Romanjadid · Https://Romanjadid.ir : دیسراپسب رطاخ هب ار دیدج نامر...

507
پارسید : به خاطر بسن جدید را رماHttps://Romanjadid.ir مرجعای عاشقانه رمان ه1 Page ره ای فصل دومجا رحم ا_مایدم ات رو م عمل خواهرپول! لرزید گفتم میرسنگیز شدت سرما و گی که ا صدایبا: _ما چی؟ا! _جاره بدین بشی و رحمت رو اغه ی پسر مد صیبای! فی رو نداشتم بودم توان زدن هیچ حر خیره شده بهشک شده خش کسی رو دل هرتی که با مظلومیتش چرخیدم به سمد خواهرم از دردن صدای پر با شنیبه درد میاورد گفت: _ گرسنمهآبجی من. رم خواهرمواهرم غذا بخ نداشتم برای خ من حتی پولی خیره شدم با درد بهشم رو به دردهش قلبر کردن هم بش بره حتی فک پینجوری داشت اگه ایضی قلبی مری میاورد_ وس من و درشی عر میکنی و بزرگش میاری رو بدنیا میوه ی منی تو ن قبول میکنیکنم جوره تامین ممهت رو ه خواهر وعوضش من تو. ا درد لب زدمول کنم بودم قبور ب مجبطر خواهرمبخا: _قبوله.

Transcript of Romanjadid · Https://Romanjadid.ir : دیسراپسب رطاخ هب ار دیدج نامر...

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    1 P a g e

    رحم اجاره ای فصل دوم

    !پول عمل خواهرت رو میدم اما_

    :با صدایی که از شدت سرما و گرسنگی میلرزید گفتم

    !اما چی؟_

    !باید صیغه ی پسر من بشی و رحمت رو اجاره بدی_

    خشک شده بهش خیره شده بودم توان زدن هیچ حرفی رو نداشتم

    با شنیدن صدای پر از درد خواهرم به سمتش چرخیدم با مظلومیتی که دل هر کسی رو

    :به درد میاورد گفت

    .آبجی من گرسنمه_

    با درد بهش خیره شدم من حتی پولی نداشتم برای خواهرم غذا بخرم خواهرم

    مریضی قلبی داشت اگه اینجوری پیش بره حتی فکر کردن هم بهش قلبم رو به درد

    میاورد

    قبول میکنی تو نوه ی من رو بدنیا میاری و بزرگش میکنی میشی عروس من و در _

    .عوضش من تو و خواهرت رو همه جوره تامین میکنم

    :بخاطر خواهرم مجبور بودم قبول کنم با درد لب زدم

    .قبوله_

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    2 P a g e

    نگاهم و به عمارت روبروم دوختم جایی که قرار بود برای همیشه زندگی کنم و شروع

    .زندگی من باشه

    چندسالبعد#

    !ستایش ندو مامان میفتی زمین_

    نگاه شیطونی بهم انداخت و شروع کرد

    :به دویدن با حرص لب زدم

    .پدرسگ و ببین چجوری میخواد حرص من و دربیاره_

    !چرا به پسر من فحش میدی؟_

    با حرص نگاهی به مامان نرگس کردم و

    :لب زدم

    !حقشه_

    :ستاره با صدای شیطونی گفت

    !دیوونس خاله ولش کن_

    تا خواستم به سمتش یورش ببرم با شنیدن صدای جیغ ستایش با ترس به سمتش

    برگشتم که با دیدن هیکل گلیش

    جیغی از حرص کشیدم که صدای

    خنده ی مامان نرگس و ستاره بلند شد

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    3 P a g e

    باحرص ستایش رو که با لبخند دندون نما بهم خیره شده بود از روی زمین برداشتم و

    :زیر لب غر زدم

    .توله سگ تو چرا انقدر شیطونی آخه نمیتونی یه جا بند بشی_

    ستایش رو دادم دست خدمتکار تا حمومش کنه خودمم به سمت اتاق

    رفتم تا لباس مناسب براش ببرم

    تقریبا چندسال از اونشب که رحمم رو اجاره دادم میگذره وقتی مامان نرگس

    من و به این عمارت آورد و غیابی با

    تعهدی که پسرش داده بود صیغه اش

    شدم و بچه ای که تا حاال پدرش رو ندیدم تو شکمم بزرگ کردم و بدنیا

    آوردم فکر میکردم بعد از بدنیا آوردن بچه مامان نرگس مارو میندازه بیرون

    ولی اون من و خواهرم ستاره رو بیرون

    نکرد و من و به عنوان عروسش میبینه

    از بابای ستایش هم تا حاال خبری نشده

    و خیالم راحته که نمیاد و ستایش رو ازم بگیره

    !بهار خانوم_

    .جانم_

    !خانوم کارت دارن_

    باشه االن میرم این لباس های ستایش رو هم ببر عوض کن بعدش بیارش پیش _

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    4 P a g e

    .من

    .چشم خانوم_

    !مامان نرگس کارم داشتید؟_

    :نگاهی بهم انداخت و گفت

    .آره دخترم بیا بشین_

    :با نگرانی روی مبل نشستم و لب زدم

    !چیزی شده؟_

    !ببین دخترم ساشا داره برمیگرده_

    :با بهت لب زدم

    !چی؟_

    !ساشا داره میاد_

    :با صدای لرزونی لب زدم

    ..من و خواهرم باید بریم؟!دخترم چی من_

    :مامان نرگس با حرفی که زدم با عصبانیت حرفم و قطع کرد و گفت

    تو مادر نوه ی منی این چه حرفیه من فقط میخواستم از اخالق ساشا برات بگم تا _

    !فردا که اومد باهاش کلکل نکنی دیگه از این حرفا نشنوم ازت فهمیدی؟

    .چشم_

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    5 P a g e

    ساشا اخالقش خیلی تنده اخالقش خشنه ولی دل مهربونی داره باهاش کلکل نکن _

    .اون ستایش و به عنوان دخترش قبول نداره

    امروز قرار بود پدر ستایش بیاد پدر بچم کسی که تا حاال یکبار هم ندیده بودمش و

    فقط از اخالق خشن و بدش شنیده بودم

    خیلی از روبرویی باهاش میترسیدم

    از اینکه من و خواهرم رو بندازه بیرون

    و دخترم رو ازم بگیره حتی فکر کردن بهش

    .هم قلبم رو به درد میاورد

    .مامان مامان_

    .جونم_

    با چشمهایی که از خوشحالی برق

    :میزد بهم نگاه کرد و گفت

    .بابا داره میاد_

    :با لبخند لب زدم

    .آره_

    :با خوشحالی دستاشو بهم کوبید و گفت

    .یعنی از این به بعد با بابایی میلیم بیلون_

    .شیطون خانوم مگه من نمیبرمت بیرون_

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    6 P a g e

    :لباش و برچید و با سادگی لب زد

    .بالم بستنی نمیخلی_

    .مامان اگه میتونی بیا من بگیل_

    :با حرص داد زدم

    .ندو پدرسگ میخوری زمین_

    دنبالش حرکت کردم که ستایش رو کنار

    مرد جوونی دیدم با عصبانیت به

    :سمتش رفتم و فحش میدادم

    توله سگ مگه نگفتم ندو میخوری زمین؟_

    نگاهی به مردی که ایستاده بود

    انداختم چیزی که اول از همه تو صورتش جلب توجه میکرد

    چشمهای سرد و یخیش بود

    نمیدونم چی تو صورتش داشت

    :که باعث شد با صدای آروم و ترسونی بگم

    !با کسی کار داشتید؟_

    نگاه سردی بهم انداخت که از

    سردی نگاهش حس کردم تمام بدنم

    یخ زد بدوم اینکه سئوالم رو جواب بده

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    7 P a g e

    به سمت خونه حرکت کرد با

    دهن باز بهش خیره شده بودم

    مرتیکه ی گوریل

    ستایش رو با حرص بغل

    :زدم و لب زدم

    !یکبار دیگه بیای داخل حیاط بدوی میدم سگا بخورنت فهمیدی؟_

    با ترس و بغ کرده بهم خیره شد

    :و با صدای مظلومی گفت

    .من و نده به سگا دیگه نمیام_

    .آفرین دختر خوبی باشی میبرمت پارک بهت بستنی میدم_

    .آخجون_

    داخل خونه شدم که مامان نرگس

    :با دیدنم با صدای شادی گفت

    !دخترم بیا ساشا اومده_

    ناخوادگاه از دهنم پرید و با

    :شیطنت گفتم

    !چی چی آورده_

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    8 P a g e

    :مامان نرگس با صدا خندید و گفت

    .بیا شیطونی نکن_

    با لبخند به سمتش رفتم با دیدن

    .همون پسره ی گوریل کوه یخ که جوابم رو نداده بود لبخند روی لبام ماسید

    !پسرم اینم دختر خوشگلم بهار که بهت گفته بودم_

    سرش و بلند کرد و با چشمهای سرد و یخیش بهم نگاه حقارت آمیزی انداخت و

    :گفت

    !همون دختری که بخاطر پول خودش و فروخت_

    شکسته شدن قلبم رو حس کردم

    !شکسته شدن غرورم من بخاطر پول خودم و فروختم

    من بخاطر خواهرم مجبور بودم

    سوزش اشک رو تو چشمام حس کردم

    با چشمهای اشکی بهش خیره شده بودم

    :که مامان نرگس با صدای عصبی گفت

    !ساشا چی داری میگی؟_

    ساشا پوزخندی بهم زد و بلند شد

    :و گفت

    .من میرم اتاقم استراحت کنم_

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    9 P a g e

    و بدون توجه به قلبی که شکسته بود

    به سمت اتاقش حرکت کرد یه آدم چقدر میتونست سنگدل باشه

    !بهار_

    دستی به صورتم کشیدم لبخند

    :تلخی زدم و گفتم

    !بله مامان؟_

    :مامان نرگس با ناراحتی لب زد

    ..دخترم ناراحت نشو من_

    .ناراحت نشدم حق داشت همچین فکری بکنه_

    :تا خواست حرفی بزنه گفتم

    .من میرم یکم بخوابم_

    .باشه دخترم_

    در حالی که زیر لب به اون ساشا

    فحش میدادم داخل اتاق شدم

    پسره ی گودزیالی حاال به من میگه

    خودفروش اگه من حسابت تو رو

    نرسم بهار نیستم سعی کردم بدون فکر کردن به اون پسره ی بیشعور بخوابم

    !مامان مامان بیدار شو من گشنمه_

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    10 P a g e

    :با صدای دورگه شده از خواب نالیدم

    .بچه دو دقیقه بزار بخوابم_

    .مامان پاشو من گشنمه_

    :روی تخت نیم خیز شدم و با حرص لب زدم

    .توله سگ به پدرش رفته فقط میخواد من و زجر کش کنه_

    بعد شستن دست و صورتم ستایش و بغل کردم و به سمت آشپزخونه رفتم با صدای

    :بلندی داد زدم

    !خاله خاله؟_

    !بله دخترم چیشده؟_

    !میز صبحانه آماده اس؟_

    .آره دخترم همه سر میزن_

    :همراه ستایش رفتیم سالن غذا خوری با صدای بلندی لب زدم

    !سالم صبح بخیر_

    :مامان نرگس با خوش رویی گفت

    !سالم صبح بخیر دخترم خوب خوابیدی؟_

    :با حرص نگاهی به ستایش انداختم و گفتم

    .اگه میذاشتن بخوابم آره_

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    11 P a g e

    سرم و بلند کردم که نگاهم به کوه یخ افتاد که مثل برج زهرمار جلوم نشسته بود و با

    چشمهای سرد و یخیش بهم خیره شده بود

    دلم میخواست چشماش و از کاسه دربیارم مرتیکه گودزیال سعی کردم آروم باشم و

    بدون توجه به

    مشغول دادن صبحانه به نیایش شدم بعد تموم کردن صبحانه خواستم از روی میز

    :بلند بشم که صدای سرد ساشا بلند شد

    !بشین_

    :با تعجب لب زدم

    !بامنی؟_

    .آره_

    متعجب روی دوباره نشستم سر میز که ساشا به خدمتکار اشاره کرد ستایش و ببره با

    بردن ستایش سئوالی بهش خیره شدم یعنی چی میخواست بگه کنجکاو بهش خیره

    شده بودم که با خونسردی

    :نگاهی بهم انداخت و گفت

    !مامان وسایل بهار و ستایش رو بگید بیارن ویالی من_

    :با بهت لب زدم

    !چی؟_

    !از این به بعد خونه ی من زندگی میکنید_

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    12 P a g e

    :با عصبانیت لب زدم

    !چی داری میگی تو؟_

    !پسرم یعنی چی این حرفت؟_

    :با صدای سردی گفت

    .میخوام دخترم کنار خودم بزرگ بشه!بگید وسایل رو انتقال بدند_

    این پسره ی عوضی چی داشت میگفت یعنی من باید میرفتم پیش این گودزیال

    :زندگی میکردم با عصبانیت داد زدم

    !من و دخترم خونه ی تو نمیایم_

    :بدون اینکه بهم نگاه کنه گفت

    !مامان تا شب وسایل رو جابجا کنید_

    و از روی میز بلند شد و رفت با حرص و دهن باز بهش خیره شده بودم مرتیکه ی

    خرس چی داشت میگفت چرا الکی برای خودش حرف زد من عمرا

    :پام و بزارم تو خونش با شنیدن صدای مامان نرگس بهش خیره شدم که گفت

    !دخترم_

    !جانم مامان؟_

    !شنیدی که ساشا چی گفت؟_

    :با عصبانیت و حرص لب زدم

    !من نمیرم خونه ی اون گودزیالی وحشی_

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    13 P a g e

    !بهار دخترم بخاطر من میری؟_

    :با بهت نالیدم

    !مامان_

    !دخترم ساشا مهربونه یه مدت فقط بخاطر من باهاش زندگی کن_

    …ولی مامان من_

    !دخترم_

    نگاهم و بهش دوختم اون خیلی به من و خواهرم کمک کرد پس نمیتونستم بیشتر از

    :این باهاش مخالفت کنم با صدای آرومی لب زدم

    .باشه_

    نگاهی به خونه خوشگل روبروم انداختم یعنی قرار بود از این به بعد تو این خونه

    زندگی کنیم چرا ساشا انقدر عجیب بود اون از وقتی که اومده بود حتی یکبار هم دست

    دخترش رو نگرفته بود

    پس چرا خواست من و ستایش از این به بعد تو این خونه با اون زندگی کنیم چه

    هدفی داشت از این کارش با شنیدن صدای ساشا به سمتش برگشتم و نگاهم و

    :بهش دوختم که گفت

    !بهتره یه چیزایی رو یاد آوری_

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    14 P a g e

    :سئوالی بهش خیره شدم که با صدای سرد و یخیش گفت

    از امروز که تو خونه منی مواظب رفتارت باش فقط کافیه پات و کج بزاری من _

    !میدونم و تو نمیخوام برام حرف دربیاد فهمیدی؟

    با بهت بهش خیره شدم چی داشت میگفت مگه من هرزه ی خیابونی بودم با

    :عصبانیت و بغض لب زدم

    من و با هرزه هایی که کنارت بودن یکی نکن من بخاطر خواهرم مجبور شدم رحمم _

    …رو اجاره بدم من

    :پوزخندی زد و گفت

    من امثال تو رو خوب میشناسم نمیخواد حرف بزنی فقط حواست باشه تا زمانی که _

    اسم من بهت وصله خطایی نکنی وگرنه اتفاقی که قراره بعدش برات بیفته رو تضمین

    .نمیکنم

    چرا داشت بهم توهین میکرد با حرص و عصبانیت بدون اینکه بفهمم لب باز کردم و

    :گفتم

    تو شوهر من نیستی هر کاری هم دلم بخواد میکنم اصال میرم تو خیابون تن فروشی _

    … میکنم بتوچه ربطی داره من

    با دیدن رگ برآمده ی گردنش که از عصبانیت زده بود بیرون و چشمهای قرمز شده

    اش با ترس ساکت شدم و بهش خیره شدم که به سمتم حمله ور

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    15 P a g e

    :شد جیغی کشیدم که فکم تو دستش گرفت و محکم فشار داد و با عصبانیت گفت

    !چی میگفتی هان؟_

    :با درد لب زدم

    .ولم کن وحشی_

    :با عصبانیت عربده زد

    !باتوام چی داشتی زر میزدی؟_

    داشت فکم رو خورد میکرد ولی نمیتونستم جلوی خودم و بگیرم با صدایی پر از دردی

    :گفتم

    .همون که شنیدی_

    با دیدن چشمهاش از حرفی که زده بودم پشیمون شدم ولی پشیمونی فایده نداشت

    :حرفی رو که نباید زده بودم با عصبانیت لب زد

    .آدمت میکنم_

    .فرشته ها آدم نمیشن تو برو خودت و آدم کن اول_

    :تا خواست لب باز کنه چیزی بگه صدای بغضدار ستایش اومد

    !چال دالی مامانم و میزنی؟_

    ساشا به فکم ول کرد و به سمت ستایش چرخید و با صدایی که سعی میکرد آروم

    :باشه گفت

    .من مادرت و نزدم عزیزم داشتم دندونش رو نگاه میکردم_

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    16 P a g e

    با شنیدن حرفش پقی زدم زیر خنده چی داشت میگفت این حتی نمیتونست مثل آدم

    .دروغ بگه مرتیکه ی گودزیال

    !به چی داری میخندی؟_

    :با شنیدن صدای عصبی ساشا بهش خیره شدم و بدون هیچ ترسی گفتم

    !به تو_

    بدون اینکه منتظر جوابش باشم ستایش رو بغل کردم و دستی به صورت تپلش

    :کشیدم و گفتم

    !چرا از اتاقت اومدی بیرون؟_

    .خواب دیدم هیوال خورد تو رو_

    .بابات داشت من و میخورد_

    !چال؟_

    :صدای عصبی ساشا اومد

    !چی داری به بچه میگی؟_

    .هیچی_

    به سمتم اومد و با عصبانیت ستایش و ازم گرفت و برد به سمت اتاق این مرتیکه

    تعادل روحی روانی نداشت دستی به فکم کشیدم چقدر درد میکرد وحشی میخواست

    .فکم رو خورد کنه حسابش و میرسم

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    17 P a g e

    !ستایش ستایش؟_

    !بله مامان؟_

    :با حرص لب زدم

    !چرا رفتی اونجا توله سگ؟_

    :با مظلومیت لب زد

    .رفتم بازی تونم_

    !آخه اونجا جای بازیه؟_

    از زیر میز بیرون آوردمش و همونجور که حرکت میکردم فحشش میدادم که صدای

    :سینا اومد

    !زن داداش چرا داری بچه رو فحش میدی؟_

    رفته زیر میز میگم چرا رفتی میگه رفتم بازی کنم آخه توله زیر میز جای بازیه؟!نه تو _

    بگو جای بازیه؟

    :سیناقهقه ای زد و گفت

    .حرص نخور!بچه اس نمیفهمه_

    :لپم و کشید که جیغی کشیدم و با حرص گفتم

    .نکن بدم میاد_

    !چخبره اونجا؟_

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    18 P a g e

    :با شنیدن صدای ساشا با حرص زمزمه کردم

    !لعنت بر گودزیال ها_

    :صدای سینا بلند شد

    !چیزی نیس داداش زنت داشت به دخترت فحش میداد_

    !چی؟_

    :با شنیدن صدای عصبی ساشا به سمتش برگشتم و با حرص لب زدم

    چیه جوری داد میزنی انگار به تو فحش دادم نترس به توله ات فحش دادم حقش _

    .بود

    از عصبانیت نفس نفس میزد و با چشمهای گشاد شده اش بهم خیره شده بود با

    :عصبانیت لب زدم

    !چیه؟_

    !ادمت میکنم دختره ی سرتق_

    :با حرص ستایش و انداختم داخل بغلش و گفتم

    .فرشته ها آدم نمیشن تو برو خود خرست و آدم کن بعد بیا_

    و بدون توجه به تهدید هاش به سمت خونه مامان نرگس اینا رفتم پسره خرس با

    .اون توله اش

    :مامان نرگس با دیدنم با لبخند گفت

    !چرا عصبی هستی؟_

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    19 P a g e

    :با حرص لب زدم

    !همش تقصیر اون گودزیالس_

    :با تعجب لب زد

    !کی؟_

    !ساشا_

    !چیکار کرده مگه؟_

    :با عصبانیت لب زدم

    !به من گفت بیتربیت_

    !مگه نیستی؟_

    :با حرص لب زدم

    .مامان_

    :خندید و گفت

    .منم باهاش موافقم حرص نخور_

    :تا خواستم چیزی بگم صدای شاد و شیطون سینا اومد

    .سالم مامان_

    !سالم پسرم کی برگشتی؟_

    .دیشب_

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    20 P a g e

    !چرا خبر ندادی؟_

    .ببخشید یادم رفت_

    با شنیدن صدای گریه ی ستایش به عقب برگشتم با دیدن صحنه ی روبروم زدم زیر

    خنده سینا و مامان هم به به ستایش و ساشا نگاه کردند و زدند زیر خنده صدای

    :عصبی ساشا اومد

    !.یکی بیاد این بچه رو ببره تمیز کنه_

    :با صدایی که از شدت خنده میلرزید لب زدم

    !خودت و هم یکی باید تمیز کنه_

    :با غضب بهم خیره شد که با لبخند خیلی ریلکس و خونسرد لب زدم

    .خودت داری میری حموم توله ات و هم ببر همراه خودت تمیز کن_

    بدون توجه به ساشا که از عصبانیت کبود شده بود به سمت سینا و مامان نرگس که از

    :شدت خنده قرمز شده بودند برگشتم و گفتم

    .بریم بشینیم_

    وقتی نشستیم صدای قدم های عصبی و بلند ساشا اومد که نشون از رفتنش میداد با

    رفتن ساشا مامان و سینا شروع کردند به قهقه زدن

    …سینا با صدایی که خنده توش موج میزد گفت

    !چرا انقدر شیطونی میکنی؟_

    !من کاری نکردم تقصیر خودشه_

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    21 P a g e

    با شنیدن صدای دادساشا با ترس نگاهی به مامان و سیما انداختم و سریع از روی

    مبل بلند شدم و به سمت حموم دویدم و در حموم و باز کردم با دیدن صحنه ی

    روبروم نمیدونستم بخندم یاگریه کنم

    همه ی لباس ها رو توی حموم پخش کرده بودن ساشا روی زمین پهن شده بود و

    ستایش روی شکمش نشسته بود و داشت شامپو رو روی صورتش میریخت صدای پر

    :از حرص ساشا بلند شد

    !داری چیکار میکنی بچه؟ _

    :ستایش با خنده لب زد

    .بازی میتونم_

    .بلند شو ببینم نمیخواد بازی کنی معلوم نیست اون مامان وحشیت چی بهت یاد داده_

    :با حرص لب زدم

    !چی داری میگی گودزیالی وحشی؟!وحشی منم یاتو؟_

    !تو_

    .میکشمت_

    اولین قدم رو که برداشتم پخش زمین شدم جیغ بلندی کشیدم که در حموم با صدای

    :بدی باز شد و صدای نگران مامان اومد

    !چیشده؟_

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    22 P a g e

    :با گریه لب زدم

    .باسنم داغون شد همش تقصیر این وحشی شد_

    !حقته دختره ی لجباز_

    :صدای قهقه ی سینااومد

    !داداش اومدی حموم یا بازی؟_

    :صدای ستایش بلند شد

    !بازی_

    :صدای عصبی و حرصی ساشا بلند شد

    !یکی این بچه رو برداره_

    لباسام و عوض کردم و با حرص به سمت پایین رفتم سینا با دیدنم شروع کرد به

    :قهقه زدن با عصبانیت لب زدم

    !به چی داری میخندی میمون؟_

    !خیلی بی ادبی_

    بدون توجه به حرفش ستایش رو از روی زمین برداشتم و به سمت مبل دو نفره رفتم

    :و نشستم صدای خندون ستاره میومد

    !آبجی مامان کجایید؟_

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    23 P a g e

    نگاهی بهش انداختم که حاال با دیدن سینا با لپ های گل انداخته از خجالتش ایستاده

    بود و به سیما خیره شده بود سینا هم بدون هیچ حرفی خیره ی چشمای ستاره بود

    میدونستم این دوتا

    :به همدیگه عالقه دارند با صدای بلندی گفتم

    !چته داشتی داد میزدی؟_

    .من داد نزدم که آبجی_

    !چی میخواستی حاال؟_

    .یادم رفت آبجی_

    :با صدای پر از حرص گفتم

    !این میمون رو دیدی یادت رفت؟_

    :از خجالت صورتش رنگ به رنگ شد با حرص گفت

    !آبجی؟_

    !چیه مگه دروغ میگم_

    با دیدن ساشا که داشت میومد ساکت بهش خیره شدم که وقتی نگاهش بهم افتاد با

    :حرص و عصبانیت بهم خیره شد نتونستم جلوی زبونم رو بگیرم با حرص گفتم

    !چیه جوری نگاه میکنی انگار ارث بابات و خوردم؟_

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    24 P a g e

    !بهار؟_

    :نگاهم و به مامان دوختم و با صدای آرومی گفتم

    .باشه چیزی بهش نمیگم گودزیالی خودشیفته ی وحشی_

    .ساشا امشب بیا اینجا قراره خالت اینا بیان دیدنت_

    :ساشا نگاهی به مادرش انداخت و گفت

    .من امشب کار دارم نمیتونم بیام_

    ولی اونا بخاطر تو میان زشته مادر_

    :با خنده رو به ساشا گفتم

    !همسرت میاد تو رو ببینه کجا میخوای بری؟_

    !چی؟_

    :مامان باحرص لب زد

    !بهار؟_

    .باشه من چیزی نمیگم_

    !مامان این چی داره میگه؟_

    :با حرص لب زدم

    .این به درخت میگن_

    :نگاهی بهم انداخت که با حرص لب زدم

    !چیه؟_

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    25 P a g e

    :بدون اینکه جوابم رو بده به سمت مامان برگشت و گفت

    !مامان این چی داره میگه؟_

    تا خواستم لب باز کنم هر چی فحش هست نثار اون قدچنارش کنم

    :صدای مامان بلند شد

    چیزی نیست پسرم دخترخالت رو که میشناسی همیشه میگفت ساشا شوهر منه _

    .یکبار جلوی بهار گفت اونم جدی گرفته

    :نتونستم جلوی دهنم رو بگیرم و گفتم

    مامان دختره داشت از خواستگاری رمانتیک که ساشا ازش کرده بود و شبی که زن _

    …ساشا شده بود حرف میزد و

    !چی؟_

    با دادی که ساشا زد ساکت به مامان خیره شدم که با چشمهای گشاد شده از ترس

    به ساشا خیره شده بود حاال تقریبا فهمیده بودم گند زده بودم ولی کاریش نمیشد

    …کرد

    …ساشا پسرم_

    :ساشا با عصبانیت نگاهی به مادرش انداخت و گفت

    !من امشب نمیام_

    … پسرم اونا دارند بخاطر تو_

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    26 P a g e

    :ساشا محکم گفت

    .همین که گفتم_

    و با قدم های بلند از سالن رفت نگاهم و به مامان دوختم که حاال با حرص و عصبانیت

    :بهم خیره شده بود وقتی نگاهم رو دید با عصبانیت گفت

    نمیتونستی دو دقیقه جلو دهنت و بگیری؟_

    :شونه ای باال انداختم و گفتم

    .تقصیر من نبود_

    و سریع از جلو چشمهای عصبی مامان فرار کردم داشتم به سمت اتاق خودم و

    ستایش میرفتم که دستی دور بازوم قرار گرفت و من و داخل اتاق کشید با ترس به

    :کسی که داخل اتاق آورده بودم خیره شدم با دیدن ساشا با عصبانیت لب زدم

    !معلوم هست داری چیکار میکنی وحشی؟_

    :نگاه ترسناکی بهم انداخت و گفت

    !هنوز وحشی بودنم رو ندیدی_

    :پوزخندی زدم و گفتم

    .گاو وحشی بازیش دیدن نداره که_

    !خفه شو_

    با دادی که زد از ترس تکونی خوردم ولی خودم و نباختم و با خیره سری به

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    27 P a g e

    چشمهاش خیره شدم بهم نزدیک شد با هر قدمی که به جلو میومد به عقب میرفتم تا

    اینکه به دیوار چسپیدم

    دستاش رو دو طرفم گذاشت و به چشمهام خیره شد تحمل نگاه خیره اش رو نداشتم

    :با صدای گرفته ای گفتم

    !برو کنار_

    !داشتی میگفتی؟_

    :با حرص لب زدم

    …من با تو حرفی ندارم برو کنار ببینم وحشی_

    با کاری که کرد چشمهام گرد شد قلبم شروع کرد به تند تند زدن ساشا لباش و بدون

    …اینکه حرکتی بده روی لبهام گذاشته بود

    :با چشمهای گرد شده به چشمهای سرد و یخیش خیره شدم با صدای آرومی لب زد

    .میخوای امشب و با من باش پول خوبی بهت میدم_

    پوزخندی زد و ازم فاصله گرفت سوزش اشک رو تو چشمهام احساس کردم چی

    داشت میگفت این!مگه من فاحشه بودم چرا هر روز سعی داشت با این حرفاش اذیتم

    :کنه و حالم رو خراب کنه نگاهم و بهش دوختم و با صدایی که میلرزید لب زدم

    .خیلی عوضی هستی_

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    28 P a g e

    منتظر جوابش نشدم و بدون اینکه بهش نگاه کنم به سمت در اتاق چرخیدم در باز

    کردم و سریع از اتاق خارج شدم پسره ی آشغال نیشش رو زده بود فقط میخواست

    حال من رو بد کنه به سمت

    پایین داشتم میرفتم که با شنیدن صداهای آه و ناله ای که از اتاق سینا میومد توقف

    کردم هر چی به اتاق نزدیکتر میشدم صدا ها واضح تر میشد صدای خنده ی ستاره

    :میومد که میگفت

    .سینا نکن اخ بسه سینا_

    با چشمهای گرد شده از عصبانیت ایستاده بودم چخبر بود داخل اتاق ستاره چی

    :داشت میگفت با شنیدن صدای آروم سینا که میگفت

    .هیس آروم باش دختر زشته_

    دیگه نتونستم تحمل کنم با لگد در اتاق و باز کردم و همینجور که داخل میشدم داد

    :زدم

    !سینا آشغال داری چیکار میکنی ؟_

    با چیزی که دیدم حرف تو دهنم ماسید ستایش رو زمین نشسته بود و با شادی به

    سینا که داشت ستاره رو قلقلک میداد نگاه میکرد و دست میزد سینا و ستاره با

    چشمهای گشاد شده بهم خیره شده بودند

    :برای اینکه سوتی که داده بودم رو جمع کنم با صدای آرومی گفتم

    .دنبال ستایش میگشتم پیداش نکردم برا همون چیز شد عصبی شدم_

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    29 P a g e

    :میخواستم از اتاق برم بیرون که صدای شیطون سینا اومد

    !کجا بااین عجله مگه نیومدی مچ من و بگیری؟_

    :با حرص بهش نگاه کردم و گفتم

    خفه شو میمون کافیه دستت به خواهرم بخوره یا بهش تجاوز کنی همچین به _

    !داداشت تجاوز میکنم که بی عفت و آبرو بشه فهمیدی؟

    با دیدن چشمهای گرد شده ی ستاره و چشمهای شیطون سینا فهمیدم چه سوتی

    :دادم سینا با صدای بلندی شروع کرد به خندیدن که با حرص لب زدم

    .خفه شو میمون_

    ولی سینا همچنان داشت میخندید با حرص پا کوبیدم زمین و از اتاق رفتم بیرون

    پسره احمق من و سوژه کرده بود داشت میخندید احمق به اون داداش عوضی

    .وحشیش رفته بود

    !مودب باش_

    با شنیدن صدای ساشا که از پشت سرم اومد دستم و روی قلبم گذاشتم و به سمتش

    :برگشتم و با صدای عصبی گفتم

    !چرا مثل جن ظاهر میشی؟_

    :پوزخند کجی زد و گفت

    .هنوز که زبونت درازه_

    با یاد آوری چندساعت پیش از حرص و عصبانیت گونه هام داغ شد نگاهی بهش

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    30 P a g e

    :انداختم و لب زدم

    .عوضی_

    و بدون اینکه نگاهی بهش بندازم به سمت پایین رفتم پسره ی آشغال حسابش و

    میرسم به من میگه هرزه با یاد آوری حرفاش اشک تو چشمام جمع شد که با حرص

    عقبشون زدم من نباید کم میاوردم باید میجنگیدم حال اون پسره ی از خود راضی رو

    .هم سرجاش میاوردم

    !بهار؟_

    :با شنیدن صدای مامان به سمتش برگشتم و لب زدم

    !جانم مامان؟_

    .بیا کمک دخترم امشب کلی مهمون داریم برای دیدن ساشا میان_

    !اون گودزیالی وحشی دیدن داره؟_

    !بهار_

    .خوب چیه دروغ که نمیگم_

    نگاهی به دخترخاله ی کنه ی ساشا انداختم که بهش چسپیده بود و داشت حرف میزد

    جوری داخل بغلش خودش و انداخته بود که انگار باورش شده بود ساشا شوهرشه

    دختره ی کنه

    اصال ازش خوشم نمیومد نگاهم به صورت ساشا افتاد کالفه بود انگار اونم از کارای

    دخترخاله ی لوس و چندشش خوشش نمیومد و کالفه شده بود

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    31 P a g e

    !بهار؟_

    :با شنیدن صدای مامان به سمتش برگشتم و گفتم

    !جانم مامان؟_

    .بیا اینجا دخترم_

    بی میل به سمت مامان و خواهراش رفتم برعکس مامان که مهربون و خونگرم بود

    خواهراش همه بدجنس و نچسپ بودند و بشدت از من متنفر بودند چون فکر میکردند

    قصد دارم مال و اموال و خانواده رو باال بکشم و من و یه رقیب میدونستند

    !بازم این اومد_

    با شنیدن صدای فخری خواهر مامان سعی کردم نسبت بهش بیتفاوت باشم تا بیشتر

    :بسوزه و حرف نزنه ولی مگه بیخیال میشد با صدای جیغ جیغوش گفت

    !چرا تو جمع خانوادگی گدا گشنه هارو میاری؟_

    از عصبانیت دستام و مشت کردم تا حرفی بهش نزنم اونم فقط بخاطر مامان ولی مگه

    :میذاشت ذهنم بسته بمونه صدای مامان بلند شد

    .فخری بهار دختره منه بهتره درست صحبت کنی_

    چی میگی خواهر اینکه دخترت نیست یه دختر خیابونیه که بخاطر پول خودش و _

    …فروخت تا یه بچه بدنیا بیاره اون

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    32 P a g e

    از عصبانیت و حرص درد اشک تو چشمام جمع شده بود سرم و بلند کردم تا چیزی

    بهش بگم که نگاهم به چشمهای سرد و یخی ساشا افتاد که با تحقیر بهم خیره شده

    . بود حس ضعف داشتم نمیتونستم حتی حرفی بزنم

    :صدای عصبی مامان باعث شد حرف خواهرش قطع بشه

    فخری ساکت باش!دلم نمیخواد بهت بی احترامی کنم اما حق نداری به دختر من _

    .چیزی بگی

    :تا فخری خواست چیزی بگه صدای بابا جون بلند شد

    .این و بحث و تموم کنید بیاید سر میز شام_

    فخری نگاه پر از نفرتی بهم انداخت و همراه بقیه رفتن سر میز شام نمیتونستم از

    سرجام تکون بخورم به وضوح داشتم میلرزیدم تا ستاره نگاهش بهم افتاد با نگرانی

    :اومد به سمتم و لب زد

    !خوبی آبجی چیشده؟_

    :نگاهم که به چهره ی نگران ستاره افتاد به سختی لب باز کردم و گفتم

    .خوبم چیزی نشده بریم شام_

    و جلوتر از ستاره حرکت کردم دلم نمیخواست ناراحت بشه خواهرم با وجود عملی که

    داشت بازم قلبش مشکل بود ناراحتی براش سم بود به هیچ عنوان نمیخواستم

    ناراحتش کنم

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    33 P a g e

    با دیدن اون ساشا و دختر خاله ی عفریته اش که کنار هم نشسته بودند پوزخندی

    :زدم و روبروشون نشستم نگاهی به خاله ی ساشا انداختم و زیر لب زمزمه کردم

    .حال تو و دخترت و بدمیگیرم عجوزه_

    با خونسردی شروع کردم به غذا خوردن داشتم نقشه میکشیدم حال این زنیکه و

    دخترش و بگیرم با شنیدن صدای پر از ناز و عشوه ی دخترش که داشت به ساشا

    :میگفت

    !عزیزم امشب کنارت بخوابم؟_

    با چشمهای گرد شده بهش خیره شدم چه بی حیا بود دختره ی پرو یدفعه بیا بگو من

    و بکن خودت و راحت کن دختره ی چندش نگاهم به ساشا افتاد که مثل همیشه عین

    ..برج زهره مار نشسته بود و با عصبانیت به دخترخالش خیره شده بود

    :صدای عصبی ساشا اومد

    !نه_

    :دختر خاله اش از رو نرفت با پرویی تمام گفت

    .چرا عزیزم من دلم برات تنگ شده میخوام امشب و کنارت باشم_

    با پوزخند به ساشا و دختر خاله اش خیره شدم ساشا از عصبانیت صورتش قرمز شده

    :با صدای سرد و عصبی گفت

    !تو خجالت نمیکشی؟_

    !چرا خجالت بکشم؟_

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    34 P a g e

    با حرف نازی سینا پقی زد زیر خنده با شنیدن صدای قهقه ی بلند سینا ساشا با

    :عصبانیت داد زد

    !خفه شو_

    سینا با دیدن صورت عصبانی ساشا ساکت شد که ساشا به سمت نازی برگشت و با

    :صدای سرد و یخی گفت

    !دفعه آخرت باشه همچین حرفی میزنی فهمیدی؟_

    :وقتی صدایی از دختر خاله اش نشنید با عصبانیت داد زد

    !فهمیدی؟_

    :صدای لرزون و پر از ترس نازی بلند شد

    .آره_

    :ساشا از روی میز بلند شد و به سمتم برگشت و گفت

    .ستایش و بردار بریم_

    خوشحال و شنگول از روی میز بلند شدم و خواستم برم ستایش و بیارم که صدای

    :کفتار پیر بلند شد

    !این دختره رو کجا میبری؟_

    :ساشا با بیتفاوتی لب زد

    .داریم میریم خونمون_

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    35 P a g e

    با گفتن خونمون لبخند دندون نمایی زدم خوب شد حال این عجوزه رو گرفت سینا و

    .ستاره با دیدن لبخندم سرشون و پایین انداختن و زیر شروع کردند به خندیدن

    :صدای متعجب و بهت زده اس بلند شد

    !خونتون_

    !آره خونمون حرفی دارید؟_

    :فخری با حرص به سمت مامان برگشت و گفت

    مثل اینکه بجز رحمش خودش رو هم اجاره کردی تا هر شب به ساشا سرویس بده _

    !و تختش و گرم کنه؟

    با شنیدن حرفش سوزش اشک رو تو چشمام حس کردم دلم میخواست لب باز کنم و

    هر چی میتونم بارش کنم ولی انگار لبهام به هم دوخته شده بودند صدای سرد ساشا

    :لرزه ای به تنم انداخت

    !یکبار دیگه به همسر من بی احترامی کنید عواقبش رو خودتون میبینید_

    :صدای بهت زده ی فخری بلند شد

    !چی همسر_

    :همگی تو بهت حرف ساشا بودند ساشا بدون توجه به بقیه به سمتم برگشت و گفت

    .برو بچه رو بیار_

    با شنیدن صدای ساشا به خودم اومدم بدون توجه به چشمهای بهت زده ی بقیه به

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    36 P a g e

    سمت باال رفتم و ستایش غرق خواب رو بغل کردم و همراه ساشا به سمت خونه

    رفتیم تمام مدت سکوت کرده بودم فکرش رو نمیکردم ساشا

    از من طرفداری کنه بعد از اینکه ستایش رو داخل اتاق روی تخت گذاشتم به سمت

    بیرون رفتم دلم میخواست از ساشا تشکر کنم که حال اون عفریته رو گرفته بود با

    دیدن ساشا که

    روی مبل نشسته بود به سمتش رفتم نمیدونستم چی بهش بگم که صدای ساشا بلند

    :شد

    !میخواستم یچیزی بهت بگم_

    :متعجب لب زدم

    !چی؟_

    از روی مبل بلند شد روبروم ایستاد با چشمهای سرد و بی روحش بهم خیره شد

    :منتظر بهش نگاه کردم که با صدای خشداری گفت

    !بهتره با شنیدن حرفهایی که زدم فکر و خیال برت نداره_

    با چشمهای گشاد شده بهش خیره شدم چه فکر و خیالی این گودزیال باز چی داشت

    میگفت من و بگو اومده بودم از این تشکر کنم با شنیدن صداش بهش خیره شدم که

    :ادامه داد

    !فهمیدی؟_

    :متعجب لب زدم

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    37 P a g e

    !چی رو؟_

    :پوزخندی زد و گفت

    .بهت گفتم حاال که اسم من باهاته بهتره حواست و جمع کنی و کار خطایی نکنی_

    خاک تو سر من که اومده بودم از این گودزیالی وحشی تشکر کنم لیاقت تشکر

    :نداشت با حرص لب زدم

    .من هر کاری دلم میخواد میکنم_

    :با عصبانیت بهم خیره شد و لب زد

    !جرئت نداری_

    پوزخندی زدم و بهش خیره شدم منتظر بود چیزی بگم ولی ساکت شدم به وقتش

    حساب این و میرسیدم با شنیدن صداش سرم و بلند کردم و به چشمهاش خیره

    :شدم که گفت

    !بریم بخوابیم_

    :با صدای بلندی لب زدم

    !چی؟_

    :خونسرد لب زد

    !.فکر نمیکنم کر باشی_

    :با عصبانیت لب زدم

    !تو چی پیش خودت فکر کردی؟!نکنه فکر کردی ما واقعا زن و شوهریم؟_

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    38 P a g e

    با بیتفاوتی بهم خیره شده بود که باعث شده بود حرصم دربیاد دلیل این رفتارش رو

    نمیدونستم از عصبانیت جیغ بلندی کشیدم که با قرار گرفتن لبهاش روی لبهام

    ساکت شدم

    و با چشمهای گشاد شده بهش خیره شدم که بدون اینکه لبهاش رو روی لبهام

    :حرکت بده برداشت و به چشمهام خیره شد با عصبانیت لب زدم

    !تو چجوری جرئت کردی به من دست بزنی هان؟_

    :با صدای بدجنسی گفت

    .میخواستم طعم یه دختر وحشی و زبون دراز و بچشم_

    از حرص نفس نفس میزدم با چشمهای گشاد شده بهش خیره شده بودم پسره ی

    :عوضی چجوری جرئت میکرد راه به راه من و ببوسه با حرص لب زدم

    !دفعه ی آخرت باشه به من نزدیک میشی فهمیدی؟_

    :ابرویی باال انداخت و به چشمهام خیره شد و با صدای خشداری گفت

    !میدونی من عاشق دخترای سرکشم_

    مات و مبهوت بهش خیره شده بودم این چی داشت میگفت قبل از اینکه حرفی بزنم

    :بدون توجه بهم به سمت اتاق رفت و گفت

    .بهتره بیای داخل اتاق بخوابی چون بقیه ی اتاقا سوسک دارند_

    و داخل اتاقش رفت پسره ی وحشی فقط میخواست من و حرص بده و بترسونه حاال

    چیکار کنم من بشدت از سکوسک متنفر بودم ناچار به سمت

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    39 P a g e

    اتاق رفتم حداقل خوابیدن کنار اون گودزیال از خوابیدن کنار سوسک ها دختر بود آروم

    در اتاق و باز کردم با دیدن ساشا که لخت روی تخت خوابیده

    :بودم هین بلندی کشیدم که صدای عصبی ساشا بلند شد

    !چته؟_

    :با حرص لب زدم

    !تو چرا لختی؟_

    :صدای پوزخندش بلند شد

    .نمیخواد ادای دخترای آفتاب مهتاب ندیده رو دربیاری_

    با حرص و عصبانیت بهش خیره شدم این چی داشت میگفت پسره ی عوضی فقط

    :میخواست حرص من و دربیاره آشغال با صدای عصبی زیر لب گفتم

    .دارم برات_

    با حرص روی تخت کنار ساشا خوابیدم و سعی کردم باالتنه ی لختش رو که آدم

    وسوسه میکرد بهش دست بزنی نادیده بگیرم و بخوابم ولی مگه میشد با حرص

    بهش نگاه کردم پسره ی خرس راحت گرفته بود خوابیده بود با شنیدن صداش به

    :سمتش برگشتم که گفت

    .انقدر وول نخور بگیر بخواب_

    :با حرص لب زدم

    .من کی تکون خوردم من اصال تکون نمیخورم_

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    40 P a g e

    :نگاه عصبی بهم انداخت و گفت

    .اگه نمیتونی عین آدم بخوابی برو روی کاناپه بخواب_

    :با عصبانیت لب زدم

    .خودت برو روی کاناپه بخواب_

    .بخواب فقط عین خر جفتک ننداز_

    دود از سرم بلند شد این به من گفت خر عوضی قبل از اینکه بفهمم با حرص پاهام

    محکم به باسنش کوبیدم که از روی تخت پرت شد پایین و صدای عصبیش بلند

    :شد

    !داری چه غلطی میکنی احمق ؟_

    .حقته وحشی_

    قبل از اینکه بفهمم پرتم کرد روی تخت و روم خیمه زد و با صدای عصبی گفت؛

    .االن حقته حالت و بگیرم_

    .هیچ غلطی نمیتونی بکنی_

    با دیدن چشمهای موزیش و پوزخند روی لبهاش ترسیدم آخرش این زبونم کار دستم

    میداد این چی بود من گفتم

    با دیدن نگاه خیره اش روی یقه ی باز شده که سینه ام معلوم بود با صدای جیغ

    :مانندی گفتم

    !داری کجا رو نگاه میکنی احمق ؟_

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    41 P a g e

    :با صدای شیطونی که ازش بعید بود گفت

    .دارم جاهای خوب رو نگاه میکنم_

    .بلند شو از روی من ببینم_

    با دیدن چشمهای شیطونش جیغ بلندی کشیدم که با قرار گرفتن لبهاش روی لبهام

    ساکت شدم خشن داشت لبهام رو میبوسید حس میکردم االنه که لبهام از جاش

    کنده بشه نگاهم که به چشمهاش

    افتاد وحشت کردم چشمهاش قرمز و وحشی شده بود دستش که زیر لباسم رفت

    محکم لباش و گاز گرفتم تا ولم کنه ولی ساشا انگار با این کارم وحشی تر شده بود

    که خشن تر از قبل مشغول مکیدن لبهام شد چنگی به پایین تنم زد که جیغی از درد

    … کشیدم

    دستش داشت پیشروی میکرد با وحشت بهش خیره شده بودم که داشت خشن و

    محکم لبام و میبوسید و دستش زیر لباسم بود با با پام محکم وسط پاش کوبیدم که

    لباش و از روی لبام برداشت و آخی گفت با چشمهای وحشیش تو

    :چشمهام خیره شد گفت

    !.عاشق چشیدن طعم دخترای سرکش و وحشیم_

    :با بهت بهش خیره شده بودم که با صدای خشدار و بمی در گوشملب زد

    نظرت چیه واقعی زن وشوهر بشیم؟!هوم.!رحمت روبخاطر پول فروختی نظرت چیه _

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    42 P a g e

    امشب خودت و بفروشی و با من باشی .امشب با من باش و من و راضی کن هر چقدر

    .پول خواستی بهت میدم

    انگار با شنیدن حرفهاش تازه به خودم اومد لگد محکمی وسط پاش زدم و انداختمش

    کنار تخت و از زیرش در اومدم در حالی که از عصبانیت

    :نفس نفس میزدم با صدای عصبی گفتم

    چی فکر کردی با خودت هان؟!فکر کردی من از اون دخترای هرزه های دور برام _

    !آره؟

    با چشمهای ترسناک و عصبانیش بهم خیره شده بود ولی برام مهم نبود سوزش جمع

    :شدن اشک رو تو چشمام احساس میکردم با گریه گفتم

    من بخاطر خواهرم بخاطر فقر رحمم رو اجاره دادم من هرزه نیستم من بخاطر پول _

    .خودم و نمیفروشم من فقط بخاطر خواهرم بخاطر پول عملش رحمم رو اجاره دادم

    :مکثی کردم و با صدایی که داشت میلرزید گفتم

    حق نداری به من توهین کنی حق نداری!من هرزه نیستم من مثل دخترای دور برت _

    .نیستم

    و از اتاق رفتم بیرون و در محکم کوبیدم دلم نمیخواست دیگه حتی برای یک ثانیه

    داخل این خونه بمونم ساشا داشت

    رسما بهم میگفت دختر خیابونی پسره ی احمق داخل حیاط نشستم با حرص اشکام و

    پس زدم و به آسمون خیره شدم من قوی بودم این چیزها نمیتونست من

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    43 P a g e

    و ناراحت کنه دلم برای مامان و بابام تنگ شده بود اگرچه معتاد بودند زندگی خوبی

    برای من و ستاره درست نکردند

    .اما پدر مادرم بودند دوستشون داشتم

    :مشغول خوردن صبحانه بودم که صدای ستاره اومد

    !آبجی؟_

    :نگاهم و بهش دوختم و لب زدم

    !بله؟_

    :مظلوم بهم خیره شد و گفت

    !من میخوام امشب برم تولد دوستم میشه برم؟_

    !کدوم دوستت ؟_

    .نازیال_

    .نه الزم نکرده بری_

    !آبجی؟_

    :با صدای گرفته ای گفتم

    همین که گفتم این دوستت خیلی جلفه الزم نکرده بری تولدش معلوم نیس تولده یا _

    . چی

    :بغض کرده بهم خیره شد که با صدای پر از حرصی گفتم

    .اینجوری به من خیره نشو_

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    44 P a g e

    سرش و پایین انداخت و مشغول خوردن شد که ساشا اومد و روی میز روبروم

    نشست با حرص بهش خیره شدم

    بدون توجه بهم مشغول شد بعد از تموم کردن صبحانه اش از روی میز بلند شد

    وخونسرد گفت؛

    .بهار بیا کارت دارم_

    .من با تو کاری ندارم_

    با چشم غره ای که مامان رفت از روی مبل بلند شدم و دنبال ساشا حرکت کردم به

    سمت خونه ی خودمون رفتیم داخل خونه که شدیم امیرسام به سمت اتاقش رفت با

    :ترس توی سالن ایستادم و با صدای بلندی گفتم

    .زود بیا کارت و بگو میخوام برم_

    !بیا داخل اتاقم_

    :با ترس آب دهنم و قورت دادم و با صدایی که سعی میکردم نلرزه دادزدم

    .من نمیام تو کارم داری پس خودت بیا_

    .نترس کاریت ندارم_

    !.من نمیترسم_

    .پس بیا در ضمن همچین مالی هم نیستی که بخوام بهت دست بزنم_

    با شنیدن این حرفش دیگه ترس رو فراموش کردم سریع به سمت اتاقش رفتم و

    :داخل شدم نگاهم بهش دوختم و داد زدم

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    45 P a g e

    !اگه مالی نیستم پس چرا دیشب بهم دست زدی و ولم نمکیردی هان ؟_

    !انگار خوشت اومده از دیشب هوم؟_

    !چی؟_

    !.اگه بازم میخوای بگو برای من مشکلی نیست_

    دهنم و باز کردم تا هر چی از دهنم در میاد بارش کنم که بهم نزدیک شد روبروم

    :ایستاد و انگشتش رو روی لبام گذاشت کنار گوشم با صدای خشدای لب زد

    !تو هم از رابطه ی خشن خوشت میاد جوجه کوچولو ؟_

    دستم و روی سینه اش گذاشتم و محکم هلش دادم که چند قدم به عقب رفت گارد

    :گرفتم و با چشمهای وحشیم بهش خیره شدم وداد زدم

    چی داری میگی احمق وحشی مگه من هرزه ام یا نکنه من و با هرزه های دور برت _

    .اشتباه گرفتی

    :انگشتم و به نشونه ی تهدید جلوش تکون دادم و داد زدم

    .اکه یکبار دیگه به من نزدیک بشی_

    :انگشتم وگرفت پوزخندی زد و گفت

    !!میخوای چیکار کنی کوچولو_

    :از عصبانیت حس میکردم صورتم قرمز شده بود

    ..تو تو_

    .حرص نخور کوچولو_

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    46 P a g e

    تو یه حرکت کمرم و گرفت و محکم به سمت خودش کشیدم چون حرکتش ناگهانی

    :بود کمرم درد گرفت با صدای بلند گفتم

    .آخ_

    :محکم من و به خودش فشار داد و لب زد

    .عاشق دخترای چموشم_

    :سرش داشت نزدیک میشد که صدای ستاره اومد

    !بهار بهار؟_

    با شنیدن صدای ستاره ولم کرد با بهت فقط بهش خیره شده بودم اون داشت چیکار

    میکرد میخواست من و ببوسه با شنیدن صدای دوباره ستاره سریع از اتاقش بیرون

    :اومدم و به سمت پایین رفتم با حرص لب زدم

    !چخبره صدات وانداختی رو سرت؟_

    :با مظلومیت بهم خیره شد که کالفه پوفی کشیدم و لب زدم

    !بگو ببینم چیکارم داشتی ؟_

    !میشه با سینا برم تولد ؟_

    .نه_

    :وا رفته بهم خیره شد و لب زد

    !چرا؟_

    !چرا باید با یه پسر غریبه بری مهمونی هان؟_

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    47 P a g e

    .آبجی سینا که غریبه نیست_

    !الزم نکرده با پسر نامحرم بری پارتی دیگه همنشنوم چیزی در این مورد فهمیدی؟_

    .باشه_

    وبعد از گفتن حرفش با قهر از خونه رفت بیرون بهتر همینم مونده بزارم برم پارتی

    .معلوم نیست چخبره تو اون جشن تولد کوفتی من خواهر دست گلم رو بفرستم

    !چی میخواست ستاره؟_

    :با شنیدن صدای ساشا به سمتش برگشتم و گفتم

    .به تو ربطی نداره_

    :ابروش و باال انداخت و با پوزخند بهم خیره شد و گفت

    .کل زندگی تو به من مربوطه_

    !چرا اونوقت؟_

    .چون من میگم_

    :با حرص لب زدم

    .برو بابا_

    ورفتم بیتوجه بهش رفتم به سمت خونه مامان جون اینا تا حاضر بشم و برم شرکت

    .امروز قرار بود رئیس جدید بیاد معلوم نبود باز کی قراره بیاد باید

    داخل شرکت که شدم به سمت سیمین منشی شرکت رفتم دختر جوون بیست و

    چهارساله ای بود که برای خرج زندگی مادرش داشت اینجا میکرد دختر مهربون و

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    48 P a g e

    :خوشگلی بود با صدای بلندی گفتم

    .سالم سیمین جونم_

    !سالم اره ممنون از صبح کجایی شیطون ؟_

    :پشت چشمی نازک کردم و گفتم

    .داشتم خودم و آماده میکردم مخ رئیس جدید رو بزنم_

    لبخندی زد و خواست حرفی بزنه که صدای افسانه یکی از چندش ترین دخترای

    : شرکت اومد

    !سالم بهار جون چایی من چیشد ؟_

    با عصبانیت به سمتش برگشتم تا چهارتا فحش بارش کنم که با دیدن قیافه حرف تو

    دهنم موند این چرا خودش رو این شکلی کرده بود با شنیدن صداش با دهن باز بهش

    :خیره شدم

    چیه خوشگل ندیدی!؟_

    :و پشت چشمی برام نازک کرد که با صدای پر از حرص گفتم

    .خوشگل دیده بودم اما هاچ زنبور عسل ندیده بودم که داره دنبال مادرش میگرده_

    :با صدای جیغ جیغویی گفت

    !با منی ؟_

    .آره خوشگله با توأم_

    :تا خواست حرفی بزنه صدای امیر یکی از بچه های شیطون شرکت اومد

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    49 P a g e

    .. چخبره چرا دارید باز شما خانوم ها جیغ جیغ میکنید_

    :تا برگشت به عقب با دیدن افسانه مثل دخترا جیغی کشید و به عقب رفت و گفت

    .وای دختر چرا خودت و این شکلی کردی شبیه هاچ زنبور عسل شدی که_

    من و سیمین به همدیگه خیره شدیم و از خنده منفجر شدیم افسانه با حرص پاش و

    :کوبید و رفت داخل اتاقش امیر به سمت ما برگشت و گفت

    این چرا هر روز خودش و شبیه یکی میکنه؟! یه روز شبیه درخته یک روز شبیه پلنگ _

    .صورتی امروزم شبیه هاچ زنبور عسل کرده خودشه

    .عقده داره_

    .آره واال_

    :امیر با شیطنت گفت

    !رئیس جدید رو ندیدید؟_

    .نه_

    .همه انگار منتظرن_

    .انگار قرار نیست این رئیس بیاد بهتره بریم سر کارمون_

    . آره_

    مشغول کارام شده بودم نمیدونم چندساعت گذشته بود که با شنیدن صدای سیمین

    :سرم و بلند کردم و بهش خیره شدم که گفت

    .وقت نهاره_

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    50 P a g e

    .چه زود گذشت_

    کش و قوسی به بدنم دادم و از روی میز بلند شدم و همراه سیمین به سمت سالن غذا

    :خوری حرکت کردیم با صدای بلندی گفتم

    !این رئیس خیر ندیده نیومده؟_

    :سیمین ابرویی باال انداخت که گفتم

    .چیه مثل حرف بزن_

    .اومده_

    خوب چجوری بود کل دخترای شرکت و دیدی امروز چجوری بخاطر اون کروکودیل _

    .خودشون و چه شکلی کرده بودند خاک تو سرشون

    .بهار بسه بیا بریم نهار_

    .چیه دروغ که نمیگم این رئیس جدید هم معلوم نیست چه هوسبازیه_

    !خانوم میشه برید کنار؟_

    با شنیدن صدای مردونه ای به عقب برگشتم با دیدن ساشا و پسر غریبه ای که

    :داشت با لبخند بهم نگاه میکرد متعجب رو به ساشا لب زدم

    !تو اینجا چیکار میکنی؟_

    ساشا بدون اینکه جوابم رو بده فقط عین برج زهره مار بهم خیره شده بود با حرص

    :لب زدم

    !الل هم که شدی بسالمتی؟_

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    51 P a g e

    !.بهار ایشون رئیس جدیده_

    :به سمت سیمین برگشتم که رنگ پریده بهم خیره شده بود با تعجب لب زدم

    !چی؟_

    :و نگاهم به صورت عصبانی ساشا افتاد که صدای مرد غریبه باز بلند شد

    !خانوم میشه کنار برید؟_

    .ها_

    و رد شدم که ساشا و پسره رفتن هنوز بهت زده به جای خالیش خیره شده بودم که

    :صدای سیمین بلند شد

    !خاک تو سرت اینا چیه گفتی تو؟_

    !.ساشا بود_

    !چی؟_

    :نگاهم و به سیمین دوختم و لب زدم

    .ساشا بود پدر ستایش_

    جدی!؟_

    .آره_

    امروز هم مثل تموم روزهای دیگه گذشت با این تفاوت که امروز گند زده بودم حاال که

    .ساشا رئیس شده بود حتما حالم و میگرفت کاش اینجا نبود پسره ی گودزیال

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    52 P a g e

    !دخترم خوبی؟_

    با شنیدن صدای مامان به سمتش برگشتم و لب زدم؛

    .آره خوبم_

    :با اومدن ساشا بیتفاوت مشغول بازی با گوشیم شدم که صدای مامان بلند شد

    !پسرم امروز کار چطور بود ؟_

    !.خوب بود ولی یه دختر بیتربیت دیدم_

    سرم و از گوشی بلند کردم و با چشمهای گرد شده بهش خیره شدم با من بود این

    :االن با صدای عصبی گفتم

    . چی داری میگی تو گودزیالی خودشیفته_

    !بهار؟_

    .ببین داره به من میگه بیتربیت_

    :مامان با حرص گفت

    باز کلکل کردن شما دوتا شروع شد_

    .من با بچه ها کلکل نمیکنم_

    :با حرص لب زدم

    !این خیلی پرو میبینی مامان ؟_

    بهار!؟_

    با حرص به سمت ستایش رفتم و از روی زمین بلندش کردم شکالتی که تو دستش

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    53 P a g e

    :بود و گرفتم داخل سطل آشغال و گفتم

    !.کی به ستایش شکالت میده_

    !.حرصت و سر دختر من خالی نکن_

    با عصبانیت به سمت ساشا برگشتم که با اون چهره ی مغرور و همیشه خونسردش

    .روی مبل نشسته بود

    :با عصبانیت لب زدم

    .دختر خودمه به تو ربطی نداره_

    :تا ساشا خواست حرفی بزنه صدای عصبی مامان بلند شد

    .ساکت باشید مثل سگ و گربه افتادید به جون هم_

    :نگاهم و از ساشا گرفتم و گفتم

    .من میرم ستایش رو بخوابونم فردا باید برم سرکار شب بخیر_

    .شب بخیر دخترم_

    .مامان بازی تونیم_

    .نه دخترم االن وقت خوابیدنه_

    بعد از اینکه ستایش روحموم کردم و بهش شیر دادم و خوابش کردم.به سمت اتاق

    خودم و ساشا رفتم لباسم و با لباس راحتی عوضی کردم و روی تخت دراز کشیدم

    چشمهام گرم خواب شده بود و

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    54 P a g e

    داشت خوابم میبرد که با نوازش رون پام چشمهام و باز کردم با دیدن ساشا با

    :عصبانیت لب زدم

    !داری چه غلطی میکنی مرتیکه ی مریض؟_

    با دیدن چشمهای قرمزش حرف تو دهنم ماسید این چرا این شکلی شده بود با ترس

    خودم و عقب کشیدم که یدفعه گرفتم و پرتم کرد روی تخت و روم خیمه زد با ترس

    :لب زدم

    !.داری چیکار میکنی دیوونه برو کنار ببینم خفه شدم_

    انگار صدام و نمیشنید چون با خشونت لباس توریم و تو تنم جر داد نگاهش و روی

    .اندامم چرخوند دستش و با خشونت روی بدنم حرکت داد که از درد آخ کوچیکی گفتم

    لباش و با خشونت روی لبام گذاشت و شروع کرد به بوسیدن جوری خشن لبام و

    میبوسید که طعم خون رو توی دهنم حس میکردم با گازی که از لباش گرفتم لباش و

    از روی لبام برداشت

    :با صدای بلندی جیغ زدم و گفتم

    !وحشی ولم کن داری چیکار میکنی ؟_

    .فقط برام جیغ بکش.!آه و ناله کن_

    !چی داری میگی دیوونه بلند شو ببینم داری چه غلطی میکنی عوضی ؟_

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    55 P a g e

    محکم هولش دادم ولی حتی یه میلیمترم تکون نخورد لباش و روی الله ی گوشم

    حرکت داد که ناخواسته آهی کشیدم من روی الله ی گوشم حساس بودم لعنتی انگار

    فهمید چون لباش و

    :برنداشت. و با صدای خشداری در گوشم زمزمه کرد

    .عاشق خشونتم برام جیغ بکش_

    با رفتن دستش زیر لباس زیرم تنها فکری که به سرم اومد و انجام دادم دستش و

    .گاز گرفتم که صدای داداش بلند شد

    :انگار تازه به خودش اومده بود که با صدای عصبانی گفت

    !داری چیکار میکنی وحشی؟_

    :با حرص در حالی که نفس نفس میزدم گفتم

    !وحشی منم یا تویی که نصف شب میای دختر مردم و خفت میکنی ؟_

    :چهره اش سرد شد دوباره با خونسردی گفت

    .زنمی وظیفه ات تمکین کردن از منه_

    با چشمهای گشاد شده از تعجب و حرص بهش خیره شدم این چی داشت میگفت

    االن من باید تمکین میکردم کی به این غول بیابونی گفته بود من زنشم با حرص داد

    :زدم

    !کی گفته من زن توأم؟_

    https://romanjadid.ir/

  • Https://Romanjadid.ir رمان جدید را به خاطر بسپارسید : رمان های عاشقانه مرجع

    56 P a g e

    :پوزخندی زد و گفت

    !یادت نرفته تو صیغه ی مادمالعمر من شدی؟_

    خوب که چی من فقط صیغه ی توأم زنت که نیستم عوضی چجوری جرئت میکنی به _

    !من نزدیک بشی ؟

    :خونسرد لب زد

    .زنمی تو وظیفه ات اینه که از من تمکین کنی_

    :از روی تخت بلند شدم و با ح�