر پیدا شد دستشو رو آلتش کشید . دوربین جا

سنو باز کردو خودشو روی دکتر احمدی آلتشو رها کرد . ضربه ای به اون باسن زد. الی با

سوراخ باسن تنظیم کردو گفت

میموندی دوتائی خوش میگذروندیم. اما رفتی تنهائی به من خوش گذشت ... تورو نمیدون -

داره بهت چی میگذره .

ف خودشو فشار دادو جیغ زنونه بلند شدبا این حر

با ترس از کلبیپ اومدم بیرون

هنگ بودم

از چیزی که دیدم

ش از پیام

از اون صحنه .

حس کردم واقعا دارم باال میارم .

گوشیو پرت کردم سمت دیگه تختو بلند شدم

مهرداد احمدی یه روانی واقعی بود .

یه روانی واقعی ...

این رمان به دو صورت میتونید مطالعه کنید.

م ه آی دی تلگرا چتر ب رایگان با پارت های روزانه در کانال مجله دانستنی

@chatr_tel

مراه فایل کامل که در نهایت تقدیمتون میشه در کانال ژه با پارت های بیشتر به ه و بصورت وِی

vip که هزینه عضویت این کانال مبلغ ناچیزی هست . برای عضویت تو کانالvip میتونید به

. ای دی نگار نگار پیام بدید

@ng786f

فایل شده برای بقیه رمان از یکی از 80 تم این فایل عیار سنج این رمان هیت و فقط تا قس

دو راه باال استفاده کنید.

دست و صورتمو شستم . سعی کردم همه چیو از سرم بیرون بریزم رفتم از اتاق بیرون .

اما اون فیلم از سرم بیرون نمیرفت

اق با وجود سوال جواب های مامان و اخم و تخم بابا اما موندم تو پذیرایی و نرفتم تو ات

چون تو اتاق رفتنم مساوی بود با دیدن گوشی. دیدن گوشی و فیلم ناتموم مهرداد احمدی .

همینجور الکی شبکه باال پائین میکردم

مامان اومدو گفت

برو بخواب دیگه دیبا فردا مگه کالس نداری . -

به اجبار بلند شدمو رفتم اتاق

گوشیم... تخت . بین پام تیر کشید

کر تکرار شد تو سرم این ف

اگه یموندیم ... برو ببین اگه میموندی باهات چکار میکرد ...

ه سرم محکم کوبیدم ب

خاک بر سرت دیبا این فکرا چیه . تمومش کن .

رفتم رو تخت

گوشی رو برداشتم تا پاکش کنم

اما ...

دوباره پلی کردم

بین پامو داغ کرد سریع صداشو کم ترین حد کردمو رفتم زیر پتو . آلت وسط تصویر

درست مثل تصوراتم بود.

یچوقت . هرچند من خیلی چیز عجیب و بزرگی تصور نمیکردم ه

باسن دختره دوباره پیدا شد

دست مهرداد رو بان دختره حرکت کردو چشمام خمار شد

انگار منو لمس کرده باشه . خودشو فشار دادو ضربه زد به باسن دختره .قلبم انقدر تند میزد

کردم االن بیهوش میشد حس می

به مقدار باقی مونده ویدئو نگاه کردم

هنوز نصفشم نشده بود

ناله دختره بلند بود

صدای مهرداد اومد که گفت

شم... مینگار ... نگار... من که تا تورو نکنم بیخیالت ن -

۱۵

عشق سخت#

تنم یخ شد انگار نشنیدم چی گفت . یعنی شنیدم تو سرم نمیرفت.

دیگه ؟ بود خواب

یه خواب احمقانه .

حس میکردم تو یه منجالب افتادم .

مهرداد خودشو بیرون کشید

دختره رو چرخوند

بین پاش دست کشیدو گفت

برا تکرارش تی خوب نگاه کن نگار ... من انقدر واردم که یه بار تجربه کنی به پام بیف -

یدو خودشم همزمان وارد کرد با این حرف دستشو روی نقطه حساس بین پای دختره مال

نفسم رفت

. برای خودم منو آتیش زدو بین پام از درد نبض حرکتتصور این

چشم هامو بستم

صداش اومد که گفت

نیاز به یه مستر وارد داری... کل تهرانم تیپ شخصیتت اینه ... آسیب دیدی... حاال تو -

ی میخوای نگار... تا فرصت داری برگرد به بگردی... باز باید بیای سراغ من... من میفهمم تو چ

من .

با این حرف مهرداد خودشو بیرون کشید . مایع سفید و لزجی رو تن دختر پاشیدو مهرداد

طع کرد فیلمو ق

اما من ... همچنان تو اون تصویر مونده بودم .

حرفش تو سرم تکرار شد

... مستر وارد ... من میدونم چی میخوای... برگرد به من .

حالم واقعا بد بود

اون شب تا صبح بیدار بودم

و به مامان گفتم پریود شدم. صبح در اتاقو قفل کردم

م دانشگاه نرفتمو از زور خستگی خوابید

دم عصر بیدار شدم

تمام مدت اون صحنه ها از سرم میگذشتو حرف مهرداد تکرار میشد . یعنی واقعا من نیاز به

همین انقدر حالم بده ؟ یه مستر دارم؟ یعنی برای

واقعا مهرداد میدونه دردم چیه ؟

بعدش آروم میشد؟

اما تهش چی؟

من که نمیتونم وارد یه رابطه بدون ته بشم

باهاش ازدواج کنم نه اینکه اینجوری رابطه رو شروع تا باشم من باید دنبال یه مستر مناسب

و بی سر و ته بعد بشم دختر هر جائی . کنم

م مهرداد پیام داده کردم دید گوشیمو چک

دلیل نداره هیچ کسی بفهمه بین ما چه خبره. ما میتونیم با هم آروم شیم مثل یه راز -

لعنتی .

اون واقعا روانشناس بود

نست االن من به چه افکاری رسیدم چون میدو

براش نوشتم

نمیتونم به حرفات اعتماد کنم . -

میگردی به من اری بکن. اما من میدونم تهش برباشه ... برو هر کاری دوست د -

پوزخندی بهش زدمو جواب نداده خارج شدم

باید بالکش میکردم

اما اون حس هیجان احمقانه درونم نمیذاشت

اینترنت سرچ کردم تو

یه کلینیک روانشناسی نزدیک پیدا کردم

زنگ زدم برای فردا عصر نوبت گرفت

کنمو گیر یه آدم روانی مثل نمیخواستم اشتباه قبلو تکرار اینبار نگفتم مشکلم چیه . دیگه

مهرداد بیفتم

صبح دانشگاهمو رفتمو بعدش رفتم اونجا برای مشاوره.

ای این جلسات داده بودمو این شانس آخرم بود .کل پول توجیبی ماهمو بر

وارد شدمو با دیدن خانم مشاور نفس راحت کشیدم

م اون تمایل به همجنس نداشته بود مشکلمو بگم. فقط امیدوار حداقل اینبار به یه زن قرار

[ ۲۳:۱۹ 0۶.07.۲0پارت آگاپه, ] باشه !

۱۶

عشق سخت #

دم یفکر خودم خند نیبه ا

بود مینگران نیواقعا ا اما

کرد یدکتر خودشو معرف نشستمو

درسته ؟ بیاد بایسالم ... خانم... د -

برگه ام نگاه کرد به

حرف بزنم یاز مشکلم نگفتم چون دوست داشتم حضور ی زیبله من چ کردمو گفتم دیتائ

برگه شد الیخیزدو ب یلبخند

کردو گفت نگاهم

زمیعز شنومی هستم م ی من محسن -

رک تر و واضح تر از قبل گفتم نباریکردمو ا تشکر

کنترلش کنم. اما آروم یدارم. البته داشتم االن تونستم تا حدود ییمن مشکل خود ارضا -

که ی و افراد شهیکه بهم جذب نم خوادیرو م یی. دلم مردخوادیندارم. دلم رابطه م یقرار جنس

پسندم یسمتمو نم ان یم

زدو گفت یلبخند یمحسن دکتر

ی گردیدنبال مردت نم یمناسب یجا نهیا لشیکه دل نی خب ا -

شدم خیحرفش از

حرف مهردادم بود قا یدق نیا

نگاهش کردم گه گفت دیترد با

ی کنیفکر م یییی روئ یلیخ یدار دم یرو بهم بگو. شا خوایکه م یمرد ی ها یژگ یو -

آروم شدمو گفتم کمی جوابش نی ا از

زده به دیخانم دکتر. شا هیادیو شهوت درونم ز لیم نیا دیشا کنمیم. من حس دونمینم -

اما من .دونمیخودم م یآدم بخاطر رابطه بره دنبال مرد ستیمغزم منو خل کرده . درست ن

یتا روح هیجنس شتریهام ناخداگاه ب اریمع نمیبیرو م ی و پسر یکه هر مرد میهحالتی االن تو

کرد ادداشتیزدو یلبخند

نگاه کردن به من گفت بدون

مادرت یبود ران ی. وقت فعال شدن هورمون هات. اگر خارج از ا یهست یشما تو اوج جوون -

بگذرون فقط به ازدواج و بچه دار شدن فکر خوش برو گفت یم دادی بسته کاندوم م ه یبهت

ران ی. اما ما تو ا یجوون یلینکن چون خ

بلند کرد سرشو

کردو گفت نگاهم

. اما بدنمون دهیرو به ما نم یاجازه ا نیچن نمون ی. د ستین نی فرهنگمون ا ران یاما ما تو ا -

چشم پوشوندن رو ای ید دار کنترل و خو ا ی. یندار شتری. پس دو حالت ب فهمهی نم زایچ ن یکه ا

و اعتقادت نتید

شد یدلم خال تو

گفت قتویحق رک

لب زدم آروم

به ازدواج فکر کنم دی من نبا ی عنی -

تکون سر گفت نه و ادامه داد با

! هی. هدفت از ازدواج ارضا شدن جنسینکرد ی . جوون زمیعز یستیتو سن مناسب ازدواج ن -

است. تو از نظر من راههی. ازدواج برا تو ب ستیو ازدواج ن . پس راه ت ستین ی هدف مناسب نیا

خودتو د یو با ی با ورزش و مطالعه ذهنتو منحرف کن دی. بایروح بگذرون یدوره پاکساز ه ی دیبا

نویخارج از عرف و د یراه بعد ی خوایراه مد نظر منه. اما اگر م نی. ا یدور کن فکارا نی از ا

بهت مشاوره بدم . نموتینم نهیمن تو اون زم یانتخاب کن

تکون دادمو گفتم سر

چکار کنم ؟ دیراه اول با یبرا -

برگه برداشت هی کنار دستش از

دادو گفت بهم

میتا دوباره صحبت کن ایانجام بده. بعد دو هفته ب بیبرگه رو از صبح تا شب به ترت نی ا -

برگه نگاه کردم به

نخوندم اما

رفتم ادهینه پتشکر کردمو بلند شدم. تا خو فقط

ارضا ی رابطه بدون تعهد برا هی دوم بود. نهیمهرداد گز یحرف ها قایاول ! راه دوم ! دق راه

شدن و آروم شدن

بفهمه . یکس نکه یا بدون

بار امتحانش کنم ه ی دی با دیشا

بار فقط هی

کدوم راهو برم رمیبگ ی می تصم اونوقت

شد یفکر خال نیبا ا دلم

شدیم سیخ پام داشت نیب دوباره

کردم رون یافکارو از سرم ب نیا عیسر

نه نه نه

بازم جسمم راهشو از من جدا کرده بود اما

[ ۱۶:۳۳ ۱۱.07.۲0آگاپه, ] پارت

شخت _عشق#

#۱7

بودم به خونه. دهیرس گهید

حرب و صحبت و کمک مامان سر گرم شدم . با

با موقع خواب همه اتفاقات هجوم آورد. اما

با پسرا دونستنیم بی هم ع یعاد یتو روابط اجتماع یبار اومده بودم که حت یه ا تو خانواد من

دوست باشم.

پسر داشتن ی از دوستام دوست اجتماع یلیخ

نداشت. یمعن زای چ ن یتو خانواده ما ا امو

چه برسه به بزنم یحرف هی بخوام یموارد حت نیپدر مادرمم انقدر راحت نبودم که در ا با

! یشوخ

م ینبود یهب مذ درسته

میبسته بود اما

بسته! ی لیخ ی نظر فکر از

ام یبرم خونا مشاورم باهاش از عقب سکس کنم و برگردم ب کردمیمن داشتم فکر م اونوقت

خونه !

بفهمه ! یکس نکه یا بدون

بود حماقت

دونستمیم

خانواده نبود دن ی فقط فهم مشکلم

داشتم . یکنمم حس بد انتیام خ ندهیبخوام با شوهر آ نکهیا از

. یسراغ دار یرمان خوب چ دادم امیپدوستم به

از اون گرفتا بودمو خوب منو سر گرم کرده بود و یرمان قبل دوتا

داد ام یاونم پ اما

. هیسکس یپنجاه درجه خاکستر هیعاشقانه هست شب هی ندارم. یز یخوب چ دیجد یل یتخ -

! ؟یخون یم

کتابا هستم نی من اهل ا دونستیم

داد ادشنهیپ نیهم برا

گفتم عیسر

... ی نه مرس -

تعجب زد. عالمت

کردم دوباره ذهنمو منحرف کنم ی بحثو عوض کردمو بعد چت با اون سع سر

شد ینم اما

تونستم ینم

کردم . یمهردادو پل لمیشد که دوباره ف یچ دمینفهم اصال

صداشو کم نکردم نباریتو گوشم بودو ا میهندزفر

مر از شهوت مهرداد یصدا

دختره ی ناله ها یصدا

گفتن مهرداد و ... باید

... یلعنت

.سمیخ سیدستم کامل تو شورتمه و خ دمیخودم اومدم د به

شده بودم یعصب

. یعصب یلیخ

آخر. میبا س زدم

دادم امیبه مهرداد پ ن یهم یبرا شدی نم لیکالسم تشک فردا

نمتیبب خوامیفردا م -

نوشت عیمنتظر بود چون سر انگار

دنبالت. امیصبح م آدرس بده -

کردم هنگ

شده بود خ ی دستام

.تویوضع نیتحمل نداشتم ا گه ید اما

داشتم . یو بدبخت ی سر خوردگ حس

آدرس خونمون رو تا کوچه نوشتم و گفتم براش

ی د یسر کوچه هر وقت رس امیم -

نوشت مهرداد

خوبه؟ 8 -

جان؟

صبح؟ 8

بگم نه که نوشت خواستم

وقتم پره . گهیشب دچون ده جلسه دارم تا -

. یلعنت

براش باشه ... نوشتم

مردد شده بودم حاال

داد ام یپ مهرداد

. ینکن ریخوبه... حاال بخواب که د -

نگار کردم یگوش به

به لمس کردن خودم حاال از دست داده بودم لمویم

دوست داشتم زودتر فردا شه فقط

بود. دون یم گهی اضطرابم اما سمت د اما

ی واشکی یکردم بخوابم. من تمام عمر کارا یار . خودمو خشک کردمو سع تم کنگذاش ویگوش

انجام دادم.

.هیمثل بق نمیا

دم یصبح خواب رابطه با مهردادو د تا

شدم. داریب ی صبح عصب ۶ بالخره

خواب بودن همه. خونه

دم. کر ی کار زیاما رفتم دوش گرفتمو تم کشهیصحبتم با مهرداد به کجا م دونستمینم

بودن. داریهمه ب رون یاومدم ب 7

چپ چپ نگاهم کرد و گفتم مامان

امروز ارائه دارم. -

. دمیموهامو فقط سشوا کش جلو

چک کردم. مویبستمو گوش موهامو

داده بود سر کوچه ام. ام یپ مهرداد

شده بود. خی بدنم

رون یشم راه افتادمو از خونه زدم ب مون یاز استرس پش نکهیا قبل

[ ۱7:0۲ ۱۱.07.۲0] آگاپه, پارت

شخت _عشق#

#۱8

رفته بود سر کار بابا

نه یبرگرده من بب هوی دمیترسیباز م اما

کردم ی استرس کوچه رو ط با

ستادیمهرداد جلو پام ا یمشک ستیب یکه ا ابون ی سر خ ستادمیا ی اصل ابون یخ تو

جلو سوار شدم عیسر

گره خورد نگاهمون

دم یسالم کردمو نگاهمو دزد زود

جواب سالمم رو دادو راه افتاد قطف اونم

تلخ و خشک بود دهنم

بودم ساکت

زدینم حرفمهردادم

رهیداره کجا م دونستمینم

حرف بزنم که مهرداد گفت گرفتم نفس

. میزن یبعد حرف م میبزار برس -

زور گفتم به

کجا؟ -

نداد و نگاهش کردم جوابمو

کرد نگاهم

روح ی. سرد . ب یجد

خت یر قلبم

؟! یکنیم یچه غلط ی... دار باید

نگاهشو از من گرفت مهرداد

چهره اش انگار تو ذهنم هک شده بود اما

مرتبش. ی موها

نسبتا بلندش. یشون یپ

نافذ یها چشم

صورتش بود یکه امروز چاشن یشی ر ته

ابون یسرمو برگردوندم سمت خ یسخت به

نزد ی بازم خرف مهرداد

ساکت بودم منم

شناختمیمحله رو م نی ا اما

سمت خونه اش رفت یداشت م مهرداد

گفتم دمویکش قیعم نفس

. یی جا می بر ستیالزم ن میحرف بزن نی تو ماش میتون یم -

کلمه گفت هی مهرداد

الزمه ... -

مجتمع دفعه قبل ک یتو همون پارک دی چیحرف پ نیا با

باز اومده بود تو سرم قلبم

پارک کردو من گفتم مهرداد

ام یمن خونتون نم -

برداشت چویخاموش کرد سوئ نویماش

شدو درو بست ادهیپ

رفتنش نگاه کردم به

د یچرخ ن یماش دور

سمت منو در سمت منو باز کرد. نگاهم کردو گفت اومد

با ید برمتیه زور مب نبار یا ای... یا یم -

خورده بودم جا

خونه اش ام یانتظار داشتم ب خودم

د ی گنجیلحظه اصال تو ذهنم نم نی االن تو ا اما

خم شد رو من و کمربندمو باز کرد مهرداد

. یک ینزد نی ا از

حس عطر تنش از

شد کی لحظه تحر هی بدنش تمام بدنم تو یحس گرما از

زدیم واریخودشو داشت به درو د منطقم

رفتیبدنم راه خودشو م اما

بازومو گرفتو نگاهم کرد مهرداد

تقابل جسمم و منطقم خسته بودم. ن یاز ا واقعا

ته ذهنم قفل کردمو همراه مهرداد شدم . منطقمه

زد . یکمرنگ لبخند

رها کردو خودم باهاش رفتم سمت آسانسور . بازومو

در بسته شد مویشد وارد

انگار هوا نبود . حاال

هامو فشار دادم لب

فتادم یداشتم با نفس نفس م اما

کنار گوشم گفت مهرداد

[ ۱7:0۶ ۱۱.07.۲0آگاپه, ] پارت

خت س_عشق#

#۱۹

تو گوشم گفت مهرداد

... ستین یآروم ... خبر -

کرد یخنث هویمنو شی تمثل آب رو آ حرفش

آروم

... ستین یخبر

نبود. یعنی یخبر واقعا

داشتم ید یحس نا ام حاال

ام یباهاش ب خوردیپام تکون نم ش یپ قهیدو دق تا

تو ذوقم خورده بود ستین یگفت خبر نکهیاز ا حاال

شده بودم . نهوویواقعا د من

از واحد ها . یک ی سمت میآسانسور بالخره باز شدو با مهرداد رفت در

باز کرد درو

تا من برم داخل ستادیا کنار

صبح افتاده بود تو خونه نور

بود کی نسبته کوچ یی را یپذ هی

داشتن یرنگ یرنگ که کوسن ها یدست مبل شتر هی بزرگ و ون یزیتلو هی با

گفت مهرداد

؟خل دا ید ینم -

آوردمو رفتم داخل رون یکفشمو ب عیسر

پشت سرم اومد تو مهرداد

خودش از کنار آشپزخونه اوپن و ایکه با سر بهم اشاره کرد با من ب نمی برم رو مبال بش خواستم

گذشت ینقل

و مهرداد وارد اتاق آخر شد میکه اتاق کار شده بودو رد کرد کی اتاق خواب کوچ هی

پشت سرش رفتم منم

... یتخت دو نفره با رو تخت هی

... ا یخدا

بود لمیتو ف ی روتخت همون

از دستم گرفتو کنار گذاشت فمویبود که مهرداد ک ی هنوز رو رو تخت نگاهم

تعجب نگاهش کردم با

آورد رون یمقنعه ام رو هم گرفتو از سرم ب نیپائ

رم یکردم مقنعه ام رو بگ یهوا سع یب

. نی رد رو زمپرتش ک اما

کنج لب مهرداد نشستو گفت یق یگفتم که لبخند عم یناخوداگاه نیه

ی چقدر خوشگل تر یبدون روسر -

نگاهش کردم که جلو تر اومد هنگ

موهامو باز کرد رهیگ

شد ختهی مرطوبم دورم ر ی موها

بلند نبودن یلیخ

مهردادبزرگتر شدو گفت لبخند

تر ... ی و سکس -

تر کینزد اومد

قدم رفتم عقب هی

ام رو تو دستش گرفتو گفت ن وچ

کجا؟ -

زدم لب

... میحرف بزن -

تکون دادو گفت سر

واجب تره نی ... اما ا میزن یم -

افتاد رو لبم نگاهش

... لبم

من لبم ... ی خدا

شدن افتاد به جونم دهیانگار عطش بوس هوی

دیشستشو نرم رو لبم کش مهرداد

اش رو کمرم نشست گهیشد که دست د کیانقدر بهم نزد ی ک دمینفهم

تر آورد کیچشم هام سرشو نزد رهینگاهش خ دویسمت خودش کش کمرمو

بدون اراده من بسته شد. چشمام

لبم گفت مماس

. پس انکار چرا ؟! میخوای م یچ میدون ی هر دو م -

م که از فرصت استفاده کردو لبشو گذاشت رو لبم .نفسش ناخوداگاه هه گفت یگرما از

[ ۱7:۱۲ ۱۱.07.۲0آگاپه, ] پارت

سخت _عشق#

#۲0

دودل بودم از اومدن. اگر

داشتم دیترد اگر

نه گفتیمنطقم م اگر

لحظه دود شد نی تو ا همه

بود دهیخواسته رس ن یبه ا یشدنو لمس واقع دهیبعد چند سال انتظار و تب بوس بدنم

بود دهیبود انگار که به درمان رس جنون

دیاول نرم لبمو بوس مهرداد

شد یانگار وحش هویبعد اما

چنگ زد به موهام بایتو موهام فرو رفتو تقر دستش

گه یلب هاش فشار داد که حس کردم پوستم االن پاره شد و دست د نیب دوی جنان مک لبمو

اش چنگ زد به باسنم

نکردم مقاومت

از درد ناله نکردم یحت

تشنه بودم من

نا یهم تشنه

لمس نیهم

خشونت نیهم

درد نیهم

از پشت شلوارم برد داخل دستشو

شورتم چنگ زد ریاز ز نباریا باسنمو

پرواز کرد قلبم

جدا شد ازم هوی

باز کردم یهامو با نگران چشم

تموم شد؟ یعنی

بود ی هم چشم هاش پر از نگران مهرداد

گفت آروم

... یلعنت -

؟؟؟ یچ -

دیندادو دوباره لبمو بوس جوابمو

آروم تر نباریا اما

منو هول داد رو تخت زمان مه

شلوارمو باز کرد کمر

لحظه از لبم جدا شد هی

د یکش نیشلوارمو با هم پائ شورتو

رونیکه بدون کمک من از دو از پام اومد ب دیکش چنان

لخت مه ین هی شده بودم به لی لحظه با لباس تبد ه ی از

خودم جمع کردمو دستمو گذاشتم جلوم ناخوداگاه

وت به حرکتم لبخند زد فات یاما ب مهرداد

جلو اومد

پس زدو پاهامو باز کرد دستمو

زمزمه کرد آروم

... یکرد زمیتم نمیبیم -

شد ینم باورم

بهم دست نزده بود یدختر بودم که کس هی رون یکه از خونه زدم ب ش یساعت پ ای

کردیچکم م کردوی پام نگاه م نیمهرداد داشت به ب االن

ژنمو باز کرد با دوتا دستش وا آردم

نگاه کردن به من گفت بدون

؟ یس یانقدر خ شهیهم -

کرد نگاهم

نگاهش انگار سوختم ر یز اما

ومد یدر نم صدام

سر تکون دادم فقط

دونستم یحرکتمو نم ن یا یخودمم معن اما

بگم نه ... ایتکون دادم بگم آره سر

پام نیکامل برد ب سرشو

واژنمو چک کردو گفت قیدق

. خوبه ... -

یبپرسم چ خواستم

سرشو داخل تر بردو نفسش خورد به واژنم اما

دم یآه کش ار یاخت یب

[ ۱7:۲0 ۱۱.07.۲0آگاپه, ] پارت

سخت _عشق#

#۲۱

گفتو انگشتشو آروم فشار داد ی جون ت یرضا با

و سفت کردم که مهرداد زد به باسنمو گفت دمیترس خودمو عقب کش با

نمی شل کن... شل کن بب -

رو باسنم حرکت داد یدوران دستشو

بالش برداشتو گفت هیشد که مهرداد لکس یدوباره ر بدنم

. یفتین ی زیبه خون ر یهست ی. بزار مطمئن شم حلقوبایکمرتو بده باال د -

که گفتو انجام دادم و گفتم ی کار

ترسمیم -

وارنمو گرفتو کامل باز کرد ی ها لب

گفت آروم

نترس -

سمیترو زبونشو به واژن خ نیبهم سرشو برد پائ رهیبهم زدو خ یکردم که لبخند نگاهش

دیکش

د یکش ریپام ت نیب

یبستمو چنگ زدم به روتخت چشمامو

محکم گرفته بود تا نتونم پامو ببندم . پاهامو

پلکم دوباره نگاهش کردم ی ال از

دیپام کش ی بهم لبخند زدو دوباره زبونشو ال مغرورانه

هم فشار دادم چشم هامو به دموینال

پام زد که همه بدنم شروع کرد به نبض زدن ن یبه ب یمک

بودم دهی اوج رس به

نداشتم. نا

بود و با تعجب گفت دهیزور نگاهش کردم که ابروهاش باال پر به

! عی! انقدر سریارضا شد -

گرفتم و نگاهش کردم ... نفس

واژنم لبخند زدو انگشت اشاره اش رو آروم فشار داد داخل رموز

بلند شدو مهرداد گفت آهم

ی که خشک ش ارم یانقدر آبتو ب خوامیجون... امروز م -

دیکس رون یحرف انگشتشو ب نیا با

گرفتو گفت باال

سه یچه خ نیبب -

ن یبرگردوند پائ دستشو

به مقعدم فشار آورد نباریواژنم ا یبه جا اما

دم یسفت کردمو عقب کش خودمو

اخم کرد مهرداد

تا برگردم سر جام و گفت د یشک پاهامو

... بایشل کن د -

آورد. رون یلباس هاشو ب یکی یک یبهم رهی حرف بلند شدو خ نیا با

حرف بزنم تونستمینم

تکون بخورم تونستمینم یحت

تمیموقع ن یتو ا کردی شده بودم.مغزم باور نم خشک

بردم یداشتم لذت م هم

بودم دهیترس هم

! مون یپش هم

پام نیت برگشت ب فقط با شور مهرداد

بود چقدر آماده دایرو شورتشپ از

به نگاهم بود حواسش

پام نی خودشو با شورت مالوند ب دو یپام کش نیب یدست

تاپمو داد باال نمویهامو سوت نه یس ریشکم و ز دن یتاپمو باال دادو شروع کرد به بوس آروم

[ 0۹:۳۵ ۱7.07.۲0آگاپه, ] پارت

سخت _عشق#

#۲۲

و گفت تو گل مهرداد

خوش فرمه ی لیهات خ نهیس -

گفت دویهم کش نهیرو نوک س زبونشو

مخصوصا نوکش -

ام رو گاز گرفت نهیحرف نوک س نیا با

گفتم یبلند یآ

بعد نهیگفتو رفت س یفقط جون با

بردم یم لذت

نه کامل اما

ته ذهنم عذاب وجدان داشت. چون

پام فشار داد ن یخودشو ب مهرداد

شدم ض زدو ارضا کل بدنم نب دوباره

جشم هام شب پر ستاره بود پشت

انگار مال من نبود بدنم

از روم کنار رفتو گفت مهرداد

ی شیارضا م یحساب شمیبهت گفتم پ -

آورد رون یحرف شورتشو ب نیا با

آلتش نگاه کردم به

فرق داشت یل یخ لمایو با ف دم یدیم ک یبار بود از نزد نیاول

و گفت صورتم کی کنار تخت اومد نزد از

لمسش کن -

نمیخواستم بش دیترد با

مهرداد نذاشت و گفت اما

شو. بچرخ به پهلو بلند ن -

کردمو دستمو آروم بردم سمتش اطاعت

تحمل دستمو گزفتو گذاشت رو آلتش یمهرداد ب هوی

بودو سفت داغ

پوست نازک روش باشه هیچوب که کهیت هی مثل درست

گفت داد و رون یب ینینفسسنگ مهرداد

بخورش ... -

شوکه به مهرداد نگاه کردم که دتش فرو رفت تو موهامو دمویدستمو عقب کش ناخداگاه

کرد میخودشو جلو دهنم تنظ

از جانب قدرت بهم زدو گفت یلبخند

دندوناتو با لپ هات بموشون. شروع کن -

گذاشت جلو لبم. آلتشو

تازه باعث شده بود نترس بشم یزایتجربه چ جان یه

فشار دادو نصف آلتش رفت هو یتر کردمو زبونمو آروم به سر آلت مهرداد زدم که سرمو موبل

تو دهنم

عق بزنم ییهویحرکت ن یبود از ا کینزد

خودمو کنترل کردم اما

عقب بردم سرمو

مهرداد نگاه کردم که جشم هاشو بسته بودو غرق لذت بود. به

ار بده عقب و جلو کردم که باز خواست سرمو فش سرمو

پاشو گرفتمو مقاومت کردم ران

فشار ندادو گفت گهید

! یکل آلتمو تو دهنت جا کن دی بارته قبوله اما کم کم با نیچون اول -

کم؟ کم

م یقرار بود بازم رابطه داشته باش مگه

هن

بار بود هی نیهم فقط

بار تجربه کنم تا آروم شم هی خواستمیچون من م اونم

نیهم فقط

گفت دویکشو عقب خودش مهرداد

؟یخوری نم یقرص ضد باردار -

نه ... -

. ادیمن از کاندوم بدم م یبخور د یبا -

رو باز کرد که گفتم ی حرف رفت کشو پا تخت نیا با

ه؟یپرده ام حلقو ی از کجا مطمئن -

[ 0۹:۲۹ ۱8.07.۲0آگاپه, ] پارت

سخت _عشق#

#۲۳

دمیترسیم واقعا

؟ینباشه چ یحلقو اگه

پام. نیب گشتبر مهرداد

پامو باز کرد دوباره

حرکتش باز همه تنم گر گرفت نی ا از

بود زیآم ک ینگاه کردنش برام تحر ی حت کردی م یهر کار کال

باز کردو گفت واژنمو

ینیخودت بب رمی بده عکس بگ تویگوش -

حرف آروم انگشت وسطشو وارد م کرد نیا با

کنج لبش نشستو به صورتم نگاه کرد لبخند

گاز گرفته بودم آه نگم ولبم

شد و گفت یعصبان هوی

خودشو کنترل کنه یکس ستیقرار ن نجای... صداتو بشنوم... اریگاز نگ -

حرف محکم به باسنم ضربه زد نیا با

گفت کردیکه بازش م یبرداشتو در حال یکاندوم از پاتخت هی

حس کنم تو یداغ خوادیمن دلم م -

آماده ی باردار ی برا یلین خرابطه بدنشو نیدخترا تو اول اما

امروز قرص هاتو شروع نی. پس از همباید کنمینم نکارویمراعات کنم. اما دفعه بعد ا مجبورم

کن .

مهرداد و آلتش بود یرو دست ها نگاهم

حرکاتش رو

قراره اون آلت قطور واردم کنه شدینم باورم

.االن داشتم بهش کردمیم ی یرابطه ها خود ارضا نیا یچند سال بود که با فانتز دونمینم

دم یرسیم

دم یترسیم دیبا

داشتم جان یاز ترس ه شتریب اما

مغزمو از کار انداخته بود جان یو ه شهوت

پام و گفت نیبرگشت ب مهرداد

؟یدینم تویگوش -

تکون سر لب زدم با

. ستیدر کار ن ی. دفعه بعد شتیبارمه که اومدم پ نیو آخر ن یاول نی نه ... ا -

د یشدو آروم سر آلتشو به واژنم کش زیچشم هاش ر مهرداد

گفتم یبلند نیاراده ه یب

و گفت د یگلو خند تو

ثابت خونه من هیپا ی ... به زود نمیبیکه من دارم م یبدن نی ! اباید ینباش ادمطمئنیبهتره ز -

شهیم

حرفش اخم کردم از

هوا حرکت اول رو زدو خودشو فشار داد یمهرداد ب اما

[ 0۹:۴۶ ۱۹.07.۲0, ]اپهآگ پارت

سخت _عشق#

#۲۴

که سالها بود درونم بود . پر شدن . کامل شدن ... همه ی ازی... لذت ... جواب گرفتن ن درد

تجربه کردم کجا ی کردمیکه فکرشم نم ییحس ها

ی رو تخت یبلند شدو چنگ زدم به پتو غمیو ج آه

رو لبشه تیضا مهرداد هم چشم هاشو بسته و لبخند ر دمی پلکام د ی ال از

ووج اومد پائبن آروم آروم نبض زدو از بدنم

شد شتریمهرداد ب لبخند

دیهامو بوس نه یس نیشد ب خم

دو تو دستش گرفتو گفت هر

... ی... عال باید هیبدنت عال -

دیعقب کش یزدو خودشو کم یام رو مک نهیحرف نوک س نیا با

تمام شدم گه یشروع کردو من د حرکاتشو

خودم نبود دست هام ناله

تموم شه. خواستمیبود که نم ادیلحظه ها انقدر ز لذت

بودم صیحر

خواستمیبودم اما همچنان دوست نداشتم تموم شه و فقط م دهیچند بار به اوج رس نکه یا با

ادامه پبدا کنه

هامو رها کرد نهیس مهرداد

کرد شتریجمع کرد تو دلمو سرعتشو ب پاهامو

به اوج دمیرس دوباره

نا نداشتم ناله کنم گهید

باسنمو باز کرد یمنو چرخوند رو بالشتو ال مهرداد

از عقب نه دمینال

کرد میجلومو مالبد به پشتمو خودشو تنظ یسی بدون توجه به من خ اما

زد رو باسنمو گفت محکم

بایشل کن د -

حرف خودشو فشار داد نیا با

فشار بده و بگه زدم که باعث شد مهرداد سرمو تو بالشت غیج

نجایدارم ا هیچه خبرته همسا سیه -

خودشو فشار داد دوباره

د یلرز یسرش هم وارد نشدو بدنم از درد م یحت اما

شد تو همون حالت وارد جلوم کردو بدنشو انداخت رو بدنم ال یخ یب بالخره

گوشم گفت تو

برات کنمیبد پلمپه ... سر فرصت بازش م -

د یپشت سر هم ضرباتشو کوب تو بغلش گرفتو حرف منو محکم نیا با

زنهیکه خس کردم آلت مهرداد هم نبض م دمیبه اوج رس دوباره

ضربه زدو دستاش دورم شل شد چندتا

تر شد تو بدنمو تو گوشم گفت ن یسنگ وزنش

ی انقدر حال بد کردمی فکر نم -

نداشتم جز لذت ی حس چیه

دخوابم بر هیاز ثان یوزن مهرداد تو کسر ریز

... ادی حال رفتم.از فرط لذت ز ازدم یشا

پتو بودمو مهرداد از پشت بغلم کرده بود ریشدم ز داریب

پام نبض زد نیاتفاقات تو سرم مرور شدو ب همه

با کتفمو مشخص بود خوابه خوردینفسش م مهرداد

آماده... مهیرو باسنم بودو ن قایدق آلتش

حکم تر شد دورم م مهرداد یتکون بخورم اما دست و پا خواستم

گوشم گفت تو

بخواب ... بازم باهات کار دارم کمی -

[ 0۹:۱۵ ۲0.07.۲0آگاپه, ] پارت

۲۵

کار داره؟ باهام

؟ بازم

پام برد نیب دوی رو شکمم کش دستشو

و خمار تو گوشم گفت آروم

؟یدرد که ندار -

نه ... به اون صورت ... -

آماده بود یلیخوبه ... بدنت خ -

ندادم ابجو

سالها بود آماده و منتظر بود . بدنم

هامو بستم چشم

بودم دهیمدت ها به آرامش رس بعد

همون حال دوباره خوابم برد تو

شدم داریب لمیموبا یصدا با

شده . یکجام و چ دونستمینم اصال

بود یخال ذهنم

که گفت دمیمهردادو شن یصدا

نوشته خونه -

شوک نشستم رو تخت با

به سمتم گرفته بود ویگوش دمهردا

ساعت هنگ کردم دن یصفحه نگاه کردمو با د به

ظهر بود ۱ ساعت

صاف کردمو جواب دادم گلمو

بله مامان؟ -

؟یا ی... نهار مباید -

دیمامانو مهرداد هم شن یصدا

تکون سر گفت بگو نه با

جواب دادم منم

نه من نهار خوردم ... تا عصر کالس دارم -

باش مواظب باشه -

گفتمو قطع کردم ی چشم

زدو گفت ی جوابم مهرداد لبخند از

ازت می... راضنیآفر -

نگاهش کردم که هولم داد تا دراز بکشم یسوال

یاز دستم گرفت گذاشت رو پا تخت ویروم و گوش اومد

زد یپام نبض بد نیتماس بدنش با بدنم دوباره ب از

باشه ک یدائم التحر عی رزود و سانقدر دیچرا بدن من با دمیفهمینم

پام قرار داد نیآلتشو ب مهرداد

د یرو بدنم کش بدنشو

گفت دوی لبمو بوس گوشه

بگذره تونهیکه آدم نم ی سی. اما از بس داغ و خمیازعقب بکن نبار یا خواستمیم -

حرف خودشو دوباره واردم کرد نیا با

بلند شدو لب زدم آهم

یمگه جلسه نداشت -

گفت دویکرد. کتفمو بوس یتو کتفم خال اغد نفسشو

سمت باسنمو هیکمرمو ریحرف دستشو برد ز نیجلسه ؟ با ا رهیم کنهی تورو ول م یاحمق کدوم

تو دستش فشار داد

گوشم گفت تو

یتو رو من باش خوام ی... ممیبچرخ -

من باال بودم نبار یو ا م یدیجدا شدن از من رو تخت چرخ بدون

م . صاف نشست آروم

هام ثابت شد نه ینگاهش رو س مهرداد

زدو گفت یلبخند

که من دوست دارم ؟ یچرا تو همه تنت اونجور -

دمی ام و من لب گز نهیهاش قاب شد به س دست

هام شدو گفت نه یگرم س سر

. م یآروم هر دو ارضا ش خوامی... ممیآروم خودتو تکون بده... عجله ندار -

حرفش گوش دادم به

آروم باشم تونستمینم گهیکه گذشت د کمی اما

شده بود سیشده بودم که تن مهرداد هم خ س یخ انقدر

خودمو تکون بدم گهینداشتم د نا

شدم رو مهرداد خم

پام به پشتم فشار داد نیب یسیانگشتشو با خ دویباسنمو دستش کش اونم

ادی دردم م دمینال

توجه نکرد اما

تو دستاش گرفت باسنمو

کردو هم زمان انگشتش هم پشتم فشار داد شتریب هاشو ضربه سرعت

داد یمغزم جواب نم کردی م یکار هی

دمیکش یبلند ی و آه غی بند انگشتشو واردم کردو ج هیکه ارضا شدم مهزرداد نباریا

جلو دهنمو گرفتو گفت گه یبا دست د عیسر

چه خبرته ! نجای... همساسه دارم ا با یآروم د -

زدیماز درد نبض بدنم

اریزدم درش ب لب

فشار داد شتریلبخند رو لبش نشستو انگشتشو ب اما

تو گلو خفه شد غممیگاز گرفتمو ج لبمو

و منو دمر خوابوند رون یب دی مهرداد از من کش هوی

قرار گرفتو گفت پشتم

ازت گذشت ... شهینم ی.. انقدر تنگ یلعنت -

[ 0۹:۴۶ ۲۱.07.۲0آگاپه, ] پارت

۲۶

ودشو فشار داد ف خحر نیا با

تو بالشت خفه کردم غمویج

باز فشار داد مهرداد

و گفت رون یب دیکه خودشو کش شمیم هوشیکردم االن از درد ب حس

آروم بابا تازه سرش رفته بود -

حرف شروع به ماساژ پشتم کردو برگشتم سمتش نیا با

تحمل کنم تونمیبسه مهرداد ... نم -

باسنمو باز کرد یگرفتو ال یاس پر ه یشب یزیچ ه ی ی شد از رو پا تخت خم

شد خ یرو به باسنم زدو بدنم از سرماش اسپر

نگاه کردن به من باسنمو تو دستش نوازش کردو فشار داد بدون

نگاهم کردو گفت بالخره

ره یداره هم روون کننده . االن دردت م یحس یهم ب نی ا -

شه یمسلما بدنم نابود ن یاریسرم ب یاخوی که م یی بگم دردش االن بره اما با بال خواستم

دوباره فشار دادو سر آلتش رفت تو اما

زدم غی تو بالشت بدمو ج سرمو

زد دو طرف باسنم مهرداد

... رهیشل کن... داره م -

رون یب دیواقعا پاره شدم مهرداد بالخره کش کردمیتالش که حس م یکل بعد

کامل نتونست واردم کنه دونستمیم

رد. از جلو واردم ک شنیکردو تو همون پوزعوض رو کاندوم

بدن اونم حس کردم نبض زد دیلرزیلحظه که کل بدنم از نبض م هیتند تر کردو تو ضرباتشو

رها کرد رومو وزنشو کامل رو تنم انداخت خودشو

وزنش خوابم برد ریز بازم

تر از قبل ق یعم نباریا

شدم دارینوازش باسنم و شکمم ب با

بود دا یوب پسرخ غر نور

درد واقعا نفسمو برد نباریشوک نشستم رو تخت که ا با

بلند شد آهم

گفت دوی خند مهرداد

منو ره ینم ادتیتا چند روز -

درد جا به جا شدم با

کرد یپامم درد م نیدلمو ب ر یز حاال

مهرداد یفشار ضربه ها از

پشتم بود یدرد اصل اما

نمیرو باسنم بش تونستمینم

گرفت ویحس یب یاسپر اره دوب مهرداد

کردو پشتم زد دمرم

زدو گفت یچشمک

ی نیبش یرو صندل یتا خونه بتون نکهیا یبرا -

گفتم عیسر

شد ریبرم د د یبا -

برو میریدوش بگ میبر -

... شه یم رینه ... د -

یکجا بود یریلو م عیرو تنت سر ی عرص و آب من ی بو نی با ا یریشده اگه دوش نگ رید -

آوردمو گفتم رون یدستمال مرطوب ب فمیتو ک از

شد ریبرم د دیخودمو . با کنمیم زیتم نیبا ا -

افتادم به جون تنم دمویکش رون یاز تو بسته ب یتا دستمال مرطوب عطر سه

دم یکردمو همه تنمو کش زیخودمو تم عیسر

کردیفقط داشت نگاهم م مهرداد

بلنو شم که خشک شدم اومدم

بود یتخت خون یتخت رو

[ 08:۲8 ۲۲.07.۲0آگاپه, ] پارت

۲7

سخت _عشق#

شوک به مهرداد نگاه کردم و گفتم با

... ه یحلقو یتو که گفت -

تا جمع کنه و گفت د یرو کش ی تکون داد.رو تخت یسر

. دونمیرو نم ی دار یز ی! اما چرا خون رهیپرده ات حلقو -

رد آو رون یب یپد بهداشت هیبسته شب هیاز تو کشو کنج اتاق برگشت

به سمتمو گفت گرفت

دکتر . می. اگر نه ... بر یچ یکه ه ی شد ودیچه خبره. اگه پر ن یبب سیبرو سرو -

نگاهش کردم هنگ

بود؟ لکسیانقدر ر چرا

تو دستش نگاه کردم ی جعبه پد بهداشت به

داره ی تو خونه اش چ نیبب

داره زاتویهمه تجه ارهیبس دختر م از

به خودم اومدم. هوی

ست یمعشوقت که ن بایزدمو بلند شدم.چته دس پ افکارمو

ارضات کنه! ششیپ ی پسره ُبکُنه که اومد هی

چندتا دوست دختر داره. ای تو چه که تو کشو خونه اش پد داره به

سیفکر بلند شدمو رفتم سرو نیا با

بود ودمیپر کینزد

ک ینه انقدر نزد اما

کردمو واژنمو چک کردم زیتم خودمو

د از درون بو خون

انگشتمو بردم داخل آروم

گفتم که مهرداد از پشت در گفت یآروم نیه

خودم برات بکنم . ایب ی... الزم دار ی ... خودتو نمال یه -

رفتارش نی گرفت از ا حرصم

نگفتم ی زیچ اما

رون یگذاشتمو برگشتم ب پد

پشت در بود مهرداد

بهم زدو گفت یچشمک

؟ یشد ودیپر -

دونمی فکر کنم نم -

گفت دویخند

یشد ودیپر یواژنت شوکه شد از رابطه واقع -

گفت دو یخند خودش

فرق داره هی. بدنت با بق ی باحال ی لیخ -

جوابشو بدم خواستم

شدم مون ی پش میبا زنگ گوش اما

بود مامان

و مهرداد گفت دمینداده لباس پوش جواب

ه؟ی؟ طوالن هیچطور وداتیپر -

کشهی طول م شهیهفته هم هی معموال ... -

؟ یدردم دار -

افتضاح -

من در خدمتم برا کمک یدردتو کم کن یهمممم خواست -

گفت دوی پوش یشرتینگاهش کروم.که ت یسوال

رسونمتیخونتون م ابون یتا سر خ میبر -

. رمیخودم م ستیالزم ن -

داد و گفت لمیتحو یاخم مهرداد

. رسونمتی... خودم مخود یب -

برداشت چیسوئ

مرتب کردمو پشت سرش رفتم ولباسم

داخل دیکه دستمو گرفتو کش رون یاز خونه برم ب خواستم

د یخشن لبمو بوس ی لیگرفتو خ بازوهامو

لبم جدا شد از

بازوهام تو دستش بود هنوز

دزد گرفته بود انگار

گفت یجد یلینکردو خ ولم

! باید نجایا یا یموقع م نیهم گهی حواست باشه هفته د -

[ 0۹:۱۴ ۲۳.07.۲0]په, آگا پارت

سخت _عشق#

#۲8

فکر گفتم بدون

شه یم یچ نمیبب -

تو هم رفت و خودم گفتم اخمش

تا اون موقع دلم س.ک.س نخواست دی شا -

محو شد اخمش

زدو گفت یپوزخند

...دی شا -

مهرداد گفت موی هم از خونه خارج شد با

هم زودتر دلت خواست دی شا -

نگفتم یزیچ

شتم بحث ندا حوصله

بالخره آروم شده بود بدنم

حواسش بهم بود مهرداد

چند بار نگاهم کرد نیتو ماش مخصوصا

نزد ی حرف اما

گفت ستادویکوچمون ا قبل

! کنهیکم م ودویارضا شدن درد پر ی دونستیم -

خطرناکه! یود یرابطه تو پر -

گ بزن بهم زن یخواست شتریمن نگفتم رابطه! گفتم ارضا شدن فقط ! اطالعات ب -

شدم. ادهی تکون دادمو پ سر

گفت مهرداد

... باید -

زد و گفت یه چشمک کردم ک نگاهش

م یبا هم امروز مرور کن د یامشب با -

گاز داد رفت ه یبپرسم منظورش چ نکهیا قبل

افتادم سمت خونه راه

داشتم یبد حس

بودم ی مهرداد بودم از رابطه بهاش راض شیپ یوقت

خونه عذاب وجدان داشتم. ومدمیاالن که داشتم م اما

بهم دست داده بود ییدختر هرزه هرجا هی حس

باال رفتم

نگفت یهسچ چکسیه

شام ایگفت زود ب مامات

نیعوض کردمو رفتم پائ لباس

م یحرف بزن کمی داشتم دوست

کار خودش ی رفت پ یو هر کس میطبق معمول تو سکوت شام خورد اما

امروز مرور کردم دمویکش ف درازبه سق رهی برگشتم رو تختم خ منم

اما با فکر بهش تنم گرگرفت میوجود پرزود با

شروع شده بود ودممیپر درد

بفرستم دئکیو هیبرات خوامیداده م ام یمهرداد پ دم یچک کردم د ویگوش

[ 0۹:۱0 ۲۴.07.۲0آگاپه, ] پارت

سخت _عشق#

#۲۹

شدم خیحرفش از

دئویو

ی دئدئ یو چه

گرفت لمیاز من ف نکنه

من و خودش موقع رابطه از

کنه دمیتهد خوادیوقت م اون

باید یخر چه

ی موقع خونه رو چک نکرداون چرا

دی رس دئوی بودم که و ضی افکار ضد و نق نی ا تو

شد یدانلود و پل زدم

نبود دا یاز بدن من و خودش بود. صورتمون پ دئویو

بود کردیتو واژنم مآلت خودش که ر یگرفته بود و تصو یبا گوش مهرداد

نبود ییحرف و صدا چیه

دیکش ریپام ت نیبودن ب ودیبا وجود پر پیکل دن ید با

برام نوشت مهرداد

تا شبا دلت برام تنگ شه نیبب نو یا -

بودم هنگ

نوشتم

ی گرفت لمیچرا ف -

جواب داد زود

من. شیپ ی ای زود م ودتیمطمئن باشم بعد پر خواستمیم -

بود ی عوض چقدر

منو به سمت خودش بکشه خواستی بدنم م کی با تحر ورز به

ع یو انقدر سر ینجور یاما نه ا خواستمیخودمم م هرچند

ود یشد. اونم وسط پر سیرابطمون باز واژنم خ یآور ادی با

مهرداد نوشته دم یپرت کنم کنار که د ویگوش خواستم

بهت بگو هم ی اگه کمک خواست ودتیقبل تموم شدن پر -

وشت ادو ن فرست یچشمک

ا یب یتعارف هر وقت خواست ی. ب دهیحال م یلیخ ود یپر ی ارضا کردن زنا -

[ 0۳:۱۳ ۲۵.07.۲0آگاپه, ] پارت

سخت _عشق#

#۳0

بودم هنگ

چه کردم ؟ میبا زندگ من

چت خودم و مهرداد رو پاک کردم . عیسر

آوردمو عوض کردم رون یب یاز گوش مکارتمویس

ردم ل کوص گهی خط د ه یهم با تلگراممو

بشم کار درستو انجام بدم . مون یپش نکهیقبل ا خواستمیم

کارتو کذاشتم تو کشو لباس هام و شماره مهردادو کامل پاک کردم میس

بود یب یعج حس

یپشبمون

لضطراب

ترس

ی دلتنگ یحت

ه یکار درست نی ا دونستمیم اما

خطرناک بود مهرداد

مرد زن باز هی

. باید یبش رشی درگ د ینبا شتریا ب بسه ام یحال کرد یبار رفت هی

روز گذشت. اون

از مهرداد نبود و نشد ی روز بعد هم خبر دو

رفتم دانشگاه . شنبه

. دمیمهردادو سر کوچه د نیماش یبرگشتن

تو خونه. دمیشه دوئ ادهیپ نیاز ماش یکس نکهیقبل ا اما

بعد صبح با بابا رفتم تا دانشگاه روز

م.گشتبر یتلفن یهم با تاکس برگشت

از مهرداد نبود یخبر گهیبرگشتم اما د یسوم بازم با تاکس روز

شنبه شده بود پنج

بودم یحالت از نظر جسم نیتموم شد و من تو بدتر ودمیپر

مهردادو داشت یشده بودو دلم هوا کیتخر یلمس چیبدون ه بدنم

پاک کردم لمو یبودم چرا ف مون یپش

برگردونم مکارتویدل بودم دوباره س دو

شدم الیخیب اما

bdsmگروه در مورد هیگشتنم به نیگشتم.تو ا یتو تلگرام و دنبال رمان سکس رفتم

. دم یرس

ی سکس یدو شب بودو بحث گروه حساب ساعت

گفتن یداشتن مکه یفقط خواننده بودم.داشتم از روابط من

شدمو خودمو ارضا کردم با دستم. سیخ یها حساب امیبا خوندن پ منم

بود. نی حالو از شب بعد برنامه من هم نی تو ا ردب خوابم

تو گروه و خوندن حرف مستر ها و برده ها. گشتن

دن یشدن و خواب ارضا

شدم یروز به روز کالفه تر م اما

نبود یها و تجسمات برام کاف حرف

زبونم و تجربه اش کرده بودم ریبار مزه اش رفته بود ز هیکه مخصوصا

ا یه درشب بالخره دلو زدم ب هی

دادمو گفتم امیپ کردیچت م ادی گروه که ز یاز دختر ها یک ی به

؟ نیکنی م دایمستر پ هی . شما چطور گردمیمستر سالم م ه یمن دنبال -

[ 00:۴۳ ۲7.07.۲0آگاپه, ] پارت

سخت _عشق#

#۳۱

دم یم امو یپ نی منم که دارم ا نی ا شدینم باورم

! من ؟ مستر

مهرداد ش یبرو پ گفتیدلم م ته

بلدخ خوب ارضات کنه یدون یم لاقحد

دم یترسیازش م اما

خوب منو شناحته بود یاد یز اون

داده بودم نفس بود. امیکه بهش پ یدختر اسم

مستعار. ای شهینفس اسم واقع دونستمینم

منتظر موندم جواب نداد یهرچ

دم یخواب

از جواب نشد یبعد هم خبر روز

دادم امی شدم چرا پ مون یپش

فت دادم از گروه ل پاک کردمو چتو

رم یبگ شیکردم راه مشاور دوم رو پ یسع

رو شروع کردم یلیتخ یها رمان

ییجنا یس یپل یها رمان

کالفه بودمو هنوز بدنم آروم نشده بود درسته

رو کم کنم میتونسته بودم خود ارضائ اما

کنم ت یریمد مویبر اومدم و تونستم زندگ یاز پس همه چ کردمیم فکر

بود. الی فقط خ نایا همه اما

ها نی روت مینفس همه ا امیچهارشنبه صبح با پ چون

و تالشم بهم خورد نظم

نوشته بود نفس

! ی کن دای مستر خوب پ هی اوجا یتون یم هیمهمون هی. پنج شنبه شب زمیسالم عز -

خونرم امو یدور پ صد

شده بودم یمله

کردم ی باز م دهن

بستمینزده دهنمو م حرف

برگشته بود جان یب پر هتضطرا اون

دیکشی م ریپام باز ت نیب

مستر خوب هی

پس هیواقع یچ همه

تفکار بورم کا به خودم اومدم نی ا تو

باید ی شد خل

؟یشناسیکه نم یپارت ی بر یخوایم

نفس نوشتم یخل بشم برا نکهیقبر ا عیسر

رم ینم شناسمیکه نم ی اما من مهمون ی مرس -

. یکنی نم دایمستر پ ی ای. تا ن یش یآشنا م ایب -

شدم به جوابش رهیخ بازم

گروه فرستاد و گفت نکیل نفس

یپارت رن یمثل تو اولن باره دارن م ایلی. خیمهمون ان یتو گروه اکثرا دارن م ایب -

دادم رون یبا آه ب نفسمو

گروه شدم وارد

جا خوردم فرستادن یکه م یی عکس ها دن ید با

فرستاد یداشت عکس م یدخترر ه یلخت یلیو خ یسکس یلباس ها با

از مستر ها گروه گفت یسک

تی فیعکس با ک ه یرو بگو و التتیکن. تما یخودتو معرف بای. حانم د میدار دیعضو جد هی ای گو -

از بدنت بده

[ 0۹:۲۵ ۲8.07.۲0آگاپه, ] پارت

سخت _عشق#

#۳۲

زدیبا من داشت خرف م میمستق یک ی بار بود تو گروه نیاول

بود اما بدنم گر گرفته بود . ی پشت گوش نکه یا با

نگفتم و لفت دادم از گروه. یچیه

بودم بد دهیترس

داد ام یپ یبهم بصورت خصوص نفس

ی چرا رفت -

. ترسمی. متونمیمن نم -

یکنیفقط اولشه بعد عادت م -

گذاشتم کنار موی ندادم و گوش جوابشو

! ی. برم پارتتونمی. من نم نه

نبال رابطه هستن ! زن که فقط دعده مرد و هی با

. نه

خطر تر بود . ی مهرداد ب باز

نفر بود هیهم کردیمنو ارضا م هم

! ؟یروم چ زن یچند نفر بر یپارت برم

داده . امیپ ینفس کل دم یبدم که د امیبرداشتم به مهرداد پ ویگوش

هم فرستاده عکس

شدم کنجکاو

باز کردم امشویپ

نوشته دمید

بده. ام یبهش پ یمحمده . دوست دار ید یا نمیعکسشه . ا نمیش اومده . امحمد ازت خوش -

یو بترس شینیبب یی جا یبر ستیآرومت کنه. الزمم ن تونهیدر حد سکس چت م

شدم خوشحال

چت خوب بود سکس

کردمو زدم عکس لود شه . تشکر

د یکش ریپام ت ن یعکس محمد ب دن ید با

. بودیم پیانقدر خوش ت دیبا یلعنت

ارشونه هچ

دهی ورز نسبتااندام

خوب بود یلیاز صورتش اندامش خ شتریخوب بود اما ب صورتش

.اد یبه کار م یل یکه مشخص بود تو رابطه خ یاندام

مثل مهرداد. درست

. رون یتکون دادم فکر مهرداد بره ب سرمو

نه مهرداد

سکس چت! فقط

دادم امی محمد پ به

رو بهم دادهماش ید یهستم . نفس ا بایسالم. من د -

کرد سالم

اش رو فرستادو گفت شماره

؟ی. چرا از گروه رفت بایسالم د -

نداشتم ! یتجربه ا نی... من تا حاال چن دمیترس -

دیتعجب فرستادو پرس عالمت

؟ی دوست دار bdsm یدی جدا ! پس چطور فهم -

دارم . ی نجوریا التیمامشاور بهم گفت ت هی. ستمیمطمئن ن -

فرستادو گفت لبخند االمت محمد

. اما دوست ستمین bdsm یمنم مشاور گفت. من کامل عالقه مند به رابطه ها ی... برا هیعال -

تجربه کنم . نارویدارم وسطش ا

کرد دایادامه پ بحثمون

که ساعت شد دو میحرف زد انقدر

مقیاز دانشگاهم و عال یداشت حت ییحرف هامون جنبه آشنا شتریب مینزد یسکس حرف

دیپرس

.زدمیپتو آروم حرف م ریمنم از ز مویفرستادی م سیو گه یهمد یبرا

نوشتم براش

شد ۲بهتره برم . ساعت -

نوشت رشیعکس فرستادو ز هی

یحاال بر ی کرد داریب نویکجا . با اون صدات ا -

گرفتم شیرو زدم لود سه و دوباره آت عکس

عکس آلت آماده اش رو برام فرستاده بود محمد

بزرگ بود . یدستش آلتش حساب زیدستش گرفته بودو نسبت به سا تو

[ ۱۵:۵0 ۲8.07.۲0آگاپه, ] پارت

سخت _عشق#

#۳۳

شده بود ق یعم دنمینفس کش زدویتو گوش هام م قلبم

گفت د یسکوت منو که د محمد

؟ی! رفتباید -

نه -

بده . ستیعکس از بهش خ هی خب پس -

نگاه کردم امشیپ به

بود دهینو ند ورت مکه ص اون

نهیهم قرار نبود بب چوقتیه

بزار بفرستم پس

دادم نی پائ شورتمو

پام عکس گرفتم فرستادم نیروشن کردمو از ب نویدورب فالش

کرد یپالیاز آلتش فرستاد و به عکس من ر گهیعکس د هی محمد

. سیخ سیخوردن داره. خ نی اوف ا -

دست خودم نبود یچ یه گهید

. ریواژنتو باز کنو عکس بگ یگفت لب ها محمد

گرفتم و فرستادم منم

ریانگشتتو فرو کنو عکس بگ هی گفت

فرستادم. بازم

ریهات عکس بگ نه یاز س گفت

گرفتمو فرستادم بازم

قربون صدقه رفتن بود. و یسکس یحرف ها نشیب

باهام چکار کنه خوادیم نکه یاز ا فیتعر

ه بود خونه بابام نبودم ناله هام هم بلند شد اگه

بده سی و گفتیم

داد یم سیو

هامون داغون و خمار بود . صدا

میدو تو حال خودمون نبود هر

آلتش دن ی گفت بمالو خودشم شروع کرد به دست کش بهم

حال داد یل یخ یشدمو فقط براش نوشتم مرس ارضا

یشدم از خستگ هوشیهمون حال ب تو

شدم دار یصبح ب دم

پتو لباسمو مرتب کردم ر یز زود

محمد نوشته دم یچتو بپاکم د استموخ

شو نی فردا شبم آال یحال داد یلیدمت گرم خ -

نداشتم یبازم حس خوب درسته

بهتر بود ییتنها ییاز خود ارضا اما

محمد رو نگه داشتم . ی د یهارو پاک کروم اما ا ام یمتن پ نی هم یبرا

بود. ششیشب ذهنم پ تا

بده امیمنتظر موندم پ شب

نداد ام یپ اما

نبودم گهی گروه هم د تو

شم. ریگیپ شد ینفس هم روم نم از

کردم تا بخوابم. هی گر یشب کل اون

محمد جواب نداد. نکهیبخاطر ا نه

کرده بود گران ی د ازمندیبدنم منو انقدر ن نکهیبخاطر ا بلکه

شب و دو شب بعد گذشت اون

محمد پاک نکرده بودم ی د یا

شدی نم ی براما خبده ام یتا پ موندمی شب منتظر م هر

داد. امیاون شب پ بالخره

وا رفتم امیباز کردم اما با خوندن متن پ امشویذوق پ با

[ 08:00 ۳0.07.۲0آگاپه, ] پارت

سخت _عشق#

#۳۴

وا رفتم امیخوندن متن پ با

بود نوشته

اون ی. واقعا دوست داشتم جا ی وند ی. کاش ممی کرد ادتی یتو مهمون یکل شب ی! د بایسالم د -

. یتو باش رم یزدختر

گرفته شد ی بیجور عج هی حالم

برم ی دوست نداشتم اون مهمون من

محمد باشم ریدوست نداشتم واقعا ز ای

... اما

چرا پس حالم گرفته شده بود اما

محمد رو کال پاک کردم ید یآ

جواب هم ندادم امشیپ به

شده انت یبهم خ کردم یم حس

شده بود وونهید بدنم

آخر خوابم برد ییود ارضادوبار خشب با اون

. دمیتا صبح خواب چرند د اما

گذشت ی روز چند

بودم ی و عصب دی نا ام یلیخ

با رمان خوندن خودمو سر گرم کنم کردم یم یسع

موفق نبودم اما

بهم شک کرده بود مامان

کرد یترم م ی عصب کردویم چمیسوال پ مدام

تحمل سوال هاشو نداشتم . گهید

ودشب ب ۱۱ ساعت

اومد امی م هیکه خوندمیرمان م داشتم

افتاد رو دور تندو نگاه کردم قلبم

بود محمد

ستی زدم باال اما حس جنده کردن ن ؟یسکس چت هست هی داده بود پا امیپ

رفت تو هم . اخمم

نوشتم براش

سراغم یایمگه من خرابم هر بار بزنه باال ب -

نوشت برام

! حس کردن توئه! پس من گفتم تو جنده ستیجنده کردن ن اوه حاال قهر نکن. من گفتم حس -

. یستین

نگاه کردم ی به صفحه گوش هنگ

زدیراحت حرف م چه

سفت کرده یها نهیو س سی. براش عکس بدم از شورت خمیبکن ایداشتم بگم آره ب دوست

ام .

این رمان به دو صورت میتونید مطالعه کنید.

م ه آی دی تلگرا چتر ب نال مجله دانستنی رایگان با پارت های روزانه در کا

@chatr_tel

مراه فایل کامل که در نهایت تقدیمتون میشه در کانال ژه با پارت های بیشتر به ه و بصورت وِی

vip که هزینه عضویت این کانال مبلغ ناچیزی هست . برای عضویت تو کانالvip میتونید به

. ای دی نگار نگار پیام بدید

@ng786f

فایل شده برای بقیه رمان از یکی از 80مت این فایل عیار سنج این رمان هیت و فقط تا قس

دو راه باال استفاده کنید.

ذاشت یغرورم نم اما

نوشتم براش

گهی نفر د هیمن االن حسشو ندارم برو سراغ -

براش فرستادم امویپ

نرو نرو زدیقلبم داشت داد م اما

فرستاد پی کل کهی ت هی محمد

لود کردم پی گذاشتمو کل ی هندزفر

که شد ناخداگاه لبخند زدم یپل

گرفته بود لمیاز خودش ف محمد

گفت یم کردوی آلتشو نوازش م داشت

ای. ب ینداد ام ی، پ یبد ام یصبر کرد تو پ ی... دلش برا تو تنگ شده. هرچباینگاهش کن د -

ده یهال م گه یجور د ه یبا تو گهید

دیلرزیو دلم م دست

چکار درسته دونستمینم

فرستاد سیو محمد

کردم.صداش خمار تر از قبل بودو گفت یپل

[ 00:۳۹ ۳۱.07.۲0آگاپه, ] پارت

سخت _عشق#

#۳۵

گفت س یتو و محمد

. دهیحال م ی لیباورت نشه اما سکس چت باهات خ د ی... شا باید -

کنهیداره خرم م دونستمیم

من اون لحظه دوست داشتم خر شم اما

فرستادم سیو برتش

رفت تا بزنه باال. ادت یمنو ن یآره مشخصه برا هم -

فرستاد سیو محمد

دن ی م امی باشن باز پ یمنتظر تو بودم . باور کن. معموال دخترا راض -

ستمین هیمثل بقمن -

ی بود یپس تو هم راض -

یتا حدود -

ی نداد امی چرا پ -

بشم شقدمی چون دوست ندارم پ -

مکت کرد محمد

نداد و نوشت سیو رنبایا

ی برده خوبو دار ه ی اتیچه خوبه تو خصوص -

نوشتم براش

ستمیاما من برده ن -

نوشت عیسر

؟ یدی عکس از شورتت م هیگفتم. حاال ینجور یهم دونمیم -

پام و از رو شورتم عکس گرفتم فرستادم نیبردم ب ویگوش

شکلک متعجب فرستادو نوشت محمد

از تو شورتت نه رو شورتت -

و بحثمون داغ شد دمیخند

سه صبح سکس چت بودو عکس فرستادن و حرف زدن تا

بازم ارضا شدمو خوابم برد بالخره

کرده بود . شتریرو ب ت یمیصم محمد

زدی راحت تر م یحرفا گهید

کردم ی حال نم یمدل نی ا یبا فحش و حرف ها یلیخ

من بود . یخطر برا ی ب نهیمحمد تنها گز اما

شده بود میزندگ نی روت کماه ی رفته رفته بعد از ه ک یخطر یب نهیگز

م یسکس چت داشت ون یشب درم کی بایتقر

ون یدو شب در م ی هرشب و گاه ی گاه

م یگرفتیهر شب خبر همو م اما

شب محمد از من شماره خواست . هی بالخره

.میحرف بزن یدوست داره تلفن گفت

میدادن بود س یخطره چون تو تلگرام هم همش در حال و یب کردم یم حس

کردمو شماره هامون رد و بدل شد قبول

به اسم خودم بود خطم

شه. جادیبرام مشکل ا کردم ینم فکر

پسر با قد و اندام متوسط جلو درمون داره ه ی دم یاز دانشگاه برگشتم د یقتاون روز و اما

! زنهیم قدم

در خونه ما . یجلو درست

[ 0۹:۱۳ 0۱.08.۲0آگاپه, ] پارت

خت س_عشق#

#۳۶

کردم. یترس قالب ته از

که محمد از خودش نشون داده بود ، نبود. یعکس هیشب

نشون داده باشه. شوینداشت عکس واقع ی لیمحمد هم دل اما

بودم سر کوچه سادهیوا

در خونه باز شد . هوی

سمت خونه. دمیدوئ هوی پسر رفت تو و من اون

از دست داده بودم عقلمو

وکه نگاه کردم ش و ستادم یقاب در ا تو

کردی پسر کونتور آب رو داشت چک م اون

متوجه دستگاه تو دستش شدم تازه

ا یخدا

باید

ی احمق چقدر

گفتمو رفتم باال دیببخش عیسر

از تنم نرفته بود ترس

انگار به خودم اومدم من چکار کردم. تازه

جلو در خونمون. ادیمحمد واقعا ب اگه

. یاحمق باید ی نشون بده . .احمق لمویو اون ف ادیمهرداد ب اگه

فتم تو اتاقم راست ر هی خونه شدمو وارد

بستمو پشت در نشستم درو

کنم ؟ چکار

من چکار کنم ؟ آخه

. هی گر ریز زدم

کردم ینفر مشدرت م ه یبا دیبا

پول مشاور نداشتم گه ید اما

دادم گفتم امیشدم لباسمو عوض کردمو به دوستم پ بلند

؟یراغ ندار ره ارزون سمرکز مشاو ه ی -

. یستی بهز گان یمشاوره را -

گان؟یرا -

. ستنی. فقط همه مشاور هاش خوب ن نهیآره. شماره اش ا -

ی مرس -

استرس داشتم مکث نکردم انقدر

تلفنو برداشتمو برگشتم داخل رون یاتاق زدم ب از

اتاق گفت رون یاز ب ی عصبان مامان

با یچه خبره د -

ندادم جوابشو

داشتم بره ارانتظ

تر گفت ی درو باز کرد اومد تو و عصبان اما

حرف تلفنو .. یتو اتاق . ب یا یسالم م یب -

متوجه صورتم شد هدی

گفت شوکه

؟یکرد هیچرا گر -

با دوستم دعوام شد. -

رفت تو همو گفت اخمش

؟ یکنی م هی مثل ابر بهار براش گر ی نجوریا ی دوستت ؟ کدوم دوستت که دار -

رو با مامان نداشتم ی بحث نیچن تیظرف واقعا

[ 0۹:۳۱ 0۲.08.۲0آگاپه, ] پارت

سخت _عشق#

#۳7

گفتم یعصب

؟ی بارم شده به احساس من احترام بذار ه ی یبرا شهیاعصابم خورده م -

دیاز دستم کش ی اومد گوش مامان

سمت در اتاق و گفت رفت

د. حاال برا من احساس اهش شوهر دادخترو قبل دانشگ دی. همون حق با پدرته با ی غلط کرد -

یکن یم ی و دوست پسر باز

رم یبم خواستیو من دلم م رون یب رفت

.ها تموم شه ی ها و دو دل ی دو راه ن یحداقل ا رمی بم خواستیدلم م واقعا

شدم بلند

اتاقم رو قفل کردم در

کردم که خوابم برد هی گر انقدر

شدم داریدر زدن اتاقم ب با

در بود شتپ یعصبان بابا

زد داد

یکن یم یچه غلط نمیبب بایدرو باز کن د -

حوصله بلند شدم ی و ب خسته

رو باز کردم و گفتم در

بکنم تو اتاق تونمیچکار م -

اومد تو یعصبان بابا

اطرافم نگاه کرد به

دار بود خنده

تو اتاقش داره؟! یخاص زی کنه چ یکه بخواد کار یدختر کردن یفکر م هنوز

خوردیرفتار و برخوردشون بهم م نیا ت ازداش حالم

برگشت سمتمو گفت یعصبان بابا

گه؟یم یمادرت چ -

نشستم رو تخت ال یخ یب

بودم سر

حوصله گفتم یب

بزنه؟ میمگه شده تا حاال حرف درست حساب گه؟یم یچ -

تر داد زد یعصبان بابا

؟یکردیم ه یگر یدرست حرف بزنا ! برا ک -

داد زدم منم

. زنت توهم یستیگرفتم زنگ بزنم مشاور بهز یخودم. حالم بده. گوش یا بدبختودم. بربرا خ -

حرف بارم کرده . یرو گرفته کل ی زده گوش

آماده بود بزنه تو دهنم که گفتم بابا

نقدر ! ا نی نکن سهیبحثش فرق داره منو با خودتون مقا نی بود زایچ نی اهل ا یشما اگه جون -

خودمو راحت کنم ن یاالن از پنجره بپرم پائ نی م همکه حاضر ن یخسته ام کرد

تو دهنم دیمحکم کوب بابا

رون ینگفت رفت ب ی زیچ اما

کردم هیگر نه

ناراحت شدم نه

حس کردم یدرد یحت نه

رو تختم دمی حس دراز کش یب فقط

بزرگ کردن گاو و گوسفند هم مناسب نبودن چه برسه به بچه ! یمادر من برا پدر

خدا بهشون بزرگ کنن بهتر بود تا بچه ... ددایبز م هی

فکر نکنم یچ یکردم به ه یبستمو سع چشممو

تونستمینم اما

شدم. بلند

در اتاقمو قفل کردم دوباره

برداشتم و چک کروم ویگوش

داده بود امیپ محمد

میحرف بزن زنگ بزنم -

اش رو نداشتم حوصله

نوشتم نایاز لج بابا ا اما

م یچت کن ایب مین حرف بز شهینم -

[ 00:۳۹ 0۳.08.۲0آگاپه, ] پارت

سخت _عشق#

#۳8

داد امیپ محمد

. رون یب میبر یایروز ب هی باشه... کاش حداقل -

تو ذوقم و گفتم خورد

حساسه . یل ی. خانواده من ختونمینم رون یب -

نترس. فهمنینم -

نگاه کردم امشیپ به

فهمن یاگه بخوام برم نم دونستمیم

که با مهرداد رفتم . یار همون ب مثل

.رون یدوست نداشتم با محمد برم ب اما

بهش نداشتم . یخوب حس

اومد در زد و گفت بابا

م یحرف بزن باید رون یب ایب -

گفتم بلند

تنها باشم دیبزار شهیم -

تلفن آوردم برات زنگ بزن مشاورت. ایب -

من زنگ بزنم از اون سمت خط گوش بدن خوان یم دونستمیم

زدمو رفتم درو باز کردم ندپوزخ

گرفتمو درو بستم ویگوش

صادق بود شهیباهاتون نم یوقت

ن یاریبگم که عمرا از کارم سر در ب ی چنان دروغ بزار

و گرفتم رو تختو شماره مشاوره ر نشستم

. هیرفتار درست چ دونمیدروغ گفتم تو دانشگاه با دوستم دعوام شده سر جزوه و نم به

ست بدم. دوستمو از د ترسمیم

کردم یدادو تشکر کردم خداحافظ حیبرام توض اونم

کره یحس کرد تلفن اونور رو اسپ شدیم قشنگ

و تلگرامو باز کردم. دم یدراز کش دوباره

داده بود امیپ یکل محمد

زده بود باال باز

خواست یسکس م دلم

هم خسته شده بودم. یو پوشال یسکس چتو رابطه خال نیواقعا از ا اما

نوشتممد مح یبرا

سکس چت ندادم همه خونه هستن و تی. االنم موقع ترسمی. چون مرون یب امیب تونمیمن نم -

داریب

جواب داد محمد

بزنم ییم تنهاعکس از تو شورتت بده خود هیحداقل -

ی عکسامو دار نی از ا ی تو که کل -

پاک کن یگ ی. خودت مکنمیمن هر بار پاک م -

؟یف گوش کن انقدر حر ی بگ یخوا یم ی عنی -

نوشت محمد

. ستمیاما دروغگو هم ن ستمیحرف گوش کن ن -

نه. ایاعتماد کنم دیبه حرفش با دونستمینم

عکس از خودم براس فرستادم هی

نوشتو گفت یجون محمد

. قدل باید یکنیم غشی. چرا از من درخوردمیم دمید یهلو آبدارو م نی ا ک یکاش از نزد -

. ینش مون ی پش که یتجربه کن و یزیبهت چ دمیم

د یکش ریپام ت نیدوباره تند تر زدو ب قلبم

مهرداد افتادم و اون تجربه ادی

خوب بود یلیخ

بخش بود لذت

با عذاب وجدان بود درسته

نترس شده بودم باز

محمد نوشتم برا

وسوسه ام نکن -

ذوق فرستادو گفت عالمت

! یی دوتا میبریهم م یحال هی واظبتم . . خودم م میبا هم بر ای. ب هیمهمون ه یآخر هفته باز -

مور مور شد بدنم

نوشتم براش

. شهی. شبا نباشم خونه خونم حالل م تونمینم -

خونه . گردونمی شب برت م ۱۲. تا یبگو تولد دعوت -

[ 0۱:۲۵ 0۳.08.۲0آگاپه, ] پارت

#۳۹

بگم نو یا شدیم

نه ای دهی جواب م دونستمینم اما

نوشتم

! اونو چکار کنم یبا ک پرسنیم مبگم تولد دعوت -

کنهی بزنن . خواهرم هماهنگ م توننی! خواهرم. زنگم بخوان م ایمحبگو با -

نوشتم براش

کاراته؟ نی ا ان ی خواهرت در جر -

خنده فرستادو گفت شکلک

ی شیآشنا م ی ایمستر معروفه . حاال ب هی. شوهرش زاستیچ نی اون استاده ا -

مور مور شده بود بدنم

از حس تجربه تازه ذوق داشتم اما

نوشتم براش

امیبگم . اگه جواب داد م یباشه تو بگو من چ -

عاشقتم ولیا -

جمله آخر محمد نگاه کردم به

بودم دهیبار د هی مهرداد رو باز

بودم دهی ند چوقتیکه ه محمدو

کردم یم سکی از قبل ر شتریب داشتم

ازش نداشتم یز یچ لیشماره موبا هی جز

؟یچ گشتیجنازه ام بر م رفتمیم هاگ

گفت یدر زد و با لحن مهربون مامان

شام ! ایمامان ب باید -

زدم پوزخند

چقدر تابلو هستن ا یخدا

درک اصال به

جنازه ام برگرده برم

هم دردمو یکس ستیاعصاب خورد کنه که جسمم با منطقم سازگار ن یزندگ نیاز ا بهتر

.فهمهینم

م شدم و رفتم شا بلند

طور چند لقمه خوردم به

بایانداخت چه خبره د که یداداشم ت ان یکه دا یدر حد کردن یبهم م ی و بابا محبت اضاف مامان

گل سر سبد شده !

اتاقم برگشتم

داده بود امیپ محمد

سر درد داشتم اما

دم ینکرده خواب باز

زود پا شدم رفتم دانشگاه صبح

اومدن استاد تلگرام چک کردم قبل

به مادرت بگو نویداده بود که ا امیپ محمد

نوشتم براش

گمیرفتم خونه م یباشه مرس -

نوشت زود

؟ییاالن کجا -

ی دار یکالس . دانشگاه. تو هشت صبح چرا ب -

تو. یاز ذوق کردن واقع . دمینخواب شب یاز د -

شدو حالم دگرگون شد یحرفش باز تو دلم خال از

نوشتم سرسع

باشه من کالسم فعال -

عکس فرستاد دمیبودم د ومدهیاز صفحه ن وزهن

ه یعکس چ نمیگل گرد بب میفضول

نیاز دستم افتاد کف زم یلود شد از ترس گوش تا

زود برداشتمو صفحه اش رو خاموش کردم خودم

نه ای دهیصفحه رو د انمیاز اطراف یکس دونستمینم

نامرد باز عکس آلت آماده اش رو فرستاده بود محمد

[ 0۱:۳۳ 0۳.08.۲0آگاپه, ] پارت

#۴0

فم یخاموش کردم گذاشتم ته ک وی ترس گوش از

شده بود سیشورتم باز خ اما

ه یگر ریداشتم بزنم ز دوست

هرزه رو داشتم هی حس

که همش فکر سکسه یکس

کالس چطور گذشت دمینفهم

روشن کردم ویگوش سیکالس ها رفتم تو سرو نیب

ردم و نوشتمکه محمد فرستاده بودو پاک ک یعکس

ی بود فرستاد یچ نی وسط کالسم ا شعوریب -

جواب داد عیسر

شن یمشتر ننیدو نفر بب دیگفتم شا -

حال بهم خوردن فرستادم براش عالمت

هم کارش مسخره بود واقعا

که محمد گفت رون یب امیاز چت ب خواستم

ی واب بد که ج ریاالن زنگ بزن مامامت . بگو دوستت دعوتت کرده ازش اجازه بگ -

نبود یبد فکر

تر بود ر یباور پذ ینجور یا

نوشتم

برسونه چکار کنم باشه فقط اگه بابام خواست خودش منو -

میریبرسونه بعد از اونجا با هم م دم یبرسونه. آدرس م -

؟ی مطمئن شه چ نهیاگه خواست مادر دوستمو بب -

عالمت خنده فرستادو گفت محمد

.میریبا پدرش دنبالم همه با هم م ادیدوستم ممگه دو سالته. بگو با یبسه د -

خارج شدم سی گفتمو از سرو ی ا باشه

زدم به مامان زنگ

کردیداشت خفه ام م استرس

یبرگرد ی اونجا پاره ش ینر باید

که مامان جواب داد شدم یم مون یپش داشتم

؟یشده زنگ زد ی زی؟ چ با یالو ... د -

دیتند قبل تموم شدن حرفم پرس یلی. مامان خمریسالم مامان. خواستم ازت اجازه بگ -

؟یاجازه چ -

گفتم عیسر

ستم تولدش دعوتم کرده...آخر هفته دو -

ادامه بدم و گفت نذاشت

!؟ رهیگی تولد م یسن مگه کس نیا ؟ینداشت ی تو دوست تولد ه؟یک -

گرفتم تا از کوره در نرم یق یعم نفس

مد او یکه با عقل جور در نم زدن یم ییحرفا هی

آخه به شما چه! رهیتولد بگ خوادیم طرف

حرفو خوردم و تند تند گفتم نیا

ی منم برم با بچه ها. بابا شهیم رمی. االنم گفتم اجازه بگ رهیگیشوهرش داره براش تولد م -

. رسوننیو شبم م رن یگیمنم م ادیدوستمو ببره ،م خوادیدوستم م

مکث کردو گفت مامان

اجازه بدم تونمیمن نماجازه بده. دیبابات با -

بگم ؟ یاالن چ -

! ید یبگو شب جواب م -

کردم مکث

منو سر بدوئونن ؟! خواستنیدوستم بود انقدر احمقانه م هی اگه تولد واقعا

واقعا انقدر رفتارشون رو مخ بود ای شدمیحساس مداشتم یالک دونمینم

گفتمو قطع کردم ی ا باشه

زنگ زد عیسر محمد

؟ بایشد د یچ -

اجازه بده دیگفت شب بابام با -

برات فرستمی. شماره خواهرمم مدمیاول نگفت نه. آدرس و مشخصات م نیخوبه باز هم -

الزم بود باهاش حرف بزنن

حوصله گفتم یب

. حوصله دردسر ندارم. ی مهمون نیا الیخیول کن محمد ب -

گفت دو یخند محمد

بکنمت ها ! یرست حساب دست د ه ی خوام ی. مبای بشم د الشیخیعمرا ب -

[ ۱۳:۵۹ 0۴.08.۲0آگاپه, ] پارت

#۴۱

سخت _عشق#

حرف محمد حالم بد شد از

گفت ی داشت بهم م نارویمن هرزه بودم ا مگه

کردمو گفتم یقاط

محمد. یزن یحرف م ینجوریا یکنی هرزه بلند م ی ... مگه دار ی چ ی عنی -

کردم قطع

داشتم یحس بد واقعا

رو گرفتم ممیتصن

کنسله گمیخونه به مامان م رمیم

اونجا رمینم من

؟یبدنمو بفروشن چ یاگه بدزدن منو ببرن اعضا اصال

شروع کرد به زنگ زدن محمد

رد تماس کردم پشت سر هم منم

کردم رفتم کالس لنتیسا مویگوش

.محمد نوشته بودجیزنگ بود و مس ی رو چک کردم کل یکالس گوش بعد

میگفتم با هم راحت می دیجلو و عقب همو د گهیگفتم. د یبابا مگه ج ی. ایکن یم یجرا قاط باید -

راحت حرف زدم.

آروم باش فرستاده بود بایجواب بده و د باید یکل

من حالم بد بود اما

بودم دهیترس

.ام یو نم ترسمیبگم م نکهیبهم بزنم تا ا ینجور یرابطه رو ا دادم یم حیترج نیهم برا

کالس عصر رو رفتمکردم و لنتیسا یگوش دوباره

کم شده بود تمیعصبان

دل شده بودم دو

چک کردم مویاتوبوس جلو دانشگاه و گوش ستگاهی کالس نشستم تو ا بعد

بود نی ا شیداده بود. آخر امیپ یکل محمد

... بهم زنگ بزن کار مهم دارم. باید -

نگاه کردم . یگوش به

بزنم ؟ زنگ

برم؟

مثل رابطه با مهرداد بود گهی رابطه د هی داشت. منتظر تجربه جان یه بدنم

... اما

نرو گفتیم منطقم

آشنا گفت یصدا هی هوی

با؟ید -

بلند کردم سر

باز موند دهنم

بود ستادهیحلو روم ا محمد

شوک گفتم با

محمد؟! -

زد. لبخند

عکسش بود ه یشب درست

تر از عکسش البته پیخوشت

سمتم و گفت اومد

. میحرف بزن نی اشتو م میپاشو بر -

باز و بسته شد دهنم

یسانتافه مشک هیمحمد فدصت ندادو رفت سمت اما

بودم که از دور نگاهم کرد و با تعجب گفت هنگ

! گهید ایب -

انقدر خوب بود که جذبم کنه. کیمحمد از نزد کلیو ه پیت

بلند شدم و پشت سرش رفتم آروم

نمیبرام باز کرد تا بش نویدر ماش محمد

زدو درو بست. یهم چشمک عدب

شد یو استرس داشت منفجر م جان یاز ه قلبم

[ 0۲:0۳ 07.08.۲0آگاپه, ] پارت

سخت _عشق#

#۴۲

شدو با همون لبخند جذابش گفت سوار

ها. یکنی م یقاط هوی. باید ید یچرا جواب نم -

جلو دانشگاهم ؟ یچرا اومد -

روشن کرد و راه افتاد نویماش

اختو گفت بهم اند ینگاه مین

ییخوشگل تر از تو عکس ها -

کردم بهش اخم

که براش فرستاده بودم افتادم یی تمام عکس ها ادی

شد یدلم خال تو

تو سرم اومد یچ دیهم انگار فهم محمد

باز شدو گفت ششین

بدم . یتا نظر قطع نمیهمه جاتو بب دی البته با -

شدو گفتم شتریب اخمم

پر رو -

دیخند بلند

گفت دویرو پام کش دستشو

میپر رو نبودم که هر شب سکس چت نداشت -

داشتم یبیلمس دستش حس عج از

خوب نه بد نه

شهوت بود شتریب

تکون دادم پامو

دستشو برداشت محمد

نگاه کردن کردمو گفتم رون یب به

... حواسم نبودیگ یراست م -

نگفتم ی زیچ گهید

سکوت کرد کمی محمد

و گفت د ی. بازومو دست کشداوریدووم ن ادی ز اما

چرا فازت عوض شد ؟ عو یشده ؟ ی... چ باید -

بودم کالفه

و سر در گم کالفه

گفتم دمو یهم عقب کش بازومو

نمیبش یکس نیتو ماش ستمیمحمد درسته من هر شب باهات سوس چت کردم . اما هرزه ن -

کنه . میدست مال

اخم کردو گفت هو ی محمد

؟ی حاال من شدم هر کس -

نبود نیمنظورم ا -

سکوت کرد محمد

سکوت کردم منم

برام نا آشنا بود رفتیکه م یریمس اما

گفتم نی هم یبرا

م؟یریم میکجا داد -

میجا که دو کلمه حرف بزن ه ی -

م یرن ی حرف م میدار نجایهم -

کردو گفت یاخم محمد

؟ بهتر هی. االن مشکل چ. من روت حساب کردمیم یکامل تو زندگ شترهیماه ب هیتو االن باید -

؟یکرد دایاز من پ

بود ومدهیحرف ها و طرز فکر محمد خوشم ن نی ا از

نداشتم تنش درست کنم دوست

نشسته بودم نش یکه تو ماش مخصوصا

گفتم نی هم یبرا

. خسته ام. کالفه ام . گه ینکن. بهت گفتم تو خونه چقدر مشکل دارم د یقاط ویمحمد همه چ -

درکم کن .

رد ک سکوت

و گذاشت رو پام و گفت دستش دوباره

کی از نزد یفانتز نهمهی. اما تو هم درکم کن بعد ا کنمی... چشم... من درکت م یباشه خانم -

تنده شمی. آت دمتید

کرد یتو دلمو خال حرفش

زدمو گفتم یزورک لبخند

؟یچشم بگو چکار کنم که درک ش -

گم یبهت م میبزار برس -

فتمشد و گ شتریب استرسم

کنه یکنم مامانم کل شهرو خبردار م ریربع د ه یمحمد من -

د یخند فقط

. یم یکوچه نسبتا قد ه یتو دی چینگفتو پ یزیچ

م یتو شمال شهر تهران بود یم یمحله قد هی تو

[ 0۲:۱0 07.08.۲0آگاپه, ] پارت

سخت _عشق#

#۴۳

برداشت. موتیر ه یاز پشت فرمون محمد

باال رفت یباغ بصورت کرکره ادر رو زدو در خونه هی موتیر

گفتم نگران

نجاست؟یخونه ات ا -

... یتا حدود -

وارد شد نیماش با

فتادمیبه غلط کردن م داشتم

هم پارک بود گهی د نیسه تا ماش ی می بزرگو قد اطیح تو

توجه مکررم نایاسترس به ماش از

شسته بودن. استخر بودو چند نفر دختر و پسر که دورش ن ه ی گه یسمت د چون

فاصله هم مشخص بود بساط مشروب و دود به راهه. نی ا از

استرس گفتم با

برگردم خونه د یمحمد من با -

شد ادهیمحمد پ اما

در سمت منو باز کردو گفت اومد

برا زهیترست بر یبا بچه ها آشنا بش میخونه. بر ی ریم گهیساعت د هی ست ین یخبر باید ایب -

ی مهمون

نگاهش کردم فقط

باال دادو گفت ابرو

گهی د ای... ب باید -

یوسط مهمون یببر یخوایم هو یمحمد من از دانشگاه اومدم . چرا منو -

د یبود که به فکرم رس یتنها بهونه ا نیا

گفت دو یخند محمد

از دانشگاه اومدن ونمیو کتا وایهمه مثل خودمون. ش ن؟یاونا ک یبابا. فکر کزد ایب -

دیکش بایقرگرفتو منو ت دستمو

شدم و به در نگاه کردم ادهیپ

سمت در دمیدوئیبود اگر م عی ضا یلیخ

گرفتیبه در محمد منو م دهیهم نداشتم نرس شک

محمد گفتم ه ی رو

زهیباشه پس بزار زنگ بزنم مامانم که شهرو بهم نر -

ی خونه ا گهی دو ساعت د باشه بگو -

گه یساعت د هی یتو که گفت -

سمت اون جگاعت سر خوش و گفت با خودش کشوند منو

امروز ؟ یشد ریساعت راهه دختر چرا انقدر گ هیتا خونتون نجا یاز ا باید -

جوابشو بدم خواستم

میبود ده یرس گه ید اما

و تاپ و شلوارک شیهمه با آرا دخترا

از دانشگاه اومده بودن؟! نایا

ه و شلوار مردون راهنیتا پ شرتیمختلف از شلوارک و ت یها پ یهم ت پسرا

کردم یهمه گذرا سالم و احوار پرس با

کردو گفت یهمه رو مختصر معرف محمد

میایرفرش بشه و ب باید میمن ... ما بر یباید نمیا -

سمت خونه دیتعجب به محمد نگاه کردم اما باز منو گرفتو کش با

گفت آروم

تو هم رهیاما با پسرا ُبر نخور که کالهمون م میبا دخترا اوک -

میساختمون خونه شد وارد

خورد یبه باال م چیپله مارپ ه یسالن بود که هی

ستادم یا

و گفتم دمیکش رون یاز دست محمد ب دستمو

[ 0۲:۲۶ 07.08.۲0آگاپه, ] پارت

سخت _عشق#

#۴۴

و گفتم دمیکش رون یاز تو دست محمد ب دستمو

بار کفتم محمد من که هرزه ... هی... من سای وا -

تموم شه حرفم نذاشت

دیبازوم رو گرفتو لبمو بوس هوی

بود کی بودم که بدنم آماده به تحر یآدم من

سکس چت داشتم یپسر کل نیا با

یو خفگ داد یلحظه بوسه اش حس تهوع بهم م ن یتو ا اما

دم ی خودمو عقب کش عیسر

باز گفت شیبا ن محمد

باال لباستو عوض کن می... تو دلم مونده بود. بدو بر شیآخ -

راحتم من -

و گفت چیمارپ ی سمت پله ها دیگرفتو منو با خودش کش دستمو

ات هی. به خدا تو روحرن یخوش بگذرونن. سر حال بشنو م یساعت هی ان یهمه م نجا یا باید -

و جواد از سر کار اومدن. دخترا از سر کار و دانشگاه. من خودم تا قبل دیاثر داره . سع یلیخ

. میرفرش ش میدور هم بخند مینیبش کمی میخوایاختمون بودم. مدنبالت سر س امیب نکه یا

ر یسخت نگ

اتاق بود نیبا چند الن ی هی. میبود دهیپله ها رس باال

آه و ناله زنونه ساکت شدم یبا شما دادم که با صدا یمن چه حرف مشترکبکم خخواستم

هم ین یس سنگبود سک دای که پ نجوریدر ها دو نفر مشغول سکس بودن.ا ن یاز ا یک ی پشت

بود

گفت دو یسر و صدا باند خند ن یاز ا محمد

گذرونن یخوش م ینجوریا ایبعض میگاه -

به من زد یچشمک

اتاق هیاز دستم گرفتو منو برد سمت یشگدن ین

می باز کردو وارد شد درو

ی قد نهیآ هیاتاق بود و نی بود که تو ا یز ینفر تنها چ هینخت هی

گفت محمد

میبر اریلباستو درب -

به خودم نگاه کردم نهیآ تو

از صبح محو شده بود شمیآرا کمی

خسته صورت

تمم بود یمعمول یتاپ خونگ هیمانتو هم ریز

سمت محمدو گفتم برگشتم

ستیمن لباسم مناسب ن -

گفت طنتیسمتمو با ش اومد

تنته؟ ی مگه چ -

کردم اخم

توجا نگردو گفت اما

تا خودم نظر بدم نمیبزار بب -

.. نه . -

ام رو تو دستش گرفت نهیس ه ی هویتونستم بگم چون محمد نویهم فقط

د یو مال داد فشار

بلند شد آهم

اونطور که انتظار داشتم نبود اصال

که با مهرداد تجربه کرده بودم اونطور

زد یچشم هاش تو ذوقم م ی که صورت محمد و حالت شهوت مخصوصا

رفت پشت سرم دویچرخ محمد

بهتر بود دمشیدیکه نم ینجور یا

خودشو از پشت بهم فشار داد دویام رو مال نهیهر دو س

کرده بود. کی حرکاتش منو هم تحر نیشده بودو ا ک یتحر

[ 00:۴۲ ۱0.08.۲0آگاپه, ] پارت

سخت _عشق#

#۴۵

عجله داشت یلیخ محمد

رو دور تند بود ی همه چ انگار

ام رو برداشت از سرمو مشغول گردنم شد مغنعه

تاپم ر یدستش رفت ز کردوی مانتومو با عجله باز م یا ه دکمه

شده بود کیتحر بدنم

درست نبود یزیچ ه ی اما

داشت ریکار گ یجا هی

از محمد جدا کردم اما اون دوباره محکم منو بغل کرد خودمو

هولن داد رو تخت هو یاز محمد خواستم جدا بشم که شتریبا شتاب ب نباریا

انداخت رومو گفت وزنشو

ری زدم باال آروم بگ باید -

برم یبزار شه یم توامیاالن نم -

گوشم گفت تو

دمیقول م گذرهینه ... بد نم -

تر گفتم بلند

محمد بزار برم تورو خدا -

کردم تقال

کمر شلوارنو باز کرد و گفت اما

شمایتر م یحشر ینجور ی. من ابایآروم د -

تجاوز بهم دست داده بود حس

خواستمینم واقعا

زدن غی کردم با ج شروع

خوام یولم کن... ولم کن... نم -

اعفتاد با جونم دویهم بلنوگد خند محمد

را افتاده بود اشکم

چنگ و دندون به حون محمد افتاده رودم.تاپمو داده بود باال با

شلوارنو باز کرده رود جلو

مام فعال بود نیب دستش

بود سیپام خ نیب

بدهادامه خواستمیمن نم اما

زدم زجه

ولم کن. جون مادرت ولم کن ... محمد

کردیتوجه نم محمد

زدم غیج

کمکم کنه یک ی کمک ... -

و گفت د یخند محمد

کمکت کنه ... ستین یکس نجایا -

لحظه در اتاق باز شد نیهم اما

ن یزدم نجاتم بد داد

شوکه برگشت سمت در محمد

.از قبل شدم مهرداد تو قاب در شوکه تر دن یمن با د اما

[ 0۹:۱۴ ۱۱.08.۲0آگاپه, ] پارت

سخت _عشق#

#۴۶

از رو من بلند شدو گفت محمد

...رون یمهرداد ... برو ب -

به من بود رهیمهرداد خ اما

بلند شدم عیسر

که محمد بازومو گرفت رون یجمع و جور کردم تا برم ب خودمو

گفت مهرداد

با؟ید یچر جواب منو نداد -

ول کرد بازو منو محمد

نگاهم کردو گفت یسوال

ن؟ی شناسیشما همو م -

اومد داخل و گفت مهرداد

از دست من فرار کرده یکی -

بود و گفت یحاال کامال عصبان محمد

رون یب دمشیتا کشماه وقت گذاشتم هیمن -

بازم نگاهش فقط رو من بود مهرداد

زد و گفت یپوزخند

خودش اومد. ی من با پا شیاما پ -

نی انداختم پائ رموس

گفت محمد

االن آوردمش. . درسته اول مال تو بود اما من مهردادرون یبرو ب -

انگار من کاال بودم زدن یحرف م یجور هی

ارزش یهرزه ب هی

اخم به محمد نگاه کردم که مهرداد گفت با

کن مراعات کم یوقت سوگول... فقط تازه کردمش ریبرو -

دیمحمد باال پر ابرو

گفت دیترد با

به من؟ ید یسوگول م -

سر تکون داد مهرداد

باز شد ششین محمد

سمت در گفت رفت یکه م یبه من زدو در حال ی چشم

تو کشو تخت هست . یخواست ی زیخوش بگذره. چ -

رون یرفت ب دو یهم بلند خند بعد

م یبست و منو مهرداد تنها شد درو

شدم هریازش گرفتم و به پنجره بدون پرده خ نگاهمو

اومد سمتم مهرداد

گفت دویرو گوته و گردنم کش دستشو

خونه باغ یا یب یمثل محمد پاش ی کی که با ی... تو به نظر انقدر احمق نبود باید -

بهش نگاه کردنو گلتم عیسر

به زور منو آورد -

باال رفت ابروهاش

گفت آروم

آورد نجایدست و پاتو بست تورو تا ا ی عنی -

گفتم یعصب

.میحرف بزن میبر ایه. اما دروغ گفت. گفت ب ن -

پوزخند زدو گفت مهرداد

انقدر ؟یمثل محمد تورو سوار کنه ببره خونه باغ که حرف بزن یکی یباور کرد یبگ یخوا یم -

؟یاحمق

حرص نگاهش کردم با

رفت عقب مهرداد

سرش داد بزنم بگم برگرد خواستیم دلم

و لمسم کن برگرد

نست دویاون انگار م اما

دارم یچه حال دونستیم

رفت و گفت عقب

. روحت شهی! تو درونت با دستور گرفتن ارضا میمستر دار هی به ازین بهت گفتم تو ن م باید -

کنترل و دستور گرفتنت ارضا نشه نی کنترلش کنه. اگه تو سکس و رابطه ا یک یدوست داره

ر شدن. دنبال دستور گرفتن و زو یرین تیزندگ گهید یتو تو جنبه ها

کرد و گفت مکث

به زور آوردنت !!! یکن یو ادعا م یار یدر م نجاها یاونوقت سر از ا -

نگاهش کردم فقط

درو باز کردو و گفت مهرداد

بایحداقل با خودت رو راست باش د -

گفت ستادویا یدر خال جلو

[ ۱۶:۵۵ ۱۱.08.۲0آگاپه, ] پارت

سخت _عشق#

#۴7

درو باز کردو و گفت مهرداد

بایداقل با خودت رو راست باش دح -

گفت ستادویا یدر خال جلو

دم ی من بهت حق انتخاب م -

نگاهش کردم فقط

در اشاره کردو گفت به

دنبالت ... ان یب گهی کَس د ای محمد ذارمیدنبالت نه م امی... نه خودم میبر یتون یم -

سمت تخت . به تاج تخت لم داد و نشست برگشت

زدو گفت یلبخند

( ... اون وی)سابمس ی... ساب من بش یکه منتظرش هست ی تجربه کن وی زی... چ یبمون یتون یم -

و معقول ... ی منطق یلی ... خ یبخش فرمانبردار روحتو تو رابطه آروم کن

کردم نگاهش

ام با مهرداد تو سرم مرور شد رابطه

خوب بود... یلیخ

لذت بخش بود یلیخ

کرد یحدش بود که ترسناکش ماز شیب یو لذت بخش یخوب نیهم اما

پاهاشو رو هم انداخت مهرداد

پنجره نگاه کردو گفت به

اما قول کنمیم نیی خونه من... نوع رابطه رو من تع یا یسه روز در هفته ب دیبا ی اگه بمون -

ی هر بار تو هم کامال لذت ببر دمیم

کردو گفت نگاهم

گهید نه به مرد ی کنینه به ازدواج فکر م یبا من یتا وقت -

دادو گفت رون یآروم نفسشو ب د یکش یق یعم نفس

بفهمن . یز یبشه اونا چ یطور ذارم ینگران خانواده ات هم نباش . نم -

نگاهش کردم فقط

منتظر جواب نگاهم کرد اونم

اومد ی خودم بدم م از

.شمیارزش م یبمونم ب کردم یم حس

هستم ارزش یب کردم یم حس

اشم.هرزه نب کنمی دارم تالش م فقط

از مهرداد گرفتم نگاهمو

کفش اام نگاه کردم به

نبودم یدو راه ن یاما سر ا مردمی م کاش

رفتم ی م دی سمت دربا برگشتم

گه ی نه محمد نه مرد د کردمیو هرگز نه به مهرداد فکر م رفتمیم

کنه نی تام ازمویتا اون ن کردمیخواستگارم ازدواج م نیبا اول رفتمویم

قدم رفتم سمت در هی

پشتم باشه . اونوقت اون تو رابطه ثیحرف و حر نکه یبدون ا کنمیمرد ازدواج م هیبا رهآ

مونمیبکنه و من تا ابد افسرده م تونهیارضام نم

برداشتم گه یقدم د هی

کرد ... انتیاون خ دیاون اصال سرد بود. شا د یکردم. شا انتیاز فشار بعد ازدواج خ دیشا

ستادم یدر ا جلو

. نهیانتخاب سنگ هی. سخت تره ازدواج

. کنهیکه بخاطر سکس ازدواج نم آدم

که خونده بودم افتادم. یجزوه مشاور ادی

ثابت شده قتیحق هی نیو ا ادیم ن یسکس پائ تی فیازدواج ک بعد

بهتره هدفت از ازدواج فقط سکس نباشه که تو ذوقت بخوره پس

در رو گرفتمو درو بستم رهیدستگ

ج کرد ازدوا شهیسکس که نم بخاطر

سمت مهرداد برگشتم

رو لبش بود یمغرورانه ا لبخند

دهنمو غورت دادم و گفتم آب

یوارد رابطه بش ی ا گهی... با کس د ی با من یتا وقت ی حق ندارتو هم -

سر تکون داد و گفت ومآر

ندارم یمن مشکل یباش ازمیکه تو جوابگو ن یباشه ... تا وقت -

کردمو گفتم اخم

رابطه تمومه ن یه جوابگو نباشم اک ی مسلما وقت -

زدو گفت یپوزهند

.مشکوک نگاهش کردم که با میاومد اون موقع در پوردش بحث کن یروز نیبزار اگه چن -

دست اشاره کرد برم سمتش و گفت

یبش هیتنب د ی... االن با ایب -

دی باال پر ابروهام

زدو گفت ی لبخند محور مهرداد

! یجهت بالک کرده بود یمنو ب ی ! وقتی تچون با محمد سکس چت داش -

... دیحرف بلند شدو دستشو به هم مال نیا با

[ 07:۳۶ ۱۳.08.۲0آگاپه, ] پارت

سخت _عشق#

#۴8

اومد سمتم خودش

شد یدلم خال تو

قدم عقب رفتم و گفتم هی

نجا ینگفته اومدم ا شن یم یشاک نایمهرداد... االن مامانم ا -

ی رد شه خونه ا ۶از ساعت نکهینترس. قبل ا -

دیباال پر ابروهتم

سمت تخت دیبازومو گرفتو منو کش مهرداد

گفت ینسبتا عصبان یبا صدا حاال

... من رو داشته هام حساسم... تورو خودم شناختم. خودم با سکس آشنا کردم باید -

هولم داد رو لبه تخت دمر

ستادیکه خم شم رو لبه تخت و پشتم ا یطور

ال دادو گفت با مانتومو

گهیسمت مرد د ینشدم بر ریدوست ندارم تا ازت س -

دیخودشو به باسنم کش ستادویا پشتم

همون حال برگشتم به سمتش تو

دیمال یخودشو داشت بهم م کردوی داشت کمر شلوارمو باز م دساشا

اخم نگاهمون گره خوردو مهرداد گفت با

؟یشد سیخ -

سر تکون دادم آروم

د یکش نیدو شورتو شلوارمو با هم تا زانوهامائز ی محو لبخند

ادو گفت دو باسنمو تو دستش فشار د هر

یکرد ی نجور یخوبن... با ورزش ا یل یدوتا خ نیجون. ا -

و فقط گفتم یبودم به رو تخت رهیخ

نه -

د یگلو خند تو

به هر دو لپ باسنم زد یمحکم یل یهم زمان س هوی اش بودم که گه یحرف د منتظر

د یبلند شدو ممهرداد خند غمیج آهو

بلند شم خواستم

سوخت یمهرداد تو گوشتم م ی انگشتا یجا

نذاشت تکون بخورمو گفت اما

چندتا گذشته یکه دورم زد ی بزنم؟ ! از روز چندتا

زد یحرف دوباره ضربه محکم نیا با

التماس گفتم با

بسه مهرداد درد داره -

بدون توجه به من دوباره زد اما

ی م به رو تختزد چنگ

درد داشت واقعا

دادیداشتو موستمو خراش م غ ی سر انگشتاش ت انگار

وارد جلوم کرد هو یمهرداد بودم که نفس داغش به پشتم خوردو انگشتشو یضربه بعد آماده

[ ۲۱:07 ۱۳.08.۲0آگاپه, ] پارت

سخت _عشق#

#۴۹

تا از دستاش دور شم دمیخودمو به جلو کش دموینال

با من اومد جلو تر و گفت اما مهرداد

گشاد نشده خوبه... -

حال حرصم گرفتو گفتم نیا وسط

ستمیهرزه که ن -

شد خم

گفت دویبوس کمرمو

ن یآفر -

بدنم شرول کرد به نبض زدن دویکش رون یب دستشو

بودم ریپذ بی چرا من انقدر آس یلعنت

بدنم شدیدست مهرداد موم م ریز

ت گف دویدستشو رو باسنم گش مهرداد

ی چه قرمز شد -

بگموستم حساسه خواستم

به باسنم دیهنوز حرف نزده بودم که دوتا دستش محکم دوباره کوب اما

زدم غیج با یتقر نباریا

گفتو دوباره زد یمون مهرداد

کردم برگردمو گفتم تالش

مهرداد بسه درد داره. -

هه یتنب نی. اادیکه دردت ب زنمیم -

زد دوباره

زدم غیج

بسه نیا گهی د هیبتن ه ی -

د یگلو خند تو

د یرو باسنم کش دستشو

شد ال یخیکردم ب فکر

من گفت غ یبا ج دو یدوباره کوب اما

باشه ... -

گفت دویوار رو باسنم کش رهیدا دستشو

بعد هیتنب میبر -

گرفتم نفس

بود شیانگار رو آت باسنم

اومد پ یباز شدن ز یصدا

آوردو گفت رون یباز کردو آلت آماده اش رو ب کمر شلوارشو دمیسمت مهرداد د برگشتم

ی دوباره ارضام کن نهیا هتیمن تازه ارضا شدم. اما تنب -

کرد میحرف منو دوباره تنظ نیه با

قرار گرفتو گفت پشتم

ی بمون رمیز دیحاال حاال ها با ایکمکت کنه تونهیناله هات م نمییب -

... نا یمهرداد مامانم ا -

ناتموم موند حرفم

ضرب وارد جلوم کردو نفس رفت هیمهرداد خودشو ن چو

بلند شد آهم

گرفتو بدون مکث شروع کرد کمرمو

زد به باسنمو گفت یا ضربه

دو ساعت کارمون طول بکشه ... خوادی... تو که نم بایناله کن د -

[ ۲۱:۲7 ۱۳.08.۲0آگاپه, ] پارت

سخت _عشق#

#۵0

گفت؟ی مکه ن یساعت ؟ جد دو

.کشهیرابطه اش طول نم ه یدو ساعت ی و سالم یمرد عاد چیه

... قهیدق ۲0 تهش

انگار فکرم اشتباه بود اما

شده بود غیهام ج ناله

شل شده بود پاهام

ارضا شده بودم دیبار شا سه

بود دهیفا یب اما

نکرده بود ی رییتغ چیه مهرداد

د یکش رون یخودشو ب هوی

کردم تموم شد فکر

د خودشو به پشتم فشار دا اما

زدم نه نه ... غیج

مهرداد توجه نکرد اما

پس زدو گفت دستمو

که نرفته. خودتو شل کن ادت ی... باید ه یتنب نی ا -

اما آخر مهرداد خوشو واردم کرد دمینال

کرد یبا چند تا ضربه ارضا شدو خودشو داخلم خال نباریا خوشبختانه

بود دهیمن واقعا جونم ته کش اما

و رو من رها کرد با وزنش خودش مهرداد

میدیرو تخت دراز کش قهیدق چند

دیکش رون یمهرداد بلند شدو خودشو ب بالخره

به باسنم زدو گفت یآروم ضربه

کار دارم با هات ی . تا فردا بمونه کل هی شد دیچه سرخ و سف -

. بلند شدم یسخت به

چند برگ دستمال کاغذ بهم دادو گفت مهرداد

. یدیم ی پشتت کم کم نشت بزار

دم ی هشک کردمو لباس پوش یگرفتم. خودمو تا حدود دستمالو

انگار پاره شده بود پشتم

. دمیبرگ پشتم گذاشتمو بعد شورت پوش چند

و زود مرتب شدم تنم بود لباسام

هم خودشو مرتب کردو گفت مهرداد

ه؟یفردا برنامه ات چ -

شلوغه ی لیخ -

گفتم دروغ

تا فکر کنم گرفتمی زمان م دیبا

گفت ردادمه

چقدر شلوغه جواب منو بده ست یمهم ن -

سمت در رفتو گفت به

خونه ینشد برس نی تر از ا ریتا د میبر ایب -

تند کردم پا

بود. ریاالن د ن یهم

میرفت نیپله ها پائ از

تو بغلش نشسته بودن. ی شراب یدختر با موها ه یاستخر محمد با دور

باز شد ششیما ن دن ید با

به مهرداد نگاه کردو نگاهشو گرفت با اخم دختره

مهرداد نی نگاه نکردم رفتم سمت ماش چکسیاما به ه من

توجه نداشتم نایاز بس استرس داشتم با ماش میاومد

از پسرا گفت یک یسرم پشت

برهیم گه ید ی کی ارهیدختر م یک ی. گذرهیخوش م -

گفت مهرداد

رو من حساب نکنه ستمیمدت ن هیبه برزو بگو من -

نگفت یزیچ چکسیه

زدو قفلش باز شد نو یماش ریدزدگ مهرداد

که محمد گفت نمیرفتم بش من

آخر هفته ی پارت ادیقرار بود ب با یمهرداد، د -

مهرداد گفت دمیشن فقط

خودیب -

بستم نویبعدش سوار شدمو در ماش اما

دم یبحثو نشن ادامه

با اخم اومد سوار شد مهرداد

افتادو گفت راه

مشاوره ، انقدر احمق باشه شیبره پ دیبا ازشین یبرا فهمهیکه انقدر م یدختر شه یمباورم ن -

بهیعده غر ه ی bdsm یکه بره گروه سکس چت و پارت

بود نی پائ سرم

گفت مهرداد

ی . اعتماد دار یشناسینفر که م هیباشه . برو اما با ؟یبر یدوست دار -

گفت ستادوی چراق قرمز ا پشت

من؟ ی حت با ید یفهم ی! میبر د یبا منم نبا یحت -

فت شوکه نگاهش کردم که گ فقط

پره مردو زن مسته. bdsm ی. مهمون باید ستین شون یحال یچ یه گهید کننی آدما که مست م -

؟ گمیم یچ یفهم ی خود من سگ مستم . م

گفتم آروم

. اشتباه کردم دمیفهم -

زدو گفت یپوزخند

bdsm یبعد پاشو برو پارت ید یصد تا نرد خواب ریز ی . هروقت هرزه شدیاشتباه کرد ی لیخ -

.

نگفتم ی ز یهامو فشردم و چ لب

گفت ستادویا یپشت چراغ بعد مهرداد

ه؟یک ودتی ... پر باید -

[ ۲۱:۳۱ ۱۳.08.۲0آگاپه, ] پارت

سخت _عشق#

#۵۱

گفت یچ نهیبشتا تو مغزم دیلحظه طول کش چند

سمتشو نگاهش کردم که گفت برگشتم

برات رمیاگه وسط دورته قرص بگ نان یاطم یاما برا ختمیلوت نرآبمو ج -

ودمه یپر کینه ... نزد -

خوبه... -

م یدو سکوت کرد هر

گفت مهرداد

؟یدرد دار -

پشتم آره -

خوبه ... -

م یسکوت کرد باز

سکوت رو شکستو گفت مهرداد

کنم هتی ببازم تن خوادیدلم م یبا محمد سکس چت کرد کنمیفکر م نی به ا ی وقت -

مدت ن ی. ایکردیم گهیدختر د هی ی امروز داشت نیاما من که با تو تو رابطه نلودم. تو هم هم -

! یها رابطه داشت یهم حتما با کل

سکوت کرد مهرداد

کردم از حرفم متقاعد شده فکر

گفت ینیو سنگ یبا لحن عصبان اما

کم نداشت یز یده بودم! چارضات کر ی! وگرنه من که حساب یکه گذاشتو رفت تو بود ی کس -

! گهیسراغ کس د یبر ی رابطه ما که تو بخوا

کردم یدرک نم حرفشو

کردیاحتماال منو درک نم اونم

نبودم. یی آدم اهل دعوا من

بود بینرف زدم برا خودم عج نجامیهم تا

گفتم یلحن آروم تر با

م یوید هم محمد اومد پروابطو ترک کنم. بع نی . من رتم تا کال اگهینفر د هیمن نرفتم سراغ -

حرفم آرومش کرده بود نیا انگار

می خونه بود کینزد گهید

دیپرس یتربا لحن آروم مهرداد

االن عکس همه جاتو داره؟ ؟یبراش عکس هم فرستاده بود -

تلخ شد دهنم

بودم فرستاده

فرستاده بودم میلیخ

گفتم آروم

ستی کدوم ن چیصدام تو ه ای چندتا... اصال صورتم -

مهرداد دور فرمون فشرده شد دست

نگفت یچ یه اما

گفتم نگران

پاک کرده گفتیمحمد هر بار م -

دادو سکوت کرد رون یبا حرص ب نفسشو

تر گفتم آروم

منه یعکسا ستیاصال معلوم ن -

داد زد هو ی مهرداد

عکس توئه ... دونمی عکس خودتو... من که م یدون یم... تو که یتوئ دونهیاون که م -

به سر کوچمون پارک کردو گفت دهیرسن

... هیسکس یها جی! االن عکسات پخشه پ یاما خودتو خراب کرد یدختر دست نخورده بود ه ی -

[ ۲۱:۵۳ ۱۳.08.۲0آگاپه, ] پارت

سخت _عشق#

#۵۲

و شوکه نگاهش کردم دهیترس

زدم لب

من ؟ یعکسا -

داد رون ینفسشو با حرص ب مهرداد

باز کرد نستاگرامیبرداشت و ا شویگوش

این رمان به دو صورت میتونید مطالعه کنید.

م ه آی دی تلگرا چتر ب رایگان با پارت های روزانه در کانال مجله دانستنی

@chatr_tel

مراه فایل کامل که در نهایت تقدیمتون میشه در کانال ژه با پارت های بیشتر به ه و بصورت وِی

vip مبلغ ناچیزی هست . برای عضویت تو کانال که هزینه عضویت این کانالvip میتونید به

. ای دی نگار نگار پیام بدید

@ng786f

فایل شده برای بقیه رمان از یکی از 80مت این فایل عیار سنج این رمان هیت و فقط تا قس

دو راه باال استفاده کنید.

ی رو آورد نوشته بود داغ وطن جیپ هی

سمت من گرفتو گفت به

؟ نجاستیکست اع -

ازش گرفتمو نگاه کردم ویگوش

بود جیتا عکس تو پ ۲000 یباال

که چشمم خورد بهش ی چیه ستینکرده خواستم بگم مال من ن نگاه

بود که برا محمد فرستاده بودم. یعکس آخر ن ی.اشدینم باورم

سبنه هام ریز از

پوشونده بودم نوکشو

شد خ ی دستام

گفت مهرداد

کدومه؟ -

غ گفتم درو به

ست یمال من ن -

زد پوزخند

گرفتو خودش نگاه کردو گفت ویگوش

نذاره نجایعکس بگئره ا شهیمحمده. مگه م جیپ نی ا -

کردو گفت نی باال پائ جویپ

ست یعکس تو ن نی ا -

نشونم داد که مال من بود همونو

تلسف سر تکون داد برامو گفت با

. چقدر هم برات کامنت گذاشتن و هات یدختر حشر هیساله از تهران ۲0 باید -

دیچیپ دلم

.. شرفی... ب شرفیب

و سنمو گذاشته بود اسم

... شرفیب

گرفت یازم م یسکس یسایها. اون و سیو

اونارو هم ... یعنی

باز کردمو تو جوب باال آوردم نویماش در

بد بود یلیخ حالم

سد اومد اون سمت ادهیپ مهرداد

دستمال دادو گفت بهم

... باید ی ردخراب ک -

کرده بودم خراب

روز که رعتم خونه مهرداد خراب کردم همون

راه افتاد اشکم

نشستمو مهرداد درو بست یصندل رو

شده بود رمید

حالم بد بود اما

سوار شد مهرداد

کردی نگاهم م داشت

گفتم آروم

خودمو بکشم خوادیدلم م -

نگاهشو داشتم تمسخر تو ای خشم ا ی تینگاه کردم.انتضار هصبان بهش

دم یتو چشم هاش ترحم د اما

نگاهمو ازش گرفتم عیسر

گفت مهرداد

که افتاده . آروم باش ه یاتفاق گهیعکساتو پاک کنه . د گمیم -

[ ۱0:۱۶ ۱7.08.۲0آگاپه, ] پارت

سخت _عشق#

#۵۳

اومد ی راه افتاده بودو بند نم اشکم

دستمال بهم دادو گفت گهیبرگ و هی مهرداد

دیتو نبا زهینفر اومده هرچقدر هم زبون بر هی نترنتی. تو اباید یاعتماد کن یهر کس به دینبا -

. یعکس بد

سر تکون دادم فقط

گفت دویکش ینفس کالفه ا مهرداد

هی اونوقت به یاعتماد کن دی که نبا ید یدفترم... محل کارم... خونه ام ... بعد ترس یتو اومد -

ازت نداشته باسه یزیج ی سیو دوارم یط ام. فق یعکس داد یسر و پا تو مجاز یب

تر شد دیام شد هیگر

گفت مهرداد

. شهیم 7. برو داره ساعت شهیم یچ نمیبب زنمیبسه حاال ... من زنگ م -

پاک کردم اشکمو

گفت مهرداد

. مدرکشم پشتت که یا یشد تا ب رید یدانشگاه سر خورد یبگو رو پله ها نایبه مامانت ا -

سرخه

؟یدستت چ یجا -

انگشتام تو چشمه یاز جا شتریب شیقرمز

شدم ادهی تکون دادمو پ سر

حالم بد گرفته بود اما

آخر به مهرداد نگاه کردم لحظه

یزدم مرس لب

سر تکون داد ی با لبخند محو اونم

سمت خونه رفتم

گند زده بودم واقعا

موندم ی با همون مهرداد م دیبا

هم رابطه محفوظ بود شدمیارضا م هم

ه یخطر یبفرستم و فکر کنم کار ب یبرا محمد عکس سکس نکه یا نه

بود یعصبان یخونه و مامان حساب دم یرس

وردم خ نی گفتم کالس داشتم بعدش عجله کردم زم بهش

کم شدو برام حوله داغ آورد تشیعصبان

داده ام یمحمد پ دم یچک کردم د مویگوش

نداره رتیرو خواهر خودشم غ ی. اون عوض ی که مهردادو تکون داد ید یمعلومه خوب م -

دیچیپ دلم

جوابشو ندادم اما

خودم. یفوروارد کردم برا امشو یپ فقط

محمد عکساتو پاک کرد ؟یداد چطور ام یپ مهرداد

دادم جواب

عکسامو پاک نکه یبخاطر ا ی . باسنم درد داره. دلم شکسته . اما مرس سوزهی. پشتم مداغونم

یکرد

خنده فرستادو گفت عالمت

دانشگاه دنبالت امیم ۴همش حقته. فردا -

تا نرم اوردم یبهونه م دیبا

داشتم کا نوشتم یی انقدر احساس تنها اما

تمومه ۳ کالسم

ام یم ۳خوبه پس -

دانشگاهمو ی بلد -

تنتو بزن. ی... موها با یآره... فقط د -

دم یخجالت کش یحرفش کل از

فته یب یاتفاق نی چن کردم یفکر نم امروز

گل بودم جن قشنگ

نوشتم براش

شد هویامروز میزیمن آدم تم -

داد جواب

. یزیفقط بدون مو دوست دارم وگرنه هر دو مدل تم. من ی هست ن یا رینگفتم غ -

زدم لبخند

.موندم ی از اول با مهرداد م کاش

شدمو رفتم دوش گرفتم.دوتا لپ باسنم کاسه خون شده بود بلند

مهرداد واقعا ضرب داشت . دست

کردم زیتم ی حساب دموخو

شدم داریبا ذوق ب صبح

رفتن خونه مهرداد ذوق داشتم ی انقدر برا شدینم باورم

وجود درد پشتم . با

رون یچطور گذروندمو زودتر از همه زدم از دانشگاه ب دمیهارو نفهم کالس

اتوبوس ستگاه ی بود جلو ا ستادهیا ۳هم زودتر از مهرداد

[ ۱0:۲0 ۱7.08.۲0آگاپه, ] پارت

سخت _عشق#

#۵۴

اتوبوس ستگاه ی بود جلو ا ستادهیا ۳هم زودتر از مهرداد

میرفتم سوار شدم و به هم سالم کرد عیسر

شد یحس م گارشیعطر مردونه تو ام با س یبو

کرد اما لبخند نزد نگاهم

روشن کردو گفت نویماش

حالت بهتره. ای گو -

دم یگز لب

م شده بودبس خوشحال بودم مهرداد هم متوجه ذوق از

کنترل کردمو گفتم خودمو

آره ... -

تکون دادو گفت یسر

برات حاضر کردم دیجد هیخوبه ... چون تنب -

نگران گفتم دویخواب ذوقم

د؟ی جد هیتنب -

سر تکون داد مهرداد

باز کرد شویگوش قفل

سمت منو گفت گرفت

کن ی پل -

شدم خیتا اجرا شه و زدم بود. س یو هی

ه برا محمد فرستادم خودم بود ک یصدا

بود ی محمد پست عوض چقدر

استوپ زدم عیسر

مهرداد گفت اما

خوبش مونده. یبزن بره جا -

خجالت گفتم با

گند زدم دونمیم -

از دستم گرفت ویگوش مهرداد

کرد یپل دوباره

پخش شد نی تو ماش صدام

گرفتم گوشمو

دم یشنیخودمو م یصدا اما

محمد گفتم مهرداداسم یوسط حرفام به جا سیو تو

گفتمو به مهرداد نگاه کردم ینیه

قطع کردو گفت سویو

منو تصور یتو سکس چت با اون عوض ی... تو حت نه یآرومم فقط بخاطر هم ینیبیاگه م -

ی کردیم

و گفتم نی انداختم پائ سرمو

. یام کرد هیکه تنب روزید یخوب بود. حت ی لیرابطمون خ -

ون و گفت به فرم دیکوب یعصبان مهرداد

گه یسراغ کس د یبود رفت یبود آخه دردت چ یخوب نی به ا ی... وقتیلعنت نهیدرد منم هم -

داد زد با یتقر نارو یا

خودم جمع شدم تو

زد کنار و گف مهرداد

[ 0۲:۴۴ ۲0.08.۲0آگاپه, ] پارت

سخت _عشق#

#۵۵

زد کنار و گفت مهرداد

... باید -

فه بود هم کال یکردم . هم عصبان نگاهش

گفت یلحن آروم تر با

بخشو برام رو هی که ی ت کهی ت یبگو. دوست ندارم محمد ه ن یهر کار کرد زیبه ر زیخودت ر -

کنه

ن ی انداختم پائ سرمو

گفت یراه افتامهرداد دوباره عصبان اشکم

؟یکنی م هیچرا گر -

لغض گفتم با

خونه ات ؟ میبر -

کرد سکوت

روشن کردو راه افتاد نویماش

داشتم اجیمسافت و سکوت احت نیا به

فکر کردم که با محمد سکس چت کردم یبا خودم چ واقعا

دونستمی رو نم شی لیفام یکه حت له یهر هی

اد به خونه مهرد میدیرس

باال میسکوت رفت تو

دختر دست نخورده بودم هی نجایقبل که اومده بودم ا بار

؟یچ نباریا اما

ختهیر یسکس ج یکه عکساش تو پ یکس

اشکم راه افتاد رهدوبا

انداخت دیکل مهرداد

. میدو وارد شد هر

خوردم بغضمو

که آماده کرده بودمو بگم ییحرف ها خواستم

مهرداد بازومو گرفمنو برگردوند سمت خودش اما

موهامو باز کرد رهیاش گ گه یاز سرم کنار دادو دست د یام رو سر مقنعه

د یلبمو بوس صی شده حر یبفهمم چ تا

میردیحرف م دیبا

تر بود نیریبوسه ش نی ا اما

مانتوم رو باز کرد ی دکمه ها دیبوسیکه منو م نطوریهم مهرداد

اوردیم رون یکه مانتومو ب ی حال در

لبم جدا شدو گفت از

شروع کنم نجای از هم هتوی تنب خوامیم -

حرف هولم داد تا دمر بشم رو دسته کاناپه نیا با

[ 00:۴۳ ۲۱.08.۲0آگاپه, ] پارت

سخت _قعش#

#۵۶

کنه هیدوباره با دستش منو تنب خوادی شدمو حدس زدم م خم

ن یبکشه پائ نمو یبودم شلوار ج منتظر

گفت دویدستشو از رو لباس رو باسنم کش اما

... یش یم یچ یلعنت نیتو ج -

به باسنم تو دستش داد ی فشار

ت. رو برداش یاز کنار در پاشنه کش بلند و فلز دمینگاهش کنم که د برگشتم

خط کش زد به کف دستش مثل

گفتم شوکه

؟یچکار کن ی خوای مهرداد م -

زدو گفت یچشمک

بشمار... ده تاست فقط -

از رو لباس به باسنم زد یحرف دستسو باال بردو ضربه محکم نیا با

بلند شدو مهرداد گفت غمیج

زنمیدوباره م یبزن غیهر کدوم ج -

زد یپاشنه کش م یقلیبا بخش س نکهیوحود ا با

ن یشلوار ج یرو از

بازم مثل شالق بود اما

باال برد دوباره زد دستشو

نگم یزیگاز گرفتم تا ج لبمو

گفت مهرداد

... ی لبتو کبود نکن -

زد ویرها کردمو مهرداد ضربه بعد لبمو

سانت بود 70 دیکش طولش شا پاشنه

رو تنم. موندیشالق م ه یمثل اما

مهرداد گفت دموینال

... بایتو ام د من ... مستر -

...چهار

یطبق خواست من رفتار کن د یبا -

... پنج

... خواگیرو تو سرت نم گهی کس د یسکس الیخی... حت ی... عکس سکس یسکس س یو -

زدم ده ... ده ... بسه... غیسال شد تا بالخره ج کی انگار

د یخند دیسع

زدو گفت گه یضربه د هی

االن بسه... یبرا -

بازم هست اما

پشتم کنار رفت از

کردو گفت زون یآو یکش رو کنار جا کفش پاشنه

بزنم گهی دارم ده تا د تیدو کنمیبه محمد فکر م -

دمینال

کنم یمهرداد... اشتباه کردم... بسه خواهش م -

داد رون یبا حرص ب نفسشو

کردو گفت نگاهم

شلوارتو نیبکش پائ -

گفتم آروم

نجا؟یا -

شاره کرد باز پشت کنمتکون داد آره و با انگست ا سر

م یهنوز جلو در بود عمال

یی رایمبل پذ ن یاول کنار

دادم نی پائ ی کم نمویکردمو شلوار ج پشت

هیپشتم چطور دونستمینم

اومد پشتم مهرداد

گفت دویرو باسنم کش دستشو

شهیهوم... خوب شده ... چقدر پوستت خوب قرمز م -

دیم کشپا نیباسنمو تو دستش فشرد و انگشتشو ب بازم

گوشم گفت تو

. امی... برو اتاق کامل لخت سو تا ب کنهیتو منو از ره به در م یس یخ نی ا -

پا تند کروم سمت اتاق مهرداد ینکردمو مثل عروسک کوک مکث

ا یخدا

؟ کنمیدارم چکار م من

از دست دادم؟ عقلمو

[ 0۲:۱۶ ۲۲.08.۲0آگاپه, ] پارت

سخت _عشق#

#۵7

م ستادیاتاق مهرداد ا تو

بود ستادهیاتاقش ا نه یتو آ رمیتصو

سرخ یلباس نا مرتب و گونه ها با

بدو گفتیم مغزم

رون یب بدو

بر نگرد گهید و

گفت یقلبم م اما

ها نباش. لذت ببر شهیکل ریپس اس یتا آروم ش یدار ازیرابطه ن نی به ا تو

شد روز یقلبم پ بازم

دم هنوز باال تنه ام تنم بود که مهرداد اومد آور رون یبا شورتم از پام ب دموی کش نیپائ شلوارمو

دستش بود یقالب یها خیظرف پر از هی

شدو گفت نی رو تن باال و پائ نکاهش

ده؟یمد جد -

و کامل لخت شدم . دمیخند

گذاشتو لم داد رو تخت یهارو رو پا تخت خیمهرداد شدمی که من لخت م نطوریهم

کردمو گفتم نگاهش

؟ یش یتو لخت نم -

باال انداختن ابروهاش گفت نه. با

چرا؟ -

زد و گفت ی محو لبخند

چون من ... مستر تو ام ... -

اشاره کرد برم سمتش و گفت بهم

ش یتا برام بخور نجایا ادیکنار من و خم شد . باسنت به سمت من باشه اما سرت ب ایحاالب -

حرف به آلتش از رو لباس اشاره کرد نیا با

گفتم آروم

ست؟ی ت باسم بهتر ن رو تخ -

نگاهم کرد متفکر

تکون دادو جا به جا شد یسر

وسط تخت بود و گفت بایتقر

خم شه ... یمدل داگ نجا یا ایآره ... ب -

باز کردو کالفه گفت پشمیز

کنم یتو دهن تو خودمو خال دن ی م حیاما ترج شمیبدو دارم منفجر م -

[ 0۹:۳۶ ۲۴.08.۲0آگاپه, ] پارت

سخت _عشق#

۵8

واقعا در مرض انفجاره دمیحال مهرداد فهم دن ید اب

شه هیبودم زود تخل دوارمیام

خوردن آلتش برام جالب نبود چون

کنارش و تو حالت سجده مانند خم شدم رفتم

سمت مهرداد بودو سرم ... باسنم

شکمش ریز درست

گفت دویگفتو دستشو رو باسنم کش ی.همممدم یبه آلتش کش زبونمو

ه چه خوب سرخ -

خ یبرد تو سطل تیآلتشو وارد دهنم کردم که مهرداد د یکم

گذاشت درست رو واژنم خویقالب ه یتا نصفه تو دهانم فرو کردم که مهرداد آلتشو

دمی از جا پر ناخداگاه

اما باسنمو گرفتو گفت مهرداد

کجا -

سمت خودشو گفت دیحرف منو کش نیا با

روم اصال ایب -

میاز کشبده بوددر ۶۹تو مدل حاال

رو مهرداد و برعکس من

گفت مهرداد

یکنیتعارف م باید گهیبخور د -

گفتم دویرو به مقد و واژنم کش خی نرف دوباره نیا با

سوزهیسرما منکن از -

کارشو تکرار کردو گفت مهرداد

گهید . حاال هم بخور وگرنه طورکنمی نکن از فرهنگ لغتتو حذف کن ... من هر کار بخوام م -

. زارمیدهنت م

کالفه بود لعنش

آلتشو دوباره تو دهنم فرو کردم نی هم یبرا

دمیبا از جا پر خ ی یبا سرما اما

گفت یعصب مهرداد

بکن تکون نخور ... کارتو باید -

دم یپر خ یباز دوباره با تماس اما

منو از رو خودش کنار داد ی عصبان هومهردادی

دو تخت چرخوندم

گفت یلبه تخت عصبان دیشگرفتو ک پاهامو

ی ش هیهمش تنب یدوست دار -

بزاره دهنم خوادیکردم م فکر

گرفتو فرو کرد تو واژنم خ یقالب ه ی اما

زدمو تقال کردم غ یم زایتقر

محکم پاهامو گرفته بود اما

مهرداد سوزونهیم دمینال

مهردادبدون توجه به من آلتشو واردم کرد اما

گفت دویخند

شهیم یانزال ریسرما باعث د -

ی ریتا درس بگ یبمون رمیچقدر قراره ز مینیبب میبر حاال

حرف ضرباتشو شروع کرد نیا با

[ 0۱:۴۲ ۲۵.08.۲0آگاپه, ] پارت

سخت _عشق#

۵۹

که داخل واژنم بود سر شده بود خی ی از سرما بدنم

چهیدلم بپ ریباعث شده بود درد ز سرما

مهرداد هم حالمو بد تر کرده بود ضربات

برداشت و گفت گهید خی هی که خم شد رمیکردم از مهرداد فاصل بگ تقال

تا کارمو کنم یشیآروم م ای گهید خ ی هی ا ببندمت به تخت ب ریبگ میتصم باید -

کردم نگاهش

بود یجد یلیخ

در گم بودم سر

گرفتمو گفتم آروم

درد دارم -

ی بزار کارمو کنم تا آب شه به قسمت خوبش برس-

گفتمو مهرداد ضرباتشو شروع کرد ن یپیه

ادیتا صدام درن ذمیگز لبمو

شد یم کتریکوچ خیهر حرکت مهرداد انگار با

حالم بهتر شدویکمتر م دردش

بزرگ نبودو کم کم آب شد یل یخ خی قالب

ناله هام بلند شد گه یخوب شد که د انقدر

دم یخنده مهردادو شن یصدا

چشمام بسته بودو غرق لذت بودم اما

که رو شکمم قرار گرفت چشم هامو به زور باز کردم ی خی یسرما اب

و گفت دیکشیرو شکمم م خیبا مهرداد

گذرهیخوش م یبه من اعتماد کن ید ید -

گفتم همم

بگم ا ی گهی د زیچ تونستمینم واقعا

کرد رو شکمم یآبشو خال رون یب دیخوشو کش دوی بلند خند مهرداد

آب مهرداد انگار سوخت ریرد بود ز س یحساب خی ی که از سرما شکمم

کارو کرده بود ن یقصد ا از

گفت دویخند

رفت ادمی یکرد میدفعه عصب ن ی با کاندمه ... ا یبعد -

تو لذت بودم که به حرفش فکر نکردم انقدر

کاندوم برام مهم نبود ی ب ایکاندوم با

جلو ادیب ونستتیاما انقدر نم دی چرخیم یو باردار یضیاز مر ینگران ه یذهنم ته

کردو گفت زیرو شکممو تم مهرداد

بایدمر شو د -

دمینال

بخوابم کمی -

نه گهیکردم االن م فکر

المپ اتاقو خاموش کردو گفت اما

پشتتو نرم کنم ... یبخواب منم تا خواب کمیپتو پشت به من ریباشه ... برو ز -

کنار زد و منتظر نگاهم کرد پتو

[ 0۱:۴8 ۲۵.08.۲0آگاپه, ] پارت

سخت _عشق#

۶0

نگاهش کردم فقط

پتو ریرفت تو همو ناخداگاه رفتم ز اخمش

کردم به مهرداد پشت

لخت شد اومد پشتم لونم

بغلم کرد اول

نرم نرم خوابم برد دادویبهم م ی بدنش حس خوب یگرما

مالهی داره پشتمو م کردمیحس م یدار یخواب و ب تو

بخش تر کرد بودو خوابمو لذت یحس خوب اما

فشار داد داخل خمار چشممو باز کردمو گفتم ی انگشتشو کم یوقت

درد داره ... -

جمله ام تموم نشده بود که مهرداد خودشو فرو کرد هنوز

دیمال یانگشتش نبود و داشت آلتشو به مقعدم م دمیفهم تازه

کشم که دستشو گذاشت جلو دهنم ب غی درد خواستم ج از

روم کردو کامل اومد دمرم

فشار داد خودشو

کردم پاره شدم چحس

بدنمو به لرزه انداخته بود درد

حد خودشو واردم کرده بود نیبار بود مهرداد تا ا نیاول

دیحرکت خودشو برون کش هی با

گرفتم و مهرداد گفت نفس

... آپارتمانه ها باینزن د غ یج -

دمینال

ینامرد ی لیخ -

به باسنمو گفت زد

؟ینیبب مویمردونگالزمه باز -

نگفتم یچیه

آلتشو گذاشتو گفت دیباسنمو دستش کش دیخند خودش

آماده؟ -

بگم آروم که فشار داد خواستم

مت یآرامش و مال بدون

تو گوشم گفت دویتو بالشت خفه شدو مهرداد با لذت تنمو دست کش غمیج

از درد ... ی لرزیچه م -

اومد میباال ن نفسم

دیکش ن رویب هو یخودشو باز

به باسنم زد و گفت یمحکم ضربه

من یشمه از تنبهته... بهتره حواست به حرفا هیفقط نیباشه... ا ادتی بسه ... اما منجایتا ه -

باشه

نشست مکنار

از رو آلتش برداشتو انداخت تو سطل آلتش آماده بود کاندمو

اشاره زدو گفت بهم

روش... وقت لذته ... نیبش ی با -

[ 0۱:۵۲ ۲۵.08.۲0اپه, ]آگ پارت

سخت _عشق#

۶۱

شدم یرام م داشتم

بحث کردن نداشت یکه نا یکس

داد به تاج تخت هیدرد بلند شدمو مهرداد تک با

نشستم رو آلتش و باسنمو نوازش کرد درست

حرکاتش تمیر میگذاشتم رو شونه اش و خودش شروع کرد به تنظ سرمو

کردیبدنمو نوازش م وسطشم

د ی کشیتنمو دست م دویوسبیهامو م لب

رابطه عاشقانه کامل بود هی

بود گهی آدم د هیمهرداد میکه رد شد هی از خط تنب انگار

گذاشت کنارش دراز بکشم دو یابرا بودم که بالخره مهرداد به اوج رس رو

دستمال داد خودمو خشک کنم بهم

پام بود که خوابم برد یهنوز ال دستمال

که گفت شدک دار یمهرداد ب یصدا با

خوره یداره زنگ م تی ... گوشباید -

کردمو نشستم هول

داد دستم یگوش مهرداد

شده بود ۶بود . ساعت مامان

به مهرداد نگاه کردم که گفت هنگ

ی ای م یدار یهست یبگو تو تاکس -

باشه و سالم کردم ی کردم صدام عاد یتکون دادمو جواب دادم. سع سر

هامو تو دستش گرفتو فشرد نهیاز س ی کی هوی لحظه مهرداد نیهم اما

حرکت مهرداد رفت. نی از اون سمت تلفن گفت سالم و من نفسم از ا مامان

مقدمه گفت یب مامان

؟ ی ... عموت اومده کجائ باید -

دهنمو غورت دادمو گفتم آب

...امیدارم م -

باهات حرف بزنه خوادی... م ایزودتر ب -

من فقط تونستم بگمپام و یدستشو برد ال مهرداد

چشم -

فه گفتم کردم و کال قطع

مزنمای دارم حرف یکن یچکار م -

انگشتشو فشار دادو گفت دوی ام کش نهیبه س زبونشو

ها کنمت یمنم دارم م -

گفتم دمو یعقب کش خودمو

برم خونه . عموم اومده مامان گفت با من کار داره د یبا -

مهرداد تنگ شدو گفت یها چشم

؟یدار یزی چ ی؟ نکنه پسر عموئ هی چ هیبا تو ؟ فضعموت -

برداشتم و گفتم ن یشدم و لباس هامو از رو زم بلند

اصال. تازه دو برابر من سن داره . ستین ران یپسر عمو دارم اما ا -

ساکت بود مهرداد

برگشتم سمتش نی هم یبرا

ت یتو صوتش منو شوکه کرد . با عصبان اخم

[ 0۱:۳۲ ۲8.08.۲0آگاپه, ] پارت

سخت _عشق#

۶۲

ساکت بود مهرداد

برگشتم سمتش نی هم یبرا

گفت تیتو صوتش منو شوکه کرد . با عصبان اخم

؟ مهی که دو برابر تو سنش باشه عق یداره مگه کس یچه ربط -

چدخوندمو گفتم چشم

و گفت دن یاس پوشبه من ندارمهرداد بلند شد اونم شروع کر به لب یبود ربط نیمنظورم ا -

پس عموت باهات چکار داره؟ -

چه خبره. نمیبب رمی، م دونمیچم -

باید یدی بهم گزارش م زشویبه ر زیر -

حوصله گفتم یب

منو ادیبه تو دادم عموم ب نجایامروز من ا نی آخه که هم هیهند لمیباشه چشم. مگه ف -

کنه. یخواستگار

اخم کرد مهرداد

گفت آروم

رابطه حساب کردم فکر در رفتن نباش نی ... من رو اهی چ ستیمهم ن برام -

کردم اخم

جوابشو بدم خواستم

گفت رونویاز اتاق رفت ب اما

شد رتیبدو د -

مقنعه گذاشتمو رفتم پشت سرش و گفتم عیسر

انگار من مقصرم که عموم باهام کار داره یزن یحرف م یجور هیچرا -

و مهرداد گفت رون یب میخونه زد از

باشه . یخواستگار هیقض ادیکه انگار بدت نم یکنی ر مرفتا یچون تو طور -

.میآسانسور شد سوار

گفتم هوی نی هم یبودم برا یدستش عصبان از

م . آره من که دوست دارم بدم ، حاال به شوهرم بدم چرا ناراحت باش -

به صورتم رهیلحظه دست مهرداد دور گردنم حلقه شد منو چسبوند به آسانسور و خ ه یتو هوی

گفت

. یجز من فکر کن یبه کس نکهیچه برسه به ا یبدم بدم راه انداخت یکن یاصال تو غلط م -

کردم وحشت

شده بود گهیآدم د هیبه لیمهرداد انگار تبد هوی

آسانسور باز شد و مهرداد عقب رفت در

گرفتم و با ترس نگاهش کردم نفس

و گفت رون یسر اشاره کرد برم ب با

یبا لودگ ادی. بدمم میحرفا بزن نیاز ا یحق ندار که ید یبا من یکردکه قبول یاز لحظه ا -

. یبدم بدم راه انداخت یهست یی... مگه تو خراب هرجایزن یحرف م

بودم ستادهیا هنگ

رون یب دیگرفتو از آسانسور کش دستمو

زد و گفت نشویماش ریدزدگ دکمه

بفهمونم بهت؟ گهی طور د ا ی ی دیفهم -

سناک بود و تر یواقعا جد لحنش

اراده گفتم یب

.... دم یفهم -

برام باز کرد نویماش در

نشستم تا

[ 0۱:۳۶ ۲8.08.۲0آگاپه, ] پارت

سخت _عشق#

۶۳

برام باز کرد نویماش در

دینشستم درو کوب تا

د ی لرز نیماش کل

سوار شد خودش

ساکت بودم ریمس تو

گفت مهرداد

رابطه هیبه لذت بعد یزن یچطور گتد م نیبب -

ساکت بودم ازمب

سر کوچه ما میبود دهیرس

پارک گردو گفت مهرداد

سر نوشتت به من ید ی، خودت د ی، دورم بزن یبر یرلبیز ، ینکن بهم دروغ بگ ی ... سع باید -

وصله پس عاقل باش.

تکون دادم سر

هیچ شیمعن دومستمینم اما

هنوز شوکه بودم من

رد دستش رو گردنمه هنوز کردم یم حس

خونه. دمی چطور رس دم یو نفهم شدم ادهیپ

شدم و سالم کردم تا برم سمت اتاقم وارد

نفر چند نفر جواب دادن ه ی یجا ما

.عمو و زن عمو بابا و مامان نشسته بودنییرایسمت پذ رگشتمب

گفت عمو

میوقته منتظرت یلیجان ما خ باید -

گفت ع یسر مامان

ایبرو لباستو عوض کن ب -

تاقم گفتمو رفتم ا ی ا باشه

رو بدم ی ادب نبودم نتونم درست جواب احوال پرس یانقدر ب شهیهم

االن شوکه بودم شوکه همه اتفاقات اما

که مامان اومد.با اخم گفت دمیپوشیم یلباس خونگ داشتم

بپوش زیکت دامن تم هی. هیچ نی ا -

کت دامن؟ -

خودش رفت سر کمدم و لباس هامو چک کرد و گفت مامان

زنگ بزنن به احمد رضا دوستش هم هست یریتصو خوان یآره م -

خوب به من چه ... اصال من با احمد رضا چکار دارم -

تر گفت ی عصبان مامان

نه ... ای ران یاز ا یتو هم بر ی نجوری ا شهیم مینیبب ایبپوش ب بایانقدر حرف نزن د -

[ 0۲:۲۱ ۲8.08.۲0آگاپه, ] پارت

سخت _عشق#

۶۴

تخت نگاه کردم سخره رورفتو من به لباس م مامان

برمو دوست داشتم نکه یا

خونه ن یاز ا برم

برام بد تر بشه. طی که شرا ییمسلما دوست نداشتم برم جا اما

کردم یحال نم ی نجوریبا ازدواج ا کال

نوریکنه و لنگ زن گرفتن از ا دایمورد مناسب پ هی که خودش نتونه دور و بر خودش یپسر

لنگه یکارش م ی جا ه یاونور باشه از نظر من

لباس مامان شدم الیخیب

دم یپوش ن ی و شلوار ج شرت یت هی

رون یرو شونه ام و رفتم ب ختمی ر موهامم

خورد برهیو میگوش

داده بود جیمس مهرداد

کردم ی نخوندمو سالم احوال پرس جویمسییرایبودم به پطد ده یرس گه ید اما

گذاشت و زن عمو گفت یبرام چا مامان

صورتت خوشگل شده یماشاهلل چه تپل شد جون. باید ی خوب -

زدم یزور لبخند

نشده بودم تپل

کنه یالک ی فایعمو عادت داشت تعر زن

گفت بابا

شه یعمه هاش م هیشب شتریب شهی بزرگتر م ی هرچ باید -

حرف بزنه انگار من بچه دو ساله ام یعادت داشت تو جگع در مورد من طور شهیهم بابا

ابن کارش متنفر بودم از

کردمو گفتم اخم

نکردم یرییتغ گه یاز سن رشدم گذشته د گهیوقته د یل یپدر من ، من خ -

گفت دوی خند مامان

ی اونا بش هیداره شب دیبابات هنوز ام -

د ی حرف خودشخند نیا با

د یند خ یزور بابا

عمه هام ه یشب کردمی مادربزرگ مادرم بودم و خداروشکر م هیبود که من شب ن یا تیواقع اما

. مستین

و ممکنه دعوا شه گفت رهیگیمامان بابام داره باال م نیب ینیبحث قد د یکه د عمو

.نهیجان ، بهرام رو بب بایهم د ننیبب بارویخب من زودتر زنگ بزنم به احمد رضا هم اونا د -

رو به من گفت اوردیم رون ی ب شویکه گوش ی حال در

ازدواجه. یخوب برا س یک هیو االن دنبال داروخونه بزرگ و معروف تو کانادا داره ه یبهرام -

جان بایبهتر از تو د ی ک میما گفت

نداشتم حوصله

کردم یسکوت م وگرنه

زبونم دست خودم نبود و گفتم اما

ره؟یبگ تونهیزن نم هیخودش ی عنی یآدم موفق ن یچن -

نگاه بابا رو رو خودم حس کردم ین یسکوت شدو سنگ هوی

[ 0۹:۲7 0۱.0۹.۲0آگاپه, ] پارت

سخت _عشق#

#۶۵

باشم نا یمنتظر داد و دعوا بابا ا دیبرن با نایعمو ا دونستمیم

بود قت یواقعا حرفم حق اما

عمو که بهش بر خورده بود با ناز نگاهشو از من گرفت و رو به عمو گفت زن

میفرصت برا تو استفاده کن نی از ا می ما گفت تونهیمسلما م -

بهم بر خورد شتریب

کردو گفت د یتائ عمو

بهرام تورو نپسنده. د ی. البته شاباید ه یفرصت خوب -

ها ها

حتما آره

ه یاسکل دست و پا چلفت ه ی ه یحدس بزنم بهرام تونستمیم

باشه دهیدورش نمونده باهاش نخواب یدختر مونث گهیمرد که د ه ی ای

.گردیم ران ی دنبال زن از ا نیهم برا

شدم و گفتم بلند

یهم سع گهیه براتون قائل هستم اما من بهتره برگردم اتاقم. لطفا دک یبا تمام احترام -

!!!!!!! دیبنداز یکس منو به دینکن

و بابا ساکت بودن مامان

به بابا نگاه کردم ی چشم ریز

افروخته بود بر

عمو گفت زن

نظرت عوض شد دی شا نی عکسشو بب ایحداقل ب -

و برگشتم اتاقم ی لب گفتم نه مرس ریز

ن یو نشستم رو زم بستم درو

... باید

نکنه ! مونتی بعدا پش ماتت یتصم نیا

ی ازدواج خوب بگذر ه یسر و ته با مهرداد از یرابطه ب نی االن بخاطر ا نکنه

زدم پوزخند

خوب! ازدواج

حتما ... آره

... هیبا اونم

در اتاقم نا تموم موند یبا صدا حرفم

با آرامش گفت مامان

داخل امی... ب باید -

شدم بلند

براش باز کردم درو

کردن ی چشم تو چشم شدم که دوتا پسر از داخلش با من نگاه م یگوش هی مامان با یبه جا اما

[ ۱7:۳8 0۱.0۹.۲0آگاپه, ] پارت

سخت _عشق#

#۶۶

براش باز کردم درو

.کردن ی چشم تو چشم شدم که دوتا پسر از داخلش به من نگاه م یگوش هی مامان با یبه جا اما

تاسف داشت یجا اقعاو

قبال از خانواده ام متنفر بودم هرچقدر

شده بود شتریتنفرم ب االن

کردن ی کارو م نی باهام ا چرا

داشتم نه عقلشو ! یریگ مینظر اونا من نه حق تصم از

رپصا برام دست تکون دادو گفت احمد

جان بایسالم د -

دم یاز مامان گرفتمو درو کوب ویگوش

متخت نشستم و گفت رو

سالم . سالم -

سالم کرد هم بهرام

دید یجذاب داشت م یون یز یبرنامه تلو هی انگار

رضا گفت احمد

بهرام دوست و همکارم . کنمیم یمعرف -

هستم ان یبله در جر -

گفت دویابروهاش باال پر بهرام

جدا؟ -

تکون دادم و گفتم سر

. نی مناسب ازدواج سیگفتن دنبال ک گهیبله د -

دم ید خن زیر خودم

و بهرام گفت دن ی به هم نگاه کردن خند دهیدوتا با ابرو باال مر اون

جان باید یرک شد ی لیخ -

به نظر هم سن احمد رضا بود بهرام

پس عمال اونم دوبرابر من سنش بود نی هم یبرا

ظاهرش به نظر جوون تر بود هرجند

گفتم

ه کردم و گفتم. به بهران نگا کنه یپادمو رک م ران ی تو ا ی زندگ گهی آره د -

ی روش ها ن یازدواج آخه از ا یبرا یتو کار و زندگ تی موفق نهمهیآقا بهرام شما ماشاهلل با ا -

؟یبر شی پ یخوا یم ی خجالت یبچه ها یو راهکار ها یسنت

خنده و بهرام گفت ریدو بلند زدن ز هر

کنم بعد از راه ادیمو زگفتم حق انتخاب برم فقط یراه سنت خوامیبود ... نه واال ... منم نم یعال -

خودم آشنا بشم

حرف به من پشمک زد و گفتم نیا با

مناسب و هم یتعجب کردم بهم گفتن. چون مسلما اونجا پره دخترا یلیواال اما من خ دونمینم -

تراز با خودتون

تکون داد یسر احمد

داد به کاناپه هیتک

تکون دادو گفت ی شونه ا بهرام

ذره عالقه هیچکار کنم ! البته االن داره گهیکه در از ما ببرد. کار دله د یدر شهر نگار ستین -

شهیمند م

د یخند

دی زد به کتفشو خند احمد

نرفته بود شیپ خواستمیکه م یصحبت اونجور خب

و ول کنن ادیرک و پر رو باشم تا اونا بدشون ب خواستمیم

پر رو بودنم باعث جذب اونا شد اما

و گفتم دم یخند ی زورک منم

شه. دا یانشاهلل پ -

باز گفت شیبا ن بهرام

... شهیم دا یآره فکر کنم داره پ -

کردو گفت مکث

؟یترم چند ؟یخون یم ی خانم شما چند سالته . چ باید -

، ترم پنج ! خونمی سالمه، اقتصاد م ۲0نکنم و گفتم من یقاطکه دمیکش یق یعم نفس

. ستمین یداشتم داد بزنم بگم من معمول دوست

خوان ینم هیکه بق خوامیم ییزایچ ه ی من

ستم یمناسب تو ن من

بهرام رو کرد به احمد و گفت هوی اما

صحبت کنم؟ بایبا د یجند لحظه خضوص ید یاجازه م -

تکون دادو بلند شد یسر احمد

داغ شد هوی بدنم

از راه دور! اونم

سخت _عشق#

#۶7

چم بود من

کنه؟ کمی تحر تونستیمرد از راه در هم م هی

فقط با حرف زدن؟ یچاونم

باشم که بهرام گفت لکس یکردم ر یسع

ت؟یشما هم تنهائ -

تکون دادم سر

گفت بهرام

گردم ی ازدواج م ی دختر برا هی آدم دورم دنبال نهمهیچرا با وجود ا ید یپرس -

کرد مکث

تر شد و گفت یطوالن نگاهمون

با برآورده کردنش ندارن یلیه تمازندگب که هم توخوام یم ی زیجان من چ باید -

م یشون ی ربت رو سقف پ ابروهام

گفت بهرام

رم یوقتتو نگ نی از ا شتریب یاالنم گفتم رک بگم تا اگه شما مخالف -

تند مززد قلبم

خواب بود انگار

ی خواب بود با طرف حرف بزن هیشب واقعا

بگه نارو یاول کار ا همون

بالخره گفت بهرام

... روابط مختلف... مختلفم یزایاما جدا از اون اهل امتحان کردن چ م.دار یمن طبع داغ -

مختلف ... یها شن یپوز

از من بود یکرد منتظر جواب مکث

من ساکت بودم اما

گفت خودش

؟یدار ا ی ؟یشما دوست پسر داشت -

احمق ها سر تکون دادم آره مثل

رفت باال و گفت ابروهاش

صداقتت ممنوننم نی از ا -

دادم ابجو

ی شما هم مسلما تا االن کم دوست دختر نداشت -

گفت ی اما جد دیخند

رابطه باشه . یسن ب نی آدم تا ا شهیبال خب ... نم -

باز میساکت شد دو هر

گفت بهرام

؟یهست دیحد ی زایاهل امتحان کردن چ ه؟یخب نظر شما چ -

دور بود بهرام

منو شجاع کرده بود نیهم

گفتم نی هم یبرا

و صحبت کردن یینوع آشنا ن یبه شما. من کال با ا ستیجواب مثبتم م نی ه هستم اما ابل -

نه دورادور ... رهیرو در رو صورت بگ ییبا گذر زمان و آشنا دی مشکل دارم. شناخت با

!میآشنا ش امیب تونمیم -

... ست یجالب ن یاجبار یی... چند ماه آشنا ده یفایب -

کرد م مکث

ساکت بود اونم

گفت هوی

؟یتو رابطه ا ی تو االن با کس -

گفتم ن یهم یدست از سرم برداره.برا خواستمیم

آره -

د یباال پر ابروهاش

دیاما پرس کنهی االن ول م گفتم

قول ازدواج داده؟ -

... دیمن بود که باال پر ی ابروها نباریا

سخت _عشق#

#۶8

مین حقیقتو گفتمبا خودم گفتم من که قرار نیست دیگه بهرام ببینم برای ه

نه ... قول ازدواجی در کار نیست. من برای ازدواج خیلی سنم کمه دوست دارم زندگی کنم -

تجربه کنم. ازدواج تصمیم بزرگیه دلیلی نمیبینم انقدر سریع با اولین آدمی که یددم وارد

رابطه ازدواج بشم

ای بهرام باال پرید ابروه

سری تکون داد و گفت

ایرانی اما جالبه طرز فکرت سنتی نیست هممم تو تو -

من با مشاور مشورت میکنم -

هممم ... خوبه ... -

سری تکون دادمو گفتم

فکر کنم حرف دیگه ای بینمون نمیمونه -

سری تکون دادو گفت

ا آره... ممنونم صحبت باهات لذت بخش بود دیب -

لبخند زدم و گفتم

همچنین با شما -

م و نفس عمیق کشیدم هر دو قطع کردی

حس عجیبی بود

یه حسی درونم دوست داشت بیشتر با بهرام آشنا بشه

از زندگیش بدونه.

نه برای ازدوج .

که دوست داشتم بدونم چی تو سرشه . فقط از رو کنجکاوی و از رو فانتزی های سکسی

گوشیم رو چک کردم

مهرداد کلی پیام و زنگ داشت

ت خوبی بودجواب بدم حاال که تو اتاق بودم وق

سریع خودم زنگ زدم

مهرداد عصبانی گفت

میمیری یه مسیج بدی قبل اینکه اینجوری گم و گور شی -

آروم گفتم

من خونه ام جائی گم و گور نشدم. گوشیم پیش مامان بود میشه انقدر زنگ نزنی وقتی -

خونه ام

یکم آروم شده بود و گفت

عموت چکار داشت ؟ -

دست پسر عموم رو معرفی کنه بهم . میخواست -

مکث کرد و گفت

خب؟ -

یره ! البد یه ریگی به خب هیچی گفتم کسی که اونور و موفقه مگه چالقه که زن این مدلی بگ -

کفششه

مهرداد گفت

عالی گفتی ... -

مرسی -

خب؟ -

خب هیچی پا شدم اومدم اتاقم -

وریه ؟هممم ... خوبه... فردا برنامه ات چط -

مهرداد بدنم داغونه نگفتی تو قراره هر روز ... -

نذاشت حرفم تموم شه و گفت

نفر... مشکلی نیست اگه نمیتونی ... میتونم یه -

نذاشتم حرفش تموم شه و گفتم

میتونم... میام... اما دیگه نه با من اینجوری حرف بزن نه انقدر مسخره تهدیدم کن -

دیم که مهرداد گفت هر دو چند لحظه سکوت کر

باشه... فردا چهار میام جلو دانشگاهت -

باشه ای گفتمو قطع کرد

با خستگی از ریه هام بیرون دادم نفسمو

داغون بودم

جسمم داغون بود

اما روحم و ذهنم آروم بودو بعد مدت ها تنش توش نداشت

تنشی که بین جسم و نیاز و غریزه ام بود ...

اخل مامان در زد و اومد د

گوشی رو بهش دادم و مامان پرسید چی شد ؟

به دروغ گفتم

فکراشو بکنه. بیشتر دنبال یه زن جا افتاده بود از نظرش من هیچی از خودمون گفتیم رفت -

بچه بودم

مامان ابرو داد باال و گفت

خاک بر سر بی لیاقتش . -

گوشی رو گرفتو رفت بیرون

رو تخت دراز کشیدم

رفتن عمو اینا زود

بعد هم یه شام مختصر خوردم و خوابیدم

عمال دانشگاه نمیفهمیدم داره چی میشه فقط ذوق دیدن مهردادو داشتم

انگار ده سال گذشت ۴تا ساعت بشه

از کالس زدم بیرون . ۴بود اما من یه ربع به ۴.۵کالسم تا

پرواز کردم تا جلو در

سخت _عشق#

#۶۹

دو سرش تو گوشی بودمهرداد تو ماشین نشسته بو

ه من شد و در باز کرد تقه ای به در زدم که متوج

سریع تو ماشین نشستم که مهرداد گفت

تا ساعت چند میتونی پیشم بمونی ؟ -

ته تهش شیش -

بمونی؟ زنگ بزن مامانت بگو کارگاه داری ۹کمه ... میتونی تا -

رشته من که کارگاه نداره -

یدو گفت مهرداد نفس خسته ای کش

آزمایشگاهی ... سمیناری... چیزی ... لعنتی ... چی دارین پس؟ -

باز نیست ۶هفت. اصال دانشگاه ما بعد ۶.۵اونم ته تهش بشه میتونم بگم ارائه دارم اما -

مهرداد ابرویی باال داد و گفت

چه مسخره -

شونه تکون دادم و گفتم

همینه خب دیگه -

ت مهرداد راه افتادو گف

تا عصر فردا میتونی بیای پیشم؟ از صبح -

فردا پنج شنبه است چطور بپیجونم ؟ -

مهرداد بدون نگاه کردن به من گفت

بگو با دوستام میخوام برم کوه -

فکر نکنم قبول کنن . حاال تو چه برنامه ای داری؟ -

بدون نگاه کردن به من محو لبخند زد

آروم گفت

دل سیر برنامه همیشگی اما -

آروم گفتم

نبود دیروز دل سیر -

نه ... -

همینو گفتو دیگه هرچی منتظر بودم جواب نداد

سرعت ماشین کم شد و پیچید تو پارکینگ

اینجا خونه مهرداد نبود

اما آشنا بود

مرکز مشاوره ای بود که اولین بار مهرداد رو دیدم

شوکه به مهرداد نگاه کردم و گفتم

ینجا ؟چرا اومدی ا -

باید چندتا پرونده ببرم خونه بررسی کنم. بشین تا بگیرم و بیام -

اگه کار داری من میتونم برم ! -

مهرداد با اخم نگاهم کرد

ماشینو خاموش کرد

سوئیچو اما بر نداشت و گفت

زود میام... جائی نری دیبا ... -

با همون اخم پیاده شدو به سرعت رفت سمت آسانسور

و سرمو تکیه دادم به صندلی ماشین پوفی گفتم

یادش بخیر روز اول ...

از رابطه ام با مهرداد پشیمون نبودم

درسته اصال عاشقانه نبود

اما خوب منو آروم میکرد

رابطه با محمد مثل چی پشیمون بودم اما از اون

چشم هامو بهم فشار دادم تا از سرم بره بیرون

فتاده بوداما مثل خوره به جونم ا

گوشیمو برداشتم رفتم تو اینستا و پیجی که عکسای من مثل باقی دخترا داخلش بودو سرچ

کردم .

سخت _عشق#

#70

قلبم تند تند میزد و حس میکردم االنه که منفجر بشه

پیجو پیدا کردمو تو عکس ها باال پائین رفتم

بیشرف از اون سری تا این دفعه کلی عکس اضافه کرده بود

دخترا ه رو تو سکس چت های مختلف گرفته از مشخص بود هم

یکم پائین رفتم رسیدم به عکس های خودم

بر داشته بودهمه رو جز یکی

کامنت های زیرشو باز کردمو با دیدن فحش هایی که از سر شهوت به من داده بودن حالم بد

شد

م با باز شدن در ماشین مثل جن زده ها پریدمو صفحه گوشی رو بست

چند سری پرونده سوار شد مهرداد با

همه رو گذاشت رو صندلی عقب و گفت

ببخشید خیلی طول کشید . امیدوارم به ترافیک اداره ها نخوریم -

. هیچی نگفتم

فقط به بیرون نگاه کردم که مهرداد متوجه حالم نشه .

اصال نفهمیدم چطور زمان گذشته.

ک بود و خوردیم به ترافی ۵ساعت نزدیک

صبی گفت مهرداد ع

نشده نمیرسیم . کی ببرمت خونه. زنگ بزن بگو تا هفت دانشگاهی ۵اینجوری که نیمشه. -

حالم واقعا میزون نبود

برای همین گفتم

صبح میام ۹هم کمه مهرداد . بزار فردا به اسم کوه از 7امروز چهارشنبه کال شهر شلوغه -

پیشت

کردو گفت با ابروی باال انداخته نگاهم

تو که گفتی نمیشه -

سعی کردم طبیعی لبخند بزنم و گفتم

تو هم گفتی یه کاری بکن بشه -

خندید و گفت

خوبه... این شد یه چیزی ... اما ... -

نقشه گوشیش رو باز کردو گفت

االن که نمیشه خشک و خالی فقط برسونمت خونه. -

به صفحه گوشیش نگاه کردمو گفتم

یم ؟خب میگی چکار کن -

مسیر به خونه مارو رو نقشه گوشیش پیدا کردو صفحه رو چک کرد

لبخندی زدو گفت

این پاساژه خوبه... میشه یه دستی به هم بکشیم پارکینگ -

بهم چشمک زدو راهنما زد

ن ترافیک به زور دور زدو از مسیر خلوت تر خیلی زود رسیدیم به پاساز مد نظر مهرداد تو او

ه بودم اما هیچوقت نرفته بودم تو پارکینگ اینجا زیائ اومد

مهرداد دو طبقه پارکینگ رفت پائین و گفت

خوبه نگهبانم نداره -

قبال اومده بودی؟ -

آره دو سه باری -

برای همین کار -

بهمو گفت اخم کرد

نه مسلما اگر برای سکس عجله ای اومده بودم اصال بهت نمیگفتم قبال اومدم . -

م بگم هیچی نداشت

مهرداد روانشناس خوبی بود

دقیق میدونست کجا چی بگه بزنه به هدف

وسط پارکینگ بین یه شاسی بلند خاک گرفته و ستون رو به دیوار پارک کردو گفت

خوبه ... -

این رمان به دو صورت میتونید مطالعه کنید.

م تلگرا ه آی دی چتر ب رایگان با پارت های روزانه در کانال مجله دانستنی

@chatr_tel

مراه فایل کامل که در نهایت تقدیمتون میشه در کانال ژه با پارت های بیشتر به ه و بصورت وِی

vip که هزینه عضویت این کانال مبلغ ناچیزی هست . برای عضویت تو کانالvip میتونید به

. ای دی نگار نگار پیام بدید

@ng786f

فایل شده برای بقیه رمان از یکی از 80مت و فقط تا قس این فایل عیار سنج این رمان هیت

دو راه باال استفاده کنید.

اد عقب صندلیشو د

کمر شلوارشو باز کردو گفت

بیا ببینم چقدر سریع میتونی منو ارضا کنی که بریم سراغ خودت -

ابروهام باال پرید

بخورم براش اما مهرداد جدی عالتشو آورد بیرونو به لبم اشاره کرد که

سخت _عشق#

#7۱

آروم گفتم

اما اینجوری تمیز نیست ... -

رفت باال و گفت ابروهاش

وسواسی نبودی ... -

دست کشید رو آلتشو گفت

باشه نمیخوری حرفی نیست منم مثل خودت پس نمیخورم برات... -

چشمکی زدو بازومو گرفت

بیا بشین روش پس -

با این موافق تر بودم

لوارمو باز کردم کفشمو بیرون آوردمو کمر ش

که مهرداد گفت شلوارو شورتمو خواشتم کامل در بیارم

چکار میکنی ... بیرونیما ... فقط یکم بده پائین ... به پشت بیا بشین -

با فکر به درد پشتم خشک شدم

معهرداداخمش رفت تو همو گفت

دیبا ... وقت نداریم... چند چندی با خودت -

د نگاهش کردم مرد

نفسشو با حرص بیرون دادو گفت

را منتظر انتخاب تو ام یادم نبود تو ساب هستی... چ -

با این حرف بازومو گرفتو کشید

سرمو خم کرد رو خودش

با هر دو دست سرمو گرفتو گفت

با لبت دندوناتو بپوشون هر بار دندونت بخوره بهم یه سکس از عقب داریم... -

رمو فشرد با این حرف س

هنگ بودم

هنگ و مسخ

لبمو سریع تر کردم

مهرداد سریع بود اما حرکت دست

نرسیدم دندونامو بگیرم و خیلی بد کشیده شد به آلت مهرداد

مهردادآخی گفت

سرمو تکون ندادو گفت

یک بار -

با این حرف حرکت سرمو تنظیم کرد

سریع دندونامو با لبم پوشوندمو ادامه دادم

حس خوبی نداشتمواقعا

زدن و باال آوردن نبود اما در حد عوق

ولی هر بار مهرداد سرمو فشار میداد نزدیک بود باال بیارم

بالخره آبش تو دهنم اومد

زودتر از انتظارم اومد مهرداد آه مردونه ای گفتو من سرمو با دهن پر بلند کردم

دوتا برگ دستمال گرفتمو دهنمو خالی کردم

باز کردعمیق دیگه ای گفت و چشم هاشو مهردادآه

پشتی صندلیشو تا وسط عقب داده بود

لبخندی زدو گفت

خوبه دهنتم تنگه مثل جلو عقبت -

نگاهمو ازش گرفتم

اما چونه ام رو گرفت

سرمو کشید سمت خودشو لبمو بوسید

اونم خیلی خیس و عمیق

سرم که عقب رفت گفت

من وسواس ندارم -

م نداشته باشی میخوام تو ه

سر تکون دادم

لبمو که حاال طعم مهردادو میداد مکیدم

مهرداد لباسشو مرتب کردو گفت

یکم شلوارتو بده پائین -

دست برد پشت از رو صندلی پشت یه بالشتک کوچیک برداشت و گفت

اینو بزار دقیقا زیر باسنت -

رد میخواستم بپرسم چطوری که موبایلم زنگ خو

م نگاه کرد

مامان بود

مهرداد اشاره کرد جواب بده

تا جواب دادم مامان عصبانی گفت

کالس نداشتی ۴دیبا شیش شد کجائی؟ مگه امروز تا -

انقدر بلند و عصبانی گفت مهرداد هم شنید

ابرو داد باال

آروم گفتم

کالس داشتم و تو راهم ۵مامان تا -

بابات شاکیه ...باشه .. عجله کن ... -

طع کردم ق

مهرداد داشت نگاهم میکرد

نفس عمیقی کشیدمو گفتم

کاش میشد آدم خانواده اش رو عوض کنه -

ابرو داد باال

سری تکون دادو بالشتو به سمتم گفت

با تکون سر گفتم نه

گوشیو نگاه کردمو گفتم

برگردیم... حسم پریده ... -

گذاشت کنار مهرداد بالشتو

بیخیال شدفکر کردم

خواستم شلوارمو بدم باال که دستمو کنار داد

دستشو برد بین پای لختمو گفت

وقتی پیش منی حست حق نداره بپره -

سخت _عشق#

#7۲

هنگ نگاهش کردم

مگه دست من بود؟

شروع کرد به مالیدن تشصانگشت وسطشو واردم کردو با شخواستم بگم همینو که مهرداد

بین پام

حرکتش یهو بود برام

هینی گفتمو آهم بلند شد

سرشو آورد کنار گوشم و گفت

وقت نیست اما یه خوردن طلبت -

با این حرف حرکت دستشو تند تر کردو من تو چند لحظه آبم اومد

اونم شدید و با لرزیدن بدنم و صدای ناله هام !

مهرداد مغرورانه خندید

دستشو عقب کشید

نه ام میخواست بیاد بیرون قلبم انقدر تند میزد انگار از سی

نفس نفس میزدمو پشت پلکم آتیش بازی بود

چند برگ دستمال کاغذی خودش بین پام کشیدو گفت

یادم رفته بود بهت بگم من استاده ارضا با دستم نه ؟ -

لب زدم

دیگه خودم فهمیدم -

اینبار و راه افتادبلند خندید

سریع لباسمو مرتب کردم

بازم خندید

باال بودم هنوز

لعنتی معلوم نبود کجارو فشار داده بود که یانجوری بودم

انگار درست نمیدیدم

چشم هامو بستم فقط و سرمو تکیه دادم

اصال نفهمیدم کی خوابم برد که مهرداد صدام کرد

به کوچمون اشاره کردو گفت

یک تر یا میری ؟برم نزد -

صورتمو دست کشیدمو گفتم

ی؟با من چکار کرد -

خندیدو گفت

یه روز بهت میگم... برو تا دیر تر نشده . -

بود سریع پیاده شدمو مهرداد گفت ۶.۵ساعت

الزم شد ساعتی که هماهنگ کردی رو بهم بگو . فردا یادت نره. بگو میخوایم بریم توچال . -

بیام دنبالت بگو

باشه سر شام به بابام میگم . -

هرداد لبخندی زدو دست ت.ئن داد باشه ای گفت و درو بستم م

واقعا ما تو یه رابطه فقط سکس بودیم اما وقتی مهرداد مهردا آروم بود. میخندید یا اینجوری

میخواست رفتار میکرد قلبم بیشتر

اما نمیخواستم به این حرف های قلبم توجه کنم

فعال من موقعیت یه رابطه عاطفی و درگیری هاشو نداشتم

نسیم تامین شه بس بود. همینکه نیاز ج

رسیدم خونه و رفتم باال

حس میکردم کل بدنم بی حسه

بود که مهرداد زده بود و منو تخلیه انرژی کرده بود انگار یه دکمه مخفی تو وجودم

تا وارد شدم قیافه تو هم مامان و بابا دیدم

خدایا باز چی شده

سالم کردم خواستم برم داخل اتاقم که بابا گفت

یسا دیبا ...وا -

ایستادم و گفتم

لباس عوض نکنم ؟ -

بابا عصبانی گفت

نه شاید الزم باشه بریبیرون -

م باال پریدو مامان گفت ابروها

آروم ... -

اما بابا عصبانی تر بلند شدو گفت

دوست پسر داری؟ آره ؟ پس تو -

ابروهامو دادم باال

قلبم داشت میترکید

و گفتم اما سعی کردم آروم باشم

دوست پسر ؟ آره... کلی پسر همکالسیمن و باهاشون دوستم! -

بابا زد تو گوشم و گفت

برا من بلبل شدی؟ احمد رضا بهم گفت چرا بهرام رد کردی -

بابا چنان دستش ضرب داشت که از برخورد دستش تو گوشم نزدیک بود پرت شم زمین

ید تمام صورت و لپ و حتی دندونام از درد تیر کش

دستمو گذاشتم رو صورتم

فقط بتا حرص نفس کشیدم

اومد جلو من وایسه مسال مامان بدو بدو

هرچند همه آتیشا از خودش بود

اما مامانو زدم کنار

سخت _عشق#

#7۳

جلو بابا وایسادمو گفتم

به فرض احمد رضا راست گفته باشه شما از... -

نذاشت حرفم تموم شه یکی دیگه زد

فتادم رو زمین اینبار ا

داد زد

نکن دیبا ... فرضشم نکن ... میتمرگی تو خونه . خودم میبرمت دانشگاه به فرض؟ فرضشم -

خودم میارمت . خودمم تا عید شوهرت میدم . من رو ناموسم حساسم

با حرض گفتم

یهو بکش منو که خیالت راحت شه چرا شوهرم بدی یکی از ناموست حالشو ببره -

براق شد از حرفم

قاطی کرد

د سالی بود نکرده بود از اون قاطی ها که چن

بازومو گرفت منو کشید سمت اتاق

هولم داد تو اتاق و گفت

گناه داره وگرنه کشته بودمت -

پرت شدم رو صندلیم و کمرم کوبیده شد ب دسته صندلی

بابا اومد جلو و من افتادم رو زمین

حس میکردم خورد شدم

جیب کیفم برداشت و رفت بیرون از گوشیمو

در اتاقمو کوبید

رو همین زمین با همون لباس تو خودم جمع شدم

چرا بچه میارین؟

واجبه ؟

وقتی انقدر متنفرین ازش ... چرا میاریدش؟

تو سرم تمام کتک هائی که از بچگی خوردم مرور شد

تموم داد و هوار هائی که شنیدم

همه تهدید ها

همه و همه ...

اشکم راه افتاد

کاش خودم جرئت داشتم حداقل خودمو میکشتم

حاال مهرداد تنها دلخوشیمم از دست داده بودم ...

دیگه دلم بی چی این زندگی خوش باشه

با خودم گفتم کاش به بهرام بله میگفتم

دلم گرفت اما با فکر به اینکه از چاله در بیام بیفتم تو چاه بیشتر

بودتنها چاره من مرگ

دلم مرگ میخواست ...

همونجا رو زمین با گریه خوابیدم

یه بار بیدار شدم دیدم مامان برام سینی شام آورد تو

نگاهی به من رو زمین کرد

خواست بیاد داخل بابا گفت کجا ؟

اونم درو بست رفت بیرون

بلند شدم

لباسمو عوض کردم

بود ۲ساعت نزدیک

رفتم سرویس .

واب بودن . همه تو خونه خ

تلفن سر جاش نبود . بابا موبایلمم گرفته بود تلفن خونه رو هم برداشته بود

خواستم برم اتاقم دیدم گوشی داداشم کنار تختشه

من چیزی برای از دست دادن نداشتم

رفتم گوشیشو برداشتم

قفل داشت. خواستم بزارم سر جاش که دیدم بیداره .

نگاهم کردو گفت

ا چش شده دیب -

بی تفاوت به نگاهش که تو تاریکی رو صورتم بود گفتم

میشه به دوستم مسیج بدی بگی من فردا نمیتونم برم کوه. میترسم منتظرم بمونن -

برنامشون خراب شه

سر تکون دادو گفت

؟ بابا این کارو کرده -

سر تکون دادم

قفل گوشیشو زد و نشست رو تخت

براش نوشتم سریع شماره مهرداد رو گرفتم و

بابام بهم شک کرده. گوشی و تلفن خونه رو گرفته. منم تو اتاق حبص کرده ...

این مسیجو فرستادم

مسیج بعدیم نوشتم

خبر بدم منتظر من نومنین فردا نمیتونم بیام کوه . گفتمسالم. دیبا هستم. این خط داداشمه.

ارسال کردم

مسیج اول دلیورد شدو من پیامو پاک کردم

قط دومی گذاشتم باشه و گکوشی رو دادم به دانیال ف

دانیال آروم گفت

چی شده دیبا چرا بابا اینجوریت کرده ؟ -

امروز چرت ... دیروز عمو اومد برای دوست احمد رضا از من خواستگاری کرد. منم گفتم نه . -

ورد اومدم بابا گفت احمد رضا میگه دیبا دوست پسرر داره منو به این روز در آ

چشم دانیال گرد شد و گفتم

اصال وایسا ... -

گوشیو گرفتم رفتم تو تلگرام احمد رضا

سخت _عشق#

#7۴

یه سلفی با فلش از خودم گرفتم با چشم های بسته

به عکس نگاه کردم

لبم بد تر از انتظارم بود صورتم و چشمم و

برای احمد رضا ارسال کردمو نوشتم

ب دیبا مجبور میشه با اون دوست پیرت ازدواج کنه کور خوندی . دیبا اگه فکر کردی با تخری -

بمیره زیر بار زور نمیره .

پیامو فرستادم

اما دلم گرفت

من دوست داشتم زیر بار زور برم

زور مهرداد

یال گوشیو دادم به دان

صدام کرد

اما برنگشتم سمتشو رفتم تو اتاق

رو به سقف دراز کشیدم .

گوشی داد به من و گفت دانیال اومد

دوستت جواب داد -

نگران نباش. شنبه تو دانشگاه میبینمت -

براش نوشتم

.اگه بتونم بیام دانشگاه ... گوشیو باید بدم. خداحافظ -

. نگران گفت دادم به دانیال

میخوای بری خونه خاله اینا؟ -

دردسر نشه نه بابا ... فقط حساس تر میشه . برو تو هم اتاقت برات -

سری تکون دادو رفت

حداقل خیالم اینجوری راحت بود مهرداد فکر نمیکنه باز پیچیدمش.

خیلی راحت تر از انتظارم خوابم برد

انگار آدم وقتی به ته خط میرسه و چیزی برای از دست دادن نداره ذهنش دیگه خالیه

صبح با صدای مامان بیدار شدم

غ بابام . کردان باگفت میخوایم بریم

اونجا نه نت بود نه آنتن موبایل نه هیچ امکاناتی جز آب و برق و گاز .

برام مهم نبود

پنج شنبه و جمعه اونجا بودیم

تا تونست ازم کار کشید مامان

با هیچکس حرف نمیزدم

به بابا نگاه نمیکردم ببینم نگاهم میکنه یا نه

جمعه غروب برگشتیم

قبل خواب بابام گفت

کالست ساعت چنده ؟ صبح -

هشت ... اما با این صورت نمیخوام برم . -

نصف صورتم کبود و بنفش شده بود

ر بود لبم هنوز خوب نشده بود ولی ورمش کمت

اما پای چشمم و تو چشمم خون افتاده بود

بابا پوزخندی زدو گفت

ت اتفاقا باید بری تا حساب دستت بیاد ... هفت حاضر باش خودم میبرم -

بلند شدو رفت

منم بدون حرف یا خوردن شامم بلند شدم رفتم اتاقم

با این قیافه واقعا واجب بود برم دانشگاه

هرچند بدم نبود

ه کالس نمیرفتم. بابا رفت به مهرداد زنگ میزدم میرفتم پیششمن ک

البته میدونستم صبح ها میره کلینیک .

صبح از همیشه زودتر مامان بیدارم کرد

م کرم پودر داد بزنم رو کبودی ها به

اما من نزدم. چیو مخفی کنم ؟

حقیقت زندگیمو ؟!

فرق کج گرفتم رو صورتم. موهامو

عینک آفتابی زدم و سوار ماشین بابا شدم و هفت و ربع رسیدم دانشگاه .

بابا پارک کرد

با من اومد تو دانشگاه و انگار که مدرسه است به نگهبان گفت

منه آقا. خودم میام دنبالش . تا نیومدم نزار بره بیرون . این دختر -

ابام نگاه کرد نگهبان با تعجب به من و به ب

عینک داشتم صورتم پیدا نبود

اما سری ناباورانه تکون دادو چیزی نگفت

شاید قبال بود برام مهم بود میگفتم بابا آبرومو برد

اما االن برام مهم نبود

وقتی زندگیت همینه آبرو چه ارزشی داره

بابا برگشتو رفت

منم رفتم سمت دانشکده

تلفن خریدم و زنگ زدم به موبایل مهرداد مستقیم رفتم تریا ، یه کارت

سخت _عشق#

#7۵

جواب داد ع یمهرداد سر

بله؟ -

... بام یسالم. د -

؟ی. از دانشگاه زنگ زد یی .. کجاباید -

دنبالم ادیتا خودش ب رون ین سپرده نتونم برم ب آره... بابام منو رسونده . به نگهبا -

داره ها یبه روانکاو ازیجدا! پدرت ن -

زدمو گفتم یپوزخند

شده رد داده یروان گهی اون د -

کردو گفت یمکث مهرداد

شتی پ امیمشاوره دارم. ده م هیتا ده 8من ساعت -

تو یایب ذارن ینم -

... حالت خوبه؟ام یمن م ی تو چکار دار -

کردم ثمک

نشست تو گلوم بغض

گفتم آروم

نه ... -

راه افتاد اشکم

گفت ع یسر مهرداد

دنبالت... آروم باش امی... ده م باید -

دانشگاه یورود کی نزد امی بغض گفتم باشه من همون حدود ده م با

. نمت یبیم هیعال -

کردم یخوردم و خداحافظ بغضمو

تو نمازخونه رفتم

سرم ریگذاشتم ز فمویک واریبه د رو

خوابم برد دمویکش دراز

نداشتم زنگ بزارم یلیموبا

دم یاز خواب پر هوی

بود قهیده و ده دق ساعت

و رفتم سمت در رون یعجله زدم ب با

سمت آموزش رهیداره م می مهرداد وارد دانشگاه شده و مستق دمیدور د از

تند کردم سمتش پا

گشت سمتم بر ستادیا هو یبودم که دهیبهش نرس هنوز

ستادمیا منم

فاصله بود نمون یقدم ب پنج

دیتو صورتم چرخ نگاهش

انداختم ن یپائ سرمو

نزده بودم.مهرداد اومد رو به روم نکمو یع

میدانشگاه بود وسط

آموزش ی قدم چند

میتابلو بش خواستمینم

هست نیدورب نجایا -و گفتم. دمی چرخ نی هم یبرا

اما بازومو گرفت مهرداد

گردوند سمت خودش بر منو

دیفهم شدی نم ی زیچشم هاش چ از

از رو صورتم کنار زدو گفت موهامو

کارو کرد؟ نیبا دستاش ا -

دادو گفت رون یب تیازش گرفتم.مهرداد نفسشو با عصبان نگاهمو

که ستیبفهمونه بچته ... برده ات ن د یبهش با یکی -

که مهرداد گفت گهیدخواستم برم سمت دمویکش رون یاز دست مهرداد ب دستمو

با ید سای وا -

سمتمو گفت پاکت گرفت هی

رون یب میبرو مانتوت رو عوض کن بر -

مانتو؟ -

تکون داد و به پاکت اشاره کرد سر

گرفتم و نگاه کردم پاکت

سخت _عشق#

#7۶

آورده بود یجرآ مانتو ِ هی مهرداد برام

س یداخل سرو رفتم

عوض کردم مانتو

مرتب کردم موهامو

گذاشتم و برگشتم مو یآفتاب نکیع

براندازم کردو گفت مهرداد

میبر -

؟ ی دادن چ ریاگر گ -

دن ینم ریتو اصال نگاه نکن گ -

گفتم موی هم همقدم شد با

میندن با هم ریگ -

استادتم ی؟ من جا یبا مشاورت قدم بزن شهیمگه نم -

به نفس مهردادو دوست داشتم اعتماد

تمدهم اونم نداش کی خودم

با مهرداد بود حق

م یدردسر از دانشگاه خارج شد بدون

و مهرداد گفت میشد نیماش سوار

دنبالت ؟ ادیم یبابات ک -

۴گفت -

میوقت دار ۲خوبه پس تا -

؟۲چرا -

مدار گهیجلسه مشاوره د هی ۲من ساعت -

آها . چه خوبه شغلت -

زد یلبخند محو مهرداد

فت بهم انداخت و گ ینگاه مین

یپزشک قانون میبر د یبا -

نگاه کردم و گفتم رون یب به

داره دهیچه فا شهیازات نمجاگه منو بکشه هم م ی تهش پدرم حت یداره؟ وقت ده یچه فا -

یدوندگ

رهیحقتو بگ ستین گهی د ی کس ی نگو ... خودت برا حقت ندوئ ینجور یا -

با مهرداد بود حق

حالشو نداشتم من اما

گفتم مودیچشم هامو دست کش

از اون خونه برم خوامی کنم . من فقط م تی از پدرم شکا خوامیمن نم -

تعارف گفت یب یلیخ مهرداد

؟یکن یبا من زندگ یا یب یخوا یم -

سمتشو گفتم برگشتم

منو شوهر بده دی تا ع نهیاالن برنامه اش ا زاره؟یواقعا بابام م یفکر کرد -

دی مهرداد باال پر یابروها

د و خودم گفتمسکوت کر اما

کردمی فکر م ی عوض بهرام بهتر بود به اون دی شا -

خودیب -

مهرداد باعث شد برگردم سمتش یعصبان یصدا

میهمون اخم تا خونه تو سکوت رفت با

میو وارد خونه شد میآسانسور تو سکوت باال رفت از

بودم مهرداد حرف بزنه رظمنت

و گفت د یاش رو از رو لباس به پشتم مال از پشت محکم بغلم کردو آلت آماده اما

هه یوقت تنب -

سخت _عشق#

#77

جا خوردم و گفتم

چرا تنبیه ؟ -

منو هول داد سمت مبل ها

اون دفعه هم همینجا تنبیه ام کرده بود

و دسته مبل گفت در حالی که کتفمو فشار میداد تا خم شم ر

چون به اون بهرام عوضی فکر کردی -

و داد باال و گفتم مانتوم ر

بهت گفته بودم تا با منی نباید به هیچ کسی فکر کنی -

خواستم برگردم سمتش اما نذاشتو دستش اومد رو شکمم تا کمر شلوارمو باز کنه و گفت

بیشتر میشه دیبا تقال کنی فقط تنبیهت -

دیگه تکون نخوردم و گفتم

دم ... صورتمو ببین ... میخوای هر روز این بال مهرداد... من به بهرام از سر ناچاری فکر کر -

سرم بیاد

یهود ستای مهرداد خشک شد

نفسشو با حرص بیرون داد

بازومو گرفتو بلندم کرد

چرخیدم سمتش

نگاهش رو صورتم چرخید

ص بیرون دادو گفت نفسشو با حر

چطور تونست ... -

نگاهمو ازش گرفتم

زیر لب گفتم

که به روحم اینهمه سال زده چیزی نیست این در برابر زخمی -

بی اراده اشکم راه افتاد

مهرداد بغلم کرد

انتظار نداشتم بغلم کنه

اما واقعا بغلم کرد و از همیشه متفاوت تر بود

روح داشت

حس داشت

داشت احساس

داغ شدم از این آغوشو قلبم گرم شد

اشکم شد هق هق

و نیاز های جنسی بی سر و ته حاصل رفتار های غلط پدر واقعا من با اینهمه اضطراب، ترس

مادرم بودم

شاید بخشیش برمیگشت به ذات و غریزه من اما مسلما تشدید این حالت هام برمیگشت به

و مادرم ... رفتار پدر

مهرداد تو گوشم گفت

آروم دیبا ... آروم ... حلش میکنیم -

با هق هق گفتم

یشه فقط بدتر میشه تو زندگی من هیچی حل نم -

مهرداد موهامو بوسید

پشتمو دست کشید و گفت

اینجوری نگو دیبا ... تو تا اینجا قوی بودی ... بقیه اش هم میتونی -

با بغض گفتم

اگه به زور مجبور شم زن کسی بشم چکار کنم . وقتی میخواد لمسم دیشب فکر میکردم -

خودشو هم نداره ... کنه... اگه بشم یکی مثل مادرم که حوصله

مهرداد منو از خودش جدا کرد

نگاهم کرد اما من نگاهش نکردم

صدام کرد

دیبا -

لحن صداش انقدر عصبانی بود که بی اراده نگاهش کردم ...

سخت _عشق#

#78

چشم های عصبانی مهرداد منو شوکه کرد

خیلی جدی گفت

ا یه بار دیگه چنین غکری کنی... تو ذهنت مرد دیبا ... بخاطر صورتت مراعاتتو کردم... ام -

دیگه ای رو تجسم کنی ... حتی به لمس دستش فکر کنی چنان تنبیهت میکنم که نتونی به

چیزی جز دست های من فکر کنی ...

رفش ترسناک بوددرسته ح

اما نگاهش و لحنش ترسناک تر بود

دستشو رو کبودی صورتم کشیدو گفت

ی جدی ام دیبا ... خیلی ... تو این مورد خیل -

من چیزی برای از دست دادن نداشتم

درد هامو کشیده بودم

اما بازم دوست نداشتم مهردادو عصبانی کنم

برای همین گفتم

سعی میکنم -

خواستم نگاهمو ازش بگیرم

اما چونه ام رو گرفتو گفت

سعی میکنم جواب من نیست ! -

مجبورم کرد نگاهش کنم و گفتم

مهرداد... وقتی پدرم من ... -

نذاشت حرفم تموم شه

با کف دستش جلو دهنمو گرفتو عصبانی گفت

پدرت هیچ غلطی نمیتونه بکنه -

از این حرکتش شوک شدم

کرد اما رهام

کالفه تو اتاق قدم زد

دست برد تو موهاشو گفت

م باید با پدرت صحبت کنم ... نمیشه اینجوری . باید آرومش کن -

پوزخند زدم

با این حرکتم مهرداد با اخم نگاهم کرد

نگران گفتم

اون سر سخت تر از صحبت با مشاوره -

مهرداد اومد سمتمو گفت

بیهت کنم ؟میخوای یه کار یکنی امروز تن -

کالفه و عصبی گفتم

م فکر کنم ... نه... نه ... من فقط میخوام امروز انقدر منو ارضا کنی که نتونم به بدبختی ها -

نه اینکه حرف بزنیم

ابروهاش باال رفت

سری تکون داد که نمیشد معنیش رو فهمید

آره است یا نه ...

اما آروم جلو تر اومد

قاب گونه ام کرد کف دستشو

انگشت شصتش گونه ام رو آروم نوازش کرد

بی اراده چشممو بستم

سخت _عشق#

#7۹

خم شدو مماس لبم گفت

وست دارم این کارو کنم دیبا ... اما ما اگه به مشکالت فکر نکنیم دلیل نمیشه اونا از منم د -

بین برن

سرشو عقب بردو من موندم تو تب این بوسه

دستشو به کمرش زد و گفت

باید با پدرت حرف بزنم . تو سنت کمه برای ازدواج. اصال هنوز خودتو نشناختی ! ازدواج -

نمیدونی خودت چی میخوای چه برسه به اینکه بفهمی از طرف مقابلت چی و ! تو حماقته برای ت

میخوای

فقط نگاهش کردم

درست میگفت

اما منتظر جواب من نبود

داشت با خودش حرف میزد

به ساعتش نگاه کردو گفت

میرم جلسه.... برگشتم میام دانشگاه دنبالت. همونجا با پدرت حرف میزنم -

فتم بی اختیار گ

کر خوبی نیست مرداد. اون فقط باز قاطی میکنه. ف -

سریع برگشت سمتم

نگاهش بی روح بود و گفت

فکر بهتری داری؟ -

با تکون سر گفتم نه

نشستم رو کاناپه و گفتم

بزار چن روز بگذره حداقل -

مهرداد باز اومد سمتم

آروم و کمی عصبانی گفت

روز کتک بخوری ! یا خواستگار بیاد برات ! یا فکر و باز این چند هک چند روز بگذره بزاریم -

خیال کنی دیبا ؟

با سر با اتاقش اشاره کردو گفت

پاشو برو اتاق ... لخت شو تا بیام -

لحنش انقدر سنگین بود که اتومات بلند شدمو به سمت اتاق رفتم

تو دلم ذوق داشتم

دلم برای مهرداد و رابطمون تنگ شده بود

دم به لخت شدن شروع کر

شاید بابا حق داشت منو بزنه

منی که میام اینجا یواشکی رابطه دارم

اما نمیتونستم به باب حق بدم

سالم شده ۱8من

این بدن منه و این انتخاب منه

باشمو همیشه منو تشنه نگه اون موقع که نمیذاشت تو عالم بچگی هم با پسر ها ارتباط داشته

شو میکرد میداشت باید فکر اینجا

این افکارمو کنار زدم

لخت رفتم زیر پتو که

سخت _عشق#

#80

مهرداد اومد تو

دستشو به سینه زد و گفت

یادم نمیاد گفته باشم بری زیر پتو ... -

نشستم رو تخت و گفتم

سردم شده بود ... -

کج کرد مهرداد سرشو

انگار داشت به چیزی پشتم نگاه میکرد

رد نگاهشو گرفتم

اما چیزی پشت سرم نبود

مهرداد آروم اومد سمت من

موهامو از رو شونه ام کنار زد

دستشو رو شونه و کمرم کشیدو آروم گفت

نگو این کبودی ها هم کار پدرته -

تازه متوجه شدم منظورش چیه

به بدنم نگاه کردم

م و پهلوم خون مرده بود کمر

آروم گفتم

م به میز هولم داد تو اتاقم خورد -

مهرداد نفسشو با حرص بیرون دادو گفت

درکت نمیکنم دیبا ... باید بریم پزشک قانونی . باید ثابت کنی پدرت بهت آسیب زده . -

میشه بگی بعدش چی ؟ -

نگاهم کردو گفت

. تو تحت حمایت بعد پدرت تحت درمان قرار میگیره -

اینبا پوزخند نزدم

گفتم رو به سقف دراز کشیدم و

اینا وقتی خوبه که من مجبور نباشم تو خونه پدرم زندگی کنم وگرنه اون حسابی تالفی -

میکنه. تازه مگه فقط بابامه ؟ مامانم چی ؟ عموم چی که آتیش این اتفاقات از گور اونه ؟

مهرداد چیزی نگفت

اما مشخص بود به اینا فکر نکرده

کنارم دراز کشید و گفت

ا بابات حرف میزدنم خودم مشخص میکنم تا چه حد اوضاع خرابه بزار امروز ب -

دوست داشتم بگم کاش تو بیای صوری خواستگاری من و منو بگیری . اما میدونستم نه این

راه چاره است

نه مهرداد اینو قبول میکنه

همینجام برام سوال بود چرا خودشو درگیر مشکالت من کرده تا

دو رک اینو گفت اون که فقط دنبال رابطه بو

دست مهرداد رو سینه ام نشست و نوازش وارد حول نوک سینه ام دستشو به حرکت در

آوردو گفت

من خیلی اندام خوش فرم تر از تو دیدم دیبا -

زبونشو به نوک سینه ام کشید . لند کرد سرشو ب . سوالی و کمی شوکه نگاهش کردم

باعث شد چشم هامو ببندم و گفت

ی دیدم که انقدر حرفه ای هستن حتی با لخت شدنشون میتونن آدمو ارضا کنن دخترای -

از الی چشمام نگاهش کردم که مک داغی به سینه ام زد

دوباره ناخداگاه چشم هامو بستم و مهرداد گفت

سط اونا ندارن... اگه گفتی چیه ؟اما یه چیزی این و -

ام خواستم بگم نمیدونم اما دست دیگه اش رفت بین پ

این رمان به دو صورت میتونید مطالعه کنید. ادامه

م ه آی دی تلگرا چتر ب رایگان با پارت های روزانه در کانال مجله دانستنی

@chatr_tel

مراه فایل کامل که در نهایت تقدیمتون میشه در کانال ژه با پارت های بیشتر به ه و بصورت وِی

vip اچیزی هست . برای عضویت تو کانال که هزینه عضویت این کانال مبلغ نvip میتونید به

. ای دی نگار نگار پیام بدید

@ng786f

فایل شده برای بقیه رمان از یکی از 80مت و فقط تا قس هست این فایل عیار سنج این رمان

دو راه باال استفاده کنید.